پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 9

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و همچنین همه ی خانواده های عزیزم.

    من از سن 17 سالگی تا الان که 31 سالمه یک الگوی تکراری در بین خانواده ام، دویتان، همکارانم، همکلاسی هایم و هم خدمتی هایم داشتم.

    با اینکه چند طیف از جامعه در زمان های مختلف گذشته اما هیچوقت این الگو تغییر نکرد.

    مثلا وقتی میریم فوتسال اگه یه اشتباه کنم همه به من غر میزنن در صورتی که از تمممااامه هم تیمی هام بازیم بهتره در حدی که اگه من تو تیم باشم تیممون میبره و اگه نباشم میبازه اما توانایی من مهم نیست، مهم اون احساس ارزشمندی هست که من در قلبه خودم و در درون خودم احساس میکنم.

    یا اینکه در محل کار اگه اشتباهی کنم شروع میکنن سوژه کردن و تمسخر کردن و تیکه پروندن در صورتی که اگه همکارانم اشتباهی بزرگتر از من انجام بدن کسی به اونها حرفی نمیزنه.

    این درحالیه که من از نظر تونایی و خصوصیات خوب بسیار از بقیه ی همکارانم سر ترم.

    اما این الگوی تکراری همیشه و همیشه تو زندگیم بود و این الگو با تغییر مکان از استان به استان از مکان به مکان بهبود پیدا نکرد یا با گذر زمان حتی 14،15 سال تغییری ایجاد نشد و حتی با تغییر آدم های متفاوت هم همون الگو باااز هم تو زندگیم بود.

    خوشبختانه با استفاده از این مسیر به این درک رسیدم که منم هستم که باید تغییر کنم و نه تغییر ظاهری یا مقطعی بلکه تغییر بنیادین در باور هایم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      نورا افضلی گفته:
      مدت عضویت: 1635 روز

      سلام ابراهیم عزیز

      شما دانشجوی خیلی موفق استاد هستید من همیشه کامنت های شمارا پیگیری می کنم ودرجریان موفقیت های شغلی و روابطی شما هستم وبسیاربسیارتحسینتون میکنم

      واما درمورد مسآله الگوهای تکرارشونده براتون ، به نظرمن شما تنها کاری که باید انجام بدین اینکه ازخودتون با قدرت واقتدار دفاع کنید

      مثلادررابطه بااشتباهی که دربازی فوتسال می کنید هروقت اولین نفری که بهتون غر زد بلافاصله با بیانی محکم بگید که من حالایک اشتباه کردم لزومی نداره غربزنیدوایراد بگیرید یادتون باشه اگرمن تواین تیم نباشم بازی رومیبازید واگرمن بازی کنم برنده میشیم اینطوری اونا ساکت میشن اگرهم سکوت نکردند من اگرجای شماباشم برای به کرسی نشوندن حرفم وثابت کردن اونا ازتیم خارج میشم (موفقیت درهرکاری بهایی داره وبهای حفظ امنیت اخلاقی شمادراین بازی اینه که بااین گروه فعلابازی نکیند) مطمئن باشید بعدازشکست های پی درپی خودشون میان سراغتون وازتون دعوت می کنند تابرگردین توتیم .

      واما درجمع همکارانتون اگرمرتکب اشتباهی شدین که اصلا مهم نیست چون انسان جایزالخطاست بنابراین اولین نفری که خواست سوژه کنه اشتباهتون رو و تمسخر کنه بازهم بلافاصله ازخودتون دفاع کنید باکلماتی که خودتون بهترمیدونید اون زمان وبه اون فرد چی بگید باصدایی که ازقدرت درون تون سرچشمه میگیره جوابش روبدید این حرکت فوری شماباعث میشه مسآله سوژه شدن شماادامه پیدانکنه وبه اصطلاح درنطفه خفه بشه .

      مطمئن باشید اگردو الی سه بار به همین صورت ازخودتون بلافاصله دفاع کنید دیگر تکرار نخواهد شد

      این موضوع دفاع کردن واجازه ندادن به هیچ کس که بخواد سوء استفاده کنه وشخصیت ارزشمند شمارو زیرسوال ببره به عزت نفس برمی گرده پیشنهاد می کنم روی عزت نفس تون کارکنید تا همیشه قوی و توانمند وقدرتمند حرف بزنید وبه این ترتیب به همه اجازه میدهیدکه باشماباعزت واحترام وبزرگ منشی صحبت کنند و همواره برای شمااحترام ویژه قائل شوند

      موفق باشیدابراهیم عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 1253 روز

      سلام دوست عزیز

      وفثقتی کامنت شما رو خوندم انگار گذشته من برام مرور شد ومن هم همیشه این الگوی تکراری برا وجود داشت

      وهمیشه میگفتم چرا تا من حرفی میزنم دیگران میکننش سوژه وبه باد مسخره میگیرن اما اگر کسی دیگه ای بود خیلی راحت از کنارش رد میشدند ،من خیلی این نظیر اتفاقات برام پیش میومد وخیلی به دنبال سوالش بودم تا این که هدایت شدم به کتاب نیمه تاریک وجود وکلی خودمو کنکاوی کردم تا ضعفمو پیدا کردم وحلش کردم الان دوسالی میگذره که من دیگه این رفتار برام پیش نیومده واین دوسال کلی دیگه از ضعف های شخصیتیمو رفع کردم که البته ریشه در کودکی دارن

      وهمون ادم ها الان به جای مسخره

      با دقت وبا لذت به حرف های من تو جمع گوش میدند

      وخدا رو سپاسگزارم که ما رو در این مسیر الهی هدایت کرد

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا

    گسترش میده خداوند از رحمت خودش به فرمان و درخواست تو

    من به این آیه ایمان دارم ،هر روز شاهد اینم که اتفاقاتی و تجربه کنم که یا چند ساعت پیشش بهش فکر کردم یا روز گذشته اش

    حتی قسمتِ نشانه امروز در سایت هم طبق قانون هدایتت میکنه به فایلی که داشتی به موضوعاتش فکر میکردی

    پس طبقِ قانونِ ثابتِ جهان من هر اتفاقی که قبلا تجربه کردم بخاطر کانون توجه خودم بوده.

    از صبح داشتم به تجربه هام و رفتارهای تکراری آدم های زندگی ام فکر میکردم و همه رفتارهای بلا استثنا ی الگو تو بچه گی ام ازش پیدا کردم که بارِ عاطفی برام داشته اون شخص

    خب موضوع مشخصِ دیگه ،

    اگه بهمون بی احترامی شده

    اگه مورد خیانت قرار گرفتیم

    اگه خواستیم از دیگران حمایت کنیم

    اگه با وجه دست و دلباز آدم ها روبرو شدیم

    اگه شخصیتِ حمایتگری داریم

    اگه با آدم هایی مواجه شدیم که به شدت نیاز به کمک دارن

    اگه هر تجربه یی که داریم و تکرار شده تو زندگیمون فقط فقط فقط بخاطر توجه یی که بهش داشتیم

    و اگه اون توجه منجر به احساس خوب بوده نتیجه شده خواسته هامون ، تجربه های خوب ، رحمت و نعمت

    مثل من که باور داشتم آدم خوش روزیی هستم

    و بنابراین همیشه رزق و روزی برام از آسمان و زمین میبارید و این باور از حرف پدرم ساخته شد و بعد اطرافیان تایید ش کردن و این باور ریشه کرد درونم

    حالا اگه موضوعی که بهش توجه میکنیم باعث احساسِ بد بشه نتیجه اش میشه گمراهی و ظلمت و بدبختی و سختی

    مثل نیاز به توجه دیگران و تایید دیگران

    همیشه منتظریم یکی بیاد و بگه وای چقدر تو خوبی تا ما حالمون خوب بشه

    ی روز منتظر تایید پدرت هستی بعد منتظر تایید همکارت بعد تایید دوست پسرت بعد تایید دوستت بعد ……. و این سیکل ادامه پیدا میکنه و با هر بی توجهی تو باور میکنی که دوست داشتنی نیستی تو بی لیاقتی ،تو ناکافی هستی، تو اصلا بی ارزشی!!!

    بعد شروع میکنی به مدرک های مختلف گرفتن تا نشون بدی با ارزشی

    شغلی و انتخاب کنی که بیشتر مورد توجه بقیه قرار بگیری

    ماشینی بخری که بیشتر تو چشم باشه

    لباسی و بپوشی که بیشتر دیده بشی

    با بچه ات طوری برخورد کنی که بقیه بگن وای چه مامان فوق العاده یی

    وقتی مهمونی میگیری چند مدل غذا درست کنی که همه ازت تعریف کنن

    حتی خیانت شوهرت و تحمل کنی که بقیه بگن وای عجب زنی چقدر با گذشتِ

    اگه دقت کنیم هر روز هزاران کاری که انجام میدیم برای اینکه بقیه تایید مون کنن تا اون چاهِ عمیقِ بی ارزشی درونمون پُر بشه

    خب حالا باید چیکار کرد؟؟؟

    باید نوع ِ فکرمون و راجع به موضوعات تغییر بدیم ، باید ی مدت تمرین کنیم که من در این جهان تنها هستم آیا اینکار و با توجه به این شرایط انجام میدم ؟

    وقتی که آگاهانه شروع کردم به تغییر نگاهم به هر کاری احساسم شروع به تغییر کرد و هر بار که اینکار و تکرار کردم باعث شد که از خودآگاه به ناخودآگاه بره و اتومات دیگه این برنامه جدید اجرا بشه

    دیگه منتظر توجه و تایید دیگران نیستی چون میدونی هیچ عامل بیرونی باعث ارزشمندی تو نمیشه

    نه مدرک تحصیلی ، نه خانواده ات ، نه زیبایی ظاهرت ، نه مدل ماشینت ، نه شهرت شوهرت

    بلکه خودت عاری از هر تاییدی ، از درون احساسِ ارزشمندی داری

    وقتی به این نقطه میرسی جهان در مقابل تو کرنش میکنه ، هر جایی میری با احترام با لبخند باهات برخورد میشه

    احساس میکنی جهان آغوشش و برات باز کرده

    و همه اینها از تغییر دیدگاهت نسبت به خودت شروع شده

    اصلا میخوای و میشه

    بهش فکر میکنی و اتفاق میافته

    و این الگوهای تکراری با شناخت خودمون شکسته میشه

    وقتیکه عمل میکنیم به قوانین و تمام تلاشمون و میکنیم که طوری به موضوعات نگاه کنیم که به احساس خوب برسیم

    وقتیکه آگاهانه هر لحظه زندگی میکنیم و به هر نشانه یی با دقت توجه میکنیم

    معلومه که خداوند هم پاداش های بزرگ بهمون میده

    خدایا شکرت

    خدایا سپاسگزارم بابت قوانینِ ثابتت که با عمل کردن بهشون قلبم آرومه و خالقِ زندگی خودم هستم

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم بینهایت از شما سپاسگزارم که هستین و باعث شدین من این لحظاتِ ناب و تجربه کنم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
    • -
      Shahnaz گفته:
      مدت عضویت: 2092 روز

      سلام سارا خانم

      مرسی بخاطر کامنت عالی که گذاشتین

      و اینکه در مورد نیاز به تایید گرفتن و توجه دیگران که مشکل بزرگی هستش و از عزت نفس پایینه و خلأهای زیادی که داریم

      اگه ممکنه بگین چه تمرین‌هایی رو انجام دادین و چطور این مشکل رو حل کردین

      ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1055 روز

        بنام خدای مهربونم

        سلام شهناز جونم

        عزیزم من تمرینات تمام دوره هایی و که دارم اینقدر انجام دادم که الان شده جز شخصیتم

        ستاره قطبی 12 قدم

        باور فراوانی ثروت 1

        سوال پرسیدن های قدم 11

        قرآن خوندن و فکر کردن در مورد آیات

        عمل به آگاهی دوره عشق ومودت یعنی ساختنِ رابطه اصلی ام

        تمرین آگاهی بازرگانی عزت نفس

        آگاه بودن به جاهایی که احساس قربانی بودن داشتم

        بخشیدن خودم و نداشتن احساس گناه از اشتباهات گذشته

        روزی چند ساعت فایلها رو گوش دادن و دفتر ها نوشتن

        به صلح رسیدن با خودم و دوست داشتنِ حقیقی خودم

        کنترل ذهن و تغییر رفتار بر مبنای آگاهی ها و باورهای جدید

        و این پروسه تا ابد ایشالا ادامه خواهد داشت

        الان هم دارم با تمرینات دوره کشف قوانین پیش میرم

        در پناه خدای مهربون سعادتمند باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 756 روز

      سلام سارای عزیزممم

      ممنون از کامنت پر از آگاهی و فوق العاده ای که نوشتی

      دقیقا اون لحظه ای که به احساس درونی ارزشمندی میرسیم وجودمون سرشار از آرامش میشه

      آرامشی از جنس اطمینان و ایمان به ربی که قدرت خلق زندگیمونو دست خودمون داده که مارو موجودی فرکانسی آفریده موجودی که پایه و اساس آفرینشش بر مبنای آزادیه و این آزادی جزئی جدایی ناپذیر از ماست مثل اکسیژن در اطراف ما پراکندس مثل خون در رگهای ما جاریه و مارو رها میکنه از هر وابستگی به دیگران و نظرات و خواسته هاشون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام به روی ماهت سارای عزیز

      خداراسپاسگزارم که به کامنتت هدایت شدم احسنت به شما چه زیبا وساده موضوع کانون توجه وخالق زندگی خودمون هستیم را باز کردید آفرین به شما لذت بردم از کامنتت

      باعشق میبوسمت

      درپناه خدا شادوثروتمند وسلامت وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهرک الهی گفته:
      مدت عضویت: 1672 روز

      سارای عزیز

      سپاسگزارم که امروز اینقدر گسترش پیدا کردم باکامنتای عالی دوستام وهم تو

      چه ساده ورون توضیح دادی داستان بیلیاقتی وناکافی بودنوواینکه اگه تنهایاشم بازاینکارو میکنم؟واین فکریه که من تازگیها درامورزندگیم مصرفش میکنم وجوابای خوبی میده

      قبلنم استاد تواین مورد گفته بودوچه ساده روش کاروگفتی.سپاسگزارم

      واگه میشه نظرتو درمورددوره کشف قوانین برام بگو‌.واگه دوره راهنمای عملی رو هم داری باهم برام قیاسشون کن

      ممنونم عزیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1055 روز

        بنام الله مهربانم

        سلام به روی ماهت مهرک جونم

        عزیزم دوره کشف قوانین فوق العاده اس ،

        ببین همه دوره ها بینظیر هستن ،

        بیس و پایه همشون بر اساس قوانینِ خداوندِ و همه دورها در نهایت دارن قانون و از زوایای مختلف بیان میکنن

        مثل اینکه شما میری کفش های مختلف میخری

        ی دونه کتونی

        ی دونه پاشنه بلند

        ی دونه کالج

        ی دونه تابستونی

        همشون کفش هستن و ی کار انجام میدن

        اما در عین حال کارایی مشابه با هم فرق دارن

        دوره ها هم همینه

        من از شنیدن قانون از زاویه های مختلف لذت میبرم

        مهمتر از تهیه دوره ها اینکه چقدر عمل میکنی به آگاهی ها !!!

        مثلا از یک دوره 35 جلسه یی مثل روانشناسی ثروت من به خود شناسی رسیدم و با هر بار گوش دادن

        ریشه ی باورهای درست در من عمیق تر شده و میشه

        میدونی عزیزم

        درسته الان دوره کشف قوانین داریم کار میکنیم و فایل های سایت حول اون دروه اس

        اما من قلبم بهم میگه چی گوش بدم

        مثلا ی روز عشق و مودت و گوش میدم

        بعد هدایت میشم 12 قدم

        یهو شب میرم سراغ ثروت 1

        ی روز قانون سلامتی

        کلا از اینکه همه دوره ها رو داشته باشم احساس فراوانی دارم و اینکه هر دوره یی که بخوام در دسترسم و با خیال راحت میتونم از آگاهی هاش لذت ببرم ، احساس خوبی بهم میده

        من هر دوره یی که تو قسمت هدایت برام بیاد میخرم و ایمان دارم حتی اگه ی جمله اون دوره برای من باشه برام کافیه

        باید ببینی خودت دنبال چی هستی عزیزم

        ایشالا که سعادتمند باشی

        دوستت دارم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سمانه سادات گفته:
    مدت عضویت: 996 روز

    به نام خداوند جان و خرد

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز که هر دو فوق‌العاده هستین سلام بر دوستان هم فرکانسی

    استاد من می‌خوام خیلی راحت حرف بزنم چون واقعا می‌خوام به ترمز هام به الگوهای تکراری که منو اذیت می‌کنه برسم چون دیروز برام روشن شد با نوشتن سوالهای جلسه دوم دوره بینظیر کشف قوانین زندگی

    و چقدر با پیدا شدنش اشک ریختم و از خدا برای شما بهترین ها را درخواست کردم و دعا کردم براتون

    دیروز مهمترین و اساسی‌ترین الگوی تکرار شونده خودم را که از جوانی بامن بود و تا یکسال پیش هم بود را پیدا کردم

    استاد روابط چقدر به من ضربه زد چقدر بعضی مواقع خودم به خودم ظلم کردم برای چی برا اینکه یه نفر منو دوست داشته باشه یه نفر فقط عاشق این سمانه باشه و نه فقط صرفا رابطه

    قبل از ازدواجم به خاطر روابط خوبی که پدر و مادرم نداشتن و ماهم هیچ محبت و تایید و تحسین و عشقی دریافت نکرده بودم و حتی رابطه خوبی هم با خواهر برادرهام نداشتم و حتی اجازه تنها بیرون رفتن را نداشتن چون تمام خانواده میدونستن که من را اگه آزاد بزارن باعث دردسر میشم ولی راه خودم را میرفتم با تمام اتفاقاتی که می‌افتاد

    چون خودم دوست داشتم همه چیز را تجربه کنم

    این محدود بودن تا زندگی زناشویی من کشیده شد

    من برای فرار از خانواده و دریافت عشق ، محبت ، دوست داشته شدن ، حرفهای قشنگ ( چون خیلی احساسی بودم ) و اون زمان یادمه بیشتر فیلمهای هندی و عاشقانه میدیم دوست داشتم با یه نفری دوست بشم و این ها را دریافت کنم

    ولی اون آدمها برعکس بودن و فقط رابطه براشون مهم بود و من همش دنبال این بودم که یه نفر منو فقط و فقط برای خودم بخواد نه رابطه

    دوست داشتم فقط حرفهای عاشقانه بزنیم بیرون بریم لذت ببریم و …..

    جالبه همیشه به خودم میگفتم تو خیلی ساده ای و زود گول میخوری تا یکی بهت میگه دوست دارم تو چقدر قشنگی …. ولی اون این حرفها را میزد که به من نزدیک بشه و وارد رابطه بشه ( که اتفاق هم می‌افتاد ) و حتی زمانی بود که به خودم میگفتم تو چرا این کار را کردی چرا دوست شدی که اون بخواد به تو صدمه بزنه چرا اینقدر راحت خودت را در اختیارش قرار می‌دادی که اون سواستفاده کنه در صورتی که خودت هیچ لذتی نمیبردی

    همیشه قبل از اینکه ازدواج کنم میگفتم خوب باید با کسی ازدواج کنم که این خواسته های من را انجام بده و همش تو اون دوستی های جوانی به خاطر اینکه خانواده نفهمه

    فقط عذاب وجدانش برام میموند

    فقط اینکه طرف چی دوست داشت را انجام می‌دادم ……….

    دریغ از خودم

    خودم خیلی چیزها را دوست داشتم ولی اصلا انجام نمی‌دادم اصلا درخواست نمی‌کردم

    یا زمان کم بود یا ترس داشتم که زود برگردم یا می‌گفتم خوب برا اینکه بخوایم با هم باشیم و اون منو دوست داشته باشه یا بهش زنگ بزنم باهام حرف بزنه باید ببینم اون چی دوست داره خوب تو دوستی همه چیز باهمه

    وای من فقط دنبال این بودم که به اون خوش بگذره و از خودم غافل بودم

    من خودم را اون زمان دوست نداشتم باخودم لذت نمی‌بردم همش دنبال یه چیزی بیرون از خودم بودم

    و حتی تو زندگی زناشویی هم همینطور بود

    برا همین چون اول زندگی هیچی دریافتی نمی‌کردم و همش به همسرم میگفتم خوب حرفهای خوب بزن بیا باهم بیرون بریم از طبیعت لذت ببریم برا من وقت بزار ووووو ولی چی میشد باعث می‌شد که من فقط انتظار های همسرم را برآورد کنم حتی حتی اگر من اصلا دوست نداشتم انتظارهای ایشون را و چقدر خودم به خودم ظلم کردم چون ناآگاه بودم

    خدا یا شکرت برای همه درس‌هایی که من از زندگی گرفتم

    خوب تو زندگی زناشویی چون من بیشتر خواسته های ایشون را برآورد میکردم البته ایشون هم احترام را میزاشتن ولی چون درخواست‌های ایشون زیاد بود و ایشون دوست داشتن در صورتی که من دوست نداشتم باعث سرد شدن و فاصله بین ما شد

    خیلی بهشون میگفتم ولی گوش شنوا نبود

    ما ازاول بااینکه دوست بودیم و ازدواج کردیم

    البته که ناآگاه بودیم

    خیلی از اول زندگی تا به الان مسئله داشتیم و داریم

    همسرمن یک مسئله را ازش کوه میسازه و بزرگ می‌کنه و ادامه میده میده میده میده و این منو را واقعا اذیت می‌کنه

    اوایل چون دوست داشتم باهم حرفهای عاشقانه بزنیم و تا به الان اتفاق نیفتاد من اذیت شدم

    و تو این 16 سال زندگی ما با هم بخوام جمع کنم ساعتی که حرف خوب زدم باشیم به جرات میتونم بگم ده ساعت نشده

    من در حال حاظر فقط همه چیز را سپردم دست خدا

    چون هر وقت قرآن را باز کردم بهم گفته صبر کن

    منتظر باغها و نهرها باش فقط تقوا داشته باش کار شایسته بکن

    خدا یا خودم را به خودت سپردم

    دیگه اشکام اجازه نوشتن نمی‌ده

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  4. -
    گلشیفته محمدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 962 روز

    به نام خداوند جان

    استاد در جواب به سوالتون باید بگم تنها روابط من با جنس مخالف ازدواج و زندگی با همسرم هست اما الگوی تکراری در روابط کنترل گری شدید ایشون هست

    خیلی دوست دارم بدونم چرا البته کم و بیش از وقتی دارم دوره ی 12 قدم رو کار میکنم و البته فایل های رایگان هم خیلی کمک کرد جواب سوالم رو درک کردم ولی نه کامل

    من برای هرچیزی باید اجازه بگیرم حتی رفتن به آرایشگاه،رنگ لباس نوع پوشش رفت و آمد با خانواده و دوستام سرکار رفتنم حساب و کتاب های مالیم و کلا همه چیز زندگی شخصی منو همسرم کنترل میکنه و از فیلتر اون رد میشه

    الگوی بعدی اینه که هربار هربار بعد از هر بحثی که مطابق نظر ایشون نباشه به شدت عصبانی میشه و روی من دست بلند میکنه

    میدونم ریشه ی این الگوها باور منه،عدم حس لیاقت،وابستگی،ترس،باورهای مخرب توحیدی

    ولی اگه دوستان هم نظر بدن و بمن کمک کنن چطوری میتونم به خودم کمک کنم ممنون میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مینو خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 2071 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد نازنینم وخانم شایسته فوقالعاده

    خدایا ممنونم به خاطر این عزیزان

    من همیشه تو جمع دوستام تو فامیل هام وحتی شوهرم این ویژگی مشترک رو نسبت به من داشتن مثلا من ادم زیباییی هستم اما اصلا نمیتونن به زبون بیارنش مثلا چیز جدیدی میخرم وخودم کاملا احساس میکنم خیلی بهم میاد واصلا خیلی کم پیش میاد کسی بگه خوشکل مبارکت باشه درحالی که من عاشق اینم کسی کوچک ترین چیزی بخری یا تغییری بکنه وبهش بگم حالا این افراد زمانی میگن مثلا فلان روسری خیلی بهت اومده که من اون و از دستش دادم به طریقی واقعا چون من اینو برا خودم پر رنگ کردم باعث شده که برام تکرار بشه تو آدم‌های مختلف که واقعا ریششم کمبود اعتماد به نفس که دارم به کمک اگاهی های دوره عزت نفس خودم و قوی تر میکنم

    ممنونم استاد بینظیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1437 روز

    سلام درود فراوان به استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز سلام. استاد ممنون وسپاسگزارم بابت این فایل های سلسله مراتبی که به صورت هدیه برامون قرار می دید .

    سوال این جلسه:

    الگوهای مشابه یا ویژگی های مشترک را در رفتار یا شخصیت آدمهایی پیدا کنی که با آنها در ارتباط هستی؟

    1)در روابط دوستی افرادی بودند که اکثر به خاطر تنهایی خودشون با من بودند توی دوستی هایی که نسبت فامیلی باهم داشتیم.

    2)در دوران تحصیل هم دوستانی که به خاطر درس و کارشون دوستی شون با من حفظ می کردند و در تماس بودند وقتی اون ترم یا اون سال تحصیلی تمام میشد با اینکه کلی باهم بودیم طی تحصیل انگاری تاریخ انقضاء داشتند با اتمام اون درس دوستی ماهم تموم میشد و من هم پذیرفتم که دوستی هام مقطعی هستند.

    حالا ویژگی های مشترکی که این دوستام باهم داشتن با اینکه کلی خاطر داشتیم باهم همشون بشدت پنهان کار به قولی موزیانه عمل کردند بامن دروغگو بدقول ،زود حرف شون عوض میشد با توجه به هرشرایط که پیش می آمد،فقط کافی بود یکم اوضاع شرایط مطابق میل ما پیش نمی رفت با شرایط نظرشون عوض میشد،همیشه همه کارهایی که می خواستیم انجام بدیم با کلی ذوق شوق مشوق شروع می کردیم همون یکی دوجلسه اول از زیر کار درمی رفتن کامل کارشون می انداختن سر من کار گروهی بود اما من تکی انجام می دادم به اسم گروه تموم میشد،مسولیت پذیر نبودند متعهد وفادار نبودند نسبت به تعهدوکاری که ابتدا تعریف و تقسیم می کردیم با نظر هم. حتی شوه بود قسمت های سختی کار برای انجامش با من بود باز فرار می کردند اون قسمت خودشون انجام نمی دادند شونه خالی کن ماهر بودند بی رد خور طی دوران تحصیل چه دانشگاه چه قبل دانشگاه همه دوستام این ویژگی بارز بود درشون

    اهل سوء استفاده کردند از مهربانی من بودند

    چه از لحاظ اینکه از لحاظ علمی بلد بودم کارشون گردن من می انداختن چه از لحاظ مالی بارها شده بود برای انجام کار گروه نیاز به وسایل بود یا تاکسی سوارمی شدیم کل هزینه ها از من می رفت،یا بارها شده بود به بهانه ای مختلف برام بخر من پولش می دم … متاسفم برای خودم که حتی یادآوریش حالمو از این دوستام بهم می زنه.خداروشکررر همشون کات شد اما هربار کات کات ابدی میشدن در یه مقطع دیگه با دوستان دیگه باهمین ویژگی ها رفتار ها با اسم شخصیت دیگه برام تکرار شد.

    ثبات شخصیتی نداشتن. خودرای بودند که حرف حرف خودشون ونظر و خواسته خودشون تحمیل می کردند.

    با اون شدت ذوق اطمینان که حرف می زدند به محض جلب نظر من ،یه آدم دروغگو پنهکار مزخرف تبدیل میشدند بحث و دلخوری ها همیشه برام خاطر گذاشتن.

    اهمیت ندادن به من که بعنوان دوست شون هستم ویا درک نکردن من فقط خواسته خودشون دیدن عمل کردن رفتار کردند،اینم خیلی ناراحتم می کرد همیشه می گفتم صبوری می کنم این مقطع یا این دوره هم تموم میشه من از دست این ادم خلاص میشم و دیگه دوستیم باهاش تموم می کنم. اون دوستی ها همشون سرهمین مسائل تموم میشد اما دوستان جدید با همین ویژگی ها وارد زندگیم میشدن.

    هنوز هنوز با اینکه این دوستی ها تموم شده با نوشتن شون ویادآوری شون حالم می گیره و گرفت احساسم بدمی کنه یه خود سرزنشی که چرا من نتونستم با قاطعیت رفتار کنم….

    و یه دسته آدم هایی توی فامیل که همیشه اون حالت عصبانی کردند منو برانگیخته می کنند وباعث میشن من هم بدون هیچ رو درباسی و بدون هیچ ملاحظه ای پاسخ شون بدم. اون وجه دلخوری وعصبانی کردند منو برانگیخته می کردند حالا با انتقاد کردند یا ایراد گرفتن یا با فضولی که اجازه می دن در حریم من دخالت کنن کارشون از کنجکاوی های بی مورد گذشته بیشتر می تونم بگم فضولی کردند چیزی که بهشون هیچ ربطی نداره دخالت می کنند اظهار نظر توی جمع می کنند در مورد من یا حکم دادند.

    مثلا سر اینکه چرا من ازدواج نمی کنم چرا به درخواست فلانی که فامیل بود جواب رد دادم و چرا هایی که جواب دادن بهشون بیشتر آزارم می ده.

    به نظر من متاهل بودن و مجرد بودند یه نوع انتخاب که شخص انتخاب می کنه برای زندگی کردن خودش ، یه انتخاب شخصی اما همیشه ادم هایی توی فامیل و دوست آشنا بودند که تا با دیدن من منتظرند جواب چراهاشون از من بگیرند هیچ ربطی به اونها نداره، اینم خیلی آزارم می ده منم بدون هیچ ملاحظه ای جوابی در خور شخصیت رفتارشون می دم همین جواب پس دادن من باعث بحث توی خونه سرزنش های مادرم میشه چرا جواب فلانی دادی و….

    و یکی از رفتارهایی همیشه از مادرم دیدم خود سرزنشی و با حال خوب می اد ادای مامان های مهربون در می اره حرف می کشه از من اخرش به دعوا بحث قهر سبب میشه، بارها سر این که رفتاری دارم حتی مادر خودم می دونه سر یکسری مسایل من حساسم درست بدون هیچ ملاحظه و اهمیتی حرفشو می زنه بدون هیچ درکی بدون هیچ اهمیتی نظر خودش تحمیل می کنه اخرشم دعوا بحث جدال این الگو رفتاری هم خسته ام کرده. بارها توبه می کنم وقتی مادرم باهم مهربون شد خام رفتارهاش حرفهاش نشم که اخرش دعوا بحث نشه اما باز تکرارر میشه اینم واقعااا آزادم داده خیلی حالم بد می کنه.

    استاد چقدر پیدا کردن این الگو ها حال احساس مو بد می کنه همیشه متوجه شدم خیلی وقت قبل اینکه با قانون وشما آشنا بشم متوجه این الگوهای تکرار شونده افراد رفتارهاشون وجه مشترک ها شون شدم اما هیچ وقت نتونستم علت شون پیدا کنم‌.

    وقتی با قانون آشنا شدم متوجه شدم چون دختری فوق العاده حساس احساسی هستم فرکانس ارسال میشه تکرار میشه اما توی این چند فایل متوجه باور ها شدم اما نمی دونم چه باوری دارم که باعث این تجربه های تلخ برام شده از خدا می خوام هدایتم کنه بتونم این باورها رو ریشه یابی کنم و حلشون کنم تا از شر این ویژگی های ادم ها خلاص بشم.

    درپناه الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سید سجاد رجبی گفته:
    مدت عضویت: 2308 روز

    سلام مجدد

    (کامنت 2)

    همینجا به خودم می گم، من، ما، نبایدفقط راضی بشیم به درک قوانین، به قول استاد بعد از شنیدن و درک کردن باید بریم سراغ عمل کردن، با نوشتن کامنت با تهیه ترازنامه از ویژگی های مشترکی که داریم هی جذبش می کنیم، با فکر کردن به قانون و…

    یه نمونه ترازنامه اینجا مثال بزنم،

    الگوی تکرار شونده من در جذب افراد، چه ویژگی هایی است؟

    چه چیزی باعث شده این الگو برای من تکرار یا تبدیل به نیاز شود؟(ممکنه ریشش در دوران کودکی یا مقطع خاصی از زندگی بوده باشه)

    آیا هنوز هم نیاز دارم این الگو برایم تکرار شود؟

    اگر نمی خواهم تکرار شود چه کارهایی لازم است تا انجام دهم؟

    باورهای غلطی که باعث شده این ویژگی را جذب کنم چیست؟

    چه باور مناسبی بسازم؟

    اگر این الگو را تغییر دهم چه اتفاقات خوبی را تجربه می کنم؟

    1.برای هر ویژگی یک ترازنامه بنویسم و

    2.بارها بریم سراغ ترازنامه و تکمیلش کنیم

    3.از ویژگی ای که اولویت دارد شروع کنم و بعد از نتیجه گرفتن، با تایید قانون برم سراغ بعدی

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    آیدا گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    استاد عزیزم و مریم جانم سلام

    سلام به دوستای عزیزم که چقدر زیاد با خوندن کامنت هاتون می آموزم

    من آیدا حدود سه ساله که عضو سایت هستم و محصولات فوق العاده ای تهیه کردم از دوره دوازده قدم گرفته که تحولی عظیم تو زندگیم ایجاد کرد و تا این آخرین دوره هایی که تهیه کردم کشف قوانین زندگی و حل مسائل که هر کدوم بی نظیر هستن ولی باید بگم اونطوری که باید روی کشف قوانین تمرکزی کار نکردم با اینکه پاشنه آشیل من تو زندگیم الگو تکرار شونده بود که تو کامنت قبلیم در موردش گفتم ولی نمیدونم چرا انگار یه مقاومتی مانع میشد برای کار کردن روی درست کردن باورها در اون مورد و اون نجوا همش میگفت که این الگو تکرار شونده چه ربطی به باور داره تو مریض میشی هر چند وقت یکبار و فقط باید یه دکتر خیلی خوب پیدا کنی که خوبت کنه مگه با تغییر باور مثلا کمردرد و معده درد خوب میشه اخه ، ولی الان میدونم که اره با تغییر باورهام همه چی درست میشه الان دیگه به این نتیجه رسیدم مقاومت کنار بزارم و با این آپدیت فوق العاده کشف قوانین زندگی ،دوره ای که برای منه برای حل بزرگ‌ترین مسئله ی زندگیمه و با فایل های بی نظیر که الان استاد در مورد این دوره روی سایت قرار دادن دیگه به خودم تعهد دادم که روی این مسئله ام تمرکزی کار کنم ،هر چند میدونم تغییر باورها اونم در مورد پاشنه اشیل راحت نیست و زمانبر خواهد بود ولی با بودن تو این مسیر و متعهد بودنم به انجام آموزش ها مطمئنا روز به روز همه چی بهتر و بهتر میشه و گذاشتن این کامنت ها بعد از سه سال فکر میکنم یک نشانه برای انجام به این تعهد باشه

    استاد عزیزم و مریم جان بسیار از شما سپاس گزارم برای پرسیدن این سوالات که واقعا ادم خودشو بهتر میشناسه وقتی این سوالات از خودم میپرسم یهو به نتیجه ای میرسم که میگم ا… این دیگه کجای ذهن من بود و این همون کد مخربی بود که برنامه خواسته های منو متوقف میکرد و نمیشد اونچه که میخواستم

    و اما سوال در مورد الگو های تکرار شونده در روابط

    من چند سال گذشته تو رابطه با جنس مخالف آدم هایی سر راه زندگیم قرار میگرفتن که از نظر مالی بسیار ضعیف بودن ولی اخلاق فوق العاده خوبی داشتن وقتی با این افراد آشنا میشدم میگفتم اخه چرا واقعا طرف از نظر مالی اینقدر پایینه ولی خب اخلاقش خیلی خوبه حدود سه سال پیش که با استاد عزیزم آشنا شدم و فهمیدم که فقط و فقط باورهای ما هستن که شرایط زندگیمونو برامون خلق میکنن شروع کردم به گشتن تو باورام و مچ خودمو دقیقا جای درست گرفتم و اونم این بود که من در زمان نوجوانی تایم زیادی رو پیش خالم میگذروندم و اون همیشه بهم میگفت پسرای پولدار همه عیاش ،سواستفاده گر و خیانتکارن از بین پسرای پولدار هیچوقت همسر خوب پیدا نمیشه وقتی مچ خودمو اونجا گرفتم یهو به خودم اومدم که دقیقا این باوره که داره کارو خراب میکنه که نمیزاره پسرای ثروتمند وارد زندگی من بشن و بعد کلی الگو برای خودم آوردم از دوستانم که ازدواج کردن با افراد پولدار و چقدر هم همسرشون انسان های فوق العاده و وفادار هستن

    و روی این موضوع کار کردم و سعی کردم این باور برای خودم تقویت کنم که یه پسر هم میتونه پولدار باشه هم اخلاقش خوب باشه و هم وفادار باشه

    و اما الگو تکرار شونده دیگه ای که این اواخر دیدم تو آدم هایی که تو مسیر زندگیم قرار میگرفتن این بود که به طور عجیبی برام مواردی پیش اومده که اون فرد تقریبا اون ویژگی هایی که من دوست دارم دارن ولی اصلا تمایل به ازدواج ندارن بعد همش میگفتم بابا مگه میشه اخه این همونی که من دوست دارم با همون ویژگی ولی چرا اینجوریه که اینقدر سفت و محکم قسم خورده تو زندگیش ازدواج نکنه و باز نشستم فکر کردم که چرا اینجوری شده باز چه کد مخربی دارم که دیدم واویلااااا من کلی باورهای نامناسب در مورد ازدواج دارم با اینکه تو ظاهر خیلی دوست دارم ازدواج کنم ولی باورهای مخربم نمیزاشت و چندتا از اون باورها مثل این که

    بعد ازدواج همه چی عادی میشه و دیگه هیچ شور و هیجان و عشقی نیست و

    یا اینکه بلاخره همه ی رابطه ها به جدایی ختم میشه و این خیلی برام پررنگ بود و تو ناخودآگاهم خیلی ازش استفاده میکردم وقتی میدیدم دو نفری با هم هستن میگفتم پس کی اینا جدا میشن با اینکه اطرافم همه زندگی ها خداروشکر موفق بوده و همه با عشق مدت زمان زیادی کنار هم هستن ولی نمیدونم چرا این باور دارم ولی به هر حال به این کد مخرب رسیدم که اصلا اکثر اوقات برام خیلی عجیب بوده وقتی دو نفر میدیدم که هنوز بعد چند سال باهم هستن ، ببخشید که اینو میگم استاد ولی قبل از اینکه مچ خودمو برای این باورهای مخرب بگیرم حتی با خودم میگفتم استاد و مریم چقدر طولانی کنار هم هستن پس کی از هم جدا میشن‍️‍️‍️

    و چقدر این باورهای مخرب چقدر این کدهای خراب میتونه زندگی ادمو تحت تاثیر قرار بده و دقیقا لحظه ی آخر که فکر میکنی همه چی درسته میبینی آدمی تو مسیر زندگیت اومده که همون ویژگی هایی که دوست داری رو داره ولی اون کد مخرب اجرا میشه و تمام سیستم متوقف میشه برای رسیدن به خواسته و اون ادم با تمام ویژگی های دلخواهت ،نمیخواد که ازدواج کنه

    خلاصه که بعد از کشف قوانین زندگی به کد های مخرب زیادی رسیدم هم تو روابط و هم تو پاشنه اشیلم الگو تکرار شونده ام ،بیماری

    و الان دیگه وقته تغییره باورهاست باید بنیادی باورهامون تغییر بدم اگه میخوام به خواسته هام برسم

    از خدای مهربانم بسیار سپاس گزارم که منو تو مسیر رسیدن به خواسته هام قرار داد مطمئنم که اگه تو این مسیر بمونم روی خودم و باورهام کار کنم به خواسته هام میرسم من به این ایمان دارم و امیدوارم همونطوری که ایمان دارم عمل کنم چون ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    استاد عزیزم بسیار از شما سپاس گزارم هر چی بگم واقعا کمه با این آموزش های فوق العادتون که چقدر هم فوق العاده و واضح برامون همه چیزو توضیح میدین امیدوارم لیاقت شاگردی استاد فوق العاده ای چون شمارو داشته باشم باورهامو تغییر بدم پاشنه اشیلمو حل کنم و به همه خواسته هام برسم و اینجوری لایق بودنمو ثابت کنم

    و مریم جانم شما الگو تمام عیار من هستین امیدوارم روزی مثل شما صلح با خود فوق العاده ای داشته باشم مثل شما با عزت نفس عالی باشم و مثل شما خیلی زیاد روی باورهام کار کنم و ثابت قدم باشم تو این مسیر بی نظیر و مثل شما به زندگی فوق العاده ای هدایت بشم

    امیدوارم همیشه سلامت و شاد و موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2111 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلامی پر عشق بر عزیزانم ، سپاسی پر عشق از دوستانی که با دستان الهی شان پاسخهایی ارزشمند برایم ارسال کرده و اشک شوق از دریافت پیغام های الهی را به دیدگانم جاری می‌کنند.

    دیدگانم را از خواب گشودم چشمم بر دیدن روی ماهتان روشن شد، نورانیت چهره تان برایم یادآور ماه است که در ظلمات شب میتابد و چراغ راه شبهای تاریکمان میشود.

    گرچه وجودتان از همان ابتدا برایم القا کننده چراغ راه بود ،اما چه زیباست این نورانیت در چهره تان نیز نمایان شده و از نورش بر قلبهایمان میتاباند.

    همچنان که کلام گوهربارتان را شنیده و از دیدن روی ماهتان لذت میبردم در خاطرم تابوا و أصلحوایی میگذشت که لازم است اجرا شود تا بتوانی مشمول توابیت خدا شده و قره العین هایش را بچشی.

    من همچنان در اوج غیر منطقی بودنش ،در حال پاکسازی خانه کلنگی پدریم هستم.

    برایم همچون آماده سازی غیر منطقی کشتی نوح در بالای کوه و خشکی میماند.

    هربار که میخواهند مرا از اینکار منصرف کرده و به من یادآوری کنند که این خانه در حال اخذ مجوزات تخریب و ساخت است، و نیازی به این کارها نیست ،بیشتر برایم مسجل میشود این همان عمل صالحی است که پاداشش قره العینهایی است که بما کانو یعملون پایه و اساسش است.

    برای نتیجه متفاوت از خانواده ام باید متفاوت عمل کنم ،این همان اقدام لازم برای خارج شدن از سیکلهای معیوب زندگی ام است.

    دیگر نجوای ذهنم نمیتواند مرا مواخذه کرده و هربار به من بگوید عقبگرد داشته ای.

    برگشتن به گذشته و پیدا کردن الگوهای تکراری و اصلاحش برایم مفهومی دیگر پیدا کرده.

    چنان تابوا و أصلحوا در گوشم ندایش بلند میشود و خیالم را راحت میکند که گویی نجوای ذهن ، رویش کم شده در کنج رینگ نشسته است.

    در حال انجام وظیفه اش است لیحزنک اما خدا که صدایش بلندتر است ،کیدهای ضعیفش را انجام می‌دهد ، اما خدا هم پیغام ما ودعک ربک و ما قلی را به گوشم میرساند.

    بگذار هر چه در آستین دارد رو کند، خدا با یک حرکت همه شان را نقش بر آب میکند.

    در دل تضادهای کوبنده زندگی ام به خاطرم می آورد یونس را که فرار از قومش را بر قرار ترجیح داده و در دل نهنگی محبوس شده و استغاثه های لا اله الا أنت إنی کنت من الظالمینش برایش فستجنا له و نجیناه من الغم را به ارمغان آورد.

    او نیز راه تابوا و أصلحوا پیش گرفته.

    به خاطرم می آورد موسی را که بعد از سالها فرار از فرعونیان و ترس‌هایش ، امر الهی او را به سمت فرعون برگردانده و باز هم برایم اهمیت تابوا و أصلحوا را گوشزد میکند.

    موسی هم باشی باید برگردی و اصلاح مسیر کنی.

    باید به دل هرچه که روزی از آن فرار کرده ای برگردی و با آن مواجه شوی.

    رفتن به مدارهای بالاتر فقط با رفتن به دل ترس‌هایی میگذرد که آن را مسکوت نگه داشته ای.

    گرچه نجوای ذهنم مرا بابت برگشتهای مکرر به رابطه قبل با همسر، و خانه پدری ، سرزنش میکند، اما خودم میدانم که من از هدایتی تبعیت کردم که نتیجه اش لا خوف و لا یحزنون است.

    من برگشت کرده و با ترس‌هایم مواجه شدم.

    علی مأمور ترس‌های من بود.الگوی تکراری زندگی ام ترس و ناامنی.

    آن نفیسه با آن ترس‌ها با آن احساس گناه ها با آن الگوهای ذهنی مخرب نمیتوانست بهتر از آن شرایط و رابطه را تجربه کند و هربار لازم است این را به خود یادآوری کنم. او نبود شخصی دیگر و خدایم چه مهربان بود که اجازه نداد با شخص دیگری آن تجربه ها را داشته تا عزت نفسم ویران نشود.

    برای همین است هیچ کینه ای از او به دل ندارم و برایش از ته قلبم بهترین ها را آرزو میکنم.

    او تک تک فرکانسهایم را به من برگرداند.

    او مأمور بما کسبت أیدیهممن بود.

    او بهترین و درست ترین مرد در زندگی من بود تا اراده الهی بر قوی کردن افراد ضعیف انجام شود. تا نفیسه ای خلق شود که به دل ترس‌هایی برود که پشت هر مردی را میلرزاند.

    او را همچون دکتری میدیدم که شاید در هنگام شوک الکتریکی دادن با فشارهایش دنده های بیمار در حال مرگ را بشکاند اما به او حیات را هدیه می‌دهد.

    من دستبوسش هستم که دستانش دستی الهی بود در زندگی ام.

    او به من کمک کرد تا قوی شوم، به توحید برسم.

    برای حضورش از خدا سپاسگذارم.

    او‌ موهبت زندگی من بود.

    من مفهوم فزت و رب الکعبه را به خوبی درک میکنم.

    با کنترلهایش با محدود کردنهایش با همه به ظاهر کارهای نا زیبایش من را به این مسیر الهی رساند.

    هنوز هم به هیچ احد و ناسی اجازه نمیدهم جلوی من پشت سرش صحبتی کند.

    به عقب بر میگردم و یاد نگرانیهای های یعقوب گونه پدرم. دختر زیبایش بودم و کسی که از بچگی برایش شعر یک دختر دارم شاه نداره را با رقص و بشکن خوانده و نور چشمی اش است. اگر میگفتم ماه سیاه است میگفت همان که نفیسه می‌گوید.

    ترس از خفاش شب ها و مردهایی که دختران ساده لوح و زیبا را فریب داده همیشه با او بود ، دختر زیبا و سرکشش بودم و تنها راهش این بود که مرا محدود کرده و مرا از مردها بترساند.

    اما همانطور که یعقوب نتوانست در جهت حفظ یوسفش کند ، او هم نتوانست.

    روزی که این الگوی تکراری ترس از مردها را متوجه شدم، عزمی راسخ جزم کرده که به دل ترس‌هایم بروم.

    روزهایی که تنها به دیدن واحد های نوساز میان کارگران ساختمان رفته و حفیظ بودن خدا را میدیدم که هیچکس قدرتی ندارد که به من آسیبی برساند و امنیت بر قرار است.

    پدری که مرا از قاضی میترساند و میخواست من حرفم را به وکیلم بگویم تا او انتقال دهد مبادا که بر علیه من شود ،از هدایت تبعیت کرده و پر قدرت بدون ترس می ایستادم و حرفم را میزدم و قاضی را خدایی میدیدم که همه رأی ها دست اوست و همه رأی ها را به نفع من صادر میکند.

    روزهایی که تهدید ها و ناامنی های زندگی من ترسها را به وجودش رخنه داده بود و با خواهش هایش میخواست من مهریه ام را ببخشم و میگفت خودم مهریه ات را تقبل کرده و میخواست من برای قطع سیکل معیوب رابطه ام باج دهم و من تا آخر ایستادم و از هدایت الهی که لا تخشوهم و أخشون بود تبعیت کردم.

    خواسته من تمام شدن نعمتهای الهی در زندگی ام بود و کدش لا تخشوهم و أخشون بود لا تخافوا هم وخافون بود.

    الگوی تکراری زندگی من قرار گرفتن در مدار آدم‌هایی بود که مأمور ترس‌های من بوده و من برای امنیت و قطع آن ارتباط ، هربار فرار و باج دهی میکردم.

    الگوی تکراری من ترس از تهدید و مورد تهمت قرار گرفتن است.

    برگشت من حکم همان تابوا و أصلحوا یی را داشت که همچنان در حال انجامش هستم.

    از ترس حق سکوت دادن ،شاید مهمترین دلیل تکرار این الگوی بیرونی بوده.

    شرک همان تنها نجس موجود در جهان.

    به عقب تر که برگشته بررسی میکنم ، به خروج از چهارچوب ها و حدود الهی و عدم درک قوانین میرسم.

    همیشه افرادی در زندگی ام قرار گرفته، از نزدیکترین افراد که مرا از اینکه گزارش کارهایم را بدهند میترساندند.

    از تهدید های مادرانه ای که همیشه برای کنترل بچه ها به زبانشان جاری بوده که

    اگر پدرت بفهمه

    تو میدونی و بابات

    الان زنگ میزنم به بابات

    جمله هایی که با شنیدنش آواری از ترس را بر روی سرم خراب میکرد.

    از معلمین و ناظم و مدیر مدرسه گرفته که به خاطر عدم رعایت قوانین مدرسه با والدینم تماس گرفته و تکرار آن الگو نشان از کدی مخرب از رعایت نکردن اصول و قوانین را داشت.

    از همسری که تا خلاف میلش رفتار کرده تلفن در دست ،شب و روز و نصف شب گزارش کارهایم را به پدر ، برادر و همسران خواهرم داده و همان جمله که از شنیدنش حالم به هم میخورد را بر زبان آورده و پته ام را روی آب میریخت.

    هنوز هم خاطرم هست ، که سالها شرایطی را تحمل کردم فقط به این خاطر که این تهدید خواب را از چشمانم میربود ، که اگر بروی تمام اتفاقات دوران دوستی مان را برای پدر و برادرت تعریف کرده و میگویم دخترش چکار کرده است.

    اولین بار که جدا شدم او همه آن پته ها را پیش هرکس که رسید روی آب ریخت. و من با آن چیزی که از آن فرار کرده و حتی حق سکوت هم دادم ملاقات کردم.

    او به من کمک کرد تا این ترس‌هایم ریخته شود.

    او را همچون امداد الهی خود میدانم.

    به گمانم درسش را گرفته ام ، کاری را انجام ندهم که نگران برملا شدنش باشم.

    مخفی کاری هایم نشان از نادرست بودن کارهایم داشت، اگر کاری نادرست است من غلط کرده که آن را انجام دهم.

    اگر کاری درست است با شهامت روشن و شفاف انجام داده و ترسی از برملا شدنش نداشته باشم.

    و از شما سپاسگذارم که این را چه زیبا به من آموزش دادید.

    من در اصل با بخشیدن چندباره حقوق الهی ام حق سکوت میدادم و برگشته آن را اصلاح کرده و این سیکل معیوب را تا پای جان ایستاده و قطعش کردم.

    چنان مثالتان از ترامپ در 12 قدم و مهم نبودن نظر بقیه به خاطر کارهای نادرست گذشته اش مرا تحت تاثیر قرار داد که عزمی راسخ جزم کرده تا این پاشنه آشیل مهم بودن نظر بقیه و ترس از آبرو را درست کنم.

    عزت و آبرو‌ را جمیعا دست خدایی دیدم که هرکس بخواهد با آن بازی کند با خودش طرف است.

    تمام تلاشم آن است آبرویم از دست آدم‌ها را پس گرفته و به خدا واگذار کنم.

    به همین خاطر بود که زمانی که سر سرقت مسلحانه ماشین مرا از پلیس امنیت و سپاه میترساندن که تو را میبرند و کاری می‌کنند به کرده و نکرده ات اعتراف کنی ، قلبم را خدایی مطمئن میکرد که نجات مومنین حقی است بر گردنش.

    وقتی پدرم در جریان قرار گرفته و با ترس تماس گرفت که آروم و مودبانه به بازپرسی های سرهنگ فلانی جواب دهم که قرار است با من تماس بگیرد.

    آنقدر قلبم را خدا محکم کرد که بگویم اگر او سرهنگ است من تیمسارم ، و خدا اجازه تماس گرفتن آنها را نیز به من نداد.

    او چه خوب به وعده لا تخف و لا تحزن انا منجوک به من عمل کرد او چه صداقتی داشت در وفای به عهد.

    تلاشم بر آن است ، مهمترین رضایت را راضیه مرضیه الهی قرار بدهم.

    تمام سعی ام بر آن است آبرویم پیش خدا حفظ شود.

    روزی که متوجه این شرک لعنتی شده کاری نبود که برای رفتن به دل این ترس انجام ندهم.

    در دل زندگی با علی بوده که همه عکسهای دوتایی مان را پاره کرده ، در عین حال بازی ذهنی انجام داده و ترس‌ها و هرگونه نیازم به بودن با آن فرکانس مردها را قطع و پاکسازی میکردم.

    در عین حال وقتی با واکنشهایش مواجه میشدم ندایی در گوشم زمزمه کرده ، تو قطع نکردی که خدا قطع کرد

    از آنجا که آدم خارج شدن از چهارچوب ها و قوانین بوده و مخفی کاری را راهی برای آن خروج از چهارچوب ها یافته بودم، همیشه ترس از این را داشتم که پدرم متوجه کارهایم شده و محبوبیتم را پیشش از دست بدهم.

    و این ترس‌ها و مخفی کاری ها با من به خانه همسر هم راه یافته بود.

    خدا که نداشتم، که از او بترسم خدایم آنها بودند.

    حرف برای گفتن بسیار است، شاید برای این فایل تا همینجا بسنده کنم بهتر باشد.

    خواسته ام این است رحمت الهی بر من تمام شود.

    جواب این است لا تخافوا هم و أخافون

    لا تخشوهم هم و أخشون تا رحمتم بر تو تمام شود.

    فوکوس لیزر در حال اجرا کردن این کد هستم.

    در حال اصلاح ترس و حساب بردن از نارضایتی والدینم هستم.

    در تلاش هستم بار حفیظ و وکیل بودن پدر مادرم را از دوشم بردارم.

    برایشان خنده دار است که من چنان با قوی ترین پاک کننده ها به جان بخش بخش این خانه کلنگی که قرار إن شاالله تبدیل به أحسن شود، افتاده ام.

    مهم نیست مرا وسواسی میخوانند.

    مأموریتم اینک همین است.

    آنها نمیدانند که من در اصل در حال پاکسازی تمام الگوهای تکراری مخرب ذهنی ام هستم، تا به مداری بالاتر بروم.

    در حال پاکسازی آن خاطرات کودکی هستم که ریشه همه اتفاقات ناگوار زندگی ام بوده است.

    الگوی تکراری مثبت وجودی ام را هم خوب است یادآوری کنم.

    هر کجا وارد شوم خیر و برکتی الهی جاری شده و آنجا تبدیل به مکانی برکت یافته میشود.

    از زندگی با علی و خانواده اش گرفته که بیشترین موفقیتهای مالی و کاری شان بعد از وارد شدن من در زندگی شان رقم خورده و تمام اموالش بعد از حضور من به نامش خورده بود.

    اموالی که آنها را بیش از دو دهه داشته اما قفلی سنگین بر آنها زده شده بود و این قفل با ازدواج برایش باز شده بود.

    آنقدر خیر و برکت حضورم در هر مکانی به وضوح مشهود است که از کلام مادرم جاری شده و ارزشمندی هایم را بیشتر برایم نمایان میکند.

    با این آموزه های الهی تان به درک بهتری از این میرسم که خدا حال هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنها آنچه درونشان است را تغییر دهند

    لازم است همچون یونس و موسی برگشتی زده و اصلاح مسیر داشته باشیم،همه پاداش ها بعد از رفتن به دل ترس‌ها داده میشود.

    کلید رفتن به دل ترس‌ها را داخل قفلهای زندگی ات قرار بده و باز شدن دروازه ها را نظاره گر باش.

    او تو را دست خالی به میدان رفتن به دل ترس‌ها نمیفرستد.

    اگر برای مواجهه شدن با آن ترس‌ها ، هارون لازم باشد کنارت قرار می‌دهد.

    اگر لازم باشد ید بیضایی و عقابی معجزه گر در دستانت باشد برایت قرار می‌دهد.

    اگر امدادهای غیبی لازم باشد برایت از زمین و آسمان میفرستد.

    لازم آیت لباس غواصی بر تن کرده و به عمق اقیانوس وجودمان رفته و به جستجو و کشف بپردازیم.

    اقیانوسی شگرف که همه چیز درونش وجود دارد.

    حلیه ها را بیابیم و ارزش‌های درونی مان را بیشتر درک کنیم.

    رجس ها و پلیدی ها را کشف کرده و وجودمان را از لوثش پاک کنیم باشد تا یطهرکم تطهیراشامل حالمان شود و طعم خوش تواب الرحیمبودنش را بچشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 144 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1271 روز

      سلام و درود خانم محسنی عزیز

      نمی دانم بگویم کامنت خوندم یا شعر یا نثر! هر چه که بود قالب نوشتنتان آهنگین و خدایی بود. هنگام خواندن کلام شیوایتا محسور و حیران بودم. موهای تنم سیخ شده بود. تا به حال تو عمرم همچین کلامی را نه شنیده بودم نه خوانده بودم. انگار یک نویسنده چیره دست دست به قلم شده باشد. آنهم نویسنده ای عباسمنشی. معلوم است علاوه بر شیوه نوشتنش جنس سخنشم متفاوت خواهد بود. هزاران آرایه ادبی میتوان از کلامت پیدا کرد. هزاران عاریه و تشبیه و هزاران تمثیل!

      انگار خداوند گفته و تو تحریر کرده ای! کلام و واژه گانم در تحسینت کم میارن و ناتوان و عاجزند.و قطعآ نخواهم توانست آنجور که شایسته توست؛ آنجور که دلم راضی شود بتوانم حق مطلب را بجا آورم.

      بارها و بارها باید بخوانمش تا بیشتر و بیشتر یاد بگیرم. کلامت برای من پر از نکته و درس بود.انگار خداوند از کلام تو با من سخن گفته باشد. شجاعتت؛ نگاه توحیدیت؛ واژگان الهیت و تلفیق کلامت با کلام خدا همه برایم درسها داشت؛ قلمت تواناتر؛ ایمانت قویتر و حال دلت و احساس قشنگت خدایی تر دوست عزیز.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
      • -
        علی محققی گفته:
        مدت عضویت: 1155 روز

        سلام

        ممنون از دوست هم خانواده گرامی بابت کامنت عالیییئییی

        اول از خدا سپاسگزارم که منو هدایت کرد به دیدگاه عالیتون و فرصت خوندش رو به داد و منو وادار کرد که بیام از خداوند و استاد و شما دوست عزیز سپاسگزار باشم

        فقط اینو بگم که کامنت شما و باید حداقل در عرض یک هفته بخونی تا با جون دل درکش کنی و بره تو مغزت از بس جمله ها سنگین و با کیفیت بالایی بودن و چقدر نکته و درس

        من بهتر سریع موندم باید چندین بار دیگه بخونم به خاطر اینکه میشه مطالب زیادی از توش درآورد

        میخواستم یک نکته ای رو اینجا بیان کنم و به شما تبریک بگم

        اولا شجاعت و اقدام به عملتون رو

        دوما آوردن مثالهای قرآنی و پیامبران رو تو زندگی امروزی

        گذشته رو ابدیت کردین به حال واقعا دم وجودتون گرررررم

        من اگه بخوام نکاتی رو بگم چندین برابر دیدگاه خودتون میشه آفرین بر شما

        آچار اون قسمت که از نگرانی یعقوب گفتین خیلی خوشم اومد و اونجایی که گفتین دیگه من باج ترسهامو نمی‌دم

        ممنون از شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1776 روز

      نفیسه جانِ زیبای توحیدی، چقدر تحسین برانگیزی، چه قلم گیرایی داری، بی نهایت بهت تبریک میگم که انقدر عالی داری روی خودت کار میکنی و روی ترس هات پا میذاری و از بینشون میبری، دیوار باورهای مخربت رو میشکنی و به جاش باورهای درست میسازی، خوندن کامنتت بهم حس خیلی خیلی خوبی داد، کامنت هات رو زیر فایل های اخیر خونده بودم اما الان نتونستم بهت پاسخی ندم و تحسینت نکنم، دمت گرم که انقدر خوب داری کار میکنی و انقدر شیوا مینویسی، چقدر لذت بردم از آیاتی که استفاده میکنی، نکته های زیادی ازت یاد گرفتم، ممنونم واقعا ممنونم. در پناه خدا شاد و سلامت باشی قشنگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام به تو دوست ارزشمندم

      بکار بردن کلمه تحسین برای این کامنت پرمحتوا وپراز آگاهی بانگارشی خاص کم است وباید ایستاد برات دست زد شجاعتت قابل تحسین است نوشتن به این زیبایی مرا شگفت زده کرد اصلا نمی‌دانم چی بنویسم که حق مطلب را ادا کرده باشم ودید مثبتی که نسبت به اتفاقات به ظاهر بد زندگیت داشتی توکل وتعهدت به خداوند ستودنی است

      ممنون از اینکه هستی ونوشتی تا من هم یاد بگیرم

      روی ماهت را میبوسم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      اصغر کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 2367 روز

      سلام به نفیسه ی نفیس

      بله موسی هم باشی باید برگردی واصلاح مسیر کنی تا درسهای هدایت را بتوانی درک کنی و انجام دهی موسی هم باشی وانسانی را به قتل برسانی و از ترس فرار کنی راه بجایی نخواهی برد من به هر خیری ازتوبرسد فقیرم را بپذیری وبر ترس هایت غلبه کنی وایمان بیاوری وفقط به او توکل کنی الهامات را دریافت کنی وعمل کنی بدون چون چرا

      گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

      وقتی نوشتی که خونه کلنگی را با کلنگ به جانش افتادی تا بازسازی کنی دراصل به من این درس رادادی که با بازی بازی کردن نمی‌شود به درون خودت برسی باید آنچه برای ظاهرت خودت ساختی که مانند رطوبت که ساختمان را از درون درحال نابود کردن است جلوش را بگیری تا فرو نریزد تاانسانیت انسان برجا بماند نه اینکه دیگران تعریف کنند بلکه انسان خودش با تمام وجود از خودش راضی خوشنود باشد تا خدا هم از اوراضی باشد

      واقعا از دلنوشتهایت که هر بار مینویسی بارها وبارها می‌خوانم نه برای داستان زیبایت بلکه برای اینکه درس بگیرم با خودم رو راست باشم صداقت داشته باشم ووقتی به این نقطه برسم دیگه نیازی نیست منتظر تعریف وتمجید دیگران باشم مهم خودم برای خودم هستم سپاسگزار خداوندم برای انسانهای صادقی چون شما هستم که می‌نویسید ونشر می‌دهید تا من هم بیاموزم درس بگیرم

      شاد وسالم موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      هلن گفته:
      مدت عضویت: 4001 روز

      سلام نفیسه جان

      واقعا نویسنده بسیار ماهری هستین تحسینتون میکنم.

      پیشنهاد میکنم اگه علاقه دارین شغل نویسندگی رو انجام بدین در زمینه بحثهای موفقیتی یا موضوعات جذب در قران.

      چون از نوشته تون معلومه که آیات قران رو جویدن که هیچی، هضم کردین و میتونید در این زمینه یه نویسنده معروف وموفق بشین.

      براتون آرزوی موفقیت دارم.شاد وسربلند باشین در پناه قرآن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مرضيه ابراهيمي گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام به دوستان همفرکانسم در این سایت الهی

    استاد من دقیقا چندوقتیه تووی همین شرایط الگوی تکرار شونده هستم،واقعا خسته شدم به خدا گفتم دیگه نمیخوام دوباره توو اون شرایط قرار بگیرم ازش کمک خواستم،چون فکرشم برام آزاردهنده ست چه برسه به اینکه بخوام دوباره اون احساسات بد رو تجربه کنم

    و خداوند با این فایلها جواب دعای منو داد،من تا اولین فایل نمیدونستم که یه باورهای تکراری داره تووی ذهن من تکرار میشه،با اینکه این چندروز دارم فایلهارو گوش میدم اما هنوز خوب درک نکردم این فایلها رو گفتم شاید با نوشتن الگوهای خودم و خوندن کامنتهای دوستان کمک کنم به درک بهتری از این فایلها برسم و عمل کنم تا آروم آروم از مدار این الگوهای تکراری خارج بشم

    و اما سوال:چه نوع افرادی رو من تووی ارتباطاتم جذب میکنم؟؟

    تووی روابط عاطفی دارم فکر میکنم و برمیگردم به 15سال پیش تا به الان،همیشه آدم‌هایی رو جذب میکنم که به من پیشنهاد رابطه جنسی رو میدن و این خیلی برای من همیشه دردناک بوده که چی توو ذهن من میگذره که من همچین آدمایی رو جذب میکنم اما تا به الان به نتیجه ی درستی نرسیدمه

    تووی روابط عاطفی آدمایی رو جذب میکنم که کمبود محبت دارند،به خواسته های من اگه به نفع خودشون باشه توجه می‌کنند اگه نباشه بی اهمیت ازش میگذرند،همیشه با گرمی خاصی سراغ من میان اما خیلی سرد ازم جدا میشن میگن ایراد از اخلاق توء اما من تهش به اخلاق خودم که توجه میکنم میبینم جز صداقت و وفاداری چیزی ندارم

    از لحاظ عاطفی من مردهایی جذب میکنم که اگه بحثی بین من یا یه دختر دیگه پیش بیاد همیشه طرف اون دختر رو میگیرند انگار نه انگار منی وجود دارم،همیشه مقصر و اون آدم بد من میشم

    از لحاظ عاطفی مردهایی که آرزوشون بوده با من باشند با چندسال تلاش وقتی من قبولشون میکنم یه مدت بعد ازم سرد میشن و این خیلی برای من ناراحت کننده ست

    کلا تووی خونواده م خداروشکر از وقتی این قوانین رو شناختم با کارکردن روی خودم چرخه ی زندگیم کاملا برگشته،خونواده م بی نهایت روم حساب می‌کنند

    از بابت دوست همجنس با خودم کلا دوست خاصی ندارم جز یک نفر که اونم چندین ماهه آگاهانه ازش فاصله گرفتم چون تنهایی با خودم حالم بهتره

    استاد عزیزم امیدوارم که تووی فایل بعدی جوابی برای الکوهای تکراری منم باشه

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: