پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهرام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    بنام ارباب عشق جان

    استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان سلام

    و سلام گرم به تک تک اعضای خانواده عباس منش

    استاد جان من یه خورده از اون شرایط های که ازش

    دوری میکنم و ازشون فرار میکنم زیاد هستش ولی رو به پیشرفت هستم و دارم کمشون میکنم

    اولین شرایط این هستش که از کار ذهنی فرار میکنم یعنی کاری که احتیاج به فکر کردن یا خلاقیت داشته باشه ازش دوری میکنم.

    دومین شرایط این هستش که از بحث مالی و حساب کردن موجودی مغازه دوری میکنم و دوست دارم که یکی دیگه این کار رو برام انجام بده.

    سومین شرایط این هستش که برای مثال کسی نذری میده یا اینکه برای فوت اقوامش شام میده و من رو هم دعوت می‌کنه،یعنی اصلأ نمیتونم برم به شدت فراریم از این موضوع

    شرایط بعدی این هستش که نمیتونم راحت و بدون تعارف حرفمو به طرف مقابلم بگم وقتی که تنها هستیم،حالا این طرف مقابلم هر کی می‌تونه باشه و دوس دارم که تو جمع یسری حرفارو بگم ولی وقتی که تنها میشم اصلأ نمیتونم اون حرف های که تو جمع میزدم بهش بگم و دنبال یه بهانه هستم که یا اون مکان رو ترک کنم یا اینکه بحث عوض کنم،

    و آخرین شرایط این هستش که بخوام برم به یه جای جدید یا جاهای دیدنی و خوب مثل یه منطقه زیبا یا یه فروشگاه با قیمتهای خوب و قیمتای مناسب و …. کشف کنم، و البته نا گفته نماند که از اون روزی که با استاد آشنا شدم و با توجه با فایلهای ارزشمندی که دارن بهتر شدم و رو به پیشرفت هستم.

    استاد جان سپاس از شما و این سوالات حرفه ای که میپرسین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    Ramezani گفته:
    مدت عضویت: 2264 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم

    من استاد قبل از اینکه با این مباحث آشنا بشم از همه چی فراری بودم خخخخخ

    _فراری بودم ازینکه خودمو بشناسم و خودمو اصلاح کنم با اینکه میدونستم یه جاهایی اشکال دارم امااا ذهن من کلا فراری بود!!

    +اما الان به لطف 12قدم علاقمند شدم که خودمو بیشتر بشناسم و درونم رو کند وکاو کنم و ازین کار لدت میبرم وقتی که خودم با خودم رو راست شدم و پدیرفتم خودمو به آرامش رسیدم.

    _فراری بودم از تغیر کردن و خیلی میترسیدم از ناشناخته هاااا هنوزم هستمااما کمتر شده نسبت به سابق…

    +اما الان آگاهانه دوست دارم تغیر کنم انگار خودم با خودِ قبلیم دیگه حال نمیکنم و دوست دارم کلا زندگیم یه تغیر مثبت اساسی داشته باشه.

    اما درمورد ناشناخته ها خیلی پیشرفت نکردم و باید برم توی دلِ ناشناخته هاااا

    که این تمرین قدم چهارم هستش که تصمیم به انجامش گرفتم.

    _از چالش های جدید بشدت فراری هستم و همیشع سعی میکنم یه جوری از زیرش در برم و تا جایکه ممکنه حلش نکنم!!!!

    +خیلی توی این زمینه هم ازخودم راضی نیستم و باید خیییییلی بیشتر کار کنم.

    _ازانجام تصمیمات به تعویق افتاده که زیادم هست فراری ام هنوزم همش امروز و فردا میکنم!!

    +به لطف قدم ها اینکار رو هم که جزء تمریناتش هست باید انجام بدم و برم توی دل ترس هام.

    لیست میکنم و انجامش میدم و نتایجش رو به اشتراک میزارم .

    _کلا سعی میکنم یجوری اگه میشه بعضی مهمونیارو نرم !همه ی مهمونیا نیستا بعضیاشون

    +از وقتی که جدی تر و باتعهد دارم روی خودم کار میکنم یجورایی میشه گفت آگاهانه اینکار رو میکنم و راضی هستم .چن توی مهمونیا نکات منفی زیاده و یجورایی خودم دوست دارم دور باشم،این شاید منفی نباشه در حال حاصر برام.

    _از مکان های ناشناخته و جاهایکه تابحال نرفتم میترسم ترجیح میدم توی نقطه ی امنم بمونم!!!!

    +از پارسال شروع کردم سرچ میکردم جاهایکه تا بحال اصلا نرفتمو و میرفتم اماااا خیلی کم بوده که باید ادامه ش بدم.

    ولی واقعا لذت بخش بود جاهایکه اصلا نمیشاختم رو میرفتم میدیدم یکم ترس داشت اما چن قبلا انجامش دادم حتما ادامه خواهم داد.

    _از یاد گیری چیزای جدید فراری هستم و همش امروز و فردا میکنم!!

    +این دیگه پاشنه ی اشیلمه!!!همیشه فکر میکنم که سخته فلان چیزو یاد بگیرم !باید توی این حوزه خیلی کار کنم.

    _از انجام فعالیت های فیزیکی تقریبا فراری هستم!

    +به لطف سریال زندگی در بهشت منم همراه با شما فعالیت های فیزیکی مو شروع کردم توی بهبود دادن به خونه ام.که راضی هستم تقریبا در این مورد…

    یه نکته ی مهم دیگه که بشدت ازش فراری بودم و بزور انجام میدادم کارهای خونه بود!!!!

    که با الگو قرار دادم مریم جون و اهرم رنج ولدت خییییییییلی بهتر شدم و باید بهتر ازاینم بشم.

    _از پزشک رفتن بشدت فراری هستم و همیشه هم مسایلی پیش میومد ک باید میرفتم چه برای خودم چه بچه هام!!

    +اما خدارو شکر مدتیه کع خییییلی این مورد کم شده….

    از وقتی که قدم ها رو شروع کردم،توی چکاپ فرکانسی قدم اول براتون نوشتم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1890 روز

    سلام

    بسم الله الرحمن الرحیم

    شبی آمدم ادامه کامنتهارو بخونم وهمین جوری داشتم باخودم حرف میزدم که موضوع فایل چیه؟

    به خودم گفتم (فرار)

    بعدداشتم به خودم وشما بشوخی میگفتم من که بجزء شیر، پلنگ ازچیزی دیگه فرارنمیکنم

    بعدادامه دادم چرامن ازاستادوحرفاش فراری هستم

    اونجاهایی که شمامیگی بایدتغیرکرد ومن هنوزمیخوام با عادتها وافکارقبلی باشم

    اونجاهایی که میگی اگه تغیر نکنید زیرچرخ دندهای جهان له میشید

    اونجاهایی که میگید احساس خوب مساوی است بااتفاقات خوب

    واسه کاری که انجام میدید ارزش قائل باشید

    روی خودتون کارکنید بقیه کاراخودبخودحل میشه

    اونجاهایی که میگید به این پرسشهاپاسخ بدید ودرموردش کامنت بنویسید

    کارموردعلاقتون روانجام بدید ثروت دنبال شما میاد

    اونجاهای که میگید وام نگیرید قرض ندید روی پاشنه های آشیلتون کارکنید

    نوشتن ستاره قطبی

    دنبال اصل باشید نه فرعیاد

    کنترل ذهن داشته باشید

    درموردکاری که دوست دارید تحقیق کنید مطالعه کنید

    فایلها روبارها وبارهاگوش کنید

    کامنتهای دوستان روبخونید

    باوربه فراونی داشته باشید

    استادخیلی زیاد هست ومن امشب دیدم اگه ازشما فرارنکنم خیلی ازمسائلم حل میشه

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    به نام خدای مهربان

    استاد بی نظیرم ممنونم از یک قسمت دیگه از این فایلهای فوق العاده که الگوهای تکرار شنوده زندگیمونو بااین سوالات محشر می تونیم هم پیدا کنیم وبا جواب دادن بهشون دلیلشونو بفهیمم وراه حلی براشون پیدا بکنیم

    وقتی این سوالو که چه شرایط یا موقیت هایی هست که شما از مواجه شدن باهاش فراری هستید و سیع می کنید تا حد امکان با انها بر خورد نکنید؟ رو ازم خودم پرسیدم به دوتا جواب رسیدم که هر دوشم شما مثالشو زدید

    یکیش اینه که من کلا با دکترو بیمارستانو این جور جاها مشکل دارم.یعنی اصلا دوست ندارم توی محیطشون قرار بگیرم از اون بوی بیمارستان از اون حالو احساسی که اونجا هسه فراریم.

    ووقتی به خودم گفتم دقیق تر بشم روش ببینم چرا مثلا برای ترخیص یه بیماری که از نزدیکانمم هست من نمیرم کاراشو انجام بدم ویه جکری بلاخره از زیرش در میرم که من این کارو نکنم به این رسیدم که من اصلا کارای مربوط به ترخیصو پذیرشو آژمایشگاهو چمی دونم اینجور کاراو اصلا بلدش نیستم. و حالا که بهتر فکر میکنم میبینم چون این کارارو بلدش نبودم وحس میکردم نا توانم توی انجامشون شاید به این دلیل نمیرفتم توی همچین فضاهایی وکارارو انجام نمیدادم، چون سختم بود.

    وجواب بعدی که اومد بعد از این سوال این بود که من کلا مهمونی رفتنو دوست ندارم وتا بشه نمیرم توی مهمونی های خانوادگیمون واگرم برم میزارم آخراش میرم که زود تموم بشه بر گردم

    و وقتی به دلیل این کارم نگاه میکنم جوابا قشنگی میاد توی ذهنم که آقا تو خیلیم کارت خوبه چون نرفتی ذهنتو با چرندیات بقیه پر بکنی ووقتو الکی تلف نکردی

    ولی ولی شاید این فقط دلیلش نباشه ومثل همون بیمارستان نرفتنه یه دلیل اصلی پشت این فکر قشنگ باشه که میگم ذهنو با افکار بقیه پر نمیکنم وبخاطرش مهمونی شرکت نمی کنم.شاید دلیلش این باشه که من اونقدرا تو ارتباطاتم قوی نیستم که اون چیزایی رو که می خوام از توی اون افرادی که قراره توی مهمونی ببینم بکشم بیرون و اون وجهیو که مناسب تره رو نمایان بکنم.شاید که نه حتما همینجوره من نمی تونم جهت بدم به اون صحبت ها وارتباطات.

    واینجوری به بهانه ایزوله نگه داشتن خودم دارم از یاد گیری وبهتر کردن خودم توی اتباطاتم استفاده میکنم تا قرار نگیرم توی همچین شرایطی

    در صورتی که دلیلش اون چیزایی هسه که من توی اتباط برقرار کردن بلدش نیستم.

    خیلی مشتاق خوندن نظرات بقیه دوستانم

    وسپاس گذارم از استاد بی نظیرم که چه ها می کند در وجودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    اکرم به نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    «بسم الله الرحمن الرحیم»

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم و دوستان توحیدی ام در سایت

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    خوشحالم که با جواب دادن به این سوالها به خود شناسی بیشتر میرسم .

    در جواب به این سوال باید بگم من از تجربه موقعیتهای جدید فراری هستم چون فک میکنم نه تنها باعث از دست دادن موقعیت قبلی میشم بلکه باور ندارم که از پس موقعیت جدید بر می آیم و باعث شکست و احساس پشیمانی و سرزنش در من خواهد شد.

    یا از موقعیتهایی که نیاز به خلاقیت و پشتکار بالایی داره فراری هستم و این هم بخاطر عدم خودباوری من هست.

    و این احساسها باعث شده من در دایره امن خودم بمونم و حسرت خیلی از تجربه ها و لذت های که میتونستم داشته باشم به دلم بمونه و منو تبدیل به یک آدم ترسو و پر از حسرت و ای کاش کرده.

    خیلی دارم رو ایمانم کار میکنم تا بتونم حرکت کنم ولی انگار اینقد این حسها در من شدت داره که دست و پاهای منو بسته و نمیزاره حرکت کنم .من میدونم که از دست دادنی وجود نداره .همیشه در حال بدست آوردن هستی . ولی انگار عمیقأ باورش نکردم و سر جام نشستم .و این ضعف متاسفانه منو آزار میده .

    و چون هدف واقعی من مهاجرت هست ولی با وجود این ترسها نتوستم هیچ قدمی بردارم و مدام با ذهن خودم برنامه ریزی میکنم و در نهایت کم میارم و میترسم از حرکت

    یا حتی برای تست غذاها و خوراکی های جدید و یا رفتن به مسیرهای جدید خودمو منع میکنم چون میگم نکنه خوشم نیاد یا برام مشکل پیش بیاد و انگاری من عادت کردم به تجربه های قبلی.

    برای ایحاد رابطه جدید خودم رو منع کردم چون خودم رو هنوز آماده برای این تجربه نمی‌بینم و خودم رو حتی لایق برای تجربه ایده آلم نمی‌بینم ترس از اشتباه و خودسرزنشی و شکست دارم و از این تجربه هم به شدت فراری هستم

    یا ازشرایطی که نیاز هست محکم و قاطع حرف بزنم فراری هستم و این باعث شده دیگران در تصمیمات زندگی من اجازه دخالت داشته باشن و یا اجازه هر رفتاری به دیگران بدهم حتی به قیمت ناراحت شدنم و زیر پا گذاشتن ارزشم.

    از برخورد قاطع با دوستان یا حساب کتاب کردن و مدیریت پولو درآمدم فراری هستم

    مثال دیگه ک میتونم برای عدم وجود باور به خلاقیتم بزنم پیج کاری من هست ک میدونم اگه شروع کنم باعث رشد بیشتر من میشه ولی چون مدام ذهنم میگه تو این مسیر باید خلاق باشی و ایده های مختلف داشته باشی تا بتونی ادامه بدی ولی چون این باورها رو ندارم شروع نمیکنم یا نیم کاره ولش میکنم .

    حتی از دکتر رفتن و چکاب کردن فراری هستم

    از خداوند هدایت میخام برای برطرف کردن این ترسهام و اینکه بتونم خودم و تواناییامو باور کنم که میدونم اگه با یاری خدا حل کنم کلی میتونم شرایط عالی ، لذت های بیشتر، درآمد بالاتر ، آرامش بیشتر ،رفاه و آسایش بیشتر رو تجربه کنم و زندگی بهتری برای خودم از هر جهت بسازم .الهی آمین

    از خداوند برای تمام دوستانم آرامش و سلامتی و ثروت بی نهایت میخام.موفق و پاینده باشید.

    «من اکرم خالق زندگی خودم هستم»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و همه عباسمنشی ها

    دوباره برگشتین با یه سوال فوق‌العاده دیگه که مارو به فکر بندازین مرسی ازتون

    در صدر لیست جواب من فرار از مردم وجود داره حالا به شکل های مختلف

    از مهمونی ها فراریم هر دفعه با یه بهونه ای. بعضی وقتا فکر میکنم اگه زن بگیرم چیکار کنم کلی جا باید بریم. خونه اقوام و بیرون و… کی حوصله داره؟ بهتره همون اول کار بهش بگم من اهل مهمونی و جمع نیستم خودت هرجا که دوس داری برو.

    از برخورد اول بشدت فراریم. از صحبت با یه غریبه مخصوصا خانمها. از اومدن به خونه وقتی کسی اونجاست و هر برخورد اولی.

    از جاهای شلوغ:رستوران ها، پارک ها، کافه و ..‌. همیشه غذامو که از بیرون سفارش میدم میرم یه گوشه ای میخورم.

    از همراهی بقیه

    از شریکی، حالا به هر شکلی. اصلا نمیتونم تصور کنم که با یکی زندگی کنم چون نمیتونم هیچی رو شریک بشم.

    از کار کردن در کارگاه ها

    از عکس گرفتن در جاهای شلوغ

    صحبت در جمع ها

    دعوا

    برخورد با نزدیکان در بیرون

    از کارهای اداری

    از سوال هایی در مورد چیزی وقتی که پولش رو ندارم

    از بروز دادن احساساتم

    فعلا همینا به ذهنم میرسه ولی در کل از جامعه فراریم همش دلم میخواد یه گوشه باشم و کسی نفهمه چیکار میکنم و کسی کاری باهام نداشته باشه شاید بخاطر اینه که از قضاوت ها میترسم و فکر میکنم که به اندازه کافی خوب نیستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    طوبی گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    بنام خدا

    از انجام چه گارهایی یا قرارگرفتن درچه موقعیتهایی فرار میکنید ؟

    من از اینکه بخام توی یه جمعی صحبت کنم فرار نمیکنم ولی بااسترس وتپق انجام میدم .

    کلا از شلوغی و صدای بلند بدم میاد و عصبی میشم .وارد جمع های غریبه میشم ولی احساس زیاد خوبی ندارم

    . از اینکه از همسرم پول بخام وبگه ندارم بدم میاد وبرای همین ازش درخاست نمیکنم مگر وقتی به حال انفجار

    برسم .کلا ازش نمیخام فرشا ببره قالیشویی یا پتوها رو بده خشکشویی یا لامپ سوخته رو تعویض کنه چون انقدر گفتم وجوابی نگرفتم یا بعد از مدت خیلی طولانی انجام شده که دیگه برام ارزش نداشته یا خودم انجامش دادم .

    ازاینکه خونه پدر همسرم باید میرفتم ‘مخصوصا اگه همسر هوس میکرد شب اونجا بمونه و خاطرات دوران مجردیشو زنده کنه وبشینه تا 2و3 نصفه شب فیلم ببینه وبچه هاهم نخوابن ودنبال هم بیفتن وبدوبدو کنن واخر سر هم دعواشون کنن که همسایه ها خوابن برید بخوابید. ( از اینکه بزرگترا یکاری میکنن وگردن بچه ها میندازن ودعواشون میکنن ،مخصوصا اگه بچه خودم باشه ) واقعا بدم میومد وبا اوقات تلخی میموندم و اصلا راحت نبودم.

    یا وقتی اونجادبوددیم خاله ودایی وکل اقوامشون جمع میشدن وگل حرفشون این بود که خاطراتشونو مرور کنن که دیدی فلانی چکار کرد وبهمان کردو وهمدیگرو مسخره کنن وخلاصه چیزای خوبی نبود ومنم که اصلا نمیشناختم چه کسی رو میگن .نگاههشون میکردم وهیچی نمیگفنم و جالب این بود که اگه چیزی نمیگفتی به تو هم گیر میدادن که یه جوری تورم دس بندارن و خیلی احساس روشنفکرانه داشتن که ماخیلی با حالیمو وبرای هر حرفی جواب داشتن وافتخار میکردن به این اخلاقاشون .واقعاحالم بد میشد از این رفتارا ….کم کم رابطمو کم کردم و الان چند ماهی میشه که اصلا پامواونجا نذاشتم و خیلی راحتترم ولی بازم این ذهن زر زرمیکنه …( که اگه بعدا باهاشون روبروشی چه جوابی بهشون میدی و مردم چی فکر میکنن) وباز هم رسیدم به مهم بودن حرف مردم وکمبود عزت نفس

    که چه میکنه با من..خدایا به خودت پناه میبرم.

    از اینکه بخام یه حرفی یا درخواستی از همسرم داشته باشم وچون در بیشتر موارد رد شده ذهنم میگه ولش کن خودتو سبک نکن والان بازم میگه نه وحالت گرفته میشه .

    ازاینکه قبلا اگه میخاسنم برم مهمونی بدون همسرم خیلی برام سخت وسنگین بود که اگه بپرسن همسرت کجاس چی بگم اما الان حیلی راحت میرم وسوالات دیگران منو بهم نمیریزه.

    ازاینکه بخام مهارتی یاد بگیرم ونتونم ازش پول دربیارم وفقط هزینه کنم .

    از اینکه همسرم یه روز تعطیل باشه وبا دخترم سر هر چیزی بخصوص تی وی بحث کنن ودخترم ناراحت بشه وگریه کنه وبه من پناه بیاره ومن بمونم وسط .برا همینم دوست دارم زیاد خونه نباشه چون باید فیلمشو ببینه و سریال ببینه وپی اس بازی کنه وتی وی مدام 4 تا5 ساعت روشنه واگه دخترم بخاد ی ساعت کارتون ببینه تی وی باید خاموش باشه که استراحت کنه

    .

    والبته اگه بیشتر فک کنم بیشتر این اشغالا بیرون میاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    محمد صدرا شهبازیان گفته:
    مدت عضویت: 3074 روز

    سلام استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    و سلام به همه دوستان

    استاد عزیز این سری فایل های الگو های تکرار شونده رو در بهترین زمانی که من امادش بودم روی سایت قرار دادین

    چطور؟ چند وقتیه که به تضادی برخودم ، یه تضاد تکرار شونده که هر بار به شکلی توی کسب و کار من تکرار میشد

    من هر بار از یک عامل بیرونی ضربه میخوردم

    یک سری عامل های بیرونی شبیه به هم

    نمیخوام بیش تر از حد لازم بهش توجه کنم اما فکر میکنم اگر یک نفر از این موضوع درس بگیره و بتونه خودشو ، فکرشو ، باور هاشو اصلاح کنه ارزشش رو داره

    پس بزارید این قسمت از داستان زندگیم رو به طور خلاصه از حدود چهار سال پیش بگم

    من 17 سالم بود از طریق یکی از اقوام با کاری اشنا شدم که درامد ارزی داشت ، من هم وارد کار شدم

    در این چهار سال بار ها کار ما بخاطر مشکلاتی مثل پاندمی ، مشکلات با بابری ، با شرکتِ پرداخت خارجی ،با سایت فروش خارجی ، با گمرک کشور خارجی ، با صراف ، دچار وقفه شده و بعضا ضرر های بزرگی به ما زده

    این بار ولی شدت این ضربه به حدی بود من مجبور شدم فکر کنم

    به قول شما من توی این مورد خیلی ضعیف عمل کردم و خیلی دیر تغیر کردم ، صبر کردم تا چک و لقد که چه عرض کنم صبر کردم تا مشت چپ کانر مک گرگور رو بخورم و بعد بیدار شدم

    من شروع کردم برای اولین بار با تمرکز کار کردن روی قوانین و نوشتن

    بله منی که دوهزار خورده ای روز عضو سایت هستم تا الان فقط فایل هارو گوش میدادم و به صورت ذهنی سعی میکردم باور های مفید رو برای خودم باور پذیر کنم ، دروغ نگفته باشم شاید سر جمع پنج شیش بار هم تمرین نوشتاری انجام داده بودم

    باورتون نمیشه وقتی تونستم فقط با یک ساعت کار کردن روی زاویه دیدم به موضوع حالم رو دگرگون کنم چقدر حس خوبی داشت و من ادامه دادم به شکل نوشتاری هم کار کردن که واقعا خیلی خیلی مفید تر از هر روش دیگه بود

    چند وقتی همینطور کار کردم و حس خودمو خوب نگه داشتم تا اینکه ایده های مفید به ذهنم رسید و مثبت نگه داشتن ذهنم کار خیلی اسون تری شد هر چند همچنان نیاز به استقامت و استمرار داره

    اولین نتیجه این تضاد برای من مسلط تر شدن به روش کنترل ذهن با تغیر زاویه دید بود

    تا این که فایل الگو های تکراری رو گذاشتید و من روی اون فایل فکر کردم

    فهمیدم من هر بار به جرم ایرانی بودن از یه عامل خارجی ضربه میخورم

    حالا سوال اینجا بود که چرا؟ چرا چرا

    قبلا به این سوال فکر کرده بودم سعی هم کرده بودم راه حل های پیدا کنم یا باوری که باعث این اتفاقات تکراری میشه رو پیدا کنم اما به هر نتجیه ای می‌رسیدم انگار میدونستم این اون باور اصلی نیست

    ولی اینبار همینطور که داشتم روی کنترل زاویه دیدم کار میکردم جوابش رو پیدا کردم

    دلیلش این بود که من خودم رو قربانی میبینم

    من خودم رو یک ایرانی شریف و زحمتکش میبینم که از دست این اروپایی های اب زیر کاه و رفتار امپریالیستی و نژاد پرستی اون ها گیر افتادم

    من خودم رو قربانی تولد در یک کشور تحریم زده ، در دوران اقتصاد تورم زده ، در یک خانواده فقیر میدیدم

    و این باعث میشه من هر چند وقت یک یار به این مشکلات بخورم و بیشتر احساس کنم قربانی هستم

    چند وقتیه دارم روی این ترمز کار میکنم

    و دارم نتایجش رو هم اهسته اهسته در حدی تونستم این باور رو بهبود بدم و به حداقل قدرت برسونم مشاهده میکنم

    گفتم خدایی مرد و مردانه بخاطر تحریم نیست که این کاری که انجام میدی این حاشیه سود رو داره؟ اکر ایرانی نبودی فارسی میفهمیدی که حرف های استاد رو با کیفیتی که یک فارسی زبان درک میکنه درک کنی؟ اگر توی این خانواده نبودی داییت تو رو با استاد اشنا میکرد؟ اگر توی این خانواده نبودی انقدر به قران اعتقاد داشتی که هر بار ازش برای کمرنگ کردن باور های اشتباهت اسفاده کنی؟ اگر ایرانی نبودی با عزیزدلت اشنا میشدی؟

    این ها منطقی بود که حداقل برای ذهن من تاحدی قابل قبول بود

    من مدام دارم روی این باور کار میکنم و امیدوارم بتونم نتایج بیشتری کسب کنم و هر مثال مفیدی از استفاده از قواین توی زندگیم دیدم با شما به اشتراک بزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    از گردگیری و تی کشیدن خانه و به طور کلی خانه تکانی فرار میکنم.

    از صحبت کردن در جمع.

    از مراجعه به پزشک و یا هر کاری در رابطه با ان .

    از رفتن به مهمانی یا مجالسی که افراد نا اشنا در ان باشند.

    از دادن جواب برای دلیل رفتاری.

    از صمیمی شدن با کسی بیش از اندازه.

    از دوستی های طولانی مدت با افراد.

    از بحث و دعوا و جار و جنجال.

    از این که بخواهم کاری را در زمان مشخص و در مکانی مشخص انجام دهم.

    از این که کسی از وسایل شخصی ام مخصوصا موبایل یا لپ تاپ استفاده کند.

    از جوابگو بودن به خاطر رفتاری که انجام می دهم.

    از صحبت کردن یا جواب دادن به تلفن یا موبایل.

    از انجام کاری تکراری و قالب بندی شده.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    مریم بانو گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    به نام خدای مهربان عشق و معجزه و ثروت

    سلام به استاد عزیز مهربان

    سلام به استادی که همچون او نازنینی گیتی به خود ندیده ،ایزد نیافریده

    سلام به خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی

    سلام به دوستان هم فرکانسی عزیزم

    خدایا شکرت که هر روز خوشحال و شکر گزار هستم

    خدایا شکرت که هر آنچه که مرا نکشد قوی ترم میکند

    خدایا شکرت که تمامی امورم با نظم الهی به پیش میرود ،پس به آینده زیبای پیش رویم ایمان دارم

    خدایا شکرت که اونقدر مشغول لذت بردن و تمرکز به روی زندگی و بهبود و پیشرفت خودم هستم ،که هیچ فرصتی برای نقد کردن دیگران ندارم

    خدایا شکرت که این ما هستیم که به تمامی اتفاقات زندگیمون معنا می‌دیم

    خدایا شکرت که عاشقانه خودم و دوست دارم

    خدایا شکرت که از داشته هام لذت میبرم

    خدایا شکرت که هر چی شادتر باشم اتفاقات مثبت بیشتری رو تو زندگیم تجربه میکنم

    خدایا شکرت که من شایسته موفقیت و خوشبختی هستم

    خدایا شکرت برای رسیدن به اهدافم همه تلاشم و میکنم

    خدایا شکرت که من و آسان کردی برای آسانی ها

    خدایا شکرت که چرخ های زندگیم هر روز روان تر میشن

    خدایا شکرت که من در مدار عشق و محبت قرار دارم

    خدایا شکرت که زندگیم سرشار از عشق و محبته

    خدایا شکرت که من با خودم و آدمهای زندگیم در صلح هستم

    خدایا شکرت که هر روز صبح با عشق تو از خواب بیدار میشم و لبریز از عشق تو هستم

    خدایا شکرت که هر روز دروازه های از عشق و نعمت و ثروت به سوی من گشوده میشه

    خدایا شکرت که عاشقانه منو دوست داری و تمام نیازهای منو به سادگی برآورده میکنی

    خدایا شکرت که با تو هیچ چیز محال نیست

    خدایا شکرت که من هر چیزی رو که بخوام میتونم خلق کنم

    خدایا من به هر خبری که از تو بهم برسه فقیرم

    خدایا ازت ممنونم که همواره اجابت میکنی درخواست دعا کننده را

    خدایا شکرت که به من الهام میکنی خوب و بدم رو

    خدایا تو منو هدایت کن

    خدایا تو انجام بده

    تو منو ببر به سمت بهترین ها

    خدایا دستم و ول نکن

    خدایا کمکم کن تو این راهی که قدم گذاشتم هر روز بهتر و بهتر بشم

    خدایا کمک کن بتونم ذهنم و کنترل کنم و افکار منفی رو از خودم دور و دور تر کنم

    استاد عزیزم در مورد الگوهای تکرار شونده فرار که گفتید ،من از کارهای قانونی یا دادگاهی خیلی بدم میاد .کارهایی که سر و کارت با دادگاه و کلانتری و اینطور چیزها باشه …

    بخاطر اینکه من چند سال پیش برای کارهای طلاق و جداییم خیلی اذیت شدم تو دادگاهها کلی رفتم و اومدم …

    هر چند الان چند سالیه کارم به اینطور جاها نیفتاده ولی اگر کار برای کس دیگه ای هم باشه مثلاً دوستم و یبار گشت ارشاد گرفته بود .به من گفت برای من یه مانتو بیار کلا حالم بد شد نتونستم خودم برم مانتو رو دادم یکی دیگه از دوستام براش برد

    خدایا شکرت که دیگه مجبور نیستم برم دادگاه

    خدایا شکرت برای اینهمه امنیت و آزادی و شادی که تو زندگیمه

    به خدا که وصل بشی آرامشی وجودت رو فرا میگیره ،که نه براحتی می رنجی و نه می رنجانی ،آرامش سهم دلهاییست که نگاهشان به سمت خداست

    گفت پیغمبر که چون کوبی دری

    عاقبت زان در برون آید سری

    چون ز چاهی میکنی هر روز خاک

    عاقبت اندر رسی در آب پاک

    مولانا

    استاد عزیزم خیلی دوستتون دارم .ازتون سپاسگزارم برای آموزشها و عشقتون به ما .

    شما مریم عزیزم و به خدای بزرگ و مهربان میسپارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: