ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم.
وقتی تغییری ایجاد میشه واکنش من چیه ؟
آیا مقاومت میکنم یا میپذیرمش ؟
خب بستگی به تغییراتی که اتفاق میفته ، داره.
گاهی میپذیرم وگاهی مقاومت دارم.
فک میکنم در گذشته فردی بودم که ب نظرم چون سطح آگاهیم کم بود، بسیار بسیار مقاومت داشتم در برابر هرتغییری .
چون میترسیدم وترس اجازه ی حرکت جدیدی بهم نمیداد و مانع از این میشد که بخام تغییری صورت بدم یا تغییری بکنم .
از طرفی چار چوب خاصی تو ذهنم داشتم و روتین وار همونو پیش میرفتم .
یه جورایی مغرور و خود خواه بودم چون خودم تمایلی به تغییر نداشتم .اونموقعه فک نمیکردم که سطح آگاهیم پایینه! اتفاقا فک میکردم سطح آگاهی وعقل بالایی دارم واین منم که باید به این و اون امر و نهی کنم که چ تغییراتی بکنن .
نه تنها تو افکار ورفتار بلکه تو کسب و کار هم مداخله میکردم.
خیلی آدم عجیبی بودم .نمیدونم چرا وب چ دلیل اون برخوردها رو با بقیه داشتم.
ولی خب از یه جایی به بعد متوجه شدم که خودم به شدت نیاز به تغییر رفتاری وحتی افکاری دارم .
زمانی به این نتیجه رسیدم که خسته شده بودم واتفاقات بد ومنفی مدام تکرار میشد.طوری که منو عاجز عاجز از خودش کرد.هم جسمم هم روحم بی اندازه خسته ودرمانده شده بود..اونجا بود که دیگه فهمیدم این راهی که من میرم به درد نمیخوره وباید تغییرش بدم.
تغییرات من از خیلی سال پیش صورت گرفت .تا به جایی رسید که واقعن دست از تغییر دیگران برداشتم وتمام تمرکزم شد،خودم !
که خدا روشکر با روند تکاملی به جاهای خوب خوبش رسیدم.
حالا از بحث اخلاق که بگذریم .
بچه که بودم وقتی برای بار اول وارد مدرسه شدم از این تغییر وحشت داشتم.
بازم دوره ی راهنمایی و جا به جایی مدرسه،همین حس بد رو بهم میداد.
وباز دوره ی دبیرستان هم همین طور.
دانشگاه هم که نرفتیم .
ولی وقتی وارد رابطه شدم و تشکیل خانواده دادم ،این حس بد رو نداشتم وبدون مقاومت وبا ذوق وشوق وارد زندگی مستقل شدم.
من کسی نبودم که با وجود 20سال زندگی تو خونه ی بابام ،نگران رفتن باشم.
تغییراتی مثل بچه دار شدن که عالی بود وخاطرات قشنگ خودشو داشت .
تغییرات بزرگ وقشنگ من، از زمانی شروع شد که با استاد کار کردم .
اولین درس قشنگ زندگی این بود که من از دیدن طبیعت هیچ لذتی نمیبردم که هیچ .اصلا دلم نمیخواست توجهی بکنم .
از مسافرت رفتن بیزار بودم .
وقتی میخاستیم مسافرت بریم عزا میگرفتم .فقط به خاطر همسرم یا بچه هام یاد گرفته بودم سکوت کنم .
هیچ وقت از مسیر لذت نمیبردم وتمام حواسم به رسیدن مقصد بود.
تو ماشین همیشه غر میزدم تا برسیم.
از جاهای جدید که بیزار بودم .همیشه یه مکان تکراری با آدمهای تکراری داشتیم .
حتی تمایل نداشتم آدمها رو عوض کنیم .وهر دفه با یه عده بریم تا تجربیات بیشتری کسب کنیم .
همیشه با چن تا خانواده ی تکراری ومکان تکراری .
تا اینکه همون اوایلی که وارد سایت شده بودم.
بقدری استاد برام عزیز بود که از انجام کاراش لذت میبردم.
اون موقعه فایلهای دانلودی بیشتر میدیدم.
خب کم کم با نحوه و سبک زندگی استاد ومریم عزیز آشنا شدم .
از اونجایی که این دو عزیز مدام از زیبایی ها حرف میزدن وبیرون رفتنشون مترادف بود با وصف طبیعت .همین شد که تو ذهن منم جا افتاد .
فک کنم 3 سال پیش بود .
شاید باور نکنید حتی به گلهایی که تو خونه داشتم هیچ احساسی نداشتم .
ولی خداروشکر طوری تغییر کردم که الان میمیرم برای طبیعت و میبینم تمامی زیبایی های جهان رو.
الان که دارم مینویسم باورتون میشه اشکمم همین جوری میریزه .چون علاقه نداشتنم مساوی بود با زجر کشیدن وآزار دادن خودم.
چون زمان برام دیر میگذشت وتایم بیکاریم چ تو ماشین چ هر جای دیگه به بطالت میگذشت .وهیچ حسی در درون من نبود .
حالا که میبینم انقد با ذوق شدم خیلی خوشحالم.
محاله از در خونمون را بیفتم اول هوا رو استشمام نکنم .بعد نگاهی به آسمون وابرای قشنگ وخورشید زیبا.
غروبا که نگم .وقتی از باشگاه برمیگردم تنها کسی که سرش بالاس ،منم .
اغلب مواقع از دیدن ماه سیر نمیشم.
همیشه تو هر مسیری که میرم ومیام ،دیدن درختهای بلوار وپارک وگلهاش برام تازگی داره.
به قول استاد با وجود اینکه هرروز میبینم اما تکراری نمیشن.وهر بار انرژی تازه ای دریافت میکنم .
شاید باورتون نشه ناهیدی که هیچ احساسی به طبیعت وزیبایی های جهان اطرافش نداشت طوری شدم که از دیدن یه گل کوچیک چنان به وجد میام که میفهمم آدمهای اطرافم تعجب میکنن .
کسی نیستم که ادا در بیارم تا کاری با دلم هماهنگ نباشه انجام نمیدم .
خلاصه اینکه قشنگترین وبزرگترین تغییرم ازطریق استاد عزیز همین بودکه خودش پیامدهای خوب زیادی داره.مثل اینکه باعث میشه خیلی جاها که حالم خوب نیست زیبایی ها رو ببینم واحساسمو بهتر کنم.
اینکه دیدن این زیبایی ها بهم آرامش میده.
اینکه باعث میشه از نا زیبایی ها اعراض کنم.
اینکه وقت وزمانم را برای حال خوب بزارم.
اینکه خدای خوب وقدرتمند خودمو بیشتر بشناسم .
وپی به عظمت پروردگارم با خلق این جهان زیباش ببرم.
چقد تو بدست اووردن هیجان وانرژی موثره.
خلاصه که این تغییر برای من از بهترینها بودش.
تو تغییراتی که خودم دوست داشتم وبارها پیش اومده انجامش دادم تغییر مکانی خونه بوده.
هرباری که جا به جا شدیم با وجود تغییر مکانی زیاد تو شهرمون ولی همیشه راضی بودم وتجربه های بسیار خوبی از اون محله ومنطقه داشتم .
بابت مسافرت رفتن هم نگاهم خیلی تغییر کردش .
اصلا مثل قبل نیستم .
اتفاقا خیلی تمایل دارم شهرهای مختلف رو بچرخیم اما متاسفانه همسرم فقط تمایلش رفتن پیش آشناها وهمون مکانهای تکراریه .
فک کنم 10ساله ما هر سال عید و تابستون میریم شمال ، فقط ویلای خواهر شوهرم یا دایی همسرم .
هم مکان تکراری هم اکثر مواقع آدمهای تکراری .
امسال دیگه نمیخام برم تا بلکه جای دیگه رو در نظر بگیره .
حتی پیشنهاد دادم بدون بچه ها بریم اما چون تنبله هردفه یه بهونه میاره .
حتی برای خوردن چیزی پیشنهاد میدم بیایید هردفه بریم یه جا غذا بخوریم اما همسرم چن جایی که ب نظرش خوبه ، همون جا رو فقط میگه بریم .حوصله ریسک واین داستانا رو نداره.
کلا سبکش اینجوره که هلو تو گلو رو دوست داره.
زیاد حوصله نداره انرژی جسمانیش کار کنه .
از قوای فکریشم کم استفاده میکنه .مگر اینکه خودش بخاد.
میدونید مشکل ما اینجاست به یه چیزایی خودمونو وابسته میکنیم حالا میتونه برای هر فردی به یه دلیلی باشه.یکی ب خاطر تنبلی .
یکی به خاطر اینکه فقط به همون چیز اعتماد داره.
مثلا خودمم به چند تا فروشگاه وابستم و اکثر خریدارمو از همین چن تا فروشگاه میکنم در حالی که مرکز خرید ومغازه وفروشگاهای زیادی تو شهرمون هس.
وقتی یه نفر یه چیزی خریده که من به وجد میام میپرسم که از کجا خریدی ؟وقتی میگه فلان جا میگم کی میره این همه را رو .
ارع خودمم تو این موضوع تنبلی میکنم .
اینستا هم ندارم که آنلاینی خرید کنم .وخبر از اجناس فروشگاهها داشته باشم.
ولی جایی کاری بکنم یا چیزی بخرم که راضی نباشم به هیچ وجه دیگه تکرارش نمیکنم .
کلا تغییر ب نظرم قشنگه وحال آدمو عوض میکنه .بابت چیدمان خونه هم خیلی تاثیر خوبی تو روحیه ی آدم میزاره.
خیلیا رو دیدم تا دلشون میگیره ،پا میشن به تغییر دکوراسیون خونه ور میرن .
در گذشته پول پس انداز میکردم چون همیشه نگران این بودم که نکنه جایی که نیاز داشتم پول کم بیارم.
اما با وجود تغییر باورها نگاهمو خیلی تغییر دادم.
حالا که باور فراوونی رو قبول دارم از خرج کردن حالم خراب نمیشه واتفاقا لذت میبرم وحالم خیلی خوب میشه .
حالا خوب یا بد متاسفانه پس انداز خاصی هم ندارم.
بیشتر لذت در لحظه رو دوست دارم .البته الان اینطورشدم .
همش میگم از کجا معلوم فردا باشم یا نباشم .بی خیال بزار اگه دوست دارم بخرم بپوشم بخورم هدیه بدم .
خداروشکر تا حالا هم جایی با کمبود پول مواجه نشدم .همیشه به اندازه کافی پول تو کارتم هس.
دقیقا باورهای محدود کننده نه تنها حالمونو بد میکنن بلکه باعث میشن فرصتهای زیادی رو از دست بدیم.
خداروشکر بیماری پندمیک بهمون اجازه ی خیلی از تغییرات رو داد.
البته بعضیا همون سال تغییر کردن ولی دوباره رفتن سمت سنتهای بیجا و رسم ورسوم های بی جامون !.
ولی من همچنان باورهامو تغییر دادم .
از خیلی از مراسمها وآداب ومعاشرتهای بی اصولمون که تعارفات وتشریفات زیادی هم داشت دست بر داشتم.
مثلا هر سال سال تحویل ماتم میگرفتیم که خونه ی اکثر اقوام بخصوص بزرگترها بریم .
واگر، نمیرفتیم بقدری مورد قضاوت قرار میگرفتیم که کل فامیل متوجه میشدن که پشت سر ما کیا ،چیا گفتن.
الان 3ساله که هیچ جا نمیرم .
گوشیو بر میدارم وطی روزای اول سال ،سر فرصت به هر کی که دلم میخاد زنگ میزنم وسال جدید رو تبریک میگم .
کسیم به اون صورت خونم نمیاد.
از این قانون خسته شده بودم .وبه بهونه ی همین بیماری گذاشتمش کنار.
کاری ندارم که بقیه چکار میکنن .من کار خودمو میکنم .
از تمامی مراسمهای جوونهایی که نامزد یا عقد میکنن ،بیزارم.
همش درد سر وخرج اضافیه .
به پسر و دخترم گفتم که هیچ کدومو عملی نمیکنم .
هر جا برم خواستگاری یا خواستگار برای دخترم بیاد با شهامت وجسارت تمام، اعلام میکنم که تمامی مراسمات برداشته بشه .
مثلا عید عیدی ببرن.
شب یلدا دوباره یه برنامه دیگه .
یا روزای تولد و مراسم های عروس و داماد همه وهمه حذف .
کلا مدل جشن گرفتن که مهمونی رو خیلی شلوغ میکنن وخیلی چیزا …اصلا دوست ندارم .
از مال خودمم خاطرات خوبی ندارم .
ب نظرم همشون مسخره وفقط برای مانور دادن و نمایش دادنه .
البته خدارو شکر جوونهای الان خیلیاشون به این درک رسیدن که این مراسمات جالب نیستن وحوصله ی اینکارا رو ندارن.
کاش میشد مراسمات عزا داری هم تغییر میکرد البته بازم به نسبت قبل کمترشده .
ولی قانونهای مسخره ای داریم.
طرف عزیزشو از دست داده، دلش میخاد تنها باشه .یه عده آدم مثلاً برای تسلی دادن ،تو خونش اطراق کردن .
تازه باید تا چهلم یا حداقل تا هفت طرف ،صبونه وناهار وشامم بدی.
واقعن مسخرس.شخص عزا دار حوصله ی خودشم نداره اما باید همه ی این آدما رو تحمل کنه .
به جای اینکه یکی دست اینا رو بگیره وغذای آماده برای خانواده ی عزا دار ببره مال ما برعکسه .میان میخورن ومیرن .تازه مدام تحت کنترلشونم هستی که چرا گریه نمیکنی ؟! چرا کم گریه کردی ؟! نکنه همدیگرو دوست نداشتن و…….
ما ایرانی ها خیلی خفنیم !!!!!!!
خدا اون روزو نیاره که من عزیزی ازدست بدم اما من مثل بقیه عمل نمیکنم .واقعن اگه نیاز داشته باشم تنها باشم با شهامت میگم ببخشید میخام تنها باشم .
وهمه باید برن بیرون .
خوب میدونم این اخلاقو دارم.
چون تو عزاداری های این و اون خیلی بقیه رو تحمل میکنم .
تازه توقع هم میکننکهچرا تو اون حالت تحویلشون نگرفتی !!!
طرف خودش داره از غم وغصه میمیره باید حواسش به آدمای اطرافم باشه .
این دیگه آخر بی فرهنگیمونه !
امیدوارم خدا کمکمون کنه تا یاد بگیریم احترام متقابل به دیگران بزاریم وجایی که باید از خودمون درست مراقبت کنیم بدون ترس از قضاوت بقیه .
تو دوره ی احساس لیاقت که خیلی قشنگ تفهیم شدیم که خودمون از هر فرد دیگه ای مهم تر وباارزش تر هستیم .
پس نباید زیاد نگران حرفو وحدیث مردم باشیم.
این مردم در همه حالی حرف میزنن پس باید بدون اهمیت دادن کار خودمونو بکنیم وراحتی وآرامش وآسایش خودمونو در نظر بگیریم.
شعار نمیدم واقعن این تغییرات رو صورت میدم .
استاد درخاست کردن چند تا عبارت تاکیدی از تغییر برای خودمون بسازیم.
تغییر ینی داشتن شهامت !
کسی که تغییر میکنه از جسارت و شهامت زیادی بر خورداره!
تغییر ینی بزرگ شدن !
تغییر ینی اعتماد به نفس بالا پیدا کردن!
تغییر ینی کنار گذاشتن ترسها ونگرانی ها !
تغییر ینی اعتماد به خدا !
تغییر ینی ریسک ویافتن فرصتهای طلایی !
تغییر ینی ایجاد افکار قدرتمند کننده .
تغییر ینی رشد کردن !
تغییر ینی نگرش تازه !
تغییر ینی یافتن مسیر تازه !
تغییر ینی ایجاد فرهنگ درست !
تغییر ینی شکل گیری باورهای درست و به جا !
تغییر ینی رشد عقلی و فکری!
استاد جونم مرسی از این فایل قشنگت که کلی آگاهی های ناب بهم داد.
امیدوارم هر جایی که لازم و نیازه بتونیم با شهامت تغییر کنیم .
همه ی ما اینجا برای تغییرات بزرگ جمع شدیم انشالله که با یاری خدا وعزم واراده ی خودمون و پیرو راهنمای ارزشمندمون که استاد عزیز هستن ،در مسیر درست حرکت کنیم .
استاد جونم عاشقتم دوستت دارم خیلی زیاد !
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
سوال:وقتی تغییری در رند روتین شما رخ میدهد چه واکنشی نشان میدهی؟
من نسبت به همسرم علاقمند به تغییر هستم،خیلی موقع ها شده پیشنهاد دادم ک برای غذا خوردن بریم یه رستوران دیگه اما ایشون مخالفت کرده
من خیلی دوست دارم محل زندگیم رو تغییر بدم این خونه براشون نقطه امن شده
کلا استقبال میکنم از تغییر چون تجربه ام بیشتر میشه
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
اولین تغییر من مهاجرت از روستا به شهر بود،چون از بچگی علاقه زیادی به شهر داشتم و وابستگی به خانوادم نداشتم مقاومتی هم نداشتم هر بار تجربه های جدید آدمهای جدید و….
یکی دیگه از تغییراتم که این به اجبار بود تغییر باشگاهی بود که میرفتم چون که عادت کرده بودم به بچه های باشگاه قبل و محیطش
وقتی وارد باشگاه جدید شدم تا یک هفته منگ بودم
آدمها،محیط،جو، انرژیش،همه چیش جدید بود
اما سریع عادت کردم و ایت تغییر باعث شد دایره ارتباطیم بزرگتر بشه،یه روزایی به چالشهای جدیدی میخوردم و تجربه کسب میکردم،الگوهایی میدیدم که کمک میکرد به خودباوریم کلا روی شخصیم خیلی تاثیر داشت
یکی دیگه از تغییراتم کوتاه کردن موهام بود،موهایی ک فقط بخاطر تایید اطرافیانم داشتم تحمل میکردم
اما یروز تصمیم گرفتم که کوتاه کوتاهشون کنم
اصن حس خیلی خوبی داشت اون سبکی ک داشتم بعد کوتاهی خیلی بهم چسبید،یا همین چند وقت پیش برای اولین بار تو عمرم رفتم و رنگشون کردم خیلی چهرم باز شد
خودمم خیلی خوشم اومد از این تغییری که در چهرم ایجاد کردم
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
وقتی این فایلو گوش کردم داشتم خونه رو تمیز میکردم وقتی گفتین از تغییرات کوچیک شروع کنین
آگاهانه شروع کردم به تغییر وسایل خونه
یا وسایلی که جاشون ثابت بود و برای استفاده ازشون بدون فکر کردن میرفتم سراغشون جاشون رو عوض کردم
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
یه رفتار شخیتی هس که اون هم رک حرف زدن هس وسرد صحبت کردن هس
باید روی کلامم دقت کنم از کلمات و صفات زیبا استفاده کنم،گرمتر گیرا تر صحبت کنم
دایره لغاتم رو باید گسترده تر کنم
موقع جواب دادن کمی مکث کنم و فک کنم چطور میشه بهتر و محترمانه تر حرف بزنم
البته اگر دوستان در این مورد ایده و راهکاری دارن،ممنون میشم بهم بگن
و سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
هرکجا که هستین در پناه خدای مهربان باشین
به نام خدای مهربان. همون که هدایت گرم است به سمت نعمت بیشتر به روشی اسانتر
خدایا من تسلیم هستم. ارام ورها. خودت هدایتم کن. کمکم کن. خدایا تو بگو. تو از قلب من اگاهی. تو بین من وقلبم هستی. از هرخیری که ازجانب تو میرسه محتاجم. من فقیر درگاه توهستم من محتاج محبت وعشق تو هست. من محتاج هدایت توهستم. دربرابر تو خاشع هستم
سلام ودرود من رااز شهر زیبای یزد پذیرا باشید.
استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم بخاطر این سلسله فایل ها. الان که تعهد وتمرکزم روی دوره کشف قوانین هست انگار این فایل ها مکمل وجزوه های تقویتی برای من هست
خیلی وقت ها از تغییرات استقبال کردم. وخیلی جاها به شدت مقاومت.
هرکجا مقاومت کردم بخاطر باورهای محدود وترس های خودم بوده. دست تسلیم بالا میبرم ومیگم. هر شری به من رسیده از فرکانس ها ترس هام بوده
استادعزیزم. من برای اومدن در مسیر این سایت وهمفرکانسی با شما به شدت مقاومت داشتم با استاد دیگه ای تمرین میکردم. وفقط او راقبول داشتم. بارها دوستان بهم میگفتند با استاد عباس منش کار کنی بیشتر نتیجه میگیری. ولی من کله شق بودم تا تضادها شروع شد همسرم به شدت مقاومت میکرد تمرین کردم وگوش دادن فایل های استادم را.
وهدایت شدم به سمت شما. وچه مبارک تغییری. انگار تازه میفهمم ودرک میکنم قوانین را
استاد تغییر اگاهانه ی من. رفتن تو دل ترس ها. از چیزهای کوچک شروع کردم مثل ترس از سگ. یا ترس از تنهابودن در شب
استاد اگاهانه شروع کردم رفتن تو دل ترس قضاوت دیگران. لیزر کردن خال های صورتم. وچقدر مدت یک هفته به اندازه ی یک سال بزرگ شدم.
استاد تمرین بعدی عینک بود که الان 18 ساله من عینگ میزنم. پارسال با کار کردن روی باورهام. شماره عینکم یک درجه کمتر شد. والان مدت سه هفته هست دیگه عینک نمیزنم. حتی ساعت های زیادی که روی سایت کارمیکنم. فقط موقع ظهر عینک آفتابی طبی میزنم.
استاد من خواستم تغییر کنم وشروع کردم
استاد اگاهی بازرگانی به شدت روی اعتماد به نفس وقصاوت دیگران کمکم کرد.
استاد یه تغییر بزرگی که کردم. روی توحید وکمک خدا حساب کردن کار کردم وچقدر تغییرات درزندگی من رخ داد
تغییر دیدگاهم نسبت به مردها. روابط عاطفی. به شدت توی زندگی خودم تغییرات محسوسی داشته
استاد بهترین دوستم که تقریبا هرروزه ساعت ها کنارم بود یکمرتبه از پیشم رفت. هم توی کار به شدت ضربه خوردم هم تو احساس وابستگی که بهش داشتم. ولی تونستم به حول وقوه الهی خودم راجمع کنم وروی خدا دیگه بیشتر حساب کنم. براش بهترین ها را آرزومندم. خیلی دوسش دارم ولی دیگه بدون وابستگی
واین خیلی تغییر بزرگی بود. خیلی برام درس ها داشت. انگار خداوند برام پلن جدیدی درنظر داره. وحال دلم بی نهایت عالی هست.
استاد برنامه ی الان من. هدف من. کار کردن روی دوره کشف قوانین هست. باید با این دوره تعییر کنم. روابطم رادرست کنم. ترمزهام راپیدا کنم. تمرکزم روی این دوره هست.
بازم میام مینویسم.
سلاام به مرجان خانم قوی و مستقل و فوق العاده بینظیر که من همیشه تحسینش میکنم
مرجان جان چند دقیقه قبل برات کامنت گذاشتم توی دوره کشف قوانین گفتم بیام اینجام یک کامنت بزارم (تمرین بهبودگراییه:) )
توی اون کامنت یکم درمورد بهبودگرایی گفتم حسم گفت بیام بازم بنویسم درموردش
بهبودگرایی چیه؟
خب بیا به این سوال با تمثیل جواب بدیم بهبودگرایی چیزیه که:
• بهم اجازه میده این کامنت رو فارغ از اینکه جایی هستم که تمرکز کامل دارم یا جای هستم در-کمال- یا خیر بهم اجازه میده بنویسمش و خیلی به نوشتن کلمات در حد کامل اهمیتی نمیده و همینکه منظور رو برسونه براش مهمه و فقط به کامنت فکر میکنه
• بهبود گرایی چیزیه که حتی اگر میتونم سه چهارخط صبح کدنویسی بنویسم و مینویسم و نمیزاره بخاطر اینکه نمیتونم صد خط بنویسم حالم رو بد کنم چون براس رشد اهمیت داره
• بهبودگرایی چیزیه که هدفش اینه که دوباره چیزیو از دست نده و اگر هم یکبار روتینش خراب شد نجوا ها نمیزاره بیان و هرموقع بتونه روتینش رو از سر میگیره!
• بهبودگرایی نمیگه دیگه دیر شده میگه ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست
• بهبودگرایی این نیست که حتما باید پشت میزم دفتر باز و خودکار ها مرتب شده باشه تا تمرین کنم بلکه میگه هرفرصتی برای تمرین خوبه و من توی ذهنم در طول روز صد ها بار میتونم تمرین فراوانی(برای مثال) انجام بدم
• بهبودگرایی یعنی من از هرفرصتی برای دیدن زیبایی های خودم، رشد و پیشرفت های خودم، بهبودهایی که خودم رو دادم استفاده کنم
• بهبودگرایی یعنی ایده ایی که دارم رو اجرایی کنم و بیش از حد بهش فکر نکنم و فارغ از اینکه اون ایده در حد کمال هست یا نه برم سراغش
• بهبود گرایی یعنی با هرچیزی که دارم الان شروع کنم و هرچقدر هم میتونم با امکانات الانم سعی کنم پیشرفت کنم
• بهبود گرایی با انتظار بیش از حد و تفکر و نشخوار های ذهنی در تضاد هست..
• بهبود گرایی چیزیه که اینقدر مارو درگیر رشد میکنه که اجازه نمیده که به نازیبایی ها توجه کنیم
• بهبودگرایی یعنی وقتی داری توی خیابون قدم میزنی به زیبای های شهرت توجه کنی گفتگو های ذهنی ات رو جهت دهی کنی،، به راه حل یک مسئله فکر کنی،، خودت رو تشویق کنی و..
• بهبودگرایی یعنی اگر دیروز رو خراب کردی بحای تمرکز بر دیروز و روزایی که خراب کردی تمرکز کن امروزت رو چطور بهتر بسازی.
• بهبود گرایی یعنی هرموقع خودت و توی ایینه دیدی قربون صدقه خودت بری و برای خودت بوس بفرستی تا احساس ارزشمندی خودت رو تقویت کنی
• بهبودگرایی نمیگه برای ورزش کردن حتما باید جای مناسبی باشم با لباس مناسب داشته باشم بلکه میگه اگر میتونی یک کوچولو به عضلاتت فشار بیاری این کار رو بکن.
• بهبودگرایی میگه دیر رسیدن بهتر از اینه که هیچوقت نرسی.
• بهبودگرایی میگه هرموقع فکر کردی باید تغییر کنی این کار رو انجام بده و زیادی فکر نکن!
اما کمال گرایی چی میگه؟
• کمال گرایی “که متضاد بهبودگرایی هست” میگه:
• من باید حتما وقتی توی جمعی حضور پیدا میکنم کامل باشه
• کمال گرایی میگه من تا به فلان موفقیت و… نرسیدم یعنی هیج نتیجه ایی ندارم در نتیجه عزت نفسی ندارم.
• کمال گرایی یعنی من بشینم ساعت ها فکر کنم و برنامه ریزی کنم و بازم شک داشته باشم و بخوام برنامه ام رو کامل تر کنم تا قدم بردارم
• کمال گرایی میگه یا هدف های بزرگ و قدم های بزرگ یا هیچی…
مرجان جان میتونم خیلی بیشتر از اینا مثال بزنم بازم و. خیلییی میشه مثال هاش رو پیدا کرد
میدونی وقتی این مثال هارو میزنی این باعث میشه که. مغزت اگر در اون موقعیت قرار گرفت سریع هشدار بده و بهت بفهمونه که این رفتار از کمال گرایی میاد یا بهبود گرایی و منم این مثال هارو الان که زدم احساسم چند درجه بهتر شد
الانم خیلی بهبودگرایانه این کامنت رو نوشتم.
خدانگهدارت عزیزم
سلام سیناجااان عزیزم
پسر دمت گرم. چقدر امروز سورپرایزم کردی. کامنت اولیت صبح ساعت ده دستم رسید وساعت 4 جواب دادم. این کامنتت ساعت 6 به دستم رسید وبعدازظهرم راساخت. بعداز اینکه جواب کامنت اولت رادادم خوابیدم ولی باورت نمیشه یک ساعت خواب من همه اش داشتم باهات حرف میزدم درمورد قانون بهبودگرایی. وقتی دوباره نقطه ی آبی رادیدم از خوشحالی جیغ میزدم. ممنون بابت سورپرایزت
سینا جاان خیلی وقتها ما ناامید میشیم وفکر میکنیم قانون جواب نمیده یا برا من جواب نمیده یا شاید من بلدنیستم تمرین انجام بدم وباعث میشه احساسمون بد بشه واز مسیر خارج بشیم. منم بارها تجربه کردم. ولی ببین قانون که درسته. پس دوتا دلیل باقی میمونه. یا من درست انجام نمیدم که وقتی نگاه میکنی میبینی داره نشانه ها میاد. تغییرات کوچیک میاد ولی چون من شاید باورها وزندگی متفاوتی داشته باشم. یا به قول استاد بعضی ها قدرت یادگیری وذهن شهودی بالاتری دارند زودتر جواب میگیرند بعضی ها دیرتر
میدونی قشنگی این قانون اینه که باید حالت خوب بشه. یه کد کوچک هست که سرراهت قرار داده وقتی اون را بزنی دروازه ها باز میشه. پس ناامید نباش.
اگه هرروز نتیجه ها ونشانه های کوچک راببینی وتایید کنی باورت بیشتر میشه. امیدت بیشتر میشه.
ببین خودت استاد هم میگن. تقریبا 5 سال زمان برده تا کامل قانون رادرک کنند. دوسال طول کشیده تا به استقلال مالی برسند پس چرا من. ناامید بشم.
میدونی پارسال دراوج ناباوری تونستم با 14میلیون پول شروع کردم به تعمیر خونه ای که ده سال توش زندگی میکردم. اصلا هیچ جوری نمیتونستم باور کنم میتونم خانه ام راعوض یا تعمیر کنم. تقریبا چندماه تجسم وشکرگزاری کرده بودم. عکس تخت خوای وپرده ومبلمان که میخواستم توی صفحه ی گوشیم بود که یدفعه ای جور شد خانه تعمیرکردیم درسته یه خورده سختی پیش اومد اونم بخاطر باورهای غلط خود من بود ولی بالای 120 میلیون خرج خانه شده وچقدر عالی شد.
من دیده بودم جاریم ودوستم یخچال دوقلو خریده بودن.وبرام منطقی شده بود که منم بخرم با اینکه همسرم مخالفت میکرد جورش به سادگی همراه اجاق گاز خریدم.
سینا جااان ولی برام عادی شد. میفهمی یادم رفت گه اینا رو من خلق کردم
یا آرزوم بود دوره ها را بخرم. به سادگی دوره ها خریداری شد
یا از بس النگو دوست داشتم بارها از خدادرخواست کردم بخرم. باورت میشه به سادگی ظرف چند ماه خریدم. اونم 7لنگ برای دست راستم. تک پوش برای دست چپ
سینا جااان انسان فراموشکاری
یادم رفته بود چقدر دلم میخواست یه دوست خوب داشته باشم. خدا مینا رابهم هدیه داد
یا چطوری باهم سه بار رفتیم مسافرت.
ذهن نجواگر همیشه میگه کو نتیجه .چون من ننوشتم. چون هرروز به یاد خودم نیاوردم
سینای عزیزم بهبود دادن وعمل کردن یعنی همین. یعنی یادت بیاد چه دستاوردهایی داشتی ولذت ببری وباز بخوای تلاش کنی
باورت نمیشه تو ماه گذشته منی گه مینا از پیشم رفت. ولی توکل به خداکرمی. از جاهایی پول بدستم رسید که هنگ کردم. دوبرابر ماه های قبل درامدم بالا اومد
اینقدر که هدیه گرفتم.
اینقدر که رابطه ی همسرم بامن عالی شده.
اینقدر که ارامتر شدم.
میدونی آرزوم بود یه دوستی داشته باشم عباس منشی که ساعت ها درمورد قوانین باهاش صحبت کنم وتو به سادگی اومدی توزندگیم.
ولی باز ذهن فراموشکار. کمالگرا. کم کم کامنت نوشتنم راکم کرد
من تو این دوماهی که باتو دوست شدم وهرروز کامنت نوشتیم چقدر تمرین انجام دادم. تمریناتی که همه از بهبود گرایی میاد. چقدر از کامنت های تو ایده میگرفتم وهمون روز عملی میکردم.
دیروز یه فایلی از استادمیدیدم. شاید 5 دقیقه ی اول صحبت استاد. یادتو افتادم که باید عملگرا باشم. همون موقع پوز کردم ونزدیک نیم ساعت داشتم تمرین انجام میدادم.
سیناجااان شاید یه صحبت وکامنت الان برام بنویسی ویاد م بره. ولی زمان هایی بوده که یدفعه از کامنت تو ایده ای به ذهنم اومده وچقدر کمکم کرده
سینای عزیزم. دوست خوبم. ازت میخوام بیای بازهم درمورد باور فراوانی واحساس لیاقت باهم صحبت کنیم که چقدر پاشنه آشیل مته. چقدر باید روش کار کنم .
این دوماه که بیشترین تمرین من روی این دوتا باور بود توی همه چیز خودش رانشان میداد ومیفهمیدم به خاطر کار کردن روی این دوباور هست.
دوست خوبم. از خوندن کامنت هات لذت میبرم ودرس یاد میگیرم.
واقعا دلی دوستت دارم وتورادست خدامیدونم تو زندگیم.
هرموقع میخوای تمرین انجام بدی بیا برای من بنویس. هم ردپا ازت میمونه. وخودت میتونی بعدااستفاده کنی. هم حین نوشتن تمرکز میگداری واین بزرگترین تمرین هست. هم من وهزاران نفر دیگه ایده میگیرم وبه گسترش جهان کمک میکنی. میدونی من از جمله کسانی هستم که باخوندن ونوشتن بیشتر از فایل دیدن وگوش دادن ارتباط برقرار میکنم ودرک بهتری پیدامیکنم.
برات بهترین ها راارزومندم
مرجان عزیزم سلام
من ازت بینهایت سپاسگزارم که برام نوشتی
چقدر خوشحالم برات و تحسیت میکنم که اینقدر خوب روی خودت کار میکنی بهبود گرایانه و عمل گرایانه
مرجان جان درمورد فراوانی و احساس لیاقت گفتی
این دوتا رو من کامل متوجه شدم که پاشنه آشیل من هست
میخوام درمورد احساس لیاقت صحبت کنم که به شدت توی مواردی احساس میکنم ضعف دارم درمورد این موضوع ولی میخوام بهتر و بهتر بشم توش و این باور احساس عدم لیاقت یکسری الگو های تکرار شونده مرجان جان داره برای من رقم میزنه!!
مثلا من کلی فرصت دارم یا میبینم میتونم کلی فرصت برای خودم ایجاد کنم اما میبینم اما از فرصت ها استفاده نمیکنم
ایده هام رو گاهی اوقات ایجاد نمیکنم و…
این موضوع خیلی برای من پیش میاد و من حتما باید حلش کنم.
یکی دیگه از علائم احساس عدم لیاقت در من اینه که من به تصمیمات خودم و برنامه هام اطمینان نمیکنم! و جدیشون نمیگیرم به همین دلیل میرم توی شک و از این شاخه به اون شاخه پریدن
مثلا من یکسری تصمیمات میگیرم برای اینکه یک سبک شخصی برای خودم داشته باشم توی یکسری مسائل اما مغز هعی میاد میگه مطمئنی این سبک درسته؟ و هعی به شک میندازه
این چیزایی هست که همش مربوط میشه به احساس لیاقت.
احساس لیاقت به همه گیز تقریبا گره خورده.
احساس میکنم خیلی زیاد باید گفتگو های ذهنیم رو کنترل کنم، خیلی زیاد ویژگی های مثبتم رو ببینم، خیلی زیاد با خودم اگاهانه مثبت صحبت کنم و بهترین رفیق و صمیمی ترین رفیق خودم بشم
مرجان میزان احساس لیاقت ما چیزیه که میزان کنترل ورودی مارو مشخص میکنه، میزان عملگرایی مارو مشخص میکنه، میزان رفتن تو دل ترس هامون رو مشخص میکنه و…
من اگر برای خودم ارزش قائل باشم هیچوقت نمیزارم ورودی نامناسب به ذهنم برسه!..
من اگر برای خودم ارزش قائل باشم روی باور هام کار میکنم.
میدونی دوست دارم از این به بعد خیلی بیشتر به خودم احترام بزارم این رو به عنوان یکی از تمرین هام دوست دارم این روزا انجام بدم! و خیلی روش ریز بشم و ببینم اصلا برای خودم واقعا احترام دارم قائل میشم؟؟ برای تصمیماتم؟ برای افکارم؟
و سعی کنم رفیق صمیمی خودم باشم!
مرجان جانم شما دوره احساس لیاقت رو داری خیلی دوست دارم از تجربیاتت و تمرینانی که میدونی منم راهنمایی کنی تا باهم این احساس لیاقت رو بسازیم:)
حالا من فعلا با همین مواردی که گفتم سعی میکنم خیلی زیاد و تمرکزی تکرار کنم تا احساس لیاقت بیشتری داشته باشم:
• جهت دهی گفتگو های ذهنی
• احترام قائل شدن برای همه چیز خودم: افکارم، تصمیماتم، زمانم(چقدر مهمه این)، ورودی هام و..
• رفیق صمیمی شدن با خودم
• خیلی زیاد توجه کردن به توانمندی هام و توانایی هام
• تحسین و تشویق خودم سرزنش ممنوع
اینا چیزایی هست که بهبودگرایانه حواسم بهشون هست;)
افرین سینا که با درک الانت میخوای باور رو اجرایی کنی با هر ایده ایی که بهت میرسه من برای این تصمیماتم احترام قائل هستم و حتما این تمرینات رو انجام میدم
مرجان جان عاشقانه کامنت هات رو میخونم و درس میگیرم عاشقتممم دوست عزیزمم
خدانگهدارت
بنام خداوند هدایتگر سلام خدمت استاد عباس منش و همچنین مریم بانو
من یه بار سر سری گوشش دادم ولی یه چیزی که من سالهاست باهاش دست و پنجه نرم میکنم و نمیتونم تغییرش بدم؛مقوله نه گفتن یا به عبارت کم رو بودن خودم هست که خیلی جاها بهم ضربه زد چه مادی و چه از لحاظ روحی.من نصبت به گذشته خودم و آشنایی با استاد در این مقوله شاید 2 درصد بهتر شدم ولی هنوز دچارش هستم:
به قول استاد ما خودمون میدونیم مشکل کارمون کجاست ولی برطرفش نمی کنیم من که خیلی برام سخته. اگه کسی ازم پول بخواد یا بگه کمکم کن من نمیتونم نه بگم.و بعدش خودخوری میکنم.و همیشه آرزو میکنم تو اون شرایط قرار نگیرم.اما در مقابل قدرت نه گفتن به همسرم خیلی برام راحته؛اما این به این معنا نیست که رابطه ام با همسرم و پسرم بد باشه.ن ؛اتفاقا رابطه عاشقانه عالی داریم فقط در مورد پول دادن یا وسیله دکوری که میخواد بخره.خیلی راحت نه میگم.هرچند بعد باز براش میخرم.
اما بقیه مردم اگه کسی ازم پول بخواد اگه نداشته باشم .یه دروغهای کثیفی سر هم میکنم که هم بهش پول ندم هم اون طرف از دستم نرنجه. یا اینکه به بعضی صاحب کارا بخاطر رودر بایستی قول میدم کارشونو انجام بدم ولی دیگه جواب تماسشونو نمیدم؛و این قدرت نه گفتن خیلی ازم انرژی میگیره و خودمو آدم بی ارزشی میدونم.من بعد آشنایی با استاد خیلی بهتر شدم اما هنوز از خودم راضی نیستم .و این بخاطر عزت نفس پایین خودمه؛
این مسائل جزی از زندگی من بوده و هر روز دارم سعی میکنم تکلم رو طی کنم و بهتر بشم
امروز یه چالشی برام پیش اومد و من نمیدونستم چطور حلش کنم.به خدا گفتم من با این عقل ناقصم نمیدونم چطور حلش کنم خودت راحل رو بهم بگو و خدا رو شکر خدا اون مسئله رو تقریبا برام حل کرد.یکی دو روزه که به خودم قول دادم توحیدی زندگی کنم و سکان زندگیمو بدم دست خدا.خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخوام
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی.خدایا دوست دارم.خدا دستمو رها نکن که من به یه آب خوردن مشرک میشم.دوستان عزیزم ممنونم بخاطر کامنتهای بی نظیرتون.
به نام خدای روزی بخش که هر چه دارم و میدانم از ان توست و برای بنده ات ارزانی داشتی
مرحله اول
مثال 2
ازدواج رفتن به خونه شوهر
من شرایطی برام جوری شد ازدواج کردم و بعداومدم خونه خودم وکارم خیلی سبک شد جوری که تمرکزم رفت روی خانه داری و بعد اروم اروم مهارت بیشتر بیشتر شد قبلش نظم دوس داشتم ولی فقط توی کمدم و روی لباسام بود ونمیتونستم همه ی خونه رو از پسش بر بیام و بعد ازدواج کلن اومدم خونه خودم دیگه کلی لذت میبرم همه ی خونه هلو اشپزخانه اتاق پایین بالا همه چی اوکی شد و منم وارد شدم و برام این کار که زمانی سخت ترین کااار بود و مرحله سخته مبارزه با قول بود که نمشد حل کرد ولی این کارم به خوبی و راحتی یادگرفتم و کلی لدت بردم بعد طوری که همه چی اوکیه و تمیزه حالا دلم یه سرگرمی دیگه یه منبع درامد دیگه شاید وتولید محصولی دیگه رفنم سراع نقاشی درامد بالایی نداشتم و حامی هم نداشتم ولی طبق قانون که تو بخا و طبق داشته های الانت حرکت کن شروع کردم با دفتر و خوردکار که تو هر خونه ای پیدا میشه از یه طرف تمرین شکر گزاری میکنم و تازه یادم میاد اول که دفترم نداشتم با با کارتن ها و کاغذ ها مینوشتم بعد جور شد دفتر طراحی دوره اموزشی دفتر ابرنگ ابرنگ کلی چیزا اولش یه خودکار و یه دفتر بود ببین حالا شدن چند بخش سپاسگزاری جدا طراحی جدا و باز هم ازش میخام به قدمی که درسته تغییرم بده و کلی لذت ببرمو بسازم
مرحله دوم
من گاهی باز هم نیاز به لذت دیگه دارم لذت تغییر کوچک و لدت بخش دیگه
چه تغییراتی بزنم این هفته یه مانتو جدید پوشیدم کلی برام جالب بود چقد رنگش مدلش بهم میومد و قشنگ بود چقد لدت بردم
گاهی دلم میخاد کار وقدمی جدید بردارم مثلا منکه طراحی میکنم دوس دارم یه رنگه کوچیکم بهش اضافه کنم
دوس دارم منکه تو خونه ورزش میکنم پیاده روی یه برنامه ساده چندتا حرکتم انتخاب کنم برای ورزشم
دوس دارم وقتی فایل میبینم و توی باور سازی مینویسم اگاهی و اطلاعات دسته بندی ششده مثل درس نامه و تمرین عملی بنویسم تو دفتر
مرحله سوم
دختر امتحان کن تغییر بده اون زهنته که میترسه اون زهنته که میگه خرابش میکنی ولی من بهت قول میدم از این بهترم داریم از این زیباترم داریم
من عاشق بازیم عاشق تغییر افراد تغییر مکان تغییر لباس تغییر خونه تغییر ماشین تغییر کار تغییر غذا تغیر ورزش
منم که دسته تو رو میکشم و تغییرو برات میارم من خدام و مطمن باش لذت میبری و بزرگ تر میشی و اگاهیتو بیشتر میکنم یا میای یا میکشمت
خداجونی منو عاشق تغیرهات کن که خودم با لذت مشتاق بشم تغیرر کنم و کلی فرصت و سود بسازم
خداجونی من میدونم تو همواره کنارمی و شرایطو تغییر میدی تا لذت بیشتری ببرم از گزشته تا حالا چقد زندگی خونه شرایطو بهتر بهتر کردی پشته همه اینا تویی بینهایت شکر عاشقتم
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای
تو رابطه
بیشتر وقتا تنهام و کلی وقت دارم و یه هیجان و لذت میخام
میدونم نمیشه گدایی توجه کرد و کسی به تو توجه و لدت و عشق نمیده
میدونم نمیشه کسی حرکت کن و کاری کنه تا من لدت ببرم من خودم باید برای خودم تغییر حرکت و لذت ببرم و استفاده کنم
من میدونم برای اینکه لذت ببری باید خودت لذت ببری از خونت ادما تا جهانم بهت لذت ببخشه
پس تغییر کنم توی رابطه از خودم لذت ببرم از بقیه لذت ببرم حتی تو تنهاییم بدونم اون تویی که لحظه هامو چه تنها چه با بقیه شاد و مفرح میکنی و مثبت بی نهایت سپاسگزارم
من میدونم هر تغییری به نفعه حتی طلاق حتی اخراج از بازی
اینها همه نشونه های ربه برای کنترل زندگی برای خیریته هست
مثال قشنگ طارمی من میگفتم بازی بدون طارمی نمیشه مهره اصلی هست و بعد بازی بعدی دیدم اگه باور خوب باشه حتی اگه مهره اصلیتم نباشه و حریفم قدررر ولی برد ممکنه و چقدر لدت بردم که هیچ شکستی معنا نداره و همواره اتفاقات باعث پیشرفت میشه من هموار زندگیمو و خانواده و اطرافیانمو دوس دارم و بلاخره به هر دلیلی اگه تغییر کنن میدونم به سود و خیرته منه و بینهایت متشکرم
تو کار
تو خونه داری
باید قدم های طلایی جدید برای خونه ام وسایلم بردارم
و کارهامو راحت تر و زودتر بردارم و نزارم کاری عقب افتاده بشه
تو نقاشی
حرکت از رود خانه به دریا
از کانال تو روبیکا بیام تو سایت ارتقا بدم
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری
توی روابط
کلی زوق شوق بزارم برای خودم
کلی عشق بدم به خودم
مثل حمام روغن کاری ونقاشی
توی کار
خانه داری
اهرم رنجو لدت کار عقب افتاده بسازم برای کارهای خونه و نقاشی
فیلم هایی که میگیرم تو روبیکا میزارم تو سایت هم بزارم
برنامه بچینم برنامه بهبود های زندگی
یه صفحه بزنم و قدم های اصلیمو توش بنویسم و بعد اونهارو اروم اروم بهبود بدم
اهان یه چندتا صفحه میزنم بعد باید هر روز تغییری بدم توی کارام و بعد اون لیستو تیک بزنم مثل لیست کاری کارمندا که وارهاشو میکنم میان تیک میزنن
دیگه بزن بریم برای تمرین و قدم های بهبودی و تغییری طلایی
قدم به قدم
قدم هایی راحت به سوی تو به سوی خوشبختی بیشتر
در پناه و هدایت حق
به نام خدای امرزنده و هدایتگر
باورهامو اصلاح و بهتر میکنم
1.یه جا من گفتم من دنبال جلب توجه نیستم
من دنبال عشق بقیه نیستم
گفتم میدونم هیچ کسی درخواست منو قبول نمیکنه و بهم توجه نمیکنه و بعدشم میره
من خدامو گم کرده بودم و کمی احساس داشت بد میشد که راه حل برام سبز کردی توجه به اصل ینی تو توجه به منبع عشق وتوجه به اجابت کننده هر خواسته ای با عشق
وبعد یادتو تو دلم انداختی و با نشانه هات هدایتم کردی به احساس نیاز عشق و پیدا نمیکردم و احساسم داشت بد میشد و من ازت هدایت تواستم میدونستم تو همواره بهم نزدیکی و اجابت کننده خواسته هامی و من همواره هر درخواستی دارم با سره بالا انجام میدم به همسرم به خانواده چون میدونم اونها دستای تو هستند و دیگه من درخواستمو سوالمو با جرات میپرسم تا خودت جواب و بسته هدیه رو پست میکنی و دریافت میکنم به راحتی شکرت شکرت شکرت
با این باور خیلی راحت چقد احساس نیاز میارم پیشه تو منبع روزی بخش مهربان و هدایتگر امید بخش که همواره کنارمی و از نیاز هانمبترسم چون میدونم هر نیازی اجابت میشه با ایده و اقدام و احساسم فوق العاده هست
مثلا نیاز عشق ایده سپاسگزاره خودت باش و با خودت کلی لدت ببر و با دیگرانم از انها لدت ببر و سپاسگزارشون باش
مثلا نیاز پول
بدون منبع روزی خدا هست و ارام ارام بیشتر میشه با تکامل و همواره با پول هات دوس باش و سپاسگزار باش به خاطر وجودشون و راحتی بدون زیاده و اگه هم خرجی باشه کمه و اونم خیلی ارزشمند خودش میگه چی لازمته
با رشد کردن با حرفه ای ترشدن پولتو بیشتر میکنی و دیگه نمیخاد به زور پولاتو بیشتر کنی مثل خرید طلا و خودت حرکت نکنی با رشد خودت همه زندگیتو و پولات بیشتر میشه
2 اصلاح باور
من میدونم ما هیچ وقت تنها نیستیم همواره کناره تو لذت میبریم یا کناره دستای تو هستیم که باز هم تو فرستادیشون
و من با این باور از همسرم خانوادم اطرافیانم که دستان تو هستند لدت بیشتری میبرم و سپاسگزارتم
اقدام های انجام شده
باورهام قوی ترن خدارو صد هزار مرتبه شکر
برنامه روزانه نوشتم و تیک میزنم مرتب تر شده یادم میمونه بهبود و تغییر روزانه بدم
رابطه نون خیلی خفن تر شده
راحت درخواستو سوال میکنم جراتم بیشتر شده
به نام خداوند بخشنده مهربان
زمانی که داشتم این فایل رو برای اولین بار گوش میدادم اومده بودم پارک برای پیاده روی و زمان پیاده روی بارون گرفت اومدم توی ماشین نشستم و همزمان آفتاب هم در اومد و من قشنگترین رنگین کمانی که تا الان دیده بودم رو دیدم ، رنگین کمونی بزرگ کامل بعد دوتا رنگین کمون همزمان نزدیک هم ایجاد شده بود که اولین بار بود دوتا رنگین کمون تو یک صحنه از آسمون زیبای خدا میدیدم.
خدایا شکرت برای این همه نعمت و زیبایی
میخوام در مورد تغییراتی بگم توی زندگیم که اول خیال میکردم سخت و مشکله ولی بعد خودم رو سپردم به خدا و به خودم گفتم این تغییرات باعث ورود خوبی و مسیر خیر توی زندگیه من میشه.
یکی از این تغییرات توی محل کارم بود مثلا ، امسال محل کارم تغییراتی داشت باید دو روزش رو جای جدیدی میرفتم ، اول یک مقدار مقاومت داشتم بعد خودم رو سپردم دست خداوند و الان میبینم که این تغییرات به نفع من بوده و اون دو روز جدید راحتر هستن به لطف خدا و نتایج بهتری داشته برای من نسبت به سال قبل.
تغییرات دیگه مربوط میشه به برنامه ایی که با اون کارامو توی سیستم انجام میدادم شروع کار من با یک برنامه بود ولی برنامه های دیگه ای هم بودن حتی نسخه های از این پیشرفته تر ولی خب چون مدرس من روز اول گفته بود این برنامه خوبه دیگه توی ذهنم مقاومت داشتم و سراغ برنامه های جدید نمیرفتم اما خب شرایطی پیش اومد و مجبور شدم از برنامه های دیگه استفاده کنم و با تلاش کمی تونستم به اون ها عادت کنم دیدم چقدر بهتر هست این برنامه های جدیدتر و به خودم گفتم چرا زودتر این کارو انجام ندادم ! این برنامه امکانات بهتر پیشرفته تر و زیباتر با اتصال بهتری نسبت به برنامه ی قبلی داشت ،و راحتر میتونم کارهامو باهاش انجام بدم .
مورد بعدی تغییر ، من چند سال بود یک روش رو توی کارم آموزش دیده بودم و چون چند سال برای این روش وقت گذاشته بودم ، امتحان کردن روش دیگه و رفتن به یک سمت دیگه خیلی برام سخت شده بود ولی الان چند روزه یادگیری روش دیگه رو شروع کردم و بدون در نظر گرفتن اون چند سال میگم این مدت لازم بوده برای کسب تجربه و میدونم با این روش جدید چیزهای بهتر و پیشرفته های قابل توجه ای بکنم این کارو شروع میکنم.
سلام خدمت استاد وکسانی که کامنت منومیخونند
استاد تو جابه جایی اخیرم در دفتر کاری
چون در دفتر قبلی کلی زحمت کشیده بودم و شاید زحمت هایم بی فایده میشد و به خاطر احساس خستگی و ناراحتی کردم و به خدا گفتم که چرا
بعد الهام ها که بهم شد فهمیدم این هم جزوی از روند پیشرفت من بوده تا خواسته هام رو بشناسم و با توجه به احساس خوبی کا داشتم فهمیدم که حتما موقعیت بهتری هس برایم
که همین هم شده و با افراد خیلی بهتر و پرکارترین و حرفه ای تری همکار شدم که بی نهایت ارزشش رو داشت و بعدا هم اینو بهم الهام شد که میتونه اون زحمت هایی که کشیدم هدر نره و اگر خدا بخاد همون ها میتونن کلی برایم ثروت بیارن
تغییری که در قبل بوده برام به هم خوردن کسب و کار قبلیم که خیلی خیلی مقاومت داشتم جوری که به شدت افسرده شده بودم اما الان بی نهایت خداروشکر میکنم بابتش
بی نهایت تجربه هاش خیلی عجیب برای شروع کار جدیدم کمکم کرده
تو رابطه عاطفی قبلیم هم وقتی که بهم خورد بی نهایت افسرده شدم اما این باعث شد ضعف هامو بشناسم و کلی کتاب و مطلب بخونم در مورد روابط و ب امید خدا موفق تر خواهم بود در رابطه زیبای بعدی
به نام خداوند آفریننده زیبایی ها
سلام ودرود فراوان براستادعزیز ومریم جان نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
خداراسپاسگزارم فایل جدید استاد رادیدم ودرمورد واکنش به تغییرات درزندگی است
این موضوع یکی ازپاشنه اشیلهای من است
وبابیشتر تغییرات مقاومت دارم
ومدتی طول میکشه هرتغییری راوارد زندگی کنم
بیشتر کارهای روتین راانجام میدهم ولی بعد آشنایی باسایت محبوبم وشنیدن آگاهی های عالی که استاد ارائه میدهند دارم بهتر میشم
من ماشین دارم ورانندگی هم بلدم وسالهاست رانندگی کردم ولی به شکلهای مختلف خیلی کم ازماشین استفاده میکنم و بیشتر بااسنپ رفت وآمد میکنم واکثر اوقات ازمسیرهای مشخص که همیشه میروم بازم میروم
استاد شما درست میفرمائید که تغییرات باعث بهبود ورشد شخصیت وکار وزندگی ما میشه ولی دل وجرات زیادی هم میخواد
قدم اول رابرای تغییر برداشتن خیلی مهم است وبعدش دیگه آدم روی روال می افتد
برای پیاده روی ازمسیرهای مختلف رفتن را امتحان کردم وخوب بوده وجاهای جدید وزیبا دیدم ورستورانهای مختلف راامتحان میکنم وبرای خرید سعی میکنم همیشه یکجا خرید نروم وازفروشگاههای مختلف خرید کنم
برای تغییر محل کار ومهاجرت ازشهرستان به تهران سه سال قبل اقدام کردم که اولش دلهره داشتم ولی بعد عادی شد برام واز نتیجه راضی هستم ودرامدم بیشترشد وشرایط کاری عالی شد
استاد عزیز غلبه بر مقاومتها برای تغییر کارراحتی نیست وباید خیلی روی خودم بیشتر کارکنم انشالا به کمک خدا وراهنمایی های شما موفق میشوم
درپناه خدا سلامت وشاد وسرفراز باشید
بنام خدای مهربانم
درمورد مقاومت من در برابر تغییر
بطور بسیار زیاد درمورد غذا
مثلا من از پیاز توی غذا و پیاز داغ متنفر بودم
و جالبه که با دیدن ی صحنه از خوردن پیاز داغ و نون مهران مدیری چنان دلم خواست تجربه کنم
و این شروع علاقه من ب پیاز بود و خب دیدم ی سری غذاها مث آش رشته با پیاز داغ خیلی بیشتر مزه میده
یا درمورد استفاده از هل، بشدت مقاومت داشتم
چایش رو نمیخوردم
دسری که توش هل بود رو نمیخوردم
و یبار ی خانمی قیمه درست کرده بود و من از اون خوردم و خیلی خوشم اومد
ازش پرسیدم گفت هل و زنحبیل توش ریخته خیلی کم
( از هر دو متنفر بودم)
ولی وقتی دیدم اینقدر خوشمزه بود منم ب قیمه ام هل اضافه کردم و واقعا مزه نذری میگیره
( هنوز با زنجبیل ، سرکه ، سیاه دونه، زیره و … زاویه دارم )
یا در مورد عقاید مدهبی که از طریق خانواده و مدرسه ب من رسیده بود
بشدت مقاومت داشتم و خدا رو ی خدای سختگیر میدیدم
ولی وقتی موضوع رو رها کردم
خود خدا هدایتم کرد ب مسیر شناختش به اسانی و شادمانی بدون داشتن عذاب وجدان
یا مثلا وقتی دوستم که بعد از 5 سال ارتباط و رفت و امد زیاد یهو رابطه اش با من قطع کرد
و من ب در و دیوار میزدم که دوباره اون روزا رو باهاش داشته باشم ولی از من اصرار و از اون انکار
و بعد پذیرفتم ( البته نزیک ب یکسال طول کشید تا بفهمم)
و رهاش کردم
و خودش هفته پیش چندبار زنگ زد
و من چون این رابطه رو تمام شده دیدم و دیگه هیچ میلی ب ادامه ندارم
جوابش ندادم
(برعکس گذشته که ترس از قضاوت داشتم خالا در موردم چی فکر میکنه)
و مطمئن هستم که دستان خدا هر روز وارد زندگی من میشه تا ب من خیر و برکت برسونه
و من با اون خانم دیگه هم مدار نیستم
——————————
قسمت دوم
تغییراتی که میتونم بدم
و باید بدم
روزی نیم ساعت حتما برای بازی با پسرم وقت بذارم
خیلی دلم برای زبان خوندن تنگ شده
هفته ای ی روز ی درس از کتاب اکسفورد اسکیلز رو بخونم یا فقط گوش بدم
اها لایو قسمت ٣4 استاد رو تو این چند روزه نمیدونم چندبار گوش دادم
البته ابتدای سال و شروع متعهدانه من در سایت
من این فایل رو شنیدم و نوشتم
ولی اون بخش رو ک استاد گفتن مرتب تکرار کنیم نوشته مون رو متوجه نشدم یا نشنیدم
( در فرکانسش نبودم)
و من فقط یبار خواسته هام لیست کردم
و دوباره خدا من رو نمیدونم چطوری ولی هدایت کرد ب لایو ٣4
که پیش پیش ب استقبال سال جدید و برنامه ریزی جدید برم و دوست دارم که شروع کنم در کنار کدنویسی روزانه
اون نوشتن رو هم ک استاد گفتن انجام بدم
تغییر بعدی ، حواسم ب واکنش هام باشه و سعی کنم صبورانه تر رفتار کنم، واکنشی نباشم
بیشتر از پسر و همسرم تعریف کنم و نکات مثبتشون رو بنویسم و ب خودشونم بگم و ازشون قدردانی کنم
اکه بخوام همه رو بگم ی لیست بلند بالا میشه ولی برای شروع با همین چندتا خوبه بنظرم و باید قانون تکامل رو رعایت کنم
————————————-
قسمت ٣
عبارت تاکیدی مورد علاقه ام
خدایا هدایتم کن ب مسیر آسانی ها
خدایا قلبم رو ب الهاماتت باز کن
خدا همیشه حواسش ب منه و بهترینها رو برام رقم میزنه
من ب هر خیری که از خدا برسه فقیرم
———————————
یکی از اصلی ترین تغییرات
بهبود رابطه ام با پسرم
بارها تلاش کردم
ولی هر دفعه بعد از چند روز دوباره ب حال اول برمیگرده
چون فکر میکنم که من هنوز تسلط درست و درمون روی خودم ندارم
و یهویی واکنش نشون میدم
مثلا اون روز خسته ام
یا دخترم از صبحش نحسی کرده و من دیگه بهم خیلی فشار اومده
و یهو در برابر ی رفتار یا کار پسرم همون واکنش عصبی همیشگی رو نشون میدم
و دقیقا پسرم میگه مامان چیشد
تو که چند روز باهام خوب بودی
و اون لحظه میفهمم که خراب کردم
و این باید بذارم جز تغییرات اساسی
بهبود روابط و بهبود شرایط مالی و باور فراوانی
دوتا هدف اصلی سال جدید منه
و برای قدم برداشتن در مسیرش
میخوام تمرین لایو ٣4 رو شروع کنم
و همینطور دوره لیاقت رو مجدد گوش کنم، نت بنویسم
و امید دارم ب کمک و هدایت خدا
چون بارها تو سایت کامنتهای مادرانی رو خوندم که رابطه شون با بچه شون ١٨٠ درجه تغییر و بهبود پیدا کرده
دوستانی که رشد مالی داشتن بعد از عمل ب اموزها، استفاده از دوره لیاقت و کشف قوانین ( این دوتا دوره رو خودم دارم و باید ازشون استفاده کنم)
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان دوست داشتنی و دوستان عزیز
سپاس خدای بزرگ و متعال که این چنین جهانی منظم آفریده و با دقت ریاضی وار به جلو پیش میره . خیلی خیلی خوشحالم از آپلود شدن این فایل در این تاریخ و این روز ( دلیلشو آخر کامنتم توضیح میدم ) .
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
کلا آدمی هستم که تغییر رو دوست دارم و از یکنواخت زندگی کردن خوشم نمیاد . اصلا یکی از دلایلی که فکر میکنم به سایت استاد عباسمنش هدایت شدم همین بوده که چون این درخواست رو از خدای خودم داشتم که تغییرات بنیادین در زندگیم ایجاد کنم خدا منو به این سایت ارزشمند هدایت کرد . چون خیلی جاها خودم سعی کردم تغییر ایجاد کنم ولی به دلیل اینکه باورهای نامناسب و مخرب داشتم اون تغییرات نتیجه مطلوب رو برام نداشت برای همین خدا منو فرستاد اینجا و گفت دخترم بیا باورهاتو درست کن و از تغییراتت لذت ببر . اگر تغییری در زندگیم ایجاد میشه به چشم اختلال در زندگی نگاه نمیکنم ، ممکنه بترسم کمی و دچار استرس بشم ولی به دلیل علاقه بیش از حد به تجربیات جدید و ورود به دل ناشناخته ها سعی میکنم احساسمو خوب کنم و به مسیر ادامه بدم تا این ترس ها از بین بره و احساس متفاوتی رو تجربه کنم .
مرحلهی اول:
1. کاری رو داشتم انجام میدادم که اصلا مورد علاقم نبود ولی چون فکر میکردم پول تو این سبک و مدل بیزنس هست و تو بیزنس دیگه ای نمیتونم درآمد خیلی خیلی زیاد ایجاد کنم انجامش میدادم ، حالم خیلی بد بود و حاضر به تغییر مسیرم نمیشدم که با چکو لقد دنیا بلآخره یجا خسته شدم و کلا اون کارو گذاشتم کنار و اتفاقا بعدش آرامش و آسایشی پیدا کردم که باعث شد کیفیت زندگیم چندین برابر بیشتر بشه .
2. خیلی از روابطی که در زندگیم وجود داشت و فکر میکردم که این روابط باید ادامه پیدا کنه چه دوست چه فامیل و چه همسایه و همکار و.…. ولی خیلی از موارد زیاد زمانی که اون آدم ها به هر شکلی حتی با حالت خوب از زندگیم رفتن و فکر میکردم خیلی ناراحت و افسرده بشم ولی تغییر آدم هایی که باهاشون در ارتباط بودم باعث حال بهتر من شد و دیدم چقدر بیشتر دارم از زندگیم لذت میبرم .
3. یکسال پیش تغییر کاری برام پیش اومد و کار قبلیم ازم خواستن که دیگه نرم و خب اولش ناراحت شدم ولی یک ماه بعدش وارد محیط کاری خیلی خیلی خیلی بهتر و با درآمد 2 برابر درآمد قبلی شدم .
مرحلهی دوم و سوم :
اول کامنت گفتم یک مورد رو آخر کامنت توضیح میدم . اینجا میگم .
من از زمانی که اولین فایل ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده رو دیدم خیلی احساس خوبی پیدا کردم و متعهد شدم که تمام فایل ها رو با دقت ببینم و تمریناتو انجام بدم . برای همین بعد از پایان جلسه سوم مشتاقانه منتظر جلسه چهارم بودم و هر روز به سایت سر میزدم که ببینم جلسه چهارم آپلود شده یا خیر . دو سه روز اخیر هی میگفتم چرا استاد جلسه بعدی رو نمیذاره …..،،،،
من از اول ماه شعبان چله شکرگزاری برای خودم گرفتم و امروز که روز هفتمم هست ذکر امروزم این بود «« خدایا شکرت که تصمیم گرفتم تغییر کنم »» حسو حال عجیبی داشتم امروز بعد از گفتن این جمله و صبح 100 بار تکرار کردم ، امروز غروب دیگه گفتم استاد به نظرم فایلو آپلود کرده برو سر بزن به سایت وقتی فایل شروع شد و دیدم صحبت از تغییر و تغییر کردن و پذیرا بودن تغییرات زندگیه اشک تو چشمام جمع شد و خدا رو شکر کردم که وقتی تصمیم میگیری و پای تصمیمت متعهدانه میمونی به چه قشنگی و زیبایی خداوند هدایتت میکنه .
مرحله چهارم :
1.مورد اول : آموزش بیشتر دیدن در حوزه حسابداری و حرفه ای تر شدن در این امر هرچه زودتر
2.مورد دوم : تایم های زیادی رو با دوستانم به مکان های تکراری میریم و تفریحات تکراری انجام میدیم ، با حذف این موارد و گذاشتن همون تایم برای آموزشم میتونم خیلی پیشرفت کنم .
3.مورد سوم : دنیا دنیای تغییراته میخوام با توکل بیشتر به خدا و قویتر کردن ایمانم خودم رو بیشتر به خدا پسپارم و اگر هم تغییری در زندگی من ایجاد شد از این تغییر خوشحال باشم و اون رو برنامه ای از سمت خدا بدونم که چون نقشه ای قشنگ تر و جذاب تر برای من داشته ، منو به این مسیر جدید آورده تا بیشتر لذت ببرم چون واقعا فکر میکنم جذابیت این دنیای مادی به تجربیات متفاوت داشتنشه و نه روتین و یکنواخت بودنش .
به نظرم ما باید تصمیم بگیریم که انتخاب کنیم که تغییر کنیم تا به رشد و شکوفایی برسیم .
مثل همیشه استاد عزیز سید حسین عباسمنش ممنون و سپاسگزارم و مشتاقم که در این مسیر زیبا حرکت کنم .