ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان
چقدر فایل با ارزشی بود
سوال اول
در برخورد با مسائل چالشهایی که در زندگی رخ میدهد
عکس العملی که انجام میدهم
این است که قدم اول
در ابتدا سعی میکنم که به مساله جوری
نگاه کنم که احساس بهتری به من بدهد
قدم دوم وارد آن میشوم و آن کار را انجام میدهم
و نتیجه هم اگه خوب بود که عالی
اگه به ظاهر جواب نداد
سعی میکنم درس بگیرم وتصصیح مسیر کنم
ودرس بگیرم برای قدم های بعدی ودرس بگیرم
و احساسم را بد نکنم
وسوال بعدی که طرح شد چه چالشی که نرفتید سراغش وبه
تعویق میندازید
اول که فکر میکردم چالشی نیست فعلا
وبعد که نوشتم چالش زبان انگلیسی بود
که 3 روز پیش کتاب وسی دی ان را گرفته بودم
واز همان لحظه یکی دو صفحه آن را خواندم
واز امروز هم روزی یک صفحه را میخوانم
ودر مسیر یاد گرفتن لذت میبرم
واین فایل دقیقا انگار برای من آمده بود
استاد جان سپاسگزارم ازت به خاطر وجود پاکت
که این آگاهی ها را در اختیار ما قرار میدهید
در پناه خدا خدا نگهدار
سلام و درود خدمت همراهان عزیز سایت ،من سه سال عضو سایت هستم و این فکر میکنم دومین کامنت من هست که اینجا میگذارم و متعهد هستم به انجام تمرین های این جلسات
سوال اول چالش_ازمون دارم در 17 اسفند 402 که باید این رو برای موفقیت بیشتر حتما انجام داده بشه ،و تا این لحظه با اینکه میدونم زمان زیادی ندارم این دست و اون دست میکنم و میگذارم برای روز بعد،اما الان ساعت 10 هست و بعد چند روز بعد دیدن این فایل میرم و شروع میکنم و ادامه میدم،از روند پیشرفت اینجا حتما مینویسم،مسئله بعد که استاد فرمودند که اگر این چالش رو پشت سر بگذارم چه نفعی داره برام،داشتن پروانه نظام مهندسی هم از نظر اعتبار و هم اطلاعات که در این مسیر کسب میشه یک قدم عالی برای مهندسین هست و البته که بدون دست و پا زدن پروژه به صورت راحت از سمت سازمان ارجاع داده میشه پس هم مهارت و هم درآمد رو به همراه داره،کارهایی که باید انجام بدم این هست،هر روز اگر 5 تا 6 ساعت از این لحظه تست زده بشه حتما امکان قبولی بسیار بالا میره،توی این مسیر میخوام رد پا بگذارم برای خودم ،و دوست داشتم استادم که سه سال هست همراهشون هستم رو هم همراه کنم با خودم،تا کامنت بعدی بدرود
بنام خدای مهربان سلام استاد عزیز سپاس گذارم بابت فایل عالیتون این فایل درست وقتی آمد رویه سایت ک منم درگیر یک چالشی هستم کلا من از مواجعه با چالش هیچ ترسی ندارم و اکثرا منتظرم تا یک مشکلی باشه و حلش کنم حالا ب اندازه خودم کوچیک و بزرگ فرق نداره مهم اینه حل بشه مثلا از عوض کردن زاپاس تو مسافرت ک هیچ کدوم از دوستان بلد نبودن منم بلد نبودم ولی گفتم بزا من عوض میکنم و رفتم تو دلش و مرحله ب مرحله انگار یکی بهم میگفت من انجام میدادم و حل شد یا کرکره در مغازه دوستم بسته نمیشد من تو ماشین داشتم شام میخوردم دیدم ع بسته نمیشه گفتم پس من میتونم در حدی ذوق داشتم ک غذا ول کردم رفتم ک اون مشکل حل کنم و…….. خیلی زیاده از اینجور مثال ها اما اوج کار من اونجا بود ک من سر یک کاری بودم کل تایمم باید در روز باید درگیر اون کار میبودم فقط برای این ک اجاره خونه و حالا یک مبلغ بخور نمیر برای خواهر و مادر بمونه و میترسیدم یک کاری خودم شروع کنم و یک بیزنس داشته باشم تا این ک با سایت آشنا شدم فهمیدم بخوام موفق بشم مثل استاد ک با یک ساک از بندر رفته تهران باید اعتماد کنم ب خدا و آمدم بیرون در همون بین با یک نفر هم آشنا شده بودم ک از بچه های سایت بود و از شرایطی شبیه من ب نتیجه های زیادی رسیده بود خب خدارو شکر. میکردم و میگفتم دمت گرم واسم مثالم آوردی و با خودم میگفتم خدا خیلی دوسم داره خلاصه اقا ما مشغول کار شدیم بعد 2ماه ب مشکل خوردم و درحالی ک بدهی و پول اجاره هم مونده بود رو دستم نمیدونستم باید چکار کنم با اون دوستی ک از بچه های سایت بود خیلی صمیمی شده بودم مشورت کردم گفت باید ب پول دسترسی داشته باشی وگرنه نا امید میشی برگرد سر کار قبلت و من با معیوسی برگشتم سر کارم اما فهمیدم ک ن میشه از نقطه امن در آمد و ترس من ریخته بود ولی با خودم میگفتم خدایا من ک رو خودم کار کردم چرا آخه بعد 2ماه اینطوری شد این تو ذهنم همیشه بود تا این ک من با این دوستون ک از بچه ها سایته حرف زدم گفتم میخام کار تو استارت بزنم اونم گفت مشکل نداره ولی این دفعه آمدم تکامل طی کردم و اول گفتم آقا من نصف روز میام سر کار قبلی نصف دیگه این کاری ک استارت زدم بعد یک ماه کلا آمدم بیرون و شروع کردم اینجا جواب سوالم گرفتم ک چه درسی داشت اون شکستی ک تو اون 2 ماه خوردم فهمیدم باعث شده ترسم بریزه و ب توانایی هام ایمان داشته باشم و اعتمادم ب خدا بیشتر شده اقا ما کار جدید استارت زدیم همینطور رو خودمم کار میکردم آدم های دورم عوض شدن الان 2تا رفیق صمیمی بچه های سایتن یک خونه بهتر گرفتم تایم کاریم آزاد شد ب یک آزادی عالی رسیدم آرامشم خیلی بیشتر شد همه چی عالی مسافرت خوب رفتم تا الان ک ب یک چالش خوردم یک بدهی واسم ایجاد شد نمیدونم چطوری آنقدر یهویی اجاره خونه هم 2.5 برابر شد حالا من موندم و حل کردن این ها خیلی روزا نا امید میشم ولی خب با خودم یاد آوری میکنم علی ببین اگه تو اینو پشت سر بزاری دیگه درامدت آنقدر زیاده و بدهی تموم میشه بعد تو میمونی و این درآمد عالی یا مثلا میگم روز اول کارو یادته خجالت میکشیدی بری تو مغازه الان نگاه چقدر مصلتی رو کار چقدر مهارت یاد گرفتی و هی نجوا های ک میادو کنترل میکنم میگم این تزادی ک آمده آمده تا باور تو نسبت ب پول درست کنه قطعا اگه تو توانایی حل اینو نداشته باشی اصلا نمیاد سمتت برای خودم مثال میارم ک قبلا در مواجه با این مشکل تونستم موفق باشم برای خودم مثال میارم ک ببین چ مسائلی قبلا حل کردی ببین همه میگن علی خیلی بچه با استعدادیه بچه با پتانسیلیه خودتم میدونی ک میتونی انجامش بدی معمولا ذهنم آروم میکنم ولی خب با پشت سر گذاشتن این چالش ایمانم خیلی بیشتر میشه قطعا اعتماد بنفس بیشتر میشه توانایی های ک تو خودم دارم و آگاه نیستم ازش بروز پیدا میکنه آزادی مالی من بیشتر میشه و از همه مهم تر اون احساسی ک بعد حل مسعله دارین وای اون حس رویایی من عاشق اون حسم یک حسی ک بحت میگه دیدی گفتم میتونی دیدی چقد تو عالی دیدی چقدر قدرت داری و احساس غروری ک تو خودت احساس میکنی امیدوارم استفاده کنید من یکم خودمونی حرف دیگه امیدوارم ب بهترین ها برسین مرسی از استاد عزیز
سلام
منم مثل شما استاد چالش زیاد داشتم
مثل ورشکستگی
جدایی از همسر
بزرگ کردن دوتا بچه
کلاهبرداری شد از من
چند روز زندان
اعتیاد
سیگار کشیدن زیاد
نسکافه زیاد ولی همه حل شده
و باعث شده من بزرگتر بشم
و نگاه و جهان بینی من
الان خوبه میگم
باید میشده تا الان
آنقدر موفق بشم و همین که در سایت
هستم
همین که از زیر فقر و بدهی
اومدم به درآمد بالای 30ملیون
حتی نسبت به پارسال
ولی دوست دارم بدون تکامل به پول زیاد برسم
ولی نمیشه ..
الان کتاب ها رو خریدم به زودی
قدم اول رو هم میخرم
شکر خدا هر روز دارم پیشرفت میکنم
حتی مسافرت بعد از 4 سال رفتیم
5 ملیون تو دو روز خرج کردم
قبلا نمینتونستم
ولی نباید بگم من باید همه چی رو بلد باشم تا وارد
چالش بشم
من فردی ام که با ماشین کار میکنم
ولی وارد چالش یک کار دیگه هم همزمان شدم
نزدیک 22 ملیون پول دادم تا مهارت
ترید را یاد بگیرم تا بتونم بدون ترس وارد
یک مرحله بهتر از کار با ماشین بشم
در صورتی خیلی اوایل برام سخت بود
همه میگفتن نرو
ولی ندای قلبم به من میگفت آنقدر این چالش رو انجام بده تا موفق بشی
دوستتون دارم و خدا رو شکر میکنم هزار بار
به نام خداوند هدایتگرم
سلام دوست عزیزم اقای قناد
موفقیت تون رو صمیمانه بهتون تبریک میگم و از ته قلبم براتون خوشحالم
شما تضاد های خیلی زیادی رو حل کردید و باید به خودتون افتخار کنید احسنت بر شما .
در آمد 30 م تون رو بهتون تبریک میگم
ترک اعتیاد تون رو بهتون تبریک میگم .
قطعا خداوند در حال هدایت شماست .
احسنت بر شما
منتظر موفقیت های روز افزون شما هستم و کامنت های شما رو دنبال میکنم .
سپاس گذارم خدای مهربانم
سلام دوست عزیزم
ممنونم که کامنت من را خواندید
سپاس خدای مهربون دارم
که دوستانی بهشتی مثل
شما دوست عزیزم را دارم
خیلی دلگرمی زیبایی
به من دادید امیدوارم روز به روز لیاقت ام را برای زندگی بهتر
بیشتر کنم امیدوارم شما دوست عزیز
خانوم عاطفه حسینی مهربون
هم در پناه خدای مهربون باشین
وهر روز پیشرفت پشت پیشرفت شما را شاهد باشم
آرزوی لحظات عشق محبت ثروت
سلامتی برای خودتون و خانواده محترمتون و اعضای سایت
و دوستان سایت دارم
قطعا باور دارم این چالش برای یادگیری و پیشرفتم هست.
کار خیلی خیلی جالبی که میکنم استاد اینه که خود آینده ام رو تصور میکنم که این چالش رو حل کرده و اونوقت میاد همین چالش رو مرور میکنه و میخنده و میخنده از اینکه چقدر ساده حل شد و من چقدر نگران کردم خودم رو و چقدر اون موقع خودم اذیت کردم و توکل نکردم و…
و بعد همون لحظه حالم خوب خوب میشه. همون لحظه ای که هنوز چالش حل نشده و هیچ ایده ای براش ندارم و فکر میکنم کار تمومه اما حالم خوب خوب میشه میگم آخرش که چی؟ ما که از آن خداییم به سوی اون باز میگردیم
دقیقا همونطور که چالش های قبلیم اینطوری شد و حل شد که همیشه واکنش اولیه ام نگرانی، ترس ، عجله و ناراحتی و نا امیدی بود.
اما تو این قضیه همش دارم بهتر میشم که خود آینده ام رو تصور میکنم که چالش رو حل کرده و اینکه از این چالش مدت ها میگذره، خنده اش میگیره و لذت میبره.
وقتی قبلا بی پول میشدم، وارد چالشی میشدم که راحت میتونه آدم ناراحت بشه و نا امید بشه و همه رو مقصر بدونه و از همه مهم تر دیگه فکر میکردم کارم تمومه و من بی پول خواهم بود و دیگه واقعا کارم تمومه.
اما چیزی که احساس من رو چند درجه خوب میکرد همین فکر بود که میگفتم بابا معید آینده (آینده نزدیک دیگه) وقتی یاد این روزا میکنه میخنده که چقدر راحت از این چالش گذر کردیم. و خداوکیلی من حالم خوب میشد و مسئله ام رو میپذیرفتم و ادامه میدادم و حرکت میکردم
و سپس چالش رو حل کردم واقعا و دقیقا همون تصوراتی که کرده بودم اتفاق می افتاد.
الان که به بی پولی های سال گذشته ام یا چند ماه گذشته ام فکر میکنم، میخندمممممم
از اینکه چقدر راحت اوکی شد ، چقدر خووووبه که فکر میکردم نمیتونم این چالش رو حل کنم ولی الان چندین ماهه حل شده و خندم میگیره
برای همین هر مسئله ای بزرگتر و چالش برانگیز تر بیاد سر راهم ، همینکارو میکنم و مطمئنم همین اتفاق میوفته
من از اون معید آینده ای که تصور میکنم تو این زمینه خیلی خیلی اطمینان دارم و همین اطمینان باعث شده واقعا افکار اتفاق بیوفته.
بعضی موقع ها ذهن میگه «نه دیگه تو چالش ها و مسائل بزرگتر عمرا اگه بتونی اینکارو بکنی….»
ولی من میگم تا همین الان هم کلی چالش بزرگ رو گذروندم و حل کردم که یادمه قبل از حل اون چالش، خیلی خیلی برام بزرگ بوده و هیچ ایده ای نداشتم براش و فکر میکردم دیگه کارم تمومه ولی الان برام خنده دار و لذت بخشه که اون فکر ها رو من میکردم و اینکه چقدر مسئله راحت حل شده…
اقا یک مثال کوچولو بزنم همین چند وقت پیش بود فک کنم که تو خیابون گلاب به روتون ، نیاز به سرویس بهداشتی شدید داشتم و پیدا نمیکردم و همینطور فشار روم بود و کم که نمیشد هیچ، بیشتر هم میشد و کلی نجوا هم بود دیگه و واقعا فکر میکردم کارم تمومه و باید جلو مردمی که گذر میکردن ، کارم رو میکردم.
اما همین فکر اومد به سرم که ببین معید فردا به این قضیه امروز خواهد خندید که چطور این قضیه حل شده.
وقتی این افکار رو مرور کردم، واقعا بهتر شدم و منم خندم گرفت. تو اون لحظه حساس حداقلش این بود که اون نجواها کلا رفت و خداوکیلی روز جمعه ای که همه جا بسته بودند، جایی که بیشتر از همه دلیل داشت که باید بسته باشه، باز بود و یک سرویس اونجا پیدا کردم XD
این یک مثالش بود و من کلی مثال ها دارم از مسائل بزرگی که براحتی الان حل شدند (:
سلام استاد
ممنونم از بابت فایل خوبتون
چقد حرفاتون تیر خلاصه ب نجوای ذهن من
در مورد چالش من از وقتی با شما آشنا شدم یاد گرفتم دنبال علاقه م برم . مقاومت کنم و چالشها رو قبول کنم
پاداش جهان برای من اینجور بود ک الن میدونم ک میتونم ..
وقتی برم تو دلش یاد میگیرم
اول کلاس زبان شرکت کردم .. چه شرکت کردنی ..اونقد مقاومت ذهنم زیاد بود ک صدای استاد رو نمی شنیدم و ب معنی واقعی تنبلترین فرد کلاس بودم . ذهنم مدام گف نمیتونی وای استقامت و صبوری خودم رو خاست . استاد کلاس زبان از من نام امید و همیشه گف نمیتونی ولی گفتم سر کلاس میتونم استاد بهت قول میدم صب کن .من خوب میشم .. وقتی ک 1 سال از حضورم تو کلاس میگذشت . از هر راهی استفاده میکردم تا دهنمو قانع کنم اصلن سخ نیست روزی 1 ساعت هر روز وقت گذاشتم. من ک بدترین شاگرد بودم الن آخرین امتحان زبان رو شدم 19 ن الکی ها ..
یعنی واقعن میفهمیدم با پوست و استخونمو . و استاد ب زبون آورد آفرین سهیلا تو با تمام وجودت میفهمی و یک محاوره کاملن معمولی رو الن پیش بر میام .. این واسم ارزشمند .. جا نزدم . کلی کلاسور شرکت کردم .. و آلن رسیدم ب پله اول
من پس این چالش بر اومدم
چالش دوم …
رفتم دنبال علاقه م . آرایشگری .. وقتی میگم تازه کارم
خیلیا نمیان . خیلیا سعی میکنن تخریب کنند
ولی 2 مرحله آموزش رفتم رسیدم ب اولین قسمت یادگیری
خودم میدونم کارم عالیه
خودم میدونم عالی تر میشم
تا الن 12 تا سالن رفتم و با من موافقت نمیشد
دیشب اتفاقی نگا ی در سالن کردم .خودم میگفتم ن .دلم میگفت اره .. رفتم تو سالن . با مسولش حرف زدم گفت ی مدل خودت بیار اینجا انجام بده
تا بعد بهت نظرمو بگم
این ابتدای روزنه پیشرفت
میدونی استاد خیلی خوشحالم خدارو شکر ی نفر حاضر نحوه کارمو ببین
خدایا شکرت
میدونم حرفه من پر از آدمای حرفه ای
ولی جا واسه من باز
خودم میخام
خدا هم حمایتم میکنه
نمیدونم چی میش ولی هرچی بشه قطعا بنفع من میشه
اولش ترس کار کردن تو سالنم میریزه
دوم ..چند نفر منو میبینن
سومش .. خدا هست وقتی اشتیاقمو ببینه ی راهی باز میش
من نمیدونم مشتری ک میبرم چقد و چطوری میشه
ولی بدون ترس میخام از در خان اول رد بشم
ی روزی واسه زبان 1 سال مینوشتم خدایا شکرت ک من آفرین استاد موسوی زبان رو گرفتم
برعکسش سر کلاس همچین ضربه فنی بودم همیشه ک میگفتم . دفعه بعد و بعد و بعد
تا بعد 2 سال واقعن استاد زبان گفت آفرین سهیلا واقعا عالی اومدی بالا و من بدترین شاگرد .. الن بهترین خودمم . و آفرین ب من .. فرصت نکردم کادو واسه خودم بخرم . ولی میخرم . آفرین ب من ک نوشتم و تحسین سختترین استاد گرفتم
2 تا آفرین دیگ میخام از 2 نفر
اولیش مشتریهام
دومیش .. آفرین استاد عباس منش … من این آفرین رو ب عنوان کادو از دنیا میخام
چون من میدونم از چی قرار ب چی برسم
این 2 تا چالش رو میترسم . عصبی شدم
ولی قدم ب قدم میرم
خدا کادوهاشو میده
استاد دوستت دارم
بوس ب صورت ماهت
مطمنم آفرین ازتون میگیرم
عاشقتم ب معنای واقعی کلمه
به نام خدایی که هدایتگر من است
خدایاشکرت بخاطر این لحظه، به من فرصت کنکاش درونم رو دادی تا در این جلسه شرکت کنم
خوشحالم که زمانی این فایل روی سایت قرار داده شده که دوشب قبلش من برای حل مسالهی چالشیِ خودم به دنبال راه حلی بودم و چقدر به موقع خداوند پاسخ میده
دیشب با خدا تعهداتی رو بستم،و امروزم رو بسسیار متفاوت تر از روزهای دیگه شروع کردم
آشپزخونه رو مرتب،وپسر و همسر رو بدرقه کردم
لباسها رو داخل لباسشویی انداختم اومدم که با فایل امروز روزم رو بسازم که بعد از شنیدن صدای دلنشین استاد جان،نشستم روی مبل با گفتن یک آخیییش که لذت تنهایی و بودنم با خودم رو داشتم تا پاسخ بدم به اولین سوال
خدایا تو هدایتم کن بسمت درونی ترین لایه های ذهنیم
سوال اول
واکنش من نسبت به مسائلی که در زندگی برای من پیش میاد
نگاه کلیِ من از زمانی که با درسهای استاد جان و هدایت الهی آشنا شدم صادقانه بگم خیلی متفاوت تر شده
متفاوت ازین جهت که زاویه ی نگاهم به مسائل اینه که واقعا یه درسی داره و سعی میکنم احساسم رو خوب نگه دارم،اگه قبلا ماهها زمان می برد الان به هفته نمیرسه
درخصوص یه مسأله ی کاری نتونستم
که همین الان بهم گفته شد که شاید ناشی از باورِ کمبود باشه
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
بزرگترین چالشِ من در حال حاضر، انتخاب بینِ اینکه آیا واقعا اشتیاقِ کافی برای ادامه ی شغلی که دارم،وجود داره؟
یا واقعا بخاطر عجز از حل مساله نسبت به موردی که در شغلم ایجاد شده فک میکنم این شغل دیگه با روحیاتِ من سازگار و سنخیت نداره؟؟؟؟
واقعیت استاد تقریبا ی ماه بود که مساله ای من رو بشدت بهم ریخت،به حدی که یادم می اومد اشکم سرازیر میشد،مثه گذشته نبودم نتونم کنترل کنم یا بهتره بگم ندونم چطور کنترل کنم
کامللللا واقف بودم از کجا نشأت میگیره
ذهنم خیلی با نجواهاش آزارم میداد
اما من متوجه شدم ترس و عدم ایمان به کسی که همیشه منو پشتیبانی کرده و عدم احساس لیاقت و عدم ارزشمندی نسبت به کاری که انجام دادم باعث ایجاد ترس و نگرانیِ من شده، و واقعا ازش فرار می کردم به حدی که ترجیح دادم ی هفته ای رو دور باشم و سفر کردم،اما با کلی کلنجار حالم رو خور نگه داشتم ولی پاسخِ روشنی نتونستم دریافت کنم و این هم تو ذهنم می اومد که این چالشِ قطعا درسی داره…..
بهتره تا اینجا که استاد جان گفتن،استپ کنم شاید سوالات بعدی بهم بگه جوابها رو مرحله به مرحله بگم بهتر باشه…
IN GOOD WE TRUST
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
خیلی خوشحالم که دارم این پیام رو مینویسم و خدارو خیلی شکر میکنم که تونستم اولین دیدگاه ام رو بدون ترس از نوشتن بنویسم
من دو روز پیش پیام ارسال کرده بودم ولی اخرش موتجه شدم اینترنتم قطع شده بود و پیامم ارسال نشده ولی امروز بعد کامل چک کردن همه موارد شروع کردم به نوشتن
در مورد این سوال من بگم که من نسبت به افرادی خیلی محدود این حس رو دارم که وقتی آن ها رو خوشحال ببینم( مثلا در بهبود فرایند زندگی و کاری پیشرفت کنن ) زیاد برام مهم نیست و چه بسا ناراحت هم میشم از پیشرفتشون
البته این نکته رو بگم حس خوبی با دیدنشون نمیگیرم
چون احساس میکنم این حس رو آن ها هم نسبت به من دارن
البته. از اون روزی که من با شما استاد عزیز و عالی. آشنا شدم فهمیدم این فرکانس خودم. ولی باز هم تو این 1/5 سال گذشته خیلی سختم بوده با این موضوع کنار بیام
تنها ی مدت کوتاه. با ندیدن این افراد خیلی حس بهتری گرفتم.
حالا فقط برای خودم این سوال است. این ندیدن فرار از این حس میباشد یا اینکه من فرکانسم بالارفته. که موقعیتش پیش نمیاد برای دیدن و رفت و آمد ؟؟؟؟
ولی در کل خیلی سپاسگذار و شکر گذار خداوند هستم که من رو زمان و موقعیت مناسب هدایت کرد و شما دستی از دستان خداوند شدید برای. نشان دادن مسیر درست به من
من و عشقم حدود 3 سال با شما استاد عزیز آشنا شدید
ولی من خودم بصورت جدی نزدیک 1/5 سال . خیلی دوستتون داریم.
با ارزوی موفقیت های بیشتر و بیشتر و بیشتر
سلام مجدد به همگی
راجع به این تمرینات
مرحله اول
من احساس میکنم در زنده گی من هیچ انطور چالش فعلآ وجود ندارد که من بخواهم ازش فرار کنم وچالش های زیاد هست که بعضی شان را وریدش شدم و درحال حل مسایلش هستم وآن چالش های که هنوز وریدش نشدم را هم دوست دارم وریدش بیشم و دل جگرش را دربیارم
مرحله دوم
من زمانی که ورید این چالش ها شدم
فهمیدم که من چقدر بزرگ شدم
چقدر اعتماد بنفسم بالاست نسبت به گذشته ام
چقدر حس حالم عالی است
ومن چقدر آرامش دارم و آرامشم بیشتر میشه
ومن چقدر ترسهایم از بین رفته
ومن چقدر امید توکلم به خدایم بیشتر شده
وچقدر ارتباطم با خدایم نزدیکتر شده
من واقعآ بابت این اتفاقات عالی بی نهایت سپاسگزاری خدایم هستم
مرحله سوم
من راجع به بزنیسم وقت بیشتری را رویش مگزارنم و درموردش مطالعه بیشتر میکنم
راجع به این که میخوام زبانم را تقویه بیدم وقت کلاس رفتن را برایم آزاد میکنم
و کارای من همه شان آنلاین هست تصمیم خریدن یک لبتاپ را دارم که انشالله بهترتر میتوانم کارام را مدیریت کنم
و من همیشه روی باورها و وردی ذهنم کار میکنم
و آرامشم را حفظ میکنم در هرجا وشرایط
و من بابت این کارهایم این قدم برداشتنم به خودم افتخار میکنم من قدم به قدم پیش میرم واینو باور دارم که خداوند این کارهایم را بدون نتیجه نمیگزارت من حتمآ بهترین نتیجه را میگیرم چون من لایقش هستم و دستم را تو دستی خدایم قرار دادم آن را هدایتگر وحمایتگرم تعین کردم
خدایا سپاسگزارتم دوستت دارم وعاشقتم
بنام بالا برنده سازنده
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته گل
، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
برای من خیلی فرق میکنه این چالش کدام جنبه از زندگی ام باشه
مثلا در بعد سلامتی اگه تضاد بیماری داشته باشه به خوبی از پسش برمیآمد اصلا نگران نمیشه باورهای خوبی ساختم میگم بدن من قویه با بی توجهی بهش یا تجسم مشکل حل میکنم بارها این تضاد حل کردم و عزت نفسم راجب حل کردنش رفته بالا
در مورد روابط از شما یاد گرفتم مهمترین رابطه من با خودمه و خدای خودم و اگه تضادی باشه میرم مینویسم نکات مثبت فرد مقابل رو و تضاد رو حل میکنم و رشد میکنم.
در مورد بیزنسم و درآمد زایی و تولید محصولات هی دست دست میکنم با اینکه برای شروع کار عالیم ولی وای میترسم همیشه میخوام راهی پیدا کنم فرار کنم فکر میکنم از پسش برنیام ترسها به من غلبه میکنه
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟! در مورد درآمدزایی و رشد بیزنسم نمیتونم این فکرشو بکنم فکر میکنم کارها همیشه سخت میشه
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟! دقیقا در مورد بیزسم اینجوریه فرار میکنم از حل مسائلش و از درآمدزایی
تمرین این قسمت:
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
در بیزنسم برای تولید محصولم خیلی کمالگرایی میکنم هی اطلاعاتی رو دارم فکر میکنم کامل نیست کمه و دوباره شروع میکنم به کسب اطلاعات تغییر محتوام و از تولیدش هی فرار میکنم میگم نه صبر کن ماه بعد نه صبر کن اگه خوب نباشه کامل نباشه که فروش نمیره اگه فروش خوبی نداشته باشی خیلی اذیت میشی تو ذوقت میخوره با اینکه میدونم برای مشتری خدا کارهارو انجام بده اما ذهنم زیاد مقاومت داره
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:
” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “
ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛
راه خوشبختی و شادی به زندگیم باز میشه هر روز قدم برمیدارم با هدف و شور شوق زندگی میکنم از مسیر لذت میبرم قدم قدم لذت میبرم از مسیر راه نعمت باز میشه به آزادی مالی و مکانی و زمانی میرسم
بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛
ترس حرف مردم تایید مردم قضاوت مردم غلبه میکنم و این منو در همه ی ابعاد زندگیم رشد میده
توکل من چقدر بیشتر می شود؛
ایمان من توکل من خیلی زیاد میشه و نتیجه اش آرامشم میره بالا و احساسم خوب میشه احساس خوب من چرخه ای از اتفاقات و شرایط و آدم های خوب وارد زندگیم میکنه و زندگی من میشه لذت و رضایت و سپاسگذاری
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
خیلی خودم بهبود پیدا میکنم در ارئه محصولم خیلی کارای فنی و مدیریتی یاد میگیرم
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛
توانایی عزت نفس من خودباوری من بیدار میشه و این توانایی منو تا قله هایی موفقیتی میبره
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
آزادی مالی مکانی و زمانی
چه پیشرفت هایی می کنم؛
خودباوری من زیاد میشه
ایمان من که سرمایه منه مساوی با آرامشم خیلی زیاد میشه
روابطم گسترش پیدا میکنه
مهارتهام زیاد میشه
شادترم
هدفمتدترم
یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
سپس هر بهبود و پیشرفتی که در مسیر تکمیل این قدم ایجاد می کنی را برای خود یادداشت کن.
با مرور این لیست، پیشرفت خود را ببین؛ خود را تشویق کن و به این شکل انگیزه خود را برای شروع قدم بعدی تغذیه کن.
تمرین آخر شخصی انجام می دهم
همین الان با نوشتن و خواندن این آگاهی ها انگاری یه کوله پشتی سنگین از شانه هام برداشته شده و زمین گذاشتم میخوام راه برم خیلی حس خوبیه ممنونم که این همه مارو در این مسیر زندگی کمک میکنید استاد شما همیشه خوب زندگی میکنید و جهان برای ما راحتتر و زیباتر میکنید صمیمانه ممنونم