ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 39
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
مممونم از استاد عباسمنش عزیز بابت طرح این سوال ،چون باعث شد بیشتر فکر کنم و متوجه شدم من در گذشته همیشه فرار میکردم از حل مسائلی که برام پیش می اومد و یا اگر هم حلش میکردم شرایط به نحوی پیش میرفت که مجبور میشدم حلش کنم ،اما از یک جایی به بعد همون بحث هدف دار بودنه که جالب گفتین قبلا که وقتی آدم هدفی داره این هدف باعث تغییر شخصیتش میشه و هدفم باعث شد که به چالش های زیادی بر بخورم و بالا و پایین بشم و چون میخواستم به هدفم برسم پس باید از پس مسائلش هم بر می اومدم و الان با گذشتم متفاوت تر شدم و حتی مسایل دیگه ای هم در زندگیم به وجود اومده که با یاری خدا حلش کردم هنوز جا دارم خیلی خیلی بهتر بشم ،تازه این فایل تلنگری بود برام چون توی یک گروه آموزشی مربوط به کارم هستم و هفته ای یکبار تا دوبار وبینار هم علاوه بر کارهای دیگه هست ،همیشه متن مینوشتم و سوال میپرسیدم و میگفتم تا زمانی که مثلا به اون نتیجه دلخواه نرسیدم نباید صحبت کنم ،اما متوجه شدم این خودش یک ترس از اشتباه صحبت کردم و همینطور ترس از صحبت در جَمعه که حتما این سری صحبت میکنم و از این چالش رد میشم ،سپاس بابت آموزش هاتون ،شاد باشین .
اولین واکنش من وقتی به چالش ها بر میخورم ترسه و به شدت فکر میکنم نمیتونم ولی یه مدت کوتاهی روی خودم کار میکنم قانون رو به یاد میارم و شروع میکنم موفقیت های گذشتمو یاد خودم میارم و یادآوری میکنم به خودم که قبلن هم همین مشکل و همین ترس ها رو داشتم ولی همه چیز اکی شد فقط کافیه ادامه بدم
استاد چه قدر باور جالبی رو گفتین از اینکه یک شخصی مثلن بلد نیست ریاضی رو مثلن درست بخونه و بعد فکر میکنه دیگه نمیتونه این مشکلش رو حل کنه
این همونیه که میگین برای حل هر مسئله ای راه حل هست
راه حل داخلشه
من مشکلم پول سازیه راه حلم داخلش بوده هر بار خواسته هام بیشتر شده و حلشون کردم
اول خواستم پول بسازم هدایت شدم به کارای کارمندی
بعد گفتم من نمیتونم کارمند باشم قدم برداشتم رفتم تو دل راهاندازی دوباره ی کار خودم باز اونجا ایده ها اومد که من چه طوری پول بسازم ازش و من از خودم ایده ی خاص و خفن نساختم تو همون کارای روزانم اکی شد ، الان که عاشق این شدم که محصول آماده بفروشم و حس میکنم اینطوری آزادترم بازم مثل دو مورد قبلیم که من بلد نبودم پول بسازم ولی هدایت شدم و تونستم
الان هم میتوانم هر اونچیزی که خودم بخوام با هنرم رو خلق کنم و هدایت بشم از کارای روزمرم نه خیلی کارهای خفن و خاص و این خواستم رو هم تجربه کنم
من میتونم پول بسازم و هربار هم تونستم خودم رو یک قدم به خواسته ی واقعیم نزدیکتر کنم اونم تو مدت زمان کوتاه دو سال!
چالشی که دارم مجازات خدا نیست
روند طبیعی جهان اینه من با حل این مسئله هام تو این دوسال فهمیدم چه مدلی دوست دارم پول بسازم ، دوست دارم با چه آدمهایی کار کنم ، دوست دارم حتی فضای کارم کجا باشه ، چه شکلی باشه ، با چه آدمهایی ارتباط داشته باشم و دوست باشم ، من از طریق دقیقا همین چالش تونستم کلی مسائل مربوط به روابطمو حل کنم چون گفتم من تونستم پس بازم میتونم تو یه مورد دیگه ای از زندگیم این مسئله رو هم حلش کنم و حل شده
اگر من چالش پول سازی نداشتم و میترسیدم واردش بشم هیچ وقت نمیتونستم زندگی ای که الان دارم تجربش میکنم رو بتونم تجربش کنم
من یادم اومد یک بار کارمند یه شرکتی بودم و یه مسئله ای براشون پیش اومد و نیاز داشتم شخصی اون کار رو براشون انجام بده
به من گفتن تو انجامش میدی و من واقعا سوزنی از اون کار نمینستم و بلد نبودم ولی گفتم باشه بهم یاد بدین نتیجش شد بالاتر رفتن رتبه کاریم تو اون شرکت بالاتر رفتن درآمدم ، فهمیدم کار با اون نرافزار خاص اصلا سخت نیست اتفاقا خیلی راحته
تمرین این فایل:خیلی جالبه همین امروز دقیقا سوالات حل مسائل جلسه دوم رو من نوشتم در مورد یک مسئلم که حالم بد میشد وقتی اتفاق نمیافتاد و باید حلش کنم اونم اینه که من باید هر روز پول بسازم
مهارتی که پیدا میکنم وقتی این چالشم حل بشه:
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؟
سلامتی بیشتری دارم چون دنبال حل مسئلم رفتم و تمرکزم برای حل مسائلمه
یک قدم برداشتم به سمت استقلال شخصیتیم توی همه ی زمینه های زندگیم
افراد بهتری میان تو زندگیم چه اساتید مختلف باشن چه دوستام باشن ادم حسابیتر ها میان و کمکم میکنن خیلی تو مسیر
بر چه ترس هایی غلبه می کنم
ترس از شرک که هیچ شخصی رو توی رزق و روزی و قدرت داشتن رو شریک خدا نمیدونم
ترس از اینکه خودم نتونم حلال مسائلم باشم و اینطوری خودم مسئولیت خودم رو بر عهده میگیرم
ترس از نشدن رو بازم برخلافش قدم برمیدارم
ترس از پول نساختن رو حداقل یک قدم براش برمیدارم مثل قبل و حداقل از عمرم استفاده ی مفید کردم تو این دنیا
و میتونم بگم من تلاشم رو کردم بیکار ننشستم
توکل من چقدر بیشتر می شود؛
قدمی که الان میبینم رو برمیدارم نتایجش رو نمیدونم چیه ولی حداقل به خدا گفتم که من دارم قدم برمیدارم سهم خودمو دارم انجام میدم
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
مهارت های پولسازیم با هر نوع محصول و خدماتی چه بیزینس خودم باشه چه کارمند باشه رو راحت یاد میگیرم و اینطوری زندگی مستقل خودم رو دارم ، و نیاز به کمک کسی ندارم برای حل چالش هام و حتی فکر اینکه یک تکیه گاه به جز خدا داشته باشم تو زندگیم خیلی کمتر از قبل میشه و زندگیم روانتر میشه چون منم و هدایت های اون
باورساختن و عمل به قانون رو باز بهتر درک میکنم
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛
کلی مهارتم و خلاقیتم توی کارم بالاتر میره و دقیقا ابداع کننده ی یک سبک جدید میتونم باشم تو جهان
که تا الان شاید کمتر کسی جرات کرده باشه سراغش بره
یه سری مسائل مربوط به کارم رو خودم حلشون میکنم و حتی شاید مسائل اداری باشه که من ازشون میترسم
باعث میشه برم تو دلشون و ببینم هیچی نیستم اونام
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
شخصیت بهتر که دنبالشم
شخصیت بزرگتر
زندگی روانتر خیلی روانتر
آرامشی که دارم به خاطر اعتماد به خدا
چه پیشرفت هایی می کنم؛
سبک کاریم بازم خاصتر میشه
زندگیم راحتتر میشه چون شخصیتم بهتر شده ، اعتمادم به خدا بهتر شده
باورهام بهتر شده مخصوصا احساس لیاقتم بهتر میشه
و لذت میبرم از این زمانی که تو دنیا هستم
من دوسال پیش اصلا بلد نبودم چه طوری تولید محتوا کنم برای آثارم ، چه طوری قیمت بزارم تکاملی ، چه طوری داستان کارهام رو تعریف کنم که افراد درک بهتری داشته باشن نسبت به آثارم، من بلد نبودم با مشتری چه طوری صحبت کنم مخصوصا مشتریهای بد قلق ، بلد نبودم پیج بالا بیارم ، بلد نبودم سایت بزنم ، بلد نبودم اون چیزی که تو ذهنمه رو حتی اجرا کنم ، بلد نبودم دقیقتر و بهتر به هدایت هام گوش بدم موقعی که داشتم کار میکردم ، بلد نبودم اعتماد به خدا و روزی رسان بودنش یعنی چی ، بلد نبودم باور بسازم ، بلد نبودم تکاملی هدف بزارم ، بلد نبودم صادق بودن در هر جنبه از زندگیم چه طوری باید باشه ، بلد نبودم از قدرت نداشته ی عوامل بیرونی نترسم ، بلد نبودم خودم با پولی که ساختم برم استاد بهتر پیدا کنم و دوستای بهتر پیدا کنم
ولی شد
الان هم که میخوام پول بیشتری بسازم خدا میدونه چه قدر قراره چیزای بهتر و عالیتر رو یاد بگیرم
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن
من این لیست رو برای یک ماه و نیم باقی مونده ی امسال مینویسم
1.تا پایان این ماه من باید برای دو تا از مسابقات حتما ثبت نام کنم چون حسم میگه و کمالگرایی رو باید بزارم کنار و از اونایی که دارم شروع کنم نهایتا قبول نمیشم و متن انگلیسی و ترجمه شده ی کانال سفارشاتمم بزارم
آقا نهایتا مشتری انگلیسی زبان نخواهم داشت
2.ایده ی کاروان رو تمومش کنم
3.ایده ی گیشا رو تمومش کنم
4.باید ایده ی بعدیم که طراحیشم تموم کردم به اسم مادر خوانده رو شروع کنم و تمومش کنم
5.بعد از اتمام اونا برم سراغ ایده ی موشها یا اگر متریال نبود ایده هایی که متریالش رو دارم و باز ایده های بعدیش برای سال بعدی انشاله(خداروشکر استاد اینقدر ایده دارم توی کارم از ایده هام جا میمونم)
و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن.
من نمیتونم دقیق بگم چند عدد توی کار خودم ولی من باید حداقل توی دو تا مسابقه هایی که برگزار میشه با همون اثاری که دارم شرکت کنم
دو تا کارم که نزدیک به اتمامه رو تموم کنم توی این دو هفته مخصوصا
برای ماه بعدی باز دو تا ایده ی جدید رو استارت بزنم
اگر رسیدم بیشتر از موارد انجام بدم که چه بهتر اگرم نشد هیچ اشکالی نداره چون قراره با هدایت و تکامل پیش برم
نتونستم شاخ غول بشکونم ولی حداقل 4 تا ایده ی جدید امتحان کردم
2 تا مسابقه ی متفاوت شرکت کردم باهاشون آشنا شدم حداقل یه درس کوچیکی ازشون یاد گرفتم
نگران رزق و روزیمم نباشم اون از سمت خدا به من میرسه لاجرم
من تمرکزم باید روی سهم خودم باشه
کافیه من یادم بیاد من همیشه خدای هدایتگرم رو کنارم داشتم
خدای رزاق رو از وقتی که تو رحم مادرم بودم داشتم و هنوزم دارمش
درود به استاد عزیزم و بر بچههای سایت
خدا قوت به همه ی شما عزیزان دل
استاد در مورد سوال م قبلم ، با این فایلی که گذاشتید من جواب سوال مو گرفتم ، ممنون و سپاسگزارم ازتون ، خدا خیرتون بده
آدم با این طرز تفکر که هر چالشی رو روبه رو میشه، اگه این طرز فکر رو داشته باشه ، میتونه از این مشکل به عنوان یه پله پیشرفت استفاده کنه، بجای اینکه ضعف و ناله سر کنه، بفکر برطرف کردن اون مشکل باشه، ممکنه با حل یه ثروت عظیم رو نسیب خودش و کشورش بکنه، واقعا با این طرز فکر آدم ضد ضربه میشه ، خیلی دیدگاه عالی بود، جواب بسیاری از سوالات در همین زاویه دید ما به مشکلات حل میشه، بسیار عالی ، واقعا دست مریزاد
ازتون سپاسگزارم ، خدا رو دویست هزار مرتبه شکرت
واقعا این دیدگاه استاد خودش بهترین نتیجه رو برای خود استاد و همچنین برای ما به ارمغان میاره
واقعا خدا قوت استاد عزیز
خدا قوت به بچههای سایت و خانواده صمیمی عباس منش
به نام خدای مهربان
خداوند رو سپاسگزارم که دوباره فرصتی بهم داد تا بیام بنویسم و چقدر هم حرف دارم برای گفتن نمیدونم از کجا شروع کنم اما مینویسم تا اصل بهبود گرایی رو در عمل اجرایی کنم و از خودم راضی باشم
وقتی این فایل روی سایت قرار گرفت من همون اول هم متوجه شدم که این موضوع پاشنه آشیل منه اما نه در این حد
هرکاری میکردم نمیتونستم تمرین رو جوری انجام بدم که از خودم راضی بشم کلافه شده بودم دلیلش هم این بود که هر بار میخواستم چالشی انتخاب کنم که برم توی دلش یک چالش بزرگی انتخاب میکردم که خیلی ذهنم نسبت بهش مقاومت داشت و البته به دنبال اون قدم های بزرگ هم انتخاب میکردم و این جنس از کمال گرایی هم توی این تمرین و هم توی یکسری تمرینات دیگه به شدت منو آزار داده همیشه خلاصه من کلافه از اینکه چرا نرفتم توی دل چالشی و حسم داشت بدتر و بدتر میشد .
شاید اگر سینای قبلی بود تا الان صد بار فرار کرده بود از این فایل اما من موندم روش چون میدونستم اگر به اندازه کافی ورودی به ذهنم بدم بلاخره میتونم بر ذهنم پیروز بشم بلاخره میتونم یک کارایی بکنم و برم توی دل مسائلم و خیلی هم برام این موضوع اهمیت داشت چون برای خودم انتظارات بالایی از این فایل و کلا این سلسله فایل ها داشتم و خیلی برام مهم بود که این موضوع رو حل کنم خودش انگار برام مثل یک چالش بود تا اینقدر ادامش بدم تا بلاخره حل بشه هر دفعه گفتگو های ذهنی رو سعی میکردم بهتر جهت دهی بدم به خودم امید و انگیزه بدم تا بهتر قدم بردارم ولی هنوز حس بده بود
خلاصه گفتم بزار ببینم این حس بد از چی نشات گرفته شده هنوز اون موقع نمیدونستم از اون کمال گراییه هست این حس بد یا یکجورایی میخواستم ازش فرار کنم و اشغال هارو بزارم زیر مبل گفتم چیکار کنم ؟ خب گفتم ذهنم رو بمبارون اطلاعات و آگاهی های حل مسئله میکنم و بعد که در حال خوندن کامنت های حل مسئله بودم دیدم بچه ها دارن از یک چیزایی حرف میزنن که من نمیتونستم قبول کنم و خیلی هم بهش فکر نکرده بودم .
مثلا بچه ها وقتی میگفتن با قدم های کوچک بهبود گرایانه شروع کردند و میگفتند روزانه به صورت عملی یک کار هر چند کوچک رو انجام میدن رو من از یکسری جنبه های دیگه نگاه میکردم
اینم بگم من به شدت با همون آگاهی های حل مسائل بهبودگرایی رو در خودم ایجاد کردم و خیلی خوب بهبودگرا شدم و از هر فرصتی برای رشد خودم استفاده میکردم
اما اینکه پلن بریزم که کلا یک کار عملی در طول روز انجام بدم برای من غیر قابل پذیرش بود و میگفتم با خودم اینطوری که چند سال طول میکشه تا من اون مسئله رو حل کنم
خلاصه فهمیدم مشکل کار کجاست و البته منطق های خیلی قوی که اتفاقا ثابت میکرد با این جنس از بهبود گرایی من خیلی زیاد تر هم میتونم اتفاقا کاری انجام بدم و کم کم داشتم پاشنه آشیل خودم رو پیدا میکردم
قبلس بارها این تمرین رو انجام داده بودم اما هربار چالشی بود که اصلا میلی به انجامش ندادم . ظرف من کوچیک بود
همینطوری فکر میکردم و فکر میکردم تا رسید به امشب
اومدم دوباره فایل رو ببینم توی همون افکار بودم که یهو فهمیدم اینطوری نمیشه باید ظرفم رو بزرگ کنم باید یک چالش های کوچیکی رو انتخاب کنم تا برم انجامشون بدم و خودم رو سرشار از تشویق و حال خوب کنم تا ظرفم بزرگ تر شه و الانم اومدم توی همین کامنت خودم رو تشویق کنم و فقط برای خودم دارم مینویسم تا فرصتی باشه بهبود هام رو به خودم یاد اوری کنم فکر کردم که چه چالش های کوچیکی میتونم انجام بدم و شروع کردم اولش ذهنم میگفت این کارا چه کمکی به تو میکنه اما من الان میبینم که واقعا حال منو بهتر کرده و نجواها خاموش شده حالا میخوام درمورد کارایی که کردم بنویسم میخوام اینقدر جزئیات رو شرح بدم و اینقدر از رشد و پیشرفت ها و اقدامات مثبتی که انجام دادم صحبت کنم تا تمام وجودم سرشار از تحسین بشه و مهارت دیدن رشد و پیشرفت هارو در خودم تقویت کنم که اینم یکی از اون مواردی بود که فهمیدم به شدت پاشنه آشیل منه که تو روز هزارتا کار میکنم اما بازم ناراضیم و به کارهایی که نکردم توجه میکردم اما خداروشکر با این فایل تغییر رو تمرکزی شروع کردم.
خلاصه از شب اولی که فایل اومدم امشب من شروع کردم یکسری کارها بکنم و احساسم رو بهتر کنم الان میخوام درمورد کارهام با جزییات صحبت کنم و دقیق خودم رو پیشرفت هام رو وچیزایی که یاد گرفتم رو بهبود بدم در خودم
اولین چالش کوچولوی که انتخاب کردم تمیز و مرتب کردن اتاقم بود خب اولا سینا قبلی که اصلا اینو چالش و چیز مفیدی نمیدونست همون اول که اینو انتخاب کردم نجوا ها شروع شد اما من موفق شدم گفتگو های ذهنیم رو جهت بدم و شروع کردم
کاغذ هایی که به دیوار های اتاقم چسبونده بودم رو کندم تا احساس خلوتی و سبکی بکنم و خیلی واقعا حس خوبی الان دارم نسبت به دیوار ها
لباس های اضافی رو همه رو جمع کردم و حسابی خلوت خلوت شده اتاقم و کلا من خلوتی رو دوست دارم
کل میزم رو مرتب کردم و دفتر ها و کاغذ هارو گذاشتم توی یک کشو و چقدر خوشم میاد وقتی یک میز مرتبه و میلم بیشتر میره که برم اونجا بشینم خداروشکر که این اقدامات رو انجام دادم
همه خودکار های خوشگلم رو داخل جامدادی رو میزم گذاشتم و اتفاقا یک خودکار خیلی زیبا و عظتمندانه که هرموقع میبینمش کیف میکنم رو همزمان با شروع این فایل ها هدیه گرفتم و چقدر خوب مینویسه منم که ماشالا خوشخط دیگه همه چی عالی شده خداروشکر
کلی کشو هارو اپدیت و مرتب کردم
البته که گردگیری هم توی برنامه هام بود هم ام دی اف ها و هم کف رو قشنگ تمیز کردم و چقدر احساس خوبی داشت این موضوع رو هم بگم قبل از اینکه تمیز کاری رو شروع کنم رفتم یک دوش اب سرد چن دقیقه ایی گرفتم تا فرش و تازه بیام تمیز کاری رو شروع کنم و البته میخواستم لذت بخش کنم این داستان رو یکسری اهنگ شاد مثبت هم گذاشتم برای خودم و با رقص اینکار رو میکردم دلیلش که یکم داشت طولانی میشد این بود که هعی خودم رو توی ایینه قدی ام میدیم یکم میرقصیدم و بعد باز دوباره ادامه میدادم (خنده) خیلی رقص قشنگی دارم چند وقتی هم بود که ورودی های اضافی مخصوصا اهنگ رو قطع کرده بودم خلاصه خوب بود میز هارو چقدر خوب و فوق العاده تمیز کردم در حین تمیز کاری با وسایل صحبت میکردم و لذت میبردم و ازشون تشکر میکردم در همین حین بود که فهمیدم چقدر واقعا من نعمت دارم و در فرکانس سپاسگزاری ادامه دادم ماشالا به خودم ایولا
استاد وقتی که میرفتم اون زیرارو تمیز کنم و میدیدم چقدر کثیفه به خودم میگفتم این درون ادمی هست که اشغال هارو میریزه زیر مبل و باز فرصتی دیدم این تمیز کاری رو برای یادآوری قانون (بهبودگرایی) ایول که اینقدر بهبود گرا هستم
استاد در حین تمیز کاری و در حین همین کامنت هم نجوا ها داشت میومد که ایناکه کاری نیست اما من میگفتم شروع کردم باید تموم کنم و اگر تموم نمیکردم و ویطش ول میکردم به شدت روحیه ام تضعیف میشد
خلاصه ادامه دادم و همه جارو با دقت تمیز و مرتب کردم الان همه چی خیلی تمیز و عالی شده تازه در همین حین رفتم یک ظرف و دوتا قاشق هم شستم بابااا ایول به این بهبودگرایی
میزکامپیوتر رو تمیز کردم و به شدت مرتب کردم
میز تحریرم رو حسابی تمیز کردم
همه چی مرتب و خوشگل و زیبا میام تو اتاق کیف میکنم و استاد باز دوباره من داشت ظرفم بزرگ و بزرگ تر میشد اصلا میدیدم در حین تمیز کاری چه الهام های جالبی داره میاد برای اینکه چالش ها اصلا چی هستند و چه چالش هایی رو میتونم برم تو دلشون
بعد در حین چک کردن کشو ها و اپدیت کردنشون بودم که چشمم خورد به کیف لبتاپ این لبتاپ درواقع مال داداشم بود که الان رفته دانشگاه تهران بعد من چندباری هعی میخواستم شروع کنم باهاش یکسری کارها انجام بدم چون کارم رو راحت تر میکرد اما همینم فرار میکردم ازش و حوصله نداشتم دوساعت لبتاپ رو دربیارم و تنظیم کنم و..
وقتی کیف لبتاپ رو دیدم یک نگاه من به اون یک نگاه اون به من هیمنطوری زل زدیم به هم من گفتم همینههه بعد از تمیزکاری میرم سراغ لبتاپ و همینطوری که تمیز کاری تموم شد اومدم سراغ لبتاپ همینطوری که میخواستم این کار و بکنم هعی مسئله های ریز پیش میومد و من تمام گفتگو های ذهنیم رو جهت میدادم که همه مسائل راه حل دارن باور کن اگر سینای قبلی بود میگفت بی خیال بابا لبتاپ میخوام چیکار گوشی و کامپیوتر هست دیگه
اما من یکی یکی مسائل رو برداشتم حتی لبتاپ رمز داشت چندبار رمز رو زدم اشتباه بود به داداشم زنگ زدم بپرسم برنداشت باز میخواستم بیخیال بشم امااا گفتم همه مسائل راه حل دارن راه حلش تو دل خودشه خلاصه یکم فکر کردم و حدس زدم و بوممم رمز درست در اومد و لبتاپ باز شد و انگار قرار بوده داداشم جواب نده تا من خودم رمز رو باز کنم و دوباره این باور در من تقویت بشه و چند دقیقه بعدش خودش زنگ زد و قضیه رو بهش گفتم و همه چی اوکی شد
تازه من به خودم تعهد دادم که کامنتم رو حتما حتما با لبتاپ بیام تو سایت بنویسم و منتشر کنم و الان با حالی عالی و با کلی تجربه خوب و بزرگ شدن ظرفم و بالا رفتن اعتماد به نفسم دارم با لبتاپ این کامنت رو مینویسم و میبینم چقدر الان خوبه همه چی یک اتاق مرتب شده،یک لبتاپ و کلی بهبود دیگه هنوزز خیلیی باید توی دیدن رشد و پیشرفت هام و تشویق خودم کار کنم و اینکار و حتما میکنم
خبر خوب اینه که من الان دیگه مقاومت ندارم تا اینجا کامنت بنویسم چون از خودم راضیم و حسم بهتر شده خداروشکر
روی این موضوع تشویق کردن خودم و دیدن کوچکترین بهبود ها خیلی بیشتر باز کار میکنم و میرم تو دلش تا استاد دیدن رشد بشم به طوری که با احساس عزت نفسی بینظیر هرروز رو سپری کنم
خداروشکر الان قسمت سه روی سایت قرار گرفته و من میخوام در حین اینکه ورزشم رو میکنم طبق اصل بهبود گرایی اون فایل رو هم ببینم و بعدش بریم سراغ تمرینش به امید الله مهربان
خدایا شکرت چقدر خوب بود امروز و بهترم میشه
خداوند یار و نگهدار هممون
درود به شما
چقدر عااااالی کار کردید و نوشتید
تبریک میگم بهتون برای انتخاب این مسیر زیبا و همچنین این همت تون برای روبرو شدن با چالش هاتون
کلی انگیزه گرفتم
سپاسگزارم که نوشتید و به اشتراک گذاشتید
موفق تر و شکوفاتر از قبل باشید در مسیر زیبای خودشناسی
بی نهایت خدا رو شکر میکنم که با انسانهای نازنینی هم مسیرم که دغدغه اصلیشون تغییر خودشون برای رسیدن به زندگی دل خواسته شونه
خدااااایا شکرت
سلااام دوست عزیزم
مرسی از نگاه پر از لطف و زیبات و چقدر خوشحالم که انگیزه گرفتی و چه خوب واقعا عضو یک همچین خانواده ایی هستیم هممون و شما که امروز که دارم اینو مینوسم 60 روزه که عضو سایتی ایول بهت من خودم از روز 500 ام تازه اولین کامنت هام رو نوشتم :)
میدونی جالبی این کامنت و داستان چیه اینه که من در حین تمیز کاری بهم الهام میشه برم لپ تاپ رو دربیارم و به خودم تعهد بدم که حتما با لپ تاپ بنویسم کامنتم رو و بعدش زمانی کامنتم بلاخره منتشر میشه که جایی قرار بگیره که یکسری افراد اونو ببین و بخونن و میدونی این همزمانی ها وقتی به الهاماتمون گوش میدیم برام خیلی جالبه
دوست عزیزم خیلی خوشحالم که برام نوشتی هرموقع دوست داشتی بازم اینکار رو بکن چون واقعا خوش حال میکنی منو
ممنونم ازتتت و حسابی تحسینت میکنم
خداوندیار و نگهدارت
درود بر شما آقای سینای عزیز
افررررین بهت ، تبریک میگم که از پس این چالش بر اومدی، خیلی خیلی خوب عمل کردی ، بسیار زیاد از خوندن کامنتت لذت بردم ، همش تصور میکردم که پسرای خودم دارن اتاقشون رو مرتب میکنن ، واقعا که ما خیلی وقتها فکر میکنیم باید ی کار خاص و بزرگ انجام بدیم ، در صورتی که همین کارهای کوچیک ( البته از نظر ذهن ما) چقدر در رشد و پیشرفت ما کمک میکنه
میخوام یک تجربه برات بگم: اوایل همین امسال تقریبا اردیبهشت ما شروع کردم به تمیز کردن جز به جز خونه( البته اینم بگم که خونه من همیشه تمیز و مرتبه) ولی به خودم قول دادم که یک کاری انجام بدم که تا حالا برام سخت به نظر میومد ، اومدم هر روز ی پرده رو در آوردم، شستم ، شیشه رو تمیز کردم ،چهارچوب پنجره رو تمیز کردم و پرده رو دوباره نصب کردم ، خونه ما طبقه هشتم و خیلی هم پنجره های بزرگ داره و تقریبا 5 روز طول کشید ، بعد شروع کردم به رنگ کردن دیوارها ، در آخر هم دیوار TV رو یک رنگ سبز زیبا زدم که هرکسی دید باور نمیکرد که کار من باشه، ( با اینکه بار اولم بود) منی که هیچوقت بالای پله نمیرفتم که پرده در بیارم ، اینکار و کردم و این خیلی بهم کمک کرد که بتونم بعدش کارهای بیشتری انجام بدم، تقریبا از شهریور هم کسب و کار خودم رو شروع کردم و الان به لطف خدای مهربان از توی همین خونه من کلی درآمد دارم ، پس ادامه بده به همین کارهای کوچیک و قدم به قدم پیش برو ، خدا حتما پاداش میده ،بعضی روزها ناامید میشی ، ولی اونروز رو بگذرون و دوباره از فرداش شروع کن ، مطمئن باش که جواب میگیری
به خدای بزرگی مسپارمت که هرلحظه با عشق منتظر ماست
سلام سحر عزیز
خداروشکر میکنم که فرصتی برام فراهم شد تا بنویسم
چقدر از کامنت زیباتون لذت بردم و تمام وجودم سراسر تحسین شد از اقداماتی که انجام دادی و مرسی که برام گفتی دوست خوبم
خیلی انرژی گرفتم از کامنتتون هم اولین بار که خوندمش و هم الان که دوباره شروع به خوندن کردم.
میدونی من اون تاثیر رو بعد از اینکه اون کارهارو انجام دادم کامل در شخصیتم دیدم و اینکه چقدر آدم داره بزرگتر میشه با همین کارهای کوچکی که انجام میده
نکته ماجرا اینجاست کانون توجه غالب ما تعیین میکنه که اون کار فارغ از اینکه کوچک هست یا بزرگ به چه میزاان به من اعتماد به نفس بده
این روز ها خیلی دارم بیشتر درک میکنم کههمه چیز مربوط به خودمونه همش رو داریم خودمون خلق میکنیم ،منم که تعیین میکنم از یک فایل چقدر نتیجه بگیرم ،منم که تعیین میکنم موفقیت یک فرد باعث رشد من بشه یا نه (موضوعی که قسمت اول بهش اشاره شد )،منم که مشخص میکنم موفق بشم یا نشم ،منم که تعیین میکنم تک تک اتفاقات رو
من تا جایی که بتونم سعی میکنم این اصل رو به خودم یاداوری کنم ،با خودم مرور کنم ، توی کامنت هام بهش اشاره کنم … چون حس میکنم باید بره توی وجودم و این کار فقط با تکرار امکان پذیره
این سلسله فایل ها همینو داره به ما میرسونه
میدونی سحر من قبل از اینکه این فایل ها بیاد رو سایت وسطای سفر به دور آمریکا بود فکر کنم که به خودم گفتم دوست دارم که یک جریانی پیش بیاد که من تمرکزم رو بزارم روی اون موضوع و این سلسله فایل ها همون چیزی بود که من میخواستم اما احساس میکنم امکان داره یادم بره و باز تمرکزم رو پخش کنه برای همین الان نوشتم تا بیشتر بره تو ذهنم …
خیلی بنظر من تمرکز گذاشتن روی یک نقطع میتونه مفید تر باشه تا اینکه هعی تمرکزمون رو پخش کنیم این ور و اون ور
حالا این سلسله فایل ها فرصتی رو برای من فراهم کرده تا من تمرکزم رو بزارم روی این فایل ها
یعنی تا الان که سه قسمت از این فایل اومده روی سایت بیا مرور کنیم انتظاراتم چیه از این فایل ها
قسمت اول :باید اینقدر تمرکز بزارم روی این قسمت و اینقدر خوب اینکار رو بکنم و تمریناتش رو انجام بدم و تمام ورودی های ذهنم رو مربوط کنم به همین فایل که من حسابی یاد بگیرم موفقیت دیگران رو تحسین کنم و اینقدر اینارو تکرار کنم که بره توی وجودم ،
من خودم وقتی که قسمت اول اومد توی سایت واقعا تمرکزم رو گذاشتم روی همون موضوع و ادامه دادم و ادامه دادم و دیدم چقدر شخصیتم تغییر کرد دیدم چقدر دارم افراد رو تحسین میکنم ،چقدر دیگه تمرکزم رفته روی خودم
میدونی چیه بنظر من اگر تکرار نکنیم و روند تمرکز رو قطع کنیم یادمون میشه خیلی زود و این باید مستمر باشه و باید همواره ادامه بدم و ادامه بدم و نکته ماجرا اینه که چون این فایل ها فایل های پویا و فعال سایت هستند خودش انگیزه بیشتری میده به من برای فعالیت کردن روشون
جالبه من قبل از اینکه این فایل ها بیاد روی سایت یادمه که همینطوری خیلی هدایتی با فایل شماره 7 الگو های تکرار شونده برخورد کردم
من درست حسابی تمرینات اون سلسله فایل رو انجام نداده بودم و انگار حس میکردم اونقدر تاثیر گذار نیست تا همین چندوقت پیشا که روی فایل 7 کار کردم و عمیق شدم روش و درمورد الگوی تکرار شونده تکرار اشتباه صحبت شده بود
من اولس سخت بود برم پیدا کردن الگو های تکرار شونده اما روی همون فایل موندم و اخر سر فکر میکنم 18 تا الگو پیدا کردم و روشون کار کردم و تحول خیلی زیادی روی شخصیتم به وجود اورد که خودم حیرت کرده بودم که واقعا یک فایل اینقدر میتونه تاثیر گذار باشه؟ و بعد از اون تصمیم گرفتم از هر فایل نهایت استفاده رو بکنم چون این فایل ها نیستند بنظرم که تعیین میکنه چقدر اتفاق خوب بیفته و چقدر رشد حاصل بشه بلکه این افراد هستند که اون رو مشخص میکنند من خیلی دوست دارم متعهدانه این فایل هارو ادامه بدم و تمرکز بزارم روشون و شکل فکر کردن مغزم رو تغییر بدم
قسمت دوم : با این قسمت من یاد میگیرم از مسائلم فرار نکنم و با دیدگاه متفاوت نتایج متفاوت بگیرم به نوعی که هر مسئله پله ایی باشه برای رشد و پیشرفت و اینقدر خوب این رو در خودم ایجاد کنم که واقعا پشت سرهم برم چالش ها و مسائل جدیدی رو حل کنم
سخر جان این جلسه رو من خیلی نیاز دارم در خودم ایجاد کنم چون متوجه شدم که خیلی وقت ها باید برم تو دل چالش ها ولی این کار و نمیکنم و دوست دارم بره توی وجودم چالش حل کردن و شخصیتم تغییر کنه
توی قسمت سوم : ما یاد میگیریم که به اشتبااهات جوری شکل بدیم که نه تنها باعث ناامیدی و ادامه ندادن ما نمیشه بلکه باعث صد ها پله رشد و یادگیری بیشتر میشه
نکته اینجاست که باید نهایت استفاده رو از این فایل ها ببریم و بهترین خودمون رو ارائه بدیم برای درک و عمل به هرانچیزی که داریم میشنویم
البته این هدف من در این بازه زمانی هست وگرنه امکان داره بقیه در حال کار کردن روی یک دوره دیگه یا هرچیزی باشن
اما من الان انتخاب کردم که تمرکز رو بزارم روی این فایل ها
برای همین هم اگر میبینم که دقیق عمل نمیکنم یا نیاز دارم درک بیشتری داشته باشم فرار نمیکنم بلکه اینقدر ورودی به ذهنم میدم درمورد این موضوع تا بره توی وجودم
سحر جان من اون زمان که قسمت یک هنوز روی سایت بود به طرز معجزه اسایی تحسین کردن رو در خودم ایجاد کردم اما حس میکنم میخواد این موضوع یکم کمرنگ و کمرنگ تر بشه در من و این دوباره داره بهم یاداوری میکنه که همیشه روی این موضوع باید حواسم باشه و هرچیزی رو فرصتی بدونم برای تحسین کردن ،
یکی از راه هایی که من تونستم توی این موضوع خوب بشم همین بود که واقعا هر فرصتی گیر میاوردم افراد رو تحسین میکردم
این کامنت نوشتن ها هم خیلی کمکم میکنه که خیلی بهتر اموزه هارو درک کنم و اجرایی کنم
چقدر خوشم اومد اونجا که گفتی کسب و کار خودمو شروع کردم سخر بینهایییت تحسینت میکنم اینقدر خوشحالم که این احساس رو داری تجربه میکنی و چقدر قشنگه واقعا
آفرین بهت که اینقدر خوب داری عمل میکنی
مرسی که برام نوشتی و چقدر خوشحالم کردی
خدا یار و نگهدار و هدایتگرت به سمت زیبایی های بیشتر
سلام به آقا سینا دوست عزیزم
اینقدر احساس کامنتتون خوووب بود که دلم نیومد فقط پنج ستاره بدم و رد بشم!
چقدر شما قشنگ استارت تغییر رو زدین! شروع از کارهای کوچک و شاید حتی بی ربط! شاید باورتون نشه منم به تازگی پرونده ی یک چالش سنگین رو بستم که از همینجا شروع کردم!
به کلی اتاقم رو تمیز کردم و سعی کردم محیط رو جوری بچینم که اینقدر لذت بخش و راحت باشه که ناخوداگاه دلم بخواد برم پشت سیستم و کارم رو انجام بدم! حتی نورپردازی قشنگی هم برای پشت سیستمم گرفتم که اصلا هزینه ای هم نداشت! ولی کلی ذوق و شوق و زیبایی به کار من میداد! هرموقع مینشتم پشت سیستم و کد میزدم احساس میکردم توی عکسای پینترست هستم! و الان نتیجه فوق العاده تر از چیزی که تصورش رو میکردم هست!
چقدر خوشحال شدم وقتی لپ تاپ رو دست گرفتید…نعمتی که همیشه داشتید ولی ازش استفاده نمیکردید! حالا حتی میتونید بعنوان جایزه خودتون رو ببرید کافه و اونجا با لپ تاپتون هم راحت کار کنید!
در نهایت میخواستم بگم کارتون رو کم نشمارید و با لذت و قدرت ادامه بدید…امیدوارم نتایج قشنگتون رو بشنویم.
شاد و سلامت و موفق باشد.
مریم جاان سلام
وایی ایوللل بهتت دختر چه خوب تصمیمی گرفتی که فضا رو برای خودت اینقدر زیبا و لذتبخش کنی و چقدر واقعا احساس قشنگی به آدم میده
میدونی من یک موضوعی رو متوجه شدم اینم اینه که واقعا صرف اینکه ما در چالش باشیم خودش خیلی مهمه و سعی کنیم با حل هر چالش بلافاثله چالش بعدی رو مشخص کنیم یا مسئله بعدی که میخوایم حلش کنیم وگرنه بعد از اینکه یک موضوعی رو حل کردیم خیلی سریع دوباره برامون عادی میشه و برمیگرده به حالت قبل اما اگر ذهنمون رو بمبارون کنیم از چالش های مختلف میفهمیم دیگه انگار به ذهن اجازه نمیدیم که به چیز دیگه ایی توجه کنه و این توجه کنترل شده ما به شدت به رشد ما و اعتماد به نفسمون کمک میکنه
و چقدر خوبه که اینقدر این کار رو انجام بدیم تا برامون عادت بشه
من خودم بعد از اینکه اتاق رو مرتب کردم و لپ تاپ رو اوکی کردم دیدم که ذهن من ناخوداگاه بیشتر داره چالش های دور ورش رو شناسایی میکنه و میخواد بره حلش کنه و این موضوع خیلی به من داره کمک میکنه که درسته شاید اون چالش ربطی به یکسری مسائل نداشته باشه اما درسی که بهت میده و الگویی که برات داره خیلی کمکت میکنه که تو توی مسائل دیگه بهتر عمل کنی
من کلا درک درستی از مسائل نداشتم و هنوزم البته باید روی این موضوع کار کنم به همین منظور رفتم یکم کامنت های نتایج دوستان از دوره حل مسائل رو خوندم و دیدم نسبت به مسائل وسیع تر شد
من فهمیدم که حتی ترسیدن از شروع یک کاری خودش میتونه مسئله ایی باشه که باید حل بشه و خب ریشه یابی بشه
همچنین متوجه شدم اکثر ریشه ها از باور ها نشات میگیره یعنی توی همین موضوع ترس امکان داره ریشه اش باور کمبود باشه و راه حلش ایجاد باور فراوانی هست
همچنین با خوندن اون کامنت ها بیشتر درک کردم اینکه میگن ریشه مسائل رو پیدا کنیم یعنی چی و چطوری ریشه رو حذف کنیم
البته هنوز باید ورودی دادن به ذهنم رو درمورد این موضوع ادامه بدم تا بیشتر و بیشتر درک کنم
خیلی دوست دارم که الان که توی این سلسله فاسل ها هستیم جمله به جمله حرف های استاد رو گوش بدم و با تمام وجودم عمل کنم با وجود اینکه عالی تا الان عمل کردم اما مغز بازم میخواد نجوا بده و من میخوام اینقدر ذهنم رو بمبارون کنم از تغییر که دیگه نتونه ذهنم بهم نجوا بده
میدونی حتی من کامنت هایی که مینویسم رو همش رو فرصتی میبینم تا بازم توی این مسیر بهتر بشم حتی این کامنتی که برای شما مینویسم فرصتیه برام تا تحسینتون کنم و باز قدرت تحسینم بره بالاتر فرصتیه تا درمورد مسائل صحبت کنم ،فرصتیه تا درمورد این سلسله فایل ها و برنامه هام صحبت کنم و…
و واقعا اینطوری دوست دارم ذهنم رو بمبارون کنم
مریم جان مرسی که با کامنت نوشتن برام بهم انرژی دادی و این تحسین های قشنگت نشون از درون زیبای خودت میده
خدا یار و نگهدارت
عالی بودی اقاسینای گل چقدربهم انگیزه دادی منم تونوشتن با صفحه کیبورد لپ تاپ مشکل داشتم چون کند مینوشتم حوصله م نمیکشید ولی الان تصمیم گرفتم وهمین چندجمله رو با لپ تاپ نوشتم ازت ممنونم داداش سینا وبابت موفقیتت تو بهبودگراییت بهت تبریک میگم مثل بچه های کلاس اول با هجی کردن نوشتم ههههه خدایاشکرت
مهتاب جان سلام
افرین بهت که اینقدر سریع ایده میگیری و عملی میکنی و اینقدر بهبود گرا شدی دمت گرم واقعا
میدونییک موضوع خیلی جالبی رو از کامنت خودم متوجه شدم گفتم بیام بگم
من قبلا (چند سال پیشا شاید ) فکر میکردم که لپ تاپ به صورت لبتاپ نوشته میشه و کلا همینطوری هم تلفظش میکنن افراد بعد فهمیدم که نه این یک کلمه مرکب از دو واژه انگلیسی لپ و تاپ هست (مثل دسکتاپ) ولی خیلی وقت ها عادت داشتم مثل قبل میگفتمش و مینوشتمش بعد که کامنتم رو نوشتم و داشتم میخوندمش دوباره دیدم اینطوری نوشتم باز خخ و برام خیلی جالب بود و دوتا تغییر شخصیتی خیلی قشنگیو بهم مهتاب یاداوری کرد که بعد از این سلسله فایل ها در من به وجود اومده
1.کمرنگ شدن نظر دیگران در زندگیم (با فایل شماره1)
2. سرزنش نکردن خودم بخاطر اشتباهی که مرتکب شدم(با فایل شماره 3)
باور کن مهتاب اگر سینای قبلی بود میگفت این چه اشتباهیه که کردی الان بقیه که کامنتت رو خوندن چی فکر میکنن و خلاصه منو سرزنش میکرد اما الان واقعا خندیدم به این اشتباهم و خیلی برام جالب بود و درسشو گرفتم و رفتم و اتفاقا فرصتی دیدم که بفهمم چقدر خوب دارم تغییر میکنم و خیلی خوشحالم از اینکه این اتفاق افتاد تا من ببینم چقدر تغییر کردم
خیلی خوشحال شدم برام نوشتی
راستی خیلی برام ارزشمند بود که چند جمله ایی که برام نوشتی رو با لبتاپ (عهه ببخشید لپ تاپ ) نوشتی :))))
خیلی انرژی گرفتم ازت مرسیییییی
خدایار و نگهدارت
سلام به استاد عزیزم
به نظر من این کاری که شما می فرمایید یعنی وارد شدن در دل چالشها
کاری بسیار بسیار سخت هست که خودم سعی کردم با غلبه بر ترسهام
برم توی دلش اما همیشه برام ترسهای زیادی هم داشته استرس خیلی
زیاد داشته ممکنه حتی زمان زیادی رو صرف حل مسایل گذاشتم و
با سوالات مناسب از خدای خودم و به تناسب تکامل من ایشون هم
از طریق دستان زیباش یا در خواب یا نشانه های واضح بهم بهترین جواب
رو دادند و من رو در هر مرحله هلم داده و سرم داده به مرحله بعدی و
این داستان ممکنه راه طولانی داشته باشه و بعضی وقتها شاید عصبانی
شدم از خودم اما باز میام خودم رو دلداری می دم و آروم می کنم که تو
همون کسی هستی که بزرگترین کارها رو حتی توی بزینسهای سخت
انجام دادی باز میام و مجددا کمک می گیرم از فرمانده کشتی زندگی و
کسب و کارم و ایشون هم عالی ترین وضعیت رو برام ایجاد میکنه و من
طبق نقشه راه ایشون فقط عمل می کنم و بقول شما عشق مطلق هر چی
بگه فقط اطاعت امر می کنم و الان که فکر می کنم هنوز هم بعضی وقتها
ترسها هست و دلهره ها هست اما باز از خدای خودم کمک می گیرم و
بهش می گم آقا شما رب الرباب هستین و من بنده خوب شما هستم
باید و باید با لطف و کرم و فضل خودتون و اون وهابیت بی انتهای خودتون
دستم رو بگیرید و من هم اجرا کنم اون وظایفی که توسط شما به من گفته
میشه و خدا رو شکر همیشه وهمیشه در کنارم ایشون تمام وقت هستند و
من رو راضی کردند و سپاسگزارم با تک تک سلولهای بدن از کل کیهان و
فرمانرای کیهان
استاد دستتون رو می بوسم امیدوارم بهترین حس و حال رو داشته باشید
به نام خدای مهربان
سلام
استفاده امروز من از قانون
امروز من تونستم که ذهنم رو با استفاده از قانون کنترل کنم ، خیلی برام جالب و خوب بود ، مشابه این در گذشته که اتفاق می افتا من خیلی عصبی میشدم و اینجا میخوام خودم رو تحسین کنم که تونستم با باور درست وعمل به قانون مسئله رو حل کنم .
من با خانوادم نشسته بودیم و داشتیم بازی ایران و قطر رو نگاه میکردیم که همسرم وسط بازی گفت که مجتبی من زندگی نامه این بازیکن ها رو خوندم اینها همشون از دهات ها و زندگی های داغون به اینجا رسیدن ،خب من تا اینجای صحبت داشتم به خودم میگفتم که ببین ، مکان زندگی عامل موفقیت یا عدم موفقیت آدم نیست ، و حسم خوب بود تا اینکه یه جمله ای گفت ، گفت که این بازیکن رو میبینی این ها دو تا داداش هستن و وقتی که با پدرش مصاحبه میکردن میگفت جفتشون به فوتبال علاقه داشتن این یکی رفت ازدواج کرد و ادامه نداد ، و اون یکی رفت دنبال فوتبال و علاقش و الان کلی ثروت ساخته ،این رو که میگی من رو آتیش زد ،دیدم بهم ریختم و بشدت احساسم بد شد، چون نگاه کردم به بدبختی خودم ، دیدم که من هم بی پولم ، هم ازدواج کردم هم بچه دارم ،گفتم مجتبی عامل بدبختی تو پیدا شد ، ازدواج کردن، بعد طبق قانون هی با خودم حرف زدم ، گفتم که من نباید احساسم بد بشه ، چرا احساسم بد شد ، ریشه اش چیه ،از کجا آب خورد، دیدم که ذهنم میگه که چون تو ازدواج کردی بیچاره شدی، فک کردم و گفتم نه ، باید ببینم قانون چی میگه ، و سعی کردم قانون رو بیاد خودم بیارم ،گفتم خب الان ذهن من داره چی میگه ؟ داره میگه که ازدواج عامل اصلی بدبختی است و ازدواج نکردن عامل اصلی خوشبخت شدن، گفتم خب اگر این درسته پس چرا محسن و مسعود که الان ازدواج نکردن و الان حدود 40 سالشون هم هست و کلی دوست و آشنا و رفیق دارن و دقیقا توی کار مورد علاقشون یعنی یکیش موزیک و یکیش مسئول خرید هست هستن و در فقر بسر میبرن . اگر عامل ازدواج نکردن هست پس این دوتا که کلا من میشناسمشون و تازه چقد هم بروز هستن ، موفق نشدن .
یهو دیدم ذهنم آروم شدو احساسم بهتر شد و الان که مینویسم کلا خاموش شده ، و این رو تحسین میکنم و به خودم تبریک میگم
چون در گذشته وقتی این موضوع پیش می امد من از خانوادم بدم می امد و یا دعوا میکردم باهاشون و اونها رو عامل بدبختی خودم میدونستم و کلی باهمسرم بد رفتاری میکردم و کلی هم بهش فحش و دریوری میگفتم
ولی الان نتنها هیچی به اونها نگفتم بلکه با قانون و و یادآوری قانون و عمل به قانون تونستم که ذهنم رو کنترل کنم و باور درست رو بسازم و بگم که عامل اصلی ثروتمند شدن ازدواج کردن یا نکردن نیست ، باورها هست که همین الان با نوشتن این کامنت و تفکراتم و خودشناسیم دارم روی باورهام کار میکنم پس من در مسیر ثروت هستم پس مسیر درسته چون احساسم خوب و باید همین رو ادامه بدم
سپاسگزارم
سلام وقت بخیر جناب آقای محجبوب من هم دقیقاً همین حس شمارو بارها بارها تجربه کردم من از بچگی وقتی میدیدم بقیه راه میرن من نمیتونم نمی توانم با اونا بازی کنم یا و……
الانم وقتی روزا از کار درمانی میام
میبینم بچهها میرن مدرسه اما من مجبورم توی خونه خودم بخوانم یا ب بقیه دوستام بابا هاشون این قدر پول کلاس کنکور میدن ولی من حتی پول کتاب و مشاوره تحصیلی و شارژ اینترنت خودم باید بدم که شاید درآمد من در ماه به 600 هزار تومن به زور میرسه
ولی بقیه دوستام بابا هاشون بهشون پول میدن ولی من همه خرجم به خودمه با اینکه وضعیت مالی پدر خیلی خوبه اما به من اهمیت نمیده
سر همین موضوع مشاوره تحصیلی ام میخواد منو از سر خودش باز کنه اصلأ دیگه بهم مشاوره نمیده
ولی من همیشه صدا استاد عباس منش توی گوشم می پیچد
در هر مشکلی و چالشی خیری هست
و آروم میشم که الان بااین سنم وبا همه مشکلات برای هدفم میجنگم
و امید به خدا ست اما بعضی وقتا کنترل ذهنم از دست میدم و اعصابم بهم ریخته اما با این کامنت شما کلی انرژی گرفتم منمونم از شما بابت این کامنت قشنگ زیبا
امید دوباره گرفتم مرسی
امید وارم که به آرزوهای قشنگ تون برسید جناب محجبوب
سلام به فائزه عزیز
خیلی سپاسگزارم
چقد تحسین میکنم شمارو که دارید خودتون برای خودتون پول میسازید ، من رو یاد حرف استاد انداختین که میگفت نگاه کن ببین که قبلا چقد پول میساختی ، الان همون که قبلا نبوده ولی الان هست، این یعنی پیشرفت، این یعنی عمل به قانون، به نظر من بزرگترین کاری که کسی میتونه در حق خودش بکنه اینه که از کسی پول نگیره و این خط قرمزش باشه ، این از نگاه قانون یعنی ایمان، یعنی روی توانایی های خودت سرمایه گذاری کردن ، من خب بخاطر باورهای محدود کننده ای که دارم ، بخاطر پاشنه آشیل بزرگم که حرف مردم هست دارم کار میکنم روی خودم که بتونم برای خودم پول بسازم تا ایمانم رو به خداوند نشون بدم.
شما چقد جلو هستین که دوستای شما دارن از شخص دیگه پول میگیرن ولی شما دارین تو این سن خودتون میسازید
چقد تحسینتون میکنم بابت اینکه دارید اتفاقات به ظاهر بد و تضادهارو به عنوان یه خیر میبینید و چقد دارید با این کار به قانون عمل میکنید، و خود دونستن این یعنی عمل به آگاهی ها یعنی قدم گذاشتن در مسیر
سپاسگزارم که قانون رو به من یادآوری کردین
منتظر نتایج بیشتر شما در این سایت عزیز هستم
سپاسگزارم
چه قشنگ الان که همه جا تا امید بودم شما منو امیدوارم کردید
من الان خیلی حالم بده بود با این پیام شما باعث شد ادامه بدم جالبه دقیقا الان که کل دنیا روی سرم آور شد که داشتم با خودم می جنگیدم ذهنم کنترل کنم پیام شمارو دیدم
خدایا به ما کمک کنم تا بتونیم ذهن مون کنترل کنید و اتفاقات خوبی رو رقم بزنیم
خدایا شکرت روز خوبی برام فراهم کردید
سلام به فائزه عزیز
خیلی ممنونم
وقتی که صبح فایل توحید عملی 10 رو گوش دادم و بعدش که پیام شما رو خوندم ، چقد قانون هدایت خداوند برام روشن تر شد و منطقی تر شد، که واقعا خداوند در هر لحظه دارم ما رو هدایت میکنه از طریق هایی که اصلا فکرشم نمیکنیم/ و چقد خوبه که بتونیم ایمانمون رو قوی تر کنیم که فقط روی خداوند حساب کنیم ، تا همیشه بتونیم به احساس بهتر برسیم
درسی که گرفتم این بودکه هیچ وقت کسی رو قضاوت نکنم که بگم این شخص رونگاه چقد مثلا الان خوبه و دیگه هیچ مشکلی نداره و بعدش بجای اینکه بیام بگم تو هم میتونی ، بیام خودم رو سرزنش کنم ، کاری که همیشه من با خودم میکنم ، ولی این درس رو گرفتم که هر کسی مشکلات خودش رو داره و اون نوع نگاهی که به مشکل خودش داره باعث موفقیت یا عدم موفقیتش میشه ، پس من بجای سرزنش خودم که کار خطرناکی هست بیام ازش استفاده کنم ایمانم رو قوی تر کنم، عمل کنم .
خیلی سپاسگزارم از شما که قانون رو به یاد من آوردین و مثال شما خیلی این رو برام منطقی کرد
سپاسگزارم
سلام به آقای محجوب عزیز
امیدوارم که همیشه در مدار آرامش و زیبایی ها قرار بگیرید
صدها آفرین به شما که موقع عمل، دست به کار شدید و بهترین واکنش رو نسبت به ذهنتون انجام دادید، مچش رو گفتید و نزاشتید طغیان کنه
منم قبلا همین طور بودم تا کسی چیزی میگفت سعی میکردم ربطش بدم به عوامل بیرونی، اما به لطف الله کم کم دارم متوجه میشم که هر کس هر جایی هست دقیقا جایگاه درستشه و اینکه عوامل بیرونی وجود نداره، تماما عوامل درونی هستن
به خودم نگاه میکنم و میفهمم که یا به خاطر شرک
ناسپاسی
مقایسه
ووو
در این جایگاه قرار دارم
انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید.
سلام به سیمای عزیز
خیلی سپاسگزارم
در این باره مثالی یادم اومد ،من پیش دائیم بودم و داشتیم صحبت میکردیم ، خیلی هم همدیگه رو نمیبینم ، میگفت که مجتبی من سعی کردم که تمام برادر خواهر هارو جمع کنم دور هم ، و هدفم این بود که همه پیشرفت کنیم ، هدفم این بود که نام نیکی از مابمونه ،ولی به محض اینکه این ها رو جمع کردم دور هم ، سر ارث زمین چها که نکردن، چه دعواهایی که نکردن، میگفت من متوجه شدم که خدا الکی اینهارو جدا نکرده، این درسته که اون یه شهره، اون یکی یه شهر دیگه و اون یکیها هم شهرهای دیگه ، اونا سر جای درستشون بودن و این من بودم که داشتم کار اشتباه رو انجام میدادم که تو کار خدا دخالت کنم و اونها رو یکی کنم ، میدونی ، داشت از قانون حرف میزد، کسی که اصلا یه کلمه کتاب موفقیت نخونده کسی که یه دقیقه فایل گوش نداده ، این نشون میده که قانون ثابت هست و داره کار میکنه ،با دقت ریاضی وار
میگفت مجتبی من که تک فرزندم رو از دست دادم یک سال رفتم سر خاک، جمکران و این چیزها ولی آخرش دیدم که هیچ خبری نیست ، فهمیدم که من یا باید خودم رو نابود کنم و ببازم یا باید بلند بشم ، و من بلند شدن رو بعدش انتخاب کردم،
چقد قانون رو در عمل نشون داده و عمل کرده ، بدون اینکه خودش آگاهانه خبر داشته باشه که قانونی هست، این نشون میده که قانون چقد دقیق و ثابت داره کار میکنه
اون تونست در عمل با کنترل افکارش و اینکه هیچ عامل بیرونی دیگر وجود نداره و همه چیز درون خودش هست ، به موفقیت و آزادی زمانی و مکانی و مالی برسه ، من چقد از حرفهاش به قانون رسیدم و برام باور پذیر تر شد که میشه ، باور پذیر تر شد که بخدا استاد راست میگه مجتبی چرا باور نمیکنی ، بخدا قانون داره در این جهان کار میکنه ،و بخدا رابطه بین ما با خداوند همین باورهای ماهست،
من در این روزها به یه باوری رسیدم که خدارو بینهایت بابتش سپاسگزارم و اونم اینه که خداوند داره از طریق باورها برای من کار انجام میده ، آخه قبلا من تا میخواستم که نسبت بدم کار رو به خودم یا باورهام این نجوا و نگرانی می اومد که خدا پس چی ، و اگر هم به خدا نسبت میدادم میگفتم پس نقش من چیه ، و میگفتم اصلا ولش کن برم همون روال قبل رو ادامه بدم ، و نمیتونستم که این دو تا یعنی اتفاق خلق شده رو هم به خودم ربط بدم همه به خدای خودم ، تا اینکه در فایل عزت نفس از استاد شنیدم که خدا با باورهای ما کار انجام میده ،گفتم پسر همینه ، و انگار این پازل در جای خودش قرار گرفت
من میخوام ، باورهام رو درست میکنم ، عامل بیرونی رو حذف میکنم ، بجای خدا کار انجام میده ، و این رو در چند مثال برام اثبات شد و هر روز هم داره بیشتر میشه ،،چون سعی میکنم که آگاهانه بهش توجه کنم هنوز اول راهم
خیلی سپاسگزارم که قانون رو به یاد من آوردی و تکرار کردی
منتظر شنیدن موفقیت های بیشتر شما دوست عزیز هستم
سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
سوال اول: وقتی چالشی برام پیش میاد در زندگی چه واکنشی نشون میدم؟ خب بازم هم این جواب این سوالو باید اینطور شروع کنم که به نسبت قبل خیلی بهتر شدم وتغییر کردم، قبلا اگر چالشی پیش میومد زود ناراحت میشدم و مدت ها بهش فکر میکردم و اون قضیه رو تو ذهنم تغذیه میکردم تا رشد میکرد و گاها هیجانی رفتار میکردم ، ولی الان خداروشکر خیلی بهتر شدم و میدونم که خودم باعث شدم اون مسئله به اون شکل بوجود بیاد با افکار و باورهای خودم و این قضیه میخواد بهم درس بده و میدونم که هیچوقت نخواهد بود که ما چالشی در زندگی نداشته باشیم و ما باید سعی کنیم خودمونو از چالش ها و مسائل زندگی بزرگتر کنیم و اجازه بدیم خداوند هدایتمون کنه
سوال دوم: چه موضوعی هست که دارم ازش فرار میکنم؟ الان که فکر میکنم چیز خاصی نیست که ازش فرار کنم ولی فکر کنم یه چیز میتونم اشاره کنم این که گاها این فکر میاد تو ذهنم که بقیه افراد و مردم آدم های خوبی نیستن و خوب رفتار نمیکنن و من بعضی وقت ها باهاشون به مشکل میخورم البته میدونمکه همش تو افکار خودمه و از قبل بهتر شدم ولی باید بیشتر روش کار کنم
یا مثلا فکر میکنم که من زیبا نیستم و لایق یک رابطه عاشقانه خوب نیستم
که این قضیه هم باید بیشتر روش کار کنم، وقتی از بیرون ازم تعریف میشه اونو بلد کنم خودمو زشت ندونم چون من هرچی خودمو در ذهنم تجسم کنم و باور کنم همونطور بیرون از خودم بهم بازخورد میدن
سوال سوم: ذهنیتمو در مورد اون موضوع عوض کنم
خودمو بیشتر دوست داشته باشم، از خودم تعریف کنم ، به خودم جایزه بدم بابت هر کار درستی که انجام میدم و خودمو باور داشته باشم مهارت هامو ببینم پیشرفت هامو ببینم
در مورد بقیه هم نگاه مثبت داشته باشم هرجا کسی بهم کمک کرد یا برخورد خوبی داشت بلدش کنم تو ذهنم و به خودم یادآوری کنم ، با هر رفتار بد بقیه به خودم نگیرم و بگذرم و بدونم مه خودم باعث شدم اون وجه طرف بهم نمایان بشه و به زیبایی ها توجه کنم
سوال چهارم: کارهایی که برای حل مسئله باید انجام بدمو تقسیم کنم به قسمت های کوچکتر
هر روز از یه جای بدنمتعریف کنم، هر موقع دست آوردی داشتم به خودم آفرین بگم جایزه بدم بخودم هرچند کوچیک و ارزون لپ خودمو بکشم ، در طول روز با یکبار دوست دارم به خودم گفتن شروع کنم
سوال پنجم: تمرکز کنیم روی پیشرفت هایی که الان بدست آوردم
مهارت هامو ببینم ، کارهایی که تو این مدت انجام دادم و پیشرفت کردمو ببینم، از خودم تعریف کنم، اعتماد به نفسمو بیشتر کنم و اصلا فکر نکنم که کار کوچیکی انجام دادم
استاد جان ممنونم بخاطر این فایل های پرمحتوا خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
به نام خدا
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و همه ی دوستان عزیز
وقتی به کارهای گذشته خودم فکر میکنم و هرچند سن زیادی ندارم میبینم آنچه باعث پیشرفت و گسترش من شده است وارد شدن به چالش های زندگی ام است و در هر موردی پیشرفت نکردم گذاشتن آشغال ها زیر مبل است و من نتوانستم وارد این چالش ها و حل آنها شوم.
چالش ها و مسائل در زندگی همه هستند کسانی نتایج متفاوت میگیرند که نگاه متفاوتی به این چالش ها و مسائل دارند.
اما در پاسخ به سوالات :
1.به طور کلی با چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید چه برخودی داری؟
آیا نگاه شما این است که:این چالش ها فرصتی برای بهبود یادگیری و پیشرفتم است؟
یا احساس ناامیدی و نا توانی میکنی و سعی میکنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
======================================================================================= قبل آشنایی با شما استاد عزیز چالش ها را برای خودم عذاب آور و سخت میکردم حتی چالش های بسیار کوچک که البته تقصیر چندانی هم ندارم به علت ذهنیت محدود کننده ام بود.
ولی در چند ماه گذشته که به صورت جدی دوره ها را ادامه میدهم و روزی نیست که روی خودم کار نکرده باشم به دنبال حل مسائل خودم هستم و از صبح که بیدار میشوم چالش های هرروزم را حل کنم و با این نگاه که با حل هر مسئله ای بزرگ تر میشوم و مثل بازی کامپیوتری وارد بخش بزرگتری میشوم.
=======================================================================================چالش هایی که در گذشته داشته ام
در دوران دبیرستان درس نقشه کشی
درس بسیار سخت و زمان بر و بادقت بسیار است.چالشی پیش آمد برای من برای کشیدن نقشه های بسیار دقیق و استادی که میگفت:من با 26 سال سابقه به دانش آموزی در نقشه کشی نمره ی 20 نداده ام.اون زمان این مورد را برای خودم چالش نمیدانستم و برایم اجبار بود اما با تحقیق و کمک گرفتن و کار کردن روی نقشه کشی خودم توانستم نمره ی 20 استاد را بگیرم.
همان چالش باعث شد درس های دیگر را خیلی عالی بخوانم و سه سال دبیرستان را شاگرد اول کلاس شوم.الان میفهمم زحمت هایی که برای آن درس کشیدم چقدر اعتماد به نفس و احساس لیاقت مرا بین دانش آموزان دیگر بالا برد و چه درهایی را به رویم باز شد.
=======================================================================================
چالشی که اکنون دارم:
خدمت سربازی است برای دوستانم بسیار زجر آور است ولی من میدانم با وارد شدن به دل ترس ها خودم را رشد و گسترش میدهم نگرانی ندارم و این رت برای خودم فرصتی میدانم برای به چالش کشیدن خودم /ایمان به خدا/کنترل ذهن و دور شدن از محیط امن که آینده برای مهاجرت نیاز دارم و دور شدن از همه ی افرادی که میشناسم و روبرو شدن با افراد جدید و کار کردن روی خودم در محیط ساکت .
برای رفتن به سربازی خیلی ها دلهره و نگرانی دارند ولی من با ایمان به الله مهربان و با این نگاه من با حل کردن این چالش بزرگتر میشوم و رشد می یابم و برای من نقطه رشد و پیشرفتی است و خیلی مشتاق حل این مسئله در زندگی ام هستم.
برای تمام دوستان آرزوی موفقیت .ثروت و سلامتی دارم.
خدانگهدار
به به دوست من (◍•ᴗ•◍)
واقعا لذت بردم . همیشه پدرم میگفت کارتو جوری انجام بده که کسی نتونه ازت ایراد بگیره .
واقعا خوشحالم از اینکه تو درسی که بیشتر از همه خود دانش اموزا پذیرفتن نمیشه موفق بشن تونستی نمره بیست بگیری .
من خودم انتقالی گرفته بودم به یه مدرسه دیگه . زنگ اول انشا داشتیم . بچه ها میگفتن این به کسی بیست نمیده و فلان و این ها . کلی ازش بد میگفتن .
من انشامو خوندم . و نه تنها بهم بیست داد . باور کن کل کلاسو بلند کرد گفت برام دست بزنن .
این خودمونیم که زندگی مونو رقم میزنیم .
دوست عزیز برات خیلی خوشحالم امیدوارم تو حل مسایل زندگیت موفق باشی .
لذت ببری
و بزرگ بشی (◕ᴗ◕)
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام
من در برخورد اولیه با چالش ها و تضاد ها در زندگیم فریز میشم ،چطور بگم یعنی دست و پا بسته میشم و یه جورایی تو سر خودم میزنم که بیچاره شدی رفت و بعد دنبال یه حامی میکردم و در صورت یه راه گریز از اون چالش و گذاشتمش روی دوش بقیه که گندم رو جمع کنند از مسولیت پذیریش شونه خالی میکنم.
معمولا ذهنم پر از ایده و خلاقیت هست در اوایل تا تصمیمی رو میگیرم کلی ذوق و شوق دارم اما اگه طبق برنامه خودم پیش نرم کلا اول هدف رو قیدش رو میزنم…
در اوایل به این که مسیر رسیدن به هدف برام میتونه چقد برکت داشته باشه و شخصیت من رو رشد بده می اندیشم ولی وقتی میرم و اون کار رو دست میگیرم تا زمانی که دارم طبق همون برنامه از پیش تعیین شده میرم همه چی اوکی هست ولی اگه یه وقت بهر دلیلی نشه انجامش بدم حالا به خاطر اهمال کاری یا ترس و هر مورد دیگه قیدش رو میزنم.حتی در یک قدم دستیابی به نتایج …
زمانی که ببینم بهم داره فشار میاد از لحاظ ذهنی ،کلا میکشم کنم و برای همین از اصل که رشد شخصیتم هست غفلت میکنم و میرم سراغ حواشی و بدنبال اینم که یه برنامه دیگه برای خودم بچینم و دنبال نتایج زود به زود و یهویی هستم و برای همین کلا مشغولم اما رو همه چیز …
همه کاره و هیچ کاره…
کلی پرونده باز شده دارم توی ذهنم ….
کلی ایده …
کلی برنامه ریزی اجرا نشده…
و …
فراموشم میشه که برای چی اون کار رو میخوام انجامش بدم و بعد چند روز رسیدن به مقصد برای اهمیتش بیشتر میشه و میگم ولش کن بابا ارزش ندارد این قد وقت بذاری…
الان تو ذهنم یه جوری برنامه ریزی شدم که حتی از این که برای خودم یه هدف و چالش بذارم هم فراریم …
ذهنم میگه الکی نمیخواد برا خودت برنامه بچینی فوقش دو سه روز ذوق و شوق داری بعد تویی و کلی سرزنش خودت از انجام ندادنش…
یه جورایی احساس میکنم رونده برام سخت پیش میره و نتونم به نتیجه برسم…
ترسا میاد ،شکا میاد ،اگه نشه ها میاد و من رو از دور بازی خارج میکنه…
من اگه کاری رو بلد نباشم برا یادگیری اون خیلی ذوق دارم و واقعا و انصافا خوب میرم شروع میکنم انفجاری و بی باکانه ولی وقتی میبینم دارم از پیش برمیام ذهنم میگه خب تو توانایش رو داری حالا بذار برا وقت دیگه برو حالا یه چیز جدید دیگه رو تجربه اش کن…
وکلا شدم پر از تجربه های متفاوت و بدون درک عمیق…
از همه چی میدونم ولی یه ذره و تازه خودم دارم گول میزنم اگه من بخوام هیچ کی جلو دارم نیست و من اگه بخوام دنیا رو دست میگیرم و میترکونم….
الان که دارم به خودم نگاه میکنم میبینم من در مواردی چون کمالگرایی ،و عملگرایی و ساخت عادت ها مشکل دارم…
راهکار ها:
من باید این فواید و این موضوع که این هدف چه تاثیراتی رو برام ایجاد میکنه رو برای خودم هر روز یادآوری کنم تا از مسیر خارج نشم.(یه نشانه برای خودم بذارم که هدفم رو یادم نره…تصمیمات اصلی محدود بگیرمو تصمیمات روتین از پیش تعیین شده برای خودم داشته باشم تا برای موارد هر روزه ذهنم الکی درگیر تصمیم نشه…برای خودم ضریب اشتباه روزانه قرار بدم برای خودم اهرم رنج و لذت درست کنم و همیشه توی ساعت روز بیام و اون رو نگاه کنمبرای خودم تعیین کنم که حداقل کاری که برای هر روزم برای هدفم برمیدارم چه مقدار هست که اگه زمانی هم نشد به ایده آل اون عمل کردم برسم اگه همون حداقل رو انجام دادم یعنی من کارم رو انجام دادم تمام چالش ها و برنامه های رو که تو ذهنم پرونده شو باز کردم رو لیست کنم و در لیست اولویت بندی قرار بدم و اون اصلیترین و مهم ترین موضوع اولویت خودم که بیشترین تاثیر رو در زندگیم ایجاد میکنه رو بذارم جز اصل و باقی موارد اگه انجام نشد در روز هیچ تداخلی پیش نیاد در روند حرکتم…_
برای اطلاعات حداقلی خودم ارزش قائل باشم و به حداقل دانسته خودم عمل کنم بجای این که بیام اول کل مسیر رو بررسی کنم و بیفتم توی جمع کردن اطلاعات و ترس از این که وای چقد وظیفه و کار لازمه برای رسیدن به نتیجه _((آگاهانه ذهنم رو ببندم برای اطلاعات جدید و در مدت زمان تعیین شده فقط همون گام اول و پله اول رو بردارم و اون رو تا حد انجام بدم که پام ثابت بشه تو اون نقطه…
و بعد گام بعدی و بعدی….))
برای این که رفتارام برام قابل لمس بشه و اون رفتارها رو بعنوان یه عمل تاثیر گذار ببینم بیام و برای خودم یه چیزی رو طراحی کنم تو ذهنم که انگار با هر بار انجام دادن من در اون رفتار داره یه آجار برای ساخت نتیجه من گذاشته میشه…
یه چرخ دنده برای حرکت کردن دستگاه و موتور هدف من…
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
سلام استاد عزیزم. بسیار سپاسگزارم برای فایل باکیفیت و محتوای فوق العاده ای که برامون تهیه کردین. خداروشکر که در فرکانس این اگاهی بودم و این اگاهی روزی من شد. چقدر زیبا گفتین که نگاهتون به چالش چیه؟ وقتی داشتم به حرفاتون فکرمیکردم دیدم من ناخودگاه حواسم نبوده به رشدهایی که در چالش هام داشتم و توجه خودم رو به هنگام چالش اشتباه هدایت میکردم. و این بی توجهی بر نقطه توجهم خیلی جاها باعث حال بد در من شده در حالیکه با تغییر دیدگاهم میتونستم حالمو خوب کنم و حتی خودمو تحسین کنم برای چالشی که دارم. تک تک تمرینات شمارو از جلسه اول این اموزش تو دفترم نوشتم و انجام دادمش. خداروشاکر هستم که به مسیر نور و اگاهی هدایت شدم و سپاسگزار حضور شما بعنوان زیباترین دست خداوند در زندگیم هستم . و استاد این اولین باره که من توسایتتون کامنت میزارم خیلی اهل کامنت نیستم من فایل شمارو تو یوتیوب دیدم و شما اونجا گفتین که توسایت بعد از دیدن فایل کامنت بزاریم وقتی اومدم کامنت بزارم ناخواگاه اینقدر حس خوبی بهم منتقل شد اینجا که اینهمه نوشتم.از مریم عزیزم هم تشکر میکنم برای مشارکت در تهیه این اگاهی ها.