پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 6

551 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام بر استاد،خانم شایسته و دوستان عزیزم

    درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    هدف هر ساله من رسیدن به پول و رهایی بی پولی هست

    از اون موقعی که یادم میاد هر ساله تو نوروز میگم که امسال دیگه ساله من و از لحاظ مادی پیشرفت قابل توجه ای خواهم کرد ولی با اتمام سال و رسیدن به فصل زمستان ناامیدتر از هر سال میگم باز امسال هم نشد پس کی میخواد بشه

    دلیل اینکه من نمیرسم به نظرم عدم تعهد و تمرکزم هست و تمرکز صد در صدی من روی اون نیست و متعهدانه عمل نمیکنم یا شاید انتظار دارم سریع و به سرعت به ثروت عظیم برسم و صبر ندارم و بسیار عجولانه عمل میکنم

    هدف بعدی من اینه که انتظارم دارم که اطرافیان من خصوصا خانوادم هم مثل من تغییر کنن،مثل من فکر کنن،مثل من عمل کنن

    آیا منی که انتظار دارم اطرافیان من تغییر کنن به حد مناسب تغییر کردم،آیا من خودم خوب دارم پیش میرم،آیا من به اون چیزی که اعتقاد و باور دارم دارم بدست عمل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت محمد جان عزیز

      پسر کامنتهای زیبا ودوست داشتنی وسرشار از آگاهی با اینکه مختصر است اما مفید ولذت بخش است مثل

      (عدم تعهد و تمرکزم هست و تمرکز صد در صدی من روی اون نیست و متعهدانه عمل نمیکنم یا شاید انتظار دارم سریع و به سرعت به ثروت عظیم برسم و صبر ندارم و بسیار عجولانه عمل میکنم)

      من با اون قسمتش خیلی کیف کردم مثل عجول بودن که من هم خیلی عجول هستم هنوزم پاشنه آشیل من است

      تبریک میگم اینقدر خوب رو خودت کار میکنی وترمزهاتو خودت میشناسی

      امیدوارم در تمام مراحل زندگی درخشان بدرخشید دوست خوبم

      به امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    سلام به استاد عزیز ،مریم جون و همه دوستان هم فرکانسی .

    واقعا این فایلهای جدید یکی از یکی زیباتر و جالب تره .

    در مورد هدف واینکه چرا بهش نمیرسم تقریبا میتونم بگم تمامی موارد که گفتید توی نرسیدن به هدفم تا به حال دخیل بودن که مطمئنم تا به امروز مهمترین دلیلش کمبود عزت نفسم بوده .هر بار که خواستم قدم جدیدی برای پیشرفت بردارم خودم رو تحقیر کردم و حس کردم توانایی انجام کار ندارم به هزار و یک دلیل اینکه تحصیلات عالی ندارم .کند ذهنم .چیزی رو یاد نگیرم همه مسخره میکنن که چی شد اینم نتونستی؟

    من کلا عشق آموزشم چون توی سن 15 سالگی ازدواج کردم دیگه همسر سابقم به من اجازه ادامه تحصیل نداد از چند سال بعد که دخترم به دنیا اومد دقیقا از 20 سالگی شروع کردم به آموزش توی زمینه های مختلف که حداقل اگه تحصیلات درستی ندارم توی زمینه های دیگه حرفی برای گفتن داشته باشم و مشکلم همیشه این بود که توی هیچ جمعی نه صحبت میکردم نه اظهار نظر ،تا زمانی که کل جمع حرف بزنن و من مهک میزدم که در سطح اینا هستم که صحبت کنم ؟ که اکثر مواقع می‌دیدم تازه خیلی بیشتر از اونا اطلاعات دارم چون از سن 13 سالگی کتابهای فراوونی خونده بودم .

    حدود یک ماه پیش بالاخره دوره عزت نفس رو خریدم و توی تمرین آگهی بازرگانی که اولش فکر میکردم چیزی برای نوشتن ندارم اما شروع که کردم روی غلتک افتادم و دیدم 50 مورد پیدا کردم واسه معرفی تواناییهای خودم که خیلیهاشو حتی خودم فراموش کرده بودم و یکی یکی انگار اونا رو از زیر خراوار خاطره ها کشیدمشون بیرون .

    و از اونروز خیلی به خودم امیدوار شدم و با ذوق و شوق برای همسرم اطرافیان و فامیل تعریف کردم تازه هر چند روز یکبار دوباره چیزهای جدید یادم میاد .

    یکی دیگه از مواردی که باعث شد به هدفم نرسم اینکه ترس بهم ریختن امنیت زندگیمو داشتم چون بارها همسرم می‌گفت ما زندگی آرومی داریم قناعت کن و به همین زندگی بساز اگه بخوای بری سر کار هم از کارای خونه میمونی هم همیشه خسته برمیگردی و وقت رسیدگی و صحبت و محبت رو نداری و این صمیمیتمون بهم میخوره و منم این حرف رو باور کرده بودم و فقط با حسرت به اهدافم نگاه میکردم و دلم رو خوش میکردم اشکال نداره بجاش زندگی آرومی دارم مگه از زندگی چی می‌خوام بیشتر از این ؟

    مسأله بعدی این بود که سرمایه ندارم ،حامی ندارم اگه شروع کردم و شکست خوردم چی؟ هم تمسخر بقیه هست هم اینکه محبت همسرم و رابطه ی زیبامون رو از دست دادم .

    گاهی فکر میکردم اگه واقعا موفق بشم چی؟ نکنه پولدار بشم دیگه از همسرم زده بشم و اینکه اون ببینه من سرم خیلی گرم کار شده دیگه به من متعهد نباشه و وقتش رو با بقیه بگذرونه.

    من حدود 17 سال سابقه کار سالن زیبایی دارم که قبل ازدواج دومم به خاطر خواسته همسرم سالن رو جمع کردم و حدود 5 ساله خونه نشین شدم و به قول همسرم خانه داری خیلی بهتر از هر کاریه این شد باور من ،که دیگه نیازی به کار ندارم پس کل وقتم باید برای همسرم و دخترم باشه .

    ولی ته دلم هدف‌ها و آرزوهایی داشتم که داشتن با حسرت خاک می‌خوردن ،مخصوصا حالا که میبینم همکارام در حال حاضر دارن عالی پیش میرن و چقدر زمینه برای دیدن آموزش و کارهای جدید پیش اومده .

    یکی دیگه از مسایل این بود که دیگه از من سنی گذشته و دیگه توان ادامه کار ندارم .

    اما به لطف خدای مهربونم با خرید 6 قدم از دوره دوازده قدم که البته ادامه رو حتما میرم ،یاد گرفتم چطور باورهامو بسازم یاد گرفتم چطور هدف گذاری کنم .یاد گرفتم چطور خواسته هامو بشناسم و با تغییر باورهام چطور همسرم رو همسو و موافق کنم . با خرید دوره عزت نفس روی خودم دارم کار میکنم که بیشتر قدر خودم زندگی لیاقتها و تواناییهامو بدونم و چطور عزت نفسم رو بالا ببرم . خودم رو لایق بهترین زندگی بدونم و برای هدفهام تلاش کنم .با آموزشهای شما یاد گرفتم چطور هدفهامو شناسایی کنم ،هدفهامو مشخص کنم به هدفهای کوچیکتر تقسیم کنم و با یاری خداوند کوچیک کوچیک اما مستمر ادامه بدم و تکاملم رو طی کنم تا به اهداف بزرگتر برسم . یاد گرفتم که من خالق زندگی خودم هستم و تمام مسئولیت زندگیم رو به عهده بگیرم .

    یاد گرفتم انگشت اتهام سمت بقیه نگیرم که مشکل اصلی خودم و باورهای هستن و به شیرینی عسل دارم زندگیمو آهسته و آروم به شکلی که خودم دوست دارم فرم میدم و از این بازی زیبا لذت میبرم .

    یاد گرفتم چطور به خدای خودم نزدیک بشم و اونو جزئی از وجود خودم بدونم که حتی از رگ گردن به من نزدیکتره یاد گرفتم عاشقش باشم و از قهر و خشمش نترسم .

    یاد گرفتم پدر و مادر و اطرافیانم رو مقصر ندونم و همه رو ببخشم چون من نمی‌دونم اونا چه گذشته و تجربه ای داشتن و اینکه چیزی بیشتر از اون که انجام دادن بلد نبودن .

    یاد گرفتم زندگی چقدر زیباست و از لحظه لحظه زندگی باید استفاده کرد و لذت برد .

    یاد گرفتم خدا به تمام مردم دنیا به یک اندازه اجازه استفاده از نعمت و ثروت داده و این خودم هستم که مشخص میکنم چقدر لیاقت استفاده دارم و با چه ظرفی زیر بارون نعمات الهی ایستادم .

    اگه بخوام چیزهایی که از شما یادگرفتم رو بشمارم واقعا ساعتها که نه بلکه روزها طول می‌کشه .

    استاد، چرخ ،زندگی،من،به ،جرات،روغنکاری ،شده و من این رو بعد از هدایت الله مهربانم مدیون شما هستم که دستی هستید از جانب خدای مهربانم .

    استاد باز هم میگم صبح و شب خدا رو شاکرم بابت آشنایی با شما و این سایت بی نظیر.

    پاینده و سربلند باشید در دنیا و آخرت انشاالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    حدیثه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته ی شایسته

    من برای اولین بار دارم مینویسم ونظرم رو انتشار میدم

    درخصوص این موضوع که چرا به هدفم نمیرسم وچه دلیلی باعث بازموندن من میشه فکر کردم و تو دفترم ‌نوشتم

    باید بگم خوشبختانه به هدف اولم که رابطه ی عالی رو میخواستم از خدا با اطرافیانم دراولویت باشوهرم رسیدم.

    حالا چرا دوازده سال تلاش من بی فایده بود و ‌بعده این همه سال بهش رسیدم؟

    چون من از بنده‌ی خدا طلب میکردم خواسته مو

    با خوبی نمیشد با دعوا نمیشدبا گریه و….نشد که نشد

    تازه بدترم می‌شد

    تا این که چند وقت پیش با سایت استاد آشنا شدم

    از طریق جاریم که میدیدم چه قدر زندگیش تغییر کرده به سمت خوبی و خوشبختی خداروشکر

    البته اینم بگم من محصولات افراد دیگه ای رو حتی خریداری ام کرده بودم اما نمیتونستم ارتباط خوبی بگیرم با صداشون با حرفاشون،اما صداقت استاد رو که دیدم ‌صدای دلنشینشون رو که شنیدم به لطف خدا استارت رو زدم

    شروع کردم به گوش دادن فایل های رایگان استاد خدا میدونه چه قدر تحسین میکردم و دعای خیر که دارن به ما بی منت آموزش میدن اونم چه آموزه هایی

    وکم کم فهمیدم باید از خودش بخوام فقط از خدا

    باور کنید دوازده سال به هیچ نتیجه ای نرسیدم غیر از خون دل خوردن و اذیت شدن بچه هام

    اما الان آرامش کامل دارم چون میبینم همه چی بهتر پیش میره وقتی ارومم مطمئنم به راحتی و عزتمندانه درست ترم میشه

    والان دارم روی روابطم با پسرم کار میکنم

    کمالگرایی رو باید کنار بزارم. که میدانم می‌توانم.

    می‌توانم به رهایی و آرامش ‌وتعادل برسم انشالله به لطف خدا و ‌استاد عزیزم فقط باید بیشتر رو خودم کار کنم ‌وباورهایم رو تغییر بدهم.

    خیلی خوشحالم که برای اولین بار تونستم تجربه ام رو با دوستان هم فرکانسی ام به اشتراک بزارم

    خداوند یارویاورتان که اوست بهترین یارویاور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام هدایت الله

      سلام به خواهرم حدیثه خانوم

      تبریک بهت میگم به جمع خانواده عباس منش

      خداوند شما را در جای خوبی در راستای موفقیت هدایت کرده

      کامنت خوبی به جا گذاشتی امیدارم

      هر روز شاهد موفقیت های خوبی در تمام جنبه های زندگی خود داشته باشید وما هم پله هی ترقی رو ببینیم و انرژی بگیریم

      در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند باشید انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فاطمه شاکری گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    درود استاد عزیزم و دوستای عباسمنشی

    درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    هدف گذاری منم مثل همه اول سال که میشه کلی هدف مینویسم چند بعضی هاش انجام میشه بعضی هاش نه اونهایی که انجام نشد پشت گوش انداختن هدفهامه هی میگم فردا انجام میدم فردا های زیادی میاد میره کن انجام نمیدم تنبلی از خودمه میدونم این کار باید انجام بشه انجام نمیدم

    هدفهایی که تیک خورد من اولش کارهای کوچیکتر تقسیم کردم تجسم کردم مهمتر از همه تمرین اهرم رنج لذت انجام دادم یادمه تو یکی از فایلهاتون گفتین پردایس میخواستین پاکسازی کنید از علفهای هرز هر دفعه یه قسمت کارو انجام میدادین اگه همه رو میخواستین یک روزه انجام بدید بدون شک اصلا حرکت نمیکردید نجوا ذهن میگفت 20 هکتار زمین کی حال داره تمیز کنه علنا حرکتی نبود

    من میدونم روش کارو باز انگیزه حرکت نمیاد باید بیشتر رو خودم کارکنم

    بازهم سپاسگزارم از شما و خانم شایسته از زحمتی که کشیدین و سپاسگزارماز خدا مهربونم منو تو مدار اگاهی این فایل فوق العاده قرار داد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان…

    چه منتی خداوند بر سر من گذاشته که در چنین جمعی از دوستان هستم که می‌تونم آنچه که بر من می‌گذره رو به راحتی بیان کنم امروز صبح که از خواب بیدار شدم حدود ساعت 6 فایل رو تماشا کردم تنها چیزی که در ذهنم می‌گذشت آیه مبارکه‌ای بود که می‌فرماید چون از مهمی فارغ شدی به مهم دیگری بپرداز که یعنی همیشه برای خودت هدف گذاری داشته باش دستم به نوشتن نرفت خواستم کمی بیشتر فکر کنم و بعد بنویسم

    خواستم راجع به هدف وزن ایده آلم بنویسم که مطمئنم با دوره قانون سلامتی محقق می‌شود چونکه از کودکیم عاشق گوشت و تخم مرغ بودم که اگر هیچ غذایی نباشد و این دو باشند من راضیم حال که می‌بینم در این دوره از این دو ماده غذایی استفاده می‌شود می‌دانم که سرمنزل مقصودم است و در زمان مناسب جامه عمل به آن می‌پوشانم

    دیدم نمی‌آید که بنویسم مشغول خواندن کامنت‌های بخش دیگری شدم به شدت چشمانم سنگین شد برای چند دقیقه به خواب عمیق رفتم بعد از چند دقیقه که بیدار شدم نمی‌دانستم کجا هستم چه وقت است فکر کنم برای همه پیش اومده باشه همه چیز را از یاد برده بودم همون لحظه ندایی درونم گفت بپرس برای چه دنیا آمدم هدف از خلقتم چه بوده

    از خود بیخود شدم خدایا چطور در این چند دقیقه به خواب رفتم و در لحظه بیدار شدنم همه چیز از ذهنم رفت و به من گفتی به همین راحتی هدف از این ایجاد رو از یاد بردی

    تا از تو این سوال را بپرسم و بدانم که من برای چه هدفی به این دنیا آمدم الان که حدوداً ساعت 2 بعد از ظهر است و من چندین ساعت است که مدام این سوال در ذهنم مرور می‌شود که هدفم از خلقت چه بوده چه کاری در این دنیا باید انجام دهم حال عجیبی دارم که قابل توصیف نیست میدانم پاسخ می‌گوید وقتش که برسد می‌گوید

    الهی شکرت برای جریان هدایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خدای آسانی ها و خدای فراوانی ها خدای قدرتها

    ردپای 34

    سلام به استاد عزیز و مریم دوست داشتنی سلام به دوستانی که ازشون خیلی چیزها یادگرفتم از خوندن کامنتهاشون از نتایجشون از باورهای درستشون درس گرفتم خدا رو شکر میکنم که تو این جمع صمیمی توحیدی قرار گرفتم که جز خوبی و آگاهی هیچ چیزی نیست همش مثبت و مثبت و مثبته

    اول امسال روز عید به خدای خودم هدفمو گفتم که اوضاع مالی بهتر بشه

    ومنتظر یه خبر خوب هستم

    و اسمشو گذاشتم سال شنیدن خبرهای خوب شکر خدا دارم روی خودم و افکار و باورهام زیاد کار میکنم و به همون اندازه نتیجه گرفتم و خبرهای خوب داره یکی یکی میاد من فرکانس دادم و کائنات هم دارن کار خودشون رو انجام میدن

    اما از هدف بگم که دارم به هدفم میرسم با کار کردن با فایل گوش دادن و متعهد بودن وقتی تعهد میدی یعنی خودتو موظف میدونی رو اون قسمت بیشتر کار کنی و هواستو جمع میکنی خطا نکنی

    اگر رو باورها و افکار رو رفتارت کار نکنی تغییر هم نمیکنی و وقتی تو تغییر نکنی هیچ چیزی در بیرون تغییر هم نمیکند

    در باره الگوی تکرار شونده خوب بگم هر جا میرم سریع کارمو انجام میدن یعنی نه تو صف میمونم یا اگه هم صف باشه دو نفر هستن اذیت نمیشم اما در باره الگوی تکرار شونده اشتباه بگم قبلا هرزگاهی یا با دخترم بحث میکردیم سر چیز کوچیک یا با همسرم ولی الان شکر خدا دارم رو باورهام زیاد کار میکنم علفهای هرز رو کشیدم بیرون و این یه الگوی تکرار شونده اشتباه بود که شکر خدا وبه لطف استاد عزیز بهتر شدم

    خوندن کامنتها به من تو خیلی کارهام کمک کرده تو باورهام تو افکارم

    باور کمبود زیاد داشتم و با خوندن و گوش دادن باور فراوانی رو جایگزینش کردم و دارم نتایج رو هم میبینم کم هست ولی عالیه و میدونم با کار کردن بیشتر قدم به قدم نتایج بزرگتر هم میبینم

    همه به خودم بستگی داره

    ممنونم از استاد عزیزم خوشحالم که شاگرد شما هستم ودر این جمع صمیمانه هستم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    Ati گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    سلام استاد جانم منجی زندگی من به لطف الله

    استاد در این فایل دست گذاشتید روی تنها دغدغه این سالهای زندگی من…

    تنها هدفی که من در این پنج سال اخیر درگیرش بودم راه اندازی کسب و کار بوده …

    چندین ساله هدفم راه اندازی کسب و کاری برای خودم بوده که در اون حالم خوب باشه به جرات میتونم بگم اولویت من برای داشتن کسب و کار خودم علاوه بر کسب درآمد حس و حال خوب و هدفمندی زندگیم بوده همیشه دوست داشتم کاری رو انجام بودم که حال دلم خوب باشه البته که استقلال مالی داشتن فوق العاده ست ولی چیزی که از لحاظ روحی منو توی فشار گذاشته اینه که زندگیم اون کیفیتی که دوست دارم داشته باشه نداره همیشه از یکنواختی و عادی زندگی کردن حال دلم بد بوده انگاری همیشه میدونستم که باید یه کاری انجام بدم و یه راهی رو پیش بگیرم ولی چه راهی؟

    سوال هر روز و شب من این بوده که چه کاری میتونم انجام بدم؟ چه کاری؟ چه کاری؟

    هرچی به عقب بر می‌گشتم می‌دیدم من از بچگی علاقه به خلق یه چیزی بودم کاردستی های خلاقانه درست میکردم باهرچی توی خونه بود کارهای تزئینی و دکوری درست میکردم الان عاشق خلاقیتم…

    عاشق هنرهای دستی…

    عاشق کتاب خواندن و نوشتن و مرتب کردن کتاب هام بودم این که یه کنج خلوت گیر بیارم و با دفتر و کتاب هام سرگرم بشم عاشق کتاب خواندن و انتقال مطالب به دیگران بودم …

    اصلا بوی کتاب دیوونم میکرد عاشق کتابخانه و سرای فرهنگ بودم

    همه اینا از بچگی یادم بود ولی بازم میگفتم خوب من دقیقاچه فعالیتی رو میتونم شروع کنم که حالم توش خوب باشه ؟

    کسایی که توی این وضعیت بودن می‌دونن چه برزخیه!!

    اینکه هر روز می‌دونی یه کار مهم باید انجام بدی ولی نمیدونی دقیقا چی؟

    نمیتونی تصمیم بگیری ایده کسب و کار اینترنتی و تولید محتوای ارزشمند میومد که به خاطرش هر روز و هر روز کتاب بخونی و عشق کنی که بتونه واقعا آگاهی دهنده باشه به دیگران در راستای علایقمم بود عاشق تولید محتوام ولی باز گیر میکردم تو این که وارد چه حوزه ای بشم خوب؟

    باز روز و شب درگیر که خدایا هدایتم کن سمت چه حوزه ای برم ؟

    هرساله آغاز سال هدف تعیین میکردم امسال دیگه کسب و کارم رو راه میندازم، امسال دیگه تصمیم رو میگیرم ولی تا یه ایده هم میومد به دلیل مشکلات شخصیتیم

    شک و تردید که اگه نشه چی؟

    توانایی شو نداری

    عدم لیاقت

    باور کمبود

    نداشتن عزت نفس و اعتماد به نفس

    ترس از شکست

    ترس از ناشناخته های که باید باهاشون رو برو میشدم

    عمل نکردن به خاطر بی ایمانی

    اهمال کاری

    حتی ترس از موفقیت میگفتم خوب اگه موفق بشم چقدر سرم شلوغ میشه چقدر درگیر میشم چقدر همه ازم زیادی انتظار دارن و…

    همه اینا باعث میشد ایده هایی که میومد که فکر میکردم خودشه همین عالیه ولی فرداش بی خیال میشدم میگفتم نه …

    نمی‌دونم واقعا این چند ساله منتظر چی بودم اینکه خدا بیاد بهم بگه این شغلت ، اینم مسیر ،اینم آینده ت، که من شروعش کنم!!!

    همه اینا باعث می‌شده آخر سال بگم امسالم نشد سال دیگه پیداش میکنم سال دیگه سال دیگه…

    حتی سه سال پیش که گفتم خوب کسب وکارم اینترنتیه من تصمیمم رو گرفتم می‌خوام وب سایت خودمو بزنم اینقدر مطمئن بودم که رفتم مهارت طراحی سایت و پشتیبانی سایت و رفع مشکلات فنی سایت و افزایش سرعت سایت و افزایش امنیت سایت و آنالیز سایت و…

    افتادم توی مسیری که همه اینا رو یاد گرفتم (اصلا این همه اطلاعات لازم نبود)و داشتم ازش حتی کسب درآمد میکردم یه دفعه به خودم اومدم با یه تضاد سنگین که تو مگه هدفت از یادگیری این مهارت این بود!!

    تو رفتی این مهارتو یاد گرفتی که کسب و کار خودتو راه بندازی نه اینکه روی سایت دیگران وقت بزاری همون تضاده مجبورم کرد که از اون کاره هم بیام بیرون…

    بارها و بارها هم توی شرکت های مختلف مشغول کار شده بودم اما بعد چند ماه اومده بودم بیرون چون حالم خوب نبود میدونستم مسیرم این نیست علاقه م این نیست و دلو به دریا میزدم میومدم بیرون…

    باز می رسیدم سرخونه اول خوب چه کاریه که به زندگیت معنا میده

    چه کاریه که عاشقشی هر روز با عشق انجامش میدی ؟ نتیجه باز هیچی نمی‌تونستم تصمیم بگیرم واقعا نمی‌تونستم تصمیم بگیرم الان شاید شش ماهه که بیشتر روی سایت استاد وقت می‌زارم و فایلها رو گوش میدم قبلش فقط یه ثبت نام بود و هیچی کلا از فضا دور شده بودم تازه توی این شش ماه دارم باگ هامو پیدا میکنم و کلی انگیزه هام زنده شدن…

    دلیل اینکه تا الان کسب و کارم رو شروع نکردم و به نتیجه نرسیدم پیدا کردم همون دلایلی که گفتم

    شک و تردید که اگه نشه چی؟

    عدم لیاقت

    باور کمبود

    نداشتن عزت نفس و اعتماد به نفس

    ترس از شکست

    ترس از ناشناخته های که باید باهاشون رو برو میشدم

    عمل نکردن به خاطر بی ایمانی

    اهمال کاری

    آره حالا من ریشه های مشکل رو پیدا کردم و دارم سعی میکنم با همین فایلهای رایگان بهبودشون بدم چون یه عهدی که با خودم گذاشتم اینه که زمانی از محصولات استفاده میکنم که خودم به استقلال مالی برسم بدون اینکه بخوام از همسرم پول بگیرم یا چیزی رو بفروشم بتونم محصولات رو تهیه کنم..

    به خدا مطمئنم که ارزش این فایلهای دانلودی کمتر از محصولات نیست اگر من همینا رو هم بتونم عملی اجرا کنم کلی مسیر برام باز میشه ضمن این که عاشقانه منتظر روزی هستم که از محصولات استفاده کنم نمی‌دونید چه ذوقی دارم برای روزی که خودم بتونم محصولات رو با درآمد خودم بخرم چیزی رو که مطمئنم این مسیر ابدی منه تا آخر عمرم عاشقانه می‌خوام محتوای این سایت رو دنبال کنم چون می‌ره یه جاهایی تو عمق وجودم درست سرجای خودش میشینه و من به استاد عباس منش ایمان دارم.

    همین الانم دقیقا همین امروز تصمیم گرفته بودم یه ایده ای که به ذهنم رسیده که خیلی ذوق دارم برای عملی کردنش با اینکه شاید هرکی بشنوه بگه فایده نداره جواب نمیده چون در ارتباط با کار کردن با بچه هاست ولی من تصمیم گرفتم برم تو دلش این فایل هم اومد روی سایت…

    نجوا میاد که نمیتونی توانایی انجامش رو نداری اطلاعاتش رو نداری اما خوب گفتم برو پی کارت میرم یادش میگیرم من که عاشق مطالعه م اینقدر کتاب میخونم براش تا توش حرفه ای بشم بعد با عشق میرم براش تولید محتوا میکنم در راستای علائقم حتما جواب میده استادم بهم گفته برو تو مسیر بهت گفته میشه استادم گفته از هرکاری که با عشق انجامش بدی پول و ثروت به زندگیت میاد چه جوریش اصلا به من ربط نداره من فقط میخواهم شروعش کنم بزنم کنار این ترس های خیالی رو …

    بزنم کنار این برزخ بلاتکلیفی رو…

    هر چیزی رو که اراده کردم یاد بگیرم توش عالی شدم …

    مدرک دانشگاهی

    مهارت طراحی سایت و پشتیبانی سایت

    کارهای هنری

    هرچی رو که اراده کردم عالی انجامش دادم این رو هم میتونم…

    اگه شروعش کنم و بعد ببینم نشد خیلی بهتر از اینه که مثل چند سالی گذشت توی نقطه شروع و همین پله تصمیم گرفتنه بمونم و هیچ غلطی نکنم چون میترسم نتونم میترسم شکست بخورم میترسم جواب نده تا کی؟؟؟؟؟

    وارد 32 امین سال زندگیم شدم بدون هیچ دستاوردی البته که حداقلش اینه که کوله باری تجربه دارم، همیشه ترسیدم همیشه منتظر بودم مطمئن بشم به مسیر بعد شروع کنم

    بسه واقعا دیگه بسه …

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید کرد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    بنام خدایی که حامی و هادی منه در مسیر رسیدن به اهدافم

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،بهترین استاد دنیا

    سلام به استاد شایسته ،شایسته ترین مریم دنیا

    و سلام به بر و بچه های بهترین سایت موفقیت دنیا

    استاد جانم ممنونم بخاطر این فایلهای پی در پی که باعث میشه ما به خودشناسی بیشتری برسیم

    و به درک بهتر رفتارهامون .

    واقعا این فایلها میتونن یک محصول باشن ولی شما باعشششق و سخاوتمندانه اینا رو به رایگان در اختیار ما قرار میدین.سپاسگزار لطف و مهربانی تون هستم .

    وقتی بنر سایت رو دیدم با خودم گفتم یعنی استاد میخواد چه سوالی در مورد هدف بپرسه و وقتی فایل رو گوش دادم با خودم گفتم واقعا چقدر استاد سوالهای خوبی از خودش پرسیده که الان داره این زندگی بهشتی رو تجربه می‌کنه .نوش جانت استاد عزیزم تجربه این زندگی عااالی .

    و اما سوال این قسمت .

    چه هدفهایی رو هرساله انتخاب میکنید ولی به اونها نمی‌رسید ؟

    خب برای جواب این سوال من باید برم به سالهای قبل

    سالها قبل از آشنایی با شما .

    استاد من از وقتی ازدواج کردم اومدیم و تو خونه پدربزرگم سکونت کردیم .

    خونه بدی نبود ولی خیلی هم خوب نبود ولی ما عااااادت کردیم به شرایطش

    یه جاهایی هم همیشه بهبود می‌دادیم ولی همون خونه بود دیگه .

    چون خیلی کرایه زیادی نمیدادیم و اینکه هر وقت دوست داشتیم کرایه می‌دادیم و قبض ها رو هم هروقت دوست داشتیم پرداخت میکردیم باعث شد که شرایط به مزاجمون خوش بیاد و اصلا در صدد این برنیایم که بریم یه خونه دیگه .

    تا اینکه پدربزرگم فوت کرد و پدرم خونه رو به من و خواهرم فروخت ولی خودش هم یه سهمی داشت هنوز .

    استاد با خرید خونه شرایط بازم برای ما بهتر شد و بهانه ای برای اینکه از اونجا تکون نخوریم .

    تا اینکه ما با شما آشنا شدیم و شما از هجرت حرف زدین ،از یه جا نموندن گفتین ،از حرکت گفتین،و این باعث شد که من بخوام از اینجا بریم از طرفی مسایلی بوجود میومد که هر روز این خواسته برای ما پررنگتر میشد که از اینجایی که هستیم باید بریم .و این شد هدف هرساله من .

    ولی نمیدونم چه باوری هست توی من که این مورد هنوز که هنوزه انجام نشده و ما همچنان همینجایبم .

    امروز که داشتم فایل رو گوش میدادم این فکر اومد تو ذهنم که تو هیچ وقت از خدا کمک نخواستی همش رو خودت و همسرت حساب کردی .

    همش فکر کردی این خونه رو بفروشیم و با پول این خونه یه جای دیگه بخریم یا رهن کنیم .

    یعنی من اصلا روی خدا حساب نکردم و چوبش رو هم خوردم .

    مورد بعدی .چون ما دقیقا روبروی پدرم هستیم فکر میکنم اگر ما از اینجا بریم مادر و بابام چکار میکنن.یا من نمی‌رسم بیام خونه شون و از اونجایی که بابام خیلی به ما وابسته است فکر میکنم اون خیلی آسیب میبینه.

    مورد بعدی اینه که من هربار فکر میکنم به رفتن از این خونه با خودم میگم پول از کجا .

    چجوری پول خرید خونه ،یا رهن های سرسام آور خونه ها رو جور کنم .

    (باز هم روی خودم حساب میکنم )

    استاد ما چند وقت پیش خونه رو گذاشتیم برای فروش و همش این فکر میومد که با این پولی که شما دارین یه خونه 40متری تو بدترین جای مشهد هم نمیتونین گیر بیارین و البته چون خودم این فکر رو میکردم هر روز بارها و بارها هم از اطرافیان اینو می‌شنیدم این باور برام محکم‌تر میشد .و نتیجه این شد که بعد از مدتها بازم خونه فروش نرفت

    استاد یه موردی توی توحید عملی 8شما گفتین که دققققیقا منم همون جوری فکر میکردم .

    شما گفتین دوستاتون بهتون گفتن که کاش پدر ما هم سختگیر بود تا ما هم یه چیزی می‌شدیم .

    استاد من هربار که حرف فروش خونه میشد میگفتم اگه از اول بابا به ما خونه نمی‌داد ما تو سختی ها و تضادها مجبور می‌شدیم یه خونه برای خودمون بخریم و اینجوری هم قدرت رو از خودم و خدای خودم می‌گرفتم و میدادم به بابام و هم سپاسگزار لطف پدرم نبودم که اینقدر مارو حمایت کرده .

    امان از شرک ،امان از شرک .

    تمام این دلیلهایی که بالا نوشتم برمیگرده به شرک .

    ومن چقدر مشرکانه رفتار کردم .

    امروز بعد از این فایل دستامو در برابر خدا بالا بردم و گفتم خدایا من نمیدونم ،من تسلیمم،من از خودم هیچی ندارم ،خودت صاحب تمام خونه هایی ،یه خونه خوب برای من پیدا کن و منو با عزت و احترام برسون به اون خونه.

    امیدوارم به همین زودی ها بیام و خبر خوب خونه دارشدن مون رو براتون تعریف کنم .

    در پناه خداوند مهربان شاد و ثروتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1074 روز

    سلام

    ناکامی در رسیدن به هدف

    هدف های مالی که من همیشه انتخاب کردم اما به دلایل فراوانی بهشون نمی‌رسید

    اما امسال و همین یک ماه اخیر،بی نظیر چسبیدم به هدفم و به اجرای قوانین

    من هر وقت هدف انتخاب میکردم در راستای پیشرفت مالی و کسب ثروت،

    اول اینکه با کلی انگیزه هدف رو مینوشتم،باورسازی میکردم،و اصول قوانین رو میچیدم برای رسیدن بهش

    اما خیلی زود،یا انگیزم رو از دست میدادم،یا تمرکزم از روی اجرای قوانین برداشته میشد،یا خیلی زور ناامید میشدم،با اینکه روی خودم کار میکردم و با اولین نتیجه،دیگه می‌چسبیدم به نتیجه و قوانین رو فراموش میکردم،

    یا یک روز روی خودم کار میکردم و فرداش بی حوصله میشدم

    یا یا یا یا یا و هزار دلیل دیگه

    اما پس از این همه ضربه که به خودم زدم

    و با تجربه بی پولی های فراوان،

    دیگه این دفعه چسبیدم به اجرای درست قوانین برای تحقق هدفم،

    قبلا من حتی نمیتونستم یک هفته روی قوانین تمرکز کنم،

    اما الان یک ماهه که خیلی خوب دارم پیش میرم،نتیجه هم گرفتم اما در حین استفاده از نتیجه باز تمرکزم روی قوانین مونده،

    توحید رو تقویت میکنم،قدم کار میکنم،سفرنامه رو دنبال میکنم،باورهام رو تقویت میکنم،

    قبلا میومدم یه فایل طولانی ضبط میکردم و شلاقی میگفتم مثلا،پول بی نهایت است،من لایق هستم،من ارزشمندم و از این جملات،و فرداش حتی نمیتونستم اون فایل رو گوش بدم

    اما الان با منطقی سازی و جملات خودمونی باورهام رو میسازم و خیلی راحت باور کردم که اقا من در جهانی زندگی میکنم که یه انرژی کل داره ادارش میکنه و این جهان مملو از نعمت ها و ثروت هاست،و اون انرژی کل که خدا نامیدم یه سری قوانین وضع کرده که اگه دنباله رو این قوانین باشم به راحتی به خواسته هام میرسم،و چون فرصت های رسیدن به اهدافم و فرصت های ثروت ساز بی نهایت فراوانه پس نه عجله ای دارم نه تقلا میکنم و راحت و با حوصله روی خودم کار میکنم و خداوند خودش بقیه کارها رو انجام میده،

    توحید رو سر لوحه زندگیم قرار دادم و گفتم که ایمان و توکل به خداوند من رو به تمام خواسته هام میرسونه

    من به خدایی اعتماد دارم که جهان رو داره هدایت میکنه،من به خدایی باور دارم که هدایت من رو وظیفه خودش اعلام کرده،

    من به خداوندی اعتماد دارم که گفته تو به من و فراوانی نعمت هام ایمان داشته باش تا زندگیت رو سرشار از ثروت و نعمت کنم

    من به خداوندی توکل کردم که میگه از تو حرکت از من برکت،اما نه حرکت طاقت فرسا، بلکه حرکت با عشق و لذت و بدون زحمت

    من خیلی پیشرفت کردم

    خدایا عاشقتم و ازت سپاسگزارم برای تمام نعمت های زندگیم

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    اعظم بابازاده گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام به استاد عزیزم و یار زیبایش مریم جانم

    فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    استاد من هر چی که فکر میکنم میرسم به توحید این واژه برتر

    قبول قدرت خدا و لاغیر

    وقتی باورهای توحیدی عالی ای داشته باشیم بی شک به اهداف مون میرسیم

    بزارید از تجربه ای که در این باره داشتم براتون بنویسم

    تابستون سال 93 بود، دقیقا روزهایی بود که تصمیم گرفته بودم از لاکی که توش جا گرفته بودم بیام بیرون و بعد از مدتها اولین کتابی که منو به حرکت وا داشت کتاب لطفا گوسفند نباشید بود که البته بعضی جاها هم منو گمراه کرد

    تصمیم گرفتم یه هدف واسه خودم تعیین کنم

    با وجود دو تا بچه و یکسری مسائل آزار دهنده ای که داشتم تصمیم گرفتم رانندگی یاد بگیرم

    استاد من قانون رو بلد نبودم از توحید چیزی نمیدونستم اما برای انتخاب مربی ، گفتم خدایا من شناختی رو هیچکدم از مربی ها ندارم ولی مربی ای رو میخوام که با جون و دل واسه آموزش مایه بزاره مربی ای که کارش براش مهم باشه

    خلاصه فکر میکنم یکی از بهترین مربی ها رو خدا واسم دستچین کرد و این مربی چقدر با قانون هماهنگ بود

    بهم میگفت جوری پشت فرمان بشین که انگار سالها راننده ای

    اگه کسی چیزی بهت گفت ناراحت نشو و برات مهم نباشه چون اونا دقیقا با خوده خودشونن تو بخودت نگیر

    اینقدر این مربی به من اعتماد به نفس میداد و قشنگ توضیح میداد که من سر وجد میومدم

    و همینجا از ایشون نهایت تشکر رو میکنم جناب آقای شهرکی عزیز سال 93 علی آباد کَتول

    انشالا هر جا که هستن سلامت و موفق و سعادتمند باشن

    روز اول که اولین بارهم بود که نشستم پشت فرمان و ماشین و روشن کردم و حرکت کردیم ماشین خاموش نشد یادمه ایشون گفتن قبلا نشسته بودی گفتم اصلا چون همسرم رانندگیش یکم خارج از قوانین بود تقریبا (سبقت غیرمجاز، نزدیک شدن بیش از حد به ماشین جلویی ، تریکاف میکشید و سرعت بیش از حد های بی مورد)

    اینارو که گفتمم میبینم که یکم نبود خیلی خارج از قوانین بود

    خلاصه که من هیچوقت نخواستم خارج از اصول باشه و همیشه دوست داشتم اصولی یاد بگیرم که خداروشکر همینطور هم پیش رفت

    و استاد بارها و بارها بعد از اون ،موقع روشن کردن و راه افتادن ماشین رو خاموش کردم و مسخره شدم

    اما واسم مهم نبود

    هیشکی جرات نمیکرد سوار ماشینی بشه که من راننده شم اما بازم واسم مهم نبود

    اینقدر ادامه دادم تا تونستم راننده ای بشم که بین من و همسرم بگن اگه اعظم راننده باشه ما میشینیم تو ماشین

    میرسیم به همون جمله معروف شما که

    تو زن قوی ای باش بقیه مجیور میشن بهت تعظیم کنن

    بعد از یکسال تصمیم گرفتم آژانس کار کنم، نه با یه ماشین درست و حسابیااااا با یه ماشینی که خیلی درب و داغون بود

    واسه همین وقتی شما از اون پیکان دنده آرژانتینی تون و دردسراش میگید منو یاد اون روزا میندازید و کاملا برام قابل درک اون اوضاع نابسامان که صدالبته من هم باورام همه درب و داغون بود

    جونم براتون بگه که زمانی که آژانس کار میکردم مدیر آژانس مون گفت باید گواهینامه پایه 2 بگیرید

    که رفتم ثبت نام کردم و امتحان کتبی م مثل دوره پایه سه عالی رد کردم یعنی کتبی پایه سه رو از 30 ، 30 گرفتم پایه دو رو از 30 ، 29 گرفتم

    و رفتم برای آموزش با کامیونت و ون

    خیلی روزای شیرینی بود چون هدف داشتم چون در راستای هدفم تلاش میکردم، ذوق و شوق داشتم بماند که این ور قضیه مشکلات و مسایلی داشتم که وسط اونا من چون واسه خودم هدف تعیین کرده بودم داشتم از اون لحظاتی که در مسیر هدفم بودم لذت میبردم

    اینجاست که داره بهم یادآوری میشه حرفاتون وقتی هدف داشته باشید باید از مسیر لذت ببرید نه اینکه وقتی به اون هدف رسیدید لذت ببرید و اون روزا من ناخودآگاه همینطور بودم

    و رسید زمان امتحان عملی که اولیش کامیونت بود

    وقتی رسیدم محل امتحان دیدم کلی از آقایون و چندتا خانم ایستادن اونجا و به محض رسیدن شنیدم همش دارن غور میزنن یکی میگفت من بار پنجممه یکی بار سومه یکی میگفت اینا براحتی قبول نمیکنن و از این صحبتا

    آزمون اینطوری بود که از یه جایی باید سربالایی میرفتی بعد تخت میشد و بعد سراشیبی که با سنگها پربود

    و اگه مراحل خوب طی کنی ولی راند آخر موقع جا افتادن دنده یک، نتونی دنده رو جا بندازی ردی به همین راحتی

    وقتی نوبتم شد سربالایی رو عالی رفتم اما وقتی جای تخت رسیدیم یه ماشین اونجا بود که مانع ماشد و طول کشید تا اون بره و افسر گفت برو دوباره ازت امتحان میگیرم

    و بعد از چند نفر دیگه دوباره رفتم برای امتحان و عالی تونستم مراحل و برم و موقع سراشیبی به بهترین شکل تونستم دنده یک رو جا بندازم و قبولی کامیونت رو بگیرم

    وقتی رفتم آژانس همه منتظر بودن بگم نشد اما در کمال ناباوری اونها برای من شد

    چون باور نکردم که نمیشود که دست من نیست که پارتی بازیه که افسره سخت گیره

    برای آزمون ون هم من 2 بار نتونستم قبول شم فقط بخاطر اینکه با آینه بغل کار نکرده بودم و عادت نداشتم و همیشه برمیگشتم عقب رو نگاه میکردم

    اما ون که نمیشد،یه روز که رفتم راهنمایی رانندگی ، اون افسری که ازم آزمون گرفته بود بهم گفت مگه قبول نشدی؟ گفتم نه گف تو که رانندگیت خیلی خوب بود چرا قبول نشی؟؟گفتم بخاطر اینکه توی استفاده از آینه ها برای دنده عقب خوب نیستم و برگه رو گرفتم و اومدم بیرون

    ناگفته نمونه که اون رد شدن هام توی آزمون عملی ون چقدر باعث رشد من شد چون تمام تمرینم این بود که با آینه بغل کار کنم تا بتونم قبول شم

    (اینجا هم میشه از بر وفق مراد نبودن اوضاع برای بهتر شدن یاد کرد)

    وقتی روز امتحان رسید دیدم اون افسر آزمون گیرنده است

    و ندایی درونم گفت ایشون امروز اومده تا تو رو قبول کنه

    و من اون روز قبول شدم و از اون افسر هم متشکرم که دستی از دستان خدا بود (وقتی ما تلاش میکنیم و ایمان داریم خدا آدمهارو مامور میکنه تا تو رو به چیزی که میخوای برسونه)

    یادمون باشه توحید در تک تک لحظاتمون حرف اول رو میزنه

    خلاصه خواستم بگم اگه ما اهدافی رو تعیین میکنیم اما نمیرسیم بخاطر این میتونه باشه که اولا یادمون میره موفقیت هامونو ،یادمون میره توانایی هامونو و باید یادآوری کنیم برای خودمون امثال این لحظاتی که خدا برامون پررنگ بوده

    اگه الان به هدفی نمیرسیم رجوع کنیم به درونمون ببینیم قدرت رو به کی دادیم به دلار به تورم به رفیق به پدر به مادر به همسر به بچه به رییس جمهور به دولت به کی قدرت دادیم که مارو بی انگیزه کنه مارو زود از میدون به در کنه

    یادآوری این روزای زندگیم خیلی حالمو خوب کرد همه ما در طول عمرمون داریم روزایی رو که هدف داشتیم و برای رسیدنش گفتیم خدایا توکل به خودت و حرکت کردیم و زمانی که شیطان حربه هاشو با عنوان ترس از قضاوت ترس از حرف مردم ترس از موفق نشدن ترس از مسخره شدن ترس از ادامه دادن و نرسیدن و امثال اینها وارد میکنه ، ما استوار پای توکل مون موندیم و پوزه شیطان رو به خاک مالیدیم و در مسیر روی ایمان و توکل مون با احساس خوب موندیم

    پس بهتره که به یادمون بیاریم روزایی که هدفی داشتیم هر چند کوچیک اما تو اون مسیر حالمونو خوب نگه داشتیم و پیروزی با ما بود

    انشالا همه مون موحد باشیم برای خدای واحدمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: