پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 7
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
چه فایل بسیار زیبا و عالی که امروز من به لطف الله گوش دادم و به چه چالش بسیار زیبایی کشیده شدم که هیچ وقت خودمم فکر نمیکردم که چرا اینجوری هست؟ من در زمانی که استرس میگیرم به شدت سه حالت به من دست میده اول و مهمتر از همه اونها این که ذهن من به شدت دنبال مقصر میگرده و به محض اینکه پیدا کرد تازه آتیشی میشه که بسیار خشمگین و حالتم تهاجمی میشه که تقصیر تو بود یا به خاطر تو این طور شد و حالت سوم این که خیلی دلم میخواد بخوابم و زمان طولانی خواب باشم ولی متاسفانه بعد از خوابم چون نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم دوباره ذهن من میره سراغ مقصر که این داستان دوباره برام تکرار میشه استاد ممنونم که با این فایلهای زیباتون که به هیچ عنوان نمیشه گفت رایگان هستند رو در اختیار ما قرار میدید و مارو به خودمون یادآوری میکنید که کجا داریم میریم به چه مسیری داریم میریم امروز من فهمیدم که چقدر من توی کنترل ذهنم مشکل دارم و از دوستان تشکر میکنم که اگر تو این زمینه میتونن من رو راهنمایی کنند ممنون میشم در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید بازم ممنون از فایل بی نظیرتون
سلام استاد عزیزم و دوستان همراه
درمورد الگوی تکرار شونده موقع است استرس شدید ..
من وقتی دچار شرایط استرس میشم معمولا عصبانی میشم دوست دارم کسی باهام حرف نزنه کسی کنارم نباشه و کلا محرکی از محیط بهم وارد نشه تا بتونم خودم رو کنترل کنم .اگه محرکی وارد بشه با بداخلاقی با آدم ها حرف میزنم .
سلام
بر استاد عزیزم
وقتی شرایط استرس زا پیش،میاد چکار می کنم ؟
از زمانی که با شما آشنا شدم. و دوره دوازده قدم تهیه کردم
در قدم هشتم جلسه پنجم داخل این فایل می فرمائید این زمانی گوش می دهید نمی توانید ذهنتون کنترل کنید این فایل مختص کنترل ذهن است
این فایل روی گوشیم هست فوری گوش میدهم
ده دقیقه اول ذهنم کنترل میشه بعدش پیاده روی می کنم آراممیشوم
طبق مثال قرآنی آیه 25 قصص
فرمودید به یاد می آورم
با خودم تکرار می کنم مننمی دانم من تسلیم محض خداوند هستم خداوند راه حل مساله به من می گوید من هدایت شده خداوند هستم
استاد عزیزم از خداوند منان سپاسگزارم که من را با شما آشنا کرد
عاشقتمم
سلام به استاد عزیز من اولین باره که کامنت مینویسم واز خداوند میخوام که هدایتم کنه چی بنویسم
و اینکه استاد عزیز قبل از پاسخ به سوالتان میخوام بگم که خیلی ازتون ممنونم که زندگیه من و همه ی ان کسانی که در این مسیر ارزشمند هستند را تعقییر دادین
و خیلی ممنونم که تعهد در این مسیر را به ما یاد دادین چیزی که قبل از وارد شدن به حقیقت زندگی خیلی سرسری میگرفتیمش قبل از پاسخ به سوال میخواستم از کلمه ی تعهد استفاده کنم چون ربط داره
به پاسخم بعد از اشنایی با شما یعنی میخوام
دوتا عاطفه را برایه شما توضیح بدم عاطفه قبل از اشنایی با شما و بعد از اشنایی باشما
عاطفه قبل از اشنایی باشما وقتی در شرایط استرس زا قرار میگرفت به شدت ناراحت میشد و گریه میکرد و همیشه در اون شرایط با خدا صحبت میکرد خدایا نجاتم بده من میخوام دور بشم از همچین
رفتار بد
و ادم هایی که به خاطر اشتباهات کوچک مرا در شرایط استرس زا قرار میدهند و یادمه همیشه همه چیو به خدا میسپردم و مطمئن بودم که من نجات پیدا میکنم و همیشه اینو از خدا میخواستم
تا اینکه خداوند مرا با شما اشنا کرد و شما از قوانینش میگفتین احساس خوب = اتفاقات خوب احساس بد = اتفاقات بد
و همیشه شما میگفتین که تعهد و اینکه باور به اینکه
شما خودتان دارین اتفاقات زندگیه تان را با کانون توجهتان رقم میزنید باعث شد من در همچین شرایط
استرس زا بتوانم احساسم را خوب نگه دارم نمیگم که
عالیم اما نسبت به قبل بهتر شدم گریه نمیکنم سریع خودم را از افکار منفی مثل اینکه تو بی ارزه ای و همچین فکر هایی مضخرفی بیرون میاورم
و به این که تو تیکه ای از وجود خداوندی خدا از روح خودش در تو دمیده و همیشه میگم عاطفه تو اینقدر خوش شانسی که خداوند تورا با قوانینش اشنا کرد
و بعد اون احساس ارامشه بهم یه حس ایمان میده که
تو برنده این زندگی هستی
خیلی موقع ها این کارو انجام میدم و اینکه خیلی به قانون خداوند ایمان میارم که واقعا یه سری باور ها در ما ریشه دارند که یه سری اتفاقات رقم میخورند که ما خودمان به وجودشان میاوریم
مثلا اینکه من یه باور ریشه ای از بچگی در خودم دارم اینه که مادرم میگه چرا نمیتونی یه کاری رو درست انجام بدی و تازه گیا پیداش کردم که این باور از بچگی نشات میگیره که یه سری اتفاقات استرس زا را برام به وجود میاره در هر زمینه ای و این باور در ذهن من ریشه داره که همیشه توسط مادرم تکرار میشه و همیشه استرس زاست برایه من
خب این باوره هست و تازگیا متوجه شدم چون ریشه داره همش یه سری اتفاقات استرس زا میفته که باید روش کار کنم که الگو هایه تکرار شونده داره
اما من در مقابل همچین موضوعی یاد گرفتم که احساسم را خوب نگه دارم اما باید یه سری باور هایه خوبی برایه خودم بسازم که دیگر در این شرایط قرار نگیرم ممنونم ازتون استاد بابت همه چیز و از خداوند سپاس گزارم که مرا در این مسیر زیبا قرار داد تا بهم بفهماند زندگی جایه بسیار زیباییست
سلام به استاد عباس منش نازنین و خانم شایسته مهربون
من وقتی شرایطی پیش میاد که خیلی حالم ,بد میشه واسترس میگیرم ,,دلم میخواد با یکی حرف بزنم بیشتر مواقع هم با عزیز دلم و یکی از دوستان نزدیکم دلم میخواد حرف بزنم ,و اینکه در این شرایط اغلب موارد دیگران رو مقصر میدونم که باعث شدن اون اتفاق بیوفته ,همینطور که تو کامنتای قبلیم هم گفتم من تو روابطم مشکل دارم و بیشتر شرایط استرس زا وناراحتیم در حیطه روابطه ,مخصوصا با عزیز دلم ,,وقتی موضوعی بینمون پیش میاد به شدت دوست دارم باهاش حرف بزنم و با حرف زدن حلش کنیم ,,صادقانه بگم 90درصد مواقع هم عزیز دلم رو مقصر میدونم ,,در صورتی که طبق گفته استاد اگه یه چیزی برات تکرار میشه ,تو مقصری ,,تو هستی که با افکار و باوزهات این شرایط رو خلق کردی تو خالق 100درصد زندگی خودتی ,,هنوز این باور ملکه ذهنم نشده هنوزم بازم فراموش میکنم که عزیز دلم رو مقصر میدونم وگرنه اگه باور 100درصد داشتم به این باور انگشت اتهام رو به سمت خودم میگرفتم نه اون
همینطور که داشتم این کامنت رو میذاشتم یه حسی بهم گفت قران رو باز کن از خدا هدایت بخواه یه ایه بهت نشون بده که تو خالق زندگیت هستی ,,وقتی قران رو باز کردم سوره حجر ایات 16تا 51برام اومد که توی ایه 29,,اومده:پس چون ان عنصر را معتدل بیارایم و در ان از روح خویش بدمم همه براو سجده کنید ,,تو این ایه خدا گفته از روح خودم در انسانی که خلق کردم دمیدم ,پس تمام قدرت خودش رو به من داده,,یه چیزی که خیلی برام مهمه و نشونس برام اینکه اول صبح که قران رو باز کردم از خدا هدایت خواستم باهام حرف بزنه همین سوره و همین ایات و صفحات اومد دقیقا همینا ,,الانم که دوباره ازش خواستم همین رو برام اورد ,باید با تأمل بیشتری این دوصفحه قران رو امروز بخونم تا بهتر درک کنم ,
استاد قشنگم بازم ازتون سپاس گزارم بابت فایلای ارزشمندتون ,,از وقتی که دوره رو بروز رسانی کردین تغییراتی تو وجودم اتفاق افتاده یکیش اینکه من دارم راحتر و بیشتر از قبل کامنت میذارم ,تا فایل رو گوش میدم سریع بعدش میام کامنت میذارم ,,
الان صدای شیرین یه دختر بچه نازنین از تو کوچه اومد که شعر میخوند میگفت &&خوش اومدی به دنیا&& احساس کردم خدا از زبون این دختر بچه وروجک برام این پیغام رو رسوند
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند وسعادتمند وموفق باشین
سلام به همه دوستان
من وقتی یه اتفاق استرس زا برام میوفته خیلی زود بغض میکنم و گریم میگیره عصبی هستم خودمو سرزنش میکنم و گاها آدم های اطرافمو سرزنش میکنم ممکن این اتفاق کل روزمو بگیره و من به جز فکر کردن به این موضوع کار دیگه ای انجام ندم حتی اگر این اتفاق یه اتفاق کوچیک و جزئی باشه
انگار ذهنم عادت کرده به سرزنش کردن من و اطرافیانم منتظره یه اتفاقی بیوفته دنیارو واسه من تیره و تار کنه اصلا همینا باعث جنگ درونی من با خودم میشه
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان خوبم در این خانواده صمیمی و الهی
یکی از اونجاهایی که من خیلی خوب میفهمم که خیلی زیاد نسبتبه گذشتم تغییر کردم دقیقاً درخصوص همین مورده. اولاً که موقعیتهای استرسزا، یعنی شرایطی که بخواد خیلی منو بهم بریزه که تسلطم رو از من بگیره یا به حالت استیصال برسونه، خیلی کمتر شده و دوماً واکنش من نسبتبه این شرایط بسیار متفاوت شده.
قبلاً اگر شرایطی پیش میومد که نگران یا ناراحتم میکرد و برام چالشبرانگیز میشد به زمین و زمان فحش میدادم و همه رو مقصر میدونستم غیر از اونی که باید و این جو زندگی و روابط من رو خیلی کدر کرده بود. اما از زمانی که با قاون آشنا شدم و درک کردم که این من هستم که دارم اتفاقات زندگی خودم رو خلق میکنم و بهویژه در دوره دوازده قدم واکنش من تغییر بسیار محسوسی داشت. یعنی بهجای اینکه بیام دیگران رو مقصر بدونم به خودم میگم ببین این شرایط با توجه به فرکانسهای خودت ایجاد شده و یه مرحلهای است که برای رشد بیشتر باید پشت سر بگذاری، بنابراین بهجای اینکه انگشت اتهامت بره سمت دیگران، بررسی کن ببین چرا این مسئله بهوجود اومده و چه درسی میتونی از این موضوع بگیری. بهتره بگم از زمانی که این باور روتقویت کردم که اتفاقات زندگیم همینجوری نمیفته بسیار دید و واکنش متفاوتی نسبت بهش نشان دادم.
معمولاً من تو این شرایط خیلی ساکت میشم، دلیل این سکوت هم اینه که اول میخوام سعی کنم مسئله رو خوب بشناسم و واکنش هیجانی و احساسی نسبت بهش نداشته باشم. بعد که مسئله رو شناختم و سعی کردم که بهش مسلط بشم شروع میکنم به اقدامات لازم انجام دادن برای رسوندن خودم به احساس خوب(چون باورم بر این هست که زمانی راهحل مناسب میاد که حالم خوب باشه و در حالت احساسی نامناسب هر کار و تصمیمی که بگیرم نتیجه خوشایندی برام نداره) و بعد بالافاصله که از تصمیم مطمئن میشم اقدام میکنم. مثلاً یکی از اون کارهایی که خیلی بهم کمک میکنه تو این شرایط پیادهروی کردن، معمولاً تو این شرایط من از حالت نرمال بیشتر راه میرم و بیشتر قدم میزنم به شدت برام تاثیرگذاره و عمدتاً افکاری که در ذهنم مرور میشه یادآوری توحیده، جلسات 9-10 راهنمای عملی، فایل فقط روی خدا حساب کن، جلسات مربوط با هدایت دوازده قدم، فایلهای توحید عملی و جلسه فوقالعاده قدم پنجم که درخصوص آیه عسی ان تکرهو شئا هست و یه جلسه فوقالعاده قدم هشتم که درخصوص برخورد با مسائل هست و به تازگی دوره فوقالعاده شیوه حل مسائل و کشف قوانین هم بسیار بهم کمک میکنه در این شرایط. یعنی معجزه میکنن این فایلها برای من.
معمولاً خیلی اینجور مواقع سعی میکنم از جسمم کمک بگیرم برای رسیدن به تعادل احساسی مطلوب. قبلاً تمرینهای ورزشی سنگین انجام میدادم اما الان ورزش یوگا رو خیلی بیشتر باهاش ارتباط میگیرم و خیلی بهم کمک کرده که آرام باشم و پذیرای شرایط باشم و باهاش به خوبی برخورد کنم. بهخصوص تمرین تنفس عمیق که باعث میشه کاملاً جریان خون و انرژی در بدن به سطح تعادلی برسه.
آیات انا لله و انا الیه راجعون و من یتوکل علیالله و هو حسبه و الا بذکرالله تطمئنالقلوب هم بسیار بهم کمک میکنه، کلاً یادآوری مرگ در این شرایط خیلی آرومم میکنه خیلی آتش درونیم رو زود خاموش میکنه.
وقتی همچین شرایطی برام پیش میاد انگار یه جورایی داره درک و ایمان من به چالش کشیده میشه، اینکه من چقدر این آگاهیها رو درک کردم و در مرحله اجرا میتونم ازشون استفاده کنم. اینکه چقدر باور کردم مفهوم الخیر فی ما وقع رو. چقدر اعتقاد دارم که برگی بیاذن خداوند روی زمین نمیفته، هر اتفاقی که میفته در جهت رشد بیشتر منه. من در این موارد خیلی مفهوم عزتنفس و توحید رو بیشتر درک میکنم.
یکی از پاشنههای آشیل من در بحث کار دقیقاً همین مورد بود، یعنی من تو این شرایط اصلاً نمیتونستم خودم رو کنترل کنم و واقعاً همه چیزو بهم میریختم. کافی بود یه نفر ازم انتقاد کنه یا اونجوری که من انتظار دارم باهام برخورد نکنه، دیگه تموم بود فاتحش خونده بود طرف. بههمین دلایله که خیلی از افراد براشون این حد از تغییراتی که من داشتم قابل باور نیست.
همین امروز داشتم با یکی از اقوام صحبت میکردم که برگشت گفت من واقعاً نفهیمدم تو از کی انقدر فهمیده و عالی شدی اصلاً آدم لذت میبره از مصاحبت با تو انقدر که خوش انرژی هستی.
من میفهمم که از وقتی من با خودم به صلح بیشتری رسیدم و خودم رو بیشتر دوست داشتم این صلح و علاقه رو نسبتبه دیگران و دنیای اطرافم هم ایجاد کردم. یعنی نهتنها آدمها رو مقصر ندوستم بلکه ازشون سپاسگزار شدم که ببین چه خوب چه بد تو داری بازتاب درون من رو نشون میدی و من خیلی درسها میتونم از تو بگیرم.
اما همچنان درخصوص آستانه تحمل باید رو خودم کار کنم، با اینکه خیلی خیلی نسبتبه گذشتم بهتر شدم اما همچنان نیاز دارم که روی این مسئله کار کنم. دوره شیوه حل مسئله در این مورد خیلی کمککنندست چون انقدر طبیعی و آرام مسئله حل میشه که اصلاً باورت نمیشه که یه روزی این مسئله یه ترمز محکم برای تجربه احساس خوب در زندگیت بوده.
یه سری شرایط هستند که از نظر بقیه شاید به من مرتبط نباشه و نیاز داشته باشه که یه عاملی از بیرون تغییر کنه یعنی من با توجه به بازخوردی که از دیگران در خصوص این دسته از مسائل گرفتم متوجه این نوع نگاه افراد شدم که تصور میکنند کنترل و حل این مسئله از عهده ما خارجه، درصورتی که برای منی که خودم رو شاگرد این راه میدونم اصلاً همچین چیزی رو باور ندارم. بارها و بارها خصوصاً تو این دو سال اخیر جاهای که دیگران گفتند خوب دیگه اینو که نمیشه کاریش کرد و دیگه تو که کاری از دستت برنمیاد و اصلاً فکرش هم نکن من تو اینجور موقعیتها مصممتر میشم که اون مسئله رو حل کنم، یعنی انگار به رگ توحیدیم برمیخوره وقتی یکی میگه نمیشه دیگه اینجور جاها پای خدا رو میارم وسط میگم باید اینو برام حلش کنی، من این حرفا حالیم نیست، باید خداییت دو اینجور جاها بیشتر نشون بدی. یادم نمیاد تا حالا همچین روحیهای رو داشته باشم و نتیجه مطلوب و دلخواهم رو نگرفته باشم، یعنی در موقعیتهای که بهزعم دیگران هیچ ایده و هیچ راهی نبوده این نگاه توحیدی چنان راهگشا بوده که کسی باور نداشته که مگه میشه آخه؟
واقعیت من مفهوم توحید رو در اینجور شرایط خیلی بهتر درک کردم اما متوجه شدم که یه جورایی داره این ترمز به وجود میاد که برای توحیدی زندگی کردن باید تو شرایط خیلی حساس و سخت قرار بگیری و مومن واقعی اونیه که پدرش در بیاد از بس تو شرایط حساس قرار گرفته و از خودش ایمان نشون داده و بعد گفتم نه این درست نیست، این نگاه مغایره با قوانین الهی. طبق قانون کسی که نگاه توحیدی داره و طبق قانون عمل میکنه آسان میشه برای آسانیها. تمام پیامبران هم از زمانیکه توحید رو بهتر درک کردند دیگه شرایط عجیب و خاصی رو تجربه نکردند که بخواد ایمانشون رو به چالش بکشه. یعنی این باور رو در خودم ساختم که هرچقدر درک من از قوانین و توحید بیشتر بشه کارها باید برام آسانتر بشه و اگر آسان نیست به این دلیل که من باید بیشتر در خودم توحید رو پرورش بدم.
وقتی آدم نگاه توحیدی داره آرام میشه و میتونه برخورد مناسبی به مسائل داشته باشه. دلیل اینکه مسائل برای ما زجرآورند اینکه ما قدرت رو دادیم به مسائل و نتونستیم باور کنیم که مسائل ما کوچکتر از ما هستند. وقتی آدم بزرگتر از چیزی باشه خیلی راحتتر میتونه با اون قضیه برخورد کنه و همه چیز براش خیلی راحته. مثل یه پدری که میخواد با بچش بازی کنه. چون پدر بزرگتر و قویتر و آگاهتره خیلی ساده با بچه برخورد میکنه چون میدونه درنهایت برنده بازیست. این دقیقاً همون نگاهی است که ما باید نسبتبه مسائل زندگی ایجاد کنیم، یعنی اگر باور کنیم که ما بزرگتر از هر مسئله و چالشی هستیم واکنشهای خیلی ساده و راحتی نسبتبه مسائل داریم.
اصلاً برای من شده شبیه یک بازی میگم خب حالا قرار که یه مرحله توحیدیتر بشم، بسمالله الهی به امید تو رفتیم که رفتیم.
یادم میاد چند وقت پیش که درخصوص سایت داشتم با یکی از اقوام صحبت میکردم که ایشون مدیر داخلی اون مجموعه و مسئول سایت بود تعریف میکرد که یک روز متوجه میشه سایتشون کلاً از دسترس خارج میشه و خودش نگران و آشفته که چجوری به رئیس بگم این موضوع رو. خلاصه تصمیم میگیره هرجور شده بگه به رئیس و نکته اینجاست که با برخورد بسیار عالی رئیس مواجه میشه. این بنده خدا با استرس میگه که آره اینجوری شد و رئیس فقط یه کلام میگه فداسرت.
برای این دوستمون باور کردنی نبود که رئیس همچین برخوردی داشته باشه اما من بهعنوان صاحب یک کسبوکار خیلی درس گرفتم که آقا دلیل اینکه این مجموعه انقدر موفقه بهاین خاطره که همچین رئیسی داره و این رئیس چنین شخصیت و دیدی نسبتبه مسائل داره، به همین خاطره که این مجموعه انقدر رشد کرده که از یکسال قبل همه محصولاتش به فروش میرسته. این فرد واکنشی عمل نمیکنه و اصلاً واکنش نامناسبی نسبتبه اتفاقت نشون نمیده که برای من بهشخصه چقدر تحسینبرانگیز و آموزنده بود.
خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم و با این آگاهیها آشنا میشم. استاد با تک تک ذرات وجودم از شما سپاسگزار هستم.
سلام احسان عزیزم
من از خوندن کامنت های شما بسیار لذت میبرم
خیلی تغییرات شما شبیه تغییرات من در زندگیم هست و من واقعا حس خوبی نسبت به دیدگاه های ارزشمند شما دارم
برات بهترین ها رو میخوام عزیزم
یه داستانی بگم درمورد همون قسمت آخری که گفتین درمورد برخورد رئیس با کارمندش
داستان از این قرار بود که داداشم از سربازی که اومد بعد صحبت اینا و کلی خندیدن و شادی کردن
گفت بزار برات یه داستان خنده دار تعریف کنم منم گفتم حالا بزار ببینم چیه دیگه
آقا صحبت صحبت صبحت تا بحث به اونجایی رسید که توی پادگان
رئیس اون بخش یه روز میاد توی خوابگاه بچه ها و همه رو جمع میکنه و شروع میکنه به صحبت کردن و شنیدن حرف های بچه ها
میگفت این رئیس ما سوال کرد که بچه ها همتون توی یک برگه هرچقدر مسئله و مشکل توی اینجا دارین بنویسد و یه 20 دقیقه بعد ازتون میگیرم و بعد اون فردی که مشکلاتش از همه بیشتره میاد جلوی بقیه و براش حل میکنیم
آقا 20 دقیقه تموم شد و بعد یکی از بچه رو رندوم صدا میزنه و میاد جلو جمع و سلام و احوال پرسی و بعد میگه اون کاغذتونو بدین ازین حرفا
بعد اون دو سه صفحه ای بنده خدا نوشته بود رو در یک لحظه میگه این رئیس ما پاره کرد و هممون چشمامون از شدن گرد شدن میخواست بزنه بیرون
و بعد لبخندی زد و گفت مشکلات حل شد
اون بنده ی خدایی که اون جلو بود اصلا انگار از اون حصاری که دورش بود آزاد شد
هممون اصلا میگفت نگاهمون به مشکلات عوض شد
اصلا آدم دیگه ای شدیم
میخواستم بگم نحوه ی برخورد ما با موضوعات میتونه متفاوت باشه و نتایج متفاوتی داشته باشه…
ازت مچکرم برای کامنت های زیبات..
به نام خدایی که همیشه کنارمه
خدایا شکرت که با این احوالات این دو روزم این نشونه برام فرستادی
استاد عزیزم و مریم جانم سلام
استاد چی بگم از این سوالی که پرسیدید و چقدر این سوالی هست که من با حالی که این دو روز دارم واقعا باید بهش فکر کنم و جواب بدم
حدود یک ماه بیشتر که با خودم عهد بستم به صورت جدی رو خودم و باورهام کار کنم تو این یک ماه باورهای نادرست زیادی پیدا کردم دوره فوق العاده دوازده قدم که به نظرم مثل معجزه تو زندگی میمونه رو شروع کردم فایل هایی که استاد رو سایت میزارن با دقت میبینم که این فایل های رایگان در حد محصولات واقعا با ارزش و بی نظیرن و ممنونم بابت سخاوت شما استاد عزیزم که این آگاهی هارو رایگان در اختیار اعضای سایت خود قرار میدین و البته تغییر دیگه ام اینکه شروع کردم به کامنت گذاشتن و خوندن کامنت های فوق العاده دوستان
سوال این بود که تو شرایط ناجالب و سخت چیکار میکنیم و چه رفتاری نشون میدین ؟
ما داریم روی خودمون کار میکنیم روی باورهامون ولی خب شرایط نادلخواه برامون پیش میاد چون ما هنوز باورهای ناجالب داریم و خالص نیست باورهامون وهنوز اون باورهای مخرب داریم ،دو روزی هست که حالم خیلی خوب نبود منی که خیلی شدید میدونم و باور دارم احساس بد مساوی اتفاقات بد هست ولی خب بعضی مواقع با شرایط نادلخواه یهو خودمو رها میکنم تو اون افکار در واقع انگار خسته شدم از این شرایطی که دارم از مثلا کمردردم که البته بگم در مورد این الگوی تکرار شوندم که اول هفته به یه آگاهی رسیدم فهمیدم تمام این مدت افسار زندگیمو داده بودم به بدنم که اون منو هر جا میخواست میبرد همش نگرانش بودم نکنه مریض شه نکنه بلایی سرش بیاد با یه عطسه دکتر بودم منو از خیلی از تفریحات دورهمیا و خوش گذرونیا منع کرد چون حالش خوب نبود و میگفت آیدا کجا میری سرت درد میکنه معدتو مواظب باش الانم یک ساله از هر سفری جا موندم منی که تمام لذت زندگیم سفر کردنه به خاطر یه کمردرد الکی از خیلی از خوشیا جا موندم و به خودم اومدم دیدم افسار زندگیمو دادم دست بدنم در واقع به باورهای اشتباهم ، شنبه با فهمیدن این موضوع یه تلنگری بهم زده شد که باعث شد که خودم مالکیت زندگیمو دستم بگیرم و نه بدنم و نه اون باورهای نادرستم، تمام باورهای نادرست نوشتم و باورهای درستو جلوش جایگزین کردم گفتم آیدا ترس از مرگ داری برای همین میترسی بدنت طوری بشه بلاخره که آخرش هممون یه روزی میریم پیش خداوند و ما هممون یه تایمی داریم برای زندگی روی این کره خاکی چرا ازش لذت نبرم چرا همش تو ترس این باشم که نکنه بدنم طوری بشه گفتم این ترسو کنار میزارم از زندگیم لذت میبرم من میخوام این تایمی که خداوند بهم عطا کرده برای زندگی تو این جهان مادی بگردم کل زیبایی که خداوند خلق کرده رو ببینم ولی با این ترسم جلوی برآورده شدن تمام این خواسته هارو گرفته بودم و این یه ترمز بزرگ برای رسیدن به خواسته هام بود گفتم خدایا من دیگه زندگیمو به تو میسپارم قبلا هم اینو زیاد گفته بودم ولی بهش عمل نمیکردم اینو میگفتم و بعد دوباره میگفتم خوب آیدا کدوم دکتر خوب باید پیدا کنی برای فلان موضوع و من فقط تو حرف زندگیمو به خدا سپرده بودم تو واقعیت عملم چیز دیگه ای بود ️
ولی تو این هفته نشستم نوشتم برگه ها پر کردم و با خودم گفتم آیدا ببین تو یه تایم محدود داری برای زندگی روی این زمین پس لذت ببر از زندگیت اینقدر ترس نداشته باش ،اینقدر لذت ببر و بگرد دنیارو که هر زمان خدا اومد گفت بیا بریم با آغوش باز بری به سمتش ولی اگه همش بترسی همش تو دکترا باشی و هیچ زیبایی نبینی هیچ لذتی تو دنیا تجربه نکنی بازم اون تایم میرسه ولی با کلی گلایه و شکایت و حسرت این دنیارو ترک میکنی تو میخوای کدوم باشی
دیدم من واقعا میخوام تمام زیبایی هایی که خداوند خلق کرده رو ببینم میخوام تجربه رابطه ی فوق العاده رو داشته باشم میخوام اینقدر ثروتمند بشم که هر چی دوست دارم بخرم ،میخوام من اینارو میخوام با ذوق و شوق هم میخوام ولی بدجوری پام رو ترمز بوده که این هفته کشفش کردم ولی خب این پاشنه اشیل من بوده الگوی تکرار شونده ای که سال هاست با منه و مطمئنا یک شبه همه چی خوب نمیشه دو روزی بود که خیلی اوکی نبودم کمردردم زیاد شده بود و من تو این شرایط نادلخواه کاری که میکنم متاسفانه یهو از این تعهدی که دادم سست میشم میگم اخه یعنی چی من تو این سن چرا باید درگیر این موضوع باشم بعد اینو میگم و یهو همه چی نادلخواه پشت سرش میاد میگفتم چرا تا الان اون آدمی که من دوست دارم وارد زندگیم نشده و کلی چیزای ناجالب دیگه و کاری که میکنم یهو اینستاگرامی که حدود دو ساله گذاشتمش کنار یهو واردش میشم اونجا کلی دوستامو میبینم که کنار همسرشون هستن تو سفرن و به جای اینکه تحسینشون کنم میگم منی که چند ساله دارم فایل گوش میکنم نباید یه زندگی بهتر از اینا داشته باشم واقعا، نباید تا الان اون فرد فوق العاده تو زندگیم میومد مگه اصلا اون ادما رو خودشون کار کردن که الان اونجان یهو میزنم زیر کاسه کوزه همه چی ️
الان اینجام بعد اون دو روز و بعد از دیدن این نشانه که بشینم فکر کنم چرا بعد از هر اتفاق نادلخواه یهو همچین رفتاری نشون میدم الان میدونم که فقط با گوش دادن به فایلا زندگی ادم تغییر نمیکنه باید عمل داشته باشی به اون صحبتا باید بخوای که تغییر که کنی و واقعا تو عمل نشون بدی
من میدونم که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب هست اینو با تمام وجودم تو این دو سال که وارد این مسیر شدم دیدم
سه ماهی هست شروع کردم به دیدن سریال فوق العاده زندگی در بهشت از قسمت اول تقریبا هر شب میدیدم و جمعه ها چند قسمت پشت سر هم میدیدم و هر جمعه بلااستثنا وقتی تمرکزی چند قسمت این سریال میدیدم برای من یه اتفاق فوق العاده میوفتاد یا به دورهمی فوق العاده دعوت میشدم یا دوستم بهم زنگ میزد بیا بریم بیرون یا یه خبر عالی میشنیدم میخوام بگم ایمان آوردم به این جمله احساس خوب مساوی اتفاقات خوب با این حال بعضی مواقع میشه از مدار یکم درمیام مثل این دو روز ولی خب تمام تلاشمو میکنم خیلی سریع برگردم میدونم که منم انسانم با اون باورهای مخربی که داشتم و دارم و با اون عجول بودنم که میخوام سریع برسم به اون خواسته هام ممکنه یهو یه روزی اینجوری باشم ولی میگم که من خیلی تغییر کردم من خیلی زود از این احوالات درمیام خیلی سریع شروع میکنم به کنترل کردن ذهن و کلامم منی که تو زمان عصبانیت یا برخورد با یک چیز نادلخواهم چندین روز یا هفته درگیر اون موضوع بودم الان میگم فوقش یک روزه
بعد دو سال عضو این سایت بودن ، اتفاقات فوق العاده ای برام افتاده که خودم بهش فکر میکنم میبینم چقدر راحت یه سری موضوعات بی نظیر برام پیش اومده و خب میدونم که اون سیستم قوانین جهانه میدونم با ادامه دادن به این مسیر با برداشتن ترمزهام و اصلاح باورهای مخربم میرسم به خواسته هام،من میدونم موقعی که رابطه فوق العاده ای میبینم باید تحسین کنم ،باید از اعضای بدنم متشکر باشم که منو تو این جهان مادی همراهی میکنن خلاصه باید باورهامو درست کنم که باورها همه چیزن و واقعیت زندگی مارو باورهامون تشکیل میدن
خدایا شکرت که الان اینجام شکرت که دارم خیلی از مسائل زندگیمو میشناسم و حلش میکنم خدایا ازت بی نهایت سپاس گزارم که حتی وقتی یکمی از مدار خارج میشم نشونه برام میفرستی که بگی حواست به من هست و تو بیشتر از من میخوای که من به خواسته هام برسم
استاد عزیزم خیلی خیلیییی ازت سپاس گزارم شما دستان فوق العاده خداوند هستی بر روی زمین که این آگاهی های فوق العاده رو به ما بگین که ما با عمل کردن به این آگاهیا بتونیم بریم تو اون مسیر فوق العاده زیبا و سر سبز ،سوت زنان و با شادی و با لذت بردن از مسیرمون و در کمال راحتی برسیم به تمام خواسته هامون
عاشقتم استاد عزیزم و میخواستم یه خواهشی داشته باشم از شما و مریم جانم که البته میدونم برای به روز رسانی دوره فوق العاده کشف قوانین سرتون شلوغ هست ولی اگه تونستین باز هم از این سریال فوق العاده زندگی در بهشت برامون بزارین با این که دو سه روز گذشته از تمام کردن دیدن همه ی قسمتای این سریال فوق العاده ولی دلتنگم برای پارادایس اون فضای فوق العاده اون کلبه چوبی روی اون دریاچه بی نظیر که عاشقشم دیدن اون رابطه بی نظیر بین شما و مریم جانم ، دیدن اون همه ثروت و نعمت و حتی دیدن براونی اون اسب فوق العاده و اون مرغ و خروسا که چقدر اون فضارو فوق العاده تر کردن امیدوارم به زودی یه قسمت جدید از این سریال فوق العاده ببینم و البته که حرفا دارم درباره ی این سریال بی نظیر که بماند در زمان مناسبش
عاشقتونم همیشه شاد و سلامت باشین
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم و تمامی دوستان عزیزم که با کامنت هاشون یاری میکنن همدیگر رو برای اینکه دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنیم..
واما سوال استاد واکنش تکراری من در شرایط سخت و استرس زا چیه؟؟؟
خب من واکنش های متفاوتی رو داشتم مثلا پرخوری یکیشه که وقتی استرس دارم همش دنبال مواد قندی و کربوهیدرات میگردم تا بخورم…
و مورد بعدی اینه که اگه تو شرایط سخت توی جمعی باشم خب خیلی دوست دارم حرف بزنم …
ولی اگه شرایطی باشه که من تنها باشم و این مورد رو به دفعات داشتم و تکرار شده برام اینه که با اینکه تو اون شرایط زمان خیلی مهمه و من باید زود کاری رو انجام بدم برعکس به شدت احساس بی انرژی بودن میکنم و خیلی به شدتر احساس خواب آلودگی میکنم ،حتی اگه یه ساعت قبلش از یه خواب طولانی بیدار شده باشم(گاهی من به شدت بد خواب میشم و اصلا راحت خوابم نمیبره)
و همین آدم بد خواب یهو چنان خوابم میگیره که انگار چندروزه نخوابیدم…
مثالی بزنم براتون:
من تو خونه هستم یهو بهم خبر میدن مهمون دارم و فقط چندساعت فرصت دارم که به کارهام برسم خب معلومه که تو این شرایط زمان خیلی مهمه که به کارهام برسم ولی من یهو خوابم میگیره و حتی اگه شده باید نیم ساعت بخوابم تا بتونم بلند بشم و به کارهام برسم (الان که دارم این کامنت رو مینویسم متوجه شدم که من گاهی اینطوری میشم و برای بعضی ها خیلی انرژی میگیرم یه موردی که باعث واکنش های متفاوت میشه فک میکنم اون آدمی هست که قراره بیاد و مهمون من بشه که مخصوصا که اگه دوسش نداشته باشم یا حس خوبی بهم نمیده ،و فک میکنم مورددیگه شرایط خودم باشه که هنوز برام واضح نشده …)
بله این شرایط برام تکرار میشه و خوابیدن هم یکی از مکانیزم های دفاعی منه به گفته استاد…
و وقتی تو این شرایط هستم به شدت احساس بی انرژی بودن و بی تفاوت بودن ،خنثی بودن ،بی حس بودن،نمیدونم کدوم حس ولی تقریبا همه ی این احساس رو یا ترکیبی از همش رو تجربه میکنم و تو اون شرایطی که زمان خیلی مهمه بایدزمان بزارم و حتما بخوابم تا بتونم بعدش بلند بشم و معمولا زود زود کارهامو انجام میدم که اذیت هم میشم…
یک دنیا ممنونم استاد عزیزم برای کمکی که در جهت خودشناسی ما میکنید
استاد جان هر چه قدر جلوتر میرم بیشتر شمارو تحسین میکنم توی قلبم که واقعا چقدر یک انسان میتونه رشد بکنه و به آگاهی برسه …
خدا حفظتون کنه برای ما
و بی نهایت از خدای خودم سپاسگزارم بابت قوانین بدون تغییرش و اینکه منو هدایت کرد به آرامش، سلامتی،شادی،ثروت
عاشقتونم (استیکر قلب )
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم
من در چالش های زندگی بسیار عصبی میشم و خشمگین میشم و دچار احساس غم شدید احساس بی لیاقتی شدید میشم.
همچنین به دنبال مقصر دونستن بقیه به جز خودم هستم
فرار کردن از اون چالش هم یکی راهکارها م هست
یکی دیگه از راهکار های من وارد شدن به احساس قربانی شدن هست
ولی چند ماهه که به طور جد در سایت مباحث رو به صورت عملی انجام میدم مسئولیت پذیریم بیشتر شده و بیشتر به دنبال حل مساله هستم و خیلی زیاد تونستم از احساس قربانی شدن فاصله بگیرم.
ممنون از شما راهنمای الهی که به طور واقعی تغییرات زیادی در زندگی همه ما ایجاد کردید . دوستتون دارم.