چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-23 04:47:072024-11-23 04:49:23چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام رب فرمانروای قلبم
درود به استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته و دوستان توحیدیم
توی فایل قبلی از اول به ترتیب امتیاز شروع کردم به خوندن کامنت دوستان تا همش سراغ کامنت شاگردزرنگارو میگرفتم که برخوردم به کامنت آقا حمید حنیف خودمون گفتم این کامنت خیلی پرپیمونه باید بزارمش صبح زود که از خواب بیدار شدم بخونمش چون شب داشتم کامنت میخوندمو چشمام دیگه سنگین شده بود گفتم بزار این کامنت ارتعاش روزمو ببره بالا صبح ساعت 6،5به عشق کامنت بیدار شدم و با اینکه قرار بود پسرمو ببرم شهر مدرسه اما تا ساعت 7،5 خوندم و مست شدم .الان منظور حافظ رو از اون همه جام شراب و مست شدن میفهمم.خلاصه هوس دریای جنوب زد بسرم اما فقط زد بسرم .بحدی از کامنت آقا حمید مست شده بودم که درخواست در قلبم بوجود اومد که کاش این کامنت تموم نمیشد کاش میشد برم پیش آقا حمید و اون بگه و من لذت ببرم ،خدا گفت غمت نباشه به استاد عزیزت میگم که فایل جدید رو دقیقا راجب همین آیه ها ساعتها برات بگه .
حالا چرا من برخوردم به اون کامنت ،چون یه مدته حال خوب سپاسگزاری رو ندارم همش در حال مقایسه خودم هستم همش فکر میکنم خدا برای من نمیخواد همش دارم حسادت میکنم ،آره من انسانم و حسادت دارم اما طعم و حس تلخ حسادت رو چشیدم و دائم از خدا هدایت میخواستم که بهم بگه من چرا حالم خوب نیست مثل قبلا چرا شور و شعف ندارم چرا شادوپرانرژی نیستم چرا شکرگزاری نوشتنهام با احساس خوب نیست فقط دارم مینویسم بعضا حتی با حال بد همراه بوددیگه کم مونده بود که اشکم دراد که خدایا من چم شده چرا حالم خوب نیست به من بگو که کامنت آقا حمید امیری برام یه کوچولو مشخص کرد دیروز که فایل استاد رو گوش دادم دیگه واضح فهمیدم که دردم چیه، دردم حسادت به درآمد اطرافیانمه، دردم مقایسه خودم با اطرافیانمه ،دردم ندیدن داشته ها و شاکر نبودنمه .
آه خدای من سپاسگزارم که من بنده ی عزیزتوام و به درخواستهام پاسخ میدی هرچند که باهزاران مثال باز ذهنم مقاومت داره که بگم خدا منو دوست داره من عزیزکرده خدام خدا عاشق منه و به درخواستهام جواب میده.
هوس دریای جنوب همانا و باز پیشنهاد دوست همسرم به رفتن به جنوب و دیدن دریای جنوب همانا.
آخه چندتا همزمانی خدا برای من انجام داد این هفته
ظبط و باند ماشینم خراب بود آبپاش شیشه پاک کنش خراب بود خلاصه به یه وقت آزاد و حوصله زیاد نیاز داشت تا این ریزه کاریها انجام بشه
باز من درخواست دادم کاش یکی بود این تعمیرات رو برام انجام میداد خودم میرم تعمیرگاه اما اینا برام انگار وقت تلف کنی بود
میگفتم کاش برادرشوهرم اینکارارو برام انجام بده چون تو کار نمایشگاه ماشینه و خیلی از اینکارا انجام میده برای ماشینهایی که میخره و میفروشه
.برنامه سفر ما جور شد برادرشوهرم که ماشینش رو تازه فروخته بود گفت حالاکه میرید سفر ماشینتو به دست من ،اولش به جزاجم خوش نیومد چون سری قبل برده بودش و باهاش تصادف کرده بود ،تعمیرش کرده بود و آورده بودش،حقیقت گفتم نکنه اینسری هم تصادف کنه و حالش بد بشه،چون ماشین من صفر نیست نگران افت قیمتش نیستم [ ناگفته نماند که این ماشینم همسرجان به من داده و یه هدیه از طرف دستان خداونده]
برادرشوهرم ماشینمو برد ما رفتم سفر و تفریح و خرید از بندرگناوه لذت و تفریح و سپاسگزاری از خداوند دیدن ثروت و فراوانی
و برادر شوهرجان تمام کارهای تعمیری ماشین رو برام انجام داده بود و ماشین رو آورده بود پارک زده بود در خونه.
خداوندا خودت میدونی که جدیدا هم در زبان هم در قلبم میگم و باوردارم که هرآنچه دارم از توست
از لطف توست من هیچکارم
خداوندا قسم به عظمتت قسم به قانونمندیت قسم به لطف و کرمت ، درک منو از سپاسگزار بودن بالا ببر ،منو شاکر تر کن ،چشمان منو بیناتر کن برای دیدن نعمتها ، گوش منو شنواتر کن برای شنیدن الهاماتت،خداوندا خودت منو میشناسی اساس و اصل زندگی من برپایه ی حال و احساس خوبه به بزرگیت قسمت میدم منو در مدار حال خوب نگهدار و به محض دور شدن به من هشدار بده منو به راه راست هدایت کن .
خدایا درک منو از قانون تکامل زیادتر کن
خداوندا منو صبورتر کن
خداوندا ممنونم سپاسگزارم که بهم گفتی اگه فعلا بهت پول و درآمد نمیدم برای اینه که هنوز شخصیتت آماده نیست و چه بسا بزنی داغون کنی خودتو و زندگیتو
خدایا برای دادت شکر که نعمته و برای ندادت هم شکر که حکمته
خداوندا شکر که به من فرصت نوشتن دادی.
سلام دوست عزیز
چه خوب ک مسیر درست و یافتید و وقتی خودتونو ارام کردید نتیجه شو دیدین . گفتید کامنت این دوست عزیز بسیار تاثیرگذار بود
من چند کامنت دیدم درمورد اقای حمیدحنیف ک همه تعریف کردند در مورد کامنت شون . کنجکاو شدم بخونم منظور کدوم فایل هست گشتم اما نیافتم ممنون میشم اگ راهنمایی کنید یا اگ امکانش هست لینک کامنت و برام بزارید خیلی خیلی ممنونم
سلام دوست عزیزم
اون کامنت برای فایل قبلی استاد به اسم درک صحیح قوانین خداوند و روان شدن چرخ زندگی هست .و کامنت حمید جان عزیز تو صفحه 26 در حال حاضر هست .
منم امروز هدایت شدم از تو بخش عقل کل به اون کامنت و دیدم اینجا چند نفر از همون کامنت صحبت کردن.امیدوارم دستی از دستان خدا شده باشم
درود برشما دوست عزیزم صحرا جان
عجب اسم زیبا و خاصی دارید
گاهی میگم منم اسمم رو عوض کنم بزام صحرا
فوق العاده زیباست اسمتون
دوست عزیزم منو ببخش بابت تاخیر بسیار زیاد در پاسخ شما
دقیقا دوتا کامنت بالای کامنت من آقای امیری کامنت گذاشتن با زدن روی اسمشون پروفایلشون براتون باز میشه پایین صفحه شخصیشون گزینه دیدگاه فایلهای رایگان رو بزنید تمام کامنتهاشون براتون باز میشه و میتونید در دریای آگاهی های این دوست عزیز غرق شوید.
بازهم عذر مرا بابت دیر پاسخ دادن بپذیرید
شاد و سلامت باشید
بنام خدای مهربونم که برام کافیه
سلام به روی ماهتون استاد جونم
اول از همه سپاسگزارتونم که اصولی بهم یاد دادین حواسم هر لحظه به احساسم باشه
احساس و افکار یک چرخه ایجاد میکند که محصول این چرخه = تجربه های زندگی ام
طبق قانون الله نور سماوات و الارض
من برای اینکه خداگونه باشم باید شبیه خدا باشم
احساس من خاصیت موجی داره و افکار من خاصیت ذره یی
وقتی موج و ذره با هم هماهنگ میشه = اما اقول له کن فیکون
من متوجه شدم که وقتی موج و ذره رو ارسال میکنم در یک راستا دید ناظر که تغییر میده این وضعیت رو تا نتیجه تغییر کنه رو به خدا میسپارم یعنی تسلیم
اجازه میدم ناظر فرکانس من و در جهان به بهترین شکل تغییر بده
وقتی درک کردم که این سیستم چطوری عمل میکنه چگونگی انجامش اتومات رخ میده
دیگه دست و پا نمیزنم برای چیزی
با توجه به موضوع این فایل ارزشمند و نام با مسمای فایل
دیگه زور نمیزنی برای دریافت هدایت چون وقتی به ناظر اجازه میدی خودش به صورت اتومات تو رو هدایت میکنه
و زمانیکه فکر کنی خودت میتونی مسیر فرکانست و جهت دهی کنی بصورت اتومات از هدایت و راه راست دور میشی
سپاسگزارتونم برای دوره ی رویایی احساس لیاقت که بند ها و زنجیرها از وجودم باز کرد
الان مثل یک پروانه در حال پرواز ام و لذت میبرم که مسیر زیبای زندگی ام
استاد جونم شما انسان زیبایی هستی که انسانها رو به زیبایی دعوت میکنی من سپاسگزارتونم
یه اتفاقی که یک ماه پیش افتاد و میخوام براتون بنویسم که پر از حکمت بود برام
یک ماه پیش با آقایی روبرو شدم که 5 سال پیش عاشقش شدم و چند ماه با هم دوست بودیم و اینقدر توسط این آقا من تحقیر شدم اینقدر من و آزار داد با حرفهاش با رفتارش که من بعد از اون رابطه رو کلا از زندگی ام حذف کردم تا اینکه با شما آشنا شدم و بعد با دوره های مختلف متوجه شدم من باید این مسئله رو حل و شروع کردم به شخم زدن خودم و تغییر شخصیتم که البته زمان برد اما ارزشش و داشت
و من روحم و درمان کردم و به یک انسان سالم تبدیل شدم
و گذشت و گذشت تا اینکه یک ماه پیش این آقا رو دیدم و بهم گفت سارا چقدر تغییر کردی
اینقدر با احترام با من رفتار کرد و از من درخواست کمک کرد که کمکش کنم تا تغییر کنه این در حالیکه این آقا 5 سال پیش ادعای خدایی میکرد و اصلا من و آدم حساب نمیکرد ( البته به خاطر مشکلات و نواقص خودم بود )
الان یک ماهی میشه که این آقا تقریبا هر روز با من تماس میگیره و در نهایت ادب و احترام ازم راهنمایی میخواد و بارها بهم گفته کلامت و انرژی که داری آدم و آروم و آگاه میکنه
شما احساس من و درک میکنید استاد جونم
چقدر خوشحالم که قائم به ذات زندگی میکنم
اصلا من آسان شدم برای آسانی ها
اگه 3 سال پیش بهم میگفتن سارا سه سال دیگه همچین جایگاهی داری باورم نمیشد اما الان دارم زندگیش میکنم
هر روز میگم خدا میدونه با این فرکانس الانم چه معجزاتی که الان باورشم نمیکنم در انتظارمه
استاد جونم من سپاسگزارتونم
استاد یه چیز دیگه که باورم نمیشد
دخترم دیشب شلوار لی خرید سایزش 34 ،
من به شوخی گفتم نیکسا اگه شلوارت و بپوشم چقدر بهم میدی
اونم که مطمئن بود سایزم نیست گفت 20 یورو بهت میدم
و من پوشیدم و تا قسمت گودی کمر اندازه 3 انگشت خالی بود
من خودم باورم نمیشد ، سایز شلوارم 34 شده
چون من اصلا به این چیزا توجه نمیکنم ، من قانون سلامتی و سبک زندگیم شده خیلی وقتِ
هر کسی من و میبنه میگم 42 سالمه باور نمیکنن ، پوستم شبیه بچه ها شده و البته من بی بی فیس بودم همیشه اما الان یه شادابی زیبایی دارم که احساس پرواز میکنم
استاد جونم برای دوره قانون سلامتی سپاسگزارتونم که آسانم کرده برای لذت بیشتر از زندگی ام
استاد منم با شما موافقم که سپاسگزاری بالاترین فرکانسِ
و به نظرم سپاسگزاری = دریافت
چون ما وقتی چیزی و دریافت میکنیم سپاسگزاری میکنیم
و راسخون فی علم کسانی هستن که قبل از دریافت سپاسگزاری میکنن چون به غیب ایمان دارن
سپاسگزاری فرکانسش از عشق هم بالاترِ
سپاسگزاری بلافاصله قلب آدم و باز میکنه
منم پیشاپیش از شما سپاسگزارم برای دوره سپاسگزاری
چون به خیر و برکت ِ این دوره ایمان دارم
سلام به روی ماهت مریم بانوی توانمند و با هوش
سپاسگزارتم برای طراحی قسمت گام به گام
خیلی زیبا و هوشمندانه اس عزیزم
خدایا شکرت که هدایت شدم به مسیر انسانهایی که در مدار نعمت هستن
خدایا من که عاشقتم
سلام سارای عزیزم ، همیشه از کامنتات انرژی بی حدو حصر دریافت میکنم و کلی لذت میبرم از انرژی و زیبایی ای که داری و از نتایجی که برامون مینویسی ، کامنت تمروزت برام یک هدایت زیبا و بزرگ بود خدارو سسپاسگزارم که هر لحظه در حال هدایت ماست و هیچ سوالی رو تو ذهنمون بی جواب باقی نمیزاره ،
خدارو شکر برای نتایجتی که گرفتی
هم در مورد این شخصیت زیبا که برای خودت ساختی
هم تاثیر گزاری که تونستی بزاری اونم رو فردی که انقدر در گذشته رابطتون متفاوت بوده ، و هم در مورد قانون سلامتی و زیبایی و هیکل زیبا و پوست مثل کودکت که بینهایت لذت بردم و منو بیش از پیش راسخ کرد برای قدم تو این راه
خدایا سپاسگزارتم و هدایتم کن مثل همیشه،
ازت ممنونم سارای عزیزم و بهت افتخار میکنم بخاطر قدم برداشتن تو راه درست و این تمرکزی که روی نکات مثبت میزاری و باعث میشی ماهم باهات همراه شیم و جهان و گسترش میدی ،
آفرین و آفرین و افرین
امیدوارم همیشه زیادو زیاد پر از موفقیت
پر از سپاسگزاری
پر از حال خوب ببینمت و لذت ببرم ،
خدایا شکرت ،
سپاسگزارم ،
و خدا قوت …؛)
سلامسارا عزیزم
چقدررر ازت ممنون و سپاسگزارم به خاطر تمام کامنتهای توحیدی که مینویسی، واقعا قابل تحسین هستی، با خوندن کامنتت یه نوری توی قلبم روشن شد، واقعا “میشود” اگر کلام استاد رو با عمق جان درک کنیم و در حد درکمون عمل کنیم، منم ادامه میدم این مسیر توحیدی رو سارا عزیزم، ادامه میدم تا به تمام خواسته هایی که واقعا لایقش هستم برسم
سلام سارا عزیزم
چه کامنت پر باری نوشتید .چند تا قانون و دوره استاد رو خلاصه کردید و نوشتید.احساس و فکر خوب که از ایمان قوی و تسلیم جاری میشه و شکرگزاری قبل از رسیدن که همانا افرادی این شکرگزاری رو دارن که خصوصیت ایمان و تسلیم دارن رو یکجا آوردید و باز سپاسگزاری کردید از دوره سلامتی و دوره شکرگزاری و اینها همه نشانه قوی بودن ایمان و تعهد شماست.خلاصه که خیلی تبریک دارید بخاطر این کامنت و همه کامنتهای پر از آگاهی و اتصالتون .خدا خیرتون بده که هستید و مینویسید تا ما هم از نور شما راه رو بهتر ببینیم و بیاییم .سپاسگزارم
به نام رب العالمین
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی
توی سوره نحل آیه 21 هم اشاره به این داره که حضرت ابراهیم مشرک نبود یعنی فقط خدا رو میپرستید.در آیه بعدش میگه و شکر گذار نعمت های خدا بود و ماهم به راه راست هدایت کردیم.
نحل:120
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
نحل:121
شَاکِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
در سوره آل عمران آیه 51هم آمده
إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ
مسلماً [تنها] خدا صاحب اختیار [=ربّ] من و صاحب اختیار شماست، پس [تنها] او را بندگی کنید این است راه راست.
اینجا هم اشاره به این داره که تنها بندگی خدا صراط المستقیم است.
حالا ربط این دوتا چی هست؟
اینه که پرستیدن خدا (ایاک نعبد)جدای از شکرگذاری نیست.
میخوام بگم چه موقعی ما مشرک میشیم؟
_وقتی که نعمت و ثروت رو دست افراد خاصی،مثلاریس بانک ،حکومت،فلان فامیل پولدار و….میبینم میتونیم مشرک بشیم.
ولی اگه صاحب نعمت یکی باشه ،شکرگزار یکی هستیم،پرستیدن ماهم برای یکیه،راه رفتن و نشستن و خوابیدن هم میشه برای او.
وقتی یکی رو بپرستیم هر حرکتی برای او میشه شکر گذاری از اون.
راه مستقیم چه راهی؟
(صراط الذین انعمت علیهم).راهی که در اون نعمت هست.
صاحب نعمت کیه؟
صاحب نعمت کیه؟رب العالمین،الله،.فقط اون انرژی که میتونه به نعمتی که شما میخواید تبدیل بشه.
اراده میخوای؟انگیزه میخوای؟شور و اشتیاق میخوای؟حرکت میخوای؟یادگیری آسان میخوای؟
راه برای کسب درامد میخوای؟فرزند میخوای؟
عشق میخوای؟
ما باید( عبد) باشیم.حالا چه کسی عابد؟
تو عربستان به ماشینایی که را راه رو هموار میکنن میگن عابد.
ماباید چگونه خودمون رو هموار کنیم.
با ایجاد باور های درست نسبت به خدا و زندگی.
باور به اینکه ما خالق زندگی خودمونیم .
چون تنها خالق این کیهان به تو نزدیکه.
ونفخت فیه من روحی.
روح تو خالقه،روح تو به تو نزدیکه به شرطی که بنده روح باشی،نه بنده جسم.
این سومین کامنت من روفایله
استاد دو سه روزه دارم اشک میریزم
حتی توخواب هم اون آیه ها مدام جلوچشممه ومدام توگوشم زمزمه میشه
زیرورو شدم استاد
همش یاد اون آیه می افتم که شیطان به خدا گفت کاری میکنم که بندگانت ازراه درست منحرف شوندوتومیبینی که شکرتورا بجا نمی آورند
تارموهامو میبینم گریه میکنم
دستامو میبینم گریه میکنم
باهربار نفس کشیدن چشام بارونی میشه
جوری نفس میکشم که انگار اولین بارمه پا رو زمین گذاشتم وحس تنفس اکسیژن رو تجربه میکنم
فک کن تک به تک ما چقدددد دارا هسدیم وحواسمون نیست،
اکسیژن خالص داریم که نه تموم میشه نه خراب میشه نه تاریخ انقضاش ازبین میره،وهمههههه جاهست داخل اتاق،تو حیاط،توباغ توسالن،تومدرسه
دیوانه میشه ادم وهرچقددددددمیخوای میتونی تنفس کنی نامحدوووود بدونِ اینکه یه ریال بابتش پول بدی بدون اینکه نیاز به کپسول اکسیژن باشه
فاطمه به راستی حواست به نفس های بدونِ کپسول اکسیژن هس؟!
نه تاحالا که نبود وبراهمین خدامیفرماید تعداد قلیلی ازآنهابابت این نعمت ها شکرگذارند،این آیه نابودم کرد
بخاری خونمون رو میبینم شکرمیکنم گریه ام میگیره
شیرِ آب،حمام،آبگرمکن،اجاق گاز،لباسشویی و…
دستام،پاهام،گوش هام،چشمام ،قلبم…
هرچی میبینم ناخوداگاه مث بچه ها گریه میکنم
حتی یه برگِ زردِ خشکِ ازدرخت افتاده
این ایه که خداگفته تعداد فلیلی شکرمیکنند مث پتک خورد توسرم جوریکه ذکر هرلحظه ام شده توخواب هم میگم خدایاشکرت
فک کن خدای به اون عظمت اینهمهههههههههه نعمت داده فقط میخوادنعمت هاشوببینی و شکرکنی، همین!
مگه میشه اینو شنیدوگریه نکرد؟
اینهمه پیامبر،این کتاب اینهمه امام فرستاده که اینو بفهمونه به ما،خودشو بشناسونه به ما،که بگه ببین منو من هسدم حواسم بهت هست توهم حواست بهم باشه تامث خودم کن فیکون کنی
مث این میمونه یه عاشق هی برامعشوقه اش گل میده،هدیه های مختلف میده،همیشه حواسش هس به معشوقه اش،هرجا ازش کمک میخواد سریع خودشو میرسونه،هرتلاشی میکنه خودشو به آب واتیش میزنه صرفا بخاطر اینکه بگه من دوستت دارما هسدم کنارت وباورکنه عشقشو، ولی معشوقه عشقِ اینو نمیبینه متوجه نمیشه حواسش نیس….
خداعاشقمونه عاشق تک به تکِ ما
مادری که بچه رو فقط بدنیامیاره ولی توخلقش دخالتی نداره جونش به جون بچه بسته است اینهمه دوسش داره فک کن خالقی که تورو آفریده واینهمه نعمت بخاطر خلق تو دراختیارت قرارداده تااستفاده کنی تازه ازنَفَس خودش درروح تودمیده
چه حسی نسبت بهت داره؟
خدای من دارم دیوونه میشم
خداعاشق ماست ولی منِ فاطمه حواسم نیس بهش
چقد به خودم ظلم کردم چقد ازت دوربودم وفاصله گرفتم ،چقدراه رو اشتباه رفتم،دستتو ول کرده بودم وبیراهه میرفتم وفک میکردم تو ولم کردی!
نمیدونستم که واسه ی من توبسی
عشقِ بدونِ هوسی
یاالهی یاربی من لی غَیرُک
یاالهی یاملاذ لی غیرک
الان میفهمم چراتودعای کمیل وجوشن کبیر ائمه خدارو اینچین خطاب کردند
حس وحال خیلی عجیب غریبی دارم
این جنس احساسو به این مدت وشدت تواین بیست وچندسالگی تجربه نکرده بودم
همش چشام بارونیه ولی انگار جنس این اشک هم بابقیه اشک ها فرق داره
بیشترین اشک رو درمراسم خاکسپاری عزیزان ومراسمات امام حسین ریختم ولی اینجوری بود که بعدچنددیقه این اشک بندمی اومد دیگه گریه ات نمی اومد،چشات سرخ میشد،سردردمیگرفتی
ولی این اشک فرق داره باهمه اینها بخداکه فرق داره
این اشک خیلی سبکه ،بندنمیاد،خشک نمیشه،چشام سرخ نمیشه سرم درنمیکنه اتفاقا حالم خوبتروخوبتروخوبترمیشه،سَبُک ترمیشم قلبم بازمیشه
حس آرامش پیدامیکنم،دوس دارم تااخرین نفس این اشکه همش بیاد….
نتونستم خودمو کنترل کنم ،
تقریبا بی اختیارشده اشکم،مجابم کرددوباره بیام کامنت بذارم بیام بنویسم ازحس وحالم
حس میکنم روحم داره نفس میکشه،داره ناخالصی هاازش بیرون میاد
علاقه عجیبی به قران پیداکردم،همیشه دم دستمه وناخوداگاه میرم سراغش ورندوم بازمیکنم میخونم جالبه توهمون ایه هاهم درموردشکرگذاری نوشته
اره این همون مسیریه که مدتهاس دنبالش میگشتم وفکرمیکردم چیزِ خاص وپیچیده ایه
جاخوردم ازسادگیش ازاینکه اب درکوزه بودومن تشنه لب میگشتم مسیردرسته چون دارم میبینم تغییرات رو
ولی باورنمیشه مث معجزه میمونه مگه میشه اینقدرساده باشه؟مگه میشه انقدرسریع نتیجه بده قوانین خداوند؟!
سلام فاطمه جان
چقدر فرکانس حرفات بالا بود
چقدر خوب عمیق شدی تو سپاسگزاری کردن
واقعا توفیق میخواد درک نعمتها
بهت تبریک میگم که این حس و حال زیبا رو هم خودت تجربه میکنی و هم به ما انتقال دادی
همیشه تو دفترم می نویسم خدایا لذت سپاسگزاری رو از ته دل به من بچشون
خدایا شکرت برای کامنت ناب و خالص فاطمه
خدایا شکرت که همیشه هستی
هر نعمتی داریم از توست
بی منت می بخشی
الهی به امید تو
فاطمه جان دعا میکنم همیشه در این احساس زیبا بمونی
سلام دوست عزیزم.
کامنت عالی نوشتی جا خوردم.
که من چقدر ناشکرم .
ناشکری میکنم
قدر داشته هامو نمیدونم
همش تمرکزم به چیز هایی که ندارم .چقدر دورم از منبع
و چرا دیدن و سپاسگذاری واقعی نعمت ها عالیه.
از خدا توفیق اینو میخوام که سپاسگذار واقعی باشیم
منمدوست دارم درک کنم نعمت های بی انتهایی که خدا داده
ناینکه همش نگران و ناشکر وضعیت مالی ام باشم .
خدا اگه تو به من کمک نکنی هیچ چیزی نمیتونه من راضی و سیراب کنه.
ممنون دوست عزیزم
سلام فاطمه جان ، امروز صبح خدا داشت منو صدا میکرد که بیام این کامنت و بخونم و یه جون به جونای دوبارم اضافه بشه ،
چقدر پر از حس ناب نوشتی ،
اینجا ، این سایت یه قرآن دوبارست ،
یک یاد آوریه دوباره و لحظه ای که همش داره توسط کامنت ها فایل ها که نشانه ها و دست های خداوند هستند مارو میخونه و میگه بیا بخون و دوباره زنده شو و جون بگیر ،
بیا و ببین بقیه بچه ها دارن شکرگذاری میکنن توام یاد بگیر و دوباره شکر گذار بشو تا منم نعمت بیشتر و بیشتر بهت بدم ،
ممنونم فاطمه جان عزیز از نوشته قشنگت
سلام فاطمه ی عزیزم دختر قشنگ چقدر ازت ممنونم بابت نوشتن این جملات و کامنتت چقدر خوب سپاسگزاری تو گوشت و استخونت ریشه کرده خوش به سعادتت چون دقیقا الان خداوند به جات داره صحبت میکنه این انگشتانت که به حرکت درمیان و اینایی که مینویسی همه حرف های خداونده تا بر قلب ما اثر بزاره تا بیشتر باور کنیم که مسیر همینه اونجایی که نوشتی خدا مثل یک معشوقه چقدر قشنگ نوشتی دقیقا خداوند معشوقه ی ماست که هر لحظه حواسش به ماست مارو غرق در عشق و زیبایی های نعمت های خودش کرده اما ما بی انصاف چون با چشم اونو نمیبینیم فراموشش میکنیم فراموش میکنیم که چه چیزهایی بهمون داده همش دنبال بهترو و بیشتریم انگار خدا هم دوست داره بنده ش فقط عاشق اون باشه عشقی از جنس وابستگی نه عشقی از جنس خودش یعنی عشقی که به ادم سلامتی بیشتر میده باعث انرژی و حال خوب بیشتر میشه باعث فعالیت و کار بیشتر میشه باعث میشه سپاسگزار تر و بهتر باشیم و از وابستگی های دنیایی رها باشیم کم دنبال تایید دیگران و توجه شوندباشیم ازاد باشیم رها باشیم عاشق باشیم سپاسگزار و عالی باشیم تک تک جملاتت ادم رو به فکر فرو میبره انسان چقدر راحت فراموش میکنه و نادیده میگیره نعمت هایی که خیلی وقته هست ولی برای ما بدیهی شده.ممنونم ازت همیشه همینقدر قشنگ به کار کردن روی خودت ادامه بده و برای ما کامنت بزار همیشه در مسیر موفقیت بیشتر سلامتی و حال خوب بیشتر باشی عزیزم.
فاطمه عزیز سلام
حال خوبت رو خریدارم.چقدر اشکهای ارزش داره چون فهمیدی و درک کردی اصل رو.چون دیگه نیازی نداری خدا رو از دور ببینی،خدا نزدیک نزدیک شده،یعنی همیشه خدا بوده ما نبودیم و الان شما به حدی نزدیک شدی که داری حسش میکنی.حال خوبی داری و خوش بحالت.فرکانس نوشته ات چنان بالا بود که نتونستم فقط ستاره بدم و وجودم گفت برای فاطمه بنویس و تشکر کن.میتوانیم با شکرگزاری به خدا نزدیک شویم طوری که شیطان نزدیکمان نمیشود و میتوانیم با شکرگزاری دائم در حال احساس خوب بمانیم و میتوانیم با شکرگزاری بنده خوب خدا شویم.سپاسگزارم
فاطمه جان لذت بردم از خوندن کامنتت
خلوص و پاکی از صحبت هات میبارید
چقدر خوش بحالته که این حس و حال رو تجربه کردی
منم 7ـ8 ماه پیش که توی یک تنگنای عجیبی بودم این حس نزدیکی زیاد رو به خدا حس کردم و همینطور که میگی دقیقا این اشک ریختن ها رو میفهمم و خیلی برات خوشحالم و تصدیق میکنم و بهت تبریک میگم عزیزم
بیشتر برامون بنویس از اینکه میگی ساده است و باور نمیکردی اینقدر ساده باشه از حسش بیشتر بگو
البته میدونم گاهی با کلمات نمیشه حس هارو بیان کرد اما دوست دارم بیشتر بخونم و بدونم از این حسی که میگی و مثالی که اینو نشون بده
در پناه حق
سلام به دوست خوبم
ممنون ازتوجهت ووقتی کهبراخوندن کامنتم گذاشتی وجواب دادی
درمورداینکه گفتی بیشترازحسش بگو
درچندروز اخیرهدایت شدم به یه پارک که یبار بچگی رفته بودیم وخاطره خوبی داشتم ازش وازقضا تواینچندماه اخیر جایی خونه خریدیم که این پارک چندتاخیابون اونورترباهامون فاصله داره
شکرکنان پیاده روی میکردم هدایت شدم به این پارک چون پاییزه خیلی خلوته خیلی فضاش دنج وآرومه
یه مدرسه ابتدایی هم هس یه طرفش، که دیوار نداره،دورتادورش نرده هس وبراحتی میشه بازی های بچه هارو دید
دوسه باری رفته بودم اونجابراعکاسی میکنم عاشق عکاسی ازطبیعت بودم و هسدم
دیروز رفتم اون پارک روصندلی نشستم اهنگ بیکلام هانس زیمر رو گذاشتم توگوشم وشکرمیکردم نسبت به تک تک چیزایی که تواون فضا میدیدم،خدای منننننننننننن
مگه اشکم بندمی اومد مث الان که دارم مینویسم
اهنگه ادمو مدهوش میکنه،به درک عمیق نعمت ها خیلی کمک میکرد،الهی شکرررررر الهی شکررررر الهی شکررررررر
حس میکردم روحم میخواد ازجسمم جدابشه وبه پرواز دربیاد ازحس ناب وخالص شکرگذاری وشوق وذوق بابت دیدن این نعمت ها
حس کسی رو داشتم که تا این سن نابینا وکربوده وخدا بصورت معجزه وار دوباره بهش چشم وگوش داده وبرای اولین بار داره میبینه میشنوه
جوری که قشنگ حس میکردم تک به تک سلولهاواعضای بدنم داشتن خدارو تسبیح میگفتن وشکرمیکردن
هانس زیمرمینواخت ومن داشتم به بچه هایی که باانرژی واخلاص بازی میکردن نگامیکردم خدایاشکرت بخاطراین کوچولوهای طفل معصوم که بازتابی از روحتو وجودتو دارم بهم انعکاس میدن شکر که تک تک اینارو به خانواده هاشون هدیه دادی،اگه نبودن این مدرسه وامکانات هم نبود،این شوروحال همنبود
چشمم افتادبه درخت وگلهایی که دراوج پاییزوسوزِ سرما بعضیاشون همچنان سبزوشکوفا بودن واین داشت قدرت خدارو متجلی میکرد ببین دراین سرماهم میتونم شکوفانگهشون دارم چون من خدای ناممکن هام،اونوقت تونگران ممکن هایی؟
براستی اگه آب نبود اینگل ودرخت وچمن نبودخونه هاوادمها نبودن،شهرنبود
به هرچی نگامیکردم انگارخدا داشت باهام حرف میزد
نگام افتاد به ماشین هایی که رد میشدن میگفت ببین فاطمه من به انسان قدرت خلق اینارو دادم مغزی که ازش برادرست کردن ماشین بهره گرفتن من دادم یادِ سوره نحل افتادم که گفته الان برای اسایش شمادرحمل ونقل چارپایان راافریدیم وبعدها وسیله هایی می آفرینیم که الان شماازآن بی خبرید فک کن 1400 سال پیش ماسین های الان رو گفته که اون موقع بشرنمیدونسته حتی چیه!
چشمم به رفتگرشهرافتاد چقد دلسوزانه داشت همه جارو تمیزمیکردالهی شکررر
صورتم خیسه خیس بود چشام تارمیدید،بالارو نگاکردم تاحالت چشام عوض شه وازتاری دربیاد
پرنده هارو دیدم بصورت دایره وار پروازمیکردن وااااای خدای من آسمون رو ببین اونقدددددددد آبی وصاف وخوشررررنگگگگگ بود مدهوش شدممممم من عاشق رنگِ آبی ام مدتهابود بخاطر ابری بودن هوا،اسمون رو اینجوری ندیده بودم شایدم بود ولی من توجه نکرده بودم حواسم نبود…
الهی شکر الهی شکرالهی شکر
دستمو بردم ازکیفم دستمال کاغذی دربیارم نگاهم به دستام افتاد
بی اختیارگفتم بنام خدایی که هرانچه که دارم ازانِ اوست حتی این دست ها،این پاهایی که بی منت بدون تک ریال هزینه منو تااین جاآورد، قلبی که درطول عمرمیانگین 500میلیون بار بی منت وبدونِ اختیارمن میتپه حتی وقتی من خوابم
،چشمهایی که اینهمه زیبایی رو میبینه،گوشهایی که صدای زیبای پرنده ها،صدای بازی بچه ها،صدای اهنگ هانس زیمر و….رو میشنوه،عقلی که قدرت درک این نعمت هارو دادی بهش وهمشو رایگان دادی بدونِ منت،
خدایا زبونم قاصره
نفسم بالانمی اومدداشتم دیوونه میشدم یه نفس عمیق کشیدم حالم عوض شه یادم افتاد
فاطمه حواست به نفسهای بدونِ کپسول اکسیژن هس؟
چقدرررررر هواخالص وتمیزبود تاعمق ریه هام خنکی هوارو حس میکردم
دوباره زدم زیرگریه
یاد مریض هایی افتادم که مدام بایداسپری بزنن،مدام بایدهزینه کنن وکپسول اکسیژن بهشون وصل باشه اونم باچه اذیتی ولی خدا بهت رایگااااان داده میفهمی؟اونم نامحدود،بدون اینکه حواست باشه داری نفس میکشی
فاطمه حواست به نفس های بدون کپسول اکسیژن هست؟
یادم افتاد سال99 که بااین سایت وقوانین آشنانبودم کرونا گرفتم حس چشایی وبویایی رو کامل ازدست دادم برای منی که خیلی خیلی بویایی قوی داشتم وازبچگی هرچیزیومیخواستم تجربه کنم اول بابوکردن تجربه میکردم بعدلمس میکردم یامیچشیدم خیلی خیلی سخت بود،یه مدت تقریبا افسرده بودم هرکاری کردم این بویاییم برگرده بی فایده بود،دیگه حتی بوی تندترین فلفل رو هم حس نمیکردم،توخونه مامانم درخت پسته وجود داره (که درخت پسته برگاش،پوستِ پسته تازه،شاخه های درخت بوی تندوزننده ای داره)هیچ وقت سمتش نمیرفتم وبوشو دوس نداشتم،بعدمدتها رفته بودم اونجا عکس بگیرم اخه حیاط خونشون خیلی سرسبزع،رفتم سراغ درخت پسته چندتابرگ هاشو کَندَم باهاش عکس بگیرم چندتاعکس گرفتم،حال وهوام خوب شد،باخودم میگفتم خدایا کاش بویاییم برگرده زندگی برام خیلی سخت شده،ناخوداگاه برگ پسته رو بو کردم گفتم اییییییی چه بوی زننده ای داره برگارو انداختم دور زودی اومدم دستامو شستم وغروغر که چرارفتم سمت پسته چنددیقه بعد دستمو بوکردم دیدم باز بوش میاد دوباره رفتم شستم(متوجه عمق ناشکری شدی؟تابه الان بویایی رو اصلا به عنوان نعمت ندیده بودم وچون ناخوداگاه وبدون اختیار بوهارو متوجه میشدم طبق عادت بوی زننده رو متوجه شدم ولی یادم نبود که بویاییم رفته بود والان برگشته) بعدچنددیقه تااااازه متوجه شدم اع من بوی زننده رو حس کردم دینگ ذهنیم خورد بویاییم برگشته مث یک معجزه بود جیغ زدم بالا پایین پریدم داااادمیزدم بویاییم برگشته مث دیوانه ها مث ندید بدید ها رفتم تمام خوراکی ها میوه ها،هرچی بود بو کردم دیدم آااااارهههههههه برگشتههههههههههه
کلیییییییی گریه کردم
اون موقع نمیدونستم چقد خدا زودمیشنوه واجابت میکنه
اونجافهمیدم چقد حس بویایی مهمه واین خاطره رو خدا به یادم آورد
وتوپارک داشتم بوی گلها،بوی چمن،بوی نسیم بوی ادکلنم رو استشمام میکردم خدایاشکرت بخاطر حس بویایی
چشمم افتادم به گلهای روبروم که بادملایمی می وزید واینا اروم تکون میخوردن ،میرقصیدن،یادِ ایه ای افتادم که درمورد بادوخواصش میگف که اگه نباشه همهههه چی توزمین میگَنده،فاسدمیشه
بابا فاطمه یه یخچالو درنظربگیر چقددددفکر پشتش خوابیده،چقددددتجیهزات بکاررفته چقدرررهزینه شدع،چقد سخته جابجاییش ومحدوده برااینکه فقط خوردنی هانذاره زود خراب شن
اونوقت خدا یه بادی آفریده این هرررررلحظههههه درجریانه،بدونِ اینکه حتی متوجهش بشیم داره زمین ونعمت هاشو به این خوبی نگه میداره
خدا یه یخچاله تمام اتوماتیکِ نامحدودِ،بی پایانِ،خودکارِ،همیشگی تاابدبرامون خلق کرده که حتی نمیبینیمش،
ببین اصن منطق انسان رد میده
مغزقاطی میکنه
توسیاره ای پراززززشگفتی ونعمت واعجاز داریم زندگی میکنیم وحواسمون نیس،اره حواسمون به هست ها نیست
وبازم یادِ اون ایه می افتم وناخوداگاه گریم میگیره وتعداد قلیلی هسدن که شکرمیکنند
یادحرف شیطان ؛وتومیبینی که شکرگذار نعمت هایت نیستند
نمیتونستم اینهمه نعمت رو هضم کنم
دیگه نمیتونستم چیزیو ببینم ویادِ خدا نیوفتم
چشامو بستم توذهنم یه نور خیلی خیلی خیلی بزرگ دیدم که یه جورایی داشت بهم لبخندمیزد الان که میگم تمام بدنم سیخ شده توهمون تصویر ذهنیم ناخوداگاه سجده کردم بهش
سبحان ربی العلی وبحمده
سبحان الله سبحان الله
اره این خودِ خودِ خدابود دراین حدنزدیکم شده بود داشتم حسش میکردم
درحال سجده یه چیزی رو شونم حس کردم یه چیز گرم نوازشم کرد بلندم کرددستاشو بازکرد میگفت بیاتوبغلم قلبم داشت ازجاش کنده میشد
خدای من اشکام امان نمیده بنویسم
پریدم توبغلش یه حسِ عجیبِ خالص،عمیق ترین بغلی که باتمام قلبم باتمام وجودم تجربش کردم
یه آرامش یه شوق عجیبی داشت
الهی شکرررررررررررررررررررررررررررررررر
قلبم درعجیبترین حسِ ارامش خالص بود انگار که جای اصلیشو پیداکرده اره اینجا همونجاییه که قلبم باتمام وجود گواه میده همون جاییه که سالهاااااااست داره دنبالش میگرده همون جاییه که روحم اومده،همونجاکه قلبم جایگاهشه وبشدت تاییدمیکنه قلبم
وای قلبم
انگارچسبیده به همون انرژی منبع که همه جهان بهش وصلن جایی که میخواستم تاابد بمونم
جایی که توهیچ جای جهان نمیشد تجربش کرد
اهنگ احسان یاسین توذهنم پلی میشد
رفیق روزِ تنهایی
همدم هرشبِ تارم
پناهی غیرتو آخه
تواین جهان مگه دارم؟
میخونی حرفمو هربار
نگفته ازته قلبم
براتحمل دنیا
رو عشق توحساب کردم
یالهی یاربی من لی غیرک…
یاالهی یا ملا ذلی غیرک….
یهو ماشینی بوق زدچشامو بازکردم به خودم اومدم دیدم صورتم خیسه
دیگه بدنم رو احساس نمیکردم،
تمام بدنم خالی کرده بود
یه خالی کردنی که حس سبکی داشتی
انگار تازه متولدشدم
انگار تازه پابه زمین گذاشتم
انگار که از یه جهان دیگه ای اومدم از یه سفر طولانی….
نگار که آدم دیگه شدم
سلام عزیز دل خدا
به کامنتت هدایت شدم و احساس خیلی خوبی بهم دست داد.خیلی شکرگزار خدا شدم که با شما آشنا شدم .با این عمق شکرگزاری و احساس نزدیکی که به رب العالمین داشتید قلبم باز شد.چقدر زیبا تونستید تجربه تون رو به کلام و نوشته تبدیل کنید و چقدر زیبا تجربه کردید.انسان هیچ چیزی از خود ندارد و همه متعلق به حضرت باریتعالی هست و ایشان فقط خواسته شکرگزار باشیم تا ظرفیت و ایمانمون اضافه بشه و آنهم بخاطر اضافه شدن اتومات نعمتهاست.واقعا ما فقط بخاطر همین نعمت وجود اکسیژن و چرخه پاکی و تمیزیش و ورود به شش هایمان اگر از لحظه اول ورود به دنیا تا آخر عمر شکرگزاری کنیم ،شکر ثانیه ای از آن را نکرده ایم حال بماند که چقدر نعمتهای دیگه ای آفریده و در حال استفاده هستیم که حتی نمیدانیم نعمت است.عزیز دل خدا امیدوارم و از خدا میخواهم هر جا که هستید همیشه قلبتان باز باشد و باز هم برایمان بنویسید.سپاسگزار حضورتان هستم
خداروشکر عزیزم
واقعا لذت بردم از نوشته ات
منم مثل تو میشم بعضی وقتا و از عشق خداوند گریم میگیره
خداوند افراد آماده رو به سمت آموزه های استاد هدایت میکنه و من خودم یکی از اون افرادم
که واقعا تحول ایجاد شده توی زندگیم
خداروشاکرم به خاطر قوانین بی نقصش
به نام خداوند بخشنده مهربانم
به نام خداوندی که وقتی ازش میخواهی بهت در زمان مناسب یا اگر هم فرکانس باهاش باشی همونجا بهت جواب میده خدایا شکرت سپاسگزارتم سلام استاد جانم سلام زیباترین خلقت خدا مریم جانم و سلام به دوستان عزیزو مهربان و توحیدیم که وقت میذارن و کامنت منو میخونن و جواب میدن با انرژی و حس خوبشون متشکرم عزیزانم خانواده دوست داشتنیم
استاد بارها هزارانومرتبه تو تمام فایلها گفته که وقتی احساس خوب داشته باشی رها باشی آرامش داشته باشی شاد باشی فرکانس مثبت بفرستی ندای خداوند رو میشنوی و هدایت میشوی و راه راست رو بهت نشون میده و یکی یکی به تمام خواسته هات میرسی
وقتی تسلیم هستی در برابرش خضوع داری و همه کارهاتو با ایمان قلبی بهش میسپاری اون موقع است که خداوند برات همه چیز میشود و زندگیت بهشت میشود
ولی اگر غر بزنی ناله کنی غرور داشته باشی منم منم کنی حسادت بورزی قضاوت کنی عجله کنی بجای ندای خداوند نجوای شیطان رو میشنوی
و از راه راست دور میشوی و هدایتها رو نمیشنوی اینا فانون بدون تغییر خداوند است خدایا شکرت ممنونتم
امروز آقا دامادم اومد و با دخترم رفتن خرید هارو انجام دادن انشالله نصیب عزیزان شما هم بشه چقدرحسش نابه چقدر شادی خوبه چی فرکانسی داره
با هر خریدی که انجام داده میشه این روزها چقدر به گسترش جهان کمک میشه ماشالله چه فراوانی ست
دستان خداوند میشیم برای فروشندههای بی نهایت مهربان
دوست داشتم بیام این خوبیها و شادیها و فراوانیها و دیدن زیباییها رو لبخندها رو رقصیدن ها رو شور و شوق و هیجان و بخصوص شکر گذاری کردن این روزها رو تحسین کردنها رو و با ایمان قلبی تمام کارها رو به قدرت اصلی خداوند سمیع و بصیر سپردن رو با شما عزیزانم به اشتراک بذارم که هر عزیزی کامنته منو میخونه اونم حسش ناب بشه و تا پایان کامنتم بخنده و شکر گزاری کنه
خدایا برای این روزهای شاد و حال خوب و احساس خوب و فرکانس مثبتم شکرت میگویم بار الها در این موقع شب شکرت میگویم ممنونتم بابت تمام کارهایی که داری به آسونی و راحتی انجام میدی برامون
چون ازت خواستم و تو هم جواب میدی من بهت به قدرت و عظمتت ایمان دارم باورت دارم که تو برام همه چیز و همه کس میشوی
استاد ممنونتم سپاسگزارتم
یاحق در پناه خداوند مهربان باشیم
سلام کبری عزیزم ،
چقدر حس خوشحالی ات رو با کامنت زیبایت گرفتم و تشکر می کنم که احساس خوبت رو با ما به اشتراک گذاشتی
می تونم بگم با اینکه شرایط شما رو تجربه نکردم ولی خیلی خوب احساس خوبت رو درک کردم و حس سپاسگزاری بابت شادی های خریدهای عروسی دخترت را منم حس کردم امیدوارم شادی و خوشی تو زندگیتون هر روز بیشتر از دیروز باشه و بیای اینجا این شادی ها و خوشی ها رو با ما به اشتراک بگذاری
سپاسگذار خداوندی هستم که من را بسمت بهترین دیده ها و شنیده ها و کامنت های زیبا هدایت کرده
سپاسگذارم برای خداوند وهاب و توانگر و هدایتگرم خدایااا شکرت
خدایااا شکرت که به من قدرت و نعمت سپاسگذار بودن را عطا کردی
با درود و وقت بخیر خدمت شما خانم کبری مشتاقی عزیز و دوست داشتنی و نازنینم !!!!! واقعا چقدر از خواند کامنت شادی بخش شما خوشحال شدم
مبارکا باشه . الهی همیشه به جشن و شادی و خرید و مراسم عروسی باشید خدا قوت !!!! و این وفور و فراوانی نعمت هابی که در زندگی تون جارییع واقعا تحسین تون کردم و بهتون تبریک میگم . به آقا داماد عزیزتون و به دختر خانم عروس نازنین مون هم تبریک میگم و تحسین تون میکنم و براتون کف دست و سوت میکشم به خانواده هاتون هم تبریک و مبارک باد میگم … واقعا چقدر شنیدن این خوش خبری ها لذت بخشع. بخصوص در این سایت بخاطر کنترل ذهن و ارسال فرکانس مثبت و تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت و بنده ی خوب توحیدی و شاکر خداوندی چون شما خانم مشتاقی عزیز که بسمت خواسته ها و اهداف مقدس الهی تون هدایت شدید بخدا آنقدر ذوق کردم که انگار منم در مراسم شادی بخش خرید و برو بیایی این مراسم ها حضور دارم و تجسم سازی من از این تصورات شیرین واقعا خیلی خیلی لذت بخش تر شد آنقدر لبخند شیرینی بر چهره ام نشست که همین الان دارم با یک احساس فوق العاده خوب و عالی براتون می نویسم و ممنون و سپاسگذارم که این احساس خوب و عالی را در وجودم ایجاد کردید و از ذوق و شوق شما منم بوجد و شوق آمدم خدایااا شکرت
اینکه گفتید …دوست داشتم بیام این خوبیها و شادیها و فراوانیها و دیدن زیباییها رو لبخندها رو رقصیدن ها رو شور و شوق و هیجان و بخصوص شکر گذاری کردن این روزها رو تحسین کردنها رو و با ایمان قلبی تمام کارها رو به قدرت اصلی خداوند سمیع و بصیر سپردن رو با شما عزیزانم به اشتراک بذارم واقعا خیلی خیلی کار خوبی کردید که این حس قشنگ و زیباتون را با ما برو بچه های سایت به اشتراک گذاشتید تا ما هم در شادی و سرور و عشق و مهر و محبت شما سهیم باشیم
اتفاقا داشتم کامنت این قسمت از فایل را می نوشتم که مدام روی نکته های استاد استاپ میکردم و میرفتم توی نوت کیپ گوشیم نکته نویسی میکردم که یهویی وسطای نوشتن کامنتم به کامنت شما هدایت شدم یعنی یهویی چشممم به نوشته های داماد و خرید و جشن و رقصیدن و شادی و انرژی مثبت و فراوانی و عروس و این چیزها افتاد بعدش بخودم گفتم بذار این کامنت رو بخونم ببینم چی داره بهم میگه !! چه نشانه و پیغامی برام داره !! انگار خداوند با کامنت شما بهم پیغام داد..
کامنت مختصر و مفید و تاثیر گذار تون را تحسین کردم و سر تایید تکون دادم و تایید کردم که باید همیشه در مدار درست و مناسب باشم و امروز بیشتر از همیشه فهمیدم در مدار درست هستم که به کامنت شما هدایت شدم .. واقعا از خداوند ممنون و سپاسگذارم که سطحی از کامنت شما نگذشتم و دیده گانم دیده گان چشم الهی شد تا شما را ببینم و خوشحال و شاد بشم ممنون و سپاسگذارم مرسی عزیزم
خانم مشتاقی عزیزم بهترینع بهترین ها را در تمام جنبه های زندگی تون بلطف خدای مهربانم برای شما و عروس خانم و آقا داماد جدیدمون آرزومندم امید دارم همیشه بخندید و شاد باشید و بدرخشید .. مرسی مرسی که اومدید و برامون نوشتید و از خداوند هم تشکر و قدردانی میکنم که منو بسمت کامنت زیبای شما هدایت کرد و نشانه ای از خوش خبری را در این کامنت شما دریافت کردم که این بزرگترین و بهترین خوش خبری امروزم بود که در دفتر ستاره ی قطبی ام نوشته بودم خدایاااا شکرت
روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و شادمانی و ایام بکامتون شیرین و گوارا همراه با عشق و سلامتی و تندرستی و پول و ثروت و نعمت و برکت و تمام انرژی های الهی را برای شما و برای همه مون که این کامنت منو میخوانند آرزومندم
شاد و موفق و پایدار باشید
سلام بر رویا جانم دوست عزیزم
ان شاالله حاله دلتون عالی باشه
ممنونم که با شادی من شاد شدی
و این کامنت بسیار زیبا و شیرین رو نوشتی تو این روزهای پر از خیر و برکت و شادی همش یاد حرفهای استاد میافتم که میگن تو تمام لحظه هاتون سپاسگزار خداوند باشین
خدایا ممنونتم که الان هم کنارمی هدایتم میکنی به راحت ترین خریدها
دوست عزیزم متشکرم که به کامنتم به شادیم به احساسه خوبم ارزش قائل شدی و جواب دادی بی نهایت متشکرم
راستی شما هم دعوتین دوستتون دارم بهترینها نصیبتون
شادیها و فراوانیها و زیباییهای این جهان پهناور نصیبه دل مهربونت
سلام و درود فراوان به دوست عزیز کبری خانم
خدا رو شکر هدایت شدم به کامنت زیباتون برام نشونه خوبی بود از فراوانی از این که من آرزو دارم برادرهام و خواهرم ازدواج موفق داشته باشن چون مادرم همش دعا میکنه ازدواج بکنن خدا رو شکر کردم میشود در زمان مناسب
تبریک میگم به خودت به دخترت امیدوارم خوشبخت بشن
امیدوارم برادرها و خواهر من هم به آرزوشون برسن خوشبخت بشن
خیلی خوشحال شدم خدا رو شکر به آسانی و به زیبایی و عزتمندانه خریدهاتون انجام دادید
کار خیر خداوند جور میکنه
بهترینها رو براتون آرزو میکنم
ممنونم ما رو دعوت کردید به جشن زیباتون به خریدهای عالیتون
خدا رو شکر که راضی هستید سپاسگزار هستید من هم برای خودت و دخترت و دامادتون دعا میکنم و شاد شدم لذت بردم
در پناه خداوند باشید
سلام دوست عزیزم
هزاران بار بهتون تبریک میگم برای ازدواج و همینطور خریدهای عالی داماد و دختر گلتون و از صمیم قلب براشون شادی ثروت و سلامتی و خوشبختی آرزو میکنم و خیلی سپاسگزارم که این حس عالی رو با ما به اشتراک گذاشتین امیدوارم این پیوند سرشار از خیر و برکت برای همه خانواده عزیزتون باشه وخداوند با تولد نوه های دوست داشتنی هر روز به جمعتون و شادیتون اضافه کنه و برکت ببخشه
زندگیتون پر از نور و طعم و عطر و رنگ خدای مهربون
یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی ۙ فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ «35»
اى فرزندان آدم! هرگاه پیامبرانى از خودتان به سوى شما بیایند که آیات مرا بر شما بازگو کنند (از آنها پیروى کنید)، پس کسانى که بپرهیزند واصلاح نمایند هیچ ترسى بر آنان نیست و آنان اندوهگین نمىشوند.
سلام به شما استاد نازنینم چند روزه که دارم توی سایت میام و امروزم یه حسی بهم گفت که بیام وقتی دوباره فایل جدید دیدم اصلا گل از گلم شکفت با اینکه چند وقته که هیچ کامنتی ننوشتم فقط فایل ها روگوش کردم و کامنت بچه ها رو میخوندم اما امروز واقعا دلم نیومدو نتونستم نیام ننویسم چون واقعا دوست داشتم که از ته قلبم از شما تشکر کنم به خاطر قرار دادن این فایل های ارزشمند که فقط گوش دادنش باعث میشه که اشک شوق بریزم چقدر آگاهی داشت اصلا استاد چقدر چهره شما لحن صحبت کردنتون خدایی تر و آروم ترو زیباتر شده چندین بار از کامنت بچه ها اینو میخوندم و تصدیق میکردم و خودمم دوست داشتم که بهتون بگم
از این فایل خیلی لذت بردم و بینهایت درس داشت برام هنوزم فکرمو مشغول کرده دوست دارم ساعتها بهش فکر کنم خیلی جالب بود واسم که داشتم قرآن میخوندم صفحه ای رو باز کردم که سوره اعراف از آیه دقیقا 10به بعد شروع به خواندن کردم و از خدا خواستم که خودش بهم کمک کنه که به شناخت بهتری از قوانین برسم اما چیزی و متوجه نشدم و اصلا دقت نکردم که معنی دقیق آیات چیه تا شب که اومدم توی سایت فایل قبلیه شما رو دیدم و کلی خوشحال شدم و با دقت گوش کردم بعد کامنت دوست عزیزی و خوندم که خیلی مفصل درباره سوره اعراف داشتن صحبت میکردن وقتی که خوندم متوجه شدم که همون آیاتی بوده که منم صبح داشتم میخوندم و دیدم که چه آگاهی داشته و من متوجه نشدم با دقت خوندم از دوست عزیزمون سپاس گذارم و امشبم که اومدم توی سایت دیدم که شمام دوباره دقیقا از همون آیات سوره اعراف شروع کردید و چقدر مفصل تر و کامل تر توضیح دادید اصلا یه نشانه واضحی از طرف خداوندمو دیدم اینو و با دقت کامل همه ی وجودم گوش شده بود گوش دادم اینکه گفتید مغرور نباشیم اینکه خودمون رو مقایسه نکنیم با دیگران دقیقا کاری که من مدتها بود که داشتم انجام میدادم و چقدر به خاطرش احساس بدی داشتم فکر میکردم که دارم روی خودم کار میکنم اما اصلا این طور نبود و به خدا قسم که نمیدونم چطور از خدا سپاس گذاری کنم فقط به خاطر وجود شما تو زندگیم به خاطر داشتن و بودن در جمع شما دوستان عزیز به محض اینکه از خداوندم طلب بخشش کردم خیلی زود دوباره دستمو گرفت منی که پر شده بودم از احساس غرور که دیگه همه چیزو میدونم منی که مدتهاست که به الهامی که دریافت کردم عمل نکردم فقط به خاطر غرور وبه خاطر مقایسه کردن با افرادی که توی حوضه کاری من هستن و میخواستم خیلی زود خودمو به اونها برسونم انگار که توی مسابقه ام خدا مسیرو به من قدم به قدم داره نشون میده ولی من عجله دارم نمیخواستم تکاملم و طی کنم و خودمو با دیگران مقایسه میکردم نتایج مالیم هنوز کوچولوه که همش برمیگرده به باورهای محدود کننده ای و البته ترسی که دارم مانع میشه به اون ایده ای که بهم الهام شده عمل کنم به خاطر ترسی که دارم که نکنه نه بشنوم از بنده خدا من ایمان نداشتم به جای اینکه توکل کنم به خدا و حمله کنم به ترسم فقط داشتم آشغالا رو میدادم زیر مبل داشتم فرار میکردم از حل کردنش تازه کلی دلیل منطقی به ظاهر میووردم که آره به این دلیل و به اون دلیل الان این کارو نمیخوام انجام بدم به جاش باید یه کار دیگه ای که به نظر خودم درسته در واقع فکر میکردم که درسته و به خودم کلی مغرور شده بودم که من میدونم و باید انجام بدم اما هر چی میگذشت دلم راضی نمیشد که به اون الهام عمل نکنم بهم یاد آوری میشه از خدا چندین بار خواستم که بهم کمک کنه ایراد کارمو بفهمم چون مسیر رسیدن به خواسته ام سخت شده که دوباره خدا لطف کردو منت گذاشت دستمو گرفت و رهام نکرد ازش میخوام که منو به راه راست هدایت کنه و کمک کنه که عمل کنم به الهامی که دریافت کردم که میدونم در توانم هست فقط باید بند کفشمو محکمتر کنم باید ایمان نشون بدم وعمل کنم به این دانسته ها و آگاهی های بی نهایت ارزشمند که مثالش و هیچ کجا توی هیچ سایتی ندیدم چقدر امروز برای من فوق العاده بود مخصوصا با خبر خوشی که شنیدم که گفتید دارید دوره جدیدی و آماده میکنید از خدا خوش میخوام که منم در مدار دریافت این دوره قرار بده
استاد نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم فقط از خدا میخوام که همیشه سلامت وشاد با قلبی پر از عشق و آرامش درکنارما باشید
درود بر شما استاد عزیز که همیشه یکی از بزرگ ترین دستان خداوند در زندگی مایی
من دانشجوی دوره ی 12 قدم هستم که الان رسیدم به قدم ششم و مبحث هدایت رو شما باز کردید و دلیل اینکه اینجا این کامنت نوشته میشه هم همینه
از وقتی کار ها رو سپردم به او نه تنها کار هام انجام میشود بلکه به بهترین شکل ممکن و به سریع ترین روش ممکن انجام میدهد
همین که وارد سایت شد به من گفته شد که بزن روی این فایل و ببینش
منم گفتم چشم و توی این فایل واقعا آگاهی هایی به من داده شد که الان 100 درصد هر جوری که فکر میکنم بهش احتیاج داشتم.
الهی صد هزار مرتبه شکرت
تازه همینطور که داشتم این فایل رو میدیدم یه ایده ای در مورد سایت شما به من گفته شد که دوست دارم اینجا هم بگم و مطمینم که شما هم اینو میخونید یا هدایت میشید
ایده ی ساده از این قراره که چقدر خوب میشه اگه یه بخش history هم توی کادر بالای سایت قرار بدید که دوستان به راحتی بتونن فایل هایی که در گذشته دیدن رو ببینن
مثلا فایلی رو که 2 روز یا 3 روز پیش دیدن رو راحت تر پیدا کنن و …….
واقعا این مسیر لذت بخشه و این روز هاست که میفهمم منظور شما از سوت زدن و طی کردن صراط مستقیم چیه.
باز هم سپاس گذار خداوندی هستم که شما رو در مسیر زیبای من قرار داد
و ممنون از این سایت فوق العاده و منحصر به فرد
به نام خدای بی نظیرم که هرچه دارم ازاوست
سلام سلام سلام
سلام آقای علیزاده عزیز ….
سلام به فکر و قلب پر محبت و خدایی شما ….
از همون اول کامنت وقتی گفتید من دانشجوی …..
گفتم عه منم دانشجوی رشته ی ژنتیک هستم ….
که یوهو رسیدم به کلمه ی دوازده قدم ….
دانشجو دوازده قدم …
چقدر زیبا بود…
چقدر به دلم نشست این کلمه …
من 12 سال درس و مدرسه و راهنمایی و دبیرستان رو گذروندم و الان حدودا 2 سال است که دانشجوی رشته ی ژنتیکی هستم …
اما
آیا واقعا من دانشجو هستم ….
آیا واقعا به دنبال دانش هستم …
آیا این 14 سال برایم مثل این یک سال اینقدر که اینجا در این مکان مجازی دوست دارم فعالیت کنم یا به دنبال این دانش باشم …بوده ام ؟
قطعا خیر …
و واقعا ایمان دارن
که دانشگاه واقعی اینجاست …جایی که همه برابریم …
جایی که همه رشد میکنیم …
با افراد سایت که صحبت میکنم …کامنت میگذارم و آنها برایم کامنت میگذارند آنقدر برابری و ارزشمند یکسان موج میزند که نگو …
اینجا اصلا مهم نیست تو چند سال با استاد آشنا شدی …چند سال کار کردی …
یا حتی چند سال بودی ولی کار کردی …یا اصلا مهم نیست شرایط زندگیت بهتر یا بدتر منه …یا حتی اصلا مهم نیست لغات و کلمات رو درست مینویسی یا …یا اصلا مهم نیست که چه سنی داری …
همه آنچنان با برابری و زیبا به هم دیگر عشق میورزند که باور نکردنیست …
هیچ کس هیچ چیز را به رخ نمیکشد حتی جالبه که با اینکه یکسری از افراد میان و درباره ی نتایج بی نظرشون میگن اینقدر این انرژی مثبت …اینقدر بی ریا ..اینقدر صادقانه و الائمه کا اصلا حتی ذره ی سر سوزنی باعث حسادت و حتی مقایسه کردن خودم با بقیه نمیشم …
بار ها شده که با حتی خوندن این مطالب باور شدن
باور اینکه پس میشود
پی میتوان داشت در من تکرار شده …
باور ادامه دادن
ایمان به مسیر در درون من رشد کرده …
و چه زیباست این حس که تو رو به جلو میراند و باعث میشود حس کنی کمی به خدا نزدیک تر شدی …
و درباره ی ایده ی زیبایت …
که دقیقا چالش و خواسته ی منم بود …
حتی همین دیروز اسم فایلی که مس خواستم یادم نمی آمد…هرچه چیز هایی که درون ذهنم بود را در سایت سرچ میکردم بی فایده بود به خودم گفتم ای کاش صفحهی هیستوری گوگل رو نبسته بودم …یا خیلی وقت ها میشد دوست داشتم نشانه ی دیروزم رو دوباره بخوانم و مرور کنم …
اما صفحه ی نشانه ام به روز رسانی شده بود و بار ها و بار ها شده بود که نشانه ی اون روز من یک قسمت از زندگی در بهش بود و من روز بعد یا روز های بعد که یادم به یکی از زیبایی ها یا آگاهی های اون سریال بود یادم نمی امد که قسمت چندم بود ..
ممنونم از این ایده ی زیبا …و ممنونم که اینقدرزیبا و بی ریا به گسترش جهان و این سایت کمک میکنید …
ممنونم به خاطر کامنت زیبایت …
عاشقتونم …
در پناه لله یکتا باشید
منتظر نتایج بی نظیرتون هستم
سلام و درود فراوان!!
با اینکه خودم تولید کننده ی محتوا هستم و کامنت ها و نظرات زیادی رو تا حالا خوندم و جواب دادم
امروز صبح که از خواب بیدار شدم گفتم یه سری به سایت بزنم که این پاسخ بسیار انرژی دهنده از شما رو خوندم و واقعا با اینکه صبح زود بود ولی چنان شور و اشتیاقی در من ایجاد کرد و من سرشار از احساس خوب شدم
واقعا این روز ها هر چقدر بیشتر میزارم الله مهربان کار هارو انجام بده اتفاقات زیبا برای من بیشتر و بیشتر میشن
تا قبل از این دیدگاه جالبی در مورد کامنت گذاشتن روی فایل ها و محصولات نداشتم ولی با یاری خداوند یاری رسان واقعا با این پاسخ زیبای شما دیدگاه من عوض شد
و از اونجایی که من شکارچی حال خوب و زیبایی های بیشتر و بیشتر هستم تمام سعی خودم رو میکنم که منم توی سایت و با دوستان عزیزم مثل شما در این مسیر زیبا باشم
به یاری الله مهربان که سپاس گذار نعمت هایش هستم
و با تشکر از شما و استاد و همه ی همراهان گرامی
درود برشما جناب علیزاده
اون خواسته شما از قبل بهش فکر شده فقط کافیه زمانیکه یه فایل جدید روی سایت قرار میگیره ابتدای فایل مدیرفنی وعوامل اون ذکر میکنند که این فایل جزء کدوم دسته هست مثل همین فایل که اگر دقت گنید میبینبد نوشته(توانایی کنترل ذهن-درصلح بودن با خود)
حالا شما هرزمانیکه تمایل داشتید این فایل رو ببینید مثلایکماه بعد
باید برید ازمنوی بالای سایت قسمت دانلودها وبعد کلیدها
وبعد همین موردهای داخل پرانتز رو کلیک کنید مثلا روی توانایی کنترل ذهن وبعد این فایل رو اونجا خواهید دید
امیدوارم این راهنمایی مفید باشه براتون و
آرزو میکنم هرروزتون پر باشه از نگاه خالق یکتا
سلام
یعنی مگه میشه؟
مگه داریم ؟
واقعا باور کردم که به مو میرسه ولی پاره نمیشه
دیشب من به مو رسیده بودم
و
امروز صبح بطور معجزه آسایی داشتم دنبال یه فایلی که قبلا دانلود کرده بودم و دنبالش میگشتم که کامنتها شو بخونم ، هدایت شدم به این فایل که انگار تازه از تنور در اومده و هیچ نظری روش ثبت نشده
و همزمان دارم گوش میدم و مینویسم چون معجزه رو باور کردم که فقط برای منه این فایل که توسط این دست مهربانش ، استاد عزیزم برای من ضبط و ارسال شده
دیروز تو همون لحظاتی که نجواها داشت من و به همون مویی که در حال پاره شدن بود میرسوند ، دقیقا عین آدمی که داره تو باتلاق غرق میشه و فقط دماغش بیرون مونده از باتلاق ، داشتم به هر چیزی چنگ مینداختم که برنگردم از این راه
فایل های توحید عملی یکی دو تاش و گوش دادم ، فایل 37 گفتگوی استاد با روزای عزیز با اون صدای آسمونی و داستان بسیار جذاب و واقعیش ، فایل میکس شده ی خدا از نگاه ملاصدرا که توسط شاگرد زرنگ کلاس استاد ، آقای عطار روشن تهیه شده و دلهای زیادی رو در اوج ناامیدی امیدوار کرده ، بارها و بارها گوش دادم تا بلکه باور کنم خدا برای من همه چیز میشود
انگار با اینهمه تلاش فقط تونستم تا گردن بیام بالا از اون باتلاق
و نجواها داشتن مثل موریانه مغزم و میجویدن و واقعا تو اون شرایط کنترل ذهن کار سختی بود
حالا چی بود داستان این نجواها ؟؟؟
بقول روزای عزیز اگه با من همراه بشید قول میدم داستان قشنگی از زندگی واقعیم تعریف کنم براتون
من حدود سه سال پیش در اوج ناامیدی از ضررهای بورس که حال بد اون ضررها مقدمه ی شکست های بعدی و بهم ریختن روابط و… شده بود از طریق یک فایل لایو استاد عباسمنش و آقای عرشیانفر به این بهشت الهی هدایت شدم
و تصمیم گرفتم کاری که فقط بخاطر شان و منزلت اجتماعی و حقوقش که بتازگی چند ماهی بود خوب شده بود تو شرایطی که تازه داشت پله های ترقی و پست های سازمانی عالی بهم پیشنهاد میشد در کمال ناباوری اطرافیان ، درخواست بازنشستگی پیش از موعد کردم و با شرایطی که سازمان برای بازنشسته هاش داشت که کلی از مزایای زمان شاغل بودن داشتیم حذف میشد و من 30 روز کامل هم حقوق نمیگرفتم اگر بازنشست میشدم ، همون 21 سال سابقه ای که داشتم 21 روز فقط سرفصل حقوق ثابت. و بقیه ی سرفصل های حقوق حذف تا ابد
و
همه یه جوری نگاهم میکردن که انگار دیوانه شدم و پشت پا زدم به همه چیز اونم بعد از اونهمه سال زحمت با وحود دو تا بچه کوچیک و تحصیل و… همزمان ،
و حالا که بچه ها بزرگ شدن و از آب و گل در اومدن و حساسیت های همسرم هم کمتر شده و تحصیلات عالیه رو هم تموم کردم و بعد از سالها ، طرح متناسب سازی حقوق انجام شده و حقوقمون تازه خوب شده ،
همه فکر میکردن این آدم ، اون بیرون ، چی سراغ داره که اینطور با اشتیاق دنبال این کاره
و
بماند معجزاتی که اتفاق افتاد که همون برهه فقط این قانون اومد که خانمها میتونن با 20 سال سابقه بازنشستگی پیش از موعد بگیرن
و دقیقا بعد از موافقت با درخواست من و چند خانم دیگه در سطح کشور و اوج بازنشستگی آقایون که 30 سال پیش استخدام شده بودن و همون سال تعداد زیادی به سن بازنشستگی رسیده بودن ، سازمان با کمبود نیرو مواجه شد و قانون رو با اینکه مصوبه ی دولت آقای رئیسی مرحوم بود ، سفت و سخت گرفتن و چنان سنگهای بزرگی جلوی چنین درخواست هایی گذاشتن که دیگه عملا با هیچ درخواستی موافقت نشد.
و یه معجزه ی دیگه اینکه درخواست من باید سلسله مراتب اداری رو رعایت میکرد و به ترتیب از رئیس مستقیم خودم امضا میشد تا معاون منطقه و رئیس فلان قسمت و معاون فلان بخش و رئیس حراست و بازرسی منطقه و استان و… بعد تهران و…. باید چندین و چند نفر. امضا میکردن
و این وسط تعداد زیادی مسئول سختگیر بودن که همه میگفتن همه امضا کنن آقای فلانی امضا نمیکنه
و اون آقای سختگیر که پست خیلی خیلی مهمی هم در منطقه ما که چند تا استان تحت پوشش مسئولیت ایشون بود ، طوری امضا کرد که خودش هم نفهمید ، و بعد از موافقت نهایی توسط تهران که داشت کارهای اداری ش انجام میشد ایشون برای بازدید دوره ای به محل کار ما اومدن و تا من بهشون گفتم من دارم بازنشست میشم ، چشماش داشت از حدقه در میومد از تعجب و نمیدونید با چه حالتی گفت:
منننننننننن چطوری امضا کردم ؟؟؟؟؟
واای استاد استیکر تعجب نمیتونم بزارم وگرنه هزار و پونصد تا میزاشتم که عمق تعجب این آدم رو درک کنید
کسی که چهره ش داد میزد سخت گیرترین مسئول عالمه
من گفتم آقای فلانی نمیدونم شما چطوری امضا کردید ، فقط،میدونم داره کارهای نهایی ش انجام میشه و چند روز دیگه من از خدمت شما مرخص میشم
همه میگفتن اون بیرون خبری نیست، میری پشیمون میشی ، مثل خانم فلانی و فلانی که اینهمه دنبال بازنشستگی یا استعفا بودن و بعد چندماه با گریه اومدن دوباره التماس کردن برگردن سر کار
و من با شور و شوقی که تو دلم بود میگفتم من دارم میرم دنبال کار مورد علاقه م
و چند وقت دیگه میترکونم ….
اومدم بیرون و دریافتی هام یک پنجم و حتی کمتر شد
بعد با تضاد شدید روابط عاطفی در زندگیم مواجه شدم که دیگه از اون سخت تر نمیشد
و با اونهمه درگیری و شرایطی که پیش اومد ، تا مرحله آخر رفتم و بعد بخاطر مسائلی بلاتکلیف موندم و برگشتم تو زندگی بدون عشق و با محدودیت و ….
کار مورد علاقه م که خوشنویسی بود رو پیگیری کردم و خیلی زودتر از کسانیکه 5 شیش سال متوالی دارن کلاس میان حتی بجای یک نوع خط ، 5 نوع دستخط رو به روشی ساده یاد گرفتم. و چند دوره آموزشی هم برگزار کردم هر چند تعداد کم بود ولی میگفتم اشکال نداره باید تکاملم طی بشه
و بعد دیگه همونم گذاشتم کنار چون استقبال چندانی تو شهرمون نشد. و تصمیم گرفتم حالا که حق طلاق با مننیست و قانونا نمیتونم طلاق بگیرم زندگیم و جدا کنم و تنهایی برم یه شهر دیگه که استقبال بیشتری از هنرم میشه و از این تضادها دور بشم
بعد چون دست خالی بودم و تمام اون پولهایی که بعنوان پاداش بازنشستگی که ثمره ی همون 21 سال زحمت شبانه روزی من و سختی کشیدن بچه هام بود ، سر یک اشتباه و دلسوزی بیجا و احساس عدم لیاقت و…. از دست داده بودم ، پولی نداشتم برای اجاره خونه و خرید لوازم ضروری ، و هر کار کردم بگم اشکالی نداره ، خیلی ها گفتن بادست خالی ولی با ایمان به خدا میشه دست خالی هم مهاجرت کرد، نتونستم این باور و این ایمان رو در خودم تقویت کنم و منصرف شدم
چون
از طرفی هم این حرف استاد که اگه تو رشد نکرده باشی و بخوای فرار کتی از تضادها شرایطت هیچ تغییری نمی کنه
و اون تجربه کار ناموفق بعد از بازنشستگی هم برام الگو شده بود که دیدی از کار به اون خوبی اومدی بیرون الان هیچی گیرت نیومد ؟؟
الان این منطقه امن زندگی که 26 سال براش زحمت کشیدی رو میزاری میری چهار روز دیگه مثل چی پشیمون میشی و دست از پا درازتر نه راه پس داری ، نه راه پیش
و بچه هات هم ضربه میخورن
از اونطرف استاد میگفت تو مثل ابراهیم بچه رو رها کن برو تا درها باز بشن
به سردرگمی زجر آور
و
از همه بدتر دیشب که کلی تا نصف شب اشک ریختم گفتم خب همه این حرفها درست، تو تقریبا تموم دوره های استاد رو با همون پول کار قبلی که از دستش دادی خریدی ، و چندین و چند بار گوش دادی ،
کو نتیجه؟؟
کو نتیجه؟؟
عزت نفس و احساس لیاقت و عشق و مودت و داری و بارها و بارها گوش دادی، چرا هنوز نتونستی تو رابطه ت تعیین تکلیف بشه و معلق موندی وسط زمین و آسمون با اونهمه حرمت هایی که شکسته شده و اونهمه خسارات مالی و آبرویی و جسمی رو روحی و روانی و سلب اعتماد و… که زده شده
و خلاصه بدتر شده که بهتر نشده
وضعیت مالی هم که یا استپ کامل یا پسرفت
ایمان به خدا هم که معلومه زور نجواها چقدر بیشتره برات
چی دستته بعد از سه سال ؟؟؟
اشک ریختم بی اختیار و به خدا گفتم : خدایا ببین : کامنتهای بچه ها رو بخون
نظرات هرکس رو میخونی میگن در عرض چند ماه حتی با فایل های رایگان یا اوایل دوره دوازده قدم کلی تغییر کرده. الان به درآمد میلیاردی رسیدن
یا حتی
خیلی ها که تو این فضا و این باورها نیستن چه پیشرفت هایی کردن
من چی؟؟؟
گفتم اینا رو هدایت کردی منم هدایت کن
با اینا حرف زدی با منم حرف بزن
درسته استاد گفته حتی پیش خدا هم گله نکن و از بدبختی هات نگو
ولی من الان که دلم شکسته و با تمام وجودم میخوام با یکی درد دل کنم و حرف بزنم کی بهتر از تو؟؟
به کی بگم که هیچکس جز تو نمیفهمه؟؟؟
و اینطور شد که صبح که از خواب بیدار شدم بعد از فایل روزای عزیز بطور عجیبی به یک فایل استاد که نمیدونم تو کدوم سرفصل سایت دسته بندی شده بنام empowering belief to relieve guilty که در مورد احساس گناه در مورد اشتباهاتمان بود و بعد این فایل جدید استاد در مورد مقایسه و ناسپاسی بود هدایت شدم
انگار خدا بهم گفت ببین ؛
مشکل تو ، ترمز تو ، همون احساس گناه و حال بدی هست که هر بار اون اشتباه از دست دادن اون پولها و قرض دادن به اون شخص بی لیاقت که در حد نفرین کردن از ته دل ازش عصبانی هستی که بخاطرش دلت میخواد حتی قطع نخاع بشه تا بفهمه بخاطر مال حرامی بوده که از تو گرفته
اون احساس بد داره باعث ناسپاسی تو میشه
و نمیزاره ببینی چه نعمت هایی بهت دادم
و
یادت رفته که همون شغل خوب رو توی چه شرایطی بهت دادم
تو شرایطی که از زیر خط فقر هم خیلی خیلی خیلی خیلی پایین تر بودی
و ب جای سرزنش خودت و غصه خوردن و نفرین کردن و… بگو خدا میخواست میلیاردها میلیارد ثروت به من بده
و با اون بذل و بخشش های الکی و دلسوزی های بیجا ، باعث شد بزرگترین درس زندگیم و بگیرم و میلیاردها ثروت دیگه رو از دست ندم و این باور در من تقویت بشه که هر کسی هر جایی هست جای درستش هست
و عدل خدا اشتباه نمیکنه
و
این درس بزرگ رو گرفتی که برای آدم خوب و برای آدم بد دلسوزی و بذل و بخشش تو نتیجه ای که نداره هیچ ، پشیمونی هم داره برات
پس دیگه هیچوقت نمیگی آقا اون آدمه بی لیاقت و کلاهبردار بود ، اگه به یه آدم خوب یا حتی به خواهر برادر خودم قرض بدم با اون ذهنیت که من کمکی بهش میکنم ، نتیجه که نمیگیری هیچ، اینقدر هم زجر میکشی. اون شخص رو هم تو باتلاق بدتری غرق میکنی
اگه در روابط هم نتیجه دلخواهت رو نگرفتی ، بخاطر همین احساس بد و خودسرزنشی هاست
و بیاد بیار من از چه شرایطی که هیچکس باورش نمیشد تو و برادرت رو به چه جاهایی رسوندم
بقول استادت اگه یه بار انجامش دادم ، باز هم انجامش میدم حتی بهتر از قبل
حتی بهتر از قبل
چون من خدای گسترش هستم
و هر بار دارم شرایط بهتری برای جهان خلق میکنم
و
از فضل خودم بهت می بخشم
و در آخر
خدا جونم خودت شاهد بودی این مدت چطور دوام آوردم ، چندین و چند بار شرایطی مهیا شد که شیطان خیلی راحت برای من میتونست کاری کنه که از راه نادرست به خیلی از خواسته هام اونم بسرعت برسم
و من صبر کردم
صبر بر گناه
که تو به وعده ت عمل کنی و از راه درست به من بدی
و بشِّرالصّآبرین
و حالا نوبت معجزات توست
تویی که حتی به شیطان هم علاوه بر پاداش 6هزار سال عبادتش، از فضلت هم بخشیدی
به من هم از فضلت بده
و به ناسپاسی من نگاه نکن
من بنده ام، خدا که نیستم
گاهی کم میارم ، تو به خدایی خودت ببخش و کمکم کن
ایّآک نعبد و ایاک نستعین
من تسلیم شدم
به وعده ت عمل کن و راهها رو باز کن
و این بیست دقیقه ی پایانی صحبت های استاد هم دقیقا شرح حال من بود
که میخواستم بگم خدایا من که اومدم سمت تو،و از تو هدایت و کمک خواستم اما تو کمکم نکردی
و این نکته هم برام جالبه که دقیقا همون آیه هایی که من طی این چند روز بهش هدایت شدم که
خدا در زمین همه وسایل معاش شما رو قرار داد
و
فبما اَغوَیتَنی….
که شیطان با کمال وقاحت میگه حالا که تو من و گمراه کردی فلان میکنم و چنان میکنم
استاد هم دقیقا همین آیه ها رو شرح دادن
و منم داشتم مثل شیطان همه چیز رو مینداختم گردن خدا
استغفرالله
خدا جونم ببخش
منم مثل سلیمان که گناه غفلت از تو رو مرتکب شد و صلاتش رو فراموش کرد ، از تو بخشش خواست و بلافاصله گفت من و ببخش و به من ملکی عطا کن که ….
منم میگم من و ببخش و به من ملکی عطا کن که حتی به سلیمان هم ندادی
چون اون گفت چنین نعمتی به من بده
تو که قبول نکردی
که اگه میکردی با عدل تو سازگار نبود
که به یه بنده ت چیزی بدی که به هیچ کس ندادی
اون دنیا اگه سرافکنده بشیم که ما مثلا مسلمان بودیم و افرادی مثل ایلان ماسک و …و… مسلمان نبودن اما بیشتر از ما به تو ایمان داشتن و حتی زندگی در مریخ برای میلیون ها آدم رو از تو خواستن و ایمان داشتن بهشون می بخشی ، چه حسرتی میخوریم
اینه که میگی قیامت ، یوم الحسرت هست
نشه که حسرت بخوریم چرا بیشتر و بیشتر و بیشتر نخواستیم از خدا
سلام به نگین عزیزم
کامنتت روخوندم چیزی که دقیقا خودم باهاش داشتم دست وپنجه نرم میکردم وبه لطف دوره احساس لیاقت ودوره کردن دوبتره 12قدم یه مقداربهترشدم، احساس گناه وخودسرزنشی که مدام وقتی درخواستی میکردم ازخداتوذهنم میومدکه مگه خدابهت نداد چطوربانادانی وبی فکری ازدستش دادی، تامیخواستم به خونه موردنظرم فکرکنم ذهنم میگفت بهش رسیدی ولی ازدستش دادی، آزادی مالی میخواستم تجسم کنم ذهنم میگفت داشتی بانفهمی خودت ازدست دادی، ودرونن داشتم به خودم تلقین میکردم که توهرچی داده بشه ازدست میدی لیاقت نداری، جوری این خودسرزنشی ها خودشودرهرلحظه باحسرت چیزایی که ازدست داده بودم برمن سوارکرده بودکه من اصلا نمیتونستم بپذیرم که همین چیزایی که هست نعمته توزندگیم وبایددوباره برگردم ازاول بازی روشروع کنم، من نشسته بودم مثل کسی که مسابفه روباخته کنارهمون زمین وحسرت میخوردم بلندنمیشدم برم ازاول تمرین کنم وبپذیرم که باتمرین بهترمیتونم قویترظاهربشم تومسابقه.. فکرمیکردم خداهم مثل معلم ابتدایی ام یه بارفقط بهم فرصت داده ودیگ حتی اگه املام رودرست هم بنویسم قبول نمیکنه امتحان بگیره دوباره ازم.. درصورتی که خدا بارها گفته من توبه پذیرومهربانم، ولی شیطان ذهنم نمیزاشت من همین کارساده روانجام بدم مهمین قانون ساده امتحان روعمل کنم اونم سپاسگزاری وقبول کردن اینکه نعمت دارم توزندگیم واگه مثل همون باراول توجهم روبزارم رونعمت ها بازم ازبینهایت راه رشدمیکنم، تا اینکه حدودیک ماه پیش ازخداخواستم ریشه ای ترین ترمزم روبهم بگه من هی چرا دارم درجامیزنم، خواب دیدم من دادرم میدوم میرم که خودموبرسونم به خونه ای که قبلا داشتم وفروختمش ومن بسختی ازکلی پله ها بالا میرفتم تابرسم به اون خونه ها، ظاهریاختمونارومیدیدم که داغونه وخیلی سطحی ظاهرشونودرست کردن، من یه جا وایستادم وتصمیم گرفتم برگردم.. ازخواب بیدارشدم، فهمیدم پاشنه آشیلم موندن توی گذشته واحساس گناه برای ازدست دادن چیزایی که داشتم هست، من اینهمه نعمت روکه دریافت کرده بودم کوروکربودم وناسپاس وبحساب نمی آوردم، تصمیم گرفتم روی این ضعغم کارکنم وبیشترنعمت هاموببینم وشکرگزارباشم وتوجهم روازدیگران بردارم چون یه وقتایی موفقیت افرادی که بامن شروع کرده بودن داشت منودق میدادازدرون وهی به حودم میگفتم ببین توعرضه نداشتی خودتوبکشی بالا، ودقیقا کاری که میکردم این بودکه میگفتم فلانی دوست پسرش براش فلان کرداگه اون نبوداینم عمرا پیشرفت نمیکردومن تکذیب میکردم وجهان هم آسانم میکردم برای سختی ها، چون آسانی ورشدروباورنداشتم، وهرروزجزو تمریناتم گذاشتم که تحسین کنم وتاییدکنم موفقیت کسانی که برام سخت بودقبلا تحسینشون، وهمینطورنعمت هایی که تواین مدت تجربه کردم روبه یادبیارم که قبلا درخواب هم نمیدیوم ولی له چه آسانی خداوندبه من بخشید ونشانه ها داره میگه درسته همین مسیرروادامه بوه، اما هنوزم سحتترین کاراینه که نعمت های خودموببینم وبراشون سپاسگزاری کنم چون احساس گناه داره هنوززورخودشومیزنه برای نگه داشتنم توگذشته، خواستم بگم دوست عزیزم تنهاراهش اینه که همون قامون ساده ای که هممون اولی که وارداین سایت شدیم روبی چون وچرا عمل میکردیم بایدهرروزبدون توجه به اینکه دست آوردی داریم یانداریم فقط عمل کنیم، چون تنها سلاح شیطان دادن احساس گناه ونگه داشتن مادرگذشته هست که مانع اجرا شدن اراده خداوندازطریق ما بشه ورشداتفاق بیفته
آرزومیکنم به نمام خواسته های قلبیت برسی وشادی واشتیاق قلب مهربانت روپرکنه دوست عزیزم
سلام شیرین عزیزم
واقعا نمیدونم چطور سپاسگزاری کنم از کامنت قشنگت که آبی بود روی آتیش وجودم
و
چطور از خدای بزرگم تشکر کنم بابت هدایت من به این آگاهی های ناب
این روزا دقیقا بر خلاف حالِ خرابِ چند روز پیشمم ، چنان آرامشی وجودم رو گرفته که واقعا عاجزم از سپاسگزاری ش
و همه اینها رو مدیون کامنت های ناب شما و دوستان دیگه ی این بهشت زمینی هستم
ممنونم ازت شیرینم بابت تجربه ی مشابهی که داشتی و در اختیارم گذاشتی
درسته ، منم مدتیه داشته هامو نمی بینم و میخوام انگار به زور به اون خواسته هام برسم و ظاهرا میگم ایمان دارم که خدا میده ولی در باطن همش به خدا میگم پس کِی؟ پس کو؟
روزی که تصمیم گرفتم از شغل خوب قبلیم بیام بیرون گفتم خدایا میخوام کارمند تو بشم
و الان انگار که منتظر معجزات بزرگ و باور نکردنی بودم و اتفاق نیفتاده، هی به خدا میگفتم پس کو ؟ اینطوری؟ این بود کارمندی تو ؟
و همش گله و گلایه و ناراحتی
ولی اون چه مهربانانه دستمو گرفت و هدایتم کرد به چه کامنتهایی
حال و روز این لحظه هام قابل وصف نیست
به پاس قدردانی از زمانی که برام گذاشتی و با انگشتان مهربونت برام انقدر زیبا و دقیق نوشتی لینک کامنت یکی از دوستان که در پاسخ به آقای رضا احمدی که قطعا می شناسیدشون، رو میزارم ، انشالله همون آرامش عمیق و تحولی که در وجود من ایجاد کرد ، در تک تک سلولهای شما هم رخنه کنه و لذتش و ببرید .
توصیه میکنم چند تا پرسش و پاسخ قبلشم بخونید تا متوجه اصل مطلب بشید که سوال شهلا خانم چی بود که به اینجا ختم شد
من که از دیروز تا الان درگیر هضم این جملات ناب بودم
یه جورایی شبیه نوزادی هستم که روز اول بهش کله پاچه یا روغن حیوانی دادن
انگار برام خیلی سنگینه
و گاهی یک جمله یا یک پاراگراف شو که میخونم باید گوشی رو خاموش کنم چند دقیقه چشامو ببندم و اجازه بدم جذب بشه تا بتونم درک کنم این حجم از آگاهی رو
من که سبکبال شدم واقعا با دونستن این مطالب
امیدوارم به جان شما هم بنشینه
abasmanesh.com
abasmanesh.com
لینک کامنت اول و آخر رو گذاشتم که راحت تر پیدا کنید
سلام و درود حضور گرم خواهرتوحیدیم نکین عزیز
بسیار لذت بردم از آگاهی که در کامنت شما و پاسخی که دوستان به کامنت شما دادن خیلی خیلی بکارم اومد این حس گناه کردن و درجا زدن لازمه که این وعده خدارو در درونمون تکرار کنیم که بنده من هزار بار گر توبه شکستی باز آی این یعنی نبایدددد احساس گناه کنیم هرگززرررر این یعنی خدا درو برای همیشه و همیشه باز گذاشت تا ما برگردیم البته این تا قبل مردن و رفتن به دنیای بعدی که اگه ازاین آپشن جهان استفاده نکنیم تا ابد در جهنم دنیا و آخرت ماندگار خواهیم شد.ممنونم خواهر گلم که خیلی چیز عالی بهم یاد دادی که هرچقدم گناه کردم اشتباه کردم تا زنده هستم وقت دارم برگردم چون این شیطان ذهن ماست که ایتجوری فکر میکنه و راه مستقیم رسیدن به خدا رو برامون مسدود کرده که اونم توهم ذهن ماست که ایمان مارو نشونه رفته الان فهمیدم هر مشکلی در زندگیمون هست بخاطر عذاب وجدان وواحساس گناه هست که مارو از شکرکزاری و خدا دور میکنه دمتکرررررم که آگاهترم کردی نگین عزیز درود برتو و بسیاااااار سپاااااس که چه هدیه نابی رو بهمون دادی لینک پاسخ رضای عزیز رضای نامبروان رضای توحیدی رضای باعشق و گذاشتی تا من مصداق این شعر شوم؛
همه مست می اند و من مست ساقی
مستی همه فانی و مستی من باقی
با این کامنت الهی آقا رضا ناک اوت شدم چقدددد آگاهیی تمام شدنی نبود البته من تمام کامنتهای بالاتر و پایین ترشو خوندم همه عالی بودن و جالب اینکه دقیقاااا این سوال ذهن من و چالش من بود که خدا بوسیله شما بهم جواب داد خلاصه دیروزمو خیلی نورانی کردی خدا قلبتو نورانی کنه.
سپاااااااس خواهرگلم
نگین جان عزیز
نوشته هات رو خوندم و حست رو درک کردم
الان نصفه شب هست و رفتم توی سایت دیدم امروز 2141 روز عضویتم توی سایت هست.
با خودم گفتم امروز چه اتفاق های جالب و هیجان انگیزی قراره برام بیفته؟؟؟؟
اومدم کامنت ها رو بخونم گفتم ببینم اولین نفر باحال این فایل کیه؟؟
که با کامنت و داستان جالب شما مواجه شدم
موفق و پیروز باشی عزیزززمم
جالبه منم الان در آستانه 21 سال سابقه ام و چند ماهه خواهان و پیگیر بازخریدی و یا استعفا هستم.
همه میگن نمیشه بازخریدی که کلا منتفی هست. منم الکی بهشون ، آره میگم مهم نیست.. چاره ای نیست…
ولی در دلم ، دریافت مزایا و سنواتم رو حق خودم میدونم..
و به خودم میگم حقت یا از این طریق یا از جایی دیگه قطعا خدا بهت میرسه. تو کارمند خوب و کارایی برای سیستم بودی .
با خودم میگم این قوانین برای هر کسی هست اوکی... ولی برای من نیست.
تو دلم پوزخند میزنم میگم اگر خدا صلاح بدونه محدودیت ها برای من کار نمیکنه
هر چند چشم همه از تعجب بیرون بزنه.. نظر و برداشت بقیه مهم نیست.
اصلا این صحنه تعجب رو منم با خودم تصور می کنم.. که یک مدلی کار من ردیف میشه که خود اون کسایی هم که امضا زدن و دستور دادن بعدا تو کار خودشون در حیرت بمونن..
وااااوووو داستانت نگین جوون، منو به هیجان آورد . خصوصا این صحنه شوکه شدن
خیییلی کیف داره
باهات همزاد پینداری داشتم
منم سر یک طمع، دلسوزی و به قولا خربازی معادل 3 سال حقوق و مزایام رو از دست دادم. یعنی مقروض شدم که دیگه بدتر بود
ولی نمی دونم به فضل خداوند سریع خودمو جمع کردم و رفتم دنبال راه حل به جای مقصر کردن خودم یا دیگری
3 سالی ازش گذشت و منم بدهی ها رو کامل دادم..
بعد تمرکزم رفت رو اون آدم و پیگیر شدم که بخشی از مطالباتم رو بده و
متاسفانه افتادم توی دور باطل… و نتیجه هم نگرفتم.
دوسالی دور الکی زدم ولی بازم ترجیح دادم عبور کنم و مسیر رشد بعدیم از اینجا استارت خورد
با اینکه بیش از 5 سال هست عضوم ولی فعالیت و تمرکزم توی سایت کمی بیشتر از حضور شماست. یعنی بعد از عبور از اون جریان مالی و رها کردن دوباره و به خودم گفتم
این اتقاق کلی برات درس و برکت داشت. کلی توانمند شدی. کلی خودت رو به جالش کشیدی. کلی چیز یاد گرفتی…
اونم نمیده، خوب نده خودش میدونه و جهان خودش.. تو علاف کسی نباش
هرچند دلسوزانه بهش می گفتم بیااا ذره ذره فقط 5 درصد یا حتی 1 درصد از درامدت رو بهم بده .این کار گره های تو رو هم باز می کنه…
ولی خب نکرد .براش مسخره اومد … و بعد هم شاکی میشد که چرا به روم میاری…
منم بخشیدم و عبور کردم… ولی جهان نه.. کار خودش رو می کنه… و پس از اندک زمانی اونو به یک بهانه بی ربط انداخت زندان…
با اینکه خدا میدونه از یک جایی واقعا اصرارم برای پرداخت بدهی اش بیشتر و بیشتر به خاطر خودش بود .. چون من باور کردم حق من در. جهان محفوط هست. به یک طریقی بهم میرسه.. جهان عادل هست
ولی خب قبول نداشت و ظاهرا مسیر سخت تر براش جذابتر بود..
خلاصه از وقتی رو سایت کار کردم و از اون ضرر و داستان ها حودم رو رها کردم هدایت های خداوند و آگاهی ها بیشتر به سمتم اومد
و الانم که میخوام از کار ثابت اداری بزنم بیرون.. با اینکه مشکلات شما رو خوندم ولی خدا را شکررررررر اصلا ته دلم نلرزید که ای وااای نکنه منم پشیمووون شمممم؟؟
این برام یک گواه و نشانه خوبی هست که معلومه احساساتی و جوگیرانه دست به چنین تغییری نزده ام.. یک چیزهای عمیقی در من درونی شده که چنین تشابهی نگرانم نکرد. خدااای رو شکرررر
برام برکت باشه انشالله
با اینکه وقتی درخواستمرو دادم اصلا پلن بعدی مشخصی نداشتم.. و نمی دونستم قراره چی کار کنم؟؟ امورانم چی میشه؟؟
ولی ایمان دارم که این عبور برام لازمه و حتما خداوند هم هدایتم می کنه و تو زندگیم محاله در بمونممم.
فقط به خدا گفتم…
ببین خدا جووونممم خودت میدونی من الان رو مدار 35 تومن دیگه اوکی شدم..
مهر به بعد می خوام 50 میلیون رو تاج کنم… به دارم میام بیرون از کار و این داستان هاااا ربطی نداره.... خودتم میدونی. منم میدونم مدار مهمتره
داری می بینی که دارم رو خودم کار می کنم و خودم رو برای مدار 50 اوکی می کنم.. خودت پولش رو برسون
که خداااااا رو شکررررر به لطف و فضل خودش
از راه هایی بهم پول رسید که با حقوق خودم دیدم زد بالای 50
ای جااااااان
یک چیز دیگه.. این فایل رو شاید سه بار گوش دادم ولی اون 20 دقیقه آخر رو گفتی…
متوجه شدم تمام این چند بار تیکه های اخر من خواب رفتم. …
لازم شد برم دقت کنم بهش . شاید یک مقاومتی دارم بهش که روانم منو خوابوند..
جالب شد. این بار لازمه تصویری ببینم،
مرسی از صداقتت توی نوشته هات. پیروز و شاد و راضی بشی
لطف و برکت خداوندشامل شما و من و همه عزیزان این سایت باشه هر لحظه
و خدا به وجود استاد عباس منش عزیززز و مریم جان نازنین برکت و سلامت و فراوانی بده
سلام بر زهرای عزیز و زیبا و دوست داشتنی
چقدر عکس پروفایلت حس خوبی به آدم میده
اولا که انقدر نکته های عالی توی کامنتت بود که باید سیو کنم همه شو.
دوما میخوام بهت بگم واقعا آگه یکی دیگه بهم میگفت درخواستم انقدر راحت و در بهترین زمان امضا شد خودم باور نمیکردم
ولی اون روزا حالم خیلی خوب بود
تازه اومده بودم توی سایت و انگار تو بهشت وارد شده بودم و روی ابرا بودم
هر کدوم از همکارا میپرسیدن درخواستت به کجا رسید ؟… امضا کردن ؟؟؟…
با لبخند و اطمینان میگفتم : درست میشه و بحث و عوض میکردم چون میدونستم میخوان تو دلم و خالی کنن
ولی واقعا هر مسئولی که امضا کرد فکر میکرد منم امضا کنم بره زیر دست فلانی که بالاتر از منه ، اوننننننننننن امضا نمیکنه…
عمراً فلانی امضا کنه…
و در کمال حیرت همه شون امضا کردن
پس نگران نباش چون خدا در بهترین زمان ممکن این کار و انجام میده
استاد توصیه دارن زمانی که مثلا در محل کارتون با تضادهایی مواجه هستید که تصمیم به ترک کردن اون کار رو میگیرید، دلایل تون و اون تضادها رو بنویسید و نگه دارید
چند ماه یا چند سال بعد که همین حس پشیمونی بهتون دست داد برید و بخونید اون یادداشت ها رو تا یادتون بیاد تو چه جهنمی بودید و چرا چنین تصمیمی گرفتید
من به دلایلی این کار و نکردم که اشتباه کردم
ولی الان میتونم مقایسه کنم همین لذتی که از کامنت خوندن و نوشتن توی این سایت دارم میبرم اگر اونموقع بود اصلا و ابدا فرصتش و نداشتم
این رسیدگی هایی که به خودم و ظاهرم میکنم اون زمان اصلا فرصتش و نداشتم کا به خودم عشق بدم و انقدر لذت ببرم
و خیلی خیلی نکات مثبت دیگه
خدا رو شکر که به مدار 50 رسیدی ..انشالله مدار 500 به بالا رو هم رد کنی
خیلی خیلی خیلی ممنونم که صادقانه و دوستانه تجربه ی مشابهت رو نوشتی که شما هم چنین اشتباهی کردی
و
عزیزم
چقدر خیالم راحت شد که گفتی جهان کار خودش و انجام میده و اون طرف نتیجه ی کار اشتباه خودش رو می بینه و خدا به ما نشون میده
البته به توصیه استاد ، من به این نیت که بسپرم به جهان یا خدا که بزنه پس کله ش دل من خنک شه ، نمی بخشم
من بخاطر آرامش خودم و احساس خوب خودم و رد شدن از این مدار استپ مالی و… می بخشم، بخاطر رشد خودم می بخشم
و جقدر عالی بوداین جمله ت که گفتی :
[[ منم بخشیدم و عبور کردم…
ولی جهان نه.. کار خودش رو می کنه…
و پس از اندک زمانی اونو به یک بهانه بی ربط انداخت زندان…
با اینکه خدا میدونه از یک جایی واقعا اصرارم برای پرداخت بدهیش بیشتر و بیشتر به خاطر خودش بود ..
چون من باور کردم حق من در. جهان محفوظه.
به یک طریقی بهم میرسه.. جهان عادل هست]]
آخخخ که این جمله ی حق من در جهان محفوظه و از یک طریقی بهم میرسه من و تا عرش اعلی بالا برد
الهی خیر و برکت و شادی از در و دیوار برات بباره که این جملات عالی رو برام نوشتی
و واقعا نمیدونم چطور از خدا تشکر کنم بابت اینهمه آگاهی ناب که دوستان این سایت دارن با دستان مهربانشون بهم هدیه میدن
در پناه الله مهربان باشی عزیزم
با سلام خدمت نگین خانم ایشلا خودت و بچهات سالم باشین
نگین خانوم لذت بردم و اشگ من در شد خدای چقدر مسیر تکاملی شما واسه من باور سازی کرد گه شما زن هستی شبانه روز گار گردی من گه یه مرد هستم باید محکم تر باشم برای عمل کردن خب
نگین جان فقط خیلی شیطان مرموزه خیلی نعمت های خدا رو از یادمون میبره اگه در لحظه در گمین هست به محض این که قافل شدی میری توی حال بدی پس باید از هر جای هستی سپاس گزاری دلی باشه نه شعار باشه باید جوری باشه اشگ شوق توی چشمات حلقه بزنه باید جوری این سپاس گزاری باشه گه هر گلمش انگار بمب اج تو آر توی قلب داره شعله ور میشه واین سپاس گزاری به ماها اهلام میگنه میگه برو نرو میگه اینو بخور یا نخور میگه بیا یا نیا میگه پوشش اینو یا نپوش خلاصه از بی نهایت بهمون میگه پس خدایا شگرت سپاس کزارم
یه جای از گامنتت حس امیدی فرگانستت رو حس گردم مگه همین استاد نبود همسرش جدا شد توی اتاق 12 متری بود توی بندرعباس کارگری میگرد چه عمل های داشته باید یعنی این مرد از 99 درصد افراد جدا هست حلا چطوریه این آدم هم آزادی مالی هم زمانی هم مجانی داره پس هر موقع این حس بد آمد سراغم میگم سعید بابا به خودت بیا احساس بد اتفاق بد حلا عمل گردن به این قانون مرد میخاد بیاد جلو بهشت میخاد بیاد جلو جهنم میخاد بر عقب بدبختی در به دری آشفتگی بیچارگی احساس های بد میخاد فقط بزنه دنده جسارت نباشه به خودم هستم فقط عمل گردن مرد میخاد زنو مردم نداره
خب بازم سپاس کزارم از کامنت زیباتون
سلام نگین عزیز
من اصولا بی دلیل فایلهای استاد حتی کامنتهای سایت هم نمیخونم یعنی الان استاد دوتا فایل جدید گذاشته و 100 ها کامنت.. ولی به خودم میگم من این فایل باز نمیکنم که ببینم عباسمنش چی میگه..
اما همیشه سر میزنم به سایت
هربارم یه فایلی شروع میکنم میگم اگر میخوای مقاومت کنی نپذیری همین الان قطعش میکنم دیگه ادامه نمیدیم برامم مهم نیست قبلش چه تعهدی دادی و اینکارم کردم.
مثلا چند روزی ،هر روز صبح در پارک روی نیمکت میشسنم و مشغول جستجو و نوشتن ایات قران با ریشه ع ذ ب بودم که امروز دفترم را نبردم گفتم دیگه دنبال نمیکنم من وقتمو از توی زباله نیاوردم که تو بیای ایه بنویسی و رد بشی نمیخوای درک کنی و جواب پیدا کنی همین الان دیگه جستجو ریشه ع ذ ب تمام.
همه اینا رو گفتم تا بگم که وقتی وارد این فایل شدم اول دستم خوردم به عدد 1 و بعد خورد به دیدگاهای من ،همون لحظه گفتم بذار ببینم چرا دستم خورد به عدد 1 برگشتم و کامنت شما رو شروع کردم به خوندن..
کامنتت خوندم و بدون هیج فکری توپم برداشتم و کفشام پام کردم و رفتم توی حیاط روپایی تمرین کردن، بی دلیل..
هرچند بر خلاف خودم تمرین ندارم و به قول استاد در فایل پس کی به خواسته هام میرسم؟
کار کردن روی ذهن از صدها ساعت فعالیت فیزیکی پرثمرتر و تأثیر گذار تر است و البته تجربه تمام ایده هام برای رسیدن به هدفم به شکست منجرب شده چون در تمام اونها تنها به اراده خودم تکیه کرده بودم و جسم من بخاطر اینکه در مسیر باورهای ناهم جهت با خواستم در رنج بود بر این شد که مدتی دست از تمرین بردارم و در ابتدای روز ساعتها در خلوت خودم بگذره، اما اینبار نمیدونم چیشد که ناخوداگاه بلند شدم و رفتم سمت توپم، منی کلی تلاش کرده بودم و میکردم، اراده من مثال زدنی بود و هست اما هر بار به شکست میرسید با هر بار استارت زدن
اینا رو گفتم تا بگم چی شنیدم بلند شدم و رفتم سمت توپم،
احساس گناه
از اونجا که داستان تو شباهت های با داستان من داره و مدتی هست که دارم روی ذهنم فوکوس میشم
و احساس گناه همون چیزی هست که مدتی دارم باهاش روبرو میشم و سعی میکنم هر روز لیرزی توجهم روش بردارم اما اینقدر که توجهم بر روی این موضوع بوده لعنتی یه روزه نمیشه کاری باهاش کرد قشنگ باید خرد خرد ادامه داد و تکرار و یاداوری کرد
من پاسخ اقا رضا و شهلا خانم خوندم
یادم افتاد وقتی چندسال پیش دقیقا مثل شما که از کارمندی انصراف دادی ،من کنکور و دانشگاه کنار گذاشتم
با پدرم رفتیم مغازه که کفش فوتسال بخرم، من مدلی انتخاب کردم رنگش توی دلم رفت پدرم گفت نمیخرم و ما برگشتیم دست خالی چند روز بعد من با مادرم رفتم همون مدل را برداشتم، مادرم بخاطر قیمت مخالفت داشت میگفت یک ارزان تر بردار چند دقیقه بعد یک بچه با پدر و مادرش اومدن داخل مغازه
بچه گفت فلان وسیله را میخوام والدینش مخالفت کردن خودش را انداخت روی زمین و شروع کرد به غلت خوردن و گریه و داد والدین با بی توجهی بلندش کردن و مخالفت کردن و رفتن من همون لحظه این بچه را دیدم یاد استاد افتاد که مثال بچها را میزد گفتم این نشونس از خواسته ات کوتاه نیا، و کوتاه نیامدم و همان کفش خوش رنگ
را خریدم و شب وقتی برگشتم باورتون نمیشه همون شب با اون کفشا توی بغلم خوابیدم
من پارسال شروع کردم گفتم میخوام برم لیگ برتر و با حرفه ای ها بازی کنم به تیم ملی برم
همه میگفتن نه دیگه دیره برو مربی شو
بیخالش شو دیگه نمیتونی
پارسال نشد
امسالم لیگ شروع شده و چندین ماه تا مسابقات جام ملتهای اسیا و انتخابی جام جهانی نمونده و من هنوز نرسیدم
اما بیخیالش نشدم
اونجایی که اقا رضا گفتن که اینقدر پشت در بایستید تا بالاخره پاسخت بگیری، در قسمتی از کامنتشون یه لحظه
با خودم گفتم مریم انگار مسیرت درسته، اولش وابستگی بسیار داشتم برای رسیدن ولی این وابستگی با پرسیدن سوالات خوب و رسیدن به اگاهی های لازم که مثل توشه راه توی یه سفر جدیدی میشن که شروع کردی هر روز کمتر میشه،
اونوقت یاد میگیری کمتر بپرسی : پس کی به خواستم میرسم ؟
و بیشتر بپرسی من باید چه ایرادی برطرف کنم که در مسیر خواستم باشم
ممنون که این کامنت را نوشتی اومده بودم که ازت تشکر کنم
بذار اخر کامنتم اینجوری تموم کنم روزی که تصمیم گرفتم دانشگاه و کنکور را سالها براش هزینه کرده بودم بذارم کنار
توی کاغذی بعد از نوشتن اهدافم
نوشتم یا میرسم یا میمیرم.
الانم میگم یا میرسم یا میمیرم.
سلام مریم زیبا و خوش قد و بالای من
چقدررر خوشحال شدم که کامنت من باعث شد یه عزیزی که به این راحتی کامتت نمیخونه و جواب نمیده به این سمت هدایت بشه و یه آجر به آجرهای این دیوار چین اضافه بشه
میدونی؟
همین الان مثال دیوار چین به ذهنم رسید
من برای ارتقای این سایت که بهش میگم بهشت زمین ، چون هر وقت میام توش ( البته اگر نرم تو دام مقایسه ) حالم خوب میشه
و
بهای این حال خوب رو بنظرم ماها باااااید با کامنت خوندن و کامنت نوشتن بپردازیم تا روز بروز قوی تر و مستحکم تر بشه این دژ الهی که بنیانگذارش استاد عزیزتر از جانمون بودن
خودمون نمیدونیم کامنت نوشتن حتی اگه بنظر. خودمون مهم نباشه اون موضوع و امتیاز زیادی هم نگیره ممکنه چقدر یک نفر دیگه رو متحول کنه و اصلا همون لحظه بدنبال جواب سؤالش اومده باشه و چه نور امیدی در دلش زنده بشه و این نور چطور به زندگی خود ما هم سرایت کنه بی آنکه بدانیم و بفهمیم
وقتی اثر بال یک پروانه در جهان کلی تاثیر فیزیکی و … میزاره مگر میشه که نوشتن بی تاثیر باشه؟؟
حالا درسته خدا در قرآن گفته ن والقلم. و مایسطرون
ولی
منظورش فقط قلم و دوات نبوده که
هر چیزی که باهاش مینویسن از ازل تا ابد
یه روزی تنها قلم که بشر داشت یک سنگ نوک تیز بود که روی سنگهای دیوار غار مینوشت
یک روزی یک تکه ذغال بود
یک روزی یک پر کبوتر بود
.
.
مدتها خودکار و مداد و…. بود
الان انگشتان زیبای ماست که مینویسه روی صفحه گوشی
و در نطر من نوشتن با انگشت حتی حس بهتری از نوشتن با قلم و خودکار داره چون انرژی مستقیم از دستان پرمهر ما با شوق به کلمات منتقل میشه و خودکار و قلمی این وسط واسطه نیست که کمی از انرژی رو بگیره،
و شاید سالها بعد دیگه همین خودکار و قلم هم مثل همون سنگ و زغال استفاده ش سخت باشه برای بشر آینده که کلی پیشرفت کرده. و فقط با نگاهش امواجی ار مغزش صادر کنه و به نگارش در بیاد
(اصلا یادم رفت چی میخواستم بگم، شگفت انگیزه، وقتی شروع میکنی به نوشتن چیا از ذهنت بیرون میریزه که اصلا قصد نوشتن شون رو نداشتی)
چند روز پیش در اوج ناامیدی و افسوس بخاطر زحمت های گذشته م که فکر میکردم به باد دادم و… داشتم به سختی هایی که کشیدم فکر میکردم
مریم جانم
بااااورت نمیییییشه
یهویی هدایت شدم از یه طریق نامعلومی که خودمم یادم نمیاد دنبال چی میگشتم ، به یک کامنت از خانمی بنام لعیا تو دوره روانشناسی ثروت 3
اصلا باور نکردنی بود
ایشون فقط و فقط همین محصول رو خریده بودن و تنها دو یا سه تا کامنت کلا توی سایت گذاشته بودن و دیگه خبری ازشون نبود
ولی
همین یه دونه کامنت بقدری صادقانه نوشته شده بود که از فرسنگها فاصله با تک تک سلولهات میشد فرکانس صداقتش رو دریافت کنی
خیلی دلم میخواد اگه اشکالی نداشته باشه اینجا کپی کنم کامنتش رو
از سختی هایی که کشیده بود و از 5 سالگی که مادرش مُرد و پشت دار قالی نشسته بود
12 سالگی که به زور پدرش و نامادریش با پسرعمه ش که دوسش نداشت ازدواج کرده بود. و توی 5 سال 3 تا دختر بدنیا آورده بود و با دستهای کوچیکش یخ حوض خونه ی حقیر مادرشوهر شو میشکست و کهنه های بچه هاشو میشست و …. تا اینکه بخاطر آرزوهای بزرگش هدایت شد به خرید بیل بکهو از شهرداری تا شوهرش که راننده شهرداری بود روش کار کنه و داستان ساخت خونه خودش با دست خالی و… اصلا باور نکردنی بود
و من
اونجا شرمنده شدم واقعا
لحظاتی قبلش داشتم به سختی هایی که کشیدم فکر میکردم
و خدا دست من و گرفت برد به اون کامنت قدیمی که همش 7 تا امتیاز بیشتر نگرفته بود و تو کامنتهای قدیمی دوره بود که من هیچوقت نمی خوندم
چی بشه من اون فکرها رو بکنم
و بیام پناه بیارم به سایت ( غار حرای خودمون )
و خدا دست من و بگیره ببره کامنتی رو بخونم که صد برابر من سختی کشیده و میگه من همیشه با اونهمه سختی خونه پدرم که خسیس بود و فقیر و تو سرمای زمستون 5صبح همون یه دونه چراغ نفتی رو خاموش میکرد که نفتش تموم نشه و 5 غروب برق ها رو خاموش میکرد و میگفت. بخوابید که هم برق مصرف نشه هم گرسنه تون نشه
و بعد اون سختی ها خونه شوهر و.. و. با اون حال میگفت من همیشه شاد بودم. و تو رویاهام لباسهای گرون قیمت میپوشیدم و خونه های لوکس داشتم و… و آزادی داشتم و بالاخره براحتی مدارم از همسرم جدا شد در حالیکه هیچی از قانون نمیدونستم
و همه این موفقیتها رو با حال خوب و رویاهام بدست آوردم
میگفت وقتی میخواستیم بیل بکهو رو که تنها بیل مکانیکی شهرمون بود از شهرداری بخرم ، شوهرم پیگیری نمیکرد، انقدر امروز و فردا کرد و من هی میگفتم چی شد؟ الکی میگفت پیگیرم، و خبری نمیشد آخرش خودم رفتم تو مزایده شرکت کردم و ماهها انقدر رفتم و اومدم که شهردار به همسرم گفته بود عجب خانم سمجی داری ها، ول کن نیست
و
بالاخره با دست خالی بیل و خریدیم و درآمد ما مثل جت هر روز بالاتر و بالاتر رفت
خیلی داستان جالبی داشت
امیدوارم هر جا هستن موفق باشن
ولی.
من فکر میکنم اونایی که سالهاست خبری ازشون نیست و کامنت هم مینویسی براشون جواب نمیدن ، یا با یه کاربری دیگه وارد سایت شدن
یا دور از جون فوت کردن
وگرنه کسی که یکبار طعم آرامش و آگاهی ناب این سایت رو چشیده حتی اگه مدتی لغزش کنه و دور بشه باز برمیگرده
من نمیدونستم فوتبالیست خانم هم توی سایت داریم
احسنت دست مریزاد دختر
کار شماها یکم سخت تره
ولی آفرین به همتتون.
مثلا من که بعد بازنشستگی خوشنویسی میکنم و کلاس میرم و.. همه حتی مادر خودم ازم ایراد میگیرن
میگن الان این خوشنویسی به چه دردت میخوره ؟
نون داره برات ؟؟؟
درآمد داره؟؟؟
باهاش جایی دوباره استخدام ت میکنن؟؟،
شغل به اون خوبی چش بود ول کردی اومدی دنبال این مسخره بازی ؟
لااقل با بجه هات کار کن خطشون خوب شه
تو دیگه میخوای از این بهتر شی که چی؟؟؟؟
و..و…و..…
اما من اهمیت نمیدم
لذتی که هنگام خوشنویسی میبرم تمام این سرزنش ها رو از یادم میبره
امیدوارم شما هم در کمال لذت زندگی کنید
سلام نگین عزیزم. امیدوارم حال دلت عالی باشه و هرآنچه خواهانش هستی را به بهترین شکل ممکن تجربش کتی، درکش کنی، هضمش کنی و لذتشو ببری عزیزم.
نگین جااانم برام کامنت گذاشته بودین ولی درون قسمت گزینه پاسخ نداشت به همین دلیل اینجا براتون نوشتم.
نگین عزیزم این دو روزه که کامنت شما بدستم رسید چندین بار براتون نوشتم ولی باز حذفش میکردم انگار اون حسی که دوست داشتم موقع نوشتن باشه نبود.
و درکل واقعا نمیدونستم چی بنویسم براتون. کاش این امکان وجود داشت که ویس فرستاد چون من واقعا عاجزم که منظور حرفمو با نوشتن بتونم برسونم.
نگین عزیزم سوالی که ازم پرسیده بودین را باورتون میشه بارها خودم از خودم پرسیدم که چی شد که این همه لذتو تونستی تجربه کنی؟ چی شد که این همه خدا عاشقته و دوست داره مستقیم باهات حرف بزنه و ندای قشنگش بدلت جاری بشه؟!! و نمیدونم و تنها جوابی که بخودم میدم اینه که همش از لطف و فضل خودش بوده. حتی اگر من مثلا بحالت تسلیم درمیومدم جلوش بازم از فضل خودش بوده که بتونم سرفرو بیارم.
نگین عزیزم نمیدونم اون کار خاص یا نحوه درخواست کردن که شما سوال کردین واقعا چجوری بوده
خیلی بهش فکرکردم آخه هرکسی به روش خودش میتونه با خدای خودش ارتباط برقرار کنه.
پراز حرفم و عاشق اینم که فریاد بزنم و بگمو بگم ازین خدا و اینکه چه قشنگ جواب میده ولی انگار دراوج اون فریادی که آدم دوست داره بزنه یکمرتبه دربرابر اون همه عشق اون فریاد تبدیل میشه به سرفرو آوردن و سکوت و فرو رفتن به درون خود. انگار آدم اینقدر مست اون همه عشق و انرژی میشه که نمیتونه حرفی بزنه دیگه و سکوت، اون لذتو بیشتر میکنه ولی عزیزدلم همینقدر میتونم بهت بگم در حد چندتا کلمه (اقرار کردن و اعلام عجز و ندونستن، اشتیاق شدید برای فهمیدن جواب و کار درست، درخواست هدایت، درخواست اینکه منو متوجه هدایتت بکن و عمل)
حالا برات مثال میزنم:
مثلا نجوا میومد سراغم یه ترسی تو دلم می انداخت که حد نداشت و حالمو بد میکرد سطح انرژیم میومد پایین دیگه اون موقع توکلو ایمانو… از وجود آدم میپرید ولی من واقعا باتمام وجودم میخواستم که نترسم میخواستم که بتونم توکل کنم میخواستم که حالم خوب باشه و اونموقع رو میکردم به خدا و تمام حالتی که داشتمو اقرار میکردم پیشش انگار دارم برای یدوست حرف میزنم و تعریف میکنم که چی شد چی نشد.
بهش میگفتم خدایا من ترسیدم نجوا بهم اینجوری میگه من نمیدونم چی باید بهش بگم من میخوام تو دلم توکل باشه امید باشه ولی دربرابر این نجوا درمونده شدم تو بگو چی بش بگم تو هدایتم کن. تو بگو چجوری به این شرایط نگاه کنم که به احساس خوب و توکل و امید برسم. هدایتم کن و منو متوجه هدایتت بکن. قشنگ حسش میکردم که حضور داره باعشق داره به حرفام گوش میده و خیلی سریع اون هدایت جاری میشد تو وجودم و هر چیزی که بهم میگفت را عمل میکردم.
البته فکرنکن هرچی میگفت را راحت همون لحظه میپذیرفتم و عمل میکردم. مدت زمان پذیرش کامل از طرف من و عمل کردنم بستگی داشت به میزان مقاومت و ترمزهایی که درونم بود. بعضیهاش راحتتر بود ولی بعضی هاش شاید ماهها طول میکشید که دیگه باتمام وجودم بپذیرمش و عمل کنم.
و حتی اونایی هم که طول میکشید بازم بهش میگفتم خدایا نمیتونم باور کنم چیزیکه بهم گفتی را ولی دلم میخواد درکش کنم بفهممش باورش کنم ولی نمیتونم تو بگو چجوری نگاه کنم بهش تا برام باورپذیرتر بشه و… و بازم خدا باعشق میگفتو میگفت حتی اگر صدبار بازم به شکل های مختلف شک میومد بازم بهش میگفتم که خدایا من بازم شک کردم بازم بگو بهم تااین شکها کامل برطرف بشه برام.
نگین جانم البته از یه قسمتی به بعد ازین چندسال به این شکل بود قبلش باز یجور دیگه بود.
یجورایی در دریافت هدایت هم اون تکامل باید طی بشه ولی بدون همواره هست اصلا قطع نمیشه اگر یجاهایی من دریافتش نمیکنم یعنی من تو در دیوارم.
اقرار کردنم و اعلام عجزم بحدیه که مثلا میخوام شکرگزاری کنم بعد اونجور که دلم میخواد نمیشه بعد میخوام ازش بخوام که کمکم کنه تا اونجور که دلم میخواد شکرگزاری کنم میبینم حتی نمیتونم از ته دل ازش بخوام کمکم کنه از ته دل شکرگزاری کنم. بعد بهش اقرار میکنم و میگم خداجون من حتی نمیتونم از ته دل ازت بخوام که کمکم کنی تا شکرگزاری کنم کمکم کن تا از ته دل ازت بخوام و بدنبالش کمکم کن تا اونجوری که دوست دارم شکرگزاری کنم.
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.
نگین عزیزم جز به جز زندگی من همین روند جاریه حتی برای یه جفت جوراب خریدن بهش میگم نمیدونم کجا برم از کی بخرم چه نمونه ای بخرم تو بگو..
نکین جانم حالا همیشه هم به شکل ترس مثلا چیزی نمیاد که بخوام این پروسه را انجام بدم یوقتایی خیلی شیک و لذتبخش میاد مثلا یه غروری میاد سراغم یه لذتی داره که نگو بعد بهش میگم خدایا غرور اومده تو وجودم خیلیم انگار لذت بخشه میگم خدایا اینقدر لذتش زیاده که حتی نمیتونم از ته دلم ازت بخوام هدایتم کنی ولی خدایا نمیخوام لذت این شکلی بچشمو….
نگین عزیزم من باتمام وجودم رسیدم به اینجا که من هیچ اعتمادی نه به عقل و انتخاب خودم دارم نه به دیگری.
تنها کسیکه بهش اعتماد دارم و باتمام وجودم میخوام که اون بگه تا من انجام بدم خودشه.
البته اصلا از اول اینجوری نبود خدا خودش منو رسوند به اینجا. تکامل طی شد. پشت سرهم بی وقفه بخاطر همینم خیلی عمیق شد و رسیده تا به اینجا و هر چی جلوتر اومدم میبینم هیچم حالا حالا کار دارم حس میکنم این تازه اول اون جریان هدایته و هدایت خیلی خیلی عمیقتر ازین حرفهاست.
من میبینم توی سایت یکسری از بچه ها شو اف راه میندازن قربون صدقه خدا میرن هی مینویسن مینویسن شاخو برگ میدن ولی چیزیکه من درک کردم اینه که وقتی اون عشقه اونقدر زیاد میشه باعث میشه آدم بیشتر سکوت کنه اون عشق آدمو میبره بدرون خودش نمیشه دیگه اون لحظه بشینی بنویسی شاخو برگ بدیو شواف راه بندازی.
اون همه اشتیاق و عشق فقط آدمو میبره به سکوت و به درون.فقط آدم ساکت میشه و سرشو پایین میندازه.
حالا نگین جانم یه تشبیهی که من همیشه ازین وضعیت خودم برای خودم میکنم این شکلیه که:
یادتونه قبلا زمان مدرسه، دبیرستان وقتی امتحان میگرفتن معلم خودمون به عنوان مراقب نبود و یه معلم دیگه از یه کلاس یا مدرسه دیگه به عنوان مراقب میزاشتن برامون
من اون مراقب جدیدو اون نجوا میبینم که هی داره میگه و میپرسه از درسا که ببینه یاد گرفتم یا نه و معلم خودمون را خدا میبینم.
یعنی تا نجوا میاد به این شکل میبینم که امتحان شروع شد داره سوال میپرسه داره میگه ببینه من چه جوابی میدم. یجاهایی چیزاییکه خدا بهم یاد داده را تند تند درجواب نجوا میگم ولی یحاهایی که کم میارم انگار یواشکی دارم بخدا پچ پچ میکنم که خدایا چی بگم بهش انگار از معلم خودمون دارم تقلب میگیرم و باورتون نمیشه همینطور که دارم جواب نجوا را میدم ازونطرف میگم خدایا چی بگم چی بگم. آنی خدا تقلب میرسونه.
اینقدر حال میده که نگو.
این نوع نگاه کردن به موضوع باعث میشه اصلا حسم ازون نجوا بد نشه چون به دید کسیکه اومده امتحان بگیره نگاهش میکنم و بسیار سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود نجوا و شیطان که اگر اون نبود نمیومد نمیخوتد تو گوشو ذهنم من رو نمیکردم بخدا که ازش بپرسمو یاد بگیرم.
نگین عزیزم امیدوارم تونسته باشم مفید واقع بشم برات.
خیلی خیلی حرفو تجربه زیاده ولی نه امکان نوشتنش هست نه زمانش. نه به شکل نوشتن میشه مطرح کرد. امیدوارم روزی بتونیم در مدار رویارویی باهم قرار بگیریم.
درپناه خداوند باشین دوست عزیزم
شهلای عزیزم ، سلام و درود من رو از عمق جانم پذیرا باش
که واقعا نمیدونم چطور ازت تشکر کنم
اول از همه بگم منم الان واقعا نمیدونم چی بگم و چی بنویسم که گویای حال خوشی که خوندن کامنت زیبا و الهی تو دوست عزیزم نصیبم کرد ، باشه
و چطور میتونم در قالب کلمات بگنجونم، عمق احساس سپاسگزاریم رو ،
اونم منی که در نوشتار خیلی بهتر از گفتار هستم
واقعا عاجز شدم از چگونگی ابراز سپاسگزاریم،
حالا خوبه به قول خودت :
[[ عاجزی که منظور حرفت و با نوشتن بتونی برسونی.]]
وگرنه اگر عاجز نبودی چه غوغایی میکردی عزیزم
با وجود همین عجزی که اقرار کردی ، انقدر زیبا مطلب رو بیان کردی و خوب مثال زدی که فرسنگها مدار من و جابجا کردی و احساس میکنم ظرف من بارها بزرگتر و بزرگتر شده خدا رو شکر
واااای شهلا جان انقدر توضیحاتت و مثالهات ناب و بکر و بجا بودن که هی رفتم یه قسمتهایی شو برای خودم کپی کنم دیدم حریف نمیشم
همه شون طلایی و ارزشمندن.
1- اینکه گفتی :
“انگار در اوج اون فریادی که آدم دوست داره بزنه یکمرتبه دربرابر اون همه عشق ، اون فریاد تبدیل میشه به سر فرو آوردن و سکوت و فرو رفتن به درون خود.”
این احساس رو منم گاهی تجربه کردم و درک میکنم
انگار کسی جنس این احساس عاشقانه رو نمیفهمه ،
انگار اون مستی و مِی و شرابی که عرفا هم در اشعارشون میگفتن و مردم با نگاه سطحی فکر میکردن اینها شرب خمر میکردن. و شرابخوار بودن و… همه وصف الحال این عیش و نوش الهی بوده و کمتر کسی درک میکرده
و اون سکوت انگار نشان از یک انتظار عاشقانه ست که منتظری معشوق باز هم جلوه کنه
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشا کنم تو را
2- اون قسمت که گفتی :
“من میخوام تو دلم توکّل باشه ؛ امید باشه، ولی دربرابر این نجوا درمونده شدم
تو بگو چی بهش بگم
تو هدایتم کن”
یک دنیا به من کمک کرد
اصلاً همین که گفتی(( وقتی نجواها میومد، رو میکردم به خدا و تمام حالتی که داشتم رو اقرار میکردم پیشش انگار دارم برای یه دوست حرف میزنم و تعریف میکنم که چی شد چی نشد.)) چنان بار سنگینی رو از دوش من برداشت که نگووووو
انگار ما همیشه میخوایم پیش خدا هم مثل مردم ریاکاری کنیم و پنهان کنیم اون چیزی که تو قلبم هست،
اونم خدایی که میگه من از اونچه که در قلبتون هم پنهان کردید آگاهم
انَّ الله یَعلمُ ما تُخفِی الصُّدور
ولی اینکه از تجربیات قشنگت گفتی که هر بار نجوایی میومد راحت باهاش حرف میزدی و کل خواسته ت و کشش اون نجواها رو باهاش در میون میزاشتی و اون چقدر قشنگ کمکت میکرد
و حتی باز زورت نمیرسید به نجواها و باز هم بدون استرس میرفتی پیشش و میگفتی بازم زور اونا از من بیشتره کمکم کن …
و
گفتی:
“حتی اونایی هم که طول میکشید بازم بهش میگفتم
خدایا نمیتونم باور کنم چیزیکه بهم گفتی رو ؛ ولی دلم میخواد درکش کنم، بفهممش ، باورش کنم ،
ولی نمیتونم
تو بگو چجوری نگاه کنم بهش تا برام باور پذیرتر بشه…”
خیلی به من کمک کرد.
چون من خیلی خیلی دلم میخواد طبق خواست خدا راه درست رو در زندگیم برم چون لبخند رضایت اون برام خیلی مهمه ، ولی بعضی وقتها برای رسیدن به بعضی خواسته ها ، شیطان یه راههای بظاهر میانبری رو نشون میده که انگار سریعتر. از راه راست بنظر میرسن ، و من واقعا زورم به اون نجواها نمیرسه، از طرفی کشش قلبی من به سمت خدا، نمیزاره با دل خوش اون راه اشتباه رو انتخاب کنم ولی… الانسانُ عجول،
و اینطور مواقع خیلی دلم میخواد به خدا بگم کمکم کنه ولی یه حس گناه یا عذاب وجدان یا عدم اعتماد و ایمان کافی به خدا باعث میشه به خودم بگم ، تو وسوسه شدی ، خودتم باید جلوی وسوسه هاتو بگیری، وظیفه ی خدا نیست که
اما این نحوه مکالمه ی قشنگ شما با خدا و نتایج خوبی که ازش گرفتی خیلی خیلی خیال من و راحت کرد، و منم یاد گرفتم من بعد با همین روش کارها رو برای خودم راحت کنم مخصوصا انتخاب های سخت بین خیر و شر
3-و اون قسمت که گفتی :
“مثلا یه ( غروری ) میاد سراغم
(یه لذتی داره که نگو )
بعد بهش میگم
خدایا (غرور) اومده تو وجودم
خیلی هم انگار لذت بخشه،
میگم خدایا اینقدر لذتش زیاده که حتی نمیتونم از ته دلم ازت بخوام هدایتم کنی
ولی خدایا نمیخوام لذت این شکلی بچشم و….”
این دیگه تیر خلاص و زد به من شهلا جان
یعنی جای اون (غرور) میشه (هر خطا یا گناه یا اشتباهی ) رو گذاشت
گاهی اوقات واقعا لذت یک غیبت یا یک گناه تو ذهن آدم انقدر زیاده که حریف اون نجواها نمیشی
اما
اگه فکر کنی که یه دوست تراپیست یا روانشناس یا نمیدونم مثلا یه عارف وارسته که چشم برزخی داره و کاملا بهش اعتماد داری که خیلی داناست و راهکارها رو میدونه و عاشقانه کمکت میکنه، هست
و به تو گفته هر وقت به هر مشکلی برخوردی و نتونستی حریف نجواهای شیطان بشی بیا صادقانه به من بگو تا من حربه های مقابله باهاش رو بهت یاد بدم و اگه نتونستی هم اشکال نداره ،،انقدر با هم تمرین میکنیم تا بهش غلبه کنی و پیروز بشی ، ما دیگه با خیال راحت اعتماد میکردیم
اینکه انقدر خدا مشتاقانه منتظر ماست که با هر نوع درخواست کمکی سمتش بریم و با آغوش باز ازمون استقبال میکنه ، دیگه برام لذت بخش شد
دیگه مثل قبل تصور نمیکنم تا یه نجوایی بیاد از این به بعد عزا میگیرم که چطور تنهایی به جنگش برم و مغلوبش کنم
الان دیگه یه یار مهربان دانا و صمیمی و عاشق رو در کنار خودم می بینم که انگار همه کار و زندگیش و رها کرده اومده دست منِ طفلِ نوپا رو بگیره تا قدم به قدم کمکم کنه راه رفتن رو یاد بگیرم
چه بار سنگینی رو از دوشم برداشتی شهلا جان
در آخر نمیدونم چرا یهو بهم گفته شد این تجربه رو اینجا بنویسم که شاید در ظاهر بی ربط به این مسائل باشه و خودمم نمیدونم چرا یکدفعه گفته شد بنویس ولی میگم سمعاً و طاعتا و می نویسم:.
خواهرم مدتها بود بعد از ازدواج دومش که دو بار با شکست عاطفی مواجه شده بود ، وارد رابطه ای شده بود که بقول استاد چون هنوز همون باورهای قبلی رو داشت ، این پارتنرش هم همون مسائل همسر دومش رو داشت
و فقط اسمش عوض شده بود
و
خواهرم که خیلی خیلی دل ساده و مهربونی داره و البته همیشه تشنه ی محبت ه چون احساس ارزشمندی خیلی کمی با وجود تمام ویژگیهای ظاهری و اخلاقی عالی و هنرهایی که داره و ارزش محسوب میشه در جامعه، خودش رو دست کم میگیره ، بشدت وابسته شده بود به پارتنر ش
و ایشون هم همون مشکل همسر سابق خواهرم رو داشت و اون وابستگی ها و عدم احساس ارزشمندی و عدم عزت نفس ، باعث شد خواهرم خیلی خودش رو اذیت کنه و شب و روز کارش گریه و برانگیختن احساس ترحمِ طرف و تعقیب و گریز و …این مسائل شده بود
و هر چی من باهاش صحبت میکردم تا مدتها فایده ای نداشت و اون راه خودش و میرفت
البته من خودم و خیلی درگیر مسائلش نمیکردم و فقط در حد نصیحت خواهرانه ی کوتاه ، و بعد رهاش میکردم که البته اقرار میکنم در همون حد هم که فکر میکردم در این حد درگیر شدت در حد نصیحت ، تاثیری روی روابط خودم نمیزاره ولی میزاشت
یعنی دوران کوتاهی که اون با پارتنر ش خوب و خوش بود و میومد از خوشی هاش میگفت ، من هم تو روابط عاطفیم همون جنس خوشی ها رو تجربه میکردم
و زمانهایی که میومد از شب تا صبح گریه کردن و خون تو چشمش افتادن و… تعریف میکرد و من به هوای خودم دلم براش نمیسوخت که تاثیر بزاره روی من ، و فقط از قانون بهش میگفتم که تو ارزشت خیلی بیشتر از اینهاست و رهاش کن تا یکی بهتر از این بیاد تو زندگیت و….
همون جنس تضادها رو در روابط عاطفی خودم هم تجربه میکردم
اما
بالاخره اون نصیحت ها و فرستادن چند کامنت از دوستانی که بعد از احساس ارزشمندی وتقویت عزت نفسشون چه روابط عالی رو تجربه کرده بودن ، خواهرم به هر زحمتی بود ، دیگه رابطه با اون پارتنرش که بی نهایت وابسته شده بود بهش رو گذاشت کنار
و دقیقا عدو شود سبب خیر … براش اتفاق افتاد
یعنی همون پارتنرش که اونهمه باعث عذابش شده بود بطرز عجیبی یکی از دوستان خودش رو به خواهرم معرفی کرد که اگر کسی رو می شناسی از دوستات که مناسب رابطه عاطفی با این دوستم باشه ، بهش معرفی کن
و
اتفاقا خواهرم و دوست اون پارتنرش خودشون به هم علاقمند شدن و رابطه ی رویایی قشنگی شکل گرفت
و بعد از مدتها عذاب کشیدن ، الان در حال تجربه روزهای بسیار بسیار شیرینی هست
و
به اون حرف های من ایمان آورد که میگفتم بابا بزار این آقا از زندگیت بره بیرون، بعد که قانون خلاء اجرا شد ، یکی بهترش جایگزین اون میشه
و همین هم شد
خدا رو شکر میکنم که بالاخره خواهرم هم کمی در مدار احساس لیاقت قرار گرفت و داره زندگی زیبایی رو تجربه میکنه.
امیدوارم هرکس هدایت میشه به خوندن این مطالب ، درس خودش رو گرفته باشه
بازم ازت بی نهایت ممنونم شهلای عزیزم.
و
بی نهایت خوشحال میشم اگه بتونی باز هم ما رو در تجربه عشقبازی های زیبا با معبود ، شریک کنی و راه و رسم عاشقی با چنین دلبر یگانه ای رو یادمون بدی.
سلام نگین عزیزم.
الهی صدهزار مرتبه شکر که حال دلت خوبه، شادی، پرانرژی هستی
امیدوارم لحظه به لحظه حال خوبت هزاران برابر بشه.
خیلی خوشحال شدم که برام نوشتی. اشکمو درآوردی. واقعا خیلی خوشحال شدم.
الهی صدهزار مرتبه شکر که تجربیاتم مفید بود برات.
نگین جااانم کلی لذت بردم ازین جمله ای که نوشتی: اون سکوت نشان از یک انتظار عاشقانست که منتظری تا معشوق دوباره جلوه کنه چقدر تعبیر زیبایی داشتی ازین سکوت. و درکل چه زیبا مینویسی.
چقدر حس خوبی بهم داد این حرفت. ممنونم ازت عزیزم.
نگین جااانم با خوندن کامنتت تصویر یه نی اومد جلوی چشمم و رد شد
یادمه یموقعی بخدا میگفتم خدایا من دلم میخواد نی تو باشم تا با من خوش بنوازی و حالا لذت بردم از اینکه خدا از طریق من خیلی چیزها را بشما گفت و با خوندن کامنت شما و نشون دادن تصویر اون نی منو یاد حرفی که بهش زده بودم انداخت.
باورت میشه یادم رفته بود یه زمانی چنین چیزی ازش خواسته بودم. و این خودش یه پیامه از جانب خدا که خدا به هیچ عنوان چشمشو رو خواسته ها و آرزوهای بنده هاش نمیبنده.
خیلی سپاسگزار خداوندم. الهی صدهزار مرتبه شکر.
واقعا نمیدونم چی بگم.
فقط میتونم دعای خیر هم برای خودت هم عزیزانت داشته باشم عزیزم.
منم مشتاقم و منتظرم تا خبرهای خوب ازت بشنوم عزیزم.
درپناه خداوند باشی دوست عزیزم
سلام و درود بر شهلای عزیز خواهرتوحیدیم
یکبار بوسیله نگین خانم شهد شیرین کامنت شمارو در طرح سوالی در فایل سفر دورآمریکاقسمت222 و جواب سوالتون بوسیله آفا رضا و بلعکس پاسخ شما رو چشیدم و خیلی خیلی بهم مزه داد و از نگین عزیز بسیار بابت لینک این پرسش وپاسخ تشکر کردم از شما هم اونجا تشکر کردم و الانم از نگین خانم تشکر مبکنم که یه کامتت عالی نوشت و چقد پاسخهای عالی و ناب بدنبالش اومد که یکیش کامنت الان شما دوست عزیزم هست که خیلییییی عالی برام کاربرد داره و چه ایده همصحبتی عالی و پیشنهاد دادین که حتی در درون نجوا هستی حتی در درون لذت گناه هستی از خدا کمک بخواه که من اینو نمیخوام منو هدایت کن بیرونم بکش و چقد این مشکل برام بود و الان یاد گرفتم راه آسانی را امتحان کنم وچقدددد مطمعنم جواب عالی وودرست بهم میده کامنتتون خیلی برام روشنگری داشت خیلی مدارمو بالاتر برد خیلی بزرگترم کرد هنوز امتحان نکرده ایمان دارم چه جوابی ازاین همصحبیتی ام با خدا بگیرم که چه ها شود و چه ها کند برایم ممنونم خواهرگلم بسیاااار محتاج این آگاهی بودم که خداوند از طرف شما بهم تزریق کرد ممنونم از خدای درونت که با خدای درونم یکی شده تا من نهایت بهره رو از کامنت شما و نگین جان ببرم چقد شروع مطالعه کامنت من در این فایل آگاهی نابی بمباران ذهنم شد دم استاد باعشقم گرم با این فایل بینظیرش که کمک کرده تا زیبایی از شما بزنه بیرون تا من دیروز ووامروز در آسمانها سیر کنم چالش مالی بدی دارم ولی به لطف استاد و کامنتای بینظیر شما حالم خوبه خداروشکررررر ناامید نیستم و میدونم چطور با نجواها ازین به بعد کنار بیام و رشد کنم بزرگتر بشم واقعاااا مممونم شهلا عزیز از نوشیدن این شراب ها سیر نمیشم ممنونم از شما و نگین عزیز
سلام به شما دوست عزیز.
الهی صدها هزار مرتبه شکر.
چقدر خوشحالم که حال دلتون عالیه. باورتون میشه دقیقا میتونم فرکانس شما را حس کنم؟!!
آقا مجید من مطمعنم مطمعنم که قراره بزودی خیلی تجربه های قشنگی تو خلوت خودتون با خدای درونتون داشته باشین و لذتهایی را بچشین که هرکدومش بشه سوخت و انرژی شما برای حرکت و ادامه دادن.
چون خودش این پروسه را براتون چیده. خودش ندای دل شما را شنیده متوجه عجز و درموندگیتون شده و گفته بزار یحال خوبی به این بنده خوبم آقا مجید بدم. تازه بعدا متوجه میشین چی شدو چی نشد. بعدا تا برمیگردین و پشت سرتون نگاه میکنید یه نگاه به بالا میندازین و فقط یه لبخند رضایت میشینه روی لبتون از کار خدا. لبخندی که یه دنیا حرف توش هست.
تجربه قشنگیه و باتمام وجودم درین لحظه که موقع اذان مغرب هست از خدا میخوام که بزودی چنین لذتهایی را تجربه کنید و حتما بشارتش را هم بمن بدین.
در پناه خداوند باشین دوست عزیز.
راستی میدونید من هنوز این فایل استاد را ندیدم و هنوز کامنتهاش را نخوندم ولی چقدر کامنت داخلش ردوبدل شده. جالبه. حتما این فایل و کامنت هاش برای شرایط الان منه و خدا ازین طریق حرفها داره برام. واین نشونست که برم حتما ببینمش و تمام کامنتهاش را بخونم.
سلام بر دوست و همکار عزیزم
ممنونم که منو با کامنتات مستحفیض میکنی و باعث بالا بردن ایمان من و باعث دلگرمیم میشی ممنونم دوست خوبم خواهرگلم بسیاااار سپاسگزارم ازت که دوباره آگاهی نابی رو بهم تزریق کردی ک منو به خدا نزدبکتر کردی و دلمو گرم کردی به صبوری کردن و ادامه دادن همین راهی که در پیش گرفتم و هر روز مشتاق تر بودن برای حرف زدن با خدا و هدایت خواستن و راهکار خواستن خیلی خیلی از این آگاهی که بهم دادین لذت بردم ممنووووونم دوست خوبم تمام کامانتات پر از آگاهی و پیام الهی بود برام ممنووووونم .
بازم اون کامنت امروزت گزینه پاسخ نداشت اومدم اینجا جواب دادم.
شاد و خرم و پیروز و سلامت و زنده باشی و مانا دوست خوبم.
سلام ودرود بر دوست گرامی و خواهرتوحیدی ام
باز انتهای کامنتتون گزینه پاسخ نداشت ایتجا اومدم تا ازت تشکر ویژه کنم که اول صبح پیام خدارو بهم دادی که داره برام کولاک میکنه در جواب کامنت فایل جدید استاد که دیروز بهم دادین ممنونم ازت شما فایل و گوش نداده بودین که جوابی به این زیبایی به نگین عزیز دادین که لذتشو بردم اگه به آگاهی نااااااب این فایل جدبد نزدیک شدن به هدایت یا دور شدن از آن، استاد و گوش بدی چی قراره بنویسی دمتگرم خلاصه این یکی دوروزی از هم صحبتی باشما مستحفیض شدم و لذت بردم از ایمانی که در کامنتتون جاریه ممنونم که موفق میشین تا نوری شوید برای ما و ما قراره نور شویم برای دیگری این هست افسانه زیبای زندگی .
بدرووووود دوست من شهلای عزیز .سپااااااس از پیام زیباتون که صبح مارو رنگین کردین با نورخدا.
حتما فایل گوش کن چون بی نهایت بینظیره ناک اوت کننده هست مخصوصا کامنتهایی که نوشته شد من البته تازه ص2هستم هر روزم دارم کامنتارو میخونم فعلا کامنت نگین عزیز و پاسخ شما بهش برام بهترین بود در پناه حق سالم و سلامت و صالح باشی همیشههههه.حتما از موفقیتم برات مینویسم همکار خوبم
سلام به شما دوست و همکار عزیز. امیدوارم حالتون عالی باشه و کسبو کارتون پربرکت.
آقا مجید هردو کامنتتون بدستم رسید و ممنونم از شما بخاطر لطفی که نسبت به بنده دارین. و واقعا بینهایت خوشحالم بخاطر حال خوبتون و قلبا شادو شاکر خداوندم. و اینو بدونید کلمه به کلمه مطالبی که مینویسین را درک میکنم انگار خودم حضور دارم خیلی واضح میبینمش.
آقا مجید در مورد جریان بچه شدن برای تحقق ارزو یچیزی میخواستم بگم.
آقا مجید کل این پروسه دریافت هدایت ها از خداوند برای من از یه هدف و آرزوی دنیایی شروع شد. همون هدف و آرزویی که در کامنتهای قبلیم عنوان کردم که خدا بشارت قرار گرفتنم تو مدار دریافتش را بهم داده.
از لحظه ای که این هدف و خواسته دروجود من شکل گرفت به اولین چالش بزرگ که بهش برخوردم که استارت دریافت اون هدایتهای خوشگل از اونجا برام زده شد انگار دیدم که پشت اون هدف و خواسته دنیایی من، یه مسیر دیگه هم شروع شده که من همش این چندین ساله باسم سفر درونی ازش یاد میکنم.
دقیقا میدیدمش و میبینمش البته نه با چشم فیزیکی.
خیلی مفصله و من واقعا از طریق نوشتن عاجزم برای توضیحش.
اینو میخوام بگم که درطول این سفر درونی که اول کار به عشق تحقق هدفم داشتم میگذروندمش، مرحله به مرحله با وجود اینکه با چالش های زیادی درین سفر روبرو میشدم مدام با ذوق بخدا میگفتم خب خداجون حالا بگو چکار کنم حالا بگو چکار کنم؟!! و پشت سر هم هدایتها بود که میومد که شاید 95 درصد هدایتهای خداوند تا به این لحظه انجام قدم های درونی بود تا انجام یکار فیزیکی. و من هرچقدر اون سفر درونی را پیش میرفتم شرایط تحقق هدفم بیشتر فراهم میشد(تکامل و طی مسیر).
درطول مسیر تحقق هدفم به یکی از هدایتهای خداوند توجه نکردم و وارد یه همکاری با یکی از بندگان خوب خدا شدم و پیامدش را هم دیدم. درون برهه خیلی درگیر حواشی شدم و از مسیر اصلی دور شدم. تااینکه خداوند دستمو گرفتو ازون شرایط منو آورد بیرون البته ظاهر خوبی نداشت پایان این همکاری و عمل نکردن به هدایت خداوند. ولی باوجود اینکه به هدایت خداوند توجه نکرده بودم ولی خدا تنهام نگذاشت دستمو گرفت کشوندم بیرون البته چگ و لگدشم خوردم.
یادمه اونموقع حال بدی داشتم و بخدا گفتم آخه چرا؟!! منکه چقدر صادقانه عمل میکردم منکه فلان منکه بهمان پس چرا اینطوری شد؟!! البته اون بنده خوب خدا کاری نکرد ولی شرایط همکاری یجوری شد که باعث شد همه چیز بهم بریزه.
یکمرتبه اون ندای زیبای خداوند بدلم جاری شد که باید ازین همکاری کنده میشدی تا مسیرتو کامل کنی!!!
وااای بخدا تا این ندا به وجودم جاری شد یکمرتبه آروم گرفتم تازه انگار پرده ها از جلوی چشمم رفت کنار که آره واقعا چقدر درگیر حواشی شده بودم چقدر درگیر حرفو نقل ها شده بودم و از مسیر اصلی که چه زیبا داشتم طی میکردم فاصله گرفته بودم.
و از بعدش باز پیوسته تمام تمرکزم روی اون سفر درونی و تحقق هدفم بوده تا به الان.
حالا اینارو براتون تعریف کردم که اینو بگم: دو روز پیش خیلی پررنگ همین هدایت خداوند که قبلا بهم گفت (باید ازین همکاری کنده میشدی که مسیرتو کامل کنی) باز خودشو بهم نشون داد و خیلی پررنگ یاد این هدایت خدا افتادم و همون لحظه بخدا گفتم خدایا آخر این سفر چیه؟!! چه مرحله ایه؟!! برام به این شکل خودشو نشون میداد که آخر این سفر هر چیزیکه باشه همونجا دیگه میشه به عینیت دراومدن ارزو
و فردا صبح زودش هدایت خداوند به وجودم جاری شد درباره اینکه چرا یه بچه پیله میشه برای چیزیکه میخواد که براتون در کامنت قبلی نوشتم.
و چیزی که تا به این لحظه درک کردم و منتظرم خداوند بازم هدایتم کنه اینه که: من همیشه فکر میکردم دیگه آخرین مرحله تحقق یه هدف و آرزو سپردن و رهاییه. فکر میکردم این دیگه ته داستانه. ولی این دو روزه حس میکنم آخرین مرحله، بچه شدنه.
یه بچه هیچ ترمزی توی وجودش نداره، اصلا بزرگی و کوچیکی اون چیزیکه میخواد براش فرقی نداره فقط میخواد، اصلا ارزون یا گرون بودن اون چیزیکه میخواد براش معنا نداره فقط میخواد، اصلا صبر حالیش نمیشه فقط میگه میخوام همین الانم میخوام، یه بچه به چگونه انجام شدنش هم کاری نداره فقط میخواد.
درکل یعنی هیچ ترمزی نباشه، ایمانو اعتماد باشه نسبت به تحقق هدف، زمان معنا نداشته باشه، چگونگی معنا نداشته باشه، آسودگی خاطر باشه و اشتیاقو ذوقو شوق تجربه کردن لذت اون خواسته و توی دست گرفتنش
فکرمیکنم آخرین مرحله همین بچه شدنه.
شاید بظاهر بچه شدن همون سپردن و رهایی باشه ولی من حس میکنم اینطور نیست.
بچه شدن یه مرحله بسیار عمیق از خواستن، اعتماد داشتن، اشتیاق داشتن و رهاییه.
کل جریان قدرت خلق کردن که خدا بما عطا کرده همون بچه شدنه.
برای همینم حضرت عیسی فرموده :تا مثل بچه ها نشین به ملکوت خدا دست پیدا نمیکنید.
بامید درک و عملکرد بیشتر داشتن.
درپناه خداوند باشین دوست عزیز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ»
(ﺁﻥ ﺭﻭﺯ، ﺣﺎﻛﻤﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺍﻭﺭﻱ ﻣﻰﻛﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻱ ﭘﺮ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﻧﺪ)
(56 حج)
—————————————————————————
الهی، الهی، پروردگارم، ای یگانه مالک مطلق همه ملکوت عالم، از فضل و رحمتت درخواست میکنم، درخواست بنده ای خاکسار و خاضع، برای هدایت و حمایت و یاری؛ خدایا ای نام تو مایه عزت و آبروی بندگان، ای نور تو هدایتگر مومنان، ای آگاهی تو مایه هدایتِ هدایت شوندگان و ای جزای تو مایه روشنی قلب و دیدگان اهل ایمان ، خدایا بر عظمت کبریایی تو پناه می آورم ، من رو ایمنی ببخش از شر فتنه های نفس خودم و از شر نجواهای شیطان، ای نجاتگر ابراهیم از شعله های آتش ، مرا نجات ببخش از آتش شرک و کفر و غرور که همه ثمراتم را میسوزاند.
«یا رب این آتش که در جان من ست ؛ سرد کن زان سان که کردی بر خلیل»
«من نمییابم مجال ای دوستان ؛ گرچه دارد او جمالی بس جمیل»
«پای ما لَنگ است و منزل بس دراز ؛ دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل»
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش جانم ؛ سلام و درود به استاد شایسته جان گرانقدر ؛ سلام و درود به همه دوستان نازنینم در این سایت. از صمیم قلبم دوستتون دارم، و خداوند رو بخاطر نعمت ارزشمند حضور تون توی زندگیم شاکر و سپاسگزارم.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
استاد عباس منش جان، ازت بینهایت متشکرم که این فایل رو آماده کردین. ممنون و متشکر و سپاسگزارم ، امیدوارم فرکانس قلبی این لحظه من رو دریافت کنید. استاد من توی فایل قبلی یه کامنت نوشتم، ولی بعدش نجواها شروع شد که تو رفتی دنبال تاویل آیات متشابه، ازتون ممنونم که این فایل رو آماده کردین تا نجواهای ذهنم توی این موضوع ساکت بشه. نمیتونم ادعا کنم دنبال حاشیه نرفتم، ولی میدونم که دارم تکامل طی میکنم، و هیچکس بی خطا نیست. حتی توانایی تشخیص اصل از فرع هم به صورت تکاملی و اکتسابی به دست میاد.
همین موضوع آیات 10 اعراف به بعد و ماجرای خلقت انسان و سجده کردن بر آدم و تمرد شیطان و بقیه ماجرا توی سوره بقره هم نقل شده. این فایل و توضیحات استاد واقعاً فوق العاده بود و یه نکته توی صحبتهای استاد عباس منش بود که از همون روز اول که فایل اومد روی سایت یه حسی بهم میگه برو اینو بنویس برو اینو بنویس. از جنس احساسش میدونم که قلبیه.
اون نکته هم این بود که استاد فرمودن «ماجرای هبوط آدم به زمین اصلاً مجازات نبود». ذهنم یه فلاشبک زد به آیات سوره بقره و دیدم آره واقعاً همینطوره. ما از همون ابتدا که خلق شدیم جوری خلق شدیم که بیایم توی زمین سکونت پیدا کنیم. اصلا بخاطر سکونت در زمین و جانشین خداوند بر زمین بودن خلق شدیم.
بریم سراغ آیات سوره بقره.
—————————————————————————
«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»
آیه 30 بقره: (ﻭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺁﺭ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﻲ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﻢ. ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻳﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﺗﺒﺎﻫﻲ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺧﻮﻥ ﺭﻳﺰی ﻛﻨﺪ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺳﺘﺎﻳﺸﺖ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻣﻰﮔﻮﻳﻴﻢ ﻭ ﺗﻘﺪﻳﺲ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ چیزی را ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻴﺪ)
———————
خداوند زمین رو خلق کرده و زمین تکاملش رو برای پذیرش حیات و قابل سکونت بودن رو طی کرده ، ولی هنوز آدم رو خلق نکرده، پلنش رو به فرشته ها میگه که من قراره در زمین جانشینی برای خودم قرار بدم. ((توی پرانتز یه نکته ای رو بگم که این نکته اصل نیست حاشیه است ولی دونستنش خالی از لطف نیست، به استناد این آیه احتمال داره قبل از این انسان فعلی انسانهای دیگری هم خلق شده بودن که رویه قتل و کشتار رو در پیش گرفتن و بعداً نابود شدن و نهایتاً این بشر فعلی شکل گرفته، چون فرشته ها میدونستن که خداوند اگه بازم انسان خلق کنه، این موجود بازم قراره قتل و کشتار راه بندازه، منطق شون چی بوده؟ به استناد شواهد قبلی، چون قبلی ها اینجوری بودن این یکی هم همون کارو میکنه، فرشته ها که از آینده خبر نداشتن ؛ «هشتگ حسودهای پلاستیکی، به خلقت من اعتراض میکنین»))
پس از همون ابتدا پلن خداوند این بوده که موجودی رو برای سکونت در زمین خلقت کنه. و اصلا بخاطر همین سکونت در زمین بوده که انسان از خاک خلق شده. منشأش زمینیه، چون سکونتگاهش زمین بوده.
(فرض کنید اگه قرار بود توی اورانوس زندگی کنیم خداوند باید ما رو از متان خلق میکرد و اون موقع تنفس اکسیژن نه تنها برامون مفید نبود که باعث اشتعال مون میشد)
—————————————————————————
آیه 31 : «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»
(ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﻧﺎم ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺩم ﺁﻣﻮﺧﺖ؛ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻧﺎم ﻫﺎﻱ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺧﺒﺮ ﺩﻫﻴﺪ، ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮﻳﻴﺪ)
———————
خب حالا اگه راست میگین أسماء رو بگید. أسما چی هست ، واقعاً نمیتونم چیزی بگم. هر چی بگم ممکنه حاشیه باشه ولی اینجا با پرسیدن این سوال فرشتگان مورد آزمون قرار میگیرن. یه جورایی انگار ادعای عقل و دانششون میشده، خودشون رو شایسته تر از انسان میدونستن برای خلیفه خداوند بودن، ولی خداوند با این سوال بهشون نشون میده که هر کسی هر چی میدونه از سوی خداست.
—————————————————————————
آیه 32: «قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»
(ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻧﻘﺼﻲ ﻣﻨﺰّﻫﻲ ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﺸﻲ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻱ ﻧﻴﺴﺖ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻮﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺣﻜﻴﻤﻰ)
———————
همه شون گیوآپ میکنن چون حرفی برای گفتن نداشتن به درگاه رب العالمین. خدایا ما علمی نداریم جز اون چیزی که خودت به ظرف وجود مون عطا کردی. «در پس آینه طوطی صفتم داشته اند ؛ آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم»
—————————————————————————
«قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ»
([ﺧﺪﺍوند] ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﺁﺩم؛ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎم ﻫﺎﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﺒﺮ ﺩﻩ. ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻧﺎم ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ [ ﺧﺪﺍ ] ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻬﺎﻥِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻰﺩﺍﺭﻳﺪ، ﺩﺍﻧﺎﻳﻢ ؟)
———————
آدم سوال خدا رو پاسخ میده، و آزمون رو پاس میکنه و برتری و شایستگی انسان برای خلیفه خداوند بر روی زمین شدن رو به اثبات میرسونه. (انسان بدستش میاره، بدون تلاش بهش نمیدن)
بریم دوباره سراغ یکی از نکات صحبتهای استاد عباس منش «اینکه خداوند از موضع قدرت و تحکم با مخلوقاتش گفتگو نمیکنه، بلکه از موضع احساس ارزشمندی باهاشون گفتگو میکنه»، یه جوری انگار فرشته ها اینقدر حق اظهار نظر دارن که براحتی نظرشون رو بیان میکنن، حتی یه جورایی به خلقت انسان معترضند، خدا هم بهشون نمیگه همینه که هست، من خدام، هر چی گفتم باید سکوت کنید و اطاعت کنید، هر کی نمیخواد جمع کنه بره، میگه اکی فلان سوال رو ازتون میپرسم هر کی جواب بده آزمون رو پاس میکنه؛ خدایا ممنونم ازت که خودت بهمون الهام کردی و یاد دادی و از علمت بهمون عطا کردی.
یه نکته دیگه که باز به ذهنم میرسه بگم در توصیف صفتهای خداوند میگیم خداوند علیم بذات الصدور هست ، یعنی آگاه به اسرار درون سینه ها ، خب چرا خدایی که علیم بذات الصدور هست بازم از مخلوقاتش سوال میپرسه ؟؟ برداشت شخصی من اینه که خداوند از ما میخواد تا صحبت کنیم و به زبون بیاریم و علاوه بر احساس ارزشمندی، تا از جوانب مختلف حرف ها و افکار و خواسته هامون رو تحلیل کنیم و بعداً درخواستش کنیم، تا خودمون بهتر بدونیم چی میخوایم و اینکه چطوری فکر میکنیم. تا از درخواستی که داریم مطمئن باشیم ، تا مسئولیت درخواست مون رو بپذیریم و بشناسیمش و با گفتنش روش تمرکز کنیم و وارد مدارش بشیم.
—————————————————————————
آیه 34: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»
(ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﺑﻪ ﺁﺩم ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﻴﺪ، ﭘﺲ ﺳﺠﺪﻩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﻛﻪ ﺳﺮ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﺗﻜﺒّﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺷﺪ)
———————
همون ماجرای معروف سجده کردن به جانشین خداوند بر روی زمین و اطاعت امر خداوند و تکبر ورزیدن شیطان. برای شیطان کلمه «وَاسْتَکْبَرَ» بر وزن استفعل از ریشه (کَ بَ رَ) یعنی کبر و غرور در پیش گرفتن. صفت کبر مختص الله ست. هیچ مخلوقی شایسته این صفت نیست. برسیم به همون نکته ای که همیشه استاد میگه، «یه الهام دائمی که بهم میگه یادت باشه که باید در برابر خداوند خاشع باشی.»
وظیفه ما به عنوان بنده اینه که جایگاه خداوند رو بدونیم و جایگاه خودمون رو بدونیم و برای اینکه از مواهب الهی بهرمند باشیم شرطش اینه که در برابر خداوند خاضع و خاشع و متواضع باشیم.
توی سوره حج خداوند از ما بندگانش گلایه میکنه که «مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» و همچنین توی سوره زمر که ما بندگان قدر و منزلت و جایگاه خداوند رو قدرشناسی نمیکنیم. ما در برابر خداوند مغرور و متکبر میشیم. در حالیکه باید متواضع و فروتن باشیم.
—————————————————————————
میخواستم تا آیه 38-39 رو ادامه بدم ولی توی بکگراند ذهنم نگران بیش از حد طولانی شدن کامنت هستم.
امیدوارم تا اینجا روی اصل مونده باشم و وارد حاشیه نشم.
امیدوارم بتونم جایگاه ربوبیت خداوند رو درک کنم و جایگاه بندگی خودم رو و قدردان نعمات خداوند باشم. خداوند بهمون احساس ارزشمندی میده، ولی بازم ما کفر و شرک و غرور رو در پیش میگیرم. توی آیه 23 سوره یوسف ، یه جمله از یوسف پیامبر نقل شده در توصیف فروتنی و بندگی در برابر خداوند که این بندگی باعث ارزشمندی بندگان میشه، واقعاً فوق العاده و بینظیره «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ» (او پروردگار من است و مرا جایگاهی نیکو عطا کرده). در عین تواضع و فروتنی در برابر خداوند، عزتمندانه هم هست.
فروتنی و تواضع و یاد خداوند بودن و از خداوند حرف زدن و از خداوند شنیدن و کنترل ذهن کردن بر اساس قوانین خداوند لاجرم باعث عزتمندتر و ارزشمندتر شدن انسان میشه.
خدایا کمکم کن از درون و با صداقت قلبی متواضع و فروتن و خاشع باشم نه فقط ادا در بیارم و نقش بازی کنم.
—————————————————————————
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که بازم یه فرصت دیگه بهم داده شد برای صلات و بندگی توی سایت.
با اینکه هنوز نتونستم جواب همه دوستان توی کامنت قبلی رو بدم ، یه حسی بهم میگفت اینا رو بنویسم.
دوستان عزیزم ، از صمیم قلبم دوستتون دارم و ازتون عذرخواهی میکنم که گاهی اوقات نمیرسم جواب محبتها و مهربانی شما رو بنویسم.
از صمیم قلبم براتون بینهایت نعمت و ثروت و آرامش رو میخوام. از خداوند خودش رو میخوام.
اگر مدعی سپاسگزاری از خداوند باشم ولی از دستانش سپاسگزاری نکنم، عملاً خداوند رو هم ناسپاسی کردم و خداوند بهم این اجازه رو نمیده بندگان ارزشمندش رو ناسپاسی کنم.
دوستان عزیزم ازتون ممنون و سپاسگزارم حتی اگه نتونم جواب کامنت های ارزشمندتون رو بدم.
—————————————————————————
و در پایان یکی از جوک های رونالد ریگان رو براتون تعریف کنم که جدیداً شنیدم. (بر اساس واقعیت). میگه: یکی از کارهای دولت این بود که یه تحقیقات و مطالعاتی انجام شد بنام «دموگرافی خوشبختی». طی این مطالعات دولت متوجه شد که افراد جوانتر احساس خوشبختی بیشتری نسبت به افراد مسنتر دارند؛ و اینکه افراد ثروتمند احساس خوشبختی بیشتری نسبت به افراد فقیر دارند ، و اینکه افرادی که در سلامت جسمی هستند احساس خوشبختی بیشتری نسبت به افراد مریض دارند؛ «249 هزار دلار بودجه هزینه شد تا ثابت بشه، بجای پیر و فقیر و مریض بودن، بهتره جوان و ثروتمند و سلامت باشی».
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى «52»
(موسى) گفت: علم آن (احوال) در کتابى نزد پروردگار من است (و) پروردگار من نه (خطا و چیزى را) گم مىکند و نه فراموش مىنماید.
سلام حمید حنیف عزیزم
سپاسگزارم از کامنت پراز برکت ورزق الهی ت
خداروشکر که این آگاهی ها از خدا اومد وبه قلبت نشست و با دستان پربرکتت برامون نوشتی
بی نهایت به جانم نشست
واقعا ما همه به خدا وصلیم
با خدا ارزشمندیم
همه چی مون از خداست
ودر آخر هم به خدا میرسیم
توحید همینه که باورکنیم
همه چی خداست
کاش منه فاطمه بفهمم که
استاد 15 سال پیش میگفته
هر آن چه دارم از آن خداست
یعنی چی ؟؟؟
اینکه بارها میگه بچه ها همه چی توحیده همه چی خداست
من بفهمم و به خودم بیام
که از صبح که باقدرت خدا چشام باز میکنم تا شب که بازم با قدرت خدا میبندم چقدر اعتبار همه چیز و به خدا میدم !!!
چقدر لذت بردم
لیاقتم یه لول رفت بالا
اینجا که نوشتی «قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ»
([ﺧﺪﺍوند] ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﺁﺩم؛ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎم ﻫﺎﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﺒﺮ ﺩﻩ. ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻧﺎم ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ [ ﺧﺪﺍ ] ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻬﺎﻥِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻰﺩﺍﺭﻳﺪ، ﺩﺍﻧﺎﻳﻢ ؟
فرشته ها گیوآپ میکنن و آدم آزمون
خدارو پاس میکنه ..
نگاهم به آدم هم تغییر کرد و
ارزشمندی اومد تو وجودم واقعا…
خیلی معرکه ای
خیلی دوست داریم
خداروشکر هزاران بار شکر برای وجود ارزشمندتون دراین جهان زیبا
همیشه تحسینتون میکنیم
باعث افتخار هستین
درک قرآنی هات بی نظیره
خداروشکر میکنم برای قلب وسیع وسخاوتمندت که این چنین رزق پربرکتی برامون نوشتی ..
وجود شاگردی چون شما که الگویی نظیر استاد همیشه تو زندگیت هست خیلی برامون برکت وموهبته
فوق العاده ای رفیق جاااان مون
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
خیلی قشنگه من و رسول جانم منتظر
کامنتت بودیم تو این فایل مقدس..
امروز رزق پربرکت مون به دستمون رسید و نوش جانش کردیم
باشد که من ورسول جانم
مثل استاد عزیزم
مثل شما شاگردان بی نظیرش،
فروتنی وخشوع وبندگی رو یاد بگیریم و برسیم
به مدار پر نعمته
هر آن چه دارم از آن خداست .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»
(پس ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﻳﺸﻬﺎ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
«وَلَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
(ﻭ ﻛﺒﺮﻳﺎﻳﻲ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭﻳﮋﻩ ﺍﻭﺳﺖ ، ﻭ ﺍﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ)
(36-37 جاثیه)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به شما فاطمه خانم و همچنین سلام و درود به رسول جان. امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره از نور هدایت رب العالمین متنعم باشید.
کامنت من رو دریافت میکنید از شیفت شبکاری و مکتوب کردن جلسات احساس لیاقت.
از این همه لطف و محبت و مهربانی و تحسین های ارزشمند شما متشکرم. فاطمه خانم و رسول جان ،خداوند رو بینهایت بینهایت بخاطر حضور ارزشمند و مقدس شما توی زندگیم شاکر و سپاسگزارم.
از هر جهت ویژگیهای مثبت و توحیدی دارید و برام الگو هستین.
بینهایت تحسینتون میکنم بخاطر این همه تلاش و این همه تعهد در مسیر توحید.
از دعای خیرتون متشکرم.
الهی که همیشه در پناه رب العالمین متنعم و ثروتمند باشید، پر از شادی و آرامش پر از خنده و احساس خوب. پر از نور هدایت رب العالمین.
از طرف من محمدحسن جان و هلیسا گلی رو هم ببوسید.
خداوند نگهدار و حفاظت کننده شما خانواده نورانی باشه.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام
هر کسی هر چی میدونه از سوی خداست.
—————————————————————————
آیه 32: «قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»
(ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻧﻘﺼﻲ ﻣﻨﺰّﻫﻲ ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﺸﻲ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻱ ﻧﻴﺴﺖ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻮﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺣﻜﻴﻤﻰ)
چقدر عالی نوشتید دمتون گرم
و اون چیزی که باعث میشه ما خاشع باشیم در برابر خداوند اینه که درک کنیم اون چیزی که داریم بخاطر فضل خداست،به خاطر اون چیزی هست خدا بهمون لطف کرده….
مثلاً یه کشاورزی که میاد محصولی رو درو میکنه میخواد بگه چه کاری کرده در مقابل کاری که خدا کرده اگه بگه از عقل خودم بوده اون عقبه رو اصلا کی بهش داده….
اگه بگه از زور بارون بوده اصلا این وجودش رو کی خلق کرده…
اگه بگه اینا بصورت طبیعی ایجاد میشه و دونه رو که بکاری اینکار صورت میگیره خب پس کیه که به دانه اون شرایط رشد رو ایجاد کرده….
هذا من فضل ربی…
مثل پدر من که میره ماهی گیری اون کن ماهی ها رو بوجود نیاورده که …
اون که دریا رو ایجاد نکرده که ….
حالا اگه یه توری بر میدارم میره دریا اونم بخاطر سلامتی هست که خدا بهش داده….
ا انتم تزرعونه ام نحن زارعون….
شیطان داره بابت چیزی که بخاطر لطف خدا بوده برتری جویی و تکبر میکنم….
همه اینا بر میگرده به این که ما درک بکنیم اگه چیزی توی زندگی مون هست بخاطر وجود اونه به خاطر لطف اونه به خاطر قوانومندی جهانی هست که اون بوجود آورده ….
همه ما متعلق به خداییم و از فضل اون هست که اینجاییم…
المال و البنون زینت الحیات دنیا
مال و فرزندان زینت حیات دنیاست حالا که این زینت ها رو داره میده به ما …
قل من حرم زینه الله اخرج الله من عباده
اون اومده برامون خارج کرده تا بهره بگیریم ازش بعد بیایم بچسبیم بهش ….
اون چیزی که ما داریم بخاطر وجود اونه….
و خیلی جالبه که خداوند میگه مال و فرزندان وسیله برای آزمایش ما هستن ….
برای اینه که باید هر لحظه بیاد بیاریم که آنچه هست از آن اوست و ما فقیریم به درگاه خداوند و الله غنی حمید….
هر وقت این طور فکر کردم که همه بخاطر فضل خدا و لطف خدا بوده اونوقت به عجز و ناتوانی خودم معترف بودم ولی وقتی فکر کردم من یه کاریه هستم بد خوردم از زمین زمان….
خدا کمک کنه همیشه بیاد بیاریم این خداوندی که هر چه هست بخاطر وجود اونه….
و لقد مننا مره اخری….
…
بابا پایین بیا از همه کبر و غرور و باد که افتاده تو کله ات…
این همه منم منم نکن که هیچی نیستی در مقابل خدا….
اگه فکر کردی خیلی بی نیاز شدی و دیگه گردنت رو هم تبر نمیزنه …بیاد بیار که یه دندون درد میتونه ناتوانت کنه….
وقتی فکر کردی کسی خیلی قویه و اون میتونه نذاره یا فقط با اجازه اونه که میتونی ب خواسته برسی و کسی تو ذهنت خیلی بزرگ اومد به این فکر کن که اون هیچ قدرتی نداره و خودش نیازمند تر از اون چیزی هست که حتی فکرش رو هم بکنی….
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
ای مردم! [برای شما و معبودانتان] مَثَلی زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزی را از آنان برباید، نمی توانند آن را از او بازگیرند، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند.
یکی از کارایی که وقتی کسی توی ذهنم میخواد بزرگ بشه انجام دارم میدم به تازگی اینه که میگم گلاب ب روتون البته میگه اگه این اینقدر بالا بود و فوقالعاده و با ارزش تر و بالاتر از بقیه پس باید دستشویی نمیرفت اگه داره میره دستشویی پس هنوز اونقدر قوی نیست که جلو اراده و خواست خدا رو بگیره و اجازه نده من با باورام زندگیم رو خلق بکنم….
قال ارکبو فیها بسم الله مجراها و مرساها فان الله غفور رحیم
اصلا خود بسم الله الرحمن الرحیم
داره میگه که اینا بخاطر وجود خداوندی هست که رحمان و رحیمه….
حضرت سلیمان هم که میخواد نامه به ملکه سبا بنویسه میگه آنه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم
یعنی اینا همه از خداست که به من داده و اگه چیزی هست توی زندگی من بخاطر فضل اونه هذا من فضل ربی….
وقتی من بسم الله الرحمن الرحیم رو میگم همش اینا تو ذهنم میچرخه که الانی که من اینجام بخاطر لطف خدا در حقمه …و تو ذهنم مرور میکنم اون لحظاتی که من رو منت گذاشته و نجاتم داده….
از زمانی که تو دریا بودم و رو به روی ماورای اون ور آبی و شده بودیم بعنوان سپری برای این که به ناخدا تیر نخوره….
از زمانی که اگه از آب بیرون نمی اومدم غرق میشدم….
از زمانی که احساس گناه بر من مستولی شد و خدا وره احساس لیاقت رو برام ب ارمغان آورد…
از زمانی که همه ازم فراری شدن و تنها اون بود که قلب ها رو برام نرم کرد و دستانش رو فرستاد تا من زجر بکشم…
از زمانی که معجزاتش رو بهم نشون داد که توکل بهش چه کارایی که نمیکنه….
بسم الله الرحمن الرحیم
بسمالله الرحمن الرحیم
بسمالله الرحمن الرحیم
….
وقتی میخوام به مسافرتی برم این سخن حضرت نوح رو میگم قال ارکبو فیها بسم الله مجراها و مرساها فان الله غفور رحیم
به آنها گفت: با نام پروردگار بر کشتى سوار شوید و در هنگام حرکت و توقف کشتى نیز نام خدا ببرید؛ زیرا که پروردگارم بخشنده و مهربان است(بخاطر غفور بودن خدا و به خاطر رحیم بودنش من اینجام-اون من رو بخشید و نسبت به من مهربانی خاصه خودش رو ابراز کرد)
میخوام از این به بعد این رو هر وقت میخوام سوار وسیله ای بشم هم بگم و بیاد بیارم که بخاطر فضل اونه بخاطر وجود اونه که من حضور دارم….
بسمالله الرحمن الرحیم
بسمالله الرحمن الرحیم
بسمالله الرحمن الرحیم
بسمالله الرحمن الرحیم
…
بسم الله الرحمن الرحیم و هذا من فضل ضل ربی تو ذهن من یکه….
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
سلام و درود فراوان به شما هادی جان برادر عزیزم ، امیدوارم که حالتون عالی باشه و در مدار توحید و هدایت و نور رحمت و فضل بینهایت خداوند باشید.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
ازت ممنونم هادی جان برای کامنت ارزشمندت و البته مدار بالایی که برام فرستادی.
بسیار لذتبخش و بسیار زیبا و بسیار بالاتر از مدار من.
تحسین تون میکنم برادر عزیزم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام بر سلطان حمید خان عزیز
آقا شما هر چند روز یکبار میایی یه کامنت هیروشیمایی میندازی وسط بعد خودت میری یه گوشه میشینی همه رو میفرستی رو هوا:))))
عااااااالی بود پسر
دوباره الان امدم این کامنتتو خوندم چقدر باعث ایجاد باورهای درست و حسابی در مورد خدا توی ذهن آدم میشه
آخر کامنتت یه جمله ای گفتی خیلی به دلم نشست ، گفتی که:
(فروتنی و تواضع و یاد خداوند بودن و از خداوند حرف زدن و از خداوند شنیدن و کنترل ذهن کردن بر اساس قوانین خداوند لاجرم باعث عزتمندتر و ارزشمندتر شدن انسان میشه)
میتونم بگم چند وقتی هستش که دارم سعی میکنم همین جمله ای که گفتی باشم
استاد عباسمنش همیشه اینو گفته که اگر میخوام زندگی بهتر و آسون تری داشته باشم باید بیشتر تسلیم خدا باشم و سپاسگزارش
دارم روی خودم کار میکنم که اینجوری بشم
مثلاً وقتی به این فکر میکنم خدا توی قرآن گفته من کسی هستم که زمین و آسمان ها رو خلق کردم و مالکشون هستم بعد میگه من با تو هستم و اینقدر به تو نزدیکم که هر درخواستی میکنی رو من برات اجابت میکنم ، به این فکر میکنم که ببین خدا با این قدرتش میگه من با تو هستم!!
حالا جدای از اینکه نشون میده انسان چقدر موجود ارزشمندیه
چقدر آدم پشتش گرم میشه به همچین قدرتی
میدونی چی میگم؟
اتفاقاً دیروز داشتم آیاتی از سوره یاسین رو میخوندم اونم این چند وقت سعیده خانم شهریاری توی کامنت هاش چندبار اشاره کرده بود به این سوره ، بابت همین گفتم برم بخونم ببینم چه جوریه
خیلی اصلاً از یکسری چیزهایی که خدا توی این سوره گفته منو به وجد اورد
مثلاً توی آیه 77 سوره یاسین خدا گفته (آیا انسان ندانسته که ما او را از نطفهاى آفریدهایم و الان ستیزهگرى آشکار شده است؟)
یعنی به قول خودمون خدا داره میگه تورو من از هیچی به وجود آوردم بعد الان برای من شاخ شدی:)))
یا توی ادامه همین آیه خدا میگه (در حالى که آفرینش نخستین خود را از یاد برده براى ما مثالی زد گفت: چه کسى این استخوانها را در حالى که پوسیدهاند، زنده مىکند؟)
بعد خدا میگه (بگو: همان کسى که نخستین بار آن را پدید آورد. زندهاش مىکند، و او بر هر آفریدهاى آگاه است)
خدا داره میگه به همون شکلی که برای اولین بار به وجودش اوردم ، دوباره زنده اش میکنم!!!!
حمیدجان من میخوام اینو بدونم ، خدا داره از چه قدرتی حرف میزنه؟!!!!!!
تصور کن یک کسی مُرده بعد همه اعضای بدنش از بین رفته و فقط استخون هاش مونده حتی استخون هاش هم دیگه سالم نیستند یعنی پوسیده شده ، خدا میگه من همینو مثل روز اولش برات زنده میکنم
به خودم میگم چقدر خدا قدرت داره
اونم نه فقط قدرت ، علم و آگاهیش هم داره
یعنی واقعاً اینکه توی قرآن گفته آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
باید جواب داد صد در صد کافیه
وقتی خدا یه همچین قدرتی داره بعد همین خدا با همین قدرت های بی انتهاش طبق آیه 32 سوره نساء میگه از من بخواه
این روزا مثل امروز فقط بخاطر وجود خودِ خدا توی لحظه به لحظه زندگیم توی سپاسگزاری هام داشتم مینوشتم
چون واقعاً خودش همه چیزه
حالا به ماند نعمت های بی نهایتش که سال ها توی زندگیمون و دنیا جاری کرده
امروز فایل حجاب در قرآن بخش 4 نشونه روزانه ام بود داشتم گوش میدادم ، استاد یک آیه ای از قرآن رو میگه که مربوط به آیه 12 سوره یونس میشه
(چون زیانى به آدمى برسد، در هر حالت که باشد- به پهلو خفته یا نشسته و یا ایستاده- ما را میخواند، اما وقتى رنج او را برطرف کردیم چنان میرود که گویى هرگز براى دفع مشکل خود ما را نخوانده بود، بدین گونه کردار مسرفان در نظرشان زینت داده شده است)
خدا میگه اون موقعی که مسئله ای داری در هر حالتی از من میخوای برطرفش کنم بعد که برطرفش میکنم کلاً همه چی یادت میره! به قول خودمون میگیم تو کی ای من کی ام
یعنی اینجوری ناسپاس هستم نسبت به خدا
چند وقت پیش داشتم در مورد منابع تجدیدپذیر توی اینترنت جستجو می کردم نوشته بود منابع تجدیدپذیر منابعی طبیعی هستند که در صورت استفاده انسان دوباره پرشده و جایگزین میشوند بعد نوشته بود این فرایند جایگزینی به صورت طبیعی و در مقیاس زمانی کمی برای انسان رخ میده ، یعنی خیلی سریع همه چیز به حالت اولش بر میگرده که تولیدات کشاورزی یکی از این منابع محسوب میشه یا آب شیرین ، باورت میشه؟
آب شیرین که اینقدر همه میگن کمه کمه جزء منابعی هستش که هیچوقت تموم نمیشه
خب اینا خودشون سرمنشأ اصلی شون از همون خدایی هستش که توی قرآن میگه ما آب را از آسمان فرو ریختیم
خدا خودش کمکم کنه بتونم اولاً سپاسگزارش باشم دوماً ببینم این همه نعمت و برکت و ثروتی که تو دنیا هست تا بیشتر سپاسگزارترش باشم ، تا بیشتر نگاهم به خودش باشه و تسلیم ترش باشم
خیلی تحسینت میکنم حمیدجان ، شما اتفاقاً خودت یکی از اون آدم های بسیار سپاسگزاری هستی
یعنی کلاً شخصیت سپاسگزارانه ای داری که نشون میده چقدر شخصیت قوی ای داری
برای کامنت قبلیت بیش از 30 تا پاسخ داده شد ، همه رو جواب دادی! خودِ من اگر باشم شاید با یه 5 ستاره سر و تَهِ قضیه رو هم بیارم:))
ولی شما دونه به دونه جواب تشکر دوستان رو دادی
واقعاً دمت گرم
راستی ازت ممنونم بابت جوک هایی که از رونالد ریگان زبون بسته آخر کامنت هات مینویسی خلاقیتت تحسین برانگیزه :)))
البته خودِ اینا هم یه درس هایی توش داره
پس بهم حق بده که بهت میگم سلطان فقط خودتی اونی که توی جنگله داره ادای شمارو در میاره حمیدآقا:)) بنده خدا شیره :))
فکر کنم پرحرفی کردم
بازم ممنونم ازت رفیق
بنام رب العالمین
سلام ودرود به حمید عزیز
احسنت آقا حمید مثل کامنت قبلی باید بارها وبارها بخونم تا بتونم این مفاهیم را درک کنم
میدونید آقا حمید وقتی دوستانی چون شما واستاد عزیز این آیات را تفسیر میکنند هرچی گوش می دیم ومی خوانیم هنوز تشنه شنیدن هستیم مثل آب شوری که هر چه بخوری تشنه تر میشی ولی یه حس آرامش، اطمینان خاطر بهت میده که حاضر نیستی با هیچ چیز عوضش کنی
بسیار بسیار سپاسگزارم از شما که اینچنین عالی عمل کردی واین رد پای ارزشمند را در زیر این فایل ارزشمند ثبت نمودید
در پناه رب العالمین در هر لحظه از زندگی شاد ،ثروتمند ،سعادتمند،سلامت باشید آمین
سلام و درود به شما خانم زارع گرانقدر ، امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره قلبتون به هدایتهای رب العالمین متصل باشه.
از شما متشکرم بخاطر کامنت ارزشمند تون و منو ببخشید با تاخیر جواب میدم. از همه تحسین هاتون متشکرم. من هم شما رو تحسین میکنم بخاطر این همه تلاش و تعهد تون در این مسیر. و بخاطر هر ذره از نتایجی که کسب میکنید.
الحمدلله رب العالمین.
از دعای خیرتون متشکرم. الهی که هر روز در مدار توحید اوج بگیرید و بیشتر و بیشتر از نعمتهای رب العالمین متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بنام خداوند آفریننده زیبایی ها
سلام ودرود فراوان بر آقا حمید امیری
بسیارعالی وزیبا وتاثیرگذار مینویسید وتحلیلهای خوبی ازقران دارید که برایم جالب وسودمند است
همیشه کامنتهای شمارابا شوق میخوانم ودرس میگیرم وآگاهی ودریافتهایم بیشتر میشود
درمورد جایگاه رب وبنده عالی تشریح کردید ودردعای جوشن کبیر هم درفراز 82
( یامن دَنا فی علوّه)
(یامن علا فی دنوه)
یعنی: خداوند دراوج برتری به بندگان بسیارنزدیک است
خداوند دراوج نزدیکی،بسیار بلندمرتبه است
جمله یوسف پیامبر که فرمودند
اوپروردگار من است ومرا جایگاهی نیکو عطا کرده
بارها این آیات راخواندم ولی با اشاره شما به این آیات برایم بهترروشن شد وانگار چراغی درذهنم روشن شد ودرک بهتری پیدا کردم
شما توضیح دادید :خداوند آگاه به اسرار درون سینه هاست ولی دوست داره ما حرف بزنیم
همیشه احساس میکنم همانطور که ما ازحرف زدن باخدا احساس خوبی داریم خدا هم دوست داره صدای مارابشنود ودوست داره اظهار بندگی کردن مارابشنود دوست داره تسلیم خدابودن خودمان رازبانی هم بگیم
درقرآن هم در داستان موسی آنجا که خدا ازموسی میپرسه اون که دردست داری چیه ؟موسی بجای اینکه یک کلمه بگه عصا شرح میده باعصا چه کارهایی میکنه وانگار میخواهد بیشتر باخدا حرف بزنه
یکی ازدوستان من میگه خداوند بارها درقرآن گفته سمیع است یعنی شنواست پس باید بلند حرف بزنیم تا خودمان صدای خودمان را بشنویم ومیگفت گاهی من میروم داخل ماشینم ویا درکوه وطبیعت وجایی که کسی نباشه بلند بلند باصدای خیلی بلند باخدا حرف میزنم وحالم عالی میشه
جناب امیری بابت کامنتهای نوشته شده برای شما تشکر کردید ومن هم خداراشکر خداراشکر جزو همان دوستانی هستم که برایتان کامنت نوشتم قبلآ ودوست داشتم جواب میدادید ولی پاسخی دریافت نکردم وباخودم گفتم آقای امیری خیلی کامنت دریافت میکنند ووقت ندارند همه راجواب بدهند وبیشتر جواب کسانی رامیدهند که هم فرکانس باایشان هستند
خداراشکر که درسایت استاد عباسمنش عزیز حضور داریم وازصحبتهای توحیدی ایشان واز کامنتهای دوستان الهی کسب آگاهی میکنم وهرکس به طریقی هدایت میشود
خداراشکر کامنت پرازاگاهی شما را خواندم وبسیار برای کامنتهای عالی وقرانی ازشما سپاسگزارم
درپناه پروردگار رحمان سلامت وشاد وسرفراز وموفق وپاینده باشید
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»
(ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎﺍﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻧﻮﺭﺷﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺭﺍﺳﺘﺸﺎﻥ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻳﺪ ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ)
(١٢ حدید)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین وصل باشید.
بینهایت تحسینتون میکنم و ازتون سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.
ازتون متشکرم بخاطر اون عبارت توحیدی از دعای جوشن کبیر. بسیار بسیار عبارت پرمعنی و لذتبخشیه. اینکه بدونی خداوند با همه عظمتش چقدر بهمون نزدیکه و با همه نزدیکیش چقدر عظیم و بینهایته.
منو ببخشید کامنتتون رو با تاخیر جواب میدم و منو ببخشید اگر کامنت قبلی شما رو بی پاسخ گذاشتم. واقعاً یه وقتایی زمان کم میارم برای نوشتن کامنت و دارم سعی میکنم فایلها رو کار کنم، یه وقتایی روزمرگی یه وقتایی خستگی و یه وقتایی افت فرکانسی باعث میشه کامنت ها بی پاسخ بمونه، خودم از بابت این موضوع حس خوبی ندارم ، حس میکنم جواب ندادن به دوستان ناسپاسی از نعمتهای خداست.
قرآن میگه : «وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا» (و چون به شما درود گفته شد، شما به بهتر از آن درود گویید، یا همان را برگردانید، که خدا همواره به هر چیزى حسابرس است)
براتون از درگاه خداوند بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و سلامتی رو درخواست میکنم.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام آقای امیری عزیز
خیلی از خواندن کامنت هاتون مخصوصا روی این چند تا فایل اخیر لذت بردم چقدر درک شما از قرآن بالاست راستش من جدیدا هدایت شدم که قرآن را شروع کنم از اول به خواندن واقعیت اش همیشه جسته گریخته قرآن می خواندم نه مرتب و پیوسته خیلی دوست دارم از شما که آنقدر خوب قرآن را فهمیدید و درک کردید جسارتا بپرسم که شما چه طوری قرآن را می خوانید که آنقدر مفهومی و عمیق مثل خود استاد درک می کنید سپاسگزارم
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم. امیدوارم که حالتون خوب و مثبت و عالی باشه.
بینهایت سپاسگزارم از شما بخاطر پاسخ تون. ببخشید با تاخیر جواب میدم.
راستشو بخواین قبلاً هم بارها اینو توی کامنت نوشتم. من خودم اصلا حس نمیکنم که منم که آیات رو درک میکنم. حکایت من حکایت اون بیت از شعر حافظ شیرازیه که میگه «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم ؛ اگر از خمر بهشت است، اگر باده مست»
یا اون بیتی که میگه «من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب ؛ مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند»
همش رو هدیه و عطای خداوند میبینم. من ازش درخواست آگاهی میکنم و از قرآن بهم گفته میشه. خداوند به قلبم الهام میکنه. نمیدونم چطوری توصیفش کنم.
از خداوند بپرسید و برید سراغ قرآن و ازش بخواین به اندازه ظرفتون بهتون بده.
یه وقتایی هم دقت کردم سوال که میپرسم ، منِ کودک ابتدایی رو میبره سر کلاس درس انتگرال و فیزیک ، وقتی که ذهنم قفل شد، وقتی گیوآپ کردم و دست تسلیم آوردم بالا، یه جورایی بهم میگه «بچه جان یادت باشه از خودت هیچی نداری ، یادت باشه همه چیز از آن خود خداست. یادت باشه باید محتاج و نیازمند و فروتن باشی» خیلی وقتها هست من از قرآن هیچی نمیفهمم. اگه خدا بهم عطا نکنه خودم هیچی نمیتونم دریافت کنم.
به چرخه ورود نعمتها به زندگی نگاه کنید ، یا مثال بارش باران. ما چطوری میتونیم به زور یه نعمتی رو وارد زندگی مون کنیم. یا به زور بارون رو نازل کنیم. آگاهی قرآنی هم نعمتیه از سوی خداوند، تنها کاری که میتونیم انجام بدیم اینه که تسلیم باشیم و اجازه بدیم خودش بهمون عطا کنه.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمیدعزیز
دوست هم فرکانسی ارزشمندم
بسیارزیباآیات روتحلیل کردی وعین واقعیت رابیان نمودی
ازاین پاراگراف کامنت ارزشمندودلنشینت بسیارلذت بردم دوست دارم سرلوحه ی زندگی قشنگم کنم اینکه :
استاد میگه، «یه الهام دائمی که بهم میگه یادت باشه که باید در برابر خداوند خاشع باشی.»
وظیفه ما به عنوان بنده اینه که جایگاه خداوند رو بدونیم و جایگاه خودمون رو بدونیم و برای اینکه از مواهب الهی بهرمند باشیم شرطش اینه که در برابر خداوند خاضع و خاشع و متواضع باشیم.
امیدوارم بازم بیای وهمچنان تحلیل های زیبا وباارزشی ازآیات زیبای الهی برامون بنویسی
خداوند مهربان ووهاب همیشه همراه وحامی وهدایتگرت باشددرتمامیِ مراحل ولحظات زندگی زیبایت .
بسیارسپاسگزارم.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ
همان خدایی که آسمانها [=عالم کهکشانها] و زمین و هر آن چه میان آندوست [=فضای بین ستارگان] را طی شش دوران آفرید.2 سپس بر عرش [=فرمانروایی بر جهان] استیلا یافت.3 برای شما به غیر از او هیچ یاور و شفاعت کنندهای نیست. آیا پند نمیپذیرید؟ (سجده 4)
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ
امر [حیات و حرکت] را از آسمان به سوی زمین سامان میبخشد4 سپس در روزی که مقدار آن به شمارش شما هزار سال است، [امور جهان] به سوی او بالا میرود. (سجده:5)
سلام و سلامتی و نور و عشق به استاد عزیزم که هرروز نورانی تر از قبل می شین و سلام به استاد شایسته ی گرامی ونازنین که دلمون یه ذره شده براش و سلام به دوستان دوست داشتنی، هم خانواده های عزیزم که تو کامنتای فایل قبل کولاک کردن…
از خداوند مهربون و وهابم سپاسگزارم که بعد از مدتها اجازه ی نوشتن بهم داد… خداجونم حالا که اجازه دادی بهم کمک کن بنویسم اون چیزی رو که ادای دین به این فایل پر برکت و استاد باشه… و نه به هیچ دلیل دیگه ای :)
استاد هیچ می دونین تو هر فایلتون نسبت به فایل قبل نورانی تر و خدایی تر هستین؟؟ فکر می کنم اونطور که گفتین بخاطر این کار کردن برای دوره ی مقدس سپاسگزاری باشه… انقدر بیشتر تو مدار سپاسگزاری هستین که حتی چهره تون متاثر شده، حرفاتون که هممممیشه به دل می نشینه اما دلنشین تر شده…
خدایا من شکر همین یه نعمت که هدایتم کردی به این سایت نورانی و این استاد ابراهیم گونه، شکر همین یه دونه رو بتونم بگم بسمه، که نمی تونم… چقدر تو مهربونی آخه خداجونم.
من اگه جای حمید حنیف امیری بودم الان تو آسمونا بودم (البته ایشون که متخصص هوافضاس قطعا خودش الان همونجاهاس با یه موشکی چیزی خخخ) که خداوند اینجور نشانه ی تایید بفرسته بعد از کامنتش رو فایل قبل که فوووق العاده بود و لذت بردم از خوندنش و حتی تو ذهنم جواب هم بش دادم و کلی تحسینش کردم ولی خب همون در حد ذهنم موند خخخخ. نوش جونت حمید عزیز. چقدر نگاهت به آیات مشابه نگاه استاد بود. آفرین.
خب تا اینجا که شد جواب به حمید حنیف عزیز! بریم سر فایل و آگاهی هاش… استاد اولی که دیدم فایل اومده داشتم یکم پنیر و گردو آماده می کردم که بخورم و همسرم هم اونجا نشسته بود و داشت پلوماهی می خورد… و این تیکه ی اولش که داشتین در مورد دلایل راه انداختن بساط سفر به ماه و مریخ و اینجور چیزا رو می گفتین، رو شنید. بعد گفت البته دلیل دیگه ای که میارن اینه که اگر یه روز تو زمین جنگای هسته ای شد و دیگه قابل سکونت نبود، یه جای موقتی باشه که آدما برن و بعد که تشعشع تمام شد و دوباره قابل سکونت شد برگردن… شاید نسبت به دلایل دیگه کمی منطقی تر بنظر بیاد در هوله ی اول ولی تو دلم گفتم چقدر این دلیل توش باور اشتباه هست… و خب صحبت رو ادامه ندادم…
تا اینجا هم که شد حاشیه… ای بابا… خداجونم مددی…
واقعا این نکته که سجده فقط شایسته ی خداونده و بعد خود خدا به ملائک می گه به آدم سجده کنین و به خودش آفرین میگه رو همیشه باید گوشه ی ذهنم داشته باشم تا یادم نره لیاقت من به این دلیل ذاتیه… چون من بخشی از خداوند هستم…
الان مدتیه آگاهانه دارم تلاش می کنم حواسم باشه وقتی با خدا صحبت می کنم به جای اینکه بالا رو نگاه کنم چشمام رو ببندم و به درون خودم فکر کنم و حرف بزنم… فکر می کنم این یه باوری هست که از بچگی تو ما شکل گرفته و راحت نیست عوض کردنش و البته شاید آیاتی مثل آیه ی 5 سوره ی سجده که اول کامنتم گذاشتم کمک می کنه به اینطور فکر کردن. مهم اینه که الان که می دونم حواسم رو بیشتر جمع کنم.
خب خداوند دستور می ده و شیطان سرپیچی می کنه. یادم میاد (البته نه خیلی واضح و با جزئیات) که در دوران جهالتم گاهی ناخودآگاه دلم برای شیطان می سوخت… از ذهنم این رد می شد که اولا همه چی به خواست خدا اتفاق می افته پس حتی این سرپیچی رو هم خدا مقدر کرده و بعدم برای معنی داشتن انتخاب ما انسانها فلسفه ای مثل وجود شیطان لازمه… یه همچین چیزی… ولی ببین چقدر فاجعه س (ایموجی رو پیشونی زدن هم جواب نمی ده اینجا). یعنی من این «فبما اغویتنی» شیطان رو باور کرده بودم!! خدایا منو ببخش… خداجونم بازم شکرت هزاران هزار بار، که من رو از اون جهل و تاریکی نجات دادی…
شیطان مقایسه می کنه و زنجیره ی احساسات بد و اتفاقات بد رخ می ده… چقدر این جمله مهمه مقایسه، فرد را از صلح درونی با خودش خارج می کند. میشه منشا حسادت، احساس بد، اتفاقات بد، تصمیمات نادرست… خدا رو شکر از دوره ی احساس لیاقت یاد گرفتیم که چقدر مقایسه مخرب هست، ولی باید همیشه تمرین کنم، یاداوری کنم به خودم… خیلی خیلی بهتر از قبل شدم از این نظر. یادم نمیاد آخرین بار که خودم رو با شخصی مقایسه کرده باشم کی بوده… خدایا شکرت
و بعد هم که نپذیرفتن مسوولیت اشتباهات… که اونم یه باور به شدت مخرب هست… بازم خدا رو شکر که بعنوان دانشجویان استاد این جزو اولین آموزه ها بود که الان خنده داره برام مقاومتی که ذهنم داشت اون بارهای اولی که این حرف رو از استاد می شنیدم!
و چقدر بعدش مهمه که راه گمراه کردن بنده ها رو در ناسپاسی بیان می کنه… چقدر این شکرگزاری مهمه… چقدر هر روز و هر لحظه واقعا شیطان از یمین و شمال از این حربه استفاده می کنه که کاری کنه من فراموش کنم سپاسگزاری شب و صبحم رو. بعد که می بینه با تکرار یادم نمی ره، از یه در دیگه وارد میشه…حالا خسته ای بی خیال زبونی بگو شکرگزاریتو لیلین زود بیدار میشه نمی تونی بخوابیا… یا صبح میگه الان بخوای بشینی بنویسی تینا رو کی بیدار کنی؟ دیرش میشه… اوه اوه… و گاهی هم من راحت گول می خوردم و از نوشتن غافل می شدم. خدایا شکرت که نور آگاهی های این جلسه شکرگزاری منو بعد از این مستحکم تر می کنه.
وااای استاد چه دوره ای خواهد بود این دوره ی سپاسگزاری… کلی چشمای قلبی… اومدم بنویسم ایکاش می شد یه کاری کرد آدم انقدر زود فراموش نکنه، انقدر راحت درگیر روزمرگی نشه و کم کم از میزان سپاسگزاریم کم بشه، بعد دیدیم خوب معلومه که میشه… با همین حضور دائمی در سایت و گوش دادن و تمرین کردن آموزه های استاد دقیقا همین کار رو می کنه. همش تمرینه و یادآوری. بازم خدایا شکرت…
وااای وقتی استاد می گفتین که من باید تو این زمینه ی سپاسگزاری بهتر باشم و از این حرفا، با خودم گفتم استاد چی میگه؟؟؟ تو سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا هر یه کلمه درمیون استاد و مریم بانو خدایا شکرت بود (اون یه درمیونشم عاشقتم من بود که به هم می گفتن خخخ ) بعد استاد اینو بگن من دانشجو چی باید بگم (عههه مقایسه س همینم)… خلاصه که استاد همین حرفتون هم کلی درس داشت برام…
خداجونم مهربونم وهابم رزاقم، کمکم کن این نعمت سپاسگزاری رو همیشه قدر بدونم و هر روز سپاسگزارتر و خاشع تر باشم.
خداجونم شکرت بابت تک تک نعمتهایی که بهم دادی… اتفاقا چندوقتی هست که نعمتای ریز و درشت زیادی رو به خودم یاداوری می کنم که بقول استاد تا قبل از این بدیهی بود تو ذهنم…اینم به لطف دوستان نازنین و خوش فرکانسی هست که انقددددر ازشون چیزای خوب یاد می گیرم که حد نداره. فاطمه جانم ممنونم که بهم یاد دادی اتفاقات ریز و درشت روزم رو رزق و نعمت بدونم و تو هر چیزی نشانی از فراوانی پیدا کنم حتی اگه دَدَدَ گفتن لیلین باشه… اینکه با خودم و بچه هام و تک تک آدمای دور و برم در صلح باشم… سعیده جانم سپاسگزارم که گوش دادن به ندای قلب و شنیدن هدایتهای خداوند رو دارم ازت یاد می گیرم… نگاه به قران رو ازت یاد می گیرم، کار کردن متعهدانه رو دارم ازتون یاد می گیرم.
خداجونم شکرت برای هدایتها و همزمانی های بی نظیری که این چندوقت در این ارتباطای بهشتی نصیبمون کردی… که بقول سعیده جان ناک اوت می کنه آدم رو.
شکرت که با مامان و نسیم و یاسی و نسرین تو این مسیر هستم و صحبت های تقریبا هر روزه مون کلی مرور قوانین و اتفاقای خوب و حرفای خوبه…
شکر نعمتها که تمومی نداره ولی ساعت داره میگه کامنت رو تمام کن که خوابت هم مهمه… خداجونم چقدر خوشحالم که این فایل زمانی اومد که فرداش تعطیله و من نگران دیر خوابیدن نیستم. تونستم گوش بدم و کامنتم رو بنویسم… ساعت 02:12 بامداد شد و به امید خداوند مهربانم می رم برای یه خواب چندساعته تا 5-6 صبح که لیلین بیدار میشه برا شیر…
خدای رحمان و وهاب و رزاقم… شکرت که تو رو دارم تو رو پیدا کردم … خداجونم دستم رو تو دستات نگه دار و رهاش نکن… عاشقتم خداجونم.
استاد نازنینم و استاد شایسته سپاس فراوان برای این فایل پر از نور و آگاهی… واااقعا هرکدوم از این فایلها می تونن یه محصول باشن… خدا خیرتون بده استاد و هردوتون رو حفظ کنه برای ما… عاشقتونم.
[پی نوشت: داشتم ادیت می کردم نوشته م رو که یهو چشمم افتاد دیدم عههه 2000 مین روز عضویتم تو سایته… هرچند که تعداد روز واقعا معنایی نداره ولی حس خوبی گرفتم از این عدد… 2000 روزه شدنم مبارک :)))]
سلام نور خدا
سلام رحمت ومودت وعشق الله
سلام شاگرد شایسته ی استاد
از روشنی قلبم برات مینویسم ودعا میکنم به روشنی قلبت بشینه.
تحسینت میکنم برای قلب روشن ومهربونت.
تحسینت میکنم برای علم ودانش ودونه به دونه میتینگ هایی که میری.
تحسینت میکنم برای مهاجرتت،برای زندگی در توحیدی ترین سرزمین جهان.
تحسینت میکنم برای 2000 روز استمرارت در اجرای توحید در عمل،تلاش برای بهبود های مستمر،برای شرح صدرت،برای ایمان وبندگی و عمل صالحت.
بینهایت بهت افتخار میکنم،بینهایت از خداوند سپاسگزارم که من رو لایق هممداری باشما قرار داده،بینهایت دوستت دارم وبرات بهترین هارو آرزومیکنم …
بیفته روی مومنتوم!
بیفته روی مومنتوم!
بیفته روی مومنتوم!
خودم عاشقتم وخودمدور سرت میگردم ودیگه برنمیگردم….
بوووس به کله ت و قلبِ فرااااوان از گرگان تا میشیگان
سلااام به سعیده جانم رفیق نازنینم که نور از حرفو کامنت و تکستش می باره… سعیده ی نورانی سایت که انقدر خاشع هست که صبح داشتم به مامان اینا می گفتم، یه جوری میگه خدا رو شکرت من رو لایق هم مداری با شما قرار داده که انگار مثلا من سعیده م خخخخخ، بخدا… من کلی رو احساس لیاقتم کار کردم که وقتی با تو یا با فاطمه جان صحبت می کنم باور کنم هم مدار شماهام… چون نجوای ذهنم مرتب شروع می کنه بابا تو کجا سعیده ی شهریاری و فاطمه رسولی و امثال اونا کجا!!! ولی آگاهانه بهش اجازه نمی دم جولان کنه و می گم قانون قانونه… اگر هم مدار نبودیم اصلا ارتباطی شکل نمی گرفت پیامی رد و بدل نمی شد… البته فاطمه جان یکی دوبار تو حرفاش اینو یادآور شد بهم…خودم می فهمم که مدارم بالاتر رفته تو این چندماه… شاید بخاطر کنترل ذهن هایی هست که تو این مدت مراقبت از لیلین آگاهانه تلاش کردم براش… آگاهانه از خداوند خواستم واضحتر هدایتم کنه، شفافتر باهام حرف بزنه جوری که من بشنوم… و دارم می شنوم… چقدر لذت بخشه این حس، خدایا شکرت… خودت خبر داری از این چند روز گذشته که چه همزمانی هایی رخ می داد و خداوند مرتب سورپرایزمون می کرد… خداجونم مهربونم شکرت برای این انسانهای شایسته و فوق العاده که باهاشون در ارتباطم… می دونم این پاسخی هست به درخواستی که سال قبل داشتم…
اتفاقا الان تو به مهمونی هستیم، بعد مدتهاااا اومدم تو جمعی که خیلی الکی خوشن و تمام مدت مهمونی می زنن و می رقصن و … اول دودل بودم بیام چون باهاشون هم فرکانس نیستم، ولی بعد یاد حرف استاد افتادم که تو رابطه باید یکم من سمت طرفم بیام و یکم طرفم سمت من بیاد. سام خیلی آدم اجتماعی هست و تینا هم تو این جمع هم بازی زیاد داره، خلاصه به خدا گفتم خداجون من می رم ولی کمک کن از فرکانس منفی و انرژی منفی دور باشم. و بعدم این رو امتحانی می رم اگه اکی بود که باز هر چنددفعه یکبار می رم اگرم نه که دیگه تو این جمع نمیام. من خیلی راحت اومدم تو اتاقی که لیلین خوابیده دارم پاسخ کامنت می نویسم. فقط درحد یه شام خوردن باهاشون نشستم و بعدم اومدم پیش لیلی… تازه اومدنه هم پلیس راه رو بسته بود و همون باعث شد نیم ساعت دیرتر هم برسیم. خلاصه تا اینجاش که شادی و رقص و پایکوبی بوده و از حرفای منفی خبری نیست خدا رو شکر.
خلاصه که حواسم به فرکانسم هست و آگاهانه در تلاشم تمرکزم رو بذارم رو حرفا و اتفاقات خوب و زیبایی ها. مثلا همین مهمونی امشب خانوم میزبان همسرش رو برای سالگرد ازدواجشون سورپرایز کرد که خیلی هم قشنگ بود و کلی احساس خوب ایجاد کرد. خدا رو شکر.
ازت ممنونم سعیده جانم رفیق نازنینم که هستی که به ندای قلبت گوش می دی و هدایتهای فراوانی رو که پر از نور و خیر و برکته برام می فرستی. بازم می گم از خداوند مهربانم هم سپاسگزارم که من رو در مدار هم صحبتی با انسانهای شایسته ای قرار داده انسانهایی که انقدر خوب و با تعهد و با عمق کار می کنن که الگوی فوق العاده ای برای من هستن…
عاشقتم رفیق نازنین و توحیدی… خیلی چیزا هنوز باید ازت یاد بگیرم… خدا کمکم می کنه و روز به روز بیشتر ازت یاد می گیرم و عمل می کنم.
خداجونم عاششششقتم
سلام به سمیه جانم.
که هم اسم خواهرِ خودمی.
(نیلوفر، سارا، سمیه، سمانه)
سمیه، آبجیم، 8 مهر 65 به دنیا اومده، من 28 آبان 66.
یعنی یک سال و یک ماه و بیست روز ازم بزرگتره.
الهی شکر برای خانواده ی عزیزم که بینشون هستم.
لذت بردم از خوندن کامنتت و نکاتت و یاداوری هات.
هیچ لذتی بالاتر از سپاس گزاری نیست این روزها.
یعنی دنبال زمان خالی میگردم که بنویسم همش.
خدا رو شکر برای لیلین جان که به سنی رسیده بگه دَدَر.
همینم برای من شادی بخشه.
و این نوید رو میده که حافظ جونم هم بگه ددر.
الهی شکر که سلامتن بچه هامون و دارن مراحل رشد و تکاملشون رو زیبا طی میکنن.
حافظ جونم الان در مرحله ی نوش جان کردن غذا کمکی و غلت زدن و حرکت رو به جلو و عقب هست و کمی هم میشینه.
خدا رو شکر برای همه چیزش.
من مشتاق دوره سپاس گزاری استادم و اینکه حرفش شد برام نشانه است.
امروز به معنای حقیقی غرق شدم تو نشانه ها، خودمم که آرومم، نور علی نور شده برام.
امروز عصر با گوش دادن به این فایل خوابم برد در کنار حافظ جون.
اما چیزهایی که شنیدم و یادم مونده و لذت بردم ازشون ایناست:
الهی شکر که میتونیم رایگان روی کره زمین با این همه امکانات آسایشی زندگی کنیم.
الهی شکر برای خودِ سپاس گزاری و فرکانسِ به شدت بالاش.
جالبه که من زوم کردم رو سپاس گزاری و روزی ام شده این فایل.
خوشحالم که در مورد مقایسه و حسادت شنیدم.
خوشحالم که کد وار مسیر داره بهم گفته میشه.
1- سپاس گزاری
2- دوری از مقایسه
3- دوری از قضاوت
چقدر خوب بود که شنیدم:
با غرور با کسی روبه رو نشم.
با حسِ برتری با کسی مواجه نشم.
اگه نعمتی دارم عالیه الهی شکر، ولی اونو وسیله ای نکنم به اصلاح برای زدن تو سَرِ کسی و فخر فروشی…
خدایا غرور، دشمن مستقیم خودته، دورم کن از غرور…
ماچ به روی ماه خودت و 2 دختر قند عسلت.
آهان
الهی شکر که به بچه مون شیر میدیم.
این رو تازه وقتی بهتر متوجهِ نقش های اساسی که شیرِ مادر برای بچه ایفا میکنه شدم، خییلی بهتر درک کردم…
خدایا شکرت که شیر مادر غذای بچه است.
الهی شکر روزیِ بچه رو در سینه مادر قرار دادی.
الهی شکر شیر خوردن بچه، بهش احساس ارامش و امنیت و عشق مادر رو میده.
الهی شکر بچه تو آغوش مادر هم شیر میخوره سیر میشه، هم اروم میشه و خوابش میبره.
خدایا شکرت که کم کم تو سپاس گزاری دارم ریز بین تر میشم و به جزییات دقت میکنم.
الهی شکر همین الانم داره شیر میخوره و لالاست، یه لبخند قشنگ هم زد.
چه کیفی داره این فایل تمرکز داره رو سپاس گزاری و منم میتونم با جزییات بنویسم نسبت به حسم در مورد سپاس گزاری.
توضیحات فایل که خانم شایسته جانم نوشتن رو قبل از شنیدن فایل خوندم و خیلی ذوق کردم.
سلام و درودِ ویژه به مریم جان و استاد جان و همه ی بچه های سایت.
راستی سمیه جان
2000 امین روز عضویتت مبارک و به شادی و سلامتی.
یه تشکر عمیق دارم ازت برای نوشتنِ این قسمت چون برای من الهام بخش بود زیاد:
فاطمه جانم ممنونم که بهم یاد دادی اتفاقات ریز و درشت روزم رو رزق و نعمت بدونم و تو هر چیزی نشانی از فراوانی پیدا کنم حتی اگه دَدَدَ گفتن لیلین باشه… اینکه با خودم و بچه هام و تک تک آدمای دور و برم در صلح باشم…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جان! مامان مهربون و توحیدی! ممنونم برای نقطه ی آبی که فرستادی و قلبم با نورش روشن شد. امیدوارم حال دلت عالی عالی باشه و در کنار حافظ جان لذت ببری و هم تو رشد کنی هم اون :)
این قسمتش فکر می کنم فرقی نداره بچه ی اول باشه یا دوم، اینکه در کنار این موجودات نازنین من مادر هم رشد می کنم، با هر کنترل ذهن با هر تصمیم درست یا غلطی که در مورد نی نی کوچولوم می گیرم دارم رشد می کنم. یه جاهایی حس مادرانه باعث میشه غم بیاد سراغم که چرا شیر نخورد الان گشنه س اذیت میشه… ولی ذهنم رو کنترل می کنم و می گم مهم نیست چقدر دلیلم منطقی باشه، دست تو آتیش ببرم می سوزم و سریع دست ذهنم رو می گیرم و می برمش سمت سپاسگزاری برای کوچولوی خودم برای سلامتی برای چشماش ومژه هاش برای انگشتای ظریفش و اووو یه عالمه اینو میشه ادامه داد. مطمئنم خودت هم تجربه کردی تو این مدت، همینطور سعیده جان رضایی که دوباره داره این مسیر رو خدایی و توحیدی طی می کنه.
برای من این قضیه خیلی تکاملی پیش رفت. (اصلا قرارم نبود اینا رو بنویسم ولی ظاهرا باید می نوشتم :)) من بعد یکی دوماه که فهمیدم اصلا انقدر درگیر عواطف و حس مادرانه شدم (شاید بخشیش بخاطر زود بدنیا اومدن لیلین و کلی تست و آزمایش تو اون دو هفته ی اول و کلا ماه اول بود) که دیدم دارم خودم جای خدای اون بچه می بینم. و خب من قدرت خدا رو که ندارم بنابراین هربار به عجز می رسیدم. و بعد می گفتم خدایا من نمی دونم تو می دونی دستم رو بگیر و ول نکن… از همون هفته ی اول شروع کردم به تمرین سپردن امور به خدا… ولی تو اون شرایط گفتنش آسونه اما خیلی ایمان می خواست… تمرین می کردم و کمکم طی چند ماه تو سپردن مسایل به خدا بهتر عمل کردم. و خودم چقدر کمتر اذیت شدم چقدر خیالم راحتتر بود. (چون لیلی شیر کم می خورد خیلی مثالام در مورد شیر خوردنه) دیگه وقتی مثلا یه وعده شیر نمی خورد یا خیلی کم می خورد، می گفتم خدایا خودت خدای این بچه ای خودت از هیچ بوجودش آوردی صحیح و سالم، خودتم می دونی چی الان براش بهترینه، من نمی دونم… و بعد یه نشونه که به دلم می افتاد می ذاشتم و بر اساس اون سعی می کردم هدایت خدا رو دریافت کنم. اوایل 4 بار نمی شنیدم و 2 بار می فهمیدم هدایت رو بعد کم کم بهتر شد و الان فکر می کنم شاید 4 بار درست عمل می کنم و گاهی هم پیش میاد اولش حواسم نیست و گاهی هم کلا اشتباه می کنم. ولی از خدا مرتب می خوام که کمکم کنه تا تو این مسیر تو بزرگ کردن و تربیت لیلین و تینا کمکم کنه هدایتم کنه. از دوستای خوبم الگو می گیرم. اصلا نمی دونم چرا دارم اینا رو می نویسم خخخخ.
آها یادم اومدم. این تو ذهنم بود که مادر بودن و مادری کردن خودش عمل به توحیده اگه حواسمون باشه… و خداوند پاداش می ده بمون. فقط خدا کمکمون کنه تو این مسیر ثابت و محکم قدم برداریم و روز بروز شاخکامون برای دریافت هدایت تیزتر باشه.
بقول فاطمه جان بیبی ها واقعا اصل تمرکز بر نکات مثبت هستن… یه لبخندشون یه برق تو نگاهشون می تونه دنیا رو دگرگون کنه خدایی… خیلی از جنس خدان… آرامش و زیبایی محضن. و بهترین سلاح برای کنترل ذهن! انقدر که میشه برای تک تک اجزائ بدنشون و حرکاتشون و غیره خدا رو شکر کرد و بعد اون احساس خوبه بر قلبمون حاکم میشه…
یاد انیمیشن inside out افتادم که حس های مختلف وقتی کنترل ذهن رو دست می گیرن چی میشه… joy واقعا دلنشینه و چقدر با اون حس دنیا قشنگ میشه.
چقدر حرف زدم خخخخ چون یه وجه مشترک داریم در مورد تجربه مون همیشه خیلی حرف دارم برای تو یا سعیده جان رضایی… امیدوارم خداوند رزاق و وهاب کمکون کنه آسان باشیم برای آسانی ها و لذت ببریم از این مسیر و رشد کنیم…
آها در مورد لیلین بگم که از هشت ماهگی فکر می کنم شروع کرد دَ گفتن، بعد بَ و مَ اضافه شد. بعد شد دَدَ و بَ بَ و بعد دیگه شبیه جمله شد خخخخ.
الان سرعت چهار دست و پاش زیاد شده و در چشم بهم زدنی خودش رو به جایی که می خواد می رسونه.
از میز و مبل و صندلی و مامان و بابا می گیره و رو پا وایمیسته و راه می ره همینجور که از جایی گرفته…
دیروز هم دخترم اولین دندونش دراومد بلاخره (کلی چشمای قلبی)
خلاصه که کلی اتفاق خوب و خوشمزه در راهه برای حافظ جان خاله…
حافظ جان نازنین رو ببوسش. بوس به خودت و به خدای مهربون می سپرمتون…