پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز من الگو ی تکرار شوندم فرار از جمع ومحیط جدید وآدمهای جدید بودوالان چند ساله از وقتی با سایت استاد عباسمنش آشنا شدم خیلی بهتر شدم همین دیروز کلاس آموزشی حضوری بود توی شهر دیگه برای کار جدید وموقعیت جدید که من به خاطر همین مسعله بیخیال شدم ،یا مدیریت کردن مسائل مالی رو که کلا سپردم به داداشم چون به بهانه حساب کتاب و سر کله زدن با مشتری ، تو خرید کردن چیزی میگم حالا برم پیش فلان مغازه دار آشناست حالا یا بخاطر ارزونتر میده یا سرم کلاه نمیزارا،یادمه یه فردی غریبه ای فرستاده بود دنبالم در باره موضوعی باهم صحبت کنه ومن به بهانه ای فرار میکردم از این مسعله که نکنه نتونم جواب بدم و ترس از محیط و فضایی که اونجا بو د،مراجعه به پزشک رو فراری بودم وهمش امروز وفردا میکردم که دیگه در د آپاندیس شدید شده بود که کارم به عمل کشید . تحرک فیزیکی رو به هر چند سال شده وقتی میخواستم برم پیاده روی مثلا بهانه میوردم خوب چه کاریه وقت برام ارزش داره بزار با ماشین برم تا نزدیک بازار تا به اون مغازه نزدیکتر باشم .البته وقتی واردشون شدم خیلی آسون بود و خندم گرفت .امیدوارم سالم وشاد وموفق باشید خداحافظ
سلام بر شما استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی
استاد جان یک تشکر ویژه بابت این فایلهای اخیر که خیلی کمک می کنه که بیشتر روی خودمون تمرکز داشته باشیم ممنونم
فرااااار ،امان از این فرار
همیشه از مسائلی که باید در خانواده حل میشد فراری بودم ، هروقت میگفتن : جلسه بزاریم ودر مورد موضوعی صحبت کنیم فرار می کردم الان بهتر شدم اما باز هم جای کار داره ، فکر کنم علتش هم اینه که همیشه میترسیدم کار به بحث و اوقات تلخی برسه
در مورد مسائل خونه خودم هم با همسرم فراری ام حتی در مورد مسائل بچه ها ، چون همیشه فکر می کنم بحث بالا میگیره و من نمی تونم حرفم رو باز کنم و سوتفاهم پیش میاد ، هنوزم همینم (کمبود عزت نفس)
در مورد رفتن به پزشک هم فراری ام
یعنی بیشتر مواقع سعی میکنم درمان خانگی انجام بدم ، البته که از نظر سلامتی شکر خدا خیلی خوبم ، ولی برای چکاپ هم خیلی سخت میرم دکتر ، یا مثلا برای رفتن پیش دکتر زنان یا دندونپزشک
فرار بعدی از تمیز کردن یخچال فریزر فراریم ، با اینکه با کار خونه مشکلی ندارم و خونه من جز خونه هایی محسوب میشه که همیشه تمیز و پاکیزه و مرتبه ، ولی در مورد یخچال و فریزر متاسفانه سخت انجامشون میدم ، یا بهتره بگم اصلا انجام نمیدم
و مورد دیگه اینکه خیلی سخت از خونه میزنم بیرون یعنی هزارتا بهانه میارم که نرم بیرون و این میدونم که خروج از دایره امنه، با اینکه هروقت انجامش میدم حس رضایت زیادی دارم ولی برای دفع بعدی باز هم انجامش برام سخته که باید براش اهرم رنج و لذت درست کنم
استاد بسیار بسیار سپاسگزارم که با سوالهای خوبتون باعث شدین که بیشتر به فکر برم و خودم رو کندو کاو کنم
به امید بهبود روز به روز
IN GOD WE TRUST
درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم
ممنونم از این فایل فوقالعاده
سوال
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
1. قرض دادن و قرض گرفتن . اصلا نمیتونم با این دوتا کنار بیام و خیلی سخته و رنج آوره برام
2. شوخی فیزیکی و بدنی در جمع که اصلا خوشم نمیاد و سعی میکنم برام اتفاق نیفته
3. سعی میکنم همیشه مسافرت با همسرم و دخترم بریم و از مسافرت با جمع دوری میکنم
4. از تسویه وام ها فراری هستم و سخته برام بتونم یهو وام رو تسویه کنم
5. از انجام سرویس کاری بیل مکانیکیم فراری ام و خیلی سختمه
6. خیلی دلم میخواد از کارهای خونه و تغییردکور خونه فراری باشم
7. الگویی که خیلی اتفاق میفته حتی امروز هم خیلی ذهن من رو در گیر کرد رفتن راننده من بود که حدودا هر 3 ماه من یکباردرگیر این مشکل هستم که میگه من میخوام برم جای دیگه و میره بعد از یک ماه هم دوباره برمیگرده این الگو برای این راننده شاید حدود 5بار اتفاق افتاده
8. پیش میاد که ی مشتری ته حسابش رو نمیده و بعد من هی زنگ میزنم یا پیام تهدیدآمیز میدم و اون حسابش رو میریزه بعدش من با ذوق و شوق میرم واس بقیه تعریف میکنم و همیشه ذهنم میخواد درگیرش باشه والان دارم مینویسم دارم میفهمم که این یک مشکل در باورهام هست ممنون استاد عزیزم از سوالهای فوقالعاده تون
9. هر 3یا4 ماه یکبار یکی زنگ میزنه طلب کمک مالی و یا کمک در کاری از من داره ودر 99 درصد مواقع جواب من ن است و اون ناراحت میشه اما بعدش نمیدونم چی میشه وقتی میبینمش یجوری رفتار میکنه که من همیشه فک میکنم اون مسئله یادش رفته حتما که انقدر با روی باز و شاد با من برخورد میکنه و من خداروشکر میکنم
چیز دیگه ای الان یادم نمیاد اما همین ها هم برای من خیلی مهم بودن انشالله بتونم در همه ی جنبه های زندگیم بهبودهای عالی تری داشته باشم
در پناه فرمانروای کیهان شاد ،سلامت ،ثروتمند و خوشحال باشید
بدرود
سلام استاد عزیزم و مریم جونم خیلی ازتون سپاس گزارم برای این سری فایل های شناخت الگوهای تکرار شونده خودمون
و اینبار در مورد فرار
خب از چیزای پیش پا افتاده شروع میکنم اینک خب من حدود دوسالی هست مستقل زندگی میکنم برای خودم یه خونه با شرایط عالی دارم و یه صاحبخونه بسار عزیزم دارم ک خیلییی مهربون هست
و اینک من خیلی فرار میکنم از اینک وقت بزارم و برای خودم غذای خوب درست کنم چون وقتی کارم تموم مشه یهویی ذهنم میگ وای امروز ظهر دیگ چی درست کنیم ولش کن بیا بریم فست فود اینا
ولی حالا قبل از اینک استاد این فایل هارو بزارن من ب خودم تعهد دادم ک خودم ناهار و شامم رو آماده کنم یعنی حتماا خودم درست کنم غذای حاضری نخرم و البته ک موفق بودم در انجامش ولی هنوزم هست
و اینک تمیز نگه داشتن خونه واقعا ازش فراری ام ولی خب اینو هم مثل غذا درست کردن دارم کار میکنم روش و تا حدودی موفقم ولی بازم هست احساسش میکنم چون فکرش احساسمو بد میکنه
و اینک اینا پیش پاافتاده تریناست
و بعدی ک خود استاد جان هم گفتن اینه ک فرار از دکتر رفتنه
من بشدت از یه موضوع از بچگی فرار میکردم و میکنم و اون هم آمپول زدن هست و برای همین عمل پیشگیری بهتر از درمان رو خیلی رعایت میکنم
و هربار مجبور ب آمپول زدن شدم حسابی گریه کردم
و خیلی سخته برام
و موضوع بعدی اومدن خواستگار هست خیلیییی فراری ام ازش اصلا نمیخوام وقتی از طرف خانواده مطرح میشه دلم میخواد فرار کنم اصلا نبینمشون
اینم خیلییی تکرار شده و وقتی مطرح میشه ترجیح من فرار هست
و مسئله ی بعد مهمونی رفتن هست از این یکی هم فرار میکنم ولی باز دوزش کمتره قابل تحمل تره
فعلن همینارو یادم اومده ولی خب کامنت دوستان رو خوندم یه عالمه چیز ایی نوشته بودن ک گیجم کرد ولی خب گفتم چیکار بقیه داری بیا مال خودتو بنویس و نوشتم
بازم فکر میکنمو یادم بیاد میاممینویسم
از صبح دارم فکر میکنم ک چی بنویسم ک مال خودم هست
سپاس گزارم استاد جان و مریم عزیزم عاشقتونم
خیلی خیلی
به نام خدای عشق و ثروت
درود به استاد عزیز و سپاس برای این آگاهی های خوب
یکی از الگوهای تکرار شونده برای من روابطی هست که اکثراً احساس ضعف به من میدهند چون اعتماد به نفسم کم هست و خیلی وقت ها احساس ترس و بی ارزشی میکنم
باید روزی هزار بار به خودم یادآوری کنم
من الماسی ارزشمند هستم
من قدرت الهی هستم
من عشق الهی هستم
هر انسانی حلقه ای ست طلایی در زنجیر خیر و صلاحم
خوشحالم مه امروز صبح زیبای چهارشنبومو با شما شروع کردم و با دیدن این فایل زیبا
خوشحالم که امروز در مدار انسانهای مثبت و مهربان هستم که من رو همون جور که هستم دوست دارند و می پذیرند
خوشحالم که هر روز بیشتر عاشق خودم میشم
و همیشه این خودمونیم که باید خودمون ارزشمند بدونیم
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم
خدایا شکرت استاد ممنونم از پیدا کردن الگو های تکرار شونده که آنها را شناسایی این امکان را میدهید که سعی کنم برخورد نکنم مثالی که میزنم در این قسمت فرار کردن از ایرادی است که من دارم من در جمعی که برای صحبت دعوت میشوم اصلاً نمیروم و فراری هستم چون اعتماد به نفس این رو ندارم که برای حرف زدن داخل جمع بروم اما در هر موقعیتی که شرایط جدید هست تا حدودی امتحان میکنم
اما فعالیتهای فیزیکی کاملا من دوست دارم هیچ موقع فرار نمیکنم و این جنس در من خیلی کمرنگ است اما در مورد مدیریت مسائل مالی فراری هستم و نمیخوام برخورد کنم چون اصلاً هیچ مدیریتی نمیتونم داشته باشم
اما واقعاً در جمعهای خیلی شلوغ فراری هستم چون حوصله و مغزم نمیکشه که تو شلوغی باشم وسعی میکنم در این جمعهای مهمانی حضور پیدا نکنم و پیدا کردن این ترمزهای ذهنی با آگاهیها و تمرینات میتوانم بهتر باشم و روی این الگوها درس بگیرم تا ذهن من به خواستهها به درک آن رسیده باشد
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین
سلام به دوستای بی نظیر سایت
من جدیدا خیلی نیازمند این شدم که خودم رو بهتر بشناسم و جالبه هر چی فایل تازه که اخیرا شما روی سایت میزارین، همش مربوط میشه به خودشناسی، من چندین دفترچه برداشتم و آماده کردم که خودم رو از زوایای مختلف شناسایی کنم و خیلی خیلی ذوق دارم که این کار رو کامل کنم و نتیجه ای کامل و رضایت بخش و واضح، از خودشناسی خودم به لطف الله مهربان و سایت بی نظیر شما بدست بیارم. در مورد این سوال که من از چه موقعیت هایی فرار میکنم، باید بگم که من به شدت از رفتن به مهمونی و عروسی و دور همی، مخصوصا اگه فامیل باشه،. به شدت فراری هستم و چون هم حوصلم خیلی زود سر میره، هم خجالتی هستم، هم کار بیهوده ای میدونم، هم میترسم که منو قضاوت کنن یا یه چیزی ازم بپرسن که احساس خجالت و شرمندگی بکنم. یا لباسم رو یا قیافم رو یا رفتارم و حرف زدنم رو قضاوت کنن یا خودم خودم رو مقایسه کنم با بقیه افراد مهمونی و سرخورده و ناراحت بشم، چون من شخصیتا خیلی خیلی آدم سرزنشگر و قضاوت کننده ای هستم و از بچگی همش تو سر خودم زدم، هیچ وقت از خودم راضی نبودم، نه از ظاهرم نه از باطنم. یه موقعیت دیگه ای که هست و من به شدت ازش فرار میکنم انجام کارهای خونه س… چون خیلی کار وقتگیری هست،. هیچ وقت هم تمیز نمیمونه همش کثیف میشه، خیلی کار خسته کننده ایه و منم آدم کم انرژی ای هستم و زود خسته میشم، هزچقدر هم کار کنم، بازم کار برای انجام شدن هست، اصلا کار خونه تمومی نداره که. خیلی رو مخه! منم وقتی خونه رو بخوام تمیز کنم دیگه وقت برای مطالعه و کار مفید پیدا نمیکنم. یک موقعیت دیگه ای هم که من فرار میکنم، ازدواج کردن هست، از موقعی که یادمه هر وقت خاستگار میومد، من دعوا راه مینداختم و بد اخلاقی میکردم، چون من میدونم که نمیخوام مسئولیت هیچی رو به گردن بگیرم، کلا آدم تنبل و راحت طلب و گریزان از مسئولیت و کار هستم. ولی چون خجالتی و دلسوز هستم، اتفاقا همه مسئولیت ها رو به من میدن، از نگه داشتن بچه تا تمیز کردن خونه و مهمونی رفتن و… تو حیطه شغلی هم، از اینکه جوابگوی مشتری باشم خیلی بدم میاد و از برعکس کار همیشه منشی میشم و باید به مردم یه چیزی رو توضیح بدم.. دیگه از شغل منشی گری هم فراری هستم. از چیزی دیگه ای که فراری هستم غذا خوردن هست. انگار جونم درمیاد وقتی موقع صبحانه یا ناهار و شام میشه. چون همش باید غذا رو به زور بخورم تا گشنه نمونم و سردرد و معده درد و حالت تهوع نگیرم.. من که اصلا از غذا خوردن خوشم نمیاد.. اکثرا با بی میلی غذا میخورم.. اصلا علاقه ای به آشپزی و شیرینی پذی ندارم، با اینکه لاغری مفرط دارم و باید غذا زیاد بخورم ولی خیلی سختمه، هزار بار نیت میکنم و اراده به خرج میدم تا برم یه چیزی بخورم. از گردش رفتن و بیرون رفتن و دور زدن هم فراری هستم، چون دوست دارم همش خونه بمونم یا بخوابم یا کتاب یا سایت شما رو مطالعه کنم.
استاد عزیز من میخوام خودم رو تغییر بدم و خیلی هم جدی هستم. چون از وضعیت زندگیم خسته شدم.
خیلی خیلی ممنونم از سایت فوق العاده تون. شما بزرگترین نعمت خدا برای من هستین. ممنونم
سلام ودرودبه استادعزیزم
و همه ی عباسمنشی های مهربون
من همیشه تمریناتم رو تودفترانجام میدم امااینبارخواستم اینجاتوضیح بدم ک ازچ چیزایی فراری هستم،
مثلامن ازاینکه کسی بخوادهمش سوال پیچم کنه فراریه خوشم نمیادهمش سعی میکنم ازهمچین موقعیتهایی دوری کنم
یاتوی جمع هایی ک غیبت میکنن دوری میکنم
ازجمع و جورکردن خونهاپ ای ک خیلی بهم ریزه گاهی اوقات فراریم…
ازاینکه بایدبایه سری ادمهاهمش کل بندازم هم فراریم
ازیادگرفتن یه سری درسهاهم فراریم
ازاینکه درشرایطی قراربگیرم و قرارباشه ازکسی بارهاو بارهاکمک بگیرم این منوازارمیده
حس میکنم ازاینکه توضیح اضافی و بیش ازحدو چندین باربه کسی بدم هم فراریم ازش
ازصحبت کردن و واردبحث شدن باهمسرم خیلییی فراری بودم و سعی میکردم دوری کنم چون همش ترس اینک بحث بالابگیره رو داشتم
این اواخرازارتباط صمیمانه باهاش دوری میکردم خیلی…نمیخواستم و نمیتونستم باهاش ارتباط داشته باشم…حتی فکرش منوخیلی ازارمیداد…
چ حس بدی بود…
ازروبرو شدن باادمهای ک فکر میکنم اگ ببینمشون گله و شکایت میکنن هم فراریم و دوست ندارم توموقعیتش قراربگیرم
ازپی ام دادن زیادی به ادمهای ک حوصلشون روندارم…منوکلافه میکنه و فراریم…
ازاینکه تویه مکان محدودباشم و نتونم کاری رو انجام بدم نتونم دنیارو ادمهای زیادی ببینم و تجربه کنم اتفاقات زیادی رو هم تقرببا فراریم البته الان سعی میکنم بیشترروخودم کارکنم تاهدایت بشم ب سمت بهترین مکانهاو شرایط و اتفاقات
اخیراحوصله ی یرو صدارو ندارم و سعی میکنم ازشرایطش بیام بیرون نباشم تواون موقعیت یااینکه ساکت و اروم کنم اون محیط روبه هرنحوی ک شده
ازشنیدن حرفهای تکراری و حس و حال بد دیگران شدت حس بداوناهم میخوام دوری کنم..اماسخته
ازدیدن بعضی افرادب شدت اجتناب میکنم…
ازجواب دادن ب تماس و پی ام دادن بعضی افرادبشدت سعی میکنم دوری کنم…و واردارتباط نشم
ازادمهاو موقعیتهایی ک باعث میشه ب من پیشنهاد دورهمی های رو بدن ک بنظرمن کارای رو انجام میدن ک بسلامت جسمی اسیب میزنه هم سعی میکنم دوری کنم…
شایداین ک توی محیط و یاموقعیتی قراربگیرم ک بعضی ازخاطراتم تداعی میشه هم دوری میکنم و سعی میکنم اونجاقرارنگیرم بخاطراینکه فکرمیکنم حال و احساسم بدمیشه..و شایدخاطراتی زنده شه ک شاید تلخ و شاید شیرین
ولی واسه من ممکنه…حسرت…یا…حال بد…یااینکه دلم بخواددوباره اون روزابرگرده،
وقتایی ک چهره و قیافم بهم ریزه سعی میکنم جای قرارنگیرم ک کسی منوببینه چون اینجوری حس بدو شلختگی دارم
ازدید ادمهای ک زل میزنن ب ادم خجالت میکشم و سعی میکنم درمعرض اونا قرارنگیرم
ازموقعیتهای ک کسی اعصابخوردی و دادو بیدادمیکنه هم فراریم و دوستدارم و ترجیح میدم ک توتنهایی خودم ارامش بیشتری داشته باشم…
فعلاهمینارو حضورذهن دارم
خیلی منتظرم بدونم ک استادانتهای این فایلها چ راه و روشی و چ شیوه ای برای حل این مسائل پیشنهاد میدن یاکه اصلامعنی این سوالات ک درفایل هاگفته میشه و این کنکاش ذهن و این شناخت ازینکه چ اتفاقاتی درزندگیمون رخ میده و شناخت بیشترازخودمون چه چیزیوقراره توزندگی ماو شخصیت ماتغییربده؟!فقط میدونم حس فوق العاده ای دارم هردفعه ک میبینم استادفایل جدیدگذاشتن میگم چقدر عالی…
و خیلی عالی و بامفهوم توضیح دادین استاد...و من هرلحظه دارم گوش میکنم
انقدر ک مامانم میگ همش صدای عباسمنش توگوشمه حرفاش…و من بهش گفتم میخوام ببینم توازاینهمه حرف زدنهای بی فایده بادوستات بیشترنتیجه میگیری یامن که همش صداو حرفهای استاد رومیشنوم،
و مطمئنم روزی نتایج عالی میگیرم
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز ومریم جان ودوستان سایت بهشتی
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
وقتی فکر می کنم موقعیت های بسیاری هست که من از آنها فرار می کنم .
1.قرار گرفتن در شرایط مصاحبه کاری وشغلی ومورد ارزیابی قرار گرفتن کاری که خودم میدونم ریشه اش در عدم عزت نفس وجدید دارم شرایطی خودخواسته ایجاد می کنم تا برم توی دل این ترس ها ویکیش هم اینه که به زودی مصاحبه ای دارم که باید انجام بدم شرایطش کاملا متفاوت از سال های قبله وکاملا متفاوت و جدید که هیچ وقت تا حالا تجربه نشده
جالبه نه خخخخخخ
2.از بحث کردن با دیگران برای ثابت کردن حرف برحق خودم هم پرهیز دارم به خصوص درباره افرادی که احترام نگه نمی دارند البته فکر می کنم کار درستی ولی چون استاد سوال پرسید جواب دادم
دوست دارم عزیزان دیدگاه خودشون در این مورد بگن که نقطه ضعف یا قوت؟؟؟؟؟
3.از قضاوت شدن رفتارم از سوی دیگران فراری هستم وخوشم نمیاد وتمام تلاشم می کنم که دل همه رو بدست بیارم حتی به قیمت به زحمت افتادن خودم البته نسبت به قبل خیلی بهتر شدم از وقتی توی سایت استاد هستم.
4.فراری هستم از افرادی که به واسطه پولدار بودن از بالا به دیگران نگاه می کنند وفخر فروشی می کنند وفراری هستم از همنشینی وهم صحبتی با این افراد وحالم بد می کنند.
5.فراری هستم از کارکردن درمجموعه هایی که افراد تحقیر وکوچک می کنند برای منفعت مالی خودشون وهدفشون استثمار دیگران است.
6.فراری هستم از بیکاری وبلا تکلیفی در هر زمینه ای که می خواهد باشد اصلا خیلی با بی هدفی وبیکاری مخالفم ودوست دارم از کار سرم شلوغ باشه ولی بیکار نباشم.
فعلا همین ها به ذهنم رسید ومطمئنا خیلی بیشتر هست .
امیدوارم بتوانم با آموزه های استاد علت دریابم ورفع کنم .
شاد وپیروز باشید.
هزاران سلام و درود به استادان بزرگوارم
استاد عباس منش عزیزم و
استاد مریم شایسته نازنینم
و هزاران سلام به تک تک دوستان خوب و همراهم در این سایت توحیدی
استاد جان با همه وجودم سپاسگزارتونم که چقدر برام شیرین بود که در پاسخ به سوالات این فایلتون نیاز به فکر زیاد نبود که بعد از لحظه ایی اندیشیدن با ذوق و با همه وجودم بگم خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت که در لحظه مقدس اکنونم و چقدرررررررررررررر آرامم…
از هیچچیزی حس فرار ندارم..
برای هیچچچ چیزی عجله ایی ندارم..
هیچ احساسی منو زیاد درگیر خودش نمیکنه..
از هیچ شرایطی ترسی ندارم…
و آرامم….
آرام و رها مثل یک پرنده در باد…
استاد عزیزم این فایلهاتون چقدر به من حس عالی دادن چرا که همیشه از خودم بسیاااااااااااااااااااار متوقع بودم و باورم نمیشد که تا این حد از بنیان و از ریشه تغییر کرده باشم…
منه وجیهه همیشه خود خور…
همیشه نگران از شرایط بچه هام و آینده شون…
همیشه مضطرب از شرایط کاری همسرم…
همیشه غصه دار از غصه های عزیزانم….
به شدت دلواپس شرایط پدرعزیزم بعد از آسمونی شدن مامانم در سال 400…
همیشه حسرت به دل، از رویاهایی که دلم میخواست داشته باشم و زودتر بهشون برسم…
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
امروزمو دیدم چقدرررررررررررررر آراممممم
چقدر راضی ام به رضات الله جانم…
چقدرررر خوشحالم از هر لحظه م …
چقدررررر عاشق ترم از پیش…
چقدرررررررر آسون شدم برای آسونی ها…
الله اکبر
سبحان الله
شکرت خدای بزرگم
استاد جان الان دقیقاااااااااااااا من توی اون جاده آسفالته سرسبز وسط جنگلم که توی جلسه دوم از قدم اول توصیف کردین…
سوت زنان و الله گویان آهسته و پیوسته با عشق دارم پیش میرم….
و دقیقاااااااااااااا مصداق این بیت از مولانای جان هستم که :
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر * آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر * رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
خدایاااااااااااااااا تسلیمم
اربابم هرررررر خیری از تو به من برسه بهش محتاجم.
من فقط همون قسمت کوچیک کار خودمو انجام میدم و از سر راهت میرم کنار تا جلوی دست و پات نباشم چون میدونم تو کاردان این عالمی الله جانم.
استاد عزیزم آرامم و چیزی برای فرار ندارم چون شما بزرگوار به من توحید روآموختین که:
تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شی قدیر
«پر برکت است کسی که فرمانروایی همه هستی بدست اوست و او از عهده هر کاری بر می آید.»
استادجانم آرامم چون شما به من آموختین:
الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور
«و همان که مرگ و زندگی را افرید تا امتحانتان کند که کدامتان بهتر رفتار میکنید و او شکست ناپذیر آمرزنده است»
آخه با این ارباب کجا فرار کنم؟؟؟!!!!
آخه با داشتن این پروردگار از انجام نشدن کدوم کاری
نا امید باشم که بدونم از پسش بر نمیاد؟؟؟!!!!
الهی غرق نعمتم الحمدالله…
استاد خوبم خیلی خوب واقفم که نمیتونم سپاسی که در خور کاری که شما برامون کردین رو بجا بیارم
ولی از خداوند میخوام شما رو جزو دسته:
«یاءیتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» در ایه 28 سوره فجر قرار بده..
و هزاران برابر خیر دنیا و اخرت میخوام برای خودتون و خانم شایسته نازنینم و زندگی با برکتتون..
و برای همه دوستانم سراسر نور و عشق الهی میطلبم*
سلام مهربان بانوی من
به عنوان همسر اینو نمیگم بلکه بعنوان کسی که بهتر از بقیه تورو میشناسه میگم
اینقدر این آرامش در تو متجلیه که ناخودآگاه روی تمام موجودات و اطرافیان اثر گذاشته
وقتی باهم میریم بیرون من متوجه میشم چقدر انرژی و حال خوبت دیگرانو تحت تاثیر قرار میده
بارها تکرار شده که وقتی وارد مغازه ای میشیم ، برای اون مغازه کلی مشتری میاد و اینو چندتا از مغازه دارهایی که بیشتر ازشون خرید میکنیم متوجه شدند و سعی می کنند مارو نگه دارند تا مشتری بیشتری بیاد.
نمیدونم چند نفر این کامنتو بخونند اما دلم میخواد بدونند که این نیرو و آرامش به لطف نگاه توحیدی به عالم و عشقیه که ارباب عشق در دلت قرار داده
بزرگترین هدیه خداوند برای من وجود نازنینت بوده و هست و برای تمام مردان عالم همسری همچون تورا آرزومندم تا به معنای واقعی عشق و لذت وجود عشق در زندگیشونو درک کنند و به عظمت خداوندی پی ببرند که سرشار از عشق و آگاهیه
باشد تا رستگار شویم.
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر خوبم وجیهه خانم ممنونم از این حد از آگاهی وقلم خوبی که رده پایی را برای خودتان به جا گذاشتید
چقدر جمله خوبی رو گفتید ومن خیلی به فکر فرو رفتم وکلی حرف میشود با این دیدگاهی که دارید داشته باشیم
اربابم هرررررر خیری از تو به من برسه بهش محتاجم
من فقط همون قسمت کوچیک کار خودمو انجام میدم و از سر راهت میرم کنار تا جلوی دست و پات نباشم چون میدونم تو کاردان این عالمی الله جانم
عالی بود ممنونم از کامنت خوبتون خدا مادر شماهم بیامرزد وروحش شاد
بهترین ها رابراتون آرزو دارم
شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
هزاران سلام به شما برادر بزرگوارم
ممنونم که لطف کردین و کامنت منو خوندین و برام پاسخ گذاشتین
ممنونم از محبت تون برای دعاهای فوق العاده تون.
الهی که خداوند همه عزیزان آسمانی شما و ما رو غرق در آرامش و شادی و نعمت بغیرالحساب قرار بده..
به قول استاد عزیزمون:
ما فقط لازمه خوب بندگی کنیم…چون ربً ما ارباب خوبیه
جناب روحی بزرگوار واقعاااااااااا اگر باور کنیم فقط و فقط خداوند منشأء رزق و روزی مون هست در دنیا و آخرت ،خیلی
خیلییییییییییییی آرام میگیریم…
رزق و روزی نه به معنای خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و …..
بلکه به معنای هرررررر آنچه ما لازم داریم از تفس هوای پاک…از لبخند عزیزانمون از سر عشق و محبت و رضایت….از فرا گرفتن آگاهی…از توانایی دیدن و درک کردن نیکی ها… تاااااا همون نمک تو سفره مون و تااااا سلامت تک تک اعضای بدنمون….
چه باور قشنگیه که فقط خداوند منشأء رزق و روزی من است چون زمانی که جنینی بیش نبودم اون فراموش نکرد که برای من دو چشم و گوش و قلب و کبد و… درست کنه… اون منو هرگز فراموش نمیکنه این منم که انسانم و نسیان دارم…
پناه میبرم به تو ای خداوند عزیز از شر خودم…
براتون سراسر نور و عشق الهی میطلبم.