ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 21

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معصومه مقدس گفته:
    مدت عضویت: 1693 روز

    سلام به استاد عزیزم و همراهان گرامی

    موضوع جلسه سوم اشتباه و واکنش من به اشتباه و چه درسی میتونم بگیرم.

    استاد من در زندگی م خیلی کم دست به عمل زدم و اون هم فقط و فقط به دلیل کمالگرایی بیییییییش از اندازه من ( از بچگی کار اشتباهی که میکردم وقتی رفتار من به شخصیت من وصل میکردن و کل ارزشمندی من زیر سوال میرفت کم کم باعث شد که من دیگه حرکتی نکنم)

    قبل از زدن هر حرف کامل فکر کنم

    خیلی محتاط عمل کنم و هر زمان فکر میکردم اگه کاری بخوام انجام بدم و اگه از نتیجه یک مرحله از مسیر مطمین نبودم اصلا اقدامی نمیکردم و در عمل سکون و بی حرکتی در سالیان دراز در زندگی من سپری شد

    از زمانی که با شما اشنا شدم کم کم شروع کردم به اینکه کمتر از خودم انتقاد کنم و اگه کوچکترین اشتباهی در حد افتادن یک وسیله از دستم بوده کمتر به خودم ایراد بگیرم.

    هرگز به خودم از درون ناسزا نگفتم و یجورایی حرمت خودم حفظ کردم چون برام خیلی مهم بود احترام به خودم، ولی در بخش توانایی خودم ناتوان میدیدم با هر اشتباه خییییییییلی کوچک

    چون اصلا حرکت بزرگی نبوده تو زندگی م تا اشتباه باشه و برای هر تصمیم بزرگی انقققققدر فکر میکردم که مطمین باشم و هرگز پشیمون نشم از تصمیم و این روشی بود که من هرگز پشیمون نشدم ولی خب خیلی تجربیات از دست دادم

    خلاصه اینکه این گفتگوها من رو ناتوان تر کرد( در ذهن خودم )

    و شما زمانیکه در مورد اشتباه اخیر گفتید دیدم من انقققققققققدد دست به عملی نزدم شاید خیلی اشتباه اصلا پیش نیومده

    تو محیط کار که خب به تسلط لازمه رسیدم و خدا رو شکر کارم خوبه

    من یک تغییر بسیار مثبت داشتم از زمانی که اومدم روی قدم اول 12 قدم کار کردم و شروع کردم به تمرین ستاره قطبی و کل جلسات کار کردم

    از اونجا شروع تغییرات حقیقی من آغاز شده

    اون هم عمل کردن به ایده ها و خواسته ها هست

    قبلا اگه من میخواستم کوچکترین فعالیت در حد خرید و بافت یک چیزی انجام بدم ذهنم جلوش میگرفت که باز نیمه رها میکنی و نمیشه و همیشه کارهات نصفه رها میشه و اراده نداری و پول ابزار حروم میشه

    ولی اومدم یک روز در لحظه ای که از یک نخ مکرومه بافی خوشم اومد خریدم و بعد گفتم خب باهاش چه کنم و دیدم میشه کیف بافت و رفتم تو اینترنت یک مدل خوشم اومد که خب ساده هم نبود ولی اموزش نگاه کردم و شروع کردم به بافتن و بعد در عرض حدود 3 روز اماده شد برای اتصالات و بردم برای خرید ابزار جانبی، دوستان و هرکسی که میدید باور نمیکرد من بافته باشم و اصلا باور نمیکرد این اولین کار من باشه در حالیکه من باز فکر میکردم چیز خاصی نیست!(ولی حالا که تمکیل شده انقدر زیبا شده بافتم که از هزاران کیف تو پیج ها برای فروش شیک تر شده)

    این نمونه ای بود از اینکه من به خودم گفتم حتی اگه اشتباه کنم یا خراب کنم اشکال نداره

    من در حین بافتن کیف زمانی که دیواره های کیف میخواستم ببافم دیدم اموزش نداره و ارجاع داده بود به اموزش های قبلی که دیدم باب میل من نیست و دیواره ش عرضی نداره

    بعد حتی بدون اینکه اصلا تو اینترنت نگاه کنم گفتم خدایا میبافم اگه خرابم شد اشکال نداره بازش میکنم و تو بهم بگو,

    الان که فکر میکنم من چطور بافتم بدون اینکه خراب بشه واقعا تحسین میکنم این ادامه دادن و اینکه گفتم دارم تجربه میکنم.

    خب حالا اصل داستان

    مشکل اصلی من در این موضوع کمالگرایی این هست که کلا من از کلمه شکست و اشتباه ترس و واهمه دارم و یجوری گارد خیییییییییییییییییییییییییلی شدیدی داشتم

    و کم کم در اموزش های شما تونستم به خودم تفهیم کنم که اشتباه همون تجربه کردن

    چون من از تجربه کردن و کلا این جمله حس مثبتی میگیرم ولی از کلمه شکست و اشتباه انرژی منفی ( مثل مثالی که در مورد کلمه حُزن میزنید که خود کلمه بار منفی داره برای من هم شکست و اشتباه همین حالت داره مخصوصا کلمه شکست)

    اما در این مدت اگه من اشتباه کوچکی میکنم مثلا دیروز دوغ ریختم رو فرش زمانی که میخواستم از سینی در بیارم گیر کرد به لبه سینی

    همون لحظه به طور خودکار گفتم اشکال نداره این بهم داره میگه که از این به بعد یکم لیوان بیشتر بلند کنم و چیزهایی از این دست

    و نکته خوب دیگه اینکه من وقتی توجه از این دست اشتباهات خیلی جزیی برداشتم هر روز کمتر داره میشه.

    و حالا سوال اشتباهی که انجام دادم؟

    چند وقت پیش میخواستم اش دوغ برای خودم درست کنم و تجربه اول من بود

    و از دوغی که استفاده کردم خیلی ترش بود و اش من خیلی ترش شده بود

    شاید خیلی راحت نمیشد اش خورد

    ولی زمانی که درست کردم گفتم این دستم اومد که دفعه بعد نصف مقدار دوغ بریزم و در هر مرحله بچشم اگه کم ترش بود بعد دوغ اضافه کنم ولی باقی چیزهاش عالی بود و به اندازه و خیلی جا افتاده و غلیظ بود و تحسین کردم که انقد خوب شد باقی چیزهاش.

    و هر چیز دیگه ای حتی در بخش طراحی کارم هست هم میشه از این موضوع استفاده کنم

    تا یک مرحله ای کار پیش بردم یکم برم عقب به طرح نگاه کنم و بعد ادامه بدم

    یا در مورد باورهام هر باوری که دارم تغییر میدم یکم که گذشت نگاه کنم به خودم به احساسم به رفتارم ببینم چه تاثیری روی من داشته و هر بار این باور بیشتر تنظیم کنم و جلو برم

    مثل بنایی که آجرها رو میچینه میاد عقب یه دور نگاه میکنه که دیوار داره راست و درست بالا میره یا نه

    اینکه در هر مرحله بازخورد بگیرم و نگاه کنم به روند کارهام

    همون پله پله رفتن و تکامل طی کردن

    من در مورد اشتباه، یک مسیله بسیار بزرگی هم داشتم که بزرگترین چالش زندگی من هم بوده!

    اون هم رابطه عاطفی من

    که خب بر اثر نابلد بودن و ندونستن یکسری اگاهی ها

    و وابستگی زیاد من, اون رابطه که میتونست خیلی خوب باشه خراب شد

    و خب قطعا وابستگی من باعث این داستان شد ،

    و من مدت ها نمیتونستم این طرد شدن و رد شدن بپذیرم

    ولی از زمانی که میگم این قدم اول شروع کردم در این حدود 2 ماه انقد تغییر کردم که خودم باورم نمیشه

    که من چند روز پیش به خودم گفتم دیگه میپذیرم شکست خوردم( منی که هرگز شکست نمیپذیرفتم حالا بزرگترین و مهمترین مسیله زندگی م از دست رفت و من پذیرفتم)

    که همش برمیگرده رو خودم کار کردن، پیدا کردن خودم احساس لیافتم و همینطور اعتماد کردن به خداوند هم خیلی بهم کمک کرده

    و حالا خیلی راحت تر این کلمه رو به زبون اوردم که من بخاطر بلد نبودن، وارد نبودن و وابستگی در رابطم شکست خوردم .برعکس در روابط قبلی من اون فردی بودم که رابطه رو ترک میکردم و ارتباط کنار میذاشتم بخاطر این باور که لیاقت من خیلی بیشتر از این رابطه هست

    ولی حالا در این رابطه تونستم بپذیرم که من هم میتونم ترک بشم ( که خب ریشه این ترس من هم برمیگرده به ترس دوران بچگی و اختلافات پدر و مادر و مادری که همیشه من میترسوند با تهدید اینکه شما رو رها میکنم میرم و میزارمتون پیش پدرتون)

    حالا دارم یاد میگیرم که این کودک درون به تنها کسی که نیاز داشت فقط خودش بوده و حتی اون ها اگه جدا میشدن در محیط اروم تری رشد میکردم و انقد نیازمند به داشتن رابطه عاطفی پایدار نبودم برای احساس خوشبختی!

    اما حالا فهمیدم تنها خودم میتونم خودم خوشبخت کنم

    و بزرگترین شکست و اشتباه در عمرم پذیرفتم همین اواخر و گفتم من خیلی چیزها یاد گرفتم

    حالا با تجربه تر هستم و میدونم باید چه کارهایی انجام ندم و حالا دارم این روزها یاد میگیرم که به اون بخش کودک و زنانه خودم بیشتر بها بدم و خیلی نگران داشتن امنیت نباشم و بسپرم به خداوند و خیلی به خودم نزدیکتر شدم و خیلی خودم بشتر از قبل دوست دارم

    استاد من اصلا فکر نمیکردم منی که 6 سال تلاش میکردم و اوضاع خوب نمیشد الان تو این 2 ماه انقد حقیقتا از درون تغییر کردم

    قبلا میشنیدم که باید به خودم فکر کنم ،خودم دوست داشته باشم و حتی میدونستم که باید به خودم اولویت بدم ولی نمیدونستم چطوری و خیلی درد میکشیدم و از حدود مرداد 1401 من شروع کردم به کنار گذاشتن اون ادم هایی که اذیتم میکردن و این شامل خانواده حتی مادرم میشه و از اون زمان شروع کردم به رشد کردن ولی همچنان درد داشت این رشد، چون چک و لگدهای جهان بود!

    ولی اصلا باورم نمیشه این مدت کوتاه 2 ماه انقد اگاهی های خوب داره برام میاد مخصوصا تو همین 2 روز اخیر که اصلا تمام دغدغه هام داره میشه فقط خودم وخیلی راحت تر پذیرفتم شکستم و این روند باید طی میشد تا من رشد کنم و به اینجا برسم و اون پذیرشی که میگفتن حالا دارم عملی لمسش میکنم و یه اخییییییییییش خیلی بزرگ میگم به خودم و زندگی قشنگم.

    و من بی نهایت تا اخر عمر از شما سپاسگذارم

    شاید یه روزهایی خیلی اتفاقات مثبت زیاد برام نمیفته ولی هر روز درسهایی که داره برام، میام در بخش ستاره قطبی مینویسم و همین تعهد داشتن به خودم برام مهمترین هدف شده

    من نگاه کردم به خودم گفتم من به همه وفادار بودم و عمل میکردم بهشون ولی به خودم وفادار نبودم و شروع کردم به عمل کردن به وعده هایی که به خودم دادم

    مثل همون بافتن کیف تا انتها مثل روتین یوگای صورت مثل نوشتن تمرین ستاره قطبی هر شب

    من متوجه شدم که من انققققققققدر به خودم وعده دادم و عمل نکردم باعث شده اعتماد به خودم به توانایی م از دست بدم و تنها کاری که باید بکنم اینکه با کارهای کوچیک و عمل کردن بهشون اعتماد به خودم بدست بیارم

    و دارم تلاش میکنم

    چون دیگه خسته شدم فقط بشینم و به حرف استاد گوش کنم و اگه چیزی تغییر نکرده بود چون من فقط گوش میکردم ایمان نشون نمیدادم و عمل نمیکردم!

    حالا دارم یاد میگیرم میشه با نقص ها شروع کرد

    این ها تجارب هست, من خیلی کلمه اشتباه استفاده نمیکنم

    مگر اینکه چندین بار یک کار به روش غلط انجام بدم

    اما کاری که بار اول هست میشه تجربه !!!!

    چون اکتسابی هست همه این ها

    این هم خیلی کمک کننده بوده گفتن این جمله باعث میشه حرکت کنم و به خودم میگم معصومه تا وقتی یک کار که فهمیدی درست نیست و چندین بار همون کار انجام ندادی اوکی هست و مشکلی نیست این بهش میگن تجربه نه اشتباه!!!

    امیدوارم این نوع نگاه هم به دوستان کمک کنه.

    خب حالا میرم ادامه صحبت های استاد عزیزجااااااااااااان من رو گوش کنم ببینم دیگه چیا یاد میگیرم ازش.

    خب حالا ادامه فایل

    چه نکاتی واقعا تحسینتون میکنم

    باور محدود کننده :

    1 – من ناتوان هستم در انجام درست اون کار

    در مورد مثال آش دوغ به خودم گفتم باز سبزی بگیرم و هوا که سرد شد یک آش دوغ مثل قبلی غلیظ درست کنم فقط میزان دوغ بچشم که ترش نشه

    در مورد رابطه اتفاقا میگم دارم رو خودم کار میکنم الان بیشتر احساس میکنم که امادگی دارم برای یک رابطه سالم و خوب و اینکه دونه به دونه مهارت هایی که دارم یادمیگیرم در عمل انجام بدم

    جمله کلیدی و طلایی استاد: ما در هر زمینه ای می تونیم بهبود پیدا کنیم و هیچ زمینه ای نیست که نتونیم بهبود پیدا کنیم )

    این جمله کلیدی و فوق العاده قدرتمند کننده هست. ( اگه شاید این جمله رو قبلا خودم به خودم میگفتم باور نمیکردم ولی شما میگید راحت ذهنم میپذیره .

    چرا ؟ چون شما نتیجه دستتون هست و با نتایج دارید صحبت میکنید و دلیل میارید )

    جمله بعدی : هیچ کاری در دنیا نیست که آدم نتونه انجامش بده( در این زمینه من خیلی به ایلان ماسک نگاه میکنم، به کارهایی که کرد و موفقیت هاش دقیقا کارهایی که دیگران میگفتن نمیشه و رفت انجام داد تنها به یک دلیل اینکه : میشه و میتونه راهش پیدا کنه )

    اون جمله ای که همیشه خودم در زندگی م میگم : همیشه راهی هست

    جمله کلیدی بعدی : چیزی به نام استعداد ذاتی وجود نداره( خیلی وقت ها ما کاری رها میکنیم به این دلیل هست که اصلا برداشت اشتباهی از استعداد داریم وبطور مثال در همین بازی پینگ پنگ ما این رو استعداد میدونیم که اگه بار اول راکت دستمون بگیریم و همون ضربه اول به توپ بخوره میگیم استعداد داریم و اگه نتونیم ضربه به توپ بزنیم میگیم استعداد نداریم و رها میکنیم . این از برداشت غلط ما از استعداد میاد )

    2- اگه اشتباه کنم مردم رو من حساب نمیکنن و از واکنش دیگران میترسم.

    خب در مورد خودم به دو دسته تقسیم میشه:

    اگه چیزی مربوط به پوشش و کلا علایق و باورها من باشه هر کاری که میکنم اصلا برام مهم نیست نظر دیگران و اصلا توجه نمیکنم به واکنش دیگران

    مثلا در شهر کوچک ما رنگ قرمز خیلی پوشیده نمیشه ولی من خیلی راحت انواع رنگ های قرمز تیره تا روشن میپوشم و اصلا توجهی به حرف دیگران ندارم یا در مورد رفتاری که مربوط به عقاید و باورهام میشه توجهی ندارم و همیشه میگم من توضیحی به کسی بدهکار نیستم حتی خانواده .!

    ولی در مورد رفتاری که به شخصیت من مربوط میشه چرا همیشه مواظب بودم که رفتاری نباشه که بخوان نظر منفی در موردش داده بشه در کل بیشتر رفتار هام مهم هست ( طبق صحبت های اوایل کامنت در مورد دوران کودکی و اشتباه رفتار گفتم که البته دارم روی خودم کار میکنم که حتی رفتار من هم باز به دیگران مربوط نیست چون اصلا من در دنیای خودم دارم زندگی میکنم و اونجوری که من فکر میکنم اصلا دیگران توجه ندارن و در پی زندگی خودشون هستن و به خودشون توجه دارن نه به من ) این نوع جملات دارم خیلی به کار میبرم تا کمتر و کمتر بشه و راحت تر رفتار کنم و خیلی برای هر رفتاری فکر نکنم

    3 – چون درست عمل نکردم به درد این کار نمیخورم و فرار میکنم از تجربیات جدید

    در زمینه کار خوشبختانه اتفاقا برعکس هستم اگه کاری نشد و نتونستم و مخصوصا بهم بگن نمیشه و نکن و ول کن و یا مخصوصا تو نمیتونی …. وااااااای اونجا برعکس حتما اون کار انجام میدم( مثلا درست کردن و حل کردن یک مشکل در کامپیوتر ) و همیشه ادامه میدم و میرم تو دل اون مسیله.

    یک نکته هم خودم اینجا اضافه کنم استاد اینکه :

    نگاه کنم به دیگران اگه اشتباه کردن من چه واکنشی نشون میدم بهشون چه در ذهنم چه رفتار بیرونی….

    اگه قضاوتشون کردم اینکار بزارم کنار( من چند مدت دارم روش کار میکنم ،همینطور بودم به دلیل یک شرم در خود که از بچگی بخاطر یک اشتباه داشتم و برای اینکه توجیه کنم اون مسیله بچگی بپوشونم و کوچک بشه اون اشتباه در وجودم که بخاطرش شرم خییییییییییییییییییییییلی شدید احساس کرده بودم و چند هفته پیش با کنکاو درونم متوجهش شدم و دیدم من بخاطر همین خیلی دنبال گرفتن ایراد دیگران هستم

    نمونه ش اگه راننده ای سر میدون با سرعت داره میاد و سرعت کم نمیکنه یا داخل کوچه باریک با سرعت میرونه من زمان عبور از عرض خیابون به ارومی میرفتم که مجبور بشه سرعت کم کنه و با نگاه م بهشون بفهمونم که اشتباه کردن

    بعد نشستم گفتم معصومه تو چرا داری این ایراد از دیگران میگیری چرا همیشه عیوب دیگران میخوای پیدا کنی ؟ وظیفه تو درس دادن به دیگرا نیست این وظیفه کاینات و دخالت نکن، بعد دیدم برمیگرده به اون شرم دوران کودکی و نشستم برای خودم دلیل اوردم که واقعا هم منطقی بود که من چرا در بچگی اون کار کردم و واقعا حق داشتم و اگه هر کودک دیگه ای بود همینطور ازش دفاع میکردم و این حرف زدنه باعث شد که احساس شرم من کمتر بشه و از همونجا هم دیگه دنبال ایراد گرفتن از دیگران نیستم و هی داره این مسیله کمتر میشه و و حالا میبینم وقتی اونجا اون ریشه باور غلط هرس کردم الان دارم راحت تر کارهای جدید انجام میدم چون میدونم دارم تجربه میکنم و این حق دارم کارم از همون اول عالی نباشه)

    چه این باورها به هم متصل و اگه یکی بتونی بهبود بدی چیزهایی که به این باور وصل هستن هم کم کم بهبود پیدا میکنه و این میشه همون رشد تصاعدی که استاد میفرمایند

    و این باعث شده که حتی اشتباهات دیگران راحت تر ببخشم وهر چه دیگران راحت تر ببخشم باعث میشه به خودم هم بیشتر اجازه اشتباه بدم

    این مثل همون بازی هست هر چه به دیگران بیشتر راحت میگیری به خودتم میگیری و هرچه به خودت راحت بگیری به دیگران راحت تر میگیری و بازی دو سر برد هست.

    جمله کلیدی بعدی استاد: به خودش شک نکنه

    باور قدرتمند کننده طلایی : مغز میتونه تا هر حدی که بخوای پیشرفتش بدی!

    چققققققققدر این قدرتمند کننده هست

    باز هم به نظرمن استاد برای رسیدن به یقین به خود باید همون روشی که گفتم عملی کنم

    اینکه به وعده های خیلی کوچیک عملی کنم و هر بار باورم به خودم و اعتمادم به خودم بیشتر میشه

    اگه دوستی داشته باشیم که بارها بهمون قول داده که مثلا بریم بیرون اگه هر بار زیر قولش بزنه انجام نده و نیاد بعد چند بار ایا باورش میکنیم؟ نه

    ذهن هم همینطوره چون بارها وعده دادیم وعمل نکردیم ذهن باور به خودش از دست داده و به خودش شک کرده

    برای یقین باید این قدم های کوچک برداریم

    این چیزهایی بود که من یادگرفتم البته تا به اینجا

    استاد خیلی از شما سپاسگذارم برای این سلسله فایل ها

    حتی اینکه فعلا سریال سفر به دور امریکا رو برداشتین تا تمرکز باشه رو این مسایل

    باز این بهم نشون میده که چقد به تمرکز 100٪ به یک مسیله رو رعایت میکنید و نتیجه ش هم شده این کامنت های بسیار زیاد و عالی دوستان که فوق العاده بودن

    ازشون سپاسگذارم که تجاربشون به اشتراک میزارن

    استاد خیییییییییلی دوستتون دارم

    چه احساس خوبی هم پیدا کردم( حس میکنم یک اتفاق خیلی خوبی میخواد برام بیفته و منتظرم برای یک خوشی بسیار بزرگ خیلی حال هوام عالیه اسمون اصلا داره میگه برات خبر خوش دارم اتفاقات عالی داره میاد به سمتت اماده باش دریافتش کنی و من اماده ام برای اتفاقات عالی )

    استاد خیلی دوستتون دارم

    ازتون بی نهایت بی نهایت بی نهااااااااایت سپاسگذارم

    خدایا تو میدونی که عاشقت شدم

    ازت سپاسگذارم عشق من

    در پناه خدای دوست داشتنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      فروزان❄️ گفته:
      مدت عضویت: 1889 روز

      سلام گرم من خدمت معصومه ی عزیز

      داشتم کامنتهارومیخوندم صفحه رو رفرش کردم و کامنت شما اخرین کامنتیه که منتشر شده بود وبهش هدایت شدم

      چقدر خوب وعالی نوشتید و واضح توضیح دادید

      ارتباط خوبی گرفتم

      خصوصا این قسمت کامنتتون که نوشته بودید:

      [من متوجه شدم که من انققققققققدر به خودم وعده دادم و عمل نکردم باعث شده اعتماد به خودم به توانایی م از دست بدم و تنها کاری که باید بکنم اینکه با کارهای کوچیک و عمل کردن بهشون اعتماد به خودم بدست بیارم

      و دارم تلاش میکنم

      چون دیگه خسته شدم فقط بشینم و به حرف استاد گوش کنم و اگه چیزی تغییر نکرده بود چون من فقط گوش میکردم ایمان نشون نمیدادم و عمل نمیکردم!

      حالا دارم یاد میگیرم میشه با نقص ها شروع کرد

      این ها تجارب هست, من خیلی کلمه اشتباه استفاده نمیکنم

      مگر اینکه چندین بار یک کار به روش غلط انجام بدم

      اما کاری که بار اول هست میشه تجربه]

      چقدر عالی بازش کردید،این جا دقیقا منم مثل شماهستم

      حرفاتون ی تلنگر به موقع برای من شد

      ازتون ممنونم

      براتون ارزوی موفقیت میکنم درمسیر زیبای خودشناسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2022 روز

    ادامه کامنت قبل

    در خصوص رفتار پرخاشگرانه من با پسرم به خاطر درس خواندنش، همونطور که در کامنت قبل توضیح دادم این پاشنه آشیل من بوده و در ابتدای درست شدن رفتارم ، وقتی نمی تونستم ذهنم رو کنترل کنم و جلوی عصبانیت خودم رو بگیرم ، با وجود اینکه این آگاهی رو داشتم که درس عامل موثر برای نوفقیت نیست، خودم رو سرزنش می کردم و احساس ناتوانی می کردم و از دست خودن عصبانی می شدم و به خودم می گفتم تو که می دونی درس عامل اصلی نیست پس چرا نمی تونی خودت رو کنترل کنی و از خودم ناامید می شدم.

    تا اینکه به کمک دوره شیوه حل مسایل فهمیدم که من مشکل کمالگرایی دارم و انتظارم از خودم زیاده ، درسته که فهمیده بودم درس عامل موثر نیست ولی من الان با باور جدید فاصله فرکانسی دارم و باید مرحله به مرحله خودم رو بعبود بدم و به خودم اجازه بدم تا تکاملم رو طی کنم وگرنه این ناراحتی و عصبانیت از خودم تازه من رو دورتر می کنه و از مسیر خارج می کنه.

    این شد که هر دفعه با نمی تونستم و عصبانی می شدم به خودم می کفتم آفرین این دفعه خیلی بهتر شدی و تغییرات جزیی که کرده بودم و رشد های کوچکی که در مسیر داشتم رو به خودم یادآوری می کردم و خودم رو تشویق می کردم.

    و الان به لطف خدا خیلی خیلی بهتر شدم و سعی می کنم حواسم باشه که من باید مواظب این پاشنه آشیلم باشم و مسایلی در این مورد رو با تامل با فرصت دادن به خودم ،برای تامل کردن قبل از رفتار کردن، به خودم برای تثبت بهتر و بیشتر باور درستم کمک کنم.

    یا یکی دیگه از مسایلی که باز باعث بهم ریختن من میشده و الان خیلی بهترم ، وقتی با فرزندم به خیابان می روم و اون بادیدن هر چیزی می خواد اون رو بخره و من بهم می ریزم که آیا این درسته یا نه و باید ب اجازه بدم بخره یا مقاومت کنم ، من رو عصبانی می کرد.

    و به خودم رجوع کردم ، فاطمه جان این رفتار نشات می گیره از باور کمبود، اگر اون لحظه پول هست و می توانی بخری یا پسرت پول داره و می تونه بخره، اول سریع با اون مخالفت نکن و به خودت اجازه فکر کردن به قانون و باورها رو بده و بعد یا اجازه بده یا نه.

    پس وقتی چیزی می خواد و سریع می گه مامان می تونم با پول خودم بخرم ، می گم یه کم صبر کنن و با خودم باور فراوانی رو مرور می کنم که در حال حاضر من توان خرید این رو دارم و این پول برای برآوردن این خواسته فرزندم هست ، من اجازه می دم و اون باخرید این اسباب بازی ، اول احساس لیاقت داشتن انچه می خواهد پیدا می کنه ، دوم ، با خرید اون باور فراوانی رو هم پیدا می کنه، سوم با خرید اون به اون اسباب بازی فروش و آدمهایی که در این مسیر فعالیت داشتن به درآمد زایی کمک می کنم و طبق قانون فرکانس دهها برابر اون وارد زندگی من می شه و اگر مصرف کننده نباشه تولید و پیشرفت نیست و خداوند از من مصرف کننده به خاطر کمک به رشد جهان حمایت می کنه ، پس اجازه می دهم ولی در عین حال برای باور دوست بودن باپول به فرزندم گوشزد می کنم که عزیزم تو همیشه باید پول داشته باشه و هیچ وقت جوری خرید نکنی که صفر شوی.

    خدایا باز هم از تو یاری می خواهم که هر روز به مسیر و راههای بهتر و روشنتر برای حرکت در مسیر قوانین الهی هدایتم کنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    وجیهه گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    سلام استادعزیزم ودوستان همراه

    اخرین اشتباهی که مرتکب شدم درمسیر کاریم بوده که به خاطر سادگی بافردی وارد معامله شدم وبدون رعایت اصول وقوانین کاری فقط با اعتماد به خدا مقدار زیادی از سرمایه ام رو از دست دادم .

    اولش شوک بزرگی بهم وارد شد وچند روزی مریض شدم ولی ذهنم رو کنترل کردم وروزی صدبار جمله الخیر فی ما وقع رو تکرار کردم واصلا خودم رو سرزنش نکردم.درس هاش رو گرفتم وخودم رو مقصر صد در صدقضیه دونستم.

    اشتباه بعدی این بود که برای طرف شکایت کردم وخیلی زود متوجه شدم که دادگاه داره پیچ میخوره ودارم در دور معکوس قرار میگیرم پس شکایتم رو پیگیری نکردم واون فرد رو بخشیدم وبه ارامش رسیدم وسعی کردم به مسیر درست زندگیم برگردم.

    والبته خیریت اون ماجرا این بود که باید باهوش وزیرک باشم در کارم ،توکل ونزدیکیم به خدا چند برابر شدومن فایلهای توحیدی رو ده ها بار گوش کردم وبه ارامش رسیدم وپول از دست داده رو چندین برابر به دست اوردم(به یاری الله مهربان).

    استاد واقعا ازتون ممنونم مسیر زندگی من عوض شد .من همیشه دنبال ارامش بودم که توسط اموزش های شما به این ارامش رسیدم.من از زندگی پر طوفان به ساحل ارامش وامنیت رسیدم.بعداز دوره لیاقت انقدر زندگی من روان وارام پیش میره که خیلیا دوست دارن به جای من باشند.استرس برای من هیچ معنایی نداره.

    من به تنهایی یه سفر خارج از کشور رو تجربه کردم خودم وخدا.خیلی بهم خوش گذشت وهیچ اتفاق ناجوری برام پیش نیومد ودستان خدا رو خیلی خوب حس کردم. من قبلا یه ادم مذهبی بودم ولی شرک داشتم اما الان سعی میکنم یک انسان توحیدی باشم.

    متشکرم استاد.اموزشهاتون فوق العاده هست.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    بنفشه گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    با سلام و درود خدمت شما عزیزان

    وقتی به اشتباهاتی که تو زندگیم فکر میکنم خدارا شکر جزو اشتباهاتی بودند که قابل جبران بودن هر چند اون زمان خییلی باعث اذیت شدنم شدند ولی خدارا شکر درسهای زیادی برام بهمراه داشتن

    یکی از اون اشتباهات گرفتن وام در شروع کسب و کارم بود که چند ماه اول براحتی میتونستم اقساطش رو واریز کنم ولی با گذشت ماه ها بخاطر فشار و استرسی که توی کارم داشتم و درآمدم که روز به روز کمتر و کمتر میشد خیلی منو تحت فشار قرار میداد و از یک طرف اجاره مغازه از طرف دیگه پرداخت قسطهای بانک خواب و خوراکم رو مختل کرد و ادامه اش برام واقعا طاقت فرسا شده بود تا اینکه بخاطر اخطار بانک مجبور شدم چندین قسط رو یکجا بپردازم و طوری شد که به خواهرم رو بندازم و ایشان کمکم کردن و در عوض بعد تسویه بانک پولی که از خواهرم گرفته بودم رو با تقسیم کردن به چند قسط برگرداندم و خلاصه تا یکسال خودم و خانواده ام رو تو دردسر انداختم و بعد از اون زمان به خودم قول دادم هرگز و تحت هیچ عنوان وام نگیرم و خدارا شکر تا سالها بعد اون ماجرا هیچ وامی رو نگرفتم و شد جزو خط قرمزهای زندگی ام.

    یه اشتباه دیگه ای که کردم بخاطر دلسوزی و تحت عنوان معرفت برای یکی از دوستانم ضامن وام ازدواج شدم و چون دوستم کلی خواهش و التماس کرده بود و قول داده بود هرگز باعث دردسرم نشود و اقساطش رو مرتب خواهد پرداخت افتادم تو تله و در عرض 4 سال چندبار از طرف بانک اطلاعیه اومد که پرداخت اقساط طرف به تعویق افتاده و چون ضمانت ایشان رو کرده بودم من باید اون اقساط رو پرداخت کنم وگرنه پیگرد قانونی میشم و چندبار با این دوست روابطم مخدوش شد و کلی ناراحتی وارد زندگیم شد که بعد اون اتفاقها به این نتیجه رسیدم که هرگز ضمانت کسی رو نکنم حتی اگر جزو خانواده خودم هم باشد و اگر توانایی کمک به کسی رو نداشته باشم محترمانه و قاطعانه جواب نه بدهم و از خودم و از وجودم برای کمک به اطرافیانم نکنم و خودم رو تو زحمت و دردسر نیندازم

    خلاصه کلام این شد که بعد اون داستانها به خودم قول دادم و بقول معروف پشت دستم رو داغ کردم که هرگز و هرگز نه دنبال وام حالا از هر منبعی چه بانک چه موسسه یا آدمها فرقی نمیکنه نباشم و نگیرم و هرگز ضامن هیچکس نشوم و خودم رو با عنوان معرفت گول نزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سمیه عبدی گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    اول خداروشکرمیکنم برای این همه آگاهی که فقط فقط به لطف خودش وارد زندگیم شده و خدارو شکر میکنم برای اینکه جواب دعاهای شبانه روزم رو برای درک بیشتر همه چیز به من داد

    خدای قادر و توانای که هر چقدر سپاسگزاری کنم باز نمیتونم این حجم عظیمی از نعمت بی کرانی که بهم داد قدر دان باشم خیلی سپاسگزارم از خدای متعال

    و سلام خدمت شما استاد عزیزم که دستی از دستان بی نهایت خداوند برای من تو زندگیم هستین و سپاسگزارم برای فایل های رایگان که واقعا همینطور که همیشه گفتین گوش دادن همین فایل های رایگان تغییرات عالی تو زندگیمون میزاره

    تجربه من درباره این فایل اخرتون این بود که خودتون بیشتر اوقات بهش اشاره میکنین

    برای کلاس زبانی بود که با خواهرام شرکت میکنم

    و وقتی تو کلاس اشتباهی میکنم احساس بدی بهم دست میداد و دائم سرزنش و نا امیدی داشتم

    ولی چون فایل های قبلی شمارو نگاه میکنم هر روز هر روز اینکار انجام میدم و روزی نیست که من بدون گوش دادن و توجه کردن به این مسائل بگذرونم

    آخرین باری که این مسئله پیش اومد پیشه خودم گفتم اینبار نه این دفعه نمیزارم که تحقیر بشم و گفتم اگه اینطوریه از این موضوع اینجوری استفاده میکنم که هر بار تو هر چی که ضعف داشتم نقطه ای برای شروع عالی من بوده و مثال های که تا امروز با آن ها روبه رو شدم با خودم مرور میکنم موفقیت های که از نقطه های ضعفم گرفتم در واقع به قول شما از نقطه ضعف ها و تضادها برای رشد خودم استفاده میکنم

    و اول از همه حس خودمو خوب میکنم وقتی حسم به اون موضوع خوب میشه خیلی قدرت‌مند ادامه میدم و اینو با خودم تکرار میکنم که من از پس هر کاری بر میام البته که این احساس ممکنه دوباره تکرار بشه و واقعا حتی شدید تر سراغم بیاد ولی وقتی استمرار دارم تو اون موضوع خیلی راحت پیش میرم نکته مهمی که از حرف های شما تو ذهنم هست و ملکه ذهنم شده این هست که هر وقت در هر شرایطی که هستم احساسمو چک میکنم

    در صورتی که قبلا اصلا به این موضوع توجه نداشتم و توجه نداشتن به این موضوع باعث میشه تو مشکلات چالش ها و اتفاقا همیشه عاجز و ناتوان باشیم حتی تا جای که متوجه نمیشیم که چی شد که اینجوری شد چون همه چی هی بدتر بدتر میشه

    ولی وقتی شما آنقدر قشنگ تو همه فایل ها با روش های متفاوت این موضوع برامون جا انداختین به این موضوع مهم پی بردم مهمترین چیز چک کردن احساساتم هست

    پس در نتیجه تو چالش ها هم همیشه اول احساسمو چک میکنم

    خیلی خیلی خیلی عکس العمل هام بهتر شده اگاهانه تر شده و در اون لحظه درکی از لحظه کنونی خودم دارم و این باعث میشه خیلی راحتر اون مسئله رو بپذیرم

    دوم از همه بحث ایمان به خدا شما خیلی تو فایل هاتون بهش اشاره کردین که واقعا ازتون سپاسگزارم

    ایمان همه چیز همه چیز چقدر راه ها تو زندگیم با ایمان به خدا پیش رفت که واقعا نمیتونم حتی توصیف کنم

    دلم میخواست میتونستم بشینم ساعت ها راجبه این صحبت کنم همیشه فکر میکردم خدا خودش همه چیو میدونه و نیازی به هیچ حرکتی از ما نداره و اصلا حتی ازش میترسیدم به حدی که جرات صحبت کردن باهاش نداشتم

    مطمئن هستم شما راه شناخت خدارو برای ما خیلی راحتر کردین و برای من همه اینا معجزه و نشانه از خداوند من

    نمیدونین چقدر ارتباط با خدواند برای من تغیییر کرد و زندگی من متحول کرد

    استاد واقعا سپاسگزارم برای کتاب های عالی که در اختیارمون قرار دادین و اصلا واقعا نمیدونم چطوری سپاسگزاری و قدر دانی کنم

    ایمان به خدا اینکه بدونیم واقعا کی هستیم و

    چه هستیم و با چه خدای طرف هستیم واقعا به نحوه رفتار فکر ما در چالش ها به ما خیلی کمک میکنه

    و در آخر میتونم بگم عاشقتونم و خدارو شکر میکنم در دریای بی نهایت آگاهی اون حرکت میکنم و هر روز یاد میگیرم که چطور دنیا و اخرت خودم را بسازم و این آروزی قلبی من بود همیشه که قبل مرگ به رسالتم برسم و غرق در آگاهی بی نهایت خدواند شم

    خدارو خدارو شکر خدارو شکر ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سمیه عبدی گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    اول خداروشکرمیکنم برای این همه آگاهی که فقط فقط به لطف خودش وارد زندگیم شده و خدارو شکر میکنم برای اینکه جواب دعاهای شبانه روزم رو برای درک بیشتر همه چیز به من داد

    خدای قادر و توانای که هر چقدر سپاسگزاری کنم باز نمیتونم این حجم عظیمی از نعمت بی کرانی که بهم داد قدر دان باشم خیلی سپاسگزارم از خدای متعال

    و سلام خدمت شما استاد عزیزم که دستی از دستان بی نهایت خداوند برای من تو زندگیم هستین و سپاسگزارم برای فایل های رایگان که واقعا همینطور که همیشه گفتین گوش دادن همین فایل های رایگان تغییرات عالی تو زندگیمون میزاره

    تجربه من درباره این فایل اخرتون این بود که خودتون بیشتر اوقات بهش اشاره میکنین

    برای کلاس زبانی بود که با خواهرام شرکت میکنم

    و وقتی تو کلاس اشتباهی میکنم احساس بدی بهم دست میداد و دائم سرزنش و نا امیدی داشتم

    ولی چون فایل های قبلی شمارو نگاه میکنم هر روز هر روز اینکار انجام میدم و روزی نیست که من بدون گوش دادن و توجه کردن به این مسائل بگذرونم

    آخرین باری که این مسئله پیش اومد پیشه خودم گفتم اینبار نه این دفعه نمیزارم که تحقیر بشم و گفتم اگه اینطوریه از این موضوع اینجوری استفاده میکنم که هر بار تو هر چی که ضعف داشتم نقطه ای برای شروع عالی من بوده و مثال های که تا امروز با آن ها روبه رو شدم با خودم مرور میکنم موفقیت های که از نقطه های ضعفم گرفتم در واقع به قول شما از نقطه ضعف ها و تضادها برای رشد خودم استفاده میکنم

    و اول از همه حس خودمو خوب میکنم وقتی حسم به اون موضوع خوب میشه خیلی قدرت‌مند ادامه میدم و اینو با خودم تکرار میکنم که من از پس هر کاری بر میام البته که این احساس ممکنه دوباره تکرار بشه و واقعا حتی شدید تر سراغم بیاد ولی وقتی استمرار دارم تو اون موضوع خیلی راحت پیش میرم نکته مهمی که از حرف های شما تو ذهنم هست و ملکه ذهنم شده این هست که هر وقت در هر شرایطی که هستم احساسمو چک میکنم

    در صورتی که قبلا اصلا به این موضوع توجه نداشتم و توجه نداشتن به این موضوع باعث میشه تو مشکلات چالش ها و اتفاقا همیشه عاجز و ناتوان باشیم حتی تا جای که متوجه نمیشیم که چی شد که اینجوری شد چون همه چی هی بدتر بدتر میشه

    ولی وقتی شما آنقدر قشنگ تو همه فایل ها با روش های متفاوت این موضوع برامون جا انداختین به این موضوع مهم پی بردم مهمترین چیز چک کردن احساساتم هست

    پس در نتیجه تو چالش ها هم همیشه اول احساسمو چک میکنم

    خیلی خیلی خیلی عکس العمل هام بهتر شده اگاهانه تر شده و در اون لحظه درکی از لحظه کنونی خودم دارم و این باعث میشه خیلی راحتر اون مسئله رو بپذیرم

    دوم از همه بحث ایمان به خدا شما خیلی تو فایل هاتون بهش اشاره کردین که واقعا ازتون سپاسگزارم

    ایمان همه چیز همه چیز چقدر راه ها تو زندگیم با ایمان به خدا پیش رفت که واقعا نمیتونم حتی توصیف کنم

    دلم میخواست میتونستم بشینم ساعت ها راجبه این صحبت کنم همیشه فکر میکردم خدا خودش همه چیو میدونه و نیازی به هیچ حرکتی از ما نداره و اصلا حتی ازش میترسیدم به حدی که جرات صحبت کردن باهاش نداشتم

    مطمئن هستم شما راه شناخت خدارو برای ما خیلی راحتر کردین و برای من همه اینا معجزه و نشانه از خداوند من

    نمیدونین چقدر ارتباط با خدواند برای من تغیییر کرد و زندگی من متحول کرد

    استاد واقعا سپاسگزارم برای کتاب های عالی که در اختیارمون قرار دادین و اصلا واقعا نمیدونم چطوری سپاسگزاری و قدر دانی کنم

    ایمان به خدا اینکه بدونیم واقعا کی هستیم و

    چه هستیم و با چه خدای طرف هستیم واقعا به نحوه رفتار فکر ما در چالش ها به ما خیلی کمک میکنه

    و در آخر میتونم بگم عاشقتونم و خدارو شکر میکنم در دریای بی نهایت آگاهی اون حرکت میکنم و هر روز یاد میگیرم که چطور دنیا و اخرت خودم را بسازم و این آروزی قلبی من بود همیشه که قبل مرگ به رسالتم برسم و غرق در آگاهی بی نهایت خدواند شم

    خدارو شکر خدارو شکر خدارو شکر ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام و دروود به همه هم فرکانسی های عزیز

    برخورد بد با هنرجوهام:

    چندین روز پیش،وقتی داشتم به یکی از هنرجوهام سوالاتش رو جواب میدادم،و این جواب دادنه خارج از تایم کلاس بود،نه داخل تایم کلاس،اینقدر هنرجوم سوال پرسید که اصلا دیگه از کوره در رفتم و برخورد بدی داشتم و سر بالا جواب دادم به ایشون.

    بعد از این

    خودم رو سرزنش کردم بعد از برخورد بد و مهمتر از همه اینکه به خودم میگفتم این همه داری رو خودت کار میکنی و هنوز نمیتونی از قوانین استفاده کنی!و مدام توی فاز سرزنش گیر کردم ولی خب به لطف دوره ی ارزشمند عزت نفس،تونستم تا حدودی خودم رو کنترل کنم.

    فکر میکنم باور کمالگرایی،اجازه نمیده که به خودم به عنوان انسان بودم،حق اشتباه بدم،یعنی فکر میکنم که آدمی که خوب هست،آدمیه که هیچ اشتباهی نداشته باشه.

    هزاران البته که این موضوع سرزنش کردن که بر میگرده به باور عدم لیاقت،که انسان رو وارد یه چرخه ی عجیبی از اشتباهات میکنه و باید یه جایی خودمون رو از این چرخه بکشیم بیرون.

    البته بازم دارم تلاش میکنم که درس بگیرم از اشتباهاتم،ولی خب نیاز به تکامل داره و توی شرایط سخت نشون میده که حالا حالاها جای کار دارم برا این موضوع.

    درسی که میتونم بگیرم اینه که،بیام بابت تایم اضافی که میگیرم جهت پاسخ به هنرجوهام،پول بگیرم،اینجور چون دارم هزینه میگیرم بابت این کار،دیگه بهم نمیریزم که چرا این همه هنرجو داره وقتمو میگیره و سوال میپرسه،واحساس تعهد دارم به دلیل پول گرفتن،اینجوری خودش باعث میشه که اتفاقا خوشحال تر هم بشم که سوال بیشتری میپرسه و بیشتر تایم میزارم،چون بیشتر پول میگیرم از طرف مقابلم.

    فرصت های این اشتباه:

    باعث میشه که اتفاقا پیشرفت کنم توی کارم و درآمدم بالاتر بره و بیشتر برا وقت خودم ارزش قائل بشم،همچنین باعث میشه که چون هنرجوهام بابت تایمم دارن پول میدن،کمتر سوالات الکی بپرسن و سوالاتی رو بپرسن که مرتبط با درس باشه و هدفمند.

    از این زاویه میتونم به این موضوع نگاه کنم که درسته که اشتباه کردم،ولی تا اشتباه نکنم که چیزی رو یاد نمیگیرم،و اینکه خوب شد که این درس رو دارم اول مسیر یادمیگیرم و اشتباهات بدتری نمیکنم،و هم اینکه خوب شد که بدتر از این برخورد نکردم و تونستم یه جایی به بعد خودم رو کنترل کنم،حتی میتونم به دید یک کارگاه عملی برای استفاده از آگاهی های دوره عزت نفس نگاه کنم.

    ایده و راهکار:

    سوالاتی رو که ربطی به درس و کلاس نداره رو پاسخ ندم،یه تایم ثابت بزارم در روز،برای پشتیبانی و هزینش رو بگیرم،سیستم پرسش و پاسخ اتوماتیک درست کنم که کمتر وقتم برای جواب دادن به سوالات گرفته بشه.

    عااااشقتونمم استاااااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2022 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم

    من یکی از اشنباهات اخیرام داد و فریاد زدن سر فرزندم به خاطر اینکه چرا برای درس خواندنش به من متکی هست و من باید کنارش باشم تا کارش رو انجام بده یا وقتی می ره سراغ درسش قبل از باز کردن کتابش من رو صدا می زنه.

    خوب قبلش باز هم می گم من چون یه یچه درس خون بودم و از بچه گی توی کلم رفته بود اگر می خوای راحتر به شرایط مالی بهتر برسی باید درس بخونی و مدرک تحصیلی و کار داشته باشی ، پاشنه آشیلم روی درس خوندن پسرم هست که البته به لطف خداوند و دستان مهربانش استاد عزیز و مریم جان خیلی خوب روی خودم کار کردم و دیدم بله من در شغلهایی موفق بودم که هیچ مدرک تحصیلی و تجربه قبلی در مورد اون نداشتم . ولی وقتی در رفتار خودم دقت کردم دیدم درسته ه الان من دنبال مدرک تحصیلی نیستم ولی این پاشنه آشیل هنوز در وجودم اون هم به شکل دعوا و داد و بیداد سر فرزندم برای درسهاش وجود داره و یه حسی به من گفت فاطمه تو فکر می کنی که این باور تو عوض شده ، چون اگر عوض شده بود رفتار تو با فرزندنت که یه جورایی خودت هستی این طور نبود.

    و روی خودم خیلی کار کردم. چند وقت پیش به هپین دلیل عصبانی شدم و شریع ذهنم رو کنترل کردم و به خود گفتم ، عزیزم آروم باش و برای اینکه توی اینجور مواقع عصبانی نشی ، اولا اگر وقت داشتی و کاری نداشتی می تونی از این زاویه نگاه کنی که وقتی پاسخ درسی فرزتدت رو می دی یه جورایی خودت از یادآوری درسهات لذت می بری ، پس اول به خاطر لذت خودت این کار رو بکن و اگر هم شرایطش رو نداشتی با آرامش به او بگو خودت برو و کارت رو انجام بده و بدون که اون هم توی مسیر رد و یاد گیری هست و به تدریج اعتماد کردن به خودش رو یاد می گیره و با آرامش محیط رو ترک کن ، تو که می دونی درس و ندرک تحصیلی عامل موثر موفقیت آدمها نیست و اصلا مهم نیست حتی اگر خودش تنهایی این دفعه و یا دفعه های بعد نمره خوبی نگیره ، بالاخره راه حل مسایلش رو پیدا می کنه.

    و همین حرفها و تصمیمات باعث شد دفعه بعد خیلی خونسرد و راحت خانه رو ترک کنم و به فرزندم بگم من الان کار دارم . بدون دادو فریاد و بدون اینکه اعصاب خودم و فرزندم رو خورد کنم.

    خدایا شکرت که تو کافی هستی برای آرامش رسیدن در هر زمینه ای .

    و واقعا فکر نمی کردم که توحید و قدرت ندادن به غیر حتی باعث آرامش در روابط با فرزندت در خصوص عدم درس خواندنش می شه.

    البته ناگفته نماند با کارهایی که روی خودم می کنم ، در حال حاضر فرزندم تکالیفش رو خودش سریع انجام می ده بدون اینکه من اصلا متوجه بشم و این درحالیه که قبلا بدای هر کاری به من وابسته بود.

    خدایا شکرت و سپاسگزارم که جواب هر مسیله ای با توحید حل می شه. سپاسگزارم که من رو با این فرمول راحت ساده و کامل آشنا و آگاه کردی و سپاسگزارم که کمکم می کنی تا هر روز بهتر و خلاقانه تر از اون استقاده کنم و طعم زیبای زندگی در شایه بندگی تو رو بچشم.

    شکر شکر شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مهتاب کلیچ گفته:
    مدت عضویت: 2503 روز

    آخرین اشتباهی که کردم:

    در رابطه با طراحی سایت خودم بدون تحقیق به فردی اعتماد کردم و بعد از اتلاف وقت و هزینه و انرژیم متوجه اشتباهم شدم که فرد نامناسبی رو انتخاب کردم…

    بعد از اینکه متوجه اشتباهم شدم به خودم زمان دادم تا به یقیین برسم که این فرد واقعا اشتباست و فرصت دادم و وقتی عملکرد ضعیف تکرار شد، قطع همکاری کردم …

    خوب در لحظه ای که همکاری رو قطع کردم ترس اینکه حالا وضعیت سایت بعد از اینهمه هزینه و تلاش و زحمت چی میشه و قرار هست به کی سپرده بشه و نجواهای دیگر ذهن… به احساس ناامیدی و ناتوانی و حتی رها کردن هدفم میرسیدم…

    شاید به مدت 2 ماه کامل از اقدام به هر عملی دست نگه داشتم، وقتی فکر رها کردن هدف به سرم میزد یک احساس آسودگی و راحتی به سراغم می اومد و در عوض احساس پوچی و بی هدفی و بی انگیزگی شدیدتری عذابم میداد…

    خوب این مسیر رو باید ادامه بدم و هنوز در مسیرم …

    در زمینه ارتباط با دیگران و انتخاب مسیر و افراد در حال رشدم و درسش رو گرفتم و به فرد مطمئن تری دارم اعتماد میکنم تا سایتم رو بهش بسپارم، درس مهمتر دیگه ای که گرفتم این بود که هیچ شرکت و فردی به اندازه خودم نمیتونه من رو به اهدافم برسونه و رسیدن به هدف نیازمنده تمرکز و فوکوس لیزری روی کار هست… برای تمرکز لیزری روی هدف هم باید قید خیلی از چیزها رو بزنی و توکل کنی که قسمت سخت و مهمش همینه … من در این مرحله هستم….

    ایده ام اینه که کد نویس و طراح سایت مطمئنی رو پیدا کنم که در این مسیر ازش یاری بگیرم، زمان رفتن به سرکار رو کم کنم ، هزینه هام رو مدیریت کنم، از اتلاف وقت در طول روز کم کنم و متمرکزتر و با برنامه ریزی بیشتر روی گام های کوچک قدم بردارم. با مطالعه بیشتر و افزایش تحقیق و مهارت در زمینه طراحی سایت

    ازتون سپاسگزارم استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2755 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هام

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته عزیز و سلام به دوستان الاهیم

    استاد جان به خاطر این همه تلاش و پشتکار و سخاوت در پخش کردن آگاهی ها سپاسگزارم به خاطر این سایت الهی از خداوند از شما و مریم جان سپاسگزارم که من شب و روزم در این مکان مقدس می گذرد استاد جان می خواهم بگویم من با حرکت کردن در این مسیر الهی چه نعمت هایی به دست آوردم شاید آن چیزهای بزرگ هنوز نیامده ولی نعمت هایی دارم که اصلا با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست من آرامشی را تجربه میکنم فکر می کنم همه همین طور هستند زندگیم خدارا صد هزار مرتبه خیلی روان هست کنترل ذهنم عالی شده و فقط به خودم تو اعمال توحیدی سخت می گرفتم که بعد از احساس لیاقت خیلی بهتر شدم ارتباطم با خداوند عالیه وسط یوگا همچنان غرق سپاسگزاری میشم که با هیچ چیز تو دنیا عوض نمی کنم شخصیتم رفتارهام که هرچه از خودم بگم کم گفتم واقعا بینظیر عمل کردم هر چند خودم فکر می کنم از اول این طوری بودم چند روز پیش یکی از همکاران می گفت تو اصلا قابل مقایسه با اوایل نیستی انگار یک آدم دیگه ای هستی اینها همش به خاطر بودن در این مسیر الهی و آموزش بوده است از خداوند و از شما سپاسگزارم

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    اشتباهی که انجام دادم یک وسیله ای از کابینت برداشتم و عجله کردم درب کابینت باز گذاشتم و یکی از افراد خانواده آمد و سرش به در خورد در وهله اول سعی کردم بینم چی شد چون با ضربه سرش خورد و سعی کردم ذهنم کنترل کنم و خودم سرزنش نکنم و عادی باشم تا این جا تونستم بعد آن شخص خیلی عصبانی بود و خیلی پرخاشگری و غیره باز هم سعی کردم هیچی نگم و بحث نکنم و فهمیدم که اشتباه کردم ولی آن شخص خیلی دیگه به هم ریخته بود و کنترل ذهنش از دست داده بود در مقابل این رفتار یک لحظه گفتم خودت مقصری و دیگه چیزی نگفتم البته درونا واقعا من ایمان دارم هر اتفاقی برای کسی می افته خودش و باورهاش هست و حتی برخوردی که با من شد

    باز سعی کردم با خودم مهربان باشم ولی لزیک جایی احساس گناه سراغم آمد که اگر اتفاقی می افتاد و همین طور از اینکه آن فرد ناراحت شد و اذیت شد ذهنم داشت من اذیت می کرد راستش خیلی سعی کردم خودم ببخشم و با خودم صحبت کردم که زهرا درسته تو اشتباه کردی تو باید بیشتر دقت کنی تو کارها حواست بیشتر جمع کنی عجله نکنی ولی خودت خوب می دونی چه تو بودی نبودی این اتفاق برای آن فرد می افتاد پس به خودت احساس گناه نده انسان هستی پیش می یاد بارها شده برای تو هم پیش آمده ولی تو هیچی نگفتی اعراض کردی ولی راستش زیاد موفق نبودم حالم خوب کنم وقتی یادم می افتاد ذهنم اذیتم می کرد درسی که گرفتم عجله نکنم و تمرکز دقتم خیلی بیشتر کنم من یک درسی که گرفتم چون فایل ها را خیلی با کار کردن گوش کردم و این باعث شد وقتی کار می کنم تمرکزم کم بشه و یک سالی که متوجه شدم و این کار دیگه انجام ندادم و خیلی بهتر شدم البته بیشتر هم به خاطر کنترل ورودی ها این کار کردم برای این هم باید یک آهنگ بی کلام گوش بدهم من تو این مسیر خیلی آزمون و خطا کردم ولی نتیجه اش خوب بود

    استاد جان از شما ممنون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: