ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 59 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
خدارو هزار بار شکر می کنم که هدایتم کرد به این فایل
این فایل رو دوبار گوش دادم
در حالی که خیلی مستاصل و بهم ریخته بودم که چرا زندگی من جلو نمیره و چرا راضی نیستم
قبل از هر چی بگم که این حقیقت نداره و واقعا ذره ذره رشد کردم در حدی که تمرکز کردم و کار کردم خدا هدایتم کرد و رشد کردم و تغییر کردم
پارسال این موقع درامدم 3 تومن بود الان 10 تومن
و این ناسپاسی هست که نبینم این همه رشد رو
وقتی حواست به مسیر اصلی نباشه و متمرکز نباشی به راحتی ناسپاس می شی و نداشته هات رو می بینی و هیچی خوشحالت نمی کنه
توی ذهنیت 1 گفتم که خیلی بهم ریختم که خواهرم داره بچه دار میشه ، فلانی ازدواج کرده و زندگی برای من متوقف شده
بعد دوبار این فایل رو گوش دادم و 1 هفته داشتم فکر میکردم که جواب سوال ها رو پیدا کنم و به قول معروف ببینم مشکل اصلی چیه اصن چی منو داره اذیت می کنه
دیدم ناشکری و نا سپاسی ،کمالگرایی، نبودن در لحظه
دوتا مسئله مهم دارم در این مقطع
یکی پیشرفت کارم
یکی بودن در یه رابطه ی خوب و ارزشمند
یه وجه مشترک هر دو دارن و اون احساس لیاقت و ارزشمندیه
چالش انتخابیم کارم هست و به طور ضمنی روی مورد دوم کار می کنم
2. نعمت هایی که وارد شدن به این مسیر برام به ارمغان میاره
من انرژی و اشتیاق زیادی دارم وقتی شفاف بدونم چی میخوام این انرژی به درستی به جریان میفته و من بیشتر لذت میبرم
کمالگراییم کم میشه قدم های کوچیک برمیدارم ایمانم قویتر میشه با قدم های کوچیک اعتناد به نفسم بیشتر میشه ، بیشتر لذت میبرم از خودم راضی ترم
احساس لیاقتم بیشتر میشه، خلاق تر میشم، حرف بیشتری دارم برای گفتن،
دانش خودم به مراتب عمیق تر میشه و خیلی اگاه تر میشم از جنبه های مختلف،
مهارت هام توی تدریس، توی ارتباط با بچه ها، توی استفاده بهتر از زمان ، مدیریتم بهتر میشه
عمیق تر یادمیگیرم و عمیق تر یاد میدم
این چالش برای من یه هدف بزرگ داره ؛ با آرامش عمیق و متمرکز کار کنم ، توی لحظه باشم و لذت ببرم
و شک ندارم که هدایت میشم و درها باز میشن
3. حالا باید چیکار کنم
احساس لیاقت
باورهام
دانش خودم
برنامه ی کلاس ها
کانالم
* احساس لیاقتم:هر هفته یکی از فایل های دوره لیاقت رو گوش بدم و هر روز بنویسم که چرا لیاقت دارم که رشد کنم چرا لیاقت دارم شاد باشم و ثروتمندتر
* ارتباطم با سایت بیشتر باشه یه روز درمیون یه پادکست گوش بدم
*اصلی ترین نیازها رو تشخیص بدم ، به اندازه اهمیتشون متناسب با کل وقتی که دارم زمان تعریف کنم . شاخ و برگای غیرضروری رو حذف کنم.
و تمرین کنم روی عمیق کار کردن بیشتر تمرکز کنم
*برای تدریس هر کلاس وقت بزارم عمیق روش کار کنم
در واقعیت هر کلاس 90 دقیقه ای همین اندازه زمان لازم داره که روش کار بشه و تحلیل بشه
اما نمی رسم پس باید روی مهمترین ایتم های مورد نیاز هرکلاس کار کنم به طور متوسط 45 دقیقه
*آموزش ببینم برای تدریس بهتر
جمعه ها 1ساعت و نیم خیلی معقوله
کانالم رو استارت بزنم . فعلا در حد یک یا دوفایل در هفته
به یاری الله نتیجه ها رو اعلام میکنم
سلام به استاد عزیزم
سپاس بابت وجودتوندقیقا از خدا خواستم لینک هدایت من رو جواب مسله منو بده که هدایت شدم به این فایل
من با مسایل زندگیم جدیدا میگم حتما خیر من در این کار هست که فعلا فلان فروش رو ندارم،حتما به خیرم هست،از یک طرف هم دوست دارم محصولاتم فروش بره
نگاهم اینجور نیست که بگم این فرصت برای یادگیری ،چون من همیشه خودم به فکر بختر شدن محصولاتم هستم همیشه سعی ام ب اینکه بهترش کنم
اینکه سعی میکنم فرار کنم از چالش ها به نظرم فرار مسکنم چون قدم های که بهم گفته میشه مثلا برو بازاریابی کن تا حدودی انجام میدم البته تمرکزم رو کارم هست،اما فکر کنم دارم فرار میکنم وگرنه مباید اینقدر طول بکشه فروش محصولاتم منی که باور دارم بی نهایت ادم هستن که دمبال جنس من هستن اما من نمیبینمشون
فکر کن جواب جمع شدن محصولاتم اینکه این یه چالشی هست که منو بزرگ میکنه من باید این مسله مو حل کنم تا بزرگ بشم،
چالش اول من که ازش فرار میکنم،من محصولاتم تولید بیشتر از فروشم هست و منتظرم از طرف خدا یکی بیاد بخرتش،و از بازاریابی دارم فرار میکنم
چالش دوم
من اگر این چالش رو زد کنم مهارت ویزیت رو بیشتر یاد میگیرم و میفهمم که بازار بزرگ تر از اونی هست که فکرشو میکنم بی نهایت مشتری هست و باور فراوانی من رو بیشتر میکنه،نعمت هم بیشتر بهم داده میهش،اگر واردش بشم چه بفروشم چه نفروشم مهم اینکه قدم خودمو برداشتم و مهارتم برای فروش بیشتر میشه
چالش سوم
برای مدیریت کردنش میتونم روزی 50تا 100بفروشم ،اگر 50تاش بفروشم 10روز بیشتر طول نمیکشه برای فروشش،پس من قدم اولم اینکه روزی 50تاش بفروشم
من باید روزی 1ساعت ویزیت کنم 5تا مغازه برم و جنسمو به نمایش بزارم
الان اینو یاد گرفتم که میشه روزی 5تا مغازخ رفت و ویزیت کرد،من سالمم و سلامت میتونم اینجوری پیشرفت کنم
این مهارت فروش در من هست ،با این کار ترسم از این بین میره،و مهارت کسب میکنم،برای مغازخ های بیشتر و بزرگتر
هیچ چالشی نیست که من از پسش بر نیام،این باور میتونه به من کمک کنه
خداوند داره همیشه کارو هدایت میکنه
پس نگرانی وجود نداره و من از پسش برمیام
سوال قسمت دوم : تاریخ : 1403.04.01
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
جواب :
با اینکه همون ابتدا متوجه میشم که چقدر حل اون چالش میتونه به موفقیت و پیشرفت و یادگیری و آگاهی و بهبود در تمام زاویه های زندگیم ختم بشه ، اما در اکثر اوقات در وحله اول و حتی به طور کلی در مواجهه با چالش ها ( چه بزرگ و چه کوچک ) احساس ضعف و ناتوانی بهم دست میده . یعنی به این آگاهی میرسم که راه گریزی نیست و این موضوع و مسئله باید حل بشه وگرنه یه جایی یه روزی یقمو میگیره باز . اما کلافه میشم و بی حوصلگی میکنم که چرا این چالش و این اتفاق برای من رخ داده !!؟؟ و حتی اگر اون مسئله کوچیکم باشه که بخوام حل کنمش ، با کلافگی و بی حوصلگی و گاها عصبی به استقبال و حلش میرم و عموما اینطور پیش رفته که کار خرابی پیش اومده و مسئله پیچیده تر شده یا حلش زمان بیشتری به طول انجامیده و …
تمرین مرحله اول :
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی میکنی با آن روبرو نشی و با اینکه میدانی باید حل بشه از آن فرار میکنی ؟ به دلیل ترس از شکست و اینکه نتونی ، آشغالا رو میزنی زیر مبل :
شروع متعهدانه و منظم آموزش نئوی همایون و تمرین روی چارت و رفتن تو دلش تا بشم یه تحلیلگر خوب .
شروع متعهدانه دوره احساس لیاقت و در کنارش دوره شیوه حل مسائل زندگی + دوره کشف قوانین زندگی و دوره قانون سلامتی
این ها مسائلیه که میدونم بااااید انجامشون بدم ولی به دلیل ترس از شکست و اینکه اگر نتونم و بهم جواب نده ، سعی میکنم از روبرو شدن باهاش فرار کنم و آشغالا رو میزنم زیر مبل ، اما میبینم هرچقدر دیرتر به استقبالشون میرم اوضاع خیلی برام داره سخت تر و تحت فشار بیشتر میشه.
تمرین مرحله دوم :
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به ذهنیت قدرتمند کننده :
در برخورد با این چالش ، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی ، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که در مسیر حل این مسئله طی میکنی . یعنی به جای تمرکز بر جنبه های نا امید کننده ، ذهن خود را به این سمت هدایت کن که فارغ از اینکه از عهده این چالش بربیام یا نه ، اگر واردش بشم چه نعمت ها و توانایی ها و پیشرفت ها و بهبودها و مهارت هایی را در من بوجود خواهد آورد ؟! :
اگر فقط به امید ذره ای موفقیت وارد این چالش بشم ، در انتها چقدر اعتماد به نفس من بالاتر رفته ، چرا که بزرگترین چالش زندگیم رو حل کردم و دیگه هر مسئله ای رو میتونم با آغوش باز ازش استقبال و حلش کنم !
چقدر عزت نفس من خوراک میگیره و اون انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادن آتیشی در وجودم روشن میکنه . ( نمونش همین چند روزی که خیلی هدفمند و با ذوق و شوق و توکل دارم از صبح خیلی زود ( علی رغم کم خوابی ها ) پست های آموزشی امید صلح دوست رو میبینم و به برنامه های روزانم رسیدگی میکنم و چقدر حالم خوبه که احساس مفید بودن بهم دست میده . چقدر همین سدبیر رو که تونستم با تحلیل خودم روندشو پیش بینی کنم حالمو بهتر کرده و امیدوار که منم میتونم . چقدر آینده هدف اصلیم که بهترین بازیگر تمام نقش های زندگی خودم باشم رو برام امیدوار کننده و روشن کرده . چقدر رسیدن به اهداف مالیم و اثرگزاری روی زندگی خودم و عزیزانم رو به همراه خواهد داشت . چقدر قدرتمند و مقتدر تر و دوست داشتنی خواهم بود . چقدر کیفیت سطح زندگیمون جابجا خواهد شد . خونه و ماشین و تمام خواسته ها به مرور تو زندگیم نمایان میشن . قدرت اراده ای که پیدا میکنم تو همه جنبه ها محکم تر و استوارم میکنه . چقدر ایمان و توکلم بیشتر میشه ، چون میدونم اگر چالشی هم سر راهم سبز بشه ، خداوند همواره توی مسیر جواب رو بهم خواهد گفت و درسشو بهم خواهد داد و اینکه خداوند نتایج رو زمانی بهم میده که بدونه واقعی فقط روی خودش توکل کردم و حتی با وجود ترس یا نگرانی تو مسیر قدم گزاشتم .
وقتی حرکت میکنم جهان که بیکار نمیشینه و انرژی حرکت من در جریان میفته و خداوند پاسخ میدهد. بنابراین وقتیکه نتایج آروم آروم خودشونو نشون میدن ، چقدر توکل من به نیروی الهی و منبع که همواره کمک رسان و همراهمه ، بیشتر میشه و به همین خاطر ترس ها کمتر و کمرنگ میشه و کلی امیدواری هام بیشتر میشه برای داشتن روابط عاشقانه و با کیفیت و داشتن بهترین خونه و ماشین و مسافرت و گردش و تفریحات و لذت ها و خوراک ها و پوشاک های عیاردار هم برای خودم و هم در کنار عزیزان و خانوادم .
ترس از آینده ای مبهم ، متلاشی شدن خودم و عزیزانم بر اثر شرایط سخت مالی و زندگی ، ناتوانی در برقراری رابطه عاطفی موفق برای خودم و همینطور با عزیزانم و تنها موندن ، ترد شدن ازشون و دوست داشتنی نبودن ، مفید نبودن و بی عرضه و ناتوان به نظر اومدن ، حسرت کشیدن های همیشگی ، نداشتن ، نرسیدن ، نخواستن و … کلی ترس های بزرگ و کوچیک دیگه هم در کنارش از بین خواهد رفت !
دیگه نگران نیستم توی مسیری که دارم قدم برمیدارم تنهام و دارم بها میدم و هرجایی نمیرم و هر فوتبالی نمیبینم و …
مهارت های اقتصادیم بالا میره و به راحتی با علم تحلیل میتونم توی هر بازاری سرمایه گزاری کنم و بهره ببرم ازش و تبدیل میشم به اون برند قوی و موفق و الهی که آرزوشو داشتم ، مثل الگوهای بی نظیرم …
همینطور که پیش میرم مسیر واضح تر میشه و منم با ذهنی بسیار بازتر و مثبت اندیش تر و امیدوار روی مهارت های فردی و کاری و مالی و ارتباطی و خودسازی و … به شکلی عالی کار میکنم ( به لطف قانون سلامتی ) و چقدر توی توی تمام جنبه ها مهارت هام داره بیشتر میشه روز به روز .
باور تونستن ، اثرگزار بودن ، اعتماد به هوش بالام ، نظم و دیسیپلین و هدفمند زندگی کردن ، توانایی ابراز و اظهار وجود و اعتماد به نفس تو هر زمینه ی دیگری که بخوام ورود کنم به لطف این دستاوردها بالاتر خواهد بود.
شخصیتم و رفتارم چقدر تغییر میکنه . چقدر منتالی قوی تر میشم . چه آدم مقتدر و قدرتمندی ازم ساخته خواهد شد که دیگه ربطی به اون آدم سابق نخواهم داشت . احساس مفید بودن میکنم از اینکه بالاخره در مسیری که علاقه و آرزوشو داشتم و خیلی برام غول شده بود دارم قدم برمیدارم و تجربش میکنم و هر چالشی هم که سر راهم بیاد ، میدونم با توکلم رو در عمل نشون دادن ( یعنی برم تو دلش به این امید که خدا هست و کمکم میکنه ) نتیجه رو میسپارم به خدا تا مسیر درست رو بهم نشون بده …
اوضاع مالیم روز به روز بهتر میشه ، ذهنم شارپ تر میشه و الهامات رو بهتر دریافت میکنه . به لطف غلبه بر ترس هام نجواهای شیطان خیلی کمتر شده و روابطم با خداوند ، خودم ، عزیزانم و جهان چقدر عالی شده …
لبخندی همیشگی و درونی از جنس شادی و امیدواری روی صورتمه . شادتر و بشاش و با انگیزه و ذوق و هیجانی همیشگی و با اخلاق و خلق و خوی بهتر با اطرافیان و خودم که الهی تر شده برخورد میکنم . و چقدر افکار منفی و یاس و ناامیدی ازم دور میشه و ذهن متوهم ازم فاصله میگیره …
به مرور انقدر پیشرفت میکنم که تو زمینه ساخت و ساز و تجارت های دیگه هم ورود میکنم و اوضاع مالیم جهش بهتر و بیشتری هم پیدا خواهد کرد
تمرین مرحله سوم :
قدم اول : روزانه متمرکز و متعهد و با انگیزه فراوان 3-4 ساعت حداقل ( اما هدفمند و موثر ، نه تایم پرت و الکی ) تایم میزارم روی آموزش های نئو و قشنگ درک میکنم و پیش میرم
قدم دوم : به مرور همون نکاتی رو که دارم آموزش میبینم رو روی چارت تمرین میکنم ( اگر تئوری آموزش هم تموم شه ، باید اون 3-4 ساعت تایم رو روزانه و مستمر پای چارت تمرین کنم
قدم سوم : به مرور و با مدیریت سرمایه و ریسک و پول کوچیک تر ، میرم تو معامله و تو بازار رییل محک میخورم
در طول روز هم 3-4 ساعت متمرکز و متعهد روی دوره های آموزشیم که باید شروع کنم ، کار میکنم و به ترتیب اولویت از دوره ” احساس لیاقت ” کار رو پیش میبرم و این 2 تا مسئله ، اولویت های اصلی روزانه منن
برای این منظور ( پرداخت بها ) :
تایم و ذهن و همینطور انرژی و تمرکزم رو با کنار گزاشتن کارهای دیگه ( هرچقدرم که برام با اهمیت بوده باشن ولی در مسیر حل چالشم میتونن حاشیه محسوب بشن … مثل مهمونی و توی هر جمعی رفتن ، یا فوتبال دیدن های بی اهمیت و …) آزاد میکنم .
در ادامه نتایج و دستاوردها رو هم به این متن اضافه میکنم و در مسیر بهبود و پیشرفت به لطف الله قدم برمیداریم
به نام الله یکتا
سلام به استاد بی نظیرم و استاد بانو مریم جان نازنینم و تمام عزیزانم
امروز هم نشانه من این بود که چقدر دقیق برام اومد چون شب قبلش داشتم به موضوعش فکر میکردم و انگار بین دوراهی بودم
اصلا واقعا خدا در یک مدت زمانیه که دارم با نشانه های هر روزه ای که من از سایت میگیرم قدم به قدم به من میگه چکار کنم و داره تکامل منو کامل میکنه و من دارم اینو حس میکنم با تمام وجودم
در رابطه با سوال اولی که استاد گفتن بزرگترین چالشی که فکر میکنید الان دارید چیه ؟
چالش من در حال حاضر مهاجرت هست با اینکه من سالهای قبل این کار رو عالی انجام میدادم و وقتی یادم میاد که من چطوری دست خالی فقط با کلی ایمان و ارزو و انگیزه رفتم تا به اهدافم برسم و واقعا چه درهای نعمت و ثروتی همون موقع ها برام باز شد کلی پیشرفت کلی با فرهنگ های مختلف اشنا شدم اصلا فهمیدم چقدر توانایی و استعداد دارم که پنهان بوده وچقدر دوست پیدا کردم و چقدر مهارت یاد گرفتم
ولی الان یکی دوسالی هست که من دورکارم و از راه دور توی خونه با راحت ترین شرایط دارم کار میکنم
تا الان خب موقعیت کاری عوض کردم البته اونم خودم بیرون اومدم چون میخواستم با چالش های جدید روبه رو بشم و همیشه اماده بودم هر چند جاهایی خب به قول استاد ادم میریزه بهم و ناراحت میشه ولی سعی کردم زود کنترل ذهن کنمو دید مثبت اش رو ببینم
و الان یه مدتیه دنبال اینم که برم توی یک کار جدید و مهاجرت کنم و از کنار خانواده دور بشم و مثل قدیم روی پای خودم بایستم با این که شرایطم عالیست و تحت اجبار و سختی نیستم
خودم دوست دارم حرکت کنم و برم توی دل مهارت ها و استعدادهایم چون میدونم توانمندنم و خلاق
ولی شاید ترمز ذهنی یا باگ من اینه که همش میگم از این راحت تر چطور برای کار یعنی منظورم اینه تو که الان دورکاری خب خیلی کارت راحته ولی من فکر میکنم این کار دیگه بهم پیشرفت خاصی نداده چون چیزهایی که بوده و مهارت هایی که بوده رو انجام دادم و یاد گرفتم
من دنبال افرادی باسطح لول بسیار بالا و استانداردهای بالا و موقعیت جدید هستم
انشالله که خدا هدایتم کنه و من رو در بهرین زمان و مکان برای کار قرار بده
واقعا باورم قدرتمند کننده بود نسبت به چالش ها شاید توی بار اول یکم بریزم بهم ولی سریع کنترل ذهن میکنم میگم تو کارای بزرگتر از این رو کردی اینم میتونی یعنی سریع میرم روی تحسین کردن خودم یا الگو برداری از افرادی که حتی یک نفر هم بوده این کار رو انجام داده منم میتونم
و به این فکر میکنم که مهارت و یادگیری و استعداد هام بروز پیدا میکنه و خودم خودمو میشناسم که من کیم و چقدر توانمندم و چقدر میتونم کارهای بزرگی رو خلق کنم
مثلا یکی از کارهایی که کردم در سن 21 سالگی تنها مهاجرت کردم بدون هیچ پول و سرمایه و خانواده و کار و حتی خانه و ماشین و همه میگفتن تو یه دختری نمیتونی ولی اون موقع من فقط میخواستم به اهدافم برسم چون میخواستم زندگی خودمو داشته باشم والان تمام فک و فامیل و دوست و اشنای من دیدن میشه همه مهاجرت کردن چون همیشه به خودم و خانوادم میگفتن مهاجرت کردی چطوریه چکارا مکینی
خب اون موقع واقعا جهان بهم پاداش داد و من دیدم اصلا بزرگ شدمو و رشد کردم
و الان دوباره میخوام یه کار بزرگ کنم دوباره قدم بردارم برم به دل ترس هام چون خودم بهترین ادمی هستم که میتونم به خودم کمک کنم و روزی هزار بار میگم بابا تو با شرایط سختگیری اون موقع تونستی الان که همه باورت دارن هم میتونی کار راحته
و چقدر توکل من بیشتر بود زمانی که مهاجرت کردم راه میرفتم میگفتم خدایا کمکم کن
سرکار جدیدی که توی 21 سالگی رفتم میگفتم خدایا کمکم کن یاد بگیرم مهارت جدید
تازه همون موقعه هم همکاران من پیش خانوادشون بودن به من مبگفتن افرین که تنها مهاجرت کردی
میخوام بگم که تنها نمیشید یعنی اول دارم به خودم میگم و بعد به عزیزانی که اینجا هستن و مورد چالششون درباره مهاجرته
چون خدا تنهات نمیزاره جهان پاداش رو بهت میده و تو برای خودت با افتخار روی زمین راه میری و برای خودت دست میزنی یه عالمه ادم میان اصلا مدام تحسین ات میکنند تو انگیزه میگیری و اولین حقوق ات رو که میگیری وای خدای من همون موقع رفتم با پول خودم یه گوشی جدید گرفتم برای خودم اصلا تو خیابون داشتم از خوشحالی ذوق مرگ شدم رفتم به مغازه دار گفتم من فلان گوشی با این حافظه و فلان میخوام با افتخار از اینکه نقد پول داشتمو خریدم
و خیلی اتفاق های دیگه که در مسیر این مهاجرت افتاد برام خرید ماشین و خانه و …
و امروز دوباره خدا به من نشون داداز راه این فایل بی نظیر استادم که وقتشه دوباره باید مهاجرت کنی و بری به سمت خواسته هایی که داری
و من تقسیم بندیمو اینجوری امروز انجام دادم که جایی که میخوام برم بشینم زیبایی ها اونجا رو بیرون بیارم که اول تا رفتم برم یه جایی از اون شهر که حالم و احساسم عالی تر بشه
و بعددرباره فرهنگ اونجا تحقیق کردم
بعد درباره محیطی که باید خانه بگیرم که کدوم منطقه بهتره و ارام تر هست
بعد درباره اینکه کدوم خیابون حتی به من نزدیک تره برای انجام کارام
وکلی چیزای دیگه .
البته همه این هایی که دارم میگم برای منی بوده که قبلا تجربه مهاجرت رو داشتم و الان میخوام برم سطح بالاتری از مهاجرت چون خود مهاجرت های من همش تکاملی بود یعنی پله پله
ان شالله همه چیز رو به اسانی ها پیش میره
در بهترین زمان و مکان قرار میگیرم
و بهترین پیشرفت ها و اهداف
در پناه الله یکتا شاد و سربلند و پیروز و سعادتمند و ثروتمند و موفق باشید
به نام الله یکتا
سلام به استاد بی نظیرم و استاد بانو مریم جان نازنینم و تمام عزیزانم
امروز هم نشانه من این بود که چقدر دقیق برام اومد چون شب قبلش داشتم به موضوعش فکر میکردم و انگار بین دوراهی بودم
اصلا واقعا خدا در یک مدت زمانیه که دارم با نشانه های هر روزه ای که من از سایت میگیرم قدم به قدم به من میگه چکار کنم و داره تکامل منو کامل میکنه و من دارم اینو حس میکنم با تمام وجودم
در رابطه با سوال اولی که استاد گفتن بزرگترین چالشی که فکر میکنید الان دارید چیه ؟
چالش من در حال حاضر مهاجرت هست با اینکه من سالهای قبل این کار رو عالی انجام میدادم و وقتی یادم میاد که من چطوری دست خالی فقط با کلی ایمان و ارزو و انگیزه رفتم تا به اهدافم برسم و واقعا چه درهای نعمت و ثروتی همون موقع ها برام باز شد کلی پیشرفت کلی با فرهنگ های مختلف اشنا شدم اصلا فهمیدم چقدر توانایی و استعداد دارم که پنهان بوده وچقدر دوست پیدا کردم و چقدر مهارت یاد گرفتم
ولی الان یکی دوسالی هست که من دورکارم و از راه دور توی خونه با راحت ترین شرایط دارم کار میکنم
تا الان خب موقعیت کاری عوض کردم البته اونم خودم بیرون اومدم چون میخواستم با چالش های جدید روبه رو بشم و همیشه اماده بودم هر چند جاهایی خب به قول استاد ادم میریزه بهم و ناراحت میشه ولی سعی کردم زود کنترل ذهن کنمو دید مثبت اش رو ببینم
و الان یه مدتیه دنبال اینم که برم توی یک کار جدید و مهاجرت کنم و از کنار خانواده دور بشم و مثل قدیم روی پای خودم بایستم با این که شرایطم عالیست و تحت اجبار و سختی نیستم
خودم دوست دارم حرکت کنم و برم توی دل مهارت ها و استعدادهایم چون میدونم توانمندنم و خلاق
ولی شاید ترمز ذهنی یا باگ من اینه که همش میگم از این راحت تر چطور برای کار یعنی منظورم اینه تو که الان دورکاری خب خیلی کارت راحته ولی من فکر میکنم این کار دیگه بهم پیشرفت خاصی نداده چون چیزهایی که بوده و مهارت هایی که بوده رو انجام دادم و یاد گرفتم
من دنبال افرادی باسطح لول بسیار بالا و استانداردهای بالا و موقعیت جدید هستم
انشالله که خدا هدایتم کنه و من رو در بهرین زمان و مکان برای کار قرار بده
واقعا باورم قدرتمند کننده بود نسبت به چالش ها شاید توی بار اول یکم بریزم بهم ولی سریع کنترل ذهن میکنم میگم تو کارای بزگتر از این رو کردی اینم میتونی یعنی سریع میرم روی تحسین کردن خودم یا الگو برداری از افرادی که حتی یک نفر هم بوده این کار رو انجام داده منم میتونم
و به این فکر میکنم که مهارت و یادگیری و استعداد هام بروز پیدا میکنه و خودم خودمو میشناسم که من کیم و چقدر توانمندم و چقدر میتونم کارهای بزرگی رو خلق کنم
مثلا یکی از کارهایی که کردم در سن 21 سالگی تنها مهاجرت کردم بدون هیچ پول و سرمایه و خانواده و کار و حتی خانه و ماشین و همه میگفتن تو یه دختری نمیتونی ولی تون موقع من فقط میخواستم به اهدافم برسم چون میخواستم زندگی خودمو داشته باشم والان تمام فک و فامیل و دوست و اشنای من دیدن میشه همه مهاجرت کردن چون همیشه به خودم و خانوادم میگفتن مهاجرت کردی چطوریه چکارا مکینی
خب اون موقع واقعا جهان بهم پاداش داد و من دیدم اصلا بزرگ شدمو و رشد کردم
و الان دوباره میخوام یه کار بزرگ کنم دوباره قدم بردارم برم به دل ترس هام چون خودم بهترین ادمی هستم که میتونم به خودم کمک کنم و روزی هزار بار میگم بابا تو با شرایط سختگیری اون موقع تونستی الان که همه باورت دارن هم میتونی کار راحته
و چقدر توکل من بیشتر بود زمانی که مهاجرت کردم راه میرفتم میگفتم خدایا کمکم کن
سرکار جدیدی که توی 21 سالگی رفتم میگفتم خدایا کمکم کن یاد بگیرم مهارت جدید
تازه همون موقعه هم همکاران من پیش خانوادشون بودن به من مبگفتن افرین که تنها مهاجرت کردی
میخوام بگم که تنها نمیشید یعنی اول دارم به خودم میگم و بعد به عزیزانی که اینجا هستن و مورد چالششون درباره مهاجرته
چون خدا تنهات نمیزاره یه عالمه ادم میان اصلا مدام تحسین ات میکنند تو انگیزه میگیری و اولین حقوق ات رو که میگیری وای خدای من همون موقع رفتم با پول خودم یه گوشی جدید گرفتم برای خودم اصلا تو خیاباون داشتم از خوشحالی ذوق مرگ شدم رفتم به مغازه دار گفت من فلان گوشی با این حافطه و فلان میخوام با افتخار از اینکه نقد پول داشتمو خریدم
و خیلی اتفاق های دیگه که در مسیر این مهاجرت افتاد بارم خرید ماشین و خانه و …
و امروز دوباره خدا به من نشون داداز راه این فایل بی نظیر استادم شون داد که وقتشه دوباره باید مهاجرت کنی و بری به سمت خواسته هایی که داری
و من تقسیم بندیمو اینجوری امروز انجام دادم که جایی که میخوام برم بشینم زیبایی ها اونجا رو بیرون بیارم که اول تا رفتم برم یه جایی از اون شهر که حالم و احساسم عالی تر بشه
و بعددرباره فرهنگ اونجا تحقیق کردم
بعد درباره محیطی که باید خانه بگیرم که کدوم منطقه بهتره و ارام تر هست
بعد درباره اینکه کدوم خیابون حتی به من نزدیک تره برای انجام کارام
و ….
البته همه این هایی که دارم میگم برای منی بوده که قبلا تجربه مهاجرت رو داشتم و الان میخوام برم سطح بالاتری از مهاجرت چون خود مهاجرت های من هم همش تکاملی بود یعنی پله پله
ان شالله همه چیز رو به اسانی ها پیش میره
در بهترین زمان و مکان قرار میگیرم
و بهترین پیشرفت ها و اهداف
در پناه الله یکتا شاد و سربلند و پیروز و سعادتمند و ثروتمند و موفق باشید
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
زمانی که به چالش یا مسئله ای برخورد می کنیم چه واکنشی از خود نشان می دهیم؟
آیا آن را فرصتی برای یادگیری می دانیم یا از آن فرار کرده و احساس ناتوانایی و نا امیدی داریم؟
در واقعیت:
همه ما در طول زندگی خود: با چالش ها و موانعی روبرو می شویم
عملکرد و مکانیسم جهان مادی به این صورت است که:
در مسیر تحقق اهدافمان حرکت کرده قدم بر می داریم با مسائل و مشکلات در حوزه های گوناگون مواجه شده آنها را حل کرده و پیشرفت می کنیم
اما اغلب ما چالش ها را:
مانند سد عذاب خداوند دانسته و در حال فرار از آنها هستیم
برخی به دلیل داشتن باورهای مثبت:
به دنبال چالش هایی برای بهبود رشد و پیشرفت هستند
چالش ها:
فرصتی برای رشد و پیشرفت و در واقع هدیه ی خداوند هستند
نقطه ی عطف زندگی افراد موفق:
مواجه شدن با چالش های سخت و عظیم بوده که باعث بزرگتر شدن ظرف وجودی آنها پیشرفت کردن یافتن توانایی ها یافتن نقاط ضعف و بهبود آنها شده است
یکی از نشانه های ذهن قدرتمند کننده:
نگاه مثبت شان به چالش ها و پذیرفتن آن ها با آغوش باز است
نیاز نیست ما مسئله یا چالشی برای خود ایجاد کنیم:
جهان چنین فرصت هایی را در اختیار ما قرار می دهد
اگر در مورد موضوع یا مسئله ای مهارت نداشته باشیم:
جهان چالشی برای رشد پیشرفت و یادگیری برای ما فراهم می آورد
نگاه ما به چالش ها:
می توانند نتایج چالش ها را برای ما مشخص کند
اگر نگاه مثبت به چالش ها داشته باورهای مناسب و ذهنیت قدرتمند کننده داشته باشیم:
چالش ها برای ما تبدیل به نعمت و برکت می شوند
اگر نگاه منفی همراه با باورهای نامناسب و ذهنیت محدود کننده داشته باشیم:
چالش ها ما را زیر خود دفن می کنند
ذهنیت های محدود کننده که افراد هنگام مواجه شدن با چالش های خود دارند:
-ممکن است من شکست بخورم چرا امتحان کنم
-اگر از همان ابتدا عملکرد خوبی ندارم استعداد و توانایی یادگیری نداشته و حتما با شکست مواجه می شوم
-مسائل را عذاب الهی برای مجازاتشان می دانند
ما تنها: با حل مسائل پیشرفت کرده توانمند شده و یاد می گیریم
نقاط عطف زندگی ما: روبرو شدن با چالش ها افزایش اعتماد به نفس گذر کردن از چالش ها و موانع است
زندگی همواره مواجه شدن با چالش است:
داشتن ذهنیت باز افکار و باورهای مناسب به رشد و پیشرفت ما و پاداش جهان منتهی خواهد شد
تمام چالش ها: راه حل دارند مگر اینکه ما باور کنیم غیر قابل حل هستند
هر چالشی که حل کنیم:
نه تنها به خودمان بلکه به تمام افراد انگیزه برای رشد و پیشرفت خواهد داد.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
بنام خداوند آرامش بخش
کسیکه گفته مرا یاد کنید تا آرام گیرید.
سلام و عرض عشق به استاد عزیزم و استاد مریم شایسته و دوستان عزیز
در رابطه با سوال اینکه در برابر چالش ها چه واکنشی دارم،
من همین یکساعت پیش چالش و بحث با خانواده داشتم
و درکل چالشها ذهنم رو آشوب میکنه ، کنترل خشمم رو از دست میدم زود عصبانی میشم و حتی برام خیلی سخته که اعراض کنم و اهمیت ندم.
تا یه مدت هرچند کوتاه این تشویش ها میاد سراغم ولی بعد با گوش دادن فایلهای استاد و ترک محل و یا … خودمو آروم میکنم.
اکثرا بعد از مقابله با چالش و آرام شدنم به این فکر میفتم که چه باور قوی ای باید بسازم که هم چالش کمتری داشته باشم
و هم بتونم آرام باشم در برابرشون.
بعد هم به خدای خودم فکر میکنم، اینکه اون همیشه منو میبخشه و همیشه هدایتم میکنه
و ازش یاری میخوام تا بتونم صبورتر باشم.
پاشنه آشیل من شاید همین زود از کوره در رفتن و نداشتن کنترل روی ذهن و خودم هست.
از خدا میخوام مثل همیشه دستم رو بگیره و ذهنم را سرشار از عشق خودش که نهایت ارامشه کنه
و دورکنه از مسایل حاشیه دنیوی و پوچ و بی ارزش .
عاشقتونم
با شکر و سپاس از خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست و شکر بخاطر وجود نازنینش
بنده خیلی چالش ها داشتم در زندگی ام و هنوز هم دارم چالش طلاقم ،چالش شغل و درامدم ،که از صفر بعنوان ظرفشور وارد یک کترینگ شدم حدود نه ماه طبق باورهام با چالشهای زیادی از جمله سختی کار ،برخورد بد پرسنل و صاحبکارم و چالش بعد که بیرون بیام و به دنبال کار کافه برم که همه گفتن نه کار نیست حقوق نمیدن همینجا جا افتادی ولی بیرون اومدم و کار کافه گیرم اومد و یکسالی کافه کار کردم دوباره با سختی کار و چالش های ساعت کاری تا 3 صبح بعد دلم خواست کار جوجه و کباب یاد بگیرم اومدم بیرون و کار در کبابی گیرم اومد و تا حدودی یاد گرفتم و دوباره بیرون اومدم وارد یه رستوران دیگه شدم و حرفه ای کار رو یادم دادن و چون باورم به این بود با کار سخت میشه به پول رسید واقعا از کمر و از پا داغون شدم و فقط جا عوض میکردم و چالشهای سخت و پول ندادن صاحبکارها و اومدم روی باورم کار کردم و مثال آوردم که پول را هم میتوان براحتی بدست آورد و تمام اینمدت برخوردم با چالشها گریه و ناامیدی و گاهی فکر برا خودکشی و حسرت و حسادت به بقیه و نابودی خودم میکردم واقعا باورهای محدودکننده ی داغونی داشتم بدون عزت نفس و اعتماد به نفس این روند پنج سال طول کشید و تا اینکه الان در یک تریا مشغول بکار شدم در دانشگاه و همان حقوق اداره کاری رو راحت صاحبکارم میده و اخلاقشم عالیه و پنجشنبه و جمعه ها تعطیل هستیم و الان چالش جدیدم اینه میخام کار باریستایی رو حرفه ای یاد بگیرم و ترس دارم از اینجا برم بیرون البته جایی رو پیدا کردم ولی میترسم بعدش اتفاقی بیفته و کارمو دوباره از دست بدم و نتونم کرایه خانه و مخارج خودمو بچمو جور کنم و برخوردم فرار و ترس هست که ذهنم میگه در نقطه ی امن بمون بعدا میری کلاس باریستایی یاد میگیری ولش کن و میدونم باید حرکت کنم و روی دیدگاهم و باورهام بیشتر کار کنم و تا تو دل ترسهات نری هیچ رشد و پیشرفتی نداری و من ترس از دست دادن درآمدم رو دارم هر چند تا امروز با هر سختی جورش کردم اما دیگه توانی ندارم یا حق
به نام خدا
سلام استاد جان و مریم عزیز
جهان مسیری هست که ما با حل مساله ها چالش های اون اعتماد بنفس و عزت نفس واقعی رو جذب میکنیم و استعدادهامون رو بیشتر میشناسیم و بهتر به کار میگیریم
استاد تو یه برهه از زمان من کاملا این مدل بودم همه اش دوست داشتم تو هر جمعی تمام و کمال باشم اما کم کم این کمالگرایی رو تونستم کنترل کنم و این باور رو تقویت کردم که من کافی ام و من همینطوری که هستم میتونم بهترین ها رو برای خودم خلق کنم
خداشکرت
من ب چالش بخورم میگم خدایا من چ گناهی کردم ک باید اینجوری بشه اونجوری بشه
بااینکه صددرصد حرف شما رو تایید میکنم جاییکه حرکت کردم وحل کردم مسعله رو
چقد اعتمادبنفسم بالارفت اون موضوع باعث ب رشد من شد و چیزهای جدیدی یاد گرفتم
من توی مساعلی ک حل کردم ک بعضیامیگفتن لاینحل هست در من اراده ای پولادین ساخت فهمیدم خدا چیزی جدا از من نیست
چون من از خانوادم یاد گرفتم از محله ای ک دران بزرگ شدم یاد گرفتم که خدا باید مساعل من رو حل کنه ومن فقط ادمی باشم خدارو عبادت کنم و هیچ غلطی نکنم و کار من دعا کردن هست
7 سال قبل یک چالش بزرگ در زندگیم اتفاق افتاد ک نیاز ب حرکت جدی داشت نیاز ب اعتماد ب خدا داشت
من موندم یکسال ونیم هیچ حرکتی نکردم هرروز گریه زاری وحس قربانی و از خدا گله وشکایت چرا ب دادم نمیرسی
نشانه ها میومد من باید حرکت کنم اما دریغ از حرکت ….
بخاطر ترسهام فلج شده بودم اصلا
تااینکه خانوادم از وضعیت من خسته شدن و شروع کردن تحقیرکردن من و سرزنش و اخلاق خوبشون ب کل با من وبچم عوض شد و روزی رسید ک جدی جدی بهم گفتن ما نمیخایم تو و بچت اینجا باشی لطفا خودت مشکلتو حل کن
وقتی احساس تنهایی کامل کردم
یک نیرویی درون من فعال شد و حرکتهایی شروع شد ک قبلش فلجم کرده بود
و من از صبح زود برای حل مسعله ام میرفتم تا ظهر
و هرچی بهم گفته شد انجام دادم
ونتیجه همه رو متحیر کرد …
همه انگشت ب دهن موندن چیزی ک همه میگفتن بیخیالش شو
گفتن خوب کردی که بیخیال نشدی دختر دنبال هدفت رفتی و بهترین کاررو انجام دادی
این نیرو پاداش هارو داد
وقتی میگم خدا
توذهنم خدای گذشته میات خدای احساسی
من میخام ازخدای جدید بگم فقط
نیروی برتر
نیرویی ک قدرت بهم داده
واین نیرو چیزی جدا از من نیست
من هستم ک باید قدم بردارم در راستای مسیر صحیح خودم این نیرو در من فعال میشود وکارها رو ب بهترین نحو بصورت معجزه اسا ب نتیجه میرساند
اما شروع کننده همیشه من هستم ….
میخام خدای احساسی رو توی ذهنم حذف کنم
جدیدا این چالش من شده
پذیرفتن خدای سیستمی بجای خدای احساسی دوران بچگی هایم
خدایی ک گریه وزاری براش معنا ومفهومی نداره
خدایی ک احساسات نداره
مثل ایینه هست
باورها وافکار واعمالی ک من دارم رو مثل ایینه بازتابش رو ب زندگیم برمیگردونه
وقرار نیست کاری جدا ازین موضوع انجام بده
براش مهم نیس من چقد نماز میخونم و خدا خدا میکنم مثل یک دستگاهه ک چیزی شبیه ب موادی ک من توی اون ریختم بهم تحویل میده وارد ظرفم میکنه
خیلی چیزها هست ک باید یاد بگیرم وبا اغوش باز پذیرای این یادگیریها هستم
یاد این ایه میفتم
قُل ربّ زدنی علماً
پروردگارا ب علمم بیفزا
امید دارم دراین مسیر وحل این چالشها توی ثروت ک روابط هم جزویی از ثروت هست چون کسیکه روابط خوبی نداره توی مساعل مالیش اثر نامطلوب میذاره
امید دارم خدا ب اگاهی هام اضافه کنه بهم الهام کن بهم بگه چ ترمزهایی بردارم و چ قدمهایی بردارم
بهتره بگم این نیروی برتر
هدایتگر من هست …