پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 11

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3353 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به دوستان

    استاد اول تحسین میکنم اخلاق حرفه ای شما رو ک کاملا عشق شما رو پیش میبره نه هیچ چیز دیگه ، شما با دید انتشار اتفاق های خوب این تلاش را دارید ک هر فردی ک دوره هم نداره از طریق دیگه بیاد و خودش رو رشد بده و فقط و فقط حضورش در سایت و خواستن به تغییرش مهمه و بس و شما ی انسان بی نظیر با طبع بلند خودتون راه را نشون میدید .

    واقعا دمتون گرم ، به خودتون و قلب بزرگتون بسیار افتخار میکنم .

    یک نکته که برای خودم چند وقتی هست عملی تر شده خواندن کامنت های دوستان در هر بخش ، بسیار تاثیر گذاره ، راهنما و عینی هست و واقعا ذهن و توجه هدایت میشود آنقدر برای من حس خوبی داره که جزو باید های روزانه ام رفته و واقعا نظر گذاشتن ، کامنت خواندن ک شما میگید یک آسانسور پر سرعت هست .

    باور ، رقم زدن شرایط ، خلق خواسته ها ، ساخت باور ، تغییر باورهای قدیمی ، مخرب و ‌‌…

    تک تک واژه های بودن کدفقط میخوندم و درک عمیقی نداشتم ، اما خواستم که ب درک درست و عمیق برسم و اجابت کرد ، بمباران شدم از فایل های مختلف ک گوش بدم ، نت بردارم ، بنویسم و بفهمم چ باورهایی مخروبه ، حذف بشه ، چ باورهایی لازمه ک داشته باشم ، اضافه کنم و نگاهم را کجا باید تغییر بدهم و خلاصه در روزهای بسیار زیبایی هستم از خواستن و اجابت شدن ، از ساختن و جهان برای درک بهتر هدایت کردن به فایل های بینظیر و حرکت به سمت بهترین ها و جذب کردم این رشد و خواسته رو .

    اما اگر بخواهم از شرایطی ک شدیدترین احساسات را در من برانگیخته میکند بگم در حال حاضر افراد از منطق خودشون حرفی بزنن بسیار تاثیر داره روی من و البته که باز هم دارم سعی میکنم قدرت رو از افراد بگیرم ولی هنوز در من این رفتار تاثیر خودشو داره

    اما اگر بخام از نفیسه چند سال گذشته این سوال را جواب بدم من مخلوطی از تمام مثال های شما بودم ک از ندیده شدن ، از انتقاد(هنوزم تا حدی درگیر میشم)صحبت در جمع ،مورد بی توجهی واقع شدن ، برخوردها با نزدیکان ، دوستان و خانواده منو بهم می‌ریخت و واکنش های درخور همون شرایط را بروز میدادم اما نقطه عطف از زمانی هست ک‌اگاه شدم ، روی خودم کار کردم ، این روال کامل ک نه ولی در حدود نود درصدی حذف شدن و امروز ک شما مثال ها رو گفتید تغییرات را حس کردم ، آرامشم را دیدم و نمی‌دونم چطور شکرگزار این نعمت الهی باشم .

    از خداوند هدایتگر و از استاد ک راهنمای بی نظیرم در این مسیر زیبا هستم از عمق وجودم سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1627 روز

    با یاد ونام رب الارباب وتنها خالق وقدرت برتر جهان هستی

    خدایا تو را سپاس که قوانین ثابت را در جهان قرار دادی تا هرکس خالق جهان خودش باشد

    خدایا تو را سپاس به خاطر عدالتی که در جهان قرار دادی وهر کس با افکار وباورهایش زندگی خودش را بهتر کند

    خدا را سپاس به خاطر آشنایی با استاد عباسمنش که دستان خداشد برای راه راست والهی

    خدایا برزبانم جاری شو تا همان که تو خواهی باشم و بنویسم

    درود و سلام براستاد جان واستاد مریم جان

    چقدر این موضوع در این فایل مرا با خودم بیشتر روبه رو کرد و به فکر برد

    استاد تا زمانی که من یا شما آشنا نبودم همش موضوع های تکراری برام پیش می آمد

    مثلاً همیشه وسایل هام گم میکردم طلا یا کفش یا مدارک شناسنامه یا هرچیز باارزش وتقصیر را گردن بقیه می‌انداختم

    یا با هرکس دوست میشدم دقیقا الگوی تکراری سو استفاده یا کلک به من می‌زدند ولی با چهره متفاوت

    رابطه را قطع میکردم با یکی دیگه دوست میشدم باز یه جور دیگه از من سو استفاده میشد

    رفتار های بقیه با من با بی احترامی بود که باعث می شد عزت نفس خودم راپایین بیاورم واحساس عدم لیاقت داشتم

    یادر رابطه همیشه بحث بود ومن میگفتم خب عادیه باید دعوا باشه و دقیقا

    یا افرادی از دوستانم همیشه مسائل ودرگیری هاشون را با من در میان می‌گذاشتند و فقط حال بدیشون را باهام تقسیم میکردن ولی خوشی هاشون برای خودشون بود

    آخه من باور کرده بودم من مسئول خوب کردن حال بقیه هستم

    وهرکس که با من در ارتباط بود یا ناراحت بود یا همیشه در گیر مسائل زندگی بود

    یا هر ولی که به کسی میدم به راحتی به من برنمی گردونه که الان دو بار پول به کس دادم یا در جایی گذاشتم که هنوز به دستم نرسیده والان با صحبت های شما فهمیدم که من یه الگوی تکراری در ذهنم دارم واین هست که انسان خوب که صادق باشه واعتماد کنم کم هست یا نیست

    همه چیز از باورهی ما نشآت میگیره هرچیزی که باور کنیم از همون جنس وارد زندگی من میشه

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)

    1-زمانی که افراد نزدیکم نسبتی به من بزنندکه نیستم یا احساس میکنم که در وجودم نیست واکنش نشان میدم که نتیجه خوبی برام نداره

    2-زمانی که می‌خوام با فردی صحبت کنم تا یک نفر هست راحتم ولی در جمع یه مقدار. ترس دارم وحرف هایی که می‌خوام بزنم را نمی‌زنم چون هنوز تایید طلب هستم یا عزت نفسم را باید افزایش بدم

    3-وقتی بی‌احترامی از اطرافیان نسبت به خودم میبینم احساساتم برانگیخته میشه وسعی میکنم خودم را دور کنم از بقیه وانگار از موضوع دارم فرار میکنم به جای اینکه عزت نفسم را بالا بیارم وازدرون پر باشم و رابطه اصلی من رابطه با خداهست وپذیرفتن این موضوع که هرکس را همون طور که هست بپذیرم

    4-زمانی که می‌خوام کاری کنم و بقیه هنوز تون کار را انجام ندادند ذهنم درگیر میشه که درسته نیست بقیه هنوز برام مهم هستند حرف هاشون ونوع نگاهشون

    5-هنوز از بی توجهی بقیه احساساتی میشم ومیخوام لجبازی کنم

    6-وقتی نیاز دارم به تنهایی وبقیه از من انتظار دارند کارهاشون را انجام بدم احساساتی میشم

    7-وقتی نیاز به کمک دارم وفرد نزدیکم بی تفاوت باشه احساساتی میشم

    8-وقتی فردی از نزدیکانم با حرف هایش بی‌احترامی کنه به شدت عصبانی میشم

    9-وقتی که دیگران از من توقع بالا دارند و انتظار دارند من با اونها همراهی کنم احساساتی میشم

    10-وقتی که جایی که دوست دارم فردی از نزدیکانم با من همراه باشه ونیاد با من احساساتی میشم

    استاد جان سپاسگزارم از این فایل با ارزش که برام مثل قانون آفرینش هست که مرور میشه ودر کل مرا تغییر داد نسبت به قبل وخیلی از موضوع هوایی که برام مهم بود برام بی اهمیت شد خداراشکر به خاطر آگاهی های که خداوند از زبان استاد به ما داده میشود

    خداوندا هدایتم کن که هر لحظه به یاد تو باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    محمدحسين گفته:
    مدت عضویت: 2625 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز وخانم شایسته بزرگوار ودوستان عزیزی که این کامنت میخونن اول استاد چقدر اخلاص صداقت بزرگ منشی تو شخصیت شما موج میزنه چقدر باتمام وجود دوست دارید ریشه ای وساده تر آدم ها تغییر کنن من تیتر فایل رو دیدم ناخودآگاه گفتم استاد خدابرکت بده به زندگیت محتوای فایل گوش دادم چقدر اخلاص دیدم تو شخصیت شما

    1من توی جمع بخوام حرف بزنم خیلی ترس دارم البته خیلی نسبت به قبل بهتر شدم ولی ترس دارم تمسخر بشم یااینکه توجه نکن بی توجهی کنن نسبت به صحبت هام درکل واکنش درستی نشون ندن بقیه

    ولی دوستانی هستن تو جمع جوک تعریف میکنن شاید بی نمک باشه نخندن بقیه ولی بازم جوک تعریف میکنن ،لازم بگم نسبت به گذشته تواین شخصیت خیلی بهتر شدم ولی مشکل اساسی دارم

    2هرموقع میخوام یه تغییرات اساسی توکسب کارم بدم احساس نگرانی بهم دست میده میگم تو این قضیه خیلی بهترشدم ولی مشکل اساسی دارم مشورت میگیرم از دیگران تردید دارم ولی میدونم باید این تغییرات انجام بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سید سینا افتخار گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته بی نظیر

    در جواب سوالتون که در چه شرایطی احساسات شدید منفی رو تجربه میکنیم من به دو مورد در خودم رسیدم و فکر میکنم موارد دیگه هم باشن حتما

    1-فردی در مورد من قضاوت اشتباه میکنه یه ناعادلانه و ناانصافانه قضاوت میکنه در مورد من ؟ مثلا من راننگی خودم رو بسیار قبول دارم و اگر کسی کوچکترین قضاوت (مثلا در حد یه بوق )رو در مورد رانندگی من بکنه با اینکه میدونم باید ذهنم رو کنترل کنم و احساس منفی مساوی با اتفاقات مشابه ولی به سختی خودم رو کنترل میکنم )

    2- کسی یه ویژگی منو یا خصوصیتی رو در من مورد تمسخر قرار بده یا با کسی در حالی که فکر میکنن من متوجه نیستم باکسی در موردش ویژگی من صحبت کنه

    در واقع در هر دو مورد من هستم که این اتفاقات رو بوجود میارم و این افراد به تور من میخورن وبا اونها هم مدار میشم در صورتی که در وجود هر کسی میشه موردی برایه تمسخر پیدا کرد

    استاد مسیله دیگه که مرتبط میشه به این فایل زیبا و مهم اینه که

    من از وقتی دوره کشف قوانین رو در حال بروزرسانی هستید قرار گذاشتم که بیام و دوره رو بخرم تا اینکه امروز دیگه احساس کردم فرصت خوبه ایست و همزمان با خرید محصول ، این فایل رو هم دیدم که تازه رو سایت قرار گرفته ومتعجب شدم چون من چند دقیقه قبل از دیدن این فایل داشتم به همین مسیله فکر میکرم دقیقا الگوی ای رو پیدا کردم در وجودم که این چند روزیه با هاش درگیر هستم ( خودرو ای از کارخانه تحویل گرفتم بعد از دو ساعت دیگه روشن نشد و به نمایندگی منتقل کردم و چند روزی دارن روش کار میکنن) که برمیگرده به احساس لیاقت و ارزشمندی که در جلسه 20 و21 دوره روانشناسی ثروت 1 چقدر قشنگ و زیبا و جامع بیانش کردید که در اون جلسات چقدر تاکید شما این بود که احساس لیاقت در عمل ساخته میشه و در یه سری حرف های قشنگ نیست

    و یکم که در سال های اخیر کنکاش کردم به موارد دیگه ای هم برخوردم مشابه همین اتفاق که من در ناخود آگاهم خودم رو لایق یه محصول خوب و سالم نمیبنم (چند وقت پیش یه مانیتور خردیم بعد از چند روز سوخت و خوشبختانه عوضش کردن) یا لایق بدست اوردن یه چیز به راحتی نمیبینم یا اگه یه وسیله ای خوب و مرتب در مدت طولانی کار کنه ذهنم قبول نمیکنه این حد از راحتی رو و و مواردی مشابه دیگه ای که برایه من اتفاق افتاده که دلیلش رو احساس لیاقت خودم میدونم باید روش کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    SA گفته:
    مدت عضویت: 2109 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم. من از خداوند بزرگ بینهایت سپاسگزارم. از شما استاد بسیار دوست داشتنی خیلی ممنونم بابت همه ی آموزشهایتان.

    استاد عریر من میخواستم درمورد الگو های تکرار شونده مطلبی بنویسم.

    چیزهایی که خیلی منوبهم میریزه و منو میبره به حال بد و ناراحتی عمیق و احساسم را درگیر میکنه زمانی هست که همسرم از من ایراد میگیره و منو درمواردی مقصر میدونه و از دست من ناراحت هست و مورد بعدی هم برمیگرده به همسرم اینکه وقتی ایشون ناراحت باشن در هرموردی که میخواد باشه من ناراحت میشم و اگه ایشون خوشحال باشن و کارشون رونق داشته باشه و خوشحال باشن چه شغلشون و چه هر کاری باشه من خوشحال میشم. مدتی هست تلاش میکنم که حالم را خوب بکنم بازهم حرف ایشون منو تو قعر ناراحتی میبره. این ناراحتی ها رو انگیزه و موفقیت خودم و فرزندانم هم خیلی تاثیر گذاشته و شرایطمون را بدتر و بدبتر میکنه دوباره برمیگردم سر جای اولم نمیدونم چطوری این مورد را ریشه ای حل کنم چونکه همسرم برام خیلی مهم شده خیلی تلاش میکنم حال ایشون خوب باشه.

    خیلی ممنون و سپاسگزارم از راهنمایی شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1574 روز

    بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت عزیزانم

    هربارک شمارومیبینم چقدرلذت میبرم ازدیدن نتایجتون ازدوره قانون سلامتی روزبه روز زیباتر جوان تر خوش اندام ترسرحال تر پرانرژی تر

    چقدر موضوعات باارزش ومهمی روگفتین کاری ک ازوقتی وارد دوازده قدم گرانبهاشدم انجام میدم پیداکردن الگوهای تکراری وپیداکردن باورهای مخرب درون زمینه وتلاش درجهت بهبودش

    سوال فایل:

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)

    برای من به شخصه مهمون ناخونده اونم تعدادزیاد یا زمان موندن زیادواینکه کارایی ک دوست ندارمو انجام بده توخونم واقعا تمرکزموبهم میریزه واحساسات منودرگیرمیکنه هنوزنتونستم اینوحل کنم وهمچنان این مسئله پیش میاد

    یکی دیگ اینک کسی منوبزنه حتی اگربچه کوچیکم باشه یامثلا ب طوراتفاقی دستش بخوره جایی ک من دردم بگیره اصن دیگ قاطی میکنم حالاخداروشکر تواین 32سال عمری ک خدابم داده سرجم شاید دوبار ازبابام اونم درحده یه کشیده نه زیادم محکم کتک خوردم ولی یکی ازدلایلی ک باعث میشه درین زمینه خشمگین شم اون حس تحقیر یاکوچیک ب نظراومدن یابی ارزش شدنه ک دارم روش کارمیکنم تاحدودی داره جواب میده ویکم ازشدت خشمم کمترشده

    ولی خب یادگرفتم حسمو خوب کنم درتمام این موارد ینی سری حالموخوب میکنم امااینکه تکرارمیشن نشون ازباورمحدودمیده ک باید حسابی روشون کارکنم

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    نورآغا تلاش گفته:
    مدت عضویت: 1106 روز

    درود و سلام خدمت شما استاد معزز و شایسته نازنین امید خرسند و خوشبخت باشید و اینکه سوالات طرح مس کنی و ذهن ما را درگیر می کنی خیلی خیلی ازت ممنونم

    سوال: چه اتفاقاتی در زندگی شما ، قویترین احساسات را برانگیخته می کند ؟

    1. من توی رستورانت کار می کنم هر شش ماهی آنرا ول می کنم به این دلیل که یا با صاحب کار نمی سازم یا با همکار ها و خیلی دلتنگ میشم هر قدر دیگه برایم التماس کنند دیگر آنجا نمی مانم چون باور من این است اگر بمانم بی قدر میشم و دیگر برایم اهمیت نمی دهند و این از دیدگاه من خوب است

    2. برای درخواست افزایش حقوق مسأله دارم این است که میگم حقوق من را افزایش اما می بینم چهار جاه شغل عوض کردم اما همه یک جواب را می دهند که شرایط خراب است اما این را هم یادآوری کنم که خودم قاطع حرف نمی زنم و بعد حقوق من را که افزایش ندادن خود خوری می کنم

    3. با هر جنس مخالف که رابطه برقرار می کنم بهم خیانت می کند زود صمیمی میشود و بعد از مدتی سرد میشود و من را بلاک می کند و دیگه خبری از ان نمی شود و من نه انگیزه درس خواندن داشته می باشم و نه حوصله حرف دوست و رفیق و گوشه نشین می شوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    دلسا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 803 روز

    سلام به استاد عزیز من

    راستش راجب این الگوی تکرار شونده یادم نمیاد هیچ زمانی به غیر از مواقعی که باید سرکلاس جلوی یه جمعیت زیاد ارائه درس یا کنفرانس میدادم احساس استرس ، ترس و حس به شدت منفی رو تجربه کرده باشم .

    یه جورایی برام از حس مرگ بدتر بود ، البته باتوجه به اینکه من عزت نفس خودمو بالاتر بردم و قبلا اگر کسی ارائه خیلی خوب و مسلطی انجام می‌داد حسرت میخوردم که ایکاش مثل اون اینقدر خوب انجام می‌دادم .

    اما الان فقط این افراد رو تحسین میکنم که چقدر خوب از پسش برمیان و کارشونو عالی انجام میدن

    فقط میدونم که این کار برام خیلی سخته مثلا وقتی باید ارائه میدادم یادم میاد اینقدر استرس میگرفتم که قلبم میخواست از جاش کنده بشه یا اینقدر دهنم خشک میشد که اصلا نمیتونستم حرفمو ادامه بدم و همش تیکه تیکه حرف میزدم

    این روند اینقدر اذیتم کرد که تصمیم گرفتم کلا ارائه نداشته باشم حتی اگه 4 یا 5 نمره ارائه درسمو از دست بدم و نمرم خیلی کم بشه .

    و البته به درک درست نرسیدم که دلیل این استرس وحشتناک چیه

    من تو جمع دوستان ، خانواده و فامیل خیلی خوب صحبت میکنم و کاملا اوکی هستم اما در جمعیت غریبه به هیچ عنوان نمیتونم

    امیدوارم آگاهی هایی رو دریافت کنم که جواب سوالم باشه .

    خدایا سپاسگذارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3821 روز

    آیا میدونستید که من دیروز درخواست فایل جدید کردم، و امروز میتونستم قبل از باز کردن سایت حسش کنم و ناگهان آری آمدم و دیدم … بمب بمب

    تحقق یافت این خواسته مقدس … بله که بله مو خالق زندگیم هستوم

    ‌‌

    به نام خدای مهربون و بخشنده هدایتگر ِ روزی رسان بی حساب مطلق

    پرانرژی ترین سلام دنیا خدمت همه ی عزیزان دلم

    عاشقتمم من استاد جون مرسی که فرکانس را گرفتی و پاسخ دادی، سپاس گزارم از همین الان رسما به خاطر این فایل که هنوز گوشش ندادم ولی خب

    شنیدن بارها و بارهای این فایل و نوشتن و فکر کردن در موردش قراره مارو به کجاهای خوب خوب برسونه باید دید که براش از همین الان هیجان زده ام.

    Let’s Go

    خداروشکر برای یک روز عالی دیگه، یک فرصت دوباره برای زندگی کردن و دیدن و تجربه کردن، خداروشکر برای همه ی نعمت های بی پایان تو خداوندا.

    بریم سراغ فایل؛

    + هیچ وقت این محیط پشت سر شما، یعنی پارادایس تکرار شدنی نمیشه، دریاچه شیرین، در و پنجره های زیبا، خود شما استاد جون زیباتر و بهتر از همیشه

    خداروشکر این نکته مثبتِ.

    + دقیقا دقیقاا استاد جون این دومین نکته مثبت این کامنت میشه، من همیشه به خودم میگفتم از وقتی که ایران گردی را شروع کردم نمیدونم چه جوری

    شد که به این دیدگاه هدایت شدم ولی شدم و درکش کردم و انجامش دادم و دارم میدم و اینم اینه که، من به خودم گفتم محمد تو که انقدر عمر نداری و یا

    نمیشه که وجب به وجب دنیا را بگردی و سفر کنی اما چطور میشه که تا هستم، بیشتر ببینم، بیشتر تجربه کنم بیشتر یاد بگیرم بیشتر یاد بدم؟ هوم

    و فهمیدم که پاسخ یک چیزه! « ارتباط برقرار کردن با ادمای بیشتر از ملت های مختلف » . گفتم اگر من بیام که با ادمای بیشتر ارتباط بگیرم خب

    ادما باورهاشون را حرف میزنن، منی که دارم و سعی میکنم آگاهانه زندگی کنم و چقدرم باید بنازم بهش خداروشاکر باشم که اینجام آگاهم شما بهتر میدونید

    من چی میگم، خب ادمای دیگه کجان ما حالا هر کدام از ما، بعد گفتم وقتی میای صحبت میکنی یکی انگلیسیه یکی فرانسوی یکی آلمانی یکی سنگاپوری

    یکی عمانی یکی عرب یکی لر یکی یهودی یکی بودایی … تو محمد با صحبت کردن و ارتباط موثر برقرار کردن با هر کدام چیز بیشتری یاد میگیری و این

    خود خود سفره، بیشتر برای من حکم سفر میشه وقتی که از همین جا همین شهری که هستم این کارو میکنم میشینم پای پادکست ها و سفرنامه های ادم

    های متفاوت. و این تجربه ها فقط با صحبت نیست گاهی با دیدن عکس های دیگران، کلیپ ها و گاهی با شنیدن موسیقی های کانتری هر کشور و محله ای

    میشه بازم به اونجا هر جای دنیا سفر کرد. that’s it

    + همین دو ساعت شخصی بهم پیشنهاد داد که برم دبی زندگی کنم تا تورلیدر مسافرهایی که از اهواز و آژانسی که دارن که تو این شهر باشم و بهم دقیقااا

    دقیقااا همین بند بالا را گفت، گفت تا وقتی به همچین مسئله ای برخوردیم راه حلش حضور شخصی مثل تو اینجاست.

    گفتم راه حل یاد یک قسمتی از کامنت امروز صبح که تو سایت خواندم از یک عزیزی افتادم، نوشته بود؛

    « اگر بتونی به خدا ایمان داشته باشی، هیـــچ مشکلـــی نیست، اگر نتونی اون وقت هیچ راه حلــی نیست! » تامل برانگیزه ))) ( البته به نظرم

    بهتره به جای مشکل همیشه از کلمه ی مسئله استفاده کنیم چون وقتی حالا خودم که اینجورم وقتی میگم مسئله برام طبیعیه که میشه حلش کرد ولی

    وقتی مشکل اوووم )

    یک جمله دیگه هم رزق من بود که آخر این کامنت می نویسمش. اما برگردیم سر فایل

    + تا دقیقه 4 یک تکرار و یک نتیجه گیری دارم، * این منم که خالق زندگی خودم هستم و دارم با افکارم باورهام زندگیم را میسازم هر چیزی که بیرون منه

    بازتابی کامل از درون منِ از ذهنِ من هر چقدر قشنگ و هر چقدر زشت، و البته که به هر چیزی بیشتر توجه کنم از همون جنس توجه را بیشتر جذبش

    میکنم. ، استاد من دارم این روزهاا مخصوصا همین سه روزه اخیر دارم می‌بینم که چقدر تو کافه داستان انرژی * را، یعنی چی؟ میگم براتون یعنی

    تعریف خود انرژِی که میگه به وجود نمیاد از بین نمیره فقط از شکلی به شکلی دیگه در میاد، من هر چقدر پرانرژی تر باشم هر چقدر اینجوری باشم هر چقدر

    دارم 100% خودم را میذارم پای کار دارم میبینم اولا چقدر از خودم بیشتر راضیم دوما بیشتر دارم لحظه ها را زندگی میکنم سوما، فروش چقدر بیشتر و

    راحت تر شده و پایداررر البته و چهارما در عین لذت بردن خودم مشتری های عزیزم دست های قشنگ خدا میان و اوناا هم با لبخند گاهی با رقص و شیک

    بادی ( خنده ) کافه را پرانرژی ترک میکنند و با دست پر تر و خندان تر بعدا برمیگردن. اخخ ولی امان از وقتی که گاهی هم بی انرژی یا بهتره بگم انرژیم

    اونی که میخواست نیست و یکم جدیم تو کار.

    البته نمیدونم تو کدوم فایل بود کدوم کامنت بود فکر کنم تو قسمت نشانه ی امروزم فایل ” مصاحبه با شما قسمت 16 ” خواندم که، * این اصلا مشکلی

    نیست که اگر تایمی لحظه هایی را به هر حال جدی میشم و اون فانِ را نیستم خب از وقتی اینو خواندم *بیشتر خودمو پذیرفتم و این کمکم کرده به صلح

    بیشتر خداروشکر. خداروشکر واقعا به خاطر کامنت تک تک عزیزای دل که گنجینه است والا بلا.

    + الگوهای تکرار شونده و مثال هاش:

    1. استاد جان دقیقا منم همین داستان را دارم، هیچ وقت یا خیلی کم سر موقع به قرار میرسم آخرین باری که زود رسیدم یعنی زودم نبود سر وقت بود والا رفتیم دیدیم گفت آقای فتحی تماس گرفتیم باهاتون برنداشتید حرکت اتوبوس یک ساعت تاخیر داره. ( خنده )

    استاد شما داری این مثال ها را میزنی دارم به خودم میگم که پسررر یک آدم چقدررر میتونه خودشو بهبود بده، اصن یک آدم چقدرر میتونه تغییر کنه و متفاوت ببینه و متفاوت البته، تجربه کنه. اینم یک مثال بارز از فراوانی هست.

    + تغییر قشنگه پسرم، تغییر کن!

    این یک سوالی بود که همیشه میدم بچه ها میپرسن اگر یک اتفاقی بیافته ایا بشینیم ببینیم باورهامون چیه اینجوری توجه امون روی نکات منفی و ناخواسته ها نیست آیا؟ و این پاسخ واضح.

    سوال خوب یک: چه اتفاقاتی شدیدترین حال شما را براتگیخته میکند ؟

    یک چیزی که یادم اومد، وقتی تو کافه مثلا کلی مشتری میاد یهو صحبت در مورد یک ناخواسته باشه – از صحبت در مورد اتفاقات روز بد شهر، کشور، شخص – من خیلی عصبی میشم و انرژیم میاد پایین. بارهای بیشترش هیچ کاری نکردم و چند باری من کافه را ترک کردم بعد از سرو نوشیدنی ها و رفتم بیرون کافه ایستادم تا برن.

    – خیلی عصبی میشم اگر تو محل کارم کسی بیاد پشت بار به معنای صمیمت از نظر خودش ولی اصلا دوست ندارم در کل.

    – خیلی عصبی میشم وقتی میرم تو سفر و پی ماجراهای جدید ببینم گوشیم زنگ خورده و مادر یا خواهر و برادری بگه کجایی با کی چه خبرا چی میکنی ( اینو تازه بهش پی بردم تو سفر اخیرم و تکرار سد و حسابی هم انرژیمو اورد پایین ولی با صحبت کردن با عزیزی فهمیدم که چه باید کرد برای این مسئله و فکر میکنید راه حل کجاست؟! دقیقا! پیش خودم )

    – تو رابطه ی عاطفیم وقتی خودم ادم پرانرژی هستم و شاد شنگول میرم جلو دوست دارم پارتنرمم اینجوری باشه و حتی پرشوررترر من اصن بریزه بپاشه مهمانی رو ولی نیست و ساکته ساکت عصبی میشم و اصلا بیخیال میشم. ( تکرار شده فراوان )

    – با اینکه میگم حرف دیگران مهم نیست ولی کامل نیست و هنوز تاثیر میذاره و درصد بیشترش برای حرف های خانواده امه.

    فعلا همینا را یادم اومده، باید اماده شم برم کافه ( لبخند )

    استاد جون سپاس گزارم بازم برای این فایل فوق العاده ارزشمند عاشقتم دوست دارم ان شاا.. ببینمت از نزدیک تو‌خود خاک امریکای دوست داشتنی، امروز صبح یک سر زدم به دوستم که تازه کافه اشو تاسیس کرده و ده سالی هست گیتار میزنه و مدرس و استودیوی خودشو داره رفتم پیشش گیتارشو برداشتم و زدیم و خواندیم و همون لحظه که داشتیم دو نفره اهنگ اگه یک روز میخوای بری سفر فرامرز اصلانی را میخواندیم حسش کردم پیش شمام و همه دور هم داریم میزنیم و میخوانیم … بخدا میشه میاد تجربه اش میکنیم. یوهوووو

    بچه ها عاشقتونم من از تک تکتون دارم درس یاد میگیرم مرسی که هستید و با عشق و همونی که هستید میرید جلو ادامه میدید و هر بار تجربه های بیشتری کسب میکنید و میاید اینجا با عشق وقت میذارید انرژی میذارید و می نویسید می بوسمتون. آرزوی سلامتی و شادی و ثروتمند روز افزون را برای شما خوبان که لیاقت بهترین ها را دارید دارم از خدای من حیث لایحتسب.

    خدایاا شکررت مارو هدایت کن به راه راست به راه خودشناسی بیشتر که بیشتر از خود به تو دراییم.

    و‌ اما اون جمله،

    « تنها راهنمای من، اصل لذت است »

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  10. -
    زینب زارعی دوست گفته:
    مدت عضویت: 883 روز

    عرض سلام و خدا قوت به استاد عزیز و مریم عزیزم و خانواده با فرهنگ و کامل و عااااااالیه عباسمنش

    جناب استاد عجب بک گراند زیبایی عجب اندام زیبایی عجب خونه زیبایی عجب استیل زیبایی

    استاد خیلی خوش تیپ و قیافه شدیدااااااا

    حتی پوستتون هم شفاف تر و سفید تر شده

    خلاصه که خیلی جذابتر شدید با این اندام

    مریم جان ببخشید اگه حس زنانگیتون برانگیخته شدالبته شما هم اندامی بسیار زیبایی دارید

    استاد جان واقعاااااااا که شما و حرفاتون بی نظیرررررررررر هستید و حرفاتون تا عمق وجودمون میشینه. واقعاااااا ازتون ممنون و سپاسگذارم که اینقدر وقت واسه این فایل های بسیار زیبا میزارید

    فایل های دانلودی خودش معجزه میکنه چه برسه به دوره هاااااا

    واقعاااااااااا ممنون و سپاسگذارم

    من وقتی به کسی لطف و محبت میکنم و در جواب بدی میبینم و قدردان نیستن خیلیییییی واکنش نشون میدم و برانگیخته میشم و اینو از ضعف های خودم دونستم و دنبال ترمیمش هستم و دارم روش کار میکنم ولی این رو هم بگم که خیلییییییی بهتر شدم و خیلی از این ادمها رو از زندگیم به راحتی حذف کردم و دارم روی این پاشنه اشیلم به شدت کار میکنم مثلا به خودم گفتم من ارزشمند تر از اینام که بخوام انتظار محبت از دیگران داشته باشم یا دلم رو اینقدرررر بزرگ کردم که چنین مورد های رو زود حلش میکنم در دریای وجودی خودم یعنی سعی کردم ظرف وجودم رو با عزت نفسم و حس لیاقتم بزرگ کنم که چنین چیزهای بی ارزش به همم نریزه و تا حدود زیادی موفق شدم مثلا به خودم گفتم دختر تو اینقدررررر خوب و دوستداشتنی هستی که احتیاج به محبت اجباری کسی نداری تو رو خدا بهت محبت میکنه بسته. محبت به این بزرگی داری چه احتیاج به محبت ادمها

    گفتم دختر تو خیلی بزرگی که محبت میکنی پس خودت رو کوچیک نکن واسه جبران

    یا اینکه من به بی نهایت خدا وصلم چرا انتظار از بنده خدا

    خلاصه که فقطططططط با حس ارزشمندی و دوستداشتن خودم تونستم تا حدودی هم این موضوع رو حلش کنم هم خیلی از این ادمها رو از زندگیم حذف کردم حتی عزیزترین هامو

    و در اخر بااااااازم هم میگم استاد عزیز عااااااالی شدید و باااااااااااز هم از شما و مریم جان عزیزم نهایت سپاس رو دارم و امیدوارم در پناه الله یکتا شاااااااد سلااااااامت خوشبختتتتتتت و ثروتمنددددددددد باشید و سالهای سااااااال در کنار هم با خوبی و خوشی زندگی کنید و موفق و سربلند باشید و خندتون از ته دل باشه و گریه تون از سر شووووووووق

    راستی جناب استاد من تمام باورهایی که از شما یاد گرفتم رو دارم هر روز بصورت قصه برای پسر 6.ساله ام مینویسم و شبها واسش میخونم که از بچگی باورهاش درست باشه و وااااااقعاااا در بچه 6 ساله هم اثر داشته نمیتونم توصیف کنم ولی معجزه هسش معجزهههههههه یکی از اثراتش اینه که تمام همکلاسی های پیش دبستانی اش دوستش دارن و اصرار دارن در مدرسه ای که بچه من درس میخونه اونا هم درس بخونن

    خلاصه که شما معجزه هستید معجزههههههههههه

    من دو جلسه از دوره کشف قوانین زندگی رو هم گذروندم واقعاااااا معجزه کرده

    دوستتون دارم تمام خانواده عباسمنش عزیز و خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: