ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 27

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2810 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته .من فکر میکنم اگر تغییری ناگهانی در زندگیم رخ بده اول من میروم تو درو دیوار و بعد از مدتی خودمو جمو جور میکنم و اول از خدا میخام خدایان کنه و سعی میکنم نشانه هارو دنبال کنم و به هر حال ی جوری پیش برم اصلا راکد نمونم.میگم دیگه رخ داده دیگه حالا با این که سختمه و من شرایط دیگه‌ای رو میخواستم ولی به هر حال باید بتونم بگذرونم این روزارو و از دل همین شرایط راهور پیدا کنم.یکی تغییراتی که در زندگیم رخ داد این بود که من دوست داشتم معمار باشم و کلی کار کردم اما ی دفه جوری شرایط پیش رفت که من بعد کلی تلاش و مجانی کار کردن اومدم شاگرد لبنیاتی شدم با کلی ناراحتی و نا امیدی اما هرچی گذشت من تو فروشندگی خیلی بهتر شدم و خودمو شناختم و ی منبع درآمد شد که دیگه مجانی واسه کسی کار نکنم و باشگاه ورزشی میرم و ی سری ایده های دیگه به صورت هدایتی به ذهنم رسیده و هنوز آینده رو نمی‌دونم اما سعی میکنم چیزی که خدا میگه رو انجام بدم و من همیشه از خونه که بیرون میومدم کلی استرس داشتم الان نزدیک به صفر شده چون کلی خودمو کند و کاش کردم و فکر کردم و باور و جمله تاکیدی نوشتم و خدارو شکر مشکل رو هر بار بهتر متوجه شدم.یکی از تغییرات صبح زودتر بیدار شدن و ورزش کردن و شب زودترخوابیدنه که دارم اهرم رنج و لذتشو میخونم که انشالله بتونم انجامش بدم . جملات تاکیدی

    تغییر منو می‌بره به مرحله‌ی جدیدی از زندگی .

    با تغییرات من پیشرفت میکنم و بهتر میشه زندگیم.

    ایمان داشتن به خدا و حرکت کردن وپیش رفتن ،یعنی استقبال کردن از تغییرات.تغییراتی که باید انجام بدم صبح ورزش کردنه که اهرم رنج و لذتشو تقریبا دارم تموم میکنم و بعد با تمرکز روانشناسی ثروتو باید کار کنم که اهرم رنج و لذت بعدی مربوط به همینه و خوندن درسای دانشگاهم که مربوط به رشته معماریه که امروز واسه اولین بار وویس گرفتم که اینم هدایت الله بود.

    ممنون بابت خوندن کامنت من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    سلام ودرود بر شما استاد نازنینم مریم عزیز وهمفرکانسیهای دوست داشتنی خودم

    این فایل بسیار بی نظیر وعالی بود مثل همیشه

    از خدا میخوام که هر لحظه ما را هدایت کنه تا عمل کنیم با تمامیتمون ولذت ببریم از این مسیر الهی ودرست

    استاد من از زمانی که آشنا شدم با قوانین به علت باورهای قبلی ومقاومتهای ذهنی که داشتم این روند خیلی کند پیش میرفت وهرچقدر فایلهای شما را گوش میدادم یخهای ذهن من آرام آرام باز میشد من به اکثر جوابهایی که شایداز کودکی داشتم میرسیدم ومیرسم ومیدونم هنوز خیلی راه مونده که باید طی کنم اما همش پر از لذته چون آگاهی یعنی روشن شدن چراغهایی که تورا به مسیر درست هدایت میکنه

    استاد من توی روابطم با اطرافیانم مخصوصا مادر شوهرم بسیار ترمز داشتم وچون ایشون از جوانی همسرش را از دست داده وبا بسیاری از مشکلات روبه رو شده بود با 5بچه

    زمانی که من وارد خانواده ی همسرم شدم بنا به توصیه پدرم که همیشه باید در کنارشون باشم وعروس خوبی باشم دیگه این یک باور غلطی برای من ایجاد شده بود که من همه جوره باید هوای ایشون را داشته باشم واین روند باعث شد من 23 سال با اونها توی یک خونه وکلی 00000000

    من بعد از آشنایی با سایت شما ومدتی که روی خودم کار میکردم وترمزهام را شناسایی کردم که من هرگز مسئول آرامش وشادی و…..دیگران نیستم وفهمیدم که من با این کارم عزت نفسم واعتماد به نفسم را زیر پاهای خودم له کرده ام وچقدر رفتارم شرک آلود بوده وچقدر ترس که مبادا منا اذیت کنن با حرفهاشون همه جوره خودم را کوچک وخوار کرده بودم اما من تصمیم گرفتم برای خودم ارزش قائل بشم وبه امید نتایج بودم وبالاخره نتایج از راه رسید وخیلی راحت همه چی عالی شد کسی که حتی یک لحظه حاضر به دور شدن از ما نبود شرایطی پیش اومد که ماه ها از کنار ما میره وکسی کا همیشه انتظار داشت من هرروز ساعتها در کنارش بشینم واون از دردهاش بگه الان رفته وهر 15 روز یکبار بهش زنگ میزنم واون بسیار با روی گشاده وخوشحالی باهام صحبت میکنه کسی که اگر یک روز بهش سر نمیزدم کلی بهم اخم وناراحتی میکرد چون در منزل ما ودر طبقه پایین زندگی میکرد

    استاد یاد گرفتم به دیگران عشق بدم ولی به اندازه وخودم را در الویت قرار بدم من انسانی هستم که حق دارم که آزاد باشم فارغ باشم از دغدغه داشتن برای دیگران

    دومین تغییر اینه که من تصمیم گرفتم شغلی که داشتم از قبل (آرایشگری)راتغییر بدم والان مشغول آموزش دیدن نقاشی کاری که آرزوی زمان کودکیهام بود وبعد از ازدواج هم یک مدت کلاس رفته بودم ولی رها کردم قصد دادم کلاس آموزش برای کودکان بگذارم توی همون مکانی که سالن آرایشی بود ودر ساختمون خودمون هست کمی توی این زمینه هم ترمز داشتم ولی دارم غلبه میکنم برترسهام ومیدونم خدا هدایتم میکنه چون من در آغوش خدا هستم مربی عزیزی دارم که همانند یک خواهر دوستم داره وازم میخواد که بعد از آموزشهام در کنارش توی آموزشگاهش برای بچه ها آموزش داشته باشم البته یاد گرفتم روی احدی جز خدا حساب نکنم وخودم را به جریان هدایت میسپارم

    سومیش رانندگیه که قبلاآموزش دیدم ولی هنوز میترسم چون خیلی وقته که پشت فرمون ننشسته بودم تا امروز صبح که با همسرم به پارک رفتیم برای پیاده روی ومن تا اونجا را رانندگی کردم وبه خودم قول دادم با ایمان به دل ترسهام برم وبر اونها غلبه کنم

    استاد خدا را شکر قویتر شدم موضوعاتی که روزها فکرم را درگیر میکرد یا وابستگیهام به اطرافیانم خصوصا همسرم

    نگرانیهام در مورد فرزندانم خواهر وبرادرم وپدر ومادرم خیلی اذیتم میکرد ولی میبینم که الان چقدر تغییر کردم خدا راشکر خیلی خوشحالم ومسیر خودم را دارم آرام آرام میرموآرامش رادراین نمیبینم که اونقدر خودم را به این درو اون در بزنم تا به آرامش برسم به خیلی چیزها

    من از لحظه هام لذت میبرم فقط حرکت میکنم وامیدم بی نهایته چون میدونم به موقع اش همه چیز به سادگی به زیبایی وعزتمندانه به من داده خواهد شد باتشکر ازشماعزیزان دوست داشتنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3567 روز

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    من رفتم برای مصاحبه برای استخدام در بانک برای انجام تعمیرات چاپگر و … …ذهنم نمیتونه قبول کنه برای یکی دیگه کار کنم یا صبح زود پاشم نجواها شروع کردن که منو منصرف کنه ولی من به خودم میگم این شروع تازه است برای تو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    معین کوه پیما گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلامم درود به همه عزیزان دل

    روز 48ام فکر کنم دیگه شمارش از دستم فکر کنم خیلی در رفته

    تغییر

    نمیدونم از کی شروع شد ولی به زندگیم جلا داد

    تغییر رنگ لعاب زندگی هستش وقتی که تغییر نکنیم و دنبال رشد نباشیم مردیم

    من انسان هارو دو دسته میبینم

    1 کسایی که رشد نمیکنن و میترسن از محدوده امنشون بیاین بیرون و بهشون میگم انسان های مرده

    2کسایی که رشد میکنن زندگی میکنن حرکت میکنن و تغییر میکنن و تلاش میکنن بهشون میگم انسان

    نمیدونم کی بود کدوم فایل بود و به این درک رسیدم از اون موقع سعی کردم تغییر کنم

    سعی کردم حرکت کنم با من بیاید خلاصه ای به 1 سال خورده ای پیش که دوازده قدم رو شروع کردیم

    سال پیش ما میخواستیم که رشد کنیم تغییر کنیم 12 قدم رو خریداری کردیم با مادرم قدم اول

    وضعیت مالی زیاد خوب نبود و بدیهی داشتیم و چیزه جذابی نبود از ته دل میخواستیم تغییر کنیم میخواستیم از 10-

    بیایم بالا برسیم حداقل به صفر که بتونیم شروع کنیم، سپاس گذار مادرم هستم که استارت رو زد

    و دوره رو خریداری کرد در قدم اول و منم هم قدمش شدم

    گوش کردم گوش کردم اول پی این بودم که یک مشکلی از کار دربیارم و بگم استاد کلاه برداره

    و خوب گشتم گشتم گشتم هیچی هیچی هیچی

    بعد گفتم تست کنیم ببینیم چیه؟ تست کردم دیدم اع شد که

    میخوام بگم من تغییر کردم منی که کلا توی این مدار نبودم تغییر کردم من معین کوه پیما تغییر کردم

    سال پیش من مهارت هام خیلی کم بود

    درامدم کم بود

    عزت نفسم کم بود

    اعتماد به نفس نداشتم

    چاق بودم

    خودمو دوست نداشتم

    من تغییر کردم

    من رشد کردم اولین تغییر نوشتن ستاره قطبی بود مخالف بودم خیلی زیاد نوشتم جواب گرفتم

    شد اولین روتین من توی کل عمر زندگی من تا حالا یک کاری رو هر روز انجام نداده بودم

    اصلا بلد نبودم شروع کردم هر روز و هر شب نوشتن

    نتایج فوق العاده عالی اومد امروز فقط از تغییر حرف میزنم

    بعد کار نداشتم و بدم میومد برم سرکار که دوسش ندارم و برای خودم نیست

    من تغییر کردم رفتم کار کردم

    پول دراوردم و دوره هارو خریداری کردم دوست پیدا کردم

    هم قدم پیدا کردم اقای سامانی عزیز

    وضعیت مالی بهتر شد

    مهارت یاد گرفتم

    تغییر کردم

    میدونید اولش سخت بود ترس برم داشته بود که شاید نتونم

    شاید شکست بخورم ولی دم اقای موسوی گرم

    سفته ازم گرفته بود و خوب ترس داشتم ولی میدونید مثل مبارزه ای برام بود با خرسی که اگه نکشمش منو میکشه

    و یاد گرفتم متحد باشم و کلی چیز دیگه که با ملیارد عوضش نمیکنم درس های گرانبهایی بود

    من کار رو یاد گرفته بودم گفت بیا بیرون رفتم بیرون و باز تغییر کردم

    رفتم یک کار دیگه که کلا با اون متفاوت بود

    تغییر کردم

    اولش مقاومت داشتم ولی رفتم جلو شدم مدیر و باز از شرایط یکسان بدم میومد و باز تغییر کردم

    و بلاخره رسیدم به چیزی که میخواستم

    رسیدم بهش و میدونم پاداش ها نزدیکه

    به جایی رسیدم که هر وقت یک چیزی ساکن میشه باید تغییرش بدم باید عوضش کنم

    و این عالیه

    در مورد نتایج تا الان توی بسیاری از کامنت ها گفتم وجدانن خیلی زیادن و نمیشه اینجا همه رو گفت ولی تا حدودی بهشون اشاره کردم

    در کل (شدم معینی جدید کسی که 180 درجه با معین 1 سال پیش فرق داره) کسی که هر روز روتین داره

    از جمله همین روتین هر روز کامنت گذاشتن توی سایت زنجیره ای هستش که منو وصل کرده به سایت

    و تا الان حفظش کردم فکر کنم نزدیک 50 روز شده

    روتین های بسیاری دارم

    بریم برای سوال دوم

    سوال دوم

    میدونید از این جهان خوشم میاد چه تو بخوای چه نخوایی جهان در حال تغییر و تو باید تغییر کنی و تغییر میکنی در اخر

    ولی میخوای به سختی تغییر کنی یا به سادگی

    حین فایل یک ایده اومد تغییر سبک فروش تصاویرم

    من تا الان فایل رو میذاشتم توی یک فرمت و تمام ولی الان یک ایده خفن اومد که عالیه

    و شاید بشه جزو همون تغییر

    من با هوش مصنوعی کار میکنم و خوب میدونید هر روز باید چیزهای جدیدی یاد بگیرم چون لذت بخشه

    و دوست دارم یاد بگیرم هر لحظه

    و برای اینکه دوره ام با کیفیت ترین باشه برای همه خودم رو با کیفیت ترین نگه میدارم

    و امروز تغییر کردم با هوش مصنوعی جدیدی اشنا شدم

    خوب سخته که تو با یک هوش مصنوعی بلد باشی کار کنی یا هرچیزی و نرم افزارش رو تغییر بدی

    ولی میدونم خیلی خوبه

    تغییر بعدی که میدونم باید انجام بشه

    شاید زود خوابیدنم باشه

    نمیدونم

    بعدی

    دفعه بعدی که بخوام برم دانشگاه از جایی دیگه میرم

    بعدی

    میدونید من همش درحال یاد گیریم نمیدونم حساب میشه یا نه

    دارم انیمیت یاد میگیرم و خوب من ارتیست 2 و 3 بعدی هستم چه به انیمیت ولی دارم یادش میگیرم

    خیلی خفنه خیلی باحاله اول گفتم با بلندر کار میکنم خوب یادش گرفتم بعدد گفتم نه میرم کریتا یادش گرفتم

    بعد دیدم نه باید با یکی دیگه باشم رفتم اوپن تونز بعد دیدم دانشگاه اومد گفت بریم تون بوم هارومونی

    خیلی ذوق زده شدم که قرار چیز جدید یاد بگیرم و خوب کلی حال قرار بکنم

    تغییر بعدی انشالاه خونه مون هست قرار بریم یک خونه خیلی باحال تر و زیبا تر

    با کلی امکانات در منتطق عالی از مشهد که خیلی خفنه

    انشالاه بریم از اونجا براتون کامنت میزارم

    بریم برای سوال بعدی

    سوال سوم

    عبارت تاکیدی

    من یک تصویر ساختم و زدم به دیوارم خودم درحال موج سواری هستم

    و اینو بهم میگه که معین اگه تغییر نکنی امواج تو رو خفه میکنن

    من دوست دارم تهاجمی باشم با خودم چون اون موقع است که متوجه میشم

    و با همه همین جوری هستم تهاجمی نه دعوایی ها نه یکجواریی مثل استاد توی قدم 7 بود یا 8 قسمت 1 یا 2

    که استاد یکم سفت و محکم صحبت کرد

    البته خدام همیشه باهام مهربونه

    دمش گرم

    خوب دور نشیم

    معین باید تغییر کنیم چون این تغییر کردن به زندگیت رنگ میده

    تغییر یعنی زنده بودن

    تغییر یعنی حال خوب

    تغییر یعنی رشد

    تغییر یعنی رسیدن به اهدافت

    وقتی تغییر میکنیم و میریم توی دل مسیر های جدید

    کلی چیز یاد میگیرم مثل موقعی که تغییر کردیم و از دو بعدی به 3 بعدی رفتیم

    و کلی پیشرفت کردیم

    مثل موقعی که از دوبعدی به هوش مصنوعی رفتیم

    تغییر خیلی خوبه

    اگه واقعا میخواید درکش کنید تستش کنید

    بیاید از چیز کوچیکی که دارید تغییرش بدید و تستش کنید و متوجه منظور من میشید

    خیلی کیف میده

    بریم برای سوال چهارم

    سوال 4

    1 یاد گیری یک نرم افزار هست که مدیر دانشگاه بهم گفته و به تعویقش انداختم (نمیدونم چرا ولی فکر میکنم ترس از برگزاری همایش داره این کار رو میکنه و به تعویقش میندازه)

    2 برگزاری همایش حالا به صورت انلاین و افلاین (حضوری ) (برای انلاین درگیرش هستم وامروز هدایت شدم ولی ترس دارم

    و ترس از مسخره شدن و شاید نشدن و جواب ندادن یا اینکه مردم نیان )

    3 کمتر دیدن انیمه(میدونید خیلی لذت بخشه میدونم که بده ولی از این ور هم توشون قانون رو رعایت میکنن وخیلی ژاپنی ها به قانون تکامل و رشد کردن و موفق شدن اهمیت میدن و خوب برام انگیزه شده و بهم انگیزه میده میتونم بگم

    اگه قرار به سرگرمی باشه جزو 3 تا برتر سرگرمی های من هستن

    4 فعالیت بیشتر ( حواس پرتم راه حل نشستن و حرکت نکردن و سرچ نکردن در صحفات گوگل )

    همینا برای فعلا

    مورد 1

    برم نصبش کنم و برم توی دلش اسونه و کاری نداره الان میرم نصبش میکنم کم حجم هستش

    فقط باید تصمیم بگیرم تا برم توی دلش تمام

    مورد 2

    اول برم پاور پوینت یا همون چیزی که میخوام بگم رو بنویسم

    دوم برم اول انلاین برگزار کنم نمیدونم کجا هدایت میشم حالا شاید اپارات یا هم محیط

    و قبل از برگزاری به دوستانی که ثبت نام کردن اطلاع رسانی بکنم و امادشون بکنم

    و فکر کنم وقتی پاور پوینت اماده بشه منم اماده میشم و ترس رو میزارم کنار فقط باید شروعش کنم

    قدم اول رو بردارم خودشون میان بعدی ها میان به راحتی

    برای حضوری باید اولی رو حلش کنم تا برسم به حضوری

    مورد سوم

    انیمه های که چرت هستن و الکی هستند رو دیگه نگاه نکنم

    بیشتر از یک تایمی بیدار نباشم

    و کم کم کمشون کنم

    زیاد برای این مورد نمیدونم و بخوام راحت بگم میخوام باشه

    میخوام انیمه ببینم، ولی نباید از کنترل خارج بشه

    مورد چهارم

    فعالیت بیشتر

    فقط باید تمرکزم رو بیشتر کنم و زیاد بلند نشم از جام و زیاد از این سایت به اون سایت نرم و اموزش های توی حوزه خودم رو نبینم برای فعلا

    بریم برای مرحله 4 قسمت 3

    چه چیزی

    وقتی حالت خوب باشه همه اتفاق های که برات می افته شاید ظاهری ترسناک داشته باشن ولی باطن زیبایی دارن

    پس باید اینو بدونم که اگه حالم خوب بود و اتفاقی افتاد متما باشم برام درس خیلی خوبی داره و ازشون پذیرایی کنم و یادش بگیرم و رشد کنم

    تغییر یعنی زندگی کردن

    وقتی داری تغییر میکنی کلی کیف میده کلی چیز یاد میگیری کلی چالش های باحال میخوری که چطوری انجامش بدی

    خوب اینم از این میدونم کامنتم زیاد شد

    ولی خوب بود

    کیف کردم و انجامشون میدم و در روز های بعدی براتون وقتی جواب گرفتم میگم

    و انجامش دادم یعنی چه جواب بگیرم چه نه میگم

    عاشقتونم تا درودی دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    رضا کشاورز گفته:
    مدت عضویت: 1701 روز

    سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیز و خانواده صمیمی خودم با دیدن این فایل یاد یه تجربه از خودم افتادم که بهم یاد داد در لحظه تغییر کنم و حتی بقول استاد قبل تحمیل شدن شرایط باید تغییر کنم و همیشه آماده باشم دوست دارم این داستان رو باهاتون به اشتراک بگذارم. سال 1395 بود و موقع سربازی رفتن من نتنها سر رسیده بود بلکه گذشته بود و 6 ماه اضافه خدمت خورده بودم قبل از اعزام به خدمت خانواده خیلی به من فشار میاوردن که چرا نمیریی خدمت و من چون کسب وکار خودمو داشتم و درآمد خوبی توی اون سن به حسابم میومد اهمیت نمی‌دادم تا اینکه یه اتفاق افتاد و من پام پیچ خورد و یه مدت خونه نشین بودم کلا دوست نداشتم برم خدمت چون اجباری بود و من اصلا باهاش ارتباطات برقرار نمی‌کردم یه روز که نشسته بودم سرگرم فیلم تماشا کردن بودم اون موقع ها هنوز با برنامه های استاد عباس منش آشنا نشده بودم، پدرم که از بیرون اومد داخل خانه گفت بیا بریم یه جا کارت دارم گفتم کجا، گفت “دکتر” گفتم خوبم گفت نیستی غافل از اینکه منو داشت می‌برد پزشک قبل از اعزام به خدمت و چکاپ بدنی، دکتر معاینات رو انجام داد گفت یکم زربان قلبت زیاده ولی عیب نداره میری خوب می‌شی تَق مهر کرد برگه رو من کلا جا خورده بودم جان میرم خوب مشم.

    بعد دوماه گفتن برج پنج اعزامی من برج 1 پدرم کاراشو انجام داده بود خلاصه اش میکنم ما اعزام شدیم به خدمت اوج گرما شهر کازرون ارتش چون مصادف میشد با 31 شهریور هر روز ما رو میبردن رژه من از همون لحظه اول دنبال راه در رو بودم ک فرار کنم و کلا اصلاح” نَکش” برازنده تره بودم الکی مریض میشدم الکی پای پیچ خوردم دوبار پیچ می‌خورد اصلا یه وضی، الکی نبود خودم جذب میکردم. مثلا سرما خورده بودم با کلی مکافات اسمم رو نوشتن داخل لیست بهداری وقتی رفتم دکتر گفت چیشده دکتر ستوان وظیفه بود گفتم سرماخوردگی گفت باشه رفت یه ورق قرص بروفن برداشت من کلی پیش خودم خوشحال شدم گفتم یه ورق قرص مُسکن بعد با قیچی یه دونه چید داد به من گفت بخور خوب میشی من همینطور حاج و واج به خودم میگفتم وات ینی چی، چی داره میگه 1دونه قرص رو برداشتم از اتاق دکتر رفتم بیرون داخل سالن بهداری انداختمش سطل آشغال رفتم سرکلاس آموزش بقول سرباز ها کُما زده بودم با خودم درگیر فکر های متعدد بودم که چیکار کنم از این وضعیت در بیام و اتفاقات به نفعم بشه یهو به خودم اومدم دیدم کلاس تمام شده و همه رفتن من هم که انگار کشتی هام غرق شدن نشسته بودم رو زمین تا اینکه دوتا کادری داشتن از پادگان خروج میکردن از رفتار شون معلوم بود دوستای صمیمی هستن با هم یه نگاه انداختن به من و یه پوزخند خیلی باحال زدن یه بطری خالی هم جلوشون بود شوت کردن زیر بطری خیلی طنز آمیز و داخل راه ک میرفتن هی می‌خندیدن من اونجا بهم برخورد تصمیم گرفتم قوی باشم و در لحظه تغییر کنم و همیشه برای هر شرایطی آماده بودم و هستم ضعف رو نمیخواستم مسخره شدن رو نمیخواستم این درسی بود که جهان با رفتن من به سربازی یاد داد و بعدش منم از ی آدم بی انضباط دردسر ساز تبدیل شدم به یه آدم قوی که خودش تصمیم میگره مریض نشه خودش تصمیم میگره با آدمای مثبت دوست بشه نه تنبل و بی مسئولیت منفی باف آخر دوره آموزشی همه اونایی ک با هاشون دوست بودم و داخل اون شرایط نا مناسب مدام با هم میخندیدیم افتادن جاهای خوب ارتش مثل لواسان، هتل های ارتش ولی اونایی اکثر اوقات ناراحتی میکردن ناله و گله میکردن جاهای بد آب و هوای خیلی گرم یا خیلی سرد مثل عجب شیر مثل دشت شادگان اهواز افتاد ولی من و دوستام افتادیم تهران هرچند تهرانی نبودیم ولی خلی خوش بودیم انگار که رفتیم تفریح آخر هفته ها همیشه بساط جوجه کباب براه بود جنگل شیان جنگل چیتگر این تغییر به موقه و درس ش شد یکی از بهترین خاطر های زندگیم بماند ک کلی دوست با مرام تهرانی پیدا کردم با اونها هم چند بار رفتیم شمال با حقوق سربازی دونگ هامون رو می‌گذاشتیم رو هم چقدر خوش گذشت بهمون من که هزاران بار خدا رو شکر می کنم یکی ماشین می‌آورد یکی هزینه های داخل راه رو حساب می‌کرد یکی ویلای قیمت مناسب پیدا می‌کرد چند سال بعد که کتاب چه کسی پنیر من را دزدید رو مطالعه کردم متوجه این داستان شدم و واقعا از خداوند سپاس گزاری کردم داستان جالبی بود هِم و هاو دو تا آدم کوچولو بودن و دوتا موش به اسم اسنیف و اسکاری حتما دانلود کنید و مطالعه کنید سپاس گزارم از استاد عزیزم آقای عباس منش بخاطر یاد آوری این موضوع بسیار مهم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 2085 روز

    سلام به همگی

    وقتی تغییری در روتین زندگی من رخ می دهد چه واکنشی نشان میدهم ؟

    به تغییرات نه به چشم فرصتی برای تجربه های جدید بلکه به چشم اختلال در زندگیم نگاه میکنم . وارد احساس قربانی شدن و افسردگی میشوم و بسیار ناراحت میشوم به طور مثال : وقتی خانه مان را عوض کردیم تا مدت ها افسرده و ناراحت بودم و برای جبران این احسا خلا درونی وارد روابط ناسالم زیادی شدم یا وقتی یکی از دوستان خاستار قطع رابطه با من شد حس میکردم اختلالی در زندگیم به وجود اومده ( با اینکه خودم از قبل میخواستم این کار رو انجام بدم و حس خوبی از اون رابطه نداشتم اما ترس داشتم ) و خلاصه در برابر تغییرات خصوصا درباره روابط مقاومت شدیدی دارم . راستیتش استاد من اصلا فکر نمیکردم این قضیه انعطاف پذیر بودن در برابر تغییر قضیه مهمیه

    یه چیزایی شنیده بودم اما الان که این فایل رو گوش دادم کاملا واسم واضح شد چقدرررر مهمه

    مخصوصا مخصوصا پروراندن این خصوصیت توی کودکان از کودکی خیلی مهمه !!!

    الان شما فرمودید

    * جهان هر لحظه در حال تغییره و نمیشه جلوش رو گرفت .

    و این حقیقته محضه

    من بخاطر تجربیاتی که توی روابطم داشتم به قطع میتونم بگم نمیشه بودن یکی که حس میکنی اتفاقا خیلی رابطه محکم و قوی ای باهاش داری رو تا فردا تضمین کرد !!

    و همیشه ی همیشه باید آمادگی نبود افراد توی زندگی رو داشت .

    و الان اگه بخوام از تغییرات مثبت توی زندگیم بگم : قطع رابطه با اون دوستی که بالاتر کفتم باعث شد با آدمای بهتری آشنا شم ! من فکر میکردم این دیگه از آسمون افتاده و بهترشو پیدا نمیکنم به طرز معجزه آسایی وقتی رفت انگار جا باز کرد برای کلی آدم فوق العاده دیگه ..

    عوض کردن خونمون واقعا واقعا باعث شد دیگه یه اتاق خیلی رویایی تر از قبلی داشته باشم با اینکه وابستگی زیادی به خونه قبلی پیدا کرده بودم ولی شرایط این اتاقم فوق العاده ست .. استاد فکر کنین وسط تهران منطقه ی امیر آباد به این شلوغی از حجم ساختمونی خونه ای که طبقه اوله از بالکنش هیچ ساختمونی دید نداره به داخل بالکن ( بالکن داخل اتاق منه ) و این موضوع همیشه تو خونه های قبلی برای من معضل بود

    چون بالکن این خونه هم به حیاط وصله با خیال راحت میرم تو بالکن و میام و استرسی ندارم .

    این اتاقم خیلی خیلی بزرگتر و بهتر و نورانی تره و روزی نیست که بابتش سپاسگزاری نکنم از خدای عزیزم

    الهی سپاسگزارم واقعا..

    تغییر دیگه ای که اتفاق افتاد این بود که من به پدرم خیلی وابستگی مالی داشتم و دارم و یهو اتفاقی که افتاد این بود که کار و کسب پدر من پیش نمیرفت و به شدت بی پول شده بود … این باعث شد به هیچ عنوان دیگه دلم خوش نباشه به پدرم و بیزینس خودمو جدی تر بگیرم

    علاوه بر این باعث شد قدر نعماتی که تو روزای پولداری داشتمو بدونم و بخاطر کوچبکترییین چیز ها مثل شیر توی یخچال هم سپاسگزار باشم .

    خب حالا تغییراتی که گفتید آروم خودمون ابجاد کنیم برای من این ها هستن : یک اینکه من باید و باید با چند تا آدم رو کاملا دیلیت کنم از زندگیم ، البته یکمی سخته ولی میدونم که خودم این کار رو نکنم هم این اتفاق میوفته بلاخره ..

    دو اینکه

    میخوام با آدمای جدید و غریبه معاشرت کنم

    سه اینکه

    اگاهانه روابط و صمیمیتمو با کسانی که بهشون وابستگی دارم کم کنم ( خیلی کوچولو کوچولو ) مثلا هروقت ذهنم بهم کفت خب الان وقتشه به فلانی رنگ بزنی جلوی خودمو بگیرم و نزنم

    فعلا همینا تو ذهنمه

    با تسکر از همه ی کسانی که مطالعه کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1284 روز

    بنام خدای توانا و قدرتمند

    خدایا هرانچه دارم از آن توست خودت هدایتم کن

    خدایا بدون تو هیچ هستم خودت دستم رو بگیر

    سلام استاد دوست داشتی من

    سلام به خانواده عزیزم

    هرچقدر ک بیشتر میگذره احساسم بیشتر خوب میشه پس دارم با قدرت بیشتر به سمت خاسته هام هدایت میشم

    استاد خوشبختانه از وقتی شاگرد شما شدم بسیار تو این قضیه خوب عمل میکنم

    یادمه وقتی تو فروشگاه کار میکردم ی خانومی اومده بود و دلستر میخاست ولی اون طعمی ک همیشه میبرد رو نداشت و نیم ساعت فقط اونجا داشت فکر میکرد ک ی طعم دیگه برداره یا ن؟

    و من اونموقع بود ک فهمیدم که من خیلی خوب تواین قضیه عمل میکنم

    من در هفته شاید 3_4بار سعی میکنم مسیری ک میرم و میام رو عوض کنم

    خوراکی هایی ک میخرم همیشه سعی میکنم چیزی رو بخرم ک قبلنا نخورده بودم و همیشه هم موقع خرید به خودم میگم دوست دارم ی طعم جدید رو امتحان کنم و ببینم طعم های مختلف رو

    یا مثلا چند وقت پیش ک تو ی سالن کوچیک کار میکردم وقتی به ظاهر همه چیز عالی بود تصمیم گرفتم که تغییر کنم و رفتم ک روش های جدید رو امتحان کنم

    بعد رفتم به ی سالن بزرگتر و اونجا منو قبول نکردن گفتم اشکالی نداره و خیلی هم حالم عالی بود و میدونستم ک اتفاق قشنگ و بزرگ و بهتری قراره برام بیوفته

    5روز بعدش بهم زنگ زدن گفتن شاگردم رفته شاگرد میخام و من الان دارم تواون سالن کار میکنم

    .

    خیلی هم خوشحال و راضی میشم ازینکه باادم های جدید ارتباط بگیرم خیلییییی احساس خوبی بهم دسن میده

    برای همینه ک من خیلیی زیاد ادمهای زیادی رو تو شهرمون دیدم و با کلی ادم ارتباط برقرار کردم ک باعث بالا رفتن عزت نفسم شده

    عبارت تاکیدی:

    1 تغییرات همیشه باعث پیشرفت من میشه

    2درون هر تغییری ی پیشرفت خیلی بزرگی برای من هست

    3 اگه هراتفاقی ک بیوفته فقط میتونه به صلاح من باشه

    4 هرتغییر منو پرتاپ میکنه به سمت اتفاقات قشنگتر

    .

    استاد من واقعن همچین ادمی نبودم

    ولی دقیقا از وقتی ک شاگرد شما شدم اینقدر در برابر تغییرات خوب واکنش نشون میدم

    دقیقا منم پارسال کتاب چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد رو خونده بودم و دقیقا از اون روز بود ک با پوست و استخونم فهمیدم ک تغییرات چقدر باعث رشد من میشه و دیگه ازون روز به بعد از تغییرات نمیترسیدم

    و به قول شما خیلیی از تغییرات رو هم خودم به وجود اوردم

    چه توی شرایط کاریم چه تو رفتارهام و هرچیزی

    و دقیقا نتایج من هم از همون تغییرات هست

    از خدای توانا و قدرتمند سپاسگزارم ک بمن فرصت داد ک برای این فایل هم یک کامنت زیبا بنویسم

    از شما هم ممنونم ک کامنت قشنگم‌رو خوندید

    در پناه خدای دوست داشتنیمون باشیم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3776 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    چقدر خوبه که هستید استاد عباس منش عزیزم. چقدر شنیدن صداتون برای من لذت بخشه و خدارو صد هزار مرتبه شکر داره برای من به یک نیاز اساسی تبدیل میشه. نیاز به این که همیشه روی خودم کار کنم و هیچ روزی نباشه که به ذهنم خوراک مناسب ندم. هیچ روزی نباشه که نیام توی سایت استاد و روی ذهنم کار نکنم.

    برای من کار کردن روی ذهن از سطح تکرار یک سری جملات قشنگ و قابل توجه که باعث بشه احساس کنم منم چیزی بلدم فراتر رفته. من به لطف الهی یک بار در شرایطی که به تضاد نسبتا نامناسبی برخورد کرده بودم، با جدی گرفتن همین مباحث و کار روی ذهنم، لطف خدا شامل حال من شد و اون تضاد به شکل مناسبی برای من حل شد.

    بماند که باز فراموش کردم چه مسیری برای من اون نتایج رو ایجاد کرده و دوباره برگشتم از مسیر، اما این بار خیلی جدی تر به این مباحث نگاه می کنم. چرا که یک بار طعم شیرین رخ دادن نتایج رو چشیدم و فرق می کنم با کسی که میخواد تست کنه ببینه آیا عمل به قانون و کار روی ذهن جواب میده یا خیر!

    اما در مورد موضوع این فایل، بحث مقدس «تغییر»!

    چقدر این واژه خوبه و چقدر حس می کنم خداییه و توحیدیه. حس می کنم خدا عمیقا با تغییر موافقه و اون بنده هایی رو که مثل درخت نیستن و توی زندگیشون تغییر می کنن بیشتر دوست داره.

    فارغ از سوالاتی که توی صفحه این بخش پرسیده شده، می خوام در مورد تجربه تغییرات خودم بگم. بگم کجا تغییر کردم و نتایج خیلی خوبی رو گرفتم و کجا این کارو نکردم و ضربشو خوردم.

    در بعضی زمینه ها تغییرات خیلی خوبی داشتم که همش لطف و رحمت پروردگار بوده و اون به من چشونده که چقدر میوه تغییر کردن خوب و مناسبه. مثلا در زمینه مصرف سیگار، من کسی بودم که خیلی سیگار می کشیدم و شاید روزهایی میشد که بیشتر از یک بسته می کشیدم. اما در یک پروسه زمان بر و طولانی، الان به لطف خدا فکر می کنم سه سال میشه که سمت این کار نرفتم.

    یا در زمینه دوری از مباحث سیاسی، حس می کنم تا حد زیادی تغییر کردم. البته این تغییر من عمر خیلی طولانی ای نداره. من بیشتر از 9 ساله که با استاد عباس منش در ارتباطم، اما مثال من مثال اون افرادیه که خداوند در قرآن براشون مثال خری که کتاب روی خودش حمل می کنه رو میزنه. من می دونستم باید از مباحث سیاسی دور باشم اما تا همین سال گذشته پیگیر اتفاقات مربوط به اعتراضات بودم. تا اینکه برخورد کردنم به اون تضاد، برای من میوه اش دور شدن از سیاست بود و الان به لطف خدا هیچ اشتیاقی برای پیگیری اخبار سیاسی و … ندارم و از خدا میخوام که من رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره.

    اما در زمینه کسب و کارم، بارها الهامات خداوند از طرق مختلف به من گفته میشد که باید تغییراتی رو در کارم ایجاد کنم و نوع فعالیتم در فضای مجازی رو تغییر بدم، اما متاسفانه به یه شیوه ثابت که یادش گرفته بودم چسبیده بودم و هیچ تغییری در کار نبود، تا این که می دیدم افرادی به مراتب با تخصص پایین تر از من دارن میان و توی او کار نتایج خوبی می گیرن. ولی باز شجاعت تغییر کردن رو نداشتم تا این که به تازگی حدود یک ماهی میشه که تصمیم به تغییر گرفتم و گفتم در این زمینه هم باید تغییر کنم.

    الان در حال حاضر، به تضاد دیگه ای برخورد کردم که این تضاد برای من اجبار به ایجاد یک تغییر بزرگ دیگه در یکی از عادات اشتباهم رو به همراه داشته. البته که من از اون آدمایی بودم تا الان که تا زور بالا سرم نبود تغییر نمی کردم. اما خداروشکر می کنم که در مقابل تغییر الان مقاومتی ندارم و ان شا الله بزودی وقتی از این تغییرم نتایج بزرگتری گرفتم حتما میام و در موردش صحبت می کنم.

    ممنونم از استاد عباس منش عزیزم که این فایل فوق العاده رو قرار دادن تا ما بیایم و در مورد تجربیاتمون بنویسیم.

    برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.

    خدانگهدار

    1402/11/29

    22:31

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سمیه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    به نام الله یکتا

    درودبر استاد نازنینم و مریم جان مهربان

    و درود بر دوستان همفرکانسی خودم

    این فایل فوق العاده باعث شد برگردم به گذشته ومرور کنم تغییراتی که در زندگیم داشتم ویکبار دیگه برای ذهنم مثالهای عینی بیارم که ببین قبلاً چقدر تغییر کردی چقدر این تغییرات تو را رشد داد و باعث شد کسی باشی که الان داری یک تغییر بزرگ و در زندگیت ایجاد میکنی

    پس اگر قبلا تونستی تغییر کنی الان هم میتونی

    استاد.

    از تغییراتم در گذشته براتون بگم زمانی که هنوز با شما و سایت بی نظیر تون آشنا نشده بودم اصلا تو این وادیا نبودم ولی به خودم افتخار میکنم که تغییرات وپذیرفتم ورشد کردم

    حدودا 12سال پیش همسرم درحالی که در کارش موفق بود ب یکباره شغلش را عوض کرد و زمین های کشاورزی در شهر دیگه خرید وچون کشاورزی کردن وتبدیل کردن یک زمین بایر به باغ نیازمند زمان گذاشتن و کار کردن مستمر بود همسرم مجبور. بود هفته هادر شهر دیگه بمونه و من با پسرم در شهر دیگه وچون خانواده ام هم از من دور بودند شرایط برام سخت بود اول با همسرم مخالفت کردم ولی همسرم فردیست که به راحتی تودل ترسهاش می‌ره وباید کاری که میخواد و انجام بده با تمامیتش

    من از نظر عاطفی بسیار به ایشون وابسته بودم برای همین هم ذهنم اجازه نمی‌داد ب براحتی این شرایط وبپذیرم ولی رفته رفته کنار اومدم باهاش

    این تغییرات باعث شدمن مستقل‌تر بشم رانندگی یاد بگیرم . به ترسهام غلبه کنم ، خودم خرید کنم خودم کارهای بانکی و انجام بدم دوری همسرم باعث شد رشد کنم پسرمو به مدرسه کلاسهای مختلف ببرم حتی خودم به تنهایی به شهر دیگه برم ، بدون اینکه از کسی کمکی بخام یا نگران تنهایی هام باشم و این تغییر. باعث شد من صبورتر بشم ، جسور تر و قدرتمند تر بشم ، شجاعت و تجربه کنم مسولیت پذیرتر بشم

    و نتایج از راه رسید درامدهمسرم چندین برابر شد به لطف خداوند ویلای بسیار زیبا در همون شهری که باغ داشتیم ساختیم و همه چیز عالی و فوق‌العاده بود تا اینکه دوباره شرایط عوض شد همسرم مجددا تصمیم شغل جدیدی را تجربه کنه با اینکه درآمد و موقعیت مون عالی شده بود و کاملا راضی بودیم ولی اینبار من با سایت شما آشنا بودم و غلبه بر ترس برای تغییر را مقدس میدونستم و یاد. گرفتم که جهان همیشه در حال تغییره ،تغییر فصل ها شب و روز ،رشد و تکامل حیوانات گیاهان حرکت سیاره ها همه و همه برام ‌‌

    واضح بود به لطف خدا و آموزشهای شما استاد نازنینم ،شروع و پذیرفتن تغییر جدید با آغوش باز و شکر خدا را بجا آوردن همراه بود با تغییر لوکیشن ما . چیزی که سالها خواسته من بود و پاداشها از راه رسید تغییر شغل همسرم و چیزی که اصلا از اون کار چیزی نمی‌دانستیم ولی هر چیزی در جهت خواسته های ماست همه چیز برای رشد و تکامل ماست ،این شغل جدید همسرم بسیار بسیار با چالشهایی همراه بود که کل خانواده را درگیر کرد تلاطم دریای آرامی که قبلاً داشتیم واقعا درس‌هایی بزرگی برامون داشت ولی باز هم ایمانمون را سعی کردیم حفظ کنیم هرگز به عقب برگشتیم ،،، صبور تر و آبدیده تر شدیم یک حرفه جدید یاد گرفتیم همسرم مدیریت و پرسنل داری را آموخت و بعد از آن با افتادن ما در مسیر چالش برانگیز مدیریت نانوایی و بعد وارد عمل شدن اینکه خودت خمیر آماده کنی خودت ساعتها پای تنور انواع کارها را تجربه کنی ، آنقدر خراب کنی تا بسازی و اکنون که همسرم در یک کار دیگه صفر تا صدش.ر ا آموخت و من هم در کنارش خیلی چیزها یاد گرفتم پخت نان کار با دستگاههای مختلف نانوایی پختن شیر مال و تغییر که منجر به یادگیری خیلی چیزها شد برای ما ،من شغل خودم را عوض کردم و وارد حرفه همسرم شدم . واکنون تغییر بزرگتر و اون مهاجرته

    ولی فرقی که سمیه الان با سمیه 12سال پیش داره اینه که اینبار خیلی خیلی قوی تر شدم وابستگی کمتری دارم و دید و نگاهم به زندگی به چالشها به تغییرات فرق کرده ، مهاجرت و برای خودم یک رشد بزرگ ،کسب تجربه های جدیدتر ، یادگیری مهارتهایی بیشتر قوی شدن ایمان و توکل و توحید عملی می‌دونم و از تغییرات لذت میبرم اشتیاق برای تغییر دارم و این و به خودم مبارک می‌دونم . از خدای مهربانم تشکر میکنم که همیشه هدایتگر من بوده و هست

    دوست داشتم چند مورد از تغییرات بزرگی که داشتم و با شما به اشتراک بزارم و بگم که وقتی طعم شیرین تغییر بیاد زیر دندونمون دیگه ازش فرار یا مقاومت نمی‌کنیم بلکه با اشتیاق اونا می‌پذیریم و به خودمون افتخار میکنیم

    عاشقتونم همه دوستان قدرتمند خودم و استاد نازنینم را به خدا که نام دیگرش تغییر است میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      سهیلا سلیمی گفته:
      مدت عضویت: 948 روز

      سلام ودرود بر سمیه عزیزم

      من افتخار میکنم به تو

      توئی که طبق صحبتهای زیبایی که داشتی واز تغییرات زیبایی که داشتی ومن که خواهرت هستم وشاهد تک تک این تغییرات بودم توی زندگیت واین کمترین تعریفهایی بود که از خودت کردی ومن هم به لطف خدای مهربانم وبه لطف دستهای هدایتگرش که توبودی وارد این مسیر درست الهی شدم وچقدر خوشحالم که هر دو دوشادوش هم داریم حرکت میکنیم وهر روز از این مسیر لذت میبریم

      دیگه جنس حرفهامون عوض شده وچقدر این جام لذت بخش آگاهی را هر روز سر میکشیم وسرمست میشویم الهی شکر الهی صد هزاران مرتبه شکر

      آرزوی بهترینها را برات دارم خواهر دوست داشتنی خودم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2226 روز

        سلام به سمیه و سهیلای عزیز

        چقدر خوشحالم که می بینم شما دو خواهر باهم در این مسیر هستین. من هم همراه با دوتا از خواهرام و مامانم تو سایت هستیم و تو این مسیر زیبا باهم هستیم و خدا می دونه که چقدر لذت بخشه… که بقول سهیلا جون جنس حرفامون عوض شده. البته مدتهاست که اینطوریه و من دیگه قبلش رو یادم نمیاد که چه حرفایی داشتیم برا هم، ولی الان هزاران مرتبه شکر که کلی حرف خوب داریم بزنیم، کلی به هم کمم می کنیم با حرفامون و خلاصه که مسیر لذت بخشیه. امیدوارم خدای مهربان کمک کنه تو این مسیر ثابت قدم بمونیم. خوب و خوش و سلامت باشین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 985 روز

    سلام به استاد عزیز خانوم شایسته و همه دوستان

    وقتی این سوال رو پرسیدید من ذهنم رفت به سمت تغییراتی که خودم به وجود اوردم یعنی در جواب میتونم بگم که خیلی از تغییر استقبال میکنم و دوست دارم همیشه زندگی در حال تغییر باشه و یه روند ثابت رو دوست ندارم چون خسته کننده میشه همیشه دوست دارم توی کارم محصولی رو تولید کنم که تاحالا انجام ندادم یا برای خرید یه جای جدید برم یا برای تفریح و مسافرت جای جدید برم و میخام زیبایی ها مکانها و نقاط مختلف رو بیشتر ببینم .

    همیشه به تغییر به عنوان یه درس و تجربه نگاه میکنم و خیلی یا ذوق و شوق ازش استقبال میکنم.

    یک سال پیش که میخاستم از کارخونه بیام بیرون و شغل خودم رو داشته باشم اصلا به اینکه این یه تغییره و خودم دارم به وجود میارم نگاه نمیکردم فقط میخاستم از اون کار یکنواخت و ثابت و خسته کننده بیام بیرون دوست داشتم هر روزی که میرم سر کار یه کار جدید یه محصول جدید تولید کنم همه چیز تکراری نباشه .

    توی زندگی هم تغییرات کوچکی خودم ایجاد کردم الان هم یکسری کارهایی هست که میخام تغییر کنه مثل مسیر رفتن به سر کار .تغییر در شخصیتم که خیلی کم میتونم نه بگم و لیاقتم رو بالا ببرم و افرادی که براشون محصول تولید میکنم همون موقع بهاشو پرداخت کنن و برن.و تغییر در خواب شب دوست دارم شبها کمتر بخابم و صبح زودتر بیدار بشم با انرژی بیشتر .

    عبارات تاکیدی که خودم تو ذهنم دارم اینه که

    تغییر یه مسیر جدیدی برام باز میکنه

    تغییر منو به افراد مکانها خونها زیبایی ها ثروتها و نعمتهای جدید میرسونه

    تغییر اون روند تکراری و کسل کننده رو دور میکنه

    تغییر منو با تجربه تر میکنه

    تغییراتی که میخام انجام بدم و ازش فرار میکنم بهتر کردن اعتماد به نفس و انجام اگهی بازرگانی هست

    بالا بردن احساس لیاقت و بیشتر کردن قیمت محصولاتم که فکر میکنم نسبت به اون کیفیتی که داره قیمت خیلی پایینه

    در کل تغییر کردن رو دوست دارم و همیشه یه جرقه ای پیدا میکنم برای تغییر و همون وقت تو ذهنم زنگ میزنه که انجامش بدم

    خداراشکر میکنم که در مدار شنیدن این اگاهی ها هستم و میتونم خودمو بشناسم و تغییر کنم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: