ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 19

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حامد نظافت گفته:
    مدت عضویت: 3174 روز

    سلام بر استاد عزیز خانم مریم شایسته ،

    من قبل از اینکه با شما آشنا بشم یادمه واسه سربازی رفتن مقاومت داشتم که کجا ممکنه بیافتم و وقتی رفتم خاش اولش به شدت مقاومت داشتم و کم کم پذیرفتم و بعدش فرستادنم اصفهان ولی مقاومتم کمتر شده بود و پذیرشم بیشتر وتازه خوشحالم بودم که یک شهر بهتر از لحاظ اب وهوایی افتادم و بعد از دوره کد منو فرستدن زاهدان که باز مقاومت داشتم به خاطر اینکه پذیرشش برام سخت شده بود که باز باید برگردم همون آب و هوا اما وقتی میپذیری شرایط برلت هموار تر میشه و از اونجا فرستادنم ایرانشهر ،یعنی داستانی بود خخخ و اونجا هم دوروز مقاومت داشتم و بعدش همه چی رو پذیرفتم و دوست هم پیدا کردم و البته بعد چند ماه باز فرستادنم منطقه که اونجا هم دوروز سختم بود وبعدش با اینکه شرایط اونجا نسبت به پادگان سختتر بود پذیرفتم ومیخوام اینو بگم که هر چیزی تکاملیه حتی تغییر ،شاید یک چیز واست اولش خیلی سخت باشه اما به مرور که تکرار میشه پذیرشش برات خیلی راحتتر میشه حتی با اینکه به نوعی اون تغییر جدیده ،شرایطش به نوعی متفاوت تر باشه و وقتی هم با استا عباسمنش آشنا شدم یک سری تغییرات اولیه انجام دادم و رفته رفته تغییرات دیگه رو هم ایجاد کردم ،بعضی موقع ها پیش می اومد که از خودم توقع داشتم که سریع تر تغییر کنم در حالیکه این عجله باعث میشد قانون تکامل رو طی نکنم و بیشتر از تغییر کردن زده بشم ،متوجه شدم که باید هر تغییر ایجاد میکنم یا برام ایجاد میشه ابتدا باهاش به صلح برسم و به عبارتی برام ثابت بشه بعد به دنبال تغییر جدید باشم چون وقتی اینجوری عمل میکنی درست نتایج رو درک نمیکنی و با تغییر جدیدتر ممکنه یک سری نتایج تغییر کنه و ایمانت رو به قوانین و حتی خدا کم رنگ کنه ،در پناه خدا شاد وپیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2360 روز

    بنام خدای فراوانی

    تغییرات باید باشند و زمین هر فصل در هر حال تغییر هست و مثل هر دم و باز دم

    ما هر لحظه در حال تغییر هستیم

    جهان هر لحظه در حال تغییر هست

    اینکه وابستگی نداشته باشیم بخاطر اینکه ما دایم در حال رشد هستیم

    جهان مدام در حال تغییر و پیشرفت هست و این باید بشود الگوی ذهنی ما که تغییرات به نفع ما هست

    تا زمانی نخوای تغییر کنی چک و لگد جهان رو میخوریم و زیر دنده های چرخ های جهان له له می شویم

    همیشه مقاومت خیلی شدید داشتم به تغییر و دارم ولی تقریبا 3 ماهه دارم تغییر می کنم

    و میخوام تغییر کنم ولی سخت هست اولش و پایین و بالا داره تا وجود انسان ساخته شود

    از وقتی شروع کردم به تغییر چالشی برام بوجود اومده که داره منو هدایت می کند به تغییر کردن

    منم دارم میپذیرمش تا باهاش رشد کنم گاها نجوا میاد الگوهای ذهنی گذشته میاد بالا و اذیتم می کند

    امان امان ازین ذهن که در مسیر تغییر جهاد اکبر و کنترل ذهن قوی میخواد

    دیگه سعی میکنم خودم رو ارتقا بدم رشد بدم

    و این مدت باعث شد بیشتر به درونم وصل بشم با خدای درونم ارتباط بگیرم

    یا باید توحیدی بشم و فقط روی خدا حساب باز کنم یا بمیرم و گرنه درد و رنج بیشتری رو متحمل خواهیم شد پس بهتر هست تغییر کنیم

    خیلی دوست دارم توی زندگیم تغییراتی ایجاد کنم نیاز دارم بیشتر روی خدا حساب باز کنم و اگاهتر بشم و قدم بردارم

    در پناه الله یکتا شاد و سالم و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3087 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد محترمم ومریم جان شایسته عزیزم و دوستان گلم

    الهه ام

    استاد تغییر بزرگ زندگی من از طلاق پدرو مادرم شروع شد من 6سالم بود وازهمون سن پذیرفتم که طلاق بهتر بود تا شرایط بدی که هرروز میبایست شاهد اون ها می بودم و زندگی با مادرم وپدربزرگ و مادربزرگم که دستی از دستان خدا شدند برای بهتر زندگی کردن خدارو سپاسگزارم واقعا بعضی از شرایط که فکر میکنیم خیلی بده ولی از دل اون ها میرسی به خدای یگانه که همتایی نداره به شرایطی که خدا همه چی رو به نفعت می‌کنه بعضی وقت ها خودمو با کسایی که پدر داشتن مقایسه میکردم مخصوصا در مدرسه ولی الان متوجه شدم هیچ چیز و هیچکس هیچ سهمی در خوشبخت یا بدبخت بودن من ندارد منم که انتخاب میکنم زندگیمو چطور بسازم و دومین تغیر بزرگ زندگی من بچه دار شدنم بود واقعا چالش های زیادی بودن که در هرزمانش باید حل میشدن که به تعویق می انداختم اما بعد که فکر میکردم میگفتم تاکی میخوای اینجوری پیش بری مثلاً ختنه کردن پسرم رو به خاطر گریه هاش هی به تعویق انداختم و نمیذاشتم کسی دخالت کنه اما بعدش که گفتم از این که بدتر که نمیشه و رفتیم تو دلش و گریه هاش بعد از ختنه خیلی کم شد و به نفعم شد من الان یادم میاد زمان هایی که همه چی رو سپردم به خدا خیلی به نفعم تموم شدولی به غیر اون میسپردم به ضررم تموم میشد

    تغییر بزرگی که الان در حال حاضر باید انجام بدم رفتن به دل ترس هام هست یکی از بزرگ ترین اون ها ترس از ارتفاع که مدتی هست دارم از رفتن بالای اپن شروع میکنم تا ترسم بریزه بعضی وقتها که روی پل هوایی رفتم بالا رفتنم خوبه اما امان از وقتی که قراره بیام پایین با جیغ و لرزیدن بدنم و چارچنگولی چسبیدن به همسرم میارنم پایین و ترس های دیگه مثل لمس هرگونه پرنده وگربه و هر جانور زنده ای واقعا هم چندشم میشه از پاهاشون هم میترسم نوکم بزنن یا چنگ بندازن ولی می‌دونم که باید یه روز بر ترس هام غلبه کنم و ترس های دیگه هم دارم که انشالله کم کم میرم تو دلشون در مورد تغیرات دکوراسیون خانه و بقیه چیز ها اوکی هستم و راحت میرم تو دلش واقعا احساس خوبی بهم میده و لذت میبرم حتی جابه جایی کوچک هم بهم حس عالی میده

    خیلی دوست دارم که محل زندگیم تغیر کنه ولی از خدای خودم خواستم در زمان مناسبش بهمون بگه چکار کنیم چون نشانه های رو دیدم به امید الله انشالله در زمان مناسبش اتفاق میوفته

    تغییر جزعی از زندگیه که باید برای ادامه زندگی واردش بشی و نترسی که خدا با شجاعان است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    باران نصراصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 2458 روز

    سلام به همه..

    چقدر مطرح کردن این سوالات خوبه..

    هی آدمو وادار میکنه به زندگیش از جنبه های مختلف نگاه کنه وخودشو هی شخم بزنه ببینه چه خبره..

    راستش قبل ترهااااا من همیشه به همه میگفتم ادم انعطاف پزیری هستم و خودمو زود باشرایط وفق میدم و اوکی هستم که 90 درصد هم همین میشد..

    مثلا من ادم مذهبی نیستم ولی خیلی دلم میخواست اردوی جهادی برم برای همین توی دانشگاه دیدم بنرش رو زدن کلی خوشحال شدم وگفتم اوکی میرم ثبت نام میکنم..

    خلاصه کنم که رفتم ثبت نام وچقدر بچه های بسیجی هم ازاین ثبت نام من جا خوردند ودرکل ثبت نام و مصاحبه واینا انجام شد ومن رفتم اردوی جهادی..به مدت15روز توی یک روستای دورافتاده اطراف اصفهان..

    باهمه شرایط موافقت کردم ولی چون روی بهداشت موی سرم حساس بودم ازشون خواستم حتما حمام باشه چون مرتب موهام روباید شستشو بدم وخوب اوناهم دمشون گرم انجام دادند و دیگه همه چی اوکی بود که بریم..

    حتی یادمه ی کم روی تیپم کارکردم که شبیه اونا بشم که یادمه نشد اخرش..اوناهم بامن وشرایطم کنار اومدن..

    شب اول رفتیم همه معرفی کردند وبرنامه هارو اعلام کردند دیدم یاخدا اینجا جای من نیست اصلا

    به خودم گفتم اشکال نداره صبح ی بهانه جور میکنم وفرار میکنم..

    صبح پاشدم یادم به حرف مامانم افتاد که میگفت تو برمیگردی و اصلا بهت نمیاد این مسافرت واین جور زندگی کردن وازاین حرفا..

    خلاصه گفتم میمونم و شرایط رو بهبود میدم..

    باتغیراتی که میشد وبه خاطر احترام به جمع شروع کردم به پیش رفتن..

    چندروزی از اردو گذشت وچون سعی کردم همه جوانب رو رعایت کنم تا به همه خوش بگذره دیدم 90 درصد بچه هایی که اومده بودن اردو بااینکه خیلی محجبه و چادری واینا بودند ولی باهام دوست شدن و شروع کردیم به تغیراتی که ازاون خشک بودن بیایم بیرون والحق که موفق شدیم وچقدر بهمون خوش گذشت والان درحدود12 ساله هنوز باهام ارتباط دارند وهرموقع مسافرتی میخوان برن بهم میگن ولی دیگه قبول نمیکنمچون اخرای اردو سرپرست گروه بهم لقب اخراجی داده بودند..

    همیشه سعی کردم باشرایط کنار بیام وکاری کنم که بهم خوش بگذره تاراحتر بتونم پشت سر بزارمش..

    درمورد کارم و درمورد عوض کردن نیروهام خیلی سخت بود برام ولی بعد ی مدت به خودم میگفتم هرنیرویی که بره یک نفر بهتر ازهر نظر به جای اون میاد وجالبه که همین اتفاق افتاد والان 8نفر نیرویی که دارم یکی از یکی بهتره وخدارو بابتش شکر میکنم

    خیلی ازتون ممنونم که این تمرینای خوب رو میدید تابتونیم خودمون روبهتر بشناسیم..

    شاد باشید..دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    نرگس گلستانی گفته:
    مدت عضویت: 2043 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد گرانقدر

    ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده 4

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    نسبت به تغییراتی که فکر می‌کنم رابطه مستقیم داره، با رشد من در هر جنبه ای خیلی منعطف هستم و به شدت استقبال می‌کنم..

    مرحله اول:

    چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟

    □ اولین و به نظرم مهمترینش، تغییر خونه مون بود، به طوری که کلا از نظر لوکیشن خیلی تغییر کرد نسبت به قبلی. من چون خونه قبلی به خونه مامان نزدیکتر بود مقاومت زیادی داشتم، ولی بعد از اومدن به خونه جدید، خیلی زود متوجه شدم که خونه جدید از هر نظر بهتر هست و این تغییر نتایج اساسی و مثبتی داشت در زندگیم..

    □ از نظر روابط بخوام بگم، نسبت به حذف یک سری افراد کمی مقاومت داشتم البته خیلی کم، ولی بعد از این تغییر و خارج شدن از مدار آن آدم ها، چه درهایی از برکت به رویم باز شد…

    مرحه دوم:

    برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.

    ◇خب اولین تغییر که ازش استقبال کردم، تغییر در دکوراسیون خونه بود و بعد از چند سال با یک هزینه معقول تغییرات زیبایی دادم، مخصوصا که در آستانه ی سال جدید هم هستیم خیلی احساس خوبی داشت برام..

    ◇از مدتی قبل تصمیم گرفتم که توی رابطه‌ام با همسرم یه تغییراتی ایجاد کنم‌ و کمی بیشتر انعطاف داشته باشم نسبت به ایشون و تلاش‌هایی که بی قید و شرط برای من و پسرم می‌کنه رو بسیار تقدیر کنم‌ و در کل بخشنده تر و سپاسگزارتر باشم نسبت به ایشون

    مرحله سوم:

    یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود؛

    تغییر یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت است.

    جهان هستی پیوسته در حال تغییر و حرکت رو به جلو می‌باشد و اگر من خواهان رشد و پیشرفت هستم، باید تمام سعی ام رو بکنم تا با جهان هم سو شوم و لحظه ای از تغییر و بهبود غافل نشوم.

    با تغییر من، جهان اطراف من هم تغییر کرده و زیباتر و هماهنگ تر می‌شود.

    مرحه چهارم:

    به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:

    مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟

    تغییر در کارم، به خاطر یه سری ترس ها هر بار به تعویق می اندازم

    مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟

    در کامنت قبلی هم گفتم که باید فقط شکل کارم رو تغییر دهم، چون اون حالت با روحیات و ارزش‌های درونی من هماهنگ تره.

    مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟

    ◇روی این باور کار کنم که؛ برای موفقیت و پیشرفت در همه‌ی ابعاد زندگی، همواره در حال بهبود دائمی باشم و اجازه ندهم به مرحله‌ای برسد که جهان وادارم کنه تا تغییر کنم‌.

    ◇ آرامش و صلح درونی ان را بیشتر کنم تا نشانه ها را راحت‌تر دریافت کنم…

    خدایا شکرت بابت این مسیر الهی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    رضا یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2222 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیزم

    مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟

    من کاری که باید بکنم اینکه از کار فعلیم باید خارج بشم و به سمت بیزینس جدیدم که البته تا حدی راه افتاده ولی باید با جدیت بسیار و تمرکز عالی بهش بپردازم ولی موضوعی که باعث شده فعلا بهش عمل نکنم عدم اطمینان از مسیر پیش رو هست به قول معروف نمیخوام یا میترسم پلهای پشت سرم رو خراب کنم و اینکه پسرم صبح تا ظهر پیش من هست و من بعد از ظهر ها تحویل همسرم میدم و خودم سرکار فعلیم میرم و پسرم به خاطر شرایطش فعلا نشده که مهد بزاریمش و از خدا در این مورد هدایت میخوام که خودش به اسانی و راحتی برامون حلش کنه این مضوع رو

    مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟

    من باید با کمک همسرم موضوع پسرم رو حل کنیم و در مورد کار فعلیم به نتیجه برسم که بزارمش کنار و تمام تمرکزم رو بزام روی بیزینس جدیدم

    مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟

    نشانه ها و الهامات و مسایل داره طوری پیش میره که من باید برم سراغ کار جدیدم به طوری که حتی دیروزجلسه ای در خانواده خانمم تشکیل شد که دقیقا به کار جدیدمن بر میگرده و نشون میده که من در حال حاضر لایق هستم و باید برم سراغ کار جدیدم و از خدا کمک و هدایت میخوام که منو در جهت این کار همه جوره هدایت و راهنمایی کنه و سختی ها رو برام اسون کنه خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    به نام خدا.

    سلام.

    داشتم فکر میکردم دیگه کجاها واردِ تغییر شدم، متوجه شدم وقتی روی اشتباهاتم و درس هایی که ازشون متوجه شدم، کار میکنم، و تلاش میکنم با استفاده از اون درس ها، اشتباهاتم رو تکرار نکنم، پس دارم خود خواسته تغییر ایجاد میکنم.

    مثال: چند روز پیش صحبتهایی پیش اومد خونه مامانم که خواهرم ناراحتیشو بابت دو موضوع نسبت به مادر، بیرون ریخت، که البته به منم مربوط میشد، چون بحثِ مقایسه مطرح شد …

    خب من نتونستم بی واکنش باشم، غیر مستقیم وارد واکنش شدم…

    اذیتم کرد اون گفتگو به دلایلی…

    امروز فرصت فراهم شد و نشستم تو دفتر چالش هام، ازش نوشتن که چی شد؟ چرا این صحبتها مطرح شد؟ درس هاش چی بود واسه من…

    و درس های عالی گرفتم برای خودم از این ماجرا:

    1- سمانه جون، اگه کاری انجام میدی، محبتی میکنی، بی توقع باشه، اینطوری نباشه که بعدا طلبکار باشی، یا حسِ قربانی بهت دست بده.

    2- تله ی حسادت/ مقایسه.

    از کمبود توجه میاد، اینکه وابسته ی توجه دیگران میشم و …

    هوشیار باش نسبت بهش.

    3- واکنش نده، خنثی بشنو، سکوت کن، بعدا تحلیل کن ببین کدوم قسمت از حرفها درست بوده یا نه.

    یا به عبارتی حرف ها رو بشنو اما تاثیری روشون اعمال نکن، یعنی اکت نداشته باش.

    نگران نباش اگه جواب ندی پر رو میشه طرف یا هر چی.

    بی تفاوت بشنو و ببین، یعنی حرفها و رفتارها رو نچسبون به خودت که بعدش درصددِ دفاع کردن بر بیای.

    (کنترل ذهنِ شدید میخواد این مورد برای من.)

    4- لطفاً از ارشاد کردن دوری کن، بالای منبر نرو، سکوت کن.

    نخواه که اگاهی ها یا تغییرات خودتو بکوبی تو صورتِ بقیه :)))

    ظاهرش اینه داری کار مثبتی انجام میدی، کمک میکنی به بقیه، اما از خودت دور میشی، توجهی که باید بذاری روی بهبود خودت میره به سمتِ تغییر دادن دیگران.

    این یکی از باگهای بزرگ منه که جدیدا دارم کنترلش میکنم کم کم.

    5- ارضای حسِ خوب صحبت کردن، خوب درک کردن، شخصیتِ عاقل و فهمیده بودن و … رو کنترل کن در خودت.

    میره تو جلدم، دروغ چرا، خوشم میاد هوشیار به نظر برسم، اما به چه قیمتی؟

    دور شدن از خود و مسیرِ بهبود؟؟

    6- سمانه وقتی قائل به ایجادِ تغییر هستی، بهبود پیدا میکنی.

    وقتی تغییر ایجاد نمی کنی، بهبودی هم در کار نیست.

    7- دفاع نکن از هیچکس، چه حاضر چه غایب.

    هر کسی مراحل رشد خودشو باید طی کنه، میانبر در کار نیست.

    اونی که خودش حاضره، وکیل وصی نمیخواد، قیم نمیخواد، سخنگو نمیخواد، دخالت نکن تو روابط دیگران جانم.

    8-احساس کمبود یا عدم لیاقتِ درونی، باعث میشه واکنش بدم.

    فکر کن به این درس، جالب و مهمه.

    خب من این باگ ها رو با مثالی که دیدم از خواهرم، درونِ خودم شناسایی کردم.

    اون باعث شد به تحلیلِ خودم نزدیک شم.

    البته که اولش خوشایندم نبود این تضاد.

    حس کردم چرا باید تو فرکانس و مداری باشم تا این چالش رو دریافت کنم؟

    – یادم اومد احتمالا جایی خودم فرکانسِ مسموم فرستادم که دریافت کردم.

    – یا این چالش معلم من شده تا بهم یاد بده بیشتر.

    چون از دلِ نازیبایی هاش، درس هامو برداشتم.

    :-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-

    از قشنگی های امروز:

    – حضورِ زیبای بارون هست و لطافتی که به هوا داده.

    الهی شکر.

    – نوشتن تو دفتر چالش هام، بیرون کشیدنِ درس ها از دلِ ناراحتی هام.

    الان حالم خوبه چون فهمیدم دلیل این چالش برام چیا بودن.

    اینکه چند درصد انجام میدم درس ها رو و تغییر میکنم مهمه، اما قبلش خوشحالم که شفاف شدم با درسهام.

    خدایا خیلی شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    yaser گفته:
    مدت عضویت: 2073 روز

    با سلام خدمت استاد و خانوم شایسته عزیز

    کلیت موضوع ؛

    سوال اول که تغییراتی که در گذشته بوده و الان به نفع منه .

    اینه که من توی شهرستان زندگی میکردم و یه زندگی ساده ای داشتم و به یک چالش روبه رو شدم با این که وار داشتم میتونم حلش کنم ولی خوب قدم بر نداشتم و خوب عمل نکردم و مجبور شدم از اونجا بیام بیرون و بیام کلان شهر اولش سخت بود برام چون هیچ جایی نداشتم و کاری نداشتم و سخت بود ولی امروز که دارم اینو مینویسم فهمیدم که نه این تغییر یه موحبت برای من بوده یه موحبت بزرگ که هم دوستای خوبی پیدا کردم هم کارم خیلی خیلی بهتر و آسون تر شده در امدم بالای 10 برابر بیشتر شده و هر چند میدونم بیشتر هم میشه خیلی چیزای دیگه مثلا حتی روش غذا خوردنم غذایی که میخورم هم عوض شده و شاید مهم ترینش این بود که خودمو پیدا کردم و از تنهاییم الان لذت میبرم با این که کار قبلیم جوری بود که هر روز صد ها نفر رو می دیدم و این تغیر برام سخت بود ولی الان خیلی خوبه و بیشتر و خیلی بیشتر روی خودم کار میکنم .و بابت این موضوع از خداوند تشکر میکنم .

    سوال دوم این که تغییرات چه نتیجه خوبی برای من داشتم

    این هست که الان یه آدم خیلی بهتر شدم.مثلا خیلی بهتر و تنهایی تمرین میکنم و با تمرکز و لذت میبرم .یه تغیر اساسی این که بیشتر روی خودم و باور هام کار میکنم .تغیر بعدی این که آدم هایی که باهاشون ارتباط دارم الان چقدر خوب شدن و چقدر لایق و ارزش مند هستن.بعدش این که من چقدر تونستم با این تغییرات کنار بیام و آدم دیگه ای بشم که آقا میشه تغیر کرد دروسته بار اول سخت بود برام و تغییر بزرگی بود ولی فهمیدم که چقدر خداوند کنار منه و همواره منو هدایت میکنه به مسیر دروست و شاید بگم که بالای چندین تغییرات خوب دیگه .و اینم بگم که از وقتی اومدم اینجا چقدر از آدم های منفی،و سمی درو شدم و چقدر الان شرایط به نفع من داره پیش میره .

    سوال سوم .

    عبارت های تاکیدی .مخصوص این باور تغییرات

    تغییرات همواره به نفع من است .تغییر کردن همیشه آسان و لذت بخش است.تغیر کردن یعنی ایمان داشتن به خداوند. در هر تغییری حتما با خیر و برکت همراه است.تغیر کردن یعنی قبول کردن احساس فراوانی .تغییر کردن همواره برای من ثروت افرین است .تغییر کردن یعنی ایمان داشتن..

    سوال چهارم این که چی رو باید تغییر بدم در خودم .

    باید بتونم از الان بیشتر پس انداز کنم .باید فعالیت کتاب خوندم رو به هفته ای یک عدد برسونم. باید خود شناسی بیشتری داشته باشم . باید یک درآمد غیر فعال ایجاد کنم.باید حرف اطرافیانمو در مورد خودم 100 درصد نقض کنم.توی تمرین تا آخرین لحظه عالی تمرین کنم و انرژیمو هدر ندم .

    خیلی خیلی سپاس،گذارم از این دوره ای که درحال ساختنش هستین. ممنون ازتون و امید وارم به همه آرزو ها و ثروت ها و فراوانی های که ارزوشو داریم برسیم .خدایا شکر .

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ستاره اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1110 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    از بزرگترین تغییرات زندگیم میگم که اولش باترس بود بعد اونقدر برکت داشت که نگو

    زمانی که باشریکم مغازه داشتم و ما باهم کار می‌کردیم درسته اون از من قدیمی تربودوسرمایه زیاد تری گذاشته بود امامن فروشم بیشتر بود و اون بهم فقط یک جمله گفت تو مغازه فقط برای خودت می‌فروشی من فرداش اقدام کردم و ازش جدا شدم و مغازه گرفتم و یک ماهه درامد3ملیونی من شد 6ملیون

    درست زمانی که بزرگترین تولیدی شهرمون گفت به شما جنس نمی‌دم یک دفعه گفت روی من دیگ حساب نکنین من خودم اجناسم میفروشم من اونقدر حرصم گرفت و تقریبا یک هفته ای شعبه دوم مغازام زدم وفروشم زیاد کردم و خودم اجناسم تولید کردم و میشه گفت یک ماهه درآمد من 2برابرشد از30ملیون شد60

    درست زمانی که اوج کارم بود و یه پیج 41کایی داشتم و کلی مشتری متاسفانه پیجم یک دفعه پرید و مجبور شدم از اول بسازم 40کا رفت تو3سال ساخته بودم اما 80کای بعدی فقط تو1/5سال ساختم دوبرابرش

    درس زمانی که من اصلا هنر عکاسی و ارایه محصول بلد نبودم و میدونستم باید تغییر کنم اول آخر دل ب دریا زدم یک بک گراند عکاسی سفارش دادم گفتم فوقش 2ملیونم می‌ره و دائم ذهنم میگف آخه کجا میخوای بزازیش آمد و دیدم میشه تو پذیرایی هم گذاشت عکاسی کرد و کیفیت عکس‌های محصولم بالا رفت و پیجم عالی شروع به رشد کرد

    یکی از فامیلهای که مدام باهاشون رفت آمد داشتیم و می‌رفتیم می‌آمدیم عضو فامیل که یه دعوای شدید داشتیم باهم و اونا حاضر ب آشتی نشدن و من خیلی سختم بود مهمونی هارو بزارم کنار اون دور همی هارو تصمیم گرفتم برای همیشه فراموش کنم و بعد دیدم چقدررررررذ از دست موش دوانی و دعواپراکنی حرف های ناراحت کنندشون راحت شدم و بعد گفتم اصلاااچزا باید ب خاطر یک مهمانی باهمچین آدم های نالایق رفت آمد میکردم چقدر خوب شد اصلا دعوا شد

    یادم اینیستا رو فیلتر کردن چند سال پیش من ذهنم عوض کردم و اون موقع اوج فروش ما بود و ما تونستیم محصول جدید نیازیم همون انبار هرچی داریم بفروشیم

    و مثالهای شبیه این زیاد امیدوارم بازم بتونم خودم تغییر بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    ساحل اصلانی گفته:
    مدت عضویت: 2425 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و مهربان و خانم شایسته نازنین و همه اعضا خانواده دوست داشتنی عباس منش

    در پاسخ به سوال استاد باید بگم که من هر تغییری تو زندگیم رو پذیرا هستم البته اینی که میگم بعد از آشنایی با قوانین جهان هستیه چون قبلش اینطور نبودم و برای هر تغییری چه خوب و چه بد مقاومت میکردم و کلا دچار استرس میشدم اما الان تغییر رو یک فرصتی میدونم برای بدست آوردن تجربه جدید در زندگیم.

    تغییراتی که امسال داشتم یکی از دست دادن پدرم بود که درس خیلی بزرگی برام داشت و روح منو بزرگتر کرد و کاملا بزرگ شدنم رو نه از نظر سنی بلکه از نظر روحی کاملا حس میکنم . من با از دست دادن پدر م حس رهایی رو کاملا درک کردم و فهمیدم که باید آزاد و رها زندگی کنیم و در عین حال که تلاش میکنیم برای ادامه زندگی و رسیدن به خواسته هامون ، زیاد زندگی رو جدی نگیریم و یاد گرفتم که تلاش کنم برای بدست آوردن ثروت ، خوشبختی ، تجربه یک عشق پاک ، اما در عین حال چیزی رو جدی نگیرم و به قول استاد همونطوری که از مسیر لذت میبرم ، به خواسته هام برسم . البته شاید قبل از این اتفاق با گوش کردن به فایل های استاد به همچین باوری رسیده بودم ، اما باید اعتراف کنم که به این شفافی و واضحی حسش نکرده بودم .

    دومین تغییر جابجائی در محل کارم بود که اونم باعث شد به آرامش بیشتری برسم .

    جملات تاکیدی که من به خودم میگم در برابر تغییرات :

    من تغییر رو سوخت موشک میدونم برای رسیدن به اهدافم

    هر تغییر اهرم حرکتی من هست که روند رسیدن به خواسته هام رو سریعتر میکنه.

    هر تغییر ، هدیه ای است از طرف خداوند، و خداوند این تغییر رو برای من گذاشته تا مسیر رسیدن به خداوند برام راحت تر بشه.

    با تکرار این جملات و با این نگاه هر تغییری رو با روی باز پذیرا هستم و میدونم که باعث پیشرفت من میشه چون از طرف خداست.

    اگر بخواهم نصیحتی به خودم کنم اینه که برای رسیدن به خواسته هام ، در عین حال که تلاش میکنم ، از سر راه خدا برم کنار . در واقع همیشه باید به خودم بگم که من بندگیم رو تمام و کمال انجام بدم و دیگه نگران چیزی نباشم.

    البته تمام این جملات خیلی راحت تایپ میشه و خیلی راحت گفته میشه ، مهم اینه که به عمل برسه و اون موقع هست که درخت آرزوهامون میوه میده .

    امیدوارم هممون بتونیم گفته های استادمون رو به مرحله عمل برسونیم و از نتایج اون شگفت زده بشیم

    همیشه این حرف استاد آویزه گوشمه:

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.

    با آرزوی بهترینها برای هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: