پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 2

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم استاد عباسمنش بزرگ و مریم جون خوشگل

    ممنونم استاد از این فایل بینظیر

    در رابطه با جواب سؤال

    همه ی موردهایی که گفتین تو این فایل رو برای من هست متاسفانه با صداقت میگم فرار میکنم اما بلخره انجام میدمااا یعنی یه نیرویی در من باعث میشه که انجام بدمشون با کمی تاخیر و این مورد رو بگم که قبل دوره کشف قوانین زندگی و دوره بینظیر عزت نفس همیشه پشت گوش مینداختم اما الان با توجه به این که عزت نفسم بی نهایت بالا رفته اما باز جا داره که کار کنم روش خیلی جا داره همه رو سعی میکنم هر موقع یادم میاد انجام بدم کارهای عقب افتاده رو و سعی میکنم فرار نکنم و یکی از مسائل بزرگی که برام خیلی مسئله بود این بود تو روابط در مورد یه موضوع بسیار مهم برم با شخص مورد نظر حرفمو با قدرت بزنم و زدم و این کار رو انجام دادم خدارو بی نهایت شکر چون ترمز رو برداشتم و تونستم برم حرفامو بگم بهش

    و فک کنم این موضوع علاوه بر ترمز داشتن در مورد بحث عزت نفس هست استاد عاشقانه و مشتاقانه منتظر دوره ی بینظیری که برامون دارین تهیه میکنین در رابطه با خودارزشمندی و عزت نفس هستم خیلی خیلی دوس دارم زودتر بیاد

    ممنونم بابت همه چی ازتون بهترین و ماه ترین استاد دنیا

    روی ماه شما و مریم جون خوشگل رو میبوسم

    به امید دیدنتون خیلی زود فلوریدا

    عاشقتونممممم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید و خداوند یار و یاور و نگهدار همه ی ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    سلام به استاد عزیز

    درود به دوستان خوب خودم در این سایت فوق العاده

    خوشحالم که این فایل جدید استاد را می شنوم و می توانم نکته های عالی را از آن یاد بگیرم

    می دانم که تمام اتفاقات زندگی خودم را توسط افکار خودم خلق می کنم

    واکنش هایی که من به آن اتفاقات می دهم احساسی را به جهان صادر می کنم و این احساس سبب می شود که اتفاقات خوب و یا بد برای من رخ بدهد و این من هستم که خالق زندگی خودم هستم

    خیلی اوقات اتفاق هایی برای من رخ می دهد که این اتفاقات یک جور تکرار شونده است و این اتفاقات سبب می شد که من همیشه ناراحت بشوم و حالم گرفته بشود

    تا قبل از این از این اتفاقات همیشه فرار می کردم

    مثل اینکه الگوهایی که

    هر وقت حرفی می زدم و کارمندان من قبول نمی کردند ناراحت می شدم و بهم می ریختم

    هر وقت تغییراتی که بخواهم در سیستم خودم ایجاد کنم با مخالفت کارمندان خودم روبرو می شوم و این سبب می شود ناراحت بشوم

    براحتی نمی توانم پول را نگه دارم

    براحتی نمی توانم کسب در آمد کنم

    اکنون می فهممم که علت این اتفاقات تمام افکار و باورهایی است که در ذهن خودم دارم

    ترس هایی است که در ذهن خودم دارم

    کمبود ها و خلاهایی است که در ذهن خودم دارم

    همه اینها بر می گردد به این موضوع که من می خواهم یک کار را تمام و کمال انجام بدهم و یک نوع کمال گرایی افراطی در ذهن من وجود دارد

    به خودم می گویم که چرا فقط برای من رخ می دهد و چرا برای خیلی از افراد دیگر اینگونه نیست

    پس این نشان می دهد که هر چه است در ذهن و افکار خودم است

    روبرو شدن با مشکلات

    روبرو شدن با مشکلات کارمندان خودم

    صحبت کردن های مهم و اساسی در مورد کار خودم با پرسنل خودم

    زمانی که ناراحت هستم دیگر نمی توانم خودم را کنترل کنم

    در مورد خرید و حساب کتاب همیشه من فراری هستم

    هر موقع که بخواهم خریدی را انجام بدهم و استعلام قیمت بگیرم را از دیگران می خواهم انجام بدهند و خودم از آن فرار

    می کنم

    هر زمان که می خواهم حساب و کتابی کنم سخت است برایم

    زمانی که پول ندارم و طلب کارها به سراغم می آیند از کوره در می روم و نمی توانم ذهن خودم را کنترل کنم

    چقدر الگوهایی در ذهن خودم داشتم که اصلا به آنها اینگونه تا بحال فکر نکرده بودم

    ممنون از استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل عالی

    سپاس از خدای خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 811 روز

      بنام الله مهربان

      سلام بر سعید عزیز و گرامی

      کامنت شما رو خوندم .

      همین که فعالیت میکنید توی سایت و بنده کامنت هاتون رو مطالعه میکنم و تمرکز دارید. نقطه قوت شماست و ما اومدیم اینجا روی خودمون کار کنیم و از خودمون یک شخص دیگه بسازیم.

      خواستم ازتون تشکر کنم برای فعالیت تون، توی این سایت اللهی .همیشه پیگیر کامنت های خوبت و تاثیر گذار تون هستم .

      خداوند رو شاکرم برای وجود استاد و استاد شایسته و وجود شما و تک تک دوستان ،

      بهترین، بهترین ها رو برات از خداوند متعال خواستارم.

      انشاءالله خالق و معمار زندگیت بشی…

      و سلامتی و ثروت .رفیق همیشگیت بشن.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ابوالفضل رجبی گفته:
      مدت عضویت: 790 روز

      سلام بر سعید عزیز

      در این الگو‌های تکرار شونده ای که ذکر کردید شباهت های زیادی با هم داریم …و امروز از خداوند هدایت خواستم تا به من بگه مشکلم چیه و کجاست ..

      چه باورهایی. درونمون وجود داره که باعث میشه برای خرید و‌استعلام خودمون اقدام نکنیم و دیگری رو بفرستیم ؟

      آیا از کمال گرایی مفرط میاد ،غرور پشتش هست ؟که با خودمون میگیم من نباید برم من بابد درگیر کارای بزرگتر بشم .من اگه برم از فلانی قیمت بگیرم یا خرید کنم کوچیک میشم

      اینکه موقع حساب کتاب با دیگران با اینکه طلب کار هم هستم و پولم رو میخوام اغلب پشت گوش میندازم و ازش فرار میکنم و این خیلی باعث رنجش من شده و میخوام بدونم وه باوری درون من هست که اینقدر قوی هست که سالهاست منو دچار این وضع کرده تا انشاالله بتونم درمانش کنم

      ممنونم از همه شما عزیزان که با شهامت نظراتتون رو کامنت میکنید .این نظرات مسیر زندگی افراد رو‌تغییر میده و راهنما و چراغ زندگی افراد در دل تاریکی هاست .الهی سکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سعید صادق زاده گفته:
        مدت عضویت: 1169 روز

        سلام دوست عزیز

        کمبود عزت نفس یکی از مهمترین دلایل این نوع رفتار می باشد

        زشت است

        خجالت می کشم

        اگر از من ناراحت بشود

        ترس از بیان کرده درخواست خود

        نداشتن شهامت در ابراز عقیده و یا اگر مشکلی در کار باشد

        اینها همگی ناشی از کمبود عزت نفس و احساس لیاقت درونی در ما است

        از طرف دیگر داشتن کمال گرایی سبب می شود که ما نتوانیم از قدم های کوچک شروع کنیم و بخواهیم که همه چیز تمام و کمال باشد و این خود سبب می شود که تا همه چیز در ذهن ما خوب نباشد ما نخواهیم حرکت کنیم و این خود برای ما یک ترمز بازدارنده است

        ذهن اجازه نمی دهد که قدم به قدم جلو برویم

        اجازه نمی دهد که بخواهیم ارام آرام جلو برویم

        باید همه چیز خوب و تمیز و بی عیب و نقص باشد که این در وهله اول واقعا شدنی نیست

        اینها همگی ریشه در عزت نفس و احساس لیاقت درونی در ما دارد

        دوره عزت نفس

        دوره احساس لیاقت

        واقعا به همه ما در این راه کمک عالی و خوبی می کند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2571 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    من از هر موقعیت جدید فرار میکردم. تازگیا که ماشین خریده بودم از بنزین زدن فرار میکردم. اما وقتی مجبور شدم انجام بدم کم کم برام راحتر شد.من از خرید میوه و مواد غذایی فرار میکردم اما وقتی خودم مجبور کردم بهتر شد.

    مثلا از رفتن به مکانیکی و صافکاری و تعویض روغن فرار میکردم اما من خودم مجبورم میکنم که انجام بدم و وقتی چند بار انجام میدم بهتر میشم اما این تو وجودم هست که از انجام کار فرار کنم.

    نمیدونم چرا اینجوری هستم از انجام کارهای جدید که تا حالا انجام ندادم فرار میکنم اما وقتی انجام میدم میفهمم ای بابا این که کاری نداشت چرا انقد تو ذهنم موضوع سخت و پیچیده کردم.

    البته من کمال گرای در حال بهبود هستم یعنی میترسیدم کار انجام بدم و خوب نشود این یکی از دلایل فرار از موقعیت جدید بود.

    من چند وقت بود میخاستم تمرین آگهی بازرگانی انجام بدم و ازش فرار میکردم . امروز انجامش دادم. گفتم هر اتفاقی بیفتد باید انجام بدم فکر کن یک اسلحه بالای سرت است که میگه یا انجام بده یا میکشمت .این کمک کرد انجام بدم. رفتم پیش دو تا خانم میانسال و بهشون گفتم من یک تمرین دارم شما فقط گوش بدید من بگم. بعد از روی موبایل آگهی خوندم. خیلی هم خوششان اومد گفتند راجع تمرین بگو ما هم انجام بدیم جالب بود. برام دست هم زدند. شاید باورتون نشود این ذهن من چند وقته چقد حرف زد گفت مسخرت میکنند میخندد میگویند چقد مسخره است. اما هیچکدوم رخ نداد.

    من خیلی حالم خوب شد اصلا از خودم تعجب کردم این کار که انقد راحت بود چرا انقد سختش کردم. امروز خیلی خوشحالم. من استاد دانشگاه هستم بارها برای دانشجوهام تدریس کردم سمینار ارایه دادم اولش سخت بود ولی الان عالی هستم طوری که همه به من میگویند شما ذاتا معلم هستید این تکنیک را از کجا بلد هستید چه کتابی خوندید در حالی که من هیچ تکنیک خاصی ندارم این در ذات من است.یعنی من اصلا نمیدونستم من تکنیک خاصی دارم وقتی دیگران گفتند فهمیدم بعضی از کارهای من تو کتابها به عنوان تکنیک سخنرانی و تدریس هست.

    باورتون میشود من که همیشه در حال ارایه درس یا سمینار هستم از آگهی بازرگانی میترسیدم و انجام نمیدادم. این ذهن مکار میگفت اون مطلب علمی هست و اونها همه گوش میدهند اما تعریف از خود فرق دارد. کلاس نیست که مجبور باشند یا بخواهند موضوع یاد بگیرند. یعنی این ذهن خوب میدوند چطور نگذاردکه پیشرفت کنید.

    با ارزوی شادی برای همه دوستان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  4. -
    Neda paviz گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام بهترین رفیق زندگیم استاد عاشقتم من

    چی بگم از این فایل که دقیقا پاشنه آشیل من هست مخصوصا تو روابط استاد من 30سالم هست و هنوز ازدواج نکردم و تو یکی شهرستان های استان اصفهان زندگی میکنیم شهر بشدت مذهبی

    استاد وقتی فایلو گوش دادم و ربطش دادم به فایل دوم جلسه کشف قوانین دیدم اره من تو این مورد پاشنه آشیل دارم و ترمز ذهنی دارم از زمانی که با شما آشنا شدم و هر روز دارم رو خودم کار میکنم یه ترمزی تو ذهنم ب وجود اومده من اگه مهمونی برم اونا میشینن غیبت میکنن من این همه رو خودم کار کردم برم اونجا خراب میشه تریجیح میدم تو خونه تنها باشم تا اینکه برم غیبت بشنونم و یکی از بزرگترین دلیل نرفتن به مهمونی اینکه بهم بگن چرا ازدواج نکردی وای سنت رفته بالا دختر ازدواج کن یکی دیگه از موارد اینکه من یک عمل زیبایی انجام دادم خوب نشد بد نیستا ولی بهم بگن وای تو که رفتی چقد عملت بد شد اصلاتغیر نکردی (اینم بگم من دوره عزت نفسو دارم و با این دوره زندگی کردم و تو کارم برای فروش این دوره برای من معجزه بود )

    من از این چند مدرد تو مهمونیا خیلی فرار میکنم و چندین بار که خواستم برم و رفتم جواب این سوالارو تو ذهنم تکرار میکردم نیگفتم اگه گفتن این حرفارو میزدم و با کلنجار میرفتم دو روز قبل رفتن مهمونی وقتی میرفتم اون سوالا پرسیده نمیشد و فقط توهم ذهنی من بود الان که دوره کشف قوانینو دارم بعد از یک ماه خرید هنوز جلسه دوم موندم فقط مینویسم فقط گوش میدم و خیلی ترمزای ریزتر پیدا کردم یه تعهدی به خودم که بیام تو سایت کامنت بزارم بیشتر فایل گوش کنم من بعد چندین سال دارم کامنت میزارم ولی تو این چندین سالی روزی نبوده تو سایت نباشم روزی نبود کامنت بچه هارو نخونم ولی الان خیلی فرق کرده اصلا دوره کشف قوانین ادمو مجبود میکنه به نوشتن خودتونو کشف کردند مطمئنم قراره کلی اتفاقای خوب برام بیوفته

    مریم جان همینجا ازت تشکر میکنم بابت ابدیت دوره با اون صدای دلنشینت چقدر تمرینارو برامون راحتر کردی از همه جوانب همه رو توضیح میدی عاشقتم زیبا جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1941 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام ندای عزیز .امیدوارم که هر جا هستی حال دلت خوب باشه و عالی

      بعضی از کامنت هات رو خوندم و خیلی هم لذت بردم و تحسینت میکنم بابت کار کردن روی خودت و رسیدن به این حد از موفقیت

      میخواستم بگم آسان گیر کارها کز روی طبع سخت می‌گیرد بر مردمان سخت کوش

      مطمئن باش در زمان مناسب در مکان مناسب به اون شخص مورد نظر میرسی

      به دنبال نشانه ها باش خدا حتما پاسخ میده

      خداوند سریع الجوابه

      امیدوارم که هر چه زودتر به مراد دلت برسی و این خواسته است رو هم تیک بزنید با سرعت بالا بری برای اهداف بزرگتر

      حتما به نشانه ها دقت کن که خدا با نشانه ها با ما حرف میزنه

      موفق باشی و شاد ندا جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Neda paviz گفته:
        مدت عضویت: 2164 روز

        سلام جواد عزیز ممنون بابت حس خوبی که بهم دادی سپاسگزارم

        الان فقط و فقط رو خودم کار میکنم تا تمام ترمزای ذهنیمو برطرف کنم و همزمان روی بیزینس دارم کار میکنم و هنوز تمرکز لیزری روی روابط نذاشتم و مطمینم خدا تو بهترین زمان بهترین مکان کسی که هم مدار من هستو وارد زندگیم میکنه حرفای شما هم یک نشونس برای من و فوق العاده الان حسم خوبه امیدوارم شماهم هر جا هستید بهترین اتفاقا واستون بیوفته و بیاید واسمون تعریف کنید سپاسگزارم بابت حس خوبی که بهم دادید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1463 روز

    سلام به استاد عزیزم

    و باز هم ما رو شگفتزده کردین با یان سوالاتی که باعث درون خودم رو زیر و رو کدونیم و بدونیم اصلا کی هستیم ما!!!

    من از اینکه تنها بشینم با پدرم و صحبت کنم به شدن فراری هستم.خب توی گذشته ،ما هر موقع دوتایی با هم تنها میشدیم،تنها چیزی که از پدرم دریافت میکردم توی صحبت هاش،تنها و تنها این بود که من رو سرزنش کنه،بگه شغلی که داری خیلی الکیه و به درد نمیخوره و یه جورایی بهم بگه تو فکر زندگی نیستی و اووووووو یعنی فقط سرکوب و سرزنش دریافت میکردم از ایشون که بسیار بسیااار دوسشون هم دارم.ولی خب این اتفاق اینقدر تکرار شده از کودکیم،که سعی میکنم اصلا شرایطی رو پیش نیارم که بخوام باهاش تنها باشم و اینکه اگر هم تنها بشیم سریعا یه راهی پیدا می کنم که از این موقعی فرار کنم.

    مورد بعدی اینکه یک شهرستان نزدیک ما هست،حدودا فاصله ی 100 کیلومتری،اینقدر از مسیر جاده این شهرستان بدم میاد که حاضرم اگر باید برای حل یک مسئله،انتخاب کنم بین رفتن به این شهرستان یا اینکه برم به 500 کیلومتر اونور تر به یک شهرستان دیگه،ولیییی نخوام از مسیر این شهرستان عبور کنم،ترجیح میدم مسافت 500 کیلومتری رو با عشق انتخاب کنم ولی از مسیر 100 کیلومتری نرم(اون مسیری که اون شهرستانی که بدم میاد ازش واقع شده داخلش)

    و جالبه که

    همیشه هم مجبور میشم برای حل مسئله برم همون مسیر و همون شهرستانی که بدم میاد ازش.یعنی انگار شرایطی پدید میاد که حتما باید برم اون مسیر!!!

    مورد بعدی اینکه از تعمیرگاه ماشین به شدت بدم میاد و فراری هستم.یعنی ماشینم خراب بشه هم سمت تعمیرگاه ماشین نمیرم و با اون ماشین کار میکنم اینقدددر که دیگه ماشین یه جایی وایسه و نابود بشه و دیگه مجبور بشم برم تعمیرگاه.

    اصلا استاد انگار اینکه همون مثال همیشگی شما،””میایم آشغالا رو میزاریم زیر میز،فکر میکنیم نیستن،ولی بوی گندش همه جا داره میاد””.یعنی روبرو نمیشیم با چیزهایی که توی وجودمون مثل خوره داره ذهنمون و روحمون رو میخوره،و فکر میکنیم با این فرار کردن،میتونیم مسئله رو حذف کنیم از زندگیم.

    تا الان اینا یادم اومد.

    مرسی که هستین

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    از گردگیری و تی کشیدن خانه و به طور کلی خانه تکانی فرار میکنم.

    از صحبت کردن در جمع.

    از مراجعه به پزشک و یا هر کاری در رابطه با ان .

    از رفتن به مهمانی یا مجالسی که افراد نا اشنا در ان باشند.

    از دادن جواب برای دلیل رفتاری.

    از صمیمی شدن با کسی بیش از اندازه.

    از دوستی های طولانی مدت با افراد.

    از بحث و دعوا و جار و جنجال.

    از این که بخواهم کاری را در زمان مشخص و در مکانی مشخص انجام دهم.

    از این که کسی از وسایل شخصی ام مخصوصا موبایل یا لپ تاپ استفاده کند.

    از جوابگو بودن به خاطر رفتاری که انجام می دهم.

    از صحبت کردن یا جواب دادن به تلفن یا موبایل.

    از انجام کاری تکراری و قالب بندی شده.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم

    سلام به استادیار مهربان و نازنینم

    سلام به دوستان پرتلاش و باانگیزه ام

    خدایا شکرت که یکبار دیگه اینجام، یکبار دیگه میتونم در مسیر درک بیشتر قوانین و درک و شتاخت بیشتر خودم قدم بردارم خدایا شکرت برای این فرصت ها و آگاهی ها و امکانات موجودم، خدایا شکرت که منو خالق و آزاد آفریدی. خدایا بی نهایت بار شکرت

    الگوهای تکرارشونده_قسمت 5

    بله این ماهستیم که اتفافات و شرایط زندگی خودمون رو آگاهانه یا ناآکاهانه خلق میکنیم و میسازیم با فرکانس هایی که به جهان میدیم، بله من دارم یاد میگیرم که قسمت آگاهانه ارسال کردن فرکانس هامو بیشتر و بیشتر کنم.

    احساس میکنم تاره خودمو و لایه های وجودم رو کشف میکنم. ممنونم استاد جان که این حس رو از وجود پرخیر و پرعشق شما دارم که اینجوری به من دارین می آموزید….

    خب مقدمه بسه میرم سراغ فکر کردن و جواب دادن به سوال این قسمت:

    سوال:••

    ••چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟••

    *فکر کنم یکی از چیزهایی که ازش فرار میکردم شناخت خودم بوده، من سمت خداشناسی رفتم سال ها پیش اما هروقت پای خودم میومد وسط طفره میرفتم انگار، سعی کردم خودمو نادیده بگیرم.

    * فرار میکردم و میکنم الان یک ذره بهتر شدم در مواجه شدن با کارهایی که احتمال شکست داشت و الان فهمیدم من ترسم ترس از شکست هست و هرکاری میکنم و میکردم تا کاری رو ادامه ندم تا به نتیجه نرسه تا جلوگیری کنم از شکست و از این ترسم به نوعی فرار میکردم.

    واسه همین دنبال هدف هام بودن رو هم با حاشیه رفتن ادامه نمیدادم، تا یکوقت به شکست برخورد نکنم.

    استاد اصلا این کشف بزرگی هست برای من ث قبول اینکه من “ترس از شکست” دارم چون سالهاست به این فکر میکردم واقعا من از چی میترسم و اصلا چیزخاصی پیدا نمیکردم که اون ترس منه تا برم تو دلش چون من از هرچیزی ترسیدیم واقعا توش آگاهانه و گاهی ناخوداگاه شیرجه زدم اصلا دوست داشتم خودمو به چالش بندازم، یک مثال از خودم یادم اومد که همیشه مسیری که پیاده از خونه خودمون تا خونه مامانم میرفتم خصوصا شب دقیقا از قسمت پرت و یک زمین خاکی و افتاده و بدون نور بود، وقتی شنیدم که چطور نمیترسی از اونجا بیای من بیشتر مصمم میشدم از همون مسیر خاکی و زمین خالی بیام. حتی وقتی مامانم متوجه شده بود من از کدوم مسیر میام و بهم چندبار میگفت یا تو مسیر بودم بهم زنک میزد میگفت فهیمه از فلان جا نیای، تاریکه، اونجا یک وقت دزدی معتادی، حیونی چیزی باشه تاریکه شب شده از اونجا نیا، بعد با همین صحبت های مامانم یک ترسی تو دلم می افتاد و صدای خش خش یا یک حرکتی حس میکردم و انگار نجواهای ذهنم با اون تماس و ورودی نامناسب جای رشد پیدا میکرد تا منو بترسونه و چه جالب (الان که قانون رو بهتر یادگرفتم و اون زمان رو یادم میاد) جهان هم اتفاقات و شرایط هماهنگ با فرکانس منو بهم بازتاب میداد. فرکانس ترس و نگرانی و صداها و شرایطی ایجاد میشد که منو بترسونه.

    یادمه یکیار ترسیدم و هنوز اول راه بودم برگشتم از مسیر روشن و آسفالت رفتم اما بعد از اون به خودم خندیدم گفتم میترسی واقعا میترسی، اولش که میگفتم نه اون بار چون به حرف مامان گوش کنم میرم، چون بهش گفتم چشم، بعد به خودم نهیب زدم الان چی چرا داری از اون کوچه میری اگه نمیترسی برگرد و از همون مسیر مثلا خطرناکی که میگن برو و حالشو ببر، صدای قورباغه ها و جیرجیرک ها بشنو، آسمان تاریک تر رو برای چندلحظه ببین، خلاصه این یکی از مواردی بود که ترس تو دلم اومد اما رفتم تو دلش واقعا. خدایی الان فکر میکنم دختر شجاعی هستم باید یاد بگیرم خودمو ببینم نقاط قوت خودمو ببینم و به خاطر این ویژگی هام به خودم افتخار کنم و از ابنکه بیان میکنم احساس بد نداشته باشم،(شاید بشه بگم من از تعریف کردن از خودم فرار میکنم)

    دیگه چیزی یادم نمیاد که ازش فراری باشم و احتمالا همه چیزهایی که ازشون فرار میکنم ریشه در همین کشفم داره، ریشه در ترس از شکست داره.

    خداروشکر که نوشتم اونم بدون کمال گرایی، اونم تو مترو…

    *

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  8. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    موضوع، ترس و فرار کردن

    إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (175)

    این شیطان است که دوستان خویش را (از قدرت کفّار) مى ترساند، پس اگر ایمان دارید از آنان نترسید و فقط از (مخالفت) من بترسید.

    آیات روشن و محکم در قرآن هست که نشان می دهد ترس از پیامدهای منفی شیطان هست و در اکثر موارد وقتی ترس سراغ انسان می آد حزن و اندوه هم می آد ترس و غم ، مکمل هم هستن یکی ظاهر بشه دیگری هم در احساسات درونی ما تاثیر گذار هست. باعث میشه شکل رفتار ما عوض بشه و وقتی این روند تکرار وتکرار بشه تبدیل میشه یک باور و برای همیشه رفتار ما شکل ثابتی می گیرد

    بنابراین باید سعی کنیم با دلیل و منطق ذهن خود را متقاعد کنیم ترس ها واهی هستن و تنها راه حل از بین بردن ترس حمله کردن به ترس هست .

    ابتدا باید بدانیم از چه چیزی می ترسیم اگه از صحبت کردن در جمع می ترسیم باید یک مطلب علمی خوب آماده کنیم و از جمع های چند نفره شروع کنیم به صحبت کردن و بصورت تکاملی ادامه بدهیم تا یک روز بتونیم در یک سمینار سخنرانی کنیم آنهم بصورت عالی و مطلوب .

    چطور،

    با تمرین و تکرار و تکرار وتکرار ، شدنیه

    من خودم از رفتن قبرستان در تاریکی وشب خیلی می ترسم و از بچگی در ذهن من بوده که جن داره ولی هفته پیش من و برادرم که عضو سایت هست رفتیم ساعت 11شب در قبرستان قدم زدیم و کلی صحبت کردیم و درک کردیم همه ترس ها واهی هست .

    به ترس باید حمله کرد . این جمله طلایی را بخاطر بسپارید تنها راه حل همین هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  9. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    من با گوش کردن به این قسمت از فایل سعی کردم به الگوی تکرار شونده در مورد موقعیت‌هایی که ازشون فراری هستم فکر کنم و با خواهرم که هم مسیر و هم فرکانسیم سعی می‌کنیم تو این سلسله فایلهای الگوهای تکرار شونده صحبت کنیم و به هم کمک میکنیم تا به خودشناسی بیشتر برسیم و درک تغییرات عالی و مثبتی که تو این مسیر کار کردن روی خودمون هست احساس خوب و باور لیاقت از رشد و اعتماد به نفسی که ایجاد میکنه احساس ما رو خوب میکنه و مصمم تر میشیم که بیشتر روی خودمون کار کنیم

    در این فایل تنها موردی که هم من و هم خواهرم از تجربه اون فراری هستیم حضور در جمع خویشاوندان و اقوام و خانوادم هست بارها به بهانه های مختلفی دعوت رو رد کردیم ولی از حضور در جمع دوستان و غریبه ها خیلی لذت میبریم و مشتاق هستیم تا تجربه کنیم لذت ببریم

    دلیل فرار ما از حضور در جمع خویشاوندان و خانواده نداشتن احساس خوب هست چیزی که برای من و خواهرم الویت هست ورودیهای منفی دریافت کردن از غیبت کردن ،قضاوت کردن دیگران حتی از اونهایی که از این دنیا رفتند و در حال حاضر نیستند غیبت می‌کنند تهمت می‌زنند و جو بدی هست که سرشار از مقایسه کردن ،حسادت کردن هست فرکانس سنگینی از اونها دریافت میکنیم که اجازه راحت بودن در اون محیط و لذت بردن و شادی کردن رو نمیدند آگاهانه من و خواهرم تصمیم گرفتیم از اون جمع ها دور باشیم و الان بعد از این زمان زیادی که طی شده اونها هم کاملا پذیرفتند که ما علاقه ای به حضور در جمع اونها نداریم و دیگه اصلا چنین درخواستی از ما برای حضور ندارند و ما هم بسیار راضی هستیم

    همه مثال‌هایی رو که زدید استادجان ما بدون مقاومت هستیم و لذت میبریم ار انجامشون و فکر می‌کنم تو شرایطی که من و خواهرم بزرگ شدیم خودساخته شدیم و مسئولیت پذیری در وجود ما نهادینه شده

    استاد واقعا جمله ای که بتونم تشکر وقدردانی لازم و درست و قلبی من رو از اینکه انقدر سخاوتمندانه این اگاهایها و خودشناسی که همون خداشناسی هست رو در ما جاری میکنه رو بگم ندارم فقط با تمام وجودم سلول به سلول وجودم میگم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
  10. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    به نام خداوند رزاق

    سلام و درود بر همه عزیزانم به خصوص استاد عباسمنش گرانقدر

    خدا رو شکر بابت ادامه این فایلها که سبب شده اعضاء حضور پررنگتری در سایت داشته باشند و بیشتر روی خودشان کار کنند.و تشکر از استاد عزیزمان که وقت می گذارند و این آگاهی های ناب را به ما منتقل می کنند.

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    قبل از آشنایی با استاد من به شدت درونگرا بودم به گونه ای این درونگرایی شدید بود که حتی من از همسرمم انتظار داشتم بدون اینکه من حرفی بزنم یا بخواهم توضیحی بدم، ذهن مرا بخونه!!! یا خواسته منو متوجه بشه!!! و من نخوام توضیح بدم و حرف بزنم به خصوص وقتی که حالم خوب نبود.یا انتظار داشتم وقتی یبار مسئله ای رو توضیح میدم یا در مورد مسئله ای صحبت می کنم، نیاز به تکرار و یادآوری آن نداشته باشم و شاکی میشدم از اینکه چرا این مسئله یادش نمونده!

    وقتی که فکر میکنم میبینم دلیل اینکه من راحت میتونم بنویسم و اغلب کامنت هام هم طولانی میشه همین مسئله است که حرف زدن برای من سخت تر نوشتن است.دلیل این مسئله بر میگردد به تیپ شخصیتی که درونگرا هستم و تا قبل از آشنایی با استاد فکر می کردم همینه که هست! و خداوند منو اینجور خلق کرده است. و ترمز ذهنی ای که پشت این تفکرم بود و منو بیشتر هول می داد به آن سمت این بود که اونو برای خودم ارزش می دونستم و همین بر شدت درونگرایی من اضافه می کرد.

    الان که دارم این صحبت ها رو مینویسم خودم خندم میگیره . یاد اولین باری افتادم که میخواستم با خانمی برای ازدواج صحبت کنم. من به دلیل تضاد های زیادی که در زمینه روابط در خانواده پر جمعیتمان (4 برادر و 4 خواهر) داشتم. از برقراری روابط با جنس مخالف فراری بودم. این مساله بقدری حاد بود که تصور من این بود که اگه با کسی دوست بشم یا بخواهم رابطه داشته باشم به همسر آینده ام خیانت کرده ام! و این تفکر سبب شده بود حتی در دوران دانشگاه تمایلی خانم هایی که مایل به دوستی بودن رو پس بزنم.نتیجه این باورها و تربیت غلط سبب شد که من هرگز طعم عشق رو در زندگیم نچشم! این ترمز شدید منو از پیشنهاد دوستی و آشنایی به علت اینکه نکنه طرف مقابلم از این رابطه ضربه بخوره منصرف میکرد. و آنرا گناه بزرگی برای خودم می دونستم.به همین دلیل آنزمان که سن ازدواج 22-26 سال بود من دیرتر از همه ازدواج کردم. انهم نه از سر نیاز بلکه برای رفع تکلیف!! انگار اینم مرحله ای از زندگیه که باید پاس بشه. خدا بخیر کنه نمیدونم سر از کجا در بیارم خلاصه نتیجه داستان این بود که من قبل از ازدواج نه رابطه داشتم نه دوست دختر و نه رفیق مونث.

    از جاده خاکی برگردم سر جاده آسفالت تا چپ نکردم خخخخ. میخواستم با این بک گراند اولین خواستگاری رو تعریف کنم البته اگه بشه خواستگاری اسمشو گذاشت. یکی از دامادامون که استاد دانشگاه است دو سه سالی از من بزرگتر بود و به نوعی احساس نزدیکی بیشتری با هم داشتیم چون من از موافقان این وصلت خانوادگی بودم در خانواده؛ ایشان هم میخواست به نوعی کاری برای من انجام داده باشه، به من پیشنهاد داد که یکی از دخترای دانشگاهشون که از نظر ایشان مناسب بودن ببینم. و برایم قرار ملاقاتی در دانشکده شان ترتیب داد تا با هم در مورد ازدواج صحبت کنیم.تصورش رو بکنید زمان ما آشنایی باجنس مخالف در این حد بود که تنها مسیر موجه برای تماس و یا حتی گفتگو با یه غریبه یا نامحرم درخواست ازدواج بود!! درخواست ازدواج نه درخواست آشنایی!!! این دو تا با همدیگه خیلی تفاوت داره. یعنی طرف اول باید میرفت مثل کاراگاه خانواده و زندگی طرف رو تجسس می کرد و اگه تمام شرایط جانبی باب میلش بود برای شرط اصلی که خود طرف بود بر اساس تیپ و رفتار ظاهری عین هندونه سر بسته برای ازدواج پا پیش میذاشت. اینها فقط یک طرف قضیه بود یعنی طرف مرد و طرف دیگر که 70 درصد یک وصلت به اون بستگی داشت بماند کنار.اینا رو گفتم که بدونید چقدر پروسه وقتگیر و سخت بود. خلاصه من برای اولین بار روبروی یه خانم نشستم. بدون اینکه کوچکترین مهارتی از ارتباط با یک خانوم داشته باشم.خودم رو معرفی کردم و توضیحات مختصری در مورد انتظارم از زندگی مشترک بیان کردم. و باز همین پاشنه آشیل من خودشو نمایان کرد که تو ذهنم این بود که من نمی خواد از نکات مثبت خودم بگم، از دارائی هامو بگم، خلاصه از هر چیزی که اونو تشویق کنه و امیدواری بده برای این وصلت حرفی نزدم و حتی دقیق نگفتم اسخدام کدوم سازمانم. و ذهنیتم این بود که طرفم باید براش خانواده من مهم باشه؛ نجابت و پاکی من براش مهم باشه نه اینکه خونه دارم، ماشین دارم و… اون خانم دقیقآ خلاف ذهنیت من بود بدون اینکه این چیزا براش اهمیتی داشته باشه ( که الان حق به اون میدم ) تمام سوالاش حول حوش مسایل مادی بود و من که بهم برخورده بود اگه چیزیم داشتم یا میگفتم ندارم یا کمتر از واقع میگفتم. و تکلیف خواستگاری من همان لحظه مشخص بود!

    اون خانم جواب منفی به من داد و بعد از چند روز که خانواده اش از این اتفاق اطلاع پیدا کرده بودند (بواسطه کمی جمعیت شهرمون) پیام فرستادند که شما با خانواده تشریف بیارید خواستگاری رسمی بکنید که من بعد اون آشنایی به غرورم بر خورده بود گفتم ما برای هم مناسب نیستیم و ماجرا را تموم شده فرض کردم. این شکست در اولین رابطه منو به سمت اقوامم سوق داد که منو میشناختند و نیاز نبود من توضیح بدم کی هستم!!! به همین دلیل دومین اقدامم منجر به ازدواجم شد و معیار و دلیل اصلی ازدواجمان تائید خانواده هایمان بود نه تائید و تفاهم منو و همسرم! و به راحتی میتوان پیش بینی کرد مشکلات پیش روی زندگیم را. ولی هرچقدر بیشتر پیش رفتیم بیشتر تونستیم همدیگرو بفهمیم و خودمون رو اصلاح کنیم بخصوص روابط ما بعد از آشنایی مان با استاد قابل مقایسه با گذشته نیست و به ندرت حتی راجع به مساله ای بحث میکنیم چون هر دو طرف قانون رو میدونیم و سعی میکنیم عمل کنیم. از طرف دیگه وقتی مسئله ای یا ناخواسته ای را کات میکنیم طرف مقابل میفهمه که دارم قانون رو عمل میکنیم و مثل قبلنا سعی در شکست طرف مقابل یا پیروز شدن در آن موضوع رو نداریم و نمی خواهیم ثابت کنیم حق با کی بوده و سریع کات میکنیم تا احساسمون بد نشه و به هیچ وجه قهر نمی کنیم در حالی که من یکی از عادت های بدم این بود تا همسرم ازم معذرت خواهی نمی کرد و پا پیش نمی ذاشت من باهاش حرف نمی زدم و یه دیکتاتور بی رحم بودم در این زمینه!!! و خدا رو شکر بقدری تغییر کردم که میتونم بگم خود قبلی مو نمی شناسم. و به واسطه تغییر من همسرمم تغییر کرده و الان که 15 سال از ازدواجمان می گذرد رابطه ما با هم و فرزندمان روز به روز بهتر می شود.

    مورد دیگه ای که در آن بهتر شده ام ولی هنوز جای کارزیادی دارم مصاحبه تلویزیونی یا صحبت در جلسات است. یکی از دلایل دیگرش علاوه بر درونگرا بودن، لهجه ای هست که داریم .قبلا که به هیچ وجه حاضر به اینکار نبودم ولی الان اعتماد به نفسم بهتر شده و از مسخره شدن بابت داشتن لهجه نمی ترسم. ولی هنوز این ترمز در جلسات رسمی دارم که مانع میشه نظر و حرف دلمو بزنم. ولی بهتر شدم و تقریبآ در همه جلساتی که دعوت میشم سعی میکنم آگاهانه صحبت کنم و این ضعفمو بهبود ببخشم. در صحبت کردن با همکارام، بخصوص همکاران خانمم و حتی اعضای سایت آگاهانه سعی میکنم بر ترمزهام غلبه کنم و آن محدودیت های ذهنیم رو کمرنگ کنم.

    گذشتمو که مرور میکنم باز یادم میاد خیلی از تعارضات و مشکلات کاری من چه در خانواده پدری و چه در محل کارم ناشی از همینه باور اشتباه بود که من نباید بگم و خودشان باید ببینند یا بفهمند! و این انتظار سبب میشد در نهایت کاسه صبرم لبریز بشه و به بدترین شکل زحمت های خودمو به آب بدم و نه تنها تشویق یا حمایت نشم بلکه آدم بدِ داستان من بشم. و باز به لطف استاد خیلی بهتر شدم و رشد کردم در اینخصوص. و هر بار گه به خودم اینچزها رو مرور میکنم نجواهای ذهنمو خاموش میکنم که این ها نتایج بزرگی برای شخصیت و زندگیم هستند و نتیجه را صرفآ با پول بیشتر نسنجم. و همین حال خوبم و همین آرامشم و همین راحت حرف زدن و خود افشائیم ؛ همین نگران حرف دیگران یا قضاوت دیگران نبودن آنهم در شهری کوچک که با یک یا دو واسطه همه همدیگرو می شناسند ؛ همین عدم لزوم توضیح دادن رفتارهام برای دیگران به منظور تائید شدن؛ همین عدم تلاش برای نجات دیگران ؛ همین عدم تلاش برا تغییر اطرافیانم حتی فرزند و همسرم؛ همین انگشت نشانه به سمت خودم گرفتن به جای دیگران و همین باور خالق بودنم زندگیم برایم کلی دستاورد است.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 228 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3069 روز

      سلام آقاى زرگوشى عزیز

      خیلى خوشحال و خرسند و شاکرم که عضو این سایت الهى هستم و دوستانى چون شما دارم و از کامنت هاى زیباتون درس میگیرم. رابطه زیبا و عاشقانه با همسرتون رو بهتون تبریک میگم و تحسین میکنم.تبریک میگم که تونستید عدم تایید گرفتن از دیگران و عدم قضاوت کردن و عدم تلاش براى تغییر دیگران رو در وجودتون نهادینه کنید و از همه مهمتر که این باور رو در وجودتون نهادینه کردید که خودتون خالق زندگیتون هستید، تبریک میگم و تحسین میکنم که قطعا این نتیجه کار کردن روى خود با ایمان و امید و توکل و صبر هست .

      به قول استاد وقتى به اینجا میرسى که خودت خالق زندگى خودت هستى ، از این موقع نتایج میاد.

      این بخش از کامنتتون (که تو ذهنم این بود که من نمی خواد از نکات مثبت خودم بگم، از دارائی هامو بگم، خلاصه از هر چیزی که اونو تشویق کنه و امیدواری بده برای این وصلت حرفی نزدم و حتی دقیق نگفتم اسخدام کدوم سازمانم. و ذهنیتم این بود که طرفم باید براش خانواده من مهم باشه؛ نجابت و پاکی من براش مهم باشه نه اینکه خونه دارم، ماشین دارم و…) براى من یادآور خودم بود ، دقیقا من هم همین ویژگى رو دارم.

      و گاهى اصلا حاضر نیستم براى آن شخص توضیح بدم یا توضیح بیشتر بدم .

      بهترینها رو براتون آرزو میکنم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود بانو جان

        بودن در این سایت واقعا همانند زندگی در بهشت است.

        هر کسی لیاقت اومدن به اینجا رو نداره.به قول شاعر:

        باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

        کدم جا رو سراغ داری که اعضاش اینقدر ناب و توحیدین؟

        کجا رو سراغ داری که اعضاش از خانوادت برات عزیزتر و نزدیکترند؟

        کجا رو سراغ داری که اعضاش از گفتن کوچکترین ضعف ها یا مسائل زندگیشون واهمه ندارند؟

        کجا رو سراغ داری که نه تنها کسی دنبال تخریب دیگری نیست برای کمک و رشد همدیگه اینقدر اشتیاق نشون بدن؟

        کجا رو سراغ داری که اعضاش به قول استاد انگار هر روز دارند چند کتاب و مطالعه می کنند؟

        کجا رو سراغ داری که این آگاهی های ناب و این تجربه ها را رایگان و بی منت و با عشق تقدیمت کننند؟

        و هزاران کجا رو سراغ داری های دیگر که تموم شدنی نیستند!

        مگه بهشت غیر از اینه؟!

        ام البنین عزیز، هر روز که داریم روی خودمان کار میکنیم بخشی از وجود تاریک خودمون رو روشن میکنیم. و این خودشناسی سبب میشه که نه تنها دلیل رفتارهای خودمان را بفهمیم، بلکه دلیل رفتارهای دیگران رو هم درک کنیم و وقتی میفهمی، آرامش داری؛ ایمان داری

        هر اتفاقی در زندگی ما بدلیل هم مداری با آن اتفاق است که با افکار و باورهای خودمان بوجودش آوردیم. و این ما هستیم که خالق این اتفاقاتیم و قانون بدون نقص خداوند و عدالت جهان شمولش بر پایه همین اصل بنا گردیده است.

        قدر گوهر وجودتون رو بدونید و خودتون رو ارزشمند ترین و لایق بهترینها بدونید.

        مطمئن باشید خداوند جز به مقام ابراهیم، مقام مریم،مقام محمد برای ما رضایت نخواهد داد و برای ما جز نعمت،جز ثروت،جز سلامتی، جز عشق و سعادت و خوشبختی چیزی نمی خواهد، کافیست که اجازه دهیم و مانع نشویم و تسلیم باشیم!

        ﺑﺎﻳـﺪ ﭘـﺎرو ﻧـﺰد وا داد ‫ﺑﺎﻳﺪ دل رو ﺑﻪ درﻳﺎ داد

        بدرخشی دوست عزیز مثل ستاره صبحگاهی.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
        • -
          ام البنین بیگدلی فر گفته:
          مدت عضویت: 3069 روز

          سلام آقا اسداله عزیز

          خیلى خیلى ممنون که در پاسخ ،این کامنت بسیار زیبا رو نوشتید .

          وقتى آن نقطه آبى رو کنار اسمم مى بینم سر از پا نمى شناسم و مشتاق خوندن پاسخ دوستان هستم.

          خدایا من چقدر خوشبختم که عضو این سایت الهى و در جمع دوستانى آگاه و توحیدى هستم .

          درسته هیچ جاى دنیا سایت استاد عباس منش و دوستان عباس منشى نمیشه ، اینجا خود بهشت.

          اینجا دوستانى دارم که بى نظیرن و هر روز ازشون چیزاى جدید یاد میگیرم .

          ممنون از راهنمایى عالیتون ، دقیقا اشاره کردید به نقطه ضعفم ( احساس ارزشمندى و لیاقت )که باید اساسى روش کار کنم و قدم قدم پیش برم .

          خدا رو به خاطر وجود شما عزیزان و حضور در این جمع بى نظیر سپاسگزارم .

          همیشه شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2970 روز

      بنام خداوند بخشنده ومهربان

      سلام اسداله عزیز

      احسنت از صمیم قلبم تغییرات دررجهت ساختن یه زندگی بهتر واسداله متفاوت را تبریک میگم سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود الهیت ممنون که هستی ونوشتی وبخاطر ثروت مند بودنت بهت تبریک میگم چون شما با درک وعمل به آموزهای استاد تونستید این 15 نوع ثروت که ناپلئون هیل در کتاب کلید طلایی بهش اشاره داره خودت خلق کنی

      ناپلئون هیل در کتاب کلید طلایی خود

      15 نوع ثروت را معرفی می کند

      1- نگرش مثبت

      2- ارتباط موثر

      3- ادب

      4- یادگیری مادام العمر

      5- انضباط شخصی

      6- تندرستی واقعی

      7- آرامش خاطر

      8- خلاقیت

      9- عشق ورزیدن به کار

      10- داشتن برنامه و هدف

      11- داشتن قلب و زبان شاکر

      12- درک دیگران

      13- استفاده موثر از زمان

      14- بخشندگی

      15- اعتماد به نفس

      آرزوی بهترین بهترینها را برات دارم وامیدوارم روز به روز در مسیر رشد وتکاملت درحال حرکت به جلو باشی وبازهم زندگی خودت را بهتر وبهتر خلق

      راستی اسداله عزیز از دعایی که در حرم امام رضا برام داشتی صمیمانه سپاسگزارم

      درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود فهیمه عزیز

        خداوند رو بخاطر داشتن دوستانی مانند شما و این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم.

        ممنونم که وقت گذاشتید و برایم نوشتید.نکاتی که از کتاب کلید طلایی ناپلئون هیل اشاره کردید برایم جالب و درس آموز بود. و نشان از مانوس بودنتان با کتاب دارد که خیلی ارزشمند است.واقعیتش تا به حال نمی دونستم این چیزها هم ثروت حساب میشن. هر چقدر آگاهی ما بیشتر میشه، راحتتر میتونیم نجواهای ذهنمان را خاموش کنیم و جواب های محکم تر و استدلال های قوی تری داشته باشیم تا ذهنمان را منطقی کنیم .امیدوارم و تلاشم اینست که روز به روز بر این 15 نوع ثروت بیفزایم. ودائما این 15 مورد و با خودم مرور کنم تا پیش فرض ذهنیم از ثروت تغییر کنه و ثروت را صرفا مسایل مالی نبینم و واقعیتش هم همینست ،اینها ثروت های واقعی و گتج های بی پایانی هستند که نه تنها کم نمی شوند بلکه هر چقدر ازشون بیشتر خرج کنیم، بیشتر افزایش پیدا می کنند. و به دست آوردن ثروت مادی را برایمان سهل و آسانتر می کنند.

        سپاسگزارم بابت انتقال این آگاهی ها.مراقب وجود نازنینتون باشید بانو جان.برایتان نعمت و رزق و سلامتی و ثروت بی پایان الهی آرزو میکنم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          فهیمه زارع گفته:
          مدت عضویت: 2970 روز

          سلام به اسداله عزیز

          دیروز که کامنتت را خواندم قبلش این مطلب ناپلئون هیل که نوشته بودم میخواندم یه حسی بهم گفت آن مطلبی که الان میخواندی را برا دوستت بنویس ومنم نوشتم اصلا نمیدونم چرا ازخواندن کامنتت این حس درمن بوجود آمد آنقدر قوی بود.مثل اینکه اصرار میکنه یکاری را برا کسی انجام بدی هدایت خداوند بود مطمئنم

          وامروز که جلسه اول قدم اول را گوش میدادم دیدم استاد تو این جلسه که تاکید می‌کنند به انجام تمرین چک آپ فرکانسی این جمله هم گفتند خیلی از شما ها تو این مسیر آمدی تا نتایج مالی بگیری ولی با کار کردن روی خودتون وتغییر باورهاتون وطی کردن تکاملتون به چیزهایی فراتر از ثروت می‌رسید، آن موقعه هم ناخودآگاه به یاد شما وکامنتی که برات نوشتم افتادم حالا مطمئنم که در این موارد هم مثل بقیه موارد خوش می درخشید وموفقیتها روز به روز بیشتر وبیشتر میشه

          بهترین بهترینها را از رب العالمین برا خودت که بهترینی وخانواده محترمت خواستارم سپاسگزار وجود ارزشمندتم

          در پناه حق سلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1267 روز

            سلام و درود مجدد فهیمه عزیز

            چقدر این جمله برایم آشناست!

            یه حسی بهم گفت… این حس رو با تمام وجودم بارها و بارها تجربه کرده و تجربه میکنم. این حس همان فرکانس های ماست، این حس همان قانونمندی و سیستمی بودنه جهانه، این حس همان هدایت های خداونده که به ما الهام میشه. و معجزشو در همین چند کامنتی که زیر این پست اومده میبینی.

            هیچ اتفاقی اتفاقی نیست فهیمه جان و من اینو عمیقا باور دارم.و این فرکانس های ماست که اتفاقات و نتایج زندگیمان را داره رقم میزنه. عامه مردم چون از قوانین و خالق بودن خودشان آگاهی زیادی ندارند آنرا به شانی و اقبال و اتفاق و … تفسیر می کنند.

            هر سخن استاد رو باید با طلا نوشت. واقعیت نیز همینست. رو توحید و دوستی و درک خداوند مگه میشه قیمت گذاشت؟!

            آیا اگه هدفمان ثروت نبود، امکان داشت الان اینجا باشیم؟

            مدارها باید طی شوند تا فرد به آگاهی لازم برسد.

            اینروزها در هر فرصتی دارم فایل ششم توحید عملی رو گوش میدم که سید علی خوشدل اشاره کرده بودن و با این که قبلا این فایل و خیلی گوش کرده بودم ولی الان هر بار که گوش میدم درک تازه ای از صحبت های استاد میرسم. واقعا توحید همه چیزه دلیل موفقیت استاد هم همین بوده که اول باورهای توحیدیش رو ساخته و رابطه اش رو با خداوند درست کرده بعد وارد حوزه توسعه فردی شده.

            وقتی پایه و اساس و زیربنای محکمی بنا کنی هر سازه ای رو میتونی روش سوار کنی و توحید هم در زندگی ما همین نقشو ایفا میکنه.

            خوشا به سعادتت که دوره دوازده قدم رو داری،زیرا این دوره بواسطه جلسات قرانی توحید رو بهتر درک میکنی و بچه های 12 قدم توحیدی تر از بقیه هستند. امیدوارم بزودی در فرکانس آگاهی این دوره ارزشمندم قرار بگیرم.

            در زیر سایه الطاف بی نهایت خداوند بخشنده و مهربان، لحظه لحظه زندگیت گوارای وجودت باشه دوست عزیز.یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1975 روز

      سلام به آقا اسدالله عزیز

      آقا من چقدر از بابت مساعلی که نطرح کردید شباهت به شما داشتم.

      مثلا تا سن سی سالگی که ازدواج کردم اصلا هیچ دوست دختر یا رابطه ای نداشتم اونهم با این باور که دوستی قبل از ازدواج یعنی خیانت در حق همسر آینده!!!!!!!

      یا دقیقا اینکه گفتید دوست نداشتید شما رو بخاطر شرایط مالیدن بخوان و فقط خودتون باید مورد پسند طرف مقابل باشید.

      یا مثلا در زمان دانشگاه یادمه تو پروژه های طرح که داشتیم که آخر هر ترم باید یه پروژه کامل مثل خونه یا هتل یا مدرسه یا …. طراحی میکردیم من از اینکه بخام کارمو پرزنت کنم فراری بودم.

      میگفتم استاد باید خودش بفهمه.

      مثلا فلانی میومد با یک کار بسیار ضعیف که در حد ده درصد کار من هم ارزشمند نبود ولی آنچنان از خلاقیتهاش و از توانایی‌هاش و از زیبایی کارش تعریف می‌کرد که من برام سوال پیش میومد که آیا داره از همین کار ضعیف تعریف میکنه یا دچار توهم شده ؟

      ولی من با اون کارهای قوی که ارائه می‌دادم حتی یک کلمه هم نمیتونستم تعریف کنم. چون به ما گفته بودن :

      مشک آنست که خود ببوید ، نه آنکه عطار بگوید.

      خلاصه تمام اینها ریشه در کمبود عزت نفس داشت و کلی بهم ضربه زد اما من اینها رو محاسن وجودی خودم میدیم.

      بسیار بسیار از کامنت زیباتون لذت بردم و خیلی چیزها رو بیادم آورد که باید بهشون فکر کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود حمید رضا جان

        کامنت منتخب شما رو مطالعه کردم و مسائل و تضادهایی رو که باهاشون روبرو بودی رو کامل درک کردم.و همانطور که اشاره کردید از لحاظ شخصیتی خیلی شباهت ها بهم داریم.

        خانواده من به دلیل اینکه تمام زندگیشون رو در زمان جنگ از دست داده بودن و حتی فرصت نکرده بودند ضروری ترین چیزهاشون رو بردارند و دست خالی از مهران به ایلام مهاجرت کرده بودند وضعیت فاجعه باری داشتند. و پس از آن اتفاق خانواده فقیری بودیم و من از سن کم کار می کردم و هزینه های خودم رو تامین می کردم و حتی در زمان دانشجویی هم همینطور بودم و نه تنها صفر تا صد ازدواجم رو خودم دادم بلکه برای مادر و خواهرامم طلا و جواهر خریدم.اینها رو گفتم که بگم من همان زمان خواستگاری هم وضعیت متوسط شهرمون رو داشتم و ثروتمند نبودم ولی به جای اینکه بیام برای طرف مقابلم توضیح بدم که من از زیر صفر شروع کردم و روی پای خودم وایستادم و اگر الان شرایط دلخواه شما رو ندارم ولی میتونم شرایط دلخواه شما رو با تلاش بیشتر و کمک و یاری خداوند تامین کنم و زندگی شایسته ای رو براتون مهیا کنم به دلیل باورهای غلط و نداشتن راهنما یا مشاور در خانواده ام و مسائل دیگری که اگه بخواهم بهشون اشاره کنم خودش کتابی میشه انتظار داشتم اون برای من کف بزنه بگه دستت درد نکنه همین که زنده موندی و تا اینجا اومدی خیلی هنر کردی خخخ. بیا بشین خسته ای بادت بزنم خستگیت در بره بقیه شو بسپار به من!!!

        دیگه خودتون تصور کنید چقد تو در و دیوار بودم. هر کس دیگه ای هم جای اون بنده خدا بود همینکارو می کرد.یکی نبود به من بگه بابا کسی میره خواستگاری باید امید بده، باید دل طرف مقابل و به آینده اش با تو گرم بشه، نمیخواد مثل عامه مردم بلوف کنی ولی حداقلش اینه که میتونی بهش بگی اگه الان وضعیتم اینه و شایسته یه زندگی نرمال برای شما نیست ولی مردانه تعهد میدم کم نذارم، مردانه برای تامین خواسته هات تلاش میکنم میتونی رو این سرمایه حساب کنی تا اون هم به آینده و زندگیش امیدوار بشه. اینقد در زمینه روابط داغون بودم.و هنوز هم جای کار بسیار دارم و حتما دوره عشق و مودت در روابط رو به وقتش تهیه خواهم کرد.من به کلمه به کلمه و جمله به جمله تمام آگاهی خای این سایت احتیاج دارم. برای همین خداوند رو هر روز سپاسگزارم که این گنج بی پایان رو نشونم داده تا هر روز کیفیت خودم و زندگیمو ارتقا بدم.

        حمید رضای عزیز هر جمله از حرفات منو به موشکافی گذشته ای وادار میکنه که شرح و گفتنش و باور کردنش برای خودمم سخت و دشوار است. از اینکه برام نوشتی و یک گوشه ای از گذشتمو باز کردم ازت ممنونم.

        برای اراده و جهاد و انقلابی که در خودتون بپا کردید همواره برایم قابل تحسین و ستودنی هستید.

        اشک هام درومد،کوتاه کنم سخنو،امیدوارم در بهترین زمان و در بهترین مکان،در قله های موفقیت ملاقاتتون کنم و صمیمانه در آغوش بگیرمتان.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سید میثم رضوی گفته:
      مدت عضویت: 2231 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز

      با کامنتتون یه ترمز خیلی بزرگ رو درونم شناختم،

      ممنونم ازتون که نوشتید، این خود افشایی‌ها که خیلی شهامت میخواد واقعا قابل ستایشه،

      از شما بینهایت سپاسگذارم،

      و سپاسگذاری بزرگتر از استاد که این فضا رو فراهم کرده،

      و سپاسگذاری اصلی از خداوند استاد که این مدار رو گذاشته تا ما بتونیم خودمون رو اینجا بشناسیم و بهبود ببخشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود میثم عزیز

        خوشحالم که با کامنتم ، تونستید ترمزی از ترمزهای ذهنیتونو پیدا کنید و خداوند رو ازین بابت شکرم.

        سپاسگزار سپاسگزاری های قشنگتونم میثم عزیز،جانا سخن از زبان ما می گویی!

        ممنونم که وقت گذاشتید برام نوشتید. برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1759 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز

      تشکر می کنم از کامنت خوب و ارزشمندتون و شما رو تحسین می کنم

      همیشه خوب می نویسید مطالبو دسته بندی می کنین و توضیح میدین من اکثر اوقات دیدگاه هاتونو می خونم و استفاده می کنم

      خیلی خوبه که همسرتون هم با استاد آشنا هست و با هم تو این مسیر هستید قانونو میشناسید و بش عمل می کنید

      همونطور که استاد میگه وقتی که ما روی خودمون کار می کنیم خودمونو تغییر میدیم آدمای اطرافمون هم تغییر می کنن و وجه خوب خودشونو نشون میدن

      تحسینتون می کنم که رابطه تون با همسرتون عالی شده و روز بروز بهتر میشه خدا رو صد هزار مرتبه شکر برای این نعمتها

      تحسینتون می کنم برای باورهای خوبی که ساختید و نتایج بزرگی که گرفتید همونطور که گفتید نباید نتایج رو صرفاً با پول بیشتر بسنجیم

      آرامش و حال خوب

      نگران حرف و قضاوت دیگران نبودن

      عدم لزوم توضیح دادن به دیگران

      عدم تلاش برای نجات دیگران

      عدم تلاش برای تغییر اطرافیان

      باور خالق بودن زندگیم

      در پناه رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود خانم سلیمی عزیز

        ممنونم که وقت گذاشتید و برایم نوشتید.

        هر چقدر آگاهی های ما اضافه میشه، درک بهتر و بیشتری از قوانین پیدا میکنیم و به طبع نتایج ما هم بیشتر و بهتر خواهد بود.

        وقتی که ما بپذیریم و باور داشته باشیم که خودمان خالق زندگیمان هستیم آنوقت همه مسائل برایمان روشن می شود.و بیشتر درک میکنیم چرا استاد میگند بزرگترین شکرگزاری من بخاطر وجود این قوانین بدون تغییر خداوند است.

        وقتی که تمرکزمون روی خودمان است، انرژی که میفرستیم به اطرافیانمان منتقل می شود، به همین دلیل بدون اینکه زور بزنیم جهان اطرافیان ما را با ما همراه میکند یا اگر دافع این انرژی باشند از زندگیمان خارج می شوند.

        فهیمه عزیز در کامنت قبلی از زبان ناپلئون هیل 15 نوع ثروت رو برشمردند و به این مطلب صحه گذاشتند که ثروت صرفا پول نیست.

        در سرزمین نعمت های بیشمار خداوند، حال دلتون همیشه خوب و غرق نعمت و ثروت و خوشبختی باشید دوست عزیز، با آرزوی دیدار شما و استاد در آمریکا.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مرتضی گفته:
      مدت عضویت: 1415 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز بسیار متشکرم که تجربیاتتون رو در مورد این فایل به اشتراک گذاشتید .

      در مورد ویژگی های شخصیتی که فرمودید من هم تا قبل از آشنایی با استاد دقیق همین ویژگی ها رو داشتم.

      من خیلی از مشکلاتی که داشتم رو به درونگرا بودنم ربط میدادم و می گفتم خب من درونگرا هستم و دیگه نمیشه کاریش کرد!!

      ولی خداروشکر بعد از آشنایی با استاد و به مخصوصا بعد از تهیه دوره عزت نفس نسبت به قبل خیلی بهتر شدم .

      این جمله که گفتید من نباید بگم و خودشان باید ببینند و بفهمند

      رو در زمینه هایی مثل سرکار متوجه ش شدم و بعد از کار کردن روی خودم خیلی بهتر شدم نسبت به قبل.

      ولی این جمله پایین رو که کپی میکنم رو در رابطه ام کاملا دارم و بارها باعث ایجاد مسائل نادلخواه شده.

      قبل از آشنایی با استاد من به شدت درونگرا بودم به گونه ای این درونگرایی شدید بود که حتی من از همسرمم انتظار داشتم بدون اینکه من حرفی بزنم یا بخواهم توضیحی بدم، ذهن مرا بخونه!!! یا خواسته منو متوجه بشه!!! و من نخوام توضیح بدم و حرف بزنم به خصوص وقتی که حالم خوب نبود.یا انتظار داشتم وقتی یبار مسئله ای رو توضیح میدم یا در مورد مسئله ای صحبت می کنم، نیاز به تکرار و یادآوری آن نداشته باشم و شاکی میشدم از اینکه چرا این مسئله یادش نمونده!

      من تازه با خوندن این متن شما متوجه شدم این یک مسئله ای هست که باید روش کار کنم . ممنون میشم بفرمایید که چطور در این مورد خاص روی خودتون کار کردید که بهتر شدید .

      از خداوند بزرگ برای شما آرزوی بهترین ها رو دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود آقا مرتضی عزیز

        در جواب سوالتون یاد جمله ای از استاد افتادم که می گفتند نپذیریم همینی که هست! وقتی نپذیریم راه حل ها به ما گفته میشه. و چقدر این جمله عمیقه و میشه ساعت ها روش فکر کرد.

        آقا مرتضی همانطور که نپذیرفتی درونگرا بودنتون رو و بهبودش دادی؛ میتوان از این الگو برای هر تغییری استفاده کرد.

        در زمینه روابط وقتی من تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و خودم رو تربیت کردم و سعی کردم نکات مثبت همسرم رو ببینم و بولد کنم.جهان به این فرکانس و انرژی واکنش نشان میده و همسر من یا شما یا هر کس دیگری از این قاعده مستثنی نیست.

        افکار و حرفها انرژی و منتقل می کنند و آن شخصی که آنرا دریافت می کند رو تحت تاثیر قرار می دهد و همون حس و احساس رو در او بوجود می آورد. دلیل این که تاکید استاد بر کنترل ورودی ها است همین انتقال ومسری بودن انرژیست.

        امیدوارم جواب سوالتون رو گرفته باشید. برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1726 روز

      سلام دوست عزیز وارزشمندم اسدالله عزیز

      خداروشکر میکنم بابت هدایتم به کامنت شما

      چقد مقاومت داشتم کامنتت و بخونم نمیدونستم چرا ولی نشستم فک کردم بعد متوجه شدم ک داستانش مفصله

      اول میخوام عذرخواهی کنم ازشما و اینکه ببخشید ک قضاوتت کردم

      حالا توضیح میدم دلیل مقاومتم و

      پدر من یه رفتار خاصی داره ک اگه یه رفتار نامناسب ببینه از کسی کل اون طایفه ی فرد وبرچسب میزنه ک همه فلانی ها اینجور هستن

      حالا اگه با یه شخصی ک ساکن شهر دیگه باشه هم برخورد کنه و رفتار نامناسب ببینه ازش دیگه کل شهرو برچسب میزنه ک فلان شهر همه مردمش فلان ان

      خب فک کنم معلوم شد تا اینجا نصف داستان

      تو برخوردی ک با بنده خدایی ک ساکن ایلام بود و از شنیده هایی ک باور کرده بود برچسب نامناسبی هم به ایلام زد

      ک فلان ان وبهمان

      خب حالا قسمت دوم داستان

      من دبیرستان ک بودم یه معلم ورزش داشتم ک تجربه خودش و ب عنوان نصیحت دلسوزانه بهمون گفت

      گویا موقعی ک دانشجو بودن یه هم اتاقی نابینایی داشتن ک همیشه ازش دوری میکرده و نمیزاشته کمکش کنه

      معلمم گفت همیشه فک میکردم خدایا چرا این دختر از من خوشش نمیاد

      تا اینکه بعد اینکه دانشگاهشون تموم میشه میخوان بیان خونه ک کسی ب جز معلم من اونجا نبوده و ایشون هم کارهاشو براش انجام داده موقع خداحافظی گفت خیییلی تو بغلم گریه کرده بنده خدا گفته منوببخش ک قضاوتت کردم قبلا یه هم اتاقی داشتم ک همه خوراکی ها و وسیله هامو میدزدیده فک کردم توهم مث اون هستی حلالم کن و..

      معلمم آبدانان بود یکی از شهرهای ایلامه

      واینم بگم ک منم ساکن یکی از روستاهای آبدانان هستم

      خب منم بیشتر آویزه گوشم شد این باور

      حالا قسمت سوم داستان

      من مادرم خوزستانی هست شهر دزفول و پدرم هم اصالتا اهل خرم اباد لرستان

      ک کوچیک بدون ایشون ک اومدن این منطقه تبعید شدن تو دوره رضاخان خخخخخ

      تاریخی شد قضیه

      حالا تا اینجا فک کنم متوجه شدین ک چه باورهای نامناسبی داشتم در مورد ایلام

      حالا اصل قضیه مونده من تا دبیرستان تو این محل بودم بعدش دیگه رفتم دانشگاه خونه اندیمشک مون بودیم

      خب تو دوره دانشگاه چون میترسبدم قضاوت بشم و بهم بد نگاه کنن نمیگفتم خونه مون ابدانان هست و فقط میگفتم اندیمشک هستیم با اینکه ب ظاهر دروغ هم نگفتم بازم داشتم نفی میکردم خودم و

      دوست عزیزم نمیدونید من چقد بخاطر این موضوع نچندان مهم چطور اذیت شدم فک میکردم دروغگوهستم ک همین باعث شد دوستای زیادی نداشته باشم چون دوسنداشتم بیشتر ازم بدونن

      انگار ک قتل کرده باشم ها

      خدااای من الان دارم متوجه اون همه افکار پوچ میشم

      چقد جلوی رشد خودم وگرفتم خداروشکر الان راحت دارم درموردش حرف میزنم

      مگه مهمه بقیه چی فک میکنن چی قضاوت میکنن

      من خودم رو محروم کردم از دوستان ارزشمندی چون شما از اگاهی های ارزشمندتون

      میخواستم بدونید من بهتون افتخار میکنم و به خودم هم افتخار میکنم ک اول یک روستایی هستم دوم یک ایلامی دوسداشتنی

      دوستتون دارم وبراتون بهترین ها رو میخوام از الله یکتا و اینکه خیلی عالی رو خودتون کار کردین و عالی به خودشناسی رسبدین

      بهتون تبریک میگم احسنت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود همشهری عزیز

        خدا رو شکر بابت این سایت الهی که هر روز با افراد فرهیخته و انسان های نابی در اطرافم آشنا میشم.

        گاهی اوقات که کامنتتون رو میخوندم از فامیلیتون حدس میزدم اهل خرم آباد باشی و لر. میخواستم اینو ازتون بپرسم که فرصتش پیش نیومد. دلیلش این بود که بعلت نزدیکی مکانی و فرهنگ مشابه این نزدیکی بیشتر قابل لمس بود.حالا که شجره نامتون رو کامل گفتید هم خوشحال شدم و هم تعجب کردم که همشهری هستیم.

        ما تا قبل از جنگ مهران ساکن بودیم و بعد از آوارگی ساکن ایلام شدیم.اگه از بزگترها بپرسید بهتون میگن که ریشه و نصب ما از نژاد کرد است و اشتراک تاریخی و قبیله ای داریم با طایفه بزرگ زرگوش که هم در آبدانان است و هم در مهرام و هم در دهلران و هم ایلام.پدر بزرگ و عموی من کد خدای زرگوش مهران بوده اند و میتونید به راحتی اصل و نسب منو در بیارید خخخخ

        راجع به باورهای عامه که فلان ایل و طایفه یا شهر خوبن یا بد ان همه جا وجود داره. و نمونه تفاوت نگرش اعضای سایت عباسمنش با عامه مردم همین است.

        وقتی بدانیم فرکانس و انرژی که ما میفرستیم باعث برخورد و آمدن افراد و انسانهای خوب یا بد به زندگیمان می شود آنوقت دیگه اهل کجا بودن اهمیتی نخواهد داشت زیرا همه چیز به خودمان بستگی دارد و به خودمان برمیگردد.

        در فایلهای سفرنامه اشاره کردم که بواسطه دیدن فایلهای سفرنامه من هم اواخر پارسال سفرنامه ای داشتم کاری و همه شهرستانها و حتی روستاهای استان رو بازدید کردم و خیلی از روستاهای آبدانان رو گشتیم و لذت بردیم، بعد از ماه رمضان هم دریاچه دوقلو اومدم و یه آبتنی و شنای حسابی کردم و کلی لذت بردیم.

        اینکه گفتید محل سکونتتون رو نمی گفتید رو خودمم تجربه کردم و فراوان در اطرافیانمان دیده ایم. دلیل اینکار علاوه بر عزت نفس پائین این بود که وقتی میگفتیم مثلا ایلامم همه میگفتند ایلام کجاست؟!! با میگفتند گیلان؟!!! خخخخ خلاصه برای اینکه طرف گیج نزنه میگفتم کرمانشاهیم خخخ و نباید این قضیه رو به دروغگویی تعبیر کنید. با رواج شبکه های اجتماعی و معرفی قابلیت های گردشگری زاگرس الان خیلی ها روستاها و مناطق این منطقه رو بخوبی میشناسند.و همه می دانند لرستان کجاست، ایلام کجاست و حتی آبدانان و دریاچه دوقلو کجاست.

        یاد گفتگوی خداوند با نوح در قرآن افتادم که خطاب به نوح که درخواست نجات فرزندش را داشت گفت ای نوح از جاهلان نباش! اون پسر تو نیست. کسی پسر توست که باهات همفرکانس است و رابطه افراد رو همفرکانسی آدمها مشخص میکنه نه رابطه سببی و نسبی. خواهر عزیزم ممنونم که برایم نوشتید و تائید دوباره بود برایم که فرکانس ها دارند چگونه عمل می کنند.

        برایتان سلامتی و سعادت و ثروت و حال خوب آرزو میکنم خواهر عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          زکیه لرستانی گفته:
          مدت عضویت: 1726 روز

          سلام به دوست عزیزم اسداله جان

          خیلی ازت ممنونم ک برام نوشتی و باعشق جواب دادی

          چ حس فوق العاده ای از کامنتت گرفتم

          حس کردم دارم با یکی از اقوام نزدیکم صحبت میکنم

          واقعا چقد بجا گفتی درمورد حضرت نوح

          ک او از خاندان تونیست یعنی همفرکانس وهمدار تونیست

          فرکانسی ک ازت دریافت کردم فرکانس یه هم خانواده بود

          چنبار کامنتت و خوندم میدونی متوجه چی شدم؟

          اینکه مدار من تغییر کرده ک تونستم شمارو ببینم یه الگوی عالی وموفق وخودساخته ک خییلی باخودش درصلحه

          خیلی خوشحال شدم از آشنایت وتحسینت میکنم

          بعداز اینکه برات کامنت نوشتم رفتم بقیه کامنت هایی ک ازت برام ایمیل شده بود و خوندم

          و راستشو بخوایی پشیمون شدم ک اون باورهای محدودکننده رو گفتم درعوض کلی تحسینت کردم ک چقد عالی کار کردی روخودت و ماشاالله یه پا استادی ومن تازه چن ماهه شروع کردم

          بعد متوجه شدم بی دلیل نبوده دیدن شمابرای اینکه متوجه بشم رشدکردم خداروشکر

          خداروشکر میکنم بابت حضور شما تو سایت چون الگوی عالی هستین برای من

          راستی حس طنزتون و هم خیلی دوسدارم

          باعث میشه کامنت هات تاثیر گذار تر بشه

          برات از خدای عزیزم بهترین ها رو میخوام ان شاالله این مسیر وباقدرت بیشتر ادامه بدی و ب تک تک خواسته هات برسی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1267 روز

            سلام و درود زکیه عزیز

            کامنتتو الان دیدم! یا ایراد از نت منه یا ایراد از سایت! ولی هر چی هست خیره! به زمانبندی خداوند باور دارم و می دانم الان بهترین زمان دیدن و پاسخ به کامنتت بوده و اتفاقآدر این لحظه تایمم آزاده و میتونم بنویسم برات!

            ممنونم ازت بابت کامنتی که برام گذاشتی و نظر لطف و محبتت را بیان کردی.راجع به فرکانس گفتی میخوام بگم همین درک فرکانس خودش کلی افزایش مدار می خواهد.

            زکیه جان مهم نیست دیر شروع کردیم یا زود شروع کردیم، مهم اینست چقدر درک کردیم و چقدر عمل کردیم.و به قول استاد خبر خوب اینه که از همون لحظه که ما تغییر می کنیم جهان هم برایمان تغییر میکنه و نتایج و شرایط و موقعیت های ما هم عوض میشه.

            شک نکن همین که در سایت مینویسی یعنی مدارت رفته بالا و رشد کردید. همین که خودتو سانسور نمی کنی یعنی رشد کردید.همین که باورهای محدود کنندتو میگی یعنی رشد کردید و اصلا بابت گفتن افکارت و باورهات پشیمان نباش! رشد و تغییراتت از این به بعد شتاب بیشتری می گیره! زیرا لازمه اش افزایش مدار وفرکانسه.

            ساعت و دقیقه ارسال کامنتت خیلی جالبه نمی دونم دقت کردی یا نه (الان میگه به چه چیزایی دقت میکنه خخخ). ساعت و دقیقه ارسال کامنت منم جالبه (این قسمت رو بعد ارسال دیدم و متنو ویرایش کردم) و نشانه خوبیه برام. مطمئنم در بهترین زمان و در بهترین مکان دریافتش خواهی کرد.

            کامنت هاتو با عشق دنبال خواهم کرد و با یاری خداوند شاهد موفقیت ها و نتایج عالی ات خواهیم بود.مانا و برقرار و شاداب باشی در پناه خدا.یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              زکیه لرستانی گفته:
              مدت عضویت: 1726 روز

              سلاااام اسدالله جان

              دوست عزیزم

              سپاسگزار خداوندم ک منو در این مسیر قرار داد

              و باعشق از طریق یکی از دستان قدرتمندش

              قلبم و روشن کرد وپیامشو واضح وروشن وشفاف بهم رسوند

              ک بنده من

              زکیه ی عزیزم

              من هدایتت میکنم

              ادامه بده

              مسیرت درسته

              ایمان داشته باش

              وباعشق ادامه بده

              اسدالله جان امروز 8روزه تمرینات کتاب رویاها رو دارم بجد و با ایمان انجام میدم

              البته فعلا دوفصل اولو خوندم

              همه چی داره تغییر میکنه

              انگار چشمام داره نعمت هارو بیشتر میبینه

              نوشتن نکات مثبت وتحسین کردن

              و شکر گزاری روزانه

              چقد حسم وعالی کرده

              و دیدن فایل ها. با دقت گوش دادنشون

              خداروشکر میکنم بابت این پیشرفت های بظاهر کوچیک ولی دراصل فوق العاده بزرگ برای من

              خودمو تحسین میکنم بابتش

              چون ب نقطه ای رسبدم ک گفتم آقا حرف زدن بسه باید بری مرحله بعد وارد عمل بشی دیگه

              وخداروشکر میکنم بابتش ان شاالله ک بتونم با قدرت ادامه بدم ب لطف الله مهربان

              اسدالله عزیز خیییلی ازت ممنونم بابت آگاهی های ارزشمندی ک دادی بهم:

              شک نکن همین که در سایت مینویسی یعنی مدارت رفته بالا و رشد کردید. همین که خودتو سانسور نمی کنی یعنی رشد کردید.همین که باورهای محدود کنندتو میگی یعنی رشد کردید و اصلا بابت گفتن افکارت و باورهات پشیمان نباش! رشد و تغییراتت از این به بعد شتاب بیشتری می گیره! زیرا لازمه اش افزایش مدار وفرکانسه.

              چقد انرژی گرفتم وخداروشکرکردم بابتش

              چقد قشنگ بود این خدای من

              رشد وتغییراتت از این ب بعد شتاب بیشتری میگیره

              چقد من عاشق شتاب وسرعتم

              یک دنیا ممنونم ازت و خداروشکر میکنم بابت حضور ارزشمندت

              درمورد زمان دیدن کامنتم دلیلش فرکانسم هست ک قوی تر شده حس میکنم

              و اینکه عاشقتممم

              سپاسگزارم از اینک نوشتی برام و قلبم پراز نور و عشق کردی

              ب الله یکتا میسپارمت و ازش بهترین ها وعالی ترینها رومیخوام برات:))

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1790 روز

      سلام دوست خوبم آقای زرگوشی عزیز

      بسیار بسیار ممنونم به خاطر کامنت بسیار عالی و پر از نکات ارزش مندی که نوشتین

      خدا رو شکر یکی دیگه ازپاشنه های اشیلم رو تو کامنت شما پیدا کردم منم به شدت آدم درونگرایی هستم و این رو برای خودم ارزش میدونستم خدا شاهده این کامنت شما رو انگاری من نوشتم دقیقا منم در مورد ارتباط با جنس مخالف به شدت فراری هستم و همین باورهای شما رو که اگه وارد رابطه بشم و بعد رابطه به هم بخوره طرف مقابل ضربه سنگین میخوره و هزار تا چرت و پرت هایی که چپوندن تو مغزم که البته خدا رو شکر الان 180درجه بهتر شدم وقتی نگاه میکنم به گذشته خودم از خودم بدم میاد خدا رو شکر خیلی بهتر شدم ولی هنوز جای کار دارم تازه من میگفتم من خودم خواهر مادر دارم نباید مزاحم دختر مردم بشم تو ذهنم ارتباط با جنس مخالف آخر خیانت و توهین به ساحت مقدس خانواده بود خخخخخخخ

      نزن در خانه کسی را با انگشت که میزنن در خانه ات را با مشت و فکرشو بکنم ارتباط با جنس مخالف شده بود جزو خط قرمزهای زندگیم و متاسفانه افتخار میکردم و به دوستام که راحت بودن با این موضوع جوری نگاه میکردم که نگاه کن اینا هیچی براشون مهم نیست یعنی اینا از غضب خدا نمیترسن از ابروشون نمیترسن و…‌

      وبا خودم میگفتم اگه برم خواستگاری و بگم من تا الان با هیچ جنس مخالفی رابطه نداشتم بهم افتخار میکنن و دو دستی دخترشونو بهم تقدیم میکنن و همسر آینده ام هم میگه این خود خودشه هر جور شده نباید اینو ازدستش بدم واقعا الان دارم مینویسم خودم هم خندم میگیره هم احساس خجالت دارم که چه سال های از عمرم رو از موهبت عشق خودم رو محروم کردم و الان جایی هستم که باید به سختی خودم رو اصلاح کنم بابا دمت گرم آقای زرگوشی با تمام وجودم تحسینت میکنم،

      یکی دیگه از پاشنه های اشیلم فراری بودم از حرف زدن تو جمع به خاطر لهجه ای که دارم قبلاً فکر میکردم اگه حرف بزنم به خاطر لهجه م همه مسخره ام میکنن ولی به لطف خدا و دوره عزت نفس و آموزه ای استاد عزیزم الان با قومیتم با لهجه ای که دارم کنار اومدم و پذیرفتمش تازه خیلی جاها هم عمدا با لهجه صحبت میکنم که همه بفهمن من کوردم و به همین که هستم افتخار میکنم

      و منم مثل شما الان میفهمم کلی تغییر کردم که برام خیلی عادی شدن،همین کامنت نوشتن و خودافشایی ی روزی خیلی برام سخت بود ولی الان خیلی راحت مینویسم، همین تلاش نکردن برای تغییر دیگران،همین کم اهمیت پیدا کردن حرف مردم،همین که الان برا خودم سبک شخصی انتخاب کردن،همین که مثل 99درصد مردم جامعه فکر نکردن ،همین دیگران رو قضاوت نکردن ، مانوس شدن با قران،و مهترینش که فهمیدم من خالق زندگی خودمم و دنبال مقصر برای ناکامی های زندگیم نباشم و….که اینا برای من عادی شدن ولی وقتی رفتار اطرافیانم رو میبینم میفهمم که کلی رشد داشتم

      آقای زرگوشی عاشقتم تو فوق العاده ای که باعث شدی بنویسم .

      استاد عباس منش به بودنت تو زندگیم به خودم می بالم عاشقتم استاد ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1267 روز

        سلام و درود سعید عزیز

        ممنونم بابت کامنتتون و خوشحالم از این که کامنتم مورد استفادتون قرار گرفته است.کلی با کامنتتون خندیدم بخصوص اون توقع ها و انتظاراتی که در خصوص رابطه نوشته بودی.واقعیتش فکر نمی کردم کسی شبیه من پیدا بشه ولی وقتی داشتم میخوندم کامنتتو دیدم چقدر تجربیاتت دقیقآ مثل منه، نه شبیه من!!!

        امان از باورهای مخرب جامعه. امان از آموزه های غلط مذهبی و خانوادگی . امان از تابوهایی که صف مرد وزن رو از هم جدا کردند. امان از محرم و نامحرم های الکی. امان از اینکه یاد نگرفتیم ما انسانیم. از یک پدر و از یک مادر و از یک نطفه. امان از معیارهای غلط. امان از اینکه شان انسان رو آنقدر پائین آوردیم که جهنم و بهشت رو به تار مویی بند کردیم. امان از اینکه تو مغزمون فرو کردن برای اینکه من از خدا دور نشم باید دیگران مراقب خودشون باشند. امان از بهشت و جهنم فروشی آدمها. امان از اینکه خدا رو برامون تابو کردند. امان از اینکه هر چیزی رو برامن کشیدن و قیمت گذاشتن. و امان از جهالت که بی انتهاست. و خداوند را شاکر و سپاسگزارم که هدایت شدم؛ که نجات پیدا کردم؛ که جدا شدم از این تفکرات مزخرف و حال خراب کن؛ از این باورهای شیطانی که با بسته بندی الهی عرضه میشه؛ از اینکه معیار و باورهام بگونه ای تغییر کرده که به جای اینکه هر شب کابوس ببینم. هر روز منتظر مرگ باشم. هر روز منتظر نازل شدن عذابی باشم. هر روز از سر تکلیف و به زور با خدا حرف بزنم. به قول آقا رضا عطارروشن اگه کار خیر یا کمکی ام میکردم از سر این بود که خدا دست از سرمون برداره و کمتر عذابمون بده و هزاران باور خراب دیگه که نذاشت آب خوش از گلومون پائین بره.

        خدا رو شکر بابت حضورت در اینجا؛ خدا رو شکر بابت هدایتت به این سایت الهی و بهره مندی از آموزش های استاد. شاید خداوند پاداش ما رو همین هدایت به این سایت الهی قرار داده باشه چون باورم اینست که خداوند عنایت ویژه ای داشته به اعضای سایت که هدایت شده اند به اینجا.

        آقا سعید عزیز ممنونم از کامنتی که نوشتید و از آشنایی بیشتر باهاتون؛ براتون بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یاحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          سعـید کاکایی گفته:
          مدت عضویت: 1790 روز

          سلام به دوست خوبم آقا اسد الله عزیز ممنونم که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی و جواب دادی ،

          بله حق با شماست چقدر ذهن ما رو با خرافات و مزخرفات بی اساس پر کردن چیزهایی که نوشتی رو اگر در کنار هم قرار بدیم یک کتاب چند هزار صفحه ای از باورها و اعتقادات بی اساسی که آرام آرام توی گوش ما خوندن و خیلی جاها روی ما اثر منفی گذاشته خدا رو شکر میکنم که من از بچگی وقتی این چیزها رو می‌شنیدم ته دلم احساس میکردم که این قضیه درست نیست ی جای کار میلنگه میگفتم نه این خدایی که به ما شناسوندن خدای واقعی نیست همیشه میگفتم زندگی نباید اینقدر سخت باشه

          چرا خدا با شاد بودن باید مشکل داشته باشه؟که استاد عزیز در فایل حزن در قرآن کاملا توضیح دادن که صد در صد این نظریه خلاف قانون الهیه

          چرا خدا باید به خاطر بیرون بودن ی تار مو مخلوق خودشو بندازه تو اتش؟ و بازهم استاد عزیزم تو مجموعه فایل های حجاب به زیبایی این خرافه رو هم رد کردن

          اصلا چرا خدا بعضی از بنده هاشو مقرب درگاه خودش کرده و بهشون نظر خاصی داره ؟ که باز هم استاد عزیزم تو جلسات قرآنی دوازده قدم گفتن که این حضرت محمد بوده که خدا رو انتخاب کرده ،هیچ بنده مقربی وجود نداره کاملا قشنگ و واضح بهمون فهموند که اگر قوانین جهان رو رعایت کنیم ما هم مقرب خدا هستیم ،استاد بهم اینو یاد داد که منم به اندازه همه پیامبران خدا به خدا نزدیکم و هیچ تفاوتی بین من و اونها نیست

          اصلا چرا من به خاطر کسی عزا داری کنم؟ و اینجا هم فهمیدم که من هر چقدر غمگین تر باشم از مسیر خدا دور تر میشوم

          و همیشه توی ذهنم این سوال بود که چرا خدا باید برا یکی بخواد برا یکی نخواد ؟و باز هم آموزه های الهی استاد بهم فهموند که این هم خرافه ای بیش نیست که استاد به زیبایی خیلی عالی اینو توضیح دادن

          و هزاران سوالی که توی ذهنم می‌چرخید و من همش تو هاله ای ازابهام توی یک جهنمی زندگی میکردم که طبق باور های گذشتم خدا برا من نخواسته و باید همش تو مضیقه زندگی کنم و همه این باورهای مخرب باعث شده بود که من خدا رو منکر بشم و در حق خودم ظلم کردم ولی خدا رو شکر میکنم که قبلاً چنین باورهایی رو بهم داده بودن و این سوالات توی ذهن من می‌چرخید و همین باعث شد که من با استاد آشنا بشم و چقدر خوشگل خدا همه چی رو برام روشن کرد و توسط دستان قدرتمندش استاد رو سر راهم قرار داد و در همه جوانب راه درست زندگی کردن رو به من اموخت،

          اسد الله جان اگه بخوام بنویسم باور کن ی کتاب میشه خدا رو شکر میکنم که در مدار دریافت آگاهی های قرار گرفتم که بعد از چند سال بهم فهموند. که نه این که تو فکر می‌کنی نیست هیچ کس و هیچ چیز تو زندگی تو تاثیری نداره و خداوند تو رو خالق زندگی خودت قرار داده و هر روز دارم اینو به خودم یاد آور میشم که تو تنها راهت اینه که دونه به دونه این باورهای مخرب رو شناسایی کنی و ریشه ای حلشون کنی به خودم میگم هیچ امداد غیبی در کار نیست اگه من باورهام رو درست نکنم همینه ، مدام به خودم یاد آور میشم که تو الان فهمیدی که چی به چیه تمام تمرکزت رو بزار رو عمل به این قوانین بدون تغییر خداوند،

          که بحث ما بیشتر در مورد روابط بود که تو این زمینه هم کلی باور مخرب دارم که باید دونه دونه حلشون کنم چون من می‌خوام ی عشق واقعی رو با تمام وجودم تجربه کنم مثل استاد عزیزم

          استاد جان هیچ جوره نمیشه زبانی جواب این همه زحمت شما و خانم شایسته عزیز رو داد فقط در حال حاضر میتونم بگم که عاشقتونم و اینکه با گرفتن نتیجه جواب زحماتتون رو باید بدم

          در پناه حق تعالی شاد ،پیروز ،سربلند باشید

          اسد الله عزیزم عاشقتم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: