پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان من
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جان و همه دوستان گلم من قبل از آشنایی با استاد و سایت و موقع دور شدن از قوانین
در شرایط استرس زا گریه میکنم و طوری که نمیتونم جلوی بقیه خودمو کنترل کنم
در مواقع بحث با اطرافیان سعی میکنم بقیه رو مقصر بدونم و قهر کنم و با اون فرد دیگه تا مدتی کوتاه حرف نزنم و شروع میکنم به پرخوری
و همیشه در این موارد بد و بیراه بگم و این درحالی بود که خیلی مدت زمان این رفتارها کم بود و زود همه چیز یادم میرفت وآرام میشدم
اما الان در این مواقع سعی میکنم ارامشمو حفظ کنم و با خودم تکرار کنم من توانایی تغییر بقیه و هدایتشون رو ندارم و سکوت میکنم سعی میکنم فایل گوش بدم کامنت بخونم و به خدا فکر کنم و باهاش حرف بزنم و ازش هدایت بخوام و میدونم تضادی که پیش اومده میخواد ظرف منو بزرگ کنه و وقتی من سربلند از این تضاد بیام بیرون اون موقع است که همه چیز اونی میشه که من میخام ولی بعضی مواقع خاص واقعا کنترل ذهن سخت میشه که خداوند هدایت کنه ما رو که همیشه در هر شرایطی بتونیم رها باشیم و آرام
سپاس از همگی ️
به نام خدا
ردپای 69
سلام استاد جان و دوستای عزیزم
چه موضوع خوبی انتخاب کردید ،کلی باگ پوشش میده و خیلی کمک کنندس
سلطان چالش های نامنظم هم که خودمم :)
تازه الان میفهمم که اکثر اون چالش ها به خاطر عدم تکامل و عدم حس لیاقت و فراوانی، به وجود آمده بود!
انشالله که سرم به سنگ خورده !
اصلا همین ردپا خودش پیشگیری قبل از حادثه اس ،که هر روز عادت سازی و تکامل به خودم یادآوری کنم
پس بازهم ازتون تشکر میکنم که این فرصت در اختیارمون قرار دادید
اجرتون با خدا
بهنام خداوند بخشنده مهربان
خداوندی کمن بنده همیشه شامل محبتهاش بوده ام و همیشه من و مدنظر خودش داشته
سپاسگذارم خداوند مهربانم سپاسگذارم
استاد عزیزم سلام
سلامت باشید همیشه
در شرایط استرس زا چیکار میکنی پریسا
هر شرایطی برای من فرق دارد
من خانم خانه دار هستم و زیاد با جامعه اطرافم در ارتباط نیستم ب عنوان کسب و کار
فکرکنیدمثل بانو مریم
مثلا دامنه ارتباطات بسته تر هست برامون
دوستان ،خانواده،همسر،فرزند،همسایه،
شرایط استرس زا ب عنوان مثال برای فرزندم
همونطور کگفتم من پاشنه آشیل ترس از دست دادن دارم
که اینباور از بچگی همراه منه بسیار متاسفانه و من تازه در سن 30 سالگی این پاشنه رو فهمیدم
و همین 1 هفته پیش باورهاش و دارم میسازم
مثالهام وبیان میکنم تا بهتر بتونم شما رومتوجه کنم
فرزندم
باردار ک شدم استرس گرفتم کفرزندمنکند موردی داشته باشد 5سال پیش
در آزمایش 4 ماهگی همان را جذب کردم
گفتم ای وای بر تو پریسا قانون رومیدانستی و وا دادی
از شهر ثروتمندم آمل ب تهران و بابل رفتم
افکارم و از دست دادم
اما بعد از اونهمه بالا وپایین با شکم 4 ماهه خودم
که همان ناخاسته لعنتی روجذب کرده بودم
گفتم اگر با همان فرمان رفتم و این شد (ناخاسته)
پس فرمان و عوض میکنم و چیزی دیگری پدید میاورم
وبلاخره شد در زمان سونوگرافی 7 ماهگی ،پزشکمهربانوکاربلد گفتن منچیزی نمیبینم وکاملا همه چیز محو شده
حالا صحبتمنبا خدا در زمان 4 ماهگی سر دراز دارد
در حد چندجمله بود اما وجودی بود
من خودم ،خودم رو وارد شرایط استرس زا کردم و خودم ،با کنترل ذهن وارد مسیر کردم
احساس میکنم اتلاف انرژی بود جذب این خاسته میشد کنباشه اصلا
بهرحال سپاسگذار خداوند وخودم هستمبخاطر قدرت خلق کنندگی
العان کدختر زیبای من 5 سالشه
مثلا بیفتد داخل خیابان وگریه های الکیکند میشوممادر خودمدر زمان قدیم
داد و بیداد ،افستر همهچیز رواز دست میدهم
اینواکنش وفقط میتونم در بهترینحالتتا 2 یا 3 دقیقه اول خوب نگه دارم (نسبت ب همه انفاقات)
احساس کنم ک طرف دور برداشته یا زیاد داره میگه
اصلا قاطی وپاتی میشوم
مادرمهمیشه میگفت ب هیچکس رو نده
یعنی بیشتر ب ما رونمیداد اما با بقیه عالی بود
مثلا با دخترهای بقیه غریب نوازی میکرد ومن میگفتم إ مادرم چ خوش برخوردهست
رابطه ما طوری بود ک زیاد حوصله نداشت
انقدر از بچگی کار و کار بود براش که حق هم داشت
اما مادر دلسوز و مهربان بود
توجه،توجه
شمایی ک میخانید مادر من عالی هست آن زمان اغلب مادرها همینطوری بودن
خودشان درگیر مادرشوهر وخاهرشوهر و
این اون و گفت و اینجوری شد بودن ک وقت ب ما نمیرسید
پس عذر خواهی میکنم مادرم اگر قدرنشناسی کردم در این کامنت
من هم همانم (اعتراف)
همانجور نسبت ب فرزندم بی درک
همسرم برایم الویت دارد تا فرزندم
طرز صحبت من هم همانطور
طرز حرف زدنم ،نگاهم،دعوا کردنم
اینها همه الگوهای رفتاری هستن
الگوهایی کمن از ته قلبم بدم میاید ازشون
و کودکی خوبی رو باهاش سر نکرده بودم
و هدایتش رو ب همان رب هدایتگر میسپارم
در شرایطی که دستور بهم داده شود هم متنفرم
نمیدانم شرایط استرس زا ب حساب میاید یا نه
اما باعثمیشود که کلماتی مثل اوف وأه وخودت پاشو ب زبان بیاورم
در مورد همسرم شرایط استرس زا
خیلی بندرت پیش آمد ب اندازه انگشتان دست .
این اواخر چندین بار اونهم بخاطر دریافت هفتگی
ومن خیلی هم قاطی کردم
نمیدانم ،فکر کنم تا همینجا متوجه شده باشید
من بسیار احساساتی هستم و بسیار واکنش گرا همان مثل قدیم شما استاد عزیزم ، تمامتصوراتمتا همین 3 سال پیش دعوا بود،یعنی با برنده شدن و کاراته بازی داشتم خودم و نشان میدادم که کسی با من در میفته من خیلی قاطی ام
تمام تصورات وکودکی ونوجوانی مناینطوری گذشته
اونهماحساس میکنم ب خاطر کمبودمحبتهاست
یا شاید محبت بود من از درون و ذاتم اینطوری بودم روحیه تهاجمی داشتم
شاید بدنبال مقصر هستم و الکی دارم مینویسم
اما سالهای کودکی ونوجوانی همه از خاطراتی میگفتن برام که ما فکر میکردیمتو پسر هستی در شکم مادرت
و خیلی هم تاثیر گذار هست این جملات
نتیجه گیری من
اعتراف سخت اما کوتاه میگم
من پریسا شعبانی هنوز کهنوزه فقط 30٪بهتر شدم نسبت ب مسائل بیرونی 70٪هنوز مسئله شخصیتی دارم و اون ارامشی کبخامو ندارم
استاد جان راستی ی سوال اتفاقی افتاده ک ستاره بغل اسم من روکم کردید ؟؟
باسلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان عزیزتر از جان
این چند تا فایل واقعا آدم را بفکر فرو می بره که خودت را بهتر بشناسی و بدونی اتفاقاتی که فکر می کردی خیلی طبیعی و جزو عادت های زندگیم هست و قابل تغییر نیست را شناسایی کنی اصلا نمیدونستم این عادتهای بظاهر طبیعی و تکرار شونده توسط باورهای من ایجاد شده و دارن زندگی من را تحت تاثیر خودشون قرار میدن و میتونم فکری بحالشون بکنم و تغییرشون بدم خدایا شکرت بابت این آگاهی ها و استاد عززیزم که حرف هاش خدایی است
و اما جواب سوالاتی که در این فایل پرسیده شده
وقتی که به صحبت های استاد در فایل گوش دادم که واکنش شما در برخورد با اتفاقات و چالش ها چی هست؟ و نگاه کردم به این سوالات دیدم من بصورت پکیچ همه را دارم و توی شرایط استرس زا همه برخوردی میکنم و همیشه هم تکراری است
من طاقت شنیدن نه را در مورد خواسته ام از کسی را ندارم و ناراحت میشم
وقتی که شرایطی برام بوجود میاد که عصبانی میشم در اکثر مواقع صدام را بالا میبرم و شروع به داد زدن میکنم و بیشتر این واکنش هم مربوط به افراد خونواده و کارمندهایی هست که در اداره کار می کنند و در مورد افرادی که از نظر پست و مقام بالاتر هستند معمولا محل را ترک میکنم بدون هیچ حرفی، که بارها مسئله را پیچیده تر کرده و باعث تنش بیشتر شده و این باور تکرار شونده زیاد اتفاق افتاده
در بعضی شرایط ناجالب، توجیه کردن و جرو بحث کردن با طرف مقابل انهم با صدای بلند و مدت زمان طولانی ازم سر میزنه و لازم نیست بگم که تا مدتها با خودم درگیر هستم
یک باور تکرار شوند دیگه که خیلی برخوردم به آن اینکه، انتظار دارم دیگران همیشه احوالم را بگیرن، خیلی پرتوقع هستم و اینهم از باور کمبود و باور عدم لیاقت بر میگرده که برای خودم ارزش قائل نیستم و فکر میکنم که دیگران حتما باید باشند و من را حلوا حلوا کنند تا حال من خوب باشه و آب توی دلم تکون نخوره، و خودم با تنهایی خودم حال نمیکنم لذت نمیبرم و خیلی این باور اذیتم کرده و میکنه
دنبال حل مسئله نیستم و پاک کردن صورت مسئله و فرار کردن برام راحت تره، و نجواهایی که بعد از این شرایط میشه خیلی اذیت کننده است که دارم روی خودم کار میکنم که تمرکزم را ببرم روی نکات مثبت و اینکه بتونم شنونده خوبی باشم و عصبانیتم را کنترل کنم یک موضوعی را که جدیداً باهاش برخورد کردم و جالب بود توی کتاب چهار عصر خانم اسکاول شین بود که میگفتند : “درخواست و دعا تلفن شما هست به خداوند و الهامات تلفن خداوند هست به شما و وقتی شما حالتون بد، ناامیدی، عصبانی هستی تلفن تون مشغول و ارتباطی با خداوند ندارید” و هر وقت حالم بد این موضوع یادم میاد که تلفن اشغال نکنم خداوند داره هر لحظه با من تماس میگیره
امیداورم همه ما بتونیم خودمون را بهتر بشناسیم و کنترل کنیم خودمون را در شرایط استرس زا و نا جالب
در پناه حق و ممنونم از همه شما با این کامنت های بسیار تاثیر گزار تون
بنام خدایی که همیشه بامن است..سلام استاد عزیز ومریم جانم…خداقوت بابت این اگاهی های نابی که با ما به اشتراک میگذارید..من با دوتا بچه هفت ساله و یک ساله شاید اونطور که دلم میخواد نمیتونم وارد سایت بشم یا اون مدت زمانی که دوست دارم فایل گوش بدم ولی هر زمان که فرصت پیدا کنم میام و رو باورهام شخم میزنم…
یه باور محدود کننده تو حرفم بود الان متوجه شدم من هر روز میگم وقت کم میارم خوب این باور باعث شده صبح تا شب با بچهها سرو کله بزنم حتی شب هم راحت نخوابم چون بچه کوچیکم شیر میخواد تند تند بیدار میشه..اره این منم که این باور رو دارم پس همین طور هم میشه..پس مادرایی که حتی بیشتر از من بچه دارن ولی کاملا بابرنامه و موفق پیش میرن چی اگه کسی تونسته پس منم میتونم با وجود این دوتا فرشته با برنامه و با باورهای قوی عالی پیش برم.. خدایا شکرت که این ترمز رو پیدا..اینبار من میخوام با توکل بخدا در کنار فرشته هام از فرصت هایی که دارم استفاده کنم…
استاد شما در مورد این پرسیدین که وقتی بایه شرایط چالش زا برخورد میکنم واکنش من چیه..وای خدای من شکرت که با این سوال استادم من به فکر کردن وادار کردی اره من همیشه یه الگو رو پیش میبرم تو این مورد حالا هر چی میخواد باشه یه بحث با کسی یا یه بیماری برا عزیزانم یا هر اتفاق دیگه ای من فوری گریه میکنم طوری که تو فامیل دیگه همه میدونن من زود گریه میکنم همیشه تو ذهنم از خدا میپرسم چرا این اتفاق برا من افتاده چرا این مشکل برا من پیش اومده تو اون شرایط انگار ایمانم کمتر میشه در حالی که اگه عمل گرا باشم باید تو همون شرایط ایمانم رو به خودم ثابت کنم وتوحیدی باشم..
البته همیشه دنبال یه مقصر هم میگردم تو ذهنم واقعا اگه امکانش باشه عصبانیت خودم رو سر مقصر بدجور خالی میکنم دادو بیداد میکنم باهاش بد رفتاری میکنم.قهر میکنم… من تو شرایط استرس زا اشتهام کور میشه چیزی از گلوم پایین نمیره اره همیشه این الگو ها برام تکرار میشن و من الان دارم بهشون از این زاویه درست نگاه میکنم باید دنبال ریشه این باورهایی بود که منو به این حال میندازه…مادرم وقتی بچه بودم با هر اتفاقی زود گریه میکرد و تو سر خودش میزد همیشه کفر میگفت که نمیمیرم راحت بشم با ما اطرافیان هم بد جور رفتار میکرد حالا من باید اینو به ذهنم حالی کنم که اون مادر من رود از هیچ آگاهی و قانونی خبر نداشت باید بامنطق باورهای جدید برا این ذهن چموشم بسازم..
خدای من شکرت که دارم کم کم خودمو میشناسم تا شاید بتونم تو رو هم بشناسم واقعا الان دارم کم کم درک میکنم که وقتی میگن از خود شناسی به خدا شناسی میرسیم یعنی چی..استاد واقعا از خدا برا وجود پر انرژی و تاثیر گذار شما سپاسگزارم..دوستان گلم از همه بابت کامنت هامتشکرم من شبها آخر وقت کامنت میخونم و واقعا خیلی چیزها یاد میگیرم امید واذم فقط بتونم عمل کنم به آموخته هام و مسیر زندگیم رو تغییر بدم واز همین الان دارم لذت میبرم که من زهرا دارم برای خودم کاری میکنم و وقت میزارم تا خودم را بازسازی کنم …عشق همتونم
سلام به استاد مریم جان وهمه بچه های سایت
من وقتی به ی چالش توی زندگیم میخورم خوب اولش گریه میکنم افسرده میشم و بیشتر سعی میکنم بخوابم به هر شیوه ای تا یکم مغزم آروم بشه اما همیشه بعد از گذشت زمان سعی میکنم اگه راه حلی براش هست بگردم راهش رو پیدا کنم یا اگه نمیتونم کاری کنم پناه میبرم به درسهای استاد حالا هر کدوم که هدایت بشم رو گوش میدم و حالم بهتر و بهتر میشه همین چند وقت پیش مشکلی برام پیش اومد که اول سعی کردم باور نکنم فرداش سعی کردم کاری کنم که حل بشه اما از توان من خارج بود پس شروع کردم به گوش دادن فایلهای استاد هدایت شدم به گفتگوی استاد با آقای عرشیانفر و چند روز مداوم گوش دادم و سعی کردم حالم خوب باشه حداقل حسم بد نباشه اصولا به هیچ کسی هم چیزی نمیگم مگر بتونه کاری برام بکنه و هدایت شدم به انجام یک کار و دیگه نگم که دستهای خدا اومدن من قدم برداشتم و باقیشو خود خدا برام ردیف کرد همه ادمها رو برام رام کرد دست خدا میشدن و خودشون کاری که همه میگفتن این قانونه و نمیشه رو برام انجام دادن الهی شکر که بعد از دو سال گوش دادن به درسها تونستم کمو بیش انجام بدم عمل کنم و نتیجه چون اینها قانون غیر قابل تغییر خداس نتیجه اش هم کاملا معلومه
سلام به همهی عزیزانم
– من وقتی با چالش روبرو میشم خیلی دوست دارم ب جایی ک هیچکس نیست پناه ببرم کسی هم باهام حرفی نزنه کاری هم نداشته باشه، معمولا در اتاقمو میبندم (البته اکثر اوقات میبندم) بعدش با گوشیم بازی میکنم همیشه هم سکوت میکنم.
– خیلی وقتا میرم سراغ سریالی ک توی اون زمان دارم نگاه میکنم و مدتها میشینم میبینم البته خیلیم حواسم بهش نیست معمولا حتی همون لحظه هم میدونم دیدن این سریالا اوضاع رو بدتر میکنه ولی ادامه میدم
– یکار دیگهای ک ترک شده بود ولی اخیرا باز اتفاق افتاده گشتن توی اینستاست، بیشتر هم قسمت اکسپلور مثلا تیکههایی از سریالی ک دنبال میکنمو میبینم، یا سراغ مد و استایلاش میرم
– بعد از انجام اکثر کارهای قبلی، اخیرا این اتفاق میوفته: سعی میکنم متعهدتر روی خودم کار کنم، ینی وقتی تضاد مخصوصا رابطهای (اخیرا همش بحث و دعوای خانوادگی بوده) پیش میاد میگم ببین نشونهست ک تو باز روشون حساب کردی باز فراموش کردی بایدم اینجور بشه، باید متعهدتر باشی منظمتر باشی دورههاتو پیش ببری مهارتتو بالا ببری بری سرکار مستقل بشی خانوم خودت بشی، یوقتایی هم ی برنامهی کوتاهمدت میزارم برای کار کردن یا روی دورهها یا روی مهارتم. اینکه تضاد روابط یادآوری میکنه روی خودم و خدای خودم حساب کنم حس رضایت درونی بهم میده، انگار ناخودآگاه میخوام ک اینجور بشه چون فک میکنم اینجوری میتونم روی پای خودم وایسم
– این روش برای من شاهکاره، اینکه برم فقط راه برم، خیلی وقته حدودا 6ماهه ک خیلی تجربهش نکردم اما کمکم دارم شروع میکنم. قبلا خیلی راه میرفتم، بعدش بلطف قانون سلامتی زیاد و بیدغدغه شده بود و انقدررر ادامه میدادم تا ب حالت سرخوشی برسم
خیلی وقتا بااینکه کاملا واقفم انجام یکاری برام ضرر داره باورامو خراب میکنه بعدش زندگیم متأثر میشه اما باز انجامش میدم
یا بااینکه میدونم انجام یکاری برام خیلی خوبه درعین حال لذت داره و بازم زندگیم رو متأثر میکنه، انجامش نمیدم!
این همیشه با من بوده حتی زمانیکه محصل دبیرستانی بودم و مثلا از کار کردن ریاضی لذت میبردم امتحانم داشتم، اما نمیرفتم سرش!
فیلم دیدن و چرخش توی اینستا بااینکه بعدش احساسم بد میشه، یا کار نکردن روی باورهام و دیدن و شنیدن فایلا بااینکه واسم لذتبخشه هم همینجور شده
سلام و درود فراوان به استاد بی نظیرم و مریم جان دوست داشتنی ام و همه دوستان عزیزم
روز و روزگارتون خوش
با تأخیر عید غدیر مبارک
سپاسگزارم از استاد عزیزم که با این مجموعه فایلهای گرانبها باعث میشه ما مزرعه وجودمون رو از همه طرف شخم بزنیم و بررسی کنیم
وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه میشوی معمولاً چه واکنشی نشان میدهی
من اگه بخوام به این سؤال جواب بدم باید درباره دو شخصیت متفاوت بنویسم
یکی منِ سابق قبل از آشنایی با استاد
و دیگری منِ فعلی بعد از آشنایی با استاد و شنیدن آموزه ها و عمل کردن به اونها
در گذشته وقتی که با یه چالش مواجه می شدم مخصوصاً در سالهای ابتدایی ازدواجم وقتی که همسرم یه ایرادی از من می گرفت یا به یه رفتارم اعتراض می کرد و من می خواستم از خودم دفاع کنم و بهش ثابت کنم که اشتباه می کنه اشکهام خودبخود سرازیر میشد و بغض می کردم تا حدی که دیگه نمی تونستم به صحبت ادامه بدم
بعدش یه درجه بهتر شدم و خودمو کنترل می کردم که گریه نکنم در عوض تُن صِدام بالا و بالاتر می رفت با داد زدن می خواستم حرفمو به کرسی بشونم و بعدش تا چند روز با همسرم حرف نمی زدم و ایشون خیلی از این موضوع ناراحت میشد
این الگوی داد زدن از روی عصبانیت رو گاهی وقتها با بچه هام هم داشتم
و اما الان خدا رو شکر وضعیتم خیلی فرق کرده وقتی که با شرایط استرس زا مواجه میشم اولین چیزی که بنظرم میاد اینه که ذهنمو کنترل کنم و سعی کنم بهم نریزم به خودم یادآوری می کنم که
(با هر منطقی به آتیش دست بزنم دستم میسوزه)
این موضوع هر چقدر هم مهم باشه من باید مراقب باشم و اجازه ندم حالم و احساسم بد بشه
در مرحله بعد با خودم فکر می کنم الان بهترین و عاقلانه ترین کاری که می تونم انجام بدم تا از این شرایط عبور کنم چیه؟
خداوند هم هدایتم می کنه و به شیوه مناسبی اون اوضاع رو مدیریت می کنم
هرچند که خدا رو شکر دارم تکاملم رو طی می کنم و شرایط چالشی و استرس زا خیلی کمتر برام پیش میاد
دوست دارم تجربه خودم از آخرین باری که با شرایط استرسی جدی روبرو شدم رو با دوستان عزیزم به اشتراک بزارم
حدود دو ماه پیش روز 21 اردیبهشت بود و من و همسرم که مدتی بود برای دیدن بچه ها رفته بودیم کانادا تصمیم گرفتیم دور و اطراف خونه دوچرخه سواری کنیم صبح بود و نسیم و یاسمن سر کار بودن دوتا دوچرخه هارو برداشتیم و رفتیم محوطه جلوی ساختمون من همونجا یه کم چرخیدم که تست کنم همه چی اوکی باشه و همسرم رفت جلوتر دو دقیقه بعدش من هم رفتم و همین طور که داشتم اطرافو نگاه می کردم تا ببینم کجاست و بقیه مسیرو با هم بریم یهو دیدم چند متر اونطرفتر کنار خیابون نشسته دستشم رو پیشونیش بالای چشمش گرفته دو نفر هم کنارش هستن گفتم خیره انشالله و جلوتر رفتم دیدم صورتش و پیرهنش خونیه روی زمین هم مقدار زیادی خون ریخته
همونطور که از خودم انتظار داشتم اصلاً اظهار ناراحتی و آه و ناله نکردم کوچکترین کلمه منفی به زبون نیاوردم سعی کردم در درجه اول بفهمم اوضاع در چه مرحله ای هست تا بعد بتونم مدیریتش کنم و ببینم بهترین کاری که می تونم براش انجام بدم چیه
خدا رو شکر دیدم همسرم کاملاً هشیاره و خودش ماجرا رو برام توضیح داد که اون دو نفر کمکش کردن و براش دستمال کاغذی آوردن تا صورتشو پاک کنه و آدرس خونه رو پرسیده بودن یکیشون هم به اورژانس زنگ زده بود تا آمبولانس بفرستن و ایشونو به درمانگاه منتقل کنن
من دوان دوان بطرف خونه اومدم تا به نوه ام علیرضا(پسر نسیمه و 23 سالشه) بگم بیاد با هم کمک کنیم دوچرخه ها رو برگردونیم پارکینگ
و از اونجایی که من ساکن کانادا نبودم و با قوانین و شرایط این کشور آشنایی کافی نداشتم فکر کردم بهتره به نسیم اطلاع بدیم تا اگر لازم باشه راهنمایی کنه و همین کارو کردیم بعدش با علیرضا اومدیم پیش همسرم و با همدیگه مشورت کردیم و با توجه به اینکه حال عمومیش نسبتاً خوب بود و راحت می تونست راه بره و خونریزی هم بند اومده بود تصمیم گرفتیم منتظر آمبولانس نمونیم بریم خونه و محل خونریزی رو پانسمان کنیم و در صورت نیاز خودمون به درمانگاه مراجعه کنیم و از هزینه های اضافی جلوگیری کنیم
خدا رو شکر مسئله خاصی هم پیش نیومد و موضوع به خوبی فیصله پیدا کرد
هر وقت یاد این ماجرا می افتم احساس رضایتمندی و خوشنودی می کنم که خودمو نباختم و با توجه به قانون عمل کردم و از این چالش عبور کردم
از خدا می خوام که من و همه دوستانم رو در مسیر خودسازی و موفقیت در همه جنبه های زندگی هدایت و یاری کنه تا در دنیا و آخرت سعادتمند باشیم
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام به همه عزیزانم
[[[[[پذیرفتن ]]]]]
مهمترین اصل زندگی و باورهای من اینکه من چیزی رو بپذیرم یا نه،؟؟ا
اگر بپذیرم میشه باور من
اینکه من هر اتفاقی در زندگیم میفته بپذیرم که خب اینکه طبیعی هست خیلی مهمه!!!
اینکه بپذیرم که هر اتفاق ناجالبی که میفته طبیعی هست خیلی مهمه!!!
من وقتی فرزندم حالش خوب نبود بردمش دکتر دکترهای متعدد ،و هر بار دکتر میگفت همینی که هست و طبیعیه بهتر میشه خوب نمیشه
من خیلی برایم سخت بود که بپذیرم آخه مگه میشه این طبیعی باشه ؟؟؟ راهی نداشته باشه؟؟؟؟
هر بار این سوال ازشون میپرسیدم که آخه یعنی راهی نیست میگفتن نه باید مراعات کنی!! مراقبت بیشتری کنی!!
اما این برای من اصلا پذیرفتی نبود تا اینکه دنبال راه حل بودم
وقتی دنبال چیزی باشه خداوند هم کمکت میکنه برای یافتن راه و خداوند هدایتم کرد به بهترین .و به قول عزیزی که میگفت بچم شفا پیدا کرده. فرزندم هر روز بهتر از دیروز شد و حالا خیلی عالی و خوب و سرحاله به لطف خدای مهربونم خدایا بینهایت ازت ممنونم
(این رو همینجا بگم که من در این مسیر خواستن واقعی رو تجربه کردم اینکه واقعا دنبال راه حل بودم .و حالا تفاوت بین خواستنها رو میفهمم اینکه خواسته من چیه ؟؟چیزی رو واقعا میخوای؟ ؟یا فقط میخوای؟؟)
اگر من میپذیرفت که خب باشه همه میگن طبیعی پس طبیعی دیگه و تحمل میکردم راه رو هم پیدا نمیکردم و البته این دوران همزمان شد با فایل استاد در مورد اینکه (میزان تحمل شما چقدره؟؟) و اون فایل به باورهای من خیلی کمک کرد که این طبیعی نیست و نمیشه که طبیعی باشه
خیلی مهمه که بپذیریم هیچ چیز غیر طبیعی، طبیعی نیست!،
میشه عاشقانه تر و صمیمانه تر و زیباتر و لذتبخشتر و آرامتر و ثروتمندتر و سالمتر زندگی کرد حتی بهتر و عالیتر از اینی که اکنون هست.
وقتی بخوایم خداوند حمایتمون و هدایتمون میکنه و راه رو بهمون نشون میده و راه رو باز میکنه و میشه همون که تو پای در راه بنمای هیچ مپرس که خود راه میگوید که چون باید کرد(شاید شعر رو درست نگفته باشم اما مضمونش مهمه )
مهم ایمان و توکل و امید به خداست
مهم اینکه من بپذیرم خداوند که خیر مطلق هست و من رو آفریده پس نمیتونه من و یا کسانی رو که آفریده طوری خلق کرده باشه که آرامش نداشته باشن. مهمه که باور کنیم که خداوند ما رو آفریده تا لذت ببریم
وقتی من کودکم رو میبرم پارک فقط به این نیت میبرم که بیشتر بازی کنه و بدوه و کمی در طبیعت باشه و در کل لذت ببره و خواسته من لذت بردن فرزندم هست. وقتی میبرمش پارک سعی میکنم هر طوری دوست داره بازی کنه اجازه بدم خودش انتخاب کنه سوار تاب بشه یا سرسره بدوه و مسابقه بده یا بشینه و نقاشی کنه .خداوند هم من رو آفریده روی زمین تا لذت ببرم و خودش به هر انتخابی که من میکنم احترام میگذاره کافیه من بگم چی میخوام دستمو میگیره هدایتم میکنه به سمتش ،،درست مثل رفتار من با فرزندم
من تمام این صحبتها رو نوشتم تا فقط یک چیزی بگم و اونم اینه که من عمیقا باور دارم به این جمله استر هیکس که(((((ما اومدیم تا لذت ببریم))))پس خداوند هم مسیر و راه رو نشونمون میده کافیه همت کنیم و هر چیزی رو نپذیرم جز اینکه من اومدن تا لذت ببرم و غیر این یعنی یه جای کارم اشتباهه
در شرایط استرس زاچکار میکنم؟؟
خیلی تلاش میکنم حالمو خوب نگه دارم با گفتن ذکر باتوکل به خداوند،با صحبت کردن با خدا ،با سپردن به خودش
قبلترها گریه میکردم یعنی کافی بود کوچکترین چیزی پیش بیاد و من بشینم و گریه کنم.
با این باور که خودم مسول اتفاقات هستم دنبال مقصر نیستم
سکوت میکنم در موردش با کسی صحبت نمیکنم مگر اینکه رفع بشه و یا بپرسن و صحبتش بشه
اگر امکانش باشه محیط رو ترک میکنم
اکر امکانش باشه میخوابم.
البته الان که فکر میکنم گاهی همپیش اومده که گریه کنم اما نسبت به قبل خیلی کمتر شده
خدایا شکرت بابت همه چیز
خدایا شکرت بابت توکلم به خودت
خدایا شکرت بابت مسیری که سر راهم گذاشتی برای ساختن باورهای بهتر و زندگی آرامتر و زیباتر
خدایا شکرت بینهایت شکر به خاطر باورهای خوبی که در مسیر راهت ساختم و دارم
خدایا شکرت که هر چی دارم از توست
الهی شکر الهی شکر الهی شکر
خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید.
سلام به خانواده ی موفق عباس منش
جالبه که بدونید من در شرایط استرس زا خونه رو تند تند مرتب و تمیز میکنم نمیدونم چرا چنین واکنشی دارم اما هر موقع که این شرایط پیش میاد من با سرعت و تمرکز بالا خونه رو تمیز میکنم
علی رغم اینکه من در شرایط عادی خیلی آرام کارهای خونه رو انجام میدم ، در شرایط استرس زا سرعت عمل من به طرز قابل توجهی افزایش پیدا میکنه و به طور ناخود آگاه مشغول مرتب کردن و تمیز کردن خونه میشم
سلام به دوست خوبم سمیرا جان
من چند سال پیش درست مثل شما عمل میکردم هر موقع از چیزی ناراحت بودم یا کشوها رو مرتب میکردم یا از بالای پله ها گرفته تا پایین و پارکینگ و خلاصه همه رو تمیز میکنم و یه خونه تکونی عالی رو انجام میدادم ولی الان سریع میرم نشونه رو میزنم و کامنت دوستان رو میخونم و از حرفهاشون یه چیزی پیدا میکنم وآروم میشم و راه حلهاشون رو اجرا میکنم
ممنونم از شما دوست عزیزم
بهترینها نصیبت
سلام
مغز انسان تکونولوژی پیشرفته ای برای مدیریت رفتار و امنیت جان ما و راحتی خودش داره .
وقتی شما تو موقعیت استرس زا هستید مغز برای دور کردن از صدمات ناشی از اون استرس که به ترشح هورمونها ، تشدید ضربان قلب ، احساسات نا مطلوب و …. ختم میشه دست به اقداماتی میزنه تا توجه شما و در واقع تمرکز بر کار سخت و طاقت فرسای خودشو از اون موقعیت برداره پس بهترین کار اینه که خودشو مشغول کاره دیگه ای کنه تا فشار ازش دور باشه .
در واقع مغز با پروتکل هایی که از قبل تو ضمیر ناخودآگاه ما که ممکنه از رفتار اطرافیان ، مطالعه کردن ، داستان خوندن ، فیلم دیدن و …. جا گرفته خودشو برای موقعیت های مختلف تنظیم میکنه .
مثلا یکی ممکنه تو موقعیت استرس زا بزنه زیره گریه و دیگری تو همون موقعیت شروع کنه به پر خوری حالا چرا رفتارها تو موقعیت مشابه متفاوته ؟ چون پروتکلی که هر کس برای خودش تو اون موقعیت در نظر گرفته متفاوته .
برای همین مغز شما تو اون موقعیت سعی میکنه فشاری رو که از استرس میخواد بهش بیاد رو با فشار کار خونه تعویض کنه تا از لذت تمیز شدن خونه و محیط اطرافتون به آرامش برسه . همین کارو کسی که سیگاریه تو موقعیت استرس زا با کشیدن سیگار میکنه .
اینم به این خاطره که احتمالا شما آدمی هستید که زیاد به تمیزی و نظم اهمیت میدید و از تمیز و مرتب بودن اطرافتون یا هر جایی که میرین احساس لذت و شادی میکنین.