پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادم که کاملا هماهنگ با سوالهای ذهنیم فایل جدید داخل سایت میزارن و چقدر این هماهنگی زیباست چه هوشمندیی در دل این جهان زیباست
الهی شکر
چیزی که میخوام بگم واسه خودم عجیبه یعنی روزی که این قفل ذهنیم باز بشه تولد دوباره ی منه
الگوی تکرار شونده که واقعا نادره چون من ندیدم کسی رو مثل شرایط خودم و اینقدر وخیم …
والا من الگوی تکرار شوندم فقط تحت تاثیر یک نفره
یعنی این یک نفر تاثیر زیادی روی فرکانسهای من داره
من 6 ساله قانون جذب و میشناسم و به شکلهای مختلف این موضوع رو بررسی کردم و میدونم که این یه مورد پاشنه آشیل منه و من واقعا شناساییش کردم
وقتهایی که این ادم نیست یا خبری ازش نیست یا یه سوتیی داده جلو جمع و ضایع شده ؛چنان انرژییی منو فرا میگیره جوری که بالا رفتن فرکانسهامو حس میکنم واقعا حس میکنم …و زندگیم آرومه تجسماتم عالیه …به محض اینکه این آدم (فقط همین یه آدم افراد دیگه نه ) به موفقیتی میرسه من کاملا میپاچم
یعنی اینطوری بگم تمام قانون رو زیر سوال میبرم به همه کس و همه چیز شک میکنم
(خیلی جسارت میخواد انقدر بی پروا از اسرار و الگوی تکرار شوندم تا این حد خود افشایی کنم …الان چیزی که مهمه واسم حل کردن این موضوعه)
انقدر من به این آدم با توجهم و فکر کردن به سبک زندگیش قدرت دادم و همیشه مدهوش موفقیت ها و معجزه های زندگی این آدمم که واقعا خودم رو کاملا فراموش کردم یعنی ضمیر ناخودآگاهم فردی رو به نام رها آزادی که خودمم نمیشناسه ذهن من اونته فرد رو فقط میشناسه ….
یعنی به حدی که من آرزو میکنم برای اون طرف برآورده میشه من آرزو هامو تو زندگی اون میبینم (اون فرد یکی از اقواممونه )
خیلی خیلی بزرگش کردم
و واقعا تلاش کردم که بهش توجه نکنم
با ندیدنش با رفتو آمد نکردن باهاش ولی مجبور میشم که ببینمش چون فامیلیم
کنترل کردن احساساتی مثل حسرت و حسادت واسم سخته …
و اتفاقاتی میوفته که این حالات تشدید میشن و من در یک سیکل دائمی یک الگوی تکرار شونده در یک پریودی از یه اتفاق مشابه گیر افتادم
که این آدم بالا میره از نظر من رشد میکنه شاده موفقه و من اون پایییییییبن
و در جمع ها و مهمانی ها باید سرزنده و شاداب باشم تا نگن این حسوده و الکی میخندم و سالهای ساله من به دیگران تبریک میگم مدتهاست که کسی بهم تبریک نگفته …..
آدمهای اطراف ما همشون موفقن واقعا یکی از یکی خفن تر و پولدار تر جالب اینجاست
این یه آدم فقط منو بهم میریزه این یه آدم منو پریشون میکنه با موفقیاتاش
این یه آدم رو وقتی میبینم قلبم تند تند میتپه
انگار از جا میخواد در بیاد
پر از جسارته
پراز عزت نفسه
خیلی نترسه
خیلی انگار میدونه
و من خودم رو در مقابلش ناتوان میبینم
اون با بی پروایی همیشه از خودش تعریف میکنه حتی وقتی که خونه خریده بودن و خیلی خیلی خیلی از نظر من اوج گرفته بودن ذره ای تواضع در وجودش نبود و مغرورانه راه میرفت و تا به حال ندیدم به کسی سلام کنه یا سمت کسی بره میشینه تا دیگران بیان سمتش همه هم میرن سمتش
چون به قدری قدرت مالی داره که اگه کسی پیشش نره میگه حسود زیاد دارم …. با فریاد و دادو بیداد حقشو میگیره …غیبت و مسخره کردن و تحقیر و کارهایی که من ازشون فراریم اون به راحتی انجام میده و واقعا گرو کشی میکنه یعنی یه لیوان آب دستت نمیده مگر اینکه قبلا بهش یه لیوان آبو داده باشی
من همیشه منتظر بودم این آدم به سزای اعمالش که از نظر من اشتباست برسه
اما …..
انقدر بالا رفته که من نگاش میکنم کلام میوفته
و خیلی خیلی خیلی درمونده شدم
قبلا قدرت کنترل احساساتم ساده تر بود تازگیا التماس به شوهرم میکنم منو تو مهمونیا نبر که من از نگاهای سنگین مقایسه گر دیگران در امان باشم
طبق قانون جهان زیبا
هر کس قالب فرکانسهای خودش رو جذب میکنه
غرق شدن در افراد موفق واقعا باعث میشه آدم دیگه توجهی روی خودش نداشته باشه
موفقیت این آدم فقط این یه آدم خار شده رفته تو چشم من
بخدا میدونم هر کس به روزی خودش میرسه
جوری رفتار میکنم انگار اون سهم منو برداشته در صورتی که اینطور نیست
اون توجهی به دیگران نداره
فقط خودش رو میبینه و قدرت رو از آن خدا میدونه و تو ذهنش از کسی بت نساخته در یک کلام اون هر اخلاقی داشته باشه مشرک نیست
من مشرکم که قدرت خدا رو نمیبینم فقط این یه آدمو میبینم
….
سالهاست که میخوام این موضوع رو حل کنم
یاد امتحان ریاضیم افتادم معلم فرمول سینوس و کوسینوس و تانژانت و کوتانژانت رو پای تخته نوشت به بچه ها گفت شما ها فقط بر اساس این فرمولها جایگذاری کنید ….
خیلی سادست اما اگه ندونی چطوری و کجا بزاری بازم صفری
من فرمول زندگی و قوانینشو حفظ شدم
نمیتونم به کار بگیرم و به حل مسئله برسم
نه گلایه ای از شرایطم دارم چون میدونم هر چیزی سرم میاد زیر سر خودمه من مسئولیت فرکانسامو میپذیرم .
نه حرفی میزنم فقط نگاه میکنم و یه فرد کاملا منزوی و تنها شدم که خیلی دیر به دیر و کم تو مهمونیا میاد سرمم پایین دائم تو گوشیمه الکی بالا و پایین میکنم
و چرا نمیتونم خودم و توانایی هام رو ببینم
یه مدت شاید 1 سال حدود 3 سال پیش بود تازه دوره عزت نفس رو خریده بودم
دلو زدم به دریا رفتن با همون آدمی که روش حساسم رفاقت کردم …واقعا شاد و سرزنده بود . کلی با قدرت حرف میزدم کلی از ایمان میگفتم (زیاد حرف از قانون نمیزدم ولی با اعتماد بنفس راه میرفتم تو جمع با صدای رسا حرف میزدم چشمام برق میزد تیپهایی که میزدم رخت و لباسام …حسم خوب بود نتایجی هم داشتم )
ولی ولی ولی ته تهای اون گوشه موشه ها یه آرزویی داشتم که از بچگیم باهام بود ، دلم میخواست سری تو سرا در بیارم
همیشه بدبخت بودم و خجالت زده و ترد شده و بازنده و شرم سار و عرق سرد و نگرانی …..اینها خلاصه ای از احساسات کل کودکی و نوجوانی من بود
دلم میخواست بپرم یبارم شده من اون بالاها باشم یبار فقط یبار من اول باشم
واسه این خواسته خیلی دویدم درس میخوندم خیلی
بی نتیجه بی نتیجه دریق از یه نتیجه ….
حسرت با من بود از بچگی از اون قدیما ….
با اینکه با یه مرد ثروتمند ازدواج کردم …اما همسرم میگه من خیلی ثروت دارم خیلی، نمیدونم چرا چیزی سمت تو و خونه زندگیم نمیاد ….یجوری میشه که من تو همون حس حسرت بمونم یعنی مهم نیست همسرت پولدار باشه یا نه سهم تو به اندازه ی فرکانست بهت میرسه ذره ای کم و زیاد نمیشه دقیق خیلی دقیق ….
خلاصه من اومدم یجورایی سری تو سرا در بیارم ….و واقعا روی خودم کار کردم اما نیت قلبیم مسابقه بود برنده شدن نسبت به دیگری
باورام روی موج اینکه من موفقم، من به خواسته هام میرسم تنظیم نبود
من روی موج، من همیشه بازنده ام ،من پایییییینم تنظیم بود اما ظاهرم و قیافمو لباس پوشیدنام قدرتمندانه و با ابوهت و باکلاس بود ….
تبل تو خالی بودم …..
چنان با سر رفتم تو دیوار …..
یک سال خودمو حبس کردم تو خونه
اون فردی که دلم میخواست من ازش بزنم بالا چنان با شکوه و عزتمندانه و معجزه آسا به آرزوی من رسید
که سید آتیش زدم به همه چیز
آتیش زدم به دست نوشته هام که چندتا سررسید بود فایلهاتو پاک کردم اشک ریختمو اشک ریختمو اشک ریختم ….
من میخوام این قضیه رو تمومش کنم بها دادم زیاد هم دادم بازم لازم باشه میدم باکی ندارم من ضربه هایی به خودم زدم که هیشکی نزده …
هیچکس اینطوری با خودش رفتار نمیکنه
ترس دارم از بلند شدن و دوباره زمین خوردن
(یه چیزی ته دلمه میگه تو وقتی آروم میشی که از اون طرف بزنی بالاتر )
من نمیخوام از کسی بزنم بالا میخوام تکامل خودمو طی کنم میخوام افسانه ی شخصی خودمو بسازم )
فکرم میره سمت رشد و پیشرفت دیگران خودمو با قبل خودم مقایسه نمیکنم
دست خودم نیست کنترل ذهن برام سخت شده …
مرام و معرفت و تواضع رو درشو گل گرفتم
خوبی و محبتی رو که بعدش توقع داشته باشم رو درشو گل گرفتم
بچه ها باورا همه چی زیر سر باورامونه بخدا
متاسفم
منو ببخش
متشکرم
دوستت دارم
چیزی که من تونستم ازش نتیجه بگیرم و با توجه به قلب به اون آدم نگاه کن
من اینو میگم که ما از هرچیزی که حالمونوبد میکنه یه وجه از وجود خودم هست و باید ازش درس بگیرم و مسیولیتش رو بپذیرم
پس میگم تورابخشیدم
مرا ببخش
و با این انرژی باهاش روبه روشو و همون بحث احساس لیاقت منم این احساس لیاقت پاشنه اشیل دیگرم هست
سلام استاد وقتی فایل دوم رو سایت دیدم پیش خودم گفتم من که از نظر روابط مشکل ندارم با خانواده همسرم مشکل داشتم یکساله سعی کردم نگاهمو عوض کنم و واقعا هم جواب داد جوری گه دیگه تنش نیست بینمون و همش سعیمون اینه احترام بزاریم
این فایل شما الگو تکرار شونده استاد من خیلی چیزارو فهمیدم راجب خودم من تو رابطه همش وقت زیادی میزارم برا طرف مقابلم ولی طرف مقابل اصلا نه
الگو تکرار شونده دیگه هم اینه من تو هر رابطه ای رفتم حتی دوستا من یادمه تولدشون جان فشانی میکردم یه مناسبتی بود امکان نداشت یادم بره هدیه حتما باید میگرفتم موقع من تبریک میگفتن ولی کادو هدیه به ندرت هر ادمی به پست من خورد همین بود من هیچ وقت به ابن موضوع فکر نکردم چه تو آینده الان باز بهتر شده به پست من ادمهای درامد پایین میخورن حتی تو مشتریهامم کم بیش اینطوره
سلام استاد عاشقتم
.
چند وقته تمرکزی روی دوره دوازده قدم هستم الان رسیدم قدم 10 فایل های رایگان رو فقط نگاه میکنم کامنتی نمیزارم اما کار میکنم اما این چند تا فایل رو هدایتی دارم کار میکنم کلی ترمز پیدا کردم
میخوام در مورد افرادی که باهاشون در ارتباط هستم بگم و رابطه ای که هست البته آگاهانه میخوام درباره مثبت ها بگم منفی ها رو یه کنار تپ دفترم نوشتم که با کلی منطق فکر کنم و ضربه فنی کنمشون :
1- آدم هایی که باهاشون در ارتباط هستم کم هستند اما به طرز عجیبی آدم های ثروتمند و درجه بالایی دارند و از جاهایی عجیب و غریب بهشون برخورد میکنم. یادمه این از زمان قبل کنکور مشاوره مدرسه بهم گفت علیرضا همیشه با کسی نشست و برخواست داشته باش که راه رفتن با اون یه چیزی به تو اضافه کنه و منم سعی میکردم با آدم های خوب و مخصوصا آدم های ثروتمند اصلن قبل اینکه قانون رو بشناسم برخورد داشته باشم از اون زمان تمام دوشتان من تمام آدم های غریبه ای که باهاشون برخورد میکنم به طرز عجیبی از لحاظ مالی عالی هستند و انسان های متواضع و فروتن و از همه نظر یک انسان عالی و فوق العاده هستند
2- من توی عمرم برای کسی کار خاصی انجام ندادم اما همه به من کمک میکنند حتی آدم های غریبه
این از زمانی شروع شد که خودم رو یکم لایق دونستم که من سعی میکنم از لحاظ انسانی آدم خوبی باشم نمیگم موفق بودم اما خیلی تغییر کردم پس لیاقت من اینه بهترین آدم ها بیان تو زندگی من بعد دیدم که چقدر آدم های دیگه جواب سوالات من رو بهم میگن چقدر من رو راهنمایی میکنند ، چقدر وقت میزارند برای من توضیح میدهند ، حتی استاید دانشگاه افرادی که بقیه میگفتند این آدم مودی هست این آدم هر روز یه جوریه کارایی برای من انجام داد که بقیه باورشون نمیشد و منم اصلن دانشجو معدل بالا و درس خون نبودم که بگی چون شاگرد اول کلاس هستم و …. منو دوست داره اصلن یه رابطه صمیمانه ای با بعضی استاد هام داشتم میرفتم دفترشون کاری داشتم مینشستن انقدر خاطره میگفتند آنقدر از درس های زندگیشون میگفتند به من انقدر راهنمایی میکردند منو که فقط تا فردا صبح میتونم اینجا خاطره براتون بگم.
3- آدم هایی که باهاشون برخورد دارم به طرز عجیبی توقع خاصی از من ندارند که من براشون کاری انجام بدم حتی پدرم ! خیلی ها این ترمز رو دارند که اینکار رو برای فلانی انجام بدم که فردا بدرد من بخوره ولی من میگم اگه کاری از دست من بربیاد برای کسی انجام میدم تا جایی که از خودم نزنم و خودم رو فدای دیگران نکنم چون دوست دارم بقیه نوکری من رو بکنند و دقیقا همین شد چقدر دستان خداوند از بی نهایت طریق وارد زندگی من میشن استاد هر روز کلی مثال دارم دارم از هدایت از اینکه کارای من ساده انجام میشه.
4- هر اداره ای میرم کارای من به ساده ترین شکل ممکن انجام میشه. مثلا چند وقت پیش رفتم برای کارای سربازی دیگه میخوام برم بیرینس خودم رو هم دارم پول میسازم ازش همین الان 23 روز دیگم وقت دارم اندازه تایم 45 روز آموزشی هر شب یه ویدئو از کانال یوتیوب من زدم منتشر بشه یعنی تو همین تایم کمتر از یکماه نه تنها ویدئو دو ماه آینده اونهم تو حوزه تکنولوژی که روز به روز کلی چیز جدید میاد تولید ، ادیت ، کردم و کپشن نوشتم بلکه برای هر روز هم الان دارم روزی یک ویدئو میسازم بگذریم . رفتم برای کارای سربازی آخرش خانومه گفت باید بری واکسن بزنی تایمش فردا هست همون موقع تو دلم گفت به من نگو فردا کار من باید سه سوت انجام بشه قلبم گفت حرف اینو نادیده بگیر برو آدرسی که کفته رفتم اونجا یه درمانگاه بود هیچکی توش نبود خالی خالی جلو درش یه خانوم زیبا بود میخواست بره رفتم داخل دیدم منشی درمانگاه هم نیست حسم گفت برو تو این اتاق رفتم دیدم دوتا خانوم زیبا نشستن گفتم برای واکسن سربازی اومدم گفت نداریم بهش گفتم دارید یه نگاه بکن دو سه نفر دیگه دارن میان اینم قلبم گفت بهش بگم باهم رفتیم تو یه اتاق دیگه در یخچال رو باز کرد الله اکبر استاد میبینی هدایت رو داشتند گفت عجبیه اره داریم انگار یه خواب بود بعدش همکارش اومد گفت آره من رفتم واکسن اوردم یا برامون اوردن یه همچین چیزی گفت خلاصه زدم و کارم تو سه سوت تموم شد این یه مثال یود . یا روز آخر رفتم دانشگاه برای جمع کردن امضا های دانشگاه آخرین امضا برای مدیر گروه بود رفتم جای منشی آخر تایم اداری بود دوستم هم باهام اومد حالا دیتیل هدایتی خیلی زیاد داره نمیگم دوستم چون هنوز دانشگاه کار دانشجویی میرفت همه رو میشناخت گفت بیا بریم الان حلسه هست ولی من برات درست میکنم منشی مدیر گروه منو میشناسه گفتم دمت گرم تو دلم گفتم خدایا شکرت اصلا داشتم ذوق مرگ میشدم بعد رفتیم اونجا جالب این بود من از بقیه زودتر به اونجا رسیدم و دوستم به منشی گفت این دوستم یه نفر هست براش کارش رو انجام میدی بعد اون خانوم گفت مگه میشه انجام ندم ! ته دلم گفتم عاشقتم خدا اینجوری داری بهم عشق میورزی اینجوری داری کارای منو انجام میدی قشنگ تو صورت دوستم تو اون فرکانسی که از اون خانوم میگرفتم خدا رو میدیدم به خدا الان اشکم در اومد دارم براتون تعریف میکنم انقدر ذوق داشتم میخواستم دوتاشون رو بغل کنم بگم عاشقتونم هیچی رفت اتاق جلسه داشت می امود خندون دوستم گفت فکر کنم نگرفته چون خیلی سریع اومد بهش گفتم حالا بیاد میبینی گرفته و اومد دیدم بعله امضا زده و تموم هزار بار استاد از این دست اتفاقات تو خرید تو کارای اداری و….. برام اتفاق افتاده حتی کارایی که روال اون رو نمیدوستم برای اولین بار رفتم مثل آب خوردن انجام شده دقیقا راحت تر از آب خوردن میبینی استاد عاشقتم، آدم واقعا ذوق میکنه همچین دانشجویی مثل من داشته باشه.
5- همه با من با احترام کامل برخوزد میکنند از زمانی که من یکم خودم رو لایق دونستم و با همه با احترام برخورد کردم و بهشون حس خوب دادم توانایی های خودشون رو ذکر کردم اصلن بعضی جاها استاد خدا گفتم تو بهم بگو من تو روابطم چه حرفی بزنم که به دل طرف بشینه استاد صد ها مثال دارم داخل ویدیو هایی که میسازم داخل ارتباط با بقیه که مثلا یهو حسم گفته فلان چیز رو هم اشاره کن بعد گفتم نه بابا طرف بدش نیاد یا درست نباشه گفتم نه تنها طرف بدش نیومده بلکه انقدر با من حال کرده انقدر از من تعریف کرده که نگو گفتن بایا عجب آدم فانی هستی چقدر قشنگی و کلی چیز دیگه حالا یه فلش بک بزنم به قبل من از جایی شروع کردم که عملا سر چیزای مسخره تا نزدیک دعوا با بقیه میرفتم اصلن بلد نبودم با یه خانوم چطوری ارتباط بر قرار کنم الان اونها میان سمت من هزار مثال دارم و هیچ کار خاص هیچ چیز خاصی ندارم بازم میگم عاشقتم استاد . یکی از چیزای دیگه من خیلی دوست داشتم بقیه من رو به فامیل صدا کنند به جایی رسیدم پدرم منو به فامیل صدا میکنه ! خدا هدایت کنه یه جایی قلبم گفت در مورد پدر و مادرم و خواهرم میگم اصلن سه تا فرشته هر چی بگم کم گفتم.
6- بدون اینکه کار خاصی بکنم یه سری آدم های منفی به شدت نزدیک انقدر از من دور شدند و سالهاست من اونها رو ندیدم با اینکه چند 100متر فاصله ندارم شاید باورتون نشه سالهاست ندیمشون و آدم های ثروتمند عجیب و غریب عالی کیان تپ زندگی من چون من تحسینشون میکنم و آگاهانه از آدم های منفی اعراض میکنم و حتی اسمشون رو هم توی ذهنم نمیچرخونم چه برسه اسمشون رو بر لب بیارم نه اینکه آدم هایی بد باشند نه در مدار من نیستند همین همه آدم ها فوق العاده و برای پیشرفت جهان لازم هستند. همیشه تو خلوت به خودم میگم یه سری چیز ها یه سری آدم ها انگار مردن چون در زندگی من نیستند تو اون دنیایی من ساختم نیستم فرقی با آدم های مرده ندارن در دنیای من استاد جوری کار کردم که یک ثانیه هم یه سری آدم ها رو ندیدم حتی یک ثانیه به مدت بیشتر 4 سال ، و تو دلم میگم خدا بیامرزه آدم های منفی و حتی اتفاقات منفی و حتی قرص و آمپول و بیماری و اتفاق ناگوار .
7- هیچ اتفاق ناخواسته ای برای من رخ نمیده انقدر کم هستند مثل سوزن در انبار کاه استاد گشتن و پیدا کردنشون همینقدر برای من از توی ذهنم سخته
8- به طرز عجیبی هدیه میگیرم و آدم های غریبه و دوست آشنا مثلا یه سری چیزای که شاید کوچک باشه رو اصلن حساب نمیکنند. به خاطر یکم عزت نفس
9- به طرز عیجبی آدم های اطراف و بقیه قانون رو به من یادآوری میکنند یه دوستی دارم خیلی پسر خوب هیکلی ورزشکار مهربون ثروتمند کاری انسانی که استاد کسی ببینه واقعا باورش نمیشه یه آدم چقدر میتونه انرژی داشته باشه .چند روز پیش توی یه باغ بودیم داشت کار هرس انجام میداد یه جایی تو فایل قدم 10 جلسه تمرکز گفتید به گیاهانی نگاه کنید یه سری خانوم ها تو خونشون دارند و باهاشون حرف میزنند براشون اسم میزارند… ببینید چقدر سریع رشد میکنند و توضیح دادید دقیقا بعدش دوستم زنگ زد رفتیم باغشون داشت هرس میکرد یهو برگشت گفت قبول داری اصلن این درخت ها میفهمند همین که من هر روز میام بهشون میرسم و بهشون عشق میورزم تاثیر داره رو اینها و منم همین داستان گیاهای آپارتمانی رو براش گفتم گفت آره دقیقا مثل همین با اینکه این دوستم اصلن تو این فضا ها نیست ولی همون لحظه استاد مغزم میخواست از شدت ذوق منفجر بشه میخواستم از خوشحالی انقدر انرژی داشتم از همون درخته برم بالا واقعا این دوستم سالهاست با همدیگه هستیم اصلن یه آدم همه چیز تموم یه آدم فوق العاده هست اونهم همیشه منو تحسین میکنه اصلن فقط کافیه یه چیز مثبت تو من ببینه بارها noticeمیکنه اصلن هر چقدر از فوق العاده بودن این آدم بگم کمه.
10- یا اینکه یه سری الهامات درونی با چیزای ساده از ته قلبم فریاد میزنه مثلا وقتی فردی یه چیزی میگه که باور منفی هست یاد به من یاد آوری میکنه عه اینهم پس ذهن تو هست تغییرش بده ، یا کلی ایراد و چیز دیگه میفهمم که فقط به من کمک میکنم پیشرفت کنم اینهم از همون عبارت تاکیدی دومی تو جلسه دوم قدم نه گفتید همه به نفع من دارند کار میکنند تو کمتر از یکماه استاد این عبارات تاکیدی تکرارش با احساس خوب و منطق اوردن کاری با زندگی من کرد استاد دقیقا معجزه کرده هر روز داره معجزه های بزرگتر اتفاق میوفته که من با کمک خدای خودم خلقش میکنم عاشقتونم .
یا مثلاً یه مدتی هست رنگ سفید لامپ رو میبینم و یا هدایتی اصلن غروب خورشید رو میبینم یه حسی از درون بهم میگه آینده تو از این لامپ سفید تره ، زندگی تو درآینده پر از زر و طلاست به همین رنک غروب خورشید استاد از ته دلم فریاد میزنه از اون نداهای درونی که محکم و واصح میگه از همون هاست وقتی میگه قلبم باز میشه یا یه سری وقتا میخوایم بریم با خانواده و دوستام جایی یه چیزی از ته دلم گفته میشه که اونجا این اتفاق خوب میوفته و منم میگم به دوستام و خانواده میریم میبینیم دقیقا همون چیزی اتفاق افتاده که من گفتم استاد چند بار در مورد افزایش قیمت یه سری چیزا بهم گفته شده که اصلن دیوانه کننده هست نمیدونم چجوری توضیحش بدم هدایته دیگه.
استاد تا همینجا اومد عاشقتم یکی از بهترین کامنت هایی بود که تا الان نوشتم حس میکنم از خوشحالی اشکت در اومده عاشقتم خیلی نزدیکه اون روزی از نزدیک تو آمریکا ببینمت ️ از همینجا میبوسمت
سلام وقت همگی بخیر
استاد عباس منش
یادمو اون فایل اومد که گفتید هیچ وقت فامیلهاتون پشتتون نبودن و هیچ کس پشتتون در نیومده
منم توی روستایی هستم مثل شما همه طایفه ای هرکه تعداد مرداشون بیشتره و بیشتر درگیری ایجاد میکنن مورد توجه و تأیید بیشتر هستند تمسخر دیگران کار خیلی جالبی هست و اونی که بهتر و بیشتر تمسخر میکنه دوست داشتنی تر و عزیز تره و چون مردم میترسن توی جمع تمسخر بشن یا پشت سرشون حرف بزنن باهاشون درگیر یا بحث نمیکنن
بابا بزرگ من [پدرمادرم]ادم ترسویی بود
پدر خودم هم نه حامی و نه شهامتی داشت ولی شجاع تر از پدر بزرگم بود
من خداروشکر یه شش سالیه به فرکانس بهتری رفتم
ولی بخاطر اینکه همه 33سال عمرم فکر کروم نه فامیلی داریم نه طایفه ای نه برادری نه حامی انسانی
احساس های زیادی تجربه کردم
شرک
احساس ضعف
ترس
باج
احساس تنهایی
و الان هم احساس ترس با شنیدن حتی یک صدای جیغ بچه توی اون روستا منو مثل بید میلرزاند
احساس ترس نمیزاره لحظه ای از خانه باغ طبیعت آبوهوای کوه لذت ببرم
اینا باعثی میشه که دلیل موجه و به خودم اثبات کنم که من از این خونواده اومدم و ارزشمند و لایق رابطه نیستم
ضعیف
تو سری خور
باعث میشه گفتگوهای ذهنیم اینا باشه
الگوی تکراری دیگه ی زندگی من
توی زمینه رابطه
من توی یه خانواده ای بزرگ شدم که نه روابط با فامیل نه توی خونه رابطه درستی بود
پدر مادر و برادر بزرگم کنترل کننده شدید بودن
الان ازدواج کردم نزدیک به 4ساله به شدت خواهان برقراری رابطه خانوادگی و رفت و امد هستم
بعد از برقراری یکی رابطه
طولی نمیکشه شروع به ناسپاسی از رابطه بوجود اومده میشم
ذهن شروع میکنه به دنبال نکات منفی رابطه یا اونطرف میگرده
فکر میکنم دیده نمیشم
تایید نمشم
بهم ارزش نمیدن
با اینکه رابطه ای برقرار شده که بخاطرش خیلی خوشحال بودم اولش احساس نارضایتی و تنهایی باز سراغم میاد و کم کم کار به قهر و قطع رابطه میشه
عین پدرم نتونستم رابطه خوبی با خانواده همسرم داشته باشم
و
الگوی قهر
رو تکرار میکنم
فقط اینو میدونم که احساس بی ارزشی خوب نبودن عدم لیاقت خود کم بینی ترس و ضعف و شرک باعث این شرایط میشه برام
این احساس تنهایی شدید باعث میشه توی روابط زیر بار شرک میرفتم و تن به هر رابطه و شروع به باج دادن میکردم و هنوز هم توی بعضی زمینه ها خود کم بینی و مقایسه باعث احساس بی ارزشی و برتری دیگران میشه
از خدا قدرت عمل و اجرای چیزهایی که دارم رو مخام
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند!
سلام به استاد نازنینم، سلام به استاد شایسته که دلتنگ روی ماهش هستم و سلام به دوستانِ جان توحیدی دوستانی که ندیده عاشق روی ماهشون هستم … هرکدومشون تجلی تکه ای ازنور خدا
استاد عزیزم ،مبلغ دین حضرت ابراهیم ،عیدت مبارک جان دل
چه کسی رو دیدم از شما ابراهیمی تر؟چه کسی رو دیدم از شما توحیدی تر …؟
از پرستش ماه و ستاره و خورشید گذشتی …بت ها رو شکستی و آتشگاه زندگیت رو تبدیل به گلستان کردی …
ابراهیم کعبه ساخت و شما این سایت توحیدی…
سایتی که قرآن درش جاریه… سایتی که پر از نور خداونده
سایتی که تا خداوند لیاقت نده نمیشه واردش شد…
سایتی که برای من دقیقه به دقیقه گشتن توش …صلات و صلات….
من هنوز لیاقت نداشتم برم مکه… لیاقت نداشتم کنار خونه ی خدا نماز اقامه کنم ولی بیشتر از 5٠٠ روزه هر روز و هرروز تو این جهان مجازی توحیدی به خداوند نزدیکتر و نزدیکتر میشم ….
اینجا برای من کعبه ست…برام غار حراست …
خط به خط کامنتاش….صوت به صوت ویس هاش…تصویر به تصویر ویدئوهاش …کلمه به کلمه مقاله هاش…سوال و جواب های عقل کلش…. همش بوی بهشت میده … رنگ خدای قشششنگمه …
استاد من کجا و توحید کجا ؟ من کجا و عشق بازی با خدا کجا ؟کی اینارو یادم داد؟ کی یادم داد صبح چشم هامو با یادش باز کنم و شب به عشق خودش خوابم ببره …؟
استاد کی سعیده رو به اینجا رسونده که وقت نوشتن شکرگزاریش دفترش خیس اشک شه؟
من مدیونتم استاد ابراهیمی من …تا ابد …
من چی اسمتون رو بزارم به غیر از پیامبر زندگی من ….؟
استاد جانم ،براتون آرزوی خلیل الله ی دارم … کما اینکه همین الان هم رفیق خدایی… روی دوش خدایی …
من نور خدا رو از صدا و کلام شما میگیرم که نشده یک روز بگذره و من صداتون رو نشنوم و صورتتون رو نبینم….
استاد روز ها دفتر شکرگزاریم رو باز میکنم و زل میزنم به صفحه ی دفتر و به خودکار توی دستم و از خدا میپرسم از کجا شروع کنم ؟
برای آسمون آبی پر از ابرهای پنبه ای ازت سپاسگزاری کنم؟ یا برای سفتی زمین زیر پاهام؟
برای حرکت انگشت های دستم ازت ممنون باشم ؟یا برای سلول های خاکستری مغزم که دارند تلاش میکنند آگاهی های توی سرم رو به نوشتار دربیارن؟
برای اکسیژن توی هوا ازت ممنون باشم؟ یا برای دونه دونه نفس هایی که بی هیچ زحمت و رنجی برقرارند؟ یا که نه؟ برای تک تک سلول های ریه م که دارند در کسری از ثانیه اکسیژن رو تبادل میکنند تا من هنوز زنده باشم ؟
برای آرامش ته قلبم ازت سپاسگزاری کنم ؟ یا برای گره سینوسی دهلیزیش؟
گره ای که تو علم پزشکی میگن بهش گره ضربان ساز ،این گره باید بزنه تا نظم ضربان قلب برقرار شه…
به هر دلیلی اختلال ایجاد بشه،سریع بدن واکنش نشون میده
و اگر وایسه …شاید برای همیشه باید با زندگیت خداحافظی کنی…
خدایا ؟ نازنین من،فرمانروای من، اسمت رو گذاشتم
صاحبِ نظم ضربان قلبم …
سی ساله این قلب داره میزنه … سی ساله این گره داره مثل ساعت کار میکنه …
حتی برای یک روز ..نه یک ساعت …نه یک دقیقه ..نه نه …حتی یک دونه از میلیون میلیون ضربان قلبم،من چه نقشی داشتم ؟
من اگر تموم عمرم رو بشینم برای همین یک گره ازت سپاسگزاری کنم،بازم قلم و دفتر و مرکب کم میاد …
من چه جوری شکرت رو بگم؟ چه جوری بنده ی شکرگزارت باشم پروردگار من …؟
از دست و زبان که برآید؟کزعهده ی شکرت به درآید؟
استاد جان دلم، این همون سعیده ست که تا همین دوسال پیش ،یک مشت قرص های رنگارنگ زیر تخت خوابش میزاشت که نصف شبی جرات پیدا کنه به زندگیش پایان بده،همون سعیده ی تاریک افسرده ی درب داغون
هر روز و روز از خدا سپاسگزاری میکنم که من رو هدایت کرد به این سایت و این استاد و این مسیر ….
وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا.
ستایش ویژه خداست بر آنچه ما را بدان هدایت کرد و او را سپاس بر آنچه به ما ارزانی داشت
استاد …استاد جان ،میدونی از صبح چقدررر تلاش کردم برای نوشتن…؟
فرکانسم بالا نبود و مگه اجازه میداد ؟
ی بار وضو گرفتم و قرآن باز کردم و هدایت خواستم …آیات فوق العاده ای اومد …اومدم بنویسم دیدم نه دستم داره مینویسه …نه قلبم …
رهاش کردم …
ظهر رفتم باغ پدری ،یاد حمیدِحنیف افتادم که نشست روی زمین و طلب هدایت کرد…
رفتم ی گوشه ی باغ کنار رودخونه نشستم روی زمین …اسما الحسنی گوش کردم …
غرق شدم توی آسمون ابری و نسیم خنک و درختای باغ و محصولاتش …
گفتم اجازه میدی بنویسم …؟
نت گوشی رو باز کردم و زل زدم به کیبورد …
بازم نه ….
غروب شد …
ویلای عموم بودم توی یک روستای ییلاقی …وضو گرفتم رفتم توی یک اتاق تنها …
نشد ..نشد ..هدایت نمیومد …همش صدا میزدن…
انگار هنوز وقتش نبود …
گفتم سعیده تقلای چیو میکنی …؟
آروم باش …
تا اجازه نده نمیتونی بنویسی….
حالا الان … الان که ساعت ١١ شبه…الان که نشستم توی ماشین به سمت خونه…
الان داره میگه و من مینویسم …
من چه قدرتی دارم که بخوام تسلیم این نیرو نباشم …؟
که بخوام فرس وارد کنم واسه فعالیت تو این جهان توحیدی ….؟
استاد جانم بخاطر تموم پرحرفی هام منو ببخش که نمیدونی چه لذتی داره برای شما نوشتن….
میخوام برسم به سوالتون
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
اگر بخوام به این سوال دقیق جواب بدم باید برگردم به سعیده ی دوسال پیش که پر بود از الگوهای تکرار شونده در روابط
یک مشت انسانِ ضعیف حمایت خواه اون ور داستان
یک سعیده ی گنگستر آمِل که میخواست از همه حمایت کنه …
رفیقی که برای بار یک میلیونیوم شکست عشقی خورده و از سعیده حمایت میخواد
همکاری که همیشه مشکل شیفت داره و سعیده مشکلش رو حل میکنه
حقوق سعیده که همیشه خرج بقیه بود چون ارزشمندیش در قبال هدیه خریدن برای بقیه بود
عشقی که همیشه در هر زمینه ای درخواست حمایت داره و سعیده همیشه نفر اول توی صف کمک کردنه …
چرا ..؟
جواب ساده بود …
من به خودی خود ارزشمند نبودم ،ارزشمندی من گره خورده بود با حمایت از دیگران …
و این کد توی ذهن من …جهان اطراف من رو ساخته بود …
استاد خیلی وقته اون سعیده مرده …
من تونستم جهان اطرافم رو عالی بچینم …
تموم آدم هایی اطراف سعیده ی قبلی رو از زیر تیغ گذروندم و جای خالی گذاشتم برای جهان
تا انسان های درست ،هم فرکانس …هم مدار برام بفرسته …
تنها مشکل من …برمیگرده به همون فایل قبل …که الگوی تکرار شونده تو یک رابطه دارم میبینم که فهمیدم نباید احساساتی عمل کنم و برای تجربه ی زندگی بهشتی تو همین دنیا و ادامه در آخرت … پلن B رو بریزم ….
استاد ی جایی توی دوازده قدم شما میگید …آدم های احساساتی هم دیرتر از بقیه به خوشبختی میرسند و هم خوشبختی رو خیلی کوتاه تر از بقیه تجربه میکنند …
خیلی طول کشید تا بفهمم و درک کنم این جمله رو
و بالاخره به مرحله ی عمل برسونم ….
از خداوند درخواست هدایت میکنم …درخواست کمک …
لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ
یقیناً اگر پروردگارم مرا هدایت نکند بدون شک از گروه گمراهان خواهم بود.
استاد عزیزم …عشقی که به شما دارم …و سپاسگزاری من به کلمات نمیاد …
سرتون سلامت …نفستون حق…سایه تون مستدام …
هر ثانیه تون بهتر از یک ثانیه قبل…
دوستون دارم …
بی نهایت … بی نهایت …
قلب فراوان از شمال ایران تا شمال فلوریدا…
شاگرد کوچیک شما:سعیده
سعیده عزیزم سلام
مثل همیشه تحسینت می کنم که اینقدر شیوا و پر احساس می نویسی
کامنتاتو خیلی دوست دارم تو یکی از کامنتای قبلیت گفته بودی که تو مدرسه همیشه انشا ات خوب بوده
الان هم من وقتی کامنتاتو می خونم بنظرم میاد دارم یک انشای خیلی خوب می خونم
یکی از خواسته هام هم اینه که بتونم مثل شما بنویسم و احساسمو بخوبی بیان کنم
راست میگی برای منم اتفاق افتاده که میخوام کامنت بزارم نوت گوشیمو باز می کنم حتی (بنام خدا) رو هم بالای صفحه می نویسم ولی انگار چیزی به ذهنم نمیرسه! اون اوائل هی زور می زدم که هر جوری شده بنویسم… و معلومه که نتیجه رضایت بخش نبود الان دیگه صبر می کنم تا وقت مناسبش برسه
این جمله ات خیلی عمیق و قابل تأمل بود:
اون سعیده خیلی وقته مرده
یاد یه ماجرایی افتادم که چند روز پیش برام اتفاق افتاد هرچند که در ظاهر یه اتفاق معمولی و پیش پا افتاده بود ولی خیلی منو بفکر فرو برد
می خواستم چایی درست کنم کتری رو گذاشتم روی گاز و توی قوری هم چایی ریختم بعد که آب جوشید از کتری توی قوری آب ریختم و موقعی که می خواستم کتری رو بزارم سر جاش یه گوشه اش به قوری خورد و قوری برگشت و محتویاتش رو گاز پخش شد
من ناخودآگاه لبخند زدم و گفتم خیره انشالا
بعد بلا فاصله این موضوع بنظرم اومد که قبلاً وقتی یه چنین اتفاقی می افتاد من چقدر حرص می خوردم چقدر اعصابم خورد میشد
و متوجه شدم که
من چقدر تغییر کردم
چقدر شخصیتم و رفتارام عوض شده انگار یه آدم دیگه ای شدم
چقدر تکاملمو طی کردم
چقدر کنترل ذهنو تمرین کردم در چنین موقعیت هایی
که دیگه الان بدون نیاز به کنترل ذهن و خود بخود این شکلی رفتار می کنم
انگار همون طور که شما گفتی اون من قبلی مرده و یه من جدید متولد شده
و همه اینا رو از برکت وجود استاد تو زندگیمون داریم خدا رو بینهایت شکر
در پناه خدای مهربون و بخشنده شاد و سالم و خوشبخت و سعادتمند باشی و موفقیت هات هر روز بیشتر از دیروز باشه
سلام به فاطمه خانوم …دوست نازنینم …
ازینکه وقت ارزشمندت رو برام گذاشتی و نوشتی بی نهایت ازت سپاسگزارم
ممنونم ازتون برای تموم تحسینتون …و واقعا قلم شما هم بسیار شیوا و رساست برای من …
صحبت های زیبای شما،من رو یاد غزل زیبایی از مولانا انداخت که براتون مینویسم تا هممون استفاده کنیم ازش
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
سلام مامان گلم :)
این داستانی که گفتین در مورد ریختن محتویات قوری و لبخند زدن شما و اینکه گفتین خیره انشالا دقیقاً منو یاد صحنه ای انداخت که امروز صبح برام پیش اومد. دوش گرفته بودم و بعد لباس هامو پوشیدم و مرتب و تر تمیز داشتم توی آینه خودمو تحسین میکردم، بعد اومدم لوسیون بزنم به دستم و صورتم ولی تا یه فشار وارد کردم به پمپ ظرف که لوسیون ازش بیاد بیرون یکهو مثل فواره لوسیون زد بیرون و ریخت رو لباسم و اصلاً یه وضعی…بعد یه نگاه دوباره تو آینه به خودم کردم و لبخند زدم با آرامش و یاد این افتادم که اگر قبلاً بود چقدر حرص میخوردم…
خدایا شکرت که ما رو هدایت کردی!
الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا
سلام دختر نازنینم
خیلی ازت متشکرم که برام جواب نوشتی و از تجربه مشابه خودت گفتی
خدا رو شکر که همگی داریم تغییر می کنیم و شاهد تغییر شخصیتمون و نوع رفتارمون هستیم
یکی از سپاسگزاریهای همیشگی من از پروردگار مهربونم همینه که خودم و دخترام به این مسیر زیبا و پر خیر و برکت هدایت شدیم
خدا رو شکر که فارغ از غوغای دنیای بیرون از خودمون داریم رو باورامون کار می کنیم و دنیای زیبای خودمونو خلق می کنیم
در پناه رب العالمین هر روز بیشتر و بهتر از قبل شادی و سلامتی موفقیت و حال خوب رو تجربه کنی و رویاهاتو زندگی کنی
سلام فاطمه جان.
الان متوجه شدم شما مامانِ یاسمن جان هستین.
چقدر قشنگه که شما و دخترِ قشنگتون عضو سایت هستین و کامنت مینویسین.
تحسین برانگیز هستین که روی خودتون کار میکنین و در کنار هم تو این مسیر عالی رشد میکنین.
خدا حفظتون کنه.
منم با مامانم خیلی صحبت میکنیم، مخصوصا این اواخر بیشتر صحبت هامون انرژی خوب داره و در مورد رشد و بهبود هست، مامانم عضو سایت نیست ولی فایلهای استاد رو تو فلش براش ریختم و گوش میده.
برام خیلی جالب بود که اعضای یه خانواده تو سایت هستن، قبلا متوجه شدم سید علی خوشدل عزیز و عارفه جان و شکیبا جان که خانواده هستن عضو سایت هستن، الان هم شما و دختر عزیزتون یاسمن جان زمانی، که کامنت هاشو قبلا خونده بودم.
براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم در کنار عزیزانتون.
جالبه که چند دقیقه قبل کامنت شما برای خودم در پاسخ به پیام هامو دیدم و خوندم و سپاس گزارم از وقتی که گذاشتین و برام نوشتین.
الان هم هدایت شدم پاسخ بنویسم اینجا براتون.
خدای قشنگم، دوستت دارم و سپاس گزارتم فراوان.
سلام فاطمه جان
چقدر کامنتتون رو دوست دارم.
مثال کتری خیلی حقیقی و قابل درک هست، خیلی لذت بردم.
دقیقا منم اینطوری شدم، یه عالمه مثال ریز و درشت اومد تو ذهنم که بله، سمانه ی قبلی با جدید چقدر فرق کرده…
چقدر آروم تر شده.
چقدر با خودش و بیرون در صلح بیشتریه.
چقدر کمتر واکنش گرا هست و بهتر واکنش خلق میکنه.
چقدر جذابه که نتایج کار کردن روی خود، اینطوری به صورت صبر و آرامش و تامل تو لحظات زندگیم دارن ظاهر میشن.
خدا رو بی نهایت شاکرم.
از استاد بی نهایت سپاس گزارم.
از تک تک دوستانی که کامنت میذارن و راهگشا هستن سپاس گزارم.
تحسینتون میکنم برای پاسخی که برای سعیده جانِ خوش انرژی گذاشتین.
خدا رو خیلی شاکرم برای این سایتِ توحیدی و ارزشمند.
منم بارها شده خواستم بنویسم ولی نشده…
الان هدایتی اومدم و شروع کردم به نوشتن برای شما و تحسینتون برای آرامشتون، برای اون خیره گفتنتون تو ماجرای کتری قوری…
چقدر این عبارت معجزه میکنه:
الخیر فی ماوقع
هر چی پیش بیاد خیره، هر چی پیش بیاد به نفعِ منه، خیرِ من هست.
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام سمانه جانم
خیلی ازت ممنونم که برام نوشتی
چقدر احساس خوب بمن هدیه دادی
خدا رو شکر که کامنتم حس خوبی به شما داد
من هم تحسینت می کنم
که اینقدر خوب و زیبا نوشتی
تحسینت می کنم که اینطور خوب روی خودت کار می کنی
تحسینت می کنم که این همه نتایج خوب رو خلق کردی
عاشق این فضای کامنتها و به اشتراک گذاشتن تجربه ها و تبادل نظر با دوستانم هستم
خیلی هم ازش نتیجه گرفتم
خیلی به رشدم کمک می کنه
خدا رو شکر که همگی در پی پیشرفت خودمون هستیم
در پناه خدا زندگیت پر از خیر و برکت و سلامتی و شادی وموفقیت باشه
به نام خدای هدایتگرم.
سلام فاطمه جان.
سلام به همه ی دوستانِ عزیزِ هم فرکانسی و هم مدار.
ممنونم از پاسخی که با مهر برام نوشتین فاطمه جان.
اومدم تخصصی از شما تشکر کنم، تشکری ویژه:
اولین پاسخی که در سایت برای من اومد از طرف شما بود به تاریخِ 11 دی 1401، الان هم پاسخ شما به دستم رسیده که 11 تیر 1402 برام ارسال کردین.
برای من خیلی جالبه.
یه نشونه ی قشنگ تو کامنت های سایت برام محسوب میشه و جذابیت حرکت در این مسیر و ادامه دادنش.
سپاس گزارم که سخاوتمندانه برای من و بقیه ی بچه ها مینویسین و مهربونی رو پخش میکنین در این سایتِ توحیدی و دوست داشتنی.
سپاس گزارم ازتون برای اینکه تحسینم کردین.
بهترین ها برای شما، یاسمن جان و خانواده ی عزیزتون.
خدایا عاشقتم که منو هدایت میکنی هر لحظه
به نام خدایی که عاشقشم، به نام خدایی که عاشقمه
سلام فاطمه خانم عزیز و مهربان.
براتون دنیا دنیا آرامش و سلامتی و ثروت آرزو میکنم الان و هر زمانی که این پیکِ دوستی و حسِ خوب میرسه دستتون.
امروز صبح اتفاقی پیش اومد که یاد شما و این کامنتتون افتادم…
دفترها و وسایلم روی میز غذاخوری پهن بود به عادت اکثر اوقات و مینوشتم، یه لیوان آب هم آورده بودم که بخورم…
دستم خورد لیوان آب مفصل ریخت روی دفترم و میز و مداد و وسایلم…
واکنشم خلق شد: خِیره، آب روشنی هست…
دفترمو گذاشتم خشک شه جلوی پنجره.
با پارچه خشک کردم میز رو.
بدون هیچگونه اوقات تلخیِ رایجِ گذشته…
عاشقِ این لحظاتی هستم که خودم خلقشون میکنم و واکنش گرا نیستم.
عجب چیزی شدی سمانه، عاشقتم دختر.
ماچ به خودم، ماچ به خدا.
استاد جانم، بابت تک تک واکنش هایی که خلق میکنم خودم که تعدادشون هم داره بیشتر میشه، از شما سپاس گزارم.
استاد جانم، سید حسین عباس منش عزیز و دوست داشتنی، انسان صادق و توحیدی، بهترین الگوی من در حیطه ی مادیات و معنویات، سپاس گزارتونم ثانیه به ثانیه.
بی نهایت سپاس گزار خدا هستم که منو در مدار آگاهی قرار داد و تونستم این حس های شیرین رو تو زندگیم تجربه کنم در زمان حیاتم.
استاد شما همیشه میگین از نتایجمون با شما صحبت کنیم و شعار تکرار نکنیم…
اینکه سمانه خودش میدونه چقدر در لحظه سریع واکنش گرا بود و هست، اما این مدتی که متمرکزتر داره روی خودش کار میکنه با آگاهی های سایت و داره کم کم واکنش خلق میکنه، اینکه پله پله دارم جلو میام و یاد میگیرم، درکم بهتر میشه، مدارم عوض شده که خودم با پوست و گوشت و استخونم دارم حسش میکنم، اعتماد به نفس و عزت نفسم که بهبود پیدا کرده، درک بهترم نسبت به هدایت و تسلیم خدا بودن، افزایش شجاعت و جسارتم، بهبود باورهای چِغِر و بد بدنم در رابطه با ثروت و فراوانی، بهبود باورهام و ورودِ راحت ترِ ثروت به زندگیم، توجهم به زیبایی ها و ورودشون تو زندگیم، توجهم به تحسین و ورود تحسین به زندگیم، سلامتیم، آرامش عمیق و قلبیم، ورودم به مدار امنیت، بهبودِ ارتباطم با عزیزانم، بهبود کنترل ذهنم، تناسبِ اندامم، لذت بردنم از زندگی با هر چی که دارم الان، سپاس گزارتر شدنم به صورت قلبی و ارتباطِ قلبیِ عمیق تر با خدا و خیلی چیزهای دیگه…
این یعنی نتیجه، یعنی دارم ثمره ی بهبود باورهامو اندازه ی تلاش و کوششم میبینم و حس میکنم.
برای تک تک تغییرات و بهبودهام شاکر خدا هستم.
تحسین میکنم خودمو.
سپاس گزار شما هستم استاد جانم که سخاوتمندانه به اشتراک میذارین این همه اگاهیِ ناب و خالص و اصل رو.
حقیقتاً اون لیوان آبی که صبح ریخت روی میز روشنی بود و نور که واردِ زندگیم شد…
چند روز بود که نوشتنم تو سایت اتفاق نمیوفتاد، خوشحالم از دیروز دوباره سعادت پیدا کردم که بنویسم.
خدایا قلبِ من پیش تو گیره، کنارِ تو همه چی بی نظیره
عاشقتم خدا، بمبِ انرژیِ من، قربونت بره سمانه
سلام سمانه جونم
بینهایت ازت ممنونم که باز هم برام نوشتی خدا می دونه که چقدر خوشحال شدم وقتی که این (پیک دوستی و حس خوب) بدستم رسید و اون دوتای قبلش
خدا رو شکر که مامانت تو این مسیر همراهته و با هم در مورد رشد و و بهبود و موفقیت صحبت می کنید نعمت خیلی بزرگیه که تو خانواده کسی باشه که آدم بتونه راجع به این موضوعات باش گفتگو کنه
خدا رو شکر غیر از یاسمن دوتا دخترای دیگه ام نسیم و سمیه هم عضو سایتن و همگی تو این مسیر هستیم
سمانه جان منم قشنگ یادمه اون پاسخی که 11 دی ماه 1401 برای کامنت خوبت گذاشتم گفتی اولین پاسخ به کامنتات بوده و خودت هم اولین پاسخ درسایت رو در جواب پاسخ من نوشتی یادش بخیر
تحسینت می کنم برای این حجم کار کردنت روی خودت و برای واکنش زیبایی که موقع ریختن لیوان آب روی دفترت (که خیلی هم برات ارزشمند بوده) خلق کردی یه ماچ هم از طرف من روی گونه های زیبا و صورت خندونت
در آغوش پر مهر خدا هر روز موفقیت هات بیشتر و بیشتر بشه
سلام فاطمه خانم عزیز و دوست داشتنی.
دیشب ساعت 22:47 دقیقه دایره آبی رو دیدم و خوشحال شدم که پیام دارم از یکی از دوستانِ عزیزِ توحیدیم در این سایت پر محتوا.
خوشحالم کردین که برام نوشتین.
ماچتون خیلی بهم چسبید.
سلامتی و ثروت و آرامش فَوَران کنه تو ثانیه به ثانیه ی زندگیتون.
خدا رو شکر برای هم مسیر بودت شما و سه تا دخترهای گلتون در مسیر بهبود و رشد.
خدا رو شکر برای هم مسیری خودم و مامانم و اعضای خانواده ام در مسیر رشد و بهبود.
ممنونم که تحسینم کردین، گوارای وجودم شد.
در مورد دفتر یاد گذشته ام افتادم: قبلا اگه چیزی رو اشتباه مینوشتم یا کوچکترین لَکی روی دفتر میوفتاد اون صفحه رو میکندم تا نبینم اون اشتباه یا کثیفی رو، و دوباره مینوشتم. این از کمال گرایی ام میومد.
الان تبدیل به چیزی شدم که دیشب تو دفتری نوشتم که به واسطه آب ریختن روش کاملا صفحاتش کپلی و قلبمه سلمبه شده و ظاهری غیر نامتعارف پیدا کرده …
به راحتی مینوشتم دیشب، این تغییر رو تنوع دیدم و به زندگیم ادامه دادم.
این نتیجه برای من شگفت انگیزه، خیلی شاکر خدا هستم، خیلی شاکر استاد هستم و تک تک آموزش های ناب و خالصشون.
خدایا سپاس گزارم برای نعمت و ثروتِ ورودِ دوستانِ عالی و توحیدی به زندگیم.
سلام به سعیده عزیزم دوست خوب و هم فرکانسی ام
هر روز از دل نوشته های زیبات درس یا میگیرم،درس خضوع در مقابل پروردگار درس سپاسگزاری
منم از سلولهای خاکستری مغزت سپاسگزارم که اینگونه عاشقانه هات با پروردگار رو می نویسن،برای من که درس توحید و فروتنی رو بیاموزم
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
جانِ جانان ازت سپاسگزارم
سلام سعیده عزیز
قسمت اول کامنت شما که تشکر کرده بودید از استاد به من یاد آوری کرد که من هم بایستی عید رو به استاد تبریک میگفتم .استاد عزیزم مثل سعیده و هزاران نفر دیگه از اینکه توحید رو به ما یاد دادید،قرآن رو به ما یاد دادید،شکرگزاری وسپاسگزاری رو یادمون دادید،حال و احساس خوب رو یادمون دادید و….صمیمانه سپاسگزارم و امید دارم بهترینهای خدا در دنیا وآخرت نصیب شما بشه
سعیده عزیز سپاسگزارم که این مهم رو بهم یاد آوری کردید و برای شما هم آرزوی بهترینهای دنیا وآخرت دارم
سلام سعیده ی عزیز و دوست داشتنی که دل همه رو بردی با کامنتات… خیلی تکراریه که بگم چقدر خوب می نویسی… مرسی که انقدر کامنتات خوبه و به دل می شینه… نکته ی خیلی مهمی بود برام که منتظر هدایت خدای مهربون می مونی برای نوشتن کامنت. چون تو و بقول خودت حمید حنیف و خیلی بچه های دیگه که انننقدر کامنتاتون عالی و فوق العاده س نمی خواین فقط کامنت نوشته باشین. می خواین اون چیزی که خدای مهربون میگه بنویسین… اینجوری میشه که کامنتاتون انقدر درس توش هست.. واقعا مرسی که این نکنه رو یاداوری کردی بهم… مرسی که کامنت می ذاری… امیدوارم منم بزودی مدارم بالاتر بره و بتونم مثل شماها کامنت بذارم. البته که می دونم خیلی بهتر شدم و خدای مهربونم رو شاکرم که دارم تکاملم رو طی می کنم تو کامنت نوشتن. من تا 5-6 ماه پیش بندرت کامنت می ذاشتم. البته بیشتر دوره ها رو گوش می دادم و یه توجیه هم برا خودم داشتم کامنت نذارم اونم این بود که دوره ها رو با خواهرام و مامانم شریکی می خریدیم ولی همش از پروفایل خواهرم بود و می گفتم ولش کن حالا من بیام از پروفایل یاسی بنویسم سلام من سمیه م؟ بی خیال، فعلا همین که فایلا رو گوش بدم بسمه. و واقعا هم بسم بود چون فرکانسم در همون حد بود، فایلای زندگی در بهشتم فقط می دیدم اما چی می شد تا من یه کامنت بذارم… به مرور از دو ماهی یه کامنت، شد ماهی یکی، دوهفته ای یکی، هفته ای یه کامنت… فایلای نتایج رضای عزیز عطار روشن یه جرقه در من زد که «تو به این میگی کارکردن؟؟ خودتو مسخره کردی؟ به خودت بیا اینه تعهد اینه اراده برای تغییر… یاد بگیر و ببین که درست کار کنی چه نتیجه هایی می گیری…» خلاصه که کلی خجالت کشیدم و از اونجا استارت خورد و من سعی می کردم رو هر فایل یه کامنت بذارم… تو این مدت شاید دو سه تا کامنت دلی هم داشتم که موقع نوشتن وصل بودم…
حالا کامنت شما برام شد یه تلنگر که کامنت بنویس ولی نه هر کامنتی… بذار روح خدا در تو جریان داشته باشه وقتی می نویسی، بذار وصل شی به منبع و بنویس… بازم مرسی که انقدر زیبا و دلنشین می نویسی…
امیدوارم در پناه حق سالم و شاداب و ثروتمند باشی سعیده جان.
سمیه ی قششنگم سلااام بروی ماهت …
من چقدر خوشبخت و خرسندم ازینکه دوستان عزیزی دارم که همشون از یک خانواده هستند و چقددر شما برای الله عزیز بودید که همتون باهم به این مسیر شیرین هدایت شدید …
زندگی قشنگ توحیدی شما …آرزوی خیلی از ماهاست …
خداروصدهزااار مرتبه شکر برای این هم مداری خانواده باهم …
بینهایت از دریافت نقطه ی آبی شما خووشحال شدم …برای تموم تحسینت ازت سپاسگزارم که همش تجلی زیبایی های درون خودت بود …
بی نهایت دوستت دارم …و از خدا میخوام در بهترین زمان و مکان …روی ماه همتون رو ببینم …
به دستان قدرتمند پروردگار یکتا میسپارمتون … خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ
غرررق نووور باشید همیشه …
قلب فراااوااان
سلام سعیده ی عزیزم، چقدر عکس جدیدت رو دوست دارم یه نور و روشنی خاصی داره…
آره واقعا این نعمتیه که من هر صبح و شب براش خدای مهربونم رو شکر می گم. با اینکه من و خواهرام و مامانم تو سه تا کشور متفاوت هستیم ولی تقریبا روزی نیست که با اسکایپ باهم راجع به فایل جدید و فلان کامنت و جواب کامنت صحبت نکنیم. و البته که خیلی وقتا ذکر خیر دوستان شاگرد زرنگ و فرکانس بالا از جمله تو عزیز دوست داشتنی زیاد پیش میاد :)
از صمیم قلب از خدای مهربونم می خوام شرایطی فراهم کنه تا در بهترین زمان و بهترین مکان تو رو ببینم و کلی گپ بزنیم از قوانین و خدابندهای خدای مهربانترین. امیدوارم در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشی دختر توحیدی دوست داشتنی.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام و عرض ادب خدمت سعیده ی بی نظیر
چقدر پر احساس
چقدر قلم تون تواناست
به قلم سوگند
به اون حرف های از درونش متراود سوگند…
هر با که می نویسد فقط اشک میریزم
آفرین بر شما که همچون
نامتان خجسته و مبارکی.
مگه میشه سعیده بنو یسه
حمید عزیز بنویسه
دست به قلم نشد و از ش به راحتی گذشت.
اندازه اون حس قشنگت دوست دارم
خدا میدونه برای دیدار تک تک دوستان بیقرارم و لحظه شماری میکنم.
انرژی مثبت دادی.
حالتون عالی و متعالی
سایتون برقرار
به امید دیدار.
سلام آقای بساطیان عزیز
خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که همیشه این لطف و محبت شما،شامل حال این بنده ی کوچیکش هست
درواقع به قول استاد،شما نور و عشق و صلح و آرامش درون خودتون رو به ما ارزونی دارید …
قدردان هر نقطه ی آبی پر از مهرتون هستم بی نهایت …
همیشه غرق نور و عششق و مرحمت پروردگار باشید برادر عزیز توحیدی من
به امید دیدار شما در بهترین زمان و مکان
سلام سعیده عزیزم دوست هم فرکانسی ام
بسیار لذت بردم از متن و محتوای زیبای کامنت تون ، از این عشق بازی با خدا و باورهای توحیدی تون
تحسین میکنم رابطه عمیق تون رو با پروردگار جهان هستی، این روزها من هم مثل شما دارم سعی میکنم ارتباط عمیق تری با پروردگارم داشته باشم و روی بهبود شخصیت و بهبود مهارتهای فردی ام کار کنم ، در این مسیر خوندن کامنتهای دوستانی مثل شما آموزنده و کمک کننده است .
سپاس از کامنت زیباتون
سلام سعیده جانم!
دیروز که کامنت های مامانم رو میخوندم دیدم یکیش در جواب به کامنت شماست، کامنت مامانم رو خوندم و اتفاقاً موضوعی که به نظرم اومد رو در جوابش نوشتم، ولی فرصت نشد کامنت خودت رو بخونم…امروز کامنتت رو خوندم و دیدم که هر دومون عبارت “الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا” رو توی کامنتمون نوشتیم!! خیییلی برام جالب و شیرین بود…چقدر من عاشق این کلمه ی “هدایت” هستم و این روزا دارم باهاش زندگی میکنم به لطف خدا!
چه مناجات بی نظیری دوباره نوشتی دختر، لذذذذذت بردم و همراه تو اونا رو زمزمه کردم!
خیلی خوشحالم که توی مدت مناسبی با کار کردن روی خودت تونستی اطرافیانت رو اونجور که دوست داری بچینی!
دوسِت دارم سعیده ی نازنین و در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم :-*
سلام نازنننینمم …سلام بروووی ماهت
اگر بدوووونی چقددددر خووشحال شدم فهمیدم خانم سلیمی عزییز…مادر قشششنگ شماااست
از شمال ایران تااا توورنتووو شکلککک چششم قلللبی براتون …
خیلی دوستون داارم خیلی …
ازته قلبم میخوام…خداوند مادر عزیزم من رو هم به این مسیر شیرررین هدایت کنه زووودتر
الهی آمینننننن
خانواده ی قششنگتون رو به دستان قدرمند الله یکتا میسپارم…
غرق نووور باشید همیییشه
سلام سعیده جانم!
مرسی از ابراز احساسات قشنگت (چشمان قلبی)
آره من و مامانم و دو تا خواهرام هر سه تاییمون عضو سایت هستیم…باورت نمیشه چقدر هم راجع به شما و دوستان دیگه بین خودمون صحبت میکنیم…هی میگیم دیدی سعیده امروز فلان چیزو نوشته بود یا فلان حرف قشنگو زده بود…خیلی دوسِت داریم هممون (قلب)
انشاالله با این روند عالی که داری روی خودت کار میکنی اطرافیانت و عزیزانت هم مثل خودت جذب این مسیر شیرین میشن و باهم عشق میکنین از این مسیر!
من هنوز فرصت نکردم دو تا فایل آخر رو ببینم، روی فایل یکی مونده به آخر هم که دیدم کامنتت برتر شده و دارم لحظه شماری میکنم که بخونمش و ازش لذت ببرم مثل همیشه… اون طرف میبینمت عزیزم (چشمک)
سلام ودرود بر سعیده ی عزیز
لذت بردم از کامنتت
چقدر فوقالعاده نوشتین و چقدر قشنگ سپاسگذاری کردین و عجب رابطه ی خوبی با خدای مهربان دارین
جمله ای که از استاد گفتین مختص منه و خدارا شکر میکنم که از کامنت شما به این آگاهی هدایت شدم دقیقا آدمهای احساساتی دیرتر از بقیه به خوشبختی میرسند و هم خوشبختی را خیلی کوتاه تر از بقیه تجربه میکنن
و تنها با یاد خدا قلب ها آروم میگیره
سعیده ی عزیز شما بسیار خوش تیپ و زیبا هستین
خدا هر روز ب زیبایی و جذابیت شما بیافزاید
آروم شدم وقتی گفتی
اینجا برای من کعبست اینجا برای من غاز حراست
یعنی از همینجا میتونم دور خدام بگردم خواسته هام رو ازش بخوام – میتونم با خدای خودم خلوت کنم
انگار نوشتن و اشک از چشمان جاری شدن مرحله ای هست ک داریم ازش گذر میکنیم
مرحله ای یاد میگیریم حال خوب هم اشک را از چشمان جاری میکند
لطافت تو بر گر دون دی ب قلبم
گرمای شکر گذاری شما اینقدر ب دلم نشست ک قلب یخیم رو آب کرد و اجازه داد قلبم راحت بتپه
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشین
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام ودورود فراوان به سپیده عزیزم
سلام دختر توحیدی
سلام دختر غار حرا
سلام خواهر عزیزم
سلام قشنگم
سپیده جونم نمیدونی وقتی کامنتهاتو میخونم چقدر با تک تک سلول های بدنم احساس شعف الهی میکنم
منم هر بار که میام توسایت اکثرا از صبح که با عشق وارد سایت میشم اول ازخداوندو قرآن آسانش هدایت میطلبم و خودش بهم میگه
الله و اکبر چقدر با هم هم فرکانس هستیم
منم هر بار که میخوام کامنت بنویسم تا وقتش نشه و خودش اجازه نده یک کلمه هم نمیتونم بنویسم الله و اکبرررر
انصافاً که راست گفتی دختر توحیدی
منم اون الهام قبلم مرده خداروشکر ویک انسان جدید با نگاهی آگاهانه و ساده تر با قوانین خداوند متولد شده است.
جدیدا هر اتفاق به ظاهر بد میوفته با این دید که خیری دران هست نگاه میکنم و خدارو صدهزار مرتبه شکر که قطعا برام خیر میشود الهی شکرت
هر بار بچهها مثلاً کاری کردن که باید تمیز کاری میشده یا حتی خودم کاری انجام دادم به ظاهر بد انصافاً خیلی آرامتر و صبورتر از قبل بهش نگاه کردم و با حال بهتری کار را درست کرده ام و میبینم که این روزها چقدر بهترم شکر خدا چقدر آرومتر م
الهی صد هزار مرتبه شکررررررت
سعیده جانم چقدر آیات قرآن را به طرز شگفت انگیز بیان میکنی ومینویسی منم عاشق نوشتن کلام خدا به عربی در کامنتم هستم که معنیش راهم بنویسم ولی یا من بلد نیستم با گوشی بنویسم یا اینکه برنامه خاصی باید روی گوشی نصب بشه ؟
تا حالا هر چی هدایت خواستم در قرآن و کامنت نوشته ام فقط معنی آیات را نوشته ام باز هم خدارا شاکرم که دراین مسیر زیبا مرا هدایت کرده که اینچنین دوستانی توحیدی به سادگی واسانی داشته باشم و چقدر من لیاقت داشتم که اینچنین خداوند هدایتم کرده
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام ودورود فراوان به سپیده عزیزم
سلام دختر توحیدی
سلام دختر غار حرا
سلام خواهر عزیزم
سلام قشنگم
سعیده جونم نمیدونی وقتی کامنتهاتو میخونم چقدر با تک تک سلول های بدنم احساس شعف الهی میکنم
منم هر بار که میام توسایت اکثرا از صبح که با عشق وارد سایت میشم اول ازخداوندو قرآن آسانش هدایت میطلبم و خودش بهم میگه
الله و اکبر چقدر با هم هم فرکانس هستیم
منم هر بار که میخوام کامنت بنویسم تا وقتش نشه و خودش اجازه نده یک کلمه هم نمیتونم بنویسم الله و اکبرررر
انصافاً که راست گفتی دختر توحیدی
منم اون الهام قبلم مرده خداروشکر ویک انسان جدید با نگاهی آگاهانه و ساده تر با قوانین خداوند متولد شده است.
جدیدا هر اتفاق به ظاهر بد میوفته با این دید که خیری دران هست نگاه میکنم و خدارو صدهزار مرتبه شکر که قطعا برام خیر میشود الهی شکرت
هر بار بچهها مثلاً کاری کردن که باید تمیز کاری میشده یا حتی خودم کاری انجام دادم به ظاهر بد انصافاً خیلی آرامتر و صبورتر از قبل بهش نگاه کردم و با حال بهتری کار را درست کرده ام و میبینم که این روزها چقدر بهترم شکر خدا چقدر آرومتر م
الهی صد هزار مرتبه شکررررررت
سعیده جانم چقدر آیات قرآن را به طرز شگفت انگیز بیان میکنی ومینویسی منم عاشق نوشتن کلام خدا به عربی در کامنتم هستم که معنیش راهم بنویسم ولی یا من بلد نیستم با گوشی بنویسم یا اینکه برنامه خاصی باید روی گوشی نصب بشه ؟
تا حالا هر چی هدایت خواستم در قرآن و کامنت نوشته ام فقط معنی آیات را نوشته ام باز هم خدارا شاکرم که دراین مسیر زیبا مرا هدایت کرده که اینچنین دوستانی توحیدی به سادگی واسانی داشته باشم و چقدر من لیاقت داشتم که اینچنین خداوند هدایتم کرده
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
خیلی برام جالبه خیلیییییی
اینکه من یه مدته احساسمو خوب میکنم و با الهام از کتاب رویاهایی که رویا نیستند تمام تلاشمو میکنم دیدگاه های ذهنم رو به دیدگاه های روحم نزدیک کنم و در طی این فرایند خدا همواره منو داره هدایت میکنه و باورم نمیشه یه این قشنگی فایلی که مختص من هست و اونم پیدا کردن الگو در روابطم هست رو شما گذاشتید توی سایتتون.
یکی از حرفاتون خیلی به دل من نشست که گفته بودید وقتی همه چیزو بسپاری به خدا، اون خودش قوانین یه کشور رو تغییر میده تا تو به خواستت برسی و الان میبینم که خدا همه چیزو کنار هم جوری چیده که شما همچین فایلی رو بزارید و من این چنین روند رسیدن به خواستم پر سرعت تر و هموار تر بشه.
این اگه هدایت خدا نیست چیه؟ اگه مفهوم ایه ی “همه جهان رو مسخر تو کردیم” نیست پس چیه؟ این گذاشتن فایل توسط شما برای من معنیه نزدیک بودن خدا و هدایت همیشگیش رو داره.
خیلی خوشحالم خیلی سپاسگذارم از خدا خیلی متشکرم از خدا و هر روز با تمام وجودم اتصال همه ی ماها به همدیگه رو به عینه میبینم.
دوستتون دارم خیلی زیاد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد تحسین برانگیزم، خانم شایسته دوستداشتنی و دوستان نازنینم امیدوارم حالتون بینظیر و فوقالعاده باشه^^
سؤال: چه الگوهای تکرار شونده و ویژگی هایی درباره افرادی که در روابط، در زندگی من هستند وجود داره؟
الان که میخوام تجربیاتم رو بنویسم و الگوها رو بررسی کنم خیلی هیجان دارم و واقعا نمیدونم از کجا باید شروع کنم. استاد تا قبل از این سؤال شما اگر بهم میگفتند تو همون دختری هستی که زمانی روابطت رو محدود کرده بودی، با همه بد تا میکردی، رفتار مناسبی نداشتی چون نسبت به همه بدبین و بی اعتماد بودی و حتی با مادرت هم روابط نادلخواه و ناجالبی داشتی و یکی از آرزوهات این بوده که بتونی فقط یکم به مادرت نزدیک بشی، میگفتم مطمئنید که دارید درباره شخصیت من صحبت میکنید؟!!
اما وقتی شما درباره الگوهای تکرارشونده توضیح دادید استاد، از صبح تا حالا کلا ذهنم زیر و رو شده و داره شخم زده میشه و چندساعت با خودم داشتم صحبت میکردم درمورد این الگوها… و به یاد آوردم و هوشیارتر شدم نسبت به رفتار ها و باورهای ذهنی و کدهایی که قبلا داشتم و باعث نتایج و تجربه شرایط و موقعیت های نادلخواه و برخوردم با افراد میشد در مقایسه با کدهایی که الان در ذهنم توسط آموزههای شما و الگو قرار دادن شما در زندگیم جایگزین کردم و دارم نتایج و شرایط و موقعیت های عالی و برخوردهایی که با افراد دارم رو میبینم.
استاد از ویژگی های ثابت افرادی که در دایره ارتباطات من هستند، میتونم بگم همه این افراد فوقالعاده هستند و به طرز عجیبی در حیطه کاری خودشون بینظیر و تحسین برانگیز هستند و عاشق حیطه ای که درش فعالیت میکنند هستند و لذت میبرند، طوری که هروقت من کنارشون قرار میگیرم محاله که بهشون نگم یا توی ذهنم به این اعتراف نکنم که در این حیطه از این فرد فوقالعاده تر هم هست مگه؟ و اینکه چقدر سپاسگزارم که در زمان مناسبی با این افراد آشنا میشم و جزو شکرگزاری های هر روزه من هستند وجود این افراد.
اکثر این افراد استاد های من هستند، کسانی که میتونم مهارت ازشون یاد بگیرم حتی اگر سه چهار سال از من بزرگتر باشند اما واقعا با این مهارت و علمی که در حیطه کاری شون دارند من رو که واقعا به تحسین وا میدارند! حتی دوستان همسن خودم که در دایره ارتباطات نزدیک من هستند هم در این حیطه فوقالعاده هستند، یعنی در زمینه تحصیل از افراد تاپ، موفق و جزو نفرات برتر کلاس و مدرسه و مورد توجه اساتید قرار میگیرند و همیشه همه ما رو کنار هم قرار میدن.
از ویژگی های دیگه این افراد اینکه چقدر انسان های شریف، صالح، صادق، درست، سالم و دوستداشتنی هستند و رفتارهای محترمانه و شخصیت قابل احترامی برای من دارند که فقط ازشون درس یاد میگیرم و به خودم این نوع رفتارها رو یادآوری میکنم. و فقط خدا شاهده که هیچوقت این رفتارها و دیدن همچین انسان هایی برام تکراری نمیشه با اینکه در زندگی من هستند به عنوان دوست، خانواده یا دبیر یا حتی غریبه هایی که شاید فقط یکبار با هم برخورد کنیم اما هربار با دیدن شون، رفتارهاشون، شخصیت شون، مهارت هاشون و اینکه چقدر درجای درست خودشون هستند انقدر ذوق میکنم انقدر هیجانزده میشم و انقدر درموردشون تا چندین روز با خودم و مادرم صحبت میکنم و مینویسم که این درس رو از شما یاد گرفتم، سپاسگزاری میکنم که انگار اولین بار هست همچین افرادی رو میبینم!!(شاید باورتون نشه حتی همین الان با نوشتن درموردشون انقدر ذوق کردم و احساسم فوقالعاده شده که نمیتونم وصف کنم) و چقدر اعتماد به نفسم رو بالا برده، و انگار تبدیل به یک باور شده برام و خیالم از این بابت داره راحت میشه که تا زمانی که دارم روی خودم کار میکنم همیشه با بهترین افراد از لحاظ شخصیتی، رفتار و کاری در درست ترین زمان برخورد میکنم.
یکی دیگه از ویژگی های دیگه این افراد این هست که خیلی با خودشون در صلح هستند و به راحتی تحسین میکنند و ویژگی های مثبت دیگری رو بهشون میگن مثلا جدیدا که به کلاس پیانو میرم، جلسه دوم چقدر استادم از من تعریف کرد و تحسینم کرد بخاطر اینکه خیلی سریع نت ها و نت خوانی رو یاد گرفتم با اینکه هیچ بکگراند قبلی از موسیقی نداشتم، اما خیلی نرم و راحت نت ها رو میزنم و سؤال های خیلی خوبی میپرسم، و این یکی از ده ها تجربیاتم بوده که اینطور مورد تحسین واقع میشم.
جالبه که بگم در بین افراد خانواده و فامیل هم، این دیدی که من به افرادی که باهاشون در ارتباط هستم رو نسبت به من دارند چه زمان الگوبرداری چه زمان تحسین و چقدر محترمانه با من رفتار میکنند (دقیقا مثل آیینهای که جهان تمام رفتارهایی که دارم رو توسط افراد به سمت خودم منعکس میکنه)
استاد من در این باره خیلی فکر کردم که از کجا این تغییرات اتفاق افتاد و به قولی نقطه عطف روابطم محسوب میشه چون همونطور که اول دیدگاهم نوشتم اصلا همچین دختری نبودم و از الگوهای تکرارشونده گذشته من مواجه شدن با افراد تنها، منزوی، افسرده، ضعیف، بدون هدف و به دنبال احساس ترحم بود،، اما متوجه شدم تصمیم و اراده ای که برای تغییر شخصیتم داشتم و اولین قدمی که در این جهت برداشتم، نقطه عطف من در این حیطه بود یعنی درخواست کردنم و باور به اینکه افراد قابل اعتماد، صالح، درستکار، صادق و دوست داشتنی وجود دارند اما در زندگی من و در حوزه ارتباطات من نیستند. و وقتی اونها رو یکی یکی دیدم، درخواستم این بود که با همچین افرادی در ارتباط باشم..
یکی از دوستان نوشته بودن که دوست داشتن بهترین باشند در جمع دوستان شون و من هم وقتی فکر کردم دیدم آره منم یه زمانی الگوم این بوده که من بهترینِ اکیپ و گروه دوستانه خودمون باشم و بقیه دوستانم به خوبی من نباشند من این خواسته رو تجربه کردم و خوشحال هم بودم اما از زمانی به بعد یک سوال در ذهنم بود، اینکه چرا من با افراد ایدهآلی که در مدرسه و کلاس مون بودند دوست نزدیک نبودم؟ کسانی که از دید من همسطح و مطابق ایدهآل های من هم از لحاظ شخصیتی و هم درسی بودند؟! اونموقع از قوانین نمیدونستم، اینکه اگر میخوام در مدار برخورد با همچین افرادی قرار بگیرم باید اول از همه تغییر رو از خودم شروع کنم!
اینکه اول باید خودم طبق اون ایدهآل ها تغییر میکردم و شخصیتی که دوست داشتم دوستانم داشته باشند رو اول در خودم پرورش بدم و بشم نمونه فردی که میخواستم باهاشون دوستان صمیمی و روابط با کیفیت تجربه کنم، و شاید اگر کسی بهم اینها رو میگفت شاید نمیپذیرفتم! ولی وقتی با شما آشنا شدم و روابط شما رو در تمام ابعاد چه زمانی که با خانم شایسته هستید و چه زمانی که با دوستان آمریکایی تون هستید، دیدم یک محرک خیلی قوی برای حرکت من بود که دوست داشتم مثل شما باشم و زمینه ای شد برای پذیرش این موضوع که دختر خوب اشکال نداره اگر در جمع افرادی باشی که از تو بهتر هستند. یعنی یکی از ترس های من (بهتره بگیم ترمز ها) این بود که اون افراد و همکلاسی هایی که من باهاشون میخواستم رابطه دوستی نزدیکتری داشته باشم بهتر از من بودن و من میترسیدم از اینکه توی اون جمع دیگه بهترین نباشم!! (ترمز خنده داری هست مگه نه؟ اما خب واقعا همینطوری بود)
اما وقتی تصمیم به تغییر گرفتم و خواهان روابط با کیفیت با افراد با کیفیت شدم، دیگه دست از این کمالگرایی برداشتم و طرز تفکرم رو عوض کردم که آقا جان اتفاقا بودن در جمعی که از تو بهتر هستند خودش یه انگیزه هست که تو هم هر روز در حرکت باشی و برای اینکه از دیروز خودت بهتر باشی تلاش کنی و این یه فرصته که همگی با هم رشد کنید و بهتر بشید (مصداق چیزی که امسال در مدرسه تجربه کردم و به چشم برکاتش رو دیدم)
استاد دوسال پیش وقتی اولین بار از شما شنیدم که میگفتید “نیاز نیست شما کاری بکنید فقط روی خودتون کار کنید جهان خودش انسان های ناجالب رو از زندگیتون به راحتی بیرون میبره و افراد همفرکانس با شخصیت جدیدتون وارد زندگیتون میکنه”، من هیییچ ایدهای نداشتم و اصلا درک نمیکردم که شما چی میگید اصلا چطور جهان اینکار رو میکنه. اما وقتی به خودم و ایمانی که داشتم و رد پاهای شما، گفته هاتون رو با اینکه درک نمیکردم اما دنبال کردم و بدون چون و چرا عمل کردم بهشون نگاه میکنم، واقعا افتخار میکنم و نتایجش رو هم که دارم با عشق تجربه میکنم و در حیطه روابط واقعا از خودم راضی هستم که الگوهای تکرارشونده منفی گذشته درحال حاضر خیلیی نسبت به قبل کمتر شده و از طرفی آرزویی که یادم رفته بود قبلا داشتم که کمی رابطهام با مادرم بهتر بشه، الان به فراتر از اون رسیدم الان مادرم واقعا جای یک دوست صمیمی رو برام دارند، خیلی اوقات میخندیم، شوخی میکنیم، پیاده روی میریم، هدیه میخریم، از نکات مثبت همدیگه میگیم، لذت میبریم و چقدر ارتباطی که با هم داریم نزدیکتر و با احترام به تفاوت هامون شده و خیلی از این موضوع خوشحالم.
بخاطر وجود شما استاد عزیزم و دوستان فوقالعادهای که دارم سپاسگزارم.
سلام استاد عزیزم
خیلی سپاسگزارم برای این فایل فوق العاده
سوال این بود که
چه نوع افرادی رو در ارتباطاتمون جذب میکنیم؟آدم هایی با خصوصیات مشابه…
اول از ویژگی های مثبتشون بگم،چه در ارتباط با جنس مخالف و چه موافق معمولا افرادی رو جذب میکنم که انسان های متعهدی هستند و این واقعا عالیه…
_افراد خانواده دوستی هستند
حالا نکات مشترک منفی اون افراد:
_معمولا افرادی هستند که کمبود محبت دارن و وابسته میشن و دوست دارن که من تمام توجه ام به اونها باشه…
_از لحاظ مالی کمبود دارن.آدم های منفعلی نیستند اما باورهاشون درباره ی ثروت،مثل خوده من مشکل داره…
_معمولا آرامش ذهنی ندارد و یکجورایی جذب من میشن که من اون آرامش رو بهشون بدم…
_معمولا انسان های تنهایی هستند،حالا یا خودشون سمت کسی دیگه نمیرن و یا کسی سمتشون نمیاد
_از لحاظ سنی خیلی فاصله نداریم اما از لحاظ ذهنی بسیار بچه هستند و انگاری در کودکی بچگی نکردن و الان دراین سن میخوان اون انرژی رو تخلیه کنن…
دلیل جذب اینطور افراد رو استاد در این فایل متوجه شدم.
من انسانی بودم و هنوزم هستم البته خیلی کم شده این حس،که دوست داشتم به دیگران کمک کنم و یکجورایی وظیفه ی خودم میدونستم، برای همین انسان هایی هم جذب من میشدن که نیاز به کمک داشتن.
فکر میکردم که میتونم با حرفام روی بقیه تاثیر بزارم که زندگیشون رو بهتر کنن…
قبلا دوست داشتم که حرفای قشنگ بزنم بقیه بگن به به چقدر تو فهمیده ای،چقدر خوب صحبت میکنی و… دنبال توجه و جلب نظر دیگران بودم اما الان خداروشکر این حس درمن کم شده و دیگه اینطور فکر نمیکنم که من میتونم که زندگی دیگران رو تغییر بدم.
اینو فهمیدم که وظیفه ی من نیست که لقمه رو بزارم دهن بقیه،اونا باید خودشون دستشون رو دراز کنن و غذا بردارن…
چقددر که من پای حرفای منفی دیگران مشستم که بتونم بهشون کمک کنم و چقدر باورهامو خراب کردم. و معمولا همشون هم انسان هایی بودن که از منطقه ی امنشون بیرون نمیومدن و از تغییر میترسیدن و همیشه کارهای اشتباهشون رو تکرار میکردن.
سپاسگزارم استاد برای این آگاهی ها،خیلی خیلی خوشحال هستم که درباره ی این موضوع صحبت کردید و باعث شدید که ما خودمون رو کنکاش کنیم…
به نام خدا
ردپای 62
سلام استاد جان و دوستای خوبم
چند ده خط نوشتم و پاک کردم ،حتی نوشتن درباره اش هم برام سخته
تا یادم میاد همیشه تموم کننده روابط بودم ،چون روابط مانع اولویت هام میدونستم
مهم نیس رابطه با کی باشه با چه نسبتی
اصولا افراد تا یه سطحی صمیمی میکنم و بعد از اون روابط جوری پیش میبرم که جدی تر نشه ! و بعضا عقب نشینی میکردم
یا الگو تکرار شونده دیگه ،جذب آدمهای مثل خودم !مثلا افراد جویای تغییر که بعضا چالش های انسانی مانع ادامه مسیرشان میشه
چیزی که قبلا بودم با کوچیک ترین چالش بیخیال میشدم
یا آدم هایی که با سرعت خلاف جهت رود شنا میکنن ،به ظاهر واقعا پرتلاش اما بی ثمر
یه موضوع جالب و نگران کننده ای که بعد از آشنایی با سایت بهتر شد ،در رابطه با آقایون بود
به طرز عجیبی من مدام مرد هایی میدیدم یا میشنیدم از بقیه که بیکارن یا حقوق کمی دارن و از خانم هاشون پول میگرفتن یا علنا میگفتن که تو برو سر کار برای ما پول بیار ،اگه تو سر کار میرفتی وضع ما این نبود حتی دیدم به مادرشون هم میگن برو سرکار به من پول بده!!!!
یا تا یکم تو تنگنا میفتادن دستشون جلو بقیه دراز میکردن و به راحتی پول قرض میگرفتن و الکی خرجش میکردن
این عجیب ترین چیزی بود که بهش برخوردم و خلاف چیزی بود که بزرگ شده بودم
و یدفعه شاید 5،6 نفر دیدم که اینطوری زندگی میگذرونن
واقعا شانس آوردم وارد سایت شدم تا استاد الگو خوبی به عنوان یک مرد قرار بدم
چون کم کم داشت اثر سو میذاشت که نکنه همه مردا اینطوری باشن!!!
برام باور نکردنی بود که حالا فرقی نداره یک مرد یا یک زن خودش بندازه رو دوش اون یکی تازه طلبکارم باشه
حتی تو ذهنش همچین جمله ای بگذره یا بخواد برای راحتی خودش دیگران به زحمت بندازه و آنقدر راحت عزتش زیرپا بذاره
اما آمدم تو سایت و یه رابطه بینظیر دیدم که نه تنها دو نفر مستقل و همراه همن بلکه روابط عاشقانه دارن و هر دو تلاش میکنن
هیچ کدوم عزت نفسشون لگد مال نمیکنن و به جاش در راستا بهبود هم دیگه و خودشون تلاش میکنن و کاملا همسو همن
وقت میگذرونن با هم دیگه ،با نرمی حرف میزنن مسافرت میرن …
واقعا باورهای خوبی از روابط شما آموختم
الگو تکرار شونده دیگه از روابط برای من صمیمیت سریع و بعد فارغ شدن سریع !
مثلا من خیلی دوست داشتم در گذشته که یه دفعه حسابی صمیمی میشدیم و بعد انگار نه انگار که دوست بودیم!!کامل روابط رو به خاموشی میرفت
تو این ردپا قصد داشتم بیشتر الگو هارو به یاد بیارم و اصلا آگاه بشم چه الگوهای مخربی داشتم!
باز هم استاد و سوالات شاهکارش ….
در پناه خدا
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم و مریم بانوی محترم
استاد بی نهایت از شما سپاسگزارم بابت این فایل های خوب و عالی
الگوهای تکرار شونده در روابط
سوال
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط در زندگی شما است ؟
ویژگی بد
1.همینطور که در کامنت قبلی گفتم خیلی از افرادی که باهاشون دوست هستم یا کار میکنم افرادی سیگاری هستند
با اینکه من خودم اصلا سیگاری نیستم و از بوی سیگار بدم میاد این رو جدیدا فهمیدم
2. بعضی افراد باهام در تماس هستند که دوست دارن با من درد و دل کنند و از بدبختی هاشون بگن اما به لطف خدا با تکنیک های استاد یا میپیچونمشون و بازی رو دست میگیرم و یا اینکه اگر عزت نفس بالایی داشته باشم در اون زمان به طرف میگم که از بدبختی هات برام نگو میخواد ناراحت بهش میخواد نشه (البته من هم پیش میاد و نمیتونم کاری بکنم )
3. کمی تا قسمتی هم افراد ناسپاس سر راهم سبز میشن که خودم اصلا دوست ندارم این مورد رو با اینکه میبینم چقدر نعمت داره توی زندگیش و میگم خدایا با این همه نعمت چرا ناسپاس هست پس و این هم برمیگرده به خودم البته
ویژگی خوب
1.بسیار افرادی سر راه من قرار میگیرند که واقعا آدم های خوبی هستند و دوست دارن به من کمک کنند و همیشه از بچگی به لطف خدا آدم های خوبی وارد زندگیم شدند
2. خیلی از افراد به من اعتماد میکنند چون واقعا آدم معتمدی هستم و هر چیزی که باشه حس میکنم مال خودم هست و واقعا سعی میکنم امانت دار خوبی باشم
3. افرادی با من برخورد میکنند که آدم های درستکاری هستند به لطف خدا و در کار خودشون عالی و حرفه ای و از عزت نفس بالایی برخوردار هستند
4. جدیدا به لطف خدا دارم با آدم های مهمتر و بهتر و ثروتمند تر آشنا میشم و این رو حسش میکنم که دارم بهتر میشم به لطف خدا
5.به لطف خدا آدم های شادتری رو برخورد میکنم حتی یک رهگذر برای یک سوال معمولی که با خنده و روی خوش باهام برخورد میکنه
فعلا همین ها یادم اومد و الگو های منفی خیلی کمتر هست یا حداقل الان چیزی به ذهنم نمیرسه ولی در کل من خودم نسبت به قبل خودم خداروشکر خیلی بهتر شدم و خیلی کم مواد منفی رو تجربه میکنم
ممنونم استاد عزیزم بابت این فایل های بی نظیر و گرانبها خدا پشت و پناهت باشه
ومنمنونم از دوستان عزیزم بابت این کامنت های خوب و عالیشون