ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود به همه دوستان عزیزم و سلام و خسته نباشید به استاد جان خودم
خیلی خوشحالم از اینکه هر روز باگهام رو پیدا میکنم و حلشون میکنم اصلا از پیدا کردن مشکل خوشحال میشم من چون 90٪ کار حل میشه…
تمرین اول:
من ادمی ام که از چالش نمیترسم و دوستدارم مسائل رو حل کنم
تو یه سری مراحل خیلی زود دست به کار میشم و دست به اچار و سریع حل میکنم ولی تو حل کردن چالش های بزرگ بخاطر همین باور بزرگ بینی چالشم یخورده طول میکشه . البته خبر خوب اینجاست که تا حالا همه چالشارو حل کردم ولی بعضی هاش زمان بیشتری میبره
وقتی هم که یه اتفاق غیره منتظره تو کارمیفته اولش کلی فکر میاد تو سرم که وای الان باید چیکار کنم.؟
وای خیلی زود اول ذهنم رو اروم میکنم بعد گوشامو تیز میکنم به هدایت ها گوش میدم و حلش میکنم…
خدا همیشه هدایتمون میکنه . اصلا کیف میکنه بعده هدایتش میبینه گوش کردیم بهش …
تمرین دوم :
دو سه تا کار به ذهنم اومد که باید انجام بدم و هر روز عقب میندازمشون که یکیش الان حل شد با کوچیکتر کردنش
یکی دیگش عکاسی از کارامه که خیلی چالش بزرگی میدونستم چند بار هم اقدام کردم ولی یا راحت نبوده کارش یا خوب نشده یا هزینه زیادی داشته…
دومیش هم مغازه گرفتنهکه با اینکه چند بار دستوپا شکسته اقدام کردم ولی انجام نشده یه مغازه که محصولاتم رو بهتر ارائه بدم و بزرگتر کنم سیستمم رو…
تمرین سوم :
پروسه عکاسی رو خیلی دوستدارم چند بارم که انجام دادم خیلی لذت بردم خاطرات خوبی دارم و به زودی با ایده های جدید دوباره میرم برا حلش نحوه ی ارائه محصولم خیلی بهتر میشه ، فروشم میره بالا ، کارا با ارزشتر میشه ،مشتریام راحت تر خرید میکنن و راحت تر میفروشن
مغازه هم که انشااله بعده عید خیلی سفت و سخت میرم تو دلش و انجام میدم البته که از همین الان کاراشو میکنم…فروشم خیلی بیشتر میشه ، قدرت ارائه و تولیدم میره بالا ، دسترسی با مشتری مستقیم پیدا میکنم و کلی تو تولید کمکم میکنه. گردش مالیم میره بالا….
خدا بیشتر از ما دوستداره ما قوی بشیم و دنیاش رو گسترش بدیم پس دیگه ترسی نیست ما بریم جلو خدا قدم بعدی رو بهمون نشون میده…
ممنونم خدای هدایتگر و توانمند و دوستداشتنیم
سلام و درود به شما استاد عزیزم
استادی که هروقت فایل هاشو نگاه میکنم انگار شخصا واسع من ضبط شده و جواب سوال های ذهنمو دریافت میکنم
انگار همین چندوقت پیش بود از خدا همچین دوره ای رو طلب کردم و الان در جواب درخواستم ی چیزی فراتر از انتظارم دارم میبینم
دوره ای که بنظرم میتونستید میلیونی بابتش پول بگیرید ولی رایگان
دوره ای که پر از راه و روش زندگی اونم در مهم ترین و حساس ترین دوران زندگیم یعنی وقتی که هنوز فرصت نفس کشیدن دارم خیلی خوشحالم که قبل از مرگم تونستم معنای زندگیو در کنارتون بفهمم
ی دنیا سپاس و حال خوب برای شمایی که حال و زندگی و همه چیز مرا رو با صداقت بهمون نشون میدید و باعث ساختن بهترین لحظه های زندگیمون میشید
استاد عزیز در جواب سوال اول باید بگم
من تا همین چندوقت پیش از تمرکز روی هدفی که همیشه در قلبم بود فراری بودم و تا میخواستم مسیرشو طی کنم با اولین چالش کوچیک عقب نشینی میکردم انگار منتظر بودم که ی چالش پیش بیاد و بگم که پس نمیشه و من حق دارم کنار بکشم
دائما به نتیجه فک میکردم و مشکلات مسیر و باعث میشد بیشتر بترسم تا اینکه با الگو گرفتن از موفقیت های کوچولوم به گفته خودتون تونستم ی الگو فکری بهتری برای این چالشم پیدا کنم
و به این دیدگاه که من میخوام یاد بگیرم
این مسئله هست که هنوز حل نشده و ناشناخته های زیادی برام داره و این نرماله کنار بیام
و آروم آروم و با تمرکز روی قدم های اولیه راه رو استارت زدم هنوز اولای مسیرم اما غلبه بر اون ترس تا حدودی بیشتر متوجه ام کرد که مسائل آنقدر هم سخت نیستن این ترسا بخاطر بی تجربه بودن هستش و اولین بارمونه و شناختی نداریم
چیزی که مهمه اینو بدونی و به ترسا بها ندی با وجودشون حرکت کمی اونوقت متوجه میشی مثل مه کاذب بودن و قرار نیست تو رو خفه کنن
و این دیگه بهم ثابت شده اس زندگی فاصله بین قله هاست یعنی مسیر زیادی از عمرمون بخاطر قانون تکاملی که در پیش گرفتیم در مسیری هستیم که برامون جدیده مهمه که بر ترس ها و افکار منفی غلبه کنی و از یادگیری لذت ببری
نتایج و میوه ها نتیجه طبیعی حرکت ما هستن و کافیه در مسیر درست قرار بگیری اونا به وقتشون سر میرسن
اما اگه مدام در مسیر به اونا فک کنیم کل زیبایی های مسیر رو از دست میدیم
باور کنیم که زندگی قله نیست
بادر کنید که کوهنوردی که به قله مسیره بخاطر بودن در نوک تشویق نمیشه بخاطر راهی که رفته بهش میگن کوهنورد
باور کن همه چی یادگیری و دل به دریا زدنه
سلام به استاد گل و دوستان عزیزم
من مواقعی که به مسئله ای برمیخورم
سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم و احساسی تصمیم نگیرم ولی این احساسات بیشتر اوقات بر من غلبه میکنه
میرم توی دل مسئله تا اون رو حل کنم ولی پایداری خوبی ندارم و زود ناامید میشم.
چه چالشی هست که باید درستش کنم:
کار:بارها و بارها سعی کردم و هممواره نتونستم برم توی دلش.
فکر میکنم وقتم رو میگیره و نمیتونم درس بخونم و فوتبال بازی کنم در صورتی که اصلا نه درس میخونم نه همیشه فوتبال بازی میکنم
اگه برم مسیرش چیه:
میرم و مهارت گفت و گو کار و تجربم بیشتر میشه مرد تر میشم قوی تر میشم بزرگ تر میشم خودم رو بهتر میشناسم.
داستان کار شد من خیلی دوست داشتم برم سر کار و فشار خانواده من یادم میاد بار اول که خودم رفتم قبلش مادرم و پدرم من رو فرستادن مکانیکی و من اونجا انقدر کتک خوردم که دیگه نرفتم دنبال کار و همیشه فراری بودم و همیشه فشار و منت بود روی کی؟
یک پسر 13 ساله.
من رفتم با 3 ماه روی خودم کار کردن اولین بار رفتم سراغ کار و دیدم که دم در نوشته به (این قسمتش تا شده بود کاغذ و دیده نمیشد) شاگرد آقا و یک
خانم نیازمندیم من سه بار رد شدم نتونستم برم داخل و و باز چهارم که رد شدم برگه رو باز کردم و دیدم نوشته دو آقا و فرار کردم.
بار پنجم هم یک لحظه میخواستم برم تو ولی نرفتم و این شیطان میگفت نکنه کسی که میشناسی ببینت و آبروت بره نکنه طرف بابات رو بشناسه.
(داریم راجب یک پسر 15 ساله ترسو صحبت میکنیم)
و بار ششم رفتم من شجاع من دلیرمرد پارسی رفتم و مشتری داشت خدارو شکر بعد رفتن گفت بفرمایید گفتم دم در نوشتی شاگرد میخوام گفت قبلا کار کردی ؟
گفتم توی مغازه کوچولو خودمون دم در خونمون گفت فردا دو ساعت بیا صبح گفتم مدرسه ام گفت نه اونطوری نمیخوام دست داد به من مثل دو مرد بزرگ و گفت به سلامت موفق باشی و من اعتماد به نفسی گرفتم که توی خونه و اینستاگرام و موبایل نمیتونستم بگیرم.
و بعد دوماه روی خودم کار کردم و دو دل بودم باید خداوند من رو هدایت کنه یا خودم دست به کار بشم و بعد فهمیدم خداوند باید هدایت کنه و بقیش باید من دست به کار بشم تا روز های آخر مدرسه یکی از بچه ها به من گفت که قره قاشلو کار میخوای؟
گفتم چی
گفت یکی از دوستام که کنار مغازه ما مغازه داره شاگرد میخواد تا عید 1 میلیون تومن میده (خیلی فرصت خوبی بود چون کار کوتاه مدت بود و من اینو خواستم از خدا تا آماده بشم)این معجزه بود برای من یادم میاد گفتم نه بهش بخاطر ترس هام ولی بهش پیام دادم میام و رفتم دم مغازه و بهم گفت باهاش صحبت کردم میری برو و من بقرآن هر کار کردم نتونستم برم داخل و یادم میاد توی راه برگشت از پارک رفتم خونه و کل راه رو گریه کردم چون چند بار نصف راه رو اومدم و برگشتم و دیگه نای برگشتن نداشتم گفتم تو که نمیری چرا برگردی و خیلی گریه کردم که نتونستم.
ولی این یک نشانه الهی بود که خدا هست و هر چی بگی دقیقا همونو بهت میده.
بریم سراغ قدم سوم بعد 3 ماه
من رفتم مرغ بخرم و به طور اتفاقی چشمم خورد به یک کاغذ(به یک شاگرد نیازمندیم) و بعد رفتم توی دلش و دقیقا دو روز کلی راه پیاده رفتم اونجا که مسیر دوری بود (حدود 3 کیلومتر) پیاده و هر روز فقط رد میشدم و بلاخره یک روز صبح رفتم پریدم داخل و گفتم آقا دم در زدین یک شاگرد میخوام و من اومدم و گفت برای کلا میای یا 3ماه تعطیلی و گفتم 3 ماه تعطیلی و گفت نه دایی اونطوری نمیخوام گفتم خیلی ممنون و گفت خواهش میکنم.
و بریم برای بار سوم بعد 4 ماه رفتم توی یک ام دی اف سازی و هر روز میرفتم نبود و وقتی بود هم شجاعتی نبود برای کار فنی برم داخل و فکنم چند 10 روزی میگذشت از رفتن من و من یک روز بعد دیدن فایل نتایج دوستان آز آموزه های استاد قسمت 16 حرکت کردم و به طرف زنگ زدم گفتم شاگرد میخوای من هستم و گفت زنگ بزن داداشم و زنگ زدم داداشش و اون گفت فردا بیا بعد مدرسه کیفم رو انداختم خونه یکی از بچه ها و رفتم کلی وایستادم تا بیاد و دیدم وسایل ام دی اف سازی رو بعد اون داداش کوچیکه اومد و گفت بزار داداشم بیاد و واستادیم تا اون برسه من فقط نگاه میکردم دستگاه ها رو و تلاش میکردن این انگیزه رو ایجاد کنم برای اینکه به طرف بگم و میگفتم من میخواهم با این وسایل کار کنم و بنده خدا اومد و گفت که من برای شاگرد قبلیم که دو شیفت بود (چون مدرسه میرم نمیتونم صبح برم) 700 800تومن میدادم و الان اگه میخوای یاد بگیری بیا ولی اگه برای پوله برای تو نمی صرفه و ماهی 150 300 بهت میدم.و شاگرد صفر خیلی نمیخوام و اگه بیای میگذرونیم دیگه من هم گفتم خیلی ممنون و رفتم به سوی سرنوشت (یعنی قبول نکردم و رد کردم) اولش پشیمون شدم ولی بعدش گفتم نه ناراحت نباش تو دیدگاهی که نابود شده بود رو ساختی و رفتی توی دل کار و همه کار ها به تو میگفتن نه نمیخوایمت این گفت خودت میتونی بیای میتونی نیای این شرایط منه. و یک پله بالاتر از بقیه فرصت ها بود.
استاد ببخشید همه مثالها ناامیدتون کردم
ولی انجامش میدم شاید سریع نه ولی قطعاً.
و فایل های دوم کلید ها نمیدونم اسمش چیه خیلی توی این زمینه هم به من و هم میتونه به دوستان کمک کنه.
و بگم این مسیر رو که چی یاد گرفتم
یاد گرفتم که کار خیلی چیز عجیب و غریب و خاص و غیر ممکنی نیست
یاد گرفتم که اعتماد به نفسی که دارم به کمک اون کارهاست
یاد گرفتم خیلی بهتر از همسن و سالای خودمم ولی خیلی میتونم بهتر باشم چون همسن های من و کوچک تر از من هم هستن که از من نتایج بزرگ تری گرفتن.
یاد گرفتم که این حرکته که به زندگی معنا میده وگرنه زندگی بی حرکت مثل نمیدونم والا ولی خیلی بی مزه مثل میوه نارس میمونه
یاد گرفتم که وقتی ترس تو رو فرا میگیره و در یک لحظه باید اقدام کنی این جمله که (یک لحظه فکر نکن و انجامش بده(برو تو مغازه))
خیلی ممنونم از استاد که این فایلی که ارزش زیادی داره و من هنوز درکش نکردم رو به صورت رایگان قرار داده
امیدوارم شاد خرم باشید و البته ثروتمند
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استادبزرگوار سید حسین عباسمنش و بانو شایسته و دوستان عزیزم
جواب سوال ابتدا فایل :
من در قدیم اگر با چالشی مواجه میشدم به شدت عصبی میشدم حتی با اینکه در خیلی از مواقع میدونستم که از پسش برمیام ولی چون به چشم یک سد و مانع بهش نگاه میکردم و نه به عنوان یک فرصت برای همین به شدت منو بهم میریخت و باعث ناراحتی و عصبانیت من میشد به صورتی که حتی اطزافیانم هم ناراحت میکردم و اون مورد تبدیل میشد به یک مسئله ی به شدت ناراحت کننده .
تمرین این فایل :
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
مسئله ی مالی چالشیه که باید در حال حاضر حل کنم . با اینکه سالیان سال ازش فرار کردم ولی الان به این درک رسیدم که باید این مسئله رو کامل حل کنم و تا زمانی که درگیر مسائل مالی باشم نمیتونم خیلی از آزادی هارو تجربه کنم . من کلا از مباحث مالی فرار میکردم و انگار یه جورایی از پول و اعداد ارقام خیلی بزرگ میترسیدم و به تازگی وارد حوزه حسابداری شدم با اینکه فعالیتم تا به امروز در شرکت ها هیچ ربطی به حسابداری و مالی نداشته ولی خیلی اتفاقی در این مسیر قرار گرفتم و برای پیشرفت کارم مجبور شدم یک سری مسئولیت ها رو بپذیرم.
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:
” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “
ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛
بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛
توکل من چقدر بیشتر می شود؛
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
چه پیشرفت هایی می کنم؛
یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.
جواب : دقیقا زمانی که با این چالش مواجه شدم خیلی ترسیده بودم از اینکه اگه نتونم خوب یاد بگیرم و درک کنم مسائل مالی رو و نتونم حساب کتاب های شرکت رو درست انجام بدم چه اتفاقی ممکنه برام بیوفته و اینکه مورد انتقاد شدید قرار بگیرم و حسم بد بشه و اینکه چقدر باید دقت و تمرکز مو در کارم بالا ببرم که کمترین میزان خطا رو داشته باشم . ولی چیزی که به خودم میگفتم این بوده که من همیشه دوست داشتم به عنوان یک مدیرعامل خیلی خوب و تاثیرگذار و موفق شناخته بشم . حتی تو یکی از فایل ها که استاد گفتن مدیر اوبر در آمریکا که یه شخص ایرانی هست در حال حاضر بالاترین درآمد سمت مدیر رو در دنیا داره و شنیدن این جمله حس خاصی بهم داد و به خودم گفتم یکی از چیزهایی که میتونه اعتماد به نفس مدیرعامل بودن رو به من بده اینکه بتونم رو مباحث مالی هم تسلط داشته باشم و گفتم هرچقدر سخت باشه من تمام انرژی و تلاشمو میذارم و اصلا الان برام مهم نیست که چقدر مبتدی هستم و دوست دارم روزی خودمو ببینیم که این مباحثی که شاید الان برام خیلی قابل درک نیست ، خیلی برام شیرین و جذاب شده و همین موارد باعث شده که بتونم ثروت زیادی باهاش بسازم و انقد مسلطم که دارم به افراد دیگه مشاوره میدم .
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
یک مورد خیلی جالب اینجا بگم : زمانی که تصمیم گرفتم آموزش حسابداری رو شروع کن تو گوگل دنبال آموزشگاه و مدرس ها در شهر خودم بود . تو دفترم نوشتم خدایا منو به بهترین و عالی ترین آموزش هدایت کن . با چند آموزشگاه صحبت کردم ولی نظرمو جلب نکردن ، داشتم با موبایلم صحبت میکردم دستم خورد رو صفحه کیبورد و یه سایت برام باز شد که اصلا نفهمیدم چه جوری به خدا نفهمیدم . وقتی تلفنم تموم شد سایت رو نگاه کردم و دیدم تمام آموزش های حسابداری رو در بخش های مختلف ارائه میدن و یه قسمت دارن آموزش حسابداری مقدماتی که دقیقا این قسمت رایگان بود . باورتون نمیشه که چقدر ذوق کرده بودم و اینو هدایتی از سمت خدا دیدم و شروع کردم از همین قسمت و واقعاً آموزش هاشونم عالی و فوق العاده است . هر روز سعی میکنم یه مبحث کوچیک از حسابداری رو آموزش ببینم درک کنم و با مفاهیم آشنا بشم .
تا قبل از آشنایی با استاد عباس منش همیشه فکر میکردم چالش ها فقط بخاطر بدشانسی منه و ممکنه خیلی ها این درگیری ها رو نداشته باشن برای همین هم حالم به شدت بد میشد و دیگه نمیتونستم درست عمل کنم .
منم خیلی از باورهای محدود کننده مثل : ممکنه شکست بخورم پس اصلا امتحانش نکنم و تلاش نکنم برای حلش یا اینکه الان مهارتشو ندارم پس ناتوانم در حلش و خیلی جاها احساس گناهی که در درونم وجود داشت و این ها رو مجازات خداوند میدیدم و زجه میزدم برای اینکه خدا منو عفو کنه…..
ولی این روزها حالم خوبه چون دیگه میدونم چالش ها و تضاد ها هدیه های خداوند است برای پیشرفت ما برای رسیدن ما به خواسته هامون .
جهان یک مسیر است که با حل مسائل ما توانا میشیم و پیشرفت میکنیم .
چالش ها قسمت جدایی ناپذیر زندگی است و برای همه اتفاق می افته و این چالش ها برای پیشرفت و رشد ماست و نه مجازات خداوند پس باید با آغوش باز بپذیریم و بگیم این یک فرصته برای پیشرفت این یک فرصت برای بزرگ تر شدن ظرفم و آماده تر شدن برای دریافت نعمت های بیشتر الله.
ذهنیت قدرتمند اینکه چقدر میتونیم نگاه مثبت داشته باشیم نسبت به چالش ها و اون هارو با آغوش باز بپذیریم .
استاد عزیزم مرسی که از ما آدم های شجاع و با جسارت میسازی
عاشقتووووونم . و با قدرت این مسیر رو ادامه میدم .
به نام خدا
سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش گرامی وتشکرو قدردانی فراوان برای ارائه این هدیه گرانبها…
خدارا شاکرم که فایل های ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده زمانی ارائه میشود که من محصول شیوه ای حل مسائل زندگی را تهیه کرده ام و تمرینات و توضیحات تکمیلی این فایل را هم زمان با دوره ای شیوه ای حل مسائل زندگی دریافت میکنم
وبه آسانی مسائل زندگی را حل میکنم و از این زندگی جدید نهایت لذت را میبرم و از خداوند متعال برای این شیوه ای زندگی شکرگذارم و استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرانقدر کمال قدردانی را دارم…
من در پاسخ به سوال اول،سعی میکنم که نگاه (((الخیر فی ما وقع ))) را به مسائل و مشکلات داشته باشم و همیشه سعی میکنم تسلیم خواست خداوند باشم،اگر مسئله مربوط به من باشد،سعی میکنم که آن را حل کنم و اگر مسئله مربوط به عوامل بیرونی باشد که باید از آن ها اعراض کنیم،بازهم خیروبرکت را در آن مسئله میبینم…
متاسفانه من هم این باور مخرب را تا قبل از تماشای این فایل داشته ام که به بعضی از مسائل به چشم مجازات الهی نگاه میکردم
واکنون که استاد عباسمنش درباره ای این باور مخرب هشدار دادند باید جهادی اکبر برای از بین بردن این باور مخرب به را بیندازم وبه جای آن با نگاه حل کردن مسئله،به چالش ها نگاه کنم…
واما انجام تمرینات این فایل ارزشمند
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
افزایش مهارت ویادگیری در موضوع مورد علاقه ام…
اگر من وارد این چالش بشوم برکت ها و نعمت های فراوانی در انتظار من است،مثله استاد عباسمنش عزیز که وقتی وارد موضوع مورد علاقه ای خود شدن با توانایی حل مسائل به هرآنچه که دوست داشتند رسیدن واز روابط پر تنش سابق خارج شده و عزیز دلشان وارد زندگی شان شدن…
باتوکل به خداوند در مسیر مورد علاقه ام وارد میشوم و توانایی ومهارتم را افزایش میدهم و حتماً حتماً در این مسیر استعداد هایم شکوفا میشود و به هر آنچه که دوست دارم میرسم…
قدم اول و کوچک برای این مهم این است که به دانشگاه بروم و در رشته مورد علاقه ام ثبت نام کنم و مهارت آموزی کنم و در این مسیر تداوم داشته باشم و مسائل را حل کنم
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،،،،
سلام و درود خدمت آرمی قدرتمند و ثروتمند بزرگ عباس منش ،،
بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز برای این دوری بی نظیر ،، خداقوت ،،
شاید خیلی وقته با خدای خودم دارم در حال مذاکره بودم سر چالش زبان انگلیسی و نمیدونم واقعاً این حس فوق العاده رو بچه ها چگونه باز گو کنم باهاتون که خداوند چقدر زیبا و عزتمندانه پاسخ ماهارو عزیزای دل خودش رو به وضوح میده ،، خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم ،،
بله چالش توی زندگی من بسیار و بسیار بوده خیلی جاها بوده که واقعاً ترسیدم و با توکل درونیم تونستم کمک بگیرم از خدا ولی خیلی جاهام بوده که باز به پشتیبانی خداوند متعال با قدرت قدم برداشتم و رفتم توی دلش بزارید ی مثال از بچه گی هام و نوجوونی هام براتون بزنم من همیشه توی ماشین بازی کامپیوتری بازی های نید فور اسپید ی جورایی واسه خودم اسم و رسمی پیدا کرده بودم تو جمع خانواده و دوستان ولی الان بعد از پونزده سال دارم ی مسئله ای رو درک میکنم که چرااااا زمانی که مثلاً یکی از بچه ها توی بازی در حال باخت بود و نصف بازی رو رفته بود چرا خیلی انگیزه و شوق داشتم که دسترو ازش بگیرم و اون بازی باخته اونو ببرم ،، حتی خیلی بیشتر از بازی از اولی که خودم انجام میدادم ،، اون چالش و الان که صحبت های استاد عزیزم و گوش دادم تازه درک کردم ،،،
زبان انگلیسی چالش حال حاضر من و خداوند متعال منو هدایت فرمودن به صحبت های استاد عزیزم و اینکه میخوام جای تنبلی و پشت گوش انداختن جدی استارت بزنم و انجامش بدم و اینکه خیلی برام جالبه بچه ها من واقعاً علاقه ی شدیدی هم به زبان انگلیسی دارم نمیدونم چرا تنبلی زورش میچربه ،، البته برداشتی که از صحبت های ارزشمند استاد عزیزم داشتم اینه که شاید خیلی سختش کردم و جای اهرم رنج و لذت و رعایت نکردم روزی ده دقیقه رو هر تنبلی و هر ذهنی باهاش کنار میاد ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که استاد عباس منش و خانوم شایسته عزیز رو توی زندگی من وارد کردی و همینطور حضور فوق العاده خودت رو ،، شکرت شکرت شکرت
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که من زبان انگلیسی را به راحتی آموختم و به روان صحبت می کنم و سلامت و ثروتمند هستم ،،،
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
باز هم سلام میکنم خدمت استاد عزیز و بزرگوار.
قسمت دوم:
ذهنیت قدرتمند در برابر ذهنییت محدود کننده.
سوال:
موقعی که به چالشی برخورد میکنید چه واکنشی از خودتون نشون میدید؟
من در برهه ای از زندگی ام به طور اتفاقی به یه
چالشی برخورد کردم که اصلا آمادگی شا نداشتم
شب بود و من داشتم می اومدم خونه با همسایه
بغل دستی مون حرفمون شد و مقصر هم من بودم
وقتی که اومدم تو خونه خیلی ناراحت بودم اما
هیچ تصمیمی نگرفتم تا اینکه آروم شدم یه حسی بهم گفت این داره بهت میگه این خونه هایی که
ازشون استفاده مفید نمیشه را بریز به هم ،و از نو
درست کن همون لحظه تصمیم قطعی ام را گرفتم
و از فرداش شروع کردم و انقدر حالم خوب بود،
انقدر احساسم عالی بود که تا نصف شب فقط
داشتم فکر میکردم و اون جروبحث دیگه از یادم
رفت و از همون شب پیشرفت مالی ام شروع شد
و من خونه ام را چند ماه بعدش ساختم و برا
همسایه ام فقط دعا میکردم.
مورد بعدی؛
به مدت چند روز با چند تا از بچه ها جایی بودیم
و از بیرون هم به صورت متفرقه برامون مهمون هم
می اومد هر روز جوری بود که یکی مون بایستی
به عنوان رهبر گروه به تمام بچه ها سخنرانی میکردیم اونجا کسی که گرداننده تمام گروه بود
به من گفت شما امروز باید برا بچههای دیگه
برنامه بزاری و براشون سخنرانی کنی و من تا اون موقع برا 50 نفر سخنرانی نکرده بودم آواز میخوندم
اما براشون سخنرانی نکرده بودم، یعنی اولش
یه ذره تفره رفتم و سریع قبول کردم و شروع کردم
45 دقیقه من فقط داشتم برا بچه ها صحبت
میکردم دقیقا حس میکردم اون چیزی که بایستی بگم را، تو ذهنم می اومد و من هم میگفتم منی که مونده بودم چی بگم و بعد از جلسه اینقدر تا
چندین روز اینقدر انرژی داشتم که چند روز بعد از اون
هدایت شدم به این سایت فوقالعاده زیبای
استاد عباسمنش.
من چالش های زیادی را تو زندگی ام حل کردم
که بعد از این که حل کردم خود باوری ام بیشتر
شد، اعتماد به نفسم بالا رفت، ارتباط با آدما را
بیشتر یاد گرفتم و……
و چالش های دیگه ای هم دارم که باید باهاشون
روبرو بشم از جمله یاد گرفتن زبان انگلیسی،
ازدواجم،کار مورد علاقه ام،تایپ 5 انگشتی که انصافا تا اینجا خیلی بهتر شدم.
در مورد این چالش به خودت بگو، اگر من وارد این چالش بشم چقدر پیشرفت میکنم،
چقدر ترس هام کمتر میشود،
چقدر توانایی هام بیشتر میشود،
چقدر خود باوری ام بیشتر میشود،
چقدر توکلم بیشتر میشود،
چقدر مهارت های ارتباطاتم بیشتر میشود، و……..
چالش:
تایپ کردن پنج انگشتی تو صفحه گوشی سامسونگ،
این که وقتی میخوام کامنت بزارم تو سایت یه کم
سختم هست چون به صورت حرفه ای نمیتونم
این کار را انجام بدم حداقل باید 45 دقیقه وقت بزارم حتی بیشتر ،به خاطر همین مسئله محصولاتی را که از سایت خرید کردم را خیلی کند
دارم کار میکنم.
الان که دارم این کامنت را مینویسم دارم آروم، آروم دارم سرعت تایپ کردنم را بیشتر میکنم
که البته دارم بهتر میشم.
و اما نتایجی که برام داره اینه که:
احساسم داره بهتر میشه از این که هی دارم بهتر میشم و سرعت تایپ کردنم سریع تر میشه.
خود باوری ام بیشتر میشود که من هم میتونم این کارا آروم، آروم یاد بگیرم و این آرزوی من بود چون یه دوستی دارم که تو تایپ کردن خیلی عالی
این کار را انجام میداد.
باعث میشه یه انگیزه ای باشه برا چالش های
بعدی ام که هیچ چالشی نیست که من نتونم
حلش کنم .
استاد عزیزم واقعا شما فوق العاده بی نظیر هستید
شب و روز فقط دارم تو سایت کار میکنم نقاط
ضعفم را دارم بهبود میدم و به لطف خدا تا اینجای کارم خیلی خوب و عالی عمل کردم استاد جان باز هم از این
جور فایل ها رو سایت بزارید خیلی فوق العاده بودند
این دوتا فایل، خیلی بهم انگیزه دادند، از خدای بزرگ
دعای خیر و برکت و خوشبختی را برای شما و خانم شایسته عزیز و همچنین بچههای دوست داشتنی آرزومندم.
در پناه حق پیروز و سربلند باشید.
قسمت اول تمرین:
با مسائل و یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید چه برخوردی داری؟
واکنش منِ قدیم:بازم یه بدبختیه دیگه/خدایا چرا من؟/وای بازم قراره کم بیارم/چقد آخه بدبیاری/من که نمیتونم حلش کنم پس ولش کن/این مسئله مال من نیست تقصیر بقیه ست بقیه حلش کنن/دنیا محل بدبختیه/گریه و التماس به خداوند/کم اوردن/فرار کردن(تک تک این جمله ها مجموعه ای از افکارر و باور های محدود کنندن)
منِ جدید(بعد از دوره شیوه حل مسائل):خدایا این چه درسی برای من داره؟ چطور میتونم ازین چالش به عنوانِ تقویتِ بخشِ دیگری از شخصیتم استفاده کنم؟چطور این چالش میتواند مرا برای چالش های بعدی قوی تر کند؟/چقدر خوب مسائل و چالش ها باگ های شخصیتی منو به خودم نشون میدن/
من در برخورد با چالش ها فوق العاده قوی شدم باید اعتراف کنم همون لحظه نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم ولی چند ساعت بعد به خودم یادآوری میکنم و این سوالات رو از خودم میپرسم…کاملا به صورت ناخودآگاه این کارو میکنم چون رنجِ کم آوردن و حل نکردن مسئله توی ذهنم خیلی بیشتر از رنجِ حل کردنِ خوده مسئلست! بعد از یادآوری شروع به سپاسگزاری از وجودِ مسائل قبلیه زندگیم میکنم چون اونها موهبت هستن این سپاسگزاری بمن کمک میکنه تا در برخورد با چالش جدید با انگیزه شروع کنم
احساسات و باور های من در برخورد با مسائل:
خونسرد و آرومم و واکنش شدیدی ندارم
بعد از چند ساعت به خدا توکل میکنم
نکات مثبت چالش رو بیرون میکشم
و روز بعد در راستای بهبود و حل مسئله قدم برمیدارم
بین مسیر بهم میریزم ولی فورا خودم رو جمع و حور میکنم (بقول استاد نمیذارم بشه مثل یه بار سنگین و دنبال خودم بکشمش)
نتیجه: باور های قدرتمند کننده درمورد حل مسائل توی ذهن من ساخته شده
باور های محدود کننده در هنگام برخورد با چالش ها:
1.من ممکنه شکست بخورم پس اصلا شروع نمیکنم(ترس از شکست)
2.اگر من فلان مهارت رو ندارم قراره تا ابدم یادش نگیرم یا اگر توی یک مهارتی خوب نیستم قراره تا ابد خوب نشم(عدم خودباوری)
3.مال من نیست،تقصیر بقیست،بقیه بوجودش آوردن(عدم مسئولیت پذیری)
4.سخته/قراره سختی بکشم پس ولش کن/فرار از حل مسئله/انکار کردن(جهان محل سختی کشیدنه)
5.عدم درک ذات و طبع جهان که زندگی بدون مسئله وجود نداره و چالش ها قسمتی جداناپذیرِ زندگی هستن!
7.عدم خودباوری و اعتماد به خود
8.نداشتن ایمان و توکل به خداوند
قسمت دوم تمرین:
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
[ بهبود یک مهارت مشخص در حیطه کاری ]
من یه کتاب در مورد حیطه کسب و کارم گذاشتم زیر میز و هرروز اون رو میبینم این کتاب دقیقا همون چیزیه که باید بخونمش و ازش فرار میکنم! کتاب حدودا 600/700 صفحه س و انصافا کتاب کاملیه من باید اون رو بخونم …. تحقیق کنم ویدئو ببینم در عمل ازشون استفاده کنم و شروع کنم با استفاده ازین اطلاعات ارزش خلق کنم که کلا زندگیم رو متحول میکنه و پیشرفت بزرگی رو بدست میارم
قبل از جواب دادن سوال بعدی میخوام ترمز هام رو شناسایی کنم
آیدا چرا این کارو شروع نمیکنی؟؟؟؟
خیلییییی زیاده کی حال داره اینا همرو بخونه/نری با فلانی صحبت کنیا چجوری روت میشه؟/تو نیازی به مشورت نداری خودت همه کاراتو انجام بده/حالا کوتا اینارو یاد بگیری تمرکزم بذاری بازم طول میکشه/بیخیال همین قدر پیشرفت بسه/
تمرمزها:
1.عدم احساس لیاقت برای زندگی بهتر
2.درک نکردن قانون تکامل(پاشنه آشیل من)
3.غرور بی جا داشتن از درخواست کمک و مشورت
/ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؟
کسب ثروت بیشتر و افزایش درآمد
بهبود عملکرد در حیطه ی علاقه م
کسب تجربه های جدید در زندگی
ارتباط با آدمهای جدید و متفاوت
احساسِ بیشترِ خوشبختی
یافتن دوست های جدید و ارتباطات قوی تر
کسب خودباوری بیشتر
ایجاد یک شخصیت کاملا متفاوت
شناخت بیشتر خود
بزرگتر شدن ظرف وجودی برای دریافت نعمت ها
سفرهای متفاوت
حل شدن خود به خود مسائل مربوط به مسئله ی اصلی!
خریدن وسائل با ارزش مالی بیشتر و کیفیت بهتر
کسب تجربه ی یک زندگی با کیفیت تر
بدست آوردن موفقیت شغلی
متکی بودن به خود و استقلال شخصیتی
شناخت بهتر خداوند
شناخت بهتر کارکرد جهان
بر چه ترس هایی غلبه می کنم؟
ترس از حرف مردم
ترس از قضاوت شدن
ترس از آینده مالی
ترس از خوده چالش ها و مسائل
ترس از شکست و نشدن ها
ترس از طرد شدن توسط بقیه از حل نشدنِ مسئله
توکل من چقدر بیشتر می شود؟
فرق زیادیست با کسی که راه را میداند با کسی که راه را رفته است
کسیکه این مسئله رو حل کنه انقدر ایمانش قوی میشه که سوخت مورد نیازش رو برای حل مسائل بعدی تامین میکنه و چنان خود باوری و احساس لیاقتی بهش میده که دیگه آدم واسه خودش بهترین هارو میخواد/ یه تجربه بهتر از اطلاعاتِ مربوط به اون تجربه ست مثل یه فونداسیون قوی عمل میکنه به عنوان یه منطق قوی برای ادامه دادن
برای راحت تر حل کردن مسائل بعدی
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟
مهارت برخورد با آدم ها
مهارت برخورد با چالش ها
مهارت مدیریت کسب و کار شخصی
توانایی تعهد به خود
توانایی ارزش قائل شدن برای علایق و خودت
توانایی در حیطه ی علاقه ت
توانایی خلق ارزش
توانایی عملگرایی در زمینه های متفاوت
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؟
توانایی که توی من بیدار میشه؛توانایی تشخیص اصل از فرعه /اینکه اصلِ تمرکز من باید کجا باشه تمرکزم بذارم روی خودم نه موارد بیرونی (چون یکم رفته بودم تو مسیرش) اصل افکارمه نه آدمها
توانایی ِ شکوفا کردن استعداد های من در حیطه علاقه چون وقتی در مسیر درست و رسالت خودمون قدم برمیداریم ایده ها پشت سر هم گفته میشه پس استعداد ها هم نمایان میشن خلاقیت ها بروز داده میشن
چه پیشرفت هایی می کنم؟
شخصیت خودساخته
شجاع و جسور بودن
اعتماد به خداوند
خود دوست بودن
متعهد بودن
مردم مداری و ارتباط خوب با دیگران اونم منی که نمیتوستم وقتی با یکی صحبت میکنم تو چشاش نگاه کنم
کم شدن اهمیت حرف مردم توی زندگی
چه دستاورد هایی نصیب من میشه؟
بهبود وضعیت مالی باعث میشه مادیات رو تجربه کنی لذت ببری/ثروتمند بودنو تجربه کنی/ماشین دلخواهت رو بخری/چقدر از حل مسائل بعدی لذت خواهی برد
استاد بقول شما توی دوره شیوه حل مسائل:
مسئله نه به معنای رنج بلکه به معنای یک حس کنجکاوی برای پیشرفت و بالا رفتن!!! چقدر این جمله بمن کمک کرد و چقدر همین یدونه جمله زندگیم رو متحول کرد
و در نهایت چون کسب این مهارت بتو کمک میکنه تا هرآنچه که میتونی از طریق این بهبود تجربه کنی رو ،تجربه کنی…
اقدام عملی در جهت این آگاهی ها:
1.روزی 10 صفحه از کتاب رو بخون و تحلیل کن
2.با فردی که قرار بود مشورت بگیری تلفنی صحبت کن و ازش درخواست راهنمایی کن
3.روزی یک ویدئوی مرتبط رو نگاه کن
4.افراد موفق درون زمینه رو تحسین کن و الگو قرار بده
5.این کامنت و فایل رو بار هاو بار ها بخون و گوش بده
استاد عزیزم ازتون هزاران بار سپاسگزارم و همچنین از دوستان عزیز که انقدر از کامنت من استقبال کردن شما همتون فوق العاده هستید عاشقتونم
به نام خدای بینهایت بخشنده و بینهایت مهربان
سلام استاد عزیز
سوال شما این بود که در برخورد با چالش ها چه احساسی دارید و در برابر چالش ها چه برخوردی نشون میدهید
استاد عزیزم خدا رو هزاران بار شکر میکنم که از زمان کودکی تا کنون برخورد عالی در برابر بیشتر چالش های زندگیم داشتم مثلا در دوران مدرسه از همون ابتدایی تا سالهای پایانی تحصیلم با وجود ترسی و دلشوره ای که در دلم داشتم ولی همیشه داوطلب بودم برای اجرای مراسم صبحگاهی سر صف با این که همیشه از شدت استرس پاهام سست میشد داوطلبانه در گروه های سرود و تواشیح شرکت داشتم اگر تاتر و نمایشی میخواست اجرا بشه من اولین نفر دستم رو بلند میکردم برای رفتن پای تخته و جواب دادن به سوالات اولین بودم برای کنفرانس دادن داوطلب میشدم حتی با اینکه بلد نبودم ولی دلم میخواست اولین باشم برای تجربه…..
گفتم که ترس و استرس شدید داشتم ولی همیشه طوری وانمود میکردم که همه چیز طبیعی و عالیه و هیچ کس استرس درون من رو متوجه نمیشد..
این خصوصیت رو در امور زندگیم هم داشتم من اهل مشهد هستم توی دوران راهنمایی با اینکه تا اون زمان به تنهایی جایی نرفته بودم از والدینم خواستم اجازه بدن تا تنها با اتوبوس برم حرم
و این کار رو کردم اولش بسیار ترسناک بود که نکنه مسیر رو گم کنم …ولی بعد تکرار این مورد دیگه ترسی نبود و برای اینکه این روند ادامه داشته باشه توی کتابخانه حرم عضو شدم تا هر هفته بتونم برم حرم و برگردم
توی کلاس های ورزشی من مسولیت ارشد بودن رو برعهده میگرفتم من تکواندو کار میکردم و از استادم درخواست میکردم که اجازه بده من به دفتر هیئت تکواندو برم و کارهای اداری و گرفتن حکم ها رو انجام بدم و به واسطه این کار در هفته بیشتر مکان های مشهد رو با اتوبوس سفر میکردم و با مکان ها و مسیر های جدید آشنا میشدم
توی مدرسه عضو فعال مدرسه من بودم عضو بسیج عضو شورا عضو انجمن همزمان 3یا4 مسولیت رو قبول میکردم گفتم همه اینها با ترس زیاد که نکنه نتونم نکنه خراب کنم بود ولی با اشتیاق انجام میدادم به طوری که کسی متوجه ترس من نمیشد…
ازدواج کردم در طی زندگی مشترک 15 ساله با چالش های فراوانی روبرو شدم چالش هایی که به جرات میتونم بگم اگه هرکسی جای من بود تو همون سالهای اول جا میزد ولی من ادامه دادم و بابتش خدارو هزاران بار شکر میکنم
مدتی وارد شرکت های نتورک شدم و این موضوع جسارت و رفتن تو دل چالش های من رو صد برابر کرد لیدری میکردم با وجود استرس در جمع بالای 100 نفر صحبت میکردم و خودم رو معرفی میکردم
پرزنت محصولات رو داوطلبانه بر عهده میگرفتم خدا رو شکر این روران بسیار به من در حل چالش های زندگی کمک کرد
زمانی که میبایست با ماشینم مسافرکشی میکردم و اسنپ کار میکردم بسیار میترسیدم دفعه اول که سفری رو تایید کردم دستا و پاهام میلرزید که میتونم؟از پسش برمیام؟
توکل کردم به خدا و انجام دادم و الان به راحتی این کار رو انجام میدم
البته هنوز نجواهای شیطان هست و گاهی در دل من لرزه میندازه ولی خدارو شکر ایمانم قویتر هست نسبت به نجواها
این اواخر با چالش بسیار بزرگ طلاق روبرو شدم به واسطه وابستگی زیاد به همسرم بسیار این موضوع برام سخت بود ولی باز هم خودم داوطلب شدم برای رفتن در دل این چالش
و از بعد این موضوع ارتباط من با خدا هزاران برابر بیشتر از قبل شده و واقعا خدا رو در همه وجودم حس میکنم
گفتن مطلب طلاق به پدر و مادرم بسیار برام سنگین بود چون سنشون بالاست مریضی قلبی هم دارند و بسیار هم روی طلاق حساس هستند و میگن کسی که طلاق میگیره اصلا ایمان نداره و کافره و باید با هر شرایطی هست زندگی کنه و خلاصه باور های این مدلی…..
با و جود سختی این چالش ….با وجود ترس از استرس بالایی که برای اونها ایجاد میشه و مریض هم هستند….با وجود نجواهای شیطان ….بعد گذشت 2ماه از طلاقم به خدا توکل کردم و به اونها گفتم و نمیدونید چقدر گفتنش برام سخت بود
ولی باهمه سختی آرامش عجیبی در قلبم احساس میکردم انگار خدا پشت سرم وایستاده و دستاشو گذاشته رو شونم و میگه نترس من پشتتم باور کنید دقیقا همین حس……
من زمانی که موضوع جدایی پیش آمد گفتم که بسیار وابستگی داشتم ولی یاد آیه قرآن افتادم که برداشت من اینه که ای بنده من اگه در مکانی اذیت هستی مهاجرت کن و پاداش تو رو من میدم البته گفتم برداشت من از آیه این هست…..
و من این جدایی رو نوعی مهاجرت از زندگی ای به زندگی دیگه میدیدم
الان هم به من الهام شده که مهاجرت بزرگتری رو آغاز کنم و اون هم مهاجرت از استانی به استان دیگه است و با وجود ترسی که دارم شوق و اشتیاق بسیار زیادی دارم که این چالش رو برم و انجامش بدم و الان دارم کارهای مقدماتش رو انجام میدم…..
خدارو شکر میکنم و همیشه به خدای خودم توکل میکنم و میدونم و ایمان دارم که هوامو داره و کمکم میکنه و تنها نیستم
استاد عزیزم بابت این فایل عالی از شما سپاسگزارم که باعث شدید من به یاد بیاورم خدای عزیزم رو و ایمان و توکلم به خدا هزاران برابر بشه
ممنون استاد عزیز که دستی هستید از دستان خدا برای من در زندگی من برای پشرفت من و برای رشد من…..خدارو هزاران بار شکر
سلام درود به همه عزیزان
روتین روزانه روز 33 ام
این فایل عجبببب فایلیی بود
چقد زیبا روی چالش ها استاد کار کردید
چقد زیبا کیف کردم
لذت بردم و خوب عمل کردم
توی دوازده قدم بود یا فکر کنم عزت نفس بود استاد اومد گفت
بیاین همین الان کار های که میترسید و انجام ندادید رو بنویسید
عزت نفس بود
و بیاین انجامش بدید
از کوچیک ترینشون شروع کنید و خوب من انجام میدادم حتی قبلش ولی از اون موقع فهمیدم یک قانونه
بیاین بریم برای سوال ها
اول از همه مسلما ناراحت میشم دپرس میشم و خوب طبق چیزی که توی ذهنم جاساز کردم
میرم انیمه و فیلم میبینم و کار های که ذهنو مشغول میکنه
بعد حالا اگه خیلی بد باشه چالشش و سخت باشه یک روز میگذره تو حالت خنثی و فرداش یا وقتی که حالم خنثی هست
میام روی سایت هدایت شویم رو میزنم یا از خدا خودم میپرسم کدوم فایل و به طرز عجیبی زیبا هدایت میکنه
میزنه تو خال یکجوری میزنه که همون ناراحتی همون غم میشه نقطه عطف من
و برای برخورد با چالش
1_ توی حوزه کاریم هر چالشی بیاد از طراحی کاراکتر جدید یا هرچیزی اول شاید یکم بترسم و ردش کنم ولی بعدش میگم
حله بزن بریم یادش میگیرم
چون این باور رو دارم قوی میکنم من هرکاری بخوام میتونم انجام بدم با تمرین هرکاری میشه
2 حوزه بیرون از کار ( مثلا چالشی که جدیدا بهم برخورده و خودم دارم میسازمش برگزاری همایش هست
و یکم سخته ولی خوب من قبلا جلسات برگزار کردم و سربلند بودم فقط یکم ترس داره ) ولی بازم میرم توی دلش با یکم مکس و فکر کردن
3_ روابط عاطفی (چالشی ندارم خداروشکر ) با خانواده ام عالی برخورد میکنم چون دوزاده قدم ترکوند این موارد رو
4_مالی (چالش مالی دارم درحال حاضر (توانایی ساختن پول دارم ولی از کارم اومدم بیرون و دارم دوره خودم رو میسازم چون خدا منو هدایتم کرد در بهترین تایم اومدم بیرون و شکی نیست که هدایت است ) و مهارت قوی دارم که میتونم ازش پول بسازم ولی تمرکزم بر روی پیج و ساخت دوره ای خودم هست و مسیر علاقه خودم و نتایج نزدیکه بوش داره میاد
در کل {{ از چالش ها اولش فرار میکنم و خوب میترسم که شاید نشه شاید نتونم ، ولی بعد از مدتی میرم توی دلشون
و میبینم که اونقد سخت نبود و اعتماد به نفسم چندین برابر میشه}} برای مثال : یاد گرفتن بلندر برام چالش سختی بود ولی
یادش گرفتم و تونستم حتی به بقیه هم یاد بدم و یک محیط بازی باهاش ساختم و یک عالمه کاراکتر و شدم مدیر تیم طراحی
یاد گرفتن کلی برنامه و کلی چیز مثل پریمیر فتوشاپ ایلیوستریتور و obs اینا همه چالشی بود که خوردم و الان شدن
کلیدی برای موفقیت من و همشون رو دارم استفاده میکنم .
سوال 2
توی دل سوال بالا جواب دادم ولی بازم میگم
اول فرار میکنم بعد مکس میکنم و فکر میکنم و بعد تصمیم میگیرم برم توی دلش و اعلام میکنم به افراد
که میخوام این حرکت بزنم و میرم تو دلش
سوال 3
درحال حاضر چالش
1 اول از همه شاید برگزاری همایش هست که برای مکانش یکم چالش دارم و خود برگزاری
2 چالش از با کیفیت بودن دوره ام (ایا به کیفیت خوب هست ایا خوب یاد دادم یا نه )
3 چالش فروش و درامد زایی (ایده هاش اومده هنوز اجرا نکردم در دست اجراست)
4 چالش جذب فالور و ویو (این داره نم نم حل میشه)
5شهریه دانشگاه
6 مهارت ناکافی
7 چالش اضافه وزن
نکته 4 * برای غلبه کردن بهشون
واقعا چه ایده جذابی من کماکان توی ذهنم همین بود ولی مثالی که شما زدید اون میخ رو محکم تر کوبید توی سرم
به جایی اینکه بیام هی بگم اگه نشه چی ، اگه ویو نگیرم چی بیام بگم
چقد خوب میشه که ویو مثلا همین 40 الی 50 تا رو دارم چقد خوب میشه که ویو زیاد بگیرم و مثلا 1000 تا
و همینا
چقد خوب میشه دانشجو های عالی داشته باشم و کلی حرف های خوب به خودم بزنم و امیدوار باشم که خدا کارش رو به درستی انجام میده و من باید فقط سمت خودم رو خوب انجام بدم وحالم خوب باشه
سوال 5
برای همایش اومدم گفتم اوکی بیایم کارهارو کوچیک کنم اینو کمی درک کردم
اول بیام مطالب رو جمع اوری کنم
دوم بیام برای خودم صحبت کنم
سوم برای خانواده برگزار کنم
چهارم دوست داشتم همایش انلاین برگزار کنم
پنجم عمل به برگزاری همایش
ساخت دوره (اینو انجام دادم و الان فصل 4 هستم به همین روش)
اول بیام فصل 1 رو بسازم حالا فصل 2 هدایت میشیم
و این روشو از یکی فایل های استاد خانم شایسته داشتن میگفتن و خیلی خوب بود
و عالی جواب داده برای من
برای فالور ( جواب داده)
اول بیام سپاس گذار همین تعداد خودم باشم
بعد بیام شروع کنم و خوب روزانه همون چیزی که دوست دارم رو بزارم
خودم باشم راحت باشم با بچه ها حال کنم صحبت کنیم کیف کنیم لذت ببریم
بعد تجسم کنم
بعد رخ داد من به راحتی دارم میرم برای 1000 نفر
و خوب اومدم قدم قدم کردم
گفتم اول 880 تا رو بگیرم
الان 874 تا بودم و چندروز پیش 869 تا اینا بودم که قفل شده بود
بعد رکورد زدم و گفتم حالا بیایم اینو بکنیم 880 تا
و بخدا از 840 همین طوری اومدم بالا تا الان جواب داده
ویو استوری هم به همین صورت خدایا شکرت
و در نهایت در ستاره قطبی هر شب مینویسم خوب امروز مثلا من دوتا فالور گرفتم بعد همشون رفتن پست هام رو لایک کردن و ویو استوریم رفت بالا تر
و مثلا تا اینجای دوره رو ساختم و همینا
سرعتم کنده چون تازه فهمیدم چطوری عمل میکنه ولی نگاه کنید لذت بخشه وقتی میفهیمید نیازی به دست پا زدن نیست
وقتی این حس میاد که پول نزدیکه اون چیزی که میخوام نزدیکه غوقاست
خدایا شکرت
خیلی ممنونم از این فایل عالی از استاد گلم عاشقتوم
مشهدی غلیظ عاشقتوم ها یک روز با استاد ps بزنیم
دوستون دارم تا درودی دیگر بدرود