پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2111 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    سلام به همه دوستان ارزشمندم

    خدایا ازت سپاسگزارم که در مدار دریافت این آگاهی های ارزشمند هستم

    چه شرایط و موقعیت هایی هست که من از مواجه شدن باهاش فرار میکنم ؟

    هر وقت تو کار یه شرایطی پیش میاد که همسرم نباشه و من باید مسئولیت کار و به عهده بگیرم

    من همیشه سعی کردم از این شرایط فرار کنم یعنی همیشه سعی کردم برنامه ها رو یه جوری بچینم که همسرم بتونه حضور داشته باشه و مسئولیتی رو دوش من نباشه

    من همیشه سعی کردم از این موقعیت فرار کنم و این رفتار من همیشه به من ضربه زده چون باعث شد من به شدت تو کارم بی اعتماد به نفس بشم

    و باعث شده که تو کار خیلی به همسرم وابسته بشم

    البته الان خیلی خیلی بهتر شدم و مدام دارم سعی میکنم خودم رو به چالش بکشم چون دیدم این ترس های من تو کار داره باعث میشه درآمدمون کم باشه ولی اگه تو کار من یه مهره قوی باشم و بتونم کاری کنم که همسرم بهم اعتماد کنه و با خیال راحت کار و بسپاره به من این خیلی باعث میشه راندمان کاری مون بره بالاتر

    مثلا تو خیلی از مواقع اگه من میتونستم مسئولیت قبول کنم دستمزد اون کار و درآمدش برای خودم بود ولی خیلی جاها من نخواستم وارد موقعیت جدید بشم و همسرم مجبور شد یه نفر دیگه رو به جای من بزاره و خوب دستمزدش رو به اون فرد پرداخت کنه

    تو دوره حل مسائل من این ایرادم رو پیدا کردم و سعی کردم برطرفش کنم

    و هربار که این شرایط پیش میومد واردش شدم و سعی کردم با اعتماد به نفس کامل بتونم بهترین خودم و ارائه بدم

    سعی کردم همه چیز و خیلی خوب مدیریت کنم و

    با تمام وجودم مسئولیت کار و قبول کنم

    و به خودم بگم من تنها نیستم و باید رو هدایت خدا حساب باز کنم

    و دیدم که اصلا خودم بهتر از دیگران کار و انجام میدم و فقط ذهن من بوده که اذیتم میکرد و نمیخواست از نقطه امن خودش بیاد بیرون

    و دیدم با هربار قرار گرفتن تو این موقعیت و رفتن تو دل ترس هام چقدر اعتماد به نفسم بیشتر میشه

    امروز این فایل خیلی به موقع اومد رو سایت

    چون دقیقا فردا همین روال باید انجام بشه یعنی دو تا پروژه باید انجام بشه و یه روز پر کار

    یکی با مسئولیت من و یکی با مسئولیت همسرم

    و قبل از اینکه فایل و گوش بدم دیدم ذهنم دوباره شروع کرده که بیام یه جوری برنامه ریزی کنم که

    همسرم بیاد دوتاش و انجام بده و کمک من باشه و من تنها نباشم

    بعد از اینکه این فایل و گوش دادم به خودم گفتم اگه بمیری باید فردا بری انجامش بدی تنهایی

    حق نداری از این موقعیت فرار کنی

    باید بتونی تیم و خوب مدیریت کنی

    باید به همسرت بگی برو سر کار خودت خیال راحت

    باید بتونی بهترین خودت و ارائه بدی

    باید بتونی برای ذهنت منطق بیاری که من قبلا وارد این موقعیت شدم و اتفاقا همه چیز و عالی انجام دادم پس ذهن عزیز من لطفا سعی نکن من رو یک آدم ضعیف نشون بدی

    اگه همون رفتارهای قبلی رو انجام میدی پس انتظار نتایج متفاوت نداشته باش

    تا کی میخوای بزاری این عدم اعتماد به نفس تو کار بهت ضربه بزنه و جلوی پیشرفتت رو بگیره

    کلا تو کارم هر جایی که من پیشرفت نکردم به خاطر عدم عزت نفس بوده

    به خاطر این بوده که من خودم و باور نداشتم توانایی هام رو باور نداشتم

    به خاطر این بوده گذاشتم نجواهای ذهنم بر من غلبه کنه

    فقط باید بیام موفقیت های گذشته ام رو به یاد خودم بیارم و اینطوری برای ذهنم منطقی کنم که من نه تنها توانایی وارد شدن به شرایط و موقعیت های جدید رو دارم

    بلکه وقتی وارد شرایط جدید میشم به بهترین شکل ممکن کار و انجام میدم چون من تنها نیستم و خداوند همراه منه

    من با هر بار غلبه بر ترس هام و وارد شدن به شرایط جدید و با هر بار بیرون اومدن از نقطه امن خودم صد ها پله رشد میکنم و با اعتماد به نفس تر میشم

    خدایا ازت سپاسگزارم که همیشه همراه منی و من رو هدایت میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 54 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1758 روز

      سلام مونا جان

      سپاسگزارم از کامنت خوبی که نوشتی و تحسینت می کنم برای رشد و پیشرفتت

      چقدر خوب و قاطعانه جواب نجواهای ذهنت رو دادی اونجا که بخودت گفتی

      اگه بمیری باید فردا بری انجامش بدی تنهایی

      و تواناییهاتو و موفقیت های قبلی رو به خودت یادآوری کردی

      من هم قبلاً خیلی از کارهامو بتنهایی انجام نمی دادم مثل مراجعه به ادارات و انجام کارهای اداری مورد نیاز فکر می کردم حتماً همسرم باید کنارم باشه الان خدا رو شکر خیلی تغییر کردم سفر خارجی هم بتنهایی رفت و آمد می کنم

      خدا رو شکر که تو این سایت همگی در پی پیشرفت و بهبود خودمون هستیم

      ممنونم از شما و بهترینها رو برات آرزو می کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    بنام خدای مهربان و بخشنده

    سلام استاد جان

    وقتی داشتم به فایل گوش میدادم ، گفتم من که از چیزی فراری نیستم

    بعدش نوشتم سوال و و از خودم پرسیدم من از چی فرار میکنم ؟؟؟؟؟

    پاسخ اومد که

    وقتی نیکسا بهت میگه مامان بیا پیشم تا بخوابم و من به شدت این کار برام آزار دهنده اس و علتش هم این میدونستم که باید خودش تنها بخوابه تا استقلالِ شخصیتی داشته باشه و جالبه که دخترم خیلی زیاد بچه مستقلی اما میگه وقتی میای پیشم با حسِ خوبی میخوابم و من نسبت به این موضوع مقاومت داشتم و خیلی وقتها خودم و الکی به خواب میزدم که خودش بره و به من کاری نداشته باشه

    اما اما اما

    الان که تو دفترم نوشتم متوجه ی چیزی شدم و جالبه وقتی ی موضوع مهمی تو شخصیتم پیدا میکنم ی دل پیچه میگیرم در حد 5ثانیه انگار ی چیزی تو وجودم آزاد میشه و امروزم این اتفاق افتاد

    چون نمیخواستم کامنت بنویسم اخه گفتم من که موضوعی ندارم اما با این اتفاق گفتم باید بنویسمش که بگم ی سری اتفاقات ظاهرش ی چیز دیگه اس اما عمقش ی چیز دیگه و یاد آیه هایی افتادم که خداوند میگه کسانی که کافر هستن (کافر یعنی حقیقتِ پوشیده شده) کارهاشون براشون زیباست !!!!

    اره دیگه وقتی من علت موضوع رو ی چیز دیگه میدونم خب اصلا به حقیقت پی نمیبرم که بخوام درستش کنم !!!!

    الله اکبر

    حالا حقیقت چی بود ؟؟

    من بخاطر این فراری بودم که مورد انتقاد قرار نگیرم که نتونستم دخترم و مستقل تربیت کنم و به من وابسته اس و کلا برچسبِ مامان خوب نبودن بهم بخوره !!!!

    خب چرا ؟؟؟

    چون میخوام مورد تایید بقیه باشم !!!!

    چون ادا کردم من مامان عالی هستم و بدون اشتباه !!!

    عجب ریشه ی عمیقی داشت این موضوع !!!!!

    اصلا کل جهان بیان بهم بگن تو مامان بدی هستی ،بلد نبودی بچه تو تربیت کنی ،اصلا بگن بچه ات شخصیتِ وابسته ایی داره یا هر حرفِ دیگه یی ؟؟!!

    مگه تاثیری داره تو خوشبختی یا بدبختی من ؟؟؟؟

    من این عزت نفس و باید اساسی و ریشه ایی درست کنم و خداروشکر هر روز بهترش میکنم

    من این دندون خراب ِ تایید بقیه رو از ریشه میکشم .

    اجازه نمیدم در کفر زندگی کنم

    خدایی که من و خلق کرده بهم این قدرت و داده که هر مدلی که دوست دارم زندگی کنم

    چرا باید با کفر با شِرک خرابش کنم ؟؟!!!!

    خدایی که گفته من با شکلی درمیام که تو امر میکنی ،

    خدایی که اینقدر مهربون و عادلِ که جهان به این عظمت و مُسَخر من کرده خب من چرا از این نعمت ها لذت نبرم و خودم و اسیر تایید طلبی کنم؟؟؟

    اونم تایید کسایی که اگه همشون جمع بشن حتی نمیتونن ی مگس خلق کنن ؟؟!!!!!!!!

    بعد من بر مبنای تایید اونا عمل کنم ؟؟؟؟!!!

    خیلی احمقانه اس !!!!

    خدایا سپاسگزارتم که پاسخ میدی به درخواستِ من ،

    خدا جونم سپاسگزارم که آسونم کردی برای آسونی ها

    آره درخواست ِ من عبور از تایید بقیه بود و خدای وهابم هر لحظه در عمل داره حمایتم میکنه که انجامش بدم

    خدایا شکرت

    استاد جونم سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1974 روز

      سلام سارای عزیز و دوست داشتنی

      این داستان تایید طلبی چیزیه که من بشدت درگیرش هستم.

      کلا انگار زندگیم شده کسب رضایت و تایید بقیه.

      و بنظرم همش از این میاد که ما با خودمون در صلح نیستیم.

      ما آنقدر خودمونو کانل و کافی نمیدونیم که خودمون واسه خودمون بس باشیم.

      یه دوستی یه چیز باحالی نوشته بود که خیلی حال کردم باهاش.

      نوشته بود چه زمانی شما از تایید و تحسین دیگران خیلییییی تحت تاثیر قرار نمیگیرین ؟

      زمانی که هزار برابر اون تحسینها رو خودتون از خودتون شنیده باشید.

      واقعا خیلی حرف درستی بود.

      ما آنقدر درگیر بیماری کمال‌گرایی شدیم که اصلا محاسن و خوبیهای خودمونو نمی‌بینیم و این احساس مورد تحسین و تشویق قرار گرفتن در وجودمون ارضاء نشده که برامون عقده شده.

      چرا؟ چون خودمون هم خودمونو تشویق و تحسین نمی‌کنیم.

      چون از نگاه خودمون اصلا آدم قابل تحسینی نیستیم.

      اصلا آپشن خاصی نداریم که برایم از خودمون تعریف کنیم.

      چون کمال‌گرایی مارو به این روز انداخته.

      مدتی دارم فکر میکنم تمام اون کسایی که تو ذهنم خودمو پای میز محاکمه شون میبینم که برای فلان کار ازم توضیح میخان ، آیا تونستن تو کل زندگیشون یک پنجاهم تغییرات منو داشته باشن؟

      اصلا جرات و جسارت یه تغییر کوچیک تو زندگیشون داشتن که انقدر برام مهمه اونها منو تایید کنن؟

      تونستن یک ایراد تو وجود خودشون پیدا کنن؟

      تونستن با قدرت تغییرش بدن؟

      حالا چرا باید من منتظر تایید آدمهایی باشم که به قول استاد هییییچ غلطی تو زندگیشون نکردن؟

      چون احتمالا به یه دلیلی تو ذهنم اونهارو خیلی گنده کروم.

      بهشون خیلی قدرت دادم.

      سارا جان ولی به قول خود شما:

      این دوره ورق بازیو برمیگردونه.

      تو همین یکماهه که گذشت به لطف همین فایلهای اخیر به اندازه تمام سه سال گذشته به خودشناسی بیشتری رسیدم.

      ما باید به این حرف خدا گوش بدیم که میگه مگه اونها ولی و سرپرست شما هستند؟

      واقعا ها !!!!

      اون آدما کجای زندگی ما هستند که انقدر واسمون مهم شدن؟

      اونها اگر بلدن برن مساعل خودشونو حل کنند

      چرا من باید ذهنمو درگیر این کنم که فلانی منو تایید کنه؟

      چرا باید اصلا برام مهم باشه؟

      مثلا هز چشمش میفتم؟

      خوب بیفتم. چی میشه؟

      اگه تسلیم قوانین بدون تغییر خدا بشیم اگه ایمان داشته باشیم به الخیر فی ما وقع دیگه نگران نیستیم از چشم فلانی نیفتم.

      خدا همه مونو هدایت کته به بهترین پاسخ ها برای رشد بیشتر‌

      ممنون سارا جان بابت کامنت فوق العاده.

      بدرخشید مثل الماس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1051 روز

        بنام خدای مهربونم

        سلام به روی ماهت حمید جان

        سپاسگزارم که با عشق برام مینویسی

        یعنی باید این عزت نفس و بسازیمش و ما این کار و میکنیم

        درسته که ما تایید بقیه رو میخوایم تا خلا درونی کمبود محبتی که به خودمون نکردیم و پُر کنیم اما موضوع عمیقتر از این حرف‌هاست

        من متوجه شدم دوست دارم با محبت های ظاهری آدم‌ها با تایید طلبی شون دردهای عمیق روحم و آروم کنم و ی جورایی خودم و گول بزنم

        مثل بچه یی که گرسنه اس و شیر میخواد اما مادرش با پستونک برای لحظه یی گولش میزنه و آرومش میکنه

        من اگه توحید و در سلول هام بسازم و هر روز گسترش بدم این خلا و درد عمیقِ روحی ام که ناشی از عدم توحید و دوری از منبعِ خداوند ریشه ای درمان میشه

        درد من و تو از دوری از خداست

        خدا رو در مسیر اشتباه میخوام پیدا کنیم واسه همین با هر انتقاد و سرزنش و مورد توجه نبودن زخمِ درونمون خونریزی میکنه و حالمون بد میشه

        من که تعهد دادم به خودم توحید و در خودم بسازم

        و راه توحید ،حالِ خوب در تنهایی

        لذت بردن از دوشِ گرفتن

        لذت بردن از دیدن خدا در هر لحظه

        فقط روی خدا حساب کردن

        میخوام بند نافِ عاطفی مو به خودش وصل کنم و انجامش میدم

        آره ایمان دارم که ورقِ بازی و عوض میکنیم

        ما خالقِ زندگی خودمون هستیم

        حمید جان قلبت سرشار از عشقِ خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      سلام سارای عزیز

      خداروشکر به کامنت فوق العاده ات هدایت شدم

      ساراجان یه اقراری بکنم هر وقت عکس قشنگت رو میبینم یه حس خیلی خوبی ازت میکنم یعنی حسم را میتونم تشبیه کنم به اشتیاق وذوق پسربچه ای که یه شکلات چوبی بهش میدی نمیدونم شاید هم بخاطر این است که من کودک درونم خیلی فعاله در کل خوشحالم که هستی واز استاد مریم بانو سپاسگزارم که با قرار دادن این فایلها زمینه ساز این ملاقات‌های هرروزه میشند شاید فرسنگها فاصله باشه ولی دلها واحساسها بهم نزدیکه

      سارای عزیزم دوستت دارم روی همچو ماهت رو میبوسم واز خداوند وهاب بهترین بهترینها را برات خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1051 روز

        بنام خدای مهربونم

        سلام به روی ماهت فهیمه جونم

        سپاسگزارم از عشقی که نثارم کردی عزیزم

        وای وای که نگم کامنت شما ی پیام از طرف خداوند بود برام

        چون خودت و مثل پسر بچه ایی فرض کردی و من بازم ی قدم به رابطه عاطفی ام نزدیکتر شدم

        خدایا بینهایت سپاسگزارم

        این ذوقِ کودک درونمه که با کودک درون شما ارتباط داره

        مکان برای جسم ماست ما در روح بهم وصل هستیم عزیزم

        منم دوستت دارم فهمیه ی زیبا و مهربونم ،هزاراتا ماچ به لپت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    بلند مرتبه است نام خدای سبحان که هر چه می آموزم از اوست

    سلام و ارادت خالصانه به استاد عزیزم و مریم جان گلم که واقعا دلم برای دیدن روی نازش تنگ شده.

    سلام و عشق و احترام به همه دوستان گلم

    این جلسه دیگه راه فراری برام نذاشت از نوشتن. از کندوکاو بیشتر در مورد خودم.

    صبح وقتی موقع ورزش کردن فایل رو گوش می دادم ذهنم داشت از حربه همیشگیش باز استفاده می کرد: «فرار»

    داشتم بهش می گفتم بگرد پیدا کن کجاها از حل مسأله یا مواجه شدن با واقعیت فرار کردی. اونم عین یه بچه شیطون سر خودشو گرم کرد به عضله سازی و از جواب دادن طفره رفت. این دفعه با یکمی تشر بهش گفتم ببین این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیست. دیگه این بار منظور استاد دقیقا با همین رفتار زشتته. از هر چی در بری و گردن نگیری از این دیگه نمیتونی. ای چشم سفید فایل در مورد فراره باز جلو چشام می خوای فرار کنی؟ دیگه گولتو نمی خورم. گرفتمت بشین سر جات جواب بده.

    ایستادم جلوی آینه و 20 دقیقه با خودم تحلیل کردم. توی حمام هم ادامه دادم. به چه نتایج جالبی هم رسیدم. خدا می دونه اگه با همین قدرت و تعهد همه زندگیم در حال تحلیل خودم باشم به چه نتایج ارزشمندی می رسم. استاد شما بی نظیرید. خدا رو بابت شاگردی شما شکر می کنم.

    این فایل انقدر برای من ارزشمنده که حاضرم بابتش تمام پولی که دارم رو بدم. چون برای من یادآور کل دوره 12 قدم تا اینجایی که کار کردم و کل دوره شیوه حل مسائله. هرچی بیشتر فکر می کنم می بینم شما تمام راه حلها و ریشه مسائل رو در دوره ها و فایلهای هدیه تون گفتید و اینجا برام بازخوانی شدن تو ذهنم. فتبارک الله احسن الخالقین که به بنده اش الهام کرد این آگاهیها رو گردآوری کنه.

    ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛

    1-یادم اومد بچگیم. قبلا هم گفته بودم مامانم خیلی کم حرف و جدی بود. اهل ابراز علاقه کلامی و لمسی نبود. یادم نمیاد تو بغلش خوابیده باشم یا همینجوری الکی بوسم کرده باشه یا با کلام زیبا (غیر از اسمم) صدام کرده باشه. البته الان بهتر شده گاهی میگه سعیده «جیگرم» فلان کار رو می کنی؟ یا مثلا مامان «قربونت» شعله گازو کم کن. ولی اینا از بچگیم نبودن.با اینکه مامانم خیلی دلسوز بود و تمام تلاشش رو برای راحتی و درست بارآوردن ما می کرد. فقط خیلی شوخ نبود. اهل حرف نبود.

    حالا اتفاقی که افتاده منم ازش الگوبرداری کردم و یاد نگرفتم خوش زبون و برون ریز احساساتم باشم. و با اینکه می دونستم زبون خوش و ابراز علاقه کلامی و فیزیکی چه تاثیر بزرگی توی تحکیم روابط و روحیه کل خانواده داره ولی هی ذهنم ازش در می رفت.

    تا اینکه از آموزشهای شما برای تغییر استفاده کردم. انصافا 12 قدم کاملترین دوره برای تغییر همه جانبه است.

    اومدم از دخترم شروع کردم. با انواع و اقسام القاب زیبا صداش می کنم. راه به راه بغلش می کنم و بی هیچ بهانه ای می بوسمش. تحسینش می کنم. هر کار کوچیکی که انجام میده کلی ذوقمو نشون میدم و خوشحال میشم که عزت نفسش رو دارم بالا می برم. بهش احساس ارزشمندی میدم. چیزی که خودم زیاد تجربه اش نکردم. نمیگم خیلی داغونم ولی خوب هم نیستم.

    دیروز داشتم توی دفترم از خاطراتی می نوشتم که ریشه خودارزشمندی رو در وجود من تضعیف کرد. و اشک می ریختم….

    الهی شکر که نادان از دنیا نمیرم و در مسیر بهبود شخصیت افتادم.

    در مورد همسرم یکم واسم سخته ولی دارم تلاشمو می کنم. به وضوح می بینم که وقتی من شارژ و پر از احساس و خوش زبون باشم اونم اصلا یه حالت دیگه ای می گیره. سرزنده و پر از امید و اگیزه میشه. یکمی احساسش رو بیشتر به من نشون میده مثلا دستمو موقع رانندگی می گیره. وقتی مقایسه اش می کنم با پدرش (که مطمئناً الگوی ناخودآگاهش هست و بیش از حد آدم خشک و جدی هست) خدا رو شکر می کنم که می تونست چطور آدمی باشه و نیست. داره بهتر هم میشه وقتی من به خوبیهاش توجه می کنم. وقتی من این تابوی جدی بودن رو می شکنم و نرم و خوش زبونتر میشم.

    حالا مرحله بعدی ابراز علاقه کلامی به پدر و مادرمه. در مورد پدرم آسونتره چون خودش برون ریزتره ولی واقعا سختمه که قربون صدقه مادرم برم. سختمه که از کنارش رد شم و الکی بوسش کنم و تحسینش کنم. شاید باورتون نشه ولی واقعیته.

    اصلا فکر می کردم این عادیه و همه اینطورن ولی بعد رابطه عاشقانه بعضیا رو با مادرشون دیدم و غبطه خوردم. چون برام رنج آور بود به فکر تصحیحش افتادم.

    از کلمه “رنج” بگم.

    2-وقتی داشتم در مورد فرارم از کامنت نوشتن توی سه سال گذشته که عضو تشریفاتی سایت بودم فکر می کردم متوجه شدم که من “اهرم رنج و لذت” رو در موردش ننوشتم.

    دیدم چون هنوز رنج انجام ندادنش برام به حدی نرسیده بود که دست از نوشتن بر ندارم. لذت خودافشایی و کشف خود به اون اوج قله نرسیده بود که هر روز یک مدت زمان مشخص براش وقت بگذارم. یا اصلا ناخودآگاه کشیده بشم سمتش.

    در مورد مثال مادرم رنج رابطه عاشقانه نداشتن با مادرم به حدی بود که دست به عمل شدم برای تغییر.

    حالا که تمرینم رو جدی گرفتم و دارم هر روز می نویسم چه توی سایت و چه در دفترهای خودم دارم لذت تغییر رو می چشم و این داره خودش یه موتور محرکه قویتر و قویتری میشه که سرعت رشدم رو بیشتر میکنه. و من نتیجه رو لمس کردم.

    مثلا همین دیروز خیلی معجزه وار با یه خانم خیلی دانا و زیبا و متین آشنا شدم که اونم دلش می خواست با من دوست بشه. و این دقیقا زمانی اتفاق افتاد که من از خدا درخواست کردم دوستان خوب هم فرکانسم رو زیاد کنه. که حضوری هم باشن نه فقط مجازی. الهی شکر خدای سریع الاجابه من همیشه حواسش به منه.

    3-همین انجام تمرین اهرم رنج و لذت که ذاتاً طراحی شده تا ما رو از فرار کردنها نجات بده من ازش فرار می کردم.

    بعد با خودم گفتم استاد گفته هرچی با سختی و احساس بد انجام بشه نادرسته. دقت کردم دیدم وقتی ذهنی انجامش میدم مشکلی ندارم و فقط نوشتن و از رو خوندنشه که اذیتم میکنه. پس گفتم عیبی نداره فعلا ذهنی انجامش بده که از احساس خوبت نتیجه بگیری. وقتی به انجامش عادت کردی کم کم درست تر انجامش میدی و شروع می کنی به نوشتنش.

    و در نهایت تعجب دارم می بینم از وقتی فقط تو ذهنم ساخته و پرداخته اش می کنم اولا نتیجه میده و دوما همیشه در مورد هر مساله ای داره خودبخود توی ذهنم تکرار میشه. بدون زحمت و اذیت. پس فرار هم نمی کنم ازش.

    حتی گاهی نمی دونم دارم ازش استفاده هم می کنم بعد که رشته افکارمو دنبال می کنم می بینم که چه جالب! مثلا 10 دقیقه است دارم به عواقب انجام ندادن یا انجام دادن فلان کار فکر می کنم. و اصلا دست به کار شدم و حواسم نیست.

    انقدر این تمرینها بهم لذت میده که نگو.

    هروقت دست از سرزنش کردن خودم برمی دارم ناخودآگاه کشیده میشم به سمت کارهایی که ازشون فرار می کردم.

    هر وقت به خودم آسون می گیرم تشویق میشم به برنامه ریزی و دقیق عمل کردن بهش.

    4- مثلا در مورد کسب و کار شخصیم که در مرحله شروع و تحقیقاتش هستم بعضی روزها انجام نمیدم. متوجه میشم که اون روز یه ترسی تو دلم افتاده از سخت بودن کار که بصورت فرار نتیجه داده. اما هر روزی که میگم همه کارها با لذت و آسونی انجام میشن. وقتی باورهای قدرتمند کننده در مورد ثروت سازی رو تکرار می کنم اون روز هم کار رو انجام میدم و هم ایده های عالی به ذهنم میرسه. سایت های عالی برای تحقیق و ترجمه پیدا می کنم. وقت اضافه پیدا می کنم برای کار و اصلا شرایط به کلی فرق می کنه.

    در واقع وقتی لذت کار مورد علاقه ام می چربه به ترس از چگونگی انجام دادنش نتیجه فوق العاده میشه و ذهنم دیگه فرار نمی کنه.

    +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    از خدا خواستم امروز هم راهنماییم کنه و این معجزه رو نشونم داد.

    اون زمانی رو برام به تصویر کشید که موسی وقتی با قومش مهاجرت کردند و در بیابانها اتراق کردند تا موسی به میقات 30 روزه با پروردگارش بره.

    اما این تکامل برای موسی 40 روز طول کشید. همون زمانی که به خدا گفت پروردگارا من به تو ایمان دارم ولی برای اینکه قلبم آروم بشه خودت رو به من نشون بده و خداوند بر کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد. و موسی بیهوش و پشیمان بر زمین افتاد. در نهایت گفت من به خودم ظلم کردم تو منو ببخش.

    این قوم که از ارزش صبر برای زندگی بهتر خبر نداشتند و ایمان واقعی به حرف پیامبری که همراهش کوچ کرده بودند نداشتند، حوصله شون سر رفت و برگشتند به ساختن بت با زیورهاشون. با اینکه می دونستند اون گاو طلایی نه حرف میزنه و نه هدایتشون می کنه. ولی ذهنشون از مسیر ایمان و تسلیم فرار کرد. با اینکه موسی یک بار اونها رو از بدبختی کشیدن زیر دست فرعون نجات داده بود. باز هم لذت دیدن خدای ملموس براشون بیشتر از تغییر رویه و باور خدای هدایتگر بود. چون از دریافت الهامات الهی فرار می کردند. چون از تجسم و تصور نعمتهای بی شماری که قراره نصیبشون بشه عاجز بودند. درسته که چنین نعمتهایی رو ندیده بودند ولی حرف کسی که با معجزه باهاشون اتمام حجت می کرد رو هم از ته دل قبول نکرده بودند. پس طبیعیه که وقتی 30 روز انتظار شد 40 روز، دیگه طاقت نیاوردند. و نتیجه باز هم شد پریشانی و سردرگمی و پشیمانی.

    این داستان رو برای خودم میگم که یادم بیاد کسی که توانایی اینو نداره که سر مچ ذهن چموش خودش رو بگیره چه انتظاری میتونه داشته باشه که استادش از غم و ترس نجاتش بده؟

    چه انتظار واهی هست که خدا به راه نعمت و خوشبختی هدایتت کنه وقتی خودت با سرپیچی از قوانینش به خودت ظلم می کنی و لیاقت رو از خودت می گیری؟

    تویی که دیدی وقتی یک قدم به سمتش بر می داری با عشق 10 قدم میاد سمتت. تویی که تجربه کردی به محض لب تر کردن خودش میوه ها رو می چینه تو ظرف میگه بفرما نوش جانت.

    از چی فرار می کنی؟ از خدا؟ از خودت؟ مگه تو عزیز دردونه خدا نیستی؟ کسی که خدا دوستش داره فرار کردن داره؟

    با خودت دوست تر باش. با خودت بیشتر حرف بزن. از خودت سوال بپرس و از جوابهات نترس. چون راه حل همینه.

    حواست به رگ گردنت باشه. چون پیروزی بزرگ همینجاست.

    یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 61 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1974 روز

      سلام به سعیده عزیز.

      چقدر کامنتتون ارزشمند بود.

      چقدر برام درس داشت

      چقدر تونستم بیشتر خودمو بشناسم

      عجب نکته جالبی گفتید:

      وقتی خودمون سرپیچی می‌کنیم وقتی خودمون فرار می‌کنیم هدایت نمیشیم.

      به همین سادگی.

      انگار هر گونه فرار از خودمون در واقع فرار از خداست.

      فرار از آسان شدن برای اسانیهاست.

      انگار پیرو شیطان شدن و آسان شدن برای سختیهاست.

      هر جا از مواجه شدن با خود واقعیمون طفره رفتیم چه ظلم بزرگی در حق خودمون کردیم.

      چقدر خدا هوشمندانه مثال‌هایی میزنه

      میگه اگر معیشت زندگیت بسختی میگیره بخلطر اینه که از من دوری و در اون دنیا هم کور محشور میشی.

      چرا میگه کور؟

      چون اینهمه لطف اینهمه عنایت این همه هدایت این همه فضل اینهمه وهابیت اینهمه بخشش اینهمه قدرت و عظمت خدا رو ندیدی. چون اگر بینا بودی بوضوح می‌دیدی

      پس در اون دنیا هم کور محشور میشی.

      تمام همین خصلت ها و ویژگی‌ها باز در اون دنیا هم هست اما تو نمیبینی.

      چون خودت چشمتو روی حقایق بستی. روی رب بستی.

      بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت زیباتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2002 روز

        به نام الله وهاب

        سلام به دوست گرامی و متعهدم آقا حمیدرضا که می دونم توی دوره قانون سلامتی و ثروت و روابط گل کاشتی. نوش جانت!

        این تغییرات اساسی گوارای وجود کسی میشه که شجاعت قبول اکنون خودش رو داره.

        وقتی کسی بهم می گفت خیلی کند و یواشی انقدر بهم برمی خورد که می خواستم اول کله خودمو بکنم بعد اونو. چون کور بودم به قول شما. و نمی دیدم که اولا واقعا خیلی لفتش میدم همه چیز رو. دوما کند بودنم بعضی جاها واقعا به نفعمه. درسته کندم ولی خیلی با دقتم.

        از وقتی چشمامو به روی واقعیت باز کردم که بله من واقعا کارهامو یواش انجام میدم تونستم بپذیرم که اطرافیان از دستم کلافه میشن. پس آگاهانه جاهایی که لازم بود تغییر کنم تغییر برام ساده شد. چون خواستم که هدایت بشم.

        این مثال ممکنه خیلی پیش پا افتاده به نظر برسه ولی در واقع زندگی واقعی ما از همین رفتارهای ریز و ساده تکراری تشکیل شده که وقتی بهش توجه می کنیم دلیل انجامشون رو درک می کنیم.

        اون وقته که می تونیم با خودمون صادق باشیم و عادلانه در مورد خودمون قضاوت کنیم. وجدانمون بیدار میشه و چشممون به حقایق نتایجمون باز میشه.

        من ابتدای امر از خودم انتظارات بزرگ و بیجایی برای تغییر داشتم واسه همین ذهنم فرار می کرد و در چرخه معیوب رفتارهای غیرسازنده باقی مونده بودم. ولی وقتی تغییر رو کوچک کردم و به رفتارهای روتین روزانه محدود کردم نتایجش شگفت انگیز شد.

        مثل اینکه دیکته کلاس اول دبستان رو 20 بگیری و انتظار یه شکلات داشته باشی ولی بابات واست دوچرخه بخره.

        الان نتایج من اینجوری شده و من هر روز سپاسگزارتر و متعهدتر میشم.

        این تعهد برام خیلی سخت بود زمانیکه بجای یک سنگ 1 کیلویی می خواستم صخره 100 کیلویی رو جابجا کنم.

        عاشق مفهوم تکامل و اهرم رنج و لذتم.

        خیلی خیلی خوشحالم کردید با حسن توجه و ابراز عقیده تون.

        موفق و دلشاد باشید در صراط مستقیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1051 روز

      بنام خدای بخشنده و مهربانم

      سلام به روی ماهت سعیده جونم

      عزیزم چقدر کامنتت بینظیر بود

      سرشار از عشق و آگاهی

      الان زیر بارونی دارم این و برات مینویسم که حجم و شدتت بارون و نمیشه با کلمات توصیف کرد

      جات خالی عزیزم

      خداوند به عظمت و بزرگیش آسونت کنه برای آسونی ها عزیزم

      سپاسگزارم از کامنت بینظیری که نوشتی عزیزم

      دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2002 روز

        سلام سارا جوووون

        خودت خبر نداری ولی اولین کسی که فالو کردم توی سایت شما بودی.

        بی نهایت تحسینت می کنم که در اروپا (نمی دونم کدوم کشور) با دخترت زندگی می کنی و داری واسه خودت می درخشی.

        یه دفعه یه حرفی زدی از زبون استاد که من نشنیده بودم یا توجهم رو جلب نکرده بود.

        گفتی ثروت هدف نیست بلکه یکی از نتایج بهبود شخصیته. مثل سایر نعمتها.

        این حرفت حسابی تکونم داد و فهمیدم چقدر در زمینه ثروت باورهای اشتباه دارم.

        متشکرم ازت و می بوسمت از راه دور. ان شاالله با تعهدم بتونم بیام پیشت و خلق کنم اون لحظه ای رو که دست هم رو بگیریم و زیر همچین بارونی که کلام از وصفش ناتوانه شادمانه برقصیم و شکرگزاری کنیم.

        عاشقتم the first one I followed

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      بنام الله

      سلام سعیده عزیز ارزشمند

      احسنت به تو به چه نکات ارزشمندی اشاره کردی دقیقا سعیده جان الگویی که شما از مادرتون تعریف کردید من رو یاد مادر خودم انداخت دقیقا خیلی مهربون ودلسوز ولی زبونا اصلا در صورتی که من خودم بر خلاف آبجیم با تونسته بودم رابطه ام را با داداشام صمیمی کنم وقربونت برم وفدات بشم بکار بگیرم وخداروشکر چون خودم این نزدیکی رو با مادرم نداشتم عشق ومحبت را نثار همسرم وفرزندم میکردم درست می‌فرمایند استاد که تضادها واتفاقات ناجالب زندگی به ما یاد میدن چه رفتار مناسبی داشته باشیم که همراه با احساس خوب باشه

      سپاسگزار وجودت

      راستی سعیده جان چهره زیبا وبانمکی دارید روی مثل ماهت رو میبوسم بهترین بهترینها را در بهترین زمان برات آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    من با گوش کردن به این قسمت از فایل سعی کردم به الگوی تکرار شونده در مورد موقعیت‌هایی که ازشون فراری هستم فکر کنم و با خواهرم که هم مسیر و هم فرکانسیم سعی می‌کنیم تو این سلسله فایلهای الگوهای تکرار شونده صحبت کنیم و به هم کمک میکنیم تا به خودشناسی بیشتر برسیم و درک تغییرات عالی و مثبتی که تو این مسیر کار کردن روی خودمون هست احساس خوب و باور لیاقت از رشد و اعتماد به نفسی که ایجاد میکنه احساس ما رو خوب میکنه و مصمم تر میشیم که بیشتر روی خودمون کار کنیم

    در این فایل تنها موردی که هم من و هم خواهرم از تجربه اون فراری هستیم حضور در جمع خویشاوندان و اقوام و خانوادم هست بارها به بهانه های مختلفی دعوت رو رد کردیم ولی از حضور در جمع دوستان و غریبه ها خیلی لذت میبریم و مشتاق هستیم تا تجربه کنیم لذت ببریم

    دلیل فرار ما از حضور در جمع خویشاوندان و خانواده نداشتن احساس خوب هست چیزی که برای من و خواهرم الویت هست ورودیهای منفی دریافت کردن از غیبت کردن ،قضاوت کردن دیگران حتی از اونهایی که از این دنیا رفتند و در حال حاضر نیستند غیبت می‌کنند تهمت می‌زنند و جو بدی هست که سرشار از مقایسه کردن ،حسادت کردن هست فرکانس سنگینی از اونها دریافت میکنیم که اجازه راحت بودن در اون محیط و لذت بردن و شادی کردن رو نمیدند آگاهانه من و خواهرم تصمیم گرفتیم از اون جمع ها دور باشیم و الان بعد از این زمان زیادی که طی شده اونها هم کاملا پذیرفتند که ما علاقه ای به حضور در جمع اونها نداریم و دیگه اصلا چنین درخواستی از ما برای حضور ندارند و ما هم بسیار راضی هستیم

    همه مثال‌هایی رو که زدید استادجان ما بدون مقاومت هستیم و لذت میبریم ار انجامشون و فکر می‌کنم تو شرایطی که من و خواهرم بزرگ شدیم خودساخته شدیم و مسئولیت پذیری در وجود ما نهادینه شده

    استاد واقعا جمله ای که بتونم تشکر وقدردانی لازم و درست و قلبی من رو از اینکه انقدر سخاوتمندانه این اگاهایها و خودشناسی که همون خداشناسی هست رو در ما جاری میکنه رو بگم ندارم فقط با تمام وجودم سلول به سلول وجودم میگم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
  5. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلاام استاد جانم

    صبح که ابن فایل را گوش کردم هرچی فسفر سوزوندم نفهمیدم من از چی فرار میکنم

    آخه راحت تو جمع های جدید میرم و حرف میزنم

    حتی یادمه تو بیزنس قبلی تو یک سمیناری میخواستم لوح بهم بدند و اصلا نگفته بودند قرار حرف بزنید و وقتی گفتند تو چند جمله حرفی دارید بزنید خیلی مسلط با صدای بلند حرف زدم در صورتی بالا سری خودم بعد فهمیدم میدونسته باید حرف بزنه و هی به من می‌گفت استرس دارم

    ولی الان میبینم یک سری فرار هاهست یا شایده بهتره بگم بوده و الان خیلی کم و بی رنگ شده

    مثلا حرف زدن با بابام چیزی بوده که من همش ازش فرار میکردم با ابنکه بابام را دوست داشتم (البته نمیدونم دوست داشتن اون موقع از سر چی بوده شاید وانمود بوده که دوست دارم که مورد توجه باشم نمیدونم) اصلا چیزی به بابام میخواستم بگم دست و پام را گم میکردم چون کوچکت ترین حرف را بابام قسمت خالی لیوانش را می‌دید و جواب میداد حتی اگه سوالی هم نبود و فقط داشتی یع خبر را میگفتی

    یا مثلا حتی داشته یک احساس خوب را میگفتی

    یادمه 9ال10سالم بود شاید کوچکتر یادمه دبستانی بودم مامان شیشیه هارا تمیز کرده بود و سر سفره که نشسته بودیم با چه ذوقی گفتم وای خدا انقدر شیشیه تمیز شده که انگار اصلا شیشیه ای نیست

    بابام پرید تو حرفم با صدای بلند گفت آره آماده هست که برید گَندش بزنید

    خخخخ مثلا اصلا تو بچگی موندم مگه من چی گفتم

    یعنی حرف زدن بابام انقدر سخت بود که حتی تا سه سال پیش هم اگه کاری با بابام داشتیم به همسرم میگفتم تو زنگ بزن حالا خیلی بهتر شدم

    فرار بعدیم بحث کردن تو زندگی مشترک بوده

    مثلا بارها شده بود همه جوره حق با من بود و من از فلان کار یا رفتار همسرم دلخور بودم ولی از بحث کردن طولانی فرار میکردم و با تمام دلخوریم که دلم گرفته بود باز جوری رفتار میکردم که انگار نه انگار بدون اینکه حتی ایون بخواد بیاد دلجویی کنه

    گاهی سکوت های همسر تو بحث خیلی اذیتم می‌کرد انگار از هر فوشی بدتر بود چون از ابن سکوت هم گویا فراری بودم کاری می‌کرد انقدر حرف میزدم و گلایه میکردم که دهنش باز بشه حداقل سکوت نکنه یا ابولفضل اینا را همین الان داره یادم میاد

    دارم به خودم میگم عارفه تو انقدر نادان بودی

    و چون از قهر هم فراری بودم هزاربار بهم برمی‌خورد و بد رفتاری میشد ولی باز فراموش ظاهری می‌کرد و حرف میزدم

    مثلا یه دفعه خونه مادر شوهرم چندسال پیش ها حالا که اصلا ندارم خیلی وقته ازشون جدا شده تو یه اتاق خونشون با خواهر شوهرم حرف سر گلایه های هر طرفین بود که بهم داشتند چون من 4تا خواهر شوهر بزرگتر از خودم دارم که سه تاشون مجرد بودند تو خونه

    و مادر شوهرم اومد تو اتاق که همه بودیم و پدر شوهرم هم نشسته بودو فقط گوش میداد

    و داد کشید گفت من هیچی نمیدونم چیزی که میدونم اینکه و همتون که تو این اتاقید یک مشت گوسفندید

    خخخخخ

    فکر کن یعنی به عروسشون شوهرشون که نشسته بود….. همه را گوسفند خطاب کرد

    ولی من باز نگران حال مامان بودن و هی به شوهرم میگفتم حال مامان بد نشه

    یکی نبود بهم بگه عارفه بهت گفتند گوسفند تو داری انقدر خودت را کوچیک میکنی آخه دختر تو انقدر بی ارزشی

    از حمایت همسر گرام هم که خبری نبود چون من خودم در مدار تحقیر شدن و قربانی جلوه گر شدن بودم

    که بگم بعدا ببین فلانی مامانت حتی به من گفت گوسفند ولی باز من اومدم خونتون و صدام را بالا نبردم و بی احترامی نکردم

    وای خدای شکرت من چقدر عوض شدم

    نمیدونم از ذوق این تغییر گریه کنم یا از اینکه با زندگی خودم چکار کردم گریه کنم

    خخخخ

    تصمیم :گریه را میزاریم کنار و بقیه حرفمون را میزنیم

    خخخخ

    قبلا خیلی از قضاوت شدن فرار میکردم و بدترش این بود که از گوش کسی دیگه تازه می‌فهمید مثلا مامانم قضاوتم کرده

    شاید خنده دار باشه من حتی برای فکر کردن به خواسته هام هم فرار میکردم چون فکر میکردم خواسته داشتن نماد یک زن بساز و سازگار برای زندگی نیست

    (خدا میدونه ایناهمش تازه داره یادم میاد من که فکر کردم از چیزی فراری نیستم)

    من از اینکه بخوام از تصمیماتم و یا مسائل زندگیم به سوالات بابام یا مامانم یا بقیه جوابی پس زدم و توضیح بدم فراریم

    بابام که قربونش برم اخم هاشم. میکشه توهم سوال میپرسه انگار متهم ردیف اول گرفته خخخخ

    من از اومدن مهمون سر زده تو خونم فراریم

    از اینکه قدم تو راه جدیدی بزارم و موفق نشم فراری هستم

    دختر تو ابن همه فرار ذهنی داشتی و صبح گفتی خب من که چیزی ندارم بنویسم برو برو تو افق محو شووووو

    خخخ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 91 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1215 روز

      سلام عارفه جان

      داشتم کامنت شما رو میخوندم و نکات عالیشو اوی ذهنم مرور میکردم

      فک میکردم همون چند موردی که نوشتم تنها مسائلی هستش که فراریم ازش ولی دیدم که شما ایتقدر ریز بینانه توضیح دادین که ذهنم باز شد که اصلا انگار من خسته فک کردنم در مورد خودم و خودشناسیم

      منم خیلی فرارسم از اینکه بخوام مسائلی که برام پیش اومده و به نحوی مقصرم توش توضیح بدم برای کسی ..انگار به غرورم بر میخوره و اینو تازه فهمیدم

      در مورد درخواست داشتن چقدر خوب توضیح دادن و واقعا منم که اسن همه دادم تمرین میکنم راجب خواسته متوجه شدم باگ دارم توی این موضوع

      بقول شما حس میکنم خواسته نداشتن یعنی بساز بودن

      سپاسگزارم ازت بخاطر این خودشناسی که خیلی بهم کمک کرد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1202 روز

        سلام محمد عزیز

        این کامنت من از اون کامنت هاست که هربار خودم یادم بیفته خندم میگیره و و شوک میشم

        چون اصلا چیز هایی که می‌نوشتم نه قبلش یادم بود نه وقتی دارم میخونم باز یادمه که چی نوشتم چون دقیقا همون موقع انگار زندگیم داشت میومد جلوی چشمم

        و برام خیلی جذابه

        نکته ای که هست توی صحبت تون گفتید توضیح برای کاری که توش مقصر بودم میخواستم بگم داداش من مقصر بودن تو خونه ی ما که به توضیح دادن نمی‌رسید که فقط مجازات و بازخواست

        مثلا اگه تو راه مدرسه تو کوچه سرنشین موتوری از پشت میومد و مزاحم ما میشد ما جرات نداشتیم این ترس و نگرانی را تو خونه بگیم چون بابام نظرش این بود تو حتما کاری کردی که چراغ سبز نشون دادی خخخخ

        یادمه اول دبستان بودم با داداشم که سوم دبستان بود باهم میرفتیم اتوبوس سوار میشدیم و میرفتیم مدرسه یه دفعه از خیابون که می‌خواستیم رد بشیم من احساس کردم ماشین نمیاد و دست داداشم ول کردم دویدم اونور خیابون نمبدونم ماشین از کجا اومد زد به من و خداراشکر خیلی اتفاق بدی نیفتاد ولی شب بابام که از سرکار اومد بنده خدا داداشم را دعوا کرد خاطرم نیست کتک هم زد یانه ولی کلی دعوا کرد که چرا مواظب من نبوده نه ابنکه حالا من لوس خونه باشم ها نه فقط چرا یک نفر تو این خونه وظیفه اش را انجام نداده کلی باید حرف میشنید درصورتی که اون بنده خدا کاری نکرده بود

        میخوام بگم الان ما فکرش را میکنم من نوعی وقتی این اتفاقات را می‌بینم از بچگیم چطور میتونم وقتی بزرگتر میشم درمورد فکر مشغولی هام نگرانی هام راحت با همچین خانواده ای صحبت کنم؟؟؟؟ و خداراشکر که همین تضاد ها باعث شد که هربار بیشتر با ریسمان الهی چنگ بزنیم

        چیزی که من تو کامنت گفتم ازش فراری هستم برلی توضیح

        سوالهای اوناست که شنیدن جوابش نمبدونم به چه کاریشون میاد

        مثلا وقتی می‌فهمند نزدیک تمام شدن قرار داد خونه هست هربار بابام جدا مامانم جدا:

        خونه را تمدید کردید؟ نگفته جقدر میخواد بزاره روش؟ نمیخوای از مستاجری دربیایند؟ و……

        حالا بگو نتیجه این پرسیدن های هرسال چیه؟ استرس دادن به آدم

        یا مثلا اگه بفهمند همسر من کارگاهش را جابجا کرده

        چرا جابجا کرده؟ مگه همون جا خوب نبود؟ حالا مگه جقدر گذاشته رو کرایه؟ الان کجا رفته؟ شاگرد هم داره؟

        فکر کن اینا را تازه اگه بابام بپرسه که اخم هاش هم تو همه اصلا یه وضعی خخخخخ

        نکته اش اینجاست که بتونیم با تغییر خودمون همه چیز را خود به خود عوض کنیم

        باز مثال میزنم که باز برای خودم هم یادآوری بشه که من خواستم پس شد

        مثلا:

        همین بابای من خیلی سخت ارتباط محبتی با دخترها برقرار میکنه یکسال خوردی ای هست بدون اینکه بخوام از بابام حتنا توجه ببینم محبت خودم را نشون میدم وقتی میدیدمشون خودم را میکشیدم سمت صورتشون و باهاشون روبوس میکردم فکر نکنی بابام م بویم می‌کرد ها نه فقط من. یک صورتی که خشک ایستاده بود که یادمه مامان وقتی ن س دید این صحنه را میگفت وعه اکبر آقا شماهم بوسش کن منم با اعتماد به نفس میگفتم مهم عشقی که من کردم و رفته رفته جوری شده که الان که نیزسم اگه حواسم نباشه و فقط دست بدم همون بابام صورتش را میاره جلو برای روبوسی و خودشم بوسم میکنه

        یا قبلا خیلی پای حرفای گلایه مامانم از این و اون می‌نشستم و الان سر موضوعاتی بهم ثابت شده ن خیلی وقته با مامان فقط احوال پرسی دارم در صورتی که با اون خواهرهام خصوصا یکیشون بیشتر کلی گلایه و…. دارند که من بی خبرم بعد ذهن نجوا گر میخواست بگه تو کاری نکردی و چدن تلفن خونتون کلا قطعه و مامانت هم اقتصادی هست و با موبایل زیاد حرف نمیزنه برلی همین کوتاه باهات تماس داره بعد خودم بهش جواب دادم ببین بارها مامانم زنگ میزنه و من چون بسته مکالمه دارم خودم قطع میکنم و زنگ میزنم مامانم که تماس از سمت من بیفته پس بهانه ای برای هزینه نبوده

        و خداراشکر میکنم که میبینم استاد که میگند فقط به فکر تغییر خودتون باشید یعنی چه

        جوابم خیلی طولانی شد ولی چیزی بود که میومد تو ذهنم و میگفتم امیدوارم برای هممون سازنده باشه محمد جان

        بهترین هارا برات آرزو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          محمد کرمی گفته:
          مدت عضویت: 1215 روز

          عارفه سلام

          نمیدونم با چه زبونی از خداوند و استاد تشکر کنم بخاطر وجود این سایت که دوستان فوق العاده ای مثل شما رو میشه داخلش داشت ..

          اخه من چقدر باید زحمت میکشیدم تا بتونم این همه دوست رویای و آگاه رو یکجا داشته باشم

          خدایا اگه اینا ثروت نیست پس چیه ..

          سپاشگزارم ازت استاد عزیزم بخاطر این سایت الهی …هر بار که کامنت خوندم هر بار که داستان خلق این سایت به همراه عکسای شما دیدم خواستم راجب داشتن همیچین سایتی و همچین فضایی بیشتر و بیشتر شد ..

          خدایا منم میخوام ‌‌این خواسته رو قلبم گواه میده و اون شوقی که توش در حال جریان ..

          عارفه عزیزم از خداوند برات ثروت سلامتی عمر با عزت میطلبم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            عارفه گفته:
            مدت عضویت: 1202 روز

            سلام مجدد محمد عزیز

            شما داشتی از سر شوق دعا میکردی

            من اینجا با خوندنش از بغض خوشحالی گلوم را گرفته

            محمد عزیز دقیقا همه ی ماهمین حس را اینجا داریم با ابنکه نه صدای هم را می‌شنویم و نه هم را رو در می‌بینیم ولی انگار دنیا دنیا به نزدیک هستیم

            و این هم از قدرت هم فرکانس شدن و اون جیزی که استاد با باور هاشون ساختند

            بماند که جقدر به شخصه دوست دارم بچه های سایت را از نزدیک ببینم ولی هنوز در ندارش قرار نگرفتم متاسفانه

            محمد عزیز برادر بزرگوارم منم برای شما نعمت و برکت سلامتی از خدای شکست ناپذیر مهربان میخوام

            مرسی که با کامنت خوبت منو به وجد آوردی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 811 روز

      بنام خدای مینو سرشت.

      سلام بر عارفه ی دانا و دانشمند

      داشتم کامنتت رو می خوندم در (الگوهای تکرار شونده قسمت 5 ) برگشتم صفحه ی اول نقطه ی آبی شما ظاهر شد .عجب هم زمانی …الله اکبر

      امیدوارم حالتون عالی و متعالی باشه. و بر قرار باشی

      میدونی برای چی گفتم اول ،معنی اسمت میشه دانا ، دانشمند و عارف

      دوم عاشق مباحث استادی ،و خیلی جدی هستی. من تو روابط خیلی البته قبل از آشنایی استاد و بدون آگاهی رو خودم خیلی کار کردم …الان که کامنت مینویسم برای دوستان اگر کمی دقت کنی. همه میگن سید مهربان ویا از کامنتت خیلی انرژی گرفتیم….والبته اعتبارش مال اون الله مهربانه.البته از کوچیکی حرفی و جلسه ای بود دوستان بهم میگفتن بیا و به قول خودشون میگفتن کله گنده ای و می تونی تو جمع صحبت کنی …

      انشاءالله توی عمل هم گنده نتیجه بگیرم بریم سر کامنتت .

      منم اتفاقا از یه سری مسائل فراریم و نمیشه گفت کسی کامله، منم پدرم از اون آدمهای دقیق و میزونه و میگه هر الان باید فلان مشکل حل باشه و به جد پیگیره، مخصوصا روی قول و بد قولی مثل زلزله و بمب منفجر میشه. و اگر یه کاری بهت بگه در دم باید اجرا بشه، واگر نشه در دم اعدامی…خخخخ

      گفتی فرار ذهنی ندارم اول کامنتت و ادامه دادی. ودر آخر کامنتت گفتی پس اینا همش فرار ذهنی بود .کلی خندیدم و انرژی گرفتم.

      آدمهای جدی یا باید باهاش کار نکنی و اگر گفتی بسم الله باید ادامه بدی … و ادامه بدی …

      مرسی ازتون که وقت میزان ی و برامون می نویسی .

      مرسی که هستی …

      فرشته عاشق و بی نظیر

      که چقدر ریز بینی و توی کامنتات و نوشتن اینقدر فوق العاده ای .هر حرفی رو میزنی… میگید استاد فلان دوره و در کدام جلسه اینو گفتن که واقعا جای تحسین داره و نشون میدی چقد مسلط هستی .پس فرشته ی عاشق و جد

      در پناه جان ، جانان پروردگار عالمین باشی.

      سایتون برقرار

      پایان کامنت هامون

      میشه لحظه ی دیدار دوستان.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1202 روز

        سلام مجدد سید عظیم عزیز

        وای که چقدر من عاشق این هم زمانی هام

        مثلا همین بعد ظهرمیخواستم با بابا و اینام جایی برم و من پشتشون تو خیابون بودم و چون اونا آدرس را میدونستند جلو می‌رفتند یه جا کاری داشتند نگه داشتند منم نگه داشتم یه تایمی گذشت و از آینه بغل احساس کردم پشت ماشین خیلی رو به خیابونه و استارت زدم که ماشین را جابجا کنم بابام اومدند و دیگه نیهز به جابجایی نشد

        .

        .

        .

        دقیقا خودم هم از کامنت این جلسه حسابی متحیر شده بودم که هی تو هین نوشتن میومد در صورتی برای نوشتن یکیش دست به نوشتن شده بودم

        و مرسی از نظر لطفتون و تحسین های خوبتون که به آدم انرژی میده

        و ممنون که معنی اسم را در کنار لطفی که داشتید آوردید

        خیلی برام جذاب و ارزشمند بود

        بهترین هارا براتون آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2169 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و یاران همیشه مومن

    بقول سعیده جانِ شهریاری “صدای منو میشنوید از” کشور زیبای تایلند :))

    الان که این فایل استاد رو گوش میکردم فکر کردم خب هیچکدوم ازین موقعیتهایی که استاد مثال زدند، موقعیتی نیست که من بخوام ازش فرار کنم، ولی آیا من از چیزی فراری هستم؟ قطعا یه چیزهایی توی لایه های درونیم هست. یاد موقعیتی افتادم که همین امشب توش قرار گرفتم…

    امروز اینجا، توی تایلند، کنفرانسی مربوط به کارِ من بود و من هم شرکت کرده بودم. خیلی از ایرانیها و چند تا از مشتریهای خارجی با هم قرار گذاشتند که شب بعد از کنفرانس با هم به کلاب برن و بقول خودشون درینک کنند. جدای از بحث درینک که من اهلش نیستم، همیشه بطور ناخوداگاه از حضور توی اینجور جمعها، حتی اگه درینکی در کار نباشه، بعد از تایم نرمال کاری فراری هستم. در حالی که توی بحث کار و حتی شوخی و خنده و ارتباط نرمال توی فضای کنفرانسها بسیار راحتم و همه منو بعنوان یه دختر سر زبون دار برونگرا میشناسن ولی از ارتباط با اقایون خارج از تایم کاری به شدت فراری هستم و حتی وقتی میبینم خانمی همراهیشون میکنه ناخوداگاه تو ذهنم تصویر اون خانم یجورایی بصورت منفی نقش مینده که احتمالا خیلی سلامت رفتاری نداره!

    …..

    امشب همه قرار بود با هم برن کلاب. انقدر که من هیچوقت نرفتم، دیگه دیگران هم ناخوداگاه دعوتم نمیکنند. ازونجایی که همه توی یک هتل که کنفرانس توی سالنش برگزار شد ساکن هستیم وقتی دیدم همه قراره برن کلاب، خوشحال از عدم حضورِ چشمهای مزاحم، ساعت 9 شب رفتم تا از استخر هتل استفاده کنم ولی تا بیکینی پوشیدم و رفتم توی آب، 10-15 نفر از آقایونی که تو این فیلد همه منو‌ میشناسن، وارد استخر شدند :)))

    انگار که مورد تجاوز دست جمعی قرار گرفته باشم، فقط دنبال یه سوراخ میگشتم که در برم! اونا هم نامردی نکردند دو تا چشم داشتند 4 تا دیگه هم قرض کردند همگی زل زدند بهم! :))

    با عجله لباس پوشیدم و در رفتم و به اتاقم پناه بردم! اول فکر کردم خب این نرماله که یه خانم خوشش نیاد با بیکینی دیده بشه. اما بعد دیدم نه من مشکلی با دیده شدن توسط افراد ناآشنا ندارم. اما از دیده شدن توسط آشناها و بخصوص آقایون آشنا به شدت فراریم و درون خودم از قضاوت شدن و اینکه اقایونی که باهاشون در تماسم راجع بهم فکر بدی داشته باشند واهمه دارم. یعنی در حقیقت همون ریشه قدیمی… از حرف مردم و قضاوت شدن در مورد سلامت رفتاریم فراری هستم… هرچند که باز هم بنظرم لزومی نداره خارج از تایم کاری باهاشون وقت بگذرونم و در فرکانسی نیستم که کلا شب نشینی با دیگران برام جذابیتی داشته باشه و خلوت خودم رو ترجیح میدم، اما در عین حال حداقل وقتی اتفاقی با افراد در جایی روبرو میشم نباید دچار احساس منفی بشم و باید بپذیرم‌ که چه اهمیتی داره دیگران چه فکر و قضاوتی میکنند وقتی من خودم رو میشناسم و به سلامتم مطمئنم؟

    کامنتهای دوستای عزیزم رو خوندم و واقعا لذت بردم از اینکه باگهایی رو پیدا و رفع میکنیم. به خدا میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 94 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1974 روز

      سلام شهرزاد عزیز

      وقتی کامنت شما رو خوندم ، یه چیزایی به صورت مبهم تو ذهنم نقش بست.

      و در واقع جواب سوال خودم هم بود.

      اول سعی میکنم مساله خودمو توضیح بدم تا متوجه منظورم بشید.

      من امروز برای پاسخ به جواب سوالهای استاد فهمیدم که از آدم های ثروتمند، قدرتمند و با نفوذ و صاحب مناسب میترسم

      یعنی همیشه برام سوال بود منی که انقدر تو کارم تخصص دارم انقدر تو کارم حرفه ای هستم چرا تا حالا حتی یک‌مشتری شاخص نداشتم؟

      چرا همه آدمهایی که مشتری من بودن ادماای خیلی معمولی بودن که همشون هم خیلی ایراد گیر و غرغرو بودن.

      امروز فهمیدم من خودم با باورهام این نیم ادماا رو جذب میکنم و دقیقا آدمهای ثروتمند و … رو دفع.

      از ظهر دارم به این موضوع فکر میکنم آیا تجربه ی شخصی دارم که باعث شده از ادماای ثروتمند و قدرتمند بترسم که مثلا نکنه برام مشکلی ایجاد کنن یا دردسری برام درست کنند؟

      هر چی فکر کردم دیدم نه والا.

      فهمیدم این هم باز برمیگرده به مذهب ، که تو کامنتهای قبلم توضیح دادم که چقدر آدم مذهبی بودم در گذشته.

      مساله اینجاست که باز رسیدم به حرفهای خانم شایسته عزیز در جلسه دوم دوره حل مساعل زندگی.

      یعنی نکنه یه سری دلایل برای یه کاری در گذشته وجود داشته که الان دیگه اون دلایل نیست اما تو هنوز داری به همون شکل رفتار میکنی؟

      دیدم بللللله کاملترین درسته

      من هنوز دارم طبق نگاه رایج مذهب به مقوله پول و ثروت و ثروتمندان به این ماجرا نگاه میکنم.

      یعتی ثروتمندان ادماای کثیف ادماای خبیث آدمایی که تو ترجمه قرآن بهشون طاغوت گفته میشه آدمایی که خون مردمو تو شیشه میکنن و از هیچ گونه رزالتی هم چشم پوشی نمی‌کنند.

      و باز دوباره یاد حرف خودم افتادم که درسته ظاهر زندگی من تغییر کرده و فکر می‌کنم من ثروتمندان رو دوست دارم اما در لایه های پنهان ذهنم هنوز دارم به همون چشم کثیف به ثروتمندان نگاه میکنم.

      همون نگاه رایج مذهبیون به ثروت.

      فکر میکنم متوجه منظور من شده باشید.

      شاید شما ظاهر زندگیتون به روز شده شاید سفرهای متعددی رفتید شاید جسارت پیدا کردید بیکینی بپوشید اما هنوز طبق نگاه رایج ، زنی که بیکینی بپوشه یا با دوستان غیر هم جنس تو جلسات غیر کاری حضور پیدا کنه رو زنی ناپاک و فاسد میدونید ،

      چون خودتون این نگاه رو دارید می‌ترسید تو این شرایط قرار بگیرید و دیگران همین فکرو راجع به شما بکنند.

      باز یاد یک ترمزی افتادم که چند روز پیش تو خودم کشف کردم،

      یه نگاهی تو جامعه ما وجود داره ، اینه که :

      هر کی ظالمه ، سالمه .

      حالا شاید تو شهر من اینو میگن و بقیه نشنیده باشن.

      یعنی هر کی آدم بدیه در حق بقیه ظلم میکنه ته داستان حالش خوبه و سرپاست . و احتمالا بقیه رو له گرده که تونسته خودشو سرپا نگه داره.

      خیلی راجع بهش فکر کردم ،

      از خودم پرسیدم ظالم از نگاه کی؟

      آیا تعریف ظلم از نگاه مردم یا تعریف ظلم از نگاه خدا؟؟؟؟

      اکه شما برای خودت ارزش قاعل باشی از نگاه مردم ظالمی ، چون خودتو فدای بقیه نکردی ، چون از خودت نگذشتی بخاطر بقیه ، و طبق قانون کسی که برای خودش ارزش قاعل باشه حالش خوبه و اتفاقات خوبو تجربه میکنه ، آما از نگاه مردم اینه که چون ظالمه سالمه.

      اگر بخای سبک شخصی خودتو داشته باشی آدم بدی هستی اگر طبق نظر بقیه به ساز هر کدومشون یه طور برقصی آدم خوبی هستی ،

      اگر برای خودت اهنیت قاعل باشی و تنرکزتو بزاری رو حل مساعل خودت آدم بدی هستی اگر از زندگی خودت بزنی که مشکلات بقیه رو حل کنی آدم خوبی میشی.

      و هزاااار تت‌ دلیل دیگه.

      بنظرم ما باید از خودمون بپرسیم از نگاه کی داریم خودمونو قضاوت میکنیم؟

      از نگاه مردم ، جامعه ، فرهنگ ، دین مذهب ؟؟؟؟؟

      یا از نگاه خدا؟

      آیا خدا میگه خانومی که بیکینی پوشیده فاسده؟ یا مردم کشور ما اینو میگن ، تازه نگاهشون به خدا هم نسبت میدن.

      خدا تو قران میگه من نمیبخشم کسایی که دروغهای خودشونو به من نسبت میدن.

      مثلا من باید به خودم یادآوری کنم آیا سلیمان ، یوسف و …. که پیامبران خدا بودند آدمهای بد و ظالم و سفاکی بودن ؟ آیا به کسی آسیب زدن؟

      آیا این طرز نگاه من به خاطر نگاه رایج مردم مذهبی نسیت به پول نیست؟

      چون دقیقا حرفهای خدا نقطه مقابل نظر و نگاه مردم و علی الخصوص مذهبیون.

      براتون بهترینهارو آرزو میکنم شهرزاد زیبا.

      در پناه حق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1338 روز

      سلام شهرزاد عزیز و نازنین

      چقدر خوشحال میشم که کامنت میذارین

      و چقدر چیز ازتون یاد میگرم

      اینکه توی اون کاری که هستم لذت ببرم ازش که واقعاً هم من از صبح تا شب کار من نمیکنم در اصل عشق میکنم حال میکنم

      شهرزاد جان شما میتونید این رو درک کنید که چقدر حس خوب و الهی هستش که کاری رو انجام میدی که واقعاً دوستش داری

      یا ازتون شجاعت عملی کردن یکسری تصمیات زندگیم رو یاد میگیرم

      از اینکه شما بخوای سبک شخصی خودت رو داشته باشی خیلی عالیه و فکر نکن که چون شما دوست نداری مثلاً به کلاب بری ولی دوستانتان میرن این یک ایرادی در شماست

      نه اصلاً اینطور نیست

      به نظر من این سبک زندگی شما میتونه باشه

      یه مثال میزنم

      یه زن و شوهر هستن توی یوتیوب هر دو سه روز یکبار یک ویدئو از خودشون میذارن که رفتن یک کشوری و جاهای زیبای اون کشور و میرن می بینن و فیلم می‌گیرند و میذارن توی یوتیوب

      جالبه بدونی که این زن و شوهر از سال تقریباً 2016 تا الان مدام توی سفر از این کشور به اون کشور هستن و حتی یکبار هم تو این سال ها به خونشون بر نگشتن!

      حالا اگر یک کسی اینو بشنوه میگه این چه زندگیه هست! این نشد زندگی که ولی این سبک زندگی و شخصی اوناست

      اونا اینجوری دوست دارند زندگی کنند دوست دارند همش توی سفر زندگی کنند

      اینو میخوام بگم هیچ اشکالی نداره به نظرم اگر مثلاً از توی جمعی که بهت حس خوبی نمیده یا با اون مکان و اون جمع از لحاظ فرکانسی هماهنگ نیستی حضور داشته باشی

      من یادمه قبل از اینکه به این مسیر هدایت بشم

      حدود سه چهار باری چند تا همکارمون میومدن قرار میذاشتن که مثلاً خونه یکی جمع بشن خلاصه اون شب رو به خودشون خوش بگذرانند

      و به من میگفتن و من هم نه نمیگفتم

      میگفتم باشه میام

      ولی هر بار که واقعاً خدا خودش میدونه من توی اون مهمونی میرفتم حالم بد می‌شد

      به معنای واقعی کلمه حالم بد می‌شد

      که بعدش دیگه جهان خودش کاری کرد من از اون محیط دور بشم

      میدونی قرار نیست قرار نیست به زور خودم رو هماهنگ کنم با محیط و آدم هایی که با من هم فرکانس نیستند چون اگر اینکارو کنم خودم اذیت میشم

      اونا تو یک دنیای دیگه اند

      منم توی دنیای خودم

      و از طرفی ، روی این مورد من خودم خیلی ضعف دارم و احساس میکنم که خیلی باید روی اهمیت نداشتن حرف مردم کار کنم

      مثلاً یه نمونه بارز این داستان همین یک ساعت پیش برام پیش آمد

      یک ساعت پیش مادرم به من گفت آشغالی رو ببرم بیرون و من قبول نکردم بخاطر اینکه من گفتم شلوارک پامه و ممکنه یکی ببینه زشت باشه !!!

      الان که کامنت شما رو خوندم یه لحظه به خودم امدم

      گفتم عه راست میگه منم توی ذهنم نگاه دیگران برام انگار مهمه

      در حالی که بردارم هم شلوارک پاش بود ولی اون برد بدون اینکه براش مهم باشه که کی چی میخواد بگه

      آخه شلوارک چیه که من فکر کنم که آدم های توی خیابان من و با شلوارک نبینن

      والا ما همین دو سه هفته پیش بعد از اینکه از هتل اسپیناس پلاس امدیم بیرون چند کوچه اون ورتر رفتیم دیدم یه پسره با شورتک از ماشین پیاده شد :))))

      باورت میشه !!

      بعداً من توی ذهنم این بود که کسی منو با شلوارک نبینه و واقعاً در مورد بعضی از موضوعاتی که اصن اهمیتی هم نداره از حرف و نگاه مردم فراری ام

      واقعا ازت ممنونم که در مورد چیزهایی همیشه کامنت می‌نویسین که دارین خودتون تجربه اش میکنید

      تایلند فوق العاده ست اصن یه تیکه بهشت خدا روی زمینه

      چقدر خوب شد اینم گفتین که یاد زیبایی های دیوانه کننده اش بیوفتم

      دوستتون دارم

      راستی عکستون فوق العاده ست

      خیلی وقت بود میخواستم براتون کامنت بذارم ولی خب باهاتون توی فرکانستون نبودم

      خداروشکر که الان فرصتی فراهم شد که براتون کامنت بنویسم

      در پناه الله یکتا باشید که اون بهترینه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 811 روز

      بنام الله مهربان

      سلام بر خانم بیک مراد امیدوارم حالتون عالی و متعالی باشه.

      کامنت شما رو خوندم و نکات خوبی رو اشاره کردید. و بسیار آموزنده بود .و خیلی لذت بردم. و حرکت شما و رفتار شما رو تحسین میکنم…

      من قبل از اینکه با این مباحث آشنا بشم فک میکردم آگه یه نفر یه کمی موی سرش بیرون باشه یا لباس کوتاهی پوشیده ، هزار تا فکر بد میکردم…

      ولی وقتی نزدیک میشدی و از طرف شناخت پیدا میکردم نه بابا اینحوریم نیست و قلب مهربان و پاکی داره و چه ارتباطی داره و وصل هستش…

      به نظر من بعضی وقتها منم که مرد هستم احساس راحتی نمیکنم و فراری میشم . تو یک سری از جمع ها ، (غیبت ، یا جایی که طرف حرف مفید نمیزنه و مغزت منحرف میشه و …. )

      و مغزت شروع میکنه آلارم میزنه و میگه جای شما نیست …

      و درآخر هم صداقت و درستی ، توی کامنت شما کاملا مشخص بود و مجددا جای تحسین داشت.

      انشاءالله سلامتی وثروت رفیق همیشگیت بشن .

      بهترین ها رو براتون از خدا وند منان خواهانم.

      امضای خداوند پای تک تک آرزوهات… فرشته ی دانا شهرزاد عزیز …

      مرسی از این کامنت پر از آگاهی …

      انشاءالله معمار زندگیت باشی…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      نسرين خالقي گفته:
      مدت عضویت: 1296 روز

      سلام شهرزاد زیبا رو،

      چه نکته زیبا و خوبی را گفتید ، من هم همین مشکل را دارم و اتفاقا چند وقت پیش با خودم فکر می کردم من هر جوری که مناسب اون موقعیت باشه لباس می پوشم ، مثلا کنار ساحل خیلی راحت لباس می پوشم ولی اگر همون جا یک نفر اشنا یا دوستی ببینم انگار چه خطای بزرگی کردم ،یا همین مورد که شما گفتید تو اب رفتن کنار غریبه ها خیلی راحته ولی اگر یک اشنا بیاد دست و پام بهم گره می خوره ، که این نشان می ده هنوز نظر جمع برام اهمیت داره هنوز اون ته ته ها یک چیزای دیگه هست مثلا گاهی من خودم خودم نیستم و دارم جلوی اشنا ها تظاهر می کنم . باز هم از شما ممنون برای کامنت های زیبا تون .

      و شما را بسیار تحسین می کنم بابًت همه موفقیت ها ، جسارت ها و قدم ها و تصمیمات بزرگتون .

      انشالله همواره رو به بالا و رو به مدار ثروت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 984 روز

      سلام خانم شهرزاد عزیز از خواندن پیام عالیتون هدایت شدم به پروفایلتون عجب داستان تاثیر گذاری داشت هدایتتون به این راه این قسمت که :

      مگر ما از جهان چه می خواهیم که در خداییِ خدا یافت نمی شود؟… جداً مگر ما چی میخوایم؟ چرا وقتی یه دوستی کسی بهمون قول میده کاری رو برامون انجام بده روش حساب میکنیم؟ ولی رو خدایی که کل جهانیان رو آفریده حساب نمیکنیم؟…”

      شما میگفتید و با هر کلمه قلب من دگرگون تر میشد

      منم دگرگون شدم که در اون شرایط خدا چطور دل شما رو نرم کرد…

      سپاس از شما که نوشتید هم در پاسخ سوال استاد ترس از قضاوت را هم در پروفایلتون داستان هدایتتان را

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      راضیه گفته:
      مدت عضویت: 654 روز

      سلام ب شهرزاد عزیز

      نشانه امروزم…

      امروز هدایت شدم ب این جلسه از درس های توحیدی استاد و داشتم کامنت ها رو میخوندم. کامنت شما رو هم خوندم.

      من فکر میکنم یکی از عوامل موفق بودن شما همین اخلاقتون بوده ک از دورهمی های خارج از فضای کاری دوری میکردید.

      این نظر بندس…

      شاید بقیه مخالف باشن…

      ولی فکر میکنم دنیای بیزینس وقتی موفق میشه و یکی مثل شهرزداد جان میتونه اینقدر توش پیشرفت کنه ک از بعضی ورودی های شک برانگیز جلو گیری کنه.

      همین راهی ک شما تا حالا رفتین…

      تحسین میکنم این اخلاق سفت و جدی بودنتون رو چون فکر میکنم برای انسان چه زن چه مرد خیلی خوبه و باعث دور شدن از حاشیه و رفتن ب سوی هدف های بهتر و بهتر میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    «وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْعَىٰ قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ» «اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ»

    ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺗﺮﻳﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﺮﺩﻱ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺁﻣﺪ، ﮔﻔﺖ : ﺍﻱ ﻗﻮم ﻣﻦ ! ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻥ [ ﺧﺪﺍ ] ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ؛ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ هدایت ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ.(سوره یٰس آیات 20,21)

    عرض سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرانقدر و همینطور دوستان نازنینم.

    طی روزهایی که بر من گذشت در مورد موضوعات مختلف نشانه ها و هدایت های الهی و آیاتی از قرآن رو دریافت کردم، و کامنتهای توحیدی خوندم و باورهای توحیدی دریافت کردم. یه وقتایی هم اونقدر اشک‌ میریختم که حس میکردم دارم ضعف میکنم.

    از آدمهایی که دستان خداوند شدن، بهترین وجه خودشون رو بهم ارائه دادن. همکارانی که تا چند وقت پیش باهاشون مشکل داشتم به طرز عجیبی باهام مهربون شدن، باهام قشنگ حرف میزنن، بهترین وجه شخصیت شون رو بهم ارائه میدن. با اینکه من همیشه بقول حافظ «زاهد خلوت نشین» آتش‌نشانی هستم و باهاشون گفتگو نمیکنم، و به تعبیر قرآن بشدت «از سخنان لغو اعراض میکنم» ولی وقتی بهم میرسن مودب میشن، با شخصیت میشن، آروم حرف میزنن، حرف و شوخی رکیک نمیکنن. دیگه دارن کم کم برام دوست داشتنی میشن، دیگه سرزنششون نمیکنم، میگم اینها بندگان ارزشمند خداوند هستن که متأسفانه اطلاعات کافی بهشون نرسیده، اگه خداوند بخواد هدایتشون کنه هدایتشون می‌کنه. از چرخ زندگی بگم به راحتی میچرخه….

    یا نه …

    از حمیدی بگم که هر اتفاقی می‌افته میگه این برام یه خیری داره ، قراره بهم چیزی یاد بده. حمیدی که میگه مسائل میاد و میره ولی من ادامه دارم، خدایا من کلاً هیچی نیستم همه تویی. منی که تا چند وقت پیش با هر مسئله ای بشدت آشفته و خشمگین میشدم. الان تا چیزی میشه میگه خدایا من تسلیمم، خودت هدایتم کن. دیگه چندان حوصله آهنگ گوش دادن هم ندارم. فقط قرآن گوش میدم یا دعای افتتاح یا فایلهای استاد عباس منش.

    (خودافشایی ؛ شاید اگه بهتون بگم این حمید امیری تا الان بالای 7-8-10 تا گوشی و دو تا تبلت خورد کرده توی عصبانیت باورتون نشه. آره آره همین حمید گوگولی مگولی که کامنت می‌نویسه و از خدا و از قرآن میگه، از حافظ میگه در گذشته نه چندان دور اینجوری بوده)

    «الحمدُ للهِ الذی اَذهَب عنا الحَزَن»

    اگه بقیه چند ساعت یا چند روز یا چند هفته از دستم اذیت میشدن و عذاب میکشیدن ، خودم 32-33 سال از دست خودم عذاب کشیدم. خودمو تحمل کردم، به خودم ظلم کردم. این 2-3 سال اخیر شرایطم شروع کرد به آرامتر شدن.

    الان یه وقتایی هست دلم میخواد داد بزنم خدایا من عاشششششششقتم.

    یه وقتایی حس میکنم جسمم چقدر سنگینه، دلم میخواد پرواز کنم و این جسمم رو جا بذارم. دلم میخواد برگردم پیش خداوند. یه وقتایی هم کلی ازش درخواست و اصرار میکنم ولی وقتی موافقت نمیشه میگم برم ببینم ماموریتم چیه. یه وقتایی اونقدر گیج میشم که نمیدونم اینجا کجاست و من کی ام؟ حواسم نیست چند دقیقه است که غرق افکارم؟

    «چند روز پیش بود داشتم آیت الکرسی صوتی رو گوش میدادم، عظمت و گرانقدر بودن کلمات رو احساس میکردم ولی نمیتونستم به عمق موضوع نگاه کنم. انگار شب بود و تاریکی و من کنار اقیانوسی عظیم بودم ، صدای امواجی رو می‌شنیدم بسیار سهمگین و بزرگ ولی چون تاریک بود عظمت اقیانوس رو نمیدیدم، این تاریکی، تاریکیِ وجود خودم بود، درحالی که خداوندِ نورٌ علی نور، سرپرست اهل ایمانه و وعده هدایت به نور داده. در اعماق این اقیانوس گنجینه های عظیمی وجود داشت و من میتونستم احساسشون کنم، دُر و مروارید های ارزشمند داشت، و نعمات و ثروت‌های بینهایت ، ولی من در گوشه ای از ساحل در تاریکی وجود خودم بودم و فقط صدای امواج رو می‌شنیدم.

    پرحرفی رو کوتاه کنم و برم سراغ تمرین.

    سوال: چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟؟

    از قالب سوال مشخصه که موضوع موقعیت هایی هست که منفعت هایی داره و من ازشون دوری میکنم.

    در گذشته یادم میاد بشدت از صحبت کردن جلوی جمع می‌ترسیدم. یعنی یه ترسی در حد وحشت و کابوس… چند بار تا حالا جلوی جمع های بالای صد نفر توی یه آمفی تئاتر ایستادم و آموزش برگذار کردم.

    در گذشته یادم میاد به شدت از صحبت کردن با افراد جدید می‌ترسیدم ، الان با اینکه خودم بشدت تأکید دارم درونگرا هستم ولی همسرم بارها بهم گفته حمید تو چقدر خوب با آدمها ارتباط برقرار میکنی، تو رفتی مثلا فقط یه آب معدنی بخری و بیای ، چی‌ می‌گفتین با این آقایون و می‌خندیدین؟؟

    در گذشته از رفتن به مکانهای جدید بشدت اعراض میکردم. ولی الان خیلی راحت این کارو میکنم.

    شرایطی که هنوز بشدت ازشون میترسم،اینه که از رفتن به فروشگاه ها ، مغازه ها ، رستورانها ، و در کل مکانهای گرون قیمت و لاکچری … بشدت مقاومت دارم.

    از رفتن توی مهمونی ها و دور همی ها و رفتن به مجالس عروسی بشششششدددددددتتتتت مقاومت دارم (اینجوری نوشتم که شدتش رو به تصویر بکشم) هنوز نسبت به رفتن خونه اقوام و فامیل مقاومت نشون میدم ولی خیلی بهتر از قبل شدم.

    از مواجه شدن با یه سری اپلیکیشن های جدید، پیام رسانها، محیط های مجازی و بازارهای مالی و ارز دیجیتال و بورس و سهام و سرمایه گذاری که زیاد میبینم بقیه در موردش حرف میزنن، مقاومت دارم و تقریباً هیچی ازش نمیدونم.

    با اینکه توی ایستگاه آتش‌نشانی توی باشگاه بدنسازی و تمرین ورزشی دارم ولی با رفتن توی باشگاه های بدنسازی توی سطح شهر هنوز مقاومت زیادی دارم (از بس آقایون داداشا هم اشتباه میزنن هم توی ژست هستن … )

    یه چیزی دیگه هم که ازش فراری هستم ، تبعیت کردن از مسیر عامه مردمه. وقتی هر از گاهی مردم در مورد یه موضوعی هیجان زده میشن و یه سمتی میرن، من میگم اینها الان هیجان زده ان، من باید مخالفشون برم، حتی اگر سود و منفعت داشته باشه.

    اینا چیزایی بود که در مورد خودم به ذهنم رسید.

    ازتون ممنونم استاد عباس منش عزیز.

    ازتون متشکرم استاد شایسته بزرگوار.

    از همه دوستان نازنینم که همیشه بهم لطف و محبت دارن هم ممنونم(دوستتون دارم خانواده نازنینم)

    در پناه هدایت‌های جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین انسانها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 108 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1338 روز

      سلام حمید جان

      خیلی حال میکنم از خاطرات قشنگی که از خودت مینویسی

      اول اینکه واقعاً اطلاعاتی که در مورد تقریباً هر چیزی که آدم میتونه فکرش رو کنه رو تو میری از اینترنت در میاری واقعاً لذت میبرم

      از طرفی همین که خودت میگی و کلی هم با طنز و شوخی هست واقعاً لذت میبرم

      باورت نمیشه حمید جان بعضی موقع ها صدای خنده ی مامانم رو میشنوم که میگه حمید فلان چیز رو توی کامنتش نوشته ولی چون با طنز و شوخی هست بابت همین فقط میخنده

      از کامنت هایی که از خودت و تجربه های کاریت مینویسی رو خیلی دوست دارم

      اینکه مثلاً سال ها توی آتش‌نشانی کار کردی و دیگه استاد این کار شدی در حدی که گفتی شما رو به عنوان مدرس این رشته بردن جلوی کسای دیگه تا بهشون آموزش میدی

      این خودش نشون میده واقعاً برای هر کاری که توش هستی اگر میخواهی بهترین باشی باید مهارت هات توی اون کار بالا باشه

      از اینکه در مورد گفتگوهات با خودت و خداوند می نویسی رو خیلی دوست دارم

      چند تا کامنت قبل که نوشته بودی یک مورچه اگر اشتباه نکنم روی دستت داشت راه میرفتم تو باهاش داشتی صحبت میکردی

      دوست داشتم برات کامنت بنویسم که حضرت سلیمان هم با مورچه ها و حیوانات صحبت می‌کرد نه بخاطر اینکه دیوانه ست ، بخاطر اینکه خدارو توی اون موجودات میدید ، تو هم همینطور

      خداروشکر که الان آرامشت رو بدست آوردی حمید عزیزم

      خیلی وقت بود برات کامنتی ننوشته بودم

      دوست داشتم برات بنویسم

      ساعت یک شب شد

      باورت نمیشه از دیروز تا الان هوای تهران توی شب بهشتی شده از بس که خنک شده

      دوستت دارم

      خیلی مردی

      همیشه مشتی باشی با دوستات تو کشتی باشی :)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود فراوان به شما حسن جان ، الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی عالی باشه. از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون. ممنونم که زمان گذاشتین و برام پاسخ نوشتی حسن جان.

        خوشحالم که کامنتم رو دوست داشتی ، و امیدوارم از اینکه لابلاش دیوونه بازی هم درمیارم باعث خنده شما شده باشه.

        حقیقتشو بخوای من سر کلاسهایی هم که قراره صحبت کنم با شوخی و خنده بیشتر وقت کلاس رو پر میکنم تا حضار متوجه اطلاعات بسیار کم من نشن. بندگان خدا از بس من زیاد حرف میزنم براشون فکر میکنن من خیلی بلدم.

        از دعای خیرت خیلی ممنونم. خیلی لذت بردم از کامنتت. واقعاً چه مثال قشنگی برام زدین از حضرت سلیمان نبی. و چقدر با نظر تون موافقم. اینکه قدرت خلقت خداوند رو در ذره ذره عالم هستی میشه مشاهده کرد به شرط اینکه ما مدارمون رو توحیدی کنیم.

        از شما خیلی ممنونم حسن عزیزم. الهی که در پناه هدایت‌های نورانی رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین انسانها.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1051 روز

      بنام خدای مهربونم

      سلام به روی ماهت حمید جان

      یعنی خوندنِ کامنت شما یکی از کارهایی که احساسِ من و خوب‌تر میکنه

      خداروشکر

      چقدر عکست خوبه با اون پرچم امریکا

      قشنگ در صراط المستقیم هستی شما

      واقعا این سایت قطعه ایی از بهشته

      سرشار از آگاهی سرشار ا. حال و احساس ِخوب سرشار از آدم‌های ناب

      خدایا شکرت

      خدایا سپاسگزارم که اهل ‌ِ بهشتم

      الهی به عظمت و بزرگی رب العالمین سعادتمند و ثروتمند شی در دنیا و آخرت حمیدِ دوست داشتنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود به شما خانم مرادی گرانقدر، الهی صد هزار مرتبه شکر ، الهی که حال دلتون همیشه همیشه عالی و شاد و مثبت و توحیدی باشه. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.

        منو ببخشید با تأخیر جواب میدم. یه کمی تنبلی کردم یه کمی هم کار داشتم ولی یه کمی زیاد هم خوابیدم (مقداری ایموجی خنده) این روزها پاندای درونم بشدت فعاله نمیدونم چرا. حالا چرا پاندای درون بخاطر اینکه این بزرگوار همیشه خدا تنبل و خسته است، یه وقتایی روی درخت خوابش می‌بره از بالا می‌افته پایین.

        از شوخی های کودک درونم که بگذریم …

        چقدر تحسینتون میکنم بابت اینکه اینقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید، و این محصول شگفت انگیز رو هم تهیه کردین. درود به شما. وقتی دیدم عکس پروفایلتون رو عوض کردین ( و ضمن تحسین زیبایی تون) پروفایلتون رو باز کردم و داستان هدایت تون رو خوندم چقددددددر لذت بردم. چقدر بققول استاد لیزر فوکوس روی آموزشها کار کردین. این چنین تعهدی واقعاً مثال زدنیه. نکته جالبش اینکه مدت حضور شما هنوز یکسال نشده و اینقدر پیشرفت داشتین. واقعاً تحسینتون میکنم. شما براحتی بیشتر دوره ها رو تهیه کردین. و این نیست فقط بخاطر تعهد شما. و قطعاً نتایج طلایی در انتظار شما خواهد بود.

        خیلی ممنونم از لطف شما. الهی که در پناه هدایت‌های رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید و بینهایت نعمت و ثروت دریافت کنید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1941 روز

      سلام برادر عزیزم

      واااای حمید یکبار دیگه برگرد و کامنت خودت رو بخون

      خیلی بهت کمک می‌کنه

      من که لذت بردم از خواندن این کامنت زیبا

      راست میگی یک وقتهای نابی هست که دوست داری بری جای خودش فقط دوست داری از این جهان جدا بشی از جسم خودت رها بشی و برسی به مغبودت خیلی وقت ها من هم این حس رو داشتم و عجب احساس وصف نشدنی ای هست میفهممت رفیق

      و نمی‌دونم چطور بهت تبریک بگم بابت این تغییر شخصیتی بزرگی که انجام دادی

      آفرین پسر

      آفرین رفیق

      من هم خیلی این ترس ها رو داشتم و فرار ها رو داشتم اما واقعا جز یک مورد که توی کامنتمو نوشتم واقعا دیگه فراری از چیزی نیستم با حداقل الان چیزی به ذهنم نمی‌رسه این هم از زمان خریدن دوره عزت نفس برام پیش اومد و بهتر شدم و الان میفهمم این شده جزو زندگیم خداروشکر

      حمید عزیزم برات بهترین ها رو می‌خوام از خدا موفق و شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود به جواد عزیزم ( داش جواد خودم) بقول بوشهری‌ها: کُکا دورت گشتماااا …

        الهی که حال دلت عالی و توحیدی و زیبا و مثبت باشه. لبت خندون باشه و دلت امیدوار به رحمت پروردگار، و جریان بینهایت نعماتش در زندگیت جاری باشه.

        از کامنت پر مهر و ارزشمندت ممنونم. وقتی نوشتی یبار دیگه کامنت خودتو بخون واقعاً کنجکاو شدم و یبار دیگه خوندمش. حقیقتش یه جاهاییش تعجب میکردم اینا رو من نوشتم. یه جاهایی هم میگفتم کاش بهتر نوشته بودم. کامنت بینظیر خودت رو هم خوندم و کلی لذت بردم ازش و به لطف الهی یکی از برترین امتیازات بودی. تحسینت میکنم.

        از دعای خیرت ممنونم، واقعاً لطف کردی و برام پاسخ نوشتی.

        خیلی دوستت دارم جواد عزیزم.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      سلام حمید عزیز دوست ارزشمندم

      خداروشکر که امشب به کامنت بی نظیرت هدایت شدم

      چقدر با کلمه به کلمه کامنتت تحسینت کردم احسنت احسنت بهت تبریک میگم با تمام وجودم بخاطر اینهمه تغییرات وحرکت در مسیر مستقیم

      یه وقتایی هست دلم میخواد داد بزنم خدایا من عاشششششششقتم.

      وای که چقدر این حس بی نظیره هر شب با تمام وجودم با اشک فریاد میزنم خدایا عاشقتم بعضی شبها همسرم متوجه میشه میگه چرا گریه کردی میگم

      صحبت با معبودم که اشک شوقم رو درآورده

      حمید عزیز بی نهایت ازت سپاسگزارم که باعث شدی این حس ناب را تجربه کنم

      سپاسگزاروجودت هستم

      درپناه رب العالمین شاد،سلامت وثروتمند وسعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود به شما خانم زارع گرانقدر.

        ازتون ممنونم بخاطر کامنت ارزشمند تون. بسیار بسیار تحسین تون میکنم بخاطر این تعهد تون برای فعالیت در سایت و اینکه این محصول ارزشمند رو تهیه کردین و دارید ازش لذت میبرید و زندگی تون رو می‌سازید و اتفاقات عالی برای خودتون خلق میکنید. و همینطور همسر گرانقدر تون رو تحسین میکنم که اینقدر حساسه و بلافاصله متوجه گریه کردن شما میشه. باور کنید این مردها خیلی کم پیدا میشن که کوچکترین تغییر احساسات همسرشون رو متوجه بشن.

        یادتونه استاد عباس منش توی بعضی از فایلها شرایطشون توی بندرعباس رو تعریف میکنن، «توی اون گرما و شرجی بندرعباس راه میرفتم و تجسم میکردم و اشک‌ شوق میریختم و حالم خوب بود» حکایت این روزهای منه.

        گرمای بالای 42 درجه عسلویه و رطوبت و شرجی بالا نشستم توی فضای بیرون و دارم کامنت مینویسم. هندزفری گذاشتم و همزمان دارم دعای افتتاح گوش میدم، و ذهنم اون جملات حمد و ستایش و توحید رو داره مرور میکنه، و خودمو از بچه های ایستگاه ایزوله کردم. حالم خوبه ، مشتاق پروردگارم هستم.

        «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى یُجِیبُنِى حِینَ أُنادِیهِ، وَیَسْتُرُ عَلَىَّ کُلَّ عَوْرَهٍ وَأَنَا أَعْصِیهِ، وَیُعَظِّمُ النِّعْمَهَ عَلَىَّ فَلَا أُجازِیهِ، فَکَمْ مِنْ مَوْهِبَهٍ هَنِیئَهٍ قَدْ أَعْطانِى، وَعَظِیمَهٍ مَخُوفَهٍ قَدْ کَفانِى، وَبَهْجَهٍ مُونِقَهٍ قَدْ أَرانِى»

        باورتون میشه بچه های ما یه وقتایی فوتبال دستی بازی میکنن، بعد سر یه فوتبال دستی طرف سه جوری عصبانی و برافروخته میشه و به بقیه توهین میکنه، میگم خدایا من اینقدر کنترل ذهن میکنم میگم خدایا منو از وزنه های شرک‌ رها کن و بهم بال توحید بده. بعد اینها با دست خودشون سر یه چیز الکی اینجوری فرکانس منفی میدن به جهان هستی.

        فرض کنید طرف یه اتفاق منفی براش بیافته بعد ببینه ریشه اش توی اون فرکانسی بوده که موقع فوتبال دستی بازی کردن ارسال کرده.

        حالا کاری که من انجام میدم اینه، میرم توی باشگاه بدنسازی ایستگاه، تمرین میکنم هر از گاهی میام جلوی آینه بخاطر نتایج و سلامتی و جسمم که داره تغییر می‌کنه خدا رو شکر میکنم.

        چیزی که دارن هاردی با کتاب اثر مرکب نتونست بهم یاد بده، استاد سیدحسین عباس منش با مبحث توحید در من عملی نهادینه کرد.

        باز این حمید شروع کرد به پر حرفی …

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین انسانها.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فرزانه گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      سلام آقا حمید

      خوندن کامنت شما خیلی حس خوبی داشت ، وقتی از تجربه تون گفتین و احساس این روزهاتون

      اونجایی ک گفتین

      پرحرفی رو کوتاه کنم و برم سراغ تمرین

      من واقعا دوست داشتم بیشتر می شنیدم

      چون غرق شدم در متن شما

      شاید من هنوز ب اون مدار نرسیدم ک اون حس رو خودم تجربه کنم

      ولی وقتی داشتم میخوندم اشکهام جاری شد و دوست دارم من هم ب این احساس برسم

      ممنون دوست عزیز

      براتون بهترینها رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود به شما رها عزیز . امیدوارم که در پناه رب العالمین همواره شاد و متنعم باشید، ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.

        ببینید «همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم» این جمله رو هزاران بار استاد عباس منش توی فایلها گفتن. اگر من امروز نتایج استاد عباس منش رو ندارم به این معنی هست که باید بیشتر روی خودم تمرکز بذارم.

        خدا رو شکر میکنم بخاطر اون احساس توحیدی قلبی تون که اشک شوق تون رو جاری کرد و با رب العالمین ارتباط قلبی گرفتین. الهی که همیشه همیشه احساس قلبی تون مثبت و توحیدی باشه.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 811 روز

      به نام خدای مینو سرشت

      به نام خدای عزت

      خداوند، راهی که راستی در اوست. توانا و دانا که هستی از اوست.

      سلام دارم خدمت حمید عزیز

      که نوشته هاش،

      که قلمش،

      که گفته هاش،

      مثل کوه آتشفشان درون مارو شعله ور از عشق خدا میکنه…

      بی نهایت دوستتون دارم .

      از آیه های قرانیت، که چقدر واضح و مشخصه

      و چقدر خوب تفسیر میکنید و ربط میدید…

      چقدر لذت بخشه،

      من عاشق صدای قرآن هستم. و تنها چیزی که مسکن ، روح و روانه منه،

      حمید جان،

      خدا کنه همه چیزت خدایی شه، همه چیز …

      همه ما در مقابل خدا ، تسلیمم و بس

      و چقدر لذت داره…تسلیم در مقابل فرمان روای مقتدر. و دانا.

      حس و حال خوب میدی .

      حس و حالت خوب …

      جملات من در مقابل کامنت و نوشته های شما خیلی ضعیف هستن …

      بی شک قلم شما چیزی رو میگه.

      که درون شماست.

      با این روحیه ی شما و قلم تواناتون… انشاءالله هدایت میشید به بهترینها

      خیلی خیلی مشتاق دیدارم

      انشاءالله عمری باشه، در زمان و مکان مناسب

      شما رو زیارت کنیم .

      مواظب خودتون باشید.

      علم و تقوا داشته باشید

      و خود رو برای اون مسیری که خداوند براتون مهیا کرده آماده ساز.

      سلامتی و ثروت

      رفیق همیشگیت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود فراوان به دوست عزیزم سید بزرگوار. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشید. منو ببخشید با تأخیر جواب میدم.

        باور کنید من هم چقدر مشتاق دیدار بچه های سایت هستم که بتونم از نزدیک ببینمشون. اما زمانیکه نتایج طلایی دستم باشه.

        سید جان من یه وقتایی آیات قرآن رو کپی پیست میکنم. ولی باور کنید من خودم رو در حد کلمه تفسیر نمی‌بینم. من فقط برداشت شخصی خودمو می‌نویسم. حتی توی دفتر وقتی برای خودم هم می‌نویسم توی پرانتز مینویسم این برداشت شخصی بود ممکنه اشتباه باشه.

        خودت به لطف الهی اونقدری مسلط هستی که میدونی برداشت های ما از قرآن یا آموزشهای استاد در حد ظرفیت وجودمونه، و نه بیشتر و هر چقدر به لحاظ فرکانسی و تکاملی بالاتر بریم و توحیدی تر بشیم مفاهیمی که برداشت میکنیم بهتر و نابتر میشه. من یه سری فایلها رو از استاد ابتدای ورودم به سایت دیده بودم. مدتها بعد که میدیدم میگفتم عه اینو قبلاً دیده بودم چرا فلان نکته رو دقت نکرده بودم، چرا این مطلب برام جدید بود … بخاطر ظرف وجود ماست که هر بار بزرگتر و وسیعتر میشه.

        از درگاه خداوند متعال برای همه مون درخواست میکنم ظرف کوچیکمون رو به اندازه اقیانوس وسعت و عمق ببخشه و با نور هدایت و جریان بینهایت نعماتش جوری پر کنه که بتونیم منشأ گسترش آگاهی و خیر و نعمت در جهان باشیم.

        از شما خیلی ممنونم بخاطر کامنت ارزشمند تون. همیشه کامنت هایی که برای خانم شهریاری میذارید رو میخونم.

        الهی که در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        «فَاللهُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ أرحَمُ الرّاحِمیٖن»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          سید عظیم بساطیان گفته:
          مدت عضویت: 811 روز

          به نام خدای مینو سرشت.

          سلام مجدد به حمید عزیز و گرامی

          که از صمیم قلبم دوسش دارم .

          یک جمله می تونه زندگی یک شخص رو تغییر بده،

          دقیقا همینه، هر چه درک و فهم و مدارت میره بالاتر، برداشت ها بیشتر میشه… توحید عملی 8 واقعا برای شخص بنده نکته ها داشت…

          مرسی که وقت میذاری و به کامنت بچه‌ها جواب میدی؟

          این خودش یک توانایی محسوب میشه.

          استاد همیشه میگن من برای تمام دوستان وقت دارم . و یکی از نشانه های آدم موفق هستش…

          من تمام دوستان

          تک به تک شون رو دوست دارم و دستان همه رو به گرمی میفشارم و با تک تک سلول هام از خدا وند شاکرم که چنین دوستانی رو بهم داد.

          منم همیشه کامنت های شما و سعیده عزیز

          این انسان صادق و با احساس رو می خونم.

          باشد

          دراین مسیر بهترین نتیجه رو بگیریم…

          انشاءالله

          همه بچه های سایت دو ستتون دارن. و لذت میبرن از کامنت های تاثیرگذار و حال خوب کن شما.

          که این هم کار اون الله مهربان هستش.

          مرسی که هستی

          مرسی که نوشتید

          امضای الله مهربان

          پای تک

          تک

          آرزوهات…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان جان

    امیدوارم که همگی در پناه الله مهربان باشید

    سوال

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از  مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    من از مواجه شدن و روبرو شدن و صحبت کردن با جنس مخالف بسیار ترس داشتم و دارم و و سعی میکنم که خودم رو در چنین شرایطی قرار ندهم اما چند وقتی متوجه شدم که این یک نقطه ضعف هست برای من و یک ترمز و شروع کردم خودم رو توی موقعیت های مختلف قرار دادن و کمی از ترس هام کم شده

    ولی باید خیلی بیشتر و بهتر روی خودم کار کنم

    اینجا می‌خوام از موقعیت هایی بگو که ترس داشتم و توی اون موقعیت قرار دادم خودم رو جواب خوبی هم گرفتم و دیدم که خدای بزرگ چقدر خواب من رو داره و چقدر حواسش بهم هست

    من همیشه از مهاجرت کردن میترسیدم و وقتی که خودم رو در اون شرایط قرار میدادم بسیار ترس ها و نگرانی ها میومد سراغم

    و همین ترس ها و نگرانی ها من رو از رسیدن به این هدف و خواسته ام دور میکرد و نمی‌داشت که قدمی بردارم و کلا خودم رو توی موقعیت حتی فکر کردن هم قرار نمی‌دادم چه برسه بخوام حرکت کنم

    تا اینکه مایل امسال به خودم گفتم باید بر این ترس غلبه کنم چون فضای زیادی از ذهنم رو گرفته بود و نمی‌گذاشت که حرکت کنم و چقدر اون روزها حال و احساسم بد بود از خودم که نمیتونم خودم رو توی این موقعیت قرار بدم

    تا اینکه 24/1 همین امسال دیگ پا گذاشتم روی آن ترسم و بلیط گرفتم برای اصفهان

    (البته اصفهان رو هم داستان مفصلی داره که انشاالله سر فرصت میگم)

    خلاصه اومدم اصفهان و یادمه روزهای اول توی تعطیلات عید فطر بودم

    خیلی نجواها میومد که خیل خوب حالا برگرد اومدی اصفهان رو هم دیدی و به این قولت عمل کردی پس بیا برگرد سر خونه و زندگیت اما من با کنترل ذهن که لطف خدا بود همین هم ایستاد جلوی نجواهام

    من اینجا هیچکس رو نداشتم جز خدا هیچ‌چیزی از هیچکس نمی‌دونستم اما حسن می‌گفت باید اینجا باشم و اینجا جایی هست که باعث رشد و موفقیت من میشه

    روزهای اول شروع کردم به گشتن در مورد کار مورد علاقه ام (رنگ‌کاری دکوراسیون داخلی)

    بعد از کلی گشتن و تماس گرفتن با این و اون بلاخره خدای بزرگ من رو هدایت کرد به یک شرکت تولیدی مبلمان که چقدر این شرکت و صاحب این شرکت و آدم های که در این شرکت کار می‌کردند آدم های درست و خوبی بودند و هستند من به مدت 40 الی 45 روز اونجا بودم اما توی همون ده روز اول متوجه شدم که این کار مورد علاقه ام نیست اما توی همون شرایط هم خیلی شاکر خدا بودم که در این شرکت خوب وعالی دارم کار میکنم و یادمه اولین پولی که گرفتم مبلغ 300 هزار تومن بود(توی هفته اول) اولش یکم بهم برخورد اما بعد به خودم گفتم خدایاشکرت که من تونستم توی یک شهر دیگه که هیچکس رو نمی‌شناسم به این مبلغ برسم چون همین رو هم قبلاً نداشتم و خیلی زود حالم رو خوب کردم

    یادمه برای خودم توی دفترم نوشته بودم که خدایا فقط یک کاری داشته باشم تا بتونم فقط بمونم و برنگردم و جا نزنم حتی شده 5 تومان در ماه و بعد از یک ماه که گذشت مبلغ دریافتیم رو حساب کردم دیدم که توی 3 هفته به 8 تومن رسیدم و خیلی خوشحال شدم و کلی هم شکرخدا کردم

    توی شرایطی قرار گرفته بودم که خدا دستان مهربانش رو برای کمک به من میفرستاد و کلی هم به من کمک میکردند و می‌کنند تا همین الان هم

    و تز طریق این دوست عزیز و کمک خدا هدایت شدم به کار مورد علاقه ام به سادگی و لذت و حال خوب

    اما اینجا باز هم باید اعتماد میکردم به خدا و از کار قبلیم که درآمد نسبتا خوبی هم داشت میومدم بیرون اون موقع هم خیلی نجواها ذهنم رو پر کرده بود و اینجا باز هم بیاد ایمان خودم رو نشون میدادم

    از اون شرکت اومدم بیرون و خدا یک دست مهربان دیگه رو وارد زندگیم کرد که این بنده خدا کارهای فراوان داره با مشتری های ثروتمند و حین کار برای شهر های دیگه هم میگیره و من خیلی شیک و راحت و آسان به یک خواسته دیگم که رفتن به شهر های دیگه بواسطه کارم بود رسیدن و خودم هم خبر نداشتم اولش که بعد که خدا بیادم آورد که ببین این خواسته ای که همیشه داشتی

    آخه ما خیلی راحت فراموش میکنیم که از کجا به کجا رسیدم و چه چیزهایی رو می‌خواستیم و الان توی زندگیمون هست حرفی که همیشه استاد بهمون میگه

    خلاصه الان توی شرایط و موقعیت خیلی خوبی هستم به لطف خدا و خیلی خوشحال و رازی هستم از جایگاهم و‌چقدر باورهام بهتر شده و چقدر قابل دسترس تر شده رسیدن به خواسته هام

    البته داستان من هنوز ادامه داره اما همینجا فعلا تمومش میکنم تا در فرصتی مناسب بقیه داستان رو تعریف کنم

    بسیار شاکر خداوند هستم که من رو در این مسیر الهی قرار داده

    در این سایت الهی

    استاد الهی

    دوستان الهی و این کامنت های الهی

    خدایا شکرت بابت همه چیز

    دوستون دارم در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 185 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1267 روز

      سلام و درود به جواد عزیزم، هدیه ارزشمند پروردگارم به من. خوبی برادر عزیزم. جواد من خیلی دوستت دارم. الهی که همیشه همیشه در پناه هدایت‌های رب العالمین بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی دریافت کنی، از جایی که فکرش رو نمیکنی.

      کامنت ارزشمندت رو خوندم و لذت بردم و بسیار تحسینت میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی جواد جان.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1941 روز

        به نام الله مهربان

        سلام به دوست عزیزم

        برادر گلم

        و رفیق شفیقم

        حمید عزیزم من هم تورودوست دارم امیدوارم که هرجا هستی شادی درونی داشته باشی و حال و احساس فوق‌العاده ای داشته باشی با جان جانان

        ازت ممنونم که کامنت من رو هم خوندی ومثل همیشه بهم لطف داشتی و کامنت گذاشتی

        برات بهترین ها رو از خدای بزرگم می‌خوام

        همیشه کامنت هات رو میخونم و کلی هم لذت میبرم و کلی هم تحسینت میکنم

        خداروشکر که رفیقای نابی چون تورو دارم

        موفق و شاد باشی حمید عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ساناز گفته:
      مدت عضویت: 1312 روز

      سلام دوست عزیز

      تبریک میگم

      چه پیشرفت فوق العاده ای

      و چه ایمان قوی که اینقدر قشنگ به هدایت های خدا عمل میکردین و نجواهای شیطانی رو خفه میکردین

      و ایمان داشته باشین نتایج طلایی تو راهه

      بهترین ها سهم زندگیتون

      شادو پیروز و ثروتمند در پناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1941 روز

        به نام خدا

        سلام ساناز عزیز

        امیدوارم که حال دلت خوب باشه

        ممنونم ازت که کامنت گذاشتی برام و کامنتمو رو خوندی

        آره ساناز عزیز

        توی این مسیری که طی کردم خیلی اتفاق های جالبی افتاد برام

        خیلی جاها دستهای خداوند رو دیدم که اومدند کمکم کنند

        خیلی هدایت‌های الله مهربان رو دیدم و حس کردم

        البته که طبق معمول همیشه شیطان هم بیکار نشسته بود و کار خودش رو میکرد

        اما آگاهانه سعی میکردم و میکنم که به زیبایی ها و نکات مثبت زندگیم و روزم توجه کنم تا به آرامش بریم و اون موقع با عشقم عشق بازی کنم

        با خدای خودم زندگی کنم

        و چقدر این آرامش لذتبخش هست

        این آرامش رو همیشه و در هر لحظه و هر ثانیه از خدای خوبم برای خودم شما و همه عزیزان سایت می‌خوام

        باز هم ممنونم ازت ساناز جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهدی کاتبی گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      سلام جواد جان، بهت تبریک میگم که تونستی طعم واقعی ایمان رو بچشی و همینطور بهت تبریک میگم که در کار مورد علاقت هستی، علاقه خیلی مهمه در کار چون باعث میشه تو احساس خستگی رو متوجه نشی و مهم ترین کاری که علاقه میکنه اینه که تورو در کارت هی به تمرکز بیشتر تشویق میکنه، تمرکزم که معجزه میکنه با ورودی خوب، اصلا علاقه اینجوریه که تو وقتی به یه کاری علاقه مندی باورت نمیشه از این کار راه ثروت سازی نیست، باورت نمیشه این تنها روشی هستش که میشه این کارو انجام داد، خداروشاکرم که در جمع شما دوستان هستم و میخونم و یاد میگیرم من شاگرد تنبل این کلاسم دوس دارم بیام جزو ممتاز ها، درود بهت جواد عزیز آرزوی بهترینا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1941 روز

        به نام خدای مهربان که هرچه دارم از اوست

        سلام مهدی عزیزم

        دوست و رفیق عزیز

        خیلی از شما من یاد گرفتم و کامنت هاتون رو خوندم و کلی هم لذت بردم

        ممنونم که وقت گذاشتی و کامنت برام نوشتی

        ممنونم که چینن دوستانی دارم که اینقدر دوست داشتنی هستند و من هم مهدی جان هم از شما و هم از خیلی از دوستان دیگر هم دارم یاد میگیرم با خواندن کامنت های ارزشمندتون

        خداروشکر که در این جمع عالی هستم و خدا برای همه ما بهترین ها رو میخواد

        در پناه رب مهربان باشید مهدی جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سعید گنجی گفته:
      مدت عضویت: 1802 روز

      سلام آقای جواد صنمی عزیز

      وقتی متن کامنتتونو خوندم و از مهاجرت گفتین خیلی دلم خواست پروفایلتونو ببینم و ببینم داستان پروفایلتون چیه و چگونه آشنا شدین از آگاهی ها و چطوری مهاجرت کردین . چون منم عاشق مهاجرتم ولی ترمزهای ذهنی دارم .

      دیدم خیلی عالی و خاکی برامون از داستانتون و مهاجرتتون نوشتین خیلی خوشم اومد ازینکه شجاع بودین و تنها با خدا پا روی ترس ها گزاشتین لذت بردم .

      انشالله موفقیتتون بیشترو بیشتر بشه و هرباردر ویرایش داستان پروفایلتون از موفقیت های عالیتون بنویسین .

      شما که با توکل قدم برمیدارین لایق خوشبختی و لایق ثروت هستین .

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1941 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام سعید عزیز

        امیدوارم که همیشه شاد و پر از حال خوب و آرامش باشی

        سعید جان

        من هم خیلی ترس داشتم از مهاجرت و خیلی ترمز ها داشتم و واقعا وقتی بهش فکر میکردم ترس تمام جونم رو فرا می‌گرفت

        اما اومدم خوبی های مهاجرت و بدی های موندن رو برای خودم نوشتم

        مرحله بعد اومدم خوبی های موندن و خوبی های رفتم و مهاجرت کردن رو‌نوشتم و باهم مقایسه کردم دیدم رفتن خیلی بیشتر بهم کمک می‌کنه و خیلی بهتره از هر نظری

        بخدا حتی شهری که میخواستم مهاجرت کنم رو هم نمی‌دونستم ولی بهم گفته شد خیلی داستان جالبی داره و خیلی نشانه واضحی داشت برایم

        خلاصه یکجا به خودم گفتم باید پا بذارم توی دل این ترسم که اگر این کار رو نکنم خیلی ضعیف و بی اعتماد بنفس هستم و ایمانم ضعیفه به قول استاد ایمانی که عمل نیاره حرف مفت هست

        و به خودم گفتم آنچه که مرا نکشد قوی ترم خواهد کرد (کلام استاد ) که همین حرف ها باعث شد حرکت کنم و بعد دیدم معجزات خداوند رو و دیدم که چطور آدم ها رو برای کمک به من فرستاد

        خیلی داستان مهاجران مفصل هست اما اینجا و توی پروفایلم قسمتی از اون ها رو نوشتم

        فقط باید بری توی دل ترس هات سعید جان بعد میبینی که چه کارهایی رو برات نمیکنه با ایمان با باور درست

        خدا پشت و پناهت باشه سعید عزیز

        موفق و پیروز باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1725 روز

      سلاااام آقا جواد دوست عزیز وارزشمندم

      چقد عالی بود کامنتت چقد لذت بردم

      و تلنگری بهم زد ک باید حرکت کنم تا هدایت بشم چقد قشنگ خدا هدایتت کرد برای مهاجرتت

      خیلی حس خوبی گرفتم از کامنتت و ایمانم قوی تر شد

      برای همین رفتم پرفایلتو نگاه کردم

      چقد فوق العاده بود

      قدم ب قدم نوشتی

      وایمانتو نشون دادی

      وخدا هم چقد خوب جواب شجاعان و میده

      بارها کامنتهاتو دیده بودم ولی چون درمدارش نبودم رد میشدم ازش

      خییلی تحسینت میکنم وبهت افتخار میکنم دوست عزیزم

      خداروشکر میکنم ک منو هدایت کرد ب کامنت وپروفایل شما تا ایمانم قوی تر بشه

      منم خیلی دوسدارم مهاجرت کنم ولی بخاطر باورهای محدودکننده ای ک

      من چون دخترم نمیشه

      یا حتما باید ازدواج کنم ک مهاجرت کنم

      تاحالا زیاد اینقد جدی بهش فک نکرده بودم

      خیییلی ازت ممنونم ک نوشتی تا ایمانم قوی تر بشه

      تا لمس کنم این حس فوق العاده خالق زندگی خودم بودن رو

      ک میشود به خواسته م برسم ک امکان پذیراست

      خدایااا مرررسی بابت دوستان فوق العاده توحیدی ک دراین سایت توحیدی دارم

      الحمدلله رب العالمین

      به خدای بزرگ میسپارمتون ان شاالله ک باقدرت بیشتری این مسیرو ادامه بدین و ب نتایج فوق العاده ای ک حتی درتصورتون هم نمیکنجه برسین

      من منتظر کامنت های بعدی تون هستم وباعشق میخونم و تحسینتون میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1941 روز

        به نام خداوند مهربان

        سلام بانو زکیه عزیز

        بسیار بسیار خداروشکر میکنم که دوستانی چون شما دارم و از بودن کنار شما بیشترین لذت رو میبرم

        خداروهزارن بار شکر میکنم که تونستم یک کمک کوچکی به شما و دوستان عزیزم بکنم البته که بیشتر یادآوری به خودم هست و رد پا گذاشتن برای خودم

        زکیه جان فقط کافیه که حرکت کنیم و پا رو دل ترس هامون بذاریم بعد بخدا میبینی که هیچی نیستند این ترس ها و بعد میبینی که خدا چطور دستان خودش رو برای کمک بهت میرسونه

        بخدا تا قبل از اینکه بخوام حرکت کنم کلی نجواها داشتم اما الان که برمی‌گردم به گذشته خودم میخندم به اون ترسها

        برای اینکه راحتتر بتونی با این قضیه کناربیای و ترس هات کمتر بشه بیا اول روی کاغذ بنویس و اهررم رنج و لذت برای خودت درست کن و هر روز با صدای بلند برای خودت بخون و تکرار کن و تجسم که من همین کار ها رو کردم که باعث شد تا حرکت کنم البته همه این ها رو از آموزش های استاد دارم ولی شما هم میتونی پس با ایمان بخدا حرکت کن خدا پاسخ میده و حتما ذهنت رو کنترل کن و نترس کنترل ذهن همه چیز هست

        امیدوارم که حال دلت همیشه خوب باشه و شاد باشی

        باز هم ازت ممنونم زکیه جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          زکیه لرستانی گفته:
          مدت عضویت: 1725 روز

          سلام آقاجواد دوست نازنینم

          خیلی ازت ممنونم ک برام نوشتی وراهکار عالی دادی

          حتما انجامش میدم واز خدا هدایت میخوام ک کمکم کنه تواین مسیر ک ثابت قدم باشم

          من ایمان دارم ب خدایی ک تا اینجا اورده منو از این ب بعدم هدایتم میکنه ان شاالله

          بازم ممنون از حضور ارزشمندتون

          ب رب جهانیان تنها قدرت جهان هستی میسپارمتون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    به نام خداوند رزاق

    سلام و درود بر همه عزیزانم به خصوص استاد عباسمنش گرانقدر

    خدا رو شکر بابت ادامه این فایلها که سبب شده اعضاء حضور پررنگتری در سایت داشته باشند و بیشتر روی خودشان کار کنند.و تشکر از استاد عزیزمان که وقت می گذارند و این آگاهی های ناب را به ما منتقل می کنند.

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    قبل از آشنایی با استاد من به شدت درونگرا بودم به گونه ای این درونگرایی شدید بود که حتی من از همسرمم انتظار داشتم بدون اینکه من حرفی بزنم یا بخواهم توضیحی بدم، ذهن مرا بخونه!!! یا خواسته منو متوجه بشه!!! و من نخوام توضیح بدم و حرف بزنم به خصوص وقتی که حالم خوب نبود.یا انتظار داشتم وقتی یبار مسئله ای رو توضیح میدم یا در مورد مسئله ای صحبت می کنم، نیاز به تکرار و یادآوری آن نداشته باشم و شاکی میشدم از اینکه چرا این مسئله یادش نمونده!

    وقتی که فکر میکنم میبینم دلیل اینکه من راحت میتونم بنویسم و اغلب کامنت هام هم طولانی میشه همین مسئله است که حرف زدن برای من سخت تر نوشتن است.دلیل این مسئله بر میگردد به تیپ شخصیتی که درونگرا هستم و تا قبل از آشنایی با استاد فکر می کردم همینه که هست! و خداوند منو اینجور خلق کرده است. و ترمز ذهنی ای که پشت این تفکرم بود و منو بیشتر هول می داد به آن سمت این بود که اونو برای خودم ارزش می دونستم و همین بر شدت درونگرایی من اضافه می کرد.

    الان که دارم این صحبت ها رو مینویسم خودم خندم میگیره . یاد اولین باری افتادم که میخواستم با خانمی برای ازدواج صحبت کنم. من به دلیل تضاد های زیادی که در زمینه روابط در خانواده پر جمعیتمان (4 برادر و 4 خواهر) داشتم. از برقراری روابط با جنس مخالف فراری بودم. این مساله بقدری حاد بود که تصور من این بود که اگه با کسی دوست بشم یا بخواهم رابطه داشته باشم به همسر آینده ام خیانت کرده ام! و این تفکر سبب شده بود حتی در دوران دانشگاه تمایلی خانم هایی که مایل به دوستی بودن رو پس بزنم.نتیجه این باورها و تربیت غلط سبب شد که من هرگز طعم عشق رو در زندگیم نچشم! این ترمز شدید منو از پیشنهاد دوستی و آشنایی به علت اینکه نکنه طرف مقابلم از این رابطه ضربه بخوره منصرف میکرد. و آنرا گناه بزرگی برای خودم می دونستم.به همین دلیل آنزمان که سن ازدواج 22-26 سال بود من دیرتر از همه ازدواج کردم. انهم نه از سر نیاز بلکه برای رفع تکلیف!! انگار اینم مرحله ای از زندگیه که باید پاس بشه. خدا بخیر کنه نمیدونم سر از کجا در بیارم خلاصه نتیجه داستان این بود که من قبل از ازدواج نه رابطه داشتم نه دوست دختر و نه رفیق مونث.

    از جاده خاکی برگردم سر جاده آسفالت تا چپ نکردم خخخخ. میخواستم با این بک گراند اولین خواستگاری رو تعریف کنم البته اگه بشه خواستگاری اسمشو گذاشت. یکی از دامادامون که استاد دانشگاه است دو سه سالی از من بزرگتر بود و به نوعی احساس نزدیکی بیشتری با هم داشتیم چون من از موافقان این وصلت خانوادگی بودم در خانواده؛ ایشان هم میخواست به نوعی کاری برای من انجام داده باشه، به من پیشنهاد داد که یکی از دخترای دانشگاهشون که از نظر ایشان مناسب بودن ببینم. و برایم قرار ملاقاتی در دانشکده شان ترتیب داد تا با هم در مورد ازدواج صحبت کنیم.تصورش رو بکنید زمان ما آشنایی باجنس مخالف در این حد بود که تنها مسیر موجه برای تماس و یا حتی گفتگو با یه غریبه یا نامحرم درخواست ازدواج بود!! درخواست ازدواج نه درخواست آشنایی!!! این دو تا با همدیگه خیلی تفاوت داره. یعنی طرف اول باید میرفت مثل کاراگاه خانواده و زندگی طرف رو تجسس می کرد و اگه تمام شرایط جانبی باب میلش بود برای شرط اصلی که خود طرف بود بر اساس تیپ و رفتار ظاهری عین هندونه سر بسته برای ازدواج پا پیش میذاشت. اینها فقط یک طرف قضیه بود یعنی طرف مرد و طرف دیگر که 70 درصد یک وصلت به اون بستگی داشت بماند کنار.اینا رو گفتم که بدونید چقدر پروسه وقتگیر و سخت بود. خلاصه من برای اولین بار روبروی یه خانم نشستم. بدون اینکه کوچکترین مهارتی از ارتباط با یک خانوم داشته باشم.خودم رو معرفی کردم و توضیحات مختصری در مورد انتظارم از زندگی مشترک بیان کردم. و باز همین پاشنه آشیل من خودشو نمایان کرد که تو ذهنم این بود که من نمی خواد از نکات مثبت خودم بگم، از دارائی هامو بگم، خلاصه از هر چیزی که اونو تشویق کنه و امیدواری بده برای این وصلت حرفی نزدم و حتی دقیق نگفتم اسخدام کدوم سازمانم. و ذهنیتم این بود که طرفم باید براش خانواده من مهم باشه؛ نجابت و پاکی من براش مهم باشه نه اینکه خونه دارم، ماشین دارم و… اون خانم دقیقآ خلاف ذهنیت من بود بدون اینکه این چیزا براش اهمیتی داشته باشه ( که الان حق به اون میدم ) تمام سوالاش حول حوش مسایل مادی بود و من که بهم برخورده بود اگه چیزیم داشتم یا میگفتم ندارم یا کمتر از واقع میگفتم. و تکلیف خواستگاری من همان لحظه مشخص بود!

    اون خانم جواب منفی به من داد و بعد از چند روز که خانواده اش از این اتفاق اطلاع پیدا کرده بودند (بواسطه کمی جمعیت شهرمون) پیام فرستادند که شما با خانواده تشریف بیارید خواستگاری رسمی بکنید که من بعد اون آشنایی به غرورم بر خورده بود گفتم ما برای هم مناسب نیستیم و ماجرا را تموم شده فرض کردم. این شکست در اولین رابطه منو به سمت اقوامم سوق داد که منو میشناختند و نیاز نبود من توضیح بدم کی هستم!!! به همین دلیل دومین اقدامم منجر به ازدواجم شد و معیار و دلیل اصلی ازدواجمان تائید خانواده هایمان بود نه تائید و تفاهم منو و همسرم! و به راحتی میتوان پیش بینی کرد مشکلات پیش روی زندگیم را. ولی هرچقدر بیشتر پیش رفتیم بیشتر تونستیم همدیگرو بفهمیم و خودمون رو اصلاح کنیم بخصوص روابط ما بعد از آشنایی مان با استاد قابل مقایسه با گذشته نیست و به ندرت حتی راجع به مساله ای بحث میکنیم چون هر دو طرف قانون رو میدونیم و سعی میکنیم عمل کنیم. از طرف دیگه وقتی مسئله ای یا ناخواسته ای را کات میکنیم طرف مقابل میفهمه که دارم قانون رو عمل میکنیم و مثل قبلنا سعی در شکست طرف مقابل یا پیروز شدن در آن موضوع رو نداریم و نمی خواهیم ثابت کنیم حق با کی بوده و سریع کات میکنیم تا احساسمون بد نشه و به هیچ وجه قهر نمی کنیم در حالی که من یکی از عادت های بدم این بود تا همسرم ازم معذرت خواهی نمی کرد و پا پیش نمی ذاشت من باهاش حرف نمی زدم و یه دیکتاتور بی رحم بودم در این زمینه!!! و خدا رو شکر بقدری تغییر کردم که میتونم بگم خود قبلی مو نمی شناسم. و به واسطه تغییر من همسرمم تغییر کرده و الان که 15 سال از ازدواجمان می گذرد رابطه ما با هم و فرزندمان روز به روز بهتر می شود.

    مورد دیگه ای که در آن بهتر شده ام ولی هنوز جای کارزیادی دارم مصاحبه تلویزیونی یا صحبت در جلسات است. یکی از دلایل دیگرش علاوه بر درونگرا بودن، لهجه ای هست که داریم .قبلا که به هیچ وجه حاضر به اینکار نبودم ولی الان اعتماد به نفسم بهتر شده و از مسخره شدن بابت داشتن لهجه نمی ترسم. ولی هنوز این ترمز در جلسات رسمی دارم که مانع میشه نظر و حرف دلمو بزنم. ولی بهتر شدم و تقریبآ در همه جلساتی که دعوت میشم سعی میکنم آگاهانه صحبت کنم و این ضعفمو بهبود ببخشم. در صحبت کردن با همکارام، بخصوص همکاران خانمم و حتی اعضای سایت آگاهانه سعی میکنم بر ترمزهام غلبه کنم و آن محدودیت های ذهنیم رو کمرنگ کنم.

    گذشتمو که مرور میکنم باز یادم میاد خیلی از تعارضات و مشکلات کاری من چه در خانواده پدری و چه در محل کارم ناشی از همینه باور اشتباه بود که من نباید بگم و خودشان باید ببینند یا بفهمند! و این انتظار سبب میشد در نهایت کاسه صبرم لبریز بشه و به بدترین شکل زحمت های خودمو به آب بدم و نه تنها تشویق یا حمایت نشم بلکه آدم بدِ داستان من بشم. و باز به لطف استاد خیلی بهتر شدم و رشد کردم در اینخصوص. و هر بار گه به خودم اینچزها رو مرور میکنم نجواهای ذهنمو خاموش میکنم که این ها نتایج بزرگی برای شخصیت و زندگیم هستند و نتیجه را صرفآ با پول بیشتر نسنجم. و همین حال خوبم و همین آرامشم و همین راحت حرف زدن و خود افشائیم ؛ همین نگران حرف دیگران یا قضاوت دیگران نبودن آنهم در شهری کوچک که با یک یا دو واسطه همه همدیگرو می شناسند ؛ همین عدم لزوم توضیح دادن رفتارهام برای دیگران به منظور تائید شدن؛ همین عدم تلاش برای نجات دیگران ؛ همین عدم تلاش برا تغییر اطرافیانم حتی فرزند و همسرم؛ همین انگشت نشانه به سمت خودم گرفتن به جای دیگران و همین باور خالق بودنم زندگیم برایم کلی دستاورد است.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 228 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      بنام خداوند بخشنده ومهربان

      سلام اسداله عزیز

      احسنت از صمیم قلبم تغییرات دررجهت ساختن یه زندگی بهتر واسداله متفاوت را تبریک میگم سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود الهیت ممنون که هستی ونوشتی وبخاطر ثروت مند بودنت بهت تبریک میگم چون شما با درک وعمل به آموزهای استاد تونستید این 15 نوع ثروت که ناپلئون هیل در کتاب کلید طلایی بهش اشاره داره خودت خلق کنی

      ناپلئون هیل در کتاب کلید طلایی خود

      15 نوع ثروت را معرفی می کند

      1- نگرش مثبت

      2- ارتباط موثر

      3- ادب

      4- یادگیری مادام العمر

      5- انضباط شخصی

      6- تندرستی واقعی

      7- آرامش خاطر

      8- خلاقیت

      9- عشق ورزیدن به کار

      10- داشتن برنامه و هدف

      11- داشتن قلب و زبان شاکر

      12- درک دیگران

      13- استفاده موثر از زمان

      14- بخشندگی

      15- اعتماد به نفس

      آرزوی بهترین بهترینها را برات دارم وامیدوارم روز به روز در مسیر رشد وتکاملت درحال حرکت به جلو باشی وبازهم زندگی خودت را بهتر وبهتر خلق

      راستی اسداله عزیز از دعایی که در حرم امام رضا برام داشتی صمیمانه سپاسگزارم

      درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود فهیمه عزیز

        خداوند رو بخاطر داشتن دوستانی مانند شما و این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم.

        ممنونم که وقت گذاشتید و برایم نوشتید.نکاتی که از کتاب کلید طلایی ناپلئون هیل اشاره کردید برایم جالب و درس آموز بود. و نشان از مانوس بودنتان با کتاب دارد که خیلی ارزشمند است.واقعیتش تا به حال نمی دونستم این چیزها هم ثروت حساب میشن. هر چقدر آگاهی ما بیشتر میشه، راحتتر میتونیم نجواهای ذهنمان را خاموش کنیم و جواب های محکم تر و استدلال های قوی تری داشته باشیم تا ذهنمان را منطقی کنیم .امیدوارم و تلاشم اینست که روز به روز بر این 15 نوع ثروت بیفزایم. ودائما این 15 مورد و با خودم مرور کنم تا پیش فرض ذهنیم از ثروت تغییر کنه و ثروت را صرفا مسایل مالی نبینم و واقعیتش هم همینست ،اینها ثروت های واقعی و گتج های بی پایانی هستند که نه تنها کم نمی شوند بلکه هر چقدر ازشون بیشتر خرج کنیم، بیشتر افزایش پیدا می کنند. و به دست آوردن ثروت مادی را برایمان سهل و آسانتر می کنند.

        سپاسگزارم بابت انتقال این آگاهی ها.مراقب وجود نازنینتون باشید بانو جان.برایتان نعمت و رزق و سلامتی و ثروت بی پایان الهی آرزو میکنم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          فهیمه زارع گفته:
          مدت عضویت: 2969 روز

          سلام به اسداله عزیز

          دیروز که کامنتت را خواندم قبلش این مطلب ناپلئون هیل که نوشته بودم میخواندم یه حسی بهم گفت آن مطلبی که الان میخواندی را برا دوستت بنویس ومنم نوشتم اصلا نمیدونم چرا ازخواندن کامنتت این حس درمن بوجود آمد آنقدر قوی بود.مثل اینکه اصرار میکنه یکاری را برا کسی انجام بدی هدایت خداوند بود مطمئنم

          وامروز که جلسه اول قدم اول را گوش میدادم دیدم استاد تو این جلسه که تاکید می‌کنند به انجام تمرین چک آپ فرکانسی این جمله هم گفتند خیلی از شما ها تو این مسیر آمدی تا نتایج مالی بگیری ولی با کار کردن روی خودتون وتغییر باورهاتون وطی کردن تکاملتون به چیزهایی فراتر از ثروت می‌رسید، آن موقعه هم ناخودآگاه به یاد شما وکامنتی که برات نوشتم افتادم حالا مطمئنم که در این موارد هم مثل بقیه موارد خوش می درخشید وموفقیتها روز به روز بیشتر وبیشتر میشه

          بهترین بهترینها را از رب العالمین برا خودت که بهترینی وخانواده محترمت خواستارم سپاسگزار وجود ارزشمندتم

          در پناه حق سلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1266 روز

            سلام و درود مجدد فهیمه عزیز

            چقدر این جمله برایم آشناست!

            یه حسی بهم گفت… این حس رو با تمام وجودم بارها و بارها تجربه کرده و تجربه میکنم. این حس همان فرکانس های ماست، این حس همان قانونمندی و سیستمی بودنه جهانه، این حس همان هدایت های خداونده که به ما الهام میشه. و معجزشو در همین چند کامنتی که زیر این پست اومده میبینی.

            هیچ اتفاقی اتفاقی نیست فهیمه جان و من اینو عمیقا باور دارم.و این فرکانس های ماست که اتفاقات و نتایج زندگیمان را داره رقم میزنه. عامه مردم چون از قوانین و خالق بودن خودشان آگاهی زیادی ندارند آنرا به شانی و اقبال و اتفاق و … تفسیر می کنند.

            هر سخن استاد رو باید با طلا نوشت. واقعیت نیز همینست. رو توحید و دوستی و درک خداوند مگه میشه قیمت گذاشت؟!

            آیا اگه هدفمان ثروت نبود، امکان داشت الان اینجا باشیم؟

            مدارها باید طی شوند تا فرد به آگاهی لازم برسد.

            اینروزها در هر فرصتی دارم فایل ششم توحید عملی رو گوش میدم که سید علی خوشدل اشاره کرده بودن و با این که قبلا این فایل و خیلی گوش کرده بودم ولی الان هر بار که گوش میدم درک تازه ای از صحبت های استاد میرسم. واقعا توحید همه چیزه دلیل موفقیت استاد هم همین بوده که اول باورهای توحیدیش رو ساخته و رابطه اش رو با خداوند درست کرده بعد وارد حوزه توسعه فردی شده.

            وقتی پایه و اساس و زیربنای محکمی بنا کنی هر سازه ای رو میتونی روش سوار کنی و توحید هم در زندگی ما همین نقشو ایفا میکنه.

            خوشا به سعادتت که دوره دوازده قدم رو داری،زیرا این دوره بواسطه جلسات قرانی توحید رو بهتر درک میکنی و بچه های 12 قدم توحیدی تر از بقیه هستند. امیدوارم بزودی در فرکانس آگاهی این دوره ارزشمندم قرار بگیرم.

            در زیر سایه الطاف بی نهایت خداوند بخشنده و مهربان، لحظه لحظه زندگیت گوارای وجودت باشه دوست عزیز.یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3069 روز

      سلام آقاى زرگوشى عزیز

      خیلى خوشحال و خرسند و شاکرم که عضو این سایت الهى هستم و دوستانى چون شما دارم و از کامنت هاى زیباتون درس میگیرم. رابطه زیبا و عاشقانه با همسرتون رو بهتون تبریک میگم و تحسین میکنم.تبریک میگم که تونستید عدم تایید گرفتن از دیگران و عدم قضاوت کردن و عدم تلاش براى تغییر دیگران رو در وجودتون نهادینه کنید و از همه مهمتر که این باور رو در وجودتون نهادینه کردید که خودتون خالق زندگیتون هستید، تبریک میگم و تحسین میکنم که قطعا این نتیجه کار کردن روى خود با ایمان و امید و توکل و صبر هست .

      به قول استاد وقتى به اینجا میرسى که خودت خالق زندگى خودت هستى ، از این موقع نتایج میاد.

      این بخش از کامنتتون (که تو ذهنم این بود که من نمی خواد از نکات مثبت خودم بگم، از دارائی هامو بگم، خلاصه از هر چیزی که اونو تشویق کنه و امیدواری بده برای این وصلت حرفی نزدم و حتی دقیق نگفتم اسخدام کدوم سازمانم. و ذهنیتم این بود که طرفم باید براش خانواده من مهم باشه؛ نجابت و پاکی من براش مهم باشه نه اینکه خونه دارم، ماشین دارم و…) براى من یادآور خودم بود ، دقیقا من هم همین ویژگى رو دارم.

      و گاهى اصلا حاضر نیستم براى آن شخص توضیح بدم یا توضیح بیشتر بدم .

      بهترینها رو براتون آرزو میکنم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود بانو جان

        بودن در این سایت واقعا همانند زندگی در بهشت است.

        هر کسی لیاقت اومدن به اینجا رو نداره.به قول شاعر:

        باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

        کدم جا رو سراغ داری که اعضاش اینقدر ناب و توحیدین؟

        کجا رو سراغ داری که اعضاش از خانوادت برات عزیزتر و نزدیکترند؟

        کجا رو سراغ داری که اعضاش از گفتن کوچکترین ضعف ها یا مسائل زندگیشون واهمه ندارند؟

        کجا رو سراغ داری که نه تنها کسی دنبال تخریب دیگری نیست برای کمک و رشد همدیگه اینقدر اشتیاق نشون بدن؟

        کجا رو سراغ داری که اعضاش به قول استاد انگار هر روز دارند چند کتاب و مطالعه می کنند؟

        کجا رو سراغ داری که این آگاهی های ناب و این تجربه ها را رایگان و بی منت و با عشق تقدیمت کننند؟

        و هزاران کجا رو سراغ داری های دیگر که تموم شدنی نیستند!

        مگه بهشت غیر از اینه؟!

        ام البنین عزیز، هر روز که داریم روی خودمان کار میکنیم بخشی از وجود تاریک خودمون رو روشن میکنیم. و این خودشناسی سبب میشه که نه تنها دلیل رفتارهای خودمان را بفهمیم، بلکه دلیل رفتارهای دیگران رو هم درک کنیم و وقتی میفهمی، آرامش داری؛ ایمان داری

        هر اتفاقی در زندگی ما بدلیل هم مداری با آن اتفاق است که با افکار و باورهای خودمان بوجودش آوردیم. و این ما هستیم که خالق این اتفاقاتیم و قانون بدون نقص خداوند و عدالت جهان شمولش بر پایه همین اصل بنا گردیده است.

        قدر گوهر وجودتون رو بدونید و خودتون رو ارزشمند ترین و لایق بهترینها بدونید.

        مطمئن باشید خداوند جز به مقام ابراهیم، مقام مریم،مقام محمد برای ما رضایت نخواهد داد و برای ما جز نعمت،جز ثروت،جز سلامتی، جز عشق و سعادت و خوشبختی چیزی نمی خواهد، کافیست که اجازه دهیم و مانع نشویم و تسلیم باشیم!

        ﺑﺎﻳـﺪ ﭘـﺎرو ﻧـﺰد وا داد ‫ﺑﺎﻳﺪ دل رو ﺑﻪ درﻳﺎ داد

        بدرخشی دوست عزیز مثل ستاره صبحگاهی.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
        • -
          ام البنین بیگدلی فر گفته:
          مدت عضویت: 3069 روز

          سلام آقا اسداله عزیز

          خیلى خیلى ممنون که در پاسخ ،این کامنت بسیار زیبا رو نوشتید .

          وقتى آن نقطه آبى رو کنار اسمم مى بینم سر از پا نمى شناسم و مشتاق خوندن پاسخ دوستان هستم.

          خدایا من چقدر خوشبختم که عضو این سایت الهى و در جمع دوستانى آگاه و توحیدى هستم .

          درسته هیچ جاى دنیا سایت استاد عباس منش و دوستان عباس منشى نمیشه ، اینجا خود بهشت.

          اینجا دوستانى دارم که بى نظیرن و هر روز ازشون چیزاى جدید یاد میگیرم .

          ممنون از راهنمایى عالیتون ، دقیقا اشاره کردید به نقطه ضعفم ( احساس ارزشمندى و لیاقت )که باید اساسى روش کار کنم و قدم قدم پیش برم .

          خدا رو به خاطر وجود شما عزیزان و حضور در این جمع بى نظیر سپاسگزارم .

          همیشه شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1974 روز

      سلام به آقا اسدالله عزیز

      آقا من چقدر از بابت مساعلی که نطرح کردید شباهت به شما داشتم.

      مثلا تا سن سی سالگی که ازدواج کردم اصلا هیچ دوست دختر یا رابطه ای نداشتم اونهم با این باور که دوستی قبل از ازدواج یعنی خیانت در حق همسر آینده!!!!!!!

      یا دقیقا اینکه گفتید دوست نداشتید شما رو بخاطر شرایط مالیدن بخوان و فقط خودتون باید مورد پسند طرف مقابل باشید.

      یا مثلا در زمان دانشگاه یادمه تو پروژه های طرح که داشتیم که آخر هر ترم باید یه پروژه کامل مثل خونه یا هتل یا مدرسه یا …. طراحی میکردیم من از اینکه بخام کارمو پرزنت کنم فراری بودم.

      میگفتم استاد باید خودش بفهمه.

      مثلا فلانی میومد با یک کار بسیار ضعیف که در حد ده درصد کار من هم ارزشمند نبود ولی آنچنان از خلاقیتهاش و از توانایی‌هاش و از زیبایی کارش تعریف می‌کرد که من برام سوال پیش میومد که آیا داره از همین کار ضعیف تعریف میکنه یا دچار توهم شده ؟

      ولی من با اون کارهای قوی که ارائه می‌دادم حتی یک کلمه هم نمیتونستم تعریف کنم. چون به ما گفته بودن :

      مشک آنست که خود ببوید ، نه آنکه عطار بگوید.

      خلاصه تمام اینها ریشه در کمبود عزت نفس داشت و کلی بهم ضربه زد اما من اینها رو محاسن وجودی خودم میدیم.

      بسیار بسیار از کامنت زیباتون لذت بردم و خیلی چیزها رو بیادم آورد که باید بهشون فکر کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود حمید رضا جان

        کامنت منتخب شما رو مطالعه کردم و مسائل و تضادهایی رو که باهاشون روبرو بودی رو کامل درک کردم.و همانطور که اشاره کردید از لحاظ شخصیتی خیلی شباهت ها بهم داریم.

        خانواده من به دلیل اینکه تمام زندگیشون رو در زمان جنگ از دست داده بودن و حتی فرصت نکرده بودند ضروری ترین چیزهاشون رو بردارند و دست خالی از مهران به ایلام مهاجرت کرده بودند وضعیت فاجعه باری داشتند. و پس از آن اتفاق خانواده فقیری بودیم و من از سن کم کار می کردم و هزینه های خودم رو تامین می کردم و حتی در زمان دانشجویی هم همینطور بودم و نه تنها صفر تا صد ازدواجم رو خودم دادم بلکه برای مادر و خواهرامم طلا و جواهر خریدم.اینها رو گفتم که بگم من همان زمان خواستگاری هم وضعیت متوسط شهرمون رو داشتم و ثروتمند نبودم ولی به جای اینکه بیام برای طرف مقابلم توضیح بدم که من از زیر صفر شروع کردم و روی پای خودم وایستادم و اگر الان شرایط دلخواه شما رو ندارم ولی میتونم شرایط دلخواه شما رو با تلاش بیشتر و کمک و یاری خداوند تامین کنم و زندگی شایسته ای رو براتون مهیا کنم به دلیل باورهای غلط و نداشتن راهنما یا مشاور در خانواده ام و مسائل دیگری که اگه بخواهم بهشون اشاره کنم خودش کتابی میشه انتظار داشتم اون برای من کف بزنه بگه دستت درد نکنه همین که زنده موندی و تا اینجا اومدی خیلی هنر کردی خخخ. بیا بشین خسته ای بادت بزنم خستگیت در بره بقیه شو بسپار به من!!!

        دیگه خودتون تصور کنید چقد تو در و دیوار بودم. هر کس دیگه ای هم جای اون بنده خدا بود همینکارو می کرد.یکی نبود به من بگه بابا کسی میره خواستگاری باید امید بده، باید دل طرف مقابل و به آینده اش با تو گرم بشه، نمیخواد مثل عامه مردم بلوف کنی ولی حداقلش اینه که میتونی بهش بگی اگه الان وضعیتم اینه و شایسته یه زندگی نرمال برای شما نیست ولی مردانه تعهد میدم کم نذارم، مردانه برای تامین خواسته هات تلاش میکنم میتونی رو این سرمایه حساب کنی تا اون هم به آینده و زندگیش امیدوار بشه. اینقد در زمینه روابط داغون بودم.و هنوز هم جای کار بسیار دارم و حتما دوره عشق و مودت در روابط رو به وقتش تهیه خواهم کرد.من به کلمه به کلمه و جمله به جمله تمام آگاهی خای این سایت احتیاج دارم. برای همین خداوند رو هر روز سپاسگزارم که این گنج بی پایان رو نشونم داده تا هر روز کیفیت خودم و زندگیمو ارتقا بدم.

        حمید رضای عزیز هر جمله از حرفات منو به موشکافی گذشته ای وادار میکنه که شرح و گفتنش و باور کردنش برای خودمم سخت و دشوار است. از اینکه برام نوشتی و یک گوشه ای از گذشتمو باز کردم ازت ممنونم.

        برای اراده و جهاد و انقلابی که در خودتون بپا کردید همواره برایم قابل تحسین و ستودنی هستید.

        اشک هام درومد،کوتاه کنم سخنو،امیدوارم در بهترین زمان و در بهترین مکان،در قله های موفقیت ملاقاتتون کنم و صمیمانه در آغوش بگیرمتان.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1758 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز

      تشکر می کنم از کامنت خوب و ارزشمندتون و شما رو تحسین می کنم

      همیشه خوب می نویسید مطالبو دسته بندی می کنین و توضیح میدین من اکثر اوقات دیدگاه هاتونو می خونم و استفاده می کنم

      خیلی خوبه که همسرتون هم با استاد آشنا هست و با هم تو این مسیر هستید قانونو میشناسید و بش عمل می کنید

      همونطور که استاد میگه وقتی که ما روی خودمون کار می کنیم خودمونو تغییر میدیم آدمای اطرافمون هم تغییر می کنن و وجه خوب خودشونو نشون میدن

      تحسینتون می کنم که رابطه تون با همسرتون عالی شده و روز بروز بهتر میشه خدا رو صد هزار مرتبه شکر برای این نعمتها

      تحسینتون می کنم برای باورهای خوبی که ساختید و نتایج بزرگی که گرفتید همونطور که گفتید نباید نتایج رو صرفاً با پول بیشتر بسنجیم

      آرامش و حال خوب

      نگران حرف و قضاوت دیگران نبودن

      عدم لزوم توضیح دادن به دیگران

      عدم تلاش برای نجات دیگران

      عدم تلاش برای تغییر اطرافیان

      باور خالق بودن زندگیم

      در پناه رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود خانم سلیمی عزیز

        ممنونم که وقت گذاشتید و برایم نوشتید.

        هر چقدر آگاهی های ما اضافه میشه، درک بهتر و بیشتری از قوانین پیدا میکنیم و به طبع نتایج ما هم بیشتر و بهتر خواهد بود.

        وقتی که ما بپذیریم و باور داشته باشیم که خودمان خالق زندگیمان هستیم آنوقت همه مسائل برایمان روشن می شود.و بیشتر درک میکنیم چرا استاد میگند بزرگترین شکرگزاری من بخاطر وجود این قوانین بدون تغییر خداوند است.

        وقتی که تمرکزمون روی خودمان است، انرژی که میفرستیم به اطرافیانمان منتقل می شود، به همین دلیل بدون اینکه زور بزنیم جهان اطرافیان ما را با ما همراه میکند یا اگر دافع این انرژی باشند از زندگیمان خارج می شوند.

        فهیمه عزیز در کامنت قبلی از زبان ناپلئون هیل 15 نوع ثروت رو برشمردند و به این مطلب صحه گذاشتند که ثروت صرفا پول نیست.

        در سرزمین نعمت های بیشمار خداوند، حال دلتون همیشه خوب و غرق نعمت و ثروت و خوشبختی باشید دوست عزیز، با آرزوی دیدار شما و استاد در آمریکا.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1789 روز

      سلام دوست خوبم آقای زرگوشی عزیز

      بسیار بسیار ممنونم به خاطر کامنت بسیار عالی و پر از نکات ارزش مندی که نوشتین

      خدا رو شکر یکی دیگه ازپاشنه های اشیلم رو تو کامنت شما پیدا کردم منم به شدت آدم درونگرایی هستم و این رو برای خودم ارزش میدونستم خدا شاهده این کامنت شما رو انگاری من نوشتم دقیقا منم در مورد ارتباط با جنس مخالف به شدت فراری هستم و همین باورهای شما رو که اگه وارد رابطه بشم و بعد رابطه به هم بخوره طرف مقابل ضربه سنگین میخوره و هزار تا چرت و پرت هایی که چپوندن تو مغزم که البته خدا رو شکر الان 180درجه بهتر شدم وقتی نگاه میکنم به گذشته خودم از خودم بدم میاد خدا رو شکر خیلی بهتر شدم ولی هنوز جای کار دارم تازه من میگفتم من خودم خواهر مادر دارم نباید مزاحم دختر مردم بشم تو ذهنم ارتباط با جنس مخالف آخر خیانت و توهین به ساحت مقدس خانواده بود خخخخخخخ

      نزن در خانه کسی را با انگشت که میزنن در خانه ات را با مشت و فکرشو بکنم ارتباط با جنس مخالف شده بود جزو خط قرمزهای زندگیم و متاسفانه افتخار میکردم و به دوستام که راحت بودن با این موضوع جوری نگاه میکردم که نگاه کن اینا هیچی براشون مهم نیست یعنی اینا از غضب خدا نمیترسن از ابروشون نمیترسن و…‌

      وبا خودم میگفتم اگه برم خواستگاری و بگم من تا الان با هیچ جنس مخالفی رابطه نداشتم بهم افتخار میکنن و دو دستی دخترشونو بهم تقدیم میکنن و همسر آینده ام هم میگه این خود خودشه هر جور شده نباید اینو ازدستش بدم واقعا الان دارم مینویسم خودم هم خندم میگیره هم احساس خجالت دارم که چه سال های از عمرم رو از موهبت عشق خودم رو محروم کردم و الان جایی هستم که باید به سختی خودم رو اصلاح کنم بابا دمت گرم آقای زرگوشی با تمام وجودم تحسینت میکنم،

      یکی دیگه از پاشنه های اشیلم فراری بودم از حرف زدن تو جمع به خاطر لهجه ای که دارم قبلاً فکر میکردم اگه حرف بزنم به خاطر لهجه م همه مسخره ام میکنن ولی به لطف خدا و دوره عزت نفس و آموزه ای استاد عزیزم الان با قومیتم با لهجه ای که دارم کنار اومدم و پذیرفتمش تازه خیلی جاها هم عمدا با لهجه صحبت میکنم که همه بفهمن من کوردم و به همین که هستم افتخار میکنم

      و منم مثل شما الان میفهمم کلی تغییر کردم که برام خیلی عادی شدن،همین کامنت نوشتن و خودافشایی ی روزی خیلی برام سخت بود ولی الان خیلی راحت مینویسم، همین تلاش نکردن برای تغییر دیگران،همین کم اهمیت پیدا کردن حرف مردم،همین که الان برا خودم سبک شخصی انتخاب کردن،همین که مثل 99درصد مردم جامعه فکر نکردن ،همین دیگران رو قضاوت نکردن ، مانوس شدن با قران،و مهترینش که فهمیدم من خالق زندگی خودمم و دنبال مقصر برای ناکامی های زندگیم نباشم و….که اینا برای من عادی شدن ولی وقتی رفتار اطرافیانم رو میبینم میفهمم که کلی رشد داشتم

      آقای زرگوشی عاشقتم تو فوق العاده ای که باعث شدی بنویسم .

      استاد عباس منش به بودنت تو زندگیم به خودم می بالم عاشقتم استاد ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود سعید عزیز

        ممنونم بابت کامنتتون و خوشحالم از این که کامنتم مورد استفادتون قرار گرفته است.کلی با کامنتتون خندیدم بخصوص اون توقع ها و انتظاراتی که در خصوص رابطه نوشته بودی.واقعیتش فکر نمی کردم کسی شبیه من پیدا بشه ولی وقتی داشتم میخوندم کامنتتو دیدم چقدر تجربیاتت دقیقآ مثل منه، نه شبیه من!!!

        امان از باورهای مخرب جامعه. امان از آموزه های غلط مذهبی و خانوادگی . امان از تابوهایی که صف مرد وزن رو از هم جدا کردند. امان از محرم و نامحرم های الکی. امان از اینکه یاد نگرفتیم ما انسانیم. از یک پدر و از یک مادر و از یک نطفه. امان از معیارهای غلط. امان از اینکه شان انسان رو آنقدر پائین آوردیم که جهنم و بهشت رو به تار مویی بند کردیم. امان از اینکه تو مغزمون فرو کردن برای اینکه من از خدا دور نشم باید دیگران مراقب خودشون باشند. امان از بهشت و جهنم فروشی آدمها. امان از اینکه خدا رو برامون تابو کردند. امان از اینکه هر چیزی رو برامن کشیدن و قیمت گذاشتن. و امان از جهالت که بی انتهاست. و خداوند را شاکر و سپاسگزارم که هدایت شدم؛ که نجات پیدا کردم؛ که جدا شدم از این تفکرات مزخرف و حال خراب کن؛ از این باورهای شیطانی که با بسته بندی الهی عرضه میشه؛ از اینکه معیار و باورهام بگونه ای تغییر کرده که به جای اینکه هر شب کابوس ببینم. هر روز منتظر مرگ باشم. هر روز منتظر نازل شدن عذابی باشم. هر روز از سر تکلیف و به زور با خدا حرف بزنم. به قول آقا رضا عطارروشن اگه کار خیر یا کمکی ام میکردم از سر این بود که خدا دست از سرمون برداره و کمتر عذابمون بده و هزاران باور خراب دیگه که نذاشت آب خوش از گلومون پائین بره.

        خدا رو شکر بابت حضورت در اینجا؛ خدا رو شکر بابت هدایتت به این سایت الهی و بهره مندی از آموزش های استاد. شاید خداوند پاداش ما رو همین هدایت به این سایت الهی قرار داده باشه چون باورم اینست که خداوند عنایت ویژه ای داشته به اعضای سایت که هدایت شده اند به اینجا.

        آقا سعید عزیز ممنونم از کامنتی که نوشتید و از آشنایی بیشتر باهاتون؛ براتون بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یاحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          سعـید کاکایی گفته:
          مدت عضویت: 1789 روز

          سلام به دوست خوبم آقا اسد الله عزیز ممنونم که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی و جواب دادی ،

          بله حق با شماست چقدر ذهن ما رو با خرافات و مزخرفات بی اساس پر کردن چیزهایی که نوشتی رو اگر در کنار هم قرار بدیم یک کتاب چند هزار صفحه ای از باورها و اعتقادات بی اساسی که آرام آرام توی گوش ما خوندن و خیلی جاها روی ما اثر منفی گذاشته خدا رو شکر میکنم که من از بچگی وقتی این چیزها رو می‌شنیدم ته دلم احساس میکردم که این قضیه درست نیست ی جای کار میلنگه میگفتم نه این خدایی که به ما شناسوندن خدای واقعی نیست همیشه میگفتم زندگی نباید اینقدر سخت باشه

          چرا خدا با شاد بودن باید مشکل داشته باشه؟که استاد عزیز در فایل حزن در قرآن کاملا توضیح دادن که صد در صد این نظریه خلاف قانون الهیه

          چرا خدا باید به خاطر بیرون بودن ی تار مو مخلوق خودشو بندازه تو اتش؟ و بازهم استاد عزیزم تو مجموعه فایل های حجاب به زیبایی این خرافه رو هم رد کردن

          اصلا چرا خدا بعضی از بنده هاشو مقرب درگاه خودش کرده و بهشون نظر خاصی داره ؟ که باز هم استاد عزیزم تو جلسات قرآنی دوازده قدم گفتن که این حضرت محمد بوده که خدا رو انتخاب کرده ،هیچ بنده مقربی وجود نداره کاملا قشنگ و واضح بهمون فهموند که اگر قوانین جهان رو رعایت کنیم ما هم مقرب خدا هستیم ،استاد بهم اینو یاد داد که منم به اندازه همه پیامبران خدا به خدا نزدیکم و هیچ تفاوتی بین من و اونها نیست

          اصلا چرا من به خاطر کسی عزا داری کنم؟ و اینجا هم فهمیدم که من هر چقدر غمگین تر باشم از مسیر خدا دور تر میشوم

          و همیشه توی ذهنم این سوال بود که چرا خدا باید برا یکی بخواد برا یکی نخواد ؟و باز هم آموزه های الهی استاد بهم فهموند که این هم خرافه ای بیش نیست که استاد به زیبایی خیلی عالی اینو توضیح دادن

          و هزاران سوالی که توی ذهنم می‌چرخید و من همش تو هاله ای ازابهام توی یک جهنمی زندگی میکردم که طبق باور های گذشتم خدا برا من نخواسته و باید همش تو مضیقه زندگی کنم و همه این باورهای مخرب باعث شده بود که من خدا رو منکر بشم و در حق خودم ظلم کردم ولی خدا رو شکر میکنم که قبلاً چنین باورهایی رو بهم داده بودن و این سوالات توی ذهن من می‌چرخید و همین باعث شد که من با استاد آشنا بشم و چقدر خوشگل خدا همه چی رو برام روشن کرد و توسط دستان قدرتمندش استاد رو سر راهم قرار داد و در همه جوانب راه درست زندگی کردن رو به من اموخت،

          اسد الله جان اگه بخوام بنویسم باور کن ی کتاب میشه خدا رو شکر میکنم که در مدار دریافت آگاهی های قرار گرفتم که بعد از چند سال بهم فهموند. که نه این که تو فکر می‌کنی نیست هیچ کس و هیچ چیز تو زندگی تو تاثیری نداره و خداوند تو رو خالق زندگی خودت قرار داده و هر روز دارم اینو به خودم یاد آور میشم که تو تنها راهت اینه که دونه به دونه این باورهای مخرب رو شناسایی کنی و ریشه ای حلشون کنی به خودم میگم هیچ امداد غیبی در کار نیست اگه من باورهام رو درست نکنم همینه ، مدام به خودم یاد آور میشم که تو الان فهمیدی که چی به چیه تمام تمرکزت رو بزار رو عمل به این قوانین بدون تغییر خداوند،

          که بحث ما بیشتر در مورد روابط بود که تو این زمینه هم کلی باور مخرب دارم که باید دونه دونه حلشون کنم چون من می‌خوام ی عشق واقعی رو با تمام وجودم تجربه کنم مثل استاد عزیزم

          استاد جان هیچ جوره نمیشه زبانی جواب این همه زحمت شما و خانم شایسته عزیز رو داد فقط در حال حاضر میتونم بگم که عاشقتونم و اینکه با گرفتن نتیجه جواب زحماتتون رو باید بدم

          در پناه حق تعالی شاد ،پیروز ،سربلند باشید

          اسد الله عزیزم عاشقتم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید میثم رضوی گفته:
      مدت عضویت: 2230 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز

      با کامنتتون یه ترمز خیلی بزرگ رو درونم شناختم،

      ممنونم ازتون که نوشتید، این خود افشایی‌ها که خیلی شهامت میخواد واقعا قابل ستایشه،

      از شما بینهایت سپاسگذارم،

      و سپاسگذاری بزرگتر از استاد که این فضا رو فراهم کرده،

      و سپاسگذاری اصلی از خداوند استاد که این مدار رو گذاشته تا ما بتونیم خودمون رو اینجا بشناسیم و بهبود ببخشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود میثم عزیز

        خوشحالم که با کامنتم ، تونستید ترمزی از ترمزهای ذهنیتونو پیدا کنید و خداوند رو ازین بابت شکرم.

        سپاسگزار سپاسگزاری های قشنگتونم میثم عزیز،جانا سخن از زبان ما می گویی!

        ممنونم که وقت گذاشتید برام نوشتید. برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1725 روز

      سلام دوست عزیز وارزشمندم اسدالله عزیز

      خداروشکر میکنم بابت هدایتم به کامنت شما

      چقد مقاومت داشتم کامنتت و بخونم نمیدونستم چرا ولی نشستم فک کردم بعد متوجه شدم ک داستانش مفصله

      اول میخوام عذرخواهی کنم ازشما و اینکه ببخشید ک قضاوتت کردم

      حالا توضیح میدم دلیل مقاومتم و

      پدر من یه رفتار خاصی داره ک اگه یه رفتار نامناسب ببینه از کسی کل اون طایفه ی فرد وبرچسب میزنه ک همه فلانی ها اینجور هستن

      حالا اگه با یه شخصی ک ساکن شهر دیگه باشه هم برخورد کنه و رفتار نامناسب ببینه ازش دیگه کل شهرو برچسب میزنه ک فلان شهر همه مردمش فلان ان

      خب فک کنم معلوم شد تا اینجا نصف داستان

      تو برخوردی ک با بنده خدایی ک ساکن ایلام بود و از شنیده هایی ک باور کرده بود برچسب نامناسبی هم به ایلام زد

      ک فلان ان وبهمان

      خب حالا قسمت دوم داستان

      من دبیرستان ک بودم یه معلم ورزش داشتم ک تجربه خودش و ب عنوان نصیحت دلسوزانه بهمون گفت

      گویا موقعی ک دانشجو بودن یه هم اتاقی نابینایی داشتن ک همیشه ازش دوری میکرده و نمیزاشته کمکش کنه

      معلمم گفت همیشه فک میکردم خدایا چرا این دختر از من خوشش نمیاد

      تا اینکه بعد اینکه دانشگاهشون تموم میشه میخوان بیان خونه ک کسی ب جز معلم من اونجا نبوده و ایشون هم کارهاشو براش انجام داده موقع خداحافظی گفت خیییلی تو بغلم گریه کرده بنده خدا گفته منوببخش ک قضاوتت کردم قبلا یه هم اتاقی داشتم ک همه خوراکی ها و وسیله هامو میدزدیده فک کردم توهم مث اون هستی حلالم کن و..

      معلمم آبدانان بود یکی از شهرهای ایلامه

      واینم بگم ک منم ساکن یکی از روستاهای آبدانان هستم

      خب منم بیشتر آویزه گوشم شد این باور

      حالا قسمت سوم داستان

      من مادرم خوزستانی هست شهر دزفول و پدرم هم اصالتا اهل خرم اباد لرستان

      ک کوچیک بدون ایشون ک اومدن این منطقه تبعید شدن تو دوره رضاخان خخخخخ

      تاریخی شد قضیه

      حالا تا اینجا فک کنم متوجه شدین ک چه باورهای نامناسبی داشتم در مورد ایلام

      حالا اصل قضیه مونده من تا دبیرستان تو این محل بودم بعدش دیگه رفتم دانشگاه خونه اندیمشک مون بودیم

      خب تو دوره دانشگاه چون میترسبدم قضاوت بشم و بهم بد نگاه کنن نمیگفتم خونه مون ابدانان هست و فقط میگفتم اندیمشک هستیم با اینکه ب ظاهر دروغ هم نگفتم بازم داشتم نفی میکردم خودم و

      دوست عزیزم نمیدونید من چقد بخاطر این موضوع نچندان مهم چطور اذیت شدم فک میکردم دروغگوهستم ک همین باعث شد دوستای زیادی نداشته باشم چون دوسنداشتم بیشتر ازم بدونن

      انگار ک قتل کرده باشم ها

      خدااای من الان دارم متوجه اون همه افکار پوچ میشم

      چقد جلوی رشد خودم وگرفتم خداروشکر الان راحت دارم درموردش حرف میزنم

      مگه مهمه بقیه چی فک میکنن چی قضاوت میکنن

      من خودم رو محروم کردم از دوستان ارزشمندی چون شما از اگاهی های ارزشمندتون

      میخواستم بدونید من بهتون افتخار میکنم و به خودم هم افتخار میکنم ک اول یک روستایی هستم دوم یک ایلامی دوسداشتنی

      دوستتون دارم وبراتون بهترین ها رو میخوام از الله یکتا و اینکه خیلی عالی رو خودتون کار کردین و عالی به خودشناسی رسبدین

      بهتون تبریک میگم احسنت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود همشهری عزیز

        خدا رو شکر بابت این سایت الهی که هر روز با افراد فرهیخته و انسان های نابی در اطرافم آشنا میشم.

        گاهی اوقات که کامنتتون رو میخوندم از فامیلیتون حدس میزدم اهل خرم آباد باشی و لر. میخواستم اینو ازتون بپرسم که فرصتش پیش نیومد. دلیلش این بود که بعلت نزدیکی مکانی و فرهنگ مشابه این نزدیکی بیشتر قابل لمس بود.حالا که شجره نامتون رو کامل گفتید هم خوشحال شدم و هم تعجب کردم که همشهری هستیم.

        ما تا قبل از جنگ مهران ساکن بودیم و بعد از آوارگی ساکن ایلام شدیم.اگه از بزگترها بپرسید بهتون میگن که ریشه و نصب ما از نژاد کرد است و اشتراک تاریخی و قبیله ای داریم با طایفه بزرگ زرگوش که هم در آبدانان است و هم در مهرام و هم در دهلران و هم ایلام.پدر بزرگ و عموی من کد خدای زرگوش مهران بوده اند و میتونید به راحتی اصل و نسب منو در بیارید خخخخ

        راجع به باورهای عامه که فلان ایل و طایفه یا شهر خوبن یا بد ان همه جا وجود داره. و نمونه تفاوت نگرش اعضای سایت عباسمنش با عامه مردم همین است.

        وقتی بدانیم فرکانس و انرژی که ما میفرستیم باعث برخورد و آمدن افراد و انسانهای خوب یا بد به زندگیمان می شود آنوقت دیگه اهل کجا بودن اهمیتی نخواهد داشت زیرا همه چیز به خودمان بستگی دارد و به خودمان برمیگردد.

        در فایلهای سفرنامه اشاره کردم که بواسطه دیدن فایلهای سفرنامه من هم اواخر پارسال سفرنامه ای داشتم کاری و همه شهرستانها و حتی روستاهای استان رو بازدید کردم و خیلی از روستاهای آبدانان رو گشتیم و لذت بردیم، بعد از ماه رمضان هم دریاچه دوقلو اومدم و یه آبتنی و شنای حسابی کردم و کلی لذت بردیم.

        اینکه گفتید محل سکونتتون رو نمی گفتید رو خودمم تجربه کردم و فراوان در اطرافیانمان دیده ایم. دلیل اینکار علاوه بر عزت نفس پائین این بود که وقتی میگفتیم مثلا ایلامم همه میگفتند ایلام کجاست؟!! با میگفتند گیلان؟!!! خخخخ خلاصه برای اینکه طرف گیج نزنه میگفتم کرمانشاهیم خخخ و نباید این قضیه رو به دروغگویی تعبیر کنید. با رواج شبکه های اجتماعی و معرفی قابلیت های گردشگری زاگرس الان خیلی ها روستاها و مناطق این منطقه رو بخوبی میشناسند.و همه می دانند لرستان کجاست، ایلام کجاست و حتی آبدانان و دریاچه دوقلو کجاست.

        یاد گفتگوی خداوند با نوح در قرآن افتادم که خطاب به نوح که درخواست نجات فرزندش را داشت گفت ای نوح از جاهلان نباش! اون پسر تو نیست. کسی پسر توست که باهات همفرکانس است و رابطه افراد رو همفرکانسی آدمها مشخص میکنه نه رابطه سببی و نسبی. خواهر عزیزم ممنونم که برایم نوشتید و تائید دوباره بود برایم که فرکانس ها دارند چگونه عمل می کنند.

        برایتان سلامتی و سعادت و ثروت و حال خوب آرزو میکنم خواهر عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          زکیه لرستانی گفته:
          مدت عضویت: 1725 روز

          سلام به دوست عزیزم اسداله جان

          خیلی ازت ممنونم ک برام نوشتی و باعشق جواب دادی

          چ حس فوق العاده ای از کامنتت گرفتم

          حس کردم دارم با یکی از اقوام نزدیکم صحبت میکنم

          واقعا چقد بجا گفتی درمورد حضرت نوح

          ک او از خاندان تونیست یعنی همفرکانس وهمدار تونیست

          فرکانسی ک ازت دریافت کردم فرکانس یه هم خانواده بود

          چنبار کامنتت و خوندم میدونی متوجه چی شدم؟

          اینکه مدار من تغییر کرده ک تونستم شمارو ببینم یه الگوی عالی وموفق وخودساخته ک خییلی باخودش درصلحه

          خیلی خوشحال شدم از آشنایت وتحسینت میکنم

          بعداز اینکه برات کامنت نوشتم رفتم بقیه کامنت هایی ک ازت برام ایمیل شده بود و خوندم

          و راستشو بخوایی پشیمون شدم ک اون باورهای محدودکننده رو گفتم درعوض کلی تحسینت کردم ک چقد عالی کار کردی روخودت و ماشاالله یه پا استادی ومن تازه چن ماهه شروع کردم

          بعد متوجه شدم بی دلیل نبوده دیدن شمابرای اینکه متوجه بشم رشدکردم خداروشکر

          خداروشکر میکنم بابت حضور شما تو سایت چون الگوی عالی هستین برای من

          راستی حس طنزتون و هم خیلی دوسدارم

          باعث میشه کامنت هات تاثیر گذار تر بشه

          برات از خدای عزیزم بهترین ها رو میخوام ان شاالله این مسیر وباقدرت بیشتر ادامه بدی و ب تک تک خواسته هات برسی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1266 روز

            سلام و درود زکیه عزیز

            کامنتتو الان دیدم! یا ایراد از نت منه یا ایراد از سایت! ولی هر چی هست خیره! به زمانبندی خداوند باور دارم و می دانم الان بهترین زمان دیدن و پاسخ به کامنتت بوده و اتفاقآدر این لحظه تایمم آزاده و میتونم بنویسم برات!

            ممنونم ازت بابت کامنتی که برام گذاشتی و نظر لطف و محبتت را بیان کردی.راجع به فرکانس گفتی میخوام بگم همین درک فرکانس خودش کلی افزایش مدار می خواهد.

            زکیه جان مهم نیست دیر شروع کردیم یا زود شروع کردیم، مهم اینست چقدر درک کردیم و چقدر عمل کردیم.و به قول استاد خبر خوب اینه که از همون لحظه که ما تغییر می کنیم جهان هم برایمان تغییر میکنه و نتایج و شرایط و موقعیت های ما هم عوض میشه.

            شک نکن همین که در سایت مینویسی یعنی مدارت رفته بالا و رشد کردید. همین که خودتو سانسور نمی کنی یعنی رشد کردید.همین که باورهای محدود کنندتو میگی یعنی رشد کردید و اصلا بابت گفتن افکارت و باورهات پشیمان نباش! رشد و تغییراتت از این به بعد شتاب بیشتری می گیره! زیرا لازمه اش افزایش مدار وفرکانسه.

            ساعت و دقیقه ارسال کامنتت خیلی جالبه نمی دونم دقت کردی یا نه (الان میگه به چه چیزایی دقت میکنه خخخ). ساعت و دقیقه ارسال کامنت منم جالبه (این قسمت رو بعد ارسال دیدم و متنو ویرایش کردم) و نشانه خوبیه برام. مطمئنم در بهترین زمان و در بهترین مکان دریافتش خواهی کرد.

            کامنت هاتو با عشق دنبال خواهم کرد و با یاری خداوند شاهد موفقیت ها و نتایج عالی ات خواهیم بود.مانا و برقرار و شاداب باشی در پناه خدا.یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              زکیه لرستانی گفته:
              مدت عضویت: 1725 روز

              سلاااام اسدالله جان

              دوست عزیزم

              سپاسگزار خداوندم ک منو در این مسیر قرار داد

              و باعشق از طریق یکی از دستان قدرتمندش

              قلبم و روشن کرد وپیامشو واضح وروشن وشفاف بهم رسوند

              ک بنده من

              زکیه ی عزیزم

              من هدایتت میکنم

              ادامه بده

              مسیرت درسته

              ایمان داشته باش

              وباعشق ادامه بده

              اسدالله جان امروز 8روزه تمرینات کتاب رویاها رو دارم بجد و با ایمان انجام میدم

              البته فعلا دوفصل اولو خوندم

              همه چی داره تغییر میکنه

              انگار چشمام داره نعمت هارو بیشتر میبینه

              نوشتن نکات مثبت وتحسین کردن

              و شکر گزاری روزانه

              چقد حسم وعالی کرده

              و دیدن فایل ها. با دقت گوش دادنشون

              خداروشکر میکنم بابت این پیشرفت های بظاهر کوچیک ولی دراصل فوق العاده بزرگ برای من

              خودمو تحسین میکنم بابتش

              چون ب نقطه ای رسبدم ک گفتم آقا حرف زدن بسه باید بری مرحله بعد وارد عمل بشی دیگه

              وخداروشکر میکنم بابتش ان شاالله ک بتونم با قدرت ادامه بدم ب لطف الله مهربان

              اسدالله عزیز خیییلی ازت ممنونم بابت آگاهی های ارزشمندی ک دادی بهم:

              شک نکن همین که در سایت مینویسی یعنی مدارت رفته بالا و رشد کردید. همین که خودتو سانسور نمی کنی یعنی رشد کردید.همین که باورهای محدود کنندتو میگی یعنی رشد کردید و اصلا بابت گفتن افکارت و باورهات پشیمان نباش! رشد و تغییراتت از این به بعد شتاب بیشتری می گیره! زیرا لازمه اش افزایش مدار وفرکانسه.

              چقد انرژی گرفتم وخداروشکرکردم بابتش

              چقد قشنگ بود این خدای من

              رشد وتغییراتت از این ب بعد شتاب بیشتری میگیره

              چقد من عاشق شتاب وسرعتم

              یک دنیا ممنونم ازت و خداروشکر میکنم بابت حضور ارزشمندت

              درمورد زمان دیدن کامنتم دلیلش فرکانسم هست ک قوی تر شده حس میکنم

              و اینکه عاشقتممم

              سپاسگزارم از اینک نوشتی برام و قلبم پراز نور و عشق کردی

              ب الله یکتا میسپارمت و ازش بهترین ها وعالی ترینها رومیخوام برات:))

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مرتضی گفته:
      مدت عضویت: 1414 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز بسیار متشکرم که تجربیاتتون رو در مورد این فایل به اشتراک گذاشتید .

      در مورد ویژگی های شخصیتی که فرمودید من هم تا قبل از آشنایی با استاد دقیق همین ویژگی ها رو داشتم.

      من خیلی از مشکلاتی که داشتم رو به درونگرا بودنم ربط میدادم و می گفتم خب من درونگرا هستم و دیگه نمیشه کاریش کرد!!

      ولی خداروشکر بعد از آشنایی با استاد و به مخصوصا بعد از تهیه دوره عزت نفس نسبت به قبل خیلی بهتر شدم .

      این جمله که گفتید من نباید بگم و خودشان باید ببینند و بفهمند

      رو در زمینه هایی مثل سرکار متوجه ش شدم و بعد از کار کردن روی خودم خیلی بهتر شدم نسبت به قبل.

      ولی این جمله پایین رو که کپی میکنم رو در رابطه ام کاملا دارم و بارها باعث ایجاد مسائل نادلخواه شده.

      قبل از آشنایی با استاد من به شدت درونگرا بودم به گونه ای این درونگرایی شدید بود که حتی من از همسرمم انتظار داشتم بدون اینکه من حرفی بزنم یا بخواهم توضیحی بدم، ذهن مرا بخونه!!! یا خواسته منو متوجه بشه!!! و من نخوام توضیح بدم و حرف بزنم به خصوص وقتی که حالم خوب نبود.یا انتظار داشتم وقتی یبار مسئله ای رو توضیح میدم یا در مورد مسئله ای صحبت می کنم، نیاز به تکرار و یادآوری آن نداشته باشم و شاکی میشدم از اینکه چرا این مسئله یادش نمونده!

      من تازه با خوندن این متن شما متوجه شدم این یک مسئله ای هست که باید روش کار کنم . ممنون میشم بفرمایید که چطور در این مورد خاص روی خودتون کار کردید که بهتر شدید .

      از خداوند بزرگ برای شما آرزوی بهترین ها رو دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1266 روز

        سلام و درود آقا مرتضی عزیز

        در جواب سوالتون یاد جمله ای از استاد افتادم که می گفتند نپذیریم همینی که هست! وقتی نپذیریم راه حل ها به ما گفته میشه. و چقدر این جمله عمیقه و میشه ساعت ها روش فکر کرد.

        آقا مرتضی همانطور که نپذیرفتی درونگرا بودنتون رو و بهبودش دادی؛ میتوان از این الگو برای هر تغییری استفاده کرد.

        در زمینه روابط وقتی من تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و خودم رو تربیت کردم و سعی کردم نکات مثبت همسرم رو ببینم و بولد کنم.جهان به این فرکانس و انرژی واکنش نشان میده و همسر من یا شما یا هر کس دیگری از این قاعده مستثنی نیست.

        افکار و حرفها انرژی و منتقل می کنند و آن شخصی که آنرا دریافت می کند رو تحت تاثیر قرار می دهد و همون حس و احساس رو در او بوجود می آورد. دلیل این که تاکید استاد بر کنترل ورودی ها است همین انتقال ومسری بودن انرژیست.

        امیدوارم جواب سوالتون رو گرفته باشید. برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2624 روز

    به نام خدایی آسانی های بعد از هر سختی

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و همه رفقای هم قدم

    چه قدر من این سلسله فایل هارو دوست دارم و این پرسش ها چه قدر کمک می کنه بیشتر بتونم درک بکنم که خیلی از رفتار هام واقعا عاملی داره و این عامل ریشه در تمام نگرش ها و عادت هام داره

    وقتی امروز داشتم به موضوع این فایل فکر می کردم به یاد داستان حضرت موسی افتادم که داشت فرار می کرد! از دست فرعون به دلیل اینکه اون نصرانی رو کشته بود و …

    همینطوری داشتم با خودم فکر می کردم و دیروز یه فایل بی نظیری از استاد گوش میدادم شاید بالای 4 بار گوشش دادم و هعی با خودم حرف میزدم و امروز هم خیلی داشتم تکرارش می کردم…

    شاید بزرگ ترین فراری که من خودم دارم باهش دست و پنجه نرم میکنم ترس از موفق نشده! و دارم از موفق نشدن فرار می کنم برای همین در ماراتن هستم!

    در ماراتن و مسابقه با کی؟ با هیچکس! با یک موجودی خیالی که وجود نداره و همیشه یه توهم پوچ و تو خالیه!

    خیلی وقتی ما درگیر این میشیم که سعی کنیم آگاهی هارو به شکل خیلی پیچیده و عمیق درک کنیم و یا مثلا آگاهی های جدید دریافت کنیم که مسائلمون رو حل کنن ولی هرچه قدر که بیشتر با دوره های استاد عجین میشم و میرم جلو هعی بیشتر درک می کنم که خیلی اصول سادست فقط ما دلمون می خواد ورد داشته باشیم!

    یه جمله ای خیلی تو گوشم زنگ عجیبی زده بعد از 8 بار فایل 2 ثروت 3 رو گوش دادن:

    “آقا عجله نداشته باشین و فکر نکنین که اگر شما برین جلو یه اتفاق معجزه آسایی تو فایل های بعدی میفته! اهمیت درک توحید جزو مهم ترین مسائل و فایل های بعدی اهمیتش از این جلسه کمتره”

    وقتی واقعا بررسی کردم دیدم دقیقا درسته من شاید 24 ساعت روز نزدیک 15 ساعت دارم خودم رو بهبود میدم ولی فقط از نظر اسمی نه عملی و به ناچار با نتایجی که میاد من فقط 10 درصد از پتانسیل رو استفاده می کنم!

    و تعجب می کنم آدم هایی که غرق در آگاهی نیستن و بسیار شاید به زعم ما خیلی عقب مونده ان ولی بسیار نتایج بزرگی میگیرن!

    دلیلش خیلی سادست چون ما هنوز درگیر این هستیم که معادله ها و مشکلات زندگیمون رو با فرمول ها پیچیده حل کنم!

    حال میکنیم با دستی کشیدن پارک کنیم

    حال می کنیم سخت به دست بیاریم کلا….

    چرا ؟! چون فردا اگر کسی ازمون پرسید بگیم :

    ببین پسرم اول شما باید 40 سال بری شاگردی کنی بعدش شااااااااید بشه!

    ولی واقعا اینطوری نیست ما دوست داریم اینطوری باشیم چون تربیت شدیم!

    مثلا طرف تعمیرکار موبایله میتونه گوشی رو تو 10 دقیقه درست کنه ولی چون می خواد پولش منطقی به نظر برسه میگه 3 روز دیگه بیاین و وقتی مشتری اومد تازه میگه بشینین دارن روش کار می کنن! و این یعنی فرار از حقیقت!

    من امروز یه بخشی رو برای تست توی سایتم فعال کردم و در اولین خرید به مشتری هدیه میدادم و دیدم چه قدر جالب فروش کم شد! من حس می کردم این هدیه موثره ولی دیدم نه واقعا این هدیه نتنها باعث نشد رشد بکنه درآمد بلکه هزینه هم کردی و هیچی نشد!

    فرار از حقیقت و سادگی بزرگ ترین دردیه که خیلی از ماها بهش دچار هستیم و برای همین برآیند روزمون واقعا حال خوب نیست! و درنتیجه نتایج به دست نمیاد!

    از 12 برابر شدن درآمدمون راضی نیستیم و هعی دنبال اینیم که بریم جلو چون فکر میکنیم جلو خبریه واقعا قبول دارم هرچه قدر ثروتمند تر بشی نزد خدا محبوب تری ولی به شرط اینکه همزمان آرامش هم داشته باشی وگرنه تو اون لحظه خدایی نیست و همش استرسه!

    من وقتی داشتم رو باور لیاقتم کار می کردم این روزها که درآمدم بیشتر بشه دقت کردم بله! باور لیاقته داره کاری میکنه از چیز هایی که دارم بیشتر بتونم لذت ببرم و همین باعث میشه ناخداگاه یه سری ایده هایی بیاد تو ذهنم که با اجرا کردنشون رشد برام به وجود میاد!

    خیلی منطق جالبیه که ما در خیلی از اوقات سپاس گزاری کردنمون هم تجارته ها! یعنی مثلا میگی سپاس گزاری کنم که بیشتر به دست بیارم برای همین چون معاملست انرژی پشتش قوی نیست!

    من دارم همش میگم شاید خیلی ها باشن از استاد خیلی به رفتار و کردار ظاهری سپاسگزار تر باشن و هر روز تومار سپاس گزاری دارن از موی سر تا ناخن ولی همش ورده برای همین نتایج بزرگ نمیشه!

    من وقتی که فرار نکردم از حقیقت و پذیرفتم کجا هستم و سعی نکردم ادا در بیارم اونجا بود که فهمیدم لن شکرتم لازیدنکم باید بر پایه و اساس یک منطق باشه!

    خیلی برام قشنگه وقتی دارم تو سایت میچرخم با دید تحقیق میبینم چرا 90 درصد آدم ها تو نقطه ای که هستن گیر کردن! چون دقیقا همین باگ من رو دارن و اونم اینکه همشون در حال رسیدن به بعدی هستن درحالی که قبلی رو درک نکردن!

    من تو سفرم ولی 10 درصد از سفر رو درک کردم و به اندازه 10 درصد رشد میکنم…

    همه این موفقیت ها و عملکرد ها تهش قرار به قول استاد عزیزم بشه حال خوب و اینکه بگی آخیشششش عجب روز با کیفیتی بودا!

    غذا به راه بود و زندگیم به راه بود و همه چیزم مشتی گذشت!

    ولی وقتی میبینی طرف صبح تا شب داره رو خودش کار می کنه ولی وقتی یه نشتر بهش میزنی دادش میره هوا و از اژدها سه سر بیشتر عصبانی میشه خب این چه کار کردن رو خودیه!

    برآیند همه این آموزش ها باید منجر به حال خوب بشه و اگر واقعا تو زندگیمون حال خوب نداریم حتی اگر داری قرآن گوش میدی باختی عزیز دل!

    مثل اینکه بری همش آیه های عذاب بخونی و گریه کنی و بزنی تو کلت و هعی ناله کنی عملکرد همونه ها ولی هیچی نفهمیدی! جز بدبختی و مشکلات!

    رشدی خوبه که منجر به لذت شما بشه و همه حس کنن اینو که پسر خیلی حالت خوبه ها…

    سپاس گزاری درسته که تمام اجزا بدنت مور مور بشه از حس واقعی!

    الحمد الله یعنی خدایا دمت گرم! مثل رفیقی که غررررق گرفتاری بودی اومده بلندت کرده و همه کار برات کرده بعدش نمی تونی تو کاری براش می کنی و فقط میگی دمت گرررررررم

    این یعنی الحمد لله!

    به نظرم یکی از دلایلی که خارجی ها مواد غذایی بی نظیری دارن اینه که اون سپاس گزاری سر سفرشون با چشمان بسته و به سمت حقیقته که باعث کیف کردن از لقمشون میشه!

    به قول استاد هرچه قدر دربیاری بازم بیشتر از تو هست! و حالا میشه فهمید که چرا استاد میگه شاید حالم تو بندرعباس بهتر از الان بوده حتی!

    فرار کردن به سمت آینده و خوشی هایی که هنوز نیومده یعنی گذر کردن از تمام تضاد ها و برای موسی 8 – 10 سال طول کشید که بعد از داستان رسیدن به اون چاه و دختران شعیب مسیرش ادامه پیدا کرد و با اون درخت نورانی مواجه شد..

    من یه تصمیم جدی گرفتم که فایل هارو یکم عملی تر کنم و بتونم حال خوبم رو تقویت کنم و انقدر مانیتورم رو اعداد نباشه شاید تونسته باشم 10 رو بکنم 11 ولی از اونور میزان لذت روزانم رو از 10 کردم 5!

    باید مرز باریک رو نشکنم خیلی جزئیات گمراهم نکنه و بیشتر سعی کنم برآیند مفیدی داشته باشم و فراموش نکنم همه قانون ها از این میاد که :

    1- حال خوب -> اتفاق خوب

    2- دنیارو نمیشه گول زد پس باید واقعی باشه

    3- بهترین روش برای خوب کردن حال سپاس گزاری داشته هایی هست که به وجودت میاره

    و این ماموریت جدید من برای درک یکی از بزرگترین قوانین کیهانیه و خدا در سادگیه

    و در نهایت یه نکته قشنگ بگم که بفهمیم واقعا ما خیلی سخت گیریم!

    من تو دیدگاه قبلی اشتباه باب راس رو گفتم داد ماس که از یک برنامه طنز گرفته شده بود و شاید کمتر کسی هم متوجهش شده بود ولی حتی اگر کسی متوجهش شده بود حتی بیانش نکرد!

    وقتی حالتون خوب باشه حتی اگر اشتباه بنویسین و بیان کنین قرار باشه چیزی پیش بره پیش میره …

    پس ظاهر رو باید کشت و باطن رو زنده کرد و عاشقانه لذت برد از زندگی و دل داد به خدایی که ما را برای آرامش آفریده

    وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ 21

    و از نشانه های او این است که برای شما از جنس خودتان ( نه از فرشتگان و نه از اجنّه و غیر آنها ) همسرانی آفرید که در کنار آنها آرامش یابید ، و میان شما ( شوی و زن یا افراد نوع انسانی ) علاقه دوستی و مهر باطنی نهاد ، همانا در این امر نشانه هایی است ( از توحید و قدرت و حکمت خدا ) برای گروهی که می اندیشند.

    خدا همینجاست تو قلب خونه، تو عطر پاک گلای پونه…

    خدا همینجاست؛ تو عطر بارون تو چشم خیس منو خیابون!

    خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو

    خدا همنیجاست؛ تو لحظه هامون بین نماز احساس و بارون!

    خدا همین جاست خدا همین جاست خدا همینجاست…

    تو بی کسی هام وقتی که از عشق معجزه میخوام…

    خدا همینجاست؛ واسه همیشه چشماتو وا کن معجزه میشه!

    تندرست باشید رفقای خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 490 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2221 روز

      خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو

      خدا همنیجاست؛ تو لحظه هامون بین نماز احساس و بارون!

      سلام سید علی عزیزم

      سلام به سید علی مومن و خداجویم که هر روز کلی چیز از اون یاد و انگیزه میگیرم.

      چه مهر تاییدی هستید بر حس و حال این روزهای ایم که اصل کار اون حس و حال خدایی و واقعی است، که باید ایجاد بشه، مابقی چیزها خود بخود پیش میاد و این حرف رو فقط کسی میتونه لمس کنه که کلی خودش رو مثل من به در و دیوار زده الان آرام گرفته و فقط میخواد تماشا کنه آنچه خدای مهربونش براش نسخه می‌پیچه، همان خوبه است.

      این کامنت شما مشت محکمی بر دهن اون ذهن نجواگر که میگه؛ آره برای توجیه کارت که جایی نرسیدی میگی حس و حال خوب اصله، دوباره میشی مثل اونها که فقیرن و میگن ما فقط خدا را می‌خواهیم.

      خدایا شکررررررررت که هوای بنده هات رو داری.

      سید علی جان سپاس گذارم که آنچه بر قلبت جاریست مینویسی. سپاس گذارم که آیینه جمال خداوند هستید همچون استاد.

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و مدارتون به منبع نزدیک و نزدیک تر شود.آمین

      (چی میشد علی من هم پا جا پای شما میذاشت و تو سایت کامنت می نوشت و من قربون صادقه اش می رفتم.)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1925 روز

      درود بر شما علی جان

      واقعاً ازت سپاس‌گزارم که این روزها بیش از قبل دارم از وجود شما بهره‌مند میشم خداقوت

      همان‌طور که تو کامنتم اشاره کردم بیش از یه هفتس که تو فایل جلسه دو‌ گیر کردم تا فقط سعی کنم درک کنم این رو که آقا باورسازی یعنی کم کردن نگرانی یعنی رسیدن به احساس خوب

      دقیقاً همین اتفاق برای همه ما داره میفته که سعی می‌کنیم تند تند فایل‌ها رو پشت سر بگذاریم و تند تند به موفقیت برسیم و بعد به احساس خوب دست پیدا کنیم در صورتی که رمز در اینه: ان شکرتم لازیدنکم

      تو اول به احساس خوب برس، سپاس‌گزار باش، سپاس‌گزاری که در عمل داری کیف میکنی از داشته‌هات همین احساس تو‌ را در مسیر درست قرار میده.

      چقدر جلسه اول دوره راهنمای عملی برای کنترل این حالت فوق‌العادست.

      چقدر از اون کامنت شما که گفتید باید با شرایط حال حاضرت هر چی که هست به صلح برسی لذت بردم، واقعاً ما مسیر رو اشتباه فهمیدیم، برای اینکه یه شرایط به‌ظاهر نامناسب رو‌ تبدیل کنیم به شرایط دلخواه نباید باهاش بجنگیم، باید باهاش دوست بشیم و به صلح برسیم، همان بی‌ایمانی‌ها، شرک‌ها و خیلی از مسائلی که ما داریم ما رو به این مسیر هدایت کرد دیگه وظیفه ماست که بهش توجه کنیم.

      این یعنی همان درک اصل ان مع‌العسر یسری اینکه درون هر سختی آسانی است یعنی این شرایطی که فکر میکنی سخته و طاقت‌فرسا همان چیزیه که تو بهش نیاز داری همان چیزیه که اتفاقاً باعث رشدت میشه اما تو چه رفتار نامناسبی با این هدیه ارزشمند الهی از خودت نشان میدی؟ اغلب پسش میزنیم

      وقتی آدم آیات رو کنار هم میگذاره منظور خدا رو خیلی بهتر درک میکنه

      به خودم گفتم واقعاً اینکه میگی دارم روی خودم کار می‌کنم چقدر نگرانیت نسبت‌به گذشته کم‌تر شده؟

      چقدر کمتر خودت رو با بقیه مقایسه می‌کنی؟

      چقدر کمتر نگران واکنش و برخورد آدم‌ها و اتفاقات نیستی؟

      چقدر تسلیم‌تر هستی در برابر خدا؟

      چقدر درباره هدایت کمتر دنبال چرایی هستی؟

      چقدر این لحظه برات ارزشمندترین لحظه زندگیته؟

      قبل ازینکه بیام این نوشته رو بنویسم داشتم با یه دوستی تو کالفرنیا صحبت میکردم درباره قرآن و مفهوم توحید که ایشون با استاد آشنا نبودند اما خودشون از نوجوانی تو کلاس‌های قرآنی که تو آمریکا برگزار میشده شرکت می‌کردند و وقتی صحبت می‌کردیم باورش نمیشد که تو ایران کسی اینجوری قرآن و توحید رو درک کرده باشه و میگفت که چقدر اهمیت داره توحید و براش خیلی جالب بود که من از کجا یاد گرفتم این مطالب رو که من استاد رو بهشون معرفی کردم.(با اینکه یه ذره مقاومت داشتم اما حس کردم که باید این کار انجام بشه)

      یعنی واقعاً این صحبت شما درسته که بهره‌وری ما از آگاهی‌ها به‌اندازه کافی نیست به این دلیل که ما اصل سادگی، سپاس‌گزاری، احساس خوب و تکامل رو هنوز به‌خوبی درک نکردیم.

      ما موقعی به خواسته‌های دلچسبمون، اونایی که همیشه باعث احساس خوب ما میشن، رسیدیم و میرسیم که حالمون خوب باشه، اون هم به‌سادگی و خیلی طبیعی، یعنی وقتی داریم دو دو تا چهارتا میکنیم برای رسیدن به یه خواسته یعنی هنوز درک نکردیم اصل سادگی و طبیعی بودن تحقق خواسته‌ها رو. خود خدا هم برای خلق چیزی قوانینش رو زیر پا نمیگذاره و همه چیز رو طبق تکامل و با آرامش خلق میکنه.

      در تکمیل بیان شما خداوند فرموده که نیازی به روزی ما نداره ما هر کار بکنیم به نفع یا ضرر خودمون انجام دادیم. بارها همه ما این‌ها رو گفتیم و شنیدیم و تصدیق کردیم اما در عمل به شیوه گذشته برخورد مردیم و این یعنی عدم درک صحیح قانون.

      خداروشکر می‌کنم که در این مسیر هستم و با دوستان خوبی چون شما برخورد می‌کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
      • -
        یاسمن زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2392 روز

        احسان عزیز!

        کامنت شما رو که خوندم بی اختیار با خودم گفتم “عجب کامنت درجه یکی!”

        از 5 ستاره بودنتون هم مشخصه که خوب روی خودتون کار کردین و جنس صحبت هاتون با کیفیته.

        واقعاً نکته ی مهمی که من این روزها دارم بهش فکر میکنم اینه که من اگه میگم رو خودم دارم کار میکنم و میام کامنت ها و جمله های قشنگ اینجا می نویسم…در عمل چقدر کمتر نسبت به قبل نگرانم و ترس دارم؟ چقدر در هر لحظه به خدا توکل دارم؟ چقدر خیالم راحته؟

        از خدا میخوام به همه ی ما ایمانی که عمل می آورد عطا کنه و ما رو از کج فهمی ها حفظ کنه! الهی آمین!

        در پناه خدا بهترین ها رو براتون آرزو میکنم :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      یاسمن زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2392 روز

      سیدعلی عزیزم! من فقط شاید حدود یک ماه هست که به طور جدی شما رو دنبال میکنم، اما انگار یک قرنه که شما رو میشناسم! نمیدونم چه جوری میتونم از خدا سپاسگزاری کنم به خاطر وجود شما و کامنت های شما، احساسی که از نوشته های شما در من زنده میشه… و همچنین به خاطر وجود استاد عباس منش و سایتشون که این بستر رو فراهم کرده!

      خیلی درست گفتی: بزرگ ترین فرار ما، ترس از موفق نشدنه، در مسابقه با کی؟ در مقایسه با کی؟

      اصول خیلی ساده ست، ولی ما پیچیده ش میکنیم!

      فرار از حقیقت و سادگی بزرگ ترین دردیه که خیلی از ما دچارش هستیم!

      بعد از خوندن کامنت شما، جمله ای که ناخودآگاه شروع کرد به چرخیدن توی سرم این بود:

      فقط تسلیم باش

      و با آرامش، آرامش، آرامش

      حرکت کن

      و لذت ببر

      خدا حافظ و نگهدارت باشه سید علی عزیز و بهترین آرامش و نعمات رو برای شما و عادله جان آرزو میکنم (قلب)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
      • -
        سعـید کاکایی گفته:
        مدت عضویت: 1789 روز

        سلام خانم زمانی عزیز چند وقته کامنتهای بچه ها رو میخونم کامنتای شما رو هم میخونم و لذت میبرم از درکی که از قانون دارید ماشاالله توی سایت هم خیلی اکتیو هستید و اینکه هر وقت عکس پروفایلتون رو میبینم این لبخند زیباتون حس خیلی خوبی بهم میده امیدوارم همیشه لبخند رو لبتون باشه .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          یاسمن زمانی گفته:
          مدت عضویت: 2392 روز

          سلام به آقا سعیدِ عزیز!

          ممنونم از پاسخی که برای کامنت من گذاشتین!

          هر چقدر قانون رو درک میکنیم و جلوتر میریم میبینیم بازم جا داره برای درک بیشتر و به عمل بستن قانون، به عمل بستن توحید!

          به قول سعیده ی شهریاری عزیز این سایت غار حرای ماست! خدا رو شکر برای این نعمت! خدا رو شکر که ما را به این مسیر هدایت کرد، و اگر خداوند ما را هدایت نمی‌کرد راه را نمی‌یافتیم!

          الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ ۖ

          در پناه خدا برای شما آرامش و نعمات بی حساب آرزو میکنم (ایموجی لبخند خوشحال :)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه فقیهی گفته:
      مدت عضویت: 2314 روز

      سلام عزیزم

      این مدت که بیشتر کامنت میذاری هر فایلی که استاد جان آپلود می‌کنه سریع میام میخونمشون!

      تو 12 قدم هم کامنت های خانمت و خواهر خانمت را خیلی دوست داشتم و دنبال می کردم

      حتی اون زمانی که هنوز خانمت نشده بود!

      خلاصه دوست دارم و موفقیت های خودت و خانمت را تحسین می کنم

      الغرض من کامنتت را خواندم فکر کردم باب راس را خودت از قصد نوشتی داد ماس و کلی خندیدم و قربون صدقت رفتم

      من شب ها میرم باغچه را آب میدم و در همون زمان یک ساعت یا بیشتر که باغچه آبیاری میشه فایلهای استاد تو گوشمه و هم پیاده رویم را کامل میکنم هم برای چندمین بار در روز فایل جدید یا جلسات دوره را گوش میدم

      خلاصه این دو روز همش یاد دادماس میافتادم و کلی می خندیدم

      عاشقتم و آرزومند آرزوهاتم

      خانمت را از طرف من ببوس و بهش بگو که عاشقشم و کامنتش را هم خواندم و منتظر کامنتهای قشنگ جفتتون هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      رضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1744 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام آقا سید علی

      دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

      وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی فروش

      گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع

      سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش

      به نظرم در کنار دو باور کلیدی فراوانی و لیاقت باید یک باور کلیدی دیگر اضافه کرد

      باور آسانی

      یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ

      سوره بقره؛185

      خدا میخواهد ما به آسانی به خواسته هایمان برسیم اما ما خودمان چی فکر میکنیم

      فکرهای شیطانی از این نوع که

      آخه باید یکم سختی بکشیم تا موفق بشیم

      من باید سختی بکشم تا در آینده وقتی میخوام داستان زندگی ام را بگم همه لذت ببرند

      آخه پولی که به راحتی بدست بیاد که پول نیست

      و هزاران توجیه مسخره دیگه

      اما غافلیم که

      خدای ما همون خداییه که وقتی در شکم مادر بودیم به راحتی هر چه تمامتر و به سادگی هر چه بیشتر دوتا چشم به ما داد که ارزش این دو چشم حداقل 800تریلیارد دلار است

      (البته این عدد را من خودم برای خودم در نظر گرفتم تا ذهن خودم را مهار کنم و او را بهت الذی کفر کنم)

      و همه این ثروت عظیم در حالتی به من داده شد که من در ازای آن هیچ حرکتی نکردم

      فقط تنها حرکت من این بود که در شکم مادرم ساکت نشسته بودم و از سر راه خدا کنار رفته بودم و برای خدا با سوالات جاهلانه خودم خط و نشان نمیکشیدم…

      حال خدای الان من که هیچ فرقی با آن زمان که نکرده

      پس چرا من چنین ثروتی در حساب بانکی من نیست؟

      جوابش خیلی ساده است

      آن زمان تو سکوت بودی و در حال صحبت با خدا تا اینکه نفس و قیل و قال هایش پیدا شد و در کنار این نفس تقلید کردن از جامعه هم پیدا شد

      جامعه ای که میگه

      یک سال بخور نون تره صدسال بخور نان کره

      میگه سختی بکش تا بعدا به آسانی برسی

      ما این را دیدیم و باور کردیم

      و هیچ گاه به خود نگفتیم که

      من در این دنیا مهمان کسی هستم که از همه کریم تر است و از کریمی مثل خدا اینگونه انتظار نمیرود که برای من فقط نان تره در این سفره عالم بگذارد

      هیچ گاه از خدا معذرت خواهی نکردیم بخاطر این حرفمان که به کریم بودن خدا توهین کردیم ، همان کسی که در اولین آیاتی که بر پیامبرش نازل کرد به عنوان اولین صفت خود را کریم معرفی میکند

      (ٱقۡرَأۡ وَرَبُّکَ ٱلۡأَکۡرَمُ)

      [سوره العلق ٣]

      و نگفتیم که

      خدایا تو کریمی و پاک منزهی از اینکه با سختی به من نعمت دهی ، این من بودم که به خودم ظلم کردم و چنین نگاهی به تو داشتم ، مرا ببخش و از من درگذر

      اینها آگاهی هایی است که فطرت و قلب همه ما آن را تایید میکند و ذهن نجواگر را خاموش میکند

      حالا اگر همین ها را برویم و به اطرافیانمان بگوییم جوابشان این است

      ببین درست میگی ولی…

      ولی را میگویند و چند لحظه مکث میکنند تا ذهن نجواگرشان به یاری آنها بیاد تا جوابی به ما بدهند اما…

      در پناه خدا باشید سید جان

      همان خدایی که توی خونه نشسته بودیم و یهویی دلمون هوس آش رشته میکرد بعدش یهویی در خانه مان را در میزدند و میدیدیم که همسایه بالایی ما امروز آش درست کرده و برای ما هم آورده و…

      به همین سادگی و راحتی

      و این است شان راستین خدا و لا غیر

      و در اینجا از صمیم قلب میگوییم

      الحمدلله

      و به قول شما

      دمت گرم خدا

      .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
      • -
        عادل مولانی گفته:
        مدت عضویت: 1635 روز

        سلام به تو رضای عزیز

        کامنتت چقدر پر انرژی بود پسر فوق العاده نوشتی و یه قانون خیلی ساده رو یادم آوردی که اشک تو چشم آدم میاره و واقعا همینه ما چرا از خداوندی که اینهمه کریمه و این همه ثروت بی منت داده بهمون، نمیتونیم راحت خواسته هامونو بهش بگیم و ازش درخواست کنیم؟ فقط یه دلیل داره که اونم ذهن منطقی و شیطانی که همیشه در حال حرافیه و نمیذاره به صورت خالص با خدای درونمون در ارتباط باشیم و هرچقدر سن میره بالا منطق های قوی تر به خورد ذهنمون میده ولی خدا روشکر ما داریم تو این مکان مقدس و به کمک دستی از دستان خدا استاد عباسمنش بزرگوار و مریم خانم عزیز و سایر دوستان این سایت الهی در حال کار کردن روی خودمونیم و روز به روز به امید خدا پیشرفت بیشتری در این زمینه میکنیم و تا ابد به یاری خدا ادامه خواهد یافت

        همه دوستان عزیز در پناه و سایه خداوند کریم و رزاق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 831 روز

        به نام خدای مهربان و بزرگ

        به نام خدای که عشق مطلق من هست

        به نام خدای که یار و یاور من هست

        به نام خدای که بهترین همراز من هست

        به نام خدای که بهترین رفیق من هست

        سلامممم رضا عزیز

        حالت چطور هست ؟

        میبنیی خدا چقدر بی نظیر و دوست داشتنی هست و چی به موقع من را به کمنت شما هدایت کرد

        اصلا تعجب میکنم از هدایت خدا از عشق خدا

        این خدا خیلییییییی رفیق مهربان هست رضا عزیز

        خدا خیلییییییی خوب هست

        میدانی نمیدانم از کجا به کمنتتتتت رسیدم ولییی دقیقا به من بود

        دقایق پیش یکی از خواسته هایم را به مادرم گفتم مادرم داشت میگفت ( یعنی مثل اون خدا را یاد نمیکنم نماز نمیخوانم وووووو داشت میگفت باید شب روز بشینم به خدا دعا کنم زاری کنم گریه کنم روزه بیگرم تا خدا خواسته ام را بده داشت میگفت با خدا تو رفاقت را گرفتی؟ از نظر اونا نباید خدا رفیقیت باشه )

        من فقط سکوت کردم و خیلییییی خوشحال شدم که خدای واقعی ام را شناختیم درکش کردیم حسش کردیم در وجودم که بدون اینکه من ازش طلب کنم میگوید جانم چی میخواهی ؟

        و حالا هم خدا چی زیبا من را هدایت کرد به کامنت شما

        و گفت مسیرت درست هست راه خودت را برو

        من عاشقت هستم من رفیقت هستم من خود تو هستم

        زهنم برای خودش جفتک مینداخت نکند مادرت راست میگوید چقدرر این زهن چموش هست ولی خدا آب سرد روی آتش انداخت با کمنت زیبای شما

        من تعجب کردم از هدایت خدا بیبیبین چی زیبا هدایتم کرد

        خدایاااا خیلیییی دوستتتت دارم

        من هیچ وقت تنها نیستم من خدا را دارم

        خدا برای من به شدت کافی هست

        الهی که پول ثروت نعمت سعادت خوشبختی عشق و فراوانی بدود به دنبال مان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        لیلا سنگونی گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        سلام آقا رضای عزیز

        دمت گرم برادر با این دید گاه زیبا و پراز آگاهی .

        خوندم و اشک ریختم واقعا هزاران بار شنیدیم که ما تو این دنیا مهمانیم چند صباحی .چرابه این فک نکرده بودم که صاحب خونه کیه ؟میزبان کیه ؟

        اگر خدا میزبانه و من مهمان خدا هستم چرافک کردم خدای کریم و سخاوتمند .خدای ثروتمندو توانا از پس مخارج مهمانش بر نمیاد و مجبوره بهش نون تره بده چرا چرا اخه؟ چرا فک نکردم خدای بچگی من با خدای بزرگیم هیچ فرقی نکرده همون خدایی که اونجا بهم به راحتی و‌عزتمدانه روزی رسونده .روزی که هیچ تلاش وزجری واسش نکشیدم چرا الان نمیتونه به همون راحتی به من روزی بده و من مجبورم رزق و پولم رو ازریر پای فیل بکشم بیرون .با بدبختی باید رزقم رو دریافت کنم .باید سختی و رنج بکشم برای داشتن نعمت های ضروری زندگیم .

        خدایا من چقدر به خودم ظلم کردم.من چقدر خدام رو کوچیک و ناتوان فرض کردم

        خدایا من چقدر بااین اماها و اگرها و ولی ها جلوی ورود نعمت هارو به زندگیم گرفتم و با کمال پررویی و بی ایمانی گفتم خدا نمیخاد خدا نخواست.

        خدا خدای اسونی هاس

        خدا. خدای سادگی و راحتیه .کار خدا اینه که همه کارها رو اسون انجام بده اگر من بزارم اگر من اجازه بدم .

        مممنونم اقارضا برای این پیام پراز اگاهی ‌‌برای این یاداوری های ارزشمندو گرانبها.برتی این مثال های بی نظیر و بجا

        خدارو شکر میکنم برای همراه شدنم با شما دوستان آگاه و تو حیدی .

        متشکرم که وقت میزارین و نظر و دیدگاه خودتون رو اینجا ثبت میکنید .هزاران برابرش رو از خدای کریم در یافت کنید انشالله .

        در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1061 روز

      سلام آقای خوشدل

      درست فرمودید من دارم در واقع از زندگی کردن فرار می کنم وقتی همش بدو بدو دارم .همش میگم فلان نفر روزی 20 ساعت فایل گوش میدهد حتی تو خواب من عقب موندم در صورتیکه لحظاتی را که میدونستم از داشته هام لذت واقعی ببرم را و شکرگزاری حقیقی و قلبی داشته باشم را از دست دادم

      ممنونم ازتون که نظرات و افکار و تجربیات تون را با ما اشتراک گذاشتید و دید بهتری راجع به این موضوع به من دادید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      Neda paviz گفته:
      مدت عضویت: 2163 روز

      سلام آقای خوشدل واقعا متنای که مینویسید حس فوق العاده ای به ادم میده با نگاه قرانیتون به تمام قضیه نگاه میکنید همیشه با نوشته هاتون کلی ایده میگیرم ترسام کمتر میشه یکی از کارهای که جدیدا دارم انجام میدم تمام اون دورهای که خریدیدو دارم دیدگاهتونو تو اون جلسه میخونم ممنون بابت تمام دیدگاهای قشنگی که میزارید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      سحر خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1460 روز

      سلام آقا علی

      خیلی ممنونم برای کامنتتون،قبلش یه کامنت برای چیزهایی که ازشون فراری بودم رو نوشتم و یه عالمه مسله بود که من ازشون فراری بود ولی مهمترینشون رو ننوشتم اونم رابطه با همسرم بود من هر روز درخواست میکنم تو خواسته هام که با همدیگر هماهنگ تر بشیم و رابطه مون عاشقانه تر بشه ولی نگاه کردم این خواسته ام تیک نمیخوره و امشب که به این سوال استاد فکر کردم دیدم من از رابطه با همسرم به شدت فراریم و همه اینا رو ربط میدادم به بارداری در حالیکه می‌دونم تو ذهنم میگم دوست دارم تنها باشم و رو خودم کار کنم چون یه دختر کوچکی دارم اونم نمی‌ذاره گوشی دستم باشه و اینکه دیدگاه دیگه آیی که دارم و از کمبود عزت نفس میاد اینه که میگم من که چیزی واسه گفتن ندارم تا اون خوشش بیاد یا اینکه برای داشتن رابطه زیبا و عاشقانه شرایط خاصی رو میخواد و اینجوری خودم رو و همسرم رو از یک رابطه زیبا محروم کردم به بهانه رو خودم کار کردن ولی وقتی شما تو کامننتون اشاره کردید قرار نیست فقط جلو بریم و رو خودمون کار کنیم بلکه همین لحظه که در اون هستیم مهمه که اونقدر اون لحظه رو کافی بدونیم که بتونیم سپاسگزار باشیم و به احساس خوب برسیم من قبلاً این ذهنیت رو داشتم که چیزای خوب تو آینده اس و من باید بدستشون بیارم و تو این لحظه من هیچی نیست و همیشه در تقلا بودم با اینکه روی خودم کار میکردم ، یه شب یه چیزی بهم الهام شد که کارت رو رها کن مثل مولانا که واعظ بود و رها کرد و بعد مولانا شد منم جا خوردم ولی آخرش تونستم کارم رو رها کنم و چسپیدم به کار خونه داری که همیشه ازش فراری بودم و الان جوری شدم که باعشق کارامو انجام میدم و از مقاومتی که به ظرف شستن و جارو زدن و تمیز کردن داشتم عبور کنم و دقیقا وقتی مقاومت ها شکسته میشد احساس میکردم دارم جریان پیدا میکنم ،حس میکردم رشد میکنم و به من احساس خوب میداد و با خونه ام رابطه ام شیرین شد دیگه اونو ناخواسته نمی‌دیدم و معنای احساس خوب و لعلک ترضی رو اینجا فهمیدم ولی وقتی کارام تموم میشد و همسرم برمیگشت دیگه اون انرژی احساس خوب کم میشد و تا می‌رسید به شب خیلی کمتر میشد و من نمی‌دونستم چرا ولی الان باگم رو پیدا کردم من برای رابطه خوب مقاومت دارم چون مقاومت دارم انرژی اینجا متوقف میشه و نمیزاره عبور کنم و رشد کنم و به احساس خوب برسم من باید سعی کنم با بالا بردن احساس ارزشمندی و اینکه آیه ای که تو کامننتون اشاره کردین خداوند علاقه و مهر باطنی میان ما نهاده و هیچ شرایطی برای ارتباط عاشقانه نداشته و بتونم مقاومت هامو بشکنم تا به احساس خوب برسم و ایمان دارم این جریان و انرژی و حس و حال خوب اون تیکه پازل زندگیم که دنبالش بودم رو درستش میکنم و زندگیم شیرین تر و پر بارتر از قبل میشه

      ممنونم که با کامننتون جواب سوال منو دادین

      همیشه سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      ساناز گفته:
      مدت عضویت: 1312 روز

      سلام سید عزیز

      وقتتون بخیر

      چقدر لذت بردم از کامنت فوق العاده شما

      و چقدراین روزها نیازدارم ی ذره بین بردارم خودمو کنکاش کنم

      چقدر نکات فوق العاده یادآوری کردین

      و واقعا انسان دنبال چه چیزی ست جز حال خوب

      و چه چیزی جز سپاس گذاری این حال خوب رو خلق میکنه

      اصلا خود من

      ی صلوات شمار برداشته بودم ی کله شکر گذاری میکردم و دنبال معجزه بودم

      کلا مشکل فک پیدا کردم و اب دهنم کلهم تموم شد

      اما نتیجه ای نبود

      اما ی عدسی ساده که خوردم و این غذایی که به جونم نشست چنان سپاس گذاری کردم که هنوزم سلول هام سیرن

      و حتی همین غذای خیلی ساده چقدر برای من انرژی و فرکانس بالا خلق کرد‌

      بازم ی دنیا تشکر که چراغ راه من شدین .

      در پناه تنها قدرت محض جهانیان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      سلام داداش گلم

      انشالله که همیشه سالم و تندرست باشی

      داداش علی میدونی میخام از شما یاد بگیرم

      میخام همه کامنتهاتون رو میخونم و ازون تعهدهای 40روزه به خودم بدم

      میخام از شما الگو بگیرم

      میشه خاهش کنم از خودتون از تعهدهاتون بیشتر بنویسید

      میخام روزانه 1 درصد بیشتر احساسم رو بهتر کنم و 1درصد بیشتر رو خودم کار کنم .

      میخام خدا رو بشناسم

      میخام کنکاش کنم میخام تفکر کنم

      میخام قرآن بخونم میخام بنویسم

      میخام به خاسته هام برسم میخام 1 درصد بیشتر متعهد بشم و زیب دهنمو ببیندم میخام بقول استاد چیپ نکنم و این فکر (ک حالا یروزم رو خودم کار نکردم اشکال نداره)نداشته باشم

      .

      باید برای رسیدن به خاسته هام قدم بردارم و مثل 6ماه پیش ک از ذوق اشک میریختم بشم میخاممممممم به خاسته هام برسممممممم باید برسممممممم

      من باید موفق بشم

      سپاسگزارم ازتون کامنتهاتون عالیه سپاس فراوان

      دوستت دارم

      فعلا در پناه خداوند یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      اعظم م گفته:
      مدت عضویت: 1338 روز

      سید علی عزیزم برادر عزیز و دوست داشتنی از صمیم قلب از خداوند خواستارم که همیشه محکم و توحیدی در مسیر الهی بمانید چه قدر لذت بردم از خواندن کامنت شما

      فرزند اولم محمد است و تقریبا شش سال از شما کوچکتر است از خداوند میخواهیم شش سال بعد مثل الان شما شود ومن هم پا به پای او پیشرفت کرده باشم

      سید علی جان

      همیشه

      باش و بنویس تا از وجودت الهی ات لذت ببریم.

      سرتا سر کامنت شما این پیام را داشت که از لحظه ی حال لذت ببریم و تسلیم خداوند باشیم و حرکت کنیم

      دیگر چه چیزی والاتر از این؟؟

      موفق باشیدو سربلند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      جلال مسعودی گفته:
      مدت عضویت: 2391 روز

      سلام آقا سید عزیز

      خیلی تلنگر خوبی از متن کامل و زیبای کامنت شما برداشت کردم.

      لذت بردم از تفسیر و تعبیر کلمه الحمدلله…

      از اینکه دوباره آموزه های استاد گرانقدر را برامون یاد آوری میکنی ازت سپاسگزارم،

      برات بهترین ها رو در همه جنبه های زندگیت آرزومندم.

      من یه موقعی توی این تله افتاده بودم که فکر میکردم من مسئول روشنگری و به درک رسوندن دیگرانم، و همین موضوع خیلی از من انرژی می‌گرفت و از اینکه بیشتر روی اعمال و بهبود رفتار خودم تمرکز کنم دور می‌کرد.

      امیدوارم شما مثل من نباشی و بتونی همواره ، مستمر و پی در پی مسیر لذت بخش زندگی آرام را بگذرونی و شاد باشی.

      دستان گرم و با عشق خدا به همرات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2220 روز

      سلام سید عزیز…

      سید جان دمت گرم!!!

      این دمت گرم معنیش این بود که منم مثل همه ی بچه ها خدا رو شاکرم که شاگرد زرنگی مثل تو که چندین لِوِل با بقیه فاصله داره، متعهدانه میاد و زیر هر فایل کامنت می ذاره اونم چه کامنتهایی… دمت گرم که وقت می ذاری و می نویسی و این حس خوبت رو این حس وصل بودن به خدا رو به ما هم منتقل می کنی.

      چقدر این حرفت درسته که ما یه عجله ی بیخود و مزخرفی داریم برای رفتن به مرحله ی بعد، فایل بعد، جلسه ی بعد بدون اینکه فایل قبلی رو کامل درک کرده باشیم. من یادمه اون بار اول که 12 قدم رو گوش می دادم و خب اون زمان اصلا تو فرکانس کامنت خوندن و نوشتن نبودم، همین که یه فایل رو گوش می دادم بنظرم یه achievement خوب بود برام. و بخودم می گفتم آفرین یه قدم به پایان دوره نزدیکتر شدی!!! واقعا نمی دونم چرا عجله داشتم! شاید می خواستم ببینم آخرش نتیجه چی می گیرم، غافل از اینکه نتیجه ی بزرگ وقتی اتفاق می افته که باور من تغییر زیادی کرده باشه و خب لازمه ش تکرار و تکراره… البته که با همون فرمون هم خدا رو شکر نتایج خوبی داشتم ولی اگه درست کار می کردم خدا می دونه چقدر نتایج بزرگتر می بود. ولی رو خودم کار کردم. الان آپدیت هر جلسه کشف قوانین که میاد ذهنم میگه آخ آخ ببین جلسه ی ششم هم اومد تو هنوز تو جلسه ی 2 گیر کردی، بجنب خب… ولی بش می گم هروقت تونستم سؤالای جلسه 2 رو جواب بدم که لازمه ش کلی کنکاش تو وجودم هست و کلی زمان گذاشتن و فکر کردن، اون موقع س که می تونم برم فایل بعدی، چون وقتی نتیجه ی خوب می گیرم که خوب فکر کرده باشم حداقل دوتا چهارتا ترمز کشیده باشم بیرون. و به امید خدا تلاشم رو می کنم برای عمیق کار کردن هر جلسه حالا هرچقد طول کشید اکیه.

      وای که چقدر لازم داشتم یاداوری نکته ی دوم قانون کلی رو… من هر روز اینو با خودم تکرار می کنم که حواست باشه احساس خوب یعنی اتفاقات خوب، و گاهی مثلا دارم کدنویسی می کنم و یه لحظه اون کد رو تصور می کنم و سعی می کنم یه حس خوب زورکی ایجاد کنم و بعد می گم خب اینم از این مورد با حس خوب و می رم سر مورد بعدی… ولی این دقیقا یعنی می خوام سر قوانین رو شیره بمالم و شب می گم چه باوری نذاشت این کد اجرا بشه… خب معلومه، فرکانسم به اندازه ی کافی قوی نبوده خب… «دنیا رو نمیشه گول زد پس باید واقعی باشه». ولی مورد سپاسگزاری رو انصافا خیلی بهتر شدم توش بخصوص تو این چندماه اخیر که بیشتر وقت می ذارم، و خییلی وقتا از شدت ذوق و حس خوب موقع نوشتن سپاسگزاری داشته هام اشکام سرازیر می شه با اینکه هر صبح و هر شب می نویسمشون ولی تکراری نمیشه برام… خدا جونم دمت گرم! بخاطر وجود استاد و مریم جون و آموزشهاشون، دمت گرم بخاطر این سایت بهشتی و تک تک بچه های با فرکانسی که هستن و کامنت می نویسن و به هم انگیزه می دن… خداجونم عاشقتم.

      سیدجان در پناه خدای مهربون شاد و سلامت و آرام باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      Sos گفته:
      مدت عضویت: 2322 روز

      به نام پروردگار کسی که منو به حقیقتی بزرگ آگاه ساخت …

      سلام

      از نشانه های او آفرینش آسمان ها وزمین و اختلاف و گوناگونی زبان ها و رنگ های شماست؛ بی تردید در این نشانه هایی است برای دانایان

       و از نشانه‏ هاى او خواب شما در شب و روز و جستجوى شما از فزون‏بخشى اوست در این براى مردمى که مى ‏شنوند قطعا نشانه‏ هایى است

      و از آیات او این است که برق را به شما نشان می‏دهد که هم مایه ترس است و هم امید و از آسمان آبی فرو می‏فرستد که زمین را بعد از مردن به وسیله آن زنده می‏کند، در این نشانه‏ هائی است برای جمعیتی که عقل خود را به کار می‏گیرند.

      و از آیات او این است که آسمانها و زمین به فرمان او برپاست، سپس آنگاه که شما را به صلایى از زمین بخواند، آنگاه است که برانگیخته مى‏شوید

      و هر که در آسمان ها و زمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست، و همه برای او فروتن و خاضع اند،

      و او راست هر که در آسمانها و زمین است، و همگان فرمانبردار اویند

      و او خدایی است که نخست خلایق را بیافریند و آن‌گاه باز گرداند و این اعاده بر او بسیار سهل و آسان است و آن ذات یکتا را در آسمانها و زمین مظهر و مثالی عالی‌تر است و مقتدر کامل و دانا تنها اوست …

      میلاد پسر نور آگاهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      زهرا علیپور گفته:
      مدت عضویت: 954 روز

      سلام بر برادر توحیدی وعزیز من سید علی خوشدل

      چه زیبا نوشتی و دقیقا اون چیزی که من نیاز داشتم مهر تاییدش زده بشه روی قلبم

      نمیدونم چند روزیست درون قلبم احساس زیبایی از سبکی وعشق تازه ای که درحال شکل گرفتن هست رو میکنم

      اشکم خیلی راحت جاری میشه وقتی یه کلام زیبا رو میخونم ودرکش میکنم و امروز تصمیم گرفتم ازدرک حس خوب تو بنویسم تمام کلماتت انگار جان داشتند و دروجودمن نشستند حالا درک میکنم وقتی استاد میگفتند که توی خیابونهای بندرعباس راه میرفتند وبه پهنای صورت اشک میریختند یعنی چه

      وقتی فایل های آرامش استاد رو گوش میدادم قلبم به لرزه دراومد ارتعاش صداشون بر تمام وجودم لرز انداخت و من احساسش رو درک کردم زیرا که اشکم جاریست

      قلبت را پاک کن آنجا که منو تو یکی هستیم

      سکوت کن ودلبسپار

      چه اهمیت دارد که کیست که میگویدوکیست که میشنود

      چه اهمیت دارد که من کجا هستم وتو کجا

      چه اهمیت دارد که من به چه باوردارم وتو به چه

      اینها همه قیل و قال های نفس توست

      حال که خود متعالی تو میخواهدآرام باشد

      بی هیچ نام بی هیچ قبیله بی هیچ مکان بی هیچ قضاوت

      این قید وبندهای زمینی را این طبقه بندی های نفسانی را کنار بزن

      نام را باوررا هر تفاوت را با ذهنی آرام بشین وبشنو…….

      وتنها رها وآرام است که میشنود

      آرامش این برکه ی سبز راتجربه کن

      بیا تا فقط گوش بدهیم وتجربه کنیم

      قلبت را پاک کن اتفاقات خوب تنها وقتی ازراه میرسند که قلبت را پاک کردیی

      تو پاره یی ازخدایی تو فراتر از جسمت وذهنت ،آگاهی هستی

      وآگاهی تو اصل توست خود حقیقی توست وتو لایتنهای هستی ومقدس

      تو پاره ای از خدایی ومن هم و آن کهکشانی که آنسوی دنیاست

      ………..

      خدای من این فایل آرامش چقد آرامشبخش هست

      من رو به کجاها که میبرد و همین یک فایل شاید برای تمامی زندگیم بس باشد اگر درکش کنم

      برادرم میدانم درپی چه هستی چون من هم پاره ای ازتو هستم

      من داشتم زندگی نامه ی مولانا رو گوش میدادم ونمیدانی که چند روزیست فقط اشک میریزم وقتی اینقد از احساس و عشق رو میبینم و اینکه چطور احساس خوب میتونه چه درهایی رو به زندگیم باز کند

      من درپی چه هستم اگر ذره ای یا سر زونی از آن احساس در وجودم باشد چه غوغایی میشود

      زمانی را که مولانا رو در بازار در حال سماع میبینم ساعتها غرق خودش وخدای خودش میشود فارغ از هر قضاوتی شاید حس کنم که من هنوز هم درگیر این بندهای زمیبنی هستم

      وقتی استاد رو نگاه میکنم که چطور به اینچنین مراحلی رسیده و حالا چطور فارغ از هرچیزی وقضاوتی فارغ از تمام بندهای زمینی زندگی میکند میبینم که من هنوز نمیتونم بدون نگرانی حتی یک روز زندگی کنم

      وقتی تصمیم جدی گرفتی که چشمت روی اعداد نباشه زدی توی خال

      تو لایق شاگرد زرنگ بودن کلاس هستی

      ومن افتخار میکنم که میتونم کلامت رو بخونم و درس بگیرم

      وقتی مولانا فهمید که شمس دروجود خودش هست آرام گرفت وفهمید که شمس خودش هست

      چطور میشه انسان اینچنین به درجات بالایی برسه

      ومن امروز میخوام سماع کنم و آرام باشم ولذت ببرم از این لحظه

      داشتم یک برنامه ی مستند رو نگاه میکردم یک غورباقه ایی کوچک رو داشت نشون میداد وقتی این قورباغه تخم گذاری کرد و بچه هاش دراومدند از برکه روی پشت خودش بچه ش رو سوار کرد و بردش توی یه گلی که داخلش کمی آب جمع شده بود به خاطر حفاظت ازش تا بزرگتر بشه باید اونجا میبود ولی حالا این قورباغه خودش نمیتونست اونجا بمونه وباید به برکه بر میگشت برای خودش غذا جمع کنه وهم بچه ش

      ولی شکارچیان هم منتظر برای شکار بچه

      وقتی دیدم خدا چطور این غورباقه رو هدایت کرده واقعا مات ومبهوت مونده بودم

      قورباغه میره یه سری مورچه ی سمی رو میخوره و سم تولید شده رو توی بدنش تبدیل به تخم نا بارور میکنه و اون رو توی اون گلی که بچه ش هست میندازه و بچه تخم رو میخوره و سم موجود در تخم باعث میشه که اون آب هم در مقابل حشرات یا شکارچیان دیگه سد دفاعی بشه ونتونه هیچ شکارچی به بچه ش دسترسی داشته باشه و اون مادر با خیال راحت به برنامه ی خودش میرسه

      این شاهکار خالقم بینظیره

      حالا من بچم میره بیرون کمی دیر میاد نگران میشم

      من موجودی حساب بانکیم کم میشه باز نگران میشم

      ولی هرچی به طبیعت و تمام موجودات نگاه میکنم میبینم که همه چی رو خدا براشون مهیا کرده ودر نهایت آرامش دارند استفاده میکنند

      من امروز خیلی حرف زدم نمیدونم چطور شد که اینارو نوشتم

      من برای خودم برای همه این حجم از آرامش رو میخوام که حالمون خوب باشه به قول تو برادرم که شکر گذار واقعی باشیم نه برای داشتن بیشتر بدون توقع

      خدا همینجاست بین من وتو ساده ساده عین من وتو

      ممنونم علی جان برات اون حسی رو آرزو میکنم که خیلی ناب هست بیانش برام سخته و قابل بیان نیست

      میدونم که هممون لایق بهترینها هستیم

      میدونم این سفر تورو به منزلگاهی که میخوای میرسونه

      درپناه خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        سعـید کاکایی گفته:
        مدت عضویت: 1789 روز

        سلام خانم علیپور دوست عزیزم بخدا هر کامنتی رو میخونم میگم این دیگه بهترینه ولی هر چی جلوتر میرم و کامنتهای بیشتری رو میخونم میبینم بخدا نمیشه گفت کدومشون بهتره واقعا الان دارم این کامنتو در جواب کامنت شما مینویسم انگار دارم رو اسمونا سیر میکنم چه شعر زیبایی ،چه مثال زیبایی در مورد قورباغه مادر گفتین این روزا به هر چی نگاه میکنم بیشتر به عظمت و بزرگی خدا پی میبرم بیشتر به این نتیجه میرسم که من بدون خدا هیچم وقتی میبینم خدا اینقدر قشنگ داره ی قورباغه رو به این زیبایی هدایت می‌کنه نامردیه من فکر کنم که خدا منو رها کرده منی که اشرف مخلوقاتم منی که میوه موجودات کره زمین هستم اونم کره ای که در برابر عظمت رب الارباب اندازه یه شن کنار رودخونست به قول استاد نامردیه که این همه عظمت رو نبینیم و به خاطر ی چیز کوچیک ازخدا رو برگردونیم هر چقدر فایل گوش میدم و حرفهای استاد رو گوش میدم درکم بیشتر میشه چند وقته فوکوس کردم رو خوندن کامنتای فایل های رایگان و هم دوره های که دارم به قول استاد آگاهی هایی توی کامنت بچه ها هست به عظمت و بزرگی خدا من هیچ جا ندیدم کلی کتاب خوندم ،کلی دوره های مختلف رفتم انصافا ندیدم این حجم از آگاهی خالص ،این حجم از درک از قوانین ،خدایا شکرت با تمام وجودم تحسینتون میکنم زهرا جان خواهر عزیزم به خاطر این درک زیباتون ،

        انشالله همیشه شاد و سربلند و سلامت در پناه الله مهربان باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          زهرا علیپور گفته:
          مدت عضویت: 954 روز

          سعید جان

          ممنونم که وقت گذاشتی وکامنت منو خوندی

          میدونم که خدا به بهترین شکل ممکن مارو هدایت میکنه دیشب زندگی یه زنبور عسل رو نگاه میکردم نمیدونی چقد زیبا این زنیور در حال هدایت بود کاش وقت میزاشتی و مستند زیبا رو نگاه میکردی درطول زمان دیدن این مستند فقط اشک میریختم زیرا که گاهی ما از زنبور عسل هم ایمانمون کمتر میشه

          زنبور عسل یک زندگی فوق العاده هدایت شده داره که حتی توی قرآن هم اشاره شده من این حرفها رو برای خودم مینویسم که یادآوری کنم تمام سلول های بدنم درحال هدایت شدن هستند و من که اشرف مخلوقات عالم هستم چطور میشه نتونم ازاین هدایت ها استفاده کنم

          من پیام شما رو امروز دیدم شاید لازم بوده امروز ببینم وجواب بدم

          زنبور عسل بعد از 21 روز که از لارو خارج میشه میتونه از کندو بیاد بیرون و فقط چند هفته زندگی میکنه ولی تا تکاملش تموم نشه وارد به دنیای بیرون نمیشه از لحظه ای که از تخم میاد بیرون ووارد دنیای کندو میشه شروع به کار میکنه نظافت میکنه به لاروها غذا میده و تا زمان ورود به دنیای بیرون برسه فک کنم ما هم داریم با طی کردن تکاملمون به آگاهی های بالاتر دست پیدا میکنیم

          اینارو به خودم میگم که عجله نداشت باش به موقع همه چی درست میشه اگر من باورهام وهدایت ها م درست بشن

          خدایا مارو به مسیر درست هدایت کن به راه کسانیکه به آنها نعمت بخشیده ای

          دوست خوبم درپناه الله یکتا باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            سعـید کاکایی گفته:
            مدت عضویت: 1789 روز

            سلام زهرا جان دوست خوبم ممنونم ازت خیلی این کامنتت برام به موقع بود این رو یک نشونه میدونم و حتما مستند زندگی زنبور رو نگاه میکنم این کامنت شما اگه هدایت خدا نیست پس چیه

            امروز خداوند از زبان شما به من گفت آقا سعید نترس من یک زنبور رو دارم هدایت میکنم تو که تمام جهان رو مسخرت کردم رو میشه رها کنم به خودش قسم بعضی وقتا خجالت زده میشم از خدا وقتی میبینم این همه همه به من عنایت داره و زمان هایی هینیگم زود باش بده بده پس کجایی ،چرا منو نمی‌بینی و دقیقا اینجوری خدا بهم میگه آروم باش همه چی در زمان مناسب بهت داده میشود نگران چی هستی ،مگه چی میخوای که از توان من خارج باشه فقط از مسیر لذت ببر بقیه رو من ردیف میکنم دیگه چی میخوای ،

            به قول شما تو قرآن هم سوره نمل هم سوره نحل قشنگ توضیح داده

            ممنونم ازتون خانم علی پور بی نهایت سپاسگزارم

            استاد عباس منش ی دونه ای عاشقتم بخدا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نسرین نجفی گفته:
      مدت عضویت: 1274 روز

      بنام خدای جانم خدای جسم و روحم خدای هدایتگر

      سلام به استاد عزیزم و مریم بانو شایست

      ه

      گل

      استاد از صمیم قلبم ازتون تشکر میکنم که اینقدر دلسوزانه فایلها رو برای ما آماده میکنید دست مریزاد دوستتون دارم و خدارو صد هزار مرتبه شکر برای خداییش و برای داشتن بنده عبدی چون استاد خدارو شکر

      و

      ر برای دریافت این آگاهی‌ها خدایا شکرت برای وجود سید علی خوشدل و بقیه اعضای سایت

      خدایا شکرت که اینجام و تمام وقتی که دارم تماما در سایت میگذره خدایا شکرت

      سلام سید علی خوشدل و خوش قلب و مهربون چقدر شما بینظیری چقدر دقیق حرف دل همه مارو می‌زنید کاملا درست و بجا اشاره کردید من نزدیک یکسال و نیمه با استاد آشنا شدم و دوره‌های 12 قدم و کتاب‌ها و قانون سلامتی و کشف قوانین و جدیدا و ثروت 3و تهیه کردم و با اینکه رو دوره‌ها دارم کار میکنم و هر فایل و چند بار گوش میدم ولی باید اعتراف کنم هیچ نتیجه مطلوبی نگرفتم البته از لحاط آرامش و روابط خیلی بهتر شدم ولی مالی هیچ البته هیچ هیچم نه ولی خیلی کم بوده و قابل لمس نبوده حالا چرا الان که کامنت فوقالعاده شما رو خوندم اینم بگم من عاشق کامنتاتون و هر وقت ایمیل میاد برام

      م که شما کامنت گذاشتید خوش‌حال میشم و سریع میام میخونم و می‌گم آخ جون سید علی ببینم چه راهنماییهایی برام داره و اما دلیل عدم نتایج بیشتر در زمینه مالی

      درسته رها نبودن و چسبیدن به ظاهر قانون دریغ از اینکه قانون همون رها بودن و تسلیم بودنه که من به ظاهر تسلیم بودم و رها نبودم و همش منتظر معجزه بودم همش قبطه خوردن به حال بقیه به قول یکی از بچه ها اینکه یکی 15 ساعت رو دورها در روز وقت میداره ولی من حرکتی نکردم و واقعا هم من وقتی برای خودشناسی و خودسازی از طریق سایت و دوره ها نداشتم انتطار دارم نتیجه هم بگیرم فرار از نرسیدن به خواسته ها فرار از دیر رسیدن به خواسته ها فرار از موفقیت و شروع نکردن و تنبلی و منتظر زمان مناسب بودن برای جدی

      نگرفت دوره‌ها و تمرین نکردن و پشت گوش اندا

      ختن بل هزار دلیل واهی

      اینکه من وقت ندارم گوشیم همش دست دخترم سر کار میرم و باورهای غلطی که همیشه دارم تقویت‌شده میکنم بجایی اینکه اصلاحشون کنم باور اینکه بلید یه حرکت عظیمی رخ بده و کار نباید به راحتی و ساده انجام بشه باور اینکه باید طول بکشه یه شبه کسی پولدار نشده ولی خوب منم انتظار یه شبه رو نداشتم ولی بعد یک سال و نیم اتفاقی نیوفتاده این یعنی متعهد نبودن ترسو بودن و تنبلی کرون و بهانه اوردنهای متعدد فرار از ترد شدن چون من به این نتیجه رسیدم که تو این مسیر باید تنهایی بتازم و

      ارتباط خودم با دنیای بیرون قطع کنم و این باعث میشه من ترس از ترد شدن واینکه وصله خودخواهی بهم بزنن رو داشته باشم و الان بعد از این مدت نمیدونم چکار کنم از کجا و چطور شروع کنم و همچنان تو در و دیوارم و کلی کارهای عقب افتاده و هدفهای نرسیده و دوره ای درک نکرده رو دارم و سر کلاف بام شوییده این ضرب المثل همدانی بود اگر اشتباه نکنم

      سید علی جان شما با این همه نتجه از خودتو ناراضی هستید ایراد می‌گیرید پس من چه کنم که هیچ کاری نکردم استاد تو دوره ثروت3 گفتن کارتونو آنلاین کنید من که دفتر بیمه دارم و نمیتونم آنلاین کار کنم اجازه شو ندارم چه کنم چه باوری و درست کنم که یه کار دولتی و بتونم آنلاین بفروشم متی که خیلی دوست دارم مهاجرت کنم اول به تهران بعد خاراج از کشور وقتی همسرم هیچ جوره با من اوکی نمیشه برای مهاجرت چه باوری بسازم و اینها همش فرار ه که من نمیتونم خدایا خودت هدایتم کن به بهترین مسیرها بهترین انسانها و بهترین شرایط سپاسگزارم از استاد عزیزم و سی علی بزرگوار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مرتضی دیندار گفته:
      مدت عضویت: 1061 روز

      سلام به همه

      علی اقا وقت بخیر

      عالی بود من خیلی از دل نوشته ها تونو خواندم اما هیچ وقت نظر ندادم و فقط خواستم که شنونده خوبی باشم اما امروز گفتین که عجله نکییم برای فایل بعدی .

      چقدر کیف کردم، چون من خیلی وقت پیش متعهد شدم تا زمانی که جلسه اول دوره عزت‌ نفس را درک نکردم جلسه دوم نمیرم و با وجود اینک چندین ماهه هروز پی در پی جلسه اولو گوش میدم وهر بار به خودم میگم از سر این ماه جلسه دوم می رم اما هنوز نتونستم چون احساسم اینه که هنوز جا برای یادگیری در جلسه اول دارم یعنی بخودم نمره قبولی در جلسه اول ندادم که برم بعدی.

      سوال

      تکرار و ماندن دراولین جلسه چه دست آوردی و چه نتایجی برام داشته؟

      1)ساده و صادقانه میگم همان صداقتی از جنس استاد عزیزم. حال خوب عجیب که تا بحال تجربش نکرده بودم ،منی که 50 سالمه.

      2)احساس رهایی وآزادی در همه ی امور زندگیم

      3) تحسین واحترام و تعریف وتمجید اطرافیانم، بشکلی که بعضی موقع به خودم شک میکنم.

      خیلی موارد دیگر مثال خانوادم خیلی با من هم سو شدن و…

      یادم رفته اینو بگم قبلآ هر چالشی که توش گیر میکردم چندین ماه درگیرش بودم تا حل میشد اما الان در جندین ماه شاید یه چالش چند روزه داشته‌ باشم .

      و

      خیلی از این موارد تو زندگی من داره اتفاق میفته وگفتم مهمترینش همان حال خوبی عجیب ناشناخته که برام قابل توصیف نیست والبته این حسه رهایی.

      این حسه و حال خوبی را برای همه آرزو میکنم.

      و یه چیزی دیگه که الان یادم اومد خدمت دوستانم عرض کنم

      این که،

      من بجز این سایت استاد عباس منش تو هیچ فضای دیگری نیستم چون خیلی وقته تمام هر آن چه منو مشغول میکنه همه رو پاک کردم نه اینستا و نه هیچی فقط همین بهشتمون.

      بچه ها دوستانم از اینکه بعد سال‌ها خدا منو تو این جمع اورد وهدایتم کرد به این جا

      من اینو میدانم که از بین میلیارد ها آدم انتخاب شدم تا در جمع شما باشم

      پس من اینو خیلی ارزشمند میدانم وقدردان استاد بزرگوار و خانم شایسته هستم‌.

      همچنین شاکر و سپاسگزارم از ربم ورب العالمین.

      خدا نگهدار همتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2061 روز

      سلام رفیق پیشرو

      سلام پسر خوب خدا

      هر بار بهتر از قبل مینویسی، می دونی چرا ؟

      چون خدا میگه و تو فقط مینویسی

      پس وقتی نوشته هاتو میخونم انگار خدا داره با من هم صحبت میکنه.

      چقدر زیبا گفتی که خدا در سادگیست

      مثل همون جمله زیبایی در سادگیست

      پس نتیجه معادله خدا در نهایت زیبایی و سادگیست

      پیچیدگی ها همه از ذهن میاد و ذهن جایگاه شیطانه

      دمت گرم که هر روز آگاهی های نو و تازه و ساده با خودت میاری تا ذهن داغون و پیچیده گر مارو التیام بده

      دمت گرم

      (در ضمن من غلط و غلوط هات در زیبایی کلام خداییت گم میشه ، نگران نباش)

      عاشقتم پسر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مریم رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 1353 روز

      سلام به سید علی خوش دل ،خوش سخن،خوش اخلاق وخوشبختو…

      جناب خوش دل همیشه از خوندن کامنتات لذت بردم و نکته برداشتم و یاد گرفتم ولی کامنت قبلت دقیقا این دریافتی رو که الان داشتی رو گرفتم

      گفتم چرا سید داره بدو بدو میکنه روزی چند ساعت از محصولات مختلف گوش میده ،چون خودمم یه زمانی درگیر اینجور نگرش بودم و کلا از حال خوب و توکل به خدا و آرامشی که از در آغوش بودن خداوند داشتم خارج شده بودم و خودم به عقل خودم داشتم پارو میزدم

      خداروشکر همیشه احساست مثل یه قطب نما نشونت میده که تو مسیر هستی یا داری منحرف میشی منم به این رسیدم که

      مگه مسابقست

      مگه تموم میشه

      روزی یه فایل یا یه نصف فایل گوش کنم روزمو بسازم برم تو دل زندگی ایمان عملیمو نشون بدم ولذت ببرم وکیف کنم و چون خط پایانی نیست که برای رسیدن بهش بدو بدو کنیم

      از همین جایی که هستیم لذت ببریم

      ما خانواده 4 نفره هستیم که با 12قدم شروع کردیم و الان قدم 10 هستیم و قدم 9 رو به جای یک ماه 3ماه گزرونیدیم و نزدیک دو ساله شروع کردیم وهنوز قدم 10 هستیم ونتایج بی نظیری گرفتیم وحالمون بسیار عالیه وداریم خوش میگزرونیم و درآغوش خداوند تسلیم هستیم وخودش مارو در همه جوانب زندگی جلو برده ،سلامتی ،رابطه ،پول و…

      میخوام بگم اونی که دنباش بودی که درآمد میلیاردی کسب کرده ما هستیم البته هدفمون درآمد ماهیانه میلیاردی هست ولی درگیرش نیستیم چون به خدا گفتیم و او فراموشکار نیست که هرلحظه بخوام بهش یادآوری کنم و بابتش پارو بزنم

      باید پارو نزد واداد

      باید دل رو به دریا داد

      خودش میبردت هرجا دلش خواست

      به هرجا برد بدون مقصد همون جاست

      با خوندن این کامنتت متوجه شدم که خداوند هدایتگر بی نظیریه و هر لحظه در حال هدایت ماست و از خود ما بیشتر دوست داره که ما ثروتمند بشیم و کوچکترین انحرافی رو گوش زد میکنه

      موفق وپیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        marzie گفته:
        مدت عضویت: 1657 روز

        سلام مریم جان

        خیلی برات خوشحالم که حالت خوبه و قدم به قدم با خدا داری پیش میری و لذت میبری

        صدالبته که درک واقعی یجوری که به گوشت و استخون تنت نفوذ کنه و حالت و منقلب کنه خیلی مهمه ،

        من اکثر روزا خودمو با فایلای دانلودی استاد شارژ میکنم و کلیی کیف میکنم و ریکاوری میشم کامنت رو دونه به دونه میخونم و استفاده میکنم اونجاهایی که برام درس داره رو کپی میکنم تو فایل روبیکا برا خودم ذخیره میکنم که مرور کنم و یادآوری بشه برام

        ولی ممنون میشم شما یا دوستان دیگه منو راهنمایی کنید که برای شروع حرفه ای از کدوم فایل استاد شروع کنم ضمن اینکه هدف فعلی من افزایش درآمد و رشد مالی و شخصیتی و معنویت هست

        امیدوارم یکایک شما خوبان در پناه خدای مهربان شاد و تندرست و ثروتمند باشید .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سیدجابر سجادی گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام سیدعلی دوست داشتنی

      لذت می‌برم از خوندن کامنت های شما

      امروز که کامنت شما را میخونم در بکترین جای جنگل‌های گلستان هستم

      درست درمرز کویر وجنوب جنگل های گلستان هستم وبعداز گذشتن از هوای خشک وگرم کویر به هوای سرد و دلپذیر گلستان رسیدم وشکر گزاری من قبل از کویر وزمان راه افتادن به مسافرت بود

      احساس آرامش وآزادی واحساس همراهی خداوند بامن وهمه چیز احساس فوق العاده ست که مرا به زیبایی ها هدایت کرد مهمان نوازی فوق‌العاده میزبان .دقیقا زمانی که ما به روستا رسیدیم عروسی وشادی به راه بود

      وچقدر زیبایی خیره کننده ای خدایا شکرت

      من 15 سال با این دوست نازنین رفیق هستم وتلفنی از احوال هم دیگر خبر داشتیم وطول این سالها نتوانستم به دیدنش برم

      ولی این روزها که آرامش وآسایش درمن حاکم شده وتوجه آگاهانه به نکات مثبت وزیبایی های اطرافم وفرکانس سپاسگزاری ام به مراتب بالاتر از گذشته شده هست

      من هدایت شدم به این مکان زیبا

      واین خودثروت است این خود نعمت است این خود آرامش است این یعنی قرار گرفتن در مسیر پیشرفت وراه راست

      ثروت احساس خوب واحساس خوب رسیدن به آرمش وخداوند است

      وزمانی می‌توانیم خودمان را شکرگزار ببینیم که قبل از استفاده ازنعمت شکر گزاری کنیم مثل مردم آمریکا که قبل از خودن غذا شکر گزاری میکنند

      موفق وشاد باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سمانه گفته:
      مدت عضویت: 1916 روز

      سلااام به برادر بزرگوارم سیدعلی خوشدل

      تحسینتون میکنم که همیشه نفر اول کامنت ها هستین و جز محبوب ترین دیدگاه ها یه جاهایی بهتون حسودیم میشد وقتی میدیدن اولین نفرین یه جاهایی دچار خود کم بینی میشدم یه جاهایی از کامنتتون سر در نمیاوردم ولی این کامنتتون خیلی بهم ارامش داد خیلی به دلم نشست یاد حرف استاد افتادم که میگفتن هر مطلبی اگه بهت احساس ارامش داد باورش کن منم باورش کردم اره دوست خوبم اعداد و ارقام مهم نیست مهم احساس خوب هر لحظست

      امروز مامانم به همسرم گفت شما پس کی وقتتون خالیه برای تفریح وقتی اینو همسرم بهم گفت و من هم بهش فکر کردم دیدم من توی خونم احساس لذت و تفریح دارم وقتی ظرفامو میشورم حسم عالیه وقتی خونمو تمیز میکنم حسم عالیه وقتی غذا درست میکنم حسم عالیه وقتی تو خونم راه میرم حسم عالیه وقتی پسرام و همسرمو نگاه میکنم با عشق حسم عالیه وقتی پا روی پا میندازم جلوی اسپیلت دفتر و گوشیمو میارم میرم تو سایت و مینویسم و تمرین میکنم و نسکافه یا میوه یا قهوه میخورم حسم عالیه وقتی همسرم خدمات میده توی کارش حسش عالیه وقتی پسر بزرگم کنار باباش کار میکنه حسش عالیه وقتی پسر کوچیکم میره کلاس شنا حسش عالیه مگه زندگی به غیر اینه ؟؟؟ حتما باید جایی رفت تا خوش بود ؟؟؟؟ من با خودم و تنهاییم حسم عالیه

      اره رفیق زندگی دوییدن و میدان مسابقه نیست

      من هر وقت حسم بگه کامنت میزارم نمیخوام به خاطر اینکه عقب نمونم بیام کامنت بزارم

      واقعااااا سپاسگزارم ازت سیدعلی خوشدل به خاطر کامنت هات

      به خدای بزرگ میسپارمت الهی همیشه توی آغوش خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      ریحان گفته:
      مدت عضویت: 2154 روز

      سلام شما و سلام به استاد عزیز.

      اینکه گفتین ما همش دنبال این هستیم که ده رو بکنیم یازده و بریم مرحله ی بعد من خودم رو دیدم توی این جمله .چون من خیلی از محصولات رو میخرم که حس کنم دارم کامل میشم مثلا روانشناسی ثروت رو دارم ولی هرگز استفاده نکردم و بعد از قسمت سه متوقف میشدم و این الگوی تکراری من بود .هر بار به یک شکلی متوقف میشد با اینکه من جزو نفرات اول بودم که دیدم استاد به روزرسانیش رو روی سایت گذاشته و خیلی زود خریدمش.انگار دنبال این هستم که کم نیارم و حتی بگم من همه ی محصولات رو دارم .و خیلی وقتا وسط دوره متوقف بشم و یا دوره ی دیگری رو شروع کنم که اونم وسطش متوقف بشه.

      من میدونم همچین الگوی تکرار شونده ای دارم و این مانع موفقیت من میشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 903 روز

      سلام جناب علی آقای خوشدل

      از کامنتتون لذت بردم و خیلی نکته های مهمی رو بیان کردین وقتی فایلها رو گوش میکنی هی دوست داری بری جلوتر و فایل بعدی فایل بعدی

      اما درست اینکه شما گفتین تا یه فایل رو خوب درک نکردیم گوش دادن فایل دیگه معنی نداره نمیفهمیم

      فقط اعداد رفته بالا

      الان من با همسرم چند ماهی هست 12 قدم رو شروع کردیم هر ماه یه قدم رو گوش میکنیم نکته برداری میکنیم و بعد میریم فایل بعدی

      از شما بابت این کامنت زیباتون متشکرم که پر از آگاهی و هدایت بود برای من و امثال من

      هر جا هستین بهترینها نصیبتون و هر روز به خدا نزدیک و نزدیکتر بشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فهیمه طاهری گفته:
      مدت عضویت: 1409 روز

      سلام به دوست عزیزم که چند وقتی دارم کامنت هاتون رو دنبال میکنم همین نیم ساعت پیش که خسته بودم از احساس دویدن وبه جای نرسیدن گفتم خدایا خودت هدایتم کن نمی‌دونم چطوری ولی ارامش تو قلبم بیار که اومدم تو سایت وفایل گوش کردم به محض دیدن کامنتتون شروع کردم به خوندن وحس کردم کلام خداست که دلیل حال بدم رو بهم گفت گفت که دارم میترس از عقب مونده خودمو با همه مقایسه میکنم همش عجله دارم یه حسی بهم گفت آروم باش فهیمه به کجا میخوای برسی باید از مسیر لذت ببری این روزا عمر وجوونیته که داره می‌ره پس با حال خوب واحساس خوب به همه چی برس نگران نباش من باهاتم

      ممنون که وقت میزارید می‌نویسید

      ممنون دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الماس گفته:
      مدت عضویت: 1672 روز

      سلام دوست عزیز

      مگه میشه بیام کامنت سید علی خوشدل رو بخونم حالم عوض نشه؟

      چقدر شما عباسمنشی هستین .چقدر عباسمنشی حرف می‌زنین!

      درست مثل استاد آدم با گوش کردن به حرفاتون درهایی از یک جهان دیگه به روش باز میشه.

      اصلا انگار تو رو با خودش می‌بره . از دنیای پر از اضطراب ونگرانی به جهان سراسر آرامش و شادی .

      دستتون درد نکنه ،خدا خیرتون بده

      من هم با خوندن این کامنت داشتم به این فکر میکردم چقدر من هم این شکلیم .چند روزیه از خدا خواستم پول خرید دوره دوازده قدم رو بهم بده خیلی عجیبه که جور نمیشه !

      می‌خوام آروم باشم هی نگم دیر شد زود باش

      می‌خوام خدا خودش بهم بده تا اون موقع هم من وقت دارم حسابی رو خودم و متعهد بودنم کار کنم شک ندارم خدا کمکم می‌کنه بهش ایمان دارم همیشه برام معجزه کرده هر وقت هم اینجوری حرف میزنم حضورشو حس میکنم انگار میاد ومهر تاییدش رو پای حرفام میزنه که روش نوشته( شک نکن من باهاتم)

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Omid گفته:
      مدت عضویت: 1315 روز

      سلام و درود خدمت علی آقای گل و دوست داشتنی و بچه های خوب سایت …

      چقدر زیبا کامنت میذاری واقعا خیلی خوشحالم ک تو این سایت با دوستانی هم مسیر هستم ک بی نظیر و آگاه و خداجو و سپاسگزار هستند و من هر روز میتونم از این چشمه گوارای آگاهی سیراب بشم و بازم هم خدارو شاکرم بخاطر این فرصت و این همه نعمت و این همه آگاهی ک در اختیار ما قرار داده …سید علی عزیز واقعا از صمیم قلب برات آرزوی بهترین ها رو دارم

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زینب مرادی گفته:
      مدت عضویت: 992 روز

      سلام دوست عزیز وتوانمندم .چقدر کامنتی که نوشتی بهم چیز یاد داد من ادمی هستم که برای هرچیزی شکرگذاری میکنم اما متعجب بودم چرا بعضی از شکرگذاری هایی که دارم حالمو خوب نمیکنه چرا احساسم تعقیری نمیکنه وحالا میفهمم که من فقط اون جمله ر وبازبونم میگفتم ودرکی ازش نداشتم. تحسینت میکنم به خاطر تمام موفقیت هات باتمام وجودم تحسینت میکنم .ممنونم به خاطر این اگاهی هایی که دراختیارمون میذارین.خدایا مارابه راه راست هدایت فرما.دوستون دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نفس گفته:
      مدت عضویت: 869 روز

      سلام خدمت برادر بزرگوارم آقای خوشدل

      بسیار عالی نوشتید مثل همیشه . با کامنت‌تون خیلی چیزها دستگیرم شد که باعث شد تعهدی دوباره با ایمانی قوی‌تر به خودم و خدای خودم بدم بسیار سپاسگزارم و امیدوارم در کنار همسر مهربان و خوش ذوقتون همیشه برقرار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Serveh گفته:
      مدت عضویت: 937 روز

      سلام اقا خوشدل عزیز

      چقدر کامنتاتون عالی هست که استاد هربار جزو کامنتهای برتر میزاره و الحق هم لایقش هستین

      واقعا من تک به تک کلماتتون رو تایید میکنم ما خیلی سختگیر هستیم من خودم تازگی فهمیدم به شدت در مقابل ورود نعمتها مقاوم هستم و انگار کسی بخواد بهم مخبت کنه یا ازم تعریف کنه از درون دوست دارم زود تمومش کنه و ادامه نده …. حتی جاهایی که کسی میخواد برام کاری انجام بده یا خانواده برام چیزی بخرن مقاومت دارم میگم نه باید خودم بدست بیارم و…

      ما خیلی داریم به خودمون سخت میگیریم حتی تو فایل گوش دادن

      مخصوصا وقتی اعضایی رو میبینم اینجا خیلی فعال هستن با خودم میگم شاید برای همینه نتایج من کمتره من مثل اونا سخت کار نمیکنم بعد وقتی با خودم دو دوتا چارتا میکنم میفهمم اگه بخوام مثل اونا فایل گوش بدم باید حتی شبا هم نخوابم و خیلی برام سخت میشه چون من تو این قضیه خیلی کند هستم گاها یک فایل رو چندین ساعت طول میکشه گوش بدم بعدش بهش فکر کنم و بعد بخوام کامنتاشو بخونم و خودم کامنت بزارم راحت 8تا9 ساعت طول میکشه برای من ….

      و شاید مثلا خود شما که تو روز چند تا فایل گوش میدین زیاد زمانتون رو نگیره و در کل آدمها باهم فرق دارن و مقایسه کردن اشتباه ترین کار ممکنه ….

      و واقعا ما خودمون رو اینجوری از اصل دور میکنیم یاد کلام خدا افتتدم که میگه بعضیها با همین قرآن گمراه میشن و بعضی ها هدایت میشن

      خیلی مهمه ما به وسیله این سایت هم وسواس فکری نگیریم و بتونیم جزو هدایت شده ها باشیم

      به قول شما مرز باریکی هست که متوجه بشیم فرق بین اصل و حال خوب رو با مسابقه گذاشتن و دنبال نتیجه بودن

      خیلی ممنون از کامنتهای قشنگتون به خدای بزرگ میسپارمتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سجاد الوندی گفته:
      مدت عضویت: 1417 روز

      درود برشما واستاد گرامی چقدر زیبا و جالب توضیح دادید این خیلی عالیه که ادمها با تفکرات زیباشون به هم دیگه درمسیر رشد وتعالی هم دیگه کمک کنند من شخصا سپاس گذار خداوندی هستم که این مکان و این گونه تفکرات را دراختیار ما گذاشته

      دوست داشتم یه سوالی مطرح کنم و شما علی اقا یا استاد یا بچه های دیگه من را راهنمایی کنند من مغازه دار هستم مدت هاس که با قانون جذب اشنا هستم نتایجی هم دیدم که خوشحال کننده بوده و مسیرم را زیباتر کرده اما یه مشکلی که دارم اینه که تو زمینه مالی یک الگوی تکرار شونده دارم و اونه که به خودم میگم باید نقد خرید کنم ودیگه چک ندم ولی نمیتونم اینکار را ادامه بدم و بازم چکی خرید میکنم ومتاسفانه موقع وصول چک بعضی از ماهها به مشکل نقدینگی میخورم و نمیتونم چک را وصول کنم و دغدغه مالیم اخر بعضی از ماهها زیاد میشه و مشکل پیدامیکنم دوست داشتم استاد شما یا بچه ها کمک کنید به اینکه بنده ترمزهام را تو این زمینه پیدا کنم و بتونم نقد خرید کنمو دغدغه ی مالی نداشته باشم گرچه نسبت به قبل بسیار رشد داشتم اما دوست دارم از لحاظ مالی تو این نقطه رشد کنم سپاس از گوش شنوای دوستان دوست دار شما سجاد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1789 روز

      سلام بر شاگرد زرنگ مکتب توحید ، درود فراوان بر شاگرد ممتاز مکتب استاد عباس منش

      بابا سید یه خورده آروم تر قربونت برم اینقدر داری گرد و خاک می‌کنی دیگه جایی رو نمیتونم ببینم بخدا ایول داری راستش داره حسودیم میشه بهت دقیقا این باگ رو منم دارم همیشه عجله دارم برسم به فایل بعدی ،اگاهی جدید،دوره جدید ،بدون اینکه آگاهی های که دریافت میکنم رو درک کنم این عجله کردن شده یه معضلی که هر چقدر هم سعی میکنم که آروم باشم بازم از دستم در میره بخدا قسم همش دارم به سمت آینده فرار میکنم راستش منم خیلی ترس از موفق نشدن دارم خیلی اوقات بخاطر همین موفقیت چنان استرسی میگیرم که زمین گیرم می‌کنه تو این سری فایل های الگوی تکراری کلی الگو پیدا کردم بعد اینکه الگوها رو پیدا میکنم و مینویسمشون

      حالم از خودم بهم میخوره که من چقدر نقص دارم تو وجودم ،

      و از ی طرف هم خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم که بس نیست الان فهمیدم چه نواقصی دارم الان تقریبا خیلی از نواقصم رو می‌دونم واقعا وقتی نگاشون میکنم فقط میتونم بابت حل کردنشون دعا کنم و از خدا هدایت بخوام که کمکم کنه که بتونم حلشون کنم ،

      بعضی وقتا خسته میشم که همش باید هر روز وقت بزارم برا رفع ترمز،حل مسایل ،منطقی سازی باورهای مخرب،و…. ولی بعد به خودم میگم این مسیریه که خودم انتخاب کردم و خیلی خوشحال میشم که تو مسیر درست دارم حرکت میکنم

      سید علی خوشدل دمت گرم خیلی از ترمزهامو ازتونی کامنتای تو کشیدم بیرون به داشتن دوستان خوبی مثل تو به خودم می بالم ،

      استاد عزیزم بابت این سری فایل های الگوهای تکراری بی نهایت ازت سپاسگزارم هر چند لسانی اصلا نمیشه تشکر کرد فقط میتونم بگم که عاشقتم خدا رو شکر میکنم که شما سر راهم قرار گرفتین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عبدالله دره قایدنور گفته:
      مدت عضویت: 962 روز

      وقتی واقعا بررسی کردم دیدم دقیقا درسته من شاید 24 ساعت روز نزدیک 15 ساعت دارم خودم رو بهبود میدم ولی فقط از نظر اسمی نه عملی و به ناچار با نتایجی که میاد من فقط 10 درصد از پتانسیل رو استفاده می کنم!

      و تعجب می کنم آدم هایی که غرق در آگاهی نیستن و بسیار شاید به زعم ما خیلی عقب مونده ان ولی بسیار نتایج بزرگی میگیرن!

      سلام خوشحالم یه موقع ای هدایت شدم که کمترین مقاومت رو نسبت به کامنت های سایت داشتم

      خیلی خیلی خیلی خوشحالم که اینقدر به موقع و خیلی بی رحمانه خودمو جلوی خودم نشوندی بقدری این چالش ذهنی ام بود که نمی دونی چه حالی دارم

      من مشاور املاک کار میکنم توی 1سال قبل من به یه رشد فوق العاده رسیدم با موتور کار میکردم با تمام بدبختی هام و عین چی سگ دو زدن ماهی 10تومن برام میموند اونم اجاره و خرج خونه و هزاران اتفاق دیگه موقعه ای ک تصمیم گرفتم ادم بهتری باشم و تغییر کنم 6سال پیش من 2 سال املاک کار کرده بود تصمیم گرفتم بعد از دیدن دوره ها بیام کار خودم را ادامه بدم این جا یه وقفه ی 3ساله بود که من از کار املاک فاصله گرفتم من دزفول زندگی میکردم توی این 3سال من سوپر مارکت داشتم ضررکردم جمع شد کفش فروشی زدم ضررکردم جمع شد دیگه به این نتیجه رسیدم بدون هیچ پولی برای مخارج ابتدایی بیام با خانواده تهران قبلا مجردی بودم داستان از این قبل هست که من دوره رو دیدم این اتفاقات برام به صورت راحت وارد زندگی ام شد از سلامتی کمی بهتر شدم روابط خیلی از 100بگم نسبت به اولم 90_از لحاظ معنویتم از 100بخوام بگم 70از لحظه مالی من از ماهی 10میلیون به ماهی 100میلیون در ماه رسید البته به صورت تکاملی ولی میانگین سال شد 100‪تومن

      از ابتدای امسال که شروع کردم

      شروع کارم از اول اردیبهشت بود الان 85روزی که من کار کردم ورودی ام خالص من 100میلیون بوده یعنی ریزش کردم نسبت به پارسالم

      نمیدونم چرا نسبت به پارسال خودم یه خورده بی انگیزه تر شدم با این که امسال هدف های فوق‌العاده تری دارم

      و چرایی براشون نوشتم چرا اصلا من اینا رو باید داشته باشم

      107خواسته ام را نوشتم

      هدف ها رو کوچیک کردم

      به 1ماه

      به 3ماه

      من املاکی که فعالیت میکنم حداقل 189نفر در مجموعه ما فعالیت میکنند در منطقه 3 تهران

      من پارسال مشاور دوم سال شدم با اختلاف خیلی کم نسبت به نفر اول

      اینجا من یه چیزی رو خیلی عالی از استاد عزیزم یادگرفتم ساده اومدن به زیبایی اومدن و عزت مندانه اومدن واقعا برای من یکی همینه!!! من میتونم بگم 100نفر شاهد من هستند که بگن اسم کاری من اعتماد هست بگن اعتماد کار خاصی نمیکنه شاید بچه های کناری من 10 برابر من زحمت میکشن ولی خیلی کمتر از من دریافتی دارند و من بابت این موضوع هزاران بار خدای بزرگ رو شاکر بوده ام این قانون این شکلی برای من قشنگ جا افتاده که باید به سادگی بیاد حالا چطوریشو من نمیدونم تا اینجا حله

      مسائل از این جا شروع میشه که ادم هایی هستن به قول خودت که روی قانون کار نمیکنند اصلا یه جوری انگار تضاد با قانون حرف میزنند رفتار میکنند ولی خوبن از لحاظ کاری خیلی بهش فکر کردم چطوری میشه؟؟؟ استاد یه جایی اشاره به موضوعی کرده بود که ما توی یه دو مارتن قرار داریم ک با یه مشت فلج مسابقه داریم

      الان که فکر میکنم به اون حرف استاد عزیزم مقایسه که در ذهن من صورت میگیره انگار فلج ها خوب هستن تو دویدن!!!

      تا این جا این چالش رو من دارم

      حالا بریم سراغ ترمز های من :

      من باید تو کارم چند تا اصل رو رعایت کنم یا انجام بدم

      1_فایل یابی کنم (که من نمیکنم اصلا)

      دلیل _(چون تنبلی ام میگیره چون موتور دارم نمیتونم از موتور پیاده بشم اخه فایل یابی باید خونه هایی راکه در محله ی تعیین شده برای‌مان هستن زنگ بزنیم و سوال کنی و اطلاعات کسب کنی تا ببینی موردی میتونی دربیاری نسبت به خوب صحبت کردن – سوال خوب پرسیدن و موقع خوب رفتن بستگی داره که چند تا در هفته میتونی مورد شخصی پیداکنی که تو ماکت نباشه یا افراد کمتری روش کار میکنند تا شانس بیشتری داشته باشی برای فروش بیشتر چون هوا گرمه تابستون، چون سرده زمستونه

      حوصله پیاده روی رو ندارم_انگار از زنگ زدن خونه ها و جواب نه شنیدن خوشم نمیاد)

      2_اگهی گذاشتن در سایت های موجود ملکی (میزارم ولی به سختی یا بی کیفیت)

      دلیل (چون استاد گفتن اگهی نکنید چون از نوشتن و تایپ کردن خوشم نمیاد و حتی تو سایت هم بخاطر همین کامنت نمیزارم _چون شاید بخاطر اینکه بعضی مشتری ها فک زنگ میزنند و فقط سوال لکی میپرسند نمیزارم

      یا شاید بخاطر اینکه من تعداد واحدهای فروخته شده ی پارسالم بیشتر اعتباری بوده تا با اگهی یا مشتری های قبلی ام که براشون فروختم معرفی کردن یا همکارانم از طریق دوستی و اعتباری که بینشون دارم مشتری بهم دادن انگاری از تمام وجودم یه نهی هست به این که اگهی نزارم

      از یه جای دیگه هم ذهنم میاد میگه اگه اگهی نزاری نمیتونی از 100میلیون رد بشی بین 2 راهی موندم

      3_تلفن کردن توی یه ساعاتی به مشتری ها و مالکین مثلا ساعت

      6تا 8 شب واجبه خیلی ولی من انجام نمیدم

      دلیل (چون باید قیمت شکنی کنی با مالک ها بعضی ها راه نمیدن سفت هستن اذیت میشم باهاشون حرف بزنم بعضی اصلا تو باغ نیستن حرف مشاور رو قبول ندارند بعضی از مشتری ها خواسته هاشون خیلی بیشتر هست نسبت به بوجه ای که دارند دلار میره بالا قیمت میره بالا دلار میاد پایین قیمت ملک پایین نمیاد این هم تو ذهنم میگه بابا ول کن اینا منطق ندارند چرا میخوای باهاشون حرف بزنی خیلی سلیقه ای کار میکنم روی ملک های خیلی خاص

      یا تلفن دفتر ما باید 9رو بگیر که ازاد بشه این باز رو مغ من هست انگار بهم بهانه میده که زنگ نزنم

      _نداشتن دفتر برنامه‌ ریزی

      دلیل (چون از نوشتن خوشم نمیاد به خودم میگم من حافظه ی خوبی دارم نیازی نیست یا میگم چه کاری هست مگه من چند تا کار دارم فردا که یادم بره ولی موقعه ای که نوشتم توی دفتر برنامه ریزی انگار کار ها میزاد منظورم اتفاق های بهتری میفته تنبلی ام میگیره چون انگار اگه بنویسم باید حتما انجام بدم وگرنه خودم رو سرزنش میکنم و این کار رو دوست ندارم

      اینا دلایل مهم ثابت موندن و بی انگیزه شدن من هست

      خیلی دوست دارم بچه ها با تمام وجودشون بهم کمک کنند+از استاد هم میخوام اگه بشه راهنمایی ام کنه خیلی خسته شدم موندن تو این وضعیت

      خیلی بده ایستادن در وضعیت بلاتکلیفی

      از خدای مهربون خیلی خیلی

      سپاسگزارم

      سپاسگزارم

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: