پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

551 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    به نام تنها خالق هستی با سپاس فراوان از استاد بابت سریال الگوهای تکرار شونده که ما رو به شناسایی باورهامون می‌رساند.

    سوال چه هدف‌هایی دارید و برای خودتون تعیین کردید اما بهش نرسیدید؟

    در جواب باید بگم هدف من بیداری ساعت 5 صبح است تا حالا چند مدل مختلف برایش اهرم رنج و لذت نوشتن و حداقل سه ماه چهار ماه است که دارم این اهرم را می‌خوانم.

    خیلی بهتر شدم کم خواب‌تر شدم اما به بیداری یکسره از ساعت 5 صبح تا 11 شب نرسیده ام.

    فکر می‌کنم علتش این است که هدف با وضعیت زندگی من جور در نمی‌آید در واقع هدف خیلی ایده‌آل هست ولی انگار غیر واقع بینانه است بارها شده ساعت 5 صبح از خواب بیدار می‌شوم شکرگزاریم را انجام می‌دهم نماز می‌خوانم دوباره می‌خوابم شاید اگر کمی بیشتر خودم برایم اهمیت داد یعنی اولویت زندگی خودم بودم به این هدف می‌رسیدم؟اما نه الان که درست فکر می‌کنم بارها شده که ساعت 11 خوابیدم و 5 صبح بیدار شده‌ام ولی دوباره خوابیده‌ام چرا چون انگیزه‌ای برای بیدار ماندن ندارم له خودم می‌گویم سراغ فایل‌ها برو گوش بده سریال زندگی در بهشت ببین نکته برداری کن اما هم چشمانم سنگین می‌شود و خوابم می‌برد احساسم این است که بدن من احتیاج به خواب بیشتری دارد شاید این یک جور سلاح است برای ذهن تا به این بهانه که سلامتیت در گرو خواب بیشتر است مرا از هدفم باز دارد یا این بهانه که بدن تو بلغم است از لحاظ مزاج و احتیاج به خواب بیشتری دارد و اینکه همه مثل هم نیستند هر بدنی یک جور خواب لازم دارد و هر توجیه دیگری اما همین الان هم از اینکه کمتر از قبل می‌خوابم خوشحالم.

    شاید هم علتش بی‌برنامگی است من شب‌ها به طور نامنظم می‌خوابم طبیعتاً صبح نامنظم بیدار می‌شوم گاهی اوقات وسط روز از خستگی خوابم می‌برد. همین باعث می‌شود دوباره شب راحت خوابم نبرد و این سیکل معیوب ادامه پیدا می‌کند الان که فکر می‌کنم می‌بینم علتش بیشتر بینظمی است.

    خدا را شکر با اجبار استاد برای فکر کردن درباره اشتباه تکرار شونده ریشه‌های این علت برایم بهتر شناسایی می‌شود این بار با برقراری نظم در خواب شب می‌خواهم جلو بروم برای رسیدن به این هدفم.

    انشاالله همگی دوستان به اهداف و رویاهای خوبشان نایل شوند.

    در پناه حضرت حق شاد و آسوده باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2197 روز

      درود و سلام خدمت نفیسه عزیز . اول از همه باید بگم چقدر عکس پروفایل تون قشنگه وقتی تصویر رو نگاه کردم یک لحظه فکر کردم بکگراند پشت سرتون فتوشاپ پرادایس هستش واقعا چه منظره ی زیبایی و چقدر آنرژی مثبت داره . .

      نفیسه جان شما در این قسمت الگوهای تکرار شونده راجب سخت بیدار شدن ساعت پنج صبح هستش و بیدار شدن صبحگاهی براتون سخت هستش . ..

      عزیزم چون من خودم آدم سحرخیزی هستم هدایت شدم به کامنت شما دوست عزیزم …هر چیزی رو بهش عادت کنی همون می شود.. یعنی تکرار و تکرار و تکرار

      من خودم از وقتی ذهن مو تربیت دادم که صبح زود بیدار بشم یک روش منطقی بهش گفتم.. اینکه من حتما باید حداقل 6 و 7 ساعت رو بخوابم تا بتونم براحتی بیدار بشم البته تلاش های ذهنی به خواب بیشتری نیاز داره و یا در افراد میزان خواب هر کسی متفاوتع.. . خوب حساب می کنم چه ساعتی بخوابم که بتونم به اندازه ی کافی خوابیده باشم؟؟؟

      دو ساعت هم قبل از خواب میرم توی رختخواب و با خواندن کامنت ها وقت می گذروندم و یا شاید هم بیشتر… خوب من حساب کردم از ساعت 8 و یا 9 توی رختخواب میرم و اینطوری ذهن می فهمه که وقته خواب فرا رسیده البته چند شب اگر بتونید این کار رو انجام بدید بقول خودتون. ی نظمی به این خواسته تون بدید .. یواش یواش ذهن تربیت میشه . و موقعی که سرتون رو می‌زارید روی بالشت با خودت صحبت کن .. بهش بگو خدا رو شکر که خواب خوبی رو تجربه می کنم من می خوام ساعت 5 صبح براحتی بیدار بشم . خود بخود بعد از چند روز میبینی سر ساعت چشمات باز میشه..

      من که هر ساعتی رو بهش بگم بیدارم می کنه .. و تا باحال هیچ وقت برای بیدار شدن ساعت مقرر با ساعت زنگ دار بیدار نشدم .. چون من با ساعت بدن کار می کنم.. اینقدر بدن انسان هوشمنده که تمام سلول های بدن ساعت و زمان کارشون رو خوب بلد هستند این ما هستیم که بهش توجه نمی کنیم و بقول معروف من خودم با خودم با اینکه نزدیکم چقدر از خودم دورم

      من کلا شبها زود می خوابم چون سحر خیز بودن رو خیلی خیلی دوست می دارم چون بالاترین قدرت فرکانس صبحگاهی از ساعت سه تا چهار صبح هستش.. یعنی اکثر مردم خوابیده ند و فضای اون شهر و منطقه به آرامش رسیده و میشه صدای جیرجیرک ها رو شنید.. صدای سکوت رو میشه شنید . صدای خودت رو با خدای. درونتو می تونی بشنوی .. و من در این ساعت مدیتیشن های قدر شناسی رو گوش میدم و با خداوند صحبت می کنم و بعدش شروع می کنم به نوشتن دفتر شکر گذاری که از الان بعد از نوشتن برای شما شروع می کنم به نوشتن توی دفتر و بعدش دوباره توی سایت و اینقدر توی این مدار راحت هستم که خداوند هم منو به همین سبک زندگی هدایت کرد و لذت میبرم و به آسونی و سهولت برام انجام میشه و شکر گذار خداوند هستم..

      خدایاااا شکرت که منو صبح زود بیدار کردی که بیام این کامنت شما رو بخونم و اینجا برای شما پاسخگویی بنویسم و بخودم یادآوری کنم که سحرخیز بودن رو با عشق دوست می دارم و اگر یک روز سحرخیز رو دیرتر داشته باشم احساس می کنم اون روزمو از دست دادم و این هدیه ی خداوند که برام یک فرصت طلایی هستش رو لایقش نبودم ولی شکر خدا خداوند حواسش به من هست چون لحظه ی روشن شدن هوا رو دوست دارم چون بعدش از نسیم خنک و لذت بخش باد صبا بهره مند میشم.. و با نگاه کردن به آسمان و شروع لحظه ی طلوع خورشید رو عاشقانه دوست میدارم و یکی از لذت بخش ترین لحظات صبحگاهی من دیدن لذت بخش طلوع خورشید الماس نشان طلایی است ..

      شاد و موفق و سحر خیز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        درود به شما رؤیای عزیز

        اینقدرررررررر کامنت تون پر انرژی و باصفا بود که دلم نیومد بی توجه ازش رد شم…

        اول که هزااااران آفرین به شما خواهرخوب و سحرخیزم چقدرررررررررررررر سحر خیزی قابل تقدیر و لذت بخشه..

        اصلااااااااا باید خودتو لایقش کنی تا روزیت بشه…

        من چهل روزی خودمو متعهد کرده بودم که حتما هنگام طلوع خورشید زیر سقف آسمون باشم..

        از اون جایی وقتی یک خواسته و هدف رو میزاری و براش انگیزه داری بی شک نفر دوم خدا هست که کمکت میکنه تا انجام بشه

        من اگر حتی ساعت 1 شب هم میخوابیدم بازم شکر خدا جوری بیدار میشدم که میتونستم پاشم و خودمو به پشت بام برسونم و شاهد صحنه ناب طلوع خورشید باشم…

        ولی خب متاسفانه روتین زندگیم نیست که با کامنت شما به فکر فرو رفتم چرا من نه!!!؟؟ (((((:

        ممنون دوست خوبم از کامنت عالیت که قشنگگگگگگگ انرژی سحر درش حس میشه…

        بر اساس این مثال:

        سحر خیز باش تا کامروا شوی

        الهی همیشه کامروا و شاد کام و

        موفق و پیروز باشی

        و غرق عشق و نور الهی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          رویا مهاجرسلطانی گفته:
          مدت عضویت: 2197 روز

          خدایاااا شکرت که امروز هم قدرت خداوند

          بهترینه بهترین رزق و روزی و برکت و نعمت و ثروت و سلامتی رو وارد تجربه ی امروزم کرد الهی شکرت خدایا سپاسگذارم خدایا شکرت

          درود و سلام خدمت شما وجیهه بانوی ارزشمند بینظیرم

          سلام سحرخیزی منو پذیرا باش . اگر از حال و احوال من بپرسی باید بگم اینجا هوا هنوز تاریک است و ساعت 04:08 دقیقه صبح جمعه است اونجا چطور؟؟؟

          اینجا ستارگان زیبای آسمان دارند سوسو میزنند آنجا چطور؟؟؟

          اینجا نسیم صبح گاهی رو توی دل تابستان حس می کنم اونجا چطور؟؟؟

          اینجا با سکوت همنشین شدم و به صدایش گوش میدهم آنجا چطور؟؟؟

          صدای سکوت خیلی قشنگ و زیبا و دلرباست … می شنوی؟؟؟؟

          همان صدایی که فقط مخصوص خداوند است

          همان صدایی که به نرمی پنبه و سبکی ابرهای آسمانع

          همان صدایی که منو کشوند و آورد اینجا توی سایت نورانی مون گفت.. بیا اینجا رو ببین .. ببین چه ستاره های درخشان و نورانی سوسو میزنند…

          ببین اینجا در سکوت همه با هم حرف میزنند..

          اینجا همان جاییع که همه ایستاده برای هم کف میزنند

          اینجا همان جایی که همه عاشقانه همچون فرشتگان الهی بی تفاوت از بغلت رد نمیشند ..

          وجیهه عزیزم ای فرشته ی الهی دوست داشتی ام از بغلم رد میشدی ی چیزی در گوشم بهم گفتی .. یادته چی گفتی؟؟؟؟

          گفتی چقدرررررررررررررر سحر خیزی قابل تقدیر و لذت بخشه.. اصلااااااااا باید خودتو لایقش کنی تا روزیت بشه…

          خدایا شکرت وجیهه ی نورانی ام. برای این کلام نورانی آت ..ای عشق الهی عاشقانه دوستت دارم

          خدایا شکرت که این کلام الهی رو بر زبانم جاری کردی تا بنویسم

          خدایاااا شکرت که فرشتگان الهی در این سایت هم چون ستارگان درخشان نورانی هستند

          خدایا شکر گذارم که سحرخیزی رو رزق و روزی ام کردی و ازت می‌خوام که نصیب این فرشتگان الهی آت که الان دارند با چشمان زیباشون کامنت منو می خوانند بشه تا بهترینهه بهترین برکات رو قسمت رزق شون بشه

          الهی آمین همسو میشویم با یا ودود یا ودود یاودود

          ای دوست مهربانم .. یا شفیق و یا رفیق …

          بهترین عشق راستین و بهترین عشق الهی و عشق حقیقی رو برای تو دوست عزیزم وجیهه و برای همه مون آرزومندم

          موفق و پایدار و سحرخیز باشی (قلب)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
          • -
            Nafis گفته:
            مدت عضویت: 1064 روز

            سلام رویا جان .

            بسی عاشقانه بود متن زیبای شما در مورد توصیفت در حال و هوای سحر و گردش در سایت .

            فکر کنم این روحیه لطیف رو از برکت لطافت سحر دارید . یادم رفت اول تشکر کنم برای معرفی کانال ها و مدیتیشن ها ، بله آرامش در پرتو آگاهی را شنیدم خداروشکر ، lio Rodjaرا هم میشناسم اما گذری دیدم چون به صدای پرندگان و طبیعت علاقه دارم لذت بردم. چقدر کانال های زیادی هست برای انتخاب مدیتیشن خوب خداروشکر. امروز اصلا ناخواسته 4 صبح بیدار شدم راحت و ادامه دادم شب ها قبل خواب از خدا تشکر می‌کنم بابت خواب راحتم و راحت هم بیدارشدم این مدت .من می خواستم بدون تکامل خوابم را کم کنم و سحر خیز بشوم اما جمله شما که گفتید ،«با تکرار برای ضمیر ناخودآگاه این کلمه قبل 9شب تبدیل بشود به باور »یادم انداخت که تکرار و استمرار میرود تو ناخودآگاه و به قول استاد لاجرم اتفاق می افتد .

            اینم یک جمله تأکیدی خوب :من خودم را لایق سحر خیزی می‌دانم.

            رویا جان، میدانم سحر خیزی پس میدانم کامروایی

            شاد و موفق و سحر خیز باشی تااااااا کام روا باشی.. معنای کام روا یعنی حال دلت خوب میشه و اوضاع وفق مرادت پیش می‌ره و به کامیابی می‌رسی عزیزم یعنی سحر خیزی چنین هدیه ای بهت میده..

            هر روز هدیه های متنوع تری نصیبت رویا جان

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              رویا مهاجرسلطانی گفته:
              مدت عضویت: 2197 روز

              درود و وقت بخیر خدمت دوست سحرخیز نازنینم شکوفه بهاری جانم .. عزیزم چرا من همیشه اسم شما رو نفیسه می نوشتم و شما هم به من چیزی نگفتی ?????!!! … ببخشید عزیزم …. من فکر می کردم نفیسه هستی بعد. یهویی الان متوجه شدم

              تا حالا اسمتو همش می نوشتم نفیسه . خخخخ..

              خدا رو شکرت که ساعت 4 صبح کلید چراغ درونی آت براحتی روشن شد… و این تایم صبحگاهی یعنی بالاترین فرکانس و اتصال به منبع الهی.. واقعا بهت تبریک می گم و تحسینت می کنم و اونجایی که گفتی

              من می خواستم بدون تکامل خوابم را کم کنم و سحر خیز بشوم در جواب باید خدمت عزیز دلم عرض کنم ….که نیازی نیست خوابتو کم کنی … بدن بطور اتوماتیک خودش برنامه ریزی می کنه بدن هر کسی به میزان خواب کافی نیاز داره بخصوص اگر تلاش ذهنی باشه بیشتر به استراحت نیاز داره عزیزم) بلکه این سحرخیزی باعث میشه که شب زودتر از ساعت 9 بدنت اعلام کنه که دیگه وقت خوابه… و تو باید با تمرکز به حرف و صحبت کردن بدنت گوش بدی (اونم با سکوتش باهات صحبت می کنه) و فوری کارهای قبل خوابت رو انجام بدی

              و بپری توی رختخواب گرم و نرمت و بالشت زیر سرتو نوازش کنی و قربون صدقه اش بری و با لذت بگی خدایا شکرت بخاطر این رختخواب الهی ام که توی آغوش خداوند هستم بعد میبینی که به سه شماره 1 2 3.. خوابت می بره.. من که نمی فهم به سه شماره میرسه یا نه!!!??? ولی گمان کنم هنوز یک نگفته میرم فضااااااا وای خدای من وقتی سحرگاه خداوند با ناز و نوازش بیدارم می کنه میبینم استاد عباسمنش هنوز داره صحبت می کنه ( آخه من چندتا از فایل های صوتی رو ذخیره کردم و تا صبح روشنه و گوش میدم) خلاصه همین طور شبانه روز دارم توی فضای الهی سایت عزیز خودمون سیر میکنم خدایاااا شکرت..

              بقول الهه رشیدی عزیزم.. ادامه می‌دهیم این مسیر الهی رو به همراه الله یکتا مصمم تر و استوارتر…

              بهترینهع بهترین فرکانس الهی و اتصال به منبع رو برای دریافت اهداف و خواسته های مقدس الهی همه مون

              رو آرزومندم

              خدا یا شکرت.. برای این مسیر الهی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            وجیهه بانو گفته:
            مدت عضویت: 1827 روز

            هزاران درود به رؤیای خوبم…

            رؤیای صبح های خدایی…

            رؤیای سحرهای جادویی…

            عجب انرژی زلالی رو به روحم ریختی دختررررر…

            اینقدرررررررر که بعد از خوندن کامنتت چون عصر به دستم رسید دلم نیومد پاسخی بدم….

            احساس کردم شدت انرژی وجودت اینقدر زیاد هست که فردا منو سحر بیدار کنه…

            و درست حدث زدم :)

            الان صدای منو از صبح نسبتا زود میشنوی ، الان شد ساعت 5:35 دقیقه …

            همراه با صدای سپاسگزاری یا کریم ها و گنجشک ها و بلبل خرما ها و چند نوع دیگه پرنده که دقیقا اسمهاشونو نمیدونم…

            نسیم صبح گاهی رو احساس میکنم..

            و رقصیدن شاخه های درخت بید اکالیپتوس توی حیاط همسایه رو که با سخاوتمندی ما هم بی نسیب نذاشته…

            و سکوت…..

            سکوت مقدسی که چه تعبیر درستی ازش داشتی رؤیاجان..

            این که سکوت صدای خدا ست…

            دقیقاااااااااااااا درک میکنم..

            و عجب صدای دلنشینیه…

            کامنت شما منو باد این مطلب انداخت که:

            مدتها این جملات واگویه های ذهنم بود

            «« سکوت میکنم تا خدا سخن بگوید، رها میکنم تا خدا هدایت کند، دست بر میدارم تا خدا دست به کار شود، به او میسپارم تا آرام شوم»»

            و لحظه اکنون مقدس تقدیم کردم به شما رؤیای خوبم…

            دوستت دارم دوست قشنگم.

            ممنون از دعاهای فوق العاده ات

            الهی همه این دعاهای ناب اول به زیبایی و راحتی و عزت برای خودِعزیزت و بعد برای همگی ما به اجابت برسه. الهی امین

            الهی غرق نور و عشق الهی باشی رؤیای نازنینم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              رویا مهاجرسلطانی گفته:
              مدت عضویت: 2197 روز

              درود و وقت بخیر به دوست عزیزم وجیهه خانم دلبر ..‌

              وجیهه ی نازنین تحسینت می کنم بخاطر

              این روح بزرگت که سخاوتمندانه این کلام عاشقانه رو به من هدیه دادی ..

              «« سکوت میکنم تا خدا سخن بگوید، رها میکنم تا خدا هدایت کند، دست بر میدارم تا خدا دست به کار شود، به او میسپارم تا آرام شوم»» واقعا ممنون و سپاسگذارم برای این کلام جادویی رو که اینجا ثبت کردی تا من و دیگر دوستان فیض اش را ببریم و بی گمان فرکانس این انرژی ها در این سایت به گردش در آمده و بسمت خودتون میرسه خدایا شکرت..

              خیلی خوشحال شدم که 05:35. صبحگاه دست خداوند به همراهت بود و رزق صبح گاهی بود خدا رو شکر

              ممنون و سپاس برای پیام زیبایت

              ممنون و سپاس برای وجود ارزشمندت که در بستر روحانی حضور داری

              ممنون و سپاس برای تمام موهبت های الهی که بغیرالحساب در زندگی مون می بارد

              خدایاا شکرت

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            Nafis گفته:
            مدت عضویت: 1064 روز

            سلام رویای سحر خیز و نازنینم

            پیام شما را امروز دیدم ساعت حدود6صبح . حتما بهترین زمان برای رسیدن به من بوده چون به خدا اعتماد دارم.

            ببخشید که اینجا پاسخ برای کامنت 14 مردادتون گذاشتم اونجا قسمت پاسخ بسته بود.

            شما درست نوشتی من نفیسه هستم و در سالگرد یک‌سالگی عضویتم در سایت به خودم هدیه شکوفه شدن دادم .

            ولی با اشاره شما متوجه شدم بهتر است به اسم اصلی خودم باشم.

            نکته ای که شما گفتی در مورد نا خودآگاه زودتر از ساعت 9 را خیلی بهم کمک کرد و اینکه هر بدنی تایم خواب خودش را لازم داره الان که صبح از خواب بیدار می شوم خداروشکر دیگر اصلاً بخواهم هم خوابم نمی‌برد.

            و هر ساعتی بیدار شوم خودم را سرزنش نمی کنم و به خودم نمی‌گویم زمان را از دست دادی بدو بدو .

            خداروشکر که هر روز در مسیر هدایت هستیم و کامروا رویا جان

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        Nafis گفته:
        مدت عضویت: 1064 روز

        سلام به روی ماهتون رویای عزیز.

        اول سپاسگزارم به خاطر حسن و دقت نظرتون راجع به عکس.

        و تشکر اصلی از اینکه وقت گذاشتید برام و تجربیات تون و راه کارهاتون را برام نوشتید .

        درست فرمودید ، از وقتی کامنت را نوشتم خودم را موظف کردم که ساعت 11 بخوابم ، و خوشبختانه قبل زنگ ساعت بیدارم با ساعت بدن همون ساعت 5 . از این بابت خیلی خوشحالم.

        حتما این مطلب که فرمودید هر بدنی به میزان خواب متفاوتی نیاز دارد را باید لحاظ کنم شاید علت بیدار نموندنم همین باشد شاید هم باید از راهنمایی شما در زمینه فعال نگه داشتن ذهن استفاده کنم بوسیله مدیتیشن های قدر شناسی رفتن توی سایت شکرگزاری ، چون ورزش را امتحان کردم برای ذهن من رنج اول صبحش بیشتر از لذتش بود اما فکر کنم اون چیزی که لذت بخش است و زمان را متوجه نمیشم خواندن کامنت دوستان است .

        توی سایت قسمت جستجو ،مدیتیشن قدر شناسی را سرچ کردم چیزی نیاورد . میشه لطف کنید و بفرمایید کجا می تونم پیدا کنم.

        احساس های نابتون را هنگام سحر خیزی درک می کنم چون منم همین حس را دارم و نمی خواهم از دستش بده این هدف را اولویت اهدافم گذاشتم.

        ان شالله دعاهای خیرتون در کنار آوازخوانی سحرگاهی پرندگان ده ها برابرش به خودتون باز گردد.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          رویا مهاجرسلطانی گفته:
          مدت عضویت: 2197 روز

          درود و سلام خدمت نفیسه عزیزم

          ممنون و سپاسگذارم بخاطر وقت ارزشمندی که برای خواندن کامنتم و پاسخگویی گذاشتی عزیزم ممنونم..

          من خیلی وقت پیش ها توی کانال تلگرام یک سری کانال های قانون جذب و انرژی مثبت رو پیدا کرده بودم که اسم تعدادی از اونها رو برات می نویسم .. البته چون گوشیمو عوض کردم خیلی از اونها پرید ولی تعدادی شو توی لپ تاپ ام سیو کرده بودم .. حالا اگه بری توی کانال شون انواع و اقسام مدیتیشن ها رو پیدا می کنی.

          توی سایت خودمون هم در قسمت در پرتو آگاهی فایل های دانلودی… استاد مدیتیشن های خوبی گذاشتن که 9 قسمت هستش که عاشقانه دوست شون دارم

          1_مجتبی اکبری.. نمی‌دونم اسم کانال تلگرامشون چیع

          شریفه غلامی…

          2_راشل هورسکوپ فارسی Horoscop Farsi Rashl مدیتیشن های ماه کامل و مدیتیشن ماه نو .. و مدیتیشن بخشش قدرشناسی

          3_رادیو متا دکتر برازنده

          4_فکر مثبت

          5_ دکتر دیپاک چوپرا(آفرینش فراوانی)

          6_موزیک چوپان Lio Rojda ( صدای پرندگان و طبیعت داره،)پیشنهاد می کنم پیداش کنی ببینید احتمالا اگر دیدیش حتما می شناسیش خیلی معروفه سرخپوست هستش..اینستا

          7_کانال انرژی مثبت

          یک کانال هم به اسم فرشتگان هست که مدیتیشن های خوبی داره .. البته خیلی زیاده حالا خودت بگردی توی این کانال ها پیداشون می کنی..

          نفیسه جان برای ورزش گفتی که..

          چون ورزش را امتحان کردم برای ذهن من رنج اول صبحش بیشتر از لذتش بود عزیزم حتما که نباید صبح بری ورزش من خودم اکثر وقت ها عصری نزدیک به غروب میرم پیاده روی با هندس فری صدای استاد عزیزمون و کوه تپه ی نزدیک خونه مون برای دیدن غروب خورشید فوق العاده زیبا.. آخ آخ که چه لذتی داره اون بالا.. چند بار هم صبح زود رفتم ولی اکثر صبح ها برنامه ریزی کردم که صبح ها بنویسم و کامنت بخونم و بیام توی سایت ببینم چه خبره و کلی مشق باید بنویسم شکرگذاریبنویسم یهو میبینم ساعت از هشت هم گذشته..

          فهمیده جان حتما شب ها با خودت تمرین کن و موقع خواب با خودت کمی صحبت کن بگو. می‌خوام صبح ساعت فلان از خواب بیدار بشم .. بعد از مدتی آرام آرام بدن خودش برنامه ریزی می کنه..حتی کاری می کنه که شب هم زودتر از همیشه خوابت بگیره و زودتر از همه بری بخوابی .. حتی صبح ها وقتی بیدار شدی یکی از سپاسگذاریم هات این باشه که بگی خدایا شکرت که شب زودتر از ساعت 9 خوابیدم و الان سرحال بیدار شدم .. با تکرار برای ضمیر ناخودآگاه این کلمه ی زودتر از ساعت 9 تبدیل به باور میشه و بتصور اینکه چراغ ذهن و بدن تو زودتر از ساعت 9 باید خاموش کنه تربیت میشه .‌..

          امیدوارم تونسته باشم اصل کلام رو توضیح داده باشم

          ممنون و سپاس

          شاد و موفق و سحر خیز باشی تااااااا کام روا باشی.. معنای کام روا یعنی حال دلت خوب میشه و اوضاع وفق مرادت پیش می‌ره و به کامیابی می‌رسی عزیزم یعنی سحر خیزی چنین هدیه ای بهت میده..

          روز و شبت خوش

          ممنون و سپاس

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین فرهنگی گفته:
      مدت عضویت: 1367 روز

      سلام دوست عزیز

      برای رسیدن به این هدف هم مانند هر هدف دیگری باید قدم های کوچک تکاملی برداشت

      .

      من احساسم اینه که شما از فردای روزی که هدف گذاری کرده اید سعی در رسیدن یک مرحله ای به آن کرده اید که این نمی تواند اتفاق بیافتد

      .

      سعی کنید در گام اول اگر ساعت هشت از خواب بیدار می شوید – یک ربع زودتر بیدار شوید

      و حداقل یک هفته این کار را انجام بدهید

      و همینطور گام ها را با هفته ای یک ربع ادامه دهید

      و طی دو ماه به راحتی و به صورت لذت بخش به این هدف خود خواهید رسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Nafis گفته:
        مدت عضویت: 1064 روز

        سلام دوست خوبم حسین آقا.

        خیلی ممنونم از توجهتون و اینکه آن باگی را که از توی کامنتم شناسایی کردید باهام در میان گذاشتید.

        بله حق با شماست من می خواستم یکباره هشت ساعت خواب را تبدیل کنم به پنج تا شش ساعت تا بتونم از زمانم بیشتر استفاده کنم و زودتر به بقیه هدف هام برسم . مثلا بیشتر فایل گوش کنم ، ورزش کنم ، درس بخونم ، وقت داشته باشم با بچه ها بازی کنم ….

        و این همان نقطه ضعفی بود که باعث استپ من تو اول کار شد.

        خدا رو شکر دو تا مشکل دیگر را هم خدا کمک کرد و فهمیدم یکی اینکه کم خونی دارم و این باعث میشه زیاد بخوابم و زود خسته بشم و بعد هم با فکر کردن زیاد و از خدا کمک خواستن و ریشه ای تو ذهن دنبال باور نادرست گشتن به این نتیجه رسیدم که تو ذهن من خواب مساوی سلامتی و کم خوابی مساوی بیماری و حالا که هر سه تای این باگ ها را متوجه شدم امیدوارم بتونم اصولی و پایه ای حلش کنم .

        ممنونم از شما دوست عزیز که باعث شدید در جهت بهبود خودم یک باگ بزرگ به اسم عجله و شتابزدگی را بشناسم

        از خداوند می خواهم خودش یاریگر زندگی تون باشد و کفی بالله نصیرا.غرق نور و سرور الهی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فرهاد مصلی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    مهربان و دوستان نازنینم

    در مورد سوال استاد مطرح کردن

    به نظر خودم زمانهایی که من به اهدافم نرسیدم به این دلایل بود

    عدم تمرکز ، پرداختن به حواشی، نداشتن باور مناسب ، فاصله فرکانسی با اهدافم و عدم رعایت قانون تکامل و ترس از شکست

    و نداشتن انگیزه که من به اهدافم نرسم

    استاد دردوره دوازده قدم قدم اول جلسه ششم

    کامل نحوه صحیح هدف گذاری را توضیح دادید

    اولین فاکتور رسیدن به هدف انگیزه است

    انگیزه به تنهایی کافی نیست

    بقول جیم ران اگر به یک احمق انگیزه بدهیم

    یک احمق با انگیزه داریم

    دومین فاکتور باور مناسب و درک قوانین جهان هستی است

    اهداف و خواسته های ما چطوری شکل می گیرد از نداشته هایم از تضاد های که بهشون برخورد می کنیم

    تضادهای عالی هستند که به ما نشان می دهند چه چیزی را می خواهیم و ما را به وضوح می رسانند

    من خودم این اقدامات انجام می دهم

    روی یک کاغذ تی شکل. یک قسمت تضاد ها را می نویسم و روبروی آن چیزی میخواهم می نویسم.

    بعدش به وسیله تجسم ، عبارت تاکیدی و باورسازی مناسب فرکانسم جهت دهی می کند به روی اهدافم

    باور آیه انا علینا للهدی ( 12 لیل )

    اهدافم بزرگ انتخاب نمی کنم و تاریخ مشخص نمی کنم و دست خدا را باز میزارم

    و اقدامات عملی بصورت متوالی و با تمرکز انجام می دهم

    استاد بارها و بارها این جمله تکرار کردید

    موفقیت و رسیدن به خواسته ها ابتدا انجام ندادن کارهای و فرکانس های اشتباه است و بعد انجام دادن کارهای صحیح و ارسال فرکانس درست متوالی است

    همیشه باید چهار عمل اصلی به خودمان یاد آوری کنیم

    مورد اول: اعراض از ناخواسته ها و انجام ندادن کارها و اعمال نادرست

    مورد دوم :فروانی و امکان پذیر بودن

    مورد سوم : احساس لیاقت و شایستگی و خالق بودن شرایط زندگیمان

    مورد چهارم : پذیرش و تسلیم بودن و دست خدا را باز بزاریم. هدایت بشویم و الهامات به ما گفته میشود را انجام دهیم

    حاصل این اقدامات : کاهش وزن ، مهاجرت شغل جدید ، درآمد بیشتر و روابط عالی ، تفریحات با کیفیت

    استاد عاشقتممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام داداش فرهاد گل

      چقدر خوب توضیح دادید و من با مورد چهارم خیلی موافقم

      مورد چهارم : پذیرش و تسلیم بودن و دست خدا را باز بزاریم. هدایت بشویم و الهامات به ما گفته میشود را انجام دهیم

      این مورد راسعی میکنم پررنگ تر کنم بی نظیری پسر از شما سپاسگزارم

      کامنت شما چقدر کاربردی بود برای من

      همیشه درتمام مراحل‌ زندگیتان موفق باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2649 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم

    یکی از دلایلی که فکر میکنم تاثیر زیادی داشته در نرسیدن من به برخی از اهداف م نا آگاهی بوده ،نا آگاهی از اینکه باید بتونی هدفت رو کوچک کنی ،نا آگاهی از قدم های آهسته ولی مستمر برداشتن

    وگر نه شور و شوق همیشه بوده ،انگیزه همیشه بوده ،حرکت در جهت اهداف همیشه بوده که از وقتی اهدافم رو قدم برداشتن عام رو به هفتگی و ماهانه و چند ماهه و سالانه تقسیم کردم ،اکثر مواقع هدفهام زود تر زمان مقرر تایید میشوند

    یه دلیل دیگه نرسیدن به برخی از هدف‌ها. ترس هام بوده ،عدم اعتماد به خودم و توانایی هام بوده ،شرک بوده

    بزر گ کردن و سخت کردن راه رسیدن به هدف و از همون اول عطایش رو به لقایش بخشیدم بوده

    مثلاً یادگیری زبان انگلیسی ،مثلا مسلط شدن به رانندگی ،

    ولی تو یه سری موارد مثلاً در مورد تنظیم خواب و سحر خیزی 5 صبح هرگز موفق نبودم ،6 بیدار میشم و باشگاه میرم اما هیچ وقت نتونستم کمی زود تر بیدار شم

    یا روزهایی که باشگاه ندارم تا 7 خوابم ،خودم فک میکنم واقعا مشغلم خیلی زیاده و واقعاً خسته ام ،یعنی آرزومه برم بخوابم و خوابم نیاد ،اما از اون ور دوست دارم انرژی صبح ،هوای قبل طلوع خورشید رو حس کنم ،

    یکی از اهداف دیگه که حالت به حالت یویو نتیجه دارم ،عدم تمرکز کامل و عمل به قانونه ،خیلی دوست دارم موحد تر باشم ، همیشه انگشت اشاره ام سمت خودم باشه ،که من ،من مقصر ام ،هر رفتاری میبینم نتیجه باور های خودمه ،هر آنچه در زندگی ام میبینم بما قدمت ایدیهم هست ، اینکه همیشه و در همه شرایط بتونم مطابق با قانون حاکم بر جهان عمل کنم ، کنترل ذهن خیلی بیشتری داشته باشم بخصوص در مواردی که پاشنه آشیل دارم و سخت میتونم ازشون اعراض کنم، بتونم خیلی سریع برگردم به احساس و حال خوبم

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  4. -
    حمید عشقی گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    قال رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی

    (موسی)گفت:پروردگارا سینه ام را برایم بگشا؛وکارم را برایم آسان گردان؛و گره از زبانم بگشای تا زبان مرا به طور عمیق بفهمند.

    سلام و خداقوت خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان هم مسیرم

    امروز دهم مرداد ماه سالگرد عقد من و همسر عزیزم هست نزدیک سه سال هدفم ازدواج کردن بود و شاید نزدیک 30 تا خواستگاری رفتم این روزها که استاد الگوهای تکرار شونده را روی سایت می‌گذارد تازه میفهمم که چرا به نتیجه نمی‌رسیدم اکثر خواستگاریها با دلایل مشابه به هم می‌خورد یادمه آخرین خواستگاری قبل ازدواجم حتی قرار بود فردا صبح بریم آزمایش بدیم که بازم بهم خورد.

    دیگه همه اعضای خانواده مطمئن شده بودن که من توسط دعا نویسان تلسم شدم و نمی‌توانم ازدواج کنم خواهرم که معلم هست بهم گفت میدونم تو به دعا و جادو و تلسم اعتقاد نداری ولی کسی که نماز بخونه و با قرآن انس بگیره دعا بهش اثر نمیکنه باور نداری امتحان کن.

    من که مقاومت شدیدی داشتم چند روز بعد در خلوت خودم خیلی فکر میکردم و کم کم خودمو راضی کردم که به گفته خواهرم عمل کنم تا بعدا پشیمون نشم که چرا امتحان نکردم.

    خلاصه این استارت هدایت من بود و بعد از اون ماجرا در اولین خواستگاریم یک هفته طول نکشید که سر سفره عقد نشستم.چقدر خداوند زود جواب داد

    به این هدفم که رسیدم دیگه خدارو ول نکردم و دومین هدفم که پیدا کردن شغل بود دقیقا یکماه قبل مراسم عروسی تاچ شد و در بهترین شرکت شهرمون که زمانی آرزوی کار کردن در اونجا رو داشتم مشغول بکار شدم.دیگه واقعا بهم ثابت شد که خدا منتظره تا من درخواست کنم و اجابت کنه منم بقول استاد که میگه با نهایت پررویی از خدا درخواست کنید یه پسر مو فرفری ازش درخواست کردم که سال بعد این هدیه بزرگم بهم داد باور کنید من وقتی خانمم باردار شد به همه میگفتم بچه ما یک پسر موفرفری هست اطرافیان میگفتن اینقدر مطمئن حرف نزن بعدا سرزنش میشی ولی من که میدونستم از خدا چی خواستم.خدا پسرم آیهان رو بهم هدیه داد که ازش با تمام وجودم سپاسگذارم.

    خداروشکر اهدافم یکی پس از دیگری محقق شدن خونه دار شدن ماشین دار شدن و دوباره یه پسر دیگه(آرکان) از خدا هدیه گرفتن که اونم با قاطعیت میگفتم پسره.

    الانم هدف گذاری کردم تا خیلی زود دوره عزت نفس رو خریداری کنم تا به هدف بزرگی که دارم با اعتماد بنفس بیشتری حمله کنم به امید خدای بخشنده.

    من سعی کردم در هدف گذاری حتما قانون تکامل رو در نظر بگیرم و اهدافی را انتخاب کنم که ذهنم مقاومت کمتری در رسیدن به اونها داشته باشه با دقت در اطرافیانم به وضوح مشاهده کردم افرادی که هدفهایشان با شرایطشان و باورهایشان همخوانی نداشته با کلی ضرر پا پس کشیدن و کلی عقب گرد داشتن خدارو شکر میکنم که منو هدایت کرد به شاگردی استاد عباسمنش که اونم بعد استخدام شدن در شرکت بود که اونجا درقسمتی مشغول شدم که همه شاگرد استاد بودن.بازم اونجا خدا بهم ثابت کرد که هواتو دارم.

    از استاد عزیز و دوست داشتنی با تمام وجودم سپاسگذاری میکنم که یک مسیر عالی برای شاگردانش هموار کرده و از خداوند میخوام که همه بچه های سایت رو تا ابد در این مسیر هدایت کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      نسرین سلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2493 روز

      سلام به دوست خوبم آقا حمید عزیز چقدر لذت بردم و البته امیدوار شدم از خوندن کامنتتون و تبریک میگم برای تمام موفقیت هایی که داشتین و چقدر قشنگ و ساده توضیح دادین در مورد رعایت کردن قانون تکامل

      راستش چیزی که باعث شد براتون پاسخ بزارم موضوع ازدواجتون بود که بابت همین هم بهتون تبریک میگم وقتی دیدم نوشتین 30 بار خواستگاری رفتین یاد خودم افتادم که من هم شاید تا حالا 30 تا خواستگار داشتم که منجر به ازدواج نشدن و میدونم که پای ترمزهایی وسطه

      اما اینکه از پیشنهاد خواهرتون نوشتین در مورد قرآن و نماز این برای من ی نشونه بود .خدا رو شکر تونستم با قرآن انس پیدا کنم ی بار کامل خوندم که بفهمم کلا چیه موضوع و الان که بار دومه دارم تمرکزی میخونم که بیشتر درکش کنم

      همین کامنت شما باعث شد ٰآرامشم بیشتر بشه و درستی مسیرم واضح تر

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سمیرا علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 916 روز

    به نام پروردگار خوبی ها

    سلام به استاد عزیز و مریم جانم

    و سلام دیگر به تمام دوستان مهربانم

    سپاس گزار خدای خودم هستم برای هدایتم به سوی سلسله فایل های الگو های تکرار شونده

    همیشه من میشستم اول سال هدف هامو می‌نوشتم تا آخر سال.

    وقتی آخر سال نگاه میکردم میدیدم خیلی کم به هدف هایی ک میخواستم رسیده بودم پس شروع کردم هدف هامو کوچیک تر کردن و شکسته کردنشون مثلا یک هدف بزرگ به چند بخش تقسیم میکردم تا بتونم راحت تر بهش برسم ک احساس شکست نکنم برای نرسیدند

    پس اومدم

    طبق هر ماه برای خودم توی نوت گوشیم از اول ماه تا آخر ماه نوشتم

    از هدف های کوچیک کوچیک تا یکم بزرگ تر

    آخر ماه میدیدم 85درصدش تیک خورده و احساس قدرت بهم دست می‌داد

    مثلا فروردین نوشتم نئون برای مغازه میزنم شد

    اردیبهشت تابلو مغازه

    خرداد کولر گازی

    تیر رگال

    و مرداد ک این ماه هستش دستگاه صندوق فروشگاهی

    هر ماه هدف گذاری میکنم برای مغازم و به لطف خدا همش انجام میشه

    چقدر حالم خوب میشه وقتی میشینم نگاه میکنم و میبینم بهشون رسیدم

    از این ک یک خانم هستم و قدم های شمرده و حساب‌شده برمیدارم احساس قدرت میکنم

    اگه دارم میگم خانم چون توی طایفه من باور بر این بود ک زن بشینه تو خونه و بچه هاشو بزرگ کنه

    ولی من به لطف خدا مغازه زدم

    یادمه وقتی برای ا‌ولین بار اومدم ترسم گذاشتم کنار و یک بلیط گرفتم به تهران هدف اولم تیک خورد

    این شد سرآغاز هدف هام

    و الان بی نهایت احساس قدرت و لذت دارم .

    این ک من هر روز با هدف از خواب بیدارم میشم

    هر روز برنامه دارم

    هر روز یک پله برای ترقی بوتیکم برمیدارم

    هدف برای من شد رشد و بزرگ شدن

    استاد حتی وقتی این فایل دیدم ترسم گذاشتم کنار و هدفم شد هربار کامنت گذاشتن برای این فایل

    من ساده نوشتم

    و هر بار هدایت شدم

    چقدر حالم خوبه برای نوشتن چقدر سبکم و آرومم برای این ک با انسان های مهربون آشنا شدم

    من عاشقانه دوستون دارم

    سپاس گزار خدای خودم هستم

    در پناه خدا باشید …‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      زهرا بهنام گفته:
      مدت عضویت: 1248 روز

      به نام خدای مهربان

      سلامممم سمیرای عزیزم

      رفیق من

      رفیق خوش خنده ی من

      بهت افتخار میکنم

      خیلی خوشحالم که شروع کردی به نوشتن

      خیلی خوشحالم که غلبه کردی به ترست

      تو برای من الگوی زنده ای هستی،که هر روز شاهد پیشرفت و بزرگ شدنش

      شاهد قدم برداشتن هاش

      شاهد رفتن به دل ترسهاش هستم

      از ته قلبم تحسینت میکنم سمیرا

      امیدوارم بتونیم تو این راه با قدرت ادامه بدیم و بترکونیم

      هر کجا که هستی در پناه الله مهربان باشی رفیق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمیرا علیزاده گفته:
        مدت عضویت: 916 روز

        سلام عزیزم

        سپاسگزارم برای کامنت

        و این ک خدارو شکر میکنم برای هدایتم به سمت تو

        این ک مهربانی کردی و استاد با من آشنا کردی

        همیشه لذت میبرم برای هم صحبتی باهات.

        عاشق این هستم ساعت ها باهات صحبت کنم و تو درباره قانون برام حرف بزنی

        احساس خوبی دارم ک یک راهنما دارم

        خدارو صد هزار مرتبه شکر ک من رو هدایت کرد به سمتت

        در پناه خدای مهربان باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      سلام سمیرا جان

      الان هدایت شدم به کامنت شما

      دیدم جا داره علاوه بر لایک کردن یک خدا قوت جانانه هم بهت بگم…

      از موفقیتهات و این که یک بانوی هدفمند و پر تلاشی لذت بردم.

      از این که اهدافت رو گام به گام و تکاملی داری تیک میزنی بهت تبریک میگم..

      برات هر لحظه موفقیتها و پیشرفتهای بهتری ، سریعتر و دلچسب تری رو آرزومندم…

      الهی غرق عشق و نور الهی باشی دوست خوبم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سمیرا علیزاده گفته:
        مدت عضویت: 916 روز

        سلام دوستانه من به شما وجیهه جانم

        اول سپاسگزارم برای کامنت زیبایی ک برای من گذاشتی و این ک ممنونم برای دعای قشنگت

        و حال بینهایت خوبی که به من هدیه دادی .

        من خیلی دلم میخواست درباره نظر هام بازخورد داشته باشم

        وقتی دایره آبی بالای پروفایلم اومد و دیدم شما بهم پیام دادی بی نهایت خوشحال شدم

        انگار یکی دیگه از هدف هام تیک خورد

        سپاسگزار

        در پناه خدا باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    جواد مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1248 روز

    به‌ نام‌ خدای مهربان سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه دوستانم در خانواده عباسمنش یکی از الگوهای تکراری زندگیم الان شروع شده و نمیدونم کی تموم بشه. البته این لطف خداوند بود که هدایت بشم به این فایل. استاد مثل همیشه تو این فایل هم به اون اشاره کرده.در مورد مسائل‌ مالی و درآمده. من بیزینس خودم رو دارم وبر حسب باورهایی که داشتم که از بچگی به ما گفتن کاسبی بالا وپایین داره وشاید این یکی از باورهای غلط که باعث شده هراز گاهی گنجشک روزی بشم وبعد ازمدتی دوباره همه چی درست بشه .یه موضوع دیگه هم که منو درگیر خودش کرده اینه که شاید من بدو ن طی کردن تکاملم مواقعی که حسابم تا حدودی جون می‌گرفت ولخرجی می‌کردم وبه قولی بی احترامی به پول میکردم به نظرم اینه سبب شده تا این الگو تکرار بشه (البته این چیزی که من فکر میکنم) شاید درست هم نباشه ولی با دیدن این فایل بسیار زیبا (مثل همیشه)خواستم به اشتراک بزارم از خداوند برای خودم وهمه دوستانم هدایت بیشتر . وسعت رزق وروزی طلب میکنم.در پناه خداوند شاد وپیروز باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
  7. -
    آیدا گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    خدایا شکرت که همیشه حواست به من هست

    استاد عزیزم سلام

    میخوام امروز از تجربه هدف گذاری این روزام بگم و نتیجه ای که برام داشت

    من حدود دو سه هفته پیش تصمیم گرفتم یک ماه از کارم فاصله بگیرم هدفم این بود که کمردردی که مدت ها اذیتم میکردو برای همیشه خوب کنم

    با اینکه میدونستم من ادم خونه نشستن نیستم ولی گفتم این حتما تصمیم درستیه بهم الهام شده

    بعد از کلی سختی رفتم با مدیرم برای اولین بار صحبت کردم که البته کلی بعدش به خودم افتخار کردم

    و روزی رسید که شروع شد یک ماه مرخصی

    من قانون سلامتی شروع کردم

    هر روز ورزش میکردم و یک روز درمیون استخر میرفتم

    از اونجایی که یه مدتی به این فکر میکردم که روی پای خودم وایستم و کاری که به واسطه پدرم دارم ازش بیام بیرون

    دیگه تو این مرخصی تصمیم گرفتم از کارم استعفا بدم کاری که همه چیش خوب بود ولی میگفتم میخوام روی پای خودم وایستم و به جای خیلی بهتر هدایت بشم

    بعد یهو گفتم حالا که دارم از کار میام بیرون پس مهاجرت کنم کسی که تا الان اصلا به مهاجرت فکر نکرده بود نشست برنامه چید که تا یک ماه دیگه مهاجرت کنه به استانبول

    منی که نه زبان ترکی بلدم نه مدرک زبان انگلیسی دارم نه هدفی دارم برم اونجا چیکار کنم فقط میگفتم من میخوام برم و میگفتم برم اونجا هدایت میشم

    تو همین مدت کم هم کلی ادم شناختم و ازشون مشورت گرفتم که ترکیه زندگی میکردن

    خیلی جدی دنبال خونه بودم اونجا ،رفتم کلاس زبان ترکی استانبولی ثبت نام کردم گفتم تا یک ماه آینده دو تا کلمه یاد بگیرم و همه اینا کمتر از ده روز اتفاق افتاد

    و همیشه و هر لحظه به خدا میگفتم خدایا تو کمکم کن تو مسیر درست بهم نشون بده و داشتم به خودم افتخار میکردم که همچین تصمیم فوق العاده ای گرفتم و دارم فقط روی خدا حساب میکنم

    و اما اتفاقی که افتاد

    منی که تو قانون سلامتی بودم منی که حدود یک سال بود یه قرص سرماخوردگی نخورده بودم به شکل سختی سرماخوردم

    یعنی اون روز به زمین و زمان گله میکردم کلی با خدا بحث کردم گفتم باباااا منکه گفتم به تو میسپارم منکه وابسته دستانت نشدم منکه فقط از تو کمک خواستم چرا باید اینجوری شم اونم وقتی که این همه هدف برای خودم چیدم

    امان از دست ما شاگردهای که به قانون درست عمل نمیکنیم مخصوصا قانون تکامل

    اگه فقط روی خدا حساب کردن بود استاد موقعی که کسی بهش پیشنهاد میده ببرتش امریکا باید قبول میکرد میگفت میرم و خدا هدایتم میکنه ولی استاد به صورت عالی قانون تکامل میدونستن که باید تکاملشونو اینجا طی کنن اینجا به شرایط عالی برسن و بعد خودشون مهاجرت کنن

    خلاصه بعد از یه روز عصبانیت به خودم اومدم گفتم آیدا ببین کجای کارت اشتباه بوده که اینجوری شدی تویی که یکسال بود سرمانخورده بودی این یه نشانه است برای اینکه داری مسیر اشتباه میری

    دیدم میخوام مهاجرت کنم ولی بدون هیچ هدفی فقط میگفتم روی پای خودم وایستم و البته که روی پای خودم وایستادن نبود بازم چون روی پدرم حساب کرده بودم که برام خونه میگیره

    میخواستم از شرکت استعفا بدم به این دلیل که میخواستم روی پای خودم وایستم و البته میخواستم تو محیط خیلی بهتر با ادم های بهتر باشم

    در صورتی که میدونم برای اینکه

    ادم به جای بهتری هدایت بشه باید حسشو همونجایی که هست خوب کنه تا خدا هدایتش کنه به سمت اون محیط دلخواه

    باز با خودم حرف زدم با خودم صادق بودم و دیدم یکی از دلایل اصلیش هم این بوده که داشتم از شرکت فرار میکردم چون با فردی اونجا دوست بودم و وقتی همه چی بهم خورد میخواستم برم که نبینمش برم که دیگه حتی اسمشو از دهن کسی نشنوم که ذهنم بهم بریزه من داشتم فرار میکردم

    فهمیدم که باید باورمو درست کنم تا برسم به اهدافم باید تکاملمو طی کنم تا بخوام مهاجرت کنم

    اینکه به صورت فیزیکی بشینم خونه که همه چیو درست کنم دیدم نشد چون من خودمو همراه خودم دارم اون آیدای همیشگی

    اینو استاد همیشه میگفتن تغییر فیزیکی نتیجه ای نداره تو باید همونجایی که هستی حستو باوراتو درست کنی تا هدایت شی به جای بهتر

    چون اگه با همین باورا بخوای از شرکتی که دوست نداری دربیای بازم تو محیطی میری مثل قبلی یا حتی از رابطه ای که خوشت نمیاد به صورت فیزیکی دربیای باز میری تو رابطه ای با همون ویژگی های قبلی چون تو خودتو داری با خودت میبری

    از این تجربه راضی ام هرچند شاید نتیجه اش چیز جالبی نبود به ظاهر ولی برای من نتیجه درستی داشت

    اینکه باید جایی که هستم حسمو خوب کنم تا به یه محیط عالی دیگه هدایت بشم

    اینکه نباید هیچوقت از چیزی و کسی فرار کنم و بترسم هر کسی و هر اتفاقی تو زندگی یه تجربه است و باید فقط از این دید نگاه کنم

    اینکه زبان انگلیسمو تموم کنم چیزی که هیچوقت براش هدفی نداشتم و نیازی تو زندگیم نمیدیدم ولی وقتی دیدم خیلی دوست دارم مهاجرت کنم فهمیدم چقدر زبان میتونه کمکم کنه

    اینکه من باید تکاملمو طی کنم

    اینکه همیشه بشینم هدف کار هایی که میخوام بکنم ببینم دقیقا چیه آیا دلیلش ترسه آیا دلیلش اینه که بقیه منو تایید کنن آیا دلیلش فرار کردنه آیا دلیلش فقط اینکه به بقیه ثابت کنم من دختر قوی هستم

    میتونم با دلایل اشتباه خودمو گول بزنم ولی جهان و قوانینو نه

    من میگفتم دیگران تو زندگی من تاثیری ندارن ولی دیدم نخیر باورهام چیز دیگری است

    همین مدت همش تصور میکردم وقتی دارم میرم به همکارام میگم دارم مهاجرت میکنم همه چقدر منو تحسین میکنن و اون فرد مورد نظر هم میشنوه و حسرت میخوره از اینکه چرا رابطمون اینجوری شد اینکه به دور و بریام میگم و همه میگن آیدا چه دختر مستقلیه عجب تصمیم خفنی

    خدایا بهت غر زدم که چرا اینجوری شد ولی الان میدونم تو منو همیشه هدایت میکنی به مسیر درست وقتی از زبان مادر پدرم بهم میگفتی این تصمیم درست نیست باید هدف داشته باشی باید تکامل طی کنی و من مقاومت میکردم خودت یه نشونه فرستادی که به خودم بیام

    خدایا من آیدا خیلی خیلیییییی دوستتتتت دارم مرسی که کنارم هستی و منو هدایت میکنه حتی وقتی میرم به بی راهه دستمو میگیری میاری تو مسیر

    همیشه همیشه در کنارم باش

    استاد عزیزم سپاس گزارم به خاطر آموزش های فوق العادتون از اینکه حتی وقتی اشتباه میریم متوجه میشیم داستان چیه و چرا اینجوری شد

    بی نهایت ازتون ممنونم و‌ به امید روزی که از مسیر درست با طی کردن تکاملم بیام و از نزدیک ازتون تشکر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      عارفه محمودی گفته:
      مدت عضویت: 1437 روز

      سلام به دختر سرزمینم ایران زمین آیدای عزیز سلام

      سپاسگزارم که کامنتی به این زیبایی و تاثیر گذار نوشتی

      آیداجان چقدر عالی به نکاتی اشاره کردی که منم مثل شما درگیرش شدم و بودم و شاید هم هستم.اولین کاری که همیشه کردم فرار بود حالا این فرار به هر نحوی بود قطع دوستی قهر کردن بود و یا هرچیزی که آرامش منو بهم می زد و یا باعث یادآوری میشد سعی می کردم پاک کنم یا اگه مراسمی بود نرم و… بود

      وقتی شما نوشتید

      اینکه باید جایی که هستم حسمو خوب کنم تا به یه محیط عالی دیگه هدایت بشم

      اینکه نباید هیچوقت از چیزی و کسی فرار کنم و بترسم هر کسی و هر اتفاقی تو زندگی یه تجربه است و باید فقط از این دید نگاه کنم”

      چقدر منو برد توی فکر چقدر دید منو بازترکرد

      مرسی آیدای عزیز که کامنت نوشتی برامون تشکرسپاسگزارم.

      برات آرزو بهترین ها رو دارم منتظر خبرهای خوبت درسایت هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام به آیدای دوست داشتنی

      دختر کامنت خوب وتجربه خوبی رو برای خودت رد پا به جا گذاشتی

      این ایمان ودریافت الهامات خداوند

      میتونه نشانه مسیر درست باشه

      که خیلی خوب از قلبت میتوانی احساس کنی در چه مرحله ای از زندگی هستین

      بسیار تحسین میکنم که توانسته ای با شناسایی تکامل خودت رو طی کنی واون آیدای واقعی که خودت دوست داری بشوی

      بی نهایت سپاسگزارم بابت این قلم خوبت

      بهترینها رو برات آرزو دارم خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    وجیهه بانو گفته:
    مدت عضویت: 1827 روز

    با یاد تو ای لطیف

    هزاران دور به دو استاد عزیز و بزرگوارم

    و هزاران درود به دوستان خوبم در این مسیر سبز

    باز هم چالشی دیگر….

    وقتی فایل های الگوهای تکرار شونده رو میبینم متوجه میشم که عجببببب ذهنم مقاومت داره…

    انگاری دوست نداره شخم بزنمش و بلاهایی رو‌که سرم آورده بزنم تو روش..

    انگاری احساس خطر میکنه که ای واااایییی الان دستم رو میشه و دیگه نمیتونم سواری بگیرم!!!!!

    بله…

    همینطوره.. به قول استاد عزیز اگر بتونی ذهنتو کنترل کنی ، اگر بتونی این ذهن چموش رو‌کنترل کنی و افسارشو به دست بگیری سواری خیلی خوبی بهت میده…

    ولی امان از اون روزی که رهاش کنی… یا بدتر ، برده ذهنت بشی اون وقته که مثل اسبی چموش باید لِه شدن زیر لگدهاشو تحمل کنی!!!!

    یادمه وقتی قرار شد ازدواج کنم که سوم راهنمایی رو تازه تموم کرده بودم و با هزاران شوق و علاقه دوست داشتم تابستون تموم بشه و برم دبیرستان…

    عاشق رشته روانشناسی بودم و عاشق شغل معلمی و مشاوره…

    ولی تابستون همون سال به صورت کاملاااااا سنتی ازدواج کردم :))))

    ولی هدفم اینقدرررررررر برام ارزشمند بود

    و تو همون سن و سال 14 سالگی اینقدرررررررر خودمو در جمعی از خانومها و بچه ها مشغول درس دادن تصور میکردم ،

    که تنها شرط ازدواجمو ادامه دادن تحصیل گذاشتم

    و همسرم که خودش نوجونی 19 ساله بود خیلییییی خوشحال و راضی ، قبول کرد..

    و بعد از 8…9 ماه عقد رفتیم زیر یک سقف و زندگی مشترک شروع شد …

    (الان اون تصویر اومد تو ذهنم که همه فکر میکنن موفقیت مستقیما رفتن از نقطه A به نقطه B هستش. ولی در واقعیت باید خطی رو تصور کرد از نقطه A با کلی بالا و پایین و چپ و راست و گره خوردن تاااااااااا میرسه به نقطه B )

    خب من اون روزها اصلااااااا چیزی از قانون نمیدونستم ولی شکر خدا در یک خانواده بسیاااااااااااااااااااار مثبت اندیش ، پدر و مادری عاشق و مهربان ، و اهل مطالعه بزرگ شده بودم…

    خلااااااصه

    بریم سر زندگیم :)))))

    سال 73 بود و اون موقع ها آموزش و پرورش اینطور بود که همون اول دبیرستان باید انتخاب رشته میکردیم..

    چون من معدل سوم راهنماییم عالی بود، وقتی گفتم میخوام علوم انسانی ثبت نام کنم مدیر دبیرستان پرونده مو دید و اجازه نداد که الا و بلا معدلت بالاست یا تجربی یا ریاضی..

    از اونها اصرار و از من انکار

    در نهایت گفتن برو تا فردا فکر کن بعدم با مامان یا بابات بیا ثبت نام کنین!!!! ( اینم از توفیقات ما بچه های بزرگ شده دهه شصت بود :)))) )

    خلاصه اومدم خونه ماجرا رو تعریف کردم مامانم( روحشون شاد و در آغوش امن الهی باشن) گفتن خب بازم فکر کن ولی هررررررر رشته ای خودت دوست داری ثبت نام کن و خلاصه اینجوری شد که من فرداش با مامانم رفتم و رشته علوم انسانی ثبت نام کردم و ماجرا شروع شد…

    اون سال رو‌ خوندم..

    در حالی که همه از سرو سرویس خونه پدر و‌مادر بهره مند بودن و من از خونه خودم میرفتم مدرسه در حالیکه باید خونه مو مرتب میکردم ناهار یا شام رو اماده میکردم و در ضمن باید دهنمم قرص میبود چون اگر مدرسه میفهمید ازدواج کردم عذرمو‌میخواست..

    بماند که تابستان بچه دار شدم و مجبور شدم پرونده مو به بهانه جابجایی خونه بگیرم و برم شبانه درس بخونم…..

    حالا منِ وجیهه 16 ساله بودم، با یک نینی دوست داشتنی که عاشقش بودم، با مسئولیت یک خونه و همسری که وظایفی در قبالش داشتم…

    ولی خدا رو شکر

    چرا که به قول جناب عطار عزیز:

    گر مرد رهی میان خون باید رفت

    وز پای فتاده سرنگون باید رفت

    تو پای به راه در نه و هیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید رفت

    من شب کارهامو‌میکردم ، صبح دو تا کیف رو دوشم یکی کتابام و یکی لوازم دختر 3…4 ماهه م ، میرفتم خونه مامان میزاشتم و میرفتم دبیرستان…

    و خلاصه دیپلم مو گرفتم با معدل خوب…

    و بعد قبولی دانشگاه و دقیقا رشته روانشناسی اونم در شهر خودم مشهد …..

    در حالیکه حالا دو تا بچه داشتم و زندگی و همسرمو و…….:))))))

    خدایا شکرت

    وقتی هدف داشته باشی و در کنار اون شوق و انگیزه ، خداوند چناااااااان نیرویی بهت میده که‌ واقعاااااااااا میتونی کوه ها رو‌جابجا کنی….

    البته همینجا خداوند رو برای داشتن همسری فوق‌العاده که پای خوبی برای سفرم بود سپاسگزار و دست بوسم

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    حالا قسمت جالب اینجاست که :

    وقتی قانون رو بلد نباشی بنابراین زندگی همیشه اون جوری که میخوای پیش نمیره…

    چند تا اتفاق منو خونه نشین کرد و هدف و رویای منو زیر اتفاقات ناخوشایند دفن کرد…

    برنامه کاری همسرم که تا اون موقع همیشه تقریبا بهترین بود در کارش ، به هم ریخت یک ورشکستگی عمییییق و بعد یک دوره طولانی بیماری ایشون بابت اون ورشکستگی……..

    و چرخه معیوب شروع شد تا کی؟؟؟!!!!!…

    تا سالهاااااااای طولانی … تا زمانی که ناآگاه بودیم…..

    تا این که حدود سال 82…83 بود که همسرم کتابی خرید به اسم حکایت دولت و فرزانگی با ترجمه خانم‌گیتی خوشدل و بعد پشت سر هم آگاهی ها اومدن… فیلم راز…. کتاب چه‌کسی پنیر مرا جابجا کرد ، ثروتمندترین مرد بابل، اسراسر ذهن ثروتمند ، چهار اثر، شکرگزاری، بخواهید تا به شما داده شود، بنویس تا اتفاق بیافتد و…. و…. و…..

    حدود فک کنم سیصد تا کتابی خریدیم در این موارد..

    بعد اساتید مختلف از اقای حلت و مجله موفقیت گرفته تا اقای ازمندیان و معظمی و خلاصه…. شکر خدا درسته مسیر آسفالت نبود ولی اینجور تصور کنید که از تهه درًه خودمونو رسونده بودیم جاده خاکی:))

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    خوندن اون کتابها و بودن توی اون فاز با همه شرایط ناخوب ولی حال دلمونو خوب نگه میداشت خلاصه آخرای دانشگاهم بود که من رفتم آموزش پرورش برای معلمی ولی متاسفانه گفتن دیگه توی دهه 80 اون موقعیتی که چند سال پیش داشتم نبود و آموزش و پرورش کلی بهانه آورد که استخدام نداریم…

    همون موقع ها یکی از اساتید مون که همیشه من بجاش میرفتم کنفرانس برگزار میکردم و خیلی ازم راضی بود بهم پیشنهاد کرد برم توی مطبش برای مشاوره..

    و باز انرژی خوبی بود برای من و انگار دوباره اون رؤیاها از زیر اون همه اتفاقات دستی تکون دادن و چشمکی زدن که میشه ……

    من با همون ذوق و شوق رفتم ولی عجیبیب بود چرا که بعد از هر روز اتمام کار اون رضایت قلبی که مد نظرم بود رو‌نداشتم…

    انگاری قلبم میگفت این کار برای تو نیست…

    من هم مثل استاد دوست داشتم تاثیر مثبت رو آدمها بزارم….

    ولی وقتی میومدم خونه با حال بد و کلی انرژی پایین از شنیدن ناله های آدمهای مستعصل که پولی میدادن برای اینکه دوتا گوش قرض کنن برای غر زدن و‌گله و شکایت کردن!!!!!!!!!!!

    از خدا هدایت خواستم و خودم برای خودم استخاره گرفتم و بعد از یک مدت کوتاه تصمیم‌مو گرفتم و دوباره خونه نشین شدم….

    مونده بودم چیکار کنم ولی همش تو ذهنم از خداوند درخواست میکردم که خدایا برای معلمی که منونخواستن برا مشاوره هم که من نخواستم …

    بعنی هدفمو اشتباه تعیین کرده بودم!!!!!

    این حس خیلی آزارم میداد…

    یک روز که دخترمو برده بودم باشگاه نزدیک خونه مون همونطور که داشتم نگاه میکردم اون چراغ توی مغزم روشن شد…..

    یافتم….

    یافتم……

    فرداش رفتم سازمان تربیت بدنی( شکر خدا استایلی ورزشکاری دارم و اصطلاحا تیپ مزومورف هستم)

    برای مربیگری ثبت نام کردم

    تئوری و عملی رو امتحان دادم. با نمره عالی قبول شدم و شدم مربی ورزش :)))))

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    اصلااااااااااااا انگار خداوند از اول منو آفریده بود که مربی ورزش باشم شاد ، پر انرژی، پر از علاقه و شوق به کارم هم معلمی میکرم هم مشاوره میدادم….

    همیشه ترم جدید باشگاه که ثبت نام میکردن

    اول ترم با دو سه نفر شروع میشد ولی کلاسهای من جوری شلوغ میشد که مجبور بودم در دو تایم ثبت نامشون کنم….

    و 20 سال با افتخار مربی ورزشم…

    که همیشه هنرجوهام میگن ما تا حالا هیچ کلاسی مثل تایم شما نداشتیم….

    به قول استاد عزیزم اهداف و رؤیاها دست یافتنی هستند….

    بسیاااااااااااااااااااار ی از اهداف ریز و درشت هم داشتیم که به بعضی هاشون به راحتی رسیدیم و به بعضی های دیگه نه..

    و الان با آموزشهایی که از استادعزیزم گرفتن

    خوب میدونم اگر هدفی رو تیک نزدم

    دلیلش نداشتن شوق و انگیزه کافی و عدم شناخت درست از قوانین کیهانی عه ….

    یکی دیگه از اهداف مشترک من و همسرم داشتن رابطه به قول استادجان رویایی بود…

    با همه افت و خیزهای زندگی مون همیشه

    داشتن رابطه عاطفی خوب برامون در الویت بود و هر دومون بهش متعهد بودیم و خداوند منت گذاشت بر ما و این اراده و توان رو داد که سهم خودمون رو خوب انجام بدیم و بنااااازم لطف الله رو‌ که هیچ وقت کار نمیکنه…. بلکه شاهکااااار میکنه …

    و سهمی از عشق رو در زندگیمون جاری کرده که گویا دو نفری به اندازه هزاااااار نفر زندگی عاشقانه زندگی کردیم تا اکنونِ مقدس…

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    در نهایت سپاسگزارتونم استاد عزیزم و بانوی شایسته بی نظیر دوست تون دارم و از روی ادب دستان پر مهرتون رو میبوسم برای زحمات تون….

    برای همگی شما دوستان خوبم از منبع لایزال ملکوت عشق و نور الهی طلب میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2064 روز

      سلام جانا

      خب من چی بگم وقتی اینقدر کلامت صادقانه و زیبا و دلنشینه

      فقط طبعم گل کرد که در وصفت شعری بگم تا بندگان خدا بدونند عشق با دل من چه کرده

      چه گویم که در روزگارترین

      ز هرچه بگویند ، توئی برترین

      چو مرحم به درمان درد منی

      تو گرما وگرمی ایام سرد منی

      دلیل پرستش خدا را، توئی

      دلیل حق از این مدارا، توئی

      توئی لذت شرب جامی مدام

      به دست داد جام و به دل دادکام

      امید که مقبول درگه عشق گردد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        هزاران درود از قلبم به سیدحبیب جانم

        واقعاااااااااا الآن :

        گفتند یافت می نشود ، گشته ایم ما

        گفت آنچه بافت می نشود آنم آرزوست

        گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا ،برو

        آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

        (با عرض پوزش از مولانا جان که ابیات رو پس و پیش نوشتم)

        گاهی کلمات کم میان چون نمیشه مفاهیم الهی رو در قالبی زمینی خلاصه کرد..

        فقط سپاسگزارم از روح لطیفت سید بزرگوارم

        دستان پر مهرت رو

        و قلب مهربانت رو میبوسم

        خداوند رو شاکرم که در این مسیر سبز که توسط بهترین بنده ش استاد عزیزمون برامون روشن شده قرار گرفتیم که باعث شده هر روز کیفیت زندگی مون از هرررررررر جهت بالاتر و بهتر بشه…

        خدایا از دست و زبان که برآید

        کز عهده شکرت به در آید…

        سپاسگزارتم الله جانم که با تو بودن یعنی دریافت بهترینها از عالی ترین نوعش…

        خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

        الهی سراسر غرق در نور عشق الهی باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام وجیهه بانوی زیبا و ورزشکار و مربی و مشاور و معلم و عاشق و مادری متعهد و مومن و موحد خداجویم

      خدای من چه داستان زندگی رومانتیک و دلنشینی.

      مررررسی وجیهه بانو که اینقدر پشتکار داشتی و داری. خیلی لذت بردم. مخصوصا اون قسمت داشتن یک رابطه عاطفی عالی و عاشقانه. خدا را هزاران مرتبه شکر

      خیلی حس خوبی بهم دادی مررررررررررررررررسی که چه زیبا مسیر زندگی ات رو نوشتی که هم درس بگیریم هم لذت ببریم

      در پناه حق روز به روز عاشق تر و ثروتمند تر و شادتر و جوان تر و موفق تر باشی مهربان بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        هزاران سلام و درود رضوان جانِ عزیز

        عکس پروفایل جدیدت مبارک قشنگم :»

        داشتم به همسرم میگفتم چه جالب من انگار این دختر رو سالهاااااااست که میشناسم چه چهره آشنایی زیبارو :)))

        ممنووونم

        ممنوووووونم

        ممنوووووووووونم

        خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت که هر چه هست همه از اوست

        الان فقط این به ذهنم اومد:

        وَکَمْ مِنْ ثَناء جَمیل لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ

        چه بسیار ثناى نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى.

        میدونی رضوان جان گاهی که تو فازش باشم یکی از تفریحاتم اینه که به هر نیتی که از خونه بیرون میرم از روبروی آدمها که رد میشم بهشون نگاه میکنم با خودم میگم تو روحی از خدایی و فقط خداوند میدونه اومدی روی این کره قشنگ خاکی برای چه درسها و تجربه هایی…

        این منو خیلی عمیق به فکر فرو میبره..

        واقعاااااااااا داستان زندگی هر آدمی در نوع خودش میتونه بینظیر باشه..

        ممنونم از حسن توجه ت دوست خوبم..

        مرررررسیییی از شما که خوش ذوق هستی و منو سر ذوق آوردی :))))

        الهیییییی همیشه تنی سلامت و ذهنی آرام و قلبی عاشق داشته باشی خواهر نازنینم

        و سراسر غرق در عشق و نور الهی باشی :*

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام به وجیهه خانم دوست عزیزم

      خدایا رو شکر میکنم در راستای زندگی بهتر دوستان خوبی مثل شما دارم

      چقدر قشنگ سپاسگزاری کردید از همسرتون واقعا جای تحسین داره

      کامنت شما آنقدر پر انرژی هست که گفتن نداره

      چون کامنت شما تجربه ومثال روز مرگی زندگی تان هست بخاطر همین اینقدر جذاب ودوست داشتنی هست

      آفرین به این پشتکار در عمل به کاری که انجام دادی وموفق شدی

      همچنین منتظر کامنتهای آینده شما هستم تا چیزهای زیادی رو دریافت کنم

      موفق سلامت وخوشبختی وثروت رادارم برای شما دوست هم فرکانسی خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        سلام به دوست بزرگوارم

        جناب روحی عزیز

        ممنون و سپاسگزارم از حسن توجه تون

        من تقریبا کامنتهای شما بزرگوار رو دنبال میکنم و همیشه از خلوصی که در کامنت هاتون دریافت میکنم بسیار تحسینتون میکنم..

        اعتقاد قلبی من هست که حضور بزرگوارانی مثل شما همیشه باعث برکت اون مکان میشه…

        و یقین دارم در این مأمن الهی هم ما از این حضور و از این برکات بی بهره نمیمونیم…

        من هم بسیاااااااااااااااااااار خداوند مهربان و بخشنده رو شکرگزارم که این سایت توحیدی رو در مسیر زندگی ما قرار داده تا دوستان عزیز و توحیدی مثل شما روزی مون بشه که هرررررر روز بتونیم از نور ِ روح الهی شون درسها بگیریم..

        خدایا شکرت..

        امیدوارم هر روزتون پر باشه از دست آوردهای نابی که خداوند در این مسیر بهتون هدیه میکنه.

        براتون عشق و نور الهی میطلبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2005 روز

      به نام الله هدایتگرم

      سلام و عشق و ارادت به شما وجیهه بانوی زیبای دلنشینم. چقدر دوست دارم دوستانی مثل شما رو از نزدیک ببینم و در آغوش بکشم.

      اصلا نمی تونید تصور کنید چقدر اتفاقی و هدایتی به کامنت شما رسیدم و روش میخکوب شدم. الهی شکر که هروقت چیزی از ذهنت خطور کنه به ثانیه نمیکشه که هدایت از راه میرسه.

      خیلی از سرگذشت شما درسهای واضحی برداشت کردم. چقدر تر و تمیز و زیبا نوشته بودید. بابت رابطه عاشقانه قشنگتون با همسر عزیزتون بسیار از خداوند سپاسگزارم.

      الهی شکر که اون نور ایمان تو سن بسیار پایین تو دل شما پررنگ و قوی بود که پاهاتون شما رو به سمت هدف و عشق حرکت داد و از هیچ چیزی نترسوند.

      الهی شکر اون نقطه عطف زندگی رو با ذهن باز و آرامش قلبی دریافت کردید و بهش عمل کردید. اونجایی که اون چراغ روشن شد و گفت سالها روانشناسی و مشاوره رو بگذار کنار(البته به ظاهر) و برو دنبال ورزش. و چقدر شگفت انگیز که هم تدریس و هم مشاوره به شما برگشتن با عمل به هدایت الهی.

      الهی شکر این هاله مثبتی که دور شماست و شما رو مثل یه فرشته در بر گرفته (بخدا از توی عکستون پیداست من می بینمش) روی دلهای مردم از هر گوشه و کناری اثر گذاشته و اونا رو بی اختیار به سمت شما جذب کرده و این هم برای شما عزت الهی به ارمغان آورده، هم سلامتی جسم، هم ثروت و فراوانی، هم دوستان و ارتباطات عالی و هم رضایت قلبی…

      مگه میشه کسی به راهنمایی و وحی پروردگارش عمل بکنه و ناراضی باشه؟

      لذت بردم و حسابی ذوق کردم. الهی شکر که در مدار زندگی شما هستم و از وجودتون بهره می برم.

      خداروشکر که این جمع باصفا رو دور هم گرد آورده و عشق پاشیده به این محفل.

      عاشقتونم عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        هزاران درود به خواهرخوبم

        به خواهر زلالم

        به سعیده جانم

        اینقدر مهر و عشق ریختی تو کامنتت که چندین و چند بار خوندمش و هررررر دفعه از تههه دلم گفتم خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت از این روزیِ پر عشق

        خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت از این همه مهر

        خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت از عشقی که می‌پراکنی و لطفی که از خودت با قلب دوستانمون به ما هدیه میکنی…

        سعیده جان خوشحالم که لذت بردی…خوشحالم که ذوق کردی

        الهی این لذت و ذوق توی گوشه گوشه زندگیت هر لحظه بهت چشمک بزنه و تهههه قلبت غنج بره از شادی و لبات بی اختیار به پهنای صورتت باز بشه دوست قشنگم. الهی آمین

        میدونی سعیده جون چند روز پیش ی اتفاقی افتاد که منو برد به یک خاطره از سالهای اول زندگیم…

        تازه اسباب کشی کرده بودیم به ی خونه جدید و من سخت مشغول تروتمیز کردن آشپزخونه بودم..

        داشتم کف آشپزخونه رو میشستم دست و پام خیس بود ، اومدم کمی یخچال رو جابجا کنم و متوجه نبودم که بغل یخچال به اندازه نیم سانت کمترک توی اسباب کشی لعابش پریده بود و خلاصه منو برق گرفت!!!

        اون لحظه ضعف کردم و عصبی شده بودم

        نشستم و شروع کردم گریه کردن..

        ولی بعد که آروم شدم ی احساس خاصی داشتم ، یک حس کرختیِ غریب که امکان داشت همین لحظه همه چی برای من تموم بشه…

        این همه جوش و عجله مثلاااا برای اینکه آشپزخونه م سریع جمع و جور و تمیز بشه…

        سریع برم سراغ اتاق ها…

        سریع برسم به گرد گیری و اتمام کار..

        که بعدش چی بشه؟؟؟!!!!

        بشینم یک چایی با لذت بخورم..

        خببببب دخترررررر عاقل همین الان بشین یک چایی با لذت بخور..

        به کجا چنین شتابان آخهههه ؟؟؟؟؟!!!!!!!!

        و جالبه این تجربه رو یک بار دیگه هم که مجدد خیلییییی غرق یک مسئله ایی تو زندگیم شده بودم داشتم….

        از اون زمان به بعد انگار یک اهرم رنج و لذت عمیقی در ذهنم شکل گرفت که عزیزم آراااااااااممممم

        بعدش هیچ خبری نیست…

        همه خبرها در همین لحظه مقدسِ اکنونِ…

        فارغ از همههههه تضادهاااا…

        میدونی چی میخوام بگم سعیده جونم؟؟!!!

        اینکه وقتی توی ذهنت اینجوری رها میشی و میفهمی این دنیای توعه… این هدیه الهی برای توعه…هرگز دلت نمیخواد این هدیه خدا رو خرابش کنی… کیف میکنی… میخندی…فارغ از همه اتفاقات اطرافت…

        بعد معجزاتی تو زندگیت میاد که اون خنده و ذوق درونیت هیییی بیشتر و بیشتر میشه…

        اون روزها دوست و آشنا بهم ی لقب داده بودن میگفتن خانوم الکی خوش :))))

        و منم تو دلم میگفتم بعلههههههه

        چرا که نه؟؟!!!!

        پشتم به کوه گرمه… به خدا جانم…

        حالا بگذریم که شیطان همیشه کارشو میکنه و ایمانتو ضعیف میکنه و ترس رو تو دلت جا میده…

        ولی ما هم شکر خدا توی این مسیر خوب یاد گرفتیم چطوری مچشو بگیریم و پرتش کنیم بیرون با توکل به خودش:)

        در نهایت بسیاااار ممنونم دوست خوش قلبم…

        منم از خداوند میخوام توفیقی دست بده در بهترین زمان و بهترین مکان ببینمت و در آغوش بگیرمت و این همه مهر و لطفت تو از نزدیک احساس کنم و با هم لذت ببریم و لذت…

        خدایا شکرت که دوستانی مثل شما دارم

        خدایا شکرت که در این مسیر هستیم…

        ممنونم سعیده جانم بابت همه مهرت …

        در پناه الله مهربان خوشحال و سلامت و سعادتمند باشی و سراسر غرق نور و عشق الهی:*

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اعظم گفته:
      مدت عضویت: 896 روز

      سلام به شما دوست عزیزم این حرفهای شما برای من یک نشانه و هدایته و اشک توی چشمام جمع شده واقعا ازتون سپاسگزارم من هفت ساله ورزش میکنم و عاشق ورزشم حتی توی بدترین شرایط آب و هوایی یا کرونا یا بدترین شرایط مالی باز هم باشگاهم رو رفتم اونم با عشق و دقیقا فهمیدم که مربی ورزش شدن دقیقا مناسب منه چون منم به شدت پرانرژی و پر شوق و ذوقم و برای مربیگری هم اقدام کردم تئوری قبول شدم ولی عملیش نه هم کم کاری خودم هم ترسهام که حقوقش کمه و باید به فکر شغل دیگه ای باشم باعث شده مردد بمونم و بین مربی ورزش که عاشقشم و کارای دیگه ای که بقیه میگن پول تو کارای دیگست و مربی ورزش درآمدی نداره مونده بودم من واقعا با حرفهای شما خیلی انرژی گرفتم و دیدم واقعا عشق من هم همین مربیگریه و بس واین رو‌یک نشانه از طرف خداوندم میبینم که هر روز ازش میخام راه نشانم بده امیدوارم هر چه زودتر ترسهامو کنار بزارم و برای کاری که عاشقشم دست بکار بشم ازت سپاسگزارم دوست عزیزم امیدوارم همیشه شاد و سلامت و سعادتمند باشی .خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        هزاران درود به اعظم جان گلم

        بانوی متعهد و پر شور

        بهههه

        بهههههه

        چرا که نه اعظم جان؟؟؟!!!!!

        صد البته که اگر ذهنتو با توجه به آگاهی های این سایت الهی روی ثروت کوک‌کنی مربی ورزش بودن پول خوبی هم خواهد داشت دوستم…

        به دلم اومد این قسمت داستان زندگیم رو هم برات تعریف کنم دوست خوبم…

        وقتی کرونا شروع شد و همه باشگاه ها تعطیل شد من مونده بودم چیکار کنم!!!

        خیلی از هنرجویام تماس میگرفتن که وجیهه جون ی فکری واسه ما بردار :)))

        هیچ ورودی مالی نداشتم ، هر چند اصلااااااااا با همسرجانم تعارفی در این زمینه نداریم و همیشه در همه موارد حتی ورودی های مالی مون هم با همدیگه کاملاااااا شفاف هستیم و اصطلاحا دستاوردهای مالی مونو توی یک کاسه میریزیم و از همون یک کاسه برای همه برنامه هامون مدیریت میکنیم…

        ولی باز هم برای من نداشتن ورودی مالی سخت بود…

        مدام این سوآل رو از خودم می‌پرسیدم که خدایا باشگاه ها که تعطیل شده گام بعدیم چی باشه ؟؟ …

        بعد گفتم بزار یک کانال بزنم تو تلگرام و آنلاین کار کنم…

        گروه رو تشکیل دادم هفته اول خوب بود ولی بعد دیدم بچه ها آنلاین نمیشن و استقبالی نشد و قضیه منتفی شد…

        اون موقع ما هنوز مشهد بودیم و خدا رو شکر تقریبا خونه بزرگی حدود 150…متری داشتیم و این شکلی بود که اول وارد سالن می‌شدی و بعد پذیرایی( یعنی سالن یا به قول ما مشهدی ها «حال» از پذیرایی جدا بود)

        یک روز داشتم خونه رو مرتب میکردم… ی فکری به سرم زد…

        با خودم گفتم من که شرایطشو دارم چرا هنرجویام رو تو خونه دعوت نکنم ؟؟!!

        (چون شرایط کار همسرم طوری بود که تداخلی با برنامه من نداشت)

        شروع کردم به جمع جور کردن و خلوت کردن سالن بعدم رفتم یک آینه باشگاهی بزرگ خریدم و کاملاااااا یک طرف دیوار رو پوشوندم و نتیجه چی شد؟؟؟

        درآمدم از توی باشگاه هم بیشتر شد و این قدر استقبال زیاد بود مجبور شدم یک مربی استخدام کنم که قبلا از هنرجویان خودم بود…

        البته باید همینجا اعتراف کنم اون موقع سطل باورهای ثروتم سوراخ بود ولی بازم نسبت به قبلم نتیجه خیلییییی بهتر شد.

        همیشه مسیرهای روزی باز هستند مهم ما هستیم که تو کدوم مسیر پا میزارم خواهر خوبم؟؟؟!!

        از انرژی که از تک تک کلماتت دریافت کردم مطمئن هستم یکی از بهترینها در کارت میشی عزیزم…

        ممنون که برام نوشتی

        ممنون که از نشانه ها گفتی

        جالبه این دفعه سومه که دارم میگم:)

        که نشانه ها ،زبان خداوند هستند…

        الهی سراسر غرق عشق و نور الهی باشی دوست پر انرژی ورزشکارم..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          اعظم گفته:
          مدت عضویت: 896 روز

          خدایا شکرت بابت این نشانه های زیبایی که برام میفرستی خدایا مچکرم ازت که داری باهام حرف میزنی اونم از زبون یکی از بنده های زیبا و متعهد و عاشق ..وجیهه جانم ازت سپاسگزارم بابت جوابی که بهم دادی نمیدونی وقتی سایت رو باز کردم و دیدم. علامت زده که پاسخ برات اومده چقدرررر خوشحال شدم ازت مچکرم بابت داستانی که از زندگیه زیبات برام تعریف کردی امیدوارم در عوض این همه شوق و امیدی که با حرفهای بهم دادی خداوند حال بهت بده و زندگیت پر از نشانه های الهی و شوق و ذوق باشه دوست عزیزم تو یه الگوی عالی برای من با توکل بر خدا امیدوارم بتونم شاگرد خوبی باشم و مثل شما برسم به عشقی که دارم و بیام از موفقیت‌هام براتون بنویسم عاشقتم وجیهه جانم خداروصدهزار مرتبه شکر بابت وجود دوستی مثل شما من هر روز دارم به خدا این جمله رو میگم که خدایا راه را به من نشان بده و‌بگذار خیر و برکت را به وضوح نظاره کنم بعدش میام سایت و نظر شمارو‌میبینم و جوابهای شمارو‌میبینم شما بودید عاشق این خدا نمیشدید.؟؟ چشام پر اشک شده چجوری و با چه زبونی میتونم شکرش کنم ؟

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            وجیهه بانو گفته:
            مدت عضویت: 1827 روز

            سلاااام اعظم عزیزم

            اییییییییییییییی جااااااااااااااااانم

            اعظم نازنینم، با دل زلال و پاکت

            خدا میدونه دوست خوبم همینطور که داشتم کامنت قشنگ و پرانرژیتو میخوندم این شعر توی ذهنم زمزمه میشد…

            با خودم گفتم این شعر مال من نیست… واسه روح باصفای دوستم اعظم جان ِ…

            با عشق تقدیم به روح الهیت دوست قشنگم:

            ای که مرا خـوانـده ای،راه نـشـانـم بـده

            در شـب ظـلـمــانی ام،مـاه نــشـانـم بـده

            یوسـف مصری ز چـاه،گـشت چنـان پادشـاه

            گـر کـه طـریـق ایـن بُـود،چـاه نـشـانـم بـده

            بر قـدمت همچـو خاک،گریه کنـم سوزناک

            گِل شد از آن گریـه خاک ،، روح به جـانم بده

            از دل شـب می رسـد،نـور سـرا پـرده ها

            در سـحــراز مشرقت،صـوت اذانـم بــده

            سر خـوشـی این جـهـان،لـذت یک آن بُـود

            آنچـه تو را خـوشـتـر است،راه بـه آنـم بـده

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              اعظم گفته:
              مدت عضویت: 896 روز

              سلام وجیهه بانوی دوسداشتنی .. خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر دوستی مثل شما ..با تمام وجودم ازت سپاسگزارم بابت شعر زیبایی که برام فرستادین عاشقتونم با این زبون شیرینی که دارید این شعر رو تا وقتی نفس میکشم زمزمه خواهم کرد دوست الهی من همینکه بدونید شما یکی از دستهای زیبای خداوندی برای من و حرفهاتون و وجودتون یک نشانه و الگو برای یه نفره کافیه

              همیشه برقرار باشی بانوی مهربون و عاشق و پاک و قوی ..بهت افتخار میکنم و خداروشکر میکنم بابت این دوستی که برام فرستاده در پناه خدا باشی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1632 روز

      سلام دوست عزیزم

      مرحبا به شما و این تعهد برای پیشرفت

      خدا روشکر که با تکامل مسیر درست زندگی تون را متوجه شدید

      چقدر از همت و اشتیاق شما برای رو به جلو بودن لذت بردم.

      عالی بود خواندن کامنت شما من رو به دهه شصت و تلاش های شما برد.

      هر روز بیشتر و بیشتر ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        سلام به خواهر خوبم فاطمه جان

        ممنونم دوست خوبم

        اتفاقا من دیدگاه شما رو در فایل توحید عملی 9 یادمه چون گفتین خواهرتون هم با شما همراه هستند و با هم از آگاهی ها و قوانین صحبت میکنین و همونجا تحسینتون کردم و خداوند رو شکر کردم که چقدررررر هر روز این آگاهی ها داره گسترده میشه…

        خداوند رو سپاسگزارم بابت داشتن دوستان خوب و هم قدمی مثل شما خواهرنازنینم

        و براتون سراسر نور و عشق الهی رو میطلبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      سلام بانو

      چه زندگی عجیبی!

      واقعاً قابلیت دارد که یک سناریو قوی ازش در بیاید. ماشالله، یک اوشین وطنی هستید برای خودتان، البته با گرمای حضور پرمهر عاشق بزرگ سایت، سید حبیب حافظان عزیز.

      من هم بین سن شما و آقای حافظان را دارم، یعنی فضای ذهنی شما را درک میکنم. اصلا زندگی پر فراز و نشیب و پرماجرا با ورودیهای ذهن مشترک نسل ما، مثل همان سریال اوشین یا داستانهای سریالهای کارتونی، ما را به سمت ماجراجویی سوق داد!

      کسی چه می‌دونه که چه هدفهای دیگه ای رو تیک بزنین! به نظر میاد شما و همسر عزیزتان بصورت واضحی این سناریو را پربارتر خواهید کرد!

      زندگیتان آرام و شاد!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1827 روز

        سلام به شما برادر خوبم علی اقای بردبار

        ممنونم از توجه ایی که مبذول کردین و کامنتی که نوشتین…

        هزاران آفرین به این روحیه طنزتون…

        الهییییییی همیشه دلتون شادِ شاد باشه که باعث شادی و خنده ما شدین..

        یادم از کلام شیرین فیلسوف عزیز اقای الهی قمشه‌ای اومد که میگفتند:

        حضرت شادی ، خداست….

        و خیلییییی عمیق باور دارم که شادی جلوه ایی پر نور از روح الهی ست…

        که الهی شکر این نور مقدس در وجود مبارک شما هم متبلوره…

        ممنونم از پیش بینی فوق‌العاده تون که یقین دارم برای ما و برای تک تک شما بزرگوارانی که توی این مأمن الهی هستیم ، سناریوی زندگی هامون پربار و پربارتر خواهد شد..

        برادر بزرگوارم ، براتون سراسر نور و عشق الهی میطلبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام به وجیهه بانوی عزیز

      وای چقدر لذت بردم از کلمه به کلمه کامنتت از ازدواجت از تعهدت از همتت از شور واشتیاقت احسنت وهزار آفرین نمیدونم حکمت چی بود قبل از کامنت شما به کامنتی سعیده شهریاری عزیز برای حمید حنیف نوشته بود هدایت شدم که کلا حالم را 180 عوض کرد والان هم کامنت پرمحتوی وپراز آگاهی شما که من رو فول انرژی کرد.چقدر لذت کیف کردم به شغلی که عاشقش بودی رسیدی سپاسگزار وجودتم بانو جان وروی ماهت را میبوسم بهترین ها را از الله مهربان برا خودت وخانواده عزیزت آرزو دارم

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سهیلا مقدمی گفته:
    مدت عضویت: 1012 روز

    «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَوهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور؛

    او خدائی است که مرگ و زندگی را آفرید تا شما رادر میدان حسن عمل بیازماید و پرورش دهد»

    وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُون”

    «من انسانها و جن را نیا فریدم مگر برای اینکه عبادتم کنند»

    اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیر

    «خدا همان کسی است که آسمان های هفت گانه و زمین هائی همانند آن را آفرید، فرمان او در میان آنها جاری است، همه اینها به خاطر آن بوده است تا شما بدانید خدا بر هر چیزی قادر است»

    سلام بر استادان نو و عشق و آگاهی

    ‌سلام بر دوستان هم مدار و همکلاسیهای مکتب توحیدی و غارنشینان این عصر مدرن

    پروردگارم را شاکرم برای بودنم در این دوران و هم قدم شدنم در مسیر تکاملم در این فرکانس با دوستان نابی که در این سایت در کنار هم یاد میگیریم ،مینویسیم ، می خوانیم و بعضا اشک میریزیم از سر آگاهی و شوق.

    هدف خیلی واژه مقدسیست از نظرم وقتی خداوند انقدر زیبا هدف از خلقت و آفرینش را بیان می‌کند؛

    من شما را آفریدم برای حسن عمل ( احسن و عملا)

    و باز می فرمایند ،

    من شما را آفریدم برای عبادت(لیعبدون)

    من شما را آفریدم برای آگاهی و بیداری و تقویت ایمان (لتعلمو)

    این آیات بیانگر هدف تکاملی آفرینش است که به خود انسان ها باز می گردد.

    وقتی خداوند به این زیبایی هدف آفرینش آسمان‌ها و زمین و جن و انس و مرگ و زندگی را به ما گوشزد کرده پس مگه میشه با انسان‌ها بتونیم بدون هدف مسیر تکاملمون رو طی کنیم!

    درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    و باز دوست دارم اینجا خدای مهربانم رو سپاسگزار باشم برای تک تک هدفهایی که داشتم و چه زیبا و قدرتمند با یاری او به آنها رسیدم

    ولی چون سوال استاد درباره هدفهاییست که به آنها نرسیده ایم مجبورم در مورد تنها هدف و بزرگ‌ترین هدفم که هنوز به آن نرسیده ام بگویم

    چون من خیلی عادت ندارم هدف های نرسیده ام را بازگو کنم و مطمئن هستم در زمان درست حتما محقق خواهد شد چون اگر قرار بر نرسیدن بود هرگز در وجود من شکل نمیگرفت

    قبل تر هم در نوشته هایم نوشتم که بیداری من از زمان شیوع پندمیک کوید بود چون در آن زمان فراغت بسیاری داشتم برای تنها شدن با خودم و پیدا کردن ناشناخته های وجودم ، و از همان زمان هدف مهاجرت در من قویتر شکل گرفت

    هر سال به عنوان هدف اصلی در کنار هدف های دیگرم در دفتر هدف گذاریهایم هست و به لطف الله خیلی از هدف هام اعم از روابط کاری مورد نظر ، رشد مالی، مساعل تربیتی دخترم هستی ، خواسته ها و هدف های شخصیم … اکثرا تیک می خورن ولی همچنان با گذشت تقریبا چهار سال هدف مهاجرت من تیک نمی خوره

    اتفاقا اینجا در این مباحث الگوهای تکرار شونده مجالیست که با این سؤال‌ها و پیدا کردن باورهای محدود کننده بفهمم که چه باگی در ذهنم مانع است

    و البته اینم بگم در این مدت عضویت در سایت و تماشای زندگی استاد در سفرنامه و در سریال زندگی در بهشت مطمئن تر هستم که واقعا دوست دارم مهاجرت کنم مخصوصا با اتفاقاتی که این سال اخیر افتاد و همگی از آنها باخبریم مطمئن تر شدم که به من هیچ تعلق خاطری برای گذراندن ادامه عمرم در ایران ندارم،

    «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیر».

    این، به خوبى نشان مى دهد که فشار و خفقان محیط در آنجا که امکان هجرت وجود دارد، به هیچوجه در پیشگاه خدا عذر نیست.

    و البته که قبلتر چون خواهرم 10سالی هست که در المان زندگی می‌کند همیشه فکر میکردم و حتی اقداماتی هم که انجام میدادم برای مهاجرت به اروپا بود ولی این چند سال هدف من مهاجرت به امریکا ،کشور پهناور و پر از نعمت و برکت و فرصت است

    (البته دوباره ذکر کنم که خواهر بزرگ‌ترم10سال پیش با شرکت در لاتاری الان ساکن امریکا هستن)

    و امروز شاید با این سوال استاد من تکاملم را برای رسیدن به این هدف طی میکنم که واقعا چه باورمحدود کننده ای دارم که مقاومت می‌کند برای مهاجرتم که

    1-ایا سهیلا تو وابسته هستی به جایی که در آن زندگی میکنی ؟!

    2-ایا سهیلا تو ترس داری برای روبرو شدن با چالشهای زندگی در فرهنگ و کشوری دیگر؟!؟

    3-یا شاید موضوع جدا شدن از ‌‌خانواده و پدر و مادر است؟!

    4-یا موضوع کار و کسب و درآمد در کشوری دیگر؟!؟

    5- و حتی شاید موضوع مربوط به زبان باشه؟!؟

    6- و یا شاید همسر و فرزندم؟!

    و یا موردهای دیگر !!!!!!! نمیدانم

    ولی مطمئن هستم با یاری خداوند و بودنم در این فضا و در کنار استاد و دوستان و کسب این آگاهی‌های ناب و همفرکانسی جالب با استاد عباسمنش حتما روزی بلاخره در همینجا به دوستان عزیزم مینویسم که هدف من بلاخره محقق شد

    در جستن دل بودم بر راه خودش دیدم

    افتاده در این سودا چون مردم صفرایی

    شمس الحق تبریزی پالود مرا هجرت

    جز عشق نبینی گر صد بار بپالایی

    در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      درودخداوند برسهیلا دوست داشتنی

      آفرین مرحبا دختر عالی هستی چه قلم خوب داری چقدر باعشق وباحس نوشتی این رو واضح می‌شود از کامنت خوبتون درک کرد وفهمید

      از ته قلبم امیدوارم هر چه زودتر مهاجرت شما محقق پیدا کنه وماهم خوشحال بشیم از شادی شما

      از شما سپاسگزارم بخاطر کلمه ای که به من یاد دادیدمثل

      هدف واژه مقدسیست

      امیدوارم خبر خوبی رواز شما شاهد باشم به امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1928 روز

      درود بر شما سهیلا جان

      سپاس‌گزارم که انقدر زیبا می‌نویسید و آیات به‌جا و دقیقی از قرآن را مترکر میشید

      در مورد این هدف چندتا موضوع به ذهنم اوند که اشاره کنم:

      1. نقش شور و اشتیاق در انجام یک هدف خیلی مهمه، خود من هم مثل شما خیلی زیاد به مهاجرت فکر می‌کنم و حس می‌کنم که خیلی براش انگیزه دارم اما دقیق‌تر که میشم میبینم اینجا هنوز خیلی چیزهایی رو دوست دارم که تجربه کنم و اشتیاقم کم‌رنگ‌تر میشه یعنی حس می‌کنم من با تمام وجودم نمی‌خوام این اتفاق بیفته و مطمئن نیستم دربارش به‌همین دلیل هم هدایت‌ها و پاسخ‌های واضح و قطعی رخ نمیده

      2. به صلح رسیدن با شرایطی که دوست عزیز دیگه‌ای هم اشاره کردن نکته بسیار مهمیه، نباید فراموش کنیم که در جهان فرکانسی زندگی می‌کنیم و جهان رو نمیشه گول زد، لذت بردن از زندگی خیلی عالیه اما اگر احساس ما مسبت به اون خواسته خاص یا اون شرایط خاص جالب نیست بدون شک جهان ما رو با همین شرایط مشابه هح‌مدار خواهد کرد، یعنی خواسته رخ میده اما شما رو به اون احساس مدنظر نمیرسونه، به‌همین خاطرم هست که وقتی از این زاویه نگاه میکنی از یه طرف دلت می‌خواد اون خواسته اتفاق بیفته و از طرف دیگه نه، درصورتی که اگر عمیقاً جهان اون صلح رو دریافت کنه بدون‌شک به مکان دیگه منتقل خواهید شد.

      3. قدم برداشتن برای خواسته برای رسیدن به‌وضوح بیشتر هم مورد خیلی مهمیه. راه‌هایی که ما برای رسیدن به خواسته می‌شناسیم بسیارمحدوده اما هدایت الله نامحدود برای همین ممکنه که ما به این دلیل خواستمون رو نداریم که به شیوه‌های خودمون بسنده کردیم، مثلاً من خودم تصمیم گرفتم قبل از اینکه بخوام به‌طور قطع به یه جای خاص فکر کنم سفر کنم، حتی برای هرچند وقت هم که شد یه جا بمونم بعد تصمیم بگیرم(تکامل رو هم رعایت کنم)

      4. و بحث حفظ حریم امن و نشکستن پل‌های پشت سر هم خیلی خیلی مهمه که فکر می‌کنم همه ما درگیرش هستیم، یعنی می‌خوایم همین آدم باشیم با همین مشخصات و احساسات و افکار و یه چیز جدید رو تجربه کنیم

      امیدوارم که هر جایی که هستید شاد و پیروز باشی دوست من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نفیسه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1635 روز

      سلام سهیلا عزیزم . خیلی ممنونم برای مطلب پر ارزشی که نوشتید .

      وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم و گفتی که قصد مهاجرت داری از لابه لای حرفات متوجه شدم که با محیطی که زندگی میکنی به صلح نرسیدی ، در واقع به جای رفتن به جای زیبای جدید و تجربه های بینظیر قصدت فرار از شرایط موجوده … من خودم مهاجرت کردم و در مکان قبلی مشکلات زیادی با اطرافیانم داشتم و من یه جورایی فرار کردم.البته من احساسم خوب بود ،ولی مکان جدید برام شرایط بهتری نساخت چون از شرایط قبلی فرار کردم . باید دوباره قصد و نیتت رو بازبینی کنی چون اینطوری میتونی بفهمی که دلیل خواسته ات چیه ؟ ایا فراره که این موضوع باعث میشه احساست بد بشه و در شرایط بد قرار بگیری ، و موقعیت های نامناسب سرراهت قرار بگیره .یا تجربه زیبایی های بیشتر و نعمت های بیشتره که نتیجه احساسی اش باید حال خوب باشه … و لاجرم جهان شما رو وارد مدار خواسته تون میکنه .

      عزیزم موفق و پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سهیلا مقدمی گفته:
        مدت عضویت: 1012 روز

        سلام نفیسه جان

        سپاسگزارم از شما که با نگاه قشنگت کامنت منو خوندین و در آن اندیشیدی

        بسیار با این مطلبی که به آن اشاره کردین موافقم و همیشه در تمام موارد هم خودم و هم به دخترم این موضوع را بارها گوشزد میکنم

        دقیقا همین طوره که طبق قانون خداوند احساس خوب =اتفاقات خوب.باید در موقعیتی که هستیم در صلح باشیم و با احساس خوبمون در مدار بهتر قرار بگیریم و همفرکانس بشیم با خواسته های نابمون.

        درسته شاید کمی از کامنتم احساس نارضایتی از شرایط موجود به مشام برسد که البته نمیتونم بگم نیست ولی اینها رو به حساب تضادها میزارم که برام مثه اهرم رنج و لذت مشخص میکنه خواسته من چیست .

        ولی من واقعا از شرایطی که دارم زندگیم ،روابطم ،کارم،عاشقانه هایم در طول روز با خالقم انقدر در صلحم و احساس آرامش دارم که اگر در همین لحظه کوچ کنم از این کالبد خاکی با فراق بال انرا می پذیرم.

        دوست شما سهیلا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    رسیدن به موفقیت مالی هدفی هست که هنوز اون آزادی مالی مد نظر من اتفاق نیافتاده دلیلش رو بررسی کردم و تونستم به درک بهتری برسم و دارم سعی میکنم بهش با توجه به درکم عمل کنم

    هدف موفقیت مالی تو ذهن من مترادف شده با طی یه مسیر طولانی که در یه مدت زمان طولانی با تلاش و ممارست زیاد ایجاد میشه، اما چیزی که به درک درست در مورد موفقیت مالی رسیدم اینه که اصلا هدف رو تو ذهنم با یه تعریف درست لذت بخش کنم من برای رسیدن به موفقیت مالی نیاز دارم که تلاش ذهنی کنم ثروتمند شدن یه موضوع ذهنی هست من قدرت تلاش ذهنی رو درک کردم که چقدر مهمه و اصل و اساس هست من با باورهای درست در مورد ثروت این هدف رو گذاشتم که من باااااید با کار کردن روی باورهام در مورد ثروت از همونجایی که هستم با اجرای هر ایده ساده و قابل اجرایی که بعد از کار کردن روی باورهام با احساس خوبم باور فراوانی و لیاقت و باور توحیدی و معنوی و لذت بخش دونستن ثروت و آسون بودن ثروتمند شدن با فرکانس خوبی که ارسال میکنم در مدار ثروت لاااااجرم با ثروت برخورد میکنم از بی نهایت طریق ثروت جاری میشه تو زندگیم. لزوما نیازی به تلاَش فیزیکی سخت و رنج آور و طی زمان طولانی نیست نیاز به تلاش ذهنی ساخت باورهای قدرتمند کننده در مورد ثروت هست تا از همونجایی که هستم با اجرای ایده هایی که بعد از ارسال این فرکانس عالی به من الهام میشه از کم مقاومت ترین مسیر و با اجرای اقداماتی بسیار ساده و هماهنگ با شرایط کنونی خودم لاجرم در مدار ثروت لایق ثروتمند شدن میشم خدا کارها رو با توجه به فرکانسها و باورهای من انجام داده من بااااید هدفم رو بزارم روی قدرت دادن به تلاش ذهنی ساختن باورهای قدرتمند کننده در مورد ثروت و با اجرای ایده هایی که به من الهام میشه و ثروت از بی نهااااایت طریق تو زندگی من جاری میشه

    ثروتمند شدن اصلا پیچیده نیست اجرای ایده ای خاص و بزرگ و سنگین نیست ثروتمند شدن یه موضوع ذهنی هست که اول تو ذهن اتفاق میافته و بعد با یه اقدام ساده وراحت فیزیکی موقعیت‌ها، شرایط ایده ها ،افراد مناسب ،فرصت‌های مناسب برای ثروتمند شدن من میان و خداوند کارها رو برای من انجام میده راحت و آسون و لذت بخش روی دوش خدا میرم به مدار ثروت و نعمت و ثروت خداوند رو که جاری و بی انتهاست و مثل اکسیژن اطراف منه جاری میشه مثل یه رود تو زندگیم

    خدایا شکرت که منو لایق درک و عمل به این آگاهی ها کردی و من بوی پول رو میفهمم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام به خواهر عزیزم سودا

      چقدر عالی بود این کامنت خوبتون

      مخصوصا این جمله‌ ای که خیلی به درد من خورد

      با احساس خوبم باور فراوانی و لیاقت و باور توحیدی و معنوی و لذت بخش دونستن ثروت و آسون بودن ثروتمند شدن با فرکانس خوبی که ارسال میکنم در مدار ثروت لاااااجرم با ثروت برخورد میکنم

      خیلی خوب وعالی بودی دختر

      درپناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند باشید انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      سلام سودا جان

      هر چند کامنتت از اول تا آخر پر ایشالا و ماشالا بود، ولی به خاطر اینکه راهکارها رو خودت درست و دقیق برای مشکلت طراحی کردی و یه مشت ناله پا در هوا از این مشکل واسه خودت و دیگران نساختی، ممنونم.

      دمت گرم

      آقای عباسمنش اصلا کامنتهایی رو که حاوی مشکلات هستن، تیک نمیزنه و نمره نمیده، تو نخش هستم.

      منم اصلا دلم نمی‌خواهد کامنت های حاوی مشکلات صرف رو بخونم…بعدش آدم وزنش چند تن میشه!!

      به هر حال از شما و راهکارهای درستتان برای ایرادات خودتان ممنونم.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      عارفه محمودی گفته:
      مدت عضویت: 1437 روز

      سلام به دختر سرزمینم ایران سلام.

      سلام سودای عزیز.

      چقدرررررر تحسین می کنم کامنتی به این زیبایی نوشتی چقدررر دقیق منظم به اصل اشاره کرده بودی

      خیلی ممنون سپاسگزار که کامنت برامون نوشتید. و باورهاتو با باما به اشتراک گذاشتید چقدرررر من استفاده کردم سپاسگزارم با آرزوی موفقیت های روز افزون منتظر خبرهای خوبت از سایت هستم دختر زیبا رو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: