ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز
خانم شایسته مهربان و دوستان گرامی
درمورد سوال اول که گفتین بنویسیم ، من درگذشته از برخورد با چالش ها احساس بدی بهم دست نمیداد و چون کمتر خودم رو میشناختم ، ابتدا برام ابهام داشت که ایا میتونم از پسش بر بیام یا نه اگه اوضاع خوب پیش میرفت میفهمیدم که میتونم حلش کنم و موفق میشدم و اگه نه اوضاع بد پیش میرفت نمیتونستم خودمو گنترل کنم و ترس خراب شدن منو اذیت میکرد و نهایتا از چیزی که میترسیدم برام اتفاق میوفتاد.اما زمانی که با مسائل کنترل توجه روبه رو شدم این وضعیت کم کم تغییر کرد و با توجه به موفقیت های گذشته خودم کاری میکردم که بتونم از اتفاقات خوب گذشته باور سازی کنم و از چالش های پیش رو رد بشم و با موفقیت پشت سر بزارم.
بازی ایران ژاپن وقتی تمام شد سردا آزمون توی مصاحبه کنار زمین بعنوان بهرتین بازیکن همینطور که اشک میریخت گفت خیلی سخته توی مرحله حذفی ، بازی باخته رو تغییر نتیجه بدی.اساسا اگر ما خودمون رو کنترل نکنیم در توجه به مضوعاتی که در حال برامون اتفاق میوفتن در حل چالش میتونن نتیجه رو تغییر بدن ینی در هر چالش به این فکر کنم وضعیت خوب نیس یا نمیتونم نتیجه دلخواه بگیرم عملکردم دچار مشکل میشه و نمیتونم از مسیر لذت ببرم یا اون چالش رو به سرانجام خوب و دلخواهی برسونم.
سلام به استاد مهربان
سلام به استاد عزیز
خوشحالم که باز خداوند من را هدایت کرد تا این جلسه مهم و فوق العاده را بتوانم گوش بدهم
همیشه در همه کارهای خودم مشکلات اساسی و مهم برای من به وجود می آمد
آن موقع ها از آن چالش ها فرار می کردم
به خودم می گفتم وای باز یک دردسر دیگر
باز یک مشکل دیگر
همه این افکار سبب می شد که من از مشکلات فراری باشم
من دیگر دنبال دردسر نباشم
خودم را پشت دیگران پنهان کنم و هرگز خودم نخواهم که آن کار را حل کنم
مسئولیت هیچ چیز و کاری را نمی خواستم به دست بگیرم
همیشه دنبال یک ناجی بودم
یا در نهایت آن کار را رها می کردم و بی خیال آن می شدم
اما وقتی با دوره شیوه حل مسائل زندگی آشنا شدم آنوقت فهمیدم که بجای فرار از چالش ها بیایم و خودم را در چالش ها وارد کنم
به این درس و این نکته رسیدم که حل هر چالشی در دل خود آن چالش است
درس و نکته آن چالش را بگیرم و همیشه از خودم این موضوع را به یاد داشته باشم که ریشه هر مسئله ای در دل خود آن مسئله است
من به کل این موضوع را فراموش کرده بودم
امروز با این جلسه و با صحبت های استاد باز برای من یادآوری شد که هرگز از مسائل فرار نکنم و همیشه بیاد خودم داشته باشم من می توانم همه چالش های زندگی خودم را حل کنم
چالش ها آمده اند تا من بتوانم قوی تر بشوم
من بروز تر بشوم
من بتوانم خودم را بهتر بشناسم و بهتر بتوانم از خودم یک سعید بهتر بسازم
اما
این درس عالی را از صحبت های استاد یاد گرفتم
قدم به قدم که جلو می روم موفقیت های خودم را ببینم
خودم را تشویق کنم
از خودم تعریف کنم
آنها را برای خودم بزرگنمایی کنم
این تشویق کردن خودم سبب می شود که من بتوانم به آسانی و راحتی قدم های بعدی را بدون هیچگونه ترسی بردارم و به آسانی به موفقیت برسم
یادم باشد که هر زمان که بترسم من عقب گرد می کنم
نکته اینجا است که من باید روی خودم کار کنم
چالش ها قسمتی از زندگی من هستند
چالش ها آمده اند تا من بتوانم به آسانی موقعیت های بهتری را برای خودم بسازم
نکته بهتر دیگری که یاد گرفتم این بود برای من مه
به خودم بگویم در این چالش چه درسی برای من دارد
این همان می شود که من دیگر از آ« چالش نترسم و بتوانم به راحتی به دل آن چالش پا بگذارم
ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جون مهربان وهمه دوستان عزیزم که این کمنت را میخواند
در قدم اول میخوام بگم من اتفاقآ امشب کهذالان صبحش ساعت7:46 دقیقه هست این کمنت را مینوسم با بسیار یک چالش بزرک عاطفی مواجه شدم که امشب من فقط یک ساعت استراحت داشتم ولی خداراصدهزار بار شکر که چقدر این بزرگی واین ذهن قدرتمندکننده را در وجودم لمس کردم ولزت بردم ازش
اینجا میایم خالاصه این چالش را تعریف میکنم
من چندمدت بود با یک بنده خدا وریدی رابطه عاطفی شدم واقعآ من با تمام وجودم ازاین رابطه راضی بودم داشتم عشق میکردم ولزت میبردم و خیلی دوست داشتم این رابطه تا آخرش ادامه پیدا کنه بابت این رابطه عاطفی همیشه روی دفترم از خدای مهربانم سپاسگذاری میکردم و اینم بیگم که من قبلآ دوتا رابطه ناموفق داشتم و تجربه این چالش را خیلی خوب لمس کرده بودم
ولی امشب من با آن بنده خدا که خیلی دوستش داشتم و واقعآ شخصیتی عالی داره واین شخصیتش را تاآخر دوست خواهیم داشت حرف زدیم اولش حرفای ما خیلی خوب پیشرفت بعد یهویی نمیدانم من وسعت حرفا خوابم برد بعد چند دقیقه بلند شدم که بهم یک چیزای میگه که برای من باورش سخت بود ولی باور کردم که خودی همون شخص است این حرفا را میزنه و ازم خواست باهاش کات کنم و ایشان را بلاک کنم!
ولی بخودم هم خیلی خیلی جالیب و عالی بود که این برخورد را باآن حالا اسمش را چالش میزارم (چالش داشتم ) خدایاشکرت من این چالش را با حس خوب لبخند نرم ریز قبول کردم بدون چون وچرا گفتم واکی شما که دوست ندارید بامن باشین منم مشکلی ندارم و هیچ مقاومت نکردم درمقابل حرفاهاش جز اینکه منو به به یکسری کاری متهم کرد که من واقعآ انجامش نداده بودم وخیالم راحت بود که اینی ایشان میگه من بی گناه هستم و برایشان هم گفتم این نظر وقضاوت شما هست که بمن اینطوری میگی اگر واقعآ شما اینو باور دارین و منو اینطوری قضاوت میکنی من مشکل ندارم چون این حقیقت نیست ونظری شخصی شماست بعد با کلی آرامش وحس خوب و لفظ آرام برای شان آرزوی موفقیت کردم البته اینو هم در آخرش بیگم من از آن لحظه که ورید این رابطه شده بودم خیلی کوشش کردم وابسته نباشم وروی آن شخص حساب باز نکنم من فقط حسابم روی خدایم بود همیشه به خدایم میگفتم خداجانم سپاسگزارتم که من دارم این رابطه زیبایی عاطفی را با شما ولی در چهره آن بنده تان تجربه میکنم چون عشق من حسابش روی خدایم بود نه روی آن شخص که باهم حرف میزدیم و من تازه اینجا فهمیدم خدا من چقدر بزرگ شدم من چقدر ذهن قدرتمند کننده دارم خدایاشکرت
اگر من الانم را بخواهم با آن راضیه یک یا دوسال پیش یا چند سال پیش که باری اول من بااین چالش تجربه کرده بودم مقایسه کنم تفاوتش زمین و آسمان هست باهم من قشنگ یادم هست که من در رابطه اول چی حالت وچی ذهنی را بخودم ساخته بودم که بعضی چالش های زنده گیم من الانش هم تاثیری آن گذشته من که خودم ساخته بودم هست ولی من اینجا امروز با تمام وجودم اینه لمس کردم این را باور کردم که من دیگر آن راضیه قبلی نیستم من الان یک راضیه متفاوت از گذشته ام متفاوت ار بقیه هستم چون من خیلی بزرگ، قدرتمند، شجاع، وبرای خودم قهرمان هستم من این چالش را نقطه پیشرفت نقطه عطف خود میدانم و ازاینجا ازاین لحظه ببعد تلاش وتمرکزم روی هدف وپیشترفتم بیشتر میکنم ومن فهمیدم که آن چند دقیقه وقت خودرا که روی آن فرد مگذاشتم بردارم وروی کار وبزنیسم وروی پیشرفتم بگذارم خیلی پیشرفت بزرگتری خواهیم داشت خدایا سپاسگزازتم که من لایق بهترین ها هستم
خدایا سپاسگزارتم که من خودم خلق شرایط زنده گی خودم هستم
خدایاسپاسگزارتم که من خیلی اعتماد بنفسم بالاست ومن از هیچ چالش ترس ندارم بلکی دوست دارم ورید آنها بیشم تا بزرگ وبزرگتر وذهن قدرتمند کننده تری بخودم بسیازم واین چالش برایم یک نعمت حساب میشود
دوستت تان دارم عاشقتم هرکجای هستین در پناه الله سالم صحتمند وسعادتمند در دنیا اوآخرت باشید خدا نگهدار
سلام به خانواده بزرگ عباسمنش وبانوی عزیزم مریم شایسته من این فایل استاد رو نگاه کردم وتوی دفترم شروع کردم به نوشتن موفقیت اطرافیان و احساس خودمو ونتیجه هایی که میشه از دوستانم وفامیل ایده بگیرم تاحالاهمه ی فامیل دوست آشنا همه وهمه به من میگفتند که مهنازجان تو خیلی خوبی که حسادت نداری مگه میشه آدم اینقدر خوب باشه تا اینکه دیشب توی دفتر تمرینم نوشتم موفقیت اطرافیان رو واحساس خودمو فهمیدم که چقدر من حسود بودم وبه روی خودم نیاوردم چقدر من ازدرون نابود شدم واحساس میکردم همسرم ازمن ناامید میشه میگه زن من به درد نخوره خیلی خیلی اعتماد به نفس ضعیف دارم عدم احساس لیاقت دارم من دیشب فهمیدم چقدر نابودم ازدرون و تصمیم گرفتم تا آخر تمرینات رو برم من که بازور وفشار تونستم دوره دوازده قدم رو تا قدم نهم رو خریداری کنم نتایجی خوب گرفتم پا روی ترسهام گزاشتم از صفر وزندگی باهمسر معتاد وچهار بچه گرسنه زندگیم چرخش روان شده دوست دارم همه دوره های آموزشی رو بخرم فعلآ توان مالی ندارم اما در اینده نزدیک مطمئن باشید که میخرم وروی خودم کار میکنم تا خودمو بهبود بدم خداروشکر هرروز شکر میکنم که در مسیر پیشرفت و ترقی وثروت قرار گرفته ام دوستتون دارم خدانگهدار یه چیزی بگم که این اولین کامنت من بود به خودم تبریک گفتم چون همیشه میترسیدم بنویسم اما امروز تونستم کوتاه و مختصر بنویسم
سلام استاد عزیزم
من امروز با اشک داشتم
تصویر شمارو میدیم و با خدای خودم صحبت میکردم
چقدر قانون دنیا و خدا بی نقصه چقدر
درست تو زمانی که از چالش های زندگیم خسته شده بودم و دست و پا شکسته شروع کرده بودم به حل کردنشون و سعی میکردم حسمو خوب نگه دارم و شکرگزار خداوند باشم شما این فایل رو گذاشتین روی سایت
من فقط اشک شوق ریختم از این هماهنگی از این راحتی از این موقعیت و اشنایی که با سایت شما دارم استاد
تجربه های شما اگاهی های شما دست مارو میگیره
چشم مارو باز میکنه
مسیر مارو راحت میکنه
مارو امیدوارتر میکنه
من از شما خیلی ممنونم که این اگاهی بی نظیر رو رایگان در اختیار شاگرداتون گذاشتین بسیار بسیار ممنونم
از خدای خودم ممنونم که منو به این فایل هدایت کرد
خدایا شکرت
استاد در پناه خدا باشید
سپاسگزار خدای هستم که یک بار دیگه اجازه دادچشم به این جهان مادی باز کنم ودر مسیر توحید قدم جدید وتجربه تازه ای به دست بیارم.
از استاد عزیز سپاسگزارم بابت این لطفی که مارو هم در مسیر رشد والهاماتشون شریک کرده و درس های زیادی به ما یاد میدن
سلامی به گرمی افتابی که هر روز از نعمت گرماش در روز های سرد زمستانی لذت میبریم وسلامی عاشقانه به خانواده دوست داشتنی عباس منشی.که عقلانه وبا دل جون در مسیر توحیدی قدم بر میدارن ومن ودستانی که مثل من هستن از راه پله های سعادتی که اون ها ساختن وبالا رفتن هدایت میکنن. تا اونای که در مسیر هدایت هستن بالا بیان.سپاسگزارم
اما سوال …این سوال دو بخش داره قبل بعد اشنای با استاد عزیز.. که اینو هم از دوستام یاد گرفتم..
بخش اول
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
زندگی قبل از اشنای به دستی از دستان خداوند بود
من شخصی بدون اعتماد بنفس وتوی مسائل زود عصبی میشدم وبا عصبانیتم کنترل همه چیزو از دست میدادم وهمیشه محکوم به شخصی اعصبانی بودم که همه ازم فراری ومیترسیدن که محمود بفهمه عصبی میشه یک وضع بسیار داغون
افرادی مثل من هیچ چالشی رو رد نمیدان به قول بعضی نخود هر اش هستن هر جا که چالش مسئله ای باشه این افراد نفر اول دستشون بالاست این موضوع برای من یک منفعت داشت اما هزاران مشکل
منفعت این داستان بر این پایه بود الان از هیچ چالش مسئله ای در مورد چالش های زندگی خودم فرار نمیکنم.
و
اما هزاران مشکلی که داشت این بود همیشه بازتاب اون انرژی منفی که من اگاهانه به زندگیم وارد میکردم
حتی انرژی منفی که اصلا به من ربطی نداشت
اون لحظه فکر میکردم چقدر من وارد ومتخصص ام که مسائل دیگران حل میکنم
که یک روز فهمیدم
بخش دوم
که راهی که انتخاب کردم داره منو به کلوت های شهداد هدایت میکنه اما در حالی که من فکر میکردم دارم میرم به یک مسیر خنک وسرسبز ..این بخش زندگی من تحول بزرگی در من ایجاد کرد. مسائلی که در مسیر خواسته های من نیست سریع مغزم بهم الارم میده اهراز کنم
وهیچ گونه دخالتی نکنم اگرم امکانش باشه سریع از اون جمع فاصله میگیرم ال فراررررر
اما مسائل چالش های زندگی خودم بیشتر مواقع سعی بر این که وارد دلشون بشم منتها این بار با ارامشی که یاد گرفتم این چالش ها باید باشن ومن در مسیر خواسته هایم هستم من بهترین خودم انجام بدم وجهان کار خودشو انجام میده
اما توی تمرین چالش های زندگیم هم الان چندتا چالش تو زندگی من هست ..
که فقط اروم وبدون گله وشکایت سعی میکنم تکاملمو طی کنم
البته توی این مسیر الهاماتی بهم گفته شده که درس های به من داده که به علمم اظافه کرده کارهای که قبلا انجام نداده بودم وقتی انجامش دادم گفتم همین بود چرا من انجامش نمیدادم..
بزرگ ترین چالش زندگی من کارمه که توی کار فیزیکی فوق لعاده ام ولی شور بختانه توی درونم سردر گمم
واین وسط خبر خوب اینه در مسیر تکامل وهدایت هستم ومن هر چه بیشتر بهتر کار کنم زود تر بهتر به نتیجه دل خواه میرسم
به امید روز که در مکان زیبا در زمان مناسب در جای مناسب همو دیدار کنیم
درود استاد خداقوت!
استاد اول کار وقتی پرسیدید که اون چالشی که دارید ازش فرار میکنید چیه، با خودم فکر کردم که من والا از چیزی فرار نمیکنم، اتفاقا کنار کارم دارم با اینکه زبان انگلیسیم هم بهتر میکنم، دارم ژاپنی هم یاد میگیرم! تا اینکه شما درباره نویسنده بودن و 10 دقیقه برای یک موضوع وقت گذاشتن صحبت کردید!
استاد من یک ذهن خارق العاده خلاق برای داستان سازی دارم ولی چون از آن طرف علاقه وحشتناکی به گیم زدن دارم، رفتم سراغ علاقه اولم و آن را کارم قرار دادم! ولی خب همیشه دوست داشتم این داستان هایی که به طرز معجزه آسا زیبا و خارق العاده که خدا وارد ذهنم میکنه رو بنویسم و کتاب رو منتشر کنم! ولی از آنجایی که باورم همیشه این بود که: نه بابا، اگه من بخوام داستان بنویسم، باید بشینم دیگه بلند نشم تا چند ساعت و به غیر از اینم فایده نداره، مثلا 10 دقیقه تمرکز چیکار میخواد بکنه؟
بعد که شما گفتید فقط 10 دقیقه بزارید و بعد در طولانی مدت، نتیجه واقعا خارق العاده خواهد بود! با خودم فکر کردم که اگر من واقعا فقط 10 دقیقه وقت بزارم هر روز برای اینکه این داستان خارق العادم که تنها یکی از داستان های خارق العادم هست، حداقل یکروزی کامل میشه و میتوانم منتشرش کنم، بهتر از اینه که هیچوقت اصلا کامل نشه! که واقعا یک انرژی و انگیزه خارق العاده در من ایجاد کرده از امروز روزی 10 دقیقه میخواهم برایش وقت بزارم!
و دیگر تصمیمم به طور کلی اینه که برای هر چیزی که به این شکل بهش علاقه دارم، میخواهم روزی تنها 10 دقیقه، اگر خواستم بیشتر، روش وقت بزارم و در طولانی مدت نتیجش را برداشت کنم، بماند که اصلا فرآیند انجامش هم انقدر خارق العاده و خفن هست که اصلا نیازی به نتیجه نهایی نباشه!
خدا را هزاران مرتبه شکر، امیدوارم همه ثروتمند و سعادتمند باشید در این دنیا و آخرت، به قول استاد عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته و همه دوستانِ توحیدی و نازنینم در این جمعِ بهشتی ، جمعی که در اینجا دور هم جمع شده ایم تا سفارشِ یک شرابِ ناب را بدهیم از نیرویِ برتری که خودِ خودِ خودش ، دست به کار میشود و برایِ ما “سَقَاهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابࣰا طَهُورًا” میشود و یک شرابی را تقدیم ما میدارد که “مِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ” است ، شرابی که چنان ما را از خود بیخود میکند که دیگر غم و غصه جرأت نمیکنند که از هزار کیلومتری ما رد شوند چه برسد به اینکه… ، به قول مولانای عزیز…
آمد شرابِ آتشین ای دیوِ غم کنجی نشین
آری ؛ این یک وعده از سمت خداست ، وعده ای که مکتوب شده و…
(إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُوا۟ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَـٰمُوا۟ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ)
بدون شک ، کسانی که گفتند ارباب ما الله است و سپس بر این گفتارِخود استقامت ورزیدند ، برای آنان نه ترسی میماند و نه غمی
[سوره اﻷحقاف 13]
ترس و غم ، دو مقوله هستند که در مواجهه با یک مساله یا چالش ؛ به سراغِ آدمی می آیند ، حال در این مسیرِ مواجهه شدن با این دو مقوله ، انسان های به دو دسته تقسیم میشوند…
دسته اول ، گروهی هستند که حاضر نیستند با این مساله و چالش مواجه شوند و یکبار برای همیشه آن را حل کنند و با مراجعه به موادِمخدر و مشروباتِ الکی و…. سعی میکنند به صورت موقت ، از آن فرار کنند ولی نتیجه چه میشود؟! بله ، درسته ؛ نتیجه میشود گیرکردن در یک چرخه تکراریِ مواجه با آن مساله یا چالش و گردابی بنام غم و ترس که شاید آمیخته با اعتیاد به موادِ مخدری شود تا او را برای لحظاتی آرام کند و آن ترس و غم را از او دور کنند ولی…(چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است)
و اما دسته دوم ، همانها که خود را مسلح به ذکرِ شریفِ الله اکبر میدانند و شرابی مینوشند از جنس آیه زیر که مستی آن موقتی نیست و تا قیامِ قیامت ادامه دارد…
أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِکَافٍ عَبۡدَهُ [سوره الزمر 36]
آری ، آنان دائم در خلوتِ خود این سوالِ موجود در آیه بالا را میپرسند که…
آیا خدای به این قدرتمندی که همین الان در حالِ هدایت و مدیریتِ گردشِ خون در رگ های من است ، برای حلِ این مساله من ؛ کافی نیست تا همانگونه که گردشِ خون در رگ های مرا هدایت میکند ، وجودِ مرا هم هدایت کند برای گذر از این مساله و چالش و رسیدن به یک “فَتۡحࣱ قَرِیبࣱ” ؟؟؟!!!
آری ، مردان و زنانِ خداجو و در جستجوی حقیقت ، هر لحظه خود را در محضر خدایی بسیار قدرتمند میبینند که به ما نزدیک است و در هر لحظه “أُجِیبُ دَعۡوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ” است تا به ما کمک کنند و همواره دلشان را به ذکر مقدس الله اکبر آرام میکنند و هیچ گاه قدرت آرامبخشیِ یادِ خدا را نادیده نمیگیرند و به موادِمخدر و مشروباتِ الکی رو نمی آورند تا آرامش را از این چیزهای موقتی و مخرب بگیرند…
آنان با توجه کامل و باور قلبی ، ذکر مقدس الله اکبر میگویند….
ذکر این نکته زیباست که اکبر در زبان عربی اسم تفضیل است به معنای بزرگتر و بعد از اسم تفضیل باید جمله ادامه پیدا کند تا معنای جمله کامل شود ، مثلا من میگویم که سعید بزرگتر از جواد است و اگر بگویم سعید بزرگتر است ، معنای جمله ناقص میشود و ناخودآگاه میپرسم که از چه چیزی بزرگتر است؟؟؟!!!
حال با توجه به معنای الله اکبر که میشود “خدا بزرگتر است” ، سوال من این است که چرا بعد از این عبارت ، کلماتِ دیگری نیامده اند تا معنای آن کامل شود؟
الله اکبر یعنی خدا بزرگتر است ، خب بزرگتر از چی؟
و اما قشنگی آن در همین جاست که خدا میگوید…
جلوی این عبارت را باز گذاشتم تا بنده ی خودم هر جور که دوست داره آن را پر کند…
مثلا به تو خبر داده اند که بخاطر زیادی نیرو ، قرار است از سر کار اخراج شوی و الان تو درگیر این مساله و چالش شده ای که اگر از کار اخراج شوم ، چجوری مخارجِ زندگی ام را تامین کنم؟؟؟!!! اشکال نداره عزیز ، یک الله اکبر بگو و بدان که…
خدای خیلی بزرگتر است از این مساله تو
یا مثلا روابطت با همسرت خراب شده و در یک چرخه تکراری دعوا افتاده ای و این برایت تبدیل به یک مساله و چالش شده که عههه اینم نشد زندگی و بعد یک لیوان کوچولو به اندازه چند سی سی نوشیدنی های غیرمجاز مصرف میکنی تا برای لحظاتی آرام شوی و خبر نداری از این ذکر مقدس الله اکبر که…
بابا ما یک خدای قدرتمندی داریم که از مسایل من خیلی بزرگتر است و او مرا یاری میکند…
راه من این است و لاغیر…
چند روز پیش درگیر چالشی بودم که ترس و غم بر من چیره شده بود و در حالِ اذیت کردنم بود که زیر زبانم با تکرار این بیت مولانا ، آرام شدم که
چو خدا بود پناهت ، چه خطر بود ز راهت؟
به فلک رسد کلاهت که سرِ همه سرانی
این بیت با من کاری کرد که قرصِ بروفن با یک انسانی که دندان درد دارد میکند…
آرام شدم و آرام…
و فرکانسِ آرامش هرتز ، فرکانسی است که اگر بتوانیم آن را تنظیم کنیم ، میتوانیم به ملکوت خدا متصل شویم تا هدایت الله را دریافت کنیم و به آن هدایت لبیک بگوییم تا از زیباترین و آسان ترین مسیر ، آن مساله و چالش را پشت سر بگذاریم و آن را تبدیل به خاطره کنیم ، خاطره ای که با مرورش بر ایمان و توکلِ خودمان ، نسبت به پادشاه جهانیان بیفزاییم و با خودمان بگوییم که…
دیدی شد ، پس باز هم میشود ؛ پس نترس و غمگین مباش…
راه من این است و حقیقتا راه دیگری نمیشناسم…
و چقدر من این سکانس قرآنی را دوست دارم….
سکانسی که نقش اول آن ، بزرگمردی است که نامِ او در قرآنی که بر حضرت محمد نازل شده با اختلاف بسیار زیاد نسبت به نفر دوم که حضرت ابراهیم با 69 بار تکرار است ، ثبت شده ، حال او کیست؟
آری ، حضرت موسی که نامِ او در قرآن 136 بار تکرار شده و خیلی ها از کنار این ساده رد میشوند که حالا این عدد چه اهمیتی دارد ولی من وقتی به این مساله فکر میکنم از خود میپرسم که…
آیا حضرت موسی در سمینارِ بِرَندینگ شرکت کرده بود تا تکنیک یادبگیرد که چگونه نامِ خود را در عالم بِرَند کند؟؟؟!!! اصلا در زمان ایشان اینجور سمینارها برگزار میشده؟؟؟!!!
خب او پس چکار کرده بود که اینگونه نامِ او و کتاب داستان او و قومِ بنی اسرائیل برای امت حضرت محمد برند شده است؟؟؟!!!
…فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ [سوره القصص 24]
عهه ، بحث در مورد مساله و چالش بود ، از این آگاهی بگذریم و ادامه دهیم تا رشته کلام از دست خارج نشود…(البته خوش بحال آنها که در این دو سوال بالا تفکر میکنند و…)
و اما داستانِ حضرتِ موسی چه ربطی به مساله و چالش دارد؟
خب کافیست این داستان قرآنی را بخوانیم و تفکر کنیم و لذت ببریم…
او دستِ قومِ خویش را گرفت تا آن ها را از شرِ فرعونیان نجات بدهد و حرکت کرد و طبق هدایت های الله به سمت دریا فرار کردند(مستندی هست بنام “فرعون ، رامسس دوم” که به شدت دیدنش برای دوستانی که مایل هستند توصیه میشود ، مستندی که 35 دقیقه از زمان شما را نمیگیرد ولی…)
حال موسی بود و یک مساله ای که از نگاه ما بسیار بسیار بسیار بزرگ است ، و آن مساله این است که…
ماموران فرعون در پشت سر تو هستند و تو راهی برای بازگشت نداری و درجلوی تو دریایی است که در آنجا هم راه نداری ، پس خودت را آماده کن تا به وحشیانه ترین شکل ممکن ، توسط فرعونیان کشته شوی…
ولی در ان شرایط که همه در حال حس کردن بوی الرحمن خود بودند ، موسی یک عبارت زیبایی را میگوید که…
(قَالَ کَلَّاۤ ، إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ)
موسی گفت که هرگز اینگونه که شما فکر میکنید نیست ، بلکه به یقین پروردگارم همراهِ من است و مرا هدایت خواهد کرد
[سوره الشعراء 62]
او با این عبارت خود را آرام کرد و در فرکانسِ آرامش هرتز ، هدایت را دریافت کرد که آقا این عصا را بزن به دلِ دریا…
فَأَوۡحَیۡنَاۤ إِلَىٰ مُوسَىٰۤ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡبَحۡرَ [سوره الشعراء 63]
و او زد و دریا باز شد و مساله و چالش از زیباترین و ساده ترین راه ؛ حل شد و تمام شد و رفت و در تاریخ ثبت شد برای ما آیندگان تا….(حتما اون مستندی را که ذکر شد ببینیدااا)
چقدر این عبارتِ موسی زیباست که “إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ” و یادم می آید که وقتی ماشینِ من در جاده خراب شد و این امر برایِ من تبدیل به یک مساله و چالش شد ، یادِ این عبارتِ موسی مرا در آن لحظات آرام کرد و بعد قدم به قدم هدایت شدم به تعمیر ماشین و دوباره درست شد و الان در حال خدمت رسانی به من است….
تمرینِ من برای حلِ مسائل ؛ همین الگو برداری از داستان های قرآنی و مرور خاطراتی است که خودم آنها را با تغییر نگاهم از نگاهِ پریشان و مضطرب ، به نگاهِ آرامش بخش ؛ خلق کردم…
و حسن ختام من بر این نوشته ، این داستانِ زیبای قرآنی باشد که نقشِ اول آن زنی پاکدامن است بنام حضرت مریم که سلام و درودِ خدا بر او باد…
تصور بکنید در شخصیت زنی که که همه میدانند که او مجرد هست و انسان داری خانواده یِ بااصالت است و در نزد همه به پاکدامنی معروف است ، حال او میخواهد با یک بچه در آغوش گرفته شده به نزد قومِ خودش برگردد و در حال کلنجار رفتن با این مساله و چالش بزرگی است که…
الان که اطرافیانم این بچه من را ببینند چه فکری در مورد من میکنند؟؟؟!!!
درگیر این مساله بود و غرقِ در اضطراب که ایکاش به گونه ای از روی زمین محو میشدم که در یادِ هیچکس نبودم
قَالَتۡ یَـٰلَیۡتَنِی مِتُّ قَبۡلَ هَـٰذَا وَکُنتُ نَسۡیࣰا مَّنسِیࣰّا [سوره مریم 23]
در همین لحظات ، خدا پیامی را به او میرساند که ، مریم جان ؛ آرام باش ، من این مساله تو را حل میکنم….
فَنَادَاهَا مِن تَحۡتِهَاۤ أَلَّا تَحۡزَنِی قَدۡ جَعَلَ رَبُّکِ تَحۡتَکِ سَرِیࣰّا [سوره مریم 24]
============================
وای خدایا شوخیت گرفته؟؟؟!!! ، چجوری میخوای درستش کنی؟؟؟!!! ؛ مگر نمیبینی این خانم داره از شدت ناراحتی آرزوی مرگ میکنه و…. ، لااقل یک کاری بکن ، فقط بلدی بگی که من درستش میکنم؟؟؟!!!
در اینجا خدا لبخندی میزنه و به من میگه که
جوووجه ، این کارا به تو نیومده ، من خودم بلدم درستش کنم….
============================
در اینجا حضرت مریم آرام میشود و هدایت خدا را دریافت میکند که ببین مریم جان ، تو فقط از این خوردنی ها و نوشیدنی ها لذت ببر و خودت را تقویت کن تا این نی نی کوچولویِ گوگولیِ ما که حضرت عیسی است ، از شیر تو تغذیه کند و قوی شود و چشمانت را به وجودِ این بچه روشن بدار و از وجودش لذت ببر . (مثلا باهاش بازی کن و بگو بشه منه ، فداش بشم منه ، قربونش بشم منه ، بچه خودمه)
فَکُلِی وَٱشۡرَبِی وَقَرِّی عَیۡنࣰا [سوره مریم 26]
خلاصه تو فقط لذت ببر و آرام باش و وقتی هم که رفتی در بین جمعیت هیچی نگو و اگر کسی چیزی از تو پرسید ، فقط بگو که من روزه سکوت گرفته ام ، همین
تو فقط اینکارها را بکن و بقیه را بسپار به من
…فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدࣰا فَقُولِیۤ إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَـٰنِ صَوۡمࣰا فَلَنۡ أُکَلِّمَ ٱلۡیَوۡمَ إِنسِیࣰّا [سوره مریم 26]
حضرت مریم طبقِ هدایت خدا جلو رفت و خدا هم برای او شاهکار کرد و مساله او را به راحتی حل کرد در آنجا که آن بچه در آغوش حضرت مریم به اذن خدا ، زبان به سخن گشود و…
(قَالَ إِنِّی عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَانِیَ ٱلۡکِتَـٰبَ وَجَعَلَنِی نَبِیࣰّا) [سوره مریم 30]
و…
به همین راحتی و زیبایی
و شروع کلام ما با نام خدا بود و پایان آن هم با نام او ، با یک نام زیبا از خدا در دعای جوشن کبیر…
یا خیر الفاتحین
ای بهترین گشاینده
برای اینکه معنی این نام را بفهمیم باید یک نخ برداریم و یک گره در آن ایجاد کنیم ، حال بروی آن گره یک گره دیگر و همین را ادامه دهیم تا گره ها زیاد شود ، حال آن را جلوی چشمان خود بگیریم و فکر کنیم که…
او کسی است که اینجور گره ها را باز میکند زیرا که او بهترین گشاینده است ، پس به قول مولانای عزیز
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
یا حق
بنام خدای مهربان
سلام بر اقای احمدی عزیز
من اول نمیخواستم کامنت بزارم ولی اینقدر این جمله« مریم جان ؛ آرام باش ، من این مساله تو را حل میکنم….» که توی کامنتتون نوشته بودین انگاار خدا داشت به من میگفت که لازم دیدم از دست خداوند (شما) تشکر کنم
خدایا منو ببخش که با وجود اربابی به این قدرتمندی بازم گاهی اوقات دودل میشم و میگم اگه نشه چی
اقای احمدی اینکه این همه مثال از قران و پیامبران میارین واقعا باعث ارامش قلبی من میشه و ترس و غم رو دور میکنه از وجودم
مستند رو هم دانلود کردم ازونجایی که حضرت موسی پیامبر مورد علاقه منه و خیعععلی دوستش دارم حتما میبینمش امروز بعداز اینکه از سرکار اومدم خونه
سپاسگزارم از خداوند مهربانم که اینجوری صحبت میکنه باهام
خدایا منم خییععععلی دوستت دارم و میخوام بدونی تعهد میدم بنده خوب و سپاسگزارت بمونم
و سپاسگزارم از شما دوست توحیدی ام.
سلام به آقا رضای عزیز و فرکانس بالا
هرچی تحسین و تعریف کنم از کامنتتون کمه! چقدر زیبا و عمیق نوشتین، خیلی ارتباط برقرار کردم با کامنتتون و خیلی استفاده کردم و لذت بردم. واقعا ممنون از این قلم زیبا
چقد خوب میشه هر روز صبح اول به خدا بگیم رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ
هرجا به مشکلی چالشی سختی ای خوردیم بگیم إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ
قربون خدا برم، الان که اینو نوشتم یادم افتادم همین امشب، چند ساعت پیش که با پسرم رفته بودیم استخر و مثل همیشه تو جکوزی جلسه ی هفتگیِ تمرکز بر خواسته هامون رو گذاشته بودیم، یکی از خواسته های من همین هدایت خدا بود، که تو این هفته بیشتر هدایت الهی رو، نشانه ها رو ببینم و متوجه بشم. و الان به این کامنتِ زیبای سراسر هدایتِ شما هدایت شدم:) خدایا شکرت و عاشقتم یا خیر الفاتحین، خدایی که بزرگتر است… از همه چی، از هر مشکل یا چالشی که الان به نظر من خییییلی بزرگ میاد خدا خیــــــــــــــــــــلی از اون بزرگتره:) مرسی برای این یادآوری آقا رضا
امیدوارم بهترین نتیجه ها رو از این فایلها بگیرین
از استاد هم بینهایت ممنونم و همه دوستانی که کامنت مینویسن
شب و روزتون به خیر
سلام و سلامتی به آقا رضای توحیدی که همیشه با این کامنت هاش با دل ما بازی میکنه ، آقا سپاسگزاری کنم بابت این کامنت های خوشگل و توحیدی ات که اشکمونو درمیاره، چقدر داستان های آموزند برای من داشت ، و اون تیک که نوشته بود آخه جوجه این کارا به تو نیومده اشکمو درآود ، بارها و بارها شد به یه تضادی رسیدم به زمین و آسمون گله کردم و بعدش ام حل شده، اینجا یادم رفته بابا یه الله اکبر ای هست که قادر همه کار برات بکنه اینا که واسش بازی ، خیلیییییی خوب بود
امیدوارم هرجا هستی شاد و آگاه و توحیدی تر باشی
عرض ادب جناب احمدی بزرگوار
کامنت بسیار زیبا و دلنشین تون رو در دفترم نوشتم
از آیات زیبایی که در لابلای نوشته تون بود خیلی لذت بردم
بخصوص از معنای الله اکبر و باز بودن دستهای ما برای هر آنچه که دلمون میخواد جلوی او جمله قرار بدیم و آرامشی عمیق رو تجربه کنیم
فوق العاده بود فوق العاده
من معمولا برای زمانهایی که دچار ترس یا اضطراب بشم جمله ی زیر رو تکرار میکنم
حسبنا الله نعم الوکیل
ان الله علی کل شی قدیر
و کلی حال میکنم باهاش
و یه جمله ی استاد در یکی از فایلهای توحیدی خیلی بهم احساس آرامش میده و اینکه همه چیز در ید قدرت اوست اینه که یه جایی استاد میگن
وقتی همه چیز خودشه پس همه چیزم در دستان خودشه
خیلی با این جمله آرامش میگیرم و دیگران و قدرتشون در نظرم کمرنگ کمرنگ میشن
بسیار سپاسگزارم و تحسین تون میکنم و افتخار میکنم به دوستان آگاه و توحیدی چون شما در این جمع بهشتی
بنام خدای مهربان و رزاق
درود خدمت استادعباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان هم فرکانسی ام
خدارو سپاسگزارم که امروز هم زنده بودم تا بتونم این فایل ارزشمند را گوش کنم و درسهایی عالی از اون بگیرم
من در این قسمت به دو تا از چالش های مهم زندگی ام اشاره میکنم و امیدوارم بتونم در ادامه راه ، اونها را حل کنم به امید خدا و توکل بر اون .
1- بزرگترین چالشی که الان با اون مواجه هستم تعویض و تبدیل خانه دو خوابه ام به یک خانه سه خوابه نوساز است که متاسفانه باتوجه به ترس و ناامیدی که در زمینه بازار کساد و گرانی های بی سابقه ملک در باور من نهادینه شده کاملا اونو زیر فرش پنهان کردم و واقعا امروز با خودم عهد بستم که برم دنبالش و حلش کنم و اینکه دارم باخودم فکر میکنم اگر این چالش را حل کنم چه اتفاقات و حسهای عالی در من ایجاد میشه ، نظیر اینکه اتاق جداگانه ای برای بچه هام وجود خواهد داشت که راحتتر از الان در اتاق های خودشون به کارهاشون میرسند و چقدر به پدرشون افتخار میکنند که تونسته وسائل آسایش اونها را فراهم کنه و چقدر خودم و همسر نازنینم راحتتر و اسوده تر میشیم و وقتی وارد خونه جدیدم میشم چقدر احساس اسایش بهتری دارم و حتی همسایگان جدیدم چقدر میتونن باکلاس تر و شایسته تر از اون چیزی باشند که الان داریم و انشالله خدا کمک میکنه و خودم هم تلاش میکنم تا بتونم این مرحله را هم با موفقیت پشت سر بذارم و از استادعباس منش عزیز هم سپاسگزارم که این فکر و انگیزه را در من بیدار کرد تا شروع کنم به تلاش برای انجام این کار.
2- یادگیری زبان که نمیدونم واقعا چی باید بگم در این مورد از بس که این موضوع برای باور من تبدیل شده به یک غول بی شاخ و دم و باید این هیولا را بکشم و داغونش کنم و اگر بتونم ازپس این کار بر بیام چقدر موقعیتهای شغلی و پولساز جدید برای من بوجود خواهد اومد که خدامیدونه و زندگیمو زیر و رو میکنه و چقدر در محافل جدید کاری و اجتماعی میتونم بدرخشم و در این مورد چقدر میتونم به خودم افتخار کنم و احساس عالی خواهم داشت و لذا واقعا از ته قلبم از خدا میخوام در این مورد هم کمک کنه و خودش راه های رسیدن به این دستاورد را برای من فراهم کنه و منم دارم تلاش میکنم تا انشالله از پس این چالش مهم زندگی ام هم بر بیام
خدایا سپاسگزارم به خاطر استاد عباس منش
خدایا سپاسگزارم به خاطر روحیه ای که دارم و دائما دنبال آموزش و تغییرم
خدایا سپاسگزارم به خاطر زمانی که به من دادی تا زنده باشم و بتونم هر روز ورژن جدید تر و بهتری از خودم را تحویل دنیا بدهم و بتونم تاثیری حتی کوچک در این دنیای زیبا داشته باشم ..
خدایا به امید تو
در پناه خدای مهربان ،شاد ،پیروز و سلامت و ثروتمند باشید
بنام خالق بی همتایم.
سلام به استاد بینظیرمون و خانم شایسته عزیزم و بچه های این سایت الهی، دلم واستون تنگ شده بود.
بنظرم کلمه چالش مثل خیلی از کلمات دیگه تو ذهن ما ترسناک شده، مثل مرگ.
چالش یعنی رشد و مرگ یعنی تغییر انرژی از مرحله ای به مرحله دیگه.
چه برخوردی داریم با چالشهای که واسمون بوجود میاد؟
وقتی کِشتیهاتو اتیش میزنی که نتونی برگردی به محیط امنی که داشتی،و خودتو مجبور میکنی که فقط باید به جلو حرکت کنی و مدام به خودت میگی به یاد بیار وعده های بزرگ خداوندرو ،اون وعده های درست و واقعی رو که بهت قول داده و دروغ نگفته و پوچ نیست، خیلی ارومتر میشی واسه ادامه مسیر،همون وعده ای که بهت میگه از تو حرکت از من برکت
همون وعده های که بهت میگه ادامه بدی به این هدف میرسی ها، ولی نقشه مسیرو بهت نمیگم اگه بگم نمیری و جا میزنی ،بهت نمیگم چون باید خیلی چیزارو خودت کشف کنی و تجربه کنی و رشد کنی و رشد کنی( اصلا هدف، رشد کردنه، عزت نفس و اعتماد بنفسه، پیشرفته ،ایمان و توکل بیشتره اعتماد و نشون دادن قدرت منه خداست یعنی این سیستم و انرژی عظیمه)
پس بدون گاهی به تضاد و چالش میخوری ولی قویتر ادامه بده چون الماس تحت فشار میشه الماس و با ارزشتر میشه،
میخوام توام بدرخشی، مثل یوسف بهش تو خواب گفتم پادشاه میشی ولی نگفتم نقشه مسیرو،بهش نگفتم چالشهارو مثل نابینای پدرش ولی ادامه داد ،شد یوسف پیامبر شد عزیز مصر و توام هیچ فرقی باهاش نداری، من هم خدای یوسفم که اینجوری بهش عزت و احترام میدم
هم خدای ابراهیمم که اینجوری میشه الگوی قرانی و هم خدای سلیمانم هم خدای محمدم و هم خدای تو و هیچ فرقی برای من ندارید،
حرکت کن قدم بردار من هواتو دارم.
و خدای مهربونم هوامو داشت خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم ، دقیقا من الان تو دل ماجرام و قدم برداشتم و حرکت کردم،و بعد از چندین چالش میتونم بگم باعث رشد ،پیشرفت و قدرتمند شدن ادم میشه ،باعث میشه ترسها خیلی خیلی کمتر بشه، باعث ایمان قویتر میشه،بنظرم باعث سوخت واسه مسیر بعدی میشه یعنی سرعت و ایمانو اعتماد به هدف بعدی رو میبره بالا،
انگار باعث میشه، دیگه هیولا نکنی چالشهارو، و به خودت بگی ،مگه چالش قبلی با اینکه ترسها بود ولی باعث رشد من نشد؟
پس حل شد، باز اینم خداوند هدایت و حمایتم میکنه و درسشو میگیرم وحل میشه،
گاهی احساس میکنی امتحان الهی بود، گاهی دقیق متوجه میشی با همین چالشها ،درسها که یاد نگرفتی و همین باعث رشد اعتماد بنفس و عزت نفست میشه.
استاد الان 3 سال میشه با همسرم کوروش قدمهای بزرگی به لطف خداوند و شما و همت خودمون واسه پیشرفتمون برداشتیم،2 بار مهاجرت داخلی،تغییر شغل، یه هدف بزرگ 25 ساله من ، تغییر شخصیت اونم جهاد اکبر، طوری که اصلا ربطی به ادم قبلی نداریم، مخصوصا خودم که میشناسم خودمو و میدونم چه شخصیت ترسو بدون اعتماد بنفس ،ضعیف و بدون اگاهی داشتم.
من دختری بودم که از اسم چالش ترس داشتم چه برسه انجامش بدم ولی الان آگاهانه انجامش میدم با توجه به درسها و قانونهای که یاد گرفتم،
ومدام هدف های کوچیک و بزرگ و کوتاه مدت وبلند مدت میزارم و قدم بر میدارم واسشون
خیلی زیاد وارد ترسهام میشم، خیلی از چالشهارو به لطف خداوند قدرتمندم و شما رد کردیم و موفق شدیم، بیزینسمون داره اروم اروم رشد میکنه چون دوره بی نظیر ثروت 1 رو داریم (وانشاالله حتما خواهم گفت بزودی)
ما یاد گرفتیم وقتی قدمهامونو برمیداریم و ادامه میدیم خداوند قدمهای مارو هدایت میکنه به مسیرهای درست،و تو چالشها دیگه کم نمیاریم،گاهی خیلی نفس گیر میشه ولی به هیچ عنوان جا نمیزنیم، قول دادیم تا زمانی که قلبمون تپش داره ادامه بدیم.
و اخرش چقدر خوب میفهمیم این پازلم رفت سر جاش و باید این شکلی میرفت،چون گاهی تو مسیر ادم عصبی میشه ،ناراحت میشه، غر میزنه، ولی بعدش واسمون روشن میشه که چقدر به نفعمون بود اون تضاد یا چالش ولی جالبه حال دلمون بی نهایت خوبه عذاب نمیکشیم چون امیدواریم.
و بارها پیش اومده که اخرش دوست داشتم خدارو بغل کنم آخه راه بهتر از اون نمیشده و میشد معجزه.
که میشه نقطه شروعی دوباره و بهترو محکمتر و موندگار.
اره استاد شما درست میگین واقعا چالشها بهترین هدیه از طرف خداوند هستن،و یبار دیگم شما گفتین خدا با تضادها باهامون صحبت میکنه و میفهمیم دقیقا چی میخوایم.
بنظرم چالش یعنی وارد یه دانشگاه خیلی عظیم شدن با استادهای بینظیر، یعنی همه چی میشه استاد تو که بهت یاد بده پیشرفت و رشد رو.
استاد همین داستانهای رفتن به کلاسهارو خودتون که صحبت میکنید و انقدر صادقانه میگین بی نهایت واستون ترسناک بوده و ممکن بوده دفعه صدم هم خوب انجام ندی و ترسو استرس داشتید این ناخوادگاه اعتماد بنفس منه دانشجورو هزار برابر میکنه برای وارد شدن و رفتن تو دل ترسهای بزرگتر که دارم،وانگیزه منو بیشتر میکنه و قدمهامو محکمتر و ظرف ذهنی منو بزرگتر میکنه برای دریافت اگاهی های خداوند.
من از آب و عمق زیاد میترسیدم ولی الان حرفه ای شنا میکنم.
از تنهای و تاریکی فوبیا داشتم و خانم شایسته عزیزم شما باعث شدی من یک ماه تو تاریکی و تنهای زندگی کنم، و الان به هیچ عنوان ترسی ندارم و چقدر ارامشم بیشتر شده بیشتر عاشق خدا شدم.
از زبان انگلیسی بیزار بودم ولی یکسالو نیمه عاشق زبان شدم و با دوره های یه استاد حرفه ای و عالی و انلاین دارم پیش میرم که هدیه خالقم بود.
چالش ارایش که میدونم خیلیا درگیرش هستن به لطف قانون سلامتی اروم اروم ارایش من شد، ضد افتاب و یه صورت شادو زیبا که صورت قبلیمو الان اصلا درک نمیکنم.
چالش یه دختر قوی و بدون وابسته بودن به دیگران،ویه اعتماد به نفس و عزت نفس واقعی.
چالش مهاجرت و دوری از مادرم یعنی تنها کسی که توی دنیا دارم
چالش مدرک دانشگاهیم ، 10 سال بود دنبالش نرفته بودم ولی 400 روز زمان گذاشتم اخرش موفق شدم
چالش تغییر شغل همسرم که منم خیلی رشد کردم کنارش و مهارتهای زیادی بدست اورد ،طوری که 17 ساعت شاید هم بیشتر رو هدفش کار میکرد.
چالش نه گفتن، رودروایسی، از خودت بزن واسه بقیه،ناراحت شدن از بقیه ،حرف مردم، هدفهاتو جلوتر بگو، شاید خنده دار باشه اینا ولی خیلی پیشرفت کردم خیلی زیاد و موفق شدم.
و یه چالش خیلی بزرگ و مهمه 25 ساله،که 50 درصد رفتم جلو 100 بشه خیلی خفن میشه انشالله و میگم بعدا.
و تا جای که الان بهش فکر میکنم، نمیدونم چه چالشی هست یا باید باشه که ازش فرار کنم، آخه گاهی اوقات انگار منتظر چالشم چون میدونم چقدر ادمو بزرگو پخته میکنه، چون به خودم قول دادم تا قلبم تپش داره از هیچی جا نزنم و فرار نکنم ، ترسها هست ولی چون با این باور قدم برمیدارم که من تنها نیستم و قطعا خداوند همه جوره مثل میلیاردها کوه پشتمه و منو هدایت و حمایت میکنه به مسیر های درست و به قول استاد میبینم چه برکتهای تو دل اون چالشهای به ظاهر ترسناک بود.
استادم بینهایت از شما و خانم شایسته بزرگوار سپاسگزار خداوندم هستم،شما بهترین هستید،خیلی دوستون دارم.
همگی در پناه الله مهربانم.