ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 32
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند
خیلی جالبه که این مدت عجیب کلافه ام و از اینکه میدونم باید کجا رو تغییر کنم ولی استوپ زدم و نگاه میکنم میبینم ک این استوپ و درک ا زدنه ب ضررمه و امسال هم به راحتی گذشت و خب قطعا سال ها از پی هم میگذرن و این منم ک باید بجنبم به خودم
سوال اول که چقدر در برابر تغییر واکنش نشون میدم :
من کاملا در این خصوص ب رفتار خودم آگاهم ولی خب کاری انجام ندادم ک اصلاح کنم و این سوال منو ب فکر فرو برد که از گذشته من همیشه به شدت مقاوم بودم ب تغییر و خب لاجرم تغییر رخ میداد و من منتظر میموندم تغییر رخ بده حالا اون موقع یه کاری میکنم
من شده بودم یه ادمی که اصن جرات تغییر رو ک نداره خودش ب شخصه حالا بشینه تا دنیا و ادما برای رسیدنشون ب اهدافشون یا هر شرایطی تلاش کنن و تغییر رو رخ بدن و خب وقتی من تو مسیر تغییر همسو بودم ک ادامه راه رو هستم اگر ن که باید کنار گذاشته بشم ب شکلی و از مسیر جدا بشم و برم دنبال مسیر خودم و خب مجدد سیکل تکرار میشه
البته اینجا خیلی تلخ میشه داستان که چندین سال گذشته چ کلی فرصت از دست رفته داری ب خاطر اینکه تغییر نکردی خودت و منتظر موندی
دوم اینکه حالا تغییر رخ داده حس قربانی شدن و اینکه من چرا خودم ی کاری نکردم برا اهدافم و اینکه چالش بر سر نپذیرفتن تغییر ب هر طریقی حالا انکار کردن و نپذیرفتن و گله و شکایت و مرحله افسردگی و خب باز تا درومدن ازین داستانا و مجدد منتظر موندن…
من شدیدا این اواخر ب این رفتارم آگاه شدم و خودمو ب چالش کشیدن که چرا آخه؟
تا اینکه رفتم تو ییه شرکت بازاریابی کار میکردم و طبق اموزشا و اینکه تغییر نکنی له میشی زیر چرخ جهان خودم به همه افراد میگفتم که تا کی میخواید ادامه بدید ب این وضع جهت اینکه طرف ب خودش بیاد
این تکرار سوال و ب فکر فرو رفتنم تا حدودی کمکم کرد که روی موارد سطحی دیگه خودمو اذیت نکنم و راحت با تغییر کنار بیام یا تغییرشون بدم قبل اینکه به مو برسه داستان ولی خب کسی که کل زندگیش نخواسته ذره ای ریسک کنه به قول باور جامعه که تو ذهنمون اومده ک هر تغییری ینی ریسک و ریسک ینی خطر ینی وحشتناک ینی مشخص نیست پشتش چی میشه… قطعا هنوز خیلی راه داره
من به جایی رسیدم که با تغییر همکارام با متفاوت سفر کردن و ب چالش کشیدن خودم تو سفر و با تغییر تیپم و نحوه لباس پوشیدنم دیگه مشکلی نداشته باشم
ولی راج به تغییر تو صورتم و تغییر دادن ابروهام و یا مدل موهام هنوز که هنوزه درگیرم من یادمه برای تغییر ابروهام رفتم و مدت ها گریه کردم و خرابش کردم که بالاخره امسال موفق شدم انجامش بدم
تو بحث شخصیتیمم همینطور
الان متوجه میشم که ادمایی که همیشه خواستن تو رابطه عاطفی باهام باشن من چرا براشون این شرط رو میزاشتم که من همینی ک هستم رو باید بپذیری و نخوای عوضم کنی و خب تا طرف میومد بگه اینجا بهتره اینجوری باشی سریع گارد میگرفتم ک مگه من نگفتم من تغییر نمیکنم و خب اون رابطه رو خراب میکردم و باز خودم تو نبودن اون طرف و عادتی که بهش کردم گیر میکردم تا مدت ها ترجیح میدادم تنها باشم تا کسی بیاد تو زندگیم.
من تو تغییر هرچیزی همیشه شدیدا مقاومت کزدم و کاملا احساساتم رو درگیر کردم و اذیت کزدم خودمو از تغییر هم اتاقیام تو خوابگاه از تغییر اتاقمون از تغییر محل کارم از تغییر دایره ارتباطیم و همکارام و شهر زندگیم همه و همه و درنهایت چیزی که یه شدت عمیقا درگیرم میکرد از تغییر تو رابطه عاطفی بود و هست
وای الان ک دارم فکر میکنم من چه کردم با خودم واقعا در حق خودم ظلم کردم. خدایا کمکم کن که بپذیرم انچه را ک نمی توانم تغییر دهم و تغییر دهم انچه را نمی توانم بپذیرم.
سوال اول اینکه واقعا تغییراتی ک مقاوم بودم در برابرشون در واقع همشون بعدش برام خیر بودن و من الکی مقاومت کزدم
از همون دوران کودکی و تغییر تو محل خوابم که خداوند منو اماده میکرد برای مقابله با ترس از تاریکی و تنهایی که یه روزی قرار بوده من تنها زندگی کنم سال ها و نترسم.
از تغییر تو دوستام که قرار بود کلی چیز ازشون یاد بگیرم و بتونم خودمو بیشتر بشناسم
از تغییر هم اتاقیام و اتاقم تو خوابگاه ک واقعا استرسام شدیدا کمتر شد چون با همه هم کلاسیام هم اتاق بودم و رابطمونم داشت خراب میشد رو بحثای رقابتی ناسالم و خب جدا شد نه باعث شد هنوزم با هم دوست باشیم . از تغییر تو رفتن از شهر کوچیک به شهر بزرگتر و تنها زندگی کردن و مواجهه با هرچیزی ک فکرشو بکنم از شناخت لهجه و گویش و زبان جدید از همکاران جدید و فرایند کاری که کاملا متفاوت بود و تماما مدرسه ای شد برای شناخت من نسبت به خودم و تغییر شخصیتم به سمت رشد. و مجدد از خارج شدن از رابطه هایی ک من واقعا اصرار داشتم به ادامه دادنشون و خب بعد خیر اون جدایی ها همه رو تو زندگیم دیدم و خدا رو شکر کردم بابتش.
از تغییر شهر زندگی مجدد که کاملا همراه شد با پیشرفت مالی من و تغییر شخصیتم و بالا رفتن عزت نفسم و اینکه کس ارزشمندیمو در وجودم واقعا بالاتر برد
و مجدد تو محل کارم تغییراتی رخ داد که در نهایت برای من بهتر شد و فرصتی که دنبالش بودم بیشتر وقت داشته باشم برای کار کردن روی خودم برام فراهم شد.
مرحله دوم
واقعا ازین ب بعد میخوام خودم آغازگر تغییر باشم اگاهانه و بگنجونم تو زندگیم و شخصیتم.
اینکه غذاهای جدید و دسرهای جدید یاد لگیرم
سبک زندگیمو تغییر بدم ب اون سمت و سویی که خودم دوست دارم
اینکه مسیر رفت و امدیم رو تغییر بدم و اگاهانه بگنجونم تو روزمرگی هام تغییرات رو پیاده کنم..
از پله های کوچیک اگاهانه شروع میکنم قبل از اینکه مجبور بشم مواجه بشم با تغییری که دیگه رخ داده. اینجوری قطعا شیرین تره و نتیجش هم متفاوت تره برام و باعث رشد و پیشرفت زندگیم میشه و دیگه الان موقع لذت بردن از طعم تغییراتیه که دونه ب دونه خلقشون میکنم اگاهانه تو زندگیم و چقد بی صبرانه منتظر تجربه اون حس شیرینی بعدش هستم. اون بالا رفتن عزت نفسه ک خودشو نشون میده ازون بالا رفتن درامده ازون کیفیت بالای روابط و.. خدایا شکرت
مرحله سوم
من میدونم تو این مسیر خداوند هدایتم میکنه همواره
قلب من به روی الهامات خداوند بازه
خداوند همراه منه و قلبم بازه و من رو رشد میده و بارم رو از دوشم برمیداره میدونم تو هر تغییری که من رقم میزنم خودش خیر منو دیده اینو بهم ثابت کرده . خداوند همراه منه و پذیرای این هست که من تغییر بدم زندگیمو به سمت خواسته هام من یه قدم بردارم اون هزاران مسیر و چراغ رو برام روشن میکنه فقط اینو باید بدونم که تغییر لازمه زندگی هست و جهان ب شکل امروزش اکر درومده حاصل مجموعه تغییراتی هست که رخ داده و الان داره کلی بهمون خدمت میکنه. شاید در نگاه اول تغییر درد داره چون عادت رو داری میشکنی شاید دردش همینه که باید در بیای از دایره امنت ولی خب قطعا نتایجش دنیاتو عوض میکنه قطعا نتایجش بهش خدمت میکنه و دنیا رو برای خودت و دیگران جای بهتری میکنی برای زندگی برای اطرافیانت که تورو و رشدت رو میبینن همینکه دیگه کمتر درگیر مسائل تو هستن خودش بزرگترین خدمته بهشون. خدایا شکرت میدونم من تا الانش هم یه سری تصمیم ها گرفتم برای تغییر و این سری منتظر نموندم که له بشم چ برم و سرم بخوره ب سنگ و برگردم و خب با همه وجودم خودت میدونی بهت اعتماد مردم و تصمیمم رو گرفتم که تمومش کنم و نیفتم تو یه مسیر تکراری گذشته و خب میدونم و مطمینم هر لحظه حواست بهم هست و میدونم تو این تغییر تو همراهم بودی چون من ازت خواستم نشونم بدی راه رو و هدایتم کنی و تو نشونه ها رو وارد زندکیم کردی و من تغییر دادم تصمیم رو که قرار بود به سمت و سوی دیگری زندگیم پیش بره . میدونم از قلب من اگاهی و همراه منی همواره و خیر مطلق هستی و برایم بهترین چیزی ک برای من و در مسیر خواسته هایم که شادی و لذت و ارامش و سلامتی و حال خوب و ثروت هست رو نشون درنظر گرفتی. چون تو پروردگار جهانیانی و این جهان با این عظمت رو اداره میکنی پس منی که دره ای از این نظم جهان هستی هستم قطعا خواسته هایم در جهت رشد جهان هستی هستند و تو به راحتی میتونی اونا رو اداره کنی و برام رقم بزنی خیر مطلق رو.
مرحله چهارم
خب سمیه جون مدت هاست میدونه که باید یه صفایی بده به وضعیت کنونی زندگیش تو همه جنبه ها اخه دیگه چیزی نیست که من بهش راضی بشم
تو جنبه کاری: وقتشه که کنار کار اداری که دارم با جدیت تمام کاری رو یاد بگیرم که کم کم در بیام از کارمندی اخه خودت میدونی که اصن اصن قرار نیست سی سال کارمندی کنی و خب مطمینم خداوند حمایتم میکنه چون این خواسته قلبی من هست چندین ساله چون به تضادهای کارمندی خوردم در این هشت سال. و من دنبال ازادی هستم از ازادی مالی و مکانی گرفته تا ازادی در هر جنبه زندگیم. من ادمی هستم که عاشق طبیعته و خب یه روز جمعه برای رفتن ب دامان طبیعت و گشتن و دیدن دنیا و سی روز در ماه قطعا جوابگوی اون خواسته قلبی من نیست.
«ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده »
در جنبه سلامتیم : ب شدت میدونم باید سبک زندگیم تغییر کنه . فعالیت بدنیم و تغذیه ب شدت وقتشه که برنامه تغییرشو اجرا کنم. ان شاالله با هدایت ب قانون سلامتی. میخوام پر انرژی تر باشم
مدیتیشن رو استمرار انجام بدم
یوگا رو که عاشقشم روتین کنم
صبح زودتر بیدار بشم و برنامه ریزی داشته باشم برای کل روزم و بی برنامه پیش نرم هرچی شد منم همراه بشم با مسیر. خدایا شکرت
استمرار استمرار استمرار رو تمرین کنم
جنبه رابطه ای:
بیشتر و بیشتر و بیشتر تمرکز روی نکات مثبت خودم و اطرافیانم
در خصوص شرایطم :
میدونم که در کنار کارهام باید ب مطالعه زبان بپردازم خیلی جدی تر سمیه جان خودت میدونی که ضرری برات نداره..
من میدونم در شخصیتم بیشتر تلاش کنم راحتتر بگیرم مسایل رو و ارزشمندیمو در روابطم حفظ کنم و خیلی راجع به ارزشمندیمو تمرین کنم
و در نهایت چیزی که دوست دارم واقعا مدت هاست ب تعویق افتاده شناخت خداوند و ارتقای ایمان و تولیدی با شناخت خودم از کلامش.
من میدونم که وقتی پویا باشم و در حرکت حس و حالم ب زندکیم خیلی بهتره خیلی رابطه ام با خداوند بهتره خداوند همراه تغییرات بوده همواره و منو هدایت میکنه و من اگاهانه که تغییرات لازمه زندگیمه و چه بسا که خودم پیش قدم تغییر به سمت خواسته هام باشم تا تحمل ناخواسته ها به اجبار. پس میدونی که نتایج ایمان و عملت رو قطعا میبینی و زندگی سرشار از ثروت و سلامتی و سعادت داری در دنیا و آخرت.
شکرت
ممنونم
اینم میخوام اضافه کنم
نمیخوام برای تغییراتی که دادم دیگه خودمو سرزنش کنم اگر الان هنوز نتیجش تو زندگیم نیومده کاملا
خب میخوام پای این تغییرات بمونم
و نکته دیکه اینکه من متوجه شدم اینکه الان در برابر ازدواج مقاومت دارم برای ترس همین تغییر هم هست
من پذیرای تغییرات هستم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستانم
معمولا من همیشه آماده تغییر هستم و عاشقانه دوست دارم چون میدونم این شخصیتی که هستم حاصل تغییرات من در نه سال هست
که خودم باورم نمیشه انقدر شخصیتم تغییر کرده و بسیار اون تغییر بزرگ تو همه زمینه های زندگیم کمک کرد تا إنسان قوی تری باشم
تغییر بزرگ زندگیم نه سال پیش شروع شد که قطع وابستگی به مصرف الکل و ماده مخدر کردم
من تو این سال ها به لطف خدا یه لحظه هم از مسیرم خارج نشدم چون میدونم چقدر این مسیر لذت بخش است
🟠جدیدترین تغییرم هم تغییر فضای کاریم بود و اقداماتی که انجام دادم در راستای این تغییر
🟢موضوع مهم که بعد از تغییر محیط کارم اتفاق افتاد
⭕️من متوجه شدم که توی باورهای ثروت و کمبود باید تغییر کنم به خاطر همین ترس کمبود داشتم و فشار زیادی به خودم میاوردم
ساعت های زیادی بی وقفه بعد از تغییر جدیدم شروع کردم به کار کردن،چند روز اول انرژی خوبی داشتم و بعد آنقدر فشار سنگین روی من بود که حتی حوصله نداشتم با کسی صحبت کنم همون شاهین خوش اخلاق پرانرژی حوصله خودشم نداشت
بسیار داشت اوضاع بد میشد به لطف خدا
همون روز که دیگه کامل بهم ریختم داشتم فایل روانشناسی ثروت دو رو گوش میدادم
در رابطه با کنترل ذهن بود!!!
کمی صبر کردم خودم را آرام کردم
و سوال پرسیدم این احساس چه پیامی دارد!!!
چه چیزی باید تغییر کند ؟؟؟
خدایا به من بگو
تمام اینها در ذهن من فقط ایجاد شد حتی سوال را به زبان نیاوردم
اومدم خونه داشتم با همسرم صحبت میکردم و یه لحظه جواب اومد
یادم اومد که من هیچ برنامه ای ندارم برای ساعت ها و زمان های کاریم و یاد صحبت های دوره احساس لیاقت افتادم
دیدم هر وقت همکارام میگه برو مرخصی یا چه روزی میخوای استراحت کنی میگم نه من مرخصی نمیخوام
حتی دیدم بیشتر از وظایفم دارم عمل میکنم
مثلاً اگر ساعت کاریم ١٢ تا ٨ هست من دارم از ٩صبح شروع به کار میکنم تا هر وقت که بشه بدون وقفه
اینم به خاطر این بوده که من در ناخودآگاهم فکر میکنم کار کردن زیاد خوبه یا برای پول درآوردن باید سخت کار کنم یا من چند وقت کار نکردم حالا بیام جبران کنم و اینم نتیجه اش بود
تصمیم گرفتم یه برنامه ریزی کنم
ساعت کاری مشخص کردم
فقط در حد وظایفم کار کنم
در هفته یک روز استراحت کنم
و این موضوع را با همکارانم درمیان گذاشتم و به راحتی همه تایید کردند
و امروز هم روز تعطیلم هست دارم میرم اسکی بازی کنم جای دوستان خالی
امیدوارم لذت ببرید از مسیر زندگی
به نام انرژی معجزهگر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است و به خوشبختی، سعادتمندی، آرامش، سلامتی، ثروتمندی و داشتن زندگی سرشار از عشق و وفاداری و تجربه لذت های ناب و وصف نشدنی و زندگی در آسایش و رفاه برای من، بیشتر از خودم مشتاق و مصر است
به نام خدای مهربان و بخشنده ای که جهانی سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی آدم های خوب و هر چیز خوبی را به بی نهایت مقدار خلق کرده
و من را خالق زندگی خودم آفریده تا بتوانم از راه های ساده و لذت بخش به خواسته ها، آرزوهای کوچک و بزرگ و زندگی دلخواهم برسم
به نام خدایی که مرا بسیار دوست دارد و من را موجودی بالیاقت، ارزشمند، عزتمند، شایسته و لایق نعمت هایش خلق کرده و هر روز بر عزت نفس و میزان لیاقتم برای دریافت نعمت هایش می افزاید.
*
سلام.
سلام به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبا و غنی ما در جریان هست
سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان در همه جهان از گذشته های دور تا همین حال حاضر و آینده
سلام به تمام عوامل و راههای هموار و لذت بخشی که به فرمان خداوند برای رسیدن من به خواسته ها و آرزوها و شرایط دلخواه و رویایی ام برایم مهیا می شوند
سلام به:
خوشبختی و آرامش
موفقیت و ثروتمندی
سلامتی و زیبایی
امنیت و ایمنی
عزتمندی و آبرومندی
لیاقت و شایستگی
آسایش و رفاه
مهربانی و محبت
عاشقی و وفاداری
فراوانی و ثروت
نعمت و فرصت
راهنمایی و هدایت خداوند
احساس ارزشمندی و اعتمادبهنفس
زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری
زندگی مملو از تجربههای ناب و لذتهای وصفنشدنی
سعادتمندی و عاقبت به خیری
*
نکات و باورهای این جلسه:
– تغییر تنها چیزی است که نمیتوان جلوی آن را گرفت.
– جهان در همه ابعاد در حال تغییر است.
– در دل هر تغییر یک نکته مثبت نهفته است.
– باور محدودکننده داریم که به استقبال تغییر نمی رود و اساسا در برابر تغییرات مقاومت میکند.
– برای تغییر کردن آماده باش. نترس از تغییر و حتی دنبال تغییر برو.
– کلا ذهن دوست دارد وقتی با چیزی آشنا شد، دیگه توی همون بمونه و چیزی تغییر نکنه.
– با آغوش باز تغییرات را بپذیر، حتی ببین کدام بخش زندگیات نیاز به تغییر دارد.
– تغییر خوبه، تغییر یک فرصت جدید است.
– اگر جز اولین افرادی باشی که تغییری را می پذیرد، قطعا جز افرادی خواهی بود که از این شرایط تغییر یافته سود برده و استفاده میکند.
– اگر ذهن تو در مقابل تغییر مقاومت دارد باید این شکل فکر کردن را عوض کنی. نمیشه جلوی تغییر را بگیری.
– مقاومت در برابر تغییر نشانه ذهن محدودکننده بود و در این راه فرصت های زیادی را از دست خواهی داد.
– تغییرات همیشه کمک می کنند تا من پیشرفت کنم.
– در دل تغییر فرصت های زیادی برای یادگیری و پیشرفت است.
– جهان همواره در حال تغییر است و من با هماهنگ کردن خودم با این تغییرات جهان، می توانم رشد کنم و موفقیت بیشتری کسب کنم.
– اگر می خواهی نتایج برایت تغییر کند، طبیعتا باید خودت را تغییر بدی به شکل بهتر. خواه در بیزنس و کسب و کارت باشد و یا در روابطت با دیگران.
– حتی اگر شرایط خوبت دچار تغییر شد، بدان حتما در آن خیری برای تو نهفته است. پس شجاع باش و برای شرایط بهتر آغوشت را باز کن و آماده باش.
– خداوند خیر و برکت و فرصت خوبی در هر تغییری که در زندگی من رقم می زند، قرار داده است.
– می دانم که خداوند فقط خوبی من را می خواهد و از آنجاییکه خداوند منبع خیر و برکت و فرصت است، تغییر ایجاد شده در زندگی ام کار خودش است و حتما برای من خیر و برکتی در آن نهفته است و حتما خداوند من را در این مسیر جدید هدایت می کند.
– سعی کن آرام آرام و از موضوعات کوچک شروع کرده و با ایجاد تغییرات کوچک، ذهن خود را برای لذت بردن از تغییر آماده کنی.
– ذهنیت خود را به نحوی تغییر بده که به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آنها استقبال کنی و حتی به صورت ناخودآگاه به دنبال یافتن فرصت های رشد در دل تغییرات باشی.
*
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
پاسخ سوال:
در جواب به این سوال باید بگم که کفه ترازو به سمت استقبال از تغییر سنگینی می کنه برام. از تغییرات کوچیک بگیر تا تغییرات بزرگ. من اهل تجربه کردن چیزهای جدید و شرایطی که تا به حال تجربه اش نکردم هستم.
من حتی بعضی اوقات خودم باعث تغییرات میشم. هر چی بیشتر فکر می کنم میبینم من واقعا تغییر رو دوست دارم. بخوام میتونم مثالهای کوچیک زیادی بزنم براتون.
مثلا یک غذای معمول رو که همه جای کشور تقریبا به یک روش طبخ می کنن، من توی رسپیاش تغییری میدم و ی مواد دیگه ای اضافه می کنم که اکثر اوقات خیلی جذابتر و دلچسبتر هم میشن. یا مولا میرن همون مواد همیشگی برای سالاد رو برمیدارم ولی در ظاهر اون تغییراتی ایجاد می کنم. منظورم اینه از هر چیزی که دم دستم باشه انتخاب می کنم و حالا یا توی رسپی و یا توی گارنیش غذا اون تغییر رو میدم. تنوع و تغییر رو از هر شرایطی وقت غذا درست کردن خلق می کنم.
حالا چون شیکمو هستم و دست پختم معرکه است اول مثال غذا رو زدم. اما مثلا من چیدمان روی دراور و کمد خودم هم هر از گاهی تغییر میدم. مثلا میرم پارچه روشو عوض می کنم، مثلا از چپ به راست اگر ابتدا کرمها و سپس پرفیومها و… رو چیده باشم، دفعه بعد قطعا برعکس میکنمش. اصلا این کار رو در سال به طرق مختلف چندین بار انجام میدم.
یا میفتم به جون لباس های قدیمی یا حتی اونهایی که باهاشون راحتم ولی حس می کنم باید از کمد لباسهام برن بیرون. (وای الان نمی دونین چی یادم اومد :) می دونین، این جور موقعها مامانم میگه مریم چرا اونو میندازی دور، چرا اون یکی رو داری جرواجر می کنی برای گردگیری :) و کلی شاکی میشه ازم، اما من همون موقعها همیشه با خودم یا به مامانم میگفتم « اینها چیزهایی هستند که باید برن و جا برای چیزهای نو باز بشه ».
یعنی معنای حرفم رو خودم میدونستم و اون این بود که به تغییر نیاز دارم، حالا می خواد ی چیزی بره و یا ی چیزی بیاد. می خواد موهامو از سمت راست به چپ شونه کنم و یا فرق باز کنم. این کار هم دقیقا انجام میدما.
( البته اینو بگم که من آدم اسراف کاری نیستم که دم به دقیقه چیزمیزهای قدیمی یا هر چی دلمو بزنه بریزم دور، اتفاقا توی کشوهای لباس هام، لباس هایی از 30 سال پیش هم پیدا میشه که برام ارزش معنوی دارن).
من حتی توی نوع لباس پوشیدن و حتی رنگ هایی که همیشه می پوشیدم هم تغییراتی دادم. مثلا به تازگی رنگ هایی می خرم که هیچ وقت فکرشو نمی کردم بپوشمشون و اتفاقا بیشترشپن هم خیلی به من اومدن. یا ی مدل لباس رو پوشیدم که همیشه فکر میکردم اصلا و ابدا به من نمیآد ولی وقتی پوشیدم هم خودم و هم اطرافیانم کفمون جمعیا برید :)
مورد زیاد دارم برای تغییر کردن که یا خودم دنبالشون رفتم و یا برام پیش اومدن که واقعا ازشون استقبال کردم و به چشم ی فرصت و تجربه تو ازشون لذت هم بردم. اما بعضی اوقات هم در مقابل بعضی تغییرات واقعا واکنش نشون دادم و ته دلم خالی شده که چی کار کنم اگر اینطوری بشه و شده و اولش ترسیدم و بعدش که یکم جا افتادم توی اون شرایط، دیدم به به، این که خیلی خوب بود، فلان چیز رو بدست آوردم. این مورد مربوط به شغلم میشد که وقتی برای ی شرکت دیگهای رفتم کار کنم اولش واقعا احساس مقاومت کردم و ترسیدم که احتمالا بهم میریزه همه چی، اما بعدش خدا رو شکر بیشترین درآمد هم از همونجا داشتم.
*
تمرین
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
مثال دانشگاه قبول شدنم مثال خوبیه. اره، یادمه که وقتی دانشگاه قبول شدم اولش کلی ذوق که اره فلان جای خوب قبول شدم، بیشتر همکلاسیهام دوست داشتن اونجا قبول بشن ولی فقط من تونستم، حالا میرم تهران، اونجا برادرام هستن هوامو دارن، میرم اونجا تجربههای جدیدی بدست میارم، مثلا با مترو بین دانشگاه و خونه برادرم رفت و آمد میکنم، دیگه قراره ی کوچولو خودم مسئولیت خودم رو دست بگیرم، برم چیزهایی که می خوام رو خودم خرید کنم، با دوستها و آدمهای جدید آشنا میشم، جاهای جدیدی میبینم و… اصلا کلی چیز دیگه.
بنظر شما هم اولش رو خیلی خوب شروع کردم نه؟ :)
من تغییر رو دوست داشتم و با اشتیاق انتظارشم میکشیدم. یعنی بیصبرانه منتظر بودم زودتر ورق بزنم این فصل تازه از زندگیمو.
بله بالاخره با برادرم رفتیم ثبتنام دانشگاه، اون روز روزی بود که ترس تمام وجودم رو فراگرفت. دوری از مادرم، سایر اعضای خانواده و خونهی پدریم و در یک کلا، خارج شدن از safe zone یا منطقه امن زندگیم، اصلی ترین عامل به هم ریختگی من در اون روز بود که هنوز بعد از گذشت این همه سال، خوب یادمه چطور دلم خالی شده بود.
خلاصه چشتون روز بد نبینه، توی خیابون زدم زیر گریه و به برادرم گفتم نمیخوام اینجا بمونم و جالبه هنوز ریکشن برادرم به خوبی یادمه که با لبخند بهم گفت، نترس ابجی من هستم پیشت، الان خستهای، دلتنگی، بریم غذا بخور، استراحت کن، فردا حس بهتری خواهی داشت. اولش اینطوره، برای همه اونهایی که اونجا بودن اینطوره، فقط تو نیستی که دلت گرفته، اصلا ی ماه اینجا بمون درستو بخون، اگر اون وقت نتونستی، میریم دنبال کارهای انتقالی. هیچ نگران نباش. ( باید بگم من خانواده خیلی خوبی دارم، خصوصا برادری دارم که حتی با وجود اینکه زن و بچه داره، خیلی هوامو داره، هم مادی هم معنوی، اصلا به جرات میتونم بگم، پدری هم کرده برام. این خانواده، یکی از بزرگترین آشتیهای زندگی منه که همیشه بابتش از خدای بزرگ ممنونم. )
خب کجا بودیم؟ :) بمون بقیهاش هم بگم برات :)
بالاخره برادرم دید ابجی تهتقاری خونه، یجورایی داره متلاشی میشه و رسما دلش میخواد برگرده به فصل قبلی زندگیش :)، گفت بیشتر حواسم بهش باشه. بله، اوایل با اینکه به شدت سرش شلوغ بود و همش کنارم بود. آخر هفتهها نمیزاشت خوابگاه بمونم و میاومد دنبالم تا بریم بگردیم و واقعا خیلی خوش میگذروندیم با هم. اما یادمه همون روزهای اول ثبتنام با اینکه می دونست دلهره زیاد دارم، ی کاری رو که میتونست برام انجام بده مخصوصا انجام نداد و من رو مجاب کرد که برم انجام بدم، حتی یادمه به من گفت می خوام ترست بریزه ابجی و ببینی هیچ کاری نداره، وگرنه من همینجا هستم و کمک بخوای می تونی فقط صدام کنی من کمکت میکنم. واقعا کار خوبی کرد باهام، اولین قدم رو برداشتم و از استرسهام کم شد. کمکم خنده جای بغض و دلتنگی رو گرفت. حتی بعدها خودم کارهای انتقالی رو کنسل کردم و گفتم می خوام همینجا درس بخونم. خب، بگذریم از این داستان شیرین و بریم به انتهاش.
من توی اون دوره تحصیلی، کلی تجربه جدید و عالی کسب کردم. خیلی زیاد واقعا. از کنفرانس دادن جلوی آدم های زیاد گرفته تا دیدن جاهای جدید. حتی بعد از اون ی دوره کارورزی عالی و کمنظیر توی ی مکان فوقالعاده و سطح بالا داشتم که اصلا نگو و نپرس. من عاشق اون محیط و آدمهایی بودن که اونجا بودن و چیزهایی که میدیدم و تجربه میکردم و بهم آموزش داده میشد رو خیلی دوست داشم. ( بازم باید خدا رو شکر کنم چرا که ورود به اون محیط استثنایی رو هم مدیون اون یکی برادر خوبم هستم که اومد و دنبال کارهای اداریش رو گرفت تا یکی از بهترین دورههای کارآموزی برام شکل بگیره، خدایا شکرت برای همه چیز.)
اوه اوه یادم نره که تازه کلی دوست خوب هم توی خوابگاه و دانشگاه پیدا کردم که هنوزم باهاشون در ارتباطم. ( حتی یکی از همون دوست های خوابگاهی که هم اتاقی خوب من هم بود، سایت استاد عباسمنش رو زمانی که خودش برگشته بود شهرش و من هم پیش مادرم بودم و اصلا سالهای بود فقط تماس تلفنی با هم داشتیم به من معرفی کرد. وای خدای من الان که دارم فکر می کنم من خیلی خوششانسم، خدایا چجوری ازت تشکر کنم، شکرت شکر. ( از همین جا هم سلام می کنم به دوست عزیزم شاید کامنت منو بخونه :) اگه خوندی یادت نره لایک کنی :))))
حالا بیایم ی مثال کوچولوتر و تازهتر هم بزنیم که مهر تاییدی بشه برای خودم که من عاشق تغییرم و ازش نمیترسم و حتی با آغوش باز ازش لذت میبرم :)
1 ماه نیست که برای تغییر و تنوع و تجربه ی چیز خوب و جدید، رفتم پیرسینگ گوش انجام دادم تا جواهرات سلطنتی خودمو بندازم :)))))))
خلاصه اینکه قبلش از اینور اونور شنیده بود که خیلی درد داره، خطر عفونت مخصوصا توی قسمت غضروفی گوش بالاست، باید کلی مراقبت کرد و فلان و بهمان.
با وجود اینکه اینها رو شنیده بودم و حتی ی کوچولو موچولو ترس هم داشتم و چندباری این کار رو موکول به آینده می کردم، خدا رو شاهد میگیرم با خودم گفتم مریم یکم دیگه میشه سال نو و یکم دیگه میشه یک سال که تو بطور جدی برگشتی به سایت استاد عباسمنش.
خیلی چیزها تغییر کرده و بهتره شده، مثل رابطم با خدا، رابطم با خودم، درآمدم و پس اندازم، شرایط روحیم، موقعیت های خوبی که باهاشون مواجه شدم، اما چون هنوز نتونستم به وزن ایدهآلم برسم و اصلا پروسهاش ی شبه نیست و به لایف استایل زندگیم برمیگرده که البته خیلی خوب بود ولی الان عالی شده… گفتم ی تغییری در ظاهرت هم بده.
خدا گواهه به خودم گفتم تقریبا 60 روز مونده تا بشه ی سال، نمی خوای توی این 365 روز ی تغییرات خوبی هم توی ظاهرت داده باشی. دیدم جز کاهش وزن چیز دیگهای مدنظرم نیست، جز اینکه مثلا بیام گوشهام هم پیرسینگ کنم.
خلاصه، بعد از کمی استرس، دلو زدم به دریا رفتم پیش دکتر ( این آقای دکتر هم خیلی آدم خوبیه و از بچگی میریم پیشش و همیشه لبخند داره و خوشبرخورده، از همین جا براش آرزوی سلامتی می کنم ). باید بگم واقعا 2 هفته گوشم درد میکرد و اصلا نمی تونستم به پهلوی راست بخوابم چون حتی فشار بالش به گوشم، تحمل زیادی می خواست و درد بدی داشت واقعا.
( دلم نمیاد اینو نگم ولی بازم خواست خدا بود چونکه اون روز دکتر مهربون ما فقط تونست بخش غضروفی گوش راستم رو سوراخ کنه و وقتی اومد مال گوش چپ رو انجام بده، متوجه شد گوشواره میخی هاش تموم شده، حتی قرار سد از داروخانه بخرم و بیام که اون یکی گوش هم سوراخ کنه ولی تایمش دیر شد و تصمیم گرفتیم بمونه ی روز دیگه. حالا چرا اینها رو گفتم؟! چونکه بازم خدا هوامو داشت، چون اگر هر دو گوش 6 تا سوراخ جدید میداشتن، من نمیتونستم بخوابم. اینطوری خیلی راحت طرف چپ برمیگشتم و میرفتم خواب هفت پادشاه میدیدم :)
میدونم داره شورش درمیآد ولی اینم بگم که من برای هر گوشم 4 تا پیرسینگ دارم و به جای چهار جفت گوشواره، فعلا دو تا دارم. اما اونقدر باور به فراوانی در من قوی شده، اونقدر ایمان دارم که قراره ثروت زیادی وارد زندگیم بشه، اونقدر راحت باور دارم که پول پول میاره و من خیلی راحت پول میسازم و هر چیزی بخوام خیلی راحت میخرم که، می دونم به زودی اون دو تا سوراخ گوش هم، گوشواره دار میشن.
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
پاسخ:
شک دارم یکم به نوع پاسخی که دارم میدم. اگر درست متوجه شده باشم مثلا می خوام از فردا به جای سه نوبت در روز غذا خوردن، دو بار بخورم، که اتفاقا برای رست دادن به معدهام هم خوبه ( نمی دونم چرا همیشه مثال هام با غذا خوردنه :))))))
من ساعتمو همیشه از بچگی دست راست میبندم، اصلا دست چپ میبندم احساس می کنم بالانس بدنم بهم میریزه، بهتره اینو امتحان کنم.
دوست ندارم موهامو رنگ کنم چون رنگشو دوست دارم و دلم می خواد رنگ نچرال خودش بمونه وگرنه اینم ی تغییر میتونست باشه. به جای رنگ مو هم می تونم مثلا رنگ کمدم رو عوض کنم.
از این به بعد، به جای اینکه آروم و تو دلم کتاب بخونم، جالب میشه اگه برم اتاق زیرشیروونی و اونجا با صدای قدری بلندتر کتاب بخونم. فک کنم بهترم هم متوجه بشم.
فردا پس از مدتها، باید فقط برای خودم نهار درست کنم، بنظرم بیام اصلا ی چیز جدید درست کنم با همون چیزهایی که هست خونه. ( ای بابا بازم مثال هام به شکم مربوط میشه که :)))))))
قبل از خواب به جای اینکه با موبایلم برم فیلم ببینم که تفریح خوبی هم هست برام، ی شب در میون برم پادکست گوش بدم یا فایل های استاد، اصلا بیفتم به جون بخش عقل کل و اون قسمت پاسخ های گروه تحقیقاتی عباسمنش و اونها رو بخونم و نکته برداری کنم. اره، این یکی بهتره تازه سودش هم بیشتره. یا شبها برم تمرین سناریونویسی و گهگاهی سناریو خوشبختی خودمو بنویسم و کلی ذوق کنم و لذت ببرم.
من عادت دارم وقتی شیر تو خونه باشه، چای رو با شیر بخورم بدون قند ( به یاد پدربزرگ عزیزم که خدا رحمتش کنه آدم خیلی خیلی خوبی بود ) و وقتی شیر نباشه با شکر. می خوام از این به بعد به جای اینکه با چای شکر بخورم، چای رو تلخ بخورم یا با توت، یا اصلا چای دیگه نخورم.
( فک کنم بهتره برای حفظ ابرو هم که شده دیگه به این سوال پاسخ ندم، چون ی خط در میون حرف شکم میشه :)))
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
1- تغییرات، تماما به نفع من هستن.
2- تغییرات، من رو به رشد و کمال می رسونن.
3- تغییرات، از جانب خدا برای رسیدن من به زندگی بهتر و شرایط دلخواهم طراحی شدن.
4- با هر تغییری، کلی خیر و برکت همراه هست.
5- من برای هر تغییر مثبتی در زندگیام آماده هستم و به نتایج فوقالعادهاش ایمان دارم.
6- چه قبل از رخداد تغییرات و چه بعد از آنها، خدا پیوسته همراه و یاریرسان من هست.
7- من با قبول تغییرات و استفاده از فرصتهایی که بواسطه تغییرات نصیبم میشه، به موفقیت، پیشرفت و کامیابی میرسم.
مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
ی تغییری هست که نمیخوام بگمش. اما ی سال هست بطور جدی، ی بار این ور پل هستم ی بار اون ور پل. یعنی هم می خوام انجام بدمش و هم مردد هستم. فاکتورهای زیادی هم توش دخیل هستن.
دلم نمی خواد ی جواب روشن به این سوال نداده باشم. خب، دو تا تغییر بزرگ هستن که می خوام انجام بدمشون، اولی: بهتر شدن ظاهرم با کاهش وزن و دومی: مهاجرت به خارج از کشور.
مورد 2: توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
برای رسیدن به وزن ایدهآلم، تقریبا هر روز بین 60 تا 120 دقیقه ناناستاپ راه میرم. بطور میانگین هفته ای دو بار میرم توی آب گرم و اونجا نرمش می کنم. ی مدت با فستینگ پیش میرم، عادت صبحانه های پرکربوهیدرات رو حذف کردم، قند و شکر رو کامل حذف کردم، آب زیاد میخورم و تعداد لیوان آبی که می خورم رو میشمرم.
برای دومین مورد هم که اول رفتم مدارک دانشگاهیم رو گرفتم، بعدش به فکر پول جمع کردن هستم و خدا رو شکر تا الان خوب بوده و ایشالله بیشتر و بیشتر هم میشه و البته اصلیترین و اولین قدم داشتن مدرک ایلتس هست که اونم دارم هر روز پادکستهای زبان رو گوش میدم برای بهبود مکالمه انگلیسی، کتاب هم میخونم، جدیدا هم با یکی از دوستان یک جور ورکشاپ ترتیب دادیم و از همین هفته میخوایم با برقراری تماس ویدیویی، در مورد تاپیک های بخصوص به زبان انگلیسی با هم مکالمه کنیم، از طرف دیگه، برای دو ماه دیگه هم برنامه دارم توی آزمون آزمایشی شرکت کنم.
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
الان دیگه از کلمه تغییر بیشتر خوشم اومده. یعنی فک می کنم اسم دیگه نعمت شده تغییر. یعنی منتظرم تغییرات خوب برام رخ بدن. ی جورایی مثل قضیه تضادها شده برام که اولها از کلمه تضاد میترسیدم و اونها رو ی جور مانع و سنگ جلوی پام میدیدم ولی از وقتی استاد این موضوع تضادها رو توضیح دادن، قضیه کم کم با چند بار گوش دادن و نکته نوشتن برام روشن شد، یعنی پیش اومده کاری رو شروع کردم و دقیقا همون ابتدا به تضاد برخورد کردم و به جای دلسرد شدن، اتفاقا با نگاهی 360 درجه نسبت به ورژن قبلی خودم، با لبخند و آرامش از اون تضادها گذشتم.
الان با اینکه در مورد تغییر و تغییر کردن نگاهم 360 درجهای نبوده و حتی اگر ترس هم داشتم در مورد ی تغییر باز هم دلم می خواسته تغییر رخ بده، ( یعنی در واقع قدرت عشق به ترسها و تردیدها چربید بوده ) اوضاع طوری شده، که کفه ترازو به سمت قبول تغییرات با آغوش باز، به شدت سنگینی می کنه. این در حالی هست که قبل از گوش دادن به این فایل، فقط می تونستم بگم وزن پذیرش تغییرات نسبت به مقاومت علیه تغییرات فقط بیشتره، اما الان درصد بالایی رو به خودش اختصاص داده.
اینکه به صراحت بتونم پاسخی بدم و بگم چه برنامه ای دارم برای ایجاد ذهنیت استقبالکننده از تغییرات، واقعا میتونه راهگشا باشه. پس بنابراین اگر قرار باشه روند کنونی زندگی من تو جنبه های مختلف مثل وضعیت حال حاضر شغلیم یا حالا هر چیز دیگه ای با تغییر همراه باشه، بنظرم می تونم با مقاومت کمتر و بدون هیجانزدگیهای بیمورد برای مقابله با اون تغییر، اتفاقا با انعطاف بیشتری اون تغییر رو بپذیرم و اون رو به چشم ی فرصت خوب ببینم که فقط و فقط برای پیشرفت من شکل گرفته و حتما همراه با این تغییر، خیر و برکتی برای من فرستاده شده.
*
من باور دارم که در جهانی غنی و سخاوتمند زندگی میکنم که
در آن بیشمار نعمت و فرصت و ثروت و آدمهای خوب وجود دارد و
من قرار است سفری بسیار لذت بخش در این جهان داشته باشم و
در کمال خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.
بنابراین:
خدای بزرگ برای اینکه امروز هم من را به سمت زندگی بهتر و شرایط ایدهآل و رویاییام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.
خدای مهربان، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، آگاهی ها و هر خیری رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت ممنونم.
خدای بخشنده من، به خاطر همه شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به خوشبختی و داشتن زندگی ایده ال و رویاییم ترتیب میدی، هزاران بار ممنونم.
خدای قدرتمند من، بخاطر تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که به من عطا کردی، از اولین روز زندگیم تا حال حاضر و همچنین اونهایی که در آینده دور و نزدیک به من خواهی داد، هزاران هزار بار متشکرم.
خدایا
بخاطر سلامتی و امنیتی که برایم مهیا می کنی،
بخاطر آدمهای خوبی که وارد زندگیم می کنی،
بخاطر همسر فوق العاده ای که نصیبم می کنی،
بخاطر موفقیت های آینده ام،
بخاطر فرصت های خوبی که جلوی پاهام می گذاری،
به خاطر ثروت عظیمی که نصیبم می کنی،
به خاطر عزت و ارزش و احترام و آبرویی که بهم می بخشی،
بخاطر تجربه های ناب و لذت های وصف نشدنی که به من عطا می کنی،
به خاطر رفاه و آسایشی که به من می بخشی،
بخاطر برکتی که به زندگیم دادی و میدی،
بخاطر احساس آرامش و خوشبختی که برام فراهم می کنی،
بخاطر داشتن زندگی دلخواه و ایده آلم،
برای رسیدن به خواسته ها و رویاهای کوچک و بزرگم،
پیوسته و پیشاپیش، میلیون ها بار سپاسگزار و ممنون تو هستم.
سلام بر خداوند، خدایا هر چه دارم از آن توست.
چقدر خوشحالم که دارم به صورت مرتب در این دوره رایگان شرکت میکنم و خودمو واکاوی میکنم
استاد عزیزم خدا را بابت داشتن شما همیشه شکرگزارم و بی نهایت از شما ممنونم بابت این فایل های ارزشمند
قبل از هر چیزی این نکته رو بگم : استاد من در گذشته کلا بیشتر تغییراتو میپذیرفتم اما به اجبار و با حس قربانی بودن مثلا
پیش میامد که مجبور میشدم به دلیل تعدیل نیرو کارمو عوض کنم ، محل کاری که سال ها در آن کار کرده بودم کلی راحت بودم، همکاران زیادی داشتم که باهاشون صمیمی بودم من این تغییرو به اجبار میپذیرفتم اما بعد با حس بد، غصه، کینه و به خصوص قربانی بودن دنبال کار جدید میگشتم و وارد محل جدید میشدم که روزهای اولش همراه با استرس و غصه های فراوان بود.
بریم سراغ تمرین
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
من یادمه سالها پیش به خاطر شرایط زندگیم همراه همسر و پسرم مجبور شدیم از شهر بزرگ اصفهان به حومه و حوالی نجف آباد مهاجرت کنیم . خیلی مقاومت نکردم اما همون حس قربانی بودن و اینکه چرا باید شرایط یه جوری پیش بره که از خانوادم دور بشم و من حالا باید تنهایی بکشم و با کلی احساس بد روانه این مکان شدیم.
اما حالا که بررسی میکنم میگم خدایا شکرت که ما مهاجرت کردیم.
اینجا شرایط زندگیم و کار همسرم رو به بهبودی رفته .
اصلا مهمترینش اینه که من اینجا به واسطه تنها شدنم با شما استاد نازنین و این سایت آشنا شدم
نشستم و طبق چیزهایی که از شما یاد گرفته بودم درخواست دادم که یه کاری واسم پیدا بشه . ذهنم مقاومت میکرد که اینجا یه جای کوچیکه هیچ شرکت و اداره ای نیست تو بری سر کار، تازه یه بچه هم داری میخای با اون چیکار کنی
اما من هر روز فایل گوش میدادم تمرین انجام میدادم تجسم میکردم و تنهایی من با سایت عباسمنش پرشده بود و کاملا متمرکز شدم روی خودم تا اینکه یه شغل آنلاین اونم توی همین شهر کوچیک پیدا شد.
باور کردنش خیلی برام سخت بود اما یه سایت معتبر و مشهور، دفترش توی همین شهر کوچیک و دور افتاده بود. و قسمتی از کارهاش به من واگذار شد و حالا داخل خونه نشستم و شغل دارم و به زندگیم هم میرسم .
مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
من باید مدیریت مالی رو آموزش ببینم که به رشد مالیم کمک کنه، باید دوست بودن با پول را تمرین کنم که تا حالا به تعویق افتاده و میخام خیلی سریع در موردش قدم های لازم را بردارم.
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
برنامه م اینه که پس اندازو و مدیریت کردن ورودی مالیمو را تمرین کنم. برای دریافتی هام برنامه ریزی صحیح داشته باشم
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
هر تغییری که در پیش روم اتفاق میفته و یا باید انجامش بدم بدون تعلل برم و انجامش بدم
یه جمله از استاد توی ذهنمه که گفتند: من وقتی ایده میاد نمیشینم نگاش کنم سریع انجامش میدم.
منم باید همین روش رو داشته باشم. در یک کلام باید ایمانمو در عمل نشون بدم
استاد نازنینم سپاسگزارم.
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
استاد من از شما یاد گرفتم و این قضیه را در خودم به وجود آوردم که از تغییرات با حس خوب استقبال کنم . واقعا ازتون ممنونم. تغییرات زندگی اگر با حس خوب برای من همراه نباشه زندگی رو برام سخت میکنه، همش استرس و غصه و ناراحتی به همراه داره. چیزی که در گذشته در وجود من داشت و من امشب با انجام تمرین فهمیدم که چقدر سطح آرامش من نسبت به گذشته تغییر کرده خدایا سپاسگزارتم
من به تازگی باشگاه ورزشیمو عوض کردم مربیم هم بعد از 3، 4 سال تغییر دادم اصلا برام سخت نبود،خیلی راحت این کارو کردم و نتایج خیلی بهتری رو دارم میگیرم.
جدیدا یه آگهی استخدام دیدم که مرتبط با شغلم بود و با وجود اینکه شرایط فعلیم در محل کارم خوب پیش میره چون از خداوند پیشرفت کاری درخواست کردم به محض دیدن آگهی استخدام بدون ذره ای تعلل ثبت نام کردم و خودم را به جریان هدایت الهی سپردم و میدونم که هدایت و حمایت میشوم و هر چی پیش بیاد برای رشدم لازمه.
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
من همیشه این باورو با خودم تکرار میکنم: چون در مسیر درست در حال کار کردن روی خودم هستم هر اتفاق و تغییری رخ بده به نفع منه و باید از آن ها استقبال کنم
بنام خدای مهربان
سلاام ب همگی عزیزانم
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟اولش ب شدت ذهنم مقاومت میکنه بعد ک بهش فکر میکنم آروم آروم میپذیرمش
ی جورایی منطقیش میکنم برای ذهنم البته بعد ی مدت
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
تو روابط من هنوز مشکل دارم یعنی هنوز در مداری هستم ک کسی تو دور و برم حرفم و نمیفهمه و همه میخوان من تغییر کنم خخخ
و خودخواه نباشم
تازه چند روز پیش ی پیشنهاد ب ظاهر وسوسه انگیز بهم دادن ک تو بیا قسم بخور ک عباسمنش و کنار میزاری
تا ماهم ی گوشی خوب برات بگیریم
ک بلافاصله گفتم نمیخوام
خداروشکر تواین مورد میدونم ک مسیرم درسته و انتخابم هم هدایت خداوند بوده
ک اصلا نمیخوام تغییر بدم خودمو
ب امید خدا و باهدایت خودش میخوام تا آخرین لحظه ی عمرم تواین مسیر باشم
تو رابطه با جنس مخالف نیاز بود تغییر بدم خودم ولی مقاومت کردم
ک بعد مجبور شدم ک تغییر کنم
و برای اینکه تغییر کنم اولین فکری ک ب ذهنم رسبد و عملی کردم ، قبل آشنایی با این مسیر
و اونم این بود ک حداقل ب خودم فرصت بدم ک با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم حرف بزنم .
خودم و خواسته م و بهتر بشناسم
ک این تو دنیای واقعی برام امکان پذیر نبود چون من آدمش نبودم ک برم با ی پسر دوست بشم
خلاصه عضو گروه های چت شدم
و نزدیک 2سال و خورده ای
گروه چت داشتم و ارتباط هایی شکل میگرفت ک دلخواه من نبود
و خیلی بهم کمک کرد تا بفهمم چی میخوام خواسته م چیه
و بعد هدایت شدم ب ی گروه شکر گزاری ک روزهای اول فقط پیام هارو میخوندم و حالم بهتر میشد
بعد شروع کردم ب نوشتن همون شکر گزاری ها و تمرین شکرگزاری 21روزه
اینقد مینوشتم ک دستم درد میگرفت خخخ
و احساسم بینظیر بود
پراز حس خوب شده بودم
و حتی از ادمین فعالتر بودم
تا اینکه خداوند شخصی و فرستاد پی وی من ک ایشون شاگرد استاد عباسمنش عزیزم بودن
و با دست و دلبازی تمام، هرآنچه یادگرفته بودن بهم یاد دادن
و من رشد کردم هرروز حالم وانرژیم بهتر و بهتر میشد
تا اینکه من شرک ورزیدم و چسبیدم ب دستی ک خدا فرستاد
حسم بهم میگفت باید رهاش کنی
ولی من مقاومت کردم و بعد چن ماه ک رهاش کردم و تغییر کردم
و از خدا درخواست کردم ک هدایتم کنه ب یک استاد توحیدی ک باعشق بهم آموزش بده
و دوستان توحیدی داشته باشم ب راحتی هدایتم کرد ب سایت
یعنی استاد وسایت پاداشی بود ک خداوند بابت تغییرم بهم داد
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!قبلا ک خیلی مقاومت میکردم
مث وقتی ک استاد کوتاهیم عوض شد کلی شاکی شدم و رفتم ب مدیریت سالن گفتم چرا این اتفاق افتاده
و همه ش میگفتم این استاد چیزی بلد نیست
ک درآخر متوجه شدم ایشون مدل های جدید و عالی و ب راحتی و زیبایی آموزش میدن در صورتی ک استاد قبلی آموزش هاش قدیمی شده بود
الان ی کم بهتر شدم یعنی دوزش کمتر شده
و گاهی هم استقبال میکنم
من ب جز خیاطی توانایی های دیگه هم دارم ک ازش ثروت بسازم ک اونم آرایشگری هست
قبل پندمیک من تو سالن کار میکردم و تازه اسم در کرده بودم
دوره کوتاهی رفته بودم
دوره بیسیک و گرفتم ک با خونه نشین شدنم گذاشتمش کنار
چون مدارم مناسب نبود برخوردهای خوبی باهام نمیشد احترام دریافت نمیکردم مسخره میشدم
حتی نماز خوندنم هم
اون موقع تو محرم فقط نوحه گوش میدادم خخخخخ
و بندگان خدارو عاصی کرده بودم
باورم این بود ک من چون نماز میخونم ب خدا نزدیک ترم در صورتی ک اونها موفق تر وشاد تر بودن و من همیشه ی خدا هشتم گروعه نهم بود
فک میکردم خدا اونارو دوست نداره چون عاشق پولن و ب راحتی پول درمیارن
و همیشه تو ذهنم قضاوت و محاکمه شون میکردم
چ باورهایی داشتم خداای من
خلاصه من ک درحال حاضر الان 4ساله ک اومدم تو لاین خیاطی
هنوز ی درآمد ثابت حتی 200هزار تومن هم ندارم
چون نشستم تو خونه منتظرم ک خدا شرایط و برام درست کنه
کارمو آماده کنه
و ی گونی پول برام بفرسته دم در خونه
من خیاطی و دوسدارم و کار با مو رو هم دوست دارم مخصوصا کوتاهی
برای پیشرفتم تو خیاطی و انتخاب شاخه ای ک توش فعالیت کنم
هدایت شدم ب دوره مجلسی
چون باورم این بود ک پول تواین لاینه
الان ی اتفاق جالب یا شاید ی نشانه س برای من افتاده
سایتی ک آموزش های مجلسی روش هست فیلتر شده و من دسترسی ندارم بهش
و باخودم گفتم حتما خیریتی تواین اتفاق هست برای من این ی نشانه س
بعد چن روز ک دیگه نتونستم آموزش هارو ببینم
و گوشیمم خیلی زود شارژ خالی میکنه و حافظه ش پره
و جواب درخواستی ک برای گوشی دادم
این بود ک این مسیر و بزارم کنار تا برام گوشی بگیرن
ک این پیشنهاد باعث شد خیییلی بهم بربخوره ک زکی خانم ببین 4ساله داری وقتتو تلف میکنی
ن درآمدی داری
ن مغازه ای
و ن جایی مشغول شدی
حتی نمیتونی برای خودت ی گوشی بخری
خیر سرت شاگرد استاد عباسمنشی
این همه دوستان نتیجه گرفتن
ولی تو چی
خلاصه برآن شدم ک برم دنبال کار ک حداقل ی ورودی مالی داشته باشم
ک رفتم تو دیوار نگاه کردم هدایت شدم ی یک سالن تازه تاسیس آرایشگری ک دعوت ب کار کرده
و این فایلم اومده بود روسایت ک بیشتر مصمم شدم ک حتما خیریتی تواین جریان هست و هدایت خداست
ک ب امید خدا میخوام برگردم تو لاین آرایشگری حداقل یک ماه کار کنم ببینم
چطوره
و حسم داره بهم میگه قراره کلی اتفاقای خوب بیفته برام
ک
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
ب شکل ی اختلال تو زندگیم ک مشکلی هست
ولی اخیرا یاد گرفتم از ی زاویه دیگه نگاه کنم
و ب خودم میگم حتما خیریتی تو این ماجرا ست
سلام و درود
یکم اروم تر برو تا من هم برسم
من از پروفایل شخصی ات ، زمانی که پیام در سایت میزاری ، لینک ایمیل بفرست برای من را فعال کردم
دختر زیبا و عالی
خیلی خیلی عالی واقعا لذت میبرم
شده تا ساعت 3 صبح میشنم پای کامنت ها و یا جوابی که به کامنت ها دادی
باز تموم نمیکنم دیشب یعنی پشت سیستم خوابم برد
از همه قسمت های سایت ایمیل الارم خانم زیبا دریافت میکنم
من هم نشانه برای خودم گذاشتم از هر قسمتی بیاد خود فایل و کامنت ها و توضیحات انرا میخونم
فعلا هم فقط برای شما کامنت مینویسم
و کامنتها را میخونم و تاییدشون میکنم
فعلا هیچ فعالیت اساسی در سایت با اینکه کلی دوره و کلی نتیجه گرفتم اما در سایت هیچ ردپای از خودم ندارم
دوست دارم بینظیری ازت یاد میگیرم خیلی
نمیدونم چند سالت هست
دست به هر کاری میزنی طلا بشه
یه زره هم به من رحم کن اروم برو برسم کلی کامنت مونده
عاشقتم
روز و روزگارتان شاد باشه عزیزم
شوخی کردم با همین فرمون برو جلو من باید سرعتم بیشتر کنم
کلی انرژی میگیرم
بدرود
بنام خدای مهربان
سلااام ب شما دوست عزیزم آقا محمد گل
سپاسگزارم ک وقت گذاشتین و باعشق برام نوشتین ،نمیدونید چقددد انرژی گرفتم از نقطه ی آبی ک برام روشن کردین
قلبم و لبریز از حس خوب کرد
سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود دوست ارزشمندی چون شما، منم کامنت های خیلی از دوستان و پی گیری میکنم و انرژی میگیرم و انگیزه برای ادامه مسیر
چقد خوشحال شدم ک گفتین کامنت های من براتون مفید بود خداروشکر پیامی ک از کامنت شما دریافت کردم این بود ک گاهی برگردم
و کامنت های خودم و بخونم ک از کجا شروع کردم چقد تغییر کردم و ببینم ک چقد عمل کردم ب تعهدهام
خیییلی ازت ممنونم بابت لطف و محبتی ک ب من داشتی دوست خوبم
الان ساعت 22:22هست
من این ساعت و خییلی دوسدارم و ی نشونه س برام
محمد جان منم شمارو دوست دارم
خیلی جالبه منی ک هیچ وقت شما و دوستان عزیزم در سایت و ندیدم
ولی انگار سالهاست همو میشناسیم
و حس خیلی نزدیکی داریم بهم واینکه خیلی از حس ظنزتون خوشم اومد کلی خندیدم کلی تحسینتون کردم خدا خیرتون بده واقعا
من متولد2آبان 1370هستم واز آشنایی باشما خرسندم
خیلی ممنونم بابت دعای قشنگت ان شاالله ک 1000برابر انرژی ک برام فرستادی برگرده بهت
و ابنکه خییلی ممنون ازت بابت اینکه وقت ارزشمندتو میزاری و کامنت های منو میخونی:))
برات بهتربن هارو از الله یکتا میخوام
واینکه عاشقتممم:))
به نام خدای مهربان
سلام استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
سلام به همه بچه ها
ذهن همیشه سعی میکنه توی محیط امن توی شرایط تکراری بمونه اینو همه ما تجربه کردیم اصلا دوس نداره ذهن خودشو به چالش بکشه . این روال همیشه جلوی پیشرفت خیلی انسان ها و خیلی اتفاقات رو گرفته
مثل شرکت نوکیا که استاد مثال زد
برای رشد جهان تغییرات لازمه برای اینکه پیش بره و برای همین جهان همیشه در حال پیشرفته
همیشه استاد میگفت ما باید تغییر کنیم تا قبل اینکه جهان مارو مجبور کنه به تغییر ما خودمون تغییر کنیم تا پیشرفت کنیم . نه اینکه اونقدر تغییر نکنیم تا زیر چرخ دنده های جهان له بشیم
ما باید اگاهانه هربار درحال تغییر باشیم . مثال خود استاد که توی قم وقتی کلوپ داشت تغییر را شروع کرده تا باز به پیشرفت ها و موفقیت ها برسه و توی محیط امن نمونده .
اگر استاد تغییر نمیکرد و توی همون قم میموند این همه تجربه های قشنگ و پله های پیشرفت را طی نمیکرد . روزی به این پیشرفت نمیرسید .
استاد به قول شما اگه ما توی قایق نشستیم و داریم توی دریاچه ها قایق سواری میکنیم تغییرها رو باید بوجود بیاریم بریم از دریاچه ها به سمت اقیانوس ها و بیشتر لذت ببریم
تغییرات میتونه دنیای شمارو جدیدتر و بهتر بکنه
سوال چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده …..
جواب
تغییری که در کسب و کارم شکل گرفت و منو خیلی رشد داد همین تغییرات در دکوراسون و جنس های من بود
من قبلا همیشه به این فکر بودم که سبک دکوراسیون و نمای فروشگاهمو همیشه به روزتر کنم یادمه همیشه یه نوع جنس میفروختم و همیشه با تعداد کم مشتریم خودمو قانع میکردم که خب این کسب و کار توی این خیابون نهایتش همینه و با اینکه دوس داشتم فروشگاهمو بروزتر کنم ولی میگفتم نه نیاز نیست آخه تغییرات چرا همین بد نیست میگذره ، یادمه هرماه و هرسال این شکل میگذشت تا رقیبی درست روبروی من فروشگاهی باز کرد که کلا اصلا جوری شروع کردم به تغییرات شروع به تغییر دکور شروع به تنوع اجناس و… که شدم یکی از برندهای شهرمون و الان میگم اگه تغییری شکل نمیدادم شاید توی اون ذهنیت له میشدم و این اتفاقات باعث شد من خیلی مشتری های جدید خیلی اجناس جدید باهاشون اشنا بشم و تجربه کاریم بالا بره و درامدم رشد کنه .
تغییر دیگه ای که در زندگیم رخ داد تغییرات در ارتباطات من بود و عزت نفس من تغییر پیدا کرد . من همیشه ازینکه یه آدم معمولی هستم و نباید خیلی برای خودم تغییرات ایجاد کنم و باید با همین افکار بمونم و یه نوع سبک لباس بپوشم و خیلی جاهارو نمیرفتم چون فکر میکردم شخصیتم پایینه و به اون محیط ها نمیتونم برم خودم رو از خیلی امکانات دور میکردم و بعد شروع کردم روی خودم کار کردم با دوره های استاد شروع کردم پله پله با تغییر در طرز فکرم ، تغییر در تفکراتم، باعث شد عزت نفسم بیشتر بشه و الان خیلی حس خوب دارم شخصیتم خیلی بهتر شده اینو توی ارتباطاتم میبینم و خیلی عزت نفسم بالا رفته .
استاد کتاب چه کسی پنیر منو جابجا کرد واقعا کتاب خوبیه این کتاب و حرفهای شما همیشه توی ذهنم هست که چیزهای جدید امتحان کنم از تغییرات فرصت های جدید پیدا کنم و چیز جدید یاد بگیرم و پیشرفت کنم از سفر به جاهای جدید و …
تغییرات همیشه کمک میکنه من پیشرفت کنم
در دل تغییر فرصت هایی است برای پیشرفت و یادگیری
این جمله چقدر قشنگ بود این تغییر را خدا ایجاد کرده که مارو به سمت پیشرفت ببره چون باعث بزرگ تر شدن و پیشرفت ما میشه
تغییر فرصت جدیده یه پیشرفته .نمیشه جلوی تغییر گرفت جهان در هر لحظه در حال تغییرات هست در هر زمینه اگر مقاومت کنیم نشون میده باورهای محدود کننده داریم و خیلی از فرصت های خوب رو از دست میدیم .
و خیلی بهتره که خودمون بریم توی دل تغییرات
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گل
تمرین این جلسه
سوال.،
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میدهد،چه واکنشی نشان میدهید؟
من به شخصه اصلا از تغییر نمیترسم وبا آغوش باز میرم سمتش چون تا الان توی شغلم ومحل زندگی و همه چیز خیلی راحت تغییر کردم و میکنم
تمرین این جلسه
بیایید یکسری تغییرات توی زندگیتون خودتون ایجاد کنید مثلا نوع غذا،چیدمان خونه رفتن وآمدن و…
من از امروز سعی میکنم این تغییر رو درخودم ایجاد کنم و برای خودم ووقتم ارزش قائل بشم و سعی کنم بیشتر روی خودم کار کنم چون تا امروزسعی میکردم که دیگران رو راهنمایی کنم و تغییر در اونها ایجاد کنم
جملات تاکیدی من…
تغییرات باعث میشه من پیشرفت کنم
تغییرات کمک میکنه با چیزهایی جدید آشنا بشم
جهان در حال تغییر کردنه اگه تغییر نکنم نابود میشم
تغییرات من رو پختته تر میکنه و سیثل میده روح منو
امیدوارم بهترین تغییرات رو داشته باشید توی زندگیتون تغییرات مالی عالی
به نام آرامش بخش دلم
سلام استاد خوبم
بازم ممنونم بابت این فایل فوق العاده
خدایاشکرت
از تغییراتی که داشتم بگم …
من در کار قبلیم خیلی به حرفها و تعریفاتی که از سمت صابکارم از من میشدوابسته شده بودم و در ذهن من بت شده بودن
و هر کاری که میگفتن من انجام میدادم چون فکر میکردم بهترین راه همینه
انگار که کنترل ذهن من دست اونا بود
بعد کم کم دو نیرو جدید گرفتن
که بعدش رفتارشون با من عوض شد
توهین و مسخره کردن من براشون عادی بود و بسیار با لحنای بد صحبت میکردن بامن
من تایم صب و عصرم برایه کارم بود و تایمهای که خونه هم بودم مخصوصا قبل خواب و بعد بیداری
تمامی حرفا ورفتاراشون تو ذهن من میچرخید
مثل کابوس بود
اولش فک میکردم بخاطر نیروهای جدید و باعثش اون دو نفر هستن
ولی متوجه شدم که این دوفرد بت زندگی من شدن… ومن هیچ اخیتاری از زندگیم ندارم
و زندگی کاملا دست اوناس
حتی جوری شده بود ماهای اخر که میدیدن حال روحیم کاملا تغییرکرده و میگفتن که حالت اگ خوب نیست بخاطراینه که ما کمتر کنارت هستیم و اگه باهات صحبت کنیم بهتر میشی
همون لحظه بعد شنیدن این جمله
انگاری که چند لحظه خاموش شدم
دوباره روشن شدم
به خودم گفتم مگه این خداس!…
من با فایلهای شما اشنایی داشتم ولی دور شده بودم از سایت و شما
همون روز شروع کردم دوباره گوش دادن به فایلهای رایگان ،(دوره عزت نفس رو خریده بودم از قبل ولی چون هم فرکانسش نبودم سمتش نرفتم)
و هر روز در محل کارم شروع کردم به شکر گزاری نوشتن به سبک خودم ،چرا میگم سبک خودم،(چون اون دو نفر به روش خاصی شکر گزاری میکردن و به منم گفته بودن و منم انجام میدادم ،و بعد از چند وقت شکرگزاری برای من مثل عذاب شده بود )
و تا رسیدن به اونجا فایلهای شماروگوش میدادم
این جملرو هر روز میشنیدم از شما
( ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است)
من با اینکه میدیدم دارم زجر میکشم اونجا وگریه میکردم .،اما به خودم میگفتم نه از پسش برمیام و حل میشه ،درست میشه مثل قبل
اما خب نشد
و خداروشکر که نشد
و بلاخره اون شکر گزاریهای هر روز جواب داد
و من تصمیم گرفتم برم بگم که دیگه نیستم
همین که بهش فکر کردم حس ازادی بم دست داد
و با حس خوب اونجارو ترک کردم
و براشون ارزوی موفقیت دارم
دقیقا همون شب تو خونه دور افتخار و ازادی زدم کلی شاد بودم خیلییییییی احساس عالیه بود
خدایا شکرت
با اینکه به پولش نیاز داشتم ولی ارامشم مهمتر بود
خودمو پیدا کردم با فایلهای شما
بعد از اون روز ک دیگه نرفتم
درهای خوشبختی پشت سر هم باز شد
دوتا سفر عالی رو تجربه کردم که خیلیییی بینهایت به من خوش گذشت اونم فقط بعد حدودا یک ماه
با اینکه سر کار نبودم ولی هرچی میخواستمو پولش جور میشد که داشته باشمش
و مهمتر از همه ارامش و ازادی بود که داشتم
و الانم مشغول کار جدیدم هستم که از همه لحاظ برتری بر اون قبلی داره خداروشکر
هم محیطش هم ادمهاش هم درامد و همه چی… درامد من پنج برابر شد ،و هدایت شدم به دیدن سفر به دور امریکا و خرید دوره 12 قدم که الان قدم چهارمم و بهترینها داره برای من رقم میخوره
اخیش که چقدر الان حالم خوبه
خب تغییراتی که میخوام انجام بدم ..
زمان بزارم برای حرفه ای شدن در استعدادی که دارم و علاقمه
قدم بردارم برای کسب و کار خودم
جملات تاکیدی:
کاری که امروز انجام میدم آیندمو میسازه
من لیاقت بهترینهارو دارم پس باید شروع کنم
دوستون دارم
به امید دیدار
بنام خداوند مهربانم
سلام به استاد خوب و عزیزم
سلام به دوستان هدفمندم
سوال اول که چه تغییری در زندگیم رخ داد که اول مقاومت داشتم و الان خیلی خوشحالم که انجامش دادم چندتا مورد بود
اولیش من توی یه زندگی بودم که متاسفانه همسرم اعتیاد داشتن و خیلی مشکلات زیادی منو درگیر کرده بود با اینکه سن خیلی کمی داشتم و خیلی میترسیدم از جدایی اما اینکارو انجام دادم و بدون حمایت خانواده و کسی این مسیر رو رفتم و جدا شدم
واقعا خوشحالم که این زندگی سخت رو ادامه ندادم و برای خودم ارزش قائل شدم و جدا شدم و در حال حاضر هر روز خداوند رو به خاطر ارامش الانم شکر میکنم
گزینه دوم اینکه من چند سال کارمند بودم واتفاقا جاهایی که مشغول بودم واقعا خوب بود اما اون آزادی اختیاری که میخاستم رو نداشتم بنابراین تصمیم گرفتم شغل ازاد داشته باشم وااای که چه مقاومتی داشت ذهن نجواگرم که الان توی شرایط کرونا میخای بری دنبال شغل آزاد و هزاررر فکرو خیال دیگه اما من دیگه رفتم توی مسیرش و باوجود اینکه مدیران کارم خیلی پیشنهادهای وسوسه انگیزی میدادن من به حرفشون گوش ندادم و کار خودمو شروع کردم
الان سه ساله صاحب یه بیزنسم که کلی دوسش دارم و خیلی راضی ام به لطف خداوند بزرگم و راهنمایی های شما استاد عزیزم هر روزم بهتر میشه
مقاومت بعدی که داشتم
رودروایسی بود در برابر خواسته های یه سری از دوستانم که این تمرین رو شروع کردم در برابر خواسته های بقیه نباید همش بگم چشم و همیشه زمانی که خالی نیستو واسه اونا خالی کنم
به مهمونیای برم که اونا بهشون خوش میگذره جاهای برم که اونا دوست دارن با راهنمایی های شما استاد بزرگوارم فهمیدم من ارزشم خیلی بیشتر از اونه که بخام زمانمو بزارم واسه خواسته خای دیگران اگر شرایطم اوکی بود و دوست داشتم میرم دوست نداشتمم نمیرم
امروز دقیقا این درخواست از دوستم اومد که من گفتم من نمیام و شما برید خیلی خوشحالم که مثل قبل نیستم ورودروایسی رو گذاشتم کنار و چقدر الان راحتم استاد شما واقعا به من خیلی کمک کردین خیلی
سوال دوم که برنامه ای برای تغییر بریزم
من توی روابطم با دوستام خیلی نقطه ضعف داشتم مثلا یکی از دوستام بهم زنگ میزد در هر شرایطی بود باید جوابشو میدادم و اگر جوابشو نمیدادم انقدر فکرم مشغول میشد وای الان نکنه جایی گیر کرده، کاری داره و من به هر حالی بود جوابشو میدادم بعد که دقت کردم دیدم من بعضی وقتا زنگ میزنم و اون فردا تااازه یادش میفته من تماس گرفتم گفتم عجب من ساده هستما …
بعد شروع کردم با خودم تمرین کردن که ، نه اگر تو داری ورزش میکنی و یکی از دوستات تماس میگیره لازم نیست بدنت سرد بشه چون میخای جواب تلفن اونو بدی خودت ارزشمندی ورزشتو بکن تموم شد تماستو بگیر
و اینکارو دقیقا شروع کردم اول خودم
ودارم بیشتر تمرین میکنم چون هنوز جای کار دارم یا توی رابطه ای که الان دارم دارم تمرین میکنم که من اگر پارتنرم به هر دلیلی حالش خوب نیست و سرحال نیست انقدر خودمو به آب واتیش نزنم که حال اونو خوب کنم چون قرار نیست با تقلای من حال اون خوب بشه بلکه ممکنه حالشم بدتر کنم سعی میکنم سکوت کنم تا ایشون خودشون حالش بهتر بشه و باهام صحبت کنه و این خیلی رابطه امونو بهتر کرده و این موضوع خودمو به آب واتیش زدن واسه حال خوب دیگرانو کم کم بگذارم کنار و ارزشمندی خودم رو بزارم اولویت این تغییر جدید منه که حتما ادامه میدم
در رابطه با سوال سوم
تغییر تو به معنی تغییر کل مسیر زندگیت به جای بهتر
تغییر تو یه اهرم قدرتمنده واسه اینکه خیلی چیزا را توی زندگیت بدست بیاری
خداوند واسه کسی که حرکت میکنه و تغییر میکنه واسه بهتر شدن کلی نعمت و ثروت در نظر گرفته
سوال چهارم
من خیلی دوست دارم مثل استاد بی پرده، محکم و بدون ترس در برابر ادم ها خواسته هامو بیان کنم اگر خواسته ای دارن که مطابق میل و خواسته من نیست بتونم در کمال احترام بهشون جواب منفی بدم من عاشق این رفتار استادم و واقعا یکی از گزینه هایی هست که باید تمریناتم در این راستا باشه چون خیلی جاها اذیت میشم بخاطر رودروایسی های بی مورد
همینجا به خودم قول میدم که حتما بصورت ریشه ای این موضوع رو در وجود خودم حل کنم و میدونم این موضوع از کمبود احساس ارزشمندیم میاد دارم روی خود ارزشمندیم هر روز کار میکنم به فایل های استاد خیلی گوش میدم و نکته برداری میکنم و اینکار رو تا زمانی که احساسم عالی بشه ادامه میدم و به روتین زندگانیم تبدیل میکنم همین الانم شروع کردم و خیلی جاها مثل قبل رفتار نمیکنم
از این به بعد بدون هیچ شکی برای اینکه تغییر بدم روال اخلاقیم رو هر روز یه سوال از خودم میپرسم مثلا امروز وقت داری بریم استخر؟ من تمرینی میگم نه متاسفانه امروز خیلی خسته ام و میخام استراحت کنم
یا مثلا میتونی انقدر بهم قرض بدی؟
میگم شرمنده من برنامه ای ریختم که نه از کسی قرض کنم و نه به کسی قرض بدم
خیلی خیلی خواسته هایی که همیشه از پاسخ منفی ندادن بهشون ضرر کردم و اسیب دیدم از همین امروز شروع کردم
و کفتم یکی از دوستان به یه مهمونی دعوتم کرد مه دیگه اون مهمونی ها به درد من و مسیر من نمیخوره و گفتم نمیتونم در صورتی که قبلا میترسیدم اون دوستا رو بخاطر نرفتنم از دست بدم و الان شک ندارم این دوستانم برن و بجاش ادم های بی نظیری که شبیه به خود من هستن وارد زندگیم بشن
ممنونم از نگاه زیبای مریم جان و استاد خوبم
دوستان نازنینم
در پناه خدا
سلام به استاد عباس منش عزیز خداقوت، چقدر این دوره آموزشی رایگان پر بها و ارزشمنده و اثرگذار هر جلسه رو میبینم و توجه میکنم تا ببینم چه باورهای محدود کننده ای داشتم یا دارم که که مانع رسیدن من به اهدافم میشن
استاد من تو سن 24 سالگی ازدواج کردم و از شهر بزرگ به شهر کوچکتری رفتم که خانواده همسرم هم اونجا زندگی میکردند و خیلی برام سخت بود که خودم رو با شرایط وفق بدم نمی دونستم چکار کنم هر روز بدقلقی می کردم و با همسرم بحث میکردم که زود باید بریم شهر من ، طرز برخوردم با خانواده همسرم هم بچه گانه بود چون ته تغاری بودم و این باعث بوجود آمدن یه سری تضادها در زندگیم می شد و روز به روز ناخواسته ها برام پیش میومد همسرم بنده ی خدا چون خودش خیلی فعاله وورزشکاره بهم میگفت پاشو برو باشگاه دوستی پیدا کن خونه نمون و … اما چون من تکامل رو طی نکرده بودم فکر میکردم بخاطر خودش میگه و به قول استاد با هر چه بجنگی اون رو ماندگارتر میکنی خلاصه روزهای بی هدف سپری میشدن و حال من هر روز نازیباتر میشد و بخاطر کم تحرکی که فقط تو خونه بودم یه سری مسائل هم برای سلامتیم، خواب شبم پیش اومد و من همچنان مقاومت داشتم و نتایجش رو هم می دیدم بعد دو سال باردار شدم و دختر اولم به دنیا اومد وای خدای من منی که همیشه خوش خواب بودم نمی دونستم چطور برنامه خوابم رو با بچه تنظیم کنم بدخواب میشدم و کارهای توخونه ام هم بخاطر جبران خواب شبهام تو روز میموند بعد کمکم عادت کردم دخترم بزرگتر شد و تصمیم گرفتم برم باشگاه، رفتم دیدم چقدر خوبه با بقیه ارتباط گرفتن و برای خودت و سلامتیت زمان بذاری بعد کمکم متوجه میشدم که زمانم رو درست و مفید استفاده کنم و روش زندگیم رو تغییر بدم بعد گفتم خدایا خسته شدم از این سبک زندگیم میخوام مفید تر باشم برای خودم، خانواده ام ، جهان خدایا یه شغل میخوام که بتونم تو خونه انجامش بدم از طریق زنداداشم با شرکتی که نتورک کار میکرد آشنا شدم و باهاشون کار کردم دایره ارتباطیم گسترده تر شد احساس ارزشمندی بیشتری پیدا کردم چون توجلسات شرکت مباحث توسعه فردی و انگیزشی مطرح میشد و حتی کتابخوانی من کلی تغییر کردم درآمد زیادی نداشتم ولی حالم بهتر شده بود که روز به روز دارم بهتر میشم بعد وارد کار با شرکت دیگه ای شدم اونجا با شما و سایت بینظیرتون آشنا شدم و کلا دیگه تغییر کردم و رشد کردم در تمامی جنبه ها چون دیگه خودم رو با اون شهر کوچک سازگار کردم و تغییر رو به نحو عالی شروع کردم و پذیرفتم و از اونجایی که آرزوم بود به شهر خودم برگردم به خدا گفتم خدایا صبر میکنم تا اتفاق بیفته و یا اگه قرار باشه نشه من از زندگیم لذت میبرم و پر قدرت ادامه میدم باورش برام سخت بود بعد چند ماه آشنایی با شما و تغییرات باورها و عملکردم بعد 11 سال خدا معجزه وار بساط مهاجرت رو به شهر خودم چید حتی شغل جدید هم برای همسرم مهیا شد من دیگه از شوق نمی دونستم چکار کنم و الان دو ساله به شهر زیبایم همدان برگشتیم خونمون هم به طور معجزه وار تو یه منطقه خوب جور شد و همه اتفاقات عالی پشت سر هم حالا تو سال 1402 هم دوباره یه سری تغییرات جدید روی خودم اعمال کردم پنج صبحی شدم صبح زود پا میشم، یوگا کار میکنم، کتاب میخونم، زبان انگلیسی ام رو تقویت میکنم و چند ماهی هم هست که دل دل میکردم که تو زمینه توسعه فردی فعالیت کنم بالاخره پیجم رو راه انداختم، کانال تلگرام زدم، برای هر مرحله تو زمان خودش هدایت شدم که چکار کنم و الان انسان آرام،شاد، عملگرا، شجاع تر، با عزت نفس بیشتر، سالم تر، شده ام و همش دارم آموزش میبینم روی خودم اجرا میکنم ،مهارت کسب میکنم و خیر و برکت هم به طریق مختلفی وارد زندگیم میشن و خلاصه اینکه تغییرات رو با روی باز میپذیرم و میگم باید نشون بدم که قویم و میتونم از عهده اش بربیام خدایا شکرت برای هدایتهای نابت که سر راه زندگیمون میگذاری و روی خوش زندگی رو بهمون نشون میدی سپاسگزار وجودتون هستم استاد نازنینم
جمله ی تاکیدی من که هرروز جلوی آینه میگم اینه
من مشتاق تغییر و دگرگونی هستم