پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز ومریم جون وهمه دوستای عزیزم در سایت.
درمورد سوالی که استاد پرسیدن باید بگم الگوی تکرار شونده من در ارتباط با جنس مخالف اینه که خیلی بحث میکنم با طرف مقابل،خیلی گیر میدم وتوضیح میدم که حرف من درسته وخیلی خودم رو توضیح میدم ومیخام طرف مقابل رو قانع کنم.برای همین این مرتب داره برای من در ارتباط های سطحی با جنس مخالف پیش میاد وهرکی میاد یه شرایطی پیش میاد که من باید باهاش بحث کنم توضیح بدم واین الگوی تکرارشونده هی داره تکرار میشه که جدیدترین موردش درمورددکسب وکار من پیش اومده ومن فروردین ماه از یه اقا بار عمده خریدم برا مغازم وهنوز بعد سه ماه جنس بهم تحویل داده نشده ومن هر روز دارم با این اقا بحث میکنم توضیح میدم اون توضیح مبده و هنوز مسئله حل نشده ومن با این تضاد مواجه شدم که بدجوری منو تحت تاثیر قرار داده ومن از یک طرف هرکاری میکنم حال خودم رو خوب نگه دارم از طرف دیگه نگران سرمایه ام ومغازم وکسب وکارم هستم که فروشمم به شدت پایین اومده یعنی از یه طرف خودم رو بستم به سایت واموزشها وتوکل برخدا از طرف دیگه نگرانی ونجواهای ذهن امونم نمیدن که کسب وکارنوپات داره صدمه میبینه،از خدای مهربان میخام معجزه کنه واین تضاد رو حل کنه من هم تمام درس های لازم رو از این تضاد گرفتم. درپناه خدا موفق باشید
به نام خداوند مهربان
سلام استاد عزیز..
چند هفته ای میشه که به تضادی برخوردم( الگو تکرارشونده) و فقط از خدا میخواستم و میخوام که خودش منو هدایت کنه به سمت اون آگاهی که نیاره منه و این فایل قبل از دیدنش به چشمم بُلد بشه خدایا سپاسگزارم؛ دقیقا همون چیزی باشه که نیازه منه دقیقا خودم رو با خودم خداوند آشنا کرد
حالا که وجودمو کنکاش میکنم میبینم وااایی چه باورهایی در اعماق ذهنم شکل گرفته که مال من نیست که خودم از زندگی یه چیزایی رو میخوام یکسری هدف ها و خواسته هایی رو دارم ولی باورهام قفل و زنجیر شدند بهم، پام رو میزارم روی گاز ولی باورهام مثل ترمزهستند؛ انگار در وجودم یکسری زخم هایی هستند که ازشون بی اطلاعم درد دارم ،نمیتونم حرکت کنم نمیتونم بدوام و نمیدونم درده از کجاست و خداوند با نشانه هاش با صحبت کردن باهام داره نشونم میده و دارم آروم آروم التیام میبخشم دارم نور وارد زخم هام میکنم ….
_ من در روابط دوست دارم توجه ها بهم باشه،دوست دارم مورد تایید همه در همه جوانب باشم،
دلم نمیخواد همسرم قدرت داشته باشه دلم میخواد قدرت من بیشتر باشه انگاری خوشم میاد یکی سطحش ازم من پایین باشه و من نصیحتش کنم مراقبش باشم…
صلح طلب هستم خیلی وقت ها میشد که خودم رو بی نهایت اذیت میکردم که همسرم ناراحته من بتونم کاری کنم حالشو خوب کنم انگار دوست دارم ناجی باشم بتونم حال همه رو خوب کنم ….
سلام استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت این فایلهای بسیار روانشناسی شده فایلهایی که ما را عمیقتر کمک می کنند شخصییتمون را بشناسیم و خودمون را کنکاش کنیم واقعا این سوالات عمیق نشان از درک عمیق شما از خودشناسی داره
احساس می کنم وارد مرحله جدیدی شدم شاید در مورد دوستان هم همینطور باشه
استاد یه مدت فایلهای شما به من کمک کرد خدا را بشناسم جهان اطرافم را هدف از بودنم را ویژگیهای این جهان مادی را نقش خودم را خواسته هامو و حرکت به سمتشون را بشناسم به جواب این سوال برسم که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود شما کمک کردین به پاسخ این سوال اساسی برسم و پاسخ این سوال به من خییییلی آرامش داد واقعا ازتون ممنونم استاد
اما حالا که محیط را شناختم با کمکتون وارد مرحله ریزتر و حساستری شدم اینکه من کیم؟ نقش من این وسط چیه؟ من چطور دارم عمل می کنم ؟ تا الان فهمیده بودم که منم که با باورهام دارم دنیامو میسازم. تو این مرحله دارم می رم داخل بازی من چه باورهایی دارم و اینها را رفتار و عمل من دارند نشون میدن انگار دارم مغزم را جراحی میکنم البته و البته با کمک شما واقعا سنگینه استاد..
نمی دونید چقدر سخته البته شما می دونید چقدر دارم فرار می کنم از این مرحله وای نمی دونید بعضی وقتا واقعا به سختی دارم خودمو می کشم و میارم که جراحی کنم ذهنم مدام در حال فراره انگار اصلا دلش نمی خواد مچشو بگیرم خیلی اراده می خواد این مرحله اما واقعا می ارزه اصلا همینه .. خودشناسی … واقعا می ارزه .
من اگر خودمو بشناسم انگار یه جنگل درهم رفته و غیر قابل عبور را تبدیل می کنم به بهشت . من این بهشت را می خوام پس باید تلاش کنم باید با صبر علفهای هرز را بکنم شاخه های اضافه را بزنم و مسیر را هموار کنم تا زیباییهای جنگل را ببینم و بهشتم را بسازم.. خدایا شکرت مرسی که با من هستی منو رها نمی کنی مرسی که یه راهنمای تمام عیار برام گذاشتی که منو راهنمایی کنه من واقعا تنها نیستم و باید تلاش کنم..
اما در مورد سوال: باید بگم من نقش منتقد را بازی می کنم قبلنا بیشتر از زمین و زمان ایراد می گرفتم می دونم بهتر شدم اما هنوز خیلی مونده و جا داره که روش کار کنم وقتی یه جایی نمی تونم نقش منتقد را بازی کنم انگار که دست و پامو بستند و وارد نقش قربانی میشم . یعنی نقش منتقد مثل اینه که به من احساس قدرت میده و وقتی نتونم اجراش کنم احساس ضعف می کنم! حالا استاد از فایلاتون یاد گرفتم که باید بتونم باید به خودم یاد بدم که به نکات مثبت آدمها و اطرافم توجه کنه برای شخصی مثل من واقعا کار راحتی نیست اما فایلاتون خیلی کمک کرده خیلی جاها از دستم در میره یعنی ناخودآگاه انگار که منفجر میشم و باز اون اخلاق گندم میاد بالا به خصوص وقتی تو تنگنا قرار میگیرم.اما تا اونجا که می تونم آگاهانه تلاش می کنم و هر روز صبح به خودم میگم من امروز به نکات مثبت اطرافیانم بیشتر توجه می کنم آگاهانه در موردشون حرف می زنم و به با خودم و خودشون در مورش حرف می زنم.
اما واقعا اگه آگاهانه نباشه نمی تونم بگم زبونم نمی چرخه انگار که ویژگی مثبتشون را بگم اما مثل نقل و نبات ایراد میگیرم می دونید خیلی کار دارم تا این شخصیته را زیر و رو کنم …
بعد نقش بعدی که دارم کمالگرایی هست که واقعا آزار دهنده هست باز فایلهای شما خیلی کمک کرده که درک کنم بابا من خودمو بکشم نمی تونم کامل باشم جهان مادی این اجازه را به من نمی ده اصلا جذابیتش به اینه که هر چقدر بری جلو باز جای پیشرفت هست و این بی انتهاست ..
خلاصه استاد عزیزم این فایلهای شما را من هرچی گوش بدم کمه البته گوش دادن خالی به درد نمی خوره باید عمل کرد امیدوارم بتونم ثابت قدم باشم این به اصطلاح یویو بودن را هم باید تغییر بدم می دونید اینم یه ضعفه در من کاش یه روزی بگید که چطور نباید یویو باشم! اصلا چرا مثل یویو عمل می کنم چه باوری باعث میشه من مثل یویو عمل کنم؟ خواه در مورد قانون سلامتی خواه در مورد هر موضوعی انگار مثل اون فایلتون که می گفتید خوشی به من نمیاد انگار تا یه جایی میرم و بعد میگم “حالا یکم استراحت کنم بعد یه دفعه بدنم نمی کشه از پا میوفتم ” انگار باور مخرب اینه که منو می کشه پایین و نمیذاره ثابت قدم باشم ..
باز هم ازتون ممنونم و مشتاقانه منتظر شنیدن حرفاتون ،
زنده باشید شاد باشید وسلامت🩷
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام و عرض ادب به همگی
استاد من توی روابط چه عاطفی و چه غیره این الگوها رو دارم؛
1_من بشدت توی روابطم از خودم می گذرم بخاطر دیگران یعنی یکجورایی خودمو کاملا نادیده میگیرم و فقط برام مهمه که طرف مقابلم راضی باشه و ناراحت نباشه!!
2_خییییییلی احساس قربانی بودن میکنم و همش فکر میکنم منی که اینقدر از خودم میگذرم حقم نیست که شرایط برام بد پیش بره!!
3_خیییییلی انتقاد میکنم و همیشه دنبال ایراد پیداکردن هستم!!
4_خیییییلی زود رنج هستم و با کوچکترین مسئله بهم میریزم!!
5_من همیشه توی روابطم نقش مراقب رو بازی میکنم و سعی میکنم تا جایکه میشه همع ی کارها رو خودم انجام بدم!!
6_توی روابطم بشدت این موضوع تکرارمیشه که فکر میکنم بمن خییییلی ظلم شده و این حق من نیست!!
7_خییییلی صحبت ها و مسایل شوخی رو هم جدی میگیرم و ناراحت میشم!!
8_ همیشه نظر دیگران رو میپرسم و سعی میکنم توی رابطه جوری پیش برم که طرفم خوشحال و راضی باشه!!!!
9_خودم خییییلی نادیده میگرفتم توی روابط!!!
10_خیلی قضاوت میکردم دیگران رو و خودم رو هم!!!!!
که به لطف خدا و آموزش های شما خیییییلی بهتر شدم توی این زمینه و برای خودم ارزش بیشتری قایلم نسبت به گدشته و سعی میکنم خودمم تاحدودی راصی و خوشحال باشم یعنی عواطف و احساسات و خود ارزشی هم برای خودمم داشته باشم
هر چند روابط پاشنه ی اشیل منه و خیییییلی جای کار دارم.
توی بعصی از مواردی که گفتم تا حدودی بهترم مثلا سعی میکنم انتقاد کمتر بکنم و موفق هم شدم و اینکه قضاوت نکنم دیگران رو حتی خودم رو هم.
سپاسگزارم از سوالاتتون…
به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید
سلام خدا قوت به همگی
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
من وقتی ازدواج کردم فکر میکردم من همه جوره باید تنوع داشته باشم برای همسرم البته نه ابنکه دنبال عمل های جراحی باشما نه از لحاظ رفتاری
مثلا هم رفیق باشم براش هم خواهر باشم هم مادر باشم هم و….. و دوست داشتم کنار من هیچ کمبودی نداشته باشه یه جورایی چون خودم آدم تنوع پذیری بودم این موضوع هم برای خودم هم جذاب بود که زندگی را از یکنواختی درمیآورد و چیزی که بود اون برعکس من اصلا دنبال تنوع تو زندگی نبود انگار مثل ربات طبق یک برنامه باید زندگی را پیش میبرد
حتی تو رابطه های صمیمی تر زناشویی نقش زن های مختلف را ایفا میکردم و هیچ وقت اون چیزی که دوست داشتم خروجی کار نبود متاسفانه
نقش دیگرم این بود که جوری رفتار کنم که من یک زن بساز هستم و زنی نیستم که مردش را برای خواسته هاش به زحمت بندازه و توقع های بی جا داشته باشه
نقش قربانی شدن هم که براش اوسکار گرفتم از بس خوب نقشش را بازی میکردم خخخخخ
در ارتباط با دیگران همیشه جایی اگه میرفتیم فکر میکردم من وظیفه دارم کاری کنم به بقیه خوش بگذره حتی اگه میزبان بکی دیگه بود دوست داشتم حضورم احساس بشه که اگه یه موقعی نبودم تو اون جمع نبودنم به چشم بیاد
خیلی اهل فلبداهه حرف خنده دار زدنم و همین باعث میشد تو جمع خیلی ها بخندند ولی بعد که میومدم خونه خودم خیلی احساس خوبی نداشتم نمبدونم چرا
الان که فکرش را میکنم من تو مبحث نقش مادری کردن خیلی حالم با خودم خوبه چون یچ وقت دنبال ابن نبودم کاری برای بچم که بگم من از خودم مایه گذاشتم و… از ابن حرفایی که مامان ها هی منت سر بچه ها میزارند سعی کردم از همون اول از خدا بخوام به جان و زبونم کلامی که نیازه بندازه که بچه ها پذیرای شنیدن و عمل کردن باشند و الحمدالله درسته دو قلو از دو جنس مختلف بودند ولی خدا لحظه لحظه کنارم بود
اینا که گفتم همش مال قبل آگاهی های این سایت بود الان سعی میکنم نقش یک بنده خوب را داشته باشم
بنده ای تسلیم خدا که باعشق داره زندگی میکنه
بنام خدایی که خاک رو آفرید،
بنام خداوند دل های پاک ،
که نامش بود ، در دلت تابناک،
بنام کسی که تو رو آفرید ،
که سر آغاز عشق است و
نور و امید
سلام و عرض ادب
خدمت خواهر و جواهر ارزشمند عارفه ی دانشمند
حالتون عالی و متعالی
خیلی جمله ی آخرت به دلم نشست ، که فرمودید،
نقش یک بنده خوب رو داشته باشم.
و تسلیم اون باشم و با عشق زندگی کنم.
الحق عارفه ای ،
دانا و دانشمند
مرسی از تون و کمال تشکر رو دارم.
مرسی که می نویسید .
خداوند رو شاکرم برای وجود شما ،
که حرفشون ،
قلم شون ،
و نفس شون،
خدایی ست .
آرزو میکنم معمار زندگیت باشی ،
ستون خانه ات همه از عشق و برکت،
سقف خانه ات بلوری و شفاف
فضای خانه ات پراز شادی
راستی این جمله ی رو که ، میگید
بنام خداوندی که مرا خالق زندگی خودآفرید ،،، دیگه جای هیچ چیزی رو باقی نمیذاره. ایول دختر …
در پناه جان ، جانان باشی .
فرشته ی عاشق
عارفه ی دانا
به نام خدایی که همه چیز را زیبا خلق میکند تا ما چیزی جز زیبایی نبینیم
پروردگارا آرامش شب را نصیب کسانی کن که آسایش روز را نصیب دیگران کردند
سلام به بهترین استاد عالم و عزیز دلشون که عزیز همه ما هستند سلام به تک تک هم فرکانسیهای دوست داشتنی و ارزشمند که با خوندن کامنتهاشون تجربه و حال دلمون رو خوب میکنه خداوند همه خانواده عباس منش را حفظ کند از جمله شما دو استاد گرانقدر
خدایا شکرت با دیدن فایل الگوهای تکرار شونده ( نقش ) داریم رشد میکنیم تا خودمان هر لحظه متوجه رشد و به مدار بالاتر با تلاش روی خودمان ترمزها را شناسایی و مسیر درست زندگی را قدم برداریم برای زندگی بهتر
اما در این قسمت روابط عاطفی که نقش خودم را بازی میکردم این است که همیشه مراقب بودم سعی میکردم طرف مقابل به دردسر نیفتد و حال بدی نداشته باشد و این مراقبت تا جایی که ادامه میداد انجام میدادم در بعضی موارد آسیب به من هم میزد اما باز ادامه میدادم و مراقبت میکردم در این نقش خودم فرو میرفتم
مثال بعدی که در روابط میخواهم بزنم هنوز هم در من پررنگ است همیشه به دنبال صلح بودم و هستم و اگر جدال و بحثی پیش بیاید من هر راهی که به سرم وبه نظرم میآمد تا اینها دعوا نکنند انجام میدادم حتی اگر این راهها برای من سخت و دشوار باشد که حتماً هم همینطور بود مثلاً خونه برادرم را وقتی دزد زد این زن و شوهر خیلی بحث شون بالا گرفت و به جاهای باریکتر کشید و همیشه هر کسی ان اتفاق را به گردن کسی دیگر میانداخت اما برای اینکه اینها به صلح برسند و دعوا نکنند حاضر بودم آن مبلغ که دزد زده بود را به انها یدهم تا با هم گلآویز نشوند تا آنها کشمکش و دعوا نکنند و به صلح برسند این فداکاری را هم از نظر خودم مثلا خوب بود میکردم و به این نگاه نمیکردم که آیا درست یا منطقی است یا نه
و در موارد دیگر که نقش ناجی را بازی میکردم برای دیگران یعنی خودم را فدا یا جان نثار میکردم تا مشکل طرف مقابل که در روابط است حل بشود و فارغ از اینکه مقصر کی باشد یا آشنا باشد یا با من دوست هست یا دشمن ان کار را میکردم اما تمام سعی خودم را میکردم وخودم را حتی بدنام هم میکردم تا این را درست کنم و در بعضی از موارد هم زمانی که اینها به صلح میرسیدند بعد از مدتی بی دلیل من را مقصر دانستند و من خیلی ناراحت میشدم و به خودم میگفتم که ای کاش انجام نمیدادم اما نمیدانم چرا بعد از مدتی این الگوها تکرار میشد و دوباره میخواستم ناجی بشوم وهر بار برای من تکرار میشد
از خدای مهربان سپاسگزارم که در همه حال هدایت و مراقب من است استاد جان بینهایت سپاسگزارم بابت علفهای خشکی که درون ما را در هم گرفته و با شناسایی و شناخت شخصیتی به تمیز کردن جان جانانمان باشیم ممنونم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و سعادتمند باشید انشاالله
سلام استاد عزیزم
خداروشکر که امروز هم صدای زیبای شمارو میشنوم و باور هامو تغییر میدم .
قانون بدون تغییر خداوند اینکه من با افکار ، باور ها و فرکانس هایی که به جهان ارسال میکنم تمام شرایط و اتفاقات زندگیمو خلق میکنم .
الگوهای تکرار شونده در نقشی که من در روابط و شغل و درکل زندگیم بازی میکنم .
در روابطم من معمولا نقش شنونده انجام میدم تا گوینده
سعی میکنم از آدم ها فاصله بگیرم زمانی که حرف های منفی میزنن .
در روابط عاطفی نقش آدم خوب ومهربون و حمایتگر رو بازی میکنم .
در رابطه با خانوادم نقش آدم شاد و شوخ طبع رو بازی میکنم .
در بین دوستام نقش آدم مثبت و با انگیزه رو بازی میکنم .
در ارتباط با آدم های ثروتمند نقش آدم با معرفت و پایه رو بازی میکنم .
در رابطه با سمت دژبان که هستم گاهی نقش آدمی که انرژی میده و آدم خوبه و گاهی هم نقش آدمی عصبی و قانونمند
در رابطه با خودم نقش آدم عاشق ، حمایتگر و مطیع رو بازی میکنم .
در رابطه با اهدافم نقش آدم قربانی رو بازی میکنم .
درجمع نقش آدم تایید طلب رو بازی میکنم .
در زندگیم نقش آدمی که تکه ، منحصر به فرده ، متفاوته رو بازی میکنم .
توی خرید کردن نقش آدم دست و دل باز رو بازی میکنم .
به عنوان ارشد گاهی نقش آدم متفکر و با معرفت و مسئولیت پذیر رو بازی میکنم .
در رابطه با آدم های زورگو نقش مدافع رو بازی میکنم .
اگر بهم توهین بشه نقش آدم های صبور رو بازی میکنم .
تو محل کارم نقش آدم با انگیزه ، هدفمند ، با تجربه ، با پشتکار و سخت کوش رو بازی میکنم .
در رابطه با سایت شما استاد عزیزم نقش یه فرد متعهد رو بازی میکنم .
وقتی اوضاع سخت میشه نقش آدمی که هیچ چیز جلو دارش نیست رو بازی میکنم .
وقتی که شرایط آسون میشه نقش فردی که همه چیز تحت کنترلشه رو بازی میکنم .
در خلوت خودم نقش خواننده های معروف رو بازی میکنم که کنسرت های بزرگ و خفن میزارن .
در زمان نوشتن نقش آدم های مسلط و خوش بیان رو بازی میکنم .
وقتی که به مشکلی بر میخورم و یه تضاد در زندگیم به وجود میاد نقش آدم های خونسرد و بیخیال بازی میکنم .
وقتی که شرایط برای ما سخت میشه و اطرافیان آه و ناله میکنن ، گلایه میکنن من نقش آدممثبت اندیش رو بازی میکنم .
خدایاشکرت
به نام حدای بخشنده و مهربانم
سلام به همه عزیزانم
[واکنشهای ما به اتفاقات و شرایط باعث میشه اونها بیشتر بشه یا کمتر بشه]
استاد از اولین فایلی که در مورد این الگوها گذاشتید این جمله تون خیلی برام بلد شد و مهم اومد . من فهمیدم که اتفاقی که برای من میفته اگر من روش فکوس کنم و توجه کنم و اگر نادلخواه بود گریه و زاری راه بندازم و مدام در حال ناراحتی باشم اون اتفاق کشدار میشه و شرایط همشکل بیشتری برای من ایجاد میشه با همون احساس اول نسبت به اتفاق اول وَ
اگر من زاویه دید خودم رو تغییر بدم و بگم این برای من خوبه و این برای من خیره این تفکر باعث میشه من احساس بهتری داشته باشم و اتفاقات بهتری برای من پیش بیاد و اینجاست که شما میگید [واکنشهای ما به اتفاقات باعث میشه از اون جنس اتفاقات برای ما بیشتر بشه و یا کمتر ]و به طور خلاصه همون جمله مهم و کلیدی هست که میگید احساس خوب=اتفاقات خوب
و اما
نقش من در روابط متفاوته، من در روابط با همسرم متفاوت با نقش من با مادرم و یا فرزندم و دیگران
در مورد دیگران و افراد غریبه که من کامل بیتفاوتم( فقط در مورد خانمهایی که سوار ماشین میبینمشون خیلی خوشحال میشم و تحسینشونشون میکنم و این نهایت برخورد من با افراد غریبه است)
در مورد فرزندانم به خصوص فرزند کوچیکم خیلی نقش مراقب رو دارم که البته خودم اصلا این رفتار رو دوست ندارم و دارم کم کم خودم رو کنترل میکنم برای اینکه نَکُنهایی رو که به فرزندم میگفتم رو کمتر کنم و گاهی احساس قربانی شدن رو دارم در مورد پرخاشگریها و لجبازیهای کودکانه ای که داره
اما در مورد مامانم خیلی سعی بر رضایتشان دارم یعنی اگر کاری ازم بخوان سعی میکنم انجام بدم حتی در برخورد با افراد دیگه هم سعی میکنم دل مامانم رو راضی نگه دارم بینهایت عاشق مامانم هستم و دلم میخواد همیشه شاد و خوشحال باشه و راضی
در مورد همسرم سعی میکنم همون نقش خودم رو داشته باشم و کارهایی که باید در زندگی مشترک انجام داد. و چیز خاصی به ذهنم نمیرسه که من نقش داشته باشم.من بیشتر مادرم نسبت به فرزندانم که شاید زیاد خوب نباشه نمیدونم هر چی فکر میکنم در رابطه با همسرم نقش خاصی یادم نمیاد .اما اون اوایل سعی بر ایجاد آرامش و داشتن صلح دائمی در زندگی مشترکمون داشتم تا جایی که کامل مراقب بودم بحثها رو کش ندم و همیشه یا شاید اکثر مواقع سکوت میکردم تا موضوع زیاد بالا نگیره ولی الان یه مدت هست شاید دو یا سه سالی هست که دیگه این رفتار رو ندارم و سعی میکنم همیشه هر چی هست بگم و خودخوری دیگه در من نیست به لطف خدای مهربونم خدارو شکر
و چیزی که الان یادم اومد من شاید نقش یک فرد مثبت نگر رو داشته باشم و همیشه سعی بر امید دادن بهش هستم .
واقعا برام سخته نقشم رو در برابر همسرم پیدا کنم
اما با خوندن کامنتهای دوستان حتما ذهنم بازتر میشه و بهتر نقشهایی رو که در زندگی دارم میفهمم
خدایا شکرت
استاد بینهایت سپاسگزارم
خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید.
به نام خدای مهربان عشق و معجزه و ثروت
دوباره یه روز خوب ،یه رویای قشنگ واسه آینده
زندگی با تو داره به خوب و بد لحظه ها میخنده
خودتو آماده کن واسه روزای خوب ،واسه ی تغییر
چیزی جز فکر خودت نداره رو انرژی تو تاثیر
بره بالا بالاتر بره بالا بالاتر انرژی مثبت
دنیا یعنی فرصت واسه زندگی بهتر
سلام به استاد عزیزم
سلام به استاد مهربان و جذاب و خوش تیپ و خوش هیکلم
سلام به خانم شایسته زیبا و دوست داشتنی عزیزم
سلام به دوستای هم فرکانسی عزیزم
استاد عزیزم ،تو دنیای سردم به تو فکر کردم
به تو فکر کردم ،به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن ،عجب حالی داره
حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه
استاد عزیزم در مورد الگوهای تکرار شونده نقش من تو روابط که پرسیدید ،من تو روابطم خیلی خودخواه هستم ،و تو همه جنبه ها فقط خواسته های خودم و درنظر میگیرم و فقط فقط فقط خودم و خوشی و منفعت خودم و درنظر میگیرم ،شاید برای طرف مقابلمم هم خیلی کارها انجام بدم و تو رابطه براش خیلی مفید باشم ولی بیشتر به آرامش و خواسته های خودم فکر میکنم البته یه چیزی بگم تو همه روابطم اینطوری هستم ،..حتی با دوستام یا فامیل با این حال همه دوست دارن باهام رابطه داشته باشن و رفت و آمد کنن ولی خودم زیاد دوست ندارم .تازه روابطم خیلی کمتر از قبل شده با دوستام فقط یه عده ای که بودنشون تو زندگیم ضرورت داره .اینم بگم قبلاً کامل برعکس بود همه چی مثل یه دربازکن که در همه چیو باز میکنه فقط کار همه رو راه می انداختم به خیلی ها باج دادم ،خیلی ها ازم سواستفاده های زیادی کردن….
استاد عزیزم همه دار و ندار منی ،همیشه بهار منی
بد جور میای به حال و هوام
دیگه نمیشه تو رو نخوام
استاد عزیزم ازتون ممنونم .مرسی که هستین
از خدا ممنونم که شما رو آفرید
خیلی دوستتون دارم
شما و مریم عزیزم و به خدای بزرگ و مهربان میسپارم .
خدانگهدار
سلام به استاد ودوستان عزیزم
این فایل وفایل های قبلش
باعث شد به بررسی بیشتر رفتارهام در شرایط مختلف بپردازم وببینم چرا باوجود تلاش فراوان هنوز به خواسته هام نرسیدم
وبه لطف الهی و استاد عزیزم ،درونم انقلاب وجهادی اکبر بپا کردم ،برای تغییر باورهای محدود کننده ای ،که سالها ،منو زنجیر کردند و باعث شدند تو استرس و افسردگی زندگی کنم
تا قبل از آشنای با استاد ،خودمو رو قربانی شرایط میدونستم و فکر می کردم این دیگرانن که زندگی رو برام سخت کردند و نمیزارن من ثروتمند وسعادتمند زندگی کنم و مدام توی ذهنم باهاشون جنگ ودعوا داشتم .
توی شرایط مختلف من معمولا احساس قربانی شدند داشتم و غمگین میشدم که دیگران منو دوست ندارند ومیخوان اذیتم کنند ،در حالیکه همین باور بود که باعث میشد ادمایی دور ورم باشند که واقعا منو اذیت می کردند
و الان دارم رو خودم کار میکنم که تمام شرایط واتفاقات زندگی رو بدون استثنا خودم با باورها وکانون توجه م به وجود اوردم و اگاهانه روی تغییر شون کار می کنم
در اکثر شرایط وروابطم با خانواده م ،من نقش حامی رو دارم ،مثلا خواهرام مریض میشند ،من احساس می کنم وظیفه ی منه مواظبشون باشم ،براشون غذا درست کنم ،نزارم اذیت بشن و لی خودم اشکال نداره اذیت بشم ،انگار که من مسئول به وجود اومدن اون شرایط بد ،براشون هستم ومدام خودمو سرزنش می کنم که چرا مثلا امروز براشون غذا درست نکردمو یا چرا نرفتم خونه شونو مرتب کنم و جالب اینه که وقتی میرم ،حتی برای کمک بهشون ،بهم تو هین وبی احترامی هم می کنند
دلیل این رفتارم که منو موظف میکنه ،خودم رو تو منگه قرار بدم ،تا اونا راحت باشند ،اینه که باور دارم مشکلات اونا تقصیر منه ،من باید این شرایط نامساعد و زندگی اونارو درست کنم
دلیلش هم بر میگرده به کودکیم،چون از بچگی تاحالا مادرم ،که شرک های زیادی داره ،مدام من وشوهرم رو مسئول تمام اتفاقات زندگیش ،می دونست ومنم باور م شده که هر اتفاقی میفته ،تقصیر منه
زمانی که یه بحث وگفتگویی میشه ،که معمولا توی اطرافیان من خیلی هم زیاده ،من همیشه می خوام صلح برقرار بشه و وقتی احساس می کنم ،توی این بحث داره به کسی ظلم میشه ،طرف اون شخص رومی گیرم
مثلا بین مامان وبابام همیشه بحث و جنگ هست ،مامانم هر کار اشتباهی رو که فکرشو بکنین ،انجام میده ونتیجه هم قطعا اشتباهه و اخر سر ،تقصیرا روگردن بابام میندازه و من هم که نقش رابین هود و بت من و سایر شخصیت هایی که توی فیلم ها دیدیم ،دارم و میام طرف بابامو می گیرم ،که نه تو رفتارت اشتباهه و خودت باعث این مشکل هستی و چون مادرم ادمی فوق العاده ،خرافاتی و ضعیف هست ،که نمی تونه مسئولیت ،زندگی و رفتاراش رو بع عهده بگیره ،به من توهین می کنه و پدرم هم رفتاراش رو اصلاح نمی کنه ومدام اجازه میده که تحقیر بشه ،این وسط من ضربه می بینم
دلیلش اینه ،من خیلی خانواده مو دوست دارم ومیخوام تغییرشون بدم وصلح برقرار بشه ،اما مگه میشه یه ادم مشرک رو ،تغییر داد
خداوند بارها توی قران به پیامبر گفته ،از مشرکین روی بگردان و تو اگه نردبانی بگذاری که اسمان را بشکافی و زمین رو سوراخ کنی بازم ایمان میاورند
ومن تا الان نمیدونستم که این رفتارم توحیدی نیست و مادرم خودش اگه بخواد خدا هدایتش میکنه و من نمی تونم بین دو ادم که با خودشون ،تو صلح نیستند ،صلح برقرار کنم
من احساسم اینه که باید ناجی دیگران باشم
مثال میزنم
خواهرم سرطان داشت و من خیلی اصرار کردم که بیا قانون سلامتی رو رعایت کن
خلاصه از من اصرار واز اون انکار و حرفای بد به من میزد
ومن چقدر حرص می خوردم که چرا این ادم رعایت نمیکنه ،حتی باوجود اینکه میدونستم نباید از قانون باکسایی که تواین مدار نیستند ،حرف بزنم ،به دلیل دلسوزیم ،هرچقد که فکرشو بکنین تحقیر وتوهین شنیدم
تاینکه فهمیدم کسی که با باورها و افکار منفیش شرایط الانشو به وجود اورده ،نمی تونه یه روزه تغییر کنه وباید خودش بخواهد که خودش مسئول بیماریشه ،چون خواهرم معتقده از چشم زخم و دعا و جادو جمبل مریض شده و با فامیل ها کلا قطع ارتباط کرده
بعد من میخواستم این ادم ،بپذیره که تغذیه ش باعث بیماریشه
هدایت کار خداست نه من ودارم رو خودمبشدت کار می کنم
مورد بعدی اینه که من میخوام دیگرانو خوشحال کنم وکاری کنم حالشون خوب بشه
با انجام دادن کارهاشون
با باج دادن بهشون
مثلا میرم خونه ی مادرم ،می بینم یه سره داره غرمیزنه که خسته م ،پول ندارم ،بدنم درد میکنه ،
وچون تمام روز وعمرشو مشغول حمالی برای بقیه ی خانواده مه و از همه مهم تر ،اونقد افکار منفی داره ،که اصلا ارامش نداره و نمی تونه بشینه استراحت کنه
منم میرم سریع براش کارارو انجام میدم که مثلا حالش خوب بشه ،وهیچوقت حالش خوب نمیشه
مدام در حال بدگویی اززمین و زمانه و افکار شرک الودش ،اجازه نمیده ارامش داشته باشه
وضرر این رفتارم ،به خودم میرسه وحسم بد میشه
من مدام خواهرام و پدرومادرم انتقاد می کنم که رفتار های اشتباهشون ترک کنندو خوشحال و خوشبخت بشن
خودمو خیلی حرص میدم که چرا خانواده م مرتب یه رفتار تکراری و غلط رو انجام میدند و حسم خیلی بد میشه
وتنها کسی که این وسط ضربه میخوره خودم هستم وحسم خیلی بدمیشه
وباور غلط دیگه م که واقعا ازش ضربه خوردم کمالگرایی
من فوق العاده کمالگرام
توی این جهانی که هیچچیز وهیچکس کامل نیست ،من انتظار دارم همه ی اطرافیان و تمام شرایط زندگیم عالی باشه
بااینکه توی مثلا یادگیری ،خیلی عالی هستم ،اگه کوچکترین اشتباهی بکنم ،بشدت خودمو سرزنش می کنم که چرا اینکارو انجام دادی
بااینکه من خیلی زیبا بودم اما یه ایراد تو خودم پیدا می کردم واینقدر خودمو بخاطرش تخریب میکردم که اعتماد بنفسمو از دست می دادم
وبه لطف الهی وفایل های عالی که استاد ،اخیرا قرار دادند ،درحال اصلاح این رفتارهام هستم
چون ریشه ی تمام این رفتارهام شرکه و من نمی توانم دیگرانو تغییر بدم
واگه دارم افراد مشرک جذب می کنم ،بخاطر اینه خودم هم الوده به شرکم
خدارو شکر بابت دریافت این اگاهی ها
خواهر ها ممع