ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 7
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم رب العرش العظیم
سلام بر استاد گرانقدر و مریم جان شایسته
در موردتغییر اینجانب در گذشته بسیار. مقاومت داشتم واصولا علاقه ای به تغییر بخصوص دز بخش های مهم زندگی نداشتم ، تغییرات بسیاری از زمان کودکی تا به امروز تجربه کردم مثل تغییر محل زندگی وتغییر مدرسه و…اما اولین تغییر درزمان جنگ واوج موشکباران تهران شروع شد وما به طور موقت واحبار به یکی از شهرهای شمال مهاجرت کردیم واضلا شرایط خوبی نبود اما من وسایر اعضا خانواده بعد از مدتی این موضوع رو پذیرفتیم وبعد متوجه شدیم با توجه به سختی آن دوره چقدر بهمون خوش میگذشت وخاطرات خوشی از اون موقع داریم .
بعد از دبیرستان من همزمان هم وارد دانشگاه شدم وهم استخدام دولت شدم ودرابتدا هماهنگی بین ساعات کاری وکلاسهای درسی کاری دشوار بود واز طرف روسای بالادستی فشارهایی وارد میشد وبه لطف خدای مهربون دستانی از راه رسید واین موضوع به نحو مطلوبی به سرانجام رسید
بعد از اتمام تحصیلات دانشگاه ،در محل کار مربوطه امکان ماندن نبود وبه من گفتن شما دراین مرکز نباید بمونی وباید به قسمت دیگری جابجا بشید ،بعد از درگیری ومقاومت ذهنی که استرس بسیاری برام داشت ،البته مدیران قسمت موافق نبودند ومیگفتن با همین پوزیشن اینجا بمونید اما من قبول نکردم ودرخواست انتقالم رو نوشتم وبعد از هشت ماه به اداره دیگری منتقل شدم وتا سه ماه اصلا شرایط برام مطلوب نبود وهمه چیز جدید سوخت بنظر میرسید اما بعد از سه ماه وبه واسطه شرایط شغلی وسازمانی ،تغییرات اجباری وروتین بود واز یک نا سه سال براساس ارتقا شغلی ،این جابجایی ها اجبارا صورت میگرفت و چقدر باعث رشد شخصیت فردی وافزایش دانش
تجربه در موقعیت های مختلف برام شد ،
الان هم تغییرات کوچکی در زندگیم میدم تا از حالت یکنواختی وکسل کنندگی دربیاد .مثلا برای پیاده روی هرروز به پارک های مختلف در مناطق مختلف میرم واز فضای جدید هم لذت میبرم وهم مناطق مختلف رو برای آینده شناسایی میکنم .
جملات تاکیدی :
جهان هرروز و هرلحظه در حال تغییر است تغییرات باعث رشد و پیشرفت من خواهد شد
من قلبا وعمیقا باور دارم هر تغییری به نفع من است و خدا بهترینها رو برام رقم میزنه .
هر تغییر باعث افزایش عزت نفس واعتماد به نفس من میشه .
تغییرات باعث رشد شرایط مادی ومعنوی من خواهد شد.
تغییرات به لطف خدا برای من منشا خیرات وبرکات بیشماری است .
تغییرات باعث تقویت ایمان وتوکلم به پروردگارم میشود .
تغییرات باورهای توحیدی مرا افزایش میدهد .
در سایه تغییرات راههای بیشماری برای رسیدن به خواسته هایم بازمیشود.
تغییرات آسان میکند مرا برای آسانی ها .
درپناه رب مهربان سلامت و سعادتمند باشید .
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته نازنینم
سلام بر خانواده بزرگم در سایت
سپاسگذار خداوندی هستم که همواره مرا هدایت میکند
سپاسگذار خداوندی هستم که مرا با این استاد فرزانه و توحیدی آشنا کرد
سپاسگذار خداوندی هستم که مرا به این سایت توحیدی هدایت کرد که همش افکار توحیدی وخالص در آن قرار دارد
دیشب فایل را گوش دادم و دیدگاهم را نوشتم اما هرکاری کردم اختلال در ارسال مینوشت و نتوانستم جوابم را ارسال کنم با اینکه متن را کپی کردم اما صبح اشتباهی یک متن زیبا را دیدم در رابطه با خداوند و آرامش آن را کپی کردم یک دفعه متوجه شدم متن جوابم پاک شده قبلا خیلی ناراحت میشدم اما الان به خودم گفتم اشکالی نداره حتما یک درس یا خیری برای من داره .دیشب موقع خواب از خداوند هدایت خواستم چرا هنوز نتونستم قرارداد ببندم ( شغل من املاک است) و راستش گریه کردم و خوابیدم و صبح جوابم را فهمیدم که من هنوز ورودیهای ذهنم را کاملا کنترل نمیکنم و سوالهای خوبی از خودم نمیپرسم دیروز عصر در فایلی از استاد گوش دادم که میگفت از ذهنتون مرتب سوالهای خوب بپرسید ذهن ممکنه اول جوابی نداشته باشه اما به مرور که هی بپرسی شروع به پیدا کردن جواب و راه حل میکنه و این جواب سوال دیشبم بود خدایا شکرت .
در این یکسال و چند روزی که عضو این خانواده بزرگ و صمیمی شدم خیلی افکار و احساسم عوض شده خیلی در آرامش هستم و توکلم به خدا بیشتر شده و پاسخ خیلی از سوالاتم را در اینجا پیدا کردم
من هر روز و هر لحظه که بتوانم فایلهای استاد را گوش میدهم حتی بیشتر شبها موقع خواب میکسهایی که از صحبتهای استاد دارم میگذاشتم و میخوابیدم تا در خواب هم فرکانسهای خوبی به مغزم بفرستم چون اوایل ذهنم خیلی مقاومت میکردو نتیجه کم کم وارد شد طوری که الان در خواب با آیه هایی از قرآن که در روز مرتب تکرارمیکنم ، جالبه در خواب هم تکرار میکنم و در خواب به خودم میگم آرام باش و توکل کن به خدا همه چیز در زمان درستش اتفاق می افتد و صبح با حال خوبی بیدار میشوم که تمام اینها بخاطر لطف خداوند و بودن استاد و دوستانم در این سایت است خدایا شکرت .
الان دوباره فایل جدید را گوش میدهم و جوابم را مینوسم خدایا شکرت .
سوال= وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
جواب =
اوایل خیلی ناراحت میشدم حتی وقتی میخواستم مهاجرت کنم میترسیدم و به خودم میگفتم مشتریهامو از دست میدهم اما الان دیگه هیچ مولفه ای را نگه نمیدارم بقول استاد کویر را نگه دارم بعد بخواهم برنج بکارم . به خودم میگم تغییر باعث میشه عضله تصمیم گیری را تقویت کنی و پیشرفت کنی و دریچه های جدیدی در زندگیم باز و شکوفا بشه .
تمرین مرحله اول :
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
جواب =
سالها پیش خانواده تصمیم به جابجایی محل سکونت را گرفتن ابتدا مخالفت را داشتیم چون ما مرکز شهر زندگی میکردیم و میگفتیم هر چی بخواهیم دور و برمون هست و خیلی راحتیم اما بعد از جابجایی به منطقه بالای شهر با محیط جدید آشنا شدیم و در مدت کوتاهی من ماشین خریدم و کلی وسایل زندگی را عوض کردیم و وسایل شیک و مدرن جایگزین کردیم و حتی با افرادی که وضعیت اقتصادی خوب و بالایی داشتن رفت و آمد کردیم و تاثیرات خیلی خوبی در زندگی کل خانواده داشت .
تمرین مرحله دوم :
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
جواب =
من برای رفتن به سرکارم از اتوبوس استفاده میکردم معتقد بودم که مردم و خیابانها را نگاه میکنم اما مترو همش زیر زمین هست و هیچ جایی رو نمیبینم و اصلا خوشم نمی آمد تا تصمیم گرفتم مسیرم را تغییر دهم و با مترو برم متوجه شدم زودتر به محل کارم میرسم و تازه کلی هم خرید میکنم اونم با قیمت مناسبتر چون وقتی برای بازار رفتن نداشتم .
یا مثلا بعضی وقتها از یک خیابان دیگه میرم و به خودم میگم ببینم این خیابان چی توش هست.
مرحله سوم تمرین :
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
جواب=
تغییرات باعث میشه که چیزها و اتفاقات جدیدی را کشف و تجربه کنم و به آگاهی های من اضافه بشه.
تغییرات باعث شکوفایی توانای های من میشه .
تغییر باعث میشه خلاقیت در من رشد کنه .
تغییر باعث میشه با افراد و موقعیت های جدید آشنا بشم .
تغییر باعث میشه خودم را به ورژن بالاتری از خودم ارتقا بدم و قابلیتهای بیشتری را پیدا کنم .
تمرین مرحله چهارم :
مورد اول :
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
جواب =
ایجاد کسب و کار شخصی خودم ( زدن دفترکارم )
چون در محیط کارم ذهنیت و باورهای منفی در رابطه با وضعیت بازار ملک وجود دارد و با عوض کردن محل کارم باز هم این افکار وجود دارد اما نه به نسبت محل کار قبلیم که البته اینم بخاطر اینه که روی باورهای خودم دارم کار میکنم خدایا شکرت
مورد دوم :
مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
جواب =
زدن دفتر کار شخصی خودم .
تلاش برای بستن قرارداد ملکی و بدست آوردن مبِلغی که بتوانم ملکی را اجاره کنم
مورد سوم :
با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
جواب =
تصمیم گرفتم هیچ مؤلفه محدود کننده ای را نچسبم به قول استاد کویر را نگه دارم و بخواهم برنج بکارم . دنبال راهکارها و ایده های جدید برای پیشرفت در کارم باشم مثلا ایجاد سایت در حوزه کاری خودم که اون هم دیشب از فایلهای استاد الهام گرفتم چون قصد مهاجرت دارم و مردم خیلی از کشورها از طریق سایت دنبال ملک هستن پس اول تو ایران شروع میکنم تا خوب یاد بگیرم تا وقتی مهاجرت کردم بتونم آن را بخوبی اجرا کنم البته در اینستاگرام پیج دارم وقتی متوجه شدم که خود بخود تو پیجهای دیگه بیخودی پرسه میزنم دیگه وارد اینستاگرام نمیشم شاید در ماه کمتر از 5 دقیقه و یکسال هست که اصلا تلویزیون روشن نمیکنم مگه اینکه جایی مهمان باشم و به ناچار میبینم که البته مهمانی خیلی کم میرم و بیشتر دوست دارم در خانه ام تنها باشم و روی باورهای خودم کار کنم و یا وقتی مهمان دارم و اون دوست داره تلویزیون تماشا کنه . در کل وارد شبکه های اجتماعی نمیشوم بجز 2 کانال تلگرام که یکی کانال خود استاد عباسمنش و یکی هم کانالی که قسمتهایی از فایلهای استاد و میکسهایی از صحبتهای استاد را میگذارد و من گوش میدهم.
از استاد عزیزم سپاسگذارم که این فایلهای رایگان را با این پرسش های بینظیر و تمرین برایمان میگذارد تا بهتر و بیشتر روی خودمان کار کنیم و خودمان را بهتر بشناسیم و در خودمان کنکاش کنیم تا هم ترمزهای ذهنمان را پیدا کنیم و هم قسمتهای کشف نشده خودمان را کشف کنیم .
استاد گرامی از شما بسیار سپاسگذارم که همواره به ما آگاهی های توحیدی میدهی و ما را بیشتر با خداوند و قوانینش آگاه میسازی .
خداوند به شما و کل خانواده بزرگ عباسمنش سلامتی و نعمت و برکت بدهد .
هر لحظه از خداوند سپاسگذارم که مرا هدایت میکند به سمت باورهای توحیدی
همگی در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشیم .
سلام به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرامی
به صورت کلی از تغییر خیلی زیاد استقبال میکنم و زمانی که هر چیزی در زندگیم به یک شرایط تکراری میرسد آرزوی تغییر آن را دارم و دلم تحول میخواهد
چه تغییر در روند روزانه و به دام افتادن روزمرگی باشد چه یک درآمد ثابت باشد چه یک وسیله تکراری باشد چه یک دکور یا حتی یک روال مشخص برای پوششم همیشه خواهان تغییر هستم و این مسئله بارها برایم پیش آمده که در مسائل مختلف حتی جایی که هیچ راهی برای تغییر نبوده از خداوند درخواست هدایت به سوی تغییر شرایط را کرده بودم
ولی اگر این تغییر به صورت تحمیلی باشد واکنش نشان میدهم یعنی احساس میکنم شخص دیگری برای من تصمیم میگیرد اصلا پذیرا نیستم
مرحله اول:
در مقابل تغییر معلم همیشه خیلی مقاومت میکردم چه دوران ابتدایی و چه بعدها یادمه سال پیش دانشگاهی معلم شیمی وسطهای سال نتونست بیاد و معلم جدیدی فرستادن بعد از دو جلسه مدیر برای پرس و جو از روند کار ایشون به کلاس اومدن و من داوطلبانه بلند شدم و اعلام کردم معلم قبلی بهتر بود در هر صورت ترتیب اثری داده نشد آخر سال مجدداً مدیر برای پرس و جو مجدد به کلاس ما اومدن و باز هم من بلند شدم اما این بار از تمام محاسن و شیوه تدریس عالی و صبورییشان گفتم خلاصه که ایشون برای سال بعد هم در همان مدرسه مشغول خدمت شدن
همانطور که در ابتدا نوشتم واکنش خیلی زیادی راجع به تغییرات اجباری دارم ولو اینکه به نفع من باشد
مرحله دوم:
از تاثیرات آموزشهای شما و تغییرات من این مسئله کاملاً برایم واضح و آشکار است که تسلیمتر شدم و هر اتفاقی حتی علی رغم میل باطنی من باشد با خودم میگویم این همون اتفاق خوب است حتماً خیری هست و من ازش بی اطلاعم من به خدا اعتماد دارم برای مثال اتفاق همین چهار روز گذشته در زندگیم نشان از تغییر خوب منه
دچار درد شدید لگن کمر پهلو کلیه شدم و اصلاً به مغزم نمیرسید این حجم از درد از چی ناشی میشه حتی نمیدونستم به چه متخصصی باید مراجعه کنم خلاصه سه روز صبوری کردم هدایت خواستم مدام فایلهای آرامش در پرتو آگاهی رو مرور میکردم و به خودم یادآور میشدم که بدن من بزرگترین داروخونه جهان است بالاخره واضح شد که باید کجا برم ولی باز هم تسلیم صد در صد نبودم مدام توی ذهنم بود که من چه اشتباهی کردم که سر از دکتر درآوردم اما اشتباه نبود شاید یکی از بزرگترین خیرها بود دکتر هم به محض شنیدن علائم اورژانسی آزمایش نوشت اما نه تنها جواب آزمایش خوب بود بلکه من اونجا شخصی رو ملاقات کردم که متوجه شدم چرا به اینجا هدایت شدم و به طرز جادویی یهو کاملاً خوب شدم
تمام مدت3 ساعتهای که منتظر ویزیت بودم تمام تلاشم رو کردم که روی فراوانی تمرکز کنم که حتی در تعداد بیماران مراجعه کننده چقدر فراوانی هست چقدر سعی کردم روی لیاقتم کار کنم که من لایق بهترین مکانها و دریافت بالاترین خدمات هستم چقدر خدا رو شاکر شدم که من تمام هزینههای درمانی رو دارم که با عشق پرداخت کنم با خودم زمزمه میکردم خدایا بهت اعتماد دارم وقتی توی مسیر تو هستم این اتفاق بی حکمت نیست دقیقاً 10دقیقه آخر انتظار اون ملاقات انجام شد کار خدا بینظیره
مرحله سوم:
خدایا تسلیم توام در برابر هر تغییر وقتی تو با منی همه چی به نفع من میشه
مرحله چهارم:
1. روابط عاطفی
2. طبق مباحثی که از شما یاد گرفتم مخصوصاً یه فایلی توی قسمت گفت و گو با دوستان هست که دقیقاً شما راجع بهش توضیح دادید و من بهش هدایت شدم و متوجه شدم که چه تغییراتی در خودم ایجاد کنم من به اندازه کافی فاصله فرکانسی ایجاد نکردم به اندازه کافی روی نکات مثبتش تمرکز نکردم به اندازه کافی از داشتهها لذت نبردم و باید با جدیت بیشتری روی خودم کار کنم
3. به دستان خدا بیشتر اعتماد کنم گاهی یه ایده از یه شخص غریبه یه پیشنهاد یه اتفاق که فکر میکنم به من ارتباطی نداره چقدر به من مرتبطه چقدر همون چیزیه که میخواستم ما همه یکی هستیم ما جزئیم از یک کل که در رسیدن به اهدافمون برای هم دست خداییم پس بیشتر به خداوند و نقشههاش اعتماد کنم کمتر رو خودم حساب کنم قرار نیست همه چیو من به تنهایی بدونم یا انجام بدم من سمت خودم رو انجام بدهم من رو خودم کار کنم و بدونم که هر اتفاقی میافته در جهت رسیدن به اهدافمه
استادان عزیزم خیلی دوستتون دارم سپاسگزارم که این فایل رو آماده کردید
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز وبانو شایسته گرامی و سلام به همه دوستان عزیزم در این سایت بهشتی
ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده قسمت 4
تغییر کردن
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
پاسخ
همونجور که استادتو صحبت هاشون فرمودند جهان در همه ابعاد در حال تغییر، فکرها تغییر میکنه شرایط آب و هوایی در حال تغییر، همه چیز همیشه در حال تغییر.
من معمولاً تغییر رو دوست دارم اونم تغییری که در جهت مثبت و سازنده باشه و اتفاقاً خیلی هم زود استقبال میکنم و اون مسئله تغییر رو باهاش مواجه میشم ولی پاشنه آشیل من اینه که تو ادامه دادن ممکنه کم بیارم و ادامه ندم مثلاً به خاطر بیماری روماتیسمم و شرکت در دوره قانون سلامتی تو خورد و خوراکم تغییراتی دادم و جوابم گرفتم ولی اینکه بخوام صدر صد بهش عمل کنم نمی تونم و یه مقدار مشکل دارم
تمرین این قسمت:
مرحله اول:
مرحله اول تمرین، بر یادداشت کردن تغییراتی تمرکز کن که در گذشته در زندگی شما رخ داده و در نهایت نتایج مثبتی برای شما به ارمغان آورده است.
تغییر منزل ومهاجرت
شروع زندگی م توی یه خانه بزرگ حیاط داردرشهرستان پاکدشت در اطراف تهران بود و تغییرات از همونجا شروع شد
وقتی که منزلمونو عوض کردیم منزلمون که حیاطدار بود بزرگ بود به مدرسه تبدیلش کردیم و بعد نقل مکان کردیم به زیر زمین منزل پدرم و دوباره باز از اونجا نقل مکان به جای بزرگتر و بعد مهاجرت به شهر تهران که هی این تغییرات که آگاهانه هم صورت میگرفت باعث شده که الان منطقه 1 شهر تهران یه منزل تقریباً خوبی داشته باشیم اینا تغییراتی بود که خودمون آگاهانه به وجود آوردیم.
ومنم نه تنها مقاومت نداشتم بلکه خوشحالم بودم از حابجایی و مهاجرت های به نسبت کوچک
تغییر شغل
یکی دیگه از تغییرات این بود که 20 سال دبیر بودم تو کار خودم حسابی پیشرفت کرده بودم و دبیر موفقی هم بودم به دلایلی پیشنهاد مدیریت دبیرستان به من داده شد و من به راحتی وبدون مقاومت این پست رو قبول کردم که پست به نسبت سنگینی هم بود ولی من رفتم تو دلش وتو این مورد هم خیلی خوب و موفق عمل کردم
تغییر مربی
تو حوزه ورزش یوگا یه مربی داشتیم که خیلی عالی بود و با اون حالمون خوب بود و بهشم عادت کرده بودیم ولی به دلایلی این مربی عوض شد و یه مربی دیگه که به ظاهر سختگیرتر بود اومد و اکثر بچه های کلاس با این مربی مخالف بودند ولی من خیلی زود پذیرفتم و در کلاسها از همون ابتدا شرکت کردم و دوستانی هم که اعتراض داشتن بعد از چند جلسه مجبور شدن که بیان تو کلاس شرکت بکنن چون فقط یه باشگاه بود و یه مربی در نزدیکی محل زندگیمون و الان با اینکه دوباره مهاجرت کردم و از این مربی دور شدم اما هنوز باهاش ارتباط دارم و خیلی هم دوسش دارم و دوستانمم به همین صورت
همگی دوستش داریم و خیلی خوشحالیم که این مربی جایگزین مربی قبلی شد و الانم باهاش رابطه بسیار بسیار خوبی داریم
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
سعی میکنم که این تمرین رو انجام بدم یکی ش همین کامنت نوشتن که خودش یه تغییر ،من قبلا بیشتر کامنتا رو مطالعه میکردم و خودم آخرش بخاطر کمالگرا بودن تو نوشتن کامنت نمینوشتم ولی الان فایل رو که گوش دادم شروع به نوشتن کردم وهنوز هیچ کامنتی روی سایت نیومده که قصد دارم اونو ارسال کنم
و
رانندگی م رو انجام بدم چون نیاز دارم تغییراتی کنم تا بر این ترسم غلبه کنم
مرحله سوم:
چند عبارت تاکیدی مثبت
عبارت های تاکیدی که کمک میکنه ذهنیتمون در مقابل تغییرات بهتر بشه
1-تغییرات همیشه کمک میکنه که من پیشرفت کنم.
2- در دل تغییرات همیشه فرصتهایی هست برای پیشرفت ویاد گیری
3-جهان همواره در حال تغییر و من با هماهنگ کردن خودم با تغییرات میتونم موفقیتهای بیشتری کسب کنم
4-اگه تغییر نکنی از بین میری
5-چقدر خوبه که ما تغییر رو برای خودمون آگاهانه به وجود بیاریم.
6-من در موردتغییر کردن مقاومتی ندارم وخیلی هم با هاش موافقم
مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1:
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
رانندگی و نوشتن کامنت تو سایت
مورد 2:
مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
میخوام دوباره ثبت نام کنم
رانندگی کردن و خیلی دوست دارم ، با اینکه گواهی نامه دارم و به شدت علاقه به رانندگی دارم ولی به دلایلی نتونستم اینکارو انجام بدم و میخوام در این مورد تغییراتی انجام بدم.
و همچنین کامنت نوشتن رو تو سایت خیلی دوست دارم و میخوام بر کمالگراییم غلبه کنم و مرحله بهبود گرایی رو سر لوحه همه چیز زندگیم قرار بدم
مورد 3:
با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
برنامه من اینه که از تغییرات در همه موارد زندگیم استقبال کنم حتی اگه اولش احساس کنم در مقابلش مقاومت دارم واگه تغییر ناخوشایندی بود بگم حتما خیری توش هست وخدا برا بنده هاش همیشه خیر وخوبی میخواد و اونو بسپرم به خودش بگم خدا خودش منو به بهترین شکل راهنمایی وهدایت میکنه وتسلیم اون باشم
خدایا شکرت بخاطر این سایت الهی وپر از آگاهی
خدایا شکرت که دوباره فرصت نوشتن رو به من دادی
با سلام خدمت استاد عزیزم
تمرین قسمت چهارم
چند سال پیش من توی رابطه عاطفی سمی بودم ولی اون زمان با قانون آشنا نبودم عزت نفس نداشتم و خیلی زود وابسته شدم ازون رابطه بیرون نمیومدم تا اینکه شرایط به نحوی پیش رفت اون رابطه بهم خورد و منم از طرف اداره مامور به خدمت شدم به یه شهر محروم . وای یادمه اون روز میخواستم سکته کنم بدترین اتفاق زندگیم میدونستم ولی خیلی خوب بود من دوستای جدید پیدا کردم توی اون شهر با یه فرد خیلی بهتر آشنا شدم و ازدواج کردیم و خیلی خوشبختم .
عبارت تاکیدی
خدا منو دوست داره و همیشه خوبی واسم میخواد پس هر تغییر که به وجود میاد حتما خیری در اون نهفته است.(البته من خودمم تغییر دوس دارم)
تغییرات باعث رشد زندگی و شخصیت من میشه و منو بزرگ میکنه.
هر چی که راکد بمونه میگنده پس تغییرات زندگیمو زلال و شفاف میکنه .
تصمیمات من
من قبل از گوش دادن به این فایل یسری تصمیم گرفته بودم اتفاقا .نمونشو میگم من چند وقت دیگه مرخصیم تمام میشه و باید برم سرکار و تصمیم گرفتم آدم جدیدی باشم که میرم سرکار از رفتار با همکاران تا روش کار کردن و حتی نوع لباس پوشیدنم تغییر میخوام ایجاد کنم .
در پناه الله یکتا باشید ..
سلام به استاد عزیز و دوستداشتنی من و خانوادهی صمیمی عباسمنش
سوال این قسمت : وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میدهد چه واکنشی نشان میدهید ؟ …
تلاش میکنم که ذهنمو بسمتی ببرم و افکارمو جوری جهتدهی کنم که اون تغییر برام ، رشد و پیشرفت بهمراه داشته باشه و درسهایی که قراره ازش بگیرمو ، راحتتر فرا بگیرم . حتا اگه چیز ناخوشایندی باشه از نظر بقیه ، من سعی میکنم متفاوت ببینمش و از این تغییر در جهت بهبود خودم و شخصیتم استفاده کنم .
» من در اکثر مواردی که الان تو ذهنم داره میچرخه ، واکنش مثبت نشون دادم ؛ بعضی از تغییرات رو بعد از مدتی و بعضی از تغییرات رو همون لحظه که متوجهش شدم .
برای مثال چنتاشو عنوان میکنم ؛
1. اولین تغییر اساسیای که فکر میکنم در زندگی من رخ داد یا حداقل من بیاد دارم و برام پررنگه ؛ رفتن من به مدرسهی نمونهی استان اصفهان بود که در مرکز شهر اصفهان قرار داشت ؛ در 15 سالگی یعنی سنین نوجوانی . من داشتم از یه محیط کوچیک روستایی جدا میشدم و به یه محیط بزرگ ، پر از آدمایی که نمیشناختم وارد میشدم . از همون لحظه که خبر قبولیم رو شنیدم تا چند ساعت شوکه بودم چون من اصلا فکرشو نمیکردم قبول بشم و به هیچوجه حتی تصور زندگی تو خوابگاه اونم اینهمه دورتر از محل زندگیم رو نداشتم . به امتحان ورودی بعنوان یه امتحان معمولی نگاه کرده بودمو بقول خیلی از بچههای کلاس میگفتم اینا همش شانسیه :) چند ساعت اول و چند روز اول ، همش با ترس به خوابگاه و روبرو شدن با آدمای جدید فکر میکردم ؛ به اینکه حالا اونا حتما خیلی باهوشترن که اونجا قبول شدن ، حتما اوضاع مالیشون از ما بهتره و لباسا و وسایل شیکی دارن ، حتما روابط اجتماعیشون از من خیلی بهتره و بلدن چجوری رفتار کنن ، حتما خیلی شجاع و نترسن و از پس زندگی تو خوابگاه و دور از خانواده براحتی برمیان ، تازه اینا رو ولش کن ؛؛ دوستااام دوستای اینجامو چه کار کنم ؟؟! معلمای خوب و باحالمو ( که قرار بود تو دبیرستانم هنوز چنتاشون معلمم بمونن که عاشقشون بودم ) ، کلاسای باحال اینجا که از اول تا آخرش داریم میگیمو میخندیم ، دلقکبازی بچهها و انرژی فضای دوستداشتنی کلاسامون دیگه حتما خبری از اینا نیست :( و … ( الان که بعد از 20 سال به فکرام نگاه میکنم میبینم چقدر ضعیف بودم ُ روحیهی شکنندهای داشتم و چه تغییرات وسیعی درونم رخ داده )
بهرحال ما برای ثبتنام رفتیم و من اول مهر رفتم دبیرستان نمونهی اصفهان . طبیعتا با افکار منفی و ترسناکی که تو سرم بود ، چند ماه اول ، اوضاع خوبی نداشتم اونجا . اماااا اواخر سال اول بودم که متوجه شدم اوضاع بطرز جالبی برام قابل قبوله و دوستداشتنی ؛ من دوستان خوبی پیدا کرده بودم ، تقریبا با بهترین و شلوغترین و پر انرژیترین بچههای سال اول ، تو یه خوابگاه بودم . با چند تا از بچههای سال دوم آشنا شده بودم و این دوستیها برام قشنگ و از نوع جدیدی بود . کمکم از دوستای سالهای قبلم که تو روستا داشتم فاصله گرفتم ، اصلا نفهمیدم کی و چجوری . حتا از رفتن به مدرسهی قبلیم و فضای کلاسهای اونجا حالم بد میشد و اصلا نمیتونستم اون فضاهای بچهگانه و لوس و مسخرهبازی رو تحمل کنم و تصور اینکه اونجا به تحصیلم ادامه بدم .
سال دوم رو خیلی بیشتر دوست داشتم و تغییرات مثبت بیشتری داشتم ، من دیگه راحتتر میتونستم با بچهها ارتباط برقرار کنم ، همهی اونا شبیه خودم بودن ، خانوادههاشونم اکثرا در سطح من یا حتا خیلی پایینتر بودن .
سال سوم و پیشدانشگاهی اوج عشق من به خوابگاه ، دوستانم ، معلمانم ، تفریحاتش ، درس خوندن به شیوهی فضای سختگیرانهی اونجا بود و اوج عشق من به تغییرات . واقعا شکرگزار بودم و از تصور اینکه یه روز اونجا رو ترک کنم و از اون فضا و دوستیها و خوشیهای خوابگاه فاصله بگیرم تنم میلرزید . اینقدر روابطم با همه خوب شده بود و پر انرژی شده بودم و با همه عیاق بودم که شخصیتم کاملا با آدم قبلیای که بودم و کسی که تازه وارد سال اول شده بود متفاوت شده بود .
2. یه تغییر اساسی دیگه سال پیشدانشگاهی من بود ؛
حدود 70-80 تا دانشآموز از یه مدرسهی نمونهی دیگه وارد مدرسهی ما شدن ( مدرسهی اونا بسته شده بود ) خب ما باید با اونا در یه کلاس مشترکا درس میخوندیم . میتونم با جرات بگم برای 98 درصد بچههای مدرسهی ما تحمل این قضیه خیلی سخت بود و کاملا ناراضی و برضد اونا بودن . امااا من چون دیگه فهمیده بودم که آدمهای جدید و اتفاقات و شرایط جدید ، دستاوردهای فوقالعادهای داره ، اصلا با بچهها همراهی نمیکردم و اصلا معترض نبودم . خوبیها و جنبههای مثبتشونو میدیدم و خیلی ذوق میکردم . ظرف مدت کوتاهی با بیشتر اونایی که وارد کلاس ما شده بودن دوست شدم خیییلی راحت . اونا هم منو مثل خودشون دوست داشتن و بهم احترام میذاشتن . من اکثر مواقع میرفتم خوابگاههاشون و خیلی باهم صمیمی شدیم ؛ ارتقا سطح تحصیلی و نشاط من اون سال فوقالعاده بود . اینقدر روحیات من عوض شد و تو درس و روابط پیشرفت کردم که دلکندن کوتاه از اون فضا دیوونهم میکرد . وقتی میرفتم خونه ، دلگیر بودمو میخواستم سریع برگردم پیش دوستای جدیدم .
3. تغییر اساسی دیگه ازدواجم بود ؛ با پسری از خانوادهای کاملا غریبه و از یه منطقهای بسیار دورتر از منطقهی من .
» خب من دیگه از غریبهها و نشست و صحبت با اونا نمیترسیدم . میدونستم که افراد جدید و رابطههای جدید بسیار پرسوده و باعث پیشرفت من و فرصتی برای تجربههای جدیده .
خدارو شکر میکنم رابطهی خوبی با همسرم دارم و همیشه از اول زندگیم همینطور بوده . در سالهای اخیر روابطمون خیلی بهتر شده و صمیمیت بیشتری داریم باهم . مادر شوهرم خیلی منو دوست داره و همش جلوی خودم و بقیه تعریف میکنه از من ، کل خانوادهی همسرم هم همینطور .
4. تغییر بعدی که یادم میاد ، تغییر محل زندگیم بعد از ازدواج از شهر اصفهان به گلپایگان و شهری نزدیک اونجاس ؛
اول میترسیدم و فکر نمیکردم دوست داشته باشم از اصفهان که محل تحصیلم بود و اینقدر اونجا بهم خوش گذشته بود بتونم دل بکنم . سه چهار سال اول به چشم یه اختلال تو زندگیم بهش نگاه میکردم . دور و بریامم مدام میگفتن چرا از اصفهان پاشدی اومدی اینجا و من دائم خودمو سرزنش میکردم . تو اون سالها من هیچ خیری از اینجا ندیدم . تا اینکه کمکم با آشنا شدن با این مباحث و بخصوص خود استاد عباسمنش ، دیدم رو به محل زندگیم عوض کردم . وقتی استاد رو میدیم که دارن تو یه فضای ساکت و بدور از سروصدای شهر در آرامش زندگی میکنن با مرغا و خروسا و برههاشون شادن و میگن آرزوی همچین فضایی رو داشتن ، دیگه داشتن این فضا تو زندگیم باعث شرمندگی و دلخوریم نمیشد . کل زاویهی دیدم چرخید و چند ساله که عاشق محل زندگیم شدم و برکات زیادی اومده تو زندگیم .
5. تغییر بعدی یاد گرفتن رانندگی ؛ بشدت میترسیدم و نمیخواستم رانندگی یاد بگیرم که از یسری مسئولیتا که میفتاد گردنم فرار کنم . مثلا بچهها رو ببرم بیارم ، یسری خریدا رو خودم بکنم ، شبها بخوام جایی برم ( چون از رانندگی تو شب وحشت داشتم ) و …
اما الان میتونم زندگیمو به دو قسمت تقسیم کنم ؛ قبل اینکه راننده بشم و بعدش :):):)
من بخاطر رانندگی اینقدر تجربیات جدید پیدا کردم که واقعا هیچی برام جالبتر از این نبوده ؛ اینقدر با دوستام خرید و بازار و جاهای دیگه رفتیم و با آدمها و مکانهای تفریحی و خرید جدید آشنا شدم که فکر میکنم با قبلم اصلا قابل مقایسه نیستم .
روز اول که ماشین دستم بود و کاری پیش اومده بود با خودم عهد بستم که ترسُ کنار بذارمو ببرم تو دلش ؛ توی رانندگی حرفهای بشم و عالی ؛ مثل هر کار دیگهای که از پسش بر اومدم . تصمیم گرفتم همونموقع پاشم ماشینُ بردارمُ با دوستم برم گلپایگان . باید میرفتم تو جادهی بین شهری . گفتم خب میرم ، اشکالی نداره . این یه فرصت پیشرفته و ورود به دل ناشناختهها که خودش درهای جدیدی بروم باز میکنه .
6. تغییر محل کار همسرم جایی دور از محل زندگیمون ؛
اونموقع که این اتفاق افتاد هم من اولش ناراحت شدم . روزای اول و هفتههای اول بعد از رفتنش شرایط خیلی سختی داشتم . پسر دومم تازه به دنیا اومده بود و من فکر میکردم به تنهایی از پسش بر نمیام . پسر اولم تازه 4 سالش شده بود ( این تو شرایطی بود که من اونموقع تو این منطقه کسی رو نداشتم و فقط یکی دو نفرو میشناختم ). یادم میاد یه روز از بس حالم بد بود ، رفتم خونه همسایمون . تا چشمش بهش افتاد گریهم گرفت . اونم باهام مهربونی کرد و گفت منُ جای مادرت بدون . هروقت کاری داشتی بهم بگو .
کمکم شرایط عوض شد … اوضاع روحیم بهتر شد . میدونستم از اول صبح اگه برنامه داشته باشم بهتر به کارهای خونه و بچههام میرسم ، اگه آخرشب ظرفا رو بشورم و خونه رو جارو و مرتب کنم ، فردا صبح خونه نشاط بیشتری داره و در نمیمونم تو کارای بچههام و به راحتی میتونم به تنهایی ازشون مراقبت کنم . از نظر مالی خیلی رشد کردیم و تونستم طلا بخرم و وسایل جدید و همسرم برای اولین بار ماشین . آخر هفتهها که همسرم میومد تقریبا صندوق عقب ماشین پر بود از میوه و خوراکی و وسایل بهداشتی و چیزای مورد نیاز خودم و بچهها که مجبور نبودم خودم برای خریدشون برم بیرون و اذیت شم (مسیر من از بازار و مغازهها خیلی دور بود )
ما تونستیم خونهمونو بسازیم و همهی مصالح رو نقد بخریم .
7. من به فامیلها و آشناهام تو منطقهی پدریم وابستگی شدیدی داشتم و همیشه تو ایام عید و حتما سال تحویل باید اونجا میبودم ، به هر نحوی بود خودمو به اونجا میرسوندم و دوست داشتم کل عید رو اونجا باشم و رابطه با فامیل برام اهمیت داشت . هر وقت میرفتیم خونه بابام باید حتما چند هفته اونجا میموندم مخصوصا تابستونا .
خب تغییری که ایجاد کردم ؛؛ از وقتی دورهی دوازده قدم رو خریدم ( یعنی حدود دو ساله ) که من وقتی میرم اونجا سعی میکنم ظرف سه چار روز برگردم و اصلا احساس وابستگی به اونجا و گذشتههامو ندارم خدارو شکر ، موندن تو خونهی خودم و ساختن باورهای قشنگ و جدید و داشتن هدف برای من از همهچی قشنگتره . دیگه فکر نمیکنم اگه اونجا نباشم زیباییهای جهانو برای تعطیلات از دست دادم ، همه جا رو زیبا میبینم و هر کجا که برم سعی میکنم لذت ببرم . آدمهای جدیدی وارد روابط من شدن که خیلی بهتر از اکثر فامیل و آشناها هستن برام . من آگاهانه تصمیم گرفتم سال تحویل 402 در کنار مادرشوهر عزیزم باشم . یک روز قبل عید رفتیم اصفهان و تا 5 روز از عید گذشت اونجا بودیم ؛ عیدی پر خاطره و شگفتانگیز بود که متفاوت و زیبا بود . همش حس آرامش و سبکبالی میکردم .
8. یه تغییر دیگه که برای من فواید بسیار داشت و اعتمادبنفس منو برد رو سقف ؛ یاد گرفتن ریاضی و خوندنش به تنهایی ، در سالهای دانشگاهم بود . من همیشه از ریاضی متنفر بودم . اما از اونجایی که ترم اول دانشگاه ، ریاضی رو افتادم و خیلی بهم برخورد ، و فهمیدم این تو بمیری دیگه از اون تو بمیریا نیست ، شروع کردم به خوندن ریاضی از ریشه . کتاب کمکدرسی و تست میخریدم و صفحه به صفحه خودم مطالعه میکردم . بدون کمک گرفتن از کسی ؛ چون قبل از اون از خواهرشوهرم که ریاضی تدریس میکرد یا از داداشم کمک میگرفتم و بنظرم بهترین معلمهای ریاضی بودن که تو عمرم دیده بودن . اما من وقتی رفتم تو دل ریاضی ، همچین شدم مثل اونا که میتونستم تمام مسائلی که باهاش روبرو میشدمو حل کنم و هیچ مسئلهای برام سخت نبود . سؤالات سالهای قبل و نمونه سوالات برام مثل آب خوردن بود و من عاشق ریاضی شدم و چون رشتهای که میخوندم پر از ریاضیات و آمار و حسابداری بود ، من بعد از اون تونستم تو تمام اون درسها موفق عمل کنم و بهترین نمراتو میگرفتم در حالیکه برعکس من قبل از اون عاشق حفظیات بودم .
»»» استاد جان از وقتی در مورد تغییر کردن توی فایلهاتون شنیدم ؛ خودم آگاهانه تغییراتی ایجاد میکنم مثل اون چیزهایی که تو مثالهاتون گفتید ؛ چند بار برای پارک ماشین به پارکینگای مختلف بازار رفتم ؛ با اینکه میتونستم یه پارکینگ مشخص رو انتخاب کنم . برای راه برگشت به خونه از تو شهر ، از مسیرهای مختلف برگشتم . دوستام که جاهای مختلف شهر کار داشتن ، وقتی ازم خواستن باهاشون برم ، گفتم باشه ، ماشینو برداشتمُ رفتیم یا یه شب پاییزی وقتی به یه باغرستوران دعوتم کردن با پسرام رفتیم . جاهایی رفتم که تا حالا نرفته بودم ، تو شبهای عید و شلوغی و تعطیلات پشت فرمون نشستمُ براحتی رانندگی کردم ؛ اینا خیلی منو بزرگ کرد و باعث رشد من شد . دیگه ترسم از رانندگی تو شب و جاده و برف و بارون ریخته . خیلی خوشحالم خیلی .
»»پختن غذاهای جدید رو امتحان میکنم و لذت میبرم که میتونم خیلی بهتر از اونچیزی که توی فیلم دیدم اجرا کنم و بیشتر مواقع خیلی خوشمزه میشه ؛ چه دسر و کیک و شیرینی چه غذا .
»» وارد ارتباط با آدمای مختلف مناسب میشم ؛ اگه پیشنهاد رفتوآمد و دوستی جدیدی پیش بیاد راحت میپذیرم و به اون بعنوان یه فرصت برای تجارب جدید نگاه میکنم . اگه بحث مدیریت گروهی یا جایی پیش بیاد بر عهده میگیرم .
همهی این روابط درسهای خوبی برای من داره که تو زندگی و روابط بعدی ازشون استفاده میکنم . از آدمای 5-6 سال پیش ، تو زندگیم خبری نیست ، وابستهی آدمای جدید زندگیمم نیستم ؛ از این تجارب یاد گرفتم که رها باشم و اگه یه انسانی میخواد بره مانعش نشم ، اگه یه رابطهای میخواد تموم بشه ، کشش ندم ، حتما آدمای بهتری میخوان بیان تو زندگیم و همیشههههه همینطور بوده .
عبارات تاکیدی برای تغییر ؛
1. تغییرات همیشه فرصتهایی برای پیشرفتن .
2. من از تغییرات ، استقبال میکنم .
3. آغوش من برای پذیرفتن هر تغییری گشوده است .
4. همیشه در تغییرات ، خداوند پشت منه و از من حمایت میکنه .
5. جهان همواره در حال تغییره و من با هماهنگ کردن خودم با جهان ، میتونم موفقیتهای بیشتری کسب کنم .
6. در دل همهی تغییرات ، خداوند خیری برای من قرار داده .
7. من با ایجاد تغییرات جدید ، زندگی زیباتری از همهلحاظ خواهم داشت .
» برنامهی من برای ایجاد تغییرات آگاهانه در زندگیم از این پس ؛
1. در رابطه با منبع جهان هستی ؛ باید یه برنامهی روزانهی قوی برای راز و نیاز و سپاسگزاری از خداوند بذارم .
2. تغییراتی برای ایجاد درآمدهای جدید با توجه به تواناییهام
3. چیدن برنامههایی برای مسافرتهای گوناگون نزدیک و دور
4. چیدن برنامه برای یادگیری زبان .
چند وقته که دوست دارم برای موارد بالا کاری بکنم و تغییراتی ایجاد کنم . تغییرات کوچیکی هم دادم اما کافی نبوده .
انگار این فایل نشانهی امروز من بود تا شروع کنم به ایجاد تغییرات .
سپاسگزارم ازت استاد بینهایت عزززززیز و آگاه من که تو زندگی من هستی و هر روز دارم ازت یاد میگیرم . عاشقتم دوست دارم . تمام تغییرات من از جایی شروع شد که با شما آشنا شدم . حرفای هیچکس به دلم نمیشینه از وقتی حرفای شما رو شنیدم . یکی از تغییراتی که خیلی دوست دارم ایجاد کنم ، مهاجرت کردنه و اومدن به آمریکا . مطمئنم که این تغییر باعث میشه یه روز شما رو از نزدیک ببینم .
باز هم سپاسگزارم استاد جااااانم بخاطر این فایل آگاهیدهنده و جذاب که منو بیاد تغییرات مراحل مختلف زندگیم انداخت و ترغیبم کرد که تغییرات بزرگتری ایجاد کنم .
در پناه رب یکتای بیهمتا همیشه سالم و ثروتمند و شاد باشید .
درود به شما خانم یزدانی عزیز
امیدوارم که عالی باشید
فکر کنم این اولین دیدگاهی هست که من از شما خواندم
چقدر لذت بردم ، دیدگاه فوقالعاده کاربردی قابل استناد و قابل الگو برداری ای بود
خیلی خیلی زیاد تحسینتون می کنم ، هم به خاطر زندگی عمیق و پر باری که به خاطر رفتن در دل چالش ها تجربه کردید و همچنان هم دارید تجربه می کنید
هم به خاطر نگارش زیبایی که دارید ، خیلی خیلی زیبا نوشته بودید
خداوند رو شاکرم که به این دیدگاه هدایتم شدم
شاد باشید.
درود آقای تجلی بزرگوار
اوقات بکام
بسیار سپاسگزارم از شما بابت حُسن نظرتون.
خوشحالم که دیدگاه من تونسته تاثیرگذار و مفید باشه.
همچنین شما بسیار تحسینتون کردم بابت دیدگاههاتون.
بله متاسفانه من یکم تنبلی میکنم و خیلی کم کامنت میذارم برای همینه که اولین باره از من کامنت خوندید ؛ این کامنت نوشتن، تغییری هست که شدیدا نیاز دارم در خودم ایجاد کنم و براش وقت و انرژی بذارم . شما یکی از الگوهای بسیار خوب هستید در این موضوع ؛ من چندین بار دیدگاههای شما رو خوندم و چون خیلی خوب مینویسید و بسیار فعال هم هستید، اسمتون خوب بخاطرم مونده . بنظرم خیلی تحسین برانگیزن بچههایی که دیدگاههای خودشونو با همه باشتراک میذارن؛ هم به رشد خودشون هم به رشد بقیه دوستان کمک میکنن. و اونایی که همیشه مینویسن، کسانی هستن که دائما در حال کار کردن رو خودشون هستن که روند رشدشون رو میشه از کامنتهایی که مینویسن تشخیص داد.
بادا که من هم به جمع شماها بپیوندم :)
باز هم تشکر میکنم که نظرتون رو با این حسن نیت باشتراک گذاشتید.
در پناه رب یکتای بیهمتا شاد، سلامت و ثروتمند باشید.
ب نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم و استادای گلم ک هر لحظه عشقم داره نسبت بهتون بیشتر وبیشتر میشه خدایا شکرت
خداروشکر ک آگاهی های این فایل و شنیدم و دیدن تصویر و صدای استاد نصیبم شد چون واقعا هدایت الله هست و من بدون دلیل هدایت نشدم
استاد منم اینو تجربه کردم
این تغییر کردن رو لمسش کردم نتیجشم دیدم
زمانی ک من دانشگاه پیام نور میخوندم و حسم بهم گفت مهدیه جای تو اینجا نیست و باید تغییر کنی و از دانشگاه مرخصی گرفتم رشته ی دبیرستانمم تغییر دادم و شروع کردم برای کنکور خوندن این در حالی بود ک همه میگفتن چرا میخوای از رشته ی روانشناسی تو این دانشگاه انصراف بدی از دوستات عقب میوفتی مرخصی بگیری اصن اگه کنکور همون رشته ای ک میخوای قبول نشی چی میخوای چ کار کنی
ولی حس من میگفت ک آقا شرکت کن تو میتونی و ب هیچکسم تا لحظه های آخر نگفتم ک میخوام چ کار کنم
و من در عرض 8ماه ی رشته ی دیگه خوندم و آزمون ها رو شرکت میکردم و خودمو برای کنکور و تغییر زندگی آماده میکردم
این شد ک من رشته ی تربیت بدنی دانشگاه فرهنگیان قبول شدم و زندگیم از این رو ب اون رو شد و همزمان ک درس میخوندم حقوق هم میگرفتم
مهدیه باید با جهان تغییر کنی اگه تغییر نکنی له میشی دختر دیدی الان چ نتیجه ای داده این تغییرت پس باید بازم تغییر کنی هر چند الانم ب فکر بیشتر کردن درآمدم هستم با اینکه حقوق خوبی دارم ولی من با پول ساختن بیشتر ب پیشرفت و گسترش جهان کمک میکنم
و
یکی دیگه اینکه من زمانی ک تو ی رابطه عاطفی با ی فردی بودم ک اون چیزی میخواستم نبود دقیقا بعد از رهایی از اون رابطه ب افراد خیلی بهتری هدایت شدم ک خیلی لولشون از اون فرد بهتر و بالاتر بود و من چقدر دوست داشتم این تصمیمم رو
خداروشکر ک با این تغییرات میتونم ب ذهنم بفهمونم ک دیدی اون موقع شد الانم میشه
الان جوری ک فکر میکنی باید تغییر کنی تغییر کن
بدون ک خدا بهت جایزه میده با هر تغییری ک میکنی
خدا بیشتر عاشقت میشه و دوست داره چون خدا با شجاعانه اونایی ک قدم برمیدارن و ایمانتم قوی تر میشه برای مراحل بعدی زندگیت
تغییرات همیشه باعث پیشرفت و رشد زندگی من میشن
خدارشکر ک هدایت شده ام من رو خدا هدایت کرده ب بهترین استادا(استاد عباس منش و استاد شایسته ی بزرگوار) ب بهترین دوستان ب بهترین سایت ک فوق العادس کامنت بچه ها
استاد خیلی دوست دارم خیلی خیلی زیاد زندگی رو فقط میخوام با شما و صحبتای شما هیچکس ب دل من نمیشینه
خداروشکر خداروشکر بابت این آگاهی ها و پیدا کردن خودم و خدای خودم
ب امید دیدار هگی در بهترین زمان در بهترین مکان
به نام خدای بخشنده و مهربان..
سلام علیکم…
طبیعتاً به ارزش ها و اولویت هام بستگی داره، و به حال جسمی روحی اون روزم…
مثلاً اگر یک غذایی که آمادگیشو نداشته باشم از قبل و زیاد باب میلم نباشه، اگر اون روز ذهن و روحی آماده تر داشته باشم ممکنه یکم جا بخورم ولی رفتار و نگاه خیلی ملایم تری دارم ولی اگر گرسنه باشم خیلی یا انرژی روحی و جسمی پایینی داشته باشم خیلی سخت میتونم ذهنم رو کنترل کنم… یه موضوع درونی که مربوط میشه به انرژی جسمانی ام، این موضوع شاید گاها باعث بشه کنترل ذهن برام تو این شرایط خیلی سخت تر میشه و زورم تقریباً نمیرسه.
ولی خداوکیلی نسبت به قبل ها میتونم بگم خیلی جاها آگاهانه با تمرینات وقتی تو حالت تسلیم قرار گرفتم و گفتم و یادآوری کردم که درسته که ظاهر این ماجرا یکم زیاد خوشایند نیست ولی صبر کن و بدون حتماً یک خیر و خوبی پشتش واسم هست حتماً قرار یک اتفاق خوش یک پیام موفقیت آمیز برام بهمراه داشته باشه و هیچ چیز به من و خدای درون من ضربه و ضرر و زیانی نمیتونه بزنه و همه چیز به نفع من در جریان است…
و کلا نسبت به قبل بخصوص امسال 1402 خیلی اعتماد به نفسم بیشتر شده…
ولی خیلی جاها و موقعیت های یک دفعه ای و ناگهانی بوده حتی در سنین پایین تر که رفتم توش و اولش استرس و جا خوردن داشته واسم ولی بعدش لذت بردم یا خوب شده
مثل آواز خوندن یا رقصیدن در جمع بصورت یک دفعه ای که ازم خواستن و کاملا خجالتی و کم سن هم بودم، که موفق شدم بر ترسم غلبه کنم و اونجا تغییر رو احساس کردم در خودم..
یا جاهایی که خودم با انتخاب و علاقه خودم رفتم تو دل اون چالش و تغییر و مسأله یا ترس.
یا مثلاً رفتم با غریبه ها ارتباط برقرار کردم (این درحالیه که من اصلا از بچگی آدم برونگرای شر و شور و راحت با بقیه ارتباط بگیری اتفاقاً نبودم بلکه برعکس، به خجالتی بودن معروف بودم تو فک و فامیل و خونواده و آشناها) یا درخواست کردم…
یا مهاجرت به تهران و از تهران بعد از چندین سال…البته دستاورد ها و تجربه ها و یادگیری های خوب و پیدا کردن دوستان خوبی برام بهمراه داشته…
یا در کل تو دل چالش هایی رفتم که استاد در فایل ها ارایه دادن مثل درخواست کردن ها…چون میدونستم بهم کمک میشه…(اهرم رنج و لذت)
یا تغییر در سبک غذایی در مدتی مشخص که انجام دادم… اراده ی نسبتا خوبی اغلب داشتم و دارم…
هر چی پیش برم اطمینانم به غیب خدا و آینده بیشتر و بیشتر میشود…
پس خودش از من و اهداف و آرزوهای من از هر جهت محافظت میکنه و من محافظت شده ام پس نمیتونه مشکلی واسم پیش بیاد اگرم ظاهرش ناجالب یا نگران کننده باشه ولی در جهت برآورده شدن خواسته ها و رؤیاهای من است به لطف و اراده خدا…
و از این بابت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
من به خودم یکی از نصیحت ها و توصیه هایی که میکنم (البته طبق دوره 12 قدم روی این موضوع دارم تمرین هم میکنم و یکسری جاها خیلی موفق شدم و یکسری جاها واقعاً زورم نرسید)، مدیریت کلام و احساس و ذهن خودم و بهبود روابط خانوادگی و اطرافیانم هست…
و
یکی هم تقویت قوای کاری مالی ام هست و افکار و احساسات و ورودی هایی رو ادامه بدم تمرکزی، که باعث پیشرفت و ثروت مرغ تخم طلا بشه واسم…
به پشتوانه مهم نبودن و قدرت ندادن به دیدگاه ها و نظرات بقیه نسبت به شیوه زندگیم و فکریم، و بدونم سبک زندگی بقیه تأثیر و ربطی به مدل زندگی من نداره، من شیوه ی خودمو دارم.
البته من یک اعتقاد و علاقه ی ذاتی دارم این که مدلم اینه دوست دارم مسیر هایی، رو بیشتر برم که یا کسی انجام نداده یا کمتر کسی توش رفته از کپی کردن خیلی خوشم نمیاد خلاقیت رو دوست دارم…برای همین با اینکه خیلی دل شیر نداشتم از بچگی و محتاط بودم ولی گاهی شیوه ها و مسیر هایی رفتم که کمتر کسی انجام داده…مثل غلبه بر یکسری ترس ها و عاداتم…
البته اگر یکسری تغییرات رو اگه عزت نفس داشته باشم و ارزش قائل باشم و چیز مهمی بدونم و بیاد بیارم متوجه میشم بابا من این شخصیت رو شش یا ده سال پیش واقعاً نداشتم…
ولی دو جای اصلی زندگیم خیلی گیر دارم باید باید باید از ریشه، با ذهنم اونو تغییر بدم… که باعث میشه تغییر سوم هم اتفاق بیفته که در جسمم هست..
استاد خیلی ممنونم…از زحماتی که میکشید منم عاشقتون هستم و دوست تون دارم…
لطفاً اگر در کامنت ها و تجربیات و مدل نوشتن تمرینات که دارید مطالعه میکنید اگر موضوع یا نکته ای هست که میتونه کمک کنه که بهتر تمرین رو انجام بدیم لطفاً توضیح بدید.. سپاسگزارم
سلام استاد جان
وای وای وای چقدر خوبین،چه طور میفهمید چه فایلی درست کنین که در مسیر و در ذهن من باشه که نیازم به شنیدنش بوده
استاد شما مصداق واقعی پیامبر خدایین،شما با خودتون و خدا به صلح رسیدین که خدا بهتون الهام میکنه الان وقتشه این حرفا رو به گوش بندگان من برسونی
از این به بعد صداتون میکنم حضرت استاد
خدایا شکرت که من را در مسیر پیروان پیامبر زمانه قرار دادی و حرفات رو به گوشم میرسونی و هدایتم میکنی.واقعا زبان و کلمات قاصر هستن برای شکر گذاری و تشکر ازت.
خدایا هزار هزار هزار هزار بار شکرت این شکر گذاری کوچک از بنده ات رو پذیرا باش.
استاد بخوام کامنت برای این فایل بزارم چندین چندین صفحه میشه و باید سعی کنم خلاصه بنویسم و شایدم چندبار بیام کامنت بزارم (:
خب برم از تمرین اول:تغییرات گذشته م
استاد از تغییر در روند کاری م در کارگاه پرده دوزی دوستم بگم که پیشنهاد کار دفتری بهم شد و باور محدود کننده بگم که می ترسیدم نتونم و وای کار دفتری؟ ولی باز واقعا استاد ته وجودم مینای قدرتمند هست،دنبال تغییر بودم،گفتم میرم سمتش و با فشاری که روی من آوردن یهو نباید از کارگاه بری و صبح برو دفتر و عصر باید بیای و چون صفت دگر دوستی دارم نخواستم دلش بشکنه سختی به جون خریدم صبح دفتر،عصر کارگاه دوستم و شب خونه تکونی عید
خیلی فشار روم بود و بعد از 15 روز هم کارگاه دوستم اتمام کار زدم و بعد بیست روز از اون کار دفتری هم باب میل شون نبودم و در اومدم و بیکار شدم و استاد به اندازه مرگ بابام گریه کردم و درمونده بودم و هنوز با دیدگاه خیرم بوده آشنا نبودم ولی خدا دوستم داشت و از خدا طلب یاری کردم و یهو هدایت شدم به مرجان جان و روز به روز پیشرفت اتفاق خوب حال خوب
واقعا هربار از اون تغییر یاد میکنم لبخند به لبم میاد
و ما وقع خیر رو تجربه کردم
همیشه تو تغییرات این الگو رو یاد خودم میارم و اتفاقای خوب جذب میکنم.
استاد من خلاف اطرافیانم ساده و قابل تغییرم مثلا تا بگن فلان ختم بزار خوب میشه میزاشتم و برای مسیر شما تا دوستم گفت بیا تو مسیر انگیزشی و استاد عرشیان و شما مقاومت نکردم و به نفعم شد یادمه به دوستم میگفتم ناراحتم زود باورم و بعضی جاها ضرر کردم و ایشون میگفتن اتفاقا خوبه منم خیلی مقاومت دارم و خوبه که زود باوری و خدایی هزار بار به خاطر زود باوری م نفع بردم و بیخیال ضرر ها که کوچک بودن ک فراموشم شدن.
حالا دارم می فهمم و خوشحالم حالا فهمیدم من مینا با ذهن قدرتمندم که تغییرات رو دوست دارم و خودم میرم توش حتی اگر ضرر کردم ولی به ظاهره باختم به واقع بردم.
وای خدایا شکرت من بهترین ورژن خودمم.
حتی اخیرا استاد هدایت شدم به اینکه بخوام برا خودم کار کنم و دیگه شاگردی و کارگری نکنم و ته دلم میدونستم اتفاقای خوب تو راهه و حالا با فایل شما مهر تایید خورد که درسته و خوب میشه. و به نفعم هست.
حتی توی روابط همیشه توی ذهنم یه مسئله بود که ترس داشتم و تعویق می انداختم یا حتی زمان گذاشته بودم بعد از فلان اتفاق انجام بدهم ولی قبل فایل شما ذهن قدرتمندم گفته بود برو دنبالش و حالا انجام بده تعویق نیانداز و کم و بیش تردید داشتم چی میشه؟ حالا با فایل شما فهمیدم مسیرم درسته چون تغییر محسوب میشه و اتفاقای خوبی تو راهه
همیشه به مرجان میگفتم ازت متشکرم با حال بدی که اومدم سمتت منو پس نزدی و باهام مثل ناجی رفتار کردی و دستم گرفتی و ایشون می گفتن از خودت متشکر باش که خواستی تغییر کنی و خواستی و من برا چندین و چند نفر دیگه هم ناجی شدم ولی خودشون نخواستن و همون اول راه گم شدن .
امروز که با شنیدن فایل دیدم من قبل از شنیدن فایل اقدام کردم و ذهنم قدرتمند هست خوشحال شدم و از خودم متشکرم که اینقدر قدرتمنده
استاد واقعا دوره ها تمرین ها ،هم صحبتی ها با مرجان همگی تلنگر هستن در اصل باید خود وجودیت مان باید حرکت کنه و برکت از طرف خدا میاد.باید در رو باز بزاریم تا خدا وارد بشه وقتی خودمون رو تو قفس حبس کردیم و راضی هستیم به همین چطور خدا میتواند زندگیمان وارد بشه؟
باز این جمله طلایی برق میزنه
از تو حرکت از خدا برکت
لایک به این جمله
خداااااااااااااااا عاشقتم
باز این دعای قشنگ NAهای عزیز رو به یادگار می نویسم:.
خدایا کمکم کن تغییر دهم آنچه میتوانم تغییر دهم
خدایا قدرتم بده بپذیرم آنچه نمی توانم تغییر دهم
و خداجانم آگاهی ام بده تفاوت این دو رو بفهمم
واقعا استاد بعضی جاها میگیم دیگه این قسمت مون بوده و تلاشی برای تغییر نمیدیم و خودمون رو توش حبس میکنیم و با شیره به سر خودمون مالیدن حال خودمون رو خوب میکنیم.
مثلا من همیشه میگفتم خانوادگی کارگر زاده ایم و با دوست شدن با استادکارم و همکارام و آهنگ گوش کردن حالم رو با کارگری خوب میکردم ولی واقعا حالا که در حال کسب و کار برا خودم هستم حالم خود به خودی خوبه و اهنگم گوش نمی کنم و به امید الله روزای خوب در راهه.
استاد واقعا پیامبر زمانه هستین
شما دارید پیام های الهی رو به گوش کسانی که دوست دارند خدایشان هدایت شان کنه می رسونین
الان فایل رو گذاشته بودم و میشد که همسرم گوش کنه و هدایتی براش باشه ولی رفت تو اینستا و واقعا براش نظری ندارم و به خودم افتخار کردم دو نفر هستیم در یک مکان و یک زمان ولی خدا منی که دستم سمتش دراز کردم رو دستم گرفته و همسرم ….
در پناه حق
دوستان در سایت به خودتون افتخار کنین که حضرت استاد رو دارید.
واقعا میخوام برم سجده شکر
در پناه حق
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی
سلام به همه دوستان محترم و گرامی
هر کجا هستم٬باشم
آسمان مال من است
پنجره٬فکر٬هوا٬عشق
زمین مال من است
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
“سهراب سپهری“
دیدن و نوشتن از این فایل ناب همزمان شد با اومدن یه بارون خیلی خیلی زیبا ، یه هوای دل انگیز و عطر حضور خدا و حال خوب و بی وصفی که همه جا پراکنده شده و از خداوند برای همه این و میخوام ..
اومدم که قدم زنان خودم و پیدا کنم
که خلوت کنم و خودم و بشناسم
دیدم گفت خودشناسی که تنهایی لذتی نداره
تا به خودم اومدم ، جوابی بدم
دیدم نگاهش رنگ شد تو ابرهای بالای سرم و بارید
اومدم چیزی بگم
که گفت فقط در این لحظه باش و گوش کن
دلم خیس شد از عطر حضورش
و شر شر بارونش چتری شد از عشق بالای سرم
اومدم قدم بزنم و گوش کنم
که حضورش شد صدایی دلنشین از کلام استادم
و من این بار ، ساکت ، خیس شدم از کلماتش
مثل شر شر بارون
اما در گوشم ..
اومدم چتری بر سرش بگیرم ، که دیدم او خود باران است..
این روزها پر شده برام از حال خوب و اتفاقات خوب که بیشتر به معجزه شباهت دارن ..
به قدری نعمت و برکت و ثروت وارد زندگیم شده .. که حتما در یک کامنت دیگه با توضیح ، همرو میگم تا شاید کمکی کنم به خودم برای ثبت این اتفاقات و قوی تر شدن ایمانم ..
استاد جان از شما سپاسگزارم که با این دقت وقت میزارید و با فایل های الماس وارتون ، یک موضوع و برای ما باز می کنید ..
چقدر ردپای این ریشه تغییر نکردن و مقاومت داشتن و در همه جای زندگی میبینم ، در روابط ، در کار ، در عادت های شخصی ..
این موضوع و روبرو شدن با ترس ها برای تغییر ، چیزی بود که همیشه دوست داشتم در آن بهبود پیدا کنم ..
– تمرین :
+ مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
1) یادم میاد دو سال پیش خیلی دوست داشتم سفر کنم به جنوب ایران و مناطقی که بکرتر باشه ، مثل پارسیان و وقتی کسی و پیدا نکردم تا با هم بریم ، بعد از نجواهای زیادی که برام پیش اومد که میگفت نرو ، سفر با آدم های غریبه ای که نمیشناسی و تا حالا ندیدیشون ، اصن لذتی ندارد و کلی از حرفهای دیگه ای که ذهن میزد تا منو مجبور کنه به نرفتن ، در نهایت من زیر بار نرفتم و گفتم اگه قرار باشه منی که همیشه می ترسیدم از ارتباط گرفتن با آدم های جدید و فکر می کردم یکی از سخت ترین کارای دنیا اینه که با آدم های جدید بخوام ارتباط بگیرم ، این کار و نکنم ، نمیتونم توقع اتفاقات خوب و در زندگیم داشته باشم ..
به خودم گفتم باید بری این سفر و با انجام اهرم رنج و لذت گفتم اگر میخوای زیبایی مناطقی از شهر پارسیان و جزیره های زیبای مارو و لاوان و ببینی ، باید بتونی بر این ترس تغییر غلبه کنی و بری ، در نهایت به این سفر رفتم با یه تور 25 نفره که هیچ کدوم و نمیشناختم ، اون سفر یه هفته طول کشید و
یک هفته سراسر لذت و حال خوب …
اونقدرا هم که فکر میکردم تو ارتباطات گیری با آدمای غریبه مشکل دار نبودم و ذهن من اون کار و برام تبدیل کرده بود به یه چیز بزرگ ، اون مسافرت با اختلاف جز یکی از بهترین سه مسافرت های زندگی من بود و دوست های عالی و با کیفیتی پیدا کردم که هنوز با هم در ارتباط هستیم ، من واقعا در اون سفر لذت و شادی و به شکل عمیقی تجربه کردم و واقعا در قسمت عزت نفس تونستم خودمو بهبود بدم و پاشنه های آشیل خودم و باورهای نادرستی که داشتم و بهتر بشناسم و در جهت بهبود اون ها با تمریناتی که استاد میدادن ، قدم بردارم و واقعا در حوزه ارتباطات من تغییر و بهبود بزرگی داشتم و خودم و باورهای خودمو بهتر شناختم ..
2) تغییر بعدی که در گذشته برای من اتفاق افتاده ، در حوزه کاری بوده که چندین سال قبل تصمیم گرفتم از حوزه مالی و شرایط کاری که بسیار هم در اون نتایج خوبی گرفته بودم ، بیرون بیام و برم در حوزه فروش و شناخت محصولات و بازار ، العا که تو این نقطه هستم ، واقعا خدارو شکر میکنم و از تصمیمی که گرفتم راضی ام ، بسیار بسیار تو اون مسیر خدا به من یاد داد داد و هدایتم کرد و رشد کردم ، ( داشتم فراموش میکردم که اعتبار همه چیز از آن خداست و دقیقا موضوع فایل قبلی استاد در مورد توحید عملی قسمت 10 همین بوده و چقدر ما زود فراموش میکنیم اینو ..)
روزهای سخت زیادی داشتم ، مجبور بودم برای یادگیری از پایه شروع کنم و برای من که قبل اون شرایط عالی از همه نظر و داشتم ، وارد شدن به این تغییر سخت بود و چون با این مباحث آشنا نبودم و اصن توانایی کنترل فکر و تمرکز بر نقاط مثبت و نمیدونستم چی هست ، گاها شرایط سخت تر هم می شد
ولی من العا میفهمم که تمام اون شرایط و سختی ها و یادگیری ها همگی قدم های بوده که من باید بر می داشتم تا به العا خودم و تا خدا به العا برسونتم و به این نتایج عالی در زندگیم برسم ..
+ مرحه دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
تصمیم دارم توی موارد زیر در خودم تغییر ایجاد کنم :
1) تغییر دیزاین اتاقم و چیدمان آن
2) پارک کردن ماشین با فاصله از محل کار و کمی پیاده روی تا رسیدن به آنجا و در راه سعی کنم زیبایی ها رو بیشتر ببینم و تحسین کنم
3) گواهینامه موتور بگیرم و برای قدم اول کتاب آیین نامه بگیرم و با قوانین و مباحث تئوری اون آشنا بشم و این برای منی که همیشه ماشین داشتم و خواسته ام این بوده که موتور داشته باشم و همیشه به دلیل گواهینامه نداشتن ، نتونستم موتور داشته باشم ، میتونه شروع خوبی باشه
4) شروع کنم به مطالعه روزانه حدود 30 دقیقه زبان انگلیسی و تکمیل یادگیری زبان انگلیسی ، برای من که حدود 4 سال یادگیری مداوم داشتم ، میتونه شروع عالی باشه تا در نهایت بتونم به امید خدا IELTS بگیرم
5) شروع آموزش دوره مدیریت کسب و کار که بارها تصمیم داشتم انجامش بدم و به تعویق انداختمش
+ مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
1) با ورود من به تغییرات ، خداوند درهایی از نعمت و برکت و وارد زندگی من می کنه
2) خداوند همواره بهترین نعمت و ثروت ها رو برای من میخواد و چون با بودن در مسیر قبلی ، اون نعمت ها وارد زندگی من نمیشدن ، با ورود من به اون تغییرات ، میخواد از اون طریق نعمت ها رو به من بده
3) در دل تغییر ، فرصت های بیشماری است برای رسیدن من به خواسته هایم
+ مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
1) تغییر در رفتار در حوزه ارتباطات و با وجود بهبود خوبی که در اون داشتم ، تلاش برای عالی تر شدن داشته باشم
2) تغییر در مسائل مالی و کنترل ورودی و خروجی ها ، بعضی مواقع خریدهایی دارم که نیازی به اون ندارم و باید این مورد و کنترل کنم
3) تغییر با انجام ورزش روزانه و برگشت به روتین گذشته ام و خرید دوره قانون سلامتی استاد از سایت
4) ایجاد تغییر در عادت هایی که در مورد کمال گرایی دارم که برای شروع از خداوند هدایت خواستم که چه دوره یا مطلبی در این مورد بخرم و ببینم ، چون هیچی در این مورد نمیدونم
5) اتمام دوره روانشناسی ثروت 1 و تکمیل و جمع بندی اون و خرید دوره روانشناسی ثروت 2 و 3
6) کار کردن روی مباحث توحیدی و فایل های که ایمان و توکل و در من بهبود می ده و توانایی کنترل فکر و در من بالا میبره و کمکم میکنه از شرک علنی و خفی دوری کنم
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
1) برنامه برای مورد اول که یادداشت کردم :
مرور دوباره فایل آموزشی دوره عشق و مودت در روابط استاد و بهبود باورهای قدرتمند کننده ام
2) برنامه برای مورد دوم که یادداشت کردم :
اتمام دوره روانشناسی ثروت 1 و جمع بندی و خرید دوره روانشناسی ثروت 2 و کار کردن روی آن برای بهبود باورهام
3) برنامه برای مورد سوم که یادداشت کردم :
شروع ورزش روزانه با پیاده روی روزانه حداقل 30 دقیقه و بعد تهیه دوره سلامتی و کار کردن روی آن و شروع دوره ورزشی پیلاتس
4) برنامه برای مورد چهارم که یادداشت کردم :
در این مورد که فکر میکنم پاشنه آشیل دارم ، هدایت از خداوند خواستم و باور دارم که به من الهام می شود که چه موردی برام مفید هست
5) برنامه برای مورد پنجم که یادداشت کردم :
در حال حاضر در حال کار کردن روی دوره روانشناسی ثروت 1 جلسه 19 هستم و چون سعی میکنم با دقت زیاد و گوش کردن های چندین باره و نت برداری به جلسه بعدی بروم تا درک بهتری داشته باشم ، تصمیم دارم به لطف خدا به محض اتمام این دوره ، روانشناسی ثروت 2 را تهیه کنم و از سخنان و آگاهی های ناب استاد عزیزم استفاده کنم .
6) برنامه برای مورد ششم که یادداشت کردم :
استفاده از فایل های جلساتی قرآنی در دوره های 12 قدم و فایل های توحید عملی که شخصا عاشق اون فایل ها هستم ، توانایی کنترل فکر و تمرکز بر نقاط مثبت و همه و همه فایل های رایگان که در قسمت دانلودهای سایت هستند و یه منبع بی نهایت آگاهی هستند و واقعا قیمت ندارند و ارزش مالی نمیشه روی اون ها گذاشت ..
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
با توجه به اینکه آگاهی های این فایل های ناب به صورت عمل محور توسط استاد طراحی شده ، و از اونجایی که من در حال حاضر و دقیقا الان در دل یکی از بهترین تغییرات زندگی بودم و چون مقاومت کمتری داشتم و نتیجه این شد که درهایی از نعمت و برکت برام باز شده که دقیقا میتونم بگم معجزه رخ داده برام ، میبینم هر چقدر کمتر مقاومت کنم و بیشتر سعی کنم از تغییرات استقبال کنم و نقاط مثبت و ببینم ، قطعا نعمت و برکت و ثروت بیشتری برام به همراه داره ، میخوام سعی کنم به ترس هام غلبه میکنم ، ایمان و توکل و اعتقاد به رب به عنوان تنها فرمانروای جهان هستی در من بهبود پیدا میکنه و البته قانون رهایی و که یاد گرفتم چطور از اون استفاده کنم و ربط اون به موضوع ایمان و توکل برام دقیقا اینو تداعی کرد که در تغییرات فقط خیر و ثروت و نعمت هست به شرط پذیرا بودن من ..
العا که دقیق تر به این مثال نگاه میکنم ، هر کجا خودم سعی کردم به استقبال تغییرات برم ،درهایی از ثروت و نعمت وارد زندگیم شده ..
باور عادت دادن ذهن به اینکه تغییر خوبه و وقتی با آغوش باز به استقبال تغییر میریم ، قطعا اتفاقات خوبی برامون میفته و بیشتر یاد میگیریم و جهان اطرافمون و بهتر درک میکنیم ..
استاد شما برای من الگویی هستین که همونطور که حرفی میفرمایین ، عمل هم میکنین و من با عشق و لذت ، شمارو تحسین میکنم ..
هر چیزی که یاد گرفتم و باعث شده نتیجه بگیرم ، به خاطر صحبت های شما بوده که از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم
بارون همچنان داره با زیبایی هر چه تمام تر میباره و پاکی و زلالی و پخش میکنه و به قدری هوا مطبوع و دوست داشتنی شده که این بوی خاک برام شده خوشبوترین عطر دنیا ..
سپاسگزارم از خداوند برای این لحظه و هدایت شدنم برای دیدن این فایل و اینکه انسان ماه و دوست داشتنی چون استاد جانم که ویژه ازشون سپاسگزارم و سر راه من قرار دادن
دوستون دارم