ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ب نام خدا جون مهربون
سلام استاد عزیزم و مریم بانو جان
و
سلام به دوستان هم فرکانسی
در هنگام مواجهه با چالش ها
همیشه توکل بر خدا کردن و علم بر اینکه حتما خیری در آن هست در ذهنم وجود دارد ولی
.
.
متاسفانه در عمل ترس بیش از حدی در من وجود دارد و نگرانی سراغم میآید …
نگرانی از طرز فکر افراد در مورد من اگر اشتباه کنم و شکست بخورم … ترس از مخالفت همسرم … ترس از موفق نشدن … ترس ازینکه پول براش خرج کنم و باشکست خوردنم پولم حدر بره ویا مجبور باشم به کسی جواب پس بدم که دیدی نتونستی
.
.
مثلا من سالهاست حدود 10 سال که گواهی نامه رانندگی دارم ولی هرگز سوار ماشین نشدم
1.. چون میترسم از تصادف و اینکه اشتباه کنم و مردم مسخره م کنن
2.. چون همسرم روی ماشین حساس هست .. کلا میترسم بهش بگم، ماشین و بردارم
3.. هر بار تصمیم میگیرم دوباره برم تعلیم رانندگی و همسرم مخالفت میکنه جرات ندارم روی تصمیمم بمونم و تصمیمم رو عملی کنم
من بسیار باهوش و توانمند هستم … اما نمیتونم به همسرم نه بگم
البته این یه نمونه از چالش های بی شماری هست که باهاش مواجه هستم و خیلی ناراحتم که همشون دست نخورده مونده و سالهاس که دارم بابتش غصه میخورم و کاری نمیکنم
الان میدونم که باید به کار های کوچیک قابل انجام تقسیمش کنم و انجامشون بدم
ولی اولویت بندی باید بکنم و ببینم کدوم مهمتره
من میدونم مشکلم
ضعف ایمان به خدا و ترس (باید توحید عملی کار کنم)
عدم احساس لیاقت (باید دوره احساس لیاقت رو بخرم)
امیدوارم بتونم … و کامت بعدی که میام بگم انجامش دادم
در پناه خدا جون مهربون باشید
ممنونم از استاد عزیزم که دستی از دستان خدا هستید برای من
با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستان
سوال این قسمت وقتی چالش یا مسئله ای برای شما به وجود می آید چه برخوردی دارید؟
آیا نگاه شما این است که این موضوع باعث بهبود شما در جنبه های مختلف زندگی میشود یا فرار میکنید و احساس نا امیدی دارید؟
پاسخ من به این سوال از اول بخاطر شرایط زندگی مجبور بودم که تمام چالش های که پیش میاد رو خودم حل کنم از مالی و عاطفی و ….
وقتی میخاستم برم رشته ریاضی نمرات من تو درسهای مربوطه خیلی پایین بود و اصلا امکان نداشت ک منو این رشته ثبت نام کنن بنابراین نیمه دوم سال از کسانی که تو فامیل این رشته درس میخوندن و همکلاسی هام و معلمم کمک گرفتم و با پشتکار هم نمراتم عالی شد هم خودم دیگه به بقیه یاد میدادم …گذشت و من یه رشته قبول شدم رفتم اما به دلایلی انصراف دادم و یه رشته دیگه این بار دانشگاه آزاد وقتی میخاستم برم پولشو نداشتم و برام یه چالش بود ..با روی باز استقبال کردم و کارهای که انجام دادم شاید هزارتا دانشجو یک نفر هم حاضر به انجام این کار نباشه اما برای من خیلی شیرین بود ایده های کاری که به سرم میزد انجام میدادم تو خود دانشگاه هزینه تحصیلمو جور میکردم چون اون موقع کار پاره وقت نبود ترم دوم بخاطر اینکه دو روز از هفته دانشگاه بودم کارفرمایی که خودش گفته بود برو درس بخون و من مشکلی ندارم برای من جایگزین آورد ….
این مسائل حل شد کلی هم لذت بردم .و خوشحالم از نتایجش
اما این چند سال بخاطر مسیر های اشتباه که کارهای مختلفی رو شروع کردم و به سرانجام نرسید و بخاطر عدم مداومتم شکست خوردم باعث شده یه سری باور محدود کننده تو ذهنم به وجود بیاد که نکنه کاری ک میخام شروع کنم شکست بخوره و تقریبا چند ماهی میشه که با دوره های مختلف خریدن و انجام ندادن در واقع دارم فرار میکنم میدونم که باید بالاخره یه جای وایسم حوصله و زمان بزارم و تاثیر گذار ترین مسئله زندیگمو حل کنم
جواب سوال اول بود
با تمرینات این دوره که استاد بزرگوار برای ما وقت گذاشتن تهیه کردن دارم رو بهبود خودم و حل این مسئله کار میکنم و باید بتونم نتایج خوبی رو کامنت کنم به امید اون روز …
سپاسگزارم از خدای هدایتگرم از استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
سوال این قسمت:
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این
سلام بر استاد عزیز و همراهان همیشگی
سوال این قسمت:
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
اوایل برخوردهای منفعلانه داشتم و شاید زمین و زمان را مقصر وضعیت موجودم می پنداشتم،اما به لطف استاد عزیزم و دوره های عالی ثروت،عزت نفس،کتابهای عالی سایت و کشف قوانین و … تا حدودی به این درک رسیده ام که همه چی درون من شکل میگیرد ،با افکار و اعمالم و کنترل ذهنم که در قرآن بارها و بارها به عنوان تقوا ذکر شده تا اندازه ای که درک کردم و عمل نمودم،این فرضیه زیبا و قدرتمند( که اکنون یقین دارم که یک قانون است) که با کنترل ذهن و افکار میشود به هر شرایطی و هدفی دست یافت.
خدایا سپاسگزارم.
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
الان که به این سوال فکر میکنم ،چالشهای گذشته ام را مرور میکنم و متوجه میشوم که اگر آن چالشهای به ظاهر بزرگ و عجیب نبود من به این شرایط فعلی نمیترسیدم و به قول استاد عزیزم ،این مدار کنونی رو اصلا حتا درک نمیکردم و الان میفهمم که چالشها و مسائل ،برای رشد و توسعه ی همه جانبه ی کنه نه توقف و ایستایی من.
خدایا سپاسگزارم برای این آگاهی های ناب.
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
قبلاً این حس ناامیدی رو داشتم اما اکنون با توجه به شناخت الآنم ،میدونم که باید مسائل رو حل کرد و نه اینکه ناامید شد.
تمرین این قسمت:
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
چالش فروش محصولات مغازه ام رو داشتم و شاید سالها طول کشید تا توانستم عوامل و امور خارجی را در مسیر فروش ،دخیل ندانم و تنها و تنها خودم ،افکارم ایمان و باورهایم را تنها عامل رهایی از وضعیت خود ساخته ام بدانم و به میزان ایمان و عملم توانستم رشد کنم و به لطف خداوند مسائل خارجی رو توانستم ابتدا در ذهنم حل کنم و سپس با ایمان و عمل مستمر حل کنم و یقین دارم همه چیز دست خود منه و خداوند این قدرت رو به من با احسان و لطف خودش هبه کرده است.
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:
” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “
ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛
من در این مسیر زیبا و فوق العاده توانستم وفور نعمت را ببینم.
بازارهای بی نهایت در فقط استان خودم رو ببینم.
و اینکه چقدر آدمها در این شغل من دارند ثروت خلق میکنند
و اینکه من با فروشی که هر روز در حال رشده،چقدر رشد میکنم و باعث رشد و گسترش جهان و همکارانم میشوم.
بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛
چند روز پیش اجاره مغازه ام دو برابر شد و من بجای ناراحت شدن این چالش جدید،اندیشیدم که چه کنم تا این هزینه جدید رو چندین برابرش رو بسازم که هیچ به چشم نیاد،که حتا دیدم این چالش باعث رشد من داره میشه.
خدایا شکرت
توکل من چقدر بیشتر می شود؛
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
چه پیشرفت هایی می کنم؛
یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.
من این سوالات چند سطر اخیر رو با تمام وجودم حس میکنم.
توکلم
مهارتمددر ارتباط با همکارانی که مراوده و معامله میکنم
احترامی که در مواجهه با آنان دریافت میکنم و احترامی که برای آنها قائلم.
قدرت و عظمتی که از خداوند در دلم حس میکنم.
آرامش بی نظیری که دریافت میکنم
احساس خوبی که از طی کردن مسیر جدید بهم دست میده
قدرتی که درونم ایجاد میشه
نگرانی های که جایش را به امید و ربوبیت خدا میده
و هزاران نتیجه دلچسب و فوقالعاده ای که میگیرم.
و این مسیر بینهایت ادامه دارد.
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
الان برای هدف جدیدم که در فایل 6دوره کشف قوانین دارم،موردی از گذشته یادم اومد که برای خرید اولین خونه ام فقط 33درصد پول خونه رو داشتم ولی ایمانم آنقدر قوی بود که خداوند از یک مسیرهای فوقالعاده ای منو به هدفم رسوند و این البته زمانی بود که آگاهی و اطلاعات کنونی رو نداشتم
پس با این آگاهی و عملکردم راحت تر از قبل خواسته جدیدم رو بدست می آورم.
سپاسگزارم از استاد عزیزم
آرزوی بهترین ها برای شما
در پناه مهر خداوند متعال باشید
بنام خدا ،سلام استاد عزیزم ،من دربرخورد باهرچالشی توزندگیم قبل از اینکه به این مسیر هدایت بشم خیلی متفاوته باامروز که درکم نسبت به قبل بهترشده ولی توی هرچالشی اول چون تجربه ای توش ندارم بهم میریزم ،حالا این زمان خیلی کوتاه شده اول روزها ولی حالا ساعتی بعد تا وصل میشم به فایلها تمام،کنترل ذهنی که هرکاری میکنم اروم نمیشه بایک کلیک روی یک فایل متوقف میشه ،خب من خیلی چیزها بلد نیستم ،وقراره یادبگیرم خب حالا اگه توی زمان حال زندگی کنم سریع متوجه میشم ولی گاهی فراموش میکنم و به محض اینکه متوجه میشم دنبال یک راه حل هستم ،اینکه من وهمسرم ومادرهمسرم توی ترافیک یکی ازپشت به ماشین زد وحسابی پرت شدیم وصدای مهیبی اومد ماشین صفری که چند ماه بیشتر ازخریدنش نگذشته بود دیدم داغون شده هم زمان دوتا ماشین زدن به ما ومادر همسرم به شدت واکنش عصبی نشون داد وداشت دادوبیداد میکرد همسرم درمونده بود وناراحت ومن که اولین بار بود این اتفاق افتاده بود نمیدونستم چیکارکنم ولی نمیدونم چرااروم بودم مادرشوهرم روسرش میزد وهمرو دعوا میکرد من رفتارم خیلی عالی بود اصلأ عجیب بود ،اینکه استاد میگه اره منم اوایل میگفتم چه کارکردم این بلا سرم اومده ولی توی همین روند من کلی چیز جدید یاد گرفتم ولی ازدرون چیزی بهم میگفت هراتفاقی بیفته به نفع ماست مادر همسرم با رفتارم تعجب میکرد وگیج وبود ولی تاالان که یک ماه گذشته قدم به قدم هدایت خدارو میدیدم ،کلی این وسط چیز یاد گرفتم ،ذهنیت محدود من ازتجربه کردن میترسید ،ولی امروز میدونم که اگر توی مسیر باشم خدا کنارمه ،خداروشکر برای بودنم توی این مسیر ،من هیچ چیزی ازقوانین ومراحل این اتفاق نداشتم ولی الان کلی چیز یادگرفتم یک بار دوستم گفت انقدر من کاردادگاهی برام پیش اومد وتوش بودم الان یک وکیل با تجربه شدم واقعا همینه ،چالش گرفتن گواهینامه که خیلی پروسه طولانی بود ولی من بالاخره انجامش دادم ،چون خودمو مقایسه نمیکنم باکسی ،چون این اعتماد به نفسمو پایین میاره ،به قول استاد چالشها قسمت جدایی ناپذیر اززندگی ماست،
تمرین این جلسه که خیلی دوسش دارم ،فعلا چالشی نیست ولی همون قضیه تصادف مهارت منو کلی بالابرد ،چقدر توکلم بیشترشد ،تونستم برم ازحقم دفاع کنم ،یه مدته دارم روی حفظ یه اهنگ خارجی که خیلی دوسش دارم کار میکنم اولش خواستم همون روز بتونم ولی نشد،اول ترجمه کردم ،بعدکلمه به کلمه بامعنی تلفظ کردم تا باریتم تند هم بتونم بخونم ،بعد من میخوندم ولی وقتی بااهنگ هم خوانی کردم اصلأ خوب نشد،بعد سعی کردم هریک بیت رو پاوس کنم تنها بخونم ،بعد اهنگ گذاشتم وفقط گوش کردم نخوندم چون قاطی میکردم ،بعد تونستم فقط بیت اول درست مثل اهنگ برم کلی خوشحال شدم وروزها فقط همون یه بیت زمزمه کردم ،بعدمرحله بعد خیلی طول کشید ولی من خوندمش ونتیجه عالی بود ،هنوزم کل اهنگ نتونستم حفظ کنم ولی همونو که بلدم رو میخونم به خودم زمان میدم ،بعد خودمو تحسین کردم یه دابسمش بااون اهنگ رفتم وصدبار نگاش کردم ،میدونم که هیچ کاری نیست که نتونم انجام بدم اونم فقط به خاطر حرفهای استاد ،چالش بعدی من فروش حضوری محصولمه که میخام ویزیتوری کنم ،قبلا اینکارو انجام میدادم ولی کار خودم نبود ولی حالا کارخودمه اینکارو انجام دادم ولی بازخورد وری اکشن مغازه دارها کمی اذیتم کرد رهاش کردم ،ولی میخام این چالش استارت بزنم ،نتبجه رو براتون میگم استاد حرفهای شما منو کمک زیادی میکنه ،همش توذهنم تکرار میشه اگه به من بگن نمیتونی من بیشتر ترغیب میشم که انجامش بدم اینو مدام تکرار میکنم ،استاد عاشقتم برای تک تک دوستان بهترینها روارزو میکنم
به نام خدا رزاق
سوال اول
وقتی به مسعله ایی یا چالشی بر میخوری چه واکنشی نشون میدی
جواب
من در واقع یکی از پاشنه آشیل های زندگیم همین فرار کردن از چالش هایی که سر راهم قرار گرفته که خیلی سریع عصبی میشم و فک میکنم باید فرار کنم از این مسعله به من ربطی نداره یا مثلا فک میکنم خیلی سخته خودمو همون اول بار ناتوان جلوه میدم در مقابل اون چالش و همین موضوع فرار از حل چالشها باعث شده خیلی از مساعل زندگیمو حل نکرده به حال خودشون رها کنم با اینکه کلی توانایی دارم و نتونستم این توانایی هارو آزاد کنم البته این موضوعات برا قبلا و من جدیدا خیلی بهتر صدمه نسبت به این موضوع ولی هنوز خیلی کار دارم تا بهتر بشم و چالش هارو رواحت تر بپذیرم
بخش دوم تمرین
سوال اول
چه چالش و ترسی هست در زندگیتون که ازش فرار میکنی و روبرو نمیشی باهاش؟
ترس وارد شدن به کار مورد علاقمو دارم و چند سالی هست از اینکه تو این حوضه کاری مورد علاقم وارد بشم میترسم و احساس میکنم اگه بیام شکست میخورم و من از پسش بر نمیام در صورتی که خیلی از افراد تو همین حوضه کاری مورد علاقه من هستن که شاید توانایی هاشون از من کمتر باشه ولی خیلی خوب رشد کردن و زندگی شاد و سلامتی دارن
یا تو بحث روابط عاطفی همیشه فک میکنم اگه به شخصی درخواست بدم شاید درخواستم قبول نکنه و همین ی غرور کاذبی در من به وجود آورده و همیشه این ترسو بهم میده شاید از من خوشش نیاد اگه درخواست بدم بخاطر همین خیلی پیش قدم نمیشم و از این چالش فرار میکنم و برای درست کردن این موضوع تو زندگیم قدم بر نمیدارم ولی هر موقع قدم برداشتم و پیش قدم شدم تونستم روابط خوبیو بر قرار کنم ولی باز هم این ترس همراهه و منو فراری میده از حل کردن این چالش بزرگ
سوال دوم
به جای تمرکز بر روی آخر مسیر به خودت بگو اگه تو این مسیر حرکت کنم چه در هایی به روم باز میشه چه توانایی های در من بیدار میشه چه نعمت هایی به زندگیم باز میشه؟
تو حوضه کاری مورد علاقم هم کلی ارتباطات خوب میتونم برقرار کنم کلی توانایی که دارم میتونم ازش برای پول ساختن استفاده کنم همین کار میتونه بهم انگیزه بده و بتونم بیشتر قدم بردارم و منو تبدیل به یک انسان هدفمند تر کنه انسان شاد تری باشم که هر روز داره تو این حوضه متخصص تر میشه بیشتر خودشو بروز میده بدون اینکه دیگ ترسی داشته باشم چالش های بعدی که وارد زندگیم میشه رو هدیه ایی از سمت خدا بدونم که اومده منو ی لول بزرگ تر کنه و باید به راحتی بپذیرمش و با حل کردن اون چالش هم پیشرفت میکنم هم اعتماد به نفس و عزت نفسم قوی تر میشه هم پاداش حل اوم چالش بهم میرسه
تو روابطم اگر بتونم فارق از هر نتیجه ایی که بخواد برام رقم بخوره و با جسارت بتونم درخواست بدم حالا چه بپذیره چه نپذیره همین کار باعث میشه من اعتماد به نفس بیشتری بگیرم برای اینکه راحت تر ارتباط برقرار کنم و خودمو بروز بدم از این موضوع فرار نکنم و با جسارت برم تو دل این ترسی که دارم و اون موضوع حل کنم
سوال سوم
کار هایی که باید تو اون کار برای حل مسعله و اون چالش های زندگیت انجام بدی به قسمت های کوچیک قابل مدیریت تبدیل کنم؟
تو حوضه کاری خودم که فوتبال هستش و به صورت حرفه ایی دارم کار میکنم باید در وحله اول بتونم روی فیزیک و بدن خودم کار کنم و تمریناتی که منو آماده میکنه هر روز تمرکز بیشتر بزارم بتونم ارتباطات که مربوط به حوضه کاری خودم هست رو بهبود ببخشم و بتونم هفته ای ی ارتباط مفید بر قرار کنم
مراقبت کنم از وضعیت سلامتیم و تغذیه ایی که میخورم
خودمو بتونم تبلیغ و اراعه کنم به تیم های برتر این حوضه کاریم
تو حوضه ارتباط عاطفی
در وحله اول فارغ از نتیجه ایی که میخواد رخ بده چه مثبت چه منفی درخواست خودم محترمانه به شخص مورد علاقم بیان کنم و از اینکه اون منو نپذیره نگران نباشم بتونم به این اعتماد به نفس برسم که تو جمعی اگه هستم بدون ترس صحبت کنم فک کنم این موضوع از عدم احساس لیاقت میاد چون من تو صحبت کردن خیلی خوبم ولی تو جمع یا تو جمعی که دختر هست نمیتونم خودم اراعه بدم باید خیلی رو این موضوع کار کنم و باور های غلطی که دارم تو این حوضه ارتباطی بر طرف منم
سوال چهار
تو حوضه کاریم از نظر سطح آمادگی بدنی بهتر شدمه انسان شاد تری شدمه از. موقعی که تو حوضه کاریم دارم کار میکنم اعتماد به نفس بیشتر شده تایم بیشتری در طول روز دارم که میتونم رو مساعل دیگ بزارم از جمله آموزش های استاد عباس منش عزیزم که کلی تحول در من به وجود آورده شاید به اون صورت هنوز ی سری مساعل کوچیک رو که خیلی بزرگشون کرده بودم حل کردم و کم مک دارم میرم سمت مساعل بزرگتر و دارم خودم تشویق میکنم که با جسارت و ایمان تو مسیر مورد علاقم قدم گذاشتمه
خدایا شکرت بابت وجود استاد عزیزم فایل خیلی بی نظیری بود و کلی فکر و ذهنمو نسب به مساعل و چالش ها آروم تر کرده و راحت تر میپذیرم چالش هارو
به نام خدا
سلام استاد عزیز و مریم جان
استاد دقیقا باورهای محدود کننده رو باید در زمان چالش ها شناخت من اینو خوب یاد گرفتم که هر چالشی که گذروندم منو چندین پله به بالا برده
الان وقتی به عقب نگاه میکنم دقیقا زمان چالش های بزرگ بود که من با شما آشنا شدم تو این مسیر زیبا اومدم
استاد اینو باید بپذیریم که ما انسانیم و شاید در ابتدای شروع چالش تا حدی شوک بشیم یا احساساتمون درگیر بشه اما وقتی مسلط باشیم به قوانین و تمرین ها ؛قطعا زمان کمتری تو شوک چالش ها میمونیم و چقدر خوبه که تو این مسیر هستیم
استاد همین الان که من این کامنت رو میذارم دو ساعت قبل تو چالش سنجش ترس و ایمان افتادم که با حفظ آرامشم واقعا راحت ازش رد شدم
استاد مرسی که هر لحظه زبان خدا میشین برای من …
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد بزرگوار و عزیزم و همه دوستان جان
من پیشتر به چالشهای زندگیم به چشم یک رقیب در میدون مبارزه نگاه میکردم و زندگی رو یک میدون جنگ میدیدم و شعارم این بود که چیزی که منو نمیکشه قویترم میکنه و یا این شعار که هر اتفاقی بیفته به نفع منه.
البته خیلی پیش میومد که تو اون چالشها امیدم کم میشد و ذهنم میگفت که تو نمیتونی حلش کنی و شکست خوردی.
باید اعتراف کنم که خیلی سخت بود تو اون شرایط ذهنمو کنترل کنم و مثبتش کنم اصلا اون موقعها چیزی از کنترل ذهن نمیدونستم و خودم رو با ذهنم یکی میدونستم.
اما به لطف خدا با هدایت و حمایت الله جان با آموزشهای استاد آشنا شدم و آموزهای ایشون رو در همه حال تمرین و تکرار میکنم خیلی بهتر شدم.
البته که در ابتدای مسیر هستم و خیلی باید روی خودم کار کنم.
ولی مطمئنم لحظه به لحظه قویتر و بهتر میشم چون تغییرات مثبت و عالی رو درونم احساس میکنم چون احساسم خوبه حالم خوبه.
واقعا الان وقتی با چالشی روبه رو میشم به هیچ عنوان شبیه قبلم نیستم اعصبانی نمیشم نا امید نمیشم ناتوان نیستم.
به چشم یه فرصت و یه پله بهش نگاه میکنم به چشم یک معلم بهش نگاه میکنم که اومده بهم چیز جدیدی یاد بده و من باید نهایت استفاده رو ازش ببرم تا عیارم بره بالاتر.
خدارا بی نهایت شکر
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی چالشی پیش بیات من بهم میریزم و احساس قربانی شدن بهم دست میده اینم برمیگرده ب دوران بچگیم هر کار جدیدی انجام میدادم و خوب نمیشد مورد تحقیر قرار میگرفتم یادمه پدرم یکبار 15 سالم بود مرغ درست کرده بودم خوب پخته نشده بود سرسفره گفت یادم باشه بار بعدی بزنم تو سرت ک درست بپزی که مامانم بهش گف بلد نیست حالا اولین بارشه مگه چی شده
گف اره منم چیزی نگفتم اگه بزنی توسرش یادش میمونه
یا تو کل فامیل پدرم اولین جنس مونثی بودم ک گواهینامه گرفتم ک خود پدرم افرین و به به چهچه کرد بعدش ک اولین بار ماشین گرفتیم نشستم پشت فرمون کنار جوب خاستم پارک کنم یکی از چرخای ماشین افتاد توی جوب چنان پدرم تحقیرم کرد ک خاک توسر افسری ک بهت گواهینامه داده تو مال این حرفا نیستی
یعنی هربار این اتفاقات میفتاد من فقط گریه میکردم وهمش احساس قربانی
بعد گفت حتما باید چادر سرت کنی هرچی ساز مخالف زدم گف حق بیرون رفتن نداری بازهم من روزها گریه کردم واحساس قربانی
الان سالها گذشته من مادر دوفرزند شدم دوره عزت نفس خریدم خیلی تغییرات ایجاد کردم توی شخصیتم بازهم حس قربانی شدن توی حل چالش وشرایط جدید میات سراغم
اگه میخام کاری انجام بدم وقفه بیفته
یا مشتری دیر بیات دنبال محصولش
یا بچه هام شلوغ بازی زیاد دربیارن و شب دیر بخابن
یا کارهام خیلی زیاد باشه و تمرکز میخات
من شروع میکنم گریه کردن
قبلا خیلی وحشتناک بوده روزها غذا نمیخوردم وخابم نمیبرد وفکر میکردم درموردش بحث میکردم و حال بقیه رو خراب میکردم علاوه بر حال خودم
اما بخاطر کار کردن روی باورام
الان ب هیچکس هیچی نمیگم
غذامو میخورم کارامو انجام میدم تنها کاری ک هنوز دارم انجامش میدم بشدت احساساتی میشم وگریه میکنم
ک همیشه شوهرم بهم میگه جای گریه حرفتو بزن
جدیدا وارد چندتا چالش شدم و راحت شدم بعد اینکه حرف زدم انگار از بند ازاد شدم
سالهاست تو دلم بود ب همسرم بگم تو ازادی منم ازادم
تو اینهمه سال با خانوادم رابطه نگرفتی دخالت نکردم واجبارت نکردم
پس من هم میخام ازاد باشم با خانوادت اگه دوست داشتم رابطه بگیرم یا نه اجباری نباشه
خیلی محترمانه گفتم
درصورتیکه قبلا اگه یکی میگف یا میکشمت یا اینو بهش میگی میگفتم نمیگم میترسم تا همین یکماه پیش نتونستم بگم فقط حس قربانی بهم دست داد و اشک ریختم
بعداز گذشت یکماه اینقد توی خلوت خودم منطق اوردم ک اون ازاده منم باید ازاد باشم بلاخره بهش گفتم
اونم گف جبری در کارنیست ….
موضوع دیگه یک اشنایی بود هربار مشکلی داشت تلفن میکرد و راهکار از من میخاست
اینا موهبت های قدم پنجم وششم هست
من جرات کردم وبلاخره تمامش کردم ب اون طرف گفتم لطفا مشکلی داشتی سمت من نیا من احتمالا راهکارهای اشتباه بهت بدم و من هیچی نمیدونم اگه خیلی دوست داری تغییر کنی وقت خودتو منو تلف نکن برو توی سایت ادرسشو داری فایلای استاد خودت گوش بده نیازی ب حرفهای من نیس استاد حرفهای قشنگتری میزنه بیشتر ارام میشی
موضوع بعدی رفتم تو دل ترسم میترسیدم کار افراد غریبه انجام بدم یا باهاشون رابطه بگیرم
الان هرجا میرم شمارمو میدم و میگم این حرفه رو بلدم و خداروشکر چندتا فروش داشتم این باعث شد اعتماد بنفسم بالا بیات
ک باید کل امسال روی این موضوع کار کنم
هم مهارتم هم درامدم افزایش بدم و باافراد جدید هربار اشنا بشم ونترسم از غریبه ها …
موضوع بعدی درس دخترم بود بازهم موهبت قدم پنجم وششم بود رهاش کردم
خیلی منو درگیر کرده بود و برام ناراحتی میورد
ک گفتم میخات قبول بشه یا نشه
ک جهان نشانه هارو اورد ک مسیرم درسته
و دخترم با نمرات خیلی خوب قبول شد توی تمامی درسهاش
بدون هیچ زحمتی
درصورتیکه من افرادی میشناسم کلی بچه هاشون کلاس بردن کلی وقت گذاشتن یادش دادن اخرشم نمراتش خوب نشد ومادرش همش فکر وذکرش درس دخترش بود
الان میخام اتاق کارمو درست کنم توی خونه باید اتاقو جمع وجور کنم میز صندلی وسیله بگیرم ک دیگه تصمیم اخرمو گرفتم و پول دادم دست همسرم ک خرید کنه
شروع میکنم تمیز کاری اتاق و خالی کردن فضاش
موضوع بعدی امسال چالش بسیار بسیار زیادی داشتم توی مساعل مالی و تعهد کردم سال جدیدم سال ثروت باشه فشار زیادی بهم اورد
ک بازهم حس قربانی بهم دست داد و باید جهادی اکبر ب کار ببندم وامسال کلا درستش کنم وتمام جهان انگار بلندگو دست گرفته وضع مالیتو درست کن
تاجاییکه یادم اومد نوشتم اگه بازهم یادم بیات میام مینویسم
سپاس استاد جان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم
ممنونم از این همه اگاهی فایل های رایگان که کم از دوره ندارن .
من خیلی کامنت کم میزارم چون خیلی اهل نوشتن نیستم ولی مدتیه که چالش تو زندگیم هست که امروز کلیک کردم روی نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی و این صفحه اومد استاد جونم .
هم فایل چه جیزی و دارید تحمل میکنید و گوش دادم میخواستم اونجا کامنت بزارم ولی هدایت شدم به این صفحه و خیلی برام شیرین بود از جوابی که خدا بهم داد برای این چالشم .
چالش من در ارتباط با رابطه ام با همسرمه ….
خیلی دلم میخواد یه روز وقت بزارم از اشناییم با شما استاد بزرگوارم و اتفاقات زیادی که تو زندگیم رخ داده بنویسم و انشالله خدا کمک کنه این کارو انجام بدم.
ولی الان فقط هدفی که دارم زندگی با ارامش و شادی و لذته و چالش این زندگی تلخ و میخوام تلاش کنم که به هدفم برسم .
کارهایی که نوشتم و میخوام انجام بدم قدم های کوچک و پیوسته و البته خدا خیلی هوامو داره این تعطیلات عید جایی نرفتم و همسرم زیاد تو خونه نمیمونه و من با فراغ بال دارم رو خودم کار میکنم
اول: دوره عشق و مودت و دوره عزت نفس رو کامل گوش دادم و رونویسی کردم
دوم : ویژگی های همسری که دلم میخواد تو یه دفتر نوشتم هر روز میخونم
سوم: دوره عشق و مودت و عزت نفس و هر جلسه شو 5 بار صوتی گوش میدم راه میرم تو خونه تمرکز میکنم
چهارم : دیدگاهای دوستای عزیزم که راحع به رابطه و طلاق هم دارم میخونم نت برداری میکنم و میخوام بهشون عمل کنم
پنجم : ویژگی های مثبت همسرم و نوشتم و میخونم با این حال که سخته به لیستم چیزی اضافه کنم ولی ادامه میدم
ششم : دوره دوازده قدم رو از اول دوباره فعلا فقط صوتی دارم گوش میدم
هفتم : تمرین عزت نفس رو جلوی اینه حرفای مثبت و عبارت تاکیدی به خودم میگم
البته که من کارمندم امیدوارم بعد از تعطیلات هم بتونم تو اون زمانی که دارم پرقدرت ادامه بدم
از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که باعث تغییر زیادی تو زندگیم شدین و سپاسگزار خداوندم بخاطر وجودتون و براتون ارزوی سلامتی شادی خوشی و دارم
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
در پاسخ به سوالی که اول فایل مطرح کردید خواستم بگم که
من دربیشتر از مواقع وقتی به یک چالشی برخورد میکنم در زندگیم همیشه سعیم بر این بوده و هست که حتما این اتفاق یک خیری درش برای من داره شاید همون لحظه کاملا متوجهش نباشم اما بعدش مطمعنا جواب امید و صبری که اون موقع از خودم نشون دادم رو میگیرم
اولین کاری که انجام میدم توجه به نکات مثبته در بیشتر مواقع چالش های زندگیم خداروشکر تونستم حتی شده یک نکته مثبت پیدا کنم و همون شد انگیزه برای بهتر ادامه دادن مسیرم
خداروشکر میکنم به واسطه ی عزیزدلم با شما و استاد شایسته اشنا شدم و با یادگیری هایی که از تجربیات شما تونستم بدست بیارم خیلی با انگیزه بیشتری به مسیرم ادامه دادم
تا به امروز همه چالش های زندگیم یک درس خیلی خوبی رو برای من به همراه داشته و همه این باعث این شده که از دیروزم بهتر بشم و خدارو شکر که کنترل ذهن خوبی هم دارم درباره این سوالی که مطرح شد
ممنون و سپاسگزارم در پناه الله