پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدایا من دنیای کوچکی دارم
که تو با بودنت بی انتهایش میکنی .
تو با معجزه های هر چند کوچک و ساده ی روز مره ام ، روزم را رنگین می کنی .
من عادت کردم به تو ، به معجزه های هر روزت ،و به این آرامش در دلم ،
خدایا ، می خواهم تو را از ته دل فریاد بزنم ،
آنقدر که چشمانم و دلم آکنده از مهرت شوند
خدایا به تو توکل میکنم
حس داشتنت پناهگاهی میشود
همیشگی در اوج سختی هایم
غرق ، غرورم میکند ، خدایا شکرت که هستی …
استاد عزیزم بسی واقعا شایسته است به پاس تلاش و زحمات مستمر شما
در راستای پیشرفت همه جانبه و با فایل های زیبا و تاثیر گذارتون، نهایت سپاس و قدر دانی رو دارم ….
تشکر ما رو بپذیر
سلام دارم خدمت استاد و خانم شایسته
و تمام دوستان فوق العاده وبی نظیرم
اول فایل تمام اتفاقات زندگی مون رو با افکار و باورها و کانون توجه همون چه بد و چه خوب به وجود میاد …
استاد من همون طور که توی کامنت قبل نوشتم چند وقتی هست مشتری خوب
ندارم (در موردیه نمونه کار نه همشون ) و الان که شما میگید دقیقا همین طور
میشه و من خودم این باور رو دارم .و بهش انرژی دادم و همون نو دریافت کردم .و هر سری به طریقی یا بی خیال کارشون میشن، یا وسط کار میگن نمیخایم و یا پشیمون میشن… ولی من الان که درست فکر میکنم و ذره بین نگاهمو قوی و زوم میکنم بله… منم که دارم با ترسم و یا با این نگاه که خدایا مشتری پشیمون نشه و یا خدایا بر نگرده
وکلی ترس و اضطراب و خوب طبق قانون
حال بد ، حال بدی بیشتری میاره
و هر جا که با ایمان و حال خوب و تشکر از خداوند متعال شروع کردم …نتیجه عالی شد … و میخام این ضعف رو روش کار کنم و هر روز و هر روز توش بهتر بشم
هر چه ما می کشیم از ترسه و منشا اون الکی و واهی هستش … و جلوی پیشرفت ما رو گرفته … و ماهم که با کوله باری از باورهای محدود و ترمز های وحشتناک (هم پایی و دستی ) مانع رسیدن ما به هدف مون میشن …
استاد بعضی موارد میبینی کار رو از صفر تا صد بلدی ولی بازم ترس داری و نجواهای شیطان ول کن نیست…
ولی من از اون سخت ترم و همشونو با توکل بر خدای مهربان و آموزش های استاد شکست میدم…
در پناه حق باشید
قدر دان محبت های شما هستیم
استاد گرامی و خانم شایسته
آرزوی موفقیت دارم برای تک تک دوستان هم دانشگاهیم.
خدایا من دنیای کوچکی دارم
که تو با بودنت بی انتهایش میکنی .
تو با معجزه های هر چند کوچک و ساده ی روز مره ام ، روزم را رنگین می کنی .
من عادت کردم به تو ، به معجزه های هر روزت ،و به این آرامش در دلم ،
خدایا ، می خواهم تو را از ته دل فریاد بزنم ،
آنقدر که چشمانم و دلم آکنده از مهرت شوند
خدایا به تو توکل میکنم
حس داشتنت پناهگاهی میشود
همیشگی در اوج سختی هایم
غرق ، غرورم میکند ، خدایا شکرت که هستی …
عالییی عالیییی
سلام بر سید عزیز
سپاسگزار شما بابت این گفتگوییه زیبا ودلنشینتون با پرودگار عالمیان
واقعا من لذت بردم
برای شما ارزوی سعادت وخوشبختی در دو دنیا رو دارم
بنام الله مهربان
سلام دارم خدمت خواهر و دوست ارزشمندم مریم عزیز و دوست داشتنی
مرسی که برام نوشتید و نقطه ی آبی شما رو دریافت کردم. منم خوشحال شدم که شما لذت بردید.
دست تمام دوستان رو به گرمی میفشارم. وبا تمام و جود و تک تک سلول های بدنم از شون تشکر میکنم . خداوند رو شاکرم برای وجود شما…
فرشته ی عاشق مریم بی نهایت
اندازه ی حس قشنگت دوست دارم.
خوشحالم که در یک مسیر داریم حرکت میکنیم .
علم و تقوا داشته باش
و خود رو برای مسیری که خداوند برات مهیا ساخته آماده ساز.
امضای الله مهربان
پای تک تک آرزوهات.
مریم توحیدی و موحد.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی گلم و دوستان خوبم
سپاسگزار خداوندم که چنین استاد بینظیری دارم و گفتارش اینقدر خالصانه و ناب هست که در اعماق وجودم نفوذ می کنه
من همیشه این باور رو داشتم که همین طوری که خودم سعی می کنم که درستکار باشم همه جا آدمای درستکار پیدا میشن بر خلاف نظر اکثریت مردم از جمله همسر خودم که بمن میگه چقدر ساده ای تو مردمو نمی شناسی
و اتفاقاً(البته که اتفاقی نیست و بخاطر باورهای منه) در اکثر مواقع با افرادی مواجه میشم که درستکارن نمیخوان سوء استفاده کنن
مثلاً یادمه چند سال پیش که می خواستیم خونه قدیمی خودمونو بفروشیم باید برای گرفتن پایان کار و مجوز های دیگه که الان یادم نیست به شهرداری مراجعه می کردیم و چون همسرم مأموریت خارج از کشور بود قرار شد من این کارو انجام بدم از همه کس هم می شنیدم و کلاً اکثریت اعتقادشون بر این بود که (توی شهرداری هیچکس بدون رشوه گرفتن کاری انجام نمیده)
و من چندین بار به شهرداری رفتم و با افراد مختلف مواجه شدم که همگی کارشونو درست انجام دادن و هیچ کدوم توقع باصطلاح زیر میزی و یا شیرینی از من نداشتند
یه موضوع دیگه که قبلاً زیاد برام پیش میامد این بود که می دیدم تقریباً با هر کسی از اطرافیان و نزدیکانم و افراد فامیل صحبت می کنم راجع به ناملایمات و مشکلات حرف می زنه و گله و شکایت می کنه
ولی بعد از این مدتی که دارم رو خودم کار می کنم باورامو اصلاح می کنم و کلاً نگرشم به دنیا مثبت شده و زیبا بین شدم بوضوح می بینم که همون آدما نسبت به قبل چقدر تغییر کردن و رفتار متفاوتی از خودشون نشون میدن
یادمه اولین بار که خیلی واضح و آشکار متوجه این تغییر وضعیت شدم زمستون سال گذشته بود که خواهر همسرم فوت کرده بود و ما برای شرکت در مراسمش دو روزی به شهرستان رفتیم. تقریباً دو سال بود که بخاطر قضایای پندمیک رفت و آمد نمی کردیم و کسی رو از نزدیکان و فامیل ندیده بودم و در اونجا با اینکه مراسم ختم و باصطلاح عزا بود ولی بطرز عجیبی دیدم که چقدر همه حالشون بهتره خیلیاشون خونه خریدن خیلیاشون ماشین خریدن بعضیاشون ماشین خارجی خریدن کمتر از مسائل و مشکلات صحبت می کنن و یه جورایی سپاسگزار تر شدن
و این ماجرا همینطور ادامه داره با هر کدوم از خواهر ها و برادرهام و بقیه که صحبت میکنیم بطور مشخص احساس می کنم افکارشون بهتر شده و بیشتر راجع به موضوعات مثبت صحبت می کنن
یه مورد دیگه از الگوهای تکرار شونده که در گذشته تو روابط با همسرم داشتم بحثهای گاه و بیگاهی بود که با هم داشتیم و اکثراً درباره ایراد هایی بود که من از بعضی از رفتارهای ایشون می گرفتم و بعد که فهمیدم من با توجه کردن زیاد به بعضی از ویژگیهاش که از نظر من جالب نیست خودم این اتفاقات رو به زندگیم دعوت می کنم، سعی کردم رفتار و باورمو اصلاح کنم به این شکل که اخلاق و رفتار های خوبشو که کم هم نیستن بیشتر ببینم و تحسینش کنم و اصلاً راجع به ایرادهاش توجه و صحبت نکنم…و خدا رو شکر این بحثها نزدیک به صفر رسیده در حال حاضر
یه مورد دیگه هم که یادم اومد اینه که من اغلب با افرادی که در ارتباط هستم متوجه میشم که کاملاً بمن اهمیت میدن و مورد احترامشون هستم
تا اینجا این چند مورد به ذهنم اومد و نوشتم
و چقدر خدا رو شکر کردم که کار کردنم روی خودم داره نتیجه میده و باورام و شخصیتم داره تغییر می کنه
خدا رو شکر که بینهایت می تونیم خودمونو بهبود بدیم و این مسیر انتهایی نداره
در پناه رب العالمین همگی در این مسیر به موفقیت های عالی و روز افزون برسیم
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان ارزشمندم
خدایا ازت سپاسگزارم که لایق دریافت این آگاهی های ارزشمند هستم
من یه آدمی بودم که همیشه میخواستم حلال مسائل دیگران باشم
هرکسی هرکاری داشت به من میگفت
این مورد از وقتی کم سن و سال بودم با من بود و تا همین چند وقت پیش قبل از اینکه دوره حل مسائل رو بخرم و بفهمم ایرادم کجاست با من بود
از پدر و مادر و گرفته تا همسایه و دوست و آشنا هرکسی هر کاری داشت به من میگفت
طرف میگفت امروز میخوام برم فلان جا بچه ام رو میارم تو نگه دار
میخوام برم خرید کنم تنهام تو بیا که تنها نباشم
تو بیا برو بانک پولهام و بزار تو حساب
میخواب اسباب کشی کنم بیا
میخوام نذری بپزم بیا
میخوام خونه تکونی کنم بیا
و……….
چند سال پیش یادمه همسایه مون تلوزیونش خراب میشد و هرروز به من زنگ میزد میگفت بیا درست کن
میرفتم درست میکردم دوباره فرداش میگفت اشتباه زدم خراب شد بیا درست کن
انقدر گفت انقدر هرروز میرفتم خسته شدم آخر گفتم دیگه نمیام خودت یاد بگیر دیگه خرابش نکنی
یعنی بعضی وقتا عزت نفس نداری ولی انقدر اذیت میشی و میرسی به تهش که مجبوری عزت نفس داشته باشی
پس بهتره از همون اول این عزت نفس و تو خودت بسازی که تایم و انرژیت و هدر ندی
یه سال تابستون بعد از اینکه امتحانتم تو دوره راهنمایی تموم شد یکی از فامیلامون میخواست تو تابستون بره سرکار به من گفت بیا خونه ما بچه ام رو نگه دار من راحت برم سرکار بچه ام تورو خیلی دوست داره فقط با تو میمونه
بعد من دوست نداشتم برم ولی میگفتم زشته دیگه نرم
بعد کل تابستون رفتم خونشون موندم
استاد دیگه ببینید این حلال مسائل دیگران بودن از چه سنی با من بوده
و چقدر تو درو دیوار بودم
و چقدر در من ریشه عمیق داشت
و جالب اینجاست من اصلا نمیدونستم این بده فکر میکردم این خوبه
انقدر که شنیده بودم میگفتن ثواب داره
انقدر که شنیده بودم که باید دست دیگران رو بگیری باید کمکشون کنی و بعد میری تو بهشت
عیب نداره در عوض خدا اون دنیا بهت پاداش میده
حتی خیلی از جاها از اهداف خودم زدم به خاطر دیگران
حتی خیلی از جاها مثلا پدرم یا مادرم بهم میگفتن فلانی کار داره تو برو براش انجام بده یعنی اون درخواست برای خودشون هم نبود برای دیگران بود
و جالب اینجاست همه از من درخواست میکردن ولی من هرگز از کسی درخواست نمیکردم و روم نمیشد
با دوره حل مسائل تازه فهمیدم من این ایراد و دارم و باید روش کار کنم
وقتی تصمیم گرفتم برطرفش کنم به درخواست هایی که ازم میشد میگفتم نه
طرف زنگ زد گفت میخوام برم خرید تنهام میای ؟ گفتم نه
مادرم زنگ زد میای فلان چیز و ازم بگیری ببری برای فلانی ؟ گفتم نه
بهم زنگ میزدن میخوام برم مهمونی تنهایی روم نمیشه تو باهام میای؟ گفتم نه
پول قرض میخوام داری بهم بدی؟ گفتم نه
برای فلانی تولد گرفتم میخوام سورپرایزش کنم میای؟ گفتم نه چون برای خودم نبود برای اونی بود که میخواست سورپرایز بشه
میخواید برید مسافرت ما هم بیام ؟ گفتم نه
میری برام فلان چیز و بخری بیاری بهم بدی؟ گفتم نه
حالا خیلی هم برام راحت نبود که بگم نه ولی گفتم باید بتونی بگی نه
حتی من از وقتی ازدواج کرده بودم هیچ سال عید با همسرم نمیرفتیم مسافرت
چون باید میرفتیم دید و بازدید عید و چون پدرم ناراحت نشه که ما نمیایم چون مادربزرگم ناراحت نشه که عید بوده ولی ما نرفتیم دیدنش من برخلاف میل خودم میرفتم مهمونی
عید امسال به همسرم گفتم از روز اول بریم مسافرت
رفتیم و من اون مدت کار کردم رو دوره حل مسائل و رو خودم
بعدش که من میگفتم نه
دیگه کم کم دیدم شرایطی پیش اومد که کسی ازم درخواست نمیکنه
انگار کسی من و یادش نبود
دیدم چقدر من وقت دارم به اهدافم فکر کنم
دیدم چقدر تمرکز دارم برای اهداف خودم برای کسب و کارم
چقدر انرژی دارم که میتونم بزارم برای کارهای خودم
حتی بعضی وقتا ذهنم نجوا میکرد که نکنه از اون ور بوم بیفتی به همه داری میگی نه ؟
گفتم یه عمر اونطوری زندگی کردم خدا بهم پاداش که نداد هیچ
زندگی من و شخصیت من هرروز داغون تر شد
حالا میخوام به روش خودم زندگی کنم
میخوام برای خودم ارزش قائل باشم
میخوام وقتم رو برای خودم استفاده کنم
تو دوره حل مسائل وقتی به سوالات جواب میدادم خیلی برام درد داشت که ببینم بابا من خودم و وقف دیگران کردم
ولی
همیشه کادوی خوب برای یکی دیگه بود
همیشه عیدی بهتر برای یکی دیگه بود
همیشه غذای خوب برای یکی دیگه بود
همیشه رستوران رفتن و گردش و تفریح رفتن با یکی دیگه بود
همیشه همه چیزای خوب برای دیگران بود
و پذیرفتن این خیلی درد داشت ولی واقعیت بود
نهایتا میگفتن به به
چه دختر خوبی
چه عروس خوبی
چه نوه خوبی
چه خواهر خوبی
چه همسر خوبی
چه دوست خوبی
چه آدم خوبی
آفرین چقدر تو با معرفتی
چقدر کمک میکنی
چقدر به فکر دیگرانی
نهایت این بود نه تنها پاداشی در کار نبود بلکه مسائل و مشکلات بیشتری وارد زندگی من میشد
استاد اصلا هیچ کسی اینا رو به من یاد نداده بود
اصلا نگفته بودن اینا بده اینا ایراده گفته بودن اینا خوبه ایول آفرین
ازتون هرچقدر قدردانی کنم برای آموزشهاتون کمه
فقط میدونم خداوند هزاران برابر خیر و برکتش رو وارد زندگیتون میکنه
حالا این سوال ؟
در ارتباطاتم چه افرادی رو جذب میکردم؟
صد در صد افرادی که نیازمند کمک بودن
حتی شاید در کل افراد مستقلی بودن افراد قوی بودن
ولی به من میرسیدن نیازمند کمک بودن
حالا الان که من تغییر کردم که البته میدونم چون این پاشنه آشیلم بود باید همیشه روش کار کنم
الان رفتار آدم ها با من تغییر کرده
الان احترام به من بیشتر شده
الان ارزش قائل شدن برام بیشتر شده
الان ازم درخواستی نمیشه چون میدونن کار دارم هدف دارم
خدارو شکر میکنم به خاطر آگاهی های زندگی ساز که استاد بهمون آموزش میدن
و استاد جان من تو فایل قبلی که سوال پرسیدین فکر کردم فقط الگوی تکرار شونده در مورد درآمدم بود
ولی تو این فایل که شما مثال زدین یادم افتاد
من خیلی وسایل شخصیم خراب میشه
یعنی مثلا عینک دودی میخرم یه شرایطی پیش میاد ناخودآگاه دستش کج میشه
یا مثلا هندذفری میخرم یه اتفاقی براش میفته خراب میشه
این الگو خیلی تکرار میشه و میدونم به خاطر احساس عدم لیاقت هست که در وجود من هست
چون این احساس عدم لیاقت رو با همین فایلهای اخیر تو خودم پیدا کردم
حتی همین تکرار الگوی خالی شدن حسابم هم که تو کامنت قبلیم گفتم به احساس عدم لیاقتم برمیگرده
یا فکر کردم دیدم این احساس بیعرضه بودن و توانایی نداشتن هم در وجودم هست
و دقیقا یه شرایطی پیش میمومد و یه خراب کاری هایی میکردم که جهان بهم ثابت میکرد ببین تو بی
عرضه ای
ببین از پس هیچ کاری درست برنمیای
اینم دارم روش کار میکنم که درستش کنم
و اتفاقا تو جلسه 1 دوره حل مسائل دیشب یه کامنت نوشتم و توضیح دادم که
جاروبرقی خونمون خراب شده بود و خودم بدون کمک همسرم درستش کردم که به خودم ثابت کنم من توانایی انجام هر کاری رو دارم حتی اگه یه کار به ظاهر مردونه باشه
استاد شما راست میگین خودتون و بشناسین با خودتون رو راست باشیین به الگوهای تکراری تو زندگیتون نگاه کنید
این اصلا به این معنی نیست که من دارم تمرکز میکنم رو نکات منفی
نه
بلکه من باید بفهمم ایرادم کجاست و حلش کنم دیگه
نمیخوام خودم و گول بزنم که
مثلا من فهمیدم که من تو تحویل کارا به مشتری بدقولی میکنم
کاراشون و دیر تحویل میدم البته الان خیلی بهتر شدم و این اتفاق کمتر میفته نسبت به قبل
ولی بازم هرچی میخوام سعی کنم که به موقع کارها رو تحویل بدم یه شرایطی پیش میاد که کارا عقب میفته
و اینم باید درستش کنم
و الان دارم نگاه میکنم میبینم خودم الان چند وقته یه کیف سفارش دادم و قرار بود تا وسطای خرداد آماده بشه ولی هنوز آماده نشده
یعنی من این رفتار و دارم و نسبت به کارهای دیگران
و همین رفتار در رابطه با خودم تکرار میشه
یا مثلا این دقیقا تو ذهن من برنامه ریزی شده که نمیتونم صبح زود بیدار شم
یه مدت خوب میشم مثلا ساعت صبح 6 یا حتی 5 صبح بیدار میشم ولی بعد از یه مدت دوباره برمیگردم به حالت قبل و نمیتونم بیدار شم
اینم از مثالهای خودتون فهمیدم
یا مثلا یه مدت ورزش میکنم دوباره ولش میکنم
یا یه آموزشی میبینم نصفه رهاش میکنم
در کل این عادت و دارم که کارهام و نصفه رها میکنم یا یه کار و به طور مستمر انجام نمیدم
یا کارهام و پشت گوش میندازم
میدونم ریشه تمام این مسائل برمیگرده به عزت نفس
من باید رو عزت نفسم کار کنم
نداشتن عزت نفس بزرگترین پاشنه آشیل منه
استاد و خانوم شایسته عزیزم و دوستان خوبم عاشقتونم
در پناه خدا باشید
استاد عزیزم سپاسگزارم برای تمام فایل ها ی ارزشمندتون که سخاوتمندانه دراختیار ماقرار میدین
این سه فایل جدید خیلی باارزش هستن اگه بتونیم درعمل نشون بدیم وخوب کارکنیم
من همین چندروز پیش که وقت ازمایش سونوگرافی بود که باید میرفتم تابررسی بشم
تونوبت نشسته بودم که یه لحظه گفتم الان من نباید این جاباشم من که دارم روی خودم کارمیکنم پس چرا باید هرچند وقت یکبار وقتم رواینجورجاها هدر بدم که شکر خدا وقتی اومدم سایت دیدم فایل جدید الگو های تکرار شونده گفتم همینه دقیقن پاسخ سوالم بود که درزمان مناسب داده شد
بسیار سپاسگزارم برای این همزمانی
درمورد الگوهای تکرار شونده من چه باورهایی درموردسلامتی دارم که باید مجبور بشم هرچندیک بار باید برم دکتر باید روی باورهای سلامتی کار کنم
درمورد روابط همیشه باافرادی روبه رو میشدم که یادرمورد بیماریهاشون بامن صحبت میکردن یادرمورد ناراحتی ها وغم وغصه هاشون ومیگفتن که همه مریض هستندوگرفتاری دارن
منم هربار پیش خودم فک میکردم که من با حال خوش واحساس خوب پیش اینا میرم ولی هربار این حرف ها بین ما تکرار میشدومن مینشستم پیششون تا خوب بارشون رو روی من خالی کننن وبگن دلمون باز شد چه خوب شد اومدی توخیلی خوبی ومهربون
ومن باکلی حس خراب میومدم خونه ومیگفتم خدایا چرا دوباره این طوری شد ولی شکر خدابااین اگاهی های جدید فهمیدم ناخوداگاهم باورهایی دارم که این اتفاقات رودارم جذب میکنم
حس ترحم دلسوزی،حال خوب کن همه،وظیفه دونستن خودم که باید به همه کمک کنم تاشاید یکی بگه این واقعن خیلی خوبه عروس خوبیه دختر خوبیه مادر خوبیه وعزت نفس پایینم ونظر دیگران برام مهم بوده که درموردم چی فک میکننن
استاد عزیزم مثل یه حوض به ظاهر ارام بودم که بااین فایل کلی ناخالصی اومد روش ومن باید کلی روی خودم کار کنم تا دوباره ارام بشم وبفهمم علت این الگوهای تکرار شونده چیه
از صمیم قلبم سپاسگزارتون هستم که هرلحظه به فکر ماهستیدوکمک میکنید تابتونیم هرروز بهترازدیروزمان باشیم .درمورد راهکارهای این الگوهای تکرار شونده هم فایل بزارید
استاد عزیز و خانواده ی عباسمنشی من سلام
استاد بسیار خدارو سپاسگزارم که من ب مسیر این خانواده ، مسیر خودش،
اهدنا صراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
هدایت کرد
با گوش دادن ب فایل ارزشمندتون و خوندن چندین و چند کامنت با ارزش دوستان
۴ تا از الگوهای داغونم برام چشمک زدن ( البته الگوهای دیگه هم از زندگی اطرافیانم برام روشن شد ولی فقط مال خودم اینجا میکم)
اولین الگوی خرابم
هر شاگردی که برای اموزش با من کلاس برمیداشت و برمیداره
نقد همون اول هزینه جلسات پرداخت نمیکنه
یعنی وقتی 5 جلسه ب پایان رسید هزینه رو میده
با اینکه میبینم
طرف هزینه کلاس دیگه فرزندش
زودتر و اول پرداخت میکنه
یا خرجهای دیگه میکنن ولی میگن توان پرداخت هزینه کلاسم اون اول ندارن
یا مثلا میگن وسعمون ب پرداخت سه جلسه یا دو حلسه در هفته نمیرسه و فقط ی جلسه کلاس میخوان
الگوی دوم داغون
کسانی که باهاشون دوست میشم از نظر وضع مالی و شرایط کاری همسرشون ( چون اونها خونه دارن) در جایگاه خیلی خوب یا عالی هستن
ولی با من دم از گرونی و مشکلات مالی میزنن ( یعنی طرف خونش توی بهترین جای زعفرانیه اس، خریدای ریز و درشتش از پالادیوم، و دنبال اقامت کانادا بدون نیاز به فروختن ی چوب کبریت ب من میرسه نق گرونی و قیمتا رو میزنه)
الگوی سوم
رابطه ام با پسرم که ازش راضی نیستم اصلاااا
تقریبا دائما با من بحث میکنه
برای هرچیزی باید چندین بار براش تکرار کنم و بگم از فلان چیز محروم میشی تا اون کار و وظیفه روزانش رو انجام بده
( البته ی روزایی هم اینقدرررر خوبه که خدا میدونه و خودش هم باورش نمیشه و مرتب ب من میگه مامان رفتارم عالیه؟؟)
ولی تعداد تکرارش خیلی دیر ب دیر
الگوی چهارم
وقتی با همسرم کنار خانواده ام هستم( با همسرم بریم مسافرت خونه مامانم ( چون اونا از ما ١۵٠٠ کیلومتری فاصله دارن) یا اونا بیان اینجا بالاخره ی چیزی میشه ک همسرم اخماش برا من تو هم میره
و اونجوری که دلم میخواد جلوی خانواده ام با من گرم نیست
تحویلم نمیگیره
داستانش توی تمرینات روزشمار نوشتم
ک با اینکه من تمام دوره های استاد ( حتی اپدیت شیوه حل مسائل که تازه هست) توی گوشیم دارم و رایگان بدست اوردم
پاییز پازسال بهم الهام شد دوره کشف قوانین بخرم
ولی بخاطر تعهد ٣ برابری درامد نتونستم ب پول توی حسابم دست بزنم و حتما تو مدارش نبودم
ولی دوباره امسال برام نشونه ها پر رنگ تر شد که دوره رو بخرم
شکر خدا استاد دوره رو ب روزرسانی میکنن
از خدا خواستم کمکم کنه این دوره رو بخرم
و دودل بودم
که ایا این دوره رو بخرم
چون پولم ب اندازه خرید قدم اول بود، از طرفی میگفتم تو فعلا از همون رایگان ها استفاده کن ( خلاصه تو ذهنم کشمکش بود)
دو سه باری از دکمه هدایت من استفاده کردم و از خدا خواستم واضح راهنماییم کنه و خدا قشنگ جوابم داد و من مطمئن تر شدم
برا همین
هرچی پول نقد تو خونه داشتم جمع کردم و صب رفتم بانک ریختم ب حسابم ، ی مبلغی هم از جند جلسه کلاس و تبلیغ توی کارتم جمع کردم
و شد ٣٧٢٠ تومن
تو مسیر خونه یکم ذهنم مسغول شد و نجواها اومد که
بابا شما الان ٣٨٠٠ براتون ٣٨٠٠
پول فلان چیز میشه
دستت تو خرج ساخت و سازه
و…
مچ ذهنم گرفتم
ب خودم گفتم من لیاقتش دارم که این پول برای خودم خرج کنم
تا حالا هر وقت پول دراوردم
اولویتم، کمک ب شوهرم تو پرداخت کرایه خونه
قسط
خرید برای همسر و پسرم
کمک ب مادرم
بوده
و من خودم سهمی از زحمتم نداشتم
ب خودم این گفتم
من امسال دوره کشف قوانین ب خودم هدیه میدم
و هدیه تولد امسالم زودتر برای خودم میخرم ( تولدم ٢٢ تیر)
من لایق خرید شرافتمندانه هستم
من لایق خرید دوره های استاد عباسمنش هستم
من لایق زندگی شاد، مرفه، سالم و زیبا هستم
ب امیدخدا تو این هفته خریدم انجام میدم
به نام خدای مهربانم
سلام دویت عزیز
ممنونم بابت اشتراک تجربه هاتون
چه جالب اساره کردید به اون شاگردها و پرداخت هزینه ها
جالبه این قضیه در مورد شوهر خواهر من هم که یه دبیر فیزیک بسبار قوی هیت هم قادقه
تون طرف هزار برنامه میریزه و از ایشون تابم کلاس میکیره اما تا بیاد پولس رو پرداخت کنه، حسابی اذیت میکنه یا اصلا پرداختس رو کامل انجام نمیده و من متوجه شدم که ایشون احساس لیاقت درخودش نمبینه که پولش به موقع براش پرداخت بشه
اما جالبه من خودم خیلی وقتا که دانشجوهام درخوایت کلاس میکنن با اصلا قبول نمیکنم یا میگم فقط چند جلیه مختصر در تایمای بیکارم در دانشگاه و میگم هزینه هم نمیخواد و اونا خودشون برام کادو میخرن و با رضایت متمل برام میارن
یا مثلا قراره توی مرداد یسری کلاس نکته و تست برای آزمون ایتخدامی براشون بذارم و همین اول میخوان هزینه رو پرداخت کنن و من خودم خیلی اصراری ندارم
به نظرم ما باید اول کار خودمون رو لایق اون مبلغ بدونیم و البته بهش وابسته هم نباشیم و یه چیز مهمتر اینکه وقتی عاشق اون کار باشی، انگار هزینش مهم نیست و این باعث میشه خود به خود پولش هم بیاد
ممنونم دوست خوبم که نوشتی و باعث شدی روی این قضیه فکر کنم
برای هممون موفقیت های بی شمار و روزافزون رو آرزومندم
مرسی زهرا جان که وقت گذاشتی و کامنت من خوندی
خداروشکر که اینقدر دانشجوهای قدرشناس دارین
شما چ باوری دارین که دانشجوهاتون اینقدر مشتاق پرداخت هستن
من باور دارم که عالی تدریس میکنم و خیلی عالی مطالب انتقال و اموزش میدم
ولی برای هزینه همیشه ته ته ذهنم ی باور کمبود
ک اگر این مبلغ بگم. طرف توان پرداخت نداره( با اینکه میبینم کلی هزینه های دیگه میکنن)
یا چون برای من ی چیز عادی ( مثل نقاشی هایی که میکشم برای من ی چیز عادی در حالیکه ی عده ک کارم میبینن کلی ذوق میکنن و میگن ما ی خط صاف نمیتونیم بکشیم) و بنظرم میاد که مثلا اگر بگم جلسه ای فلان قیمت
یا نقاشی فلان قیمت ، بالا گفتم
پیشاپیش از پاسخگوییتون کمال تشکر دارم
به نام یکتای هدایتگرم و سلامی دوباره به دوست ارزشمندم
احساس میگم این روزا با این فایلای استاد عزیزمون، کلا هممون یه مدل دیگه فعال شدیم توی سایت و بسیار انگیزه و اشتیاق عالی داریم که دقیق تر خودمون رو موشکافی کنیم، کامنت دوستانمون رو بخونیم و جواب بدیم و جواب های عالی هم بگیریم و خدا میدونه این جریان مثبت، چه نتایج دقیق، ماندگار و اصولی برای هممون خواهد داشت ، من کاملا به این جریان مثبت ایمان دارم
این خیلی عالیه که شما خوب تدریس میکنید و عاشق کارتون هستید اما یه چیز خیلی مهم که وجود داره این هست که آیا نسبت به ثروت و ساختن ثروت هم باورهای خوبی دارید؟؟
باید بگم ماها اکثرا نسبت به ثروت و ثروت ساختن خیلی باورهای محدود کننده داریم
نمیدونم که آیا قدم ها رو دارید یا نه، اما اگه دارید حتما در قدم 1 به نظرم جلسه 2 هست که استاد میرن و از یه نمایشگاه فیلم تهیه میکنن و بعد در مورد باورهای ثروت ساز صحبت میکنن و من خودم احساس میکنم اون فایلا خیلی برای من تاثیر داشت
کلا تا دیدمون و باورمون نسبت به ثروت تغییر درست و اصولی نکنه، حتی اگه به کارمون عشق بورزیم و ب عشق انجامش بدیم، اما نمیتونیم ثروت کسب کنیم
یعنی یه جورایی کاستی داریم در این زمینه، مخصوصا ماها که به دلیل شیعه بودن و حلال و حرامی و خیلی باورهای دیگه که 99% اونها ایراد دارن و داشتن، یه باورایی در ما شکل گرفته که اگر بریم ته وجودمون؛ میبینیم نسبت به ثروت خیلی توی ذهنمون محدودیت ساختیم
یه مورد خیلی مهم و قویش اینه که ماها ثروت ساختن رو سخت میدونیم، یا اینکه از علاقمون نمیتونیم ثروت بسازیم، یا اینکه این شغل من مثل فلان شغل، پتانسیل ثروت سازی نداره، یا اینکه ثروتمند شدن قلب رو سنگ میکنه و آدمای ثروتمند خیلی بد اخلاق و بد برخورد و مغرور هستن و خیلی باورهای دیگه که سالهای سال شنیدیم و حالا نباید انتظار داشته باشیم که با یه مدت کار کردن، همشون رو حذف کنیم
اینا پاشنه های آشیلمون هستن و باید مدام بهتر بشن و شاید هیچوقت کامل حذف نشن
من یادمه استاد در یه فایل دقیقا میگفتند که خودشون هم یه تایمی، فکر میکردن از کارشون نمیتونن ثروت بسازن و تغییر اون باور باعث جریانی از ثروت های بی انتها در زندگیشون شده که هممون شاهدش هستیم
و یه باور دیگه که من خودمم دارم اما واقعا خیلی کمتر از قبل هست، باور کمبوده
اینکه بترسیم خرج کنیم که پول کم نیاریم
اینکه ارزون تر بخریم
اینکه چرا مثلا 2 تا مانتو بخرم
یا اینکه بقیه رو در اولویت قرار بدیم و حس کنیم ما خودمون لایق خرج کردن های خوب نیستیم و خیلی باورهای دیگه
واقعا در مورد ثروت و باورهاش میشه ساعتها نوشت
من بعد از دوره عزت نفس خیلی در این زمینه بهتر شدم
من قبلا زمانیکه برای خودم میرفتم خرید، باید حتما برای همسرم هم کلی خرید میکردم و این باعث میشد نتونم همه چیزهای که خودم دوست دارم رو بخرم و جالب این هست که خیلی مواقع هم همسرم با اینکه من خریدهای گرونی براش انجام داده بودم، خیی راضی هم نبود… یعنی اینجوری داغون بودم
مثلا رفتم ترکیه و ایشون نبود و چقدر خرید کردم و یه کفش مارک فوق العاده براش خریدم و دیگه نتونستم برای خودم بخرم و جالبه وقتی برگشتم ایشون از این کفش اصلا خوشش نیومدو حتی در یه تایمی میخواست اونو کادو بده به دوستش که خیلی از اون کفش خوشش میومد …
اما حالا….
میرم برا یخودم همه چیز و حتی از یه چیز چند تا میخرم و اصلا برای ایشون خرید خاصی نمیکنم و جالبه بگم که قبلا اگه برای خودم میخریدم و برای ایشون نه، انگار احساس گناه میکردم اما الان با عشق و با عزت نفس و احساس لیاقت بالا برای خودم خریدهای عالی میکنم و کاری ندارم که ایشون هم هست و باید براش خرید کنم، هر موقع دلم خواست، مثلا یه تیشرت میخرم اما باید بگم که از پارسال که تولدشون بود و براشون خرید کردم، دیگه هیچ خریدی براشون نکردم و بسیار هم حس خوبی دارم و جریان درآمدم هم از پارسال تا حالا خیلی بهتر شده و تا پایان امسال با روندی که دارم، خیلی خیلی هم بهتر میشه
آهههههههه، خیلی نوشتم
اما احساس میکنم همه اینا هینت هست برامون تا عمیق تر به رفتارهامون توجه کنیم و بفهمیم هر رفتار از چه باری نشات گرفته
نمیگم آسونه اما باید تلاش کنیم و باید متفاوت باور و عمل کنیم تا متفاوت هم نتیجه بگیریم
دوست نازنینم برای هممون کلی آرزوهای خوشکل دارم، کلی سلامتی عالی، آرامش بی انتها، شادی های بی دلیل و ساده و جریان دائمی ثروت رو آرزو دارم
با عشق: زهرا سادات حسینی
«کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد ؛ یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد»
«غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل ؛ شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد»
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرانقدر.
چندماه پیش بود که دوره شیوه حل مسائل زندگی رو با قدرت شروع کردم ولی توی جلسه دوم خیلی محکم با دیوار برخورد کردم. دیوار کمال گرایی.
سوالی که پاشنه آشیل منو از دل همه مسائل زندگیم کشید بیرون و محکم کوبیدش توی صورتم و از جلسه دوم به بعد من نتونستم برای جلسات آموزش کامنت بنویسم. سوال این بود…
«چه چیزی بیشترین تمرکز شما رو میگیره؟»
در واقع منظور سوال این بود که وقتی تمرکز گذاشتی روی رسیدن به خواسته ای و این وسط چه چیزی موی دماغ میشه، چه چیزی هست که آرامش ذهنت رو مختل میکنه و شوق و انگیزه تو رو میگیره، چه عاملی انرژی مثبت شما رو میبلعه و انرژی منفی بهت پس میده و ناک اوتت میکنه؟
و من برای اولین بار با حقیقتی مواجه شدم که تا پیش از اون فکر میکردم من باید اونقدر روی خودم کار کنم تا این مسئله حل بشه. چیزی که حتی استاد من هم از این قاعده مستثنی نبوده.
پاشنه آشیلی بنام زندگی زناشویی.
چند ماهی از ازدواجمون میگذشت که من فهمیدم ازدواج من از ریشه و اساس غلط بوده. ولی همیشه فکر میکردم که عاملش مسائل اقتصادیه و اگر من تلاش کنم شرایطم رو بهتر کنم این موضوع بهتر میشه. غافل از اینکه چطوری اصلا قراره یه زندگی درست بشه، یا برای درست شدنش تلاشی بشه درحالیکه توی اون زندگی احساس خوشبختی نمیکنی؟
دوازده سال با یه فرمون غلط پیش رفتم و الان از قِبل دوره عزت نفس و دوره شیوه حل مسائل باید بفهمم که کل این دوازده سال من داشتم تقلای بی مورد میکردم. تقلا برای درست کردن چیزی که یه عدم توازن و عدم تقارن بزرگی داره. یک عدم هم مداری وجود داره. وقتی من توی سایت روی خودم کار میکردم میگفتم اگه من روی خودم کار کنم همسرم هم با من هم مدار میشه غافل از اینکه استاد عباس منش همیشه میگن ادمهای دوروبرتون یا با شما هم مدار میشن یا برای همیشه از زندگیتون میرن بیرون. من به این قسمت دومش که میرسیدم سرپوش میذاشتم میگفتم نه حتماً باهام هم مدار میشه. در گذشته و قبل از اومدن به سایت زمانی که کتاب مطالعه میکردم هر بار امید داشتم مطالعه یه کتاب جدید زندگیمو بهتر کنه ولی کار برام سختتر میشد، چک و لگد ها توی زندگی سخت تر میشد، الان میفهمم قانون مدارها چی میگه. چک و لگد ها بخاطر این سختتر میشد که اختلاف مدارها داشت کار خودشو میکرد.
(خدایا باورم نمیشه دارم اینجوری خودافشایی میکنم. نمیدونم این کامنت به انتها برسه یا نه، یا مثل چندتای قبلی قراره نیم کاره پاک بشه)
از یه جایی به بعد گفتم خب چه جالب، فکر کنم بشه قانون رو دور زد، اونم اینکه همون فایلهایی که روی من اثر داشت رو توی ماشین وقتی با هم بودیم گوش میدادم غافل از اینکه کسی که تغییر کردن رو انتخاب نکرده باشه رو نمیشه تغییر داد.
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ هم نوع ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻳﺎﺑﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﻰﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ (٢١ روم)
شاید تعجب کنید همون حمید امیری که میاد اینجا و کامنت مینویسه و همیشه اعضای سایت رو مثل خانواده خودش میدونه، توی زندگی مشترکش اینقدر دچار مسائل میشه. قرآن کریم چندتا شاخصه رو بیان میکنه «تسکنوا : هم به معنی زندگی کردن و سکونت و هم به معنی آرامش و تسکین پیدا کردن» «مودت: دوستی و عشق» «رحمت : مهربانی و بخشش و الفت» که تقریباً من هیچ کدومش رو ندارم.
در گذشته به زندگی برادر بزرگترم نگاه میکردم که چطوری و توی چه شرایطی دچار مسئله است،(شغل و زندگی زناشویی و روابط اجتماعی) اون موقع من 17-18 ساله بودم و ناخواسته تمرکز میکردم روی اینکه اگر من بودم چطوری برخورد میکردم. یا به قول قدیمی ها «ادب از که آموختی …» یا به قول استاد عباس منش توی جلسه دو عزت نفس «قانون وضوح از طریق تضاد». (بزرگوار هنوز هم توی در و دیوار به سر میبره) توی سن 20 سالگی به بعد که میدونستم دیر یا زود باید این موضوع رابطه عاطفی و زناشویی مواجه بشم شروع کردم به خوندن یه سری کتابهای روانشناسی، و دیدن سمینارهای آموزشی و مطالعه توی اینترنت (این چیزهایی که میگم توی عصر اینترنت دیال آپ بود، که وقتی کامپیوتر میخواست به اینترنت وصل بشه کلی قیش قیش و تعق و پوق میکرد، سمینارها رو به صورت DVD خریداری میکردم) کار به جایی رسیده بود که توی محل کار تا کوچکترین رفتاری رو از همکاران میدیدم یا حرفی رو میشنیدم میگفتم این توی فلان موضوع زندگی زناشوییش دچار مسئله است. از طرفی کلی اطلاعات داشتم ولی کلی باور مخرب رو هم داشتم، کلی عزت نفس داغون رو هم داشتم.
چقدر لذت میبرم وقتی میبینم توحید همه چیز زندگی انسان رو اصلاح میکنه و بهبود میده ، وقتی میبینم یه انسان توحیدی و ارزشمند مثل سیدعلی خوشدل میاد برای ازدواج یه سری شاخصه های توحیدی رو مینویسه و روی خودش کار میکنه، هر انتظاری رو داره اول در خودش ایجادش میکنه و روی خودش کار میکنه و جهان انسان مناسب رو به زندگیش هدایت میکنه. من هر چقدر روی خودم کار میکردم میدیدم شاخصه های من گاهاً 180 درجه با همسرم در تضاده. یه جاهایی مجبور میشدم از ورزشم بزنم تا اونو راضی نگه دارم. یه جاهایی مجبور میشدم از فعالیتم توی سایت کم کنم تا همش سرم توی گوشی نباشه، برای رضایت ایشون، کامنت ننویسم و بجاش بریم بازار و پاساژ و … نمازم رو دیروقت بخونم چون توی جاده هستم، یه زمانی که با خودم خلوت میکنم تا ذهنم آروم بشه وقتی برمیگردم متهم میشم به عدم توجه و بی عاطفه بودن …
((توی پرانتز بگم درسته آرامش من توی زندگی بخاطر این آموزه ها بیشتر شده ولی از جهت دیگه ای عدم تمرکز هر روز سختتر میشه ، من مدتی رو توی عسلویه روی خودم کار میکنم ولی وقتی برمیگردم خونه باز باید وزنه ببندم به خودم))
بقول استاد عباس منش توی دوره شیوه حل مسائل ، من هر بار (به روشهای علمی و غیر علمی) داشتم تلاش میکردم توی کویر برنج بکارم. اون. بنده خدا رو هم اذیت کردم توی این مدت. باید یاد میگرفتم دست خداوند رو باز بذارم. همین الان اگه بخوام ویژگی های مثبت همسرم رو لیست کنم میتونم ده ها مورد نام ببرم.(برای اینکه دروغ نگفته باشم، قبل از اینکه کامنتم رو ادامه بدم رفتم توی یادداشت گوشی یه صفحه جدید باز کردم و 20 تا از ویژگی های مثبتش رو نوشتم، و مطمئنم که هنوز هم هست) زمانی که من این انتخاب رو کردم خودم در مدار درستی نبودم، یه آدم شکست خورده و افسرده و توی دیوار بودم. و الان بشدت این غیر هم مداری داره سنگینی میکنه. این عدم احساس خوشبختی. من هنوز میترسم دست خدا رو باز بذارم، هنوز میترسم یه لیست بنویسم از خواسته هام. هنوز میترسم کویر رو رها کنم و اینقدر تقلا نکنم برای کشاورزی.
فرض کنید شما این حق انتخاب رو دارید که زمانتون رو به صورت 50-50 تقسیم کنید بین کار و خانواده ، یا نهایتاً 60-40 ، شما کدوم رو انتخاب میکنید؟ اکثریت افراد احتمالا 60 رو میدن برتی حضور در کنار خانواده و 40 رو میذارن برای کار. حالا اگه این کار عسلویه باشه، گرما و آلودگی هوا و کار سخت ، احتمالا تمام تلاشمون رو بکنیم که بشه 30 کار 70 خانواده… درسته ؟
اینجا یه نفر هست، برای اینکه روی سایت و آموزشها و دوره ها تمرکز کنه داره تلاشش رو میکنه از زمان حضور در کنار خانواده اش بزنه، ببره روی کار. یعنی 70-30 به نفع کار توی عسلویه.
مطمئنم توی این کامنتی که نوشتم ده ها باور غلط و مخرب و شرک آلود داشتم که هنوز میترسم باهاشون مواجه بشم یا به نوعی از شناختشون ناتوانم یا …
شاید این کامنت یه تبر محکم بود به ریشه کمال گرایی، یه تبر محکم به ریشه باورهای غلط و مخرب و شرک آلود ، به ریشه ترسها که بعد از این چه میشود و چه ها میشود. وقتش بود بپذیرم توی رابطه عاطفی و زندگی مشترک پاشنه آشیل دارم. و تا زمانی که خود افشایی نمیکردم شاید کماکان پشت ترسهام پنهان میشدم. از وقتی دوره عزت نفس رو شروع کردم تازه دارم میفهمم من چه بلایی سر خودم آوردم، من چقدر تلاش کردم، چقدر فداکاری کردم، چقدر از نیازهای اولیه خودم زدم تا شریک زندگیم توی شرایط بهتری باشه. و وقتی الان چیزی رو میگم که با گذشته خودم متفاوت هست سوءتفاهم ایجاد میشه ( بذارید یه مثال بزنم تا منظورم واضح تر بشه: دوستی ازش درخواست میکنه که فلان روز بیا بهم کمک کن، و همسرم توی رودروایسی قول میده، و من کمکش میکنم سر موقع به کارش برسه و بدقول نشه. ولی بخاطر رانندگی توی جاده و ترافیک کمی با تاخیر میرسیم.«حتی با وجود رانندگی با سرعت 140» و من بهش میگم مسئولیت قولی که دادی با توه، بهتر بود همون ابتدا به دوستت بگی تو یه شهر دیگه هستی، من فقط تلاشمو کردم جوری رانندگی کنم که حادثه ندیم و به موقع برسیم. همین جمله باعث سوءتفاهم و کدورت میشه)
آره، این حکایت کسیه که بخاطر باورهای مخرب خودش توی روابطش دچار مسئله جدیه، و اونقدری این ترسها رو نگه داشته که به کابوس و فوبیا تبدیل شده
(دوستان توی کویر برنج سبز نمیشه، ما کاشتیم سبز نشد، ولی توی مدار توحید شالیزار بینهایته)
«جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند ؛ در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد»
«در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود ؛ کاین شاهدِ بازاری وان پرده نشین باشد»
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به حمید عزیز داداش با اعتماد به نفس و توحیدی ام
مشخص است که عالی داری روی دوره ی عزت نفس کار می کنی که این مسائل رو عنوان کردی.
و خبر خوب این است که مطمئن باش که اوضاع این طور نمی ماند، همان طور که برای من و بقیه نماند و به طرز معجزه آسایی تغییر کرد.
همسرم که این مدت تغییر کرد،(هنوز نبسبت به استاد مقاومت داره ولی من دیگه هم زیپ دهنم رو بستم و هم نمیذارم که به عقایدم بی احترامی بشه) هیچ پسرم علی هم کلی تغییر کرده، صبح زود میشینه و داره آموزش های حرفه مورد علاقه اش رو میبینه. خدا را شکر
حمیدجان در پناه حق فقط سرت به کارت باشه،نخواه کسی رو راضی کنی حتی اگر اون کس عزیزترین آدم زندگی ات باشه. این رو امروز به همسرم هم گفتم
گفت بیا بشین پیشم.(عشقق اینه که بشینم پیشش)(و من متنفر از بیکار نشستن)بهش گفتم کار دارم،
گفت من بخاطر تو نرفتم ورزش، گفتم بخاطر هیچ کس، از کارت نزن.
به قول سعیده عزیزم
استاد ی جایی توی دوازده قدم شما میگید …آدم های احساساتی هم دیرتر از بقیه به خوشبختی میرسند و هم خوشبختی رو خیلی کوتاه تر از بقیه تجربه میکنند …
خود من به شخصه خیلی آدم احساسی و رئوفی هستم، ولی با شنیدن این جمله و جمله ای که سید علی گفت همه به من میگن چقدر سنگدلی
میخوام احساساتم رو کمتر کنم و بیشتر به خودم بپردازم.
یه خبر خوب دیگه هم بگم، بر اساس تجربه این مدت هر وقت موضوعی رو که عنوانش برام سخت بود رو کامنت کردم همون نقطه قوت و سکوی پرشی برایم بود. منتظر جریان های لذت بخش زندگی باشید.
حمید حنیف حس زیبایی خدایی لحظه ای تنهات نذاره
سلام و درود به رضوان عزیز خواهر بزرگوار و با اعتماد به نفسم.
رضوان عزیز، الهی که حال دلت عالی عالی باشه و خداوند هر روز و هر لحظه بر توانایی های شما افزون کنه. و شما رو در مدار توحید و ثروت بالاتر ببره.
واقعاً چقدر جملاتی که در مورد احساساتی بودن گفته بودین درست بود. وارد جزئیاتش نمیشم که در گذشته از این احساساتی بودن چه بلاهایی که سر خودم نیاوردم. یکیش همین موضوع کامنتم.
برات از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم رضوان دوست داشتنی.
سلام آقای امیری عزیز
امروز به صورت اتفاقی داستان هدایتت رو خوندم جواب کامنتهات به دوستان رو خوندم و داشتم در جواب یکی از کامنتات سوالی رو مطرح میکردم که نمیدونم به چه دلیلی حذف شد
من هم میتونم با جرات بگم تا همین چند ماه پیش همیشه به همسرم میگفتم به من انرژی نمیدی لااقل انرژی منو نگیر، همراه نیستی لااقل مانع نباش ،میتونم بگم یکی از بزرگترین پاشنه آشیلهای من که چند سال جلوی انرژی من رو هرچند وقت میگیره،همین روابط هست
منتها من بر خلاف همسر م ، اصلاً آدم احساساتی نیستم ،از خودم اصلاً نمیگذرم از خوشیهام از پیاده رویهام از خلوت کردنهام ،مسافرتهای کاری م .فقط یه وابستگی مسخره ای هست که با خودم یدک میکشم
و همسرم فوق العاده مهربون و برخلاف من خوش اخلاق و همراه است
به م همیگه فایلها رو برای من بریز و هیچ وقتم پیگیری نمیکنه،گاهی سریالها رو نگاه میکنه
اوایل برام مهم بود که مثلاً هممدار باشیم، بعدش برام کم اهمیتتر شد بعدش کمی بیشتر کم اهمیتتر و الان دیگه اصلاً فرقی نداره ،بگه همش داری کامنت میخونی هم اصلا ناراحت نمیشم ،ولی برا اونم کم نمیزارم
این چند فایل آخر که استاد با شروع آپدیت کشف قوانین خیلی بهم کمک کرد
میتونم بگم که یک هفته است کارم رو ،فایلهای ثروت رو ،باور هوایی که صدای خودم هست و.. همه رو رها کردم فقط دارم باغچه ذهنم رو بیل میزنم خیلی چیزا پیدا کردم نخالههایی که بس اون تو بودن بوی گند میدن ،یه سری چیزا هم بود مثل شجره نامه یکی پسر بود وصل میشد به پدری بعد جدش اون یکی هم جد بزرگش،
چند باری کوه رفتم و با خودم خلوت کردم خدا،خیلی بهم کمک کرد و به صورت واضح میگفت این رفتارم هستا ،این کارم داری 4 سال پیاپی داری انجام میدیا
دیدم همسرم یک سری خصوصیات تو رفتارش داره که تکرار میشه و خیلی داره منو آزار میده و همیشه از خودم میپرسیدم چرا من چنین آدمی با چنین خصوصیتی رو جذب کردم، دیدم من همون روابطه سطحی قبل از ازدواجم هم همین خصوصیت اون آدم بود ،
میا مثلاً از خانواده و کودکی یه سری ارثیه هم ا رو با خودم جهاز آورده بودم مثل بدقولی که از زمان کودکی مادرم این رفتار رو داشت تو کامنتام نوشتم اگر دوست داشتی بخون
یا خصوصیات دیگر که با وجود رفتار عالی ش ،همراه بودنش خوش سفر بودنش دستت به خرج بودنش فداکاریهاش تو زندگی،و.. خیلی ازشون اذیت میشدم رو ناخداگاه تو درون خودم داشتم و خودم هم همینطور بودم منتها با انکار زیاد از جانب خودم
وقتی مثلاً یه کامنت رو میخوندم که در مورد جدایش نوشته بود خیلی اذیت میشدم و اصلاً ادامه ش رو نمیخوندم،در این حد گارد داشتم
الان تا حدود خیلی خیلی زیادی نسبت بهش رها هستم
وقتی یک مسئلهای رو میپذیری واقعاً یک قدم بزرگ به سمت حلش گام برداشتی اصلا راه رو باز کردی برا ورود راه حل هاش ، پذیرش مسأله ،مثل مراقبی که اثر جلسه امتحان میره بیرون تو میتونی برگه کنارتو نگاه کنی و تقلب کنی
من این چند روز که مدام کوه رفتم و با خودم کلنجار بودم یسری ارتباطات تو ذهنم پیدا کردم یه سری کارا رو که 4 سال 5 سال مداوم دارم پشت سر هم انجام میدم که خودم هم اذیت میشم ،اما نمیتونم رها کنم ،یه سری وابستگیهای مسخره که فقط داره منو از خودم و خدای عزیزم و تجربه لحظات عاشقانه فوق العادهای رو باهاش دارم دور و دورتر میکنه
یه دلسوزی و ترهم های بیجا بخاطر دیگران و ارزشمند ندونستن وجود خودم ،در صلح نبودن با خودم ،احساس گناه های بیخود و بیمارگونه ،ترس از حرف مردم ،بیماری کمالگرایی ،و باز هم عدم عزت نفس
،تا حدود زیادی ریشه مشکلاتم رو پیدا کردم و دوست دارم شاد زندگی کنم و نسبت به نتیجه رهای رها هستم
باور کن از وقتی که واقعاً بدون ترس در درون خودم پذیرفتم که من راه خودم رو میرم و تسلیم پروردگارم و اگر زندگیم به هم خورد هم میپذیرم هم رابطمون که همیشه خوبه خیلی بهتر شده، هم احساس میکنم از سردردهای همسرم که خیلی آزاردهنده برای من (نمیدونم به چه دلیلی, خیلی خیلی کمتر شده) ،یعنی اون هم در انرژی تر شده,حدی تر باشگاه میره
هم یه سری لحظات عاشقانه رو یه سری تله پاتی هارو با پروردگارم دارم که برام فوقالعاده لذت بخش هست که مطمئن هستم میدونی چی میگم
اصلاً پذیرش این مسئله و رها بودن در موردش خیلی منو توحیدیتر کرده به قول استاد درهای جدیدی از آگاهی به روم باز شده
خیلی صحبت کردم خواستم بگم رها باش و در عین حال خیلی کنکاش کن و ارتباط این مسائل رو با یک سری باورها و یا اتفاقاتی که در گذشته برات افتاده پیدا کن،
اتقاقات تکراری رو کنار هم بزار و یه خلاصه برداری کن ،شما ذهن خلاقی داری و حتما زود باگ ها رو پیدا میکنی ،من خودم توی یه تله ذهنی افتاده بودم م این بود که من رو باورام کار میکنم و همه چی تغییر میکنه اما اصل صحبتهای استاد تو دوره کشف قوانین« که این محصول خواهرم خریده و من هم دارم» اینه که هر چقدر گاز بدی تا وقتی پات رو ترمزه، وقتی آشغالا رو میذاری زیر مبل تا وقتی نمیخوای با یه سری چیزای تکرار شونده تو زندگیت مواجه بشه و حلشون کنی هر چقدر رو باورات کار کنی هیچی تغییر نمیکنه,
دوره عشق و مودت در روابط هم خیلی کمک میکنه که با خودمون در صلح باشیم من در واقع این دوره رو گرفتم تا روابطم رو اصلاح کنم دیدم کل صحبتهای استاد در رابطه با صلح درون، آشتی با خودت کنار اومدن با تنهاییات و ارزش قائل شدن برای خودت است
در پناه قدرتمند ترین و مهربان ترین .
سلام و درود به شما خانم محمدی عزیز. چقدر کامنت ارزشمندی برام نوشتین و بسیار بسیار ازتون سپاسگزارم. خیلی منو به فکر فرو برد این کامنت. اعتراف میکنم من حتی بلد نبودم خودمو کنکاش کنم و باگ ها رو شناسایی کنم.
در مورد احساس ترحم و دلسوزی نوشته بودین ، به مقدار زیادی اینو دارم، به حدی که من با التماس و خواهش از همسرم درخواست میکردم باید روی خودت کار کنی وگرنه جهان بین مون فاصله میندازه، و ما رو از هم دور میکنه و میدونید واکنش همسرم چی بود؟ فکر کرد من دارم تهدیدش میکنم. ولی من بخاطر حس ترحم و دلسوزی بود که اگه از من جدا بشه چه بلایی سرش میاد؟ گریه میکنه؟ خانواده اش چه برخوردی میکنن؟ اگه خداوند حمایتش نکنه چی؟
یعنی در این حد دلسوزی های شرک آلود. الان به زبون میگم ولی توی دلم هنوز نگرانم که اگه جهان بینمون فاصله بندازه چه اتفاقی براش میافته؟
کامنت شما رو خوندم خیلی عالی و تحسین برانگیز خودتون رو تحلیل کردین. واقعاً هوشمندانه بود. چقدر عالی چیزهایی رو از اعماق ذهنتون بیرون کشیدین که نه تنها خیلیها ازش غافل هستن بلکه ممکنه یه عده این رو مزیت هم ببینند.
خدا میدونه چقدر این باورهای مخرب توی ذهن من وجود داره که منو از رشد و موفقیت باز میداره.
از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
حمید حنیف عزیز ، سلام
اومدم در مورد این فایل عالی استاد کامنت بنویسم که کامنت شما رو دیدم و به فکر فرو رفتم
و یه جاهاییش احساس میکردم خوده چنسال پیشم نوشتمشون !!
ترحم و دلسوزی ، تلاش برای اشنایی همسرم با قوانین ، برنج کاشتن تو دل کویر و منتظر موندن برا به ثمر نشستنش ، ترس از جدایی ، نگرانی ازینکه چه اتفاقی سر همسرم میفته بعد جدایی و ….
الان که بهشون نگاه میکنم ، می بینم همشون یه ترس خیلی الکی بودن ، همشون یه بزرگ نمایی غیرواقعی بودن !
چون سالها ازش گذشته و دیگه به اون میزان قبل برام بزرگ نیست ، الان فکر کردن راجبش مث این میمونه برام که مثلا بگم دغدغم اینه پشه تو اتاقمه و نکنه نیشم بزنه!
البته همین بیان کردن این مسئله و خودافشاییش ، یعنی شما از حمید یروز قبلتون قویتر شدین و به حل مسئله و هدایت پروردگار نزدیکتر ،
اینو نوشتم که بگم اینقد خدا همه چیو قشنگ میچینه براتون ، که شما فقط نگاه میکنین و سجده میکنین.
برای من شد ، آرامشی دارم که هیچوقت نداشتم ، آزادی و امنیتی دارم که هیچوقت نداشتم ، و همه چی اونقدررر راحت انجام شد که خیلی اوقات من یادم میره چیزی که الان دارم قبلا نداشتم!!!
اینکه جدا بشیم یا تو همون رابطه مونده باشیم مسیره که مهم نیست زیاد ، مهم اون مقصده ، آرامش ، آزادی ، احترام متقابل ، بودن با افراد هم مدار و …
راستی حمیدجان ، کامنتاتون همیشه فوق العادس ،و من از خوندنش خیلی لذت میبرم و از توحید و ایمانتون درس میگیرم ،
سپاسگزارم حمید عزیز برا نوشتن کامنتای فوق العادت
در پناه خدا شاد و خوشبخت باشی.
سلام و درود به شما خانم بلاغی گرانقدر ، از اینکه کامنت ارزشمند تون رو با تاخیر پاسخ میدم منو ببخشید.
این کامنت اینقدر عالی و امید بخش بود برام که چندین بار خوندمش و هر بار صبر کردم برای پاسخ نوشتن. تا بازم بخونمش. چند روز توی یه تب جدید باز بود و هر موقع میومدم توی سایت یبار دیگه میخوندمش.
من این خود افشایی رو توی جلسه دوم حل مسائل انجام ندادم ولی الان توی فایل دانلودی انجامش دادم.
امیدوارم بزودی بیام از آرامش و آزادی و احترام و امنیت و تمرکز روی مثبتها و زیبایی ها بنویسم و چیزی تمرکز و انرژی مثبت منو مصرف نکنه.
ازتون بینهایت سپاسگزارم بخاطر به اشتراک گذاشتن این تجربه ارزشمند و امید بخش.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در آرامش ، در امنیت، در اوج زیبایی.
سلام به حمیدِ حنیفِ عزیز!
آقا خوب اسمی سعیده براتون گذاشت و شما فکر کنم باید برین شناسنامه تون رو عوض کنین به این اسم :))
حس “تسلیم” بودن یکی از قشنگ ترین حس هاست…و البته خیلی جاها سخت میشه به این حس رسید، مخصوصاً زمانی که ما به مسائلی وابستگی داریم!
اینکه شما خودت رو رها کردی و دل رو به دریا زدی (البته این اصطلاحه، در واقع دلت رو به خدا زدی) و توی این کامنت به این موضوع اشاره کردی، به نظرم اولین قدم در مسیر تسلیم بودنه…اعتراف به یک مسئله و نوشتن در مورد اون…شما ماشالا خودتون استاد هستین و میدونین که وقتی ما در مورد یک مسئله مینویسیم، مخصوصاً توی سایت، چقدر اون مسئله و باورهامون و ترمزهامون برای خودمون هم واضح تر میشه و همونطور که رضوان یوسفی عزیز هم گفت، اون نقطه میشه نقطه ی قوت و سکوی پرشت در مورد اون مسئله!
در مورد خودم یک مثال میزنم…من حدود 10 سال پیش یه دوره ی اضطراب و افسردگی برام پیش اومد و یه سری دارو ضد اضطراب رو شروع کردم به مصرف کردن تا اینکه اون حالت برطرف شد و با مشاوره ی پزشکم داروها رو قطع کردم…اما بعد از اون به صورت سینوسی این مسئله دوباره برای من پیش میومد در برخورد با چالش ها و دوباره مصرف دارو و …این روند ادامه داشت تا زمان شروع دوره ی حل مسئله…من تا اون روز هم میدونستم که این یه مسئله ایه که باید حل بشه، ولی هر بار از ترس، ترس، ترس…چی بگم از این ترس…که الان مطمئنم خودتون میدونین ترس مساوی با چیه…
…
ترس = بی ایمانی به خدا
از ترس طفره میرفتم از حل کردنش و هیچ موقع هم توی سایت در موردش صحبت نکرده بودم…توی دوره ی حل مسائل استاد و مریم جان دیگه راهی نذاشتن برای فرار من از این مسئله، و من در موردش نوشتم و سعی کردم از اون به بعد تسلیم خدا باشم در موردش و داروهامو قطع کردم…این سری 3 سال بود که به طور ممتد داشتم میخوردم…ولی همونطور که رضوان هم گفت، از روزی که من اینو نوشتم، حل شدن این مسئله برای من شروع شد…
مطمئنم این مسئله تون به بهترین شکل حل میشه و از خدای هدایتگر برای شما رهایی و تسلیم بودن بیشتر و بیشتر آرزو میکنم :)
سلام به حمید آقای عزیزم
قبل از هر چیز بگم که توی این سایت یکی از الگوهای خیلی خوب من برای نحوه کار کردن روی خودم شما هستی خیلی چیز ازت یاد گرفتم
هر وقت که فایل جدید میاد تقریباً اولین کامنتی که دنبالش می گردم تا بخونم کامنت شماست و بعد کامنت چندتا دیگه از دوستان
(یه حس توحیدی و در جستجوی خدا بودن) توی همه کامنتات وجود داره
دیروز همین طور که داشتم کامنتتو می خوندم ناخودآگاه این آیه تو فضای ذهنم می چرخید:
وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَعَ المُحسِنین
و کسانی که در راه ما کوشیدند حتماً آنها را به راه های خویش هدایت می کنیم و همیشه خدا یار نکوکاران است
و بعد با خودم فکر کردم
حمید امیری که در لحظه تحویل سال امسال با خودش قرار گذاشته رو باورای توحیدی کار کنه
و توی همین کامنتشم نوشته:
چقدر لذت میبرم وقتی میبینم توحید همه چیز زندگی انسان رو اصلاح می کنه و بهبود میده
حتماً خدا راه های هدایت خودش رو بهش نشون میده
و در آغوش خودش می گیره
و بیش از پیش بهش آرامش میده
در پناه خدا شاد و سلامت و موفق باشی حمید عزیز
سلام و درود به شما خانم سلیمی.
سبحان الله…
این کامنت شما منو میخکوب کرد.
این آیه ، این دقیقا چیزی بود که من محتاج پروردگارم بودم منو بهش هدایت کنه و شما مأمور خدا شدین ، و خداوند از طریق دست و زبان شما منو هدایت کرد.
ازتون سپاسگزارم ، ممنونم ، متشکرم. ممنونم که اینقدر توحیدی روی خودتون کار کردین که خداوند از طریق شما با بندگانش گفتگو میکنه. اگر نبود تعهد و تلاش شما و قلب سلیم تون که به جریان هدایت متصله چطور میتونستید دست و زبان خداوند باشید. مصداق بارز آیه «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ
» هستید.
این کامنت نشانه ای بسیار زیبا بود. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. ازتون سپاسگزارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به حمید خان خوش قلم با کامنتهای توحیدی و قشنگت
اول بگم که در مورد دوره شیوه حل مسائل دقیقا منم مثل شما تو همون سوالات کلیدی جلسه 2 گیر کردم، نمیتونستم جوابای دقیق و مفصل اونجور که لازم بود بدم و از طرفی لازم بود که جواب درستی برای اونا پیدا کنم تا برم مراحل و جلسات بعد… وقتی هم دوره کشف قوانین آپدیت شد داشتم فکر میکردم خب من باید اول همون قبلیها رو تموم کنم بعد به خریدن یا نخریدن این دوره فکر کنم، که از قضا مامانم این دوره رو خرید و منم گفت خب پس این یه نشانه ست و رفتم سراغ این دوره… و خداروشکر از این خیلی دارم جواب میگیرم، البته به خاطر اینکه خیلی بهتر دارم روش کار میکنم، نمیدونم حس میکنم برای من کاربردی تر و شدنی تر از دوره حل مسائله
در مورد مسئله و کویرت هم قطعا با همین تمرکز رو دوره ها و کار کردن رو خودت نتیجه میگیری، اونکه گفتی وقتی استاد میگه یا طرف باهاتون هم مدار میشه یا حذف میشه از زندگیتون، سعی میکردی قسمت دوم رو نشنیده بگیری و اینا درک میکنم کاملا، به نظر من اصلا بهش فکر نکن که کدوم اینا اتفاق میفته (البته میدونم که سخته ولی بالاخره راه حل همینه) فقط همون فرمون درست رو بگیر و برو و مطمئن باش نتیجه میگیری، بهترین نتیجه
به قول رضوان عزیز هر مسئله ای که خیلی برامون سخته و یه جورایی انگار علی رغم میلمون یا با سختی اینجا مطرحش میکنیم خدا جواباش رو و بهترین راه حل رو خیلی سریع بعد از نوشتن اینجا تو مسیرمون قرار میده، برای خود من چندبار این اتفاق افتاده
واقعا و از ته دل امیدوارم و یه جورایی مطمئنم بهترین نتیجه رو میگیری خیلی زود، در بهترین زمان و به بهترین شکل
انرژی مثبتِ همه بچه های سایت هم که همراه شماست و از خوبان و محبوبان سایت هستی:)
در پناه خدا هر روز موفق تر و شادتر باشی دوست خوبم
سلام و درووووووود فراوان خانم زمانی گرانقدر.
قبل از هر چیزی یه عذرخواهی بهتون بدهکارم که با 14 روز تاخیر دارم کامنتتون رو پاسخ میدم.
خیلی ازتون ممنونم که این کامنت ارزشمند رو برام نوشتین.
الان که دارم کامنت مینویسم زمانیه که استاد فایل توحید عملی 8 رو گذاشته و شاید الان زمان مناسبی بود که من کامنت شما رو مجدداً بخونم و با درک بهتر پاسخ بنویسم و زیر چشمی یه نگاهی بندازم به کامنت خودم و وزنه های سنگین شرک توی ذهنم که اجازه پرواز با بال توحید بهم نمیده.
حق با شماست و رضوان عزیز ، آره وقتی دل و جرأت به خرج بدیم و سوالی رو مطرح کنیم، موضوعی رو بیان کنیم باعث میشه پاسخ های خوبی دریافت کنیم. من خودم بعد از این کامنتی که توی سایت نوشتم حس کردم کمی از بار ذهنم کم شد و آمادگی مواجه با ترسها رو پیدا کردم. اون قدرت دادن به شرایط کمتر شد، اون ترحم و دلسوزی ها کمتر شد. که البته آگاهی های دوره عزت نفس هم خیلی بهم کمک کرد.
دوستی رو میشناسم که از زندگیش حرف میزد و میگفت که چه اتفاقاتی در گذشته براش افتاده و ناچار شده از همسرش جدا بشه، با کلی ناراحتی و تنش و مشاجره و پیچیدگی های قانونی. ریشه همه اینها از نداشتن عزت نفس شروع میشد. اون داشت از مسائلش میگفت من انگار دوتا فیلتر روی گوشم نصب کرده بودم که روش نوشته شده بود Abasmanesh.com
اون از گرفتاریهای خودش میگفت من با فیلتر آموزشهای استاد تحلیل میکردم. و میگفتم خب من روی عزت نفسم کار میکنم، اینجا این تصمیم رو میگیرم. اینجا با خودم از در صلح درمیام ، اگه من با خودم در صلح باشم جهان فلان موضوعات رو برام حل میکنه.
و یکی یکی باگهای خودمو شناسایی کردم. انگار ما آدمها قضاوت کردن بقیه رو خیلی بهتر انجام میدیم تا تحلیل و آنالیز خودمون.
بسیار بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون و نکاتی که بهم یاد دادین. و بازم منو ببخشید که دیر جواب دادم.
به سمیه خانم و یاسمن خانم هم گفتم برای شما هم بنویسم. الهی که بتونم به زودی با هدایت الهی مهاجرت کنم و برم آمریکا و از نزدیک بیام خانواده موفق و دوست داشتنی زمانی رو ملاقات کنم. و از توحید و نتایج طلایی مون حرف بزنیم که همیشه خداوند هدایتگر ما بوده و هست و اونه که ما رو از گذرگاه های سخت عبور میده.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلااااام به حمید عزیز و حنیفِ سایت
آقا اختیار دارین عذرخواهی نداره، خیلیم ممنون که وقت گذاشتی و جواب دادی به جوابِ من:))
خدارو شکر که میگی احساس کردی باری از دوشت برداشته شد و داری باگهاتو پیدا میکنی
انشالا بهترینا برات اتفاق بیفته
در مورد دورهمی آمریکا هم که دیگه برنامه شو چیدیم و کُداشو داریم مینویسیم انشالا به زودی محقق میشه:)
من و خواهرام و مامانم هم همیشه تو گپ و گفتامون راجع به شما دوستانِ نابِ عزیز مثل خانواده صحبت میکنیم و مششششتاقانه منتظر دیدن دوستان هستیم به امید خدا:)
آقا حمید عزیز سلام
امروز داشتم تو پروفایلت دیدگاههایی که نوشتی رو میخوندم . ماشاالله چه دیدگاههایی نوشتی خدا بهت قوت و سلامتی و ثروت بینهایت بده
امروز داشتم به خوندم میگفتم این آدم چقدر شیوا و روان و با شعر و قرآن ، چه معجونی دلپذیری درست کرده از آگاهیها
چقدر تحسینت کردم . اوایل به نگاه و کلام نافذت حسودیم میشد .
ماشاالله هزار ماشالله چه چهره جذابی داری . خداوکیلی آرامش از صورتت میباره
الان که کامنتتو خودم خیلی تحسینت کردم که چه قدر عالی خودت رو افشا کردی
میتونستی ماسکی بزنی که همه چی تو زندگیم گل و بلبله و هیچ کم و کسری ندارم و همه غبطه بخورند که ببین این آدم چه زندگی عالی داره و ، اما اومدی گفتی ایرادم اینه و باید روش کار کنم
من خودم الان مجردم و خیلی وقتها به خاطر اینکه خانواده فکر بد نکنند تو پذیرایی سرمو تو گوشی نمیکنم (همیشه تو سایت استادم) میرم تو اتاق برای اینکه خانواده فکر نکنند دارم با یه دختر چت میکنم .(اونها تو این وادی ها نیستند) ، . میدونم که این ایراده . برای من که دارم میرم تو 32 سال .
به قول شاعر
کیست که بی دامن تر نیست ….
(هممون تو زندگیمون تضاد و اشتباهاتی داریم مهم اینه که خودمون رو رشد بدیم )
ممنونم بابت صداقتت .
از استان لرستان شهرستان بروجرد ، سرازیر شدن نعمات خداوند رو از جایی که فکرشو نمیکنی برات آرزو میکنم
سلام و درود به ابراهیم عزیز ، برادر بزرگوارم ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همیشه در پناه رب العالمین در امنیت و آرامش و آسایش باشی و متنعم از بینهایت نعمت و ثروت.
خیلی خیلی ازت ممنونم بخاطر کامنت ارزشمندی که برام نوشتی. من از این همه لطف و محبت شما ممنونم ابراهیم عزیزم. فدای تو دوست جذاب و خوش تیپ.
من با اجازه تون یه سرک کشیدم به پروفایل تون و داستان هدایت تون رو خوندم و خیلی تحسینت کردم و وقتی محصولات رو دیدم دیدم گفتم پسسسسسرررر دمت گرم شما تا قدم دوازده رو کار کردی؟ خدا قوتت بده. پیشنهاد میکنم دوره عزت نفس رو هم بذار توی برنامه ات، هرچند انسان ارزشمندی چون شما قطعاً عزت نفس خوبی داره که اینقدر عالی داره متعهدانه کار میکنه.
ابراهیم عزیز، اسم زیبات خیلی حس و حال توحید داره ، یاد تمام آیات قرآنی میافتم که در مورد حضرت ابراهیم گفته شده که خداوند میگه: او موحد بود و مشرک نبود.
خدا رو شکر که هنوز مجردی از اون حیث که هنوز جا داری روی خودت کار کنی. من عجول بودم. عجولانه و با تقلا و احساس منفی قدم توی مسیر ازدواج گذاشتم و کلی چک و لگد خوردم. همین که شما با توکل و هدایت رب العالمین قدم توی این مسیر میذارید 10-0 از گذشته من جلوتر هستین. و قطعا نتیجه توحیدی براتون رقم خواهد خورد.
امیدوارم کامنت سید علی خوشدل رو خونده باشید. ببینید سیدعلی چقدر توحیدی عمل کرده. من بینهایت این مرد بزرگ رو تحسین میکنم.
ازت ممنونم ابراهیم عزیزم. و بینهایت تحسینت میکنم دوست خوبم. الهی که در پناه هدایتهای رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سپاس بینهایت
به روی چشم حتما باید عزت نفسم رو یه تخریب و نوسازی اساسی کنم چون خیلی خیلی ایراد دارم و باید یه فوندانسیون قوی براش بریزم
کامنتهای آقای خوشدل و چند تا دیگه از دوستان رو هم مثل کامنتهای ارزشمند شما دنبال میکنم . بسیار لذت بردم چطور داستان ازدواجشون رو گفتند . چقدر لذت بردم و این جمله خداوند تو ذهنم مرور میشد که از جایی که فکرشو نمیکنی بهت رزق میدیم (کامنتشون رو که خوندم به قول استاد عزیز ، قلبم باز شد .اون حسه اومد که امکانپذیره رسیدن بهش فقط کافیه از سر راه خدا بری کنار)
سپاس فراوان از شما و همه دوستان
سلام بروجردی نازنین،چقدر خوشحالم،از شهر خودم، اینجا،
این سایت ،یه دوست خوب همفرکانسی پیدا کردم،اونم با این سابقه حضور تو سایت
داشتم کامنتتون رو میخوندم،البته قبلا هم یه سری از کامنتهای شما رو خونده بودم،ولی آخر نوشته تون ،که برای حمید آقا که نوشته بودین،از استان لرستان شهر بروجرد،دیگه طاقت نیوردم،وگفتم باید سلامی کرده باشم،به همشهری خودم…
بهترینها رو براتون آرزو میکنم،اگه گلدشت زیبا رفتین،اگه ونایی رفتین،اگه ازون کباب خوشمزه خودمون نوووش جان کردین،ازون لبنیات وهمه مخلفاتش،میل کردین،ازون ارده وشیره خوشمزه ش نوش جان کردین،مارو هم فراموش نکنید…
به خدای بزرگم میسپارمتون، با آرزوی بهترینها
سلام بانوی
شما لطف دارید . اتفاقا جفتمون بروجردی هستیم ، جفتمون هم فامیلیمون حیدری هست
همیشه میگفتم ببین تو این شهر بروجرد با این همه جمعیت ، چرا کسی رو نمیبینیم که تو سایت استاد باشه
الان که گفتید بروجردی هستید فهمیدم خداوند خیلی وقت پیش پاسخ درخواستمو داده
خدا میدونه چقدر آدمها هستند که تو شهر از کنارمون رد میشوند و دارن از این آگاهی ها استفاده میکنند و ما نمیدونیم که البته در زمانش مثل الان به سمت هم هدایت میشیم
خیلی خوشحال شدم از آشناییتون
موفق و پیروز و شاد باشید
سلام به آقا حمید عزیز، دوست هم فرکانسی ام.
خدا قوت به شما با این همه تلاش و کوشش جهت بهتر زندگی کردن.
همانند گفته دوست عزیز، رضوان جان، کاملا مشخصه که خیلی عالی در حال کار کردن روی دوره عزت نفس هستین. واقعا توصیفی که از مسایلتان میفرمایین، کاملا مربوط به عزت نفس خودتون و در صلح بودن با خودتون است. البته من واقعا کوچکتر از این حرف ها هستم که بخواهم شما رو در زمینه روابط کمک کنم، اما از آنجاییکه من به علت تضاد عاطفی بزرگی که نقطه عطف زندگی ام بود، با سایت و آموزه های استاد آشنا شده ام و در زمینه روابط بسیار زیاد کار کرده ام، میگویم. وگرنه شما که این همه آیه های قرآن رو زیبا توضیح می دهید و …. من کلی لذت می برم از این کامنت هاتون و همیشه دنبال میکنم. واقعا احسنت داره نوع کار کردن شما روی خودتون . من با اینکه سال ها هست که با آموزه های استاد آشنا هستم و در حال کار کردن رو خودم، ولی میتونم بگم که همین اخیرا هست که تازه کمی در کامنت نوشتن فعال تر شده ام. اوایل که اصلا تو سایت هم نمی آمدم و فقط فایل ها را به صورت صوتی در فلش گوش میکردم. بعدها کمی وارد سایت شدم و محصول رو خودم خریدم. بعدها هم تازه یاد گرفتم که نت برداری کنم و دوباره گذشت تا کمی کامنت نوشتم. با گذشت زمان، تازه یاد گرفتم که فایل ها را به صورت تصویری ببینم هم خیلی خوبه و همینطور با گذشت زمان، روش های جدید برای بهتر و بهتر زندگی کردن. برعکس شما یا سعیده جان یا خیلی از دوستان دیگر که چقدر زودتر راه درست را انتخاب کرده این. اما من هم از خودم ناراحت نبستم، چون این تکامل من بوده و من با چک و لگد بدی از روزگار به خودم آمدم و استاد هم در دوره عزت نفس میفرمایند که فردی که مثلاً باورهای بسیار اشتباه در روابط دارد و این ها یک شبه ایجاد نشده اند، پس باید تکامل رو تو این زمینه طی کند تا به نتیجه بزرگ برسن. این هم بگم که آقا حمید من از روزی که با آموزه های استاد در دوره عشق و مودت آشنا شدم، خیلی خیلی خیلی در روابط تغییر کرده ام و اصلا این شیما هیچ ربطی به شیما قبل از آشنایی ندارد که ندارد. کلی رشد کرده ام و کلی عزت نفسم بالا رفته و هنوز هم کلی جا داره که بهتر و بهتر بشم.
واقعا خدا رو سپاس از این همه آگاهی و با لذت بیشتر زندگی کردن.
به شما مژده ای دهم که با توجه به مسایلی که در این کامنت مطرح کرده این، نشونه رشد بیشترتون است و نشونه پرش سکویی تان به آرامش بیشتر است. خدا خافظتون باشه همیشه
در پناه خدای خالق زیبایی ها
شیما
سلام حمید آقای نازنین
یه چیزی رو میخواستم،بی پروا براتون بنویسم،چون خودم با پوست واستخونم تجربه کردم،به قول استاد وقتی میگن،من خودم نتیجه دستم،دیگه نیاز نیست که به دیگری ثابت کنم…
حمید آقا همینکه اومدین واین مطالب رو نوشتین، یعنی خیلی خوب دارین رو خودتون کار میکنید، من هم اوایل همین ترس واهمه رو داشتم،وهمیشه سرپوش میذاشتم،به قول شما فکر میکردم دارم کار درستی میکنم، ولی یه جایی آدم نمیتونه با خودش روراست نباشه….
شما خیلی خوب خدارو پیدا کردی،مثل الان من
من اینو به جرات میتونم بگم،چون نتیجه های زندگیم داره حداقل به خودم ثابت میکنه
وقتی از خودش میخوای،همچین تر تمیز وشسته،بهت میگه
دیگه خودت استادی تو این زمینه
وقتی به خودش میسپاری،عین روز برات همه چیز رو واضح، نشون میده،مطمئن هستم تصدیق میکنید.
حمید آقا ،مطمئن باش،خدا راه رو بهتون نشون داده،از هیچ چیز واهمه ای نداشته باش،اون قلبت وقتی باهات داره،بی منت وبدون ریا حرف میزنه،دنبال چیز دیگه ای نباش
ما وقتی واقعا ،تغییر میکنیم،جهان ناچار ،قانونش همین،که با ما راه بیاد…
از خدا بخواین…..
،شما که اینقدر حالت با خدا خوب از هیچ چیز واهمه ای نداشته باشین..یه روزی میاین ،شک ندارم،با بهترین حال ممکن، از خوشبختی وعشق ،کامل مینویسین،فقط یه شرط داره،تا میتونید دست خدارو باز بذارید،معجزه ها میبنید،من دیدم حمید آقای عزیز….
در پناه خودش باشید…
سلام و درود به شما شهلا خانم، ممنونم از لطف و محبت و بزرگواری شما و این کامنت امید بخش و زیبا تون. سپاسگزارم از شما.
توی کامنتتون نوشته بودین (اوایل همین ترس واهمه رو داشتم،وهمیشه سرپوش میذاشتم،به قول شما فکر میکردم دارم کار درستی میکنم، ولی یه جایی آدم نمیتونه با خودش روراست نباشه) این جمله منو یاد دوره شیوه حل مسائل زندگی انداخت، اونجا استاد عباس منش میگن « اعراض کردن و نادیده گرفتن و متعلق به مسائلی هست که به زندگی ما ربط پیدا نمیکنه، امثال قیمت دلار و خبر های سیاسی و … ولی یه سری مسائل هست که مربوط به زندگی شخصی ماست مثل روابط خودمون، مثل بیزینس شخصی خودمون، مثل سلامتی خودمون، اینها مسئله ماست ، و ما با حل اونها بزرگتر میشیم و اعتماد به نفس مون میره بالاتر»
بله حق با شماست من هم یه زمانی سرپوش میذاشتم ولی مسئله ای که مسئله منه، مسئول حلش خودمم، هیچ فرشته نجاتی اون بیرون منتظر من نیست.
بهترین و ساده ترین کار اینه که من فقط روی خودم کار کنم و اجازه بدم مدارم بره بالا و بالاتر و اون وقت بقیه کارها رو به سادگی جهان هستی برای من انجام خواهد داد.
از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم.
بسیار بسیار تحسینتون میکنم ، داستان هدایت تون رو هم خوندم، عالی و تحسین برانگیز بود.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
حمید حنیف سلام من امشب کلی براتون نوشته بودم ولی از اونجا که شاید مدار درخواست شما با مدار پاسخ من هماهنگ نبود وسط کار کلا پرید.
پیشنهاد میکنم حتما کامنتهای آقا ابراهیم و عمو فریدون و لیلا خانم رو دنبال کنین بقول استاد گنجهاست توی این کامنتها
موفق باشید
سلام و درود به شما جواد عزیز.
خیلی ممنونم از لطف و راهنمایی شما. به روی چشم.
آره یه وقتایی قطع و وصل شدن نت باعث میشه همه اون چیزایی که نوشتی یهویی پاک بشه.
در پناه جان جانان رب العالمین همیشه همیشه همیشه شاد و سلامت باشی ، حال دلت عالی باشه جواد جان.
بسم الله النور
سلام استاد جانم سلام مریم جانمعاشقتونم عاشقتونم
استاد جان این چند تا فایل اخیر ارزشش از کوه طلا هم بیشتر چند روزه که تمرکز گذاشتم رو این فایل ها و کلی به خود شناسی رسیدم و جواب این که چرا فلان آدم با من این رفتار رو گرد یا چرا هرکی میا. تو رندگی ام من فلان خصوصیت رو داره رو دارم میگرم
آره من یه سری باور دارم که طبق اون ها داره الگویی تو روابطم و کارم تکرار میشه
راستی استاد جان کم پیدا هستم تو سایت اما دست پر کلی اتفاقات قشنگ برام افتاده و مهتر از همه اینکه مهاجرت کردم اونم تک و تنها (البته من و بچهام )منظورم از تک و تنها اینه که نه کسی کمکم کرد و نه کسی کنارم بود حتی روز اثاث کشی هم تنها بودم و خدارو شکر میکنم که آرزویی که سالها داشتم بلاخره با شناسایی ترمز ها که تو چند تا فایل قبل هم کامل توضیح دادید بلاخره رسیدم
استاد جان بعد از فوت همسرم تضاد های زیادی برام پیش اومد اما خدارو شکر با آگاهی هایی که هدایت شده بودم و داشتم کلی اتفاقات خوب برام رقم خورد
نمیتونم بگم که کامل مسله مرگ همسرم رو پذیرفتم و کنار اومدم اما هرروز بابت برکت این روز ها سپاسگزاری میکنم که چقدر داره من رو بزرگ میکنه
حالا مفصل براتون میگم برم سر پاسخ به این سوال که ذهن من رو این چند روز حسابی به چالش کشید
استاد من از دو زاویه روابطم رو بررسی کردم یه سری آدم ها که مربوط به کارم هستن و من ازشون خرید میکنم بشیار آدم های فوقالعاده و بلند نظر و قابل اعتماد هستن و یه سیری آدم ها که از من خرید میکنن البته که الان همونجور که شما گفتید تعدادشون خیلی کم شده کمتر از انگشت های یک دست آدم هایی هستن بد قول و ایراد گیر که به زور پول میدن و کلی هم به قول معروف تو سر مال میزنن و من با خودم فک کردم چرا تو کسب و کارمن دوجنس آدم هست ؟که شما فرمودین از روی ترس من که بازم به این آدم ها اعتماد میکنم و بازم رو قولشون حساب میکنم
و اما توروابطم هم باز دو زاویه و دومدل آدم دارم
البته استاد اینو بگم بازم تو روابطم تعداد آدم هایی که ناجالبن خیلی حیلی کم شده اما هنوز هستن
یه سری آدم هایی که مدام خشمگین هستن و میخان زور بگن تو یه سری روابطم
یه سری آدم ها فوقالعاده بخشنده و خیر خواه که دلشون میخاد به من کمک کنن چه مادی چه معنوی
یه سری آدم هست که همش میخان حمایت بگیرن که به لطف خدا این ها خیلی کم شدن
یه سری آدم هم هستن که دلشون میخاد وابسته باشیم و مدام کنار هم باشیم کخ بازم به لطف خدا خیلی کم شدن
یه سری ها هستن که مدام احساس گناه میدن و میخان مسولیت خودشون رو بندازن گردن من و منو مقصر بدونن
یه سری ها هم هستن که چشم بسته به من اعتماد میکنن و همه جوره قبولم دارن
یه سری ها هم هست که من حس میکنم بابد تغییرشون بدم یعنی آدم هایییان که تمام انرژی من صرف تغییر اون ها میشه
اما اون تفاوت سنی رو هم من دارم تو یه سری روابطم آدم های کم سن و سال هستن که دلم میخاد آدم های هم سن خودم باشن
البته اینم بگم استاد تعدادآدم ها که ناجالبن خیلی تو زندگیم کم شده مخصوصا از وقتی که مهاجرت کردم که کلی روابط عالی پیدا شده اما بازم اون آدم اا گه گاه تو زندگبم پیداشون میشه و من دوست دارم که این الگو ها رو سناسایی کنم و با قدرتی که خداوند عطا کرده زندگیمو اونجور که میخام بسازم
استادجان بابت این فایل و چند تا فایل قبل بینهایت سپاسگزارم
و از مریم جانم ممنونم که انقدر باعشق داره دوره هارو به روز رسانی میکنه و این فایل های زیبا نتیجه همون تعهد هست راستی مریم جانم الگوی بسیار عالی برای من شدی برای استقلال مخصوصا الان زندگیم که چند روز پیش میخلستم پرده خونه رو بزنم تا اومدم به یکی زنگ بزنم گفتم اگه مریم جان اون همه کار حتی کار با اره و چوب و این جور کارهارو انجام داده پس منم میتونم و یاد اون فایل هایی که استاد نبود و سما تنها بودید افتادم وازتون ممنونم که انقدر قشنگ به من استقلال و روی پا خودم ایستادن رو به زبان ساده یاد دادید عاشقتونم من
استاد جانم مریم جان عاشقتونم و به زودی آمریکای زیبا میبینمتون
بنام خدای مهربونم
سلام به روی ماهت استاد جونم
شما که من و زیر و رو کردین با این سوالات و این فایل ها
دیروز عجب روز ِ با برکتی بود با فایل 5 دوره کشف قوانین
صبح سوپرایز شدم فایل جدید و دیدم
گفتم استاد کمر همت و بسته تا بچه ها آسون بشن برای آسونی ها
استاد جان بینهایت سپاسگزارم
خب برم سراغ این سوال که وقتی داشتم گوش میدادم یکی یکی دوستهام و رفتارهای مشابه شون برام دالی میکرد
من سه یا چهار سال پیش با کتاب راز سایه از دبی فورد
دنبالِ الگوهای تکراری زندگی ام گشتم منتهی دچار ی کج فهمی شدم ، چون من فکر کردم وقتی رفتاری تو بقیه باعث ناراحتی من میشه و این رفتار داره تکرار میشه نشانه وجود اون خصوصیت درون خودمه ، بعد گیج میشدم چون ی سری از رفتارها کاملا با من متفاوت بود بعد که عمیق تر شدم متوجه شدم منظور اینکه اون رفتار درون قسمت سایه و پنهانِ شخصیتِ منِ
دقیقا همون باورهایی که از بچگی برامون ساخته شده و درونمون هست
خیلی هاشون و پیدا کردم منتهی نمیدونستم باید چطوری برطرفش کنم و چون خیلی روشون فوکوس کرده بودم مدام تو زندگی ام گسترش پیدا میکرد ، چون این قانون و نمیدونستم که به هر چی توجه کنی لاجرم زیادش میکنی
بعد دچار افسردگی شدم و به شدت نا امید که چرا هرچی بیشتر روی خودم کار میکنم اوضاع بدتر میشه
نگو دارم روی شرایط بد و اتفاقات بد فوکوس میکنم که مثلا درستش کنم و ریشه شو در کودکی پیدا کنم
ی جورایی پدرِ روح و روان خودم و درآوردم در مسیر اشتباه
چقدر شما عالی اشاره کردین که وقتی میخوای بری شمال اما در مسیر جنوب هستی سرعتت مهم نیست چون تو هیچ وقت نمیرسی
اما همون تلاش ها و تسلیم شدن ها من و به سمت شما و این آگاهی های ناب و صراط المستقیم هدایت کرد و آسون شدم برای آسونی ها
خدایا بینهایت سپاسگزارم
استاد جونم چون میخوام دقیقتر فکر کنم و الان باید برم و به یک قرار ملاقات برسم
این مقدمه که اومد و نوشتم تا با امید الله مهربان بیام و پاسخِ سوال و بنویسم تا بهتر خودم و بشناسم
استاد جونم خیلی دوستتون دارم
مریم جونم خیلی دوستت دارم
واقعا این دوره کشف قوانین ورقِ بازی و عوض میکنه
خدایا بینهایت سپاسگزارم که اول و آخرش خودتی
إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
من مریم هستم و دقیقا از سال 96 قانون جذبی شدم و بزرگترین تضاد من ازدواجم بود و خداروشکرر بعد یک سال خواستمو جذب کردم و طلاق گرفتم به حدی من دلم میخاست این اتفاق بیوفته که هیچ چیزی جلو دارم نبود و یادمه من 24 ساعته فایل گوش میدادم مخصوصا فایلهای در پرتوی آرامشتونو استاد و چقد حالم خوب میشد و چقد گریه میکردم من جز کسایی بودم که همه بهم میگفتن ببین قانون اینکه طرف 99درصد تغییر میکنه یک درصد احتمالش هست حذف بشه و من بشدددددت حالم بد میشد و میگفتم اقا من نمیخام تغییر کنه من فقط میخام حذف شه :/
حالا مشکل من چی بود شوهر من از یه خانواده بشدت اصیل و آدم حسابی بود و در ظاهر همه چی خوب بود ومن چون از یه خانواده بشدت مذهبی بودم و در سن کم ازدواج کردم هیچ تصوری نداشتم از جنس مخالفم و البته بخاطر یه سری احساساتی که درگیرش بودم میخاستم با ازدواج فرار کنم از اون احساساتم (دورادور عاشق یه نفر شده بودم و فقط توی خیالاتم بود چون مذهبی بودم حتی یه کلمه هم حرفشو نزدم یا کاری نکردم و اون فرد ازدواج کرد … )
من از همون شب اول ازدواجم به تضاد خوردم
وقتی آرایشگاه بودم و دوماد مثلا خواست بیاد دنبالم دیدم که داداشم راننده است و دوماد جلو نشسته و من مجبورم عقب بشینم و شاخام در اومد و اونجا بود که فهمیدم دوماد حتی رانندگی بلد نیست و اینقد این داستان ساده بود که حتی بابامم به فکرش خطور نکرده بود همچین چیزیو بپرسه و…
اینو گفتم دیگه شما تا تهش بگیرین
من 8سال با یه فرد بشدت وابسته و ضعیف زندگی کردم درحدی که هر چی من بگم اوکیه میگفتم بریم میگفت اره بشین اوکیه پاشو چشم و هیچ گونه نظری نداشت و وقتی همه از دور میدیدن زندگی منو میگفتن واو مریم چقد خوشبخته
توی کمتر از یک سال و نیم خونه دارو ماشین دارشدیم و حتی مامانش میگفت اگه تو نبودی نمیتونست چون من بشدت مدیریت میکردم من ریزترین مسائلو باید مدیریت میکردم و یه حامی بودم یه انسان بشدت حمایتگررررر
ایراداتمو که فهمیدم و حل کردم این ادم از مدارم حذف شد شکر خدا و من بعد یه مدت با یه پسر دوس شدم که در ظاهر و سر زبون بشدت قوی و مستقل و بشدت از نظر شخصیتی ضعیف و یا کلا هر کسی بهم پیشنهاد رابطه میداد از همون لحظه اول نشانه های ضعفو درش می دیدم و بشدت حالم بد میشد و اجازه رابطه نمیدادم و گاهی هم یه سری کرما میریختم که از اینجای ماجرا میخام خود افشایی کنم
من به حدی گارد دارم به رابطه که حتی از اسم دوره عشق و مودت بدم میاد
من حدودا سه ماه پیش متوجه یه جونور در درونم شدم که به کمک قدمهای انجمن معتادان گمنام و دوره های شما و تفسیر قران بود
و فهمیدم دلیل این الگوی تکرار شونده توی رابطه ام چیه من همش دارم آدمای ضعیفو بخودم جذب میکنم و مهمتر از همه من اصلا تمایلی به رابطه ندارم یه بخشی از وجودم از همه مردا متنفره و فقط میخاد تنها باشه ولی اون جونور درونم یا اون نقص اخلاقیم یا خلا یا هرچیزی که میشه اسمشو گذاشت
انگار مانع میشد شکر خدا خیلی سریع تونستم مچشو بگیرم
وقتی به یکی از دوستای عزیزم که توی این سایتم هست بهش گفتم مشکلمو بهم گفت تو خفاش شبی (خفاش شب توی فیلما یه فردی بود که یه خشم و رنجش داشت و میخاست از همه انتقام بگیره و این الگو معمولا توی فیلمهای جنایی هست و… )
و دقیقا درست میگفت من یه جانور در درونم بود به اسم خفاش شب
من با قسمتی ازوجودم که نسبت بهش خودباوری داشتم زن بودنم زیباییم و… ناخوداگاه جلب توجه میکردم (آرایش، لباسهای بازتر پوشیدن و…)
و خب طبیعتا آدمهای ضعیف طعمه من بودن
و من بشدت دختر شاد و پر سرزبونی هستم و شیطون یه تایم خیلی کوچیک باهاشون چت میکردم یا حرف میزدم و طرفو تشنه خودم میکردم بعد هم تمام و طرف بشدت گریه میکرد تورو خدا و خلاصه کلی خواهش و تمنا و من از درون احساس خوبی پیدا میکردم چرا چون اون خشم درونم ارضا میشد
چون این بلا سر خودم اومده بود و من شکست عشقی خوردم پس همه باید شکست بخورن و دلیل این الگوی تکرار شونده خشمی که در درونمه پس باید باخودم به صلح برسم تا این مسئله حل بشه
اعتراف اینا خیلی سخته و استاد شما میدونید من چی میگم ولی من واقعا با تمام وجودم میخام تغییر کنم و شکر خدا این نقصو فهمیدم و از اون روز من بشدت رها شدم من بشدت باخودم به صلح رسیدم و فهمیدم ریشه همه باورهای مخرب رنجش و خشمه ، خشمی که یه زمانی باید تخلیه میشد یا مدیریت میشد
خفاش شب در حال پروانه شدنه ….
سلام مریم عزیزم .
چه زیبا و خالصانه خودتو معرفی کردی و چه با حال که مشکل خودت پی بردی راستش حسودیم شد . خیلی این روزا گیج و منگ شدم دلم میخواست بفهمم مشکلم چیه یه احساس بی قراری دارم که نمیدونم سر منشاء ماجرا کجاست . دوست دارم به نتیجه برسم حتی اگه بفهمم مشکلم خیلی سخته . یه شعری از زمان قدیم پدر خدا بیامرزم اول دفترهاش مینوشت که زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر …..
این روزا دقیقا حس و حال من همینه .
بسیار حساس شدم و دلم یه رهایی میخواد انگار توی قفسم دوست دارم یه جایی روی یه کوهی برم و تا توان دارم داد بزنم .خودمم نمیدونم چم شده اما اینو میدونم منم در حال پروانه شدنم یه حسی به من میگه یه تحول عظیم در راهه یه تحولی که میخواد پوسته منو بشکافه و درون طلاییم رو آشکار کنه . نمیدونم استاد با این فایلها با ما چه میکنه ولی احساس میکنم همه داریم پوست میندازیم .
رو به زیبا شدن و تغییر شخصیتی عظیم .آتشفشانی در راهه و همه رو زیرو رو میکنه همه زیبایی درونمون رو بیرون میکشیم و موفق میشیم .
به امید شنیدن خبر خوب از تک تک دوستان و اعضاء خوب خانواده بزرگم .
مریم قشنگم با تک تک جملاتت اشک ریختم انگار منو داشتی توصیف میکردی پر از ترس و ترس
مرسی که با حرفات نور قلبمو پرنورتر کردی
من بچه ندارم کارمندم هستم ولی اونقدر باورها و ترس هام محکم شدن تو این سالها که باید حسابی با فایل های استاد قوی شم
میبوسمت
بهترین ها برات
مریم عزیزم سلام
میشه بگی چه کارهایی کردی که تونستی جدا بشی
من هم نمیخوام همسرم تغییر کنه میخوام حذف شه دارم روی خودم کار میکنم ولی گاهی نجواها بدجور اذیت میکنن چون هنوز هیچ تغییری اتفاق نیوفتاده و همسرمن برخلاف تو به شدت کنترل گر و مرد سالاره و این منم که باید فقط چشم بگم
سلام دوست عزیزم من کارایی که درونی انجام دادم رو برات میگم …
من زوم کردم روی فایلهای اعتماد بنفس استاد که سه قسمته و درکل همه فایلهای رایگان استاد ولی بیشترین فایلایی که گوش میدادم اعتماد بنفس بود و در پرتوی آرامش من عشق رو در خودم ایجاد کردم اول باخودم و بعد هم اون بنده خدا من 24 ساعته فایل گوش میدادم فقط میخاستم بمباران کنم خودمو شکر گذاری رو خیلی انجام میدادم و چیزی که باعث شد درک من خیلی بیشتر بشه از عشق کتاب محدودیت صفر بود من با این کتاب واقعا روحم لطیف شد عاشق شدم و درک کردم عشق یعنی پذیرش همه چی که در مورد این مسئله پذیرش فرد مقابله جمله ای که خیلی توی این کتاب تاکید میشه جمله متاسفم لطفا مرا ببخشش دوستت دارم مچکرم
و من خیلی وقتا وقتی همسرم خواب بود میرفتم نگاش میکردمو این جمله رو میگفتم متاسفم که توی خاطرات من گیر کردی منو ببخش دوستت دارم مچکرم و شاید باورت نشه چقد رها میشدم و چقد اون تایم من گریه میکردم و چقد روحم لطیف شده بود همسرتو بپذیر مثل یک ترم از دانشگاه کائنات نگاش کن که باید برای مرحله بعد از زندگیت پاس کنی تا بری ترم بعدی پس باعشق تمرین کن با لذت نه اینکه فقط زود این مرحله از زندگیت تموم شه
یه کار دیگه ای که من کردم این بود که من در ناخوداگاهم از این آدم میترسیدم اومدم از تجسم خلاق استفاده کردم اونو توی ذهنم کوچیک کردم و خودمو غول کردم و از بالا بهش نگاه میکردم اینجوری ناخوداگاه خیلی میتونستم حرف بزنمو از حق خودم دفاع کنم با این تکنیک بت و غولی که ازش ساخته بودم کوچیک شد و شکست بعد هم هر ثانیه که من کمتر باهاش بودمو تایید میکردم و اشک میریختم که دارم ازش دور میشم و هی اون تایم بیشترو بیشتر شد اگه حتی باهم بودیم شرایط جوری میشد که باهم نباشیم یا من خواب بودم یا اون یا مهمون یهویی میومد و من همه اینارو تایید میکردم و یهو محو شد البته من همچنان ادامه دادم پا روی ترسام گذاشتم اهرم رنج و لذت از همون اول توی ذهن من درست بود ومن یه خانم خونه دار بودم و یه پسر 7ساله داشتم پی همه چیو به تنم مالوندم گفتم هر شرایطی بهتر از اینکه توشم من باید به خواستم برسم و یه ترمز بزرگ هم درخودم پیدا کردم به اسم احساس قربانی بودن من همیشه میخاستم مدیریت کنم کنترل کنم همه چیو میخاستم همیشه آدم خوبه داستان باشم کسی بهش برنخوره که من دارم جدا میشم و درگیر نگاه دیگران بودم وقتی با این احساسم لج کردم گفتم اصلا میخام بد باشم میخام بدبخت شم اقا تهش گدایی کردنه آوارگیه اشکالی نداره من میخام من مشکلی ندارم و همه اینا کنار هم منو بخواستم رسوند امیدوارم تونسته باشم با زبون ساده بهت رسونده باشم منظورم
و این نویدو بهت بدم که من به هیچ مشکلی نخوردم و جهان بهم پاداش ایمانمو داد و خیلی هم موفق شدم توی شغلی که تازه شروع کردمش بعد جدایی و دستان خدا اومدن کمکم و الان یک ساله مهاجرت کردم و حالم خیلی خوبه و….. نترس و فقط با این نگاه قانونو کار کن که میخای بهتر شی قویتر خفن تر مستقل تر درگیر نتیجه نباش نتیجه خودش میاد
موفق باشی دوست نازنینم :)
سلام استاد جان عزیزم
واقعا سپاسگزارم بخاطر این دو فایل عالی روابط
چقدر عالی بودن و باید چندین بار ببینمش.
من جواب این سوال رو میخام اول از گذشته دورتر جواب بدم تا خودش برام فکت بشه.
من در گذشته الگوی تکراریم جذب افرادی بود که خوش اخلاق و مهربون و مودب نبودن ، و هم اینکه قهرای طولانی میکردن ، و از چهره من هیچی نمیگفتن !!
و خب قاعدتا با اون باورای نابود ، نتیجه هم نابود بود!! ازدواج با فردی که همشونو داشت و البته همین ازدواج بود که برام پرخیر و برکت بود ، منو با استاد اشنا کرد ، رسالتمو متوجه شدم و ایراداتم در روابط رو متوجهش شدم ، متوجه شدم مقصر منم نه اون افراد ، متوجه شدم این منم که دارم چنین افرادی رو جذب میکنم و از همون موقع که مزدوج بودم شروع کردم به تغییر !
رو عزت نفسم و دوست داشتن خودم کار کردم ،
رو باور ارزشمندی و لیاقتم ، تایید طلب نبودنم ! جلب توجه نکردنم ! ارایش نکردنم !
و خب تا حد زیادی شدم زهرایی که خودشو با نقاط مثبت و منفیش دوست داشت ، ارایش نمیکرد ، برای جلب توجه همسرش کاری نمیکرد ، دنبال تایید نبود و بسیار محترمانه با خودش رفتار میکرد.
نتیجه این تغییر ها شد جدایی من از همسرم ،
به راحتی از شخصی که هم فرکانس نبودیم جدا شدم وقتی که خودم تغییر کردم !
و بعد از ایشون من هر فردی رو دیدم بسیااااااررررر محترم ، بسیااااار مودب ، خیییلی آروم ، با محبت ، عاشق قیافه و چهره آرایش نکرده من ، و مهربووون بودن.
یعنی دقیقا همه اون ویژگی های منفی ای که خودم قبلا به واسطه باورای خودم ، تو روابطم جذب میکردم ، الان همشووون عکسش در روابطم جریان داره.
اینو نوشتم که به خودم بگم زهرا خانوم ، همونجوری که با تغییر باورهای قبلیت ، افراد کاملا متفاوتی وارد زندگیت شدن ، با تغییر باورای الانتم قطعا افراد ایده آلت وارد زندگیت میشن.
اینو بگم که من هنوز نتونستم رابطه موفق پایدار بسازم ، اما خب همینکه دیگه اصلا افرادی شبیه افراد سابق رو حتی ندیدم و در عوض افرادی هم که کوتاه مدت باهاشون در ارتباط بودم عکس اون ویژگیارو داشتن ! خودش پبشرفت بزرگیه.
اینایی که گفتم در رابطه با جنس مخالف در رابطه عاطفی بود که تنها نقطه ضعف من در روابطه و در ادامه الگوهای تکراری الانمو هم میگم.
اما به جز رابطه عاطفی پایدار که هنوز نداشتم ،
من در همه روابطم بسیاااار موفق و عالیم خدا رو شکر ، رابطه من با رئیس هام اینقدری عالی بود که انگار اعضای خونوادم بودن به همین اندازه مهربون و دلسوز ، یا رابطه با همکارام که جز صمیمیت و دوستی و کمک کردن من چیزی نمیدیدم ، و رئیس هام و همکارام با اینکه من دیگه چندین ماهه اون شهر نیستم همچنان پیگیر حال و اوضاع منن که این خیلی ارزشمنده و نشون دهنده خوب کارکردن باورامه ،
و روابطم با جنس موافق هم خیلی خوب و دوستان صمیمی فوق العاده ای در کنارم دارم.
خب بریم سراغ جواب این سوال در زمان اکنون :
الگویی که اواخر در روابط من تکرارش زیاد بوده یکیش این بوده که افرادی میان سمتم که در ابتدای مسیر کسب و کارشونن و باید تشویقشون کنم یا حامیشون باشم یا ناجی !!! که این از این باور نشات میگیره که من ناجی بقیم ! یا من عاشق کمک کردن به بقیه ام ! یا زندگی ای که از 0 با هم بسازیم قشنگتره !!!
و باورای جایگزینشم میشه اینکه خب من اصلا بخام هم نمیتونم ناجی و کمک کننده بقیه باشم ! تا حالا به چند نفر کمک کردم و مثلا ناجیش بودم و اون نتیجه گرفته ؟! هیچی . این خود افرادن که میخان تغییر کنن یا نه ، و هیییچکس جز خودشون نمیتونه اپسیلونی تاثیر داشته باشه تو زندگیشون .
یعنی چی که زندگی ای که با هم بسازیم از 0 قشنگتره؟! واقعا چ باور مزخرفیه این ! ریشه اینم در اینه که باید سخت رسید! باور ب اسانی و راحتی ندارم !
مگه با همسر سابقم از 0 با هم نبودیم و نساختیم؟! آیا قشنگ بود ؟! نهههه.
زندگی ای قشنگه که راااحت به همه چی برسی ، همه چی مهیا باشه و من ملکه ای کنم! بله این قشنگه .
الگوی تکراری بعدیم جذب افرادی بوده که خیلی قوی نبودن ! حالا یا از نظر احساسی قوی نبودن مثلا خییییلی ابراز احساسات شدید داشتن طوری که من احساس میکردم طرف کمبود داره !
یا از نظر قدرت مرد بودن قوی نبودن ! مثلا هی توجه میخاستن ، یا انتظار داشتن من حرفی بزنم یا کاری کنم که بهشون قدرت بدم !
این تا حدیش اوکیه و باید تو روابط باشه ،ولی زیادش که فک کنی طرف کمبود توجه و محبت داره نه.
ریشه اینو نمیدونم دقیق چیه ، دوستانی که میخونید کامنتمو اگر متوجه شدید ممنون میشم کامنت بزارید و بگید بهم.
احساس میکنم شاید بخاطر این باشه که خودم خیلی ادعای قوی بودن دارم و میخوام قوی باشم و اصلا به هیچکس رو نمیزنم و همه کارامو 0 تا 100 خودم انجام میدم ! ( ولی خب اینکه بد نیست ، هست ؟! )
یا شاید هم این گزینه درست تر باشه که ، خودمم شاید در ناخودآگاهم کمبود توجه و محبت دارم و به همین دلیل افراد ضعیفی جذب میکنم که این شکلین !!
الگوی تکراری بعدیم اینه که افرادی جذب میکنم که هیکل مناسبی ندارن! یا خیلی لاغر و هم قد من ، یا خیلی هیکلی !
اینم ریشش اینه که من فک میکنم چون خودم قدم 170 عه ، مردای قد بلند زیادی وجود ندارن !!
چون تو شهری چن سال بودم که میانگین قد مردای اونجا نهایت 170 بود!!!
برا رفعش باید مردای قد بلند رو تحسین کنم و توجهکنم به فراوانیشون.
الگوهای تکراری من همینا بودن ، و همین الگوها دلیلی بودن که من با کسی بیشتر از 10 ، 20 روز نبودم ! چون اون افراد این ویژگیا رو داشتن و سریع کاتشون میکردم !
اینم در اخر اضاف کنم که واقعا من سپاسگزار خدام که افراد محترم ، مودب ، مهربون و آروم ، تحسینگر و مستقلی رو وارد زندگی من کرد ، و این الگوهای تکراری جدید در مقابل الگوهای تکراری قدیمیم واقعا هیچن !!!
همونجوری که من تونستم اون الگوهای تکراری قدیم رو از بین ببرم و نتیجشو هم دیدم ، میتونم الگوهای تکراری الانم رو هم از بین ببرم.
خداوند منو آسان میکنه برای آسانی ها
سلام خوبی زهرا جانم
شوهر من یه فردیه که اگه پول داشته باشه اگه ثروتی ملکی …به دست بیاره به طرز عجیبی مغرور میشه کاملا رنگ عوض میکنه کاملا شهودی میشه دید که تغییر کرده مثلا از ظاهرم ایراد میگره بهم میگه لاغر شو یه پسر برام بیار من نسلم ادامه نداره دو تا دختر دارم (بعد اینا رو با حالت دستوری میگه نه محترمانه )راه رفتنشم فرق میکنه اگه ترکها رو بشناسی میفهمی از کدوم حالت دارم حرف میزنم
خلاصه چندین باز شوهرم تو زندگی بالا رفت هر بار که وضعش خوب میشد من خیلی اذیت میشدم فشار زیادی رو روی خودم حس پیکردم خونه همیشه باید تمیز میبود بعد جالبش اینجاست کار خاصی برای من نمیکردا خودش وضع مالیش خوب شده بود حساب بانکیش پول توش بود …هیچی هم برای من نمیخرید به طرز عجیبی خصیص بود از اون اولم خصیص بود وقتی پولدار هم میشد خصیص تر میشد
سرتو درد نیارم
من تو ضمیر ناخودآگاهم دوست داشتم یعنی تمایل داشتم که این بی پول باشه
خوب دقت کن
ته دلم دوست داشتم بی پول باشه که به من نزدیک تر بشه
چون شوهرم وقتی بی پول بود منووخیلی تحویل میکرد یه کم دستو دل باز تر خرج میکرد رستورانهای خوب منو میبرد حداقل منو میدید
منم ایندفرکانسو به جهان فرستادم که این آدم وضع مالیش بد باشه که من تو زندگیش پر رنگ تر باشم
یا مثلا من وقتی تازه عروس بودم
خیلی همه از شوهرم تعریف میکردن از ثروتش از مرامش از تیپش اصلا هیشکی منو آدمم حساب نمیکرد که پدر شوهرم همیشه میگفت پسر من خاستگار داشت خیلی لیاقت میخواد خیلی باید پدر مادرت دعا کرده باشن که پسر من نصیبشون شده …من 19 سالم بود نمیفهمیدم چی میگه ولی واقعا قلبم میشکست
مهمونی میدادم آشپزی میکردم سفره مینداختم خونه رو میکردم گلستون دوتا پشت سر هم زایمان کردم اسم بچه هامو گفتم پدر شوهرم بزاره که به چشمشون بیام که یکم نگام کنن …همه جا حرف شوهر من بود همجا تو هر محفلی میگفتن خیلی مرد خوبیه خیلی بافهم و کمالاته ….کینه کردم عمیییییق دلم میخواست خار بشه چون خیلی با خصاصتش با غرورش با دستوری حرف زدنش با دست بالا گرفتن خودشو خانوادش منو له کرده بود خیلی حالم بد بود ……
دلم میخواست خار شدنشو ببینم
له شدن و التماس کردنشو ببینم
به طرز نامحسوسی این فرکانسو فرستادم که بدبختی بیاد تو زندگیم ….ذلت و بیچارگی رو دعوت کردم به زندگیم
شوهرم دقیقا همون چیزی شد که من میخواستم
از چشم افتاد خار شد بی پول شد ذلیل شد
اما منم کنارش بودم منم تو آتیشی که برپا کرده بودم سوختم …..سوختم
حتی بیشتر از اون
یبار بهم گفت(خیلی اتفاقی هم گفت ) من پولی ندارم اما 7 تا ملک دارم که سندشون به نام منه با اون املاکم هم خیلی پوز میدم
تو چی تو هیچی نداری ….
بازنده در واقع خودم شدم ….
این جمله که خودمو رو از شوهرم جدا دیدم و بالا رفتن اون رو پاییین اومدن خودم میدونستم منو به بیراهه کشوند
این جمله که من چه موجود قدرتمندیم که یه همچین فردی رو جذب کردم
من چه آدم فرکانس بالایییم که این آدم نامبر وان اومده تو زندگیم
تمام رفتارهای شوهرم خصاصتش بی محلیاش تحقیر کردم بخدا آینه ی درون من بود من خودم با خودم همچین رفتاری رو دارم
ببین زهرا جونم
بگو
یه پادشاه همیشه دومبال ملکش میگرده
من پاداشِ تلاشهای یه مرد ثروندم (چون هر مردی دلش میخواد پولدار بشه تا یه همسری شایسته و لایق داشته باشه و با هم کیف کنن )
من خودم یه گنجم و عیار م بالاست
وجود من فقط نگاه کردن به من تمام ایده های ثروت یاز رو به همسرم میده
آرامشی که در منه فرکانسهایی با باورهای توحیدیه که در منه منو تبدیل به منبعی کرده که به خاطر وجود منه که این همه ثروت جذب من میشه به راحتی
وجود من باعث ثروت مند شدن اطرافیانم میشه
وجود من دلیل خوشبختیه خودم و اطرافیانمه
هیچ دلیل دیگه ای نیست
سکوت یه ملکه سکوت میکنه و در مواقع ضروری کلمه ای کوتاه بیان میکنه …و اون یه کلمه هم تاثیر زیادی داره ….
هفته ای یه حمله برای تعریف از پادشاهت کافیه البته اگه قبلش برات سنگ تموم گزاشته باشه
زهرا
یه چیزی بگم
ازرصبح تا شب خداوند رو تحسین کن توی رابطت با خدا کار کن رابطت با خدا که قوی بشه شرک حذف بشه بتهای درونیت شکسته بشه وقتی باورهای توحیدیت قوی بشن …آدمهای خیلی خفن دومبالت میگردن اسیرت میشن التماست میکنن که کنارشون فقط راه بری
شرک
شرک شرک .شرک
عامل بدبختیه مردم شرکه
یه مدت تووهیچ رابطه ای نرو جنس مخالف منظورمه
با خودت حال کن و با خدا
یه مدت مثلا 40 روز نیت کن 40 روز تموم فکر و زکرت بشه قورموصدقه رفتن خدا همش از خدا و بزرگیش تعریف کن و بنویس …
به فردی میاد تو زندگیت بخدا قسم که اولین نشونش اینه که قدش 1 و 88 هه بخدا تو لحظه ای که میبینیش یه آرامشی قلبتوومیگیره تووهمون لحظه به دلت میشینه …
یه ویژگی دیگه هم داره قانون جهانو خوب بلده
دوستت دارم زهرا جونم
بنام رب العالمین
سلام به روی ماهت رها جونم
وای عجب کامنت بینظیری نوشتی خانومی
من چون باور داشتم که آدم خوش روزی هستم ، با ازدواج با شوهرم درهای مالی به روش باز شد که خودش همیشه میگفت تو مایه خیر و برکت هستی و دقیقا با طلاقم از عرش به فرش رسید از لحاظ مالی
من واقعا باور دارم که خیر و برکت و ثروت با من هست همیشه و خدا بهم میده
خیلی لذت بردم از باورهایی که نوشتی
که من ملکه ام و شوهرم پادشاه
من از روی کامنت شما نت برداری کردم تا برام درونی تر بشه
اصلا قلبم باز شد از خوندن کامنتت
چقدر لذت بردم از شخصیت قوی و توحیدی شما
خیلی سپاسگزارم که نوشتین
خداروشکر برای تک تک کامنتها ی بینظیر این سایت بینظیر
رها جونم روی ماهت و میبوسم
و دوستت دارم عزیزم
سلام سارای خوش قلبم
ممنونم
خیلی متنت بهم انرژی داد
الهی شکر
سارا جونم باورت میشه از وقتی اینستا رو پاک کردم و هر موقع که میخوام برم سمت گوشیم اول سایت عباس منشو باز میکنم …الان فقط 1 هفتست که روزی چندین بار میام تو سایت کامنت میخونمو میزارم …کلی اتفاق خوب افتاده کلی گره های ذهنیم باز شده 2 تا دوست خوب و باحال که خیلی وقت بود که میشناختمشون اما رابطه ای نداشتیم …
اومدن خونمون انگار در رحمت باز شد واقعا مهمان رحمته ….
فقط خندیدم بچه هام با بجه هاشون بازی کردن …
اینا هیچکدوم اتفاقی نبودن
سارا من 2 سال نه مسافرت رفتم نه مهمانی نه یه رستوران شیک نه یه تفریح من فقط گریه میکردم …
اهرم رنج و لذت کمکم کرد چون من عادت داشتم به غم
عادت داشتم گریه و حس قربانی بودن …
تغیر یعنی شکست عادتها
اهرم رنج و لذت عالیه
به امید موفقیت و سعادتمندی
عاشقتم سارای زیبا
رهای عزیزم ،
چقدر خوب متوجه باورت شدی و اصلاحش کردی ، افرین بهت.
و ممنونم از نکات فوق العاده ای که گفتی،
چه باورای فوق العاده ای ،
دقیقا باید روی توحیدم کار کنم ، باید شرک نورزم
باید بیشتر از این با خودم و خدا حال کنم و احساس خوبمو به هیچ چیز بیرونی گره نزنم.
عاشقتمم دوست ارزشمندم
سلام به زهرای عزیز!
این کامنتت رو خوندم اصلاً انگار خودم نوشتم! چقدرررر جالبه وقتی آدم یکی انقدر شبیه خودش رو میبینه و به نظرم خدا با قرار دادن ما سر راه هم و این شباهت ها و این مسائل مشترک داره ما رو کمک میکنه تا با هم رشد کنیم!
من فکر میکنم اینکه ما دوست داشته باشیم زیبا دیده بشیم و از تعریف دیگران لذت ببریم خیلی طبیعی و درسته!
من از اینکه زیبا دیده بشم لذت میبرم، برای همین همیشه یک ته آرایش میکنم، اما نه اون آرایشی که منظور همه هست! آرایشی که ظرف کمتر از 1 دقیقه انجام میشه، که فقط چهره م رو از خواب آلودگی دربیاره! این به نظر من بد نیست! و من حتی خیلی وقت ها وقتی تا شب تنها تو خونه هم بودم باز اول صبح این کارو کردم…مثل دوش گرفتن و مسواک زدن…اما مسئله اینجاس که به اون تعریف ها و توجه ها وابسته نشیم و حال خوبمون در گرو اون ها نباشه…و مثلاً من اگر یک روز مجبور بشم بدون اون ته آرایش بیرون برم panic نمیکنم و باز هم اوکی هستم…
حالا بذار بگم چرا احساس میکنم انقدر شبیه هم هستیم!
من هم با اینکه هنوز نتونستم رابطه ی عاطفی پایدار که دلم میخواد رو پیدا کنم، روابطم با همکارام و مدیرهام عالیه و از هرجا که میخوام برم کلی غصه میخورن که من دارم میرم!
من هم افرادی رو جذب کردم که احساس میکنم زیاد قوی نبودن یا اعتماد به نفسشون خیلی بالا نیست…یا رفتارهای به نظر من بچگانه دارن، یا همون که خودت گفتی خیلی توجه میخوان یا مثلاً زود بهشون برمیخوره!
البته من خودم هم توجه طلب هستم توی رابطه، این طبیعیه، همه ی ما آدما به نظرم از مورد توجه بودن لذت میبریم، از ابراز احساسات طرف مقابل در مورد خودمون لذت میبریم، اگر لذت نبریم به نظر من یه ایرادی داریم…ولی مسئله اینجاست که دوباره حالِ خوب ما در گرو اون توجه یا اون ابراز احساسات نباشه!
قوی بودن و اینکه کارات رو خودت انجام بدی بد نیست، اما اینکه نخوای یا بهتره بگم نتونی از کسی کمک بخوای،
و کمال گرا بودن در مورد خودت،
یه دامیه که نباید توش بیوفتی…دقیقاً منم همین ویژگی ها رو دارم تا حدی…اگه دقت کنی مریم شایسته ی عزیز هم خیلی قوی و متکی به خودشه، اما یادمه تو یه فایلی داشت میگفت که این کمالگرا بودن در مورد خودش رو پیدا کرده و داره روش کار میکنه که کمتر روی خودش و بیشتر روی خدا حساب کنه، و قبول کنه که گاهی وقت ها اونم ممکنه اشتباه کنه…
حالا اینکه ما چرا آدمایی رو جذب میکنیم که زیاد نیاز به توجه دارند به نظر من همینه که ما خودمون هم در ناخودآگاهمون هنوز اون نیاز به توجه و محبت رو (نه حالت درست و خوبش، حالتی که هنوز حال خوبمون یک مقدار در گرو اون هست) داریم.
من هم زیاد افرادی رو جذب میکنم که اندام مناسبی ندارن، یعنی چاق هستن (ایموجی خنده همراه با دست روی پیشونی)
من واقعاً یکی از مواردی که جذبم میکنه اندام مناسب فرده، یعنی اینجوری بهت بگم که یه جورایی وقتی طرف شکم داشته باشه برام turn off هست! و مطمئنم برای همین هم این افراد رو جذب میکنم :))))
چون برام مهم بوده و خیلی بهش توجه کردم!!
من هم قدم بلنده 168 و برای همین قد بلند برام مهمه، اما در این مورد خدا رو شکر ظاهراً بیشتر به همون قد بلند توجه کردم و تحسینش کردم چون آدمای قد بلند زیاد بودن تو روابطم :)
خلاصه روابط من هم به همین دلایل خیلی وقت ها حتی به بیشتر از یکی دو هفته هم نمیکشه!
نمیدونم دوره ی عشق و مودت در روابط رو داری یا نه، ولی من الان دارم روش کار میکنم و به نظرم عالیه…
در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم و چه دعای خوبی کردی آخر کامنتت!
از خدا میخوام که ما رو آسون کنه برای آسونی ها :)
یاسمن زیبا ، اره واقعا چقدر نکات مشابه داریم! و بقول شما در کنار هم قرار گرفتیم که با هم رشدش بدیم ،
از کامنتت خیلی یاد گرفتم ، ممنونم ازت بخاطر نوشتن این کامنت زیبات عزیزدلم
بله دقیقا همینه من کمال گرام تا حدی !
میگم خب وقتی خودم میتونم کارمو انجام بدم چرا باید به یکی دیگه بگم؟!
البته که وقتی خودم نتونم ، قطعا در خواست میکنم و همیشه هم خدا حرفه ای ها رو میفرسته برام ،
مثلا برا طراحی لوگو یکی از دوستانم که حرفه ایه برام انجامش داد به رایگان و تو این موارد خیلی خدا دستانش رو برام میفرسته ،
اما خب کاری که خودم بتونم انجام بدم برام سخته از کسی درخواست کنم !
یجورایی انگاری معذب میشم که نکنه بقیه به زحمت بیفتن!
ولی باید این باورو بسازم که افراد با جون و دل میخوان به من کمک کنن ، افراد با کمک کردن به من خیلی خوشحال هم میشن ، اصلا من لایق اینم که کارام ازینم راحت تر پیش بره .
اخ قربون دهن و قلبت یاسمن جان که این نکاتو بهم گفتی :)
و در مورد روابطم ، موافقم که چون ما حساس شدیم مثلا رو قیافه ، طرفی میاد ک قیافش یا هیکلش اونی نیس ک ما میخایم ، و بنطرم باید این موضوع رو رها کنم و به همون دیدن و تحسین کردن افراد مورد پسندم اکتفا کنم.
در مورد آرایش ، من چند سال اصلااا ارایشی نمیکردم ، و به خودم ثابت کردم که من تو این زمینه اوکی ام و دنبال تایید نیستم ، و منم جدیدا اتفاقا علاقمند شدم به آرایش کردن و یه آرایش ملیحی دارم.
خیلی کیف کردم از دیدگاهت
ممنون عزیز زیبام
سلام زهرا جان چقدر شبیحه منی همه اینایی که گفتی مشکل محسوب نمیشه بلکه تو داری تو مسیر زندگیت این مساعل رو حل میکنی مثل یه دسته طناب گره خورده که تو نشستی داری تو مسیر زندگیت بازش میکنی مشکل ما اینه خیلی عجله داریم به نتیجه برسیم همین احترامی که گفتی از اطرافیانت دریافت میکنی یه قدم بزرگه که طی این چندسال بدست اوردی افزین میگم به تو و خودم ما خیلی پشرفت داشتیم و اینکه کمبود و خلع تو وجود همه هست برترینها این خلع رو دارن و این جز ویژگی انسانی ماست خداوند این خلع رو گذاشته که با جفت روحی که در این جهان برای خودمون پیدا میکنیم این خلع رو توسط اون برطرف کنه و با این کار عشق و مودت بیشری بوجود بیاد اگر ما از. این خلع برخوردار نبودیم هیچوقت وارد رابطه نمیشدیم چون نیاز نداشتیم پس خدا برای مودت بیشتر به ما میگه وارد روابط شیم
واینکه از صفر باهم باشیم هم یک باور غلطه افرین که پیداش کردی و روش کار کردی امیدوارم در پناه خدا باشی و الهامات خداوند همیشه هدایتگر راهت باشه
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلام به دوست عزیزم زهرا جان
امیدوارم که حالت عالیییییییییییییییییی باشه
زهرای عزیزم اونجا که گفتی 0 تا 100 کاراتو خودت انجام میدی
استاد جانم توی دوره قانون آفرینش گفتش که
درخواست نکردن یه ضعف شخصیتی هستش
یعنی تو باید از دیگران درخواست کنی و انتظار اینم داشته باشی که نه از طرف بشنوی
یعنی اگر نه شنیدی ناراحت نشی یا خجالت نکشی
خداجونم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
سلام زهرا ی عزیز
شما چقدر خوش تیپ و زیبا هستین
آفرین بر شما ک نتایج رو میبینی هرچند کوچیک و تاییدشون میکنی
درسته ک رابطه عاطفی پایدار نساختی
ولی همین ک افرادی شبیه افراد قبلی رو ندیدی و وارد رابطه کوتاه مدت با افرادی شدی ک عکس اون ویژگی ها رو داشتن
اره دقیقا همین پیغامه ک مسیر رو با ایمان و تعهد بیشتری ادامه بدی
چرا خوبه ک همه کار هامون رو خودمون انجام بدی
مسئولیت کل زندگیمون رو بر عهده بگیرم
ولی اگه جایی نیاز داشتیم، از دیگران کمک بگیریم.
خودت میفهمی ک این کمک نگرفتن از دیگران برای اینکه میخوای مستقل باشی یا خجالت میکشی از اینکه کمک بخوای
و همینطور ک شما حق داری از اونا درخواست کنی
اونا هم حق انتخاب دارن پس با درخواست شما و نه شنیدن دنیا ب آخر نرسیده
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام خانم بلاغی عزیز
کامنتون بیار عالی بود خدارو شکر که در این سایت خدایی دوستان هم فرکانسی، مثل شما رو داریم
در مورد اینکه چی میشه که افرادی جذبتون میشن که ضعف دارن و باید شما بهشون انگیزه بدید بنظرم به این ریشه برمیگرده که شما همیشه دوست دارید به دیگران کمک کنید و اینکه همیشه میخواهید یکی از شما بعداً وقتی موفق شد تعریف کنه که اگه فلانی نبود اگه کمک اون نبود اگه اون بهم انگیزه نمیداد موفق نمیشدم به این ریشه هم برمیگرده
شاد و پیروز و موفق باشید