ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود و سپاس فراوان بابت زحمتی که میکشید استاد
اخیراً توی همین دو روز پیش مسابقه ای که هم روند کیفی و هم نتیجش اصلا مساعد نبود انگار حس ناکامی رو بهم منتقل کرد (علی رغم اینکه میدونستم قانون اشتباه نمیکنه) و نمیدونم شاید همین باعث شد بعضی از افکار ناامید کننده غیر مرتبط دیگه با این موضوع هم سر بزنه و یکم بالا بگیره در حالیکه تا دو روز پیش احساس خیلی خوبتری داشتم احساس خلق کنندگی احساس اعتماد به نفس و امید…
ولی این احساسات برام غریبه نیستند و همچین مسیر احساسی رو بارها تجربه کردم و واردش شدم بطور گریز ناپذیر.
برای همین اومدم اولش یکم آدم ناامید میشه انرژی جسمیم حتی افت پیدا کرد یکم افکار شکایت کننده و سرزنشگر و غرولند کننده در ذهنم صداش بلند شد حتی به این و اون) ولی دیشب و امروز به خودم گفتم (ضمن اینکه پیاده روی رفتم تو طبیعت و یه دوش هم گرفتم)
و اومدم گفتم :
اولا این مسیر احساسی واسم چیز جدیدی نیست خب وقتی شما چیز آشنایی رو تجربه میکنی یکم راحت تر میشه باهاش برخورد کرد و کمتر آدم ازش میترسه، چرا؟
چون اومدم گفتم مگه بارها از این احساس عبور نکردیم؟ خب چرا.
و مگه قرار نیست شیوه عبور کردنمون با قانون تکامل باشه؟ خب چرا.
خیل خب، پس این کاملا طبیعیه مشکلی نیست این وسط که، بطور تکاملی احساسم خوب تر میشه ولی این تکامل یک ماه که قرار نیست طول بکشه.
چند ساعت، نهایت 24 ساعت یا روز دومش آروم آروم بهتر و بهتر میشه و از خدا میخوام افکار و احساسات انگیزه بخش تر، الهام بخش و نشاط آور به ذهن و جسمم هدیه بده و بهم نشون بده و باهام صحبت کنه و منو به امورات و فایلها و کامنت ها و افکار و اعمالی هدایت کنه که احساس بهتری بهم بده تا با رغبت و شور و ایمان بیشتر در لحظه حال سخاوتمندش غرق بشم و بیشتر تسلیم باشم و بدون تجزیه و تحلیل تسلیم وار در لحظه اکنون رو به جلو حرکت کنم.
عین حرکت یک برگ روی آب در رودخانه که اون رود داره سبک بال میبردتش،
عین رقص یک قاصدک در هوا که سبک بال با زیبایی و آسانی میرقصه بدون آسیب.
میدونم که این نشون میده فلان قضیه برام مهم بوده وگرنه این احساس رو نداشتم خب این چیز بدی نیست، هیچ چیز در جهان بد نیست…
یادم آوردم که من فقط روی خودم میتونم تاثیر بگذارم و هیچ چیز مهم تر از اهداف خودم نیست که بخوام براش انرژی ذهنی بزارم…
ضمناً به خودم فرصت بدم خودم رو تحت فشار بیش از حد نزارم آروم باش و اجازه بده قانون ذهن، خداوند کارشو بخوبی بلده انجام میده و بارها شده یهو حسم دیدم خوب شده و هیچ اثری از چند ساعت پیشم نیست.
پس امید داشته باش قطعا این اتفاق میافته این یک روند طبیعی و قانون مند است.
و آروم باش هر کاری دلت میخواد بکن
دوش بگیر
دراز بکش
استراحت کن
فلان طنز رو ببین کمی بخند راحتی رو در بدنت و سینه ات، احساس کن
نترس وقتت اتلاف نمیشه
منی که با 12 قدم دارم پیش میرم اتفاقات خوش و تغییرات مثبت اینقدررر نرم و معمولی و طبیعی پیش میرن که شاید در کوتاه مدت متوجه شون نشم
پس صبر کن صبر کن و ببین که چطور خداوند نتایج رو برات رقم میزنه
و همین که اینها رو میتونی درک کنی تحسین داره این یعنی رشد یعنی عزت نفس یعنی تلاش یعنی همت یعنی مسیر درست یعنی توکل یعنی خواستن یعنی داری تلاشتو در مسیر درست انجام میدی پس نتیجشم قطعا خوبه
ممکنه برای ساعاتی کوتاه حس آدم اینقدر بد بشه که همه چیز رو سیاه ببینه ولی خیلی زود برمیگردیم به حس خوب و خوب تر،
چرا؟
چون اونقدر دور نشدم از اون فرکانس های خوب، برای همین دوباره به پله بالاتر بر میگردم…
آفرین پسر
دم خودم گرم که این کامنت رو برای خودم نوشتم تا کلماتم تبدیل بشه به نوشتن و نوشتنم تبدیل بشه به احساساتم و احساسم منو به افکار بهتر از این و دیده ها و شنیده های بهتر و اعمال بهتر سوق میده
و از اون نقطه دوباره میتونم خلق های زیباتر داشته باشم..
پس تا میتونم ورودی هامو کنترل کنم سفت تر، تا از اون فضا سریع بیام بیرون و واردش نشم و دیگه تمام دیگه تمام. دیگه ورودی خوب تر بدم.
فدای سرم..
اوضاع آینده، امشب و فردا و ساعات بعدی هی بهتر و بهتر میشه
آرزوهامو عشق است..
من نمیتونم ادامه ندم مهارت کنترل ذهن و احساس و گفتگوهای درونیم رو.
من نمیتونم و راه دیگه ای جز همین مهارت کنترل ذهن و احساس خوبتر و تسلط بر قوانین و نظام هستی خداوند رو پیدا کنم.
من نمیتونم ایمانم به توانایی ها و قدرت خداوند افزایش ندم.
پس هر روز ادامه میدم بدترین گناه و بدترین چیز اول جهل و نادانیست و بعد ناامیدی.
من حق ندارم در ناامیدی باقی بمونم.
از قدیم گفتن نا امید شیطانه.
نجوای شیطان ناامیدیست.
اونه که آواز ناامیدی و یأس سر میده
فرکانس ناامیدی=فرکانس شیطان
در قامت خداوند نه تنها همه چیز شدنی و امکانپذیر است بلکه معجزه آسان است.
هر لحظه در راهست.
پس فقط آغوشم را باز کنم.
و در این راه هر صبح و هر شب و در طول روز با کمک خداوند بیشتر سکوت را تجربه کنم حتی موقعیکه وسوسه میشم چون خیلی وقتها عالی اینکارو انجام دادم.
و اجازه بدم روحم کارها رو بکنه…
بازم ازتون ممنونم استاد عزیز
یا حق
ارادتمند
بنده ای از بندگان خداوند بر زمینم که از قدرتش بر من دمید و اختیار تام و آزادی کامل استفاده از قدرتش را بر من نیز پیش کش کرد تا قدردانش باشم و خالق باشم…
مهدی رجبی
12:12
سلام استاد عزیزم
سلام بانوشایسته نازنین
سلام دوستان خوبم
سلام بر خودم که هستم وبودنم رو بسیار تحسین میکنم وسپاسگذارم
سپاسگذارم که در اولین موجهای این انرژی پاک استاد باداین دوره منم رهسپار آگاهیهای زیبا وپرمحتوای الهی بسمت تجربه زیستن زیبا وآرام بودن هستم خیلی سپاسگذارم
سپاسگذارم که کامنت تک تک دوستان بعنوان اسکلت ایم آرامش عظیم که منم یک سلول هستن در میان شما عزیزان وای خیلی حس خوشحالی رو دارم تجربه میکنم واین است اوج خوشبختی تا زمانی در این موج باشم من خوشبختم وگسترش پیدا میکند واین درک رو براستی با تمرکز وتوجه وصلات مداوم بدست آورده ومدام در حال گسترشش هستم ممنون وسپاسگذارم …
سپاسگذارم خدای مهربان
سپاسگذارم که مهمترین قسمت این داستان داره رخ میده ومنم هستم درسته کوچه اما هستم خدایا صد هزار مرتبه شکرت ..سپاسگذارم
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و همه دوستان این سایت
یه ماه بعد از اینکه بچه ام به دنیا اومد و تصمیم داشتم خانواده خودم رو مثل داداشم و یکی از خواهرام و مامان و بابام رو دعوت کنم برای اسم گذاشتن بچه ام و یه روز مامانم زنگ زد و گفت که بابات میخواد بره روستا خونه پدربزرگت و تا چند روز دیگه هم برنمیگرده و اگه می خوای مهمونی بدی همین امشب مهمونی بده تا نرفته منم گفتم باشه در حالیکه خونه به شدت نامرتب و بچه ام هم مرتب گریه میکرد و نمیذاشت دست به کاری بزنم (اونایی که بچه اشون کولیکی بوده میدونن چی میگم)و وسایل مهمونی مثل گوشت هم تو خونه نداشتیم و من تا ساعت چهار بعد ظهر حتی نتوستم رخت خوابونمو هم جمع کنم چه برسه به غذا پختن و از خدا خواستم تا میتونه کارهای منو ساده کنه و به مامانم زنگ زدم گفتم بیا کمک و تازه شوهرم میخواست بره گوشت بخره و من هم با وجود شرایط نامناسب تونستم ذهنم رو کنترل کنم و از اینکه کارها رو به خدا سپرده بودم دلم قرص بود وقتی همسرم گوشت رو اورد به مادرم گفتم میخوام غذای ساده درست کنیم اذیت نشیم و گوشت رو ریز ریز کنیم و با پیاز بپزه ما کوردا بهش میگیم(قاورمه) و با برنج سبزی خوردن
و احساسم خوب بود از اینکه همه چیز ساده پیش رفته و من اذیت نشدم ولی وقتی مهمونا اومدن با وجود اینکه خواهر برادر خودم بودن به شدت احساسم بد شد در حدی که خجالت میکشیدم و با خودم میگفتم این چه سفره ای که پهن کردی چرا اینقدر خالیه و اتفاقا شوهرم که هیچوقت برای غذا نظر نمیده اونم گفت چرا خورشت درست نکردی و من خودم در طول مهمونی چند بار معذرت خواهی کردم که ببخشید شرایط خوبی نداشتم ولی مگه ذهن امان میداد حتی بعد مهمونی هم تا مدت زیادی به محض اینکه به این موضوع فکر میکردم حالم بد میشد ،حتی خواهرام میگفتن بیخودی تو داری خودت رو اذیت میکنی چون هیشکی از زنی که تازه سزارین کرده و دو تا بچه کوچیک داره انتظار نداره تو باید استراحت میکردی ولی من اصلا این حرفا تو مغزم نمیرفت و هی میگفتم کاش اینجوری نمیشد در حالیکه خودم قبلش گفته بودم میخوام همه چیز در ساده ترین حالت خودش باشه که اذیت نشیم ولی ذهنم مدام سرزنشم میکردم تو بی سلیقه ایی تو دستپاچه ایی ،چند ساله که ازدواج کردی هنوز مهمون داری بلد نیستی تو خسیسی و تو باید جبران کنی و یه مهمونی دیگه بگیری و من تا یه مدت ذهنم درگیر این بود که باید این اشتباهم رو جبران کنم و یکی از عادت های بدی که دارم تا اشتباهی میکنم سعی میکنم بعدش جبران کنم و اگه کسی هم بهم خوبی کنه بازم سعی میکنم جبران کنم
ولی این مهمونی واسم خیلی درش درس داشت اینکه یه الگوی تکراری رو شناسایی رو کردم و اونم حرفای مادرمه که منو میذاره تو عمل انجام شده و بتونم رو این موضوع کار کنم که ذهنم رو کنترل کنم و تو این دام تو عمل انجام شده نیافتم چون برای من خیلی جای کار داره
و درس دیگه ایی که گرفتم زمانی مهمون دعوت میکنم که همه وسایل مهمونی تو خونه ام داشته باشم و یک خانواده یا دو خانواده دعوت میکنم و خودم رو اذیت نمیکنم چون الان میدونم وضعیتم تغییر کرده و دوتا بچه کوچیک دارم و مثل قبل نیستم و مثل قبل بچه دار شدنم نیستم و باید این وضعیت خودم رو بپذیرم و اسایش خودم برام اولویت باشه
اینکه از چه زاویه قدرتمند کننده ایی به این اشتباه نگاه کنم تا به توانایی هام شک نکنم و برای بهتر شدن انگیزه بگیرم؟
راستش من تو این بحث واقعا جای کار دارم چون باوجود اینکه میدونم چه درس هایی باید از این اشتباه بگیرم ولی هر بار که به اشتباه خودم فکر مکنم بعد از سالها دوباره همون حس بد و سرزنش گر میاد سراغم و اونم به خاطر اینکه با ذهنیت محدودکننده به موضوع نگاه کردم و ذهنیت قدرتمند رو نداشتم ،چون همیشه برای خودم سوال بود چرا باوجود اینکه من به اشتباهاتم پی بردم و میدونم چه درس هایی داره حتی میدوستم به خاطر تایید شدن و ترس از انتقاد که اینقدر اذیت میشم ولی چرا با وجود این همه سال وقتی به اشتباهم فکر میکنم بازم همون حس بد رو در من ایجاد میکنه و الان با طرح این سوال از استاد پی بردم که چون ذهنیت من محدود کننده بوده
ولی با ذهنیت الانم و در جواب به این سوال ،اشتباه کردن یک اتفاق طبیعیه و باید درس هاش رو بگیرم و ازش رد بشم اینکه دیگران منو قبول نداشته باشن طبیعیه و جالبه وقتی ما میایم به این مسیر توحیدی و خیلی از خودمون انتظار داریم واحساس میکنیم ما باید تو همه زمنه ها عالی باشیم در حالیکه ما باید تو کنترل ذهن خوب باشیم ،اینکه راحت بتونیم رد شیم کلی باعث رشدمون میشه ،من این رو تو کارهای خونه پی بردم وقتی بدون هیچ مقاومتی مثلا ظرف میشوری و با خودت کلنجار نمیری یا بحث نمیکنی یا قضاوت نمیکنی این چه شرایطیه این چه کاریه چرا همش باید این کار تکراری رو انجام بدم کلا هیچ گفتگویی نمیکنی و فقط انجام میدی و رد میشی احساس میکنی انرژی جریان داره و حال خوبه ولی وقتی با خودت و وضعیتت کلنجار میری ،انگار همه چیز اونجا متوقف میشه و تو اونجا بیشتر میمونی و برای اشتباه هم الان پی بردم که اگه خودت رو سرزنش کنی اگه از خودت انتقاد یا قضاوت کنی تو تو همون مرحله میمونی و رشد نمیکنی و گرنه اشتباه کردن طبیعیه
به نام خدای رزاق . سلام خدمت همگی شما دوستان گلم . استاد تک تک جملاتی که میگفتین منو یاد بیماری کمالگرایی مینداخت و من فهمیدم که چقدر کار دارم هنوز ! راجب سوال این قسمت ، خب پریشب که بازی ایران قطر بود من با دوستام بلیط گرفتیم که بریم کافه و با بقیه فوتبالو ببینیم . من یسری حرف ها و سوتی هایی رو داشتم تو ارتباطم که اوکی نبودن و به دلیل یسری مسائل دیگه ، اصن کاملا کنترلم رو از دست دادم و از صلح با خودم خارج شدم . حالم از درون بد بود و اشتباه اصلیم این بود که پا نشدم ترک کنم جمعو . اره با بچه ها بودیم و حال میداد ولی ادمایی بودن که من حالم باهاشون خوب نبود و کلا از صلح خارج شدم و واقعا شیطان کل فضای ذهنمو گرفت و ارتباطاتم رو دوست نداشتم .
من رفتم خونه و اول اینکه یه دوش اب گرم گرفتم ، زیر دوش خودمو بغل کردم و از خدا طلب ببخشش و هدایت و حمایت کردم و به خودم فرصت دادم . صبح روز بعد یعنی دیروز ، تصمیم گرفتم یکسری فایل هایی که بهم ارامش میدادن رو گوش بدم و بعد یک ساعت سکوت کردم و به ایده ها گوش دادم . در کل ، به خودم فرصت دادم و گفتم منم ادمم پیش میاد با سرزنش خودم به هیچ جایی نمیرسم . این سرزنش باعث نمیشه مشکل من برطرف بشه بلکه هی بدترش میکنه پس بیا نکنیم !
تمرین این جلسه :
من خب خیلی قبلا روی خودم کار کرده بودم مخصوصا این موضوع ترک کردن و خیلی خیلی واسم مهم بود ولی خب یادم رفت ! همین الان استاد که مثالای فوتبالی زدن ، یادم افتاد رونالدو که سال 2018 بهترین بازیکن جهان بود یه پنالتی ای زد که ایران تونست بگیرتش و پنالتیش گل نشد بعد من انقدر خودمو اذیت میکنم ؟!
درس هایی که گرفتم میتونه اصن همه چیزو واسم تغییر بده ! همیشه ما فکر میکنیم تغییر یا پیشرفت چیز عجیبیه ولی از همین اشتباهات ساده رخ میده . من نشستم فکر کردم اصن چیشدش که من انقدر به صلح با خودم رسیدم و بدون تلاش خاصی روابط بینظیر اتفاق افتادن و همه عاشقم شدن ؟ من اومدم با همین تمرین سکوت ها و با همون بهبورایی ها روی خودم و عزت نفسم کار کردم . ولی بعد چیشد ؟ فکر کردم موفقیت رسیدن به یه حای خاصیه و تموم میشه میره و ادامه ندادم . چرا ادامه ندادم ؟ منتظر یه وقت و امرژی خاص در درونم بودم که دیگه بترکونم نتایجو درصورتی که این توهمی بیش نیس . اقا بقیه نظرشون این بود که حرفی که زدی یا رفتاری که کردی خیلی زننده و بد بود وای تو چرا فلان چیزو گفتی یا مثلا قلیون اونجا بود تو کشیدی ولی من واسم مهم نبود ! من فهمیدم اقا باید یه اصل باشه واسه خودم که سمت این چیزای بیرونی که حال درونیمو بد میکنن نرم این یکی از اصول منه لایف استایل منه .
اولین چیزی که میخوام بگم اینه که من هرروز باید برای صلح درونی با خودم وقت بزارم ! اصن همین اشتباه باعث شد من برم راجع به نماز و کلا واژه صلاه تحقیق کنم و کلی ایده بدست بیارم واسه انشایی که قرار بود بنویسم . به همین منظور ، روزی نیم ساعت سکوت روزی بیست دقیقه نمیدونم هرچقدر که میتونم وقت میزارم واسه خلوت با خدای خودم . این خیلی بیمعرفتیه که من هرموقع تحت فشارم میام سراغش و کارمو راه میندازه و همین که موفق میشم ول میکنم مسیرو !
موضوع بعدی ، تعهدیه که به خودم دادم برای اینکه هرروز روی بحث بهبودگرایی کار کنم حتی مطالعه یک صفحه از نوت هام یا کامنت ها . ریشه کمالگرایی کجاست ؟ مهم بودن نظر مردم و این از کجا میاد ؟ نبود عزت نفس و باورای توحیدی ! یعنی من جلسات پنج و شیش عزت نفسو باید بیرحمانه هرروز گوش بدم ولی مهم هرروزی بودنه نه اینکه یه روز سه ساعت بعد بره تا سه روز دیگه پنج دقیقه نه . این عزت نفس اگه پشتیبان ادم باشه ، همه مسائل حل شدس ها ! استاد سپاسگزارم واسه اینکه انقدر با کیفیت دارین کار میکنین واسه فایل هدیه که مبلغی هم پرداخت نمیکنیم من واقعا حس میکنم توی دوره حل مسائل 2 دارم مشارکت میکنم . استاد راجع به روابط و بقیه زاویه ها هم صحبت بشه تا این پکیج کامل تر و کامل تر بشه . الهی شکرت
سلام استاد عزیزم
سلام بانوشایسته نازنین
سلام دوستان خوبم
سلام بر خودم که هستم وبودنم رو بسیار تحسین میکنم وسپاسگذارم
سپاسگذارم که در اولین موجهای این انرژی پاک استاد بااین دوره منم رهسپار آگاهیهای زیبا وپرمحتوای الهی بسمت تجربه زیستن زیبا وآرام بودن هستم خیلی سپاسگذارم
سپاسگذارم که کامنت تک تک دوستان بعنوان اسکلت این آرامش عظیم که منم یک سلول هستم در میان شما…. عزیزان وای خیلی حس خوشحالی رو دارم تجربه میکنم واین است اوج خوشبختی تا زمانی در این موج باشم من خوشبختم وگسترش پیدا میکند واین درک رو براستی با تمرکز وتوجه وصلات مداوم بدست آورده ومدام در حال گسترشش هستم ممنون وسپاسگذارم …
سپاسگذارم خدای مهربان
سپاسگذارم که مهمترین قسمت این داستان داره رخ میده ومنم هستم درسته کوچه اما هستم خدایا صد هزار مرتبه شکرت ..سپاسگذارم
بنام خداوندی که جان از رحمت اوست
سماوات وزمین در خدمت اوست
سلام به استاد گرانقدرم ومریم عزیزم ودوستان ارزشمندم
خدارا شاکر وسپاسگزارم که به این مسیر الهی هدایت شدم ودر مدار شنیدن آگاهیهای این سلسله فایلها قرار گرفتم
سوال خودشناسی این جلسه
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
آیا احساس شما این بود که:
اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبود ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم
آیا به شدت خود را سرزنش کردی!
آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!
آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!
استاد جان هر موقعه اشتباهی انجام بدم کلا با خودم مهربان هستم ومیگم اتفاقی است که افتاده آبی است که ریخته شده واینکه من خودم را سرزنش کنم چیزی رو عوض نمیکند
قبل از دوره احساس لیاقت گاهی مواقع اشتباهی که میکردم خودم ،خودم را سرزنش میکردم که مثلا همسرم من رو سرزنش نکنه ولی الان دیگه برام مهم نیست بقیه آزادند هرجور دوست دارند در مورد من فکر کنند واصلاذهنم را درگیر نمیکنم که فرصت پیدا کند جولان بده
آخرین اشتباهی که کردم چند هفته قبل بود چون من همیشه خریدهام رو اینترنتی انجام میدم از یه کانالی یه مدل صندل دیدم وپسندیدم وسایز دلخواهمرا سفارش دادم وقتی بسته ام رسید دیدم قالب صندل کوچیک هست من باید دوشماره بالاتر سفارش میدادم تا سایز پام بشه گفتم خب اشکال نداره این میشه برام تجربه که ایندفعه موقعه خرید تمام مشخصات را سوال کنم ،صندل رو گذاشتم جاکفشی به خودم گفتم اگر شد که استفاده میکنم چون باز هست پا را اذیت نمیکنه واگر هم نه که هدیه میدم به یکی من یاد گرفتم این دفعه با دقت بیشتری خرید کنم به خودم گفتم همین قدر که باور داری به سادگی وراحتی میتونی آنچه نیاز داری به سلیقه خودت خرید کنی.، توانایی بالایی است چون من دیدم اطرافیانم که بارها وبارها گفتند جرأت نمیکنیم اینترنتی خرید کنیم شاید آنی که میخوایم نباشه ولی من همیشه با خیال راحت خرید کردم وهمیشه هم از خریدم راضی بودم واگر مواقعی مثل این مورد سایزم نبود اصلا خودم را سرزنش نمیکنم میگم باشه یکجایی ازش استفاده میکنم
اما استاد میخوام از اشتباهی بگم که من در بدو ورودم به سایت وآشنا شدن با قوانین برام رخ داد وارد جزئیات نمیشم چون نمیخوام کامنتم بار منفی داشته باشه هر چند هر موقعه خودم به این روند فکر میکنم به جز سپاسگزاری ونزدیکی به خداوند احساس دیگری برام ندارد
من وقتی عضو سایت شدم بیماری داشتم وتحت نظر پزشک بودم ، من بدون اینکه قانون را بخوبی درک کنم تکاملم را طی کنم وباورهام رااز ریشه درست کنم بدون مشورت پزشکم داروهامرا قطع کردم در ظاهر همه چی خوب بود چون طی چند سال بعد از قطع دارو من به خوبی روی باورهای سلامتی ام کار کرده بودم بندرت مریض میشدم اگر هم بود در حد آبریزش بینی همین اشتباه من آنجا بود که ابتدای راه داروها را قطع کردم بعد شروع کردم به باور سازی ورها کردم تا پارسال اتفاقی که برام افتاد موقعه زایمان فرزندم را از دست دادم واز لحاظ جسمی دچار مشکل شدم
آن اشتباه نه تنها به خودم خیلی آسیب زد بلکه آسیب روحی به همسرم ودوستان واطرافیانم زد
روزی که همسرم بهم گفت خدا عمر دوباره بهت داده وتماماین مشکلات بخاطر این بوجود آمده که. داروهات را بدون مشورت دکتر قطع کردی نمیگم حالم بد نشد ولی این احساس بد من فقط در حد یکی دوساعت بود گفتم حالا که خدا فرصتی دوباره به من داده من هم باید قدر دان این فرصت باشم وباید بهتر از قبل زندگی کنم از خدا طلب عفو وبخشش کردم که ناخواسته وناآگاهانه خودم واطرافیانم را اذیت کردم
واز آن اتفاق به ظاهر ناجالب من خیلی درس گرفتم
یاد گرفتم مسئولیت اشتباهمرا بپذیرم وسعی کنم دیگه آن اشتباه را تکرار نکنم
در اوایل نسبت به همسرم احساس گناه داشتم ولی در آخر گفتم طبق قانون هرکسی سر جای درست خودش هست همانطور که دیگران بر زندگی من تاثیری ندارند من هم بر زندگی آنها تاثیری ندارم وشرایطی که همسرم داره تجربه میکنه بر پایه واساس فرکانسهای ارسالی خودش هست نه من
این اشتباه به من فرصت داد تا بیشتر رو خودم کار کنم بیشتر قانون درک کنم بزرگتر بشم ورشد کنم راحت تر بتونم نجواهای ذهنم را کنترل کنم ،بیشتر از ورودیهای ذهنم مراقبت کنم
سپاسگزارتر باشم داشته ونعمتهایی که برام عادی شده وفکر میکردم باید باشد و درستش همین هست را ببینم وتایید کنم وسپاسگزار خداوند باشم
کردیت همه چیز را به خداوند بسپارم چون من بدون اذن او وتا او اراده نکند قدم از قدم نمیتونم بردارم قانون تکامل را بوضوح با این اتفاق درک کردم به قول اسداله عزیز اگر انسان در مسیر باشه نشانه ها را میبیند ولی استاد نشانه ها آمدند وهر دفعه پررنگ تر از قبل ، ولی من درک نکردم تا آن سیلی تبدیل شد به چک ولگد محکم جهان تا خوب چشمام را واکنم هدایتهای الهی را.درک کنم وادامه بدم همیشه در مسیر حواسم به قانون تکامل باشدونخوامیک شبه همه چیز را تغییر بدهم وباور داشته باشم که اشتباهات سبب رشد وپیشرفت من میشود ومنانسان وممکن الخطا هستم وخودم را همین جور که هستم میپذیرم وعاشقانه خودم را دوست دارم وهر روز سعی کنم قدم به قدم در مسیر بهبود روبه جلو حرکت کنم
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
بنام الله یکتا
سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته عزیز و سلام به تمام دوستان دوستداشتنی در این سایت فوق العاده
همزمانی جالبی که برای من ایجاد شد اومدن این فایل با کار کردن من برای دفعه دوم روی توضیحات تکمیلی جلسه 5 احساس لیاقت بود که دقیقا با آگاهی های اون فایل و این فایل به یکی از ریشه هایی که باعث ایجاد اشتباهات در من میشد رو پیدا کردم
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
حدود یکماه پیش ی مساله ای بوجود اومد و من سریع واکنش نشون دادم و این اشتباه باعث شد که ارتباط من با چند تا از دوستان قدیمی من از بین بره
نحوه برخورد من :
—————————–
از اونجا که دوره احساس لیاقت رو پشت سر گذاشته بودم و هنوز هم دارم روی اون دوره کار میکنم پذیرفتم که من انسان هستم و اشتباه کردن جزئی از پروسه من هست و مسئولیت اشتباهم رو پذیرفتم
روی این موضوع خیلی فکرکردم که چرا این واکنش رو نشون دادم و به این نتیجه رسیدم با اینکه دارم از محصولات و گفته های بینظیر استاد استفاده میکنم ولی هنوز ضعف من در این هست که احساسی با مسائل برخورد میکنم و قبل از اقدام فکر نمیکنم امــــــــا قبل از آشنایی با استاد و مخصوصا دوره احساس لیاقت اگه این اشتباه رو انجام میدادم قطعا ار دست خودم عصبانی میشدم ، خودمو سرزنش میکردم و هزاران مورد دیگه رو بخودم یادآوری میکردم که من آدم بشو نیستم و برای رسیدن به آرامش زمان و انرژی بیشتری رو باید مصرف میکردم
ولی در کل زندگیم اگه بخوام در برخورد با اشتباهات بگم اینه که پا پس نکشیدم و ادامه دادم و از همونها استفاده کردم برای پیشرفت در کارم و رسیدن به نتیجه ای که میخواستم
نکته جالبی که بهش رسیدم این بوده که به گذشته رجوع کردم و بزرگترین اشتباهاتی که انجام دادم رو بررسی کردم و دیدم ریشه تمام این اشتباهات و تصمیمات همه و همه خلاصه شده بود :
1- در عدم کنترل احساساتم و واکنش سریع
2- ترس از کمبود و تموم شدن مثلا مشتری یا کالا
3- احساس عدم لیاقت که خودمو برای دریافت لایق ندونستم و فکر کردم که باید سریع دست بکار بشک و با چنگ و دندون بدست بیارم
4- و مهمترین نکته قرار گرفتن در جایگاه خدا برای تغییر دیگران و نجات اونها که استاد در توضیحات تکمیلی جلسه 5 احساس لیاقت بخوبی توضیح دادن
از اون روز که این اتفاق افتاد هر روز به اشتباهاتی که انجام دادم فکر میکنم و خیلی به نوع واکنشهام توجه میکنم مخصوصا بعد از دوره ارزشمند احساس لیاقت خیلی رفتارهام رو زیر ذره بین گذاشتم و تا اونجاییکه بتونم و از دستم در نره قبلش فکر میکنم که آیا این ذهنیت من یا این نوع رفتار از احساس ارزشمندی هست یا نه ؟
آیا این نتیجه ایکه میخوام بهش برسم رو برای چی میخوام ؟ آیا میخوام اونو توچشم بقیه کنم و خودمو ارزشمند بدونم یا نه برای این میخوام که خودم لذت ببرم و راحت باشم
با شروع دوره احساس لیاقت شروع کردم به شخم زدن خودم و با هر آگاهی که دریافت کردم دید تازه ای برای من باز شد که از زوایای مختلف خودمو بشناسم و نتایج فوق العاده که کسب کردم جای خودش رو داره
استاد سپاسگزار شما هستم که با این آگاهی ها راهکارهای عالی رو برای خودشناسی ما در اختیارمون قرار میدید
در پناه الله یکتا باشید
به نام خدای هدایتگر به سوی زیبایی ها.
سلام به استاد عزیرم به مریم جان ودوستانم.
خدارو شکر برای شنیدن این آگاهیها.
خدارو شکر از وقتی به این سایت اومدم وشنیدم وعمل کردم خیلی در برخورد با اشتباهاتم بهتر عمل می کنم من قبلا یه آدم با اعتماد به نفس پایین ودر برخورد با مشکلات خیلی خود سرزنشی داشتم.
اما وقتی اومدم به این سایت خیلی بهتر شدم و بعضی اشتباهات رو به راحتی خودم رو می بخشم وازشون می گذرم اما بعضی اشتباهات رو چند روز باید بگذره تا ببخشم خودم رو.
اما یه اشتباهی که کردم وخودم رو نبخشیدم
سال گذشته بعد از سالها که تونستیم یه ماشین بخریم که حالا نو نبود ولی برای ما بعد از چندین سال خیلی باعث خوشحالی بود من رفتم وگواهینامه رو گرفتم وبا یه اعتماد به نفس نشستم پشت ماشین البته بیرون شهر وچند روز تمرین کردم اما یه روز ماشین رو زدم به جایی وشاسی رو شکستم وبا سرزنش شوهرم واطرافیان مواجه شدم واین خیلی حالم رو بد کرد تا مدتها طوری که دیگه پشت ماشین ننشستم وهنوز هم پشت ماشین ننشستم ومی ترسم واین باعث شد خیلی موقعیتها رو از دست بدم والبته شاید این نبخشیدن ناشی از باور کمبود هم بود چون به سختی خریده بودیم فکر می کردم دیگه کی بتونیم یه ماشین خوب بخریم یا چقدر از قیمت ماشین افتاد ولی حالا که به سایت اومدم می بینم اگر باور کنی دنیا دنیای فراوانی هست می تونی یه ماشین بهتر از این بخری واین ضرر برای تو هیچ باشه اگر بخوای وباور کنی هر روز ماشین های میلیاردی دلاری ساخته می شه وآدمهایی اونا رو تهیه کردن استاد بهترین ماشینها رو داره سوار می شه در حالی که در ایران یه ماشینی داشته که مدام درگیرش بوده ولی الان می تونه هزاران برابر ومیلیاردها برابر پول اون ماشین رو برای خرید ماشین جدید هزینه کنه.
واگر من خودم رو ببخشم می تونم دوباره پشت ماشین بشینم وتمرین کنم ویاد بگیرم وچه بسیار کارهایی که با یاد گرفتن رانندگی برام آسان می شه چه جاهایی رو که می تونم ببینم ومی تونم پدر ومادرم رو به گردش ببرم و این اعتماد به نفس درم به وجود می یاد و می تونم برای خودم یه ماشین داشته باشم.
واینکه بدونم ادمهایی که سالها رانندگی کردند وراننده جاده هستند هم این اتفاق براشون می افته که تصادف می کنتد وماشین رو داغون می کنند پس هرکسی ممکنه اشتباه کنه.
ویه مورد دیگه من چند سال پیش یه دوره مربی گری قران شرکت کردم چون توی مدرسه هم جز شاگرد اولها بودم همه می گفتن توی درس و حفظیات عالی هستی اما برای اجرا و تو جمع اعتماد به نفس نداری من این دوره رو تموم کردم امتحانات کتبی رو عالی دادم ولی عملی وتدریس رو با نمره پایین رد شدم وخیلیها قبول شدند اونجا به شدت بهم برخورد وانقدر تمرین کردم وبچه ها رو نشوندم وبهشون تدریس کردم تقریبا تمام مباحث رو ودر جبرانی شرکت کردم وتمام نمره رو کسب کردم اونجا به خودم گفتم ببین اینو باور کردی وگرنه اگر تو هم روی خودت کار کنی می تونی موفق بشی اشتباه ما اینه که حرفهای دیگران رو در مورد خودمون باور می کنیم وبه خورد مغز وباورهامون می دیم وخودمون برای خودمون تصمیم نمی گیریم.
اما امروز فهمیدم هر اشتباهی هم کرده باشم قابل بخشش هست باید بگذرم از خودم وسعی کنم جبرانش کنم وبرای خودم زندگی کنم نه برای مردم.
واینکه استعداد مطرح نیست این تلاش فرد هست که می گه چه کاری رو می تونه انجام بده هر کاری با تمرین وتلاش قابل انجام هست.
استاد متشکرم دوستان به خاطر کامنتهاتون متشکرم.
در پناه خدا.
استاد عزیزم سلام
میدونم ک لا دقت کامنت هارو میخونید
من الان توی جاده ی گرگان ،در حال برگشت از شمال زیبای ایرانم….توی جاده در حال رانندگی بودم و مثل همیشه فقط و فقط به صحبت های شما با عشق گوش میکنم
من داستان زندگی شگفت انگیزی دارم و بارها هم براتون نوشتم ک روزی در اون مزرعه ی بهشتی شمارو ملاقات خواهم کرد.حتما داستانم رو در پروفایل سایت هم مینویسم
الان ترمز زدم کنار جاده ک براتون بنویسم چقدددددر حالم خوبه…چقدر ذوق دارم…چقدر از زندگی لذت میبرم…جالبه چون خیلی اهل سفرم و دایم السفر…به یکی از دوستانم زنگ زدم ک بیا بریم شمال سه روزه و گفت نه بابا هوا سرده ،برفه،زمستونه و من خودم با عشق راهی شدم با پسر ده ساله م چون شاید ماه های آخر بودنم در ایرانه….استاد باورتون میشه وسط زمستون هوای شمال گرم و عالی همین چند روزی ک من اومدم…یعنی اصلا انگار بهاره…زمین سبز…هوا گرم..دریا عاااالی و من باور دارم که همه چیز در ذهن ماست…من یک زن سی و چهارساله ام با قصه های بیشماری که افتخار میکنم منو قوی تر کرده…..استاد ازتون واااقعا ممنونم ….از مدیر فنی جدید سایت ک راجع بهشون توضیح دادید واقعا ممنونم هم مدیر عزیز قبلی و هم مدیر جدید……من از خدا ممنونم ک سالهاست منو با شما و سایتتون و افکار قدرتمندتون آشنا کرده و من هرروز خودم رو و ذهنم رو به شارژ میزنم…روحم رو جلا میدم…..از آقای علی ابودردایی عضوفعال سایت هم تشکر میکنم ک افکارشون برام تحسین برانگیزه…..
اینجا بوی علف های تازه ی زمینهای شمال مشام منو پر کرده….به تو از دور سلام….
روزتون عالی
من خالق زندگی خودم هستم
خدایا متشکرم.خدایا عاشقتم
نور در زندگی تون جاری
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم
خدا را شکر از وقتی که روی خودم کار میکنم اشتباه بزرگی انجام ندادم در مورد آشپزی اگه اتفاقی بیفته دیگه هیچ وقت خودم را سرزنش نمی کنم وبه خودم برچسب بی عرضگی نمی زنم و سعی می کنم از اون اشتباه درس بگیرم و دفعه بعدی اون کار را بهتر انجام بدم و به آگاهی رسیدم که آگه خودم را سرزنش کنم اون اشتباه بارها تکرار می شود به لطف الله و آموزش های ناب شما خیلی دارم سعی می کنم تا از اشتباهات بچه ها به راحتی بگذرم تازه اگه اونا ناراحت میشن من همیشه بهترین حس به آنها میدم چند وقت پیش
دخترم ماکارونی درست کرده بود و ته دیگش سوخته بود و داشت خودش را سرزنش می کرد من بهش گفتم که ایرادی نداره تازه یه چیزه جدیدی یاد گرفتی فهمیدی که دفعه بعد باید چکار کنی تا این اشتباه را نکنی
یه موضوع دیگهای که من خیلی حساس بودم در مورد نمرات بچه ها بود همیشه پی گیری می کردم که نکنه نمرشون بیا پایین ولی الان خدا را شکر وقتی دخترم میگه مامان فلان درسو نوزده گرفتم بهش میگم مهم نیست مهم اون تلاشی است که برای این کار کردی حالا یه نمره بالا یا پایین ولی اگه قبل من بود که دیگه نگو هم خودم را سرزنش می کردم و هم بچه ها رو ولی الان خدا را خیلی آرام تر رفتار میکنم
با کار کردن روی احساس لیاقت و عزت نفس خیلی آگاهی ها را درک کردم که بتوانم احساساتم را کنترل کنم هم احساسات خوب و هم احساسات بد و سعی می کنم که ناظر بر افکارم ورفتارم باشم و خودم را کمتر سرزنش کنم و تازه برعکس بیشتر وبیشتر خودم را دوست داشته باشم و با خودم مهربان رفتار کنم اگه اشتباهی کردم خودم را ببخشم واز آنها درس بگیریم چرا که آگاه شدم که من جواب فرکانس های خودم را می گیرم اگه با خودم مهربان باشم جهان هم با من مهربان رفتار میکند و بدانم که این اشتباهات جزی از روند زندگی است وباعث پیشرفت و گسترش جهان می شود
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها