پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 4

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربان

    سپاسگزار خداوندی هستم که اجابت کننده سریع هست

    استاد عزیزم

    خانم شایسته بزرگوار

    و تک تک دوستان نازنینم ، سلام و درود فراوان

    احساس بسیار خوب خودم رو با عشق ، تقدیم می کنم به همه نازنین های همسفرم در این مسیر بی نهایت زیبا و لذت بخش و روحانی

    دوست دارم در مورد یکی از بزرگترین نتایج عالی خودم که به لطف خدا با آموزشهای استادعباسمنش تونستم خلق کنم صحبت کنم.

    یکی از بزرگترین مشکلات من در چند سال گذشته ارتباط بسیار بدِ من با همسرم بود که تمام جنبه های دیگر زندگی من رو تحت الشعاع قرار داد بود.

    مشکلاتِ بسیار بسیار زیاد و عمیق در رابطه ما ، که با وجود دو فرزند نازنین که داشتیم ، بارها تا مرحله جدایی و متارکه پیش رفت . چندین مشاوره می رفتیم ، کلی وقت و هزینه ولی بعد از چند ماه ، روز از نو …

    اون موقع نه استاد رو می شناختم نه چیزی از قوانین می دونستم و بد جور تو در و دیوار بودم!

    این مشکل بسیار بزرگ من تمام زندگی من رو کاملا احاطه کرده بود و هر روز اوضاع بدتر و بدتر می شد.

    روزگار بسیار سخت و طاقت فرسا پیش می رفت و مشکل عمیق تر می شد.

    تلخی زندگی بسیار بیشتر از شیرینی ها شده بود.

    جهان بازخوردهای و هشدارهای زیادی به من می داد .

    مثلا تو اداره رفتارم با کارمند های زیر دستم خوب نبود.

    کار حساسی داشتم (هواپیمایی) و اشتباهات و خطاهای من بیشتر شده بود.

    اضافه وزن زیادی داشتم

    چیزی به عنوان درک نعمت ها و زیبایی های زندگی و توجه به اونها در من وجود نداشت.

    دلیل اینکه می خوام خودافشایی می کنم ، اینه که هم برای خودم یادآوری بشه و هم شاید ، برای هر عزیز دیگر ، این موضوع کمک کننده باشه.

    من یک اشتباه بزرگی مرتکب شدم و به دلیل باورهای غلط خودم ، با یک خانم دیگر وارد رابطه شدم ، درسته که این رابطه از روی عشق و علاقه نبود ،‌ ولی اعتراف می کنم که به خاطر لجبازی و توجیه کردن خودم این کار رو انجام دادم و منجر به چه اتفاقات بسیار وحشتناک بین من و همسرم شد.

    بعد از اینکه همسرم از این رابطه آگاه شد شرایط به مراتب وخیم تر و هولناک تر شد.

    طبق قانونی که بعدا درک کردم ، اوضاع بدتر و بدتر میشد

    اصلا معنی شکرگزاری و احساس خوب رو درک نمی کردم

    نزدیکی به خداوند رو باور نداشتم

    عزت نفسی در من وجود نداشت

    هدف و علاقه خاصی رو در این اواخر نداشتم

    ولی در عوض غرق در باورهای غلط مذهبی بودم و سبک زندگی آبا و اجداد خودم رو اصول واقعی زندگی می پنداشتم!

    حس نفرت و کینه نسبت به طیفی از انسانها در سطح تاریخ و جهان ، که مخالف عقاید من بودند در من موج می زد.

    تقلید و آدم پرستی و شرک به بالاترین حد خودش رسیده بود

    دقیقا برگی در باد…

    به دلیل همین مشکلات از محل کارم استعفا دادم و به شهر همسرم ، اصفهان مهاجرت کردیم و تصمیم گرفتم که ایشان کنار خانواده خودش باشه شاید اوضاع درست بشه!!

    ولی مشکل از محل زندگی ما نبود.

    بازخوردهای تکرار شونده زیادی رو از همسرم دریافت می کردم ولی باورم این بود که مشکل فقط از طرف همسرم هست و من هیچ ایرادی ندارم!!!

    همون بازخوردهایی که از همسرم می گرفتم رو به یک سبک دیگه از افراد دیگه دریافت می کردم و منشا همه اونها یک چیز بود ، و اون خودِ من بودم

    یکی از بازخوردهای بسیار لذیذ و جذاب برای من این بوده که هر وقت با هر کسی در مورد همسرم صحبت می کردم ، بلافاصله من می شدم آدم خوب و همسرم می شد آدم بدِ داستان!!!

    یکی از اشتباهات بزرگ من این بازخورد بسیار دلچسب و وسوسه انگیز بوده.

    من روی نکات منفی همسرم تمرکز می کردم و با تکرار اینها برای بقیه می شدم آدم خوبه داستان!!!

    واقعا دیگه کارد به استخوان رسیده بود.

    ولی من یه جایی از درون خواستم که اوضاع رو بهتر کنم ، اما راهکاری رو پیدا نمی کردم.

    دیگه واقعا کم آورده بودم

    عاجز

    ناتوان

    مستاصل

    نا امید

    درمانده

    کاملا وا داده بودم

    واقعا هیچ حرف و کلامی و ایده ای از خودم برای خودم نداشتم

    تا یک شب در مسیر بازگشت از اصفهان به تهران ،‌ پشت فرمان ، تو دل کویر در یک شب مهتابی ، ناخودآگاه چندین بار آهنگ ملکا ذکر تو گویم که تا پاکی و خدایی گوش کردم. یک ندایی من رو هدایت کرد به سرچ کردن در گوگل…

    (این اواخر گاهی اوقات فایل های استادعرشیانفر رو نگاه می کردم)

    همون جا در حین رانندگی ساعت 1 بامداد ، در مسیر اصفهان به تهران ، تو گوگل فایل های استاد عرشیانفر رو سرچ کردم و یک فایل به عنوان

    لایو استادعرشیانفر و استاد عباسمنش توجه من رو به خودش جلب کرد.

    این من نبودم که با گوشی پشت فرمون در حین رانندگی تایپ می کردم ، خود خدا بود

    و اونجا من برای اولین بار چهره نازنینِ توحیدی ترین استاد زندگیم رو دیدم…

    الان که یادم میاد مو به تنم سیخ میشه

    فردای اون روز تو سایت ثبت نام کردم و به لطف هدایت الله وارد این مسیر بهشتی شدم.

    کلمه به کلمه حرف های استاد رو با جان و دل پذیرفتم

    نوری در وجودم روشن شد

    و هر روز شعله ورتر می شد.

    یک نگاه متفاوت

    حرفهای جدید

    صبحت هایی که احساس خوبِ وصف ناپذیری رو در من به وجود آورد

    کم کم خدا رو شناختم

    خودم رو شناختم

    تازه فهمیدم کی هستم و چی هستم

    و به لطف خدا فهمیدم که باید یاد بگیرم

    فکر

    باور

    فرکانس

    ذهن

    قانون

    توحید

    خداپرستی

    شکرگزاری

    آرامش واقعی

    در صلح بودن

    عزت نفس

    دوری از شرک

    خودباوری

    دیدن نکات مثبت انسانها

    خالق بودن و کلی آگاهی های ناب دیگه

    اول فقط گوش میدادم

    کم کم شنیدم

    ماهها بعد قبول کردم

    چندین ماه بعد کاملا پذیرفتم

    و بعد باور کردم

    و در این اواخر شروع کردم به عمل کردن و اجرا کردن آنها در رفتارها و عملکردهام

    از دوره 12 قدم شروع کردم و کلی فایل های رایگان استاد

    سریال سفر به دور آمریکا

    سریال زندگی در بهشت

    بعد دوره بی نظیر عزت نفس

    و این اواخر دوره بی نهایت عالی کشف قوانین زندگی

    سعی کردم با استاد زندگی کنم

    با نگاهش و حرفهاش میخوابیدم و بیدار می شدم

    و باور داشتم خدا ایشان رو برای هدایت و راهنمایی من به مسیر راست ، برای من خلق کرده

    همه زندگی شد صدای استاد

    فایل های استاد

    تن صدای استاد

    غرق شدن در فایل های 12 قدم و میکس کردن اونها و تکرار کردن میلیون ها باره اونها برای خودم

    .

    و به لطف الله مهربان ، از زمانی که آموزش های استاد رو صحیح و درست درک کردم ، دیدم ای بابا مشکل من هستم نه مشکلات و رفتارهای تند همسرم!!!!!

    مشکل من هستم نه کارمندهای من!

    مشکل من هستم که اضافه وزن دارم!

    مشکل من هستم و جهان همون چیزی که هستم رو به من بازخورد میده

    این نقطه به قول استاد نقطه عطف Turning point من بود.

    من مشکل دارم که همسرم رفتار بدی با من داره

    من مشکل دارم که همسرم گاهی اوقات به من احترام نمی ذاره (عزت نفس من)

    من مشکل دارم که همسرم از من ایراد می گیره (منظم نبودن من)

    من مشکل دارم که همسرم با من مهربان نیست (تمرکز من به اخلاق های بد همسرم و ندیدن نکات مثبت فراوان ایشان)

    من مشکل دارم که با همسرم نمی تونم چند دقیقه صبحت کنم و حتی نظرات مخالف ایشان رو بشنوم (عدم توجه من به صحبت های همسرم و کبر و غرورِ من و باورهای غلط مذهبی من)

    من مشکل دارم که رابطه زناشویی خوب رو کمتر تجربه می کنم (توجه من به زنان زیبایی که می بینم و مقایسه کردن اونا با همسرم!!)

    من مشکل دارم که اکثر اوقات صحبت کردن با همسرم به بحث و ناراحتی منجر میشه (عدم تمرکز من به صحبت های همسرم و نداشتن ارتباط چشمی با ایشان)

    و کلی مشکل دیگه در شخصیت من

    همه بازخوردهای جهان به من ، نشان دهنده نقاط ضعف شخصیتی من هست.

    این چیزی بود که تونستم از آموزش های استاد به خوبی درک کنم.

    .

    .

    .

    و الان به لطف الله مهربان هر روز احترام بین ما بیشتر میشه

    هر روز ابراز عشق و علاقه ما بیشتر میشه

    هر روز رابطه ام با فرزندانم بهتر میشه

    هر روز در مسیر کاری جدیدم ، شور و عشق و علاقه من بیشتر میشه

    هر روز کدهای بیشتری از من ارسال میشه و توسط خداوند اجابت میشه

    هر روز کدنویس ماهرتری در خلق نتایج زندگی میشم

    هر روز نعمت ها و زیبایی ها و لذت های بیشتری رو تجربه می کنم

    هر روز احساس سپاسگزاری من خالص تر و قوی تر میشه

    هر روز معجزات بیشتری رو از خداوند می بینم

    هر روز ایمانم در حال قوی تر شدن هست

    هر روز لبخندهای بیشتری رو روی لب همسرم و خودم تجربه می کنم

    هر روز فرزندانم زیباتر و قوی تر و داناتر میشوند

    دیگه با کسی از نکات منفی همسرم ، حرف نمی زنم ، بلکه از زیبایی ها و فداکاری ها و دلسوزی ها و مرام و معرفت ایشان بیشتر میگم.

    هر روز درهای بیشتری توسط خداوند به روزی من باز میشه

    هدایت شدم به مسیر خلق ارزش که با عشق و علاقه خودم و با توانایی های من منطبق هستند.

    دیگه برام مهم نیست در گذشته چه اشتباهاتی رو داشتم و چه خطاهایی از من سر زده ، مهم اینه که هر روز از لحاظ شخصیتی و درونی بهتر و بهتر میشم و این تازه شروع یک مسیر بی نهایت هست…

    الان دیگه خواسته های بزرگم رو قابل دسترس می بینم و خیلی برام غیر ممکن نیستند.

    و این مسیر زیبا و لذت بخش ، به لطف الله مهربان ، با آموزش های استادعبامنش عزیز برای من محیا شد.

    حال خوب من و احساس آرامش من بیشتر شده

    رابطه با اطرافیانم بهتر و بهتر شده

    امکانات زندگیم بیشتر شده

    بدهی های سنگین من صفر شده

    دنیا برام زیباتر و قشنگ تر و جذاب تر شده

    برای خودم هدف دارم

    دیگه بی برنامه و بی نظم نیستم

    دیگه باری به هر جهت زندگی نمی کنم.

    عزت نفسم هر روز بیشتر میشه

    کلام من تاثیر گذارتر شده

    خدای مهربان سپاسگزارم

    سپاسگزارم خداوندی هستم که هر لحظه راه رو برای بازگشت ما باز گذاشته

    سپاسگزارم خداوندی هستم که هر لحظه در حال اجابت کردن خواسته های ماست

    سپاسگزارم خداوندی هستم که از قدرت بی نهایت خودش که جهان رو خلق کرده، قدرت خلق زندگی ما رو به ما عطا کرده

    سپاسگزارم خداوندی هستم که اگر ما یک قدم به سمتش حرکت می کنیم ، اون هزار قدم به سمت ما میاد

    سپاسگزارم خداوندی هستم که با گذشته ما کاری نداره ، بلکه با باورها ، اعمال و فرکانس های الان ما کار داره

    سپاسگزارم خداوندی هستم که از همه چیز و همه کس به من نزدیک تر هست

    سپاسگزارم خداوندی هستم که من رو به مدار توحیدی ترین و موفق ترین و عمل گرا ترین استاد روی زمین هدایت کرد.

    سپاسگزارم خداوندی هستم که با شکرگزاری ما ، ظرف ما رو بزرگ تر می کنه و هر چقدر ما تغییر می کنیم ، معجزات و نعمت های بیشتر رو وارد زندگی ما می کنه. و این همون عدالت خداوند هست.

    سپاسگزارم خداوندی هستم که بهتر از اون چیزی رو که ما درخواست می کنیم ، به ما عطا می کنه.

    سپاسگزارم خداوندی هستم که ما رو خالق زندگی خودمان آفرید

    در پناه این خداوند بزرگ و آمرزنده و قدرتمند ، همیشه شاد و موفق و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      علیرضا خنجری گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      سلام اقا جواد

      امیدوارم حالت خوب خوب باشه

      ایشالله خدا شما را برای این بچه های شیطونت حفظ کنه

      دمت گرم

      دمت گرم

      دمت گرم

      اقا شما چقدر پیشرفت کردین

      دمتون گرم

      حاجی خدایش این همه پیشرفت کم نیستا

      کم چیه بی نهایته

      ولی چیزی ک بیشتر از همه توجه منو جلب کرد

      هدایت بود

      هدایت شما به این سایت

      هدایت شما به سوی خوشبختی

      هدایت شما به سوی ارامش

      هدایت شما به سوی ازادی

      هدایت شما به سوی خانواده

      هدایت شما به سوی نعمت

      هدایت شما به سوی ثروت

      اونم زمانی ک رها کردی و تسلیم شدی

      و اونجا بود ک هدایت الهی اومد

      به امید دیدنت جواد جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1207 روز

        سلام علیرضای عزیز

        این کامنت را وقتی مینویسم که تو جاده تو اتوبوس در مسیر مشهد مقدس هستم

        جذابیت تعداد روز های عضویتت که بی نهایت چشم نوازی میکنه 1234

        از اینکه چون چند وقت بود فعالیتی ازت توی سایت نبود تو تمرین کد نویسی نوشته بودم که علی رضا خنجری کامنتی بزاره الان میبینم به تیک خورد

        امیدوارم همیشه هرجا هستی در آغوش امن الهی باشی و حالت همیشه عالی باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          علیرضا خنجری گفته:
          مدت عضویت: 1931 روز

          سلام عارفه عزیزم

          امیدوارم حالت خوب خوب باشه

          و مسافرت بهت خیلی خیلی بچسبه و کلی خوش گذرونی کنی

          عارفه جان این مدت ی چالشی بزرگی داشتم که به لطف هدایت خدا به صورت خیلی خوشگلی حل شد

          و خدا را بی نهایت سپاسگزارم به خاطر لطفی ک بهم داره و هموراه هوامو داره

          و بهم حال میده

          وقتی ی سرهنگ ارتش ازم به خاطر ی سوتفاهم شکایت کرد

          و هزار ی پارتی بازی در اورد و قاضی عوض کرد

          این دید و اون دید تا پدر منو در بیاره

          اما

          من تو این مدت ی بیخیالی خاصی داشتم و اصلا انگار ن انگار

          پدر من میگفت تو چرا بیخیالی

          چرا کاریش نداری اصلا انگار ن انگار ک شاکیت سرهنگ ارتشه

          ولی من در ارامش خاصی بودم چون یادگرفتم ب خدا توکل کنم

          و رفتم دادگاه

          و شاید باورت نشه

          به خود خدا قسم تو دادگاه

          من دو کلمه بیشتر حرف نزدم

          و اونم این بود ک قاضی گفت

          اسمت چیه

          من گفتم علیرضا خنجری

          دیدم ی امضا زد گفت حل شد برو

          گفتم چی حل شد

          گفت پرونده ات را بستم

          تبرئه شدی برو دنبال زندگیت

          برام عادی بود

          ولی پدرم ماتش برده بود

          بعدش ب پدرم گفت دیدی چجوری حل شد

          اصلا پسر رئیس جمهور بره از من شکایت کنه

          ما ک خدا را داریم

          اینا را نمیدونم چرا دارم اینجا مینویسم

          ولی مینویسم ک یادم باشه

          پسر تو خدا را داری

          تو کسیا داری ک ربه

          فرمانروای عالم و ادمه

          خدایا مرا به سوی نعمت و ثروت بیکرانت هدایت کن

          در پناه الله یکتا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            عارفه گفته:
            مدت عضویت: 1207 روز

            سلام علیرضای عزیزم

            دقیقا یه حسی بهم میگفت علیرضا که چند وقته نیست داره چالشی را پشت سر میزاره که قراره پستش کلی رشد کنه

            کیف کردم پسر

            اینکه قبلا در یکم از جریان گفته بوده و لذت برده بودم که احساس خودت را خوب نگه داشته بودی

            و الان که دارم نتیجه اون احساس خوب را می‌بینم که شده اتفاقات خوب بی نهایت دارم خداراشکر میکنم تحسینت میکنم و میگم حقا که قانون بدون استثنا جواب میده

            ماشاالله علی رضا داداش مثبت اندیش خودم ایستاد و به عشق امشب وقتی وسط صحن امام رضا کامنتت را خودم تشویقت کردم

            این نتیجه نوش نگرش و باورت باشه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        جواد بایرامی گفته:
        مدت عضویت: 1902 روز

        سلام و درود خدمت علی آقای عزیز و نازنین

        من هم امیدوارم حال دلت هر روز بهتر و بهتر از روز قبل باشه

        همیشه و در همه حال در مسیر موفقیت و بهبود و پیشرفت ، بهتر از قبل قدم برداری

        اول عرض کنم که به هدف زدی علیرضا جان…

        از شیطونی بچه ها هر چی بگم کمِ

        ماشالله هم ، شیرین و خوش زبون و بامزه هستند به لطف الله

        و هم شیطون و خستگی ناپذیر

        اصلا انرژی بچه ها تمومی نداره

        خدا رو بی نهایت شکرگزارم برای تمام نعمت ها و بهبود ها و روان تر شدن چرخ زندگیم

        انشاالله خداوند به شما دوست نازنینم و به همه عزیزانتون سلامتی و سعادت و خوشبختی و تندرستی و طول عمر با عزت عنایت کنه

        از نگاه محبت آمیز و سرشار از عشق شما و از ابراز لطف و حسِ سرشار از صمیمیت و مهربونی شما سپاسگزارم.

        معرفت و پاکی و مهربونی شما رو کامل دریافت کردم و با تمام وجوم حس کردم.

        از خداوند برای شما و خودم و همه دوستان نازنینم هدایت الله و آرامشِ بی نهایت رو خواستارم.

        به امید بوسیدن روی ماهت

        عاشقتم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1861 روز

      سلام دوست عزیزم

      به خدا نتایج شما از فوق العاده ترین نتایجی بود که توی این وبسایت تا به حال خونده م!

      خیلیه که اینطور خودت رو کن فیکون کنی، اونم تو رابطه ای که دونفره ست و سابقه ی خوبی هم براش نگذاشته بودید!

      ماشاالله به شما! تحسینتان میکنم. خیلی مردی آقا! چاکرتیم!

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        جواد بایرامی گفته:
        مدت عضویت: 1902 روز

        سلام و درود فراوان خدمت آقای بردبار عزیز

        متشکرم از لطف و محبت و صداقت شما

        سپاسگزارم از کامنت شما که سرشار از معرفت و عشق و مهربانی هست.

        این انرژی بسیار عالی که به من انتقال دادید ، نشان از بزرگواری و مهربانی و صداقت و شخصیت والای شماست.

        من هم تحسین می کنم شما رو برای دلِ بزرگ و قلبِ پاک و مهربانی که دارید.

        روی ماهتون رو می بوسم.

        در پناه الله مهربان سلامت و تندرست و ثروتمند و سعادتمند و خوشبخت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمانه سادات گفته:
      مدت عضویت: 997 روز

      سلام به دوست عزیز آقا جواد

      خیلی سپاسگزارم که اینقدر صریح صحبت کردین

      زندگی شما دقیقا مثل من بود و این عمل را ما هر دو در مقابل هم انجام دادیم

      و حتی اقداماتی هم برای جدایی کردیم ولی نشد

      تو این چند روز که بعد از یکسال و نیم که من بعد از درخواست مهرم برگشتم مسیرم اصلا عوض نشد و از این بابت خیلی خوشحالم

      ولی به این نتیجه رسیدم که واقعا این زندگی باید تمام بشه

      ایشون برای اموالش اقداماتی انجام داده من متوجه شدم

      چند ماه پیش بهشون گفتم اگه میخوای واقعا زندگی کنی حرف از گذشته نزن یه مدت خوب بود ولی با درگیری ذهنی که دارن دوباره روز از نو روزی از نو شروع شد

      من بهش گفتم که چرا تو عذاب من عذاب بچه ها عذاب بیاین حرف بزنیم به نتیجه برسیم و تمام کنیم

      دیروز خواعرشون گفتن من برم تا حرف بزنیم

      ایشون گفتن همسرت ازت میخواد این کار را که تازه شروع کردی نری

      همسرت میگه توقعات زیاده

      همسرت میگه این خیانت کرده و تو باید اعتمادش را جلب کنی

      ولی ایشون نگفت تو سمانه حرفی داری

      چیزی میخوای و فقط منو محکوم کردن

      و برای چندین بار امروز خواعرشون گفتن که تو این کار را کردی

      من آتیش گرفتم چرا چون هر دو مقصر بودیم در گذشته

      اینکه هر دو اشتباه کردیم در گذشته

      ولی چرا هنوز انگشتش به من هست انکار اصلا خودش را یادش رفته که چی کار کرده

      به خواهرشون گفتم کارهای خودش را یادش هست و شما دیشب تا حالا فقط میگین تو

      من بهشون گفتم نمیتونم ادامه بدم تمام بشه

      من حدود یکسالی هست که در مورد رفتارهاش به هیچ کس حرف نمی‌زنم

      ولی امروز تو این شرایط گفتم فقط به اشاره کوچیک و ایشون کارش فقط تهدید شده که تلافی کنه

      بزرگترین مسئله من اینکه که زود وقتی حرفی بر علیه من و یا ضد من باشه و بخوان به من عقاید خودشون را تحمیل کنند و فقط بگن تو مقصر بودی خیلی اذیت میشم و بلند صحبت میکنم و آتیش میگیرم

      نمی‌دونم شاید اصلا خودم از مدارم دور شدم شاید انتخابی که کردم اشتباه باشه

      شاید باید طرفم بزرگتر باشه

      شاید باید بیشتر رو خودم کار کنم

      خیلی هدایتی به کامنتتون رسیدم و وقتی داشتین از اتفاقات زندگیتون می‌گفتین انکار من داشتم اولهاش را میگفتم

      سپاس از لطفتون

      در پناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        جواد بایرامی گفته:
        مدت عضویت: 1902 روز

        سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیز سمانه خانم

        خدا رو شاکرم برای همسفر و دوست خوبی مثل شما

        از خداوند مهربان برای شما موفقیت و حال خوب و رسیدن به تمام خواسته هاتون رو خواستارم.

        سمانه عزیز

        تجربه من در مورد رابطه با همسرم رو میشه یک کتاب کرد.

        من و همسرم 4 سال دوست بودیم و در زمان دوستی حال خیلی خوبی داشتیم.

        ولی وقتی وارد زندگی مشترک شدیم شرایط به کل تغییر کرد.

        من به دلیل نداشتن مهارت در همسرداری و عدم درک صحیح از قوانین زندگی باعث بروز این مشکلات شدم.

        البته که در اون زمان درک درستی از قوانین نداشتم و همیشه همسرم رو مسبب این اختلاف ها و دعواها می دونستم.

        به جرات می تونم بگم شدت درگیری ها و دعواهای من با همسرم جزو بدترین نوع خودش بود و می تونم بگم هر کسی جای من بود ، خیلی زودتر از اینها یا جدا شده بود یا یک مشکل جدی برای خودش به وجود می آورد.

        می خوام عمق شرایطِ بسیار فاجعه بار خودم رو عرض کنم که در آخر برسیم به این نکته که شرایط زمانی بهتر شد که من فهمیدم علت تمام این اتفاقات خودم بودم

        سمانه عزیز

        تا زمانی که من دنبال این بودم که اشتباهات و توهین ها و فحاشی ها و سو برداشت های همسرم رو برای بقیه توضیح بدم – بقیه پدرم مادرم خواهرِ همسرم پدر و مادرِ همسرم و …. – در این حالت تمرکزم به صورت صد در صد روی ناخواسته ها بود و طبق قانون در طول زمان این رفتارها بیشتر و بیشتر و بیشتر می شد.

        من فکر می کردم حق بامن هست و خداوند به زودی دری برای من باز می کند و ایشان از زندگی من بیرون می روند و جدا می

        شیم

        غافل از اینکه من در حال گسترش و بزرگ تر کردن این مشکلات بودم ، چرا ؟؟ چون ناخواسته تمرکز بر روی نکات منفی همسرم بود.

        سمانه عزیز ، پذیرش این نکته که تمام رفتارهای بدِ طرف مقابلم اعم از توهین ، تهمت ، بد دهنی ، فحاشی ، بی محلی و … همه و همه ، باعث و بانی آنها من هستم ، سخت ترین و مهم ترین کار هست و دلیلی که خیلی ها نمی تونند شرایط زناشویی رو بهبود بدهند دقیقا همین نکته است

        من آدم بسیار مناسبی برای توضیح و تشریح این موضوع هستم چون از بدترین شرایطی که دو زوج می تونند داشته باشند رو تجربه کردم و از اون شرایط با عمل به آموزش های استادعبامنش ، تونستم به لطف الله به شرایط خیلی عالی دست پیدا کنم.

        حتی ما به خاطر شرایط بسیار وخیم در روابطمون ، به اصرار من قصد داشتیم بچه دوم (پسرم) رو سقط کنیم!!

        ببینید چقدر اوضاع من وخیم بوده .

        از چه شرایطی به اینجا رسیدم .

        ولی با مقاومت همسرم عزیزم این کار رو نکردیم. من حرف این بود که اگر قرار هست جدا بشیم ، بچه دوم رو چرا به دنیا بیاریم ؟!

        خدایا شکرت برای کمک و یاری و هدایت من به مسیر درست

        خدای مهربان الان همون پسرم 8 سالش شده و هر لحظه از وجودش لذت می برم و کیییییف می کنم

        خدایا اگر تو بنده ای رو هدایت کنی و دستش رو بگیری ، یعنی خوشبختی یعنی سعادت یعنی آرامش

        ما هر لحظه که از منیت ها رها شیم و احساس عجز کنیم ، اون وقت در مسیر هدایت و یاری خدا قرار می گیریم.

        .

        .

        .

        ولی نکته اصلی همون چیزی هست که استاد هزاران بار تاکید کردند : من خالق تمام شرایط و اتفاقات و تجربیات زندگیم هستم نقطه سرخط!!!!

        من با دست خودش شرایط رو به بدترین شکل ممکن رقم زدم ، و سالها از روی بی ایمانی و کمبود عزت نفس این شرایط رو تحمل کردم ، ولی تونستم با رسیدن به نقطه عجز و ناتوانی و تسلیم بودن ،‌ هدایت بشم به استادعباسمنش و با کارکردن و باورداشتن به استاد و آموزش های ایشان ، تونستم در طول چندسال اوضاع رو به شکل دلخواه تغییر بدم.

        سمانه عزیز

        وقتی بپذریم که همه چیز به ما بر می گرده ، اون وقت می تونیم این آموزش های ناب رو به درستی درک کنیم و عمل کنیم.

        اگر در ذهن خودمون هنوز این باور رو داریم که مشکل از طرف مقابل من هست ، هر چند تا دوره از دوره های استاد رو بخریم و مشاهده کنیم به دلیل داشتن ترمز بسیار قوی ، هیچ نتیجه ای حاصل نخواهد شد.

        یادمون باشه درد و دل کردن با هر شخصی و با هر نسبتی که با ما داره ، در این شرایط هیچ کمکی که نمی کنه ، در عوض باعث بدتر شدن اوضاع میشه ، چون در زمان درد و دل کردن ، ما در حال ارسال فرکانس های ناخواسته بیشتری هستیم و طبق قانون از همون جنس فرکانس ها رو بیشتر و بیشتر تجربه خواهیم کرد.

        قانون خداوند به همین دلیل از نگاه برخی انسان ها بی رحم هست و هیچ تغییری در اون نیست

        وقتی ما در حال تمرکز بر رفتارهای اشتباه طرف مقابل هستیم (که شاید به زعم ما حق با ما هم باشه) و این رفتارها رو برای بقیه بازگو می کنیم ، دقیقا ناخواسته در حال تشدید این مشکلات در آینده هستیم.

        به الله قسم من زمانی که استاد رو برای خودم فصل الخطاب قرار دادم و سعی کردم مو به مو به کلام ایشان عمل کنم ، نتایج کم کم بهتر شد. حدود 4 سال زمان برد . و این 4 سال به دلیل تاخیر در شکل گیری باورهای من بود ، نه اِشکال در قوانین و آموزش های استاد

        قطعا با توجه به ایمان و تعهدی که در شما وجود داره ، شما هم می تونید شرایط رو به دلخواه خودتون تغییر بدید.

        قطعا به این باور و یقین خواهید رسید که وقتی عزت نفش شما افزایش پیدا کنه ، همسر شما که هیچ ، رفتار کل جهان به شکل معجزه واری با شما تغییر می کنه

        قطعا شما توانایی بهبود اوضاع رو دارید وگرنه در این مسیر و در این سایت حضور نداشتید و شاگرد استادعباسمنش نبودید.

        خداوند بزرگ دست شما رو گرفته و هدایتتون کرده به این مجموعه بی نظیر در جهان.

        خداوند بزرگ راه رو به شما نشان داده ولی ادامه این مسیر و عمل به آگاهی ها بر عهده شماست. و خداوند هیچ چیزی رو بدون تغییر ما ، تغییر نمی ده.

        وقتی شما در مدار استادعباسمنش و شاگردان ایشان هستید ، یعنی نوری در دل شما روشن شده و شعله ور شدن این نور با شماست.

        خداوند در آغوش پر مهر خودش همه ما رو جای داده ، این ما هستیم که نباید از خداوند فاصله بگیریم .

        این ما هستیم که باید تمام دقیقه ها و ساعت ها و روزها رو وقف کار کردن روی خودمون بکنیم

        این ما هستیم که باید از هم کلام شدن با افرادِ دور و نزدیکی که ما رو از خداوند دور می کنند ، بپرهیزیم.

        این ما هستیم که باید تمام نویزها و حواشی رو حذف کنیم و فقط و فقط از همون لحظه ای که بیدار میشیم و چشم باز می کنیم با این آموزش ها و با توکل به خدا ، فقط روی خودمون کار کنیم و با هیچ کسی حتی طرف مقابل مون کاری نداشته باشیم

        باور کنیم که اگر ما تغییر کنیم طبق قانون بسیار دقیق خداوند همه چیز تغییر می کنه.

        باور کنیم که با صحبت کردن با خداوند و درخواست مدد و یاری از خودش ، مشکلات راه برای ما آسان خواهد شد.

        باور کنیم که با نیایش واقعی و احساس شکرگزاری بابت کوچک ترین داشته هامون ، می تونیم رحمت و فضل و عنایت خداوند رو وارد زندگی مون کنیم.

        تمام ابزار و آگاهی ها برای شما مهیاست و قطعا شما خیلی عالی این مهم رو انجام خواهید داد.

        انشاالله به زودی زود ، منتظر خبرهای خوب شما هستیم.

        انشاالله در پناه الله مهربان هر روز بهتر از دیروز در مسیر رشد و بهبود قدم بردارید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حسام فرهادی گفته:
      مدت عضویت: 2897 روز

      درود خدمت استاد عزیزم و آقای بایرامی بزرگوار، سپاسگزارم بابت این تجربه بسیار بسیار آموزنده،این مطالبی که فرستادین واقعا خود‌ش ارزشمندتر از حاصل دها و دها کتاب خوب بود،من دقیقا همچین تجربه ای تو زندگیم در حال گذراست و متوجه شدم کجای ماجرا هستم و به خودم قول دادم از همین الان شروع کردم به اصلاح خودم تو زمینه روابطی که دارم. بسیار بسیار متشکرم. سربلند باشین…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده قسمت 10.

    سلام به استاد نازنینم.

    بازخورد دیگران میشه همون قسمتی از قضاوت‌های دیگران نسبت به ما.

    وقتایی که من متوقع میشم ،ازدیگران بازخورد ناجالب میبینم .

    وقتی با تندخویی وتند مزاجی باکسی رفتار میکنم باز خورد نامناسب میبینم.

    رفتارهایی مثل کنترل کردن ،انتقام گرفتن ،غروروخود خواهی نسبت به دیگران هم باعث ایجاد بازخوردهای نامناسب میشه.

    جاهایی که میترسم وشهامت بیان احساسمو ندارم ،از دیگران بازخورد ناجالب ممکنه ببینم.

    وقتایی که کسیو مورد قضاوت قرار میدم .

    جایی که از کسی رنجش به دل میگیرم .

    جایی که دروغ میگم وناصداقتی میکنم.

    هر جا تو رفتارام افراط وتفریط دارم.

    به خاطر وابستگی هم باز خوردهای ناجالب میبینم.

    وقتایی که مدام از گذشته حرف میزنم.

    جایی که عجله میکنم .

    وخیلی نقص‌های دیگه .در واقع با داشتن نقصها وضعفها در درونمون بیشتربازخورد میبینیم.

    هر چقدر رو نواقص خودمون کار کنیم واونا روتغییر بدیم کمتر بازخورد ازدیگران میبینی.

    بازم مثل همیشه رسیدیم به خودمون .ینی برای دریافت بازخوردهای ناجالب ،از سمت دیگران،باز خودمون مقصر هستیم.

    ما که از تغییر دیگران عاجزیم.

    این خودمون هستیم که باید دنبال تغییرات فکر وباورهامون باشیم.

    پس خلق دنیای قشنگ در هر حالتی دست خود ماس.

    راسش در مورد خودم بخام بگم ، دیگران ، شاید پشت سرم هزار ویک داستان برام ببافند اما پیش روم باز خورد منفی خاصی ندارن.

    ینی کم پیش میاد کسی بهم بگه

    تو خیلی خوبی ولی …

    یا تو خیلی مهربونی ولی….

    این جمله ها رو کم از کسی میشنوم.

    از همسرم این یه جمله رو همیشه می‌شنوم که میگه ناهید تو خیلی مهربونی پس چرا قبلش الکی جناح میگیری؟

    ینی با کاری یا نظری از سمت همسرم اولش مخالفت میکنم ولی در عمل همون کاریو انجام میدم که دلش میخاست.

    کلا این عادتم بوده،نمیدونم به خاطر غرورمه که اولش نمیخام حرف ایشون باشه ،نمیخام کاری با نظر ایشون صورت بگیره !

    ولی از وقتی که استاد تو دوره ی عزت نفس گفتن که کسانی که کلامشون با دلشون یکی نیست مثلاً میخان شوخی کنن یا طرفو ظاهراً خوشحال تر کنن ،اولش الکی میگن نه ولی بعدش انجام میدن از کمبود عزت نفسشونه .

    خب خیلی رو‌خودم کار کردم که این رفتارمو بهتر کنم .

    به همین جهت انصافا خیلی کمتر این برخوردو دارم .دقیقن اون هفته مهمون پاگشایی داشتم همسرم گفت چلو گوشت میزاری ؟در حالیکه خودمم برنامه ریزی کرده بودم چلو گوشت بزارم ،الکی گفتم نه .

    یه روز به مهمونی مونده بود گفتم گوشت بگیر.همیرم گفت من میدونستم تو چلو گوشت میزاری .

    کلن همسرم همیشه میگه وقتی یه خواسته ای ازت دارم وجواب منفی می‌شنوم ،صبر میکنم واصراری بهت نمیکنم چون می‌دونم سر وقتش همون کاریو انجام میدی که من میخام.

    ارع متاسفانه این اخلاق ناجالبو دارم .خودمم می‌دونم ریشه تو غرورم داره.

    یا یه وقتایی که سرم توگوشیه،بهم میگه ناهید می‌دونم همه کاراتو کردی نشستی سر گوشی .

    کاریو از قلم نمیندازی .ولی انقد سرت تو گوشی نباشه گردنت درد میگیره!

    که قابل توجه عزیزان ،فقط بابت نوشتن دیدگاهای سایت، سرم تو گوشیه ! که یه وقت ساعتها طول می‌کشه .

    باز خورد منفی که از دیگران ببینم اینه که بهم میگن خیلی عجولی !

    میگن درسته که خیلی زرنگی و زود کاریو تموم میکنی اما عجولی .

    درسته که خیلی منظمی اما تند کاراتو می‌کنی .

    اونا لزومی نمی‌بینن که کاری زود تموم بشه یا همه چی سریع مرتب سر جای خودش قرار بگیره ولی من خیلی تاکید به انجام اینکار دارم.

    اصلا حوصلم نمیکشه مثلا ببینم ظرفشویی پر ظرفه البته من انقد تند تند می‌شورم که هیچ وقت ظرفشویی رو پر نمی‌بینم.اصلا طاقت اینکه ظرف جم بشه بزارم ماشین ظرفشویی ،ندارم .مگر اینکه موقع خواب باز ظرف جمع شده باشه.

    آهان یه چیز دیگه هم بهم میگن ،درسته خیلی مهربونی اما خیلیم سختگیری !

    یه بازخورد دیگه ای که از سمت دیگران تا چند ماه پیش داشتم اونم ازسمت خانواده ی همسر،این بود که تو زیاد توجهی به همسرت نمیکنی .اونا باید تو مهمونی این توجه راببینن یا حس کنن که از من دریافت نمی‌کردن، پس انتقاد بهم میکردن .

    که خداروشکر این چند ماهی که تغییر کردم خودشون دارن میبینن ونیازی به گفتن وتوضیح دادن من نیست.

    اونم بابت اینکه همسرم یه خورده زیادی تو جمع توجه می‌کنه به من ،بهم میگفتن تو هم مثل خودش باش.که من در حد تعادلش رفتار میکنم .اونم اگه دلی باشه .به هیچ وجه نقاب نمی‌زنم .دوست ندارم فیلم بازی کنم که تایید کسیو بگیرم.

    هرچی از دلم بیاد ولحظه ای بخام حرفی بزنم یا کاری انجام بدم ،خب انجام میدم یا میگم .

    میخام بگم به خاطرخواسته ی اونا ،کاریو انجام نمیدم.

    چون خودم می‌دونم چقدر بیشتر از همسرم ،بهش توجه دارم.

    همسرم زبونش بورنده تره،مردمم که میدونید زبونو اول میبینن.

    یه باز خورد دیگه یادم اومد،خیلی بهم میگن اندامت خیلی خوبه ها اما یه کم چاقتر وپورتر بشی بهتره!

    وااای این بازخوردو خیلی دارم ،بی نهایت !

    ولی من اهمیتی نمیدم چون همسرم وپسرم همیشه بهم میگن عالی هستی ضمن اینکه خودمم می‌دونم عالی هستم .

    بابت ظاهر به خصوص خانوما اونم الان که مردم خیلی به ظاهر اهمیت میدن ،خیلی نظر داده میشه .

    یا طرفو داغون میکنن واعتماد به نفسشو میبرن زیر صفر . یا انقد تعریف میکنن که طرف از خودش یه بت میسازه.

    حالا دیگه بستگی داره به این که اون شخص چ نسبتی با تو داره ؟این خیلی مهمه !

    آدما رو از همین نظر دادنهاوبازخورداشون میتونی بشناسی.

    بقیه ی باز خوردهام خداروشکر همیشه اکثرن خوب بوده.

    هر جا میرم بیشتر تعریف و تمجید می‌شنوم .

    کسانی که حس حسادت داشته باشن که اونم یکی دونفر بیشتر نیستن ،بقیه ازم تعریف میکنن.

    میدونید از وقتی که خودم توانمندیها وارزشهای خودموشناختم وپیش دیگران بازگو‌هم کردم .نگاه دیگران هم بهم خیلی تغییر کرده.

    هر چقدخودمو بیشتر باور داشته باشم وبه خودم وارزشهام بیشتر بها بدم ،از دیگران هم بیشتر بازخوردهای خوب دریافت میکنم .

    اون تبلیغ بازرگانی استاد تو دوره ی عزت نفس ،نگاه منو خیلی تغییر داد.وباعث شد دیگران هم مثبت‌های منو بیشتر ببینن.

    وقتی خودم غذایی رو میپزم ،قبل از اینکه خورده بشه میگم چی پختم براتون . بخورید نوش جونتون .ینی منتظر نیستم اونا ازم تعریف کنن اول خودم نمره قبولی رو به خودم میدم بعد از دیگران بازخورد می‌شنوم .

    هر مهمونی خونم بیاد بابت غذایی که میخوره یا پذیرایی خوبی که دارم ازم تعریف میشه وبازخوردها همیشه عالی بوده.

    بابت خیلی اخلاقام بازخوردای خوبی میبینم .مثل خوش حساب بودنم.

    وقت شناسیم.

    خوش قول بودنم.

    اگه مسولیتی قبول کنم به نحو احسنت انجام میدم.

    از اینکه مدیریت خوبی تو کارای خونم وخیلی از مسائل دارم ،بازخوردخوبی میبینم.

    اینکه به همه ی کارام با برنامه ریزی درست میرسم هم باز خورد خوبی میبینم.

    یه اخلاقی دارم همه جا حواسم به همه هست .

    ذهنمو درگیر کسی نمیکنم ولی خوب میفهمم که کی چه نیازی داره ؟ این اخلاق خودمو دوست دارم وبه خاطرش حالم بد نمیشه،تو مهمونی ها ودور همی ها کمبودی پیش کسی ببینم نمیتونم بگم بمنچه .

    اعتماد به نفسشو دارم با احترام هر کاری که از دستم بر بیاد انجام میدم.

    بابت این موضوع هم باز خوردهام همیشه عالی بوده .همیشه بهم میگن جایی که ناهید هست همه چی رو اصولشه .خوشحال میشن که من هواشونو دارم .

    خودمو اذیت نمیکنما! اما کم و کاستی میزبان رو رفع میکنم.چون خیلی وقتها میزبان انقد خستس که حواسش به بعضی چیزا نمیشه.

    همون لحظه ای که نقصی میبینم ،سریع راستو وریس میکنم.

    چکار کنم اکتیوم دیگه .شایدم پیش فعالم.

    اینم یه جور لذته برام.

    همسرم بعد از هر مهمونی به خصوص وقتایی که خودمون میزبان باشیم بهم میگه ناهید تو باعث سرافرازیم هستی .

    بهت افتخار میکنم .

    از خدا ممنونم که همسری مثل تو دارم.

    خوش به حال من که همسری مثل تو دارم.

    اینم از بازخوردهای همسرم .

    البته در گذشته باوجود داشتن همین صفات در من ،ولی همسرم جزتشکر معمولی کار دیگه ای نمی‌کرد.اینا رو هم از وقتی استاد وارد زندگیمون شده ، یاد گرفته.

    از بچه هام همیشه بازخوردهای خوبی میگیرم.

    همیشه بابت ورزش تو باشگاه وشنا کردنم از همه باز خورد خوبی میگیرم.

    از کسانی که طبق افکار وباورهاشون باشی باز خوردها‌ی خوبی میگیری .اما اگه یه کم مسیرت باهاشون فرق کنه باز خورده‌ای ناجالبی دریافت میکنی.

    البته این واقعیت تا زمانی بود که خودمم شبیه اونا بودم .

    ولی وقتی من خودمو تغییر دادم .پذیرشمو نسبت به افرادی که هم فرکانس منم نیستن بالابردم .سعی کردم دیگران را با همون عقاید وطرز فکر خودشون بپذیرم وجنگ وجدال یابحثی باهاشون نداشته باشم .الان از همگیشون چ کسانی که با من هم فرکانس هستن چ کسانی که نیستن ،بازخوردهای مثبتی میبینم.

    تو مسیری که هستیم کم پیش میاد کسی سمتمون جناح بگیره.

    خب با خیلی از اصول آشنا شدیم وخودمون خیلی مسائل رو رعایت میکنیم .

    در واقع مثل گذشته هردم ویلی زندگی نمی‌کنیم.

    حرفها و جملات استاد همیشه زمزمه ی گوشمه .واجازه ی عمل آگاهانه اشتباه کردن وخطا رفتن نمیده.

    پس بایدم بازخوردهای خوبی دریافت کنیم.که اگه نکنیم ینی خوب پیش نرفتیم وهنوز تغییرات جدی تو زندگیامون رخ نداده.

    نمیگم عالی هستم ولی خوبم .دارم خوب عمل میکنم .با توجه به بازخوردها وواکنشها ورفتارهای دیگران ،هرروز با یه نقطه ضعفی آشنا میشیم ودر صدد رفع اون برمیاییم.

    شاید ظاهراً خوب نباشه اما خوبه .

    برای کسی مثل من که قبلاً با دنیایی از خطاهاواشتباهات بوده ،کسی که کلی افکار غلط وباورهای نادرست داشته ،خوبه که یه وقتایی درد بکشه تا تو ذهنش بمونه که بدونه با کی چطور وچ جور رفتار کنه .

    استاد میگن قبل از اینکه جهان بت سیلی بزنه خودتو تغییر بده .

    شایدیه جاهایی خودم تلاش کردم اما خیلی جاها باز خوردهای ناجالب مردم ،عامل تغییرم شده.

    شایدم یه باور مخربه که دارم که از این طریق بهتر تغییر میکنم.

    ارع ب نظرم همین طوره.

    شایدم انقد ذهنم شلوغه که دقت زیادی به چیزی ندارم ووقتی بازخورد نامناسب میبینم تازه دوزاریم میفته که چطور باید رفتار میکردم.

    از بازخوردهای دیگران گفتیم .حالا یه کم به باز خوردهایی که از سمت ما به دیگران گفته میشه ، دقت کنیم.

    سعی میکنم باز خوردهای ناجالب ندم .

    سعی میکنم سکوت کنم .

    اگه مطمئنم باید مطلبی رو بگم ،حرف بزنم.

    خیلی وقتها باز خوردهایی که به دیگران داشتم ،به خاطر کنترل کردن ودخالتهای بی جای خودم بوده .

    خیلی جاها موضوعی به من ربطی نداشته ولی من الکی واکنش نشون دادم .

    خب الان دیگه اینطور عمل نمیکنم.

    بابت خدا هم چون خدا رو در گذشته احساسی می‌دیدم ،فکر میکردم خدا ،باز خوردهای زیادی اونم از جنس بدش بهم نشون میده.

    فکر میکردم تمام مشکلات وسختیهایی که تو زندگیم میکشم .وبا اتفاقاتی روبرو میشم که خوشایند نیستن ،همه به خاطر بازخورد رفتارهای من ونارضایتی خدا از منه.

    به خاطر رفتارهاوافکاروباورهای خودم بود اما نه از سمت خدا .بلکه خودم خلقشون میکردم.

    بله هر کنشی یه واکنشی داره .

    خودمون باید تو رفتارهامون دقت کنیم وآگاهانه بسنحیم که الان این حرفی که میخام بزنم یا این کاری که میخام انجام بدم ،میتونه چ باز خوردی داشته باشه؟

    بعد تصمیم بگیریم که چکاری بهتره انجام بدیم.

    خیلی خوشحالم که امروز این آگاهی رو از طرف استاد دریافت کردم.

    وقتی تک تک روی موضوعی کار میکنیم بهتر تو ذهنمون میمونه .

    ممنون استاد جونم .

    امیدوارم که بتونیم با رفتارهای سالم وخوبمون همیشه باز خوردهای عالی از طرف دیگران وجهان دریافت کنیم.

    هر آنچه خودمون میکنیم منجر به باز خورد منفی یا مثبت از سمت کسی میشه .

    پس حواسمون باشه چکار میکنیم.

    استاد هر چی یادمون میده برمیگرده به اینکه خودت خالق اتفاقات زندگیت هستی .پس ببین کدومشو انتخاب میکنی مثبت‌ها یا منفی‌ها رو؟!

    این دوره رو خرید کردم ولی هنوز وقت نکردم بادقت گوش بدم .انشالله باتجارب بهتر بعد از گوش کردن وکار کردن این دوره ،دیدگاه خواهم نوشت.

    از خداوند سپاسگزارم که مرا در این مسیر الهی قرار داده وبا عزیزانی چون استاد ومریم جون وبقیه ی دوستان تجربه هاوآگاهی هامونو به اشتراک میزاریم .

    استاد جونم دوستت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    سلام استاد گلم

    عجب چالشی راه انداختی قشنگ یه تقابل با خودمون داریم و یه ریشه یابی اساسی از اتفاقات ناخواستمون

    سوال:

    چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    تو خیلی آدم خوبی هستی اما بشدت مغروری خیلی غرور داری اینقدر محکم رو زمین راه میری و پا میکوبی(غرور و منیت.عدم اعتماد به نفس)

    تو خیلی خوبی اما بشدت خود رای و خودخواهی خود محوری(عدم اعتماد به نفس)

    تو خیلی خوبی اما بشدت گوشه گیری از جمع کناره میگیری(عدم اعتماد به نفس)

    تو فوق العاده ای اما برای خودت ارزش قائل نیستی به خودت نمیرسی برای خودت خرج نمیکنی کفش و لباس و آرایشگاه خوب نمیری به زیباییت نمیرسی اهمیت نمیدی(عدم احساس لیاقت و کمبود)

    تو عالی هستی اما زود رنج و حساسی(عدم اعتماد به نفس)

    تو بهترینی اما دهن بینی زود تحت تأثیر حرفهای دیگران قرار میگیری(عدم اعتماد به نفس)

    تو بی‌نظیری اما خیلی عجولی خیلی زود از کوره در میری(غلبه احساس بر منطق احساسی برخورد کردن)

    تو خیلی مهربونی اما یه جور برخورد می‌کنی همه فکر میکنند خیلی خشن و خشک هستی(عدم اعتماد به نفس)

    تو فوق العاده ای اما خیلی لجبازی میخوای حرف حرف خودت باشه(غرور و منیت)

    تو خیلی خوبی اما دستت نمک نداره کسی قدرت رو نمیدونه(احساس بی ارزشی)

    وای جهان داره ایرادات شخصیتی منو بهم گوشزد می‌کنه اما چرا دقت نمی‌کردم چرا فکر نمی‌کردم که یه تفکری روی اعمال و رفتارم داشته باشم یه بازنگری بکنم و بخودم بیام بگم چرا متفق القول همه اینا رو می‌گند خوب حتما یه ایرادی هست بیام درستش کنم ببینم نتیجه چی میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به اساتید عزیزم و همه دوستان جانم در این مسیر زیبای الهی

    سپاس‌گزار این جریان رحمت الهی هستم که به‌وسیله دستان قدرتمند خودش باعث میشه هرلحظه زندگی برامون زیباتر و عمیق‌تر بشه و هرلحظه سپاس‌گزارتر باشیم

    سپاس‌گزاری واقعاً خودش بزرگ‌ترین نعمته، دیدن، توجه و استفاده از نعمت‌ها در عمل سرراست‌ترین و بهترین مسیر برای لذت بردن از زندگیست، خداروشاکرم که این نعمت رو هر لحظه داره بیشتر و باکیفیت‌تر در زندگیم وارد میکنه.

    صحبت رو با یه جمله خیلی فوق‌العاده استاد در جلسه 3 قدم 10 (محشره این جلسه) شروع می‌کنم، یعنی جایی که استاد میگن این باورها و شخصیت رو خودم در خودم بوجود اوردم وگرنه گذشته من هیچ نقطه توانمند و مثبت خاصی نداشت که بخوام با تکیه بر اون روی عزت‌نفس خودم کار کنم و در ادامه صحبتی که در دوره کشف قوانین مبنی‌بر پیدا کردن ریشه ترس‌ها، الگوهای تکرارشوند و ترمزها شد و این مجموعه فایل‌های الگوهای تکرار شونده خیلی زیاد باعث شد که من متوجه سمت خودم بشم، یعنی باور کنم که هر اتفاقی که تو زندگی من داره میفته به‌واسطه کانون توجه و فرکانس‌های خودم به‌وجود اومده و هیچ عامل دیگه‌ای حتی به اندازه 1% در زندگی من دخیل نیست.

    دیشب یه صحبتی با یکی از دوستان در مورد موضوعی داشتیم که داستانی رو از کتاب خانم اسکاول شین نقل میکردند(قسمت قانون کارما و بخشایش) که داستان ازین قراره که خانمی علاقه‌ای به خونه‌‌ای پیدا میکنه و صاحب آن خانه میمیره و خونه برای اون خانم میشه و یه چند وقت بعد شوهر اون خانم هم میمیره و زمانی که از خانم اسکاول‌شین میپرسه که آیا من در مرگ این فرد دخالت دارم خانم اسکاول‌شین مگین که بله و به‌همین‌خاطر شوهر شما چندی نکشید که تو همان خانه مرد و تو کارمای کارت رو پس دادی و در ادامه میگن که تو باید به خدا میسپاردی و اجازه میدادی خدا برات بهترین خونه رو انتخاب کنه و اصلاً شاید صاحب همان خونه تصمیم میگرفت که بره از اون خونه یا هر اتفاقی غیر از مرگ،

    و دوستم با استناد به همین داستان داشت راجع‌به بحث صلاح خداوند و اینجور موارد صحبت میکرد.

    بعد همان موقع این به ذهنم رسید که چقدر ما در درک قانون گاهاً دچار کج‌فهمی میشیم، همین بحث صلاح یا غیر صلاح، اینکه انگار یه‌جورایی خدا برامون انتخاب میکنه این مغایر هست با عدالت خداوند و قدرت اختیار انسان. خداوند چیزی رو برای ما انتخاب نمیکنه هرگز و ما هرگز تأثیری در زندگی افراد نداریم(اینکه اون فرد مرده نه به‌خاطر خواسته اون زن باشه، مرگ اون فرد به خودش و خدای خودش مربوطه و چون این اتفاق همزمان شده با این خواسته اون خانمه فکر کرده که مرگ همسرش به‌خاطر خواسته خودش بوده به همین خاطر عذاب وجدان گرفته و همان عذاب وجدان و احساسات بد اتفاقات بدی رو براش بوجود اورده) مگر اینکه خودشون بخوان و البته که ما از درون هیچ فردی هم اطلاع نداریم که چه باورهایی داره و چه فرکانس‌هایی رو داره به جهان میفرسته که این نتایج رو داره میگیره، درواقع ما در رابطه با خودمون هم تو این الگوهایی تکرار شونده داریم میفهمیم که عه کرم از خود درخته.

    من از این صحبت دوستمون بیشتر متوجه این موضوع شدم که چقدر ما به‌دنبال این هستیم که همه چیز رو گردن خدا بندازیم، به‌عبارت‌بهتر نتونستیم تشخیص بدیم که کجا باید عمل کنیم و کجا باید رها باشیم یعنی ما می‌خواهیم به‌نوعی مسئولیت انتخاب‌های خودمون رو هم گردن خدا بندازیم تا خدا برامون انتخاب کنه که چیکار بکنیم و چیو انتخاب کنیم درصورتی‌که خداوند کارش این نیست، خدا کارش هدایته کارش روشن کردنه مسیره، هر مسیری که ما بخواهیم و این عین عدالت خداست، اصلاً همین نگاه که خدا برامون انتخاب میکنه چقدر میتونه ما رو از خداوند دور کنه و در ذهنمون عدالتش رو زیر سوال ببره.

    به‌قول استاد در جلسه 9 راهنمای عملی باید صلاح رو کنار گذاشت و مسئولیت انتخاب‌ها رو به عهده گرفت و بعد که رسیدیم حالا به این فکر کنیم که میخوایم تو زندگیمون باشه یا نه.

    بعد داشتم اینجوری فکر میکردم که مثلاً یه فردی رو دوست داریم باهاش ارتباط برقرار کنیم بعد به‌جای اینکه یه قدم جلو برداریم و توکل کنیم به خدا و باورهامون رو درست کنیم هی میایم به این فکر میکنیم که آره خدایا این اگر به صلاح منه یه کاری کن که موقعیتش جور بشه بعد با همین طرز فکر هیچ قدمی برنمیداریم و هیچ اتفاقی هم نمیفته بعد میایم خودمون رو اینجوری توجیه میکنیم که آره حتماً به صلاحم نبوده و همون بهتر که نشد اما وقتی ما به هدایت خداوند ایمان میاریم دیگه این نگاه رو نخواهیم داشت که آره حضور این فرد یا اتفاق در زندگی الکی بوده، نه، میگیم حتماً یه پیامی برای من داره پس جای اینکه بایستم و نظاره‌گر باشم میرم سمتش و باز میکنم این هدیه الهی رو.

    رها بودن به این معنا نیست که تو هیچ قدمی برنداری، تو باید با تمام وجودت بخوای قدم برداری و درباره نتیجه به خدا توکل کنی. مثلاً خودم بارها شده خواستم با یه فردی ارتباط بگیرم بعد به خدا گفتم اگر صلاحه برام جورش کن بعد همان موقع احساس کردم خدا بهم گفت عزیزم صلاح من خواسته توعه، هرچی تو بخوای اون صلاح منه، من فقط پاسخ میدم به درخواست‌های تو و زمانی‌که تو از نظر فرکانسی کاملاً هماهنگ باشی با خواستت بهش میرسی، صلاح من اینه. تو از من بخواه و نچسب به خواستت. یکی از مهم‌رین دلایلی که ما به خواسته‌هامون نمیرسیم اینکه در روند خواسته یا خودمون رو فراموش میکنیم یا دلیل خواستمون رو، به همین خاطر وقتی با سدی برخورد میکنیم خیلی راحت خودمون رو میبازیم چون پشتوانه محکمی نداره انگار این خواسته، منظورم این نیست که خواسته‌ها سخت بدست میان نه، اتفاقاً قانون جهان بر سادگیه اما این طرز فکر به صلاح بودن خیلی وقت‌ها باعث شده ما یه خواسته‌ای رو عمیقاً نخواهیم ودریافتش نکنیم و بعد به این نتیجه برسیم که به صلاحم نبوده.

    این‌ها رو نقل کردم تا متوجه قدرت کانون توجه در خلق زندگی بشیم و ریشه اتفاقات زندگیمون رو پیدا کنیم. خود من همیشه جز اون دست افرادی بودم که همیشه با وجود اینکه زیاد تحسین میشدم اما مورد انتقاد هم زیاد قرار میگرفتم یا یه الگوی خیلی مشابه این بود که با یه فردی خیلی صمیمی میشدم به حدی که طرف همه چیزش رو در اختیار من قرار میداد اما بعد از یه مدتی بازخوردهای نامناسبی از همان فرد میگرفتم که فهمیدم این الگو داره تکرار میشه و یا مورد دیگه‌ای که بود خصوصاً اوایل آشنایی با قانون اینکه همه بهم میگفتن تو داری تو رویا زندگی میکنی با زندگی واقعیت روبرو شو حقیقت اینی نیست که تو میگی و این الگو تا همین اواخر هم ادامه داشت، یعنی یه جورایی احساس میکردم افراد این احساس رو دارندن که با یه آدم متوهم سروکار دارند.

    اوایل خیلی از این موضوع ناراحت میشدم بعد که بیشتر کنکاش کردم خودم رو دیدم که این مسئله ریشه در یه موضوع عمیق‌تری داره که من انگار بنای زندگیم رو گذاشتم روی نظر و بهبود زندگی دیگران، یعنی انگار اولاً که به‌دنبال این هستم همزمان که خودم خوب میشم با حرفام و کارهام زندگی دیگران رو هم بهبود بدم و ثانیاً صحت و درستی افکار و رفتارهای من وابسته شده به تأیید دیگران یعنی اگر از نظر دیگران درست باشه مسیر من درسته و اگر از نظر دیگران درست نباشه مسیر من درست نیست و فهمیدم که ریشه این موضوع برمیگرده به عزت نفس من و نیاز شدیدم به تأییدطلبی و با خودم گفتم چقدر من انرژیم رو هدر دادم برای این موضوع یعنی یه طرز فکر اشتباه چقدر میتونه مسیر زندگی انسان رو تباه کنه واقعاً و گفتم آقا من مگه برای بقیه زندگی میکنم، بقیه شاید بخوان خودشون رو بندازند تو چاه من چیکار دارم که بقیه چجورین و این حس الکی انسان‌دوستی من نه تنها کمکی به دیگران نکرده بلکه باعث شده من از زندگی خودم هم بیفتم و عزت‌نفسم تخریب بشه و تصمیم گرفتم که خودم رو رها کنم از این مسئله و با افرادی که آمادگیش رو ندارند صحبت نکنم و البته همین موضوع نباید باعث بشه که من هیچ‌وقت حرفم رو نزنم نه، من حرفم رو میزنم اما در جایی که مربوط به خودم و زندگیم میشه و کاری هم ندارم دیگران میپسندند یا نه. دیگران دوست داشتند الگو بگیرند دوست نداشتند به شیوه خودشون ادامه بدن. هر کسی نتیجه افکار و فرکانس‌های خودش رو دریافت میکنه.

    یاد یه مصاحبه‌ای از رونالدو افتادم که مصاحبه‌گر ازش پرسید چه نصحیتی برای جوانان داری؟ بعد گفت من آدمی نیستم که بخوام نصیحت کنم حتی پسر خودم رو، من یه الگو میشم دیگران دوست داشتند از من الگو بگیرند و شبیه من بشند دوست نداشتند هرجوری که دلشون خواست رفتار کنند.

    باید بپذیریم که تنها میتونیم در زندگی خودمون تغییر ایجاد کنیم و نگران دیگران نباشیم و قانون رو باور کنیم که طبق قانون اگر من انسان باکیفیت‌تری بشم جهان هم انسان‌های باکیفیت‌تری رو سر راه من قرار میده و فقط توجهم رو بگذارم روی رشد و بهبود خودم.

    اصلی‌ترین بازخورد رو ما داریم از جهان میگیریم، اگر مودمون خوب نیست اگر وضع اقتصادیمون خوب نیست اگر در روابط مشکل داریم یعنی توجهمون رو گذاشتیم روی بخش‌های منفی زندگیمون به‌جای اینکه سپاس‌گزار باشیم و حال خوب ایجاد کنیم. یعنی فارغ از اینکه تا الان زندگی چی بوده از همین لحظه شروع کنیم به حال خوب ایجاد کردن در زندگی خودمون با توجه به نکات مثبت و سپاس‌گزاری. مثلاً چند روز پیش که رفتم تو صفحه اینستاگرام خودم متوجه شدم که من اصلاً بابتش سپاس‌گزار نیستم و بهش حس خوب ندادم یعنی هر بار که بازش کردم با خودم گفتم ای بابا چرا اون رشده اتفاق نیفتاد چرا اینجوری نشد چرا اونجوری نشد بعد این سری گفتم خوب پسر خوب تو یکی خودت با خودت این کارو انجام بده چه واکنشی بهش نشون میدی، میگی قربونت برم بیا انقدر بازخورد خوب؟ یه بار شده سپاس‌گزاری کنی ازش که اصلاً همیچین پلتفرمی هست و باعث میشه تو خیلی ساده و آسان کارت رو به نمایش بگذاری، الان بخوای یه فروشگاه تو بهتری نقطه شهر به بزرگترین مساحت بگیری چقدر باید هزینه کنی تا چقدر آدم تو یه نقطه چمع بشوند و کار تو رو ببینند، آیا سپاس‌گزار بودی از اینکه خداوند وسیله‌ای رو سر راهت قرار داده تا بتونی برای میلیون‌ها نفر به رایگان کارت رو به نمایش بگذاری؟ تا زیبایی‌هایی که هرگز ندیده بودی رو ببینی؟ یا همش فکرت رفته سمت مقایسه خودت با دیگران و به‌جای اینکه تحسین کنی حسرت خوردی؟ خب معلومه نباید نتیجه‌ای وارد زندگیت بشه که احساس بهتری در تو ایجاد کنه چون تو اصلاً احساس خوبی ایجاد نکردی چون توجهت روی نکات منفی و کمبودها بوده نه روی فرصت‌ها و کاربردها.

    بدتر از این اینکه ما این نگاه رو نسبت‌به خودمون داریم یعنی توجهمون به کمبودها و نداشته‌های خودمونه به رفتارهای نامناسب خودمونه تا اینکه به نعمت‌ها و نکات مثبت خودمون توجه کنیم.

    من از این بازخوردهایی که از دیگران گرفتم به این نتیجه رسیدم که من اصلاً با خودم در صلح نیستم خودم رو دوست ندارم که زندگی و بهبود دیگران برام مهم‌تر شده

    خودم رو دوست ندارم که دیگران رفتاری با من دارند که من رو به این نتیجه رسونده که من آدم دوست‌داشتنی و مناسبی نیستم. این بازخورد از خود من شروع شده.

    من خودم و کارهام رو ارزشمند نمیدونم که مشتریان من افتخار نمیکنند از اینکه دارند با من کار میکنند، چجوری که همه ماهایی که در این مسیر هستیم به خودمون و خدای خودمون و استادمون افتخار میکنیم و سپاس‌گزار هستیم که هدایت شدیم به استاد عباس‌منش و با عشق کارهاش رو دنبال میکنیم و بی‌تابیم برای اینکه در کسری از ثانیه محصولاتش رو بخریم، چرا این احساس در وجود و کسب‌وکار ما نیست.

    نه به این خاطر که این‌ها در زندگی استاد از اول بوده نه، استاد همان فردی که وقتی همسایه قدیمیش از خاطرات زمان‌های گذشته تعریف میکنه میگه خدا میدونه من چقدر درب و داغون بودم اما خودم اومدم این نگاه متفاوت رو در خودم ایجاد کردم و با خودم به صلح رسیدم و خودم رو ارزشمند دونستم که بازخورد جهان به من تغییر کرد.

    همه این‌ها ریشه در خودمون داره و نه هیچ‌کس دیگه. این عدم لیاقت و ارزشمندی کاری کرده که ما ترسو بشیم در درخواست کردن حتی از خداوند و نیایم نتایج مثبت اینکه اگر بشودهای خواسته‌هامون رو با خودمون مرور کنیم و بعد یه ذره که راجع‌به خواسته‌هامون صحبت میکنیم خیلی سریع به خودمون نهیب میزنیم که حالا زیادم دربارش حرف نزن که بهش وابسته نشی چون اگر بهش وابسته بشی ازت دور میشه، نه. این درست نیست. وقتی فراوانی رو باور کنی با جسارت در مورد خواسته‌هات صحبت میکنی، حالا این نشد یکی دیگه اما دلیل نمیشه که تو خواستت رو نخوای. چه بسا که ما به‌خاطر همین موضوع اصلاً خواستمون رو بیان هم نمیکنیم و نماییم بازش کنیم برای خودمون و خداوند که آقا اگر این اتفاق بیفته چقدر امتیاز مثبت داره برامون و چه احساسات خوبی رو تجربه میکنیم سریع از ترس اینکه یه وقت وابسته نشیم ادامه نمیدیم صحبت و ارسال فرکانس‌هارو، بعد نمیرسیم میگیم به صلاح نبوده. عزیزم یه بار دوبار سه بار. خود این به خواسته‌ها نرسیدن و به تعویق افتادن مهم‌ترین الگوری تکرارشونده زندگی ماست که به‌خاطر این باور اشتباه مدت‌هاست که به تعویق افتاده.

    اصلاً مگر این نیست که ایمان باید شجاعت بیاره پس من چرا باید از رفتن تو دل یه اتفاق بترسم اصلاً گیریم که اشتباهه مگر من باور ندارم که خدا همیشه همراه منه و من رو داره هدایت میکنه پس ترسی وجود نداره. من پیش میرم قدم برمیدارم. باورسازی یعنی همین ترس‌ها رو کم کردن.

    وقتی به این شکل عمل میشه جهان بازخوردهای متفاوت رو به ما میده و ثابت میکنه که ترس‌ها واهی بودن و ما مدت‌هاست که به‌عنوان حقیقت پذیرفتیمشون و از همه بدتر اینکه به خدا نسبتشون داریم. سبحان‌الله

    خدایا سپاس‌گزارم برای این جریان همیشگی و جذاب هدایت برای این جمع الهی

    هر لحظه همه ما رو به راه راست راه کسانی که به ‌آن‌ها نعمت داده‌ای هدایت کن.

    دیشب یه الهامی رو دریافت کردم که خدا بهم گفت از من ثروت نخواه، نه ثروت، هیچ چیز دیگری رو، همه چیز در وجود خودت هست نیازی نیست چیزی از بیرون بیاد به داد تو برسه یادت باشه من اجابت میکنم راهو برات باز میکنم تا متوجه این قدرت درونی خودت که در وجودت قرار دادم بشی تا عزیز من خودت خلق کنی هر آنچه که دوست داری رو.

    خدایا مسیر رو طوری برامون باز کن که شایسته بنده‌ای باشه که روی نیازش تنها به سوی تو و با تمام وجود سعی داره که تسلیم تو باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  5. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3564 روز

    استاد عزیزم، مریم نازنین، دوستان هم فرکانسی ام سلااااام.‌

    باز خدا رو سپاس از شنیدن این فایل، مخصوصا قسمت اول فایل که هر چی بشنویم کم است. آنقدر گوش میدهم تا بشه تمام وجودم.

    استاد عزیز در مورد سوالی که فرمودین:

    چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    استاد عزیز، من هنوز مورد خاصی که افراد متفاوت و در موضوع تکراری بهم یادآوری کنند را پیدا نکرده ام. مواردی مثل پر حرفی را خودم در خودم میبینم و خودم بیشتر به خودم هی گوشزد میکنم. چون ضربه های در زندگی ام از این موضوع خورده ام، اما تا به الان کسی بهم گوشزد نکرده. ولی شده که تنها یک بار فردی موردی را بهم گوشزد کرده باشه و بعد من هم بابت اون انتقاد، یه لحظه بهم ریخته ام و بعد در خلوت خودم، با خودم فکر کرده ام و پی برده ام که این مسیله یک ضعف اخلاقی است در من و من باید حلش کنم.

    ولی استاد خدا رو شکر با یادگیری قوانین از شما و تلاش به عمل کردن به اموزها، خیلی ها بهم میگن که مثلاً شیما همیشه لبخند رو لباشه یا اینکه میگن شیما خودش به فکر خودش است و مثلاً سعی میکنه تغذیه سالم و ورزش را در زندگی اش داشته باشه. یعنی معروف هستم به اینکه شیما اصلا منتظر کسی نمیمونه که باهاش ورزش کنه یا تفریح بره. خودش خود مختار همه کار می‌کنه.

    یا اینکه شیما یه روز سر کار نیاد، اینجا سوت و کور است و شیطون ما شیما هست.

    خلاصه اینکه فعلا به ذهنم موارد انتقادهای تکرار شونده از افراد متفاوت یادآوری نمیشه. شاید با خواندن کامنت های دوستان، مواردی یادم بیاد.

    ممنون از این دوره خودشناسی که برامون تهیه کرده این.

    سپاااااس

    در پناه خدای مهربونم ها

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    سهیلا گفته:
    مدت عضویت: 3500 روز

    سلام به همه عزیزان واستاد وخانم شایسته

    در مورد این موضوع وقتی فکر می کنم این به یادم میاد که بیشتر خواهر هام بهم میگن که تو بخودت نمی رسی برای خودت خیلی خرید نمی کنی برای خودت خرج نمی کنی مثال ابرو هاتوتتو نمی کنی چرا بوتاکس نمی کنی یا در صحبت کردن بهم میگن تو درست می گیی ولی یکم روک می گیی یا لهنت تند باد مورد کارم یا زیباییم خیلی میگن چه چشمهای سبز قشنگی داری چه پوستت صافه

    پدر مورد بالا من فهمیدم که باید روی صحبت کردم دقت بیشتری داشته باشم وار همه مهمتر باید همیشه قبل صحبت ونظر دادن به خودم بگم من نمی تونم کسی رو درست کنم ویا تغییر بدم وار وقتی که دارم اجرا می کنم که البته بعضی مواقع فراموشم میشه کمتر این چیز هارو شنیدم واین موضوع از این باور من نشعتمیگرفت که من باید به همه کمک کنم کمک فکری کمک مالی وحتی در ساخت ثروت دیگران از من مهمتر هستند اونا ثروتمند شوند مثل این که من شدم تا این که روز پسرم گفت که چرا این راهنمایی ها این فکراتو خودت انجام نمی دی که ما هم ببینیم انگیزه بگیریم تازه من فهمیدم کجای داستان قرار دارم باعشق براتون نوشتم شاد سالم ثروتمند باشید هم در این دنیا وهم در اون دنیا دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    پیغون گفته:
    مدت عضویت: 820 روز

    سلام استاد عزیزم

    هر بار ازتون تشکر و تمجید کنم بازم کمه

    خیلی دوستتون دارم

    استاد میدونید چرا اکثر یا بیشتر جامعه این قوانین رو قبول نمیکنن یا نمیدونن چون قوانین خیلی طبیعی و ساده است

    خیلی طبیعی و ساده و آروم یا پیشرفت میکنی یا پسرفت میکنی خیلی آروم و بی صدا

    استاد من یک ویسی از جملات تاکیدی برای جذاب بودن همیشه گوشش میکردم با حس اطمینان و روز به روز قبول کردم آقا من جذابم

    تا اینکه من وارد رابطه غلط شدم

    و فهمیدم من بدون هدف وارد بازی شدم و قوانین و باور من رو وارد بازی کرد ولی نمیدونستم چیکار کنم ؟

    من وارد رابطه شدم ولی نمیدونستم چه ویژگی و جذابیتی رو میخوام اصلا از رابطه چی میخوام

    و به تضاد های پر از خواسته رسیدم

    البته بعضی اوقات میبینمش خجالت میکشم چون دوستش نداشتم و میگم بقیه میفهمن میگن دختره بی حیاست

    همین الان فهمیدم اگه دنیا و جهان از باور و فرکانس تشکیل. شده پس میشه. این برخورد کردن و حس خجالت رو تغییر داد به چیز های قشنگ مثلا من روی هدف و ویژگی که میخوام تمرکز کنم و عزت نفس و لیاقتم رو افزایش بدم

    این طوری بدون حس بد اون از من رها میشه و منم با کس دیگه وارد رابطه میشم درسته ؟؟؟

    یه روز که خوابم نمیومد و اون ویس رو گوش میکردم

    جملاتش در مورد جذاب بودن در رابطه و جذب پارتنر بود

    من خودم تعجب کردم گفتم من چی میخواستم

    جملات هر شب ( باورم ) چی میخواست

    گفتم یعنی به همین سادگی و طبیعی مگه داریم مگه میشه ؟؟؟ و هنوز که هنوز بعد 1 سال بعد اون اتفاق با فایل های دانلودی ( الگو های تکرار) فهمیدم اره به همین سادگی و طبیعی اتفاق افتاد

    و فهمیدم تسلیم شدن یعنی با اطمینان و مهم نبودن خواسته

    مهم نبودن یعنی برای تغییر باورت و انجام ایده عمل کنی و قدم هر چند کوچیکت رو بر داری

    ن اینکه استرس بگیری یا با حس بد احاطه بشی

    به نظر من پاشنه آشیل همه یا اکثر آدم اینه

    باور نمیکنن که خودشون خالق زندگی خودشون هستن

    من خودم با این همه نتیجه و لمس کردن نتیجه باور نمیکنم شاید 20 درصد باور کردم ( اینم یه باور و ترمز منه )

    اخه خیلی ساده ست و خیلی طبیعی اتفاق میفته

    اون قدر الگو های تکراری دارم خودم موندم از کجا شروع کنم از کدوم شروع کنم

    گره ی خیلی بزرگه رو باز می‌کنم

    دیگه وقته عمله

    1. وحی منزل دانستن حرف های استاد

    2. باور توحیدی

    3. تغییر الگو های تکراری

    4 قدم زدن در راه خواسته ( بر داشتن ترمز و گاز دادن )

    در آغوش خدام در آغوش خدایی

    در پناه و هدایت و حمایت خداییم

    با آگاهی ناب احاطه شدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خدا

    با سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم

    خدا را شکر باز یه فایل جدید یه درس جدید و یه درک جدید

    در جواب سوال این فایل بگم که من اطرافیانم معمولا به من می گویند تو خیلی کم حرفی و همیشه ساکتی من معمولا این جوریم که تو جمع ها زیاد حرف نمی زنم و تا چیزی ازم پرسیده نشه نظری نمیدم خیلی کم حرفم والبته کم رو تا قبل از کار کردن دوره عزت نفس فکر میکردم خوب من شخصیتم درون گراست و اینجوریم ایرادی هم نداره ولی الان که دارم به لطف خدا دوره عزت نفس را کار میکنم متوجه شدم خیلی جاها به خاطر نداشتن اعتماد به نفس صحبت نمی کردم میترسیدم میترسیدم قضاوت بشم میترسیدم تایید نشم میترسیدم اشتباه کنم و مهمتر از همه احساس لیاقت نداشتم عزت نفس نداشتم الان دارم تمرین میکنم و سعی میکنم که تو جمع ها با اعتماد به نفس رفتار کنم و اگه حرفی دارم حتما بزنم و حتما نظر بدم

    یکی دیگه از چیزایی که اطرافیانم به من میگن اینه که خیلی غر میزنی این رفتاری که من خودم ازش خسته شدم و فکر میکنم این رفتار به خاطر کنترل کردن دیگرانه به خاطر اینه که فکر میکنم بیشتر از بقیه میفهمم و میخوام همه چیز مطابق میل من باشه همه چیز منظم و مرتب باشه و اگه نباشه غر میزنم خیلی وقت ها سعی میکنم توجه نکنم و کاری به کار اطرافیانم نداشته باشم کار خودما انجام میدم تا نخوام غر بزنم ولی باز از دستم در میره و غرغر میکنم البته از زمانی که تو این مسیر قرار گرفتم تمرکزم را گذاشتم رو خودم و سعی میکنم به نکات منفی اطرافیان توجه نکنم و نکات مثبت اونها را ببینم با این کار غر زدنم کمتر شده

    وقتی فهمیدم حال خوب من خیلی خیلی ارزشمنده پس سعی میکنم با غر زدن خرابش نکنم

    چیزی دیگه که اطرافیانم به من میگن این که تو خیلی مهربون و دوست داشتنی هستی

    سپاسگذارم که وقت میگذارید و کامنت ها را میخونید

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    بازیار گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    سلام بر استاد عباس منش بزرگوار و سلام بر خانم شایسته مهربان و سلام بر همه عوامل سایت و سلام بر همه اعضای هم فرکانس.

    استاد در این مورد الگوهای تکرار شونده بازخورد اطرافیان به رفتارهایم.

    1 میگن که حراف هستم و به هیچکس فرصت حرف زدن نمیدم، البته غیر مستقیم اشاره میکنن و بیشتر بخاطر ملاحظه. ومن از این موضوع خیلی اذیت میشم و از دوستان درخواست میکنم اگه راهکاری دارن راهنمایی کنن لطفا.

    2 در مورد فراموشی و اشتباهات تکراری که این را بیشتر همسرم میگه.

    3 قبلا خیلی سرم تو گوشی بود و به مرحله خیلی افراطی رسیده بود سر سفره، در رختخواب و حتی پشت فرمون و… خلاصه صدای همه در اومده بود.

    اما خدا رو صدهزار مرتبه شکر به لطف عضویت در این سایت تقریبا فضای مجازی را کنار گذاشته ام و هر وقت با گوشی مشغول هستم همه میدونن که در حال استفاده از آموزه های سایت عباس منش هستم.

    استاد از شما سپاسگزارم بابت این که مرا با این مسیر توحیدی آشنا کردی.

    و خداوندا از تو سپاسگزارم بابت همه نعمتهایت و بابت خلقت استاد عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    یکتا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1592 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    بیشتر افراد منو تحسین میکنن

    از خونه داریم

    از تمیزیم و مرتب بودنم همیشه بهداشت رعایت میکنم

    از سلیقه ی ک دارم

    از رانندگیم کلی تحسینم میکنن

    پر انرژی هستم

    دست پخت خیلی عالی دارم

    ولی هر شخصی ک تحسینم میکنه اخرش بهم میگن

    تو خیلی مهربان و خوبی همه چیت عالیه ولی خیلی زود رنجی خیلی زود عصبی میشی اصلا نمی تونی خودتو کنترل کنی الان ک با دوره های شما کار میکنم

    خیلیا بهم میگن بهتر شدی و زیاد عصبی نمیشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: