پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 24

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا سلامی گفته:
    مدت عضویت: 820 روز

    سلام به استادخارق العاده…آقاسید

    سلام به خانم شایسته گرانقدرومهربون

    الگوهای تکرارشونده بد زیاددارم ولی الان فقط این اومدتوذهنم وفوری نوشتمش.دنبال کردن اخبارقیمت طلاو ملک ودلار…بااینکه میدونم من هیچ تاثیری نمیتونم روی اونابذارم وفقط یک تماشاچی هستم ولی بازم این اشتباه رو تکرار میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    زینب خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2324 روز

    اشتباهاتی که تکرار میکنم:

    با اینکه دوره سلامتی رو اجرا کردم یک ساله و اگاهم و میدونم که چه بلایی سرم میاد وقتی به شیوه دوره سلامتی عمل نمیکنم ولی بازم این اشتباه رو تکرار میکنم و نتیجشو توی بیحالی و بدن درد و هزاران مشکل دیگه میبینم

    من هرموقع پول پس انداز میکنم سریع ی برنامه براش میریزم و وسیله ای میخرم یا ی کاری باهاش میکنم

    قبلا قرض میدادم یا خرج میکردم رو خودم کار کردم و بهتر شدم حداقل تا 5 ماه نگه میدارم ولی دوباره خرجش میکنم و به صفر میرسم

    از ضررهای سیگار و مشروب خبر دارم و نتیجشو دیدم که چقد حالمو بد میکنه ولی بازم استفاده میکنم و تکرار میکنم این اشتباهو

    میدونم که غیبت کردن و قضاوت کردن فقط فرکانس منو میاره پایین و فقط به خودم ضرر میزنم ولی بازم تکرارش میکنم

    ی اشتباهی دیگم که تکرارش میکنم تقلید از بقیه و‌دنبال تایید بقیه بودنه که خیییلی بهتر شدم ولی جای کار دارم خیلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    بنام الله مهربانی

    با سلام خدمت استاد و دوستان تلاشگرم

    اشتباهات تکراری:

    اشتباه شایعم که همیشه خیلییی هم سعی میکنم کنترلش کنم زود از کوره در میرم زود عصبی میشم بهم میریزم داد بیداد میکنم با موضوعی که ممکنه اصن به من ربطی نداشته باشه اگر بخوام دلیلی برای این عصبانیت هام بگم یکی از دلیلها میتونه این باشه که من فک میکنم میتونم زندگی دیگران عوض کنم و اگر چیزی بگم و یا حرفی که از نظر و دیدگاه خودم درسته بگم وبقیه عکسشو بگن من عصبی میشم یا تو مسائلی که (به من چه) باید بکار ببرم دخالت میکنم یا اگر کاری باب میلم پیش نره

    مورد بعدی اینه که خیلی از کارهای مهم رو به تعویق میندازم یکی از موارد اخیری که خیلی پشت گوش انداختم بحث پایان نامه ام هست که دوست دارم تمومش کنم ولی حتی قدمی براش بر نمیدارم هرروز میگم از شنبه و….

    دیگه اینکه اگر جایی و جمعی که میدونم حرفای ناجالب و منفی قرار رد بدل بشع میمونم بااینکه مغزم اون لحظه آلارم میده که هدا میدونی چی داری بخوردم میدی پاشو برو ولی من واضح این آلارم رو ندیده میگیرم این اشتباه مدام تکرار میشه ولی به اندازه ای که کنترل کنم فاصله میفته ممکنه ماهی یع بار بعضی وقتا هم هرروز

    مورد دیگه درمورد غذا خوردنه من خیلی چاق بودن بعد که لاغر شدم با رعایت خورد و خوراک و ورزش مشکلات سلامتی که داشتم خدارو شکر رفع شد ولی یه وقتایی میزنم جاده خاکی چاق نمیشم اما سلامتیم دچار مشکل میشه و میدونم از روند خوردن نا سالم هست این مدت تعهد دادم خداروشکر یک ماهه که حالم عالی سالم تر پر انرژی تر از همیشه هستم

    خداروشکر میکنم تونستم امشب کامنت بنویسم و سپاس گذار خداوند هستم که من رو به این فایل عالی هدایت کرد که با گفتن این مسائل مغزم بدونه چه الگو های دارع و با شناسایی اونا سعی کنم کمتر تکرارشون کنم

    از استاد مهربان و عزیزم سپاس گذارم برای مطرح کردن سوالات هوشمندانه ای که ما رو به خودمون آگاه تر کنه .

    در پناه الله شاد سلامت موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام به خانم شایسته

    یکی از اشتباهات آینه که باعجله غذامو میخورم یعنی داغ داغ میخورم حتی چند بار هم سوختم انگار یکی دنبالم کرده تو مهمونی که هستیم این کارم اصلا جلوه خوشی،نداره ،یکی منو ببینه انگار که تا حالا چیزی نخوردم چند بارهم تمرین کردم که آرام غذا بخورم اما حوصله ام سر میرفت

    اشتباه بعدی اینه که اگر کسی به مشکل برخورد کند کلی راهکار بهش میدم و یاخودم تو زحمت میاندازم براش حلش میکنم حتی اگر خودش نخواد یک جورایی به طرف اجازه فکر کردن و راه حل پیدا کردن نمیدم و در دراز مدت وابسته به من و در نهایت توقع زیادی از من پیدا میکنه که حتما من باید مشکلشو حل کنم

    یک وقتایی تمرکزم میره روی نکات منفی دیگران و نصیحت کردنشون، وقتی هم که به صحبت هام عمل نمیکنند حرص میخورم به شدت بهم می‌ریزم

    باز هم یکی دیگه از اشتباهات اینه که کارهایی که بهشون خیلی علاقه دارم حتی اگر مسئولیت دیگران باشه انجام میدم جوری که طرف طلبکارم میشه.

    مورد بعدی وقتی از دست کسی ناراحت میشم چیزی بهش نمی گم یا اینکه درست نمی گم ،صبر میکنم وصبر میکنم که خودش متوجه بشه که معمولا هم افراد متوجه نمیشوند در نهایت بشدت عصبانی و مثل آتشفشان منفجر میشم هرچی ساختم خراب میکنم

    گاهی اوقات دایه مهربان تراز مادر میشم و چند بارهم چوبش خوردم خوبشم خوردم اماهرچند وقت یکبار یادم می ره

    با اینکه این همه فایلهای،استاد گوش دادم و ارزش و اهمیت ثروتمندی رو دونستم اما بازم مرتکب این اشتباه میشم که میگم پول خوب نیست هنوز ذهنم به شدت به مسئله ثروتمند شدن مقاومت داره و میلیمتری پیشرفت میکنم

    چند باور منفی دارم که فرکانسهای منفی میفرستم در نتیجه نتایج نامطلوبی میگیرم میدونم کارم اشتباهه روی خودمم کار میکنم اما باز هم مرتکب اشتباه میشم

    فایلهای رایگان و دوره عزت نفس در کمرنگ شدن این اشتباهات خیلی بهم کمک کرده اما نیاز به خودسازی بیشتری دارم

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 864 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر عمیق چندین مورد رو یادآوری کردین که قطعا در بیشتر ماها از جمله خود من وجود داره،ممنونم بابت این جزئیات و شرحشون تا یادآوری بشه به من که بنویسم تا یادم باشه حتما روش کار کنم و خودم رو بهبود بدم برای رشد بیشتر

      سپاس

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مصطفی گفته:
    مدت عضویت: 658 روز

    سلام و ارادت

    کارهای اشتباه تکرار شونده:

    1- استخدام نیروهای ضعیف به خاطر اینکه حقوق کمتری به اونها بدم، با اینکه هی هربار میفهمم که این کار اشتباهه و کارمند قوی میتونه چند برابر حقوقی که دریافت میکنه رو بسازه

    2- ادامه همکاری با کارمندی که باید اخراج بشه و بر اساس خط و مشی های شرکت عمل نمیکنه

    3- مدیریت مالی خودم و شرکتم. با اینکه خیلی بهتر شدم ولی الان 2 ساله که امورات مالی شرکت لنگ میزنه، پنج تا حسابدار اومدن و رفتن ولی حساب کتابا همیشه به هم ریخته هستن

    4- خود درمانی کردن. مثلا همینکه یه ذره سرم درد میگیره یا کم خواب میشم سریع میرم سراغ دارو. با اینکه میدونم کاملا اشتباهه

    5- گاهگاهی وسوسه میشم و میرم سراغ پیج گردی در اینستاگرام و بخصوص دنبال کردن اخبار سیاسی. با اینکه الان خیلی خیلی بهتر شده ولی شاید هفته ای یکبار وسوسه بشم که این کار رو انجام بدم.

    توصیه میکنم وقتی اشتباهاتتون رو در دفترتون مینویسید همزمان دلیل اون کار و باوری که باعث میشه اون اشتباه رو تکرار کنید هم بنویسید. سپس باوری که باید در خود ایجاد کنید که اون اشتباه دیگه تکرار نشه هم بنویسید و شروع کنید به حذف اون باور غلط و جایگیزینی باور جدید

    پیروز و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    زهرا یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    بنام خداوند قلبها..سلام به استاد عزیز وبانو شایسته جان وهمه ی دوستان گل..خدایا سپاسگزارم که در کنارمی وبا منی تا بتوانم یک رد پای بسیار حساس در اینجا به جا بگذارم..خدایاشکرت که این فایل استاد چن روزیست که مرا به تفکر واداشت وهر لحظه که اشتباهی میکنم که میدانم ان کار اشتباه است به یاد این فایل از استاد میفتم

    خدایا برا الان این ساعت از عمرم که دارم این متن را تایپ میکنم سپاسگزارم..

    1)یکی از کارهایی که من میکنم ومیدانم اشتباه است وباز هم تکرار میکنم مقایسه خودم وزندگیم از لحاظ مالی با خانواده برادر شوهرمه چرا ایشان شریک مالی و کاری همسرمه..هر زمان که چیزی میخرند یا کاری میکنند من در ذهنم اشفته میشم و میگم وقتی شریکیم چرا ما نتونیم این کارو بکنیم و الان میدانم و خودم واقفم که این یک فکر و باور اشتباه هست باید این را در ذهنم بگنجانم که خدا روزی رسان است و هیچ وقت چشمم به زندگی انها نباشد و در این جور مواقع اگر از ته دلم بتونم تحسین کنم اونهارو ان وقت من میتوانم بگم یه قدم پیش رفته ام.

    2)یکی دیگه از کارتی اشتباه و مدام تکرای ام عصبانیت و بد رفتاری باهمسر وفرزندمه همیشه باکوچکترین کار و اشتباه اونها عصبانی میشم وغر میزنم میدونم این کار اشتباه حتی بعدش عذاب وجدان میگیرم و خیلی ناراحت میشم باید بتونم خودم رو کنترل کنم وعزت نفسم را بازسازی کنم..3)یه مورد دیگهدر مورد قوانین و اموزه هام هستش که تا یه مدتی کوتاه عمل نیکنم و خودم را کنترل و ذهنم را مراقبت میکنم ولی باز رها میکنم و اوضاع بدتر از قبل میشه..این یعنی باید در این اوزه ها وعمل به قوانین واین که خودم میوول زندگیم هستم مداومت داشته باشم و هیچ وقت تا لخظه ی مرگ رها نکنم این کار رو.

    4)با اینکه خیلی از وابستگی هامو کم کردم در این مدت وای تازه دیروز متوجه شدم نه هنوز م برای حال خوبم به دیگران به رضایت همسر و فرزندم از خودم گره خورده بودم واقعا چه پاشنه اشیل هایی دارم و چه ترمز های پنهانی هستن میدونم باید روی عزت نفسم خیلی کار کنم

    5)ارتباطم با خدا خدایی که واقعا روزهایی که ارامم و حالم و احساسم خوبه لخظه به لحظه کنارمه گاهی اینقدر ازش دور میشم که حتی فقط میگم مرگ راه چارمه یعنی خیلی حالم بد میشه وقتی پرودی های ذهنم منفی میشه و از روحم وخدای درونم دور میفتم..

    خدایا شکرت که هدایتم کردی وبه دستانم قدرت بخشیدی تا صادقانه به چن مورد اشاره کنم که واقعا برام سخت بود نوشتن در مورد اشاباه هایم امیدوارم که من وتمام دوستانم بتوانیم روزی از نتایج عالی بنویسیم..

    استاد گلم بینهایت سپاسگزارم از شما وعزیز دلتون️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمدحسین اکرمی گفته:
    مدت عضویت: 1198 روز

    به نام او که بودنمان یادی از اوست

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و دوستان خوبم

    این قسمت از الگوهای تکرار شونده رو خیلی زیاد تجربه کردم و اشتباه هایی رو کردم که بازم تکرار شدند و خودم دقیقا می‌فهمم که دوباره اون اشتباه رو تکرار کردم .

    1) من به خودم تعهد و قول میدم ولی فقط مدتی کوتاه سر حرف و تعهدم هستم و بعد کار خودم رو می‌کنم و می‌دونم که اشتباهم رو تکرار کردم.

    2) از انتقاد دیگران یا حرفی که باب میلم نباشه ناراحت و عصبی میشم و واکنش نشون میدم .

    3) در رابطه با فرزندم صبوری نمیکنم و با جدیت باهاش حرف میزنم و کمتر مسائل رو براش توضیح میدم .

    4) در رابطه با همسرم و شوخی کردن هاش انعطاف پذیر نیستم و سریع واکنش نشون میدم و فکر میکنم اذیتم می‌کنه و میخواد منو ناراحت کنه .

    5) در رابطه با کارم آموزش های زیادی دیدم و می‌دونم چجوری باید کار کنم و حتما پای سیستم باشم و ژورنال معاملاتی خودم رو بنویسم و مدیریت سرمایه رو رعایت کنم ولی باز هم اونها رو سرسری می‌گیرم و بدون برنامه کار میکنم .

    6) بعضی از کارها رو به تعویق میاندازم و منتظر فرصت مناسب هستم و یا انگیزه ام رو برای رسیدن به خواسته‌هام از دست میدم و بهانه تراشی میکنم و خودم رو سرزنش میکنم .

    7) در مورد خرید کردن گاهی خریدی انجام میدم که بعدش پشیمون میشم و یا خیلی دو دل میشم برای انتخاب کردن در خرید .

    8) حرف و نظر دیگران واسم مهمه و میخوام مورد تایید دیگران قرار بگیرم و بعضی جاها از اینکه خودم نیستم احساس ناراحتی دارم .

    9) گاهی حرف هایی میزنم که بعدش سریع پشیمون میشم و میگم دیگه این کار رو تکرار نمیکنم ولی باز هم در اون موقعیت قرار می‌گیرم که یا دروغ بگم یا از کسی حرفی بزنم و یا کسی رو قضاوت کنم.

    10) در مورد آشپزی و غذا درست کردن اشتباه هایی میکنم که تکراری هستند چون بهشون عادت کردم و به خودم قول میدم که دفعه بعد اون کار رو انجام ندم .

    11) در مورد خوردن غذاهای فست فود و ناسالم و شیرینی ها و میوه ها می‌دونم که برای سلامتی ام ضرر داره و سرعت صورتم جوش میزنم و بدنم واکنش نشون میده ولی باز هم گاهی اوقات از روی حوس یا گرسنگی زیاد این اشتباه رو تکرار میکنم.

    12) سعی میکنم باورهام رو درست کنم و مثبت اندیش باشم و اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشم ولی فقط چند روز اینجوری هستم و دوباره برمی‌گردم به قبل .

    اگه بیشتر دقیق بشم چیزهای دیگه ای هم هست ولی مهم‌ترینش اینا بودن .

    ممنون از زحماتتون سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 864 روز

      به نام الله یکتا

      واقعا ممنونم از شما دوست عزیز بابت این مثالهایی که زدین و دیدم منم بیشترشون رو دارم و تازه آدم میفهمه که چرا نتایج اونجوری که میخواد نمیشه،وقتی اینهمه باور محدود کننده و ترمز داره و من خودم خیلی بیشتر از اینا رو هم دارم

      از الله یکتا میخوام که کمکمون کنه

      بتونیم حلشون کنیم و به آدم بهتری تبدیل بشیم

      خدایا شکرت…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    ب نام خدایی ک هدایت ما رو بر خودش واجب کرده

    اینکه خیلی بده ک من میدونم فلان رفتارم اشتباهه ولی بارها تکرارش میکنم

    انگار بدونی سیم برق داره و میکشتت باز با دست سیم رو بگیری

    شاید چون انقدر سخت شده توی ذهن من ک این کار رو نکنم( سیم لخت رو نگیرم )

    چون اونقدر برام درد ناک نشده عمل نکردن ب قانون

    ولی دست زدن ب سیم لخت  اینقدر سخت شده ک

    تا مطمئن نشم برق داره یا ن بهش دست نمیزنم

    چون میدونم اگه برق داشته باشه منو میکشه

    اینقدر درد ناک نشده دوباره انجام یه اشتباه

    احتمالا اهرم رنج و لذت اشتباهه توی ذهنم

    چ اشتباهاتیه ک دارم هی تکرارشون میکنم

    و از چ باوری نشات گرفتن شده :

    1- من اشتباهی ک تکرارش میکنم رها کردن این آموزشات و این مسیره، تا یه جایی میرسم انگار دیگه بسمه، انگار دیگه خوشی میزنه زیر دلم، انگار بیشتر از این ظرفیت ندارم از نعمت های نامحدود خدا استفاده کنم

     حالا چرا رها میکنم :

    چون یادم میره ک این یه مسیر همیشگیه برای پیشرفت

    چون یادم میره تا زمانی ک دارم روی خودم روی باور هام کار میکنم این نتایج هستن همین ک من متوقف بشم و اجازه بدم ورودی های نامناسب بیان با افراد نامناسب باشم دوباره نتایج نادلخواه قبلی رو میگیرم

    جهان شوخی ک نداره

    هر ورودی بهش میدی از جنس همون خروجی بهت میده

    2- تصمیات مهم و اساسی رو دیر میگیرم یا دقیقه ی 90 میگیرم در صورتی ک میدونم با در نظر گرفتن جوانب باید تصمیم بگیرم

     گاهی اوقات اینقدر دیر تصمیم میگیرم

    ک حق انتخاب ازم گرفته میشه یعنی گزینه هام برای انتخاب کم میشه، اینقدر کم ک یک گزینه میمونه

    حالا چرا اینکار رو میکنم:

    دوست دارم خودم تصمیم بگیرم ولی دوست ندارم تمام مسئولیت تصمیمم رو بر عهده بگیرم و منتظرم کسی دیگه برام تصمیم بگیره، و اگر هم از تصمیم اون ناراضی بودم ب حرف اون  گوش نمیدم، خودم هم تصمیم نمیگیرم و منتظر میشینم ک خودش اتفاق بیوفته ، ک میشه همون حق انتخاب نداشتن و همونی ک هست رو باید انتخاب کنی

    3- تمرینات دوره ها رو انجام نمیدم، میدونم ک باید انجام بدم، میدونم ک شب قبل خواب و صبح ب محض بیدار شدن باید خودم رو در فرکانس خوب نگه دارم  ولی چند وقت انجام میدم دیگه انجام نمیدم

    حالا چرا  :

    انگار باورم نسبت ب درست بودنشون کم میشه

    نسبت ب اینکه هر اتفاقی ک توی زندگیم میوفته من با باورها و فرکانس هام دارم  اون رو خلقش میکنم

    نسبت ب اینکه این کار، مهم ترین کار توی زندگی منه

    4- قبل از انجام کاری ته ته ش ک بد میشه رو تصور میکنم، ک اگه اتفاق افتاد بگم من فکرش رو کرده بودم

    و اتفاق خاصی نیوفتاده، چون بهش فکر کرده بودم

    ولی این تصوره جوری کار خودش رو میکنه ک من در اول کار متوقف میشم و اون کار رو انجام نمیدم

    مثلا : دیروز با موتور بودم و یه دبه 20 لیتری آب جلوم گذاشته بودم و میاوردم خونه، به یه جایی از جاده رسیدم ک میتونستم انتخاب کنم و همین مسیر آسفالت ک صاف هست رو ادامه بدم

    یا اینکه میونبر بزنم ک جادش خاکیه و یه سرابالای و سراپایینی تندی داره

    همین ک فکر این انتخاب رو کردم

    ب طور ناخود آگاه تصور کردم ک من از میونبر رفتم

    و دبه آب از روی موتور افتاد و منم افتادم

    ب خودم گفتم اگه قراره بیوفتم، خب میونبر نمیرم

    دیگه از ترس،مسیری ک آسفالت بود رو انتخاب کردم

    من خیلی با خودم این کار رو میکنم

    مثلا : فکر میکنم در آینده میخوام فلان شغل رو برم، بعد میشینم تصور میکنم ک من نمیتونم اون شغل رو هندل کنم (فکر کردن ب بدترین اتفاق توی اون شغل)

     مثلا : میخوام یه کاری انجام بدم ک دو سه بار انجامش دادم  چند ثانیه قبل انجام دادنش، بطور ناخود آگاه تصور میکنم ک خراب انجامش دادم و این نتیجه هم میده اون طور ک میخوام انجام نمیگیره اون کار

    مثلا : این رفتار بد انقدر در وجودم ریشه دوانده بود ک حتی توی باشگاه وقتی میخواستم پرس سینه بزنم،  وقتی وزنه رو سنگین تر میکردم  قبل از خوابیدن زیر وزنه، تصور میکردم ک وزنه از شدت سنگینی روی من افتاده. و وقتی وزنه رو بلند میکردم ک چند حرکت بزنم

    از شدت ترس ک وزنه  در بره از دستم و بیوفته روی برنم مثلا باید 12 تکرار بزنم 8-9 تکرار میزدم، درواقع اون پاره شدن عضله خیلی خوب اتفاق نمیوفتاد

    مثلا : همین چند روز پیش چنتا لباس هام گشادم بود رفتم خیاطی و فیت بدنم تنظیمشون کرد

    بعد از دو بار پوشیدن فهمیدم ساعد  دست راستشون و زیر بغل دوتاشون تنگمه و باید گشاد تر بشه چون اذیت میشم اینجوری

    من قبل فایل تصور میکردم بد ترین حالتش اینه ک ببرم پیشش دعوام میکنه و میگه وقت ندارم

    ب خودم اومدم گفت ن همینجا بسه

    شروع کردم ب تصور اینکه من با قدرت میرم سلام و احوال پرسی میکنم و اونم با خوش اخلاقی جواب میده و موضوع رو بهش میگم و اگر هم اون چیزی گفت، میگم اقا درسته من باید اون موقع بیشتر حواسم میبود ک اندازمه یا نه

     و کار رو برام انجام میده

    نجوا میمومد ک جای دیگه برو

    ولی من گفتم ن ب خاطر تمرین عزت نفسم ک شده همینجا میرم

     

    حدودا نیم ساعت پیش این کار رو انجام دادم و همونطوری ک نوشتم پیش رفت

    و رفتم یه آب هویج ب خودت جایزه دادم چون لایقم

    و توی اون کافه درخواست کردم ک تگری باشه، و داخلش یخ ریخته شه

    و موقع حساب کردن پرسیدم ک این شیرینی مال هویجه یا شکر میریزین

    اونم گفت طبیعیه مال هویجه

    و یه آب هویج تگری زیر هوای خنک کولر توی تابستون زدم بر بدن مبارک و لذتش رو برم

    آفرین بهت رسول من باید این تغییرات کوچیک رو ببینم

    من ک تنهایی جایی نمیرفتم، الان  تنهایی اومدم کافه ب خودم بعد این موفقیت یه آب هویج جایزه دادم جایزه دادم

     واز خانمه پیشوان سوال پرسیدم، درخواست کردم

    قبل از این آموزشات ب شدت خجالتی بودم اینجوری نبودم

    اعتماد بنفس خیلی پایینی داشتم

    من اینقد فیزیک بدنیم بد بود، کوچیک تر ک بودم موقع راه رفتن دستام توی جیبم بود

    و پدرم هی میگفت دستات رو از جیبت در بیار

    ولی من انگار میترسیدم، حالت امن بدنیم همون بود

    ما از قوانین استفاده میکنیم اما بصورت نادرست

    مثه همین قانون تصویر سازی

    هممون هزاران بار شنیدیم و میدونیم ک تاثیر داره ولی خیلیامون مثه من ب ضرر خودمون  ازش استفاد میکنیم

    من میتونم  رویاهام رو ب تصویر بکشم و امید رو در دلم زنده کنم، سپاسگزار باشم و…

    برعکسش میتونم بدبختیام رو ب تصویر بکشم و خلقشون کنم، ب بدترین وجه شرایط فکر کنم و ب وجودشون بیارم

    در واقع وقتی چیزهایی ک حالمون بد میشه رو تصور میکنیم شیطان دوست داره

    ولی وقتی اون چیزی ک حالمون رو خوب میکنه رو تصور میکنیم شیطان میگه نمیرسی ب اینا

    اصلا بذار نرسم این همه مدت وجه بد شرایط رو تصور کردم و نتیجش رو دیدم الان میخوام وجه خوب شرایط رو تصور کنم و نتیجش رو ببینم

     بینهایت مثال از تصور وجه بد شرایط و خلقشون

    بینهایت مثال از تصور ب وجه بد آدما

    و برعکسش دارم

    ولی یه بازنگری ک ب زندگیم میندازم به ضرر خودم بیشتر ازش استفاده کردم

    5- میدونم باید با دوستام قطع رابطه کنم ولی هر بار میرم پیششون، خیلی دوست دارم برم پیششون بازی ورق کنم ولی خب چیزی بهم اضافه نمیشه

    من هی این اشتباه رو میکنم

    6- از رفتار خواهر برادر های کوچیکم زود عصبانی میشم ، سروصدا میکنن، بازی میکنن با صدای بلند و…

    رسول عزیزم اول باید بپذیری ک اونا بچن و قاعدتا رفتار بچگانه دارن

    اونا از سر نیاز ب توجه، نیاز ب دیده شدن ممکنه یه رفتار هایی بکنن ک خلاف رفتار ها و باور های تو باشه

    ممکنه از سر بچگی رفتاری رو انجام بدن ک خوشت نیاد ولی یادت باشه اونا بچن و بزار خوش باشن و نذار اونا بتونن تو رو عصبانی کنن

    اینقدر ضعیف نباش ک رفتار معمول اونا عصبانیت کنه

    7- اشتباهی ک من تکرارش میکنم اکتفا ب گوش دادن فایل ها و عمل نکردن ب اوناست :|

    8- جایی ک باید صحبت کنم ساکت میشم

    مثلا توی نانوایی یکی میزنه جلو میدونم ک باید بگم آقا برو ته صف، ما هم تو صفیم و… ولی سکوت میکنم

     

    9- من اول خیلی این اشتباه رو انجام میدادم

    میدونستم ک مثلا خشک شدن گلوم علائم سرماخوردگیه و کم کم دارم سرما میخورم ولی هیچ کاری براش انجام نمیدادم

    یا وقتیم مثلا ب فکر بودم یه چیزی از تو یخچال و ورمیداشتم میخورم

    برای خودم ارزش قائل نبودم ک توی همون مراحل اول برم دکتر

    حالم بد و بدتر ک میشد میرفتم دکتر یه امپول میزد، میدیدم حالم چقدر خوب شد  به خودم میگفتم چرا زود تر نیومدم

    یا پیش میومد اینقدر دیر مراجعه میکرد ک با یکی دوتا آمپول حالم خوب نمیشد

    10- این اشتباه رو من بار ها و بار ها انجام میدم سر قولی و تعهدی ک ب خودم دادم  وانمیستم وعمل نمیکنم

     برای خودم ارزش قائل نیستم

    حرف خودم رو حساب نمیکنم

    ولی برای قولی ک ب دیگران میدم پاش وامیستم و بهش عمل میکنم

    امید وارم این اهرم رنج و لذت جوری توی ذهنم تنظیم بشه ک انجام یه کار اشتباه خیلی خیلی برام رنج آور باشه

    دوستان عزیزم و خانم شایسته عزیز و استاد خوبم

    در پناه الله مهربان شاد، ثروتمند و سعادتمند باشید

    دوست دار شما رسول

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1425 روز

      مثال دیگه از تصور وجه بد شرایط

      مثلا :  میخواستم برم پمپ بنزین ک بنزین بزنم

      هم کارت عابر بانک دستم بود هم کارت سوخت،

      توی مسیر تا ب خودم اومدم داشتم تصور میکردم ک من باک پر بنزین زدم ولی اون اقائه  ک داره کارت میکشه میگه موجودی نداره کارتت و منم ک گوشیم همراه نیست، گوشی خودش رو گرفتم ب رفیقم زنگ میزنه ک ب کارتم مقداری پول بریزه، ب خودم اومدم دیدم اینجام و اگاهانه اون چیزی ک بهم حس خوب میداد رو تصور کردم

      مثلا : در خونه رو قفل میکنم و میرم، بعد تصور میکنم

      درست قفلش نکردم و حیوونی، حشره ای میره داخل

      از اون بدتر فک میکنم دزد میره داخل و همه چیو برمیداه

      شده من رفته باشم  تقریبا 10-20 قدم از خونه فاصله گرفته باشم و دوباره برگشتم و چک کردم ک ببینم خونه رو قفل کردم یا نه و در 99 درصد مواقع (یادم نمیاد ک در رو باز گذاشته بودن) قفل بوده

      یه نوع وسواسم هست

      مثلا:  مطلبی رو میخواستم ارائه بدم

      بصورت ناخوداگاه بد ترین حالت ممکن رو تصور میکردم

      ک مثلا خراب میکنم و ب پت پت میوفتم و بهم میخندن

       انگار توانایی های خودم رو باور ندارم و تصور میکنم ک اون کار رو خوب پیش نبرم

      نمیدونستم ک چقدر این تصور کردنه میتونه بهم کمک کنه و همش علیه خودم ازش استفاده میکردم

       من این اشتباه رو خیلی زیاد تکرارش میکنم

      وقتشه ک از این قانون ب نفع خودم ازش استفاده کنم

       دوستان عزیزم و استاد شایسته عزیز و استاد عباسمنش عزیز ازتون سپاسگزارم، با این سری فایل ها خیلی خودم رو شناختم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    الهه سادات گفته:
    مدت عضویت: 2392 روز

    سلام به استاد عزیزم،مریم جان و دوستان عزیز

    یک از مواردی که همیشه به خودم یادآوری میکنم درمورد اشتباهات وخطاهاست

    نگاهم رو به اشتباه تغییر دادم

    اول از همه قدرت پذیرش رو در خودم افزایش دادم

    که اینکار اشتباه است وقبول کنم که اشتباه بوده و توجیه نکنم

    در قدم بعدی عذاب وجدان نگیرم و خودم رو سرزنش نکنم و کلی حسم رو بد نکنم

    قبول کردم من آدمم انسانم خطا میکنم

    اشتباهم رو قبول کنم و سعی کنم تکرارش نکنم بدون عذاب وجدان بدون ناراحتی و سرزنش یا سرکوفت

    ببینم چطوری میتونم اشتباهم رو اصلاح کنم

    منشا خطام چیه

    نپذیرم همینی که هست

    چیکار کنم تکرار نشه

    مثلا وقتی خوب گوش نمیدم و زود جواب میدم و عصبانی میشم راهکارش چیه چجوری خودم رو کنترل کنم

    سعی میکنم نرم در مسیر توجیه کردن

    که طرف این حرفا رو زد یا فلان کار رو کرد و من رو عصبانی کرد من باید کنترل احساسم رو به دست بگیرم

    در وام گرفتن خیلی اشتباه میکنم و وسوسه میشم وام بگیرم

    البته فکر میکردم کار درستیه و این طوری میتونم پول ذخیره کنم الان خداروشکر سعیم اینه وامم رو تسویه کنم و سراغ وام نرم

    خیلی وقتها نمیدونیم کاری که انجام میدیم اشتباهه

    وقتی فهمیدیم به جای رفتن تو فاز ناراحتی و عذاب وجدان احساسمون رو کنترل کنیم و به دنبال اصلاح باشیم

    در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و باحال خوب باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سلدا گفته:
    مدت عضویت: 715 روز

    من یک الگوی تکرار شونده خیلی آزار دهنده ای دارم که نمیدونم راه حلش چیه با اینکه همواره روی خودم کار میکنم اما باز وقتی تحت فشار قرار میگیرم این الگو این فکر به ذهنم میرسه که امیدوارم خداوند هدایتم کنه که بتونم چاره مشکلم رو پیدا کنم :

    هرچند وقت یک بار فکر خودکشی میاد به ذهنم

    خیلی این مسئله تکرار شده که تا مرز خودکشی رفتم اما انجامش ندادم

    دوست نداشتم اینو اینجا بگم ؛ اما خیلی اتفاق مشهودیه که بارها که مشکلات آزارم دادند دوست داشتم فقط بمیرم و نباشم در این دنیا با اینکه با اینکه دقیقا نقطه مقابل این حس رو هم تجربه کردم خیلی اوقات از زندگی لذت بردم و حتی به دیگران منتقل کردم اما در نهایت بارها و بارها تکرار شده که دلم میخواست با مرگ به دردهای تکراری شده ی زندگیم پایان بدم و همیشه برام سوال هست آیا آدم های موفق یا هر آدمی که به هر حال زندگی خودش رو پذیرفته و داره زندگی میکنه چقدر به خودکشی فکر کرده چندبار شده بخواد خودکشی کنه …

    من خودم شخصا هربار بهش فکر میکنم خودمم اذیت میشم ناراحت میشم که چرا باز آخر ماجرا به این وضعیت میرسم و دردم میاد که فقط فکر به خودکشی آرامم میکنه در اون شرایط

    باز هم عذرخواهم این موضوع رو مطرح کردم ؛؛؛

    امیدوارم دوستان اگه صحبتی به ذهنشون میرسه به من بگن تا دوباره این اتفاق تکرار نشه متشکرم ممنونم

    در پناه خداوند یکتا ؛ برقرار و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: