پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم،استاد شایسته،و همه ی دوستان
سوال:در روابط خودت با دیگران(خصوصا روابط عاطفی) شما چه نقشی رو بازی میکنی؟
-احساس قربانی بودن
من خیلی آدم بلند پروازی هستم، و با شما هنوز آشنا نشده بودم، یمدتی بود وقتی با همسرم میرفتم بیرون، من از خواسته هام و رویاهام بهش میگفتم،خواسته های خیلی بزرگ
یبار همسرم زد تو پَرم و آب پاکیو ریخت رو دستم که نه تو میتونی نه من همچین پولی دارم
اونموقع خیلی دلم شکست و بقولی فک میکردم بهم ظلم شده،و باخودم گفتم تو باید آرزوهاتو با خودت به گور ببری
چون این آدمی نیس که بخاد تو رو به خواسته هات برسونه
وقتی با شما آشنا دیدم حق داره که گارد بگیره،چون مثل بقیه آدمها فکر میکنه،اصلا با من همفرکانس نبود،اصلا ذهنش بهش اجازه نمیده جور دیگه ای فکر کنه
و اون اولین و آخرین باری بود که من باهاش در مورد خواسته هام حرف زدم
و البته متوجه شرکی که من در برابر ایشون داشتم شدم
-از خود گذشتن
از خواسته های خودم میگذرم برای دیگران، برای فرزندم که اطرافیان بگن چه مادر خوبی
در برابر همسرم که بگن عجب زن بساز و قانعی
در مورد تفریح کجا بریم که به همسر و فرزندم خوشبگذره و…..
-ترسو بودن
مثلا با اینکه از خیلی چیزا نمیترسم
اما ناخودآگاه جوری رفتار میکنم که انگار میترسم
و وقتی به این موضوع فکر کردم متوجه شدم بخاطر جلب
توجه هست، در صلح نبودن با خودمه،ارزش قائل نبودن برای خودمه،عزت نفس نداشتنه،که این رفتار رو از خودم نشون میدم
و گرنه چه دلیلی داره من همچین رفتاری داشته باشم
الان که اینا رو نوشتم واقعا از خودم تعجب کردم
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم که باعث شدین متوجه رفتار اشتباهم بشم و آگاهانه سعی کنم دیگه تکرارش نکنم
هر کجا که هستین در پناه الله مهربان باشین
بنام خداوندم
سلام استادم وسلام مریم جانم
سلام به دوستان گلم
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
استاد عزیزم تمام این مثال هایی که زدین شامل حال من میشه،البته از زمان آشنایی با شما خیلی بهتر شدم ولی هنوز خیلی بیشتر ازاین حرفها باید روخودم کارکنم
خداجونم کمکم کن تا بتونم درست مطالب رو بیان کنم وحرف دلم رو بزنم
تواین مدتی که عضوسایت هستم زمین تا آسمون با قبلم فرق کردم ولی استاد جان وقتی این فایل رو گذاشتین روی سایت خیلی فکر کردم چند روزی هست که ذهنم رو درگیر کردم تا بهتر خودم روبشناسم.تازه دارم میفهمم ترمزهام چیه واین ضربه هایی که خوردم ومیخورم از کجانشات میگیره.این فایل جرقه ای شد برا ذهنم.
با اینکه خیلی باقبلم فرق کردم ولی هنوز شرک در وجودم هست.
من آدمی بودم اینقدر که به نظر اطرافیان اهمیت میدادم به خودم اهمیت نمیدادم،همیشه سعی کنم آدم خوبه ی ماجرا باشم کسی از دستم ناراحت نباشه کاری رو انجام بدم که طرف مقابلم خوشحال باشه،حتی شادی وناراحتیم بستگی به شادی وناراحتی همسرم داشت وهنوز هم یکم دروجودم هست که هرموقع اوشاده منم شادم هرموقع که اوناراحته منم انرژیم می اوفته.
تازه متوجه شدم که به خودم احترام نمیزارم بعنوان مثال موقع کشیدن غذا اول برا همسر وبچهام غذا میکشم آخرواسه خودم.یا موقع پخت غذا نظر همسرم میپرسم غذا چی درست کنم.اگه مسافرت یا مهمانی جایی خواستیم بریم موقع تصمیم گیر همیشه بانظر همسرم موافقت کردم که به او خوش بگذره
واینکه همیشه باید کارهامو به بهترین شکل ممکن انجام بدم اگه اشتباهی چیز ازم سر بزنه خیلی خودمو سرزنش میکنم ذهنم کاملا درگیر این مسئله میشه.
اگه ناراحتی یا مسئلهای چیزی واسه هرکدوم از افراد خانواده ام پیش بیاد من خودم رو مسئول خوب کردن حال اون ها میدونم.خیلی روی خودم کار کردم بهتر باشم،ولی هنوز خیلی باید رو خودم کار کنم.هرموقع همسرم یه مسئله ای واسش پیش میاد،حالا بحث مالی باشه ،کارباشه،ارتباطش با بچهام باشه هرچی که باشه انگار منم باید پا به پای او پیش برم وحلش کنم
احساس قربانی هم در زندگیم از همون اول زندگیم،بخاطر اینکه با اجبار پدرم مجبور شدم در سن کم ازدواج کنم دروجودم شکل گرفت وهمیشه این احساس همرام بوده.البته الآن خیلی خیلی بهتر شدم ولی هنوز خیلی باید رو خودم کار کنم.
ولی خداروشکر به لطف خداوندم وشما استاد عزیزم خیلی خیلی بهتر شدم.البته که هنوز خیلی باید روی باورهای خودم کار کنم.
استاد عزیزم این فایلها ی اخیرتون وسوالهایی که مطرح میکنید باعث شده خیلی از ترمزهامو پیدا کنم تازه دارم میفهمم کجای کارم اشکال داره
تازه دارم میفهمم چجوری باید باورهای مخرب خودمو پیدا کنم وحلش کنم.
از شما استادعزیزم ومریم جان سپاسگزارم انشاالله همیشه سالم وسلامت باشین.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد عزیزم مریم جان و همه دوستهای گلم
سپاسگزارم استاد جان بابت این سوال عالی
من همون موقع ها که داشتید این فایل ها رو روی سایت میزاشتید فقط دانلودشون میکردم و خیلی ساده گوش میدادمشون با توهم این که من هیچ الگوی تکرار شنونده یی ندارم
اما وقتی امروز به صورت رندوم فایل های ذخیره شده تو گوشیمو گوش میدادم و به این فکر میکردم که کجای کارم ایراد داره که با پارتنرم دچار اختلاف و بحث شدیم یهو این فایل اومد و من تمام وجودم شده بود گوش داشتم خیاطی میکردم ولی دست از کارم کشیدم و فقط گوش دادم اولین الگوی تکرار شونده ی که همیشه برام به شکل های مختلف در تمام روابطم تکرار شده و من ازش عاصی بودم تو ذهنم جرقه ش خورد و من رفتم تو فکر
جالبش اینجا ست که وقتی داشتید مثال می آوردید همه اون الگو ها رو در بقیه میدیدم الا خودم
سوال؛من در روابطم چه نقشی رو ایفا میکنم؟
جواب؛من همیشه خدا احساس میکنم که یک ظالم هستم احساس میکنم که من آدم بدیه داستان هستم خوب این موضوع رو بیشتر بازش کنم
یکی از افراد زندگیم که میتونم بگم بیشتر اوقات عمرمو باهاش گذروندم مادرمه و این الگو بیشتر موارد در رابطه من و مادرم تکرار شده که شکر خدا از وقتی که با آموزه های شما آشنا شدم کمتر شده ولی خوب چی شد که دوباره یادش افتادم این الگو رو به صورت خیلیییی دقیق تو پارتنرم دارم در حال حاضر مشاهده میکنم فکر میکنم که من در حقش بی رحمی و بدی کردم اگه الان دچار اختلاف شدیم مقصر منم اذیتش کردم من ظالمم و در حقش ظلم کردم بعد از این الگو دومین الگویی که بعد از تکرار این الگو دچارش میشم اینه که من حالا مسئولم که حالشو خوب کنم دلم براش میسوزه چون که فکر میکنم در حقش ظلم کردم الان باید اونو به احساس خوب و خوشحالی برسونم خودمو ناجی میدونم که باید اونو از حال بد نجات بدم
این الگو رو با یکم فکر کردن پیداش کردم خدا میدونه اگه بازهم بشینم بیشتر بهش فکر کنم به چه الگو هایی میرسم
و من اگه میخوام به سعادت و خوشبختی و آرامش برسم باید و باید باگ های شخصیتی مو پیدا کنم روشون کار کنم و حلشون کنم خیلی مهمه که عمل کننده باشم صرفاً حرف های قشنگ زدن کاری نمیکنه
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است واقعنم مفته
الان تنها چیزی که از خدا خواستارم اینه که منو هدایتم کنه تا عمل کنم به اون چیز درستی که میشنوم،میبینم،مینویسم،میخونم و حتی درک میکنم
خدایا منو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده
خدایا شکرت
بازهم مچکرم بابت این فایل های ارزشمند
در پناه حق موفق باشید بدرود ….
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته
من اکثرا با افرادی برخورد می کردم که منو بسیار تا بسیارمورد اعتماد دونسته و برام درد دل می کردن و رارهاشون می گفتن ،با این کارم ورودی های منفی زیادی میگرفتم، اما الان با ارزش قائل شدن برای خودم کمتر پای درد دل دیگران مینشینم
شاید اوایل آنها و حتی خودم ناراحت میشدم که چرا مثل قبل نیستم اما دیگه دوست ندارم سنگ صبور کسی باشم
من شخصیت حمایتگر دارم به زور میخواستم دیگران را از بدبختی نجات بدم و خوشبخت کنم و از زمان و خوشی خودم میزدم اما وقتی ناسپاسی می دیدم یا کوچکترین تغییری نمی کردن بهم میریختیم، گاهی در این جور مواقع احساس قربانی شدن میکردم
برای رفع این مشکلات دوره عزت نفس خیلی بهم کمک کرد
ممنونم استاد
سلام بر استاد عزیز وخانوم شایسته و دوستان گرامی من واقعا خیلی با این فایل حالم خوب شد
و خیلی در این مورد مشکل دارم یک موردش توی محل کارم همکارهای بی اعصاب و همش دنبال حاشیه برخورد میکنم داخل ساختمانی که زندگی میکنم از این افراد هم هست و نه اینکه فقط محل کارم و ساختمان بلکه همه جا و واقعا از این وضعیت رنج میبرم و حالم بد میشه همیشه با خودم صحبت میکردم من چقد بد شانسم در این مورد و از وقتی وارد سایت شماشدم فهمیدم قانون جهان چیه و در مورد هرچیز منفی حرف بزنی سرت میاد و از خداوند از استاد سپاسگذارم بابت این فایل و این ساییت و از خدا میخوام کمکم کنه محصولات خریداری کنم که خودمو بشناسم دنیای اطرافمو بشناسم و یه زندگی فوق العاده خوبی داشته باشم از استاد عزیز سپاسگذارم بابت این فایل و شکرگذاره خداوندم
به نام رب العالمین تنها پروردگار و رب جهانیان
سلاااااااااامی گرررررررررم و صمیمییییییی به تمام دوستان عزیزم که در حال خوندن این کامنت من هستند
سلام به شما استاد عزیزم که دوباره تونستم حس نوشتن پیدا کنم .
مینویسم تا ردپا داشته باشم که چه بودم به کجا رسیدم
در روابط خودت با دیگران خصوصا روابط عاطفی
شما چه نقشی را بازی میکنید ؟؟
استاد عزیزم نقش من در روابط عاطفی و هر نقش دیگر اینه که چقدر تلاش میکنم تا کسی که خیلی دوستش دارم واز نظر من شخص قابل احترام و لایقیه یا از نظر من طرف ادم حسابیه ، یا خیلی از لحاظ مالی از من بالا تره با انجام هر کاری که از دستم بر بیاد میخواهم توجه طرف رو به خودم جلب کنم ، انگار اعتماد به نفسم با تایید طرف رابطه ام بستگی داره ،
اگر طرف به خونه من بیاد از همه لحاظ سعی میکنم که طرف راضی باشه مثلاً بهترین شکل پذیرایی ، بهترین شکل غذا پختن ، بهترین شکل رفتار کردن با اطرافیان ، بهترین شکل پوشیدن ، خوردن ، اشامیدن رو در نظر و جلو روی طرف رعایت کنم که نکنه ایرادی از من بگیره خیلی معذب میشم ،
اما وقتی طرف مقابلم نباشه برا خودم ارزش کمتری قاعلم
در رابطه با همسر بیشتر حس قربانی شدن را به خودم میگیرم ،حس دلسوزی رو به خودم جلب میکنم.وچقدر از این حالت متنفرم اما جایگاه رنج و لذت قشنگ برام جا افتاده نشده که از چیزی که رنج ببرم را باید بر طرف کنم
خیلی ناخوداگاه من کنترلش ضعیفه البته بهتر شدم ولی موقعی که قاطعانه تصمیم به جهادی اکبر برای تغییر رفتارهایم داشتم تغیرات بهتری در رفتار هایم دیده ام و چقدر لذت بخشه وقتی میبینی اقا جان اون طوری که دوست داری رفتار کن!
چون هر جور رفتار کنیم یه عده ی خاصی هستند که باز کار تو رو نادرست میبینند و ناراضی اند
این الگویی که ببخش ترو خدا مزاحمت شدم اذیتت کردم ، یا مزاحم که نیستم ، برام تکرار میشه
وهنگامی که از سر عصبانیت یه چیزی از دهنم در میره بعدا چقدر عذاب وجدان ازارم میده و به هر دری میزنم هر کاری میکنم تا طرف رو از خودم راضی کنم و عذرم رو بپذیره و چقدر هم از طرف فرد بهم انرژی منفی وارد میشه که اره کارت خیلی خیلی نادرست بود و بهم بر خورد و دیگه تکرار نشه ، میشنوم
با اینکه از همون شخص رفتار های بدتری رو تجربه کردم اما مثل اون به هم نریختم یا خیلی زود با یه معذرت خواهی ساده خوشحال شدم
پیش خودم گفتم زشته دور از انسانیته من باید حالا که معذرت خواهی کرده میبخشم و دوباره رابطه برقرار میکنم اما رفتار اون به من بر نمیخوره و شاید باز همون رفتار ها رو تجربه میکنم ، بعضی وقت ها هم که ظاهرا میبخشم درونا ناراحتم در ذهنم با طرف مقابل کلنجار میرم اما تو رووش هیچی نمیگم
ولی خداییش منه قبل خیلی خیلی خیلی داغون بود الان خیلی خیلی خیلی بهتر شدم خدا رو شکر. نظر دیگران کمتر ناراحتم میکنه
کمتر سعی بر راضی نگه داشتن دیگران دارم
احساس قربانی شدن که سمتم میاد سریع به خودم میگم تمام اتفاقات زندگی من حاصل ارسال فرکانسهای خود من است و قانع میشوم که مورد ظلم قرار نگرفتم خودم با افکارم برا خودم اتفاقات رو رقم زدم . مثلا با برادر شوهرم سر موضوعی ناراحتیم از هم اون قهر کرده وسه بغر باهاش سلام احوال پرسی کردم جواب من رو نداده منه قبل مینشست خود خوری و گریه و زاری و حس قربانی شدن به خودش میگرفت و تمام تلاشش رو میکرد که با هر شکلی طرف رو خوشحال و راضی کنه با اینکه تقصیر من کمتر از طرف بود ، اما حالا نگران نیستم که چرا قهره خودم رو سرزنش نمیکنم . با خودم میگم که هر دو طرف اشتباه کردیم .من به اشتباهم پی بردم اما انگار برادر شوهرم تمام اتفاقات رو گردن من میندازه پس همون بهتر که این کار رو بزارم که قانون کبوتر با کبوتر باز با باز رخ بده نه این که زور الکی بزنم .
وقطعا به جان خودم سریع میرم سراغ فایل های استاد عزیزم و واقعا ارام میگیرم و پاشنه های اشیلم رو پیدا میکنم و به بهبودی رفتار هایم میاندیشم تا رفتار های عالیتری داشته باشم تا ارامتر باشم تا با خودم در صلح باشم .
شما را به خدای خودم که هدایت گر تمام کسانیست که به او ایمان می آورند میسپارم
خدایا قلبم از هدایت های تو ارامش میگیرد
مرا به سمت خود هدایت کن. مهربانا
این فایلی که استاد جدیداً گذاشته قلبی که به سوی خدا باز میشود. چقدر به من آرامش داد چون احساس لیاقت کردم از این که واقعا هدایت شدم به هدایت الله
وبه این فایل زیبا
بازم خدارو شکر میکنم
وای استاد واقعا نمیدونم چی بگم …
چیزی که ذهنم رو درگیر کرده بود دقیقا همین فایلست:))واقعا الان حس اینو دارم که خدا جوابم منو داده
خدایاشکرت بابت اینکه جوابمو گرفتم … از روابط و باور های مخربم رو پیدا کردم
جواب سوالتون …
1.دقیقا استاد من توی روابطم اینجوری هستم که خیلی مراقب اون شخص هستم … چون روی خودم کار کردم خیلی اینجوری نیستم که از خودم بگذرم نه! هیچ وقت این کار و نمیکنم ولی به شدت حواسم به اون شخص هست آسیبی نبینه ناراحت نشه و … البته تا جایی که از دستم بر میاد
2.توی رابطم دقیقا اینجوری هستم که دنبال صلحم و البته پارتنرم بیشتر دنبال این موضوعه چون میخواد همیشه صلح باشه ولی منم کمی اینجوری هستم … و دوست دارم همیشه حال خوب و صلح باشه …
3.وای استاد این احساس قربانی بودن مزخرف که من همیشه سعی میکنم نابودش کنم و از بین ببرم و یه سری وقتا این حس رو دارم که قربانیم… یا اونجوری که باید باشه طرف مقابلم نیست یا در حقم بدی که نمیشه گفت ولی اونی که میخوام هم نیست ولی الان به لطف خدا چون این حس رو کمترش کردم خب؟ خیلی کم شده استاد و قربانی بودنه حس میکنم ا منشاش از توقع داشتن من الان که توقعم رو کم کردم خیلی کم این حس رو دارم …
4.این که گفتید من دوس دارم پارتنرم رو خوشحال کنم خب؟ من این حس رو دارم نه از سر اینکه خوشحالش کنم چون من مسئوله خوشحالی اونم و … نه برای این خوشحالش میکنم چون خیلی منو دوست داره بهم ارزش قاعله و اصلا اینجوری نیستم که از حال خوبم بزنم کل جونوم بزارم تا اون شخص خوشحال شه…
5.این انتقاد کردنه رو من دارم و سعی میکنم کمش کنم و الان بهتر شده کلا اکثر وقتا قضاوت میکردم اون شخص رو ولی با خودم بعدش فکر نیکردم که آیا اون شخص تو موقعیت خوبی نبوده… من باید بهش حق بدم شاید اگر منم جای ایشون بودم این انفاق میوفتاد
استاد اینایی که گفتم رو الان خیلی دارم روش کار نیکنم … رو باور هام و خیلی عالی شده خیلی بهتر شده…:) و سعی میکنم بهترش کنم چون جایی برای بهتر شدن دارم
از شما بابت همچین فایل عالی سپاسگذارم استاد قشنگم
با سلام به همه عزیزان واستاد
در مورد سوال باید بگم که همه مطالبی که دوستان گفتن من داشتم همیشه از خودم می کندم وله دیگران می دادم همیشه ناجی بودم از هر نظر فکری پولی جایی رفتنی از کمک کردن در کار خونه تا آخر که منو دوست داشته باشند من خودمو لایق داشتن بهترینها نمی دونستم حتی وقتی روی دورها کار می کردم دوست داشتم این آگاهی هارو به اونها بگم اونا رشد کنند من همیشه تا خواسته قربانی بودم برای این که زندگیم نگه دارم من همیشه همرو درک میکردم ولی هیچ وقت دیگران منو درک نمی کردن من تازه فهمیدم که من اصلاً خودم دوست نداشتم من هر کاری می کردم بخاطر بچه همسر مادر خواهر واشنیان بود من اصلاً برای خودم زندگی نکردم آنقدر این احساس عدم لیاقت در من قوی بوده که هنوز بعد از چند سال گوش کردن به فایلها تازه دارم یکم می فهمم زندگیم از قبل بهتر شده ولی هنوز نتونستم فهمیدهاموعملی کنم من بعد چند سال گوش کردن فهمیدم که تا وقتی مظلومی نباشه ظالمی هم نیست خدارو سپاسگزارم پارس هدایت می طلبم پدر همه عمور خودمو مقصر می دونن وکلا که فهمیدم خودم بودم به فکر راه حل میکردم و خدا کمکم می کنه با سپاس فراوان
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم
سلام به همه دوستان عزیزم
در مرحله ای از زندگیم قرار گرفتم که فقط ارتباطم با سایت هست یعنی به قول سعیده عزیز غار حرای من
در کمتر از یکسال خیلی ها از زندگی ام به طور خیلی ساده حدف شدن من تقریبا دوساله که از تنهایی خودم لذت می برم و با خودم عشق میکنم و در چند ماه اخیر این تنهایی بیشتر شده و فقط با اعضای خانواده ام بیشتر در ارتباطم و دوستان و همکارانم به ندرت باهاشون در ارتباطم یعنی خداوند خیلی عالی داره زندگیم مدیریت میکنه بهم گفته الان فقط خودسازی ولاغیر فقط فایلها، تمرین ،کامنتها و نوشتن کامنت تو حتی حق نداری در زمانی محدود با خانواده صحبت کنی البته من اونجا هم دارم قوانین به صورت عملی اجرا میکنم توجه به قانون فراوانی توجه به نتایج افکارو باورهایی که پدر و مادرم و خواهرانم و بردارانم که داشته اند ..کار بر روی اعتماد بنفسم… و….
خداروشکر که می تونم قوانین هم گوش کنم و درک کنم و هم عملی کنم …
برم سراغ سوال استاد عزیز
روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
استاد روز اولی که فایل گوش کردم خیلی برام سخت بود جواب این سوال ولی الان که دارم این کامنت می نویسم بعد از قسمتی از تمرینات جلسه دوم دوره قوانین زندگی هست …
در جواب سه مرحله اول که در مورد روابط بود من خیلی خودم شناختم فهمیدم وااای چقدر ترمز در من بوده
من در روابطم همیشه نقش حمایتگر حس دلسوزی داشتم از همه لحاظ و دوست داشتم که به طرف مقابلم با تمام وجودم خدمتی کرده باشم و هر خواسته ای میخواست با هر زحمتی شده عملی کنم که بتونم راضی نگهش دارم نه تنها در رابطه عاطفی که در رابطه کاری هم همین بوده اونقدر که قبلا در دوجایی که کار میکردم با اینکه سالهاست اومدم بیرون دقیقا هر دو در فاصله زمانی چند ماه مجدد با من تماس گرفتن و گفتن که برم مجدد سر کار چون آدمی بودم که کارم با تمرکز بالا و در حد توان انجام میدادم و زمانهایی رو از خودم میزدم که کار اونا لنگ نمونه … و همین تکرار الگوی حمایتگر به مرور که می گذشت صاحب کار به این نتیجه می رسوند که خب وظیفه شه باید این کار انجام بده و یکسری بی تفاوتها و بی معرفتی ها در قبالم انجام میشد ولی من به خودم میگفتم صبور باش اشکال نداره حالا این دفعه رو نادیده بگیر خب اونا صابکارن یه چیزی میگن اگه بیکار بشی چی … و خودم قانع میکردم و ادامه میدادم یادمه یکی از اونها برای یه کار بسیار ساده که اونم سهل انگاری از طرف من نبود چنان دادی سر من کشید که تا نیم ساعت سر جای خودم خشک و مبهوت نشسته بودم و اشک از چشمانم میرفت … همون لحظه تماس گرفتم با یه دوستم و جریان گفتم تنها حرفی که زد گفت تو به این پول نیاز داری پس تحمل کن …. و من با هزار استرس و ترس مجدد رفتم سرکار باور می کنید انگار هر روز میرفتم سر جلسه امتحان … و این کارهای اونها باعث میشد من کم کم حس قربانی شدن در وجودم شکل بگیره و نجوا ها شروع شد تو مظلومی اینا ظالم هستن همه مردم دوست دارن فقط سؤ استفاده کنند و در این جامعه تو محکوم به این هستی که مظلوم باشی ،این شرایط چه در روابط کاری که در روابط عاطفی هم تحمل کنی و هرکسی بهت ظلمی کرد سریع گوشی برداری و به این و اون بگی که اونام در جواب ترحم کنند بگن وای وایی چقد تو مظلومی و اونا ظالم خدا چکارشون…کنه که تو رو مظلوم گیر آوردن
و بعد دوباره من منتظر یه ظلم دیگه اونقدر این ادامه داشت که در رابطه عاطفی ام عشقم خیلی ساده دقیقا همون افکاری که داشتم از احساس قربانی شدن انجام داد و رفت … و گفت من هیچ دفاعی از خودم ندارم بکنم ولی منتظر چوب جهان هستم
و من موندنم و یک دنیا چک و لگد جهان و سوزش و آتش درونی که از آثار این چک و لگد ها بود ….
خوب که امروز اومدم تمام جزئیات و خواسته ها و دلیل نرسیدن به خواستمو در رابطه ام نوشتم به این نتیجه رسیدم
من مشرک بودم چون فقط میگفتم باید اون باشه که من خوشحال باشم اگه بره من نابود میشم
من وابسته بودم خوشحالی اون خوشحالی من بود
من حس حمایتگری و دلسوزی بی جا و بیش از حد داشتم
من یک قربانی بودم و از اینکه احساس گناه به طرفم بدم لذت میبردم فک میکردم اینطوری میتونم نگهش دارم
من تلاش بیهوده میکردم برای نگهداشتن اصلا از پایه تلاش برای نگهداشتن اشتباه بود به هر چیزی بچسبی طبق قانون اون از تو دور میشه
من با هدیه و پوشش خوب و آرایش و … اونو میخواستم نگهدارم در صورتی که باید من شخصیت و افکار و باورهام تغییر میدادم
من احساس عدم لیاقت داشتم چون همش درحال مقایسه خودم با دیگران بودم و همچنین مقایسه خانواده خودم با خانواده طرف مقابلم مقایسه موقعیت اجتماعی مقایسه وضعیت مالی و…. که روز به روز من خودم کوچکتر میکردم
من که قبلا پر از عزت نفس و اعتماد بنفس بودم
حالا میفهمم که همه چیز برمیگرده به باورهای من باورهایی که از خانواده و جامعه بهم رسیده بود و هیچ پایه و اساسی نداشت و باعث شد این تضاد در زندگی ام بوجود بیاد و خدا روشکر که در کنار همه این مسائل من با قوانین کمی آشنا بودم و تنها جاییکه می دونستم خودم و زندگیم تغییر بدم همینجا بود درسته زمان برد ولی یه روز به خودم برگشتم گفتم تا کی میخوای ادامه بدی بسه هرچی به خودت ضربه زدی پاشو و یکی یکی همه زحمات مرحم بزار و رشد کن
استاد بخدا به خودم گفتم مریم تو چاره ای نداری که از قوانین استفاده کنی چون خودتم می دونی تنها و تنها راهت برای نجات خودت همینه پس گوش کن و عمل کن و ادامه بده …
من از 18 تیرتعهد دادم و شروع کردم تمرینات دوره کشف قوانین زندگی انجام دادن روز پنجم بود که از محل همون کار قبلیم با من تماس گرفتن برای اینکه تابستان من بیکار بودم در خواست همکاری کردن و حتی گفتن از مهر هم عصر ها بیاید و من با افتخار گفتم اطلاع میدم
تا جاییکه ،بخدا برام از اونجا عکس میگرفتن میگفتن کجا میزتون بزاریم و بازم من در جوابشون گفتم اطلاع میدم که میام یا نه باید فکر کنم و گفتن پس خودتون تشریف بیارین از نزدیک محل ببینید تا ما مکان براتون آماده کنیم رمانی که با من تماس گرفتن همون روز از قرآن هدایت خواستم و خدای عزیزم هدایت کرد به سوره زمر
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣6﴾
آیا خدا برای بنده اش [در همه امور] کافی نیست؟ و مشرکان [به پندار خود] تو را از کسانی که غیر خدا هستند، می ترسانند و هر که را خدا به کیفر [کفر و عناد] ش گمراه کند، او را هیچ هدایت کننده ای نخواهد بود؛ (36)
37
وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ ۗ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ ﴿٣٧﴾
و هر که را خدا هدایت کند، او را هیچ گمراه کننده ای نخواهد بود. آیا خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام نیست؟ (37)
38
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ ۚ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ۖ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿٣٨﴾
اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ بی تردید می گویند: خدا. بگو: پس مرا درباره معبودانی که به جای خدا می پرستید خبر دهید، که اگر خدا آسیبی را برای من بخواهد، آیا آنها می توانند آسیب او را از من برطرف کنند؟ یا اگر رحمتی را برای من بخواهد، آیا می توانند رحمتش را باز دارند؟ بگو: خدا مرا کافی است. توکل کنندگان فقط بر او توکل می کنند. (38)
عشق عزیزم خدای خوبم
گفت مریم نترس از کسانیکه تو را می ترسانند اونها گمراه شدگان هستند و خداوند هرکسی را هدایت کند گمراه نمی شود توکل کن خدا برای تو کافی هست
استاد بهم گفت بزار هرچقدر که میخان برات حیله داشته باشند بزار من خودم صاحب انتقام هستم هیچ کسی نمی تونه به تو آسیب بزنه من برای تو کافی هستم… و فقط به من توکل کن
با توکل گفتم خدایا من اقدامم میکنم و میرم تا از نزدیک هم ببینم و چیزی که قراره بدونم تو بهم نشون بده و رفتم وقتی که وارد اونجا شدم انرژی و حس خوبی نگرفتم در صورتی که من خودم زمان کاریم مشخص کردم من حقوقم مشخص کردم و حتی محل کارم ولی چیزهایی رو دیدم که منو به این تصمیم که مریم دیگه بسه اون همه تحقیر و نتایج نامطلوب … با افتخار این دفعه رو فقط و فقط به خاطر خودم نپذیرفتم که برم اونجا چون میرفتم بیشتر از دفعه قبل له و لورده از میومدم بیرون و ذره ذره آب میشدم انگار همه اینا بهم الهام شد و با اعتماد بنفس گفتم متشکرم از پیشنهاد کارتون و اعتمادتون من نمی تونم باهاتون همکاری کنم
گفتم خدا بهترینها رو برام محیا کرده و توکلم به خودشه ولاغیر و او برای من کافی هست .
خدایا خودت هر لحظه هدایتگرم باش ازت متشکرم بهم توان و قدرت و آگاهی دادی تا برای عزت نفسم قدمی بزرگ بردارم و تن به هرکاری ندهم .
خدایاشکرت به خاطر تمام آگاهی های امروزم خدایا متشکرم که امروز هم منو خیلی عالی و خوب به خودم شناساندنی ای قادر مطلق
خدایا من می پذیرم که هر اتفاقی در زندگیم افتاده به خاطر باورها و افکارم بوده منو ببخش که نا آگاهانه و آگاهانه آنها رو برای خودم رقم زدم و فقط به خودم ظلم کردم نه به دیگران
خدای مهربانم ازت سپاسگزارم که به همه ما فرصت جبران را دادی و دقیقا از همون لحظه که شروع میکنیم به تغییر و حرکت در راه مستقیم تو همه نیروهاتو میفرستی میگی برین این بنده من حرکت کرده کمکش کنید تا راحتتر بره و محکم قدم برداره
و تویی که هر لحظه به ما میگی برو عزیزدلم من باهاتم من فقط برات کافی هستم عزیزم چشمات فقط به راه مستقیم جلوت باشه حواست و دلتو به من بده من آسون راحت به مقصد می رسونمت تو از مسیر لذت ببر مقصدش با من
خدایا شکرت به خاطر این سایت که همه هدایتگرش تو هستی گفته هات از زبان استاد عزیزمان که صد البته لایق ترین هست به ما می رسونی
استاد نازنینم و خانم شایسته زیبایم از شما بی نهایت سپاسگزارم که سخاوتمندانه این آگاهی های ناب خدایی به ما هدیه می کنید
دلتون پر از عشق و نور الهی
دوستون دارم
سلام بر خداوند، سلام بر اساتید عزیزو دوستان همفرکانسم
استاد من میتونم اینجوری به این سوال جواب بدم که نقش من در روابطم با همسرم هر دوره ای به یه شکل بوده و به تازگی هم تغییر کرده
استاد اوایل زندگیم که اگاهی های الانو نداشتم نقش ناجی رو بازی میکردم مرتب دنبال راست و ریس کردن کارها و کمک رسوندن به همسرم بودم
بعدها سعی کردم رها کنم و نقش همراهو بازی کنم اما بازم رگه هایی از ناجی بودن رو داشتم
ناجی میشدم و وقتی به اهدافم نمیرسیدم قربانی بودم
گذشت و با رها کردن ها فهمیدم کسی به من نیازی نداره
بعدش که یاد گرفتم روی خودم متمرکز بشم به آرامش و موفقیت های بیشتری رسیدم
اما توقع داشتم طرف مقابل خواسته ها و آرزوهای من رو محقق کنه
اما مدتیه که دارم تلاش میکنم شریک زندگیمو تنها یک شریک و دوست ببینم و خودم هم همین نقشو ایفا کنم ، خودم برای خواسته هام قدم بردارم و به آرزوهام برسم و میدونم که شریک زندگیم همسرم هم از خوشحالیه من خوشحال میشه
در مورد فرزندم هم نقش یه مادر فداکار و ناجی را بازی کردم و میخام دیگه نقش یک مادر همراه و مهربان رو بازی کنم
در مورد ارتباط با همکاران و دوستانم همیشه سعی کردم نقش یه دوست و همکار خیلی خوب رو بازی کنم و این جاهایی بوده که بهم آسیب زده و بعدا یاد گرفتم که با عزت نفس در ارتباط با هر کسی رفتار کنم
ممنونم استاد ، بدرود