پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 28
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم جان دوستداشتنی
و سلام به همه دوستانم در این خانواده صمیمی
استاد جان ممنونم ازتون که با سوالات درست باعث میشید ما بیشتر به خودمون، به رفتارهامون و به اتفاقات و فرکانسهامون فکر کنیم و اصلاحشون کنیم که نتیجه اش میشه آرامش ،سلامتی،ثروت و عشق.
درمورد خودم باید بگم از زمانی که به صورت جدی تو این سایت الهی فعالیت میکنم و روی خودم کار میکنم بشدت رفتارهای تکرارشونده از بین رفته و خیلی اصلاح شده. مثلا من هرجایی کار میکردم احساس میکردم قدرمو نمیدونن و به مقدار توانایی و کارایی من بهم حقوق نمیدن ولی تو این یکسال اخیر با کار کردن روی احساس لیاقتم و همینطور توانایی هام دقیقا جایی کار میکنم مدیرم خیلی قدرمو میدونه خیلی منصفانه باهام برخورد میکنه و بسیار احساس خوبی دارم از رفتارشون.
اما در مورد تصمیم گیری در مسائل مهم زندگی و اجرایی کردنشون خیلی فکر میکنم بعضا کار از کار میگذره و من فکرم رو عملی نکردم. خیلی دارم روش کار میکنم که تصمیم بگیرم و انجام بدم، البته یه اقداماتی دارم انجام میدم ولی میدونم این ترس باهامه که اگه نتیجه اون جوری که میخوام نشه چی…
انگار دوست دارم هر تصمیمی میگیرم و هر کاری میکنم بهترین باشه و بدون ایراد به خاطر همین وسواس به خرچ میدم.
سپاسگذارم از شما استاد عزیزم
خوشحالم که عضو این خانواده صمیمی و دوست داشتنی هستم.
در پناه الله یکتا سالم و شاد و ثروتمند باشید.
سلام خدمت استاد و دوستان عزیز:
من هروقت میشینم خیلی خوب روی خودم کار میکنم و خیلی از نظر احساسی و مداری رشد میکنم یه نفر پیداش میشه خودشو دعوت میکنه یا من خودم دعوت میشم و میرم جایی که با من نمیخورن و صحبت های منفی میشه و دوباره دچار افت احساسی میشم این موضوع باعث یه حس تنفر از مردم و فراری شدن از جمع و اجتماع شده، یعنی درواقع به جای اینکه حالا که حالم خوب هست جمع های پرانرژی رو جذب کنم تا پرانرژی و دارای احساسات عالی میشم جمع های منفی رو جذب میکنم که حرف های منفی میزنن و دوباره برمیگردم سر خونه ی اول و البته متنفر میشم از اون افراد و یه جوری احساس قربانی شدن میکنم و البته بیشتر هم افرادی هستن که ازشون خوشم نمیاد و دید مثبتی بهشون ندارم انگار یه جورایی بازتابی از قسمت هایی از درن خودمن که ازش فراری ام.
مثلا جمع خانواده ی همسرم همیشه حرف از گرانی و نداری میزنن و مدام حرف از کمبود میزنن و وقتی ام که فقط من تو جمع شونم انگار اینجوری میشه روند صحبت ها، یا دوستم یا یکی از دخترای فامیل هر وقت با همسرشون بحثشون میشه یا یه تصادف میکنن یا یه اتفاق بدی براشون میوفته یا خانواده ی خودم دچار یه دردسری میشن یاد من می افتن یعنی خوشی هاشون جای دیگه اس آشغالاشون رو میارن میریزن رو من و این باعث شده من نتونم احساس خوبم رو مدت طولانی حفظ کنم.
سلام دوست عزیزم
امیدوارم همیشه خوب باشید.
جمع های خانوادگی، همینن! یه جمع خانوادگی رو پیدا نکردم که توش حرف بدبختی و گرونی و… نباشه!
زیاد به خودت نگیر و حالت رو خوب نگهدار.
زیاد بیا اینجا تو سایت…من تازگی، روزی بالای 3 ساعت اینجام و حالم بهتر از قبله.
خوش شانس و خوشبخت و پولدار باشی.
سلام و درود به استاد عزیز این اولین کامنتی هست که دارم میزارم واین الگوها همیشه توی روابطم با دوست نزدیکم که پسر هست تکرار میشه که دقیقاً بعداز دوسال یا کمتر یک دعوای شدید پیش میاد وقطع رابطه میکنیم .
وتوی کارم همیشه من وقتی بیشتر از یک سوم حقوقم رو از صاحب کارم توی ماه درخواست میکنم جواب نه میشنوم ومیره برای دوماه آینده.
وشرایطی که احساساتم رو خیلی تحت تاثیر قرارمیده
زمانی که فردی چه دوست چه استاد به من میگه که تو توی این کار یا درس بی عرضه هستی به شدت بهم میریزم ومی خوام خودم روبه اون ثابت کنم که نه من آدم بی عرضه ای نیستم ومن فلان کار رارو کردم.
این موضوع اللخصوص توی درس زبان انگلیسی اتفاق میوفته ومن توی این درس هیچ وقت نتیجه مطلوبی نگرفتم توی دانشگاه
من وقتی از دوستم چه دختر چه پسربه من بی توجهی میکنه دیر جوابمو میده ویا ودرخواستی که من ازش دارم و بی اهمیت میدون وبه هر دلیلی دیر اون درخواست رو اجابت میکنه کاملا بهم میریزم.
البته این عصبی شدن در موارد بالا رو دارم اما خیلی قابل کنترل تر شده از زمانی که دارم روی خودم کار میکنم واین بی توجهی ها ویا بی احترامی ها و واریزی های دیر به دیر هر روز داره کمرنگ تر میشه با اینکه صاحب کار همون فرد البته دوستانم تغییر کردن اما واقعا تغییر رفتار افراد رو دارم احساس میکنم و آرامش بیشتر خودم که فرد خون سرد تری شدم ولی هنوزم هم اون موارد میتونه اثر خودشو بزاره.
واقعا از استاد وخانوم شایسته تشکر میکنم که آنقدر فایل های عالی وپر از آگاهی آماده میکنید
سلام به استاد سخاوتمند و مهربان و عزیزم و مریم بانو مهربان و توانا دوستون دارم…و سپاسگزارم برای این فایل که ارزش خیلی خیلی خیلی زیادی داره که باعث میشه پاشنه آشیل و آشغال های فوقالعاده باهوش که یه جاهایی قائم شدن که دسترسی بهشون سخت شده البته اینم یه باوره…به هر حال سپاسگزارم برای این اگاهی…
الگوهای تکرار شونده که حتی توی خواب هام هم هست و تکرار میشه جدیداً تغییر داده،ترس هست،اینکه سر جلسه امتحانی دیر میرسم کفشم گم شده بلد نیستم،گم شدم خلاصه ترس و نگرانی توی خوابهام تکراری هست… الگوی بعدی روابط: در روابط من قبلن خیلی قهر میکردم و با قهرم همسرم رو کنترل میکردم و تل چند روز حرف نمیزدم و چیزی نمیخوردم و زندگی رو کوفت خودم میکردم احساس شدید قربانی شدن و گناه و عدم لیاقت داشتم ولی از زمانی که روی خودم کار کردم دیگه سعی کردم قهر نکنم و هر بار یه سری ناراحتی هارو برای خودم حل کردم مثلا دیگه به زندگی عادی برمیگشتم احساس قربانی شدن و گناهم کمتر و به خودم میگفتم من مسؤل حال خودمهستم و حرفهای همسرم رو برای خودم کوچیک میکردم ولی حالا الگو عوض شده،همسرم قهر میکنه،دقیقا همون کارهای که من قبلن در رابطه داشتم ایشون انجام میدن،بی توجهی به من قهر … و این احساس منو بد میکنه الگو در من،روبروی من قرار گرفته و خیلی تکرار میشه،خیلی سعی میکنم احساسم رو بد نکنه بهترم شدم ولی این الگو تکرار میشه…
برخورد با کسانی که نیاز دارن بهشون توجه بشه،انگیزه بدم،اطرافم زیاد هست،افرادی که احساس قربانی شدن و گناه دارن و ترس زیاد هستن،همسرم و دوست صمیمی من این احساسات رو به شدت دارن
درمورد پول و درآمد:با اینکه یک سال و نیم هست شروع کردم و خانه دار بودم و کارهام جوری ردیف شد برای شروع کسب و کارم که من اصلن تا 100 آینده هم نمیتونستم کاری کنم که این شرایط برام جور بشه،در آمدم از صفر به 4 میلیون رسیده و از حرفه و هنرم دارم پول در میارم، خیلی خوشحالم ولی یه الگو همیشه پول ندارم زود تمام میشه،پول در نیامده خرج میشه،همه اش احساس ترس از تمام شدن و بی پولی دارم،واین هم برام اتفاق میفته،با اینکه مشتری هایی میان که فقط باهدایت خداوند منو پیدا میکنن و هر روز داره بهتر و بهتر میشه ولی پول برام نمیمونه،خیلی حساب کتاب میکنم،دو دوتا چهار میکنم و خیلی ترس دارم و نگرانی از آینده…توی دروه شیوه حل مسائل با انجام تمرینات خیلی پاشنه آشیل پیدا کردم و حالم خوب میشه،ولی تایمش کمه،زود یادم میره از کجا به کجا رسیدم،با اینکه هر روز دارم فایل گوش میکنم و تنرین انجام میدم کلمات تاکیدی میگم انصافا حالم هر روز نسبت به روز قبل هی بهتر میشه و هدایتها منو راهنمایی میکنن ولی یه سری الگوهای تکرار شونده هستن که تازه قوی تر هم شدن مخصوصا در روابط و پول،هر چی بیشتر در میارم بیشتر بی پول میشم(باور هرکه بامش بیشتر برفش بیشتر)باور(عدم لیاقت چه در روابط و چه در پول)و باور(کمبود در هر جنبه و زمینه ایی)
ولی افراد غرغرو از اطرافم خیلی کم شدن،کسانی رفتن که من کاری برای رفتنشون نکردم به راحتی رفتن،از بدنه جامعه مشکلاتش اخبار دور شدم و نمیشنوم،محل کارم یه جای ثروتمنده،افراد ثروتمند رو میبینم،ماشینهای مدل بالا،خونه های بزرگ و زیبا مسیری پر از زیبایی،هر روز هدیه دارم بر روزیم افزوده شده،ولی الگوهای تکرار شونده در پول و روابط هست
در روابط رفتار و کارهای همسرم منو ناراحت میکنه و میگم منم قبلن اینجوری بودم حالا حقم باید تاوان بدم کارهای بد گذشته ام رو،این حق منه که این رفتار باهام بشه،من لایق خوبی نیستم چون اتفاقی پیش میاد و از هم دور میشیم و به این نتیجه میرسم اره ولش کن تو هم بی تفاوت باش و حرف نزن،باز هم قایم کردن آشغال ها زیر مبل و ترس از مواجهه شدن با مسائل و حل اونا…
شنیدن اخبار،ناله گلایه مردم و حتی همسرم خیلی حال منو بد میکنه،همسرم یه مدتی در این مسیر آمد ولی ولش کرد و داره شیوه خودش رو میره،اینم منو ناراحت میکنه و همش میگم آخه چرا ول کرد و یه جوری خودم رو مسول میدونم که به مسیر بر گرده،تازه احساس گناه هم دارم،تازه ترس هم دارم ما که دوتا طرز فکر جدا شدیم چی میشه؟ترس از جدایی
تمام شدن پولم حال منو بد میکنه
کم کار کردنم حال منو بد میکنه
ولی من ایمان دارم که فقط با ادامه دادن و گوش دادن همه چی واضح میشه،این درک رو در دوره شیوه حل مسائل فهمیدم با تمرینهای کوچیک اما مستمر با چیزی که در توانت هست الان میتونی انجامش بدی،الان من میتونم فکر کنم و بنویسم در مورد مسائلم،و هدایت بخوام و خداوند هم خوب بلده چی کار کنه،من باید باور کنم خالق زندگی خودم هستم و مسؤلیت زندگیم رو بپذیرم و قبول کنم ایراد از منه،نه از روابطم و نه از در آمدم چون تو دنیا پر از روابط عالی و در آمدهای بالاست…نمونه اش هم استاد و مریم جون و سایت هست هر روز همه چی بهتر و بهتر میشه و راحتر و لذت بخشتر،اینجا الگوی واضح و درست و قابل درک و فهم برای منه،استاد از این راه رفته و رسیده پس میشه…منم فقط باید برم اینم بخشی از این مسیر و جریان هدایته…
استاد چقدر سوال هوشمندانه ای هست و میزنه تو هدف،دقیقا میره بالای سر آشغال ها و میگه بیا بیرون ببینم…ولی اونا سمج تر از ازین حرفها هستن بابا، میگن با چه دلیلی بیام بیرون جام خوبه،منم فکر میکنم فقط با دلیل منطقی و دادن الگوها…
استاد شما هم خودتون با مرور دوره ها به وضوح بیشتری میرسید و کار راحتر برای بیرون کشیدن آشغال ها و این پیام رو میده که در هر حال و موقعیت باید ادامه داد حتی در مقام استاد عباسمنش و مریم شایسته که الگوهای بینظیر من هستید…دوستون دارم و سپاسگزارم
سلام خدمت استاد عزیز
از اول فایل تا آخرش داشتم به این فکر میکردم من چه الگوی تکرار شونده دارم تو زندگیم که به این الگو رسیدم که آقا من هر وقت درباره مهاجرت حتی حرف میزنم بقیه میخوان منو منصرف کنند یا جبهه بگیرن و من بشدت بهم میریزم و خب هر وقتم اقدام به مهاجرت میکنم هر دفعه به یه دلیلی کار من به مشکل میخوره و واقعا قلبم به درد میاد که نمیتونم مسئلمو حل کنم .
مسئله دوم اینه که من اصلا خوشم نمیاد که بقیه درباره اندام من و وزن من سوال کنن و هر دفعه کسی ازم این سوالو ازم می پرسه تا حدی ناراحت میشم که دلم نمیخواهد اون فردو دیگه ببینم.
مسئله سوم که دارم روش کار میکنم اینه که من دارم روی ثروت کار میکنم و اگر رشدی توی کارم نبینم بعضی اوقات خیلی بهم میریزم ولی دارم تلاش میکنم که کانون توجه خودمو بزارم روی نعمتها و خواسته هام و با عبارت های تاکیدی و گوش دادن به فایل ها حالمو خوب کنم .
بازم خوبه که توی این مورد میتونم توجهم کنترل کنم ولی روی بحث مهاجرت نمیتونم خیلی عصبی میشم . که الان این مهمترین موضوعیه که میخوام درستش کنم .
خیلی ممنونم ازتون استاد️
سلام استاد عزیزم
من توی صفحه 17 دیروز کامنت گذاشتم ولی امروز هم میخوام در مورد موضوعی که در حال حاضر باهاش درگیر هستم کامنت بزارم
من حدود یک ماهی میشه که دوره ثروت یک رو خریدم
ده روز که رو خودم کار کردم یه پیشنهاد ی به ما شد که با شرایط فعلی ما جور بود اما من ذهنم مقاومت داره
شرایط فعلی من :پسرم دوسال میشه که توی مغازه فست فود ی کار میکنه و چون سرمایه نداشتیم فعلا نتونستیم براش مغازه بزنیم و خیلی ها تا به حال به ما گفتند که بیا شراکتی باهم مغازه بزنیم و از اونجایی که من از شراکت بدم میاد مخالفت کردم
اینبار که برادر شوهر من پیشنهاد داد همسرم به هر ضرب و زوری که بود منو راضی کرد
حالا چرا من از شراکت بدم میاد و احساس ترس و عصبانیت به من دست میده؟
1_چون قرار مدیریت مغازه صفر تا صد دست ما باشه من میترسم
من میترسم که حقی از برادرشوهرم ضایع باشه و خدای نکرده مال حرومی وارد زندگی من بشه(من اومدم برای اینکه این اتفاق نیفته یکسری قوانین رو برای مغازه گذاشتم البته با شریکم اون قوانین رو نوشتیم تا نه سیخ بسوزه نه کباب و ما طبق اون قوانین حساب و کتاب های مغازه رو انجام بدیم)
من میترسم حقی از ما ضایع بشه چرا؟چون همسرم طرز فکرش بامن فرق میکنه توی شراکت کلا رودر وایستی داره و خجالت میکشه که از حقش دفاع کنه
2_چون کار شراکتی هست بعضی از قوانین کار رو برای ما سخت کرده و این سختی رو من دوست ندارم و مدام به خودم میگم اگر من شریک نداشته باشم از راحت ترین و ساده ترین راههای ممکن کار رو مدیریت میکنم
3_من این حرف رو مدام از پدرم شنیدم (که اگر تونستی زنت رو باکسی شریک بشی کارت رو هم شریک شو منظورش اینه که اصلا شراکت بدرد نمیخوره )و این باور از دیر وقته که تو ذهن من جا خوش کرده و همیشه به خودم میگفتم به هیچ عنوان من با کسی شریک نمیشم و از طرفی هم دیدم افرادی رو که توی شراکت چقدر بحث و حاشیه دارند و از اون طرفم دیدم افرادی رو که توی شراکت هیچ مشکلی ندارند کلا از بحث و حاشیه بدم میاد چون احساس من رو بد میکنه واسه همین ذهنم مقاومت میکنه و مدام به خودم میگم کار اگر به تنهایی از خودمون باشه خیلی بهتره الان یکم صبر کنیم راه حلی میتونیم پیدا کنیم که بدون سرمایه خودمون شروع کنیم یا حداقل صبر کنیم دیر تر شروع کنیم تا پولش بیاد اما شریک نشیم
یعنی از اونجایی که نتونستم همسرم رو قانع کنم چندین بار رفتم نشونه سایت و از خدا هدایت خواستم ولی بر خلاف میلم خدا منو جوری هدایت کرد که با برادرشوهرم شریک بشم
نیت اول: خدایا بحث شراکت خیلی برام سخته میترسم حقی از برادر شوهرم یا از ما ضایع بشه چکار کنم؟
هدایت اول: قوانینی رو وضع کنید و طبق همون قوانین عمل کنید تا در مسیر درست قرار بگیرید.
نیت دوم:خدایا اصلا به صلاح من هست که با برادرشوهرم شریک بشیم قبول کنم یا نه؟
هدایت دوم: توکل کن قدمها را برداشته و قدمهای بعدی بهت گفته میشه
نیت سوم:خدایا توی بحث شراکت من با برادرشوهرم راحت میتونم حرفم رو بزنم اما همسرم مدام با رو دروایستی برا من درگیری ذهنی درست میکنه من چکار کنم خودمو کلا از این شراکت بکشم کنار و اجازه بدم همسرم و برادرش باهم صحبت کنند و من هیچ کاره باشم یا برعکس من و برادرشوهرم باهم شریک باشیم و همسرم بکشه کنار
(خودم که دوست داشتم اصلا من کار نداشته باشم و بزارم اون دونفر مدام باهم سر و کله بزنند چون هم از حاشیه بدم میاد هم فک میکنم حساب و کتاب کردن های سرماه خودش حوصله میخواد )
هدایت سوم: سعی کن خودت دخالت نکنی بزار همه کارها رو همسرت انجام بده تو فقط از دور نظارت کن و اگر جایی نیاز بود و خودش خواست بهش کمک کن در غیر اینصورت اگر نیاز به کمک نداشت اصلا کمک نکن
نیت چهارم: خدایا اصلا معلوم نیست که این شغل چقدر درآمد ماهیانه داشته باشه خب چرا باکسی شریک بشم که بعد بخوام نصف درآمد رو بهش بدم
هدایت چهارم:
توی این دنیا بی نهایت ثروت و نعمت هست و خداوند از بی نهایت راهها اونا رو وارد زندگیت میکنه اصلا نگران نباش با شراکت چیزی از نعمت های که قراره وارد زندگیت بشه کم نمیشه چون تو هنوز بی نهایت فرصت دیگه سر راهت میاد نعمتهایی که قراره وارد زندگیت بشه هیچ کس نمیتونه بهش دست بزنه حتی اگر نعمت و روزی تو در شرایطی باشه که در معرض دید یک دزد هم باشه بازم نمیتونه بدزده چون تو خالق شرایط زندگیت هستی چون با توجه به باورها و فرکانس هات میتونی این نعمت ها رو بیشتر دریافت کنی
به همین دلایلی که گفتم از شراکت اصلا خوشم نمیاد و احساس من به شدت بد میشه گاهی عصبانی میشم گاهی میترسم گاهی احساس سرزنش دارم
اما طبق هدایت هایی که شدم فعلا تصمیم دارم به هدایت های خداوند عمل کنم
به خودم گفتم بگذار تجربه کنی شاید این تجربه برای تو لازم هست تا در آینده تصمیمات بهتری بگیری
و خیلی جالبه یه هفته از دوره روانشناسی ثروت دور شدم و این موضوع شراکت به نحوی پیش رفت که اتفاق نیفته یادمه وقتی دوره روانشناسی ثروت رو کار میکردم و این شراکت رو قبول کردم از خودم تعجب کردم که چطور من قبول کردم؟الان میدونم چون اون موقع ذهنم به نکات مثبت این شراکت توجه میکرد ولی وقتی از روانشناسی ثروت یه هفته دور شدم دوباره همون افکار قدیمی سروکله شون پیدا شد و مدام سعی میکردم همسرم رو منصرف کنم که دیگه هدایت سوم رو از نشونه سایت دریافت کردم و آروم شدم و تصمیم گرفتم بکشم عقب و فقط روی خودم و دوره هام کار کنم و تسلیم باشم ببینم چی میشه
ویک موضوع دیگه:
همسرم به شدت دوست داره که من بهش توجه کنم مدام بهش بگم دوستت دارم و مدام قربون صدقه ش برم من نمیدونم این از کجا نشأت گرفته اگر بهش توجه نکنم دیگه میگه از من سرد شدی منو دوست نداری و کلی فکرای منفی میکنه درحالیکه اصلا اینطور نیست اینم یه موضوع که مدام برام تکرار شده از همون اوایل ازدواج تا الان
و هروقت همسرم این توجه رو از سمت من دریافت نکنه رفتارهای منفی ازش سر میزنه
مثلا
به من راه و بیراه گیر میده اینجوری لباس بپوش اینو بپوش اونو نپوش برای بیرون از خونه البته
این در و ببند پنجره رو ببند که مردم الان تو رو میبینن در و پنجره خونه رو میگه
با نامحرم صحبت نکن تا میتونی بیرون نرو هرجا رفتی از من اجازه بگیر
ولی وقتی من به شدت بهش توجه میکنم دیگه اینا کمرنگ میشه
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستانم
آپدیت دوره ها جدای از اینکه برای اونایی که این دوره رو میخرن خیر و برکت داره برای منی که فعلا شرایط خریدش رو ندارم کلی خیر و برکت داره این فایل ها معرکه است معرکه
تو درس ریاضی پسرم مبحثی بود به اسم الگو های تکرار شونده ،به این صورت که تعداد شکل اول و دوم و سوم ر داده بودن و باید الگو رو پیدا میکرد میتونست تعداد شکل های شماره 100 و حتی میلیارد رو حدس بزنه
منم با پیدا کردن این الگو ها میتونم زندگی چند سال آینده رو اگه با همین الگو پیش برم به راحتی پیشگویی کنم
این مدتی که تو سایت هستم اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم اصلا دنبال الگو نبودم
خیلی وقتا یه اتفاقی تو زندگیم چند بار تکرار میشد فقط ناراحت میشدم که چرا قانون بر ای من جواب نمیده
دنبال باورام میگشتم ولی چیزی عایدم نمیشد چون راه درستش رو بلد نبودم
وقتی مثال آوردید برای الگو های تکرار شونده
کلی مثال تو زندگیم پیدا کردم
تو خیلی از مواقع من حتی به فکر حلشون نبودم و کلا صورت مساله رو پاکمیکردم
ولی هی که دارم جلوتر میام و ادامه میدم دارم بهتر قانون رو درک میکنم
الگو های تکرار شونده من
هر چند مدت یکبار پسرم تو جمع بهم بی احترامی میکنه
دو تا بچه هام کلا خیلی وابسته ی منن و دخترم کلا بهانه گیر هست و مدام در حال گریه
توی ماه حتما صورتم جوش میزنه و ذهنمو این موضوع درگیر میکنه
دوستایی که داشتم یا دروع گو از آب در میاومدن یا فقط ازم پول قرض میخواستن در حدی که دیگه اطرافیان میگفتن چرا هر چی دروع گو تو شهر هست میخوره به پست تو و کاری که من کردم کلا قطع ارتباط بود نه حل این مساله
تو هر حوزه ای وارد میشم نمیتونم پول بسازم و کلا امیدم رو از دست میدم در صورتی که خیلی ها دارن از اون حوزه پول میسازن
موفقیتی تک نزدیکانم میبینم حسادت میکنم احساس عقب موندن دارم و نمیتونم خودمو در این زمینه کنترل کنم البته بهتر شدم ولی بیشتر نیاز رو خودم کار کنم
هر چند مدت ماشینمون یه خرج سنگین یا خونمون یه خرج سنگین رو دستمون میزاره و به این نتیجه رسیده بودم این خونه برامون خیر نداره باید بریم از اینجا
هر هدفی تعیین میکنم همش یه مشکلی پیش میاد که من نتونم کارهام رو اونجور که برنامه ریزی کردم انجام بدم و در نهایت به این نتیجه میرسم که به این هدفمم نمیتونم برسم
چند سال پیش که پسرم کلاس اول بود نماینده ی کلاش شدم دو تا کار ازم خواست خوب انجامشون دادم ازاینجا به بعد ازم توقع بیجا داشت و من نمیتونستم نه بگم در صورتی که دوستم سال میش با اون معلم بود ک میگفت که از من این توقع ها رو نداشت این روند چند سال ادامه داشت معلم های سال بعد هم همینطور ازم توقع داشتن و من کل زندگیم میشد کارایی که اونا میگفتن برای انجام دادن و درنهایت ازم اونجور که خودم فکر میکردم هم سپاسگزاری نمیکردن
هر جا میخام سرمایه گداری کنم نتیجه ی خوبی نمیده و در نهایت به ضرر میرسه
با اینکه خیلی برای تمیز کردن خونه وقتومیزارم اما خونم همش نامرتبه
سوالی که استاد پرسیدین چقدر بهم کمک کرد اولش هیچی به ذهنم نمیاومد کامنت بچه ها رو خوندم دفتر و گذاشتم جلوم و کلی جواب نوشتم براش خودم موندم اصلا دلیل خیلی از کارام برام مشخص شد و بیشتر مهم بودن حرف مردم و گرفتن تایید ازشون بود و باور نداشتن توانایی های خودم
چه اتفاقاتی احساست شدیدی در من برانگیخته میکنه
وقتایی که پسرم تو جمع بهم بیاحترامی میکنه خیلی عصبی میشم
وقتی صورتم جوش میزنه از خودم و خدای خودم ناراحتومیشم و احسام خیلی بد میشه نسبت به خودم
اگه موفقیت آدم های غریبه رو ببینم سعی میکنم تحسین کنم ولی وقتی موفقیت نزدیکانم رو میبینم خیلی حسادت میکنم که چرا اونا با اینکه قوانین رو نمیدونن آنقدر خوب عمل میکنن و من یک دهم اونا رو نمیتونم عملکنم
تلاشم رو برای پول ساختن میکنم و نتیجه نمیگیرم این موصوع به شدت منو نا امید میکنه
اگه بخام یه جای جدید برم یا با یه آدم جدید ارتباط بگیرم به شدت استرس دارم در حدی که طرف مقابل منوجه لرزش صدام میشه
وقتاییکه با دوستم صحبت میکنم و منجر به عیبت بشه به شدن از دست خودم عصبی میشم که نتونستم خودمو کنترل کنم
بعصی وقتا که حرف زور بهم میزنن و نمیتونم جوابشون رو بدم خود خوری هام شروع میشه و کلا احساسم بد
وقت هایی که خودم کاری دارم و نمیتونم نه بگم از دست خودم عصبی میشم
وقتی که برنامه ام اونجور که میخواستم پیش نمیره عصبی میشم
وقتی قانون رو درست درک نمیکنم احساس خنگ بودن بهم دست میده
وقتی یه بیمار یا فرد ناتوان رو میبینم دلم میسوزه و دوست دارم بشینم به حالش گریه کنم
وقتی همسرم ازم این سوال رو میپرسه که چی شد پس کی به درآمد میرسی به شدت احساس بی عرصه بودن میکنم
وقتایی که نمیتونم به ترس هام علیه کنم احساس آدم ترسو بودن دارم احساس یه اوم بی ایمان که عرصه هیچ کاری رو نداره
ته خیلی از این احساس های بد دوست نداشتن خودم بود
وقتی داشتم مینوشتم بعض گلوم رو گرفت که چرا من با خودن آنقدر بد و سخت گیرانه رفتار میکنم
استاد عزیزم منتظرم تا فایل بعدی رو بزارید تا بتونم قدمی کوچیکی تو بهبود خودم بردارم
ازتون سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان عزیزم و دوستان عالی
استاد اول از همه بگم چقدر زیبا شدید ، چقدر پوست صورتتون شفاف شده ، عالی شدید مرحبا
در مورد سوالتون من به یه سری چیزهایی حساس هستم و من رو برانگیخته میکنه شاید باورتون نشه و یا خنده تون بگیره ولی خیلی برام تکرار شده و چند وقته از خودم می پرسم چرا من این نوع رفتار رو زیاد میبینم و چرا انقدر حال من رو برانگیخته میکنه ؟
استاد این فایل رو انگار برای من گفتید و میخوام واقعا درمانش کنم و مسئله این هست که من :
به شدت از آروغ زدن بدم میاد و به صورت ناخودآگاه ،تنش عصبی تو من به وجود میاد . قبلنا انقدر شدید بود که اگه بچه ام آروغ میزد من میزدمش ولی الانا خودم رو کنترل میکنم فقط بهش حرف میزنم و بچه ام بنده خدا خودش هم میدونه من خیلی بدم میاد ، جلوی من انجام نمیده و یه وقت هایی از دستش در میره و خودش هم ناراحت میشه .
الان دیگه به من ثابت شد که ایراد از منه و من واقعا نمیدونم چطوری این حساسیت رو کم کنه و از جهان میخوام کمکم کنه تا این مسئله، ریشه ایی درست بشه .
استاد من خیلی چیزها تو زندگیم قبلا هی تکرار میشد مثلا درد دل کردن مادرم با من .ولی وقتی رو خودم کار کردم جهان من رو از او دور کرد و کلا از ایران مهاجرت کردیم . و بعدش خواست این رو تلفنی بیان کنه که من موضوع حرف رو عوض میکنم و دیگه هیچ انرژی براش نمی زارم. الهی شکر
استاد یه چیز جدیدی که من دیروز کشف کردم ،یک الگوی تکرار شونده از یه سری سریال های تلویزیونی دیده بودم و دیروز فهمیدم که این الگو در من باور قوی ساخته و اینکه تو زندگی من اجرا شد و خیلی چیزها برام روشن شد . اون الگو این بود که هر کسی به کشور ترکیه میاد همه پولش رو از دست میده و یا اینکه که رویاهات به تدریج از بین میره و هیچ امیدی به پیشرفت نخواهی داشت . سریال پایتخت و سریال مرگ تدریجی یک رویا . این رو نوشتم که شاید دوستان نسبت به این دو تا سریال باور های تخریبشون رو پیدا کنند .
الهی شکر که الان نزدیک به 3 سال هست که تلویزیون نمی بینم
استاد بی نهایت از شما سپاسگزارم به خاطر این سوالهای بینظیرتون تو این فایل و دوره ی بینظیر کشف قوانین زندگی
دوستتون دارم آرامش من
سلام به استاد عزیزم ومریم خانم عزیز
شما فرشته های زمینی هستین من چند روز بود سایت باز نمیشد تا امروز فهمیدم که فایل بی نظیری گذاشتید
ممنونم از این همه آگاهی
استاد همسر من چندین شغل عوض کرده گچکاری .میوه فروشی سوپر مارکت .کشاورزی. حالاهم که تولیدی وکار گاه خیاطی داریم نزدیک به بیست سال گچ کار بود خونه ی هر صاحب کاری را که گچ میکرد تمام میکرد ونوبت تسویه میشد اولش همیشه میگفت این صاحب کار هم پول من را نمیده وهمین طور میشد صاحب کار هاش همیشه پول بقیه را تسویه میکردن اما پول همسرم را نمیدادن وشوهرم هم قهر میکرد وکار دیگه وباز همان الگو تکرار میشد وهمیشه پول کار گر هاش را از جیب خودش میداد یا وام بر میداشت
حتی سوپر مار کت هم چند سال داشتیم کسایی که نسیه برده بودن هم پولمان را ندادن ورشکست کردیم والان هم که کار گاه داریم وبرای تولیدی ها میدوزیم صاحب کار هاای پولدار وقدر ی هستن اما موقعی پول دادن همسرم را اذیت میکنن یا نمیدن یا اونقدر خورد خورد میدن که فایده نداره ه
همسرم همیشه منفی فکر میکنه وهمان اتفاق هم میفته من هم قبل از اینکه با این قانون آشنا بشم باورم شده بود
اما الان بهترم اما هنوز شوهرم این باور راداره که تمام صاحب کار هاش حقش را میخورن
در مورد بعدی در رابطه که با همسرم دارم واختلافی که باهم داریم او همیشه با من برخورد بدی داره وزور میگه فقط حرف خودش را قبول داره ومن هیچ وقت نمیتونم با او حرف بزنم ودر ارامش نظرم را بگویم چون بر خلاف او حرف بزنم ودر تنهایی خودم خود خوری میکنم وساعت ها دعوای ذهنی دارم اونقدر گریه میکنم تا خسته میشم وباز هر چند روز این الگو تکرار میشه ومن محکوم به سکوتم
من با هر کس غیر همسرم حرف بزنم
میتوانم از حقم دفاع کنم امادر مورد همسرم توان ندارم واین خود خوری ها باعث شده همیشه بدنم کم بیاره وهروز یه جایی از بدنم درد میکنه
جدیدا دارم سعی میکنم که توجه نکنم ووارد بحث نشم وکمتر به نکات منفی همسرم توجه کنم
ممنونم از شما عزیزان
سلام
1- وقتی که در محل کار واسه جلسه های کاری از من دعوت نمی شه خیلی اذیت میشم و کلی حرص میخورم و احساس میکنم بهم بی احترامی شده .
2- وقتی گناه میکنم خیلی داغون میشم و هی این نوع گناه هم کلی تکرار میشه و انگاری دیگه پذیرفتم که بلاخره انسان همیشه اینشکلیه که یه مدت گناه ترک میکنه یه مدت هم گناه میکنه و بعدش توبه میکنه . و کلی از بچگی صحبتهای اینشکلی بهمون گفتن که انسان ممکن الخطاست و امثال این حرفا .
3- وقتی میخوام کاره جدیدی در حوزه درآمد مالی راه بندازم اصلا داغون میشم از زندگی میفتم و در آخر هم موفق نمی شم . تا الان بارها میخواستم یه کسب و کاره جدیدی رو شروع کنم ولی بعد از کلی بر نامه ریزی و رعایت مقدمات بعد از مدتی منصرف میشم . این مورد تا الان چندین بار تکرار شده .
انشاالله که بتونم از رهنمایی های عزیزان استفاده بکنم و این مورد رو حلش کنم . بینهایت ممنون و متشکرم .