پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 35
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
من در برابر شرایط مختلف استرس زا واکنشهای متفاوتی انجام میدم به طور مثال اگر مادرم بیمار بشه بی وقفه گریه میکنم اگر با پارتنرم دچار مشکل بشم میخوابم و دچار اضطراب استرس وحشتناک میشم و حتی نمیتونم غذا بخورم ولی به صورت کلی دربرابر مسال استرس زا دچار سکوت و بعد دچار نشخوار فکری میشم
سلام.
من یک الگوی تکراری شدید که دارم اینه که مثلا در باشگاه بدنسازی احساس میکنم بعضی افراد مغرور و مثلا اخمو به من نگاه و توجه دارند ودر رابطه من دو به دو با هم منفی صحبت میکنند. بعضی روز ها این تفکر را ندارم.
احساس صمیمیت با کسی ندارم چون با کسی اصلا گرم نمیگیرم و نمیدانم چرا این الگو رفتاری را دارم.شاید سخت میگیرم و فکر میکنم برای ایجاد رابطه کار خاص یا صحبت خاصی باید انجام دهم که از عهده آن بر نمیایم. اعتماد به نفس برقراری رابطه را ندارم احساس میکنم سرزبان ندارم و خجالتی هستم البته این موضوع جدیدا با آموزه های استاد بهتر شده ولی هنوز در باشگاه هنگام ورود استرس جمع سراغم میاید.راحت نیستم و آرامش ندارم.
در هنگام استرس منفی بافی میکنم و سناریو از قبل تنظیم شده میبافم. و موضوع را تا سرحد قهقرا میبرم.ممنونم
سلام ،
من وقتی به شرایط به سدت استرس زایی میرسیدم در گذشته اعتماد به نفس خودمو خیلی سریع از دست میدادم و انگار قفل میکرد ذهنم سعی میکردم اگر میتونم محل و شرایط ترک کنم ، خیلی وقتا درگیر میشدم و خودمو با تنش و پرخاشگری سعی میکردم خالی کنم ،، یا زمانهایی که تنها بودم بیشتر اوقات سروع میکرد ذهنم به منفی بافی و خود خوری ،، ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر الان با آموزه های استاد عزیزم و یاری الله الرحمن الرحیم خیلی آروم شدم خودم و زندگیم رو متعلق به پروردگار میدونم تمام مال و زندگیم رو برای پروردگارم میدونم و لحظه به لحظه هدایت میطلبم و خدارو صد هزار مرتبه شکر که تک تک لحظات هدایت شدم و بهترین ری اکشن رو از خودم نشون دادم ،، خدارو صد هزار مرتبه شکر که لمسش میکنم تو تک تک لحظاتم ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که آرام و شاد و تندرست و ثروتمند هستم ،،
به نام خداوند بخشنده مهربان
درود بر استاد عزیزم و دوستان عباسمنشی
من موقع برخورد با چالش ها چندین عکس العمل از خودم نشون میدم :
1-به خدا توکل میکنم که این مسئله رو برام حل کنه
2-توانایی شو داشته باشم خودم حلش میکنم
3-ولش میکنم که خودش حل بشه
4-و از همه مهم تر فردی و عمل بیرونی رو مقصر میدونستم
این رفتارها رو بعد از تعامل با اگاهی های استاد عباسمنش و شناخت بهتر خودم . قدم به قدم دارم روشون کار میکنم که رفعشون کنم و میدونم که این رفتارها چیزی بوده که من باهاش بزرگ شدم و باید روش کار کنم چون یکدفعه به وجود نیومده که با یک بشکن رفع بشه ولی من میدونم در زمینه رفع اینها بکوشم چون خیلی مهم هستن قطعا خلی نتایج بزرگ میگیرم و یه جورایی این الگوها و چالش ها و نحوه برخورد پاشنه اشیل من هستن
(با اینکه دوره کشف قوانین رو خریدم اما چون در حال کار روی دوره دیگر هستم هنوز فرصتی برام ایجاد نشده که روی این دوره تمرکز بزارم)
با تشکر
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم ترمز اصلی در مورد رابطه رو در درون خودم پیدا کردم بعد از گوش دادن به قسمت چهار الگو های تکرار شونده یک جمله ای رو گفتید وقتی یک اتفاق تکراری براتون می افته چه واکنشی رو نشون میدید؟ و این چراغ رو توی ذهن من روشن کرد وقتی هم فکر میکنم چرا باید این باور به صورت ناخودآگاه توی ذهن منی که دارم با تمرکز زیاد روی قانون کار میکنم باشه برمیکرده به سن شانزده سالگی و اولین رابطه عاطفی که داشتم سال آخر هنرستان بودم توی اون سن نوجوانی آدم احساسی تره کمتر میتونه خودشو کنترل کنه یک شکست عشقی وحشناک خوردم طوری که هر روز عذاب میکشیدم کلا هیچ چیز برام جالب نبود مزه هیچ غذایی رو نمیفهمیدم همیشه شلخته بودم و حتی باعث شد که ده تا از درس هامو بیفتم و با یک سال و نیم تاخیر مدرک دیپلممو بگیرم منی که توی کل دوران تحصیلم هیچ درسی رو نیفتاده بودم
جز دانشگاه که نصفه نیمه رهاش کردم چون نتیجه خاصی برام نداشت و توی اون سن نوجوانی وقتی من تنها کسی بودم که میرفتم امتحان درس های افتاده رو میدادم و هیچ یک از همکلاسی هامو نمیدیدم که بیان امتحان بدن به دردم اضافه میکرد توی توی دوران مدرسه خیلی بچه ها با هم رقابت میکردن و من حس عقب افتادن از همسالامو داشتم و دلیلش هم همون شکست عشقی سنگین بود و بعدا هم چند بار تکرار شد همیشه حالم گرفته بود همیشه ناراحت بودم چون روابطم به جایی نمیرسد و به دلیل این شوکی بود که توی اولی بهم وارد شد و کلی منو عقب انداخت و این باور رو در من ایجاد کرده بود توی رابطه خوششانس نیستی چون توی هیچ زمینه ای این اتفاقا برام نیوفتاده بود
توی خلق ثروت احساس قدرت دارم اما توی رابطه احساس می کردم دست و پام بسته هست
دلیلش این بود که باور داشتم ثروت سازی خوش شانسم و توانایی شو دارم چون اتفاق ناگوار ی رو تجربه نکرده بودم که عزت نفسمو نابود کنه و له و لورده کنه اما توی رابطه چرا اولین رابطه بد جور بهم سیلی زد و کل زندگیمو به هم ریخت و توی نا خودآگاهم این باور رو ایجاد کرده بود بله تو توی هرچی شانس داشته باشی توی رابطه نداری به خاطر تجربه نوجوانی ات
اما با این باور که من توی خلق رابطه خیلی خوششانسم حس امید و قدرت بهم میده و حس میکنم می تونم خلقش کنم و همین باور باعث میشه در زمان مناسب در مکان مناسب با آدم مناسب قرار بگیرم و رفتار مناسب و حرف مناسب بزنم
سپاس از خدا بابت وجودتون استاد عزیزم
سلام خدمت استاد ارزشمندم
امیدوارم هر جا که هستین سالم شاد ثروت مند باشین
من کلا راحب استرس یه چیزی بگم…!
من از سالی که مدرسه رو شروع کردم همیشه همیشه استرس داشتم…
وقتایی که یک شرایط استرس زا برام پیش میومد
انقد حالم بد میشد ضربان قلبم بالا دستام یخ میکردن عرق میکردن
به حدی که نفسم شمرده شمرده میشد…فک کنین من کلاس 5 بودم و برای سرود رفتم مسابقه
و همون جا به حدی حالم بد شد که غش کردم…
یا تو زندگیم تا قبل 19 سالگیم یه سری موقعیت ها که پیش میومد
هول میکردم حالم بد میشد
میخواستم همش خودمو قایم کنم…
یا فراموش کنم
یا حتی تنها باشم … که مثلا اون موضوع رو فراموش کنم..
ولی الان از وقتی که با خدا آشنا شدم
از وقتی قدرت های خودمو شناختم
از وقتی فهمیدم من خالق زندگی خودمم
از وقتی فهمیدم هیچ قدرتی بالا تر از قدرت خدا نیست
دیگه هر چی باشه …
از رانندگی
یه امتحان سخت
یه شرایط ترسناک
مصاحبه کاری
اولین روز حضورم در هر جایی
کلا دیگه مثل قبل نمیشم
الان الگو تکرار شونده مثبتی که دارم
همش میگم چیزی که پیش اومده بیا ببینیم چه خیری توشه
بیا ببینیم شاید خدا یه حرفی میخاد بزنه
یا مثلا میگم صبر کن هنوز اون اتفاقه نیوفتاده ( برای اتفاقاتی که یه شرایط استرس زا هست)
یا حتی اگر یهو تو شرایط استرس زا قرار بگیرم
میخام تنها باشم…
تا با خودم صحبت کنم
تا خودمو بر انداز کنم
اصلا ببینم چیشده که اینجوری شده
با خودم تنهایی داشته باشم
البته یه سری وقتا هم که دیگه خیلی تحت تاثیر اون شرایط قرار میگیرم (خیلی کم پیش میاد)
فقط میخام ساکت باشم و شرایط رو تماشا کنم…
و حرفی نزنم
ولی الان نسبت به شرایط استرس زا عملکردم خیلی بهتر شدم به نسبت پارسالم یعنی 19 سالگیم …
و اینو هم سپاسگذار خداوندم که بهم فرصت میده هر روز روی خودم کار کنم تا چیزی پیش میاد
فقط به این فکر میکنم آیا ارزش داره ؟ این موضوع؟ یا خیر؟
بازم از شما بابت این فایل عالی تشکر میکنم
سلام دوست عزیز کامنتتون خیلی کمکم کرد
امروز ک تو یه موقعیت عصبانیت و استرس عجیب قرار گرفتم عملکردم رو تحت تاثیر قرار داد و ناراحت و عصبانی اونو گردن بقیه انداختم
الان با خوندن کامنتتون ب این فکر کرذم چرا اون لحظه خدا رو یاد نکردم
چطور تونستم
خدای من
چرا از تو یاری نجوییدم
منکه همش ورد زبونمه تنها از تو یاری میجویم و تنها تو را میپرستم
چرا اون رفتارو نشون دادم چرا بهم ریختم
چطور نتونستم خودمو کنترل کنم
منی ک ادعای الخیر فی ما وقع میشد ک اصلا ناراحت نمیشم من اونیم ک مثبت اندیشم فلان
دیدم ننن بابا الکی ب خودم مغرور شده بودم همچین چیزی نیست
منم ادمم بهم مییزم و ممکنه واکنش نشون بدم
من ک از صبب ذوق دیدن رفیقمو داشتم موقع دیدنش از استرس و عصبانیتی ک داشتم نتونستم خوب باهاش صحبت کنم حتا درست بغلش کنم عجله ای و دیوانه وار خداحافظی کردم ک چی؟ الان چی شد؟
منکه خیلی ادعام میشد
چرا عصبانی شدم
اشکال نداره حتما خدا خواست بهم بگه با کلمات مثبت راجع به خودم حرف بزنم خواست بگه سر ازمون گوشیمو چک نکنم
ساعت ببرم
اینا درس هاییه که گرفتم
زود بیدار شم
با خودم تعارف نکنم حداقل با خودم درخواستمو بگم نزارم دیر شه
مدیرت زمان یادبگیرم بدونم چیو بزنم چیو نزنم
اینا عواملی بود ک پشت هم استرس داد بهم
و البته ابن پاک کردن صورت مسئله هم میتونه باشه
من باید انقد رو خودم کار کرده باشم ک بتونم رفتارمو کنترل کنم
خدایا شکرتتت بزرگ تر شدم بعد این تجربه کمکم کن ب تعهدم عمل کنم و بهتر شم هر روز
خدایا شکرتتت برای این هدایت فوق العاده
ممنونمم بابت کامنتتون عزیزدل
دوست عزیز و ارزشمندم سلام !
امیدوارم که روز و هفته عالی رو شروع کرده باشی …
خیلی خوشحالم از این که خودم امروز هدایت شدم با پاسخ شما… حقیقتا امروز صبح که از خواب بیدارشدم و فرمان به کاعناتم رو نوشتم تو اون فرمان نوشتم خدایا راهی ک دارم میرم و بهم نشون بده که درسته یا نه! آیا این قانون و باید ادامه بدم یا نه چون در بعضی مواقع دچار این ابهام میشم که آیا راهی که دارم میرم درسته یا نه و بعد متوجه شدم که باید رها کنم تا الان که داشتم فایل استاد رو گوش میدادم یهو دیدم که در جواب کامنت من یه جواب هست و دیدم از کامنت و تجربه من کمک گرفتین و براتون مفید بوده ! اینجا بود که خدا بهم نشون داد مسیرم که هیچ کل راه و درست اومدم ! دوم بخوام بگم عاشق استاد قشنگمم که چند شب پیش من یه فایلی رو ازشون گوش دادم راحب خدا ! که خدا منم تویی خدا همون اتیشی که برای ابراهیم گلستان شد خدا همون حال خوبیه که تو بین کارات داری خدا همون لبخند رو لب یه بچه که کنار خیابون میبینی یا حتی اون خبر قشنگست یا …. و من چون دارم تکاملم رو در این موضوع طی میکنم فهمیدم که خدا همه چیزه خدا همه چیزهههههه یعنی خدا انقد بهم نزدیک که میتونم روش حساب باز کنم ! خدا منم خدا درون منه خدا اون حال خوبمع بین تموم نگرانی هام ! و امروز باز از خدا عشق خواستم و گفتم از طریق کسی هر کسیییی شده بهم عشق بده تا حالمو خوب کنی
این که شما نوشتید ممنون بابت کامنتت عزیز دلم این عزیز دلمه این مفید بودنه برای شما برای من حکم خدا رو داره انگار خدا دارع از این طریقه ها باهام صحبت میکنه انگار این خداعه که میگع عاشقتم فقط ادامه بده و چقد خوشحالم هنوز نصف روز هم نرفته و من انقد از خدا هدایا دیدم و حسش کردم و چقد عاشقشم
راجب کامنتی که گذاشتید خواستم بگم باز همین که فهمیدین خدایی هست و باید سعی کنی یه وقتای دیگه ایی خدا رو یاد کنی همین نتیجه مهمست
دیگه چرا یادم نیومد و چرا اشتباه کردم و این سرزنش ها رو بزار کنار ! اشکالی نداره اولش ببین چه درسی برای تو داره و بعد از خدات تشکر کن
خوشحالم که براتون مفید بوده به خدای مهربون و قشنگم میسپارمت دوست عزیزم
سلااممم عزیز دلمم همچنین
از خوندن پاسختون سر شوق اومدمم
چقدر خوب گفتینن و قشنگ وصف کردین خدا همه چیزه
خوشحالم براتون که خداوند گفته مسیرتون درسته ایشالله بهتر و بیشتر هدایت میشیم هممون به سمت خواسته هامون
خیلی خوشحالمم کردی
عزیزدلی
من خودم مدتی درگیر این بودم که مسیرم درسته و مسیر درست چیه
کتاب کیمیاگر و اون هنه تکاملی که بعدش زیبا رخ داد شد هدایت رب برای من
مسیرمو روشن کرد و الان واقعا از بودن تو این مسیر خوشحالم و این حس خوب نشون از اتفاقای خوبه
خیلیی زیاد خوشحالم براتون که تو مسیر درست هستین
ایشالله که موفق باشین
هم فرکانسی مهربونم
ممنونمم منم کلی ذوق میکنم اون نقطه ابی رو میبینم و میام میبینم پاسخ دریافت کردم چقد این جمله فرمان به کائنات رو زیبا میبینم چقدر جالبه برام خیلی حرکت قشنگیه منم دوست دارم انجام بدمم این تمرینو
بهترینا براتون رقم بخوره
خدایا شکرتتت برای این لحظه زیبا و هدایت و آگاهیی
بینهایت شکر بذای همه قشنگیاا
سلام
4
توی این شرایط تنها فکر که میاد به سرم اینکه چرا من باید همچین اتفاقی رو تجربه کنم و خودم رو مقصر میدونم که چرا باید همچین اتفاقی رو رخ بدم و میگیرم میخوابم و بیدار که میشم درجا ورودیم رو میبرم به سمت راحل حلش و فقط فایل های هدایتی رو گوش میدم و هدایت میشم و آرام میشم و سبک تر میشم
سلام خدمت همه و استاد
من تو مواقع استرس زا یه مدت فرار میکردم الان میخوابم ولی خوابمم نمیبره
سعی میکنم به خودم با دوش گرفتن و خوردن قهوه آروم کنم کلا یه مدت خیلی دردول میکردم و به دیگرانم گوش گوش میدادم ولی از وقتی بعضی آدما با حرفاشون حالم و خراب میکردن منم سکوت میکردم تو خودم میریختم وکسی هم پیدا نمیکردم باهاش حرف بزنم یکی از بچه ها تو کامنتشون نوشته بود که با اینکه حالش بد بود به دیگران هم مشاوره میداده ومخصوصا خواهرش و حال هر جفتشون خوبه و درباره موضوعات خوب صحبت میکنند و چقدر خوبه این کار
مرسی از همتون
سلام استاد عزیز و همسفران عزیز. من وقتی نه شانه امروز م را زدم ،این فایل استاد من و شوکه کرد ، آخه دو روز بود که با شوهرم سر موضوعی بگو مگو داشتم و حرفی بهم زد که داغونم کرد. کارم شده گریه گریه نمیدونستم چکار کنم با این که هی به خودم میگفتم که حتماً جذب کردم و سعی میکردم به نکات مثبت همسرم توجه کنم ولی آنقدر ناراحت بودم که میخواستم خود کشی کنم ، ولی باز خدا خدا میکردم که آروم بشم ، تا این که با این فایل استاد عزیز م روبرو شدم و از خودم پرسیدم آیا این کار من درست هست یا نه الان عصبی ناراحت هستم نباید ، وبا خودم فکر کردم که باید برای خودم ارزش قائل شوم دیگه از این فکرای مسخره نکنم
من از استاد عزیزم ممنونم که با این فایل به من فهماند که این ناراحتیها و عصبی شدن ها … نمیتونیم به جای برسیم چون اگر من خودم و ترض فکر و رفتارم را عوض نکنم همین آش همین کاسه هست. ممنون سپاسگزارم از استاد عزیزم
درجواب سوالای استاد
من موقعی که استرس شدید میگیرم میخوابم.
اگر در جمعی باشم و عصبانی بشم سکوت میکنم و تلاشم اینه هرچی سریعتر اون جمع و ترک کنم برم تو تنهاییم و شروع کنم به نوشتن که بار انرژی منفی و عصبانیتم کمتر شه.
موقعی که عصبانی ام اگر نتونم اون محل و ترک کنم و واقعا عصبانی شم شروع میکنم به بحث مودبانه.
سوالاتم درمورد الگوهای تکرارشونده:
اگه یه سری چیزا برای من اتفاق نمیفته اگه یسری دوستام شوهری دارن که واقعا دوست داشتنی و اصیل و وفاداره چرا من ندارم؟
چرا کسایی که بامن هستن اونجور که میخوام قدرمو نمیدونن….
چرا اونجورکه میخوام خرجم نمیکنن
چرا اونجور که میخوام بهم وفادار نیستن
چرا اونجور که میخوام قدر منو نمیدونن و هوامو ندارن و حواسشون به من نیس
چرا کسی نیومد که یه دوست داشتن دوطرفه ی عاشقونه سالم داشته باشیم
چرا من با اینهمه دستاورد و پول اون ادمی که لایقمه و اندازه ی منه نیومده
چرا من با وجود مهربان بودن لایق بودن و سالم بودن ادم سالم قدرشناس که به من بخوره نیومده
چرا با اینهمه سال که کار کردم اون سطح درامدی که لایقشم ندارم
چرا با وجود تلاش های زیاد و دوره های زیادی که این چندساله تهیه کردم به اون رشد مالی و روابط نرسیدم؟
چرا با وجود همت و اراده بالام و هوش فراوانم حقوقم و لولم با ورودی های جدید شرکت مساویه
….
سلام
باور های دارین ک باعث شده تو روابط اینجوری باشین
شاید فقط یه توهمه لول و لیاقتی که تو ذهنتون ساختین یا شاید بروزش نمیدین
قصد جسارت ندارم خودم موقعیت مشایه داشتم خواستم از تجربه ام بگم
منم مدتی خیلی خودمو تو ذهنم بزرگ کرده بودم و رفتارم و ظاهرم نشون نمیداد
یهو یه عزیزدلی اومد و منو با من مواجه کرد
فهمیدم اونجور ک تو ذهنم بلند پرواز بودم یه درصدم تو واقعیت تلاش نمیکردم
یه درصدم عزت نفس نداشتم
و هزار مثال دیگه
فهمیدم ن بابا اونقدرام خوب نبودم و توهم بود
در مورد چیزی ک لایق میدونید خودتونو حداقل کاری که میشه کرد درخواسته و درخواست جدی
جدی بودن چیزی ک تو کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم استاد بود
ایشالله که هممون با ترمز های ذهنیمون رو پیدا میکنیم میپذیریم و اونا رو ریشه کن میکنیم
موفق باشید
من هم در این موقعیت بودم قبلاً و خیلی از این سوالها از خودم میپرسیدم که با وجودی که همیشه مورد تایید بودم وحتی آدمهای که با من در ارتباط قرار میگرفتن هم خودشون و هم خانوادشون خیلی ازم تعریف میکردن و ارتباطم به جایی نمیرسید .تا اینکه متوجه شدم چون من عزت نفس ندارم در شروع ارتباط هدفم رو بیان نمیکنم آدمی هستم که حتی به من محبت هم که میشه خودم رو لایقش نمیدونم و مهمترین نکته اهل صحبت کردن نیستم که از موضوعی که ناراحت میشم بیان کنم واین مسله باعث میشد حس ناامیدی در من زیاد بشه .اما الان مهمترین چیزی که فهمیدم اینه وقتی قصد ارتباط هدفمند دارم اول باید خودم خودم رو خوب بشناسم وباید خودم تغییر کنم من با اون طرز تفکر قبلی باز هم به همون مسال برخورد میکنم پس اقدام کردم با خودم رو راست باشم ودست از بازی بردارم وقتی برای خودم کامل مشخص کرد تغییرات روتو زندگی ام اعمال کردم بعد خیلی واضح خاسته ام رو بیان کردم در واقع از اینکه بریم جلو ببینیم چی پیش میاد دست کشیدم الان یک رابطه هدفمند دارم که تلاشمون برای زیبا کردن زندگیمون و رسیدن به چیزهای هست که دوست داریم باهم تجربه کنیم