هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-17 01:02:472023-05-20 21:42:41هدفگذاری و تأثیر آن در زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رب العالمین به خدایی که هر چه دارم همه رو او به من داده خدایا من هیچ توانایی ندارم تو کمک و هدایتم کن
سلام به استاد عزیزم و مریم مهربونم
استاد با هیچ کلامی نمیتوانیم از شما تشکر کنیم زبان قاصره چون با این سایت و با این فایلها زندگی هزاران هزار نفر رو نجات دادین از تاریکی و یکنواختی زندگی نجات دادین از جهل و نادانی نجات دادین یاد گرفتیم وقتی هدفی داشته باشی زندگی چقدر قشنگ میشه جون میگیره شور و اشتیاق میاد خودت زنده میشی از سردر گمی در میای
قبل از اینا زندگیه من فقط تا سر برج رسوندن بود اونم با بحث و ناراحتی
همش زندگی یکنواخت بود
ولی الهی شکر از زمانی که با استاد عزیزم آشنا شدم زندگیم معنی پیدا کرد خودمو پیدا کردم دنبال هدف گشتم که هدفم از این زندگی چیست یاد گرفتم وقتی تسلیم میشی خداوند دست به کار میشه وفتی قدرت رو به او میدی برات معجزه میکنه وفتی منم منم نکنی و آرام باشی درهای بهشت برات باز مبشه
هدفم این بود دوست دارم مستقل باشم
با شور و اشتیاق دنبالشو گرفتم تو دله ترسها رفتم و در برابر ترسها تسلیم نشدم
بعضی اوقات گریه میکردم ( از نبود مشتری) ولی سریع خودم جمع و جور میکردم و الان شکر خدا عالی شده چون دارم روی باورهام و کنترل ذهن بیشتر کار میکنم نمیگم صد در صدم اما دارم پیش میرم و از خداوند هر روز هدایت میخوام
که به من بگو کجا برم چکار کنم…
خداوند هم کمکم میکنه دستاشو میفرسته
نجواهای ذهنموبا عبارتهای تاکیدی کنترل میکنم و خودمو تو مسیر میارم
بدای الگو برداری تو سایت زیاد کامنت میخونم و خیلی به من کمک کرده
برای الگو هم خود استاد از همه نظر بهترین الگوست برای ما چون داره با نتایج صحبت میکنه دلیل میاره اونم دلیل محکم واضح چه از این بهتر
خدایا شکرت خدایا شکرت برای این استاد آگاهی که مثل فرشته روی زمین است
این فرشته ستودنیست
ممنونتیم استاد جان
من هر روز برای رسیدن به هدفم یه قدم برمیدارم
اونم کار کردن و تعهد دادن روی خودم است
سلام به استاد جان و همه دوستان عزیز در این فضای بی نظیر
هدفی که من داشتم و خیلی هم برام مهم بود رسیدن به اون مربوط به ارزش قائل شدن برای سرمایه های اصلی و درونی و اجرای اونا در محل کارم بود که خدا را شکر می تونم علیرغم اینکه شاید خیلی ها هم مورد پسندشون نبود ولی نمره خوبی به خودم بدم
خب کار ما بدین صورت هست که مراجعه کننده های خیلی زیادی داریم و وقتی که کار به صورت سنتی انجام بشه مثل همون زمان هایی که باید مثلا می رفتی توی بانک و شناسنامه و یا کارت ملی ت رو می زاشتی توی صف و کلی هم مراقبت می کردی تا مبادا گم بشه مدارکت و یا کسی ازت جلو بزنه مسلما افراد با حالا ترفند های بسیار زیاد توقع دارند که کارشون زودتر از بقیه انجام بشه
توی کار منم همین طور بود و مراجعه کننده ها با دادن پول وسایل و خوردنی یا خیلی از چیزای دیگه سعی می کنن که به خواسته شون زودتر از وقت معقول و معمول برسند و پیش همکارن دیگه هم موفق بودند ولی با اینکه نجوا های ذهن بسیار فراوان بودند برای من خودم سعی می کردم این عمل رو انجام ندم و همیشه خودمو می زاشتم جای اون فردی که حالا نوبتش هست و چند روز است وقت گرفته تا خدمات بگیره و به خودم می گفتم که اگر مثلا تو بیای و با 50 هزار تومان یکی دیگه رو راه بیاندازی و نوبت و وقت اون طرف رو به حدر بدهی چه احساسی بهت دست میده
و همین باعث میشد که این کار رو انجام ندم
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
با یادآوری اینکه کار من یک کار خداگونه هست یعنی یکی از خواسته هام همیشه این بود که شغلی داشته باشم که انجام دادنش منو یاد خدا بندازه هر لحظه و یاد خدا باعث میشد که انگیزه ام رو از دست ندهم با وجود مخالفت و تهدیدهای زیاد و نجوا های ذهنم و به یاد خودم می آوردم که اصل اینه که تو این سرمایه های درونی ات رو ارزش براشون بزاری و اجراشون کنی مثل صداقت توی کار متعهد بودن و رنج آور بود برام که دزدکی بخوام کاری انجام بدم و ترس و استرس داشته باشم که کسی ازم بفهمه و صدکه بخورم یا آبروم بره بابت مثلا یک کیک و آبمیوه
چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
اجازه میدادم که خداوند منو هدایت کنه و ایده ها هم بهم گفته میشد چون ایمان داشتم که کار درست رو دارم انجام میدم و از اونجایی که خودم برنامه نویس بودم هم از تخصص خودم استفاده می کردم که بتونم کار رو از حالت سنتی در بیارم و به سمت سیستمی شدن حرکتش بدم که دخالت شخص سوم رو در کار کم کنم و بی نهایت ایده اومد برام که حضور فیزیکی افراد رو پایین آورد و دیگه از راه دور مراجعه کننده ها می تونستند کارشون رو با خیال راحتتر انجام بدهند از راه اندازی سامانه های مختلف برنامه نویسی نرم افزارهایی که کار رو ساده و روانتر کنه
چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
نگاه اینکه کار درست همینه و کار خدایی کردن لذت بیشتری برام داشت و اینکه من در مسیر درست هستم و می تونم با این درستکاری به هر چیزی که بخوام برسم و نتیجه و نشانه ها هم خب که فراوان بودند و من موقعیت هایی برام ایجاد شد و پیشرفت هایی داشتم در کارم که هیچ کس تا امروز تجربه نکرده بود و به واسطه صداقت و متعهد بودن به درستکاری هم اعتماد مسئول مجموعه بدست اومده بود و اون هم که خودش خیلی از مواقع نمی دونست که کار درست چیه با الگو برداری از رفتار من کار درست رو تشخیص میداد و متوجه میشد که با دیگر همکاران چگونه برخورد کنه و حتی چقدر باعث آرامش بیشتری براش شدم و همین رفتار هم باعث شد که همکاران دیگه هم شروع کنند به الگو برداری و به جرات می تونم بگم که مجموعه ما یکی از موفق ترین مجموعه ها توی سازمان و وزرات خانه شناخته شد و دیگه هر درخواستی از سمت رییس ما میشد اونها اجابت می کردند البته اینم بگم که خیلی ها هم تلاش می کردند که با ترفندهای مختلف کار منو بی ارزش جلوه بدهند و به روش قبل خودشون ادامه بدند ولی من متعهدانه و با قدرت و متصل به خداوند و سایت و دوره ها و کنترل ذهنم ادامه می دادم مورد بی لطفی هم زیاد قرار می گرفتم ولی به محض اینکه درخواست می کردم خدایا بهم کمک کن و این فرد رو خودت درستش کن اصلا اون آدم گم و گور میشد تا من به مسیرم ادامه بدهم خدا را شکر
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
با کنترل ورودی های ذهنم با به یادآوری موفقیت های گذشته که از همین طریق بدست آورده بودم و شکست هایی که باعثش عمل نکردن و ارزش قائل نشدن برای همین داشته ها بود با مرور دوره ها خوندن کامنت ها ی دوستان به آینده بهتر فکر کردن خلاصه بیشتر درگیر سایت بودم و خدا شاهده که من با کامنت های برای یک دوره ایی اصلا زندگی کردم و هر ایده ایی درشون بود عملی می کردم و خیلی این کامنت ها بهم کمک کرد که درست فکر کنم و راه درست رو پیدا کنم و تصمیم درست هم بگیرم
دلسرد هم می شدم ولی سریعا به یاد خودم می آوردم اصل رو و امیدم رو از دست نمی دادم
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
بزرگترین الگو برای من که خیلی باورش دارم در درستکاری پدرم بود
پدر من بسیار انسان شریف و درستکاری است و واقعا برای این چنین رفتارها برام یه الگوی محکم بود که درستکاری و صداقت و پاکدستی رو سرمشق و سرلوحه همه کارهام قرار بدم درسته که پدرم بابت باورهای اشتباه مذهبی که داره در حوزه مالی پیشرفتی نداشته ولی در این موارد واقعا برای من الگو هست
الگویی چون استاد و بی نهایت فایل هایی که هستند توی سایت کامنت های دوستان ارزشمندی مثل خانم شایسته خانم رضوان یوسفی خانم الهه رشیدی آقای عطار روشن آقای سید کاظم فلاح آقای زرگوشی خانم افشین آقای علی شیرازی وووووووووو بی نهایت دوستان که اینجا هستند و به جرات می گم که خوندن کامنت هاشون چراغ راه من بود برای دریافت الهامات خداوند و خاموش کردن نجوا های ذهنم و در مسیر درست ماندن که همین جا به همه این دوستانم سلام میکنم و آرزوی موفقیت برای همه شون به به قول علی شیرازی تنور دلتون گرم
مرسی استاد جان
من توی دوره دوازه قدم بودم و هستم و وقتی که شما گفتید و نشون دادید عکس قبل عمل رو ذهنم گفت آقا از چه روشی همه رژیم های سخت و طاقت فرسا و ورزش های سنگین چون الگوش هم توی ذهنم بود که مادر م که بسیار وزنش سنگین است بی نهایت بار اقدام کرد به لاغر شدن و همیشه هم شکست خورد و دیگه این باور رو در ذهن همه کاشت که نمیشود لاغر شد
ولی وقتی توی دوره قانون سلامتی این طوری دیدم شما تغییر کردین دیگه این باور اشتباه در ذهنم شکسته شد و باور کردم
با اینکه خودم هم وزن خیلی زیادی نداشتم ولی بابت مریضی های بسیار زیادی که گرفته بودم و دنبال سلامتی می گشتم توی دوره قانون سلامتی شرکت کردم و بی نهایت نتیجه هم برام داشت از جمله اندام شگفت انگیز
خدا را شکر
مرسی استاد جان
سلاااااام استاد جانمممم و سلام خدمت مریم عزیز که جاش تو این ویدیو خالی بود و سلام به همه دوستای هم مسیرم
استااااد جان به قدری لذت بردم که که نتونستم تحمل کنم و اولش استپ زدم و زنگزدم به برادرم و همسرم گفتم فقط برید فایل استادو ببینید…وقتی داشتید لت از جلو میزدید و علی عزیز داشت ازتون فیلم میگرفت بدنتون باور نکردنی بود،به علی گفتم ببین چه هیووووولاییی شده بدن استاد چه بدنیییی ساختهههه و لذت بردممم.
استاد جان یادمه اون فیلم تو قدم دوم بود که لباستونو دراوردید و من چند وقت پیش که داشتم قدم میدیدم مجدد این فیلمو دیدم و همون موقع دچار شُک شدم ،ولی وقتی کنار هم میاد برای مقایسه ادم باورش نمیشه باورش نمیشهههه که چقدر قدرتمند این مسیرو رفتید.
یادمه وقتی قانون سلامتی اومد یه سریا گفتن که هیچی نباید بخوریم ،چجوری میشه و شما گفتید حتی حاضر نیستن امتحان کنن و من گفتم خدایا این مسیر درسته فقط تو کمکمون کن که از پسش بربیایم .و ما هم ادامه دادیم این مسیرو استاد جان ،تغییرات بسیار زیاد بود ،کوچیکترینشون این بود که مهدی دیگه شبا خرو پف نکرد.من تو مسافتای زیاد پام باد میکرد وقتی زیاد اویزون بود ،دیگه اون اتفاق نیوفتاد.2سال بود برای پرید منظم قرص مصرف میکردم و به لطف این دوره 1ساله که قرصامو نمیخورم و همچنان همه چیز اوکیه.تو این دوره یک بار سرما خوردم (منی که وقتی مریض میشدم یک هفته درگیر بودم و با قرص و امپول به نتیجه میرسیدم..فقط یک روز فقط یک روز اوکی میشد.در حالی که همه میگفتن مریض شدی باید سوپ بخوری)البته الان که گفتم همه یه چیزایی یادم اومد تو این مسیر ….چقدر از خانواده ها و دوستان حرف شنیدیم.اینکه مریض میشید مگه میشه؟کی اینارو گفته و مادر همیشه در صحنم که میگه عباسمنش بچه های منو جادو کرده:::))))) مشکل گوارشیمون حل شد و یه چیز جالب بهتون بگم که تو این مسیر یه بار برادرم و من خطا کردیم فرداش جوری خدا زد تو سرمون که گفتیم تسلیم …غلط کنم دیگه کج برم
به لطف خدا خوب پیش اومدیم و خیلی چیزارو گذاشتیم کنار..همون موقع هر چی داشتم تو خونه…خوراکی ،ارد کیک پزی،روغن کنجد(اینو میگم خندم میگیره:)فک میکردیم چه روغن خفنی داریم میخوریم)خوراکی و هر چیزیییی که فک میکنید و جمع کردیم و دادیم به کسایی که مصرف میکردن.استاد چقدر همه چیز عالی شد.
بهتون میگماز چه جنبه هایی:
اول اینکه ما کلی وقت میذاشتیم برای غذا درست کردن و پهن کردن و جمع کردن و این خب کلی از زمان روز ادمو میگیره و انگار همش درگیری خب امروز چی درست کنم ،شام چی بزارم ناهار چی بزارم و….تمرکز از روی کارای دیگه میگرفت
نکته بعدیش اینه که به محض غذا خوردن خوابم میگرفت و میخواستم بخوابم عملا وقتی نمیموند که بنده برای اهدافم بزارم :)
الان چقدر حالمون خوبه با این دوره.وقتی همه میگن خسته نمیشی انقدر گوشت میخوری ولی وقتی میای تو مسیر خدا هدایت میکنه همون گوشت به روشای مختلف بپزی که برات جذاب باشه و بعد از یه مدت دیگه نمیتونی به غذاهای دیگه نگاه کنی حتی .
شکر خدا بابت این دوره استاد جان.
درمورد تمرین این جلسه:
من هدفمو گذاشتم برای مهاجرت و گفتم میخوام تحصیلی برم ..(بگم که عاشق رشتم هستم و درس خوندن)و خب اولین کار زبان خوندن بود و من از بچگی این تو ذهنم بود که من از زبان متنفرم …ولی خب مهاجرت هدف کمی نبود برام.شروع کردم زبان خوندن و کلاس رفتن.اولش از همه ضعیف تر بودم…چون نه میتونستم حرف بزنم.گرامرم ضعیف بود ،کلمه بلد نبودم و هزاران داستان دیگر…یه روزایی انقدر اذیت میشدم که بعدش گریم میگرفت ولی میگفتم ببین دختر تو میخوای بری پس بیخیال نشو.
شروع کردم جدی خوندن..روزی 8ساعت زبان میخوندم،استاد گرامرایی که یه روزی 3ساعت زمان میذاشتم تا بفهمم چجوری باید استفاده کنم الان اصلا بهشون فک نمیکنم .
خلاصه بعد از 4ماه زبان خوندن یه استادی اومد سر کلاسمون که من الان که 3ماه از اون روز میگذره هر روز از خدا بابت این ادمی که گذاشت تو مسیرم شکر میکنم.مثل یه مادر که دلش میخواد بچش به همه چی برسه کمکم کرد و از روز اول فیلم گرفت ازم.(کلاسا انلاین بود و از خود پلت فرم ریکورد میکردن)
ایشون تا تونستن کمکم کردن،یه جاهایی کم میوردم و میگفت ادامه بده فاطیما نمیدونی چه اتفاقی داره میوفته…ارم میخواست یه کارایی بکنم که برامسخت بود ولی انجام میدادم چون میدونستم نتیجش درسته و هر چقدر ذهنم تلاش کرد که تسلیم شم ،قلبم نذاشت و الان بعد از 8ماه استاد به درجه ای رسیدم که منی که از همه ضعیف تر بودم الان با بچه ها کار میکنم برای تقویتشون.با یه سرعتی حرف میزنم که استادم میخنده میگه فاطیما زبونت نمیپیچه به هم انقدر تند حرف میزنی،و اون گرامرایی که فک میکردم هیچی از اونا سخت تر نیست مثل اب خوردن استفاده میکنم و از گرامرایی استفاده میکنم الان که اوباما تو سخنرانیش زیاد استفاده میکنه ،فرمال و سخت ولی برام اب خوردن شده و این نتیجه 8ماه تمرکز هر رووووز و هر روز ،حتی یه روزم بیخیال نشدم. و نتیجشو دیدم به لطف خدا تو این مسیر ادمایی اومدن تو زندگیمییی لطف خدا که سرعت پیشرفت من 10برابر شد و استادم میگفت فاطیما غیر قابل باور که یکی تو سه ماه از نمره 5 اور ال ایلتس برسه به 7.5.
الانم هدفای زیادی دارم که باید بهشون برسم
و هر روز با یاداوری اینکه چقدر قدرتمندم و چجوری از پس خیلی چیزا براومدم،مثلا همین وزن کم کردنم..مثلا زبان خوندنم و خیلی چیزاییی دیگه که تو این سی سال به دست اوردم به خودم انگیزه میدم وحالمو خوب نگه میدارم.استاد من هر وقت هدفی میزارم حتما به دو سه نفر میگم …چون دقیقا این باعث میشه که من بیخیال نشم و بگم من به اینا گفتم باید برسم بهش.
استاد جان به عنوان کلاماخر،ممنون میشم که بازم از این فایل ها که مربوط میشه به دوره قانون سلامتی نتیجش بزارید ،انگیزه هزاربرابری میشه،
عاشقتونمممم و شکر خدای بزرگ به خاطر شما در زندگی ما .
به نام خدایی که هرلحظه مرا با عشق فراخواند
سلام به همگی
هدفگذاری و تاثیر آن در زندگی من
با هدف زندگی کردن اینطوره که حتی اگر در مدت زمانی خاص و ایده هات به نتیجه مدنظرت نرسه اما تو نتنها پایین نیومدی و شکست نخوردی بلکه کلی بازخورد و درس های زندگی رو برا سرزندگی بیشتر یاد گرفتی
و چندقدم رشد کردی
هماهنگ با نکات ارزشمند این قسمت دیروز یهو این فکر اومد به ذهنم که سجاد اگه الان یه خورده بظاهر شرایطت سخت و طبق دلخواهت نشده اما بیاد بیار که یکی از خواسته های زندگیت که تمام عمر درحسرتش بودی اما یکساله که برات شده یکی از خاطره های بسیار انرژی بخش وجودت
واقعا هرزمان این خاطره مو بیاد میارم کلی انرژی انگیزه بخش بهم میده که میشود قدم بزداشتن همراه با باز گذاشتن قلبت که اون قدرت اصلی به جریان بی انتها هدایتت کنه
و اینقدر این خواسته خاطره انگیز در وجودم پررنگ نقش بسته حتی اگه هرزمان بسیار بهتر و باکیفیت تر از اولین تجربه مو بدست بیارم اما اون همچنان نقش و قدرتش از بقیه در وجودم بیشتره چونکه بارسیدن من به اون تجربه اولی نتنها فقط در همون موضوع خاص بلکه در یه عالمه از موضوعات دیگه هم سدهایی شکسته شد که من میتونم بدون ابزار یا امکانات خاصی مهم فقط حرکت کردن و همراه با درخواست هدایت از صاحب هدایته
نزدیک به دوماه هست که دوره شیوه حل مسائل رو تهیه کردم و چندتا اقدام عملی انجام دادم و چندتا انجام شد و طبق دلخواهم نبود چندتا هم که درحال انجامشون هستم و دارم به حل شون رو خودم کار میکنم و چقدر استاد زیبا میگی ممکنه بگی من که خونه رهن یا اجاره ای الان دارم خب چه فاییده من که نتونستم خونه خرید کنم
اما به عقبه خودت نگاه کنی میفهمی که قبلا همینم نداشتی
وقتی شما اینو گفتی همون لحظه به خودم گفتم راست میگه منم که دوتا اقدامی که سالها نکرده بودم اما همین یکماه قبل انجامشون دادم،یا تمرینات ورزشی ای که تا همین دوماه قبل نمیتونستم اما الان دارم بخوبی انجامشون میدم
مثلا قبلاها دوئیدن برام خیلی سخت بود هم جسمی هم ذهنی اما الان شکرخدا هرروز بیشتر صبح ها چندکیلومتر میدوئم
و بقول شما استاد من همین کارها و موفقیتهای بظاهر کوچکمو اینقدر بهشون پروبال میدم اینقدر برا خودم مرور میکنم که انگیزه و باورهام قدرتمندتر بشند برا کسب موفقیتها و جسارت های بیشتر و بزرگتر
و این تمرین برا هرکسی واقعا خیلی کارها میکنه و واجبه
من بعضی اوقات ذهنمو مثل سیستم نظامی میبینم کافیه فقط یه نگهبان حتی خیلی مبتدی و ضعیف هم باشه اما مهم اینه که یه نگهبان هست و این امکان هست که به مرور اون نگهبان قویتر بشه یا نگهبان های قویتری بیاند تا اجازه تعرض به مزاحمی ندند
و منم اینگونه برا خودم همیشه توضیح میدم که سجاد ببین در فلان کار تونستی موفقیت حتی خیلی کوچک کسب کنی پس به این معناست تو تونستی قانونشو تا این مرحله یاد بگیری پس بیشتراز اینم میتونی
و همین موفقیت رو برا انجام هرکار دیگه ای میتونی چونکه در همین جلسه ششم قدم اول هم استاد شما خیلی عالی میگی الگوی رسیدن به هرموفقیت الگوهاشون یکی ست
*رسیدن به موفقیت هاتون رو به افراد مناسب اعلام کنید چرا؟چونکه این قدرت کلام در ذهنتون بجا بمونه بعنوان یه تعهد برا خودتون در طول رسیدن به هدف
اما ممکنه در بعضی فایل ها استاد شما گفته باشی که اصلا نیاز نیست به دیگران بگید که من میخوام به کجا برسم بازم چرا؟!
چونکه گفتن این جمله زمان و مکان خاصی داره نه در حضور هرکسی و هر جایی گفته شود*
من هرزمان میخوام برای رسیدن به هدفم محکم تر و با ایمان تر باشم موفقیتهای کوچک و بزرگ و قبلی خودمو به خودم یادآوری میکنم که انگیزه و انرژی لازم رو برا ادامه مسیر داشته باشم و چقدر خوبه مرور و بیدار کردن این نگهبان قبلی ذهن من هرزمان اینکارو میکنم انگار همین یه نگهبان ضعیف و تنها میتونه در مقابل لشکری از تعرض گر ذهن ایستادگی کنه و چقدر من چندروزه که دارم واقعا دارم این تمرین رو انجام میدم و الان هماهنگ شده با این فایل واقعا همه ی ما همیشه در بهترین زمان و بهترین مکان حضور داریم که با این فایل ها هماهنگ شدیم و این داره ثابت میکنه که ما و خداوند داریم با هم حرکت میکنیم
استادان عزیز مثل همیشه ازتون سپاسگذاری میکنم و همچنین از بقیه این خانواده عزیزم
مثل همیشه بینهایت از بودنتون،داشتنتون،درس هاتون سپاسگذارم.
سلام بر آقاسجاد دوست داشتنی ام ، مرسی که کامنت نوشتید، ای قلم من بنویس …
اتفاقا آقا سجاد یه جمله ای فر مودید،که هر چه روی خودت کار میکنی و بهتر میشی، و یاد آوری میکنی موفقیت ها گذشته رو ، هر چند کوچیک ، ولی باعث انگیزه گرفتن میشن باعث شور و شوق میشن ، هر چه ذوق و شوق داشته باشی = دنیا بیشتر ذوق و شوق بهت نشون میده ،حالا درمورد خودم بگم آگه بهم میگفتن سال گذشته این کار رو انجام بده ، اصلا حتی بهش فکر نمیکردم یعنی واقعا نمی تونستم ، ولی الان که همون کار رو بهم میگن انجام بده ، به راحتی و بدون هیچ مقاومتی انجام میدم ، بارها از خودم دلیلش رو پرسیدم …. مگه چی شده ؟ و چطور ؟ مگه من همون آدم نیستم
بله من همون آدمم، ولی اون توانایی رو در خودم ایجاد کردم ، اون اعتماد بنفس، اون جسارت و اون هدف …
مرسی از تون آقا سجاد عزیز، که نوشتید و باعث شد این حرفا گفته بشه، پیگیر کامنت های فوق الععععععاده و تاثیر گذار تون هستیم ،وقتی شما یک نکته میگید ، و دوست دیگه یک نکته ، باعث میشن جمع شن و یک کتاب و یک فایلی میشن و میشه بهترین استفاده رو برد ، بهترین ها رو براتون آرزومندم ،هزاران سبد گل یاس، با رنگ امید که پر باشه از سلامتی و موفقیت و پیروزی، و هدف ، تقدیم شما ، دوستتون دارم و عاشقتونم .هر کجا هستید در قلب ما جا داری ، وبه اون نگهبان و همیشه حی ، میسپارمتون … بر قرار باشید .دوست خوش قلبم
به نام خداوند مهربانم
سلام خدمت استاد گلم و همه دوستان عزیز
استاد جان خیلی خوشحالم که در این مسیر زیبا و لذتبخش همراه شما هستم و از این بابت خدارو بینهایت سپاسگزارم…
استاد گلم الان که دارم این کامنت رو تایپ میکنم من تو قدم ششم دوره دوازده قدم هستم و وقتی درمورد هدف در جلسه اول گفتید من یه لحظه شوکه شدم چون اصلا فراموش کردم هدفی که برای این دوره انتخاب کردم چی بود…
و یاد یه جمله ای از شما افتادم که میگفتید سعی کن در راستای هدفت هر روز یک قدم برداری و من در هیاهوی مسائل پیش روی خودم هدفم رو گم کرده بودم..
استاد جان من تو نکته اولی که گفتید خیلی خوب عمل کردم و تقریبا هدف هام رو بازگو میکنم و بنظرم همین تلاش الانم واقعا بخاطر اثبات توانایی های خودم هست و هر روز بیشتر مشتاق میشم چون واقعا هر روز مسیر بهم نشون داده میشه و هدایت میشم و باز هم خدارو شاکرم بخاطر این قوانین بدون تغییر…
استاد دیروز که داشتم با خودم فکر میکردم یکی از ترمز های مهمی که جلوی پیشرفتم رو میگرفت پیدا کردم و اون مسافرکشی بود،یعنی من تو مسیر یک ساعته محل کارم که از خونه حرکت میکردم فقط به فکر این بودم که دوتا مسافر بزنم یا کجاها مسافر میمونه که سوار کنم یا هوا خوبه امروز مسافر هست یا نیست و حتی مسافر رو سوار هم میکردم فقط به فکر این بودم که صدای موزیک اذیتش نکنه یا سرعتم چقدره که ناراحت نشن و… که مثلا روزی دو قرون و دو هزار به درآمد روزانم اضافه بشه و بجای اینکه تو این یک ساعت رو خودم کار بکنم و ذهنم رو بسازم برای دریافت ثروت های بزرگ و جایگاه های شغلی بهتر،داشتم اینطور خودم رو نابود میکردم…
دقیقا هم از وقتی که مسافرکشی به ذهنم اومد درآمد کسب و کارم با افت مواجه شد..
استاد واقعا راست میگید همچیز ذهنیه و واقعا اگه نتیجه ای حاصل نمیشه ما تمرکزمون رو چیز دیگست و اصلا حواسمون نیست.
بنام خداوند یکتا
سلام خدمت استاد عزیز و بانو شایسته و تمام خانواده عباسمنش
چقدر این نکته به دلم نشست که ما مسیری که اومدیم و نتایج خوب بهمون داد رو باید تبدیل به عادت کنیم، حالا میفهمم چرا یه زمان هایی بالا و چرا در حال حاضر پایین و بی انگیزه هستم، من زمانی که نتایج کوچیک و بزرگ داشتم و احساس در مسیر بودن میکردم موارد ریز و درشت اطرافم رو تحسین میکردم، به معنای واقعی از اینکه بخوام برای کسی دلسوزی کنم و خودمو خدای اون آدم کنم و از اینکه بقیه رو تغییر بدم اعراض میکردم، کوچیک ترین کاری که جدید بود و حس میکردم باید انجامش بدم رو انجام میدادم، اصلا به نتایج کار هام و اینکه اگه نشه چی فکر نمیکردم فقط و فقط کاره رو انجام میدادم، وقتی یکی بهم یه راهنمایی میکرد اول بررسی میکردم خودش تو اون مسئله که داره منو راهنمایی میکنه چه جایگاه و رزومه ای داره، وااای خدایا شکرت انگار اینارو فراموش کرده بودم، چقدر عالیه که دارم بیشتر فعالیت میکنم توی سایت خداروشکر واقعا
اهدافم
با الویت ترین هدف من در حال حاضر ساختن پول از کاره فعلیم و شرکت کردن در یک دوره آموزشی در رابطه با کاری که حس میکنم بیشترین علاقه رو بهش دارم، برای اینکه پول بسازم تو این راه چندین کار باید انجام بدم:
ورودی هام رو کنترل کنم، گشتن تو اینستاگرام برای تفریح نباشه، به حرف همه سره کارم گوش ندم مخصوصا کسایی که از من سطح بالاتری تو این کار ندارن و نتیجه خاصی دستشون نیست، موزیک رو به کل کنار بذارم و بچسبم به دوره هام و کامنت نوشتن و کامنت خوندن در این فضای بی نظیر، بمب باران ورودی های مثبت کنم خودمو، عجله واااای که این عجله عادت من شده من باید صبر کردن رو تبدیل به عادتم کنم فارغ از اینکه چند سالمه و کِی میرسم به اهدافم، فقط و فقط تمرکزمو بذارم روی اینکه هر روز با حس عالی زندگی کنم
خداروشکر که دوره شیوه حل مسائل زندگی رو دارم خیلی کمک میکنه تو هدف گذاری من همه چیز هایی که لازمه برای رسیدن به هدفمو دارم فقط کافیه بهتر عمل کنم همییییین، باید دست خداوند رو باز بذارم برای هدایتم و حرف و نظر دیگران رو از ذهنیتم حذف کنم که واقعا طعم چشیدن لذت زندگی رو از من گرفته این چند وقت
استاد عاشقانه ازتون تشکر میکنم بابت این فایل های بی نظیر و بابت آموزش شناختتون از اصل به ما ممنونم از شما و مریم بانو خداروشکر که باهاتون آشنا شدم
آرزوی موفقیت و جسارت در عملگرایی برای خودم و همه دوستانم دارم️️️
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان عزیز
واقعا استاد فکم افتاد چقدر عالی شدین چقدر جذابتر شدین
بی نهایت فوق العاده هستید
اراده بی نظیری دارین
بهتون افتخار میکنم
خداروشکر میکنم شاگرد شما هستم
هرچقدر تحسینتون کنم کمه
هرچقدر تعریف کنم بازم کمه
چقدر باشگاه قشنگی چقدر حس خوبی داره و چقدر خوشرنگ و لعاب واقعا رنگ فوق العاده باشگاه حتی از پشت دوربین هم به من حس خوبی داد خداروشکر
استاد عزیزم من خیلی وقته شروع به تغییر کردم و نتایج خوب و حتی معجزه واری رو دیدم اما زندگی سینوسی دارم و فراموش میکنم از کجا به کجا رسیدم
خداروشکر هربار خداوند کمکم میکنه تا به راه درست برگردم و جدی شروع کنم انشالله در این مسیر ثابت قدمتر بمونم سپاسگزارم از شما استاد عزیز برای تمام تغییراتی که دارین و هر روز درحال پیشرفت و بهتر شدن هستین
هر بار فراموش میکنم از کجا شروع کردم و به چه دستاوردهایی رسیدم
نوشتن اهداف و خواسته ها خیلی خوبه چون دوباره میرم سراغشون و میبینم کجا بودم و چه چیزایی خواستم و درکمال ناباوری میبینم بهشون رسیدم و نفهمیدم
درحالی که خواسته هام تیک میخوره و جلو میره من ازشون بی خبرم و بهشون توجه نمیکنم
خداروشکر شمااین سایت رو ساختین که به راحتی میتونیم به فضایی کاملا مثبت دسترسی داشته باشیم و احساسمون روعوض کنیم
الان چندوقتیه دائماداخل سایت هستم بیشتر کامنت میزارم بیشتر کامنت میخونم
اینستا رو پاک کردم الان وقتی گوشی رو برمیدارم یا داخل سایتم و یا اپلیکیشن زبانم
خداروشکر همه چی چقدر راحتتر و آسانتر شده و به راحتی به هر آموزشی بخوام دسترسی داریم
از علی آقا تشکر میکنم که این قدر فوقالعاده هستند
آرزو دارم منم یکی از دوستان استاد باشم
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و پر از حال خوب باشید
سوال: چند هدف که در زندگی خود به آنها رسیدهای را به یاد بیاور. چه الگوها یا رفتارهایی را می توانی شناسایی کنی که باعث دستیابی شما به آن اهداف شد؟ مواردی مثل:
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
یا استفاده از قوانینی مثل:
تجسم نتیجهی نهایی؛
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها؛
مقایسه نکردن نتایجم با دیگران و رعایت قانون تکامل؛
پرسیدن سوالات جادوییای چون: چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر؛
سپس بنویس چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
درود بر شما استاد عزیز
خانم شایسته گرانقدر و همه دوستان گلم در سایت
من در مورد معافیت خدمت سربازی میتونم بنویسم که واقعا بدون داشتن شرایط خاصی اقدام کردم و میتونم بگم حدودا بعد از پنج سال تلاش و استمرار من موفق شدم معاف بشم و کارت معافیت سربازی را پستچی با احترام آورد در خونه و من فقط با یک امضاء کارتم را تحویل گرفتم
در اوج لذت و آزادگی
ضمنا این هم بگم که دقیقا روزی که کارت بدستم رسید بعد از ظهرش جشن عقد من بود
و این هدیه ای بود که خداوند به من داد در اون روز زیبا بخاطر ایمانی که به او داشتم و بخاطر استمرار و تلاش و تعهدی که از خودم نشون دادم
بریم به سوالات جواب بدیم
امید است که پاسخ دادن به این سوالات از من انسانی باهوش تر و قوی تر بسازه برای رسیدن به موفقیت های بعدی به امید خدای یکتا
……….
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
من اینقدر رفتن به یک فضای کنترل شده مثل پادگان برام زجر آور بود که این خودش بالاترین انگیزه بود که به هیچ عنوان تصمیم برای رفتن نگیرم
همیشه انسانی بودم آزاد و رها
به هیچ عنوان خودم را در یک فضای کنترل شده نمیتونستم متصور بشم
اینکه سر یک ساعت خاموشی باشه
سر یک ساعت بیداری باشه اون هم با سر و صدا و اجبار
این تجربه های دوستانم بود که به من انتقال دادند
یا اینکه کسی بخواد به من امر و نهی کنه
و کسی بهم دستور بده ( کاری که در تمام عمرم تجربش نکردم ) حداقل با زور نبوده و همیشه اگر کسی از من چیزی یا کاری خواسته به صورت خواهشی بوده
اینقدر اون فضا برام دردناک بود که این خودش یک انگیزه خوب بهم میداد که همه تلاشم را بکنم
در واقع همین یک راه را داشتم برای نرفتن به خدمت سربازی
……….
چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
اینقدر با اشتیاق پیگیر کارهای معافیتم بودم که از هر پیشنهاد عقلانی و خوبی استقبال میکردم
مثلا زمانیکه حدودا دوسال رفتم برای معافیت کفالت و موفق نشدم بدستش بیارم
بخاطر اینکه قوانین معافیت تغییر کرده بود
بعدش با پیگیری و استمرار هدایت شدم به معافیت پزشکی برای شکستگی ساق پام
یعنی اینقدر اشتیاق داشتم که دست به هر کاری میزدم و همه تلاشم و همه فکر و ذهنم متمرکز این بود که این کار را به یک سرانجامی برسونم و واقعا بزرگترین دغدغه زندگی من بود در اون زمان
همین اشتیاق به نرفتن
و رنج رفتن به اون فضا باعث میشد که از پیشنهادات خوب استقبال کنم
دقیقا زمانیکه یکسال و نیم زمان گذاشتم و آخر هم برای شکستگی پام معاف نشدم و یه جورایی فقط معاف از رزم شدم و اعزام به خدمت شدم که البته نرفتم و یه جورایی سرباز فراری محسوب میشدم
با چنگ و دندون به همه جا سر میزدم و چنگ میزدم که یه جوری معاف بشم
تا زمانیکه یه سر به دکتری زدم که تو محلمون مطب داشت و دوست هم بودیم با هم
وقتی موضوع را باهاش در میون گذاشتم و بهش گفتم که من به هیچ عنوان نمیخوام برم سربازی
اون هم به لطف خدای عزیز دستی شد از دستان خدا و یک دفترچه بهم داد که مطالعه کنم و بببنم از بیماری هایی که قابل معافیت بودن کدوم یکی را من دارم
ضمنا خود دکتر جزو همون کمیسیون پزشکی شهرمون بود که مهر تایید میزدند بر معافیت پزشکی سربازها
و من از این موضوع بی خبر بودم تا زمانیکه خداوند هدایتم کرد به مطبشون
من دفترچه را مطالعه کردم و به دکتر گفتم که چند سالی هست که کمر درد دارم
یعنی یکبار تو کشتی ضربه خوردم و دیگه خوب نشدم و همیشه درد داشتم
دکتر عزیز من را به یکی از دوستانش که دکتر ارتوپد بود تو شهر اصفهان معرفی کرد که معاینه انجام بده و نتیجه را اعلام کنه
فقط در یک صورت بابت کمر درد من معاف میشدم و اون هم مشکل نخاعی بود
من به دکتر ارتوپد مراجعه کردم و دکتر در معاینه اولیه تاکید داشت که هیچ مشکلی ندارم
من هم از ترس و وحشت نرفتن به خدمت خیلی ازش خواهش کردم که دکتر جان من چند ساله کمرم درد میکنه و همیشه دکترها بهم میگن که گرفتگی عضله است
آخه مگه میشه چند سال یک عضله گرفته باشه
خلاصه که از من اسرار و از دکتر انکار که مشکلی نداری و معاف نمیشی
دیگه با کلی خواهش دکتر را راضی کردم که یک عکس ساده از کمرم بگیرم و گفت همین کافیه و نیاز به MRI نیست
استاد عزیزم امان از اون روزی که خداوند بخواد به تلاش یکی پاسخ بده
سریع رفتم عکس را گرفتم و با عجله و شتاب و استرس اومدم پیش دکتر
فقط این و بگم تو همه این سالها تلاش کردن برای معاف شدن تنها امیدم به خدا بود و یه نور امیدی همیشه تو دلم بود که خدا اگه بخواد شدنیه حتی اگر همه بگن امکان نداره
واقعا اون زمان با قوانین آشنا نبودم ولی خدا را حس میکردم در وجودم
بله عکس را رسوندم به دکتر زمانیکه عکس را گذاشت داخل اون صفحه نورانی یه نگاه به من کرد و گفت پسر تو از زندگی معافی خدمت سربازی که جای خود داره
گفت کمرت داغونه
جابجایی مهره داری و تنگی نخاع و خلاصه وارد جزییاتش نمیرم
استاد عزیزم خدا میدونه اشک اومد تو چشمام از یک طرف اشک شوق که خدا به ایمانم پاسخ داده
چون همیشه در موردش با خدا حرف میزدم و از خودش فقط درخواست میکردم و اصلا دنبال آشنا بازی و سفارش کردن و این حرفها نبودم و فقط ایمانم به خود خدا بود
از یک طرف اشک شوق بود و از یک طرف اشک ناراحتی که چرا من باید کمرم اینقدر آسیب دیده باشه
ولی خداییش را بگم بیشتر خوشحال بودم که فهمیدم دیگه هیچ قدرتی نمیتونه من را به زور بفرسته خدمت سربازی
چون قدرت اصلی و برتر جهان به ایمان من پاسخ داده بود و اون بود که هوامو داشت و مهر تایید را برام زده بود
خلاصه که یکسال و نیم دیگه هم تلاش کردم و باز هم هی رفتم و اومدم تا بالاخره معاف شدم
و صبح روز عقدم کارت معافیت سربازی من اومد در خونه
خدای من الان هم اشک تو چشمام جمع شد
چقدر این سوال زیبا باعث شد که من برم تو عمق این مطلب و اتفاقی که حدودا مال 15 سال پیش هست
سپاسگزارم استاد عزیزم بابت طرح این سوال
و سپاسگزارم از خدای عزیزم که به تلاش من پاسخ داد که امروز بتونم با عشق و افتخار در موردش صحبت کنم
……….
چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
حقیقتا همون ترس از رفتن به پادگان و سختیهاش و همچنین لذت نرفتن به اون فضا و اینکه آزاد باشم و نه در بند
خیلی کمکم میکرد که همش دنبال یه راه حل باشم
همش دنبال نشانه های بهتر باشم که تو مسیر کمکم کنه و من را به هدفم برسونه
مثلا وقتی مادر دوستم استمرار من را میدید
محبت کرد و یه دعای آیه الکرسی بهم داد و گفت همیشه قبل از رفتن دنبال کارهای اداری این را بخون و بذارش توی جیبت بهت قوت قلب میده
و انصافا هم همینطور بود
یه جورایی من را به خدا نزدیک تر میکرد و حس بهتری داشتم و یه جورایی همون راز و نیازی بود که با خدا داشتم و آرومم میکرد
……….
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
استاد عزیزم اینقدر اطرافیانم سرزنشم میکردن
که بابا بلند شو خودتو جمع کن
این مسخره بازی ها چیه
همه هم دوره ای های تو رفتن خدمت و اومدم
تو چقدر بی حالی و بی عاری
تو چقدر فلانی و ….
خلاصه اینقدر توهین و طعنه شنیده بودم که عزمم جزم بود تا یکجا پوز همه را با هم بزنم
واقعا حرف های سرد و نا امید کننده ای بهم میزدند
و وقتی من میگفتم اگر خدا بخواد کمکم میکنه و معاف میشم همه میخندیدن که خدا مگه بیکار نشسته که تو بهش بگی اونم معافت کنه
میگفتن اگه اینجوری بود که همه به خدا میگفتن و اون هم معافشون میکرد چرا میرن خدمت دیگه
الله اکبر که چقدر من اون موقع به وجود خدا ایمان داشتم و ایمان قلبی بهش داشتم
من چه ایمانی داشتم
و دیگران چی فکر میکردن
چقدر طرز فکرها میتونه متفاوت باشه
خدای عزیزم سپاسگزارم که رو سفیدم کردی
بله سید جان عزیزم چقدر دوست داشتم الان کنارت بودم و با همه وجودم در آغوش میگرفتمت و ازت تشکر میکردم که من را با باوری که به خدا داشتم به مسیر زیبایی هدایت کردی
اون زمان کورکورانه باور داشتم ولی الان با آموزه های شما هم مطمئن تر هستم و هم احساس آرامش بیشتری دارم
ازت ممنونم استاد عزیزم
خداوند به وجود با ارزش خودت و همه عزیزانت سلامتی و عزت ببخشه
بله استاد جان من با این انگیزه نجواهای ذهنم را کنترل میکردم
چون این بازی باید برای من برد برد میشد و باخت برای من تو این زمینه معنایی نداشت
یعنی باخت در این زمینه برابر بود با مرگ باورها و ایمان قلبی من که با لطف خدای عزیزم هر روز درهای جدیدتر و بهتری به روی من باز میشد
استاد عزیزم الان میفهمم که هرکسی که فقط ایمانش به خدا باشه همیشه برنده است و همیشه سکوی اول می ایسته
اصلا سکوی دوم براش معنایی نداره چون خداوند پشتیبان و هدایتگرشه
خدای عزیزم سپاسگزارم چقدر حالم داره خوب میشه با نوشتن این مطالب
در یک صبح زیبا با صدای پرندگان که از تو پنجره خونه صداشون میاد
و اون هم در صبح امروز که تولد من هم هست
خدایا سپاسگزارم ازت که داری بهم یک حال خوب هدیه میکنی بابت کادو تولدم
………
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
حقیقتا در ابتدای کار الگوی خاصی نبود که من ببینم و خودم ناخواسته ایمان داشتم که پیگیری میکنم تا به نتیجه برسم ولی در مسیر که به اداره های مختلفی هدایت میشدم اونجا ها با افرادی آشنا میشدم که بهم امید میدادن که کار نشد نداره
و تلاشت را بکن
و حتی با افرادی هم صحبت میشدم که خودشون معاف شده بودن و از لذت معافیت برام تعریف میکردن و این هم صحبتی ها انگیزمو بیشتر میکرد تو مسیری که بودم
……….
یا استفاده از قوانینی مثل:
تجسم نتیجهی نهایی؛
من در مسیری که برای رسیدن به هدفم حرکت میکردم انصافا اوایلش خیلی دلهره داشتم و طبیعی هم بود
ولی کم کم با نشانه هایی که میدیدم و هدایت هایی که میشدم هم با خدا بیشتر صحبت میکردم
و هم دلم قرص تر میشد
یعنی این دلهره ها من را به خدا نزدیکتر کرده بود
یه جورایی چاره ای جز صحبت کردن و نزدیک شدن به خدا نداشتم و اصلا راه دیگه ای نداشتم
و این هم صحبتی با خدای مهربان باعث شده بود که قوت قلب بگیرم و همیشه به پایان کار که فکر میکردم دلم قرص بود و همش اون لحظه آخر را میدیدم که فریاد میزدم خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا ممنونم
خدایا دوستت دارم
و چهره کسانی میومد تو ذهنم که من را مسخره میکردن و سرزنشم میکردن
همش فکر میکردم که حالا میرم نتیجه را میکوبم تو صورتشون
البته هیچ وقت این کار را نکردم چون وقتی همه متوجه شدن که من چقدر تلاش کردم و موفق شدم همگی تحسینم کردند و فقط من میدونستم که چه حالی دارم اون لحظه و خدای من میدونست که من چه حسی داشتم
سپاسگزارم خدای بخشایشگر و مهربان که رو سفیدم کردی
……….
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها؛
من اون موقع قانون سپاسگزاری را بلد نبودم
ولی بصورت ناخودآگاه زیاد اهل غر زدن و گلایه کردن نبودم و انصافا هر نکته مثبتی که میدیدم در حین روال اداری که پیگیرش بودم همیشه سپاسگزار بودم و خوشحال میشدم که بله میشه انجامش داد و شدنیه
چون بیشتر هم به لطف خدا ایمان داشتم که تنهام نمیذاره و کمکم میکنه
این یه حس قلبی بود و با قوانین کیهانی به صورت عقلانی آشنایی نداشتم
……….
مقایسه نکردن نتایجم با دیگران و رعایت قانون تکامل؛
اتفاقا اصلا نتایج پیگیری هامو با کسی مقایسه نمیکردم
مثلا خیلی بچه ها با من بودند که همون اول معاف نشدن و خیلی سریع رفتن سربازی و به من هم پیشنهاد دادن که بیا بریم ادامه دادندش بی نتیجست ولی من با ایمان حرکت کردم تا به نتیجه دلخواهم رسیدم
در مورد قانون تکامل هم چیزی نمیدونستم ولی واقعا سر صبر همه کارهام و پیش بردم و اصلا عجله نمیکردم
گفتم دلهره داشتم ولی عجول نبودم
شاید صبرم بخاطر ایمانی بود که بصورت قلبی به خدا داشتم
چون خیلی ها بهم میگفتن برو به فلان کس که آشناست بگو سفارشتو بکنه که کارت بهتر انجام بشه و اینهمه پادویی نکنی ولی من هیچ وقت این کار را انجام ندادم با اینکه خیلی هم به اصطلاح آشنا داشتم که بهشون رو بزنم ولی به لطف خدا و با ایمانی که به بخشندگی و قدرت خودش داشتم هیچ وقت این کار را انجام ندادم
و امروز افتخار زندگیم به اینه که هیچ وقت با آشنا بازی کارم را پیش نبردم
در هیچ مرحله ای از زندگی و همیشه با ایمان به رب و فرمانروای جهان هستی به هر آنچه که دوست داشتم و در مسیرش تلاش کردم رسیدم
مثل معافیت خدمت سربازی
مثل ازدواج موفقی که داشتم به لطف خدای عزیزم که اون هم داستانش واقعا رویایی و زیباست که فقط خداوند میتونست این اتفاق زیبا را برام رقم بزنه و با استمرار من خداوند با ز هم من را رو سفیدم کرد
آخ خدای بخشنده و مهربان صادقانه ازت ممنونم و سپاسگزارم
یا مثل به اتمام رسوندن تحصیلاتم که اون هم یک اتفاق زیبا بود در زندگی من
و خیلی اتفاقاتی که فقط خداوند یاری کننده من بود نه هیچ کس دیگری
و چند زیباست که کارها بدست خداوند انجام بشه
که بیشترین لذت را داره بدون منت و بدون هیچ انتظاری
……..
پرسیدن سوالات جادوییای چون: چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر؛
در این مورد چیزی یادم نمیاد چون آشنایی با این قوانین نداشتم
و البته اگر بخوام حقیقت امر را بگم اون موقع بیشتر بر این باور بودم که هر چقدر بیشتر سختی بکشم امکان موفق شدنم بیشتر هست و بابت سختی ها خداوند بهم پاداش میده
برای همین پروسه معافیت من پنج سال طول کشید
مطمئنا اگر با قوانین آشنایی داشتم از اول هدایت میشدم به همون مرحله آخر
……….
سپس بنویس چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
مطمئنا داشتن انگیزه کافی خودش انسان را وادار میکنه به حرکت کردن
یعنی اینکه لذت بدست آوردن یک چیزی
و همون بحث رنج نرسیدن به یک هدفی
ابن خودش یک محرکه است برای استمرار در رسیدن به هدف
یعنی من ایمان دارم با تلاش ذره بینی و متمرکز بودن بر روی یک هدف و با ایمان به خداوند
و البته الان با آشنا شدنم با این قوانین و صبور بودن و سپاسگزار بودن و تحسین کردن نشانه های حتی کوچک و تجسم کردن نقطه پایانی و نتیجه کار
ایمان دارم که حتما به سادگی و با هدایت خداوند در بهترین زمان ممکن با بهترین کیفیت ممکن در اوج سادگی و آزادی و لذت و شادی به هدفم خواهم رسید
استاد عزیزم از شما صمیمانه سپاسگزارم بابت طرح این سوالات زیبا و تاثیر گذار
برای همگی عزیزانم در سایت آرزوی تندرستی دارم و شادابی
عرض ادب واحترامخدمت استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان عزیزم
باز همسپاسگذارمبابت آگاهی های با ارزشتون
استاد احساسمنسبت ب فایلهای أخیرتون بعد از فایلهای معرفی زبانانگلیسی اینجوریه که انگاری داره مسایل من و تک ب تک میگه و داره چشمکهای خیلی بزرگی بهممیزنه
احساس میکنم آسان شدمبرای آسانی ها یعنیاین فایلها (الماسها)پاشنه های آشیل وترمزها و بهبودهایی هست که باید بدم تو زندگیام وخیلی خیلی کاربردی هستن برای بهتر شدن همه جانبه
دوستداشتن خود تو فایل 12 دقیقه ای
کنترل احساسات چمثبت چمنفی
راهکارهای شما برای بودن در احساس خوب
تجربه شما از بازی پینگپنگ ووو
استاد اندامی بسیار عالی (هر چتحسین کنم) کمه واقعا
و سخاوتمندی شما بابت ظبط فایلها سپاسگذارم
من هم جزو دانشجویانشما در قانون سلامتی هستم
ب جرات میگم من با این اندام هر جای دنیا بروم برای مدلشدن منرو أکسپت میکنن
من اندامی بسیار عالی بسیار عالی دارم از همه جهت پاهایی کشیده وبازوهایی خوش فرم با قدی 170 شکر الله
راهکارها :سپاسگذار هدایت خدا ،اهرم رنجولذت در ذهنم ،اراده خودم،و سپاسگذار شما
چونمن قبلا خودمورزشکار بودم اما چهره ای خسته داشتم
چون قند سوز بود بدنم وکالری های کمی کمیدادماذیت کننده بود
من هم اینجلسه از قدم1 رو دارم. أما همیشه این ی تیکه رو میزدم جلو حالا میبینم چکلماتی همتو همینبچالش کشیدن خود دارین میگین
مسیر رسیدنبخاسته ها یکیه
شما استادخاستنها هستین
ب خودم گفتم پریسا تو دانشجوی چنین استادی هستی
توزمینهمورد نظرت توام خاسته ات وتیک بزن
تجربهمن از آگاهی اولتون
من بعد از گذاشتنفایل های انگلیسی آقا خیلی بهمبرخورد خیلیها، ک اینچوضعیه ی ،احساسکمبودهم داشتم اوایل که استاد از دستم پریدزبانانگلیسی چی بود دیگ
یعنی همه خوشحال بودن من ناراحت ک یعنی استادم ی فایلی بزاره ومن مننتونم بفهممش
I dont know
اقا ضرب العجل گذاشتم یادگیری زبان
و گفتم بهمه (خیلی ناخودآگاه)
ب جاری،ب داماد،ب مادر،ب همسر،
چونانقدر زجرش برامبالا بود
با دوره قانون سلامتی یادگیری من بالاتر رفته ،حسش میکنم ،علاقه هم هست،شما هم هستین،ترس از فایلهای انگلیسی شما هست،امامهمترینچیز العان لذت میبرم خودمبا عشق زبان میخونم
هر کی هممیپرسهچرامیخونیبا جدیتمیگم دارماماده میشم برای مهاجرتاز اینجهت همخیلی مطمئنم هر کی میگه میخامبرم من انقدر ذوق میکنم که انگار قراره بعدا تو کشور دیگه ای ببینمش
حالا برمآگاهی 2 روببینم
من اول ازاین جملهمیترسیدمواحساس خطر شدیدی بهممیدادهمونپاشنه آشیل من بود فکرکنم
چون خودتونگفتیندر برابر هرچی مقاومت کردی و گفتیخوبمن اونو قبول دارم اما اینونه همون پاشنه آشیل
اینجمله
منمیخامب هدفمبرسم اما شایداز اینراه نشه و ی راه دیگبخاد بیاد
کلی مقاومت پشت همین حرف برای منه ،کلی ترس
مثل اینکه یعنی چهمنتلاش کردممن هزینه کردم برایهمون راه ،باز راه دیگچیه
توزمینهوابستگی من عمرم وگذاشتمبرای اون فرد حالا بیام بگمشایدیک فرد دیگه عشق وتجریهکنم
اما اگه تصور کنم توی جزیره هستم وتکوتنها تمام اینها لذت بخشه برام
ترمزها(مقایسه کردن،جلو زدن،زودتر تجربه کردن،کمبود،حرف دیگران )
هنوز هم مقاومته هست،همینالعانهماحساسشمیکنم تووجودم
اما بعد از چند سال شاگردی کردن وگوش دادن ب حرفهاتون و ساخت باورهای توحیدی و وصل شدن ب اصل خودم و در صلح بودن با خودم
دوستان سفرب دور آمریکا قسمت 2 بانو شایسته راجب در صلح بودن صحبت قشنگی کردن
ادامه
این رها کردن کویرهابراملذت بخشتر شده (همون ی مسیر خاص)
من و رها تر کردهنسبتب مسایل زندگی ام
شاید 40٪پیشرفت داشتم
من -100 بودم تو این زمینه (یعنیخدائه چسبیدن ب ی شرایط خاص بودم)
إدامه فایل
تجربه من
من توتمامزمینهها سعی کردم قوانینو درک کنم و اجراشونکنم یعنی توزمینه رابطه زناشویی اومدم گفتم پریسا توچی میخای گفتماحترام گفتم ورودی مالی بیشتر گفتم خوب dont rush فقط نخاه (آرامش در پرتوآگاهی)جهان بد و بستان هست
بسم الله
اول خودت بزار بعد بگیر
چقدر تعهد دادممن چقدر تعهد دارممن
چقدر بعضی جاها سختمه بعضی جاها راحتتره
اما جوابهاداده شده پاداشها داده شده
باورها ساخته میشود هر ثانیه
من چنین واضح شدم استاد
حالا با یکبار نتیجه بگمخوب دیگشنبه تا 4شنبه خوب بودم
حالا پنجشنبه جمعه روآزادباش بدم
no the least
من انقدر چک ولگد خوردم استاد ک دیگه بگن ی 206 بهت میدیمبیا 3ماه فرکانسهات و آزاد بزار ب جان خودم قبول نمیکنم
خاخدا خودش یمزدا بهممیده ب عنوانپاداش
وعده های شیطانی همش پایینه
Do i make myself clear ?
و در آخر هم
من همعاشق آزادی پوشش هستم ،من هم عاشق گردنبند طلای کار تیر هستم،من همدوست دارم برای همسرم گردنبند طلا بگیرم،من هم عاشق استقلال مالی وزمانی هستم،من هم عاشق باشگاه رفتن هستم ،من هم علاقه دارم ی دوستی پایه و همفرکانس داشته باشمکه همینجور حال خوب بهم بده،من هم عاشق رفتن ب USA هستم ،
عاشق پولدار بودن هستم،عاشق زندگی روزندگیکردن هستم،
Guys,have a nice day
درود و احترام خدمت استاد عزیز و مریم بانو و همه همراهان بی نظیر این سایت ارزشمند.
نمیدونم از کجا باید شروع کنم و نمی دونم چطور باید خداوند رو شکر کنم که من رو به این مسیر هدایت کرده.
استاد زندگی من از زمانی که خیلی اتفاقی با فایلهای رایگانتون آشنا شدم رنگ و بوی دیگری گرفت .
با وجود اینکه خیلی خیلی داشتم تلاش می کردم که احساس موفقیت داشته باشم و لیسانس و فوق لیسانس و تدریس در دانشگاه و مدارس عالی داشتم و حتی در کاردولتی ام مدیر بودم ولی ذره ای احساس خوب در من پیدا نمی شد.
حتی همسری بسیار مهربان و صادق و موفق رو درکنارم داشتم ولی احساس زیبای آرامش بین ما فقط در زمانهای کوتاه و ناپایداری وجود داشت.
با وجود لطف خدا هم پسر بسیار باهوش و موفق و هم دختر زیبا و خوبی که خداوند به من هدیه داد که جزو خواسته های خودم از او بود ولی باز مدام احساس منفی من رو احاطه کرده بود.
ولی گویا با آشنا شدن با شما انفجاری از نور در من ایجاد شد. روشن شدم . ویران شدم ولی شروع کردم به دوباره ساختن خودم .
وقتی می گفتید که خودت خالق زندگی خودت هستی آنچنان شور و شوقی در من پدیدار می شد که دلم می خواست فریاد بزنم و به همه بگم که بیایید و ببینید که چه اکسیری پیدا شده .
ولی با ادامه دادن فایلها شما فرمودید اول روی خودت کار کن و نتیجه بگیر و بعد با نتایجت دیگران از تو می پرسند چگونه و اون موقع براشون توضیح بده و من این کار رو کردم .
فایل گوش دادم و کتاب خوندم و یکی از علاقه مندی هام رو که قبلا شجاعت رفتن در مسیرش رو نداشتم پیدا کردم و در مسیرش گام برداشتم .
یعی با وجود شاغل بودن و داشتن دوتا فرزند که یکیش دانشجوی داروسازی هست من دوباره شروع کردم و در رشته مورد علاقه خودم روانشناسی که در فیلد متفاوتی است با رشته قبلی که فیزیک بود، به دادن آزمون مقطع ارشد و به طرز شگفت آوری در اولین آزمون قبول شدم چون به قول شما تمام خودم رو روش گذاشتم .
واین اولین اتفاق زیبا بود که از نظر دیگران قابل رویت بود . البته به قول شما مردم دوست دارند به چشم تغییرات رو ببینند در حالی که از روز اول آشنایی با شما درون من پر شد از تغییرات.
روابطم شد در سطح رویایی. طوری که همسر و فرزندانم کاملا متوجه این تغییرات شدند و چون شما فرموده بودید روی خودتون کار کنید دیگران هم یا عوض می شوند و یا از دورتان کنار می روند. من واقعا معجزه این تغییر در اطرافیانم را دیدم .
کم کم هدف هام رو بیشتر دنبال کردم .
شجاعت پیدا کردم که به یکسری از دوستان و آشنایان و همکاران هدفم رو بگم و این طبق درس امروز شما به من این کمک رو کرد که اگر گاهی فشار زندگی کمی خسته ام می کرد و ذهنم را می برد که حالا چه دردسری برای خودت درست می کنی . تو که شغل داری و حقوق می گیری ولش کن . به این نجوا پاسخ می دادم در ذهنم که نه من این رو برای خیلیها گفتم و الان نباید کم بیارم . و همین پاسخ برام راه رو روشن تر می کرد.
حتی چون موضوع پایان نامه ام رو نوعی درمان انتخاب کردم که خودم رو به چالش بکشونم که من با بقیه که فقط می خوان مدرک بگیرن فرق دارم گاهی اضطراب میومد که تو از یه رشته دیگه اومدی نکنه نتونی ولی با آموخته های شما این رو یاد گرفته بودم که نترس تو حرکت کن و راه برات روشن میشه .
استاد و عزیزانی که وقت ارزشمند خودتون رو صرف خوندن این کامنتها می کنید . با جرات می خوام بگم که این رو به چشمم دیدم و با وجودم لمس کردم که در طول راه مسیر برام روشن شد .
حتی من اطلاعاتی از نحوه انجام آن درمانها نداشتم ولی خداوند من رو به مسیرهایی هدایت کرد که بسیار راحت کار رو آموختم چون واقعا خواسته بودم و دستانی از خودش رو در مسیرم قرار داد که به من کمک کنند .
ولی هر کجا باور اشتباه داشتم مکث من بیشتر بود یعنی مثلا باورم این بود که باید چند ترم برای پایان نامه وقت گذاشت که همین ترمز باعث شد یک ترم هیچ کاری براش نکنم و دوباره به خودم اومدم و تغییر دیدگاه و باور دادم و کارم رو به سرعت ادامه دادم و جهان هم تمام قد با من همکاری کرد .
الان در مرحله نگارش اون هستم و به لطف الله تا شهریور دفاع کرده و مدرک مورد علاقه ام رو می گیرم و با یاری پروردگار در مسیر اهدافم که بهتر کردن حال مردم هست و تبدیل جهان به جای بهتری برای زندگی گام بر می دارم .
البته باید بگم که استاد با همین تغییر باورها در زندگی کاری همسرم نیز تحولات اساسی ایجاد شده و کلا در مداری جدید قرار گرفتیم.
اما استاد باید اعتراف کنم که همه اینها رو فقط با فایلهای رایگان استاد بدست آوردم و آنقدر در شبانه روز برای شما از درگاه خداوند طلب خیر و برکت و سلامتی و الهام علوم حکمت خوش را طلب می کنم که ایمان دارم خداوند صدایم را می شنود و اینها را برایتان محقق می سازد.
ولی کم کم به این مرحله رسیدم که حالا باید از یکی از محصولات شروع کنم و احساس می کنم الان آماده هستم . باید هدایت خداوند شاملم شود و شرایط را فراهم کند تا از پس خرید اولین محصول و رسیدن به تغییرات اعجازی بعدی دوباره برایتان بنویسم و ایمان دارم که این را خداوند برایم رقم زده که شجاعت نوشتن آن را برای همه پیدا کردم .
واقعا از شما استاد عزیز و همه عزیزانی که با کامنت هاشون چراغ راهی برای بقیه میشن بسیار بسیار سپاسگزارم و به امید روزی که نتایجم انقدر عالی باشه که در سمینار حضوری شما بیام و روی سن برای همه تعریف کنم و شهادت بدم که الهامات شما چقدر الهی و ناب است .
شاد و سلامت و پر روزی باشد در پناه خداوند تامین کننده و ترمیم کننده و هدایتگر.