پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه شاد گفته:
    مدت عضویت: 1481 روز

    استاد عزیز. و مریم شایسته عزیز سلام.

    حدود چهار ساله ک با شما آشنا هستم. دوره های زیادی از شما خریداری کردم. و واقعا آدم متفاوتی شده ام. سپاسگزارتر، توحیدی تر، شادتر آرام تر. و ازین بابت خدا رو سپاسگزارم. و از شما صمیمانه تشکر میکنم.

    اما اینکه به شما پیوستم یک مساله برای فرزند آوری بود. ک هنوز هم حل نشده است. من خیلی روی خودم کار کردم. با دوره کشف قوانین، حل مسئله، 12 قدم،قانون سلامتی، اعتماد بنفس و… ازینکه واقعا دنیای من و همسرم عوض شده است شکی نیست.

    اما چه کنم که یک ناخواسته هرماه داره برام تکرار میشه به مدت 7 سال. و من واقعا ازین بابت گاهی دلسرد و غمزده میشم‌. درسته که این روزها و این سالهای اخیر دیگه گریه هام از چند روز به یک دقیقه و یا حذف رسیده. در طول ماه. با اینکه در اکثر اوقات روز و ماه شاد و یا بسیار شاد و هیجانزده هستم. سپاسگزار نعمت هایی هستم ک توشون غرق شدم.

    اما قطعا نرسیدن به این خواسته زیبا برام سخته. نمیدونم چکار باید بکنم. از خدا بارها و بارها خواستم، پرسیدم.. و هر راهی جلوم اومده رو انجام دادم … خیلی از باور های اشتباهمو پیدا کردم و حذف کردم. و اینها همش به لطف آموزه های شماست.

    اما یک روتین هر ماهه ک هر ماه با هزار امید و توکل و … شروع بشه و باز به نتیجه نرسه هر آدم صبوری رو خسته میکنه

    خواسته من مشخصه… کارهایی ک لازمه هم براش انجام میدم. همیشه سعی میکنم توجهم به خواسته ام باشه تا ناخواسته. سعی میکنم حال دلم خوش باشه. به کلی موفقیت های خوب هم رسیدم توی کسب و کار و… و در نهایت نمیدونم چکنم… و چرا نتیجه نمیگیرم.

    بازهم سپاسگزارم از شما و از این فایل زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    سلام به استاد عزیزم که این سوالات رو برامون طرح میکنن و مارو به فکر وادار میکنه که خودمونو بشناسیم و بهتر بتونیم تغییر کنیم

    در جواب به این سوال من همیشه دوست داشتم توی روابط یا روابط عاشقانه یا خانواده یا با دیگران دنبال صلح بودم میخاستم همه باهم خوش رفتار و خوش برخورد باشن و حالشون خوب باشه دوست داشتم اونا هم مثل من از همه چی لذت ببرن و اینقدر درگیر زندگی نباشن

    اما از وقتی با این قوانین اشنا شدم دیدم و تاثیری در زندگی دیگران ندارم و نمیتونم حالشون رو خوب کنم هر کسی افکار و باورهای خودشو داره و خودش میتونه این افکار و باورهارو تغییر بده نه من

    اصلا اینکه من بخام حال دیگران رو خوب کنم یعنی شرک به خداوند که اون نمیتونه حالشو خوب کنه پس من اینجا شوم ناجی و برم حالشو خوب کنم

    هرکسی باید با خدای درونش ارتباط بر قرار کنه و از درون خودشو دوست داشته باشه نه از بیرون وقتی از درون حالت خوبه دیگه اتفاقای به ظاهر بد هم نمیتونن حالت رو بد کنن چون تو میدونی احساس بد مساوی اتفاقای بدتر پس دیگه دنبالش نمیری میزاری خداوند همه کارهارو انجام بده چون ما به تنهایی قادر با انجام تمام کارها نیستیم باید خودمون رو بسپاریم به جریان خیر رب العالمین و اونه که همه کارهارو عالی برامون انجام میده

    خداراشکر که امروز هم کامنت گذاشتم و بازم رد پا دارم تا براخودم چکاب فرکانسی باشه از مدار الانم و چند وقت دیگه این تغییر مدار رو درک کنم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    زینب خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2324 روز

    نقش من تو رابطه عاشقانه این هست که حمایتگر هستم به شدت و دنبال خوشحال کردن پارتنرم هستم

    از خودم میزنم واسه اون بهترین چیزارو میخرم

    بعنوان مثال خودم ست ورزشی دلم میخواست نمیخریدم واسه خودم ولی تا رفتم مغازه و ست ورزشی عالی دیدم واسه اون خریدم

    و همیشه دنبال خوب کردن حال اون هستم و حواسم بهش هست که قانون رو عمل کنه

    مسواک بزنه

    غذای خوب بخوره

    لباساش تمیز باشه

    و اینجوری خودمو همسر خوبی میبینم

    وظیفه خودم میدونم اونو خوشحال کنم و همیشه احساس میکنم دارم زیادی از خودم مایه میزارم

    توی روابط اکثرا نظر بقیه رو اجرا میکنم و حتی اگه نظر خودم درست باشه و باهاش حال کنم از ترس اینکه بعدا بگن عجب نظر بدی دادی نظرمو نمیگم

    مثلا اینکه کجا بریم کافه یا کجا بریم تفریح

    یا چی بخوریم

    به جرات میتونم بگم همیشه نظری نداشتم تا جمع نظرشو بگه و من فقط تایید میکنم نظر بقیه رو

    قبلا قدرت نه گفتن نداشتم الان خیلی عالی شدم

    قبلا خیلی احساس قربانی شدن داشتم الان بازم خیییلی بهتر شدم خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    بنام خدای هدایتگر

    با سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستایی تلاشگرم

    مورد اولی که خیلی تو روابطم تکرار میشه نقش مراقب بودن هست همیشه نقش یه مراقب رو دارم مراقب مادرت باش مراقب پدرت باش و…. همیشه تو موقعیت ها و افرادی سر راهم قرار میگیرند که نیاز به مراقبت دارند این من مدت که فایلهای الگوهای تکرار شونده اومده روسایت و من با فکر کردن و کانکش های درونی متوجه این الگوها شدم شروع کردم رو خودم کار کردن نمیگم عالی شدم ولی پیشرفت رو میبینم حالم بهتر شده دیگه مث قبل اذیت نمیشم چون قبلا از اینکه این نقش رو دارم متنفر بود چون از همه چیز میزدم تا این کار رو به نحو احسن انجام بدم و دختره خوب خانواده باشم .

    مورد دیگه این بود که من همیشه درو دل و حرفای دوستانم یا خانواده ام میشنیدم چقدر راه حل میدادم ایده میدادم که حالشونو خوب کنم و خودم رو موظف میدونستم که اون لحظه حالشو خوب کنم با هر روشی که ممکن بود ولی خیلی رو خودم کار کردم که تایمی که دارم ارزشمند تر ازاینکه پای مسائل ناجالب بقیه بزارم و حال خودم رو خراب کنم و در پی این حال ناخوش اتفاقات نا خوش تر و ناجالبتری برام بیفته در مورد دوستانم از اون دوستانی که همیشه از مسائل ناجالب و منفی حرف میزدن دور شدم و درمورد افراد خانواده همنطور که استاد فرمودند چون از فرکانس نا جالب خارج شدم دیگه کسی جلوم حف نمیزنه بحدی که خیلی از اتفاقات خانواده رو در جریان نیستم هنوز جا داره بیشتر روی خودم کار کنم که بهتر بهتر بشم

    از استاد عزیز سپاس گذارم که این سوالات مطرح کردن تا به خود شناسی بیشتری برسیم.

    در پناه الله شاد سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهستی خیرابادی گفته:
    مدت عضویت: 1630 روز

    به نام الله

    سلام به استاد عزیزم

    این فایل نشانه امروز من بود فایل عالی هستش واز زمانی که این فایل اومد تو سایت من خیلی فکر میکردم و متوجه شده بودم که من همیشه نقش کسی رو داشتم که به دیگران کمک میکردم تا جایی

    که از خودم میکندم وبه بقیه کمک میکردم حتی به فرزند خودم و همیشه با خودم فکر میکردم چرا باید این اتفاق بیفته وقتی استاد این فایل روگذاشتن سوالات رو گفتن به خودم گفتم اینه من خودمو فدا میکنم تا مشکلات دیگران رو حل کنم وحس قربانی شدن بهم دست میداد وشروع کردم به کار کردن روی خودم وبه خودم قول دادم که دیگه ناجی دیگران نباشم منم اومدم به این دنیا تا لذت ببرم

    واز زندگی که دارم لذت ببرم

    ودر مورد روابط با همسرم که قبلاً با استاد آشنا نبودم همیشه بحثهایی پیش میومد واز اینکه شنیده

    بودم اینکه دیگه عادیه وپیش میاد هر زوجی همچین اتفاقی واسشون پیش میاد ولی همسر مهربونم می‌گفت اینو کی گفته نباید این جور باشه

    نگو که من غافل بودم

    خداروشکر میکنم که هرروز دارم کار میکنم تا بتونم زندگی رو لذت ببرم واز هر جنبه پیشرفتهای خوبی رو بدست بیارم

    از شما استاد عزیزم ‌ب سیار سپاسگزارم که این فایلها و گذاشتین تا مارو وادار به فکرکردن کنید خودمون رو کنکاش کنیم وباورهامون رو درست کنیم و بهتر زندگی کردن رو تجربه کنیم ولذتشو ببریم

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    بنام خدای مهربونم سلام استاد عزیزم.

    داشتم به یکسری از رفتارهایی که داشتم فکر میکردم که الان خیلی فرق کرده.

    مثلا قبل از اشنایی با این قوانین یعنی چندینسال پیش بشدت ادم حمایتگری بودم در حدی که نمیخواستم همسرم کوچکترین کاری بیرون از خونه انجام بده،سر کار بره،حتی همیشه همه خریدهارو خودم انجام میدادم و اون هیچوقت خرید هم نرفته بود.کوچکترین مسئله ای از بیرون از خونه و کارم برای همسر و فرزندم نمیگفتم که مبادا ناراحت بشن یا ذهنشون درگیر بشه.

    این یه نمونش بود .

    الان هم حمایتگر هستم ولی خیلی فرق میکنه با اون موقع.

    حمایتگرم ولی تا حدی که به خودم ضرری وارد نشه.

    حمایت میکنم در حد توانم

    و البته از آدمهای قدرشناس و سپاسگذار.

    اگه طرفم قدرشناس نباشه،در حدی براش هستم که توقعی برای جوابش ندارم .

    آدم شوخی هستم و در روابطم 80درصد با شوخی میگذره.

    گاهی هم توی روابطم یه بچه میشم که خب اونم بیشتر شوخیه.

    بیشتر نقش حال خوبکن جمع رو دارم .

    گاهی هم نقش آچار فرانسه برای همه.چون تحارب زیادی دارم.

    قبلا خیلی نقش ها توی روابط داشتم که فکر میکردم خوبه،مثل گوش بودن برای درد و دلهای بقیه، که هنوز دارم روی تشعشعات منفیش که توی زندگیم گذاشته،کار میکنم…

    اما دیگه اون آدم نیستم خداروشکر

    .ممنون استاد عزیز و ممنونم از همه دوستان که هرکدوم یه راهنما و الگو هستین و آموزنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه عزیزانم

    استاد این دومین باره که دارم برای این سری فایلها کامنت میزارم . با خودم فکر کردم اینبار چندین تفاوت با دفعه قبل داره

    یکی اینکه بار اول فقط به سوال گوش میکردم و فقط پاسخ می‌دادم و منتظر بودم استاد پاسخ و راهکار بدن برای بهبود هر کدوم از رفتارهای من

    اما الان از روی دسته بتدیهای خودشناسی اومدم که این فایلها رو گوش کنم و این باعث میشه بیشتر فکر کنم به نوع رفتارها و نوع واکنشهای خودم، چون الان متوجه شدم وقتی کنی با خودم خلوت کنن پاسخ رو خودم میدونم فقط باید کنی تامل کنم و خودم پاسخش رو پیدا میکنم

    2-اینبار میدونم که واکنشهای من نشان دهنده شخصیت و باورهای منه و میتونم با دقیق شدن روی رفتارهام بهتر باورهام رو بشناسم و به‌خصوص ترمزهای ذهنی رو

    3وقتی کامنتهای اولم رو میخونم متوجه میشم من چه تعقیراتی کردم تعقیراتی که اصلا متوجه اونها نبودم و فقط با خوندشونم متوجه میشم که من فقط با گوش دادن و نوشتن خواستم یه تعقیراتی بکنم و تعقیرات اومده بدون اینکه من سعی و تلاش سختی بکنم

    هربار که به این فایلها گوش میکنم بیشتر بهش فکر میکنم درمورد الگوهای تکرار شونده

    یکی از الگوهای زندگی من اینه که وقتی کاری رو شروع میکنم حتی کاری که اصلا هیچی در موردش نمیدونم و یاد میگیرم و حسابی پیشرفت میکنم و به اوج میرسم اما بلافاصله تموم میشه یعنی یهو خودم میکشم کنار هر بار به یه دلیلی یکبار به خاطر بد قولی طرف مقابلم بهش گفتم دیگه باهات کار نمیکنم وکلا کنار کشیدم یکبار به خاطر همسرم یکبار به خاطر فرزندم یعنی درست زمانی که همه چی عالی عالی بود و به درآمد بالا و تصاعدی رسیده بودم و کاملا توی کارم مهارت پیدا کرده بودم؟ ؟؟؟؟؟؟؟واقعا چرا چرا من در اوج کنار میکشم هر بار هم خودم نخواستم یعنی طرف گفته ادامه بده قول میدم جبران کنم اما من گفتم نه و کنار کشیدم

    خواسته های من برای کار کردن

    1-من دوست دارم با کسی کار کنم که متعهد باشه به کارش به گفته هاش و حرف و عملش یکی باشه

    2من دلم میخواد با کسی که کار میکنم خوش حساب باشه یعنی سریع موقع تسویه حساب کامل بکنه

    3-من دلم میخواد با کسی که کار کنم مهربون وخوش اخلاق خوش حساب باشه با صداقت کامل داشته باشه . من توی کارم و زندگیم واقعا مسولیت پذیرم و کاری که باید رو سعی میکنم به نحو احسنت انجام بدم و از بقیه هم همین توقع رو دارم

    تو رابطه عاطفی چه نقشی دارن؟؟؟

    استپ زدم و کلی فکر کردم شاید گاهی احساس قربانی اما امید و توکل به خداوند احساسم رو خوب کرده و بیشتر اوقات من همینی که هستم هستم نقشی نیست که داشته باشم خودمم یک خانم خوندار زیبا و متعهد و پاکدامن و سعی میکنم اون چیزی که وظیفه من هست رو انجام بدم

    در مورد فرزندانم من خودم رو یک مادر مسوول محافظ و حمایتگر میدونم و فکر میکنم این مسولیت منه در قبال مادر بودن. ولی میدونم من در مورد هر کدوم از اینها زیاده روی میکنم و من باید سعی کنم با توکل به خداوند کمی رهاتر زتدگی کنم و

    در مورد رابطه خودم با همسرم من خیلی سعی میکنم جلوی بچه ها بحثی نشه وقتی بجه ها نیستن من خیلی راحتر با همسرم برخورد میکنم و حرفهامو میزنم اما جلوی بچه ها خیلی محافظه کارم

    چند روزه به این فکر میکنم که من چقدر نسبت به قبل راحتر با همسرم رفتار میکنم چند سال میش من هر جیزی رو درون خودم‌نگه می‌داشتم حتی انتقادهای در نورد رفتار هنسرم رو و یا جیزهایی که نمیخواستم انا الان خیلی راحتر خواسته هام رو میگم و حرفه‌ام رو میزنم البته که هنوز باید در این مورد روی خودم کار کنم تا

    وقتی در مورد انتفاد گفتیم به این رسیدم که من خیلی مثبت نگرم حتی در مورد همسرم سعی میکنم خوبیهاش رو ببینم و این از ویژگیهایی هست که یاد گرفتم برای جذب خوبی بیشتر

    من خیلی اینطوری بودم که به خودم سخت میگرفتن تا دیگران راحتر باشن و خوشحال‌تر اما الان کمتر شده و سعی میکنم خودم رو در اولویت بزارم

    خدایا شکرت

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده

    آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    دانیال گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    سلام خدمت همگی

    در روابطم وقتی مسیله ای بدی پیش میاد احساس میکنم که من مقصرم ، حتی اگر تقصیر از من نبوده باشه دیگران جوری رفتار و برخورد میکنند و همه تقصیر ها رو به گردن من میاندازند، به قول معروف دیواری از من کوتاه تر نیست

    در روابطم با دیگران همیشه دنبال مواظبت کردن و مراقبت کردن از آدمها هستم و همیشه بابت این موضوع کلی استرس و اضطراب میکشم

    هر جا یک مورد نا دلخواه یا ایراد میبینم ازش انتقاد میکنم و ایراد میگیرم و میخوام اصلاحش کنم

    به شدن کمالگرا هستم و از نظر من باید همه چیز در بهترین حالت ممکن باشه و هیچ گونه عیب و نقصی نداشته باشه

    یا نقش ناجی رو بازی میکنم و میخوام طرف رو نجات بدم ، نجات از وضعیت مالی بد ، روابط بد ، افکار غلط ، وضعیت کاسبی بد ………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    پویا گفته:
    مدت عضویت: 1866 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    به نام او که هدایتگر ماست

    استاد ازتون سپاسگذارم بخاطر اگاهی هاتون

    چقدر زیبا خود شناسی رسیدید

    چقدر جنس افکار هارو میشناسید

    چقدر عالی موج فرکانس هارو تشخیص میدید

    ما باید خودمون رو بشناسیم

    باید به خودمون توجه کنیم

    جنس رفتارمون رو بدونیم

    موج فرکانس هارو بشناسیم

    نجواهای ذهنی یک موهبت برای ما

    بیایم اگاهانه بشینیم گوش بکنیم این نجواها هارو

    مسیرش رو چک بکنیم

    خودم دائما در ذهنم درحال توضیح دادن به یک شخص بودم که اون شخص همیشه از افراد نزدیک من بود مسیر این گفت و گو به شکلی پیش میرفت که ظاهرا من خطایی کرده بودم و داشتم راجب ان خطا توضیح میدادم که فلان اتفاق افتاد من مقصر نبودم چنان شد و…

    من نشستم فکر کردم دیدم این موضوع ریشه داره در سرزنش های کودکی من که حس ارزشمندی من رو هدف قرار داده بود ریشه در عزت نفس من داشت که من خداراشکر موفق شدم اگاهانه به کمک همین نجواها تغییرش بدم

    بشینیم راجب این نجواها فکر بکنیم ریشه این نجواها رو در گذشته‌مون پیدا بکنیم و اگاهانه تغییرشون بدیم

    تمام اعمال ما ریشه دارند تمام رفتار ما ریشه دارند

    یک جایی یک زمانی ذهن ما از اون الگو برداری کرده

    شاید دقیقا اون شکل اون جنس رفتار رو از الگو تقلید نکنیم اما ذهن ما نکته برداری کرده و که نتیجه کنار هم چیدن این نکته‌ها رفتار مارو شکل میدن

    به نجواهاتون گوش کنید

    ما حواسمون نیست گاهی هر شکلی از نجوای منفی که سراغمون میاد ما فقط میخوایم بیرونشون کنیم

    اینجوری بقول استاد فقط اشغالا رو زیر مبل میزنیم

    بیایم جهاد راه بندازیم توجه بکنیم به این نجواها

    اگر داری رو ثروت کار میکنی باید بدونی که این نجوا ها موقع خرید میان سراغت

    موقع خرید وقتی صندوق دار مبلغ رو اعلام میکنه یهو یه نجوایی اروم میاد یچیزی میگه میره

    اگاهانه توجه کنیم اون نجوا دقیقا مارو میبره بالای سر باور اشتباهمون اونجا میتونیم به راحتی مچشو بگیریم

    بچه‌ها فکر کنید

    گوش دادن فایل خیلی خوبه. نوشتن فوق‌العادس.توجه به نکات مثبت بی‌نظیره

    اما فکر کنید فکر یه چیز دیگس.فکر کردن جهاده دیگریست

    خدایا شکرت

    خدایا تو را سپاس بخاطر تمامی نعمت هایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    سلام و درود به نشانه روزانه ام….

    نشانه ایی که مرا دگرگون ساخت.تا بدونم چه چیزی مرا وارد مسیر نادرست ،میکند….

    اره!…من طی یه مدت.فاصله دار…یسری کارهایی انجام میدادم..و خیلی برام بولد نبود..بهمین خاطر این فایل از نشانه ام…و لطف خدادند باعث شد تا بیشتر الگوهای تکرار شوندمو ..درک کنم…

    واقعا زندگی خوب..داشتن روابط عالی و الهی…با تغییر درونی شکل میگیره..تا رفتار من تعقییر نکنه…هیچ چیزی در دنیای بیرونی من بوجود نمیاد..اگه هم بیاد پایه اش ضعیف و بعد از مدتی فروپاش میشه!…

    هر خاسته ایی!چه بحث روابط چه بحث ثروت.چه بحث هر چیزی…نیاز به پایه ایی قوی داره..که این پایه..از شخصیت درونی ما سرچشمه میگیره…

    شخصیتی که خودشناسی رو به خودشناسی تبدیل میکنه…

    خداوند همیشه در حال اجابت ما هست..و از رگ گردن به ما نزدیکه..ولی اونچیزی که در زندگی ما تفاوت ایجاد میکنه..دقیقا نداشتن،’بهبود شخصیت ماست…

    من اگه پایه ثروت …..روی مکانی ناامن.و یا مکانی ناصاف باشه هر چقدر من بلوکها رو بچینم..به یه جایی رسید ،’فروکش میکنه..

    من خودمو میگم!..ما انسانها خیلی عجولیم..شتاب زده هستیم..بقول خدا میگه شتابان از من مخواهید که هر چی داریید از دست می دید.عذاب من بهتون میرسه.گ..

    در ادامه….

    اینروزا خیلی باگها تو درونم پیدا میشه..واقعا اصلا فکرشو نمیکردم که اینقدر من پاشنه ام کارکردم توی کارم و رابطم خرابه….

    و همه رو لطف خدا می بینم….

    ……….

    بریم سراغ ..جواب به سوال!

    در.روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    دقیقا…

    جواب من..ناجی بودن برای افراد هست…

    جوری که خندم میگیره هر بار خودشو تو کوچکترین مورد نشون میده ولی من ،’خیلی بهش توجه نکرده بودم…و هدایت شدم تا بیشتر بدونم.این مسیر مسیر درستی نیست..

    حتی خداوندم قبل از اون اتفاق دقیقا اون صحنه رو بهم نشون داد…

    چند مدت پیش از طریق یفرد نزدیکم بهم…سر حرف برخوردهای من شد!!…

    بهم گفت هنوز با فلان اموزش داری پیش میری هنوز حرفهای استاد عباسمنشو گوش میدی…و یسری صحبتهایی شد….وای خدای من من اونجا احساس ناجی بودن بدستم اومد…

    که جوری با ایشون برخورد کردم…

    که تو هم بیا نجات پیدا کنی از این مسیری که اشتباهه…

    بخدا شب قبلش همون صحنه ایی که من داشتم دلسوزی میکردم..تو خواب دیده بودمش ..

    و بهم گفت اون گوشی که گذاشتی بده تا منم گوش کنم..ولی ایشون هیچ تاثیری که نگرفت هیچ….باعث تخریب منم شد…

    من فکر میکردم با گوش دادن اون فایل.ایشون نرم میشه..دیدم اینقدر باورهای محدود کننده اش قویه…اینقدر منطق داره که اصلا گوشش از اینحرفا پره…

    و من رهاش کردم..

    خیلی جالب همون موقع گفتم خدایا خودت همینجا تمومش کن..اینفرد برای اینراه نیست..و گفت حالا یه وقت دیگه بیشتر با هم صحبت میکنیم تو افسرده شدی…

    و این ماجرا رفت پای کارش..

    و درسی برام شد که هیچ با کسی که فضای فرکانسیش با این اموزشها ،’دوره.!….بحث نکنم و ناجی اون نشم…

    این مورد گذشت…قبلشم دقیقا همین موضوع با یفرد دیگه تکرار شده بود..که اونم خیلی کارم اشتباه بود…

    و این گذشت تا همین چند وقتی که با هدایت خدادداشتم کارهای شخصیتیمو توی بیزنسن انجام میدادم…

    وقتی بهش فکر میکنم خندم میگیره…من بازم میخاستم ناجی افراد..توی درخاستهایی که میشه بهم،’رو نادیده بگیرم.و بگم نمیخاد …

    مثالش این بود..رفتم طبق الهاماتم..توی یه مغازه چند نفر بودییم..ایشون تقاضای آب کرد…و با همون لیوانهای یکبار مصرف به اونها آب داد…ولی به من گفت میخای …همون لحظه..گفتم..اگه تقاضای اب کنم.ایشون بنده خدا هر چقدر پول داره باید بده لیوان و بطری اب ولش کن میرم خونه میخورم…

    همون لحظه این صحبت در کسری از ثانیه تو وجودم رد شد…گفتم چرا تو نخای؟..بازم ناجی دیگران شدی..که اگه تو نخوری از پول اون کاسته میشه…

    حالا من این مورد رو تو خیلی از رفتارهایم با دیگران انجام میدادم…

    بحث فقط لیوان یا یچیز پیش افتاده نیست..بحث اینه که من یه حساسیت فکری دارم..اینم اسمش ناجی دیگران..و دلسوزی کردنه….

    .

    الله اکبر..این پاشنه ها چجور خودشو نشون میده…

    حتی ناجی روابطم با فردی که همیشه کنارمه.

    و بازم این پاشنه این چند روز خودشو تو چند موارد انجام داد….و دیدم من مدام دارم ناجی اطرافیانم میشم…

    و همین ناجی بودن.حس دلسوزی هم دقیقا باهاش بود…و مدام به شکلهای مختلف از طریق افراد خودشو نشون میداد…

    ……….

    نکته بعد…

    من تونستم حس قربانی رو که سالها با شخصی نزدیک بهم داشتم …هفته گذشته خدادند بهم الهام کرد به بهترین شیوه به لطف خدا انجام شد…

    من یه مورد وام به این شخص داده بودم..همیشه چشم انتظار اون پول بودم که زمانی بدستم برسه باهاش اونچیزهای که لازمه رو بخرم….

    و لطف خدا شامل حالم شد..که بیام طبق الهاماتم پیش برم..و من این چند میلیون پول رو به ایشون ببخشم ..به این دلیل که من قربانی ایشون نشم…و این سود زهری بود برای پیشرفتم در اینده…

    ……

    قربانی دیگه..بازم سفر هدایتی من به شخصی که ایشون به من سفارش کار دادن..و یجورایی تو درونم این صحبت رد شد..که اگه برای ایشون کار کنم.این شخص پتاسیل خیلی خوبی داره و من میتونم به درامد خیلی خوبی برسم..

    دقیقا وقتی با ایشون هم کلام شدم یه صحبتی کردم که باعث شد..تا این وابسته بودن رو به ایشون بگم…دیدم من دارم به ایشون و موقعیت ایشون شرک میورزم و خودمو وابسته به اینفرد میبینم..

    ….

    میخام در نهایت بگم..شخصیت چیزیه تا من تعقییری نکنم..هر چیزی که ساختم و براش وقت گذاشتم….با این افکارم نسبت به خودم و دیگران کاملا از بیین میبرمش..

    دقیقا بیزنس گذشته ام پایه اش همین بود…من داشتم فقط کار میکردم..ولی بخاطر نشتیهام هر چیزیم که بدست میوردم از بیین میرفت یه ان تموم میشد…

    دقیقا مثل کش کردنه.اگه نشتیشو نبندی هر چقدر تلاش کنی از اون طرف وا میره….

    حالا من این وسط دلسوزیهایم به اشخاص و ناجی بودنم باعث شد..که من نشتیهامو تو تمام رفتارهایم ببینم..

    و از خداوند هدایت خاستم..و خدادند یکی یکی بهم نشون داد..اینجا اینرفتار رو داشتی…و تو این سفرم ..تمام این موارد ذهنیمو بهم نشون داد…

    و خیلی از کارکردم برای شخصیتم راضی هستم..خیلی راضیم چون هر بهبودی دری از بهشت رو برویم باز میکنه….

    و بیشتر خودمو میشناسم بیشتر خدای درونمو میشناسم…..

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که داریید با مطرح کردن این سوالها،’نشتیهامونو بهمون بازگو میکنید..

    ناگفته نمونه..من خیلی روند زندگی ام نرم و روان شده..نسبت به گذشته ام..و میدونم این روند باید در طی روز باید انجام بشه تا من کارکرد خیلی خوبی توی بیزنسم و روابطم بدست بیاد..

    زندگی با خداوند آرام و روان هست..به اندازه تعقییرات نگرش من….

    نگرش من رفتارمه…رفتاری که چیدمان اساس زندگیمو از بیین میبره….

    این ناجی بودن در اینده و طبق خاسته هام و الهاماتم..باعث میشد شرایط خیلی بدتر اون چیزی که میخاستم میشد…و سعی کردم…بیشتر روی خودم کار کنم و این عضله شخصیتمو قوی کنم…

    .

    یه مورد دیگه کمالگرا بودن در کارهای شخصیم باعث شده..نشتیهای زیادی در طی روز با من هم دار بشه…و اینو چند روز تمرین قوی بخودم بستم..دیدم اره هنوز زره هایی تو وجودم هست.که باید روی خودم کار کنم.و بیشتر بیخیالش باشم..و بدونم ما تغییر توان باورهای دیگران رو ندارییم.و نمیتونیم افکار فردی که سالیان سال چیدمان شده یه شبه تعقییرش بدم..

    این کمالگرایی بازم نقطعه ایی بود..که باعث شده بود.من به خیلی از کارهایم به این شخص گیر بدم.. و من این مورد رو در رفتار شما استاد عزیزم.و خانم شایسته دیدم..چقدر ایشون روی خودش کار کرده که در برابر اتفاقی که پیش میاد با احساس خوب ردش کنه…

    واقعا تمام زندگی روزانه ما پر از نکات مهم و کلیدی هست….

    چقدر همین نکات میتونه…در صلح بودنمونو ایجاب کنه…

    انشالله که بتونم این موردم روش کار کنم.و به ارامش بیشتری برسم…

    و نخام قربانی کارهای پوچ و بی ارزش زندگی دنیوی شوم…و از خدایی که از رگ گردنم نزدیکه دور بشم.و دنیا و اخرتمک به تباهی بکشونم.

    ………

    خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: