پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-29 04:11:212024-08-04 11:31:00پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با نام خدای مهربان
سلام استاد و سلام دوستان عزیز
جواب این سوال استاد جانم
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
استاد من تا قبل از اشنایی با شما ترس از خیلی چیزها داشتم و جالبه دلیل شناخت شما هم بخاطر ترس در کسب و کارم و رقابت بود که برای پیدا کردن راه حل اومدم توی نت بگردم که با فایل شما آشنا شدم . هیچوقت یادم نمیره فایل فقط روی خدا حساب کن
که توی کامنت یکی از بچه ها که داشت به یک سوآلی جواب میداد و گفت این فایل گوش کنید من رفتم گشتم توی نت با سایت شما و این فایل زیبا آشنا شدم و همین فایل رابط آشنایی من با شما شد .
ترس از شکست چه در کار چه روابط خانوادگی چه سرمایه گزاری همیشه با من همراه بود . فکر میکنم 60 تا 70 درصد خیلی بهتر شدم خداروشکر . ولی باز هم ته دلم همچین ترس هایی هست که مبادا ریسک کنم تا شکست نخورم مبادا توی رقابت در کسبوکارم شکست بخورم مبادا توی مهاجرت با برنامه پیش نرم و شکست نخورم . ولی همیشه یاد حرفای شما میفتم تا با عقل خودمون پیش بریم به الهامات خدا دسترسی نداریم . بعضی جاها باید خودمونو بسپاریم به خدا توکل کنیم بگیم خدایا تو هدایتم باش توکل بهت میکنم اونجاست اگه با ایمان توکل کنی خیالت راحته از همچی ولی توکل بگی و بعد باز با عقلت برنامه ریزی کنی یعنی همچنان به خدا ایمان نداری و توکلت فقط حرفه .
وقتی این حرفتون که هرچقدر ترس استرس و حس بد داشته باشین یعنی از خدا دورین و هرچقدر شاد عالی آرام باشید یعنی به خدا نزدیکترین همیشه این حرفو باخودم تکرار میکنم و وقتی از چیزی میخوام بترسم سریع میگم دارم از خدا دور میشم . با خدا باشم ترسی نیست چون توکل به خدا و ایمان یعنی دیگه سپردن بهش ما حرکت میکنیم اون خودش همه کارارو انجام میده ما فقط باید توی مسیر درست باشیم .
وقتی آگاهانه حرکت میکنیم با توکل و با ایمان پس هراتفاقی بیفته به ظاهر بد بدونید اون اتفاق همون اتفاقه خوبه هست پس نترسید ایمان داشته باشید خدا کارشو بلده ترسی وجود نداره .
باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هر جا دلش خواست …
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست .
سلام سعید عزیز
از خوندن کامنتتون لذت بردم و ارامش رو در قلبم احساس کردم با خوندن کامنتتون …مخصوصا اونجایی که گفتید توکل میکنید بعد دوباره میخواید با عقل منطق خودتون برنامه ریزی کنید یعنی به خدا ایمان ندارید…دقیقا مثال اان منه…که به ظاهر توکل کردم و مدام دارم تو ذهنم سبک سنگین میکنم و میبینم جور در نمیاد…بعد متعجبم که خدایا منکه توکل کردم منکه همه چیو به تو سپررم پس چرا هنوز دارم میترسم…
سپاسگذارم که چراغی در قلب و ذهنم روشن کردید با کلام دلنشینتون
لایق بهترینها هستید
سپاسگزارم ازتون
خوشحالم که کامنت من براتون توش جمله ای بوده که خدا هدایتتون کرده به این جمله تا شمارو آگاهتر کنه .
به قول استاد در مورد شرک
شرک مثل راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ صاف در دل تاریکی شب پنهان است . شرک خفیفه
وقتی توکل میکنید به خدا پس دیگه اینکه چجوری میشه چرا نمیشه اینجوری بشه رو بزارین کنار . قدرت خداست پس بسپارید بهش . توکل به خدا و ایمان به خدا همچیز رو حل میکنه
انشالله هرجا باشین شاد و خوشحال و سربلند باشین خانم کوشکی عزیز
بنام خداوند بخشند و مهربان
سلام خدمت تمامی دوستان عزیز
من با دیدن این فایل هم یک سری ترسهارو در درونم پیدا کردم هم یک سری ترسها به یادم اومد که داشتم روشون کار میردم و از یکجا به بعد فراموش کردم حالا با تمام صحبتهایی که اوستاد کردن
من میخوام یه سری از ترسهام رو بگم
قبل از هر چیزی من پذیرفتم که یک انسان کامل نیستم و در مسیر تعقیرم و اگر ترس یا ضعفی در وجود من هست نتیجه افکار و باورهای منه
1_من وقتی با یک فرد موفق که تو زندگیش نتایج گرفته تنها میشم ترس و استرس میگیرم یا معذب میشم و هیچ حرفی نمیتونم بزنم عملا هیچی به ذهنم نمیاد چون احساس میکنم اون نیازی به صحبت های من نداره
2_ترس بعدی من از اینه که یک نفراز من در مورد پلنهام یا اهدافم بپرسه
(2_ مشخصااین ترس زمانی میاد که من واقعا برنامه مشخصی واسه زندگیم ندارم وگرنه اگر هدف مشخصی داشتم میتونستم به راحتی جواب بدم )
3_ترس من از اینه که بدونه حمایت خانوادم چطور میتونم از صفر خودم همه چیزو بسازم
ترس من از اینه که با دوستان صمیمیم جوری رفتار کنم که باب میلشون باشه و این باعث شده که خوده واقعیم نباشم تو روابط
ترس من از اینه که علاقمو پیدا نکنم و ندونم تو چه زمینه ای قراره پیشرفت کنم
خدارو شکر که با دیدن این فایل تونستم خیلی چیزهارو به خودم یاد آوری کنم و از خداوند میخوام که منو کمک کنه و هدایت کنه به مسیر درست و بتونم پله پله تعقیراتو ایجاد کنم
از الله مهربان برای همتون عزتو سلامتی آرزومندم
سلام خدمت استاد عزیزم
سلام خدمت استاد شایسته
سلام خدمت همه اعضای خانواده عباس منش
ترسها موانعی خود ساخته برای نرسیدن به اصل است
زندگی من به دو بخش قبل و بعد از آشنایی با استاد تقسیم میشه
قبل از آشنایی با استاد ترسها از هر نظر منو احاطه کرده بود و تقریبا خدا رو نمیدیدم
اما بعد …الان چه ترسهایی دارم؟
نمیدونم چرا ولی الان هم ترس از جریان هدایت خدا دارم،احساس میکنم شاید نتونم هدایت رو جدی بگیرم و عمل نکنم یا نتونم عمل کنم
ترس از ناشناخته ها هم دارم
ترس از نتوانستن یا موفق نشدن هم دارم
ترس از حرف مردم با این که خیلی کار کردم و پاشنه آشیل من بوده هنوز هم رگه های اون رو میبینم بعضی وقتها و جاها
قبلا این ترسها رو عادی میدونستم که همه دارن ولی الان میدونم غیر عادیه و باید حذف بشن
جهاد اکبر معنیش همینه دیگه اگه بخام همون قبلی باشم که خدا منو وارد این سایت نمیکرد
تلاشم رو کردم تا اصل رو بهتر از گذشته بشناسم و خدا رو شکر به لطف خدا و حرفهای پاک استاد و کامنت زیبای خواهر ها و برادرهایم خیلی عالی شدم و در حال طی تکامل هستم
به امید روزی که هیچ ترسی برامون نَمونه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب دوستان و استاد بزرگوار وخانم شایسته عزیزم،امیدوارم ک در سلامتی باشید
ترس کلمه ای مارو از خیلی از اقداماتی ک خواستم انجام بدیم بازداشت و نمیزارع قدمی برداریم اما امان از روزی ک بری تودلش میفهمی ی بادکنک تو خالیه و میترکه و هیچی نیست ..
من ترس های زیادی داشتم و دارم مثل ترس از طرد شدن ترس از تایید نشدن ی زمان های خیلی نگاهم ب تایید بقیه بود و اگر مورد تایید قرار نمیکرفتم مدت ها درگیر بودم باخودم و این عدم تایید رو ب خودم ربط میدادم ک من خوب نیستم و همیشه دنبال راهی بودم ک تایید بگیرم و این احساس رو ب خودم بدم ک من خوبم.
ترس از اینک بابام منو ببینه وقتی میخوام از خونه بزنم بیرون چون فکرمیکردم ی چیزی میگه باترس از صحبت با بابام داشتم
ترس از دعوا شدن داشتم مخصوصا آدمی ک برام مهم بود اگ رابطه عاطفی داشتم ترس از دست دادن همراهم بود و باعث میشد اگ دعوایی هم بشه بااینکه حق با من بود سکوت کنم و چیزی نگم و دنبال راهی باشم ک سریع ختم ب خیرشه وطول نکشه
یاهم از انجام ی کار جدید ترس داشتم ک نکنه موفق نشم نکنه خوب پیش نره
این ترس ها خیلی عمیق تر و درونی بود تا ترس هایی مثل تاریکی،یاترس از سگ وگاو،گاهی تنهایی،ترس از رانندگی ..
ممنون ک کامنت منومطالعه کردید.
یاحق
سلام دوست عزیزم دقیقا منم مثل شما بودم نکنه که از خودم دفاع کنم از چشم دیگران می افتم وهمش برای تأیید دیگران فقط از حق خودم بگذرم ودقیقا این میشد که هر که هر چی میخواد به من بگه منم دنبال این بودم که کسی این میان ضربه نخوره وهمه اسیب متوجه خودم بود وخود خوری می کردم ولی به لطف خدا از روزی وارد سایت استاد شدم دیگه برام هیچ چیز وهیچ کس برام مهم نیست دیه برا ی تایید دیگران دست وپا نمی زنم وفقط هر جوری که خودم میدونم به قول استاد درسته انجام میدم شاد وموفق باشید
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند
به نام عشق
این جهان مدام در حال پاسخ دادن به خواسته های منه
هر اتفاقی که میفته هر کسی که وارد زندگی من میشه همه و همه به خاطر پاسخ به خواسته های منه
عامل ترس به خودی خود مهم نیست واکنش ما نسبت به ترس اهمیت داره
من همیشه ازبچگی احساس میکردم از همه چیز میترسم اما کنارش باور هم داشتم که میتونم موفق بشم اما دقیقا مثل علف های هرز یک درخت ترس ها من رو احاطه میکرد
خیلی از ترس هامو با اگاهی از قوانین کنار گزاشتم مثلا:
ترس از تاریکی: با درمحیط تاریک خوابیدن به صورت آگاهانه و چندین بار
ترس از نه گفتن: چندین بار درموقعیت هایی که مطابق میلم نبود نه گفتم
ترس از حذف کردن افراد: با یاداوری کردن الگوهای مخرب این افراد به خودم تعهد دادم تا کاملا حذفشون کنم
ترس از پرهیز کردن و ارزش قائل شدن برای خودم: با قدم های کوچک شروع کردم و اول مواردی که برام راحت تر بودن رو حذف کردم و بعد قدم های بزرگتر رو برداشتم
ترس از انجام دادن کارمورد علاقه ام و حرف بقیه: با خواندن منابع هنری مورد علاقه ام و انجام تمرین های روزانه کم کم شروع کردم تا تونستم وقت های بیشتری رو به کار مورد علاقه ام اختصاص بدم
ترس از پس انداز کردن: اولین قدمم قرض نگرفتن و هزینه ها و درآمدم رو یکی کردن بود و به خودم تعهد دادم تا قدم های بیشتری رو با توجه به تکاملم طی کنم
ترس از پرداخت کردن بدهی: این مورد بخاطر زیاد بودن مبلغ بدهی ام بود که برای برداشتن اولین قدمم خیلی نتایج آقا رضا عطار برام الگوی مناسبی شد و از مبالغ کم تر و بخش بندی کردن بدهیم شروع کردم و اولین قدم رو با تعهد برداشتم
ترس از موقعیت های ناشناخته: با موقعیت های کوچکتر و ساده تر شروع کردم تا کم کم بتونم ترسم رو کمتر کنم و خیلی نتیجه خوبی داشت و هربار اعتماد بنفسم بهتر میشد
ترس از تنها ماندن: با کارکردن روی فایلهای استاد و پیدا کردن الگوهای مناسب و اختصاص دادن وقت بیشتری برای خودم
کارهایی که مورد علاقه ام بود رو خودم با خودم انجام بدم باعث شد واقعا این ترس خیلی برام کمرنگ تر بشه
ترس هایی که هنوز باهاشون مقابله نکردم و نیاز به تکامل دارم:
ترس از مهاجرت کردن
ترس از موفق نشدن در کار مورد علاقه ام
ترس از مستقل زندگی کردن
ترس از قضاوت شدن
ترس از حل مسائل و چالش هایی که درحال حاظر برام بزرگ هستند
ترس از رابطه پایدار داشتن
نوشتن باورهاوترس هام باعث شد انگار حل کردن قضایای زندگیم برام ساده تر بشه و واضح تر بتونم تشخیص بدم از چی میترسم
از شما استاد عزیزم و مریم بانو بخاطر این پرسش های بسیار عالی سپاسگزارم
درپناه معبود یکتا باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم و دوستان ارزشمندم
ترسها واقعیت نیستند بلکه توهماتی هستند که از دیگران و کلا از ورودیها گرفتیم.
مسئله من فعلا حرف مردم و شکست است.در مورد شکست هم خیلی کم شده و نزدیک به فتح شدن است.
در مورد حرف مردم هم در چند مورد خاص مونده که به امید خدا با کار کردن روی عزت نفس و مخصوصا جلسه 4 دوره لیاقت حذف میشه.
اینکه روی محور منفی ها زندگی میکنیم دلیلش ندیدن محور مثبت هاست،دلیلش تمرکز بر شیطان و ورودیهای شیطانه.
بالعکس میتونیم تمرکز کنیم به خدا،به فراوانی،به قدرت به قوت،به لیاقت و ارزش و میوه های اون رو بچینیم.
ترس ها میوه درخت شیطانه و هر کس با خدا باشه
لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
اصلا فکر نمیکنم راحت باشه ولی شدنیه،تکامل داره ولی شدنیه.
بودن و ماندن و حرکت کردن در جهت محور مثبتها ما رو به سمت نور میبره جایی که اینقدر آگاهی هست که تاریکی نیست .
یادمون باشه خدا دوست داره ما اولیا اش بشیم
الا اولیا لله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
ترس هایی که من دارم
ترس ناراحت شدن و از دست دادن همسرم
ترس درخواست کردن از همسرم که تنها سفر کنم
ترس از رانندگی که تصادف کنم و آسیب ببینم
ترس از سوسک و حشرات ( الان خیییلی بهتر شدم ولی جای کار دارم هنوز)
من قبلا به شدت از سگ و حیوونای ناشناخته مثه شغال و گراز و این چیزا که تو روستامون بود میترسیدم ولی الان از وقتی با جرجی (سگ اقوام)اشنا شدم عاشق سگ و حیوونا شدم و لذت میبرم از دیدنشون و لمس کردنشون(سگ های خیابون)
قبلا از تاریکی به شدت میترسیدم جوری که اگ اتاقی تاریک بود و من تو اون اتاق چیزی لازم داشتم عمرا پامو اونجا نمیزاشتم
ولی الان عاشق تاریکی و شب و آرامشش هستم
قبلا به شدت از مرگ و دنیای پس از مرگ و قبرستان میترسیدم ولی از وقتی که این باور رو تقویت کردم که ما اومدیم این دنیا زیبایی هارو ببینیم و لذت ببریم و بعد از مرگ هم قراره زیبایی های بیشتری ببینیم و لذت ببریم خیالم راحته
و هر لحظه اماده سفر به جهان پس از مرگ هستم
و البته ازوقتی خالق زندگی خودم شدم این حس پس از مرگم بهتر شده به مرور
با یاد و نام خدای بزرگ و مهربانم
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته مهربان و پرقدرت و سلام خدمت دوستان عزیزم در این سایت بینظیر و پربار
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
اول از شما استاد ارزشمندم سپاسگزارم که نمونههایی از ترسها رو با توضیح بیان کردید تا راحتتر بتونیم جواب بدیم. ترسهای من به این ترتیب هست:
1. ترس از داشتن عذاب وجدان: یکی از پاشنههای آشیل من و ترسهای من داشتن عذاب وجدان هست. سعی میکنم به گونهای عمل کنم که کسی از من آزرده خاطر نشه که بعدش عذاب وجدان بگیرم. چون قبلا کسانی بودند که من در حقشون اونجور که باید و شاید محبت نکردم و وقتی از دنیا رفتن تمام وجودم تا مدتها عذاب وجدان شده بود. حالا به صورت کلی سعی میکنم تا جایی که در توانم باشه به اطرافیانم محبت کنم و هر کاری از دستم برمیاد انجام بدم که بعداً پشیمون نشم. و شاید این مورد رو بیشتر در مورد مادرم مواظب هستم دوس دارم تا جایی که میتونم بهش خدمت کنم و در کنارش باشم که بعدها به خودم بگم که هر کاری از دستم براومد انجام دادم. این مورد متاسفانه در بین اکثر اعضای خانواده من دیده میشه و به نسبت تفاوتهای شخصیتی کم و زیاد هست. و این رو هم میدونم که از هر چی بترسی سرت میاد. و اتفاقا اونهایی که تمام تلاششون رو میکنن که دیگران رو راضی نگه دارن بازهم در نهایت دچار عذاب وجدان میشن. نمونهش خواهر بزرگترم که همیشه از بچگی در خدمت پدر و مادرم بوده. تا کنون… پدرم اونقدر که به بچههای دیگه توجه کرد به اون توجه نمیکرد چون با همه خوبیهایی که داشت پسر دوست بود گرچه اواخر عمرش به شدت ناراحت بود و بارها با گریه از خواهرم طلب حلالیت کرد و اعتراف کرد که تو بیشتر از همه به من خدمت کردی ولی من هیچکاری برات انجام ندادم. اما من میدونم که بخش مهمی از این بیتوجهیها به خاطر این بود که خواهرم خودش رو مسئول غم و شادی دیگران میدونسته و هنوز هم این روند رو ادامه میده (حالا بیشتر در مورد فرزندانش). بعد رفتن پدرم بازهم خواهرم با همه محبتهایی که در حق ایشون کرده بود یه مواردی رو پیدا کرد که در مقابل پدرم عذاب وجدان بگیره. با اینکه نتیجه این احساسات رو میدونم و به چشم خودم دیدم ولی بازهم خودم دارم تکرارشون میکنم. البته به اندازهای که به آموزههای استاد عزیزم متعهد بودم و به اونها عمل کردم در این مورد هم خودم رو اصلاح کردم. اما خیلی جای کار دارم که اول خودم رو برای هر کار و تصمیمی در اولویت قرار بدم و بعد دیگران.
2. ترس از ارتفاع: من ترس عجیبی از بلندی دارم. جالب اینجاست که یکی از آرزوهام اینه که چتر بازی کنم و در هوا معلق باشم (گاهی دوست دارم مثل پرندهها بال داشته باشم و پرواز کنم). اما وقتی لب کوهی یا یه بلندی قرار میگیرم یا حتی فیلمی میبینم که فرد در یک بلندی قرار میگیره به شدت مضطرب میشم. البته یکی از برنامههام این هست که خودم رو در شرایطی قرار بدم که بر این ترس غلبه کنم.
3. ترس از، از دست دادن رابطه عاطفی: یکی دیگه از ترسهای من اینه که نکنه با فردی (از جنس مخالف) که میخوام رابطه داشته باشم اونی که میخوام نباشه و یا آدم خوبی نباشه یا با معیارهای من هماهنگ نباشه. یا حتی اگه برفرض با فردی رابطه برقرار کنم که تمام معیارهای مورد نظر من رو داشته باشه نکنه یه دفعه من حرفی بزنم یا کاری انجام بدم که باعث بشم من رو ترک کنه. و تحمل اون شکست و دوری کسی که بهش علاقه دارم خیلی برام سخته. البته خودم قبلا نمیدونستم که این ترس رو دارم اما به مرور از عملکرد خودم متوجه این ترس شدم. جالبه که من اصلا در روابط دیگهم این مشکل رو ندارم روابط خیلی خوبی با دوستان و همکاران و خانواده و… (از هر جنسی که باشن زن مرد فرقی نداره) دارم و وقتی هم نباشن و برن اصلا اذیت نمیشم. اما فقط در مقابل فردی که بخوام رابطه عاطفی باهاش داشته باشم این ترس رو دارم. و این باعث شده که از داشتن چنین رابطهای دوری کنم چون با همین تنهایی خودم انگار راحتترم. میدونم که این یک ضعف بزرگی در من هست و من باید روی خودم کار کنم. روی عزت نفسم کار کنم؛ موردهایی رو به خودم یادآوری کنم که سالها با هم هستن و عاشقانه باهم زندگی میکنن. باید آگاهانه خودم رو وارد رابطه کنم و به خودم بگم که اگه این رابطه بهم خورد درسته اذیت میشم اما من تجربههای زیادی کسب میکنم و در اون مدتی که در رابطه بودم لذت بردم و … (حتی اگه این رابطه ازدواج هم باشه)
4. ترس از جا گذاشتن وسایلم در سفر: این مورد با اینکه شاید دو بار بیشتر برام اتفاق نیوفتاده ولی چون اونموقع خیلی از لحاظ روحی تحت فشار قرار گرفتم میترسم که دوباره برام تکرار بشه. بخاطر همین پیش اومده که یک لحظه مثلا لبتابم رو توی تاکسی ندیدم و فکر کردم توی جعبه اتوبوس جا مونده به شدت هراسان شدم ولی بعد دیدم توی وسایلمه. بعدش به خودم گفتم که من خودم به دقت چک کردم که وسایلم رو درست جابجا کنم اما بخاطر ترسی که دارم اون ترس و استرس باعث شده که سریع قضاوت کنم که نکنه فلان وسیلهم جا مونده. انگار حوصله دردسر ندارم و دویدن دنبال پیدا کردن وسایل یه حس بدی بهم میده که نمیخوام این حس رو تجربه کنم. امیدوارم با کار کردن روی خودم بتونم بر این ترس غلبه کنم.
5. ترس از هوای گرم: من دوران تحصیلم رو همه در شهرهای سردسیر بودم و واقعا برام لذتبخش بوده و همیشه از گرما فراری بودم. دوس داشتم در منطقه سرد زندگی کنم. تا حدودی هم تلاش کردم اما نشد. و حالا محل کارم در یکی از گرمترین استانهای کشور هست و البته بعد از اون هم محل زندگیم. البته خیلی به نسبت گذشته بیشتر با این مسئله کنار اومدم و متوجه شدم شهرهای گرمسیر در اواخر فصل پاییز و البته زمستان بینهایت لذتبخش و عالی هستن. شاید بشه گفت قبلا این ترس رو داشتم و حالا بجای ترس تمایل به زندگی در یک جای خوش آب و هوا رو دارم که نه خیلی گرم و نه خیلی سرد باشه. یه جایی مثل پارادایس. خخخخ
6. ترس از آیندهای ناموفق: وقتی فکر میکنم چند سال بعد تنها باشم و هیچ موفقیت مالی کسب نکنم و خلاصه مثل الان یه کارمند عادی باشم بدون هیچ تغییر بزرگی در زندگیم، یه استرس عجیبی میاد سراغم. البته وقتی به این سایت و باز بودن در آگاهیهایی برای موفقیت و فرصت موفق بودن و البته خدایی که همیشه منتظر ماست که ازش بخوایم تا هدایتمون کنه که به همه خواستههامون برسیم فکر میکنم جای ترس رو یک امییید تازه یک عشق بیکران به آینده میگیره. حالا مطمئنم وقتی از سایت دور میشم و وقتی کمتر روی خودم کار میکنم و مراقب ورودی هام نیستم این ترس به سراغم میاد و حالا که دارم تایپ میکنم متوجه میشم که این بزرگترین ترس من در زندگی هست.
اینها ترسهایی بود که با فکر کردن و پیدا کردن الگوهای تکرار شونده در خودم بهش رسیدم. شاید با خوندن کامنتهای دوستان عزیزم به موارد دیگهای هم پی ببرم.
از شما استاد عزیزتر از جانم و خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم که دست ما رو گرفته و در مسیر خودشناسی راهنمایی میکنید و از همه دوستان بینظیرم متشکرم بابت کامنتهای بسیار عالیشون که راه رو برام روشنتر میکنند.
شاد و سلامت و سرافراز باشید
سلام به دوستان عزیزم و استاد بزرگوارم
در حالی دارم این کامنت رو میزارم که در تکرار شونده ترین الگو زندگیم هستم اونم فروش طلا هست الان دوازده ساله هر وقت که طلا خریدم چند ماه دارمش و بعد هر دفعه به یک بهانه میفروشم که البته همه بهانه ها بدهی هست
الان که استاد بزرگوار داشتن در مورد الگوهای تکرار شونده صحبت میکردند
مغزم بالاخره گفت دینگگگگگک
ببین داری چه کاری با افکارت میکنی که این الگو دوازده ساله داره تکرار میشه
به دنبال جوابش هستم
هر روز و هر شب دارم باورهای جدید میسازم
تکرار و تکرار و تکرار میکنم و امیدوارترینم
میدونم که اینم حل شده است مثل خیلی از مسائلی که داشتم و با کمک فایلهای استاد همه رو حل کردم
به حق بهترین اتفاق زندگی کن آشنایی با استاد هست و حال خوب الآنم رو مدیون استاد عزیزم هستم
سلام به استاد عزیزمممم سید حسین عباسمنش و استاد شایسته عزیز و زیبا
و همکلاسی های عزیزم.
و سلام به خوده عزیزم فروزان زیبا که امروز تولدمه و به خودم تبریک میگم این روز بزرگ رو…
و اما ترسهای من .
1در صدر جدول که بیشترین انرژی رو از من میگیره ترس از آینده و نرسیدن به اهدافمه و موفق نشدن
2ترس از دست دادن عزیزانم
3ترس از قضاوت شدن توسط دیگران و حرف مردم که همش سعی میکنم جوری رفتار کنم که مورد تایید دیگران باشم ک نگن قیافه میگیره یا پشت سرم حرفی زده بشه یا مسخره بشم.
4ترس از حشرات موزی بشدت در حد مرگ از هزارپا و عقرب و سگهای ولگرد و مار میترسم.
5ترس از نه شنیدن و رد شدن در خواستم
6ترس از طرد شدن در رابطه
7ترس از بی پولی و اینکه حسابم خالی بشه.
8ترس از اینکه نظر مخالف جمع رو بیان کنم در صورتیکه قبلا اینطور نبودم و همه بهم میگفتن فروزان همیشه ساز مخالف میزنه ولی میخاستم روی این موضوع کار کنم که ازنور بوم افتادم یجورایی.و همیشه بقول استاد آسته میرم آسته میام که گربه شاخم نزنه.
9ترس از خراب شدن وسایل خونه و مخصوصا خراب شدن ماشین.ینی کلا بهم میریزم وقتی یه جای ماشین خراب میشه و سریع چک میکنم ببینم هزینه ی تعمیرش چقد میشه.
و اینا رو یادم اومدم که مطمئنا ریه تمام این ترسها از نداشتن ایمان به خدا و قدرت دادن به هرچی غیر از خدا و در نهایت شرک.
امید بخدا کار کنیم روی این موضوع و هرروز روی بهبود شخصیت و ضعفهامون کار کنیم.
ممنونم از استاد خوش تیپ و خوش هیکلم .
1402/5/8 ساعت19:39
دوستتون دارممممم.