پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
من یکی از چیزهایی که ازش فراریم اینه که با یه یکی از دوستانم اصلاً دلم نمیخواد حرف بزنم یعنی اگه تو کوچه خیابون ببینمش و اون از من فاصله داشته باشه و منو ندیده باشه ترجیحم اینه از جایی برم که اصلاً نبینمش
یا سرو کله زدن با یه سری مشتریها یه موقع هایی فراری ام از این موضوع که باید مشتری رو قانع کنم که از خدمات من استفاده کنه
یکی از چیزهایی که واقعاً فراری ام اینه که یه سری کارای دد لاین داشتن رو بدم میاد مثلاً دانشگاه باید ته ترم باید امتحان بدم یا این که برای هفته بعد یه کاری رو باید انجام میدادم
از این که یه روزی بخوام مثلاً ازدواج کنم و خانواده ها گیر بدن فلان رسم باید انجام بشه واقعاً فراریم
یا این که توی زندگی من یکی دیگه هی نظر بده و نظر من رو بی ارزش کنه
سلام و درود خدمت استاد عزیزم
خدا رو شاکرم که در مدار دریافت این آگاهی ها و عمل به آنها هستم
من جوابی که میتونم بدم
از صحبت در جمع فراری زیاد نیستم ولی
در مورد مسایل مالی و حساب کتاب فراری ام
خیلی برام سخته حساب کتاب کنم
یا بهتر بگم از روشن کردن حساب کتاب و مسایلی که باید صحبت بشه و واضح و روشن بشه فراری ام
و این رو هنوز که هنوزه دارم
و یا از نوشتن قرار داد کاری و یا هر چیزی که نیاز به نوشتن بین دو نفر باشه فراری ام همیشه دنبال ی بهونه ام که انجام ندادم
در مورد رفتن به دکتر هم فراری ام
ووهمیشه در دقیقه 90 میرم پیش دکتر
یعنی همیشه کلی درد و رنج میکشم و بعد میرم دکتر
و الگو دیگه از رفتن توی جمع آدم های باکلاس
و یا ادم های معروف و پولدار فراری ام
ویا خرید از پاساژ ها و یا مغازه های شیک و خاص فراری ام
و از انجام تکالیف مدرسه دانشگاه و شبیه این کلا فراری ام و در دوران مدرسه تمام کاردسی ها و کار های مدرسه و نقاشی هام رو همیشه کسی برام انجام میداد در عوض من براش کار دیگه ای میکردم که فقط از انجام اون کار فرار کنم
سلام و درود بر استاد عزیزم، بانو مریم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم در این خانواده صمیمی
من کامنت هایی رو از دوستان در پاسخ به سوالات استاد عزیزم در این فایل خوندم که متوجه شدم بعضی از دوستان، درست متوجه منظور استاد عزیز از کلمه “فرار” نشدند!!
“فرار” یا “اعراض”؟
دوستان به موارد زیادی اشاره کرده بودند که حکم ِ “اعراض” داشت نه “فرار” !!!
باید بگم طبق آگاهی هایی که از فایل ها و کلام استاد عزیزم در مورد “اعراض” یاد گرفتم؛
ما از روزی که روی خودمون کار میکنیم، خصوصا روی تغییر باورهامون و تصمیم به تغییر در این زمینه داریم، از اولین کارهایی که “باید” (تاکید شدید میکنم) “باااااااااااید” انجام بدیم اینه که از خیلی افراد، فضاها، مکان ها، و موقعیت ها و شرایط “اعراض” کنیم تا بتونیم توی کنترل ذهن و تغییر باورهای نامناسب و محدودکننده به باورهای مناسب و قدرتمندکننده قوی بشیم و در اون به ثبات فرکانسی و خودبخود به مدار درست برسیم
این راه و مسیر درست و رسیدن به اون، مستلزم ِ اعراض از ناخواسته هایی است که با اونها روبرو میشیم
و این موارد ناخواسته شامل ِ فرار نمیشه!!! (که دوستان زیادی ازش به عنوان موارد ِ فرار یاد کرده بودند!)
در حالی که “فرار”؛ طبق ِ اون چیزی که من از استاد عزیزم در دوره فوق العاده “عزت نفس” یاد گرفتم، از عدم عزت نفس و کمبود ِ اعتماد به نفس میاد!
کمبود و عدم ِ عزت نفس و اعتماد به نفس در زندگی، باعث ترس هایی در وجود ما میشه که اون ترس ها، باعث فرار ما از موقعیت ها و شرایط و حتی از انسان هایی میشه که به نفع ماست و به ما قدرت و اعتماد به نفس و عزت نفس میده
پس چاره و راهکاری که بتونیم روی ِ این “فرارها” کار کنیم و در زندگی مون حلشون کنیم اینه که روی عزت نفس مون کار کنیم و تقویتش کنیم
من خودم قبلا در زندگیم از بعضی چیزا فرار میکردم که ریشه در کمبود عزت نفسم داشت که مهم ترینش، صحبت در جمع های بزرگ بود که اونقدر روی خودم کار کردم و عزت نفسم رو تقویت کردم که به راحتی بعد از اون در جمع های 200 نفری و بعد هم 400 نفری صحبت کردم، اون هم جمع هایی که همه کلی انسان های تحصیل کرده و فرهیخته ای بودند.
نمیگم نترسیدم!! ترسیدم ولی اقدام کردم!
و بر این ترس ِ مهم زندگیم که باعث فرار من میشد غلبه کردم!
ترس ها و فرارهای دیگه هم داشتم که در مقابل این جرات و جسارتی که پیدا کردم، برام آسون شد
و الان میتونم بگم از کمتر چیزی توی زندگیم فرار میکنم! اتفاقا اگر بفهمم بوی فرار کردن از یه عملی توی زندگیم میاد فوری مچش رو میگیرم!
امیدوارم که همگی در این مسیر زیبای توحیدی، گام به گام و بدون عجله و با طی کردن تکامل مون پیش بریم و در صراط مستقیم، صراط و راه کسانی که خداوند به اونها نعمت عطا کرده قرار بگیریم
از استاد عزیزم و مریم جان عزیز هم سپاسگزارم که در این راه و مسیر، گام به گام همراهمون هستند و با آگاهی های نابشون، چراغ راهی برامون هستند
خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام و خدا قوت خدمت استاد وسایر اعضای سایت
قبل از آشنایی با سایت و آموزشهای شما من در اکثر مواردی که مثال زدید مشکل داشتم.
اما امروزه از فعالیت های فیزیکی که در خانه برای تغییر دکوراسیون باید انجام دهم، فراری هستم و تا میشه اونو به تعویق میندازم.
از شروع دوباره فراری هستم یعنی خیلی سختمه که بعد از یک شکست دوباره به مسیر درست برگردم و ادامه بدم
از برقراری رابطه با جنس مخالف فراری هستم
از لباس های خیلی شیک و مجلسی پوشیدن و عینک آفتابی زدن فراری هستم حتی از بودن درجمع افرادی که خیلی به تجملات و ظاهر خود اهمیت میدهند، فراری هستم و اگر توی اون جمع بمونم، ذهنم هزار و یک راه در رو به من پیشنهاد می ده که اونجا را ترک کنم.
استاد عزیزم حالا که دقت میکنم این مسئله برمیگرده به باور عدم لیاقت یا احساس ارزشمندی من که هنوز جای کار داره،
راستی حالا فهمیدم که چرا وقتی توی ماشین های میلیاردی مشتریام سوار میشم، فکر می کنم یه چیزی داره سیخم میزنه
واقعا خداوند را به خاطر این هدایت ها شکر گزارم و هر چه که خودم را با آموزش های شما
بیشتر مآنوس میکنم بیشتر خودم را میشناسم و به باگ ها زیر بنایی شخصیتم پی میبرم
برای شما و تک تک دوستان عزیز آرزوی موفقیت و سلامتی وشادی دارم.
در پناه حق سعادتمند و خوشبخت باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی
من در مورد چیز هایی که فرار میکنم و فکر میکنم از دوران مدرسه و خانواده با من هستش و به شکل های مختلف خودشو نشون میده ترس از مردمه و مواجهه شدن با مردم هستش ، به خاطر تحقیر هایی که شدم توهین هایی که شدم و بی احترامی هایی که شدم .
فکر میکنم مردم فقط تحقیر میکنند و توهین یه جورایی ازشون فرار میکنم انگار منتظر اینم که تحقیر بشم یا سرم داد بزنند. فکر میکنم مردم منو دوست ندارن برام ارزش قائل نیستن و ….
که ریشه همه ی اینا کمبود عزت نفس هستش
یا دوست دارم برای خودم کار کنم که حوصله تحقیر شدن و کوچیک شدنو ندارم اصلا نمیدونم چطوری این ترمزو برش دارم .
مورد بعدی فرار از دعوا کردنه شاید اینم بر میگرده به دوران کودکیم که پدرم هی به من میگفت تو زور نداری یا نمیتونی از پس خودت بر بیای یا لاغر هستی .
خدایا شکرت
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
اول یک پیشنهاد دوره لیاقت با فراوانی باهم باشه
یادم میاد کلن با این سن فقط فرار کردن رو یادگرفتم کارم هم تو فرار کردن عالیه
از بچگی انگار فرار رو دوس دارم
فرار از دعوا های خانواده ( البته الان شدم قاضی و منجی خانواده)
فرار از موقعیت هایی که دعوا و بحث پیش میومد
فرار از فامیل ها که قضاوت میشدم
فرار از موقعیت و جشن های و … فامیل ( همین الان هم میخوام کلن نبینمشون به خاطر قضاوت حرف در آوردشون غیبتشون درد و دل کردنشون و مثل زالو هستن و این فرار رو خیلی دوس دارم ولی خانواده ام عقیده شون اینه ارتباط با فامیل طول عمر رو زیاد میکنه به خاطر همین همیشه میرم )
فرار از امتحان و کنکور
فرار از اعضای خانواده
فرار از مسئولیتم ( اینکه روی دوره های شما و قوانین خدا کار کنم ولی همیشه کار خانواده رو جمع و جور میکنم )
فرار. ….
راستش وقتی یه چیز میشه آشفته میشم میرم دور دریاچه میدوعم یا رکاب میزنم تا وقتی از نفس بیفتم
همیشه دلم میخواد. فرار کنم برم تو جنگل زندگی کنم
ولی واقعا چرا دلم فرار میخواد ؟؟؟
به خاطر ترس هام
ترس قضاوت شدن
عزت نفس و اعتماد به نفس و لیاقت خیلی ضعیف
ترس از موفقیت نشدن
ترس از پولدار نشدن
ترس از مستقل نشدن
ترس از نداشتن استقلال آزادی و مالی و حق تصمیم گیری
ترس از به آرزوهام نرسم
ترس اینکه خانواده ام به من افتخار نکنن به من
ترس از اینکه بچه بد و دختر بد باشم
ترس از به جایی نرسیدن
ترس از تنها بودن
ترس از جامعه و امنیت
ترس از دختر بودنم
ترس از اینکه خدا اگه دوسم نداشته باشه چیکار کنم
ترس از اینکه بنده بد باشم
ترس از آزمون ها و کنکور
ولی استاد خسته شدم از این ترس ها
این ترس ها باعث استرس و اضطراب و کابوس من هستن حتی الان داره گریه ام میگیره
این ترس ها باعث شدن احساساتم رو بکشم تا نفهمم
باعث شد بعضی وقت ها فقط ربات خانواده بشم منجی شون بشم
باعث شد نتونم راه برم و سرم رو بالا بگیرم
نتوستم بخندم
نتوستم بشم خودم
نتوستم مخالفت کنم
نتوستم مستقل بشم
حالا نتیجه چی شد ؛
شد یه دختر خوب خانواده ولی کاملا مصنوعی
ادب دارم تو فامیل و تو دلم مسخره اش میکنم و ..
حتی نمیدونم. چه رشته تحصیلی رو دوس دارم فقط به گفته بابا. فقط دکتر بشم واقعا چی دوس دارم
شدم عروسک همون طور که میخوان تکون میخورم و البته زیبا و بی نقص و رویایی
یه دختر بی نظیر که همه میگن فلانی چه دختری داره
ولی آیا برای خودم کاری کردم معلومه که نع
الان که مینویسم فکر کنم به خاطر همین دارم کارم رو انجام میدم برای مهاجرت
فکر میکنم این طوری زنجیر ها پاره میشه
ولی فکرم اشتباهه
هر کاری میکنم میگم چش فامیل در آد
و افتخار خانواده بشم
من دارم کد اشتباهم رو مینویسم حالا کد واقعی چطور بسازم
و فکر میکنم چرا
مشکل از خود منه از کسی و چیزی نیست
خودم نخواستم مگرنه حرف استاد رو وحی منزل میدونستم
و دوره هایی که خریدم رو مو به مو اجرا میکردم و ول نمیکردم
خودم نخواستم مگرنه خانواده ام همیشه هر لحظه پشت منن حتی از بابام پرسیدم چه رشته ای رو بخونم گفت هر رشته ای بری موفقی ولی من گفتم بابا دوس داره دکتر بشم باشه پس میشم
اگه دوس ندارم تو جمعی باشم پس باید نباشم پس خودم مقاومت نکردم
اگه دوس ندارم منجی بشم پس …
اشکال نداره بیا یه جوری تغییر کنم که فقط هر لحظه عاشق خدا و قوانین اش بشم حالا چه جوری اجرا و عمل
و استاد جونم واقعا ازت ممنونم که استادمی
و خانم شایسته در دوره کشف قوانین زندگی ترکوندید با خودم گفتم روش یادگیری و آموزششون عالیه
و دوستان و عمو و خاله ها با کامنتون با مثال و تجربه تون زندگی حداقل یک نفر رو تغییر میدید
عاشقتون ممنونم
بنام خدای زیبایی ها،خدای قشنگی ها
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم و دوست داشتنی و تمام اعضای خانواده گلم
راستش بعد از گوش دادن فایل و خواندن کامنت آقای خوشدل دیدم چقدر حرفاشون دقیق و عالی بود یادمه اوایل که عضو شدم فقط ب فکر این بودم که حال خودما و احساسما خوب نگه دارم ،صبح اگه خوابن میبرد یا مثلاً شکرگزاری مینوشتم یا ن و خیلی کارای دیگه و به خودم میگفتم دنیا که کاری با اعمال من نداره فقط به احساس من کار داره و بطور فوق العاده و عالی همه چیز خوب پیش می رفت چون تمرکزم فقط روی یک موضوع بود ولی الان یک مدت افتادم تو دام کسب آگاهی بیشتر و یک راه جدیدتر و اینکه خودما گول بزنم و فرار کنم از قانون اصلی که حال خوب مساوی با اتفاقات خوب،واقعا که کامنت آقای خوشدل برای من اندازه هزاران فایل ارزش داشت
و اما برم سراغ این فایل راستش استاد من قبل از آشنایی با شما از همه چیز فراری بودم حتی از تنهایی با خودم،از رفتن تو جمع حتی فامیل حرف زدن که دیگه هیچی،برم باشگاه یا برم ی اداره ای اصلا کلا از آدما میترسیدم،غز موقعیت جدید از اتفاق جدید حتی خوبم میترسیدم بخدا یادش که افتادم فک کردم اون آدم من نبودم یا اصلا یکی دیگه بود مگه میشه اینقدر تغییر ولی دیدم آره شده به لطف خدا و شما و دوره عزت نفس من یک آدم دیگه شدم از همه اون چیزایی که گفتم نمیترسم که هیچ لذت میبرم از چالش از اینکه ی چیز جدید باهاش روبرو بشم و حلش کنم راستش شغلم آشپزی هستش و واقعا لذت میبرم از زیر و بمشم خبر دارم و از انجامش نمیترسم حتی ظرف شستن اصلا حال میکنم اینم بگم که قبلاً اینجور نبودم قبلاً هر روز نق میزدم قبلاً فقط غذاهایی که بلد بودم را میتونستم درست کنم ولی الان شدم یک آدم دیگه بعدازظهرا که تو خونه هستم کارم شده آشپزی ظرف شستن و درست کردن غذای جدید فقط کافیه ی کلیپ از ی غذای جدید ببینم تا درستش نکنم ولی کنش نیستم،اصلا لذت میبرم و میبینم چه جالب تو این روزای چقدر زندگی برام لذت بخشتره و با خودم و خانمم و فرزندم تو صلح و آرامش هستیم،کاری به کار کسی نداریم و لذت میبریم بعضی وقتا میگفتم این بچه هم نمیذاره من بشینم کمی با خودم خلوت کنم ولی بعدش میگم این ناسپاسی این فرزند با این خوبی باهاش بازی میکنم و لذت میبرم میگم مگه زندگی چیه من با این کار دارم لذت میبرم و حالماخوب میکنم چرا بیام از خودم و اون دریغ کنم به وقتش به همه چیز میرسم اینا مطمنم به قول انجمن معتادان فقط برای امروز،من امروزا سپاسگزار باشم و به اونی که میدونم عمل کنم تا فردا،
حالا برم سراغ ترسی که دارم و خیلی دارم روش کار میکنم من در مغازه برادرم کار میکنم و یکی از ترسهام جدا شدن و رفتن برای خودم هستش میدونم که باید انجامش بدم ولی هنوز میترسم و میدونم یا این کار خیلی از مسائلم خل میشه
بازم به قول دعای انجمن
خداوندا آرامشی به من عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم
عاااااشق خودم و تک تک شما دوستان هستم و خواندن کامنتاتون لذت میبرم
سلام میکنم به استاد عزیزم
.
.
.
جاهایی که من فرار میکنم:
1-من از جاهایی که از من انتظار موفقیت دارند فرار میکنم سعی میکنم حضور نداشته باشم
2-من سعی میکنم مکان های تکراری برم مثل سوپر مارکت، کافه، رستوران، محل های تفریحی و حتی خیابان های یکسان و به ندرت از مکان های جدید استقبال میکنم انگار احساس ترس دارم جاهای جدید و نمیچسبد بهم چون احساس بیگانگی و غریبی میکنم
3- من از جمع هایی که همه با اعتماد بنفس حرف میزنند فراری ام
4- من اکثر اوقات از واقعیت خودمم فرار میکنم
.
.
.
ممنونم استاد جان بابت این فایل های ارزشمند
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و مریم خانم عزیز
خیلی سپاسگزارم از خداوند یکتا و دانا و آگاهی بخش من که منو هر روز هدایت میکنه به سمت زیبایی و قشنگی،
تقریبا یه چند روزی به سایت سر نزده بودم بخاطر مشغله کاریم ولی امروز اومدم و دوباره به کامنت گذاری و توجه به نکات مثبت،
خیلی خوشحالم از این بابت که آگاهی های فوقالعادهای دارید استاد که در عمل میشه ازش استفاده کرد.
در مورد این قضیه واقعا پاشنه آشیل داشتم و دارم که از کار قرار میکنم یعنی وقتی پدر و مادر صدام میکنم ناخودآگاه ذهنم سمت این میره که با من کار دارن و من باید کاری رو انجام بدم و این خیلی منو آزار میده و باعث میشه یه کینه ریزی از اونا داشته باشم و حتی اگه اون کار رو هم انجام بدم با لذت و عشق نباشه و در نتیجه وقتم رو بیهوده تلف کردم.
یکی دیگه از فرار کردن،
بحث تو جمع صحبت کردن هستش که خیلی بهتر شدم ولی هنوز هم اون ترس ها هست و باعث میشه نتونم راحت خواسته ام رو بگم و صحبت کنم احساس این رو دارم که نکنه حرفی بزنم که ضایع بشم یا چیزی رو بلد نباشم و….
که خیلی رو من از بچگی تاثیر گذاشته و پاشنه اشیلم هست.
این ها چیز های بودن که تا الان پیدا کردم و برام خیلی واضح بودن.
مهم نیست چه مسیر سختی پیش رو دارید، انتهای راه نور امیدی وجود دارد که رسیدن به آن نیز دشوار به نظر میرسد؛ اما میتوانید به آن دست یابید؛ بنابراین دست از تلاش و پیشروی به سوی آن برندارید چرا که جنبه مثبت این سختی را متوجه خواهید شد.
سلام و درود بر استاد عزیز وخانم شایسته همراه پر انرژی
خدا را سپاس برای این همه آگاهی
دست مریزاد استاد فایل ها یکی از یکی بهتر وپر محتواتر
فرار ،فرار
از چالش ها ،از نه گفتن ،از ارزش قایل شدن ،از دور شدن از آدمای منفی زندگی و هزاران دلیل که هرروز برای خودمان میسازیم
یادم از وقتی شروع کردم به تغییر خودم دوره عزت نفس استاد را همسرم خرید ومن کامل و جامع انجام دادم
چقدر تغییر کردم
من از تمام این لاین ها که نوشتم فرار می کردم اما با دوره عزت نفس و فایل های رایگان و بی نظیر استاد توانستم حدود 80درصد از فرار کردن خودم را نجات بدم
نه گفتن راحت شد به اطراف فیان
رفتن به رستوران و کافی شاپ خیلی فان و راحت
رانندگی کردن برام یه غول بزرگ بود اما الان سه سال راحت رانندگی میکنم
صحبت کردن برای بچه های مدرسه صبحگاه با عشق
همش قبل تر یه غول بزرگ بود ولی حالا رهای از این قفس ترس وسپردن تمام وجود به خدای مهربانی
وحس وحال خوب و هرروز موفقیت وشادی
فروش محصولات باغ با انرژی عالی بدون هیچ دلهره
وای خدای من چقدر فرار میکردم حالا که دارم می نویسم چقدر تغییر
چقدر شکوفایی
خودم را خیلی لایق و شایسته دانستن
خدایا شکرت
اره سخت تغییر اما اگه فکر کنی که تنگ کوچیک ذهنت بیای بیرون و در دریای زیبا شنا کنی اونوقت با امواج همراه میشی
سپاس فراوان از شما استاد دلها عاشقتونم که این همه حس قشنگ را در وجود ما بودجود آوردین
با تمام وجودم از شما تشکر میکنم
دوستان خوبم امیدوار یه روز در کنار استاد بهترین حس های وجودمان را به اشتراک بزاریم
موفق و شاد باشین افکار خود را مثبت نگه دارید زیرا افکارتان به کلماتتان تبدیل میشوند؛ سخنان مثبتی به زبان آورید چرا که کلماتتان به رفتارتان تبدیل میشوند؛ رفتارهای مثبتی داشته باشید زیرا رفتارتان تبدیل به عادت میشوند و عادات خود را مثبت نگه دارید زیرا عاداتتان به ارزش تبدیل میشوند. در نهایت، ارزشهای خود را مثبت نگه دارید چرا که ارزشهای شما با ین مسیر ها را رقم میزند
در پناه خدای مهربان باشید ”