چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم من
دقیقا استاد اصن کار ذهنه اینه
من خودم که دیگه قانون رو میدونم با دوره های شما الحمدالله
ولی واقعا 90٪اوکیم یه ده درصدی اینجوری هستم الان بعد این همه کار کردن رو خودم
اونم با طی شدن تکامل درست میشه و دیگه واقعا اوکی هستم الان. سریع میام ذهنمو کنترل میکنم
تقریبا ناخوداگاه شده این موضوع برام چون خودم خالقم اونجوری که دوس دارم زندگیمو خلق میکنم
همون تمرین ستاره قطبی دوازده قدم فانوس دریایی روانشناسی ثروت 2 کدنویسی اتفاقات دلخواه کشف قوانین
وقتی خودم خلق میکنم همه چی اونجوری که من میخوام پیش میره حتی اب و هوایی که میخوام اون روزم یا اون شبم باشه رو خودم خلق میکنم با ستاره قطبی دیگه جای نگرانی نمیمونه باورتون میشه الان به جایی رسیدم شب همه ی اون چیزایی که صبح نوشتم رو خط میزنم میگم خوب خدایاشکرت اینم شد
واقعا خدایاشکرت
عاشقتونم فعلا در پناه الله یکتا باشین
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و دوستان سایت الهی
سلام و تحیت پروردگار بر شما
راستش من هنوز فایل رو گوش ندادم ولی میخوام کامنتی در مورد خودم بنویسم که الان سه ماهی میشه که کامنتی توی سایت ننوشتم اونم بخواطر ترسهام و نجواهای شیطان
من میخوام در مورد کنترل ذهن که خودم انجامش میدم یه خورده به یاری خداوند بنویسم و چنتا مورد دیگه
چند روز پیش نشسته بودم تو خونه یه لحظه متوجه شدم یه احساس حزن مانند میخواد تمام وجودم رو بگیره سریع یاداوری کردم به خودم که الان باید بتونی ذهن و احساساتت رو کنترل کنی بعد از چند ساعت کنترل کردن ذهن و توجه نکردن به اون احساس من رو خداوند هدایت کرد به یک جمعی که وقتی وارد شدم اون حزن کمتر شد خوب من هنوز در حال کنترل کردن ذهنم بودم تا خلاص بشم از دستش بعدا اومدم خونه و مشغول کارهام شدم که بکلی اون احساس از بین رفت
حالا میخوام اینو بگم من به مدت هفت ماه هست که دارم صبح تا شب به فایلهای استاد عذت نفس و فایلهای رایگان گوش میکنم و خیلی خوشحالم که برای کنترل ذهن نمیگم صد درصد نه اما خیلی بهتر از قبل خودم شدم
خیلی جاها هم بوده که ذهنمو خوب کنترل کردم مثلا من خودم خواننده هستم توی یه مدت کوتاهی با کنترل ذهن تونستم پولهای زیادی کسب کنم که الان دارم متوجهش میشم اصلا استاد باورم نمیشه منی که همیشه لنگ پول بودم اونقدر برا خودم پول ساختم که خدا را شکر جیبم همیشه پر پوله فقط بخواطر کنترل ذهنم بود ولی الان که یه خورده کنترل ذهن دستم در رفته این چند روزا دو روزه که درامدی نداشتم. که دارم باز هم تلاش میکنم با سپاسگذاری حالمو مدارمو ببرم بالا و درامد داشته باشم هر روز
راستش استاد سه ماه هست که میخوام کامنت بنویسم هی ذهنم میگه تو مگه چی داری برا نوشتن و اینجور چیزا
امروز نشسته بودم داشتم کامنت میخوندم گفتم هر جور شده باید بزنم تو دل ترسم و کامنت بنویسم
که منم مثل بچها تونستم کامنتمو بنویسم
خیلی خوشحالم که با شما هستم
خدا را سپاس بابت استاد عباس منش
خدا را سپاس بابت این سایت الهی
خدا را سپاس که دانش اموز بهترین استادم
خدارا سپاس سپاس سپاس
به نام خدای مهربان
سلام به استادعزیزوارزشمندم ومریم جون شایسته و سلام به همه بنده های خوب خدا
برای اولین بار این موقع ازروزمن توخونه تنهام وفهمیدم که خدا شرایط روفراهم کرده تا راحت کامنت بنویسم
بسیارسپاسگزارتون هستم برای این فایلی که اماده کردید واین صحبت های ارزشمندی که میلیون ها تومن باید هزینه میکردیم تادریافتشون کنیم اما به لطف سخاوت وتوحیدشما رایگان دراختیارما قرار میگیره …که صددرصد نوراین همه اگاهی رایگان به زندگی خودتون برمیگرده استادبی نظیرم
مثالی که میخوام ازخودم بزنم درباره موضوع این فایل مربوط به کسب وکارشخصیم میشه
من یه خانم خونه داربودم با دوتابچه دلبر که ازوقتی باسایت وشما اشنا شدم برای خودم کارهای کوچیک انجام میدادم ودرامد کسب میکردم مثلا پیج لوازم خونگی زدم چون به وسایل خونه علاقه داشتم و ریز ریز برای خودم کارمیکردم
تااینکه پارسال روانشناسی ثروت رو ازسایت خریدم و تصمیم گرفتم برم دنبال کارموردعلاقم که تولید کردن بود
نمیدونستم چی بایدتولید کنم که باهدایتهای خدا به سمتش هدایت شدم
همه مخالفت کردن که اخه توچی از کار و بازار وفروش میدونی اینکارونکن ضررمیکنی که داستانش رو توکامنتهای دوره احساس لیاقت گفتم
من پارسال مردادماه دستگاه خریدم وتوپارکینگ یه دیوار کشیدم و درو پنجره گذاشتم و برای خودم کارگاه زدم تا اسکاج تولیدکنم
باعشق کارم روشروع کردم هیچ نتیجه ایی نبود
ازصفر مطلق ..هیچی بلدنبودم ولی خداوندلحظه ایی تنهام نگذاشت و ادامه وادامه دادم
اوایل دقیقا همونطورکه شماگفتید استاد..مواداولیه رو از کسی میخریدم که خودش وارد کننده نبود وازکس دیگه ایی میخرید
توی بافت زدن چندباراشتباه کردم ومجبورشدم که بار رو بدون سودبفروشم ولی خیلی خوشحال بودم چون داشتم یادمیگرفتم وبرام مهم پول وسود نبود میخواستم فقط کار رویادبگیرم وتوکارم پیشرفت کنم
بادستگاه بلدنبودم کار کنم واروم اروم یادش گرفتم ووارد ترس هام شدم هرچقدر بیشترگذشت فهمیدم که چقدر اینکارو دوست دارم
هدفم فروش عمده بود که اولین فروش عمدم به بازارمولوی تهران رقم خورد به لطف خدا با دوتا اشتباه که درس هاشوگرفتم والبته که میترسیدم بارم برگشت بخوره ولی خدا خدا خدا و گفتگوهای ذهنی مثبتی که به لطف دوره خداگونه احساس لیاقت ایجادکرده بودم و سرزنش نکردن خودم کاربه راحتی انجام شد
فروش های بعدی هم به شکل عمده وجزیی انجام میشد ومن هرباربیشتریادمیگرفتم ولی هنوز سود انچنانی نکرده بودم
باعشق وعلاقه کارمیکردم وبار جدید رو اماده کردم برای فروش ولی اینبار به هر دری زدم مشتری عمده سراغم نیومد که نیومد اوایل که اصلا ناراحت نبودم وباعشق به تولیدم ادامه دادم تااینکه دیدم دیگه کارگاهم جا نداره وباید صبرکنم تااین اسکاج ها فروش بره وبعددوباره تولید کنم
ازخدا هدایت میخواستم که دلیلشوبهم بگه همش میگفت صبر کن
ولی من حالم خوبه خوب بود وخبری ازنجواهانبود وازاین بابت ممنون شماودوره هاتون هستم که اینقدرخوب ذهن مارو پایه ریزی کردید
تااینکه هدایتهای خدا اومدو ایده جدید برام اومد ومن سمت تولید کاردیگه ایی رفتم به خاطرالهامی که بهم شده بود والان درمرحله دوخت کارجدیدهستم درواقع یکی ازمشتری هام سفارش کار جدید بهم دادکه من درحال تولیدش هستم که تولید سفره پاک کن هست.. ونجواهای ذهنموچندروزیه که شروع شده بود که خوب الان که سفره پاک کنهارو تولید کردی وبه مشتری دادی(داستانشو حتماتویه کامنته دیگه مینویسم چون خیلی طولانیه)
اسکاج هاچی اونارو چیکارمیکنی ؟؟
حالا اصلا مشتری هم اومدو این باراسکاج روهم فروختی و دوباره تولید کردی بعدش چی دوباره میخوای منتظر مشتری بمونی؟؟
دیدی نتونستی از پس اینکاربربیای ؟
دیدی همه پولاتو خرج کارت کردی و موفق نشدی؟
خوب راست میگفتن این همه ادم که این کارتونیست بشین خونه زندگی وبچه داریتو بکن
مگه مشتری جورکردن به این راحتیه اونم بارای چندین هزارتایی تو…
چندروز بود که درگیر این نجواها بودم که ولم نمیکردن وهمش به خدامیگفتم کجای باورام ایراد داره که اینطوری شد وخداهربار بهم گفت
یه بار گفت احساس لیاقت برای مشتری راحت و زیاد نداری
یه بارگفت به کیفیت محصولت ایمان نداری
و….ودارم روی این باورهام کارمیکنم
ومن تونستم براین نجواها پیروزبشم استاد الان چندین هزارتااسکاج پایین توپارکینگ خونست ولی من خوشحالترینم
چون نشستم نوشتمو نوشتم وکشیدم بیرون اون باورهای داغونی که نمیذاشت راحت بفروشم
مثلا تمرکزم روی کمبود بود واصلا نمیدونستم ….
شکرگزاریم کمترشده بود ونتایج ونشانه های کوچیک رونمیدیدم ومنتظر مشتری عمده بودم فقط
ومن به ذهنم اینارو گفتم وارومش کردم:
ذهن عزیزم درسته که الان بارم مونده وفروش نرفته ولی توفکرکن اگه این اتفاق تواولین تولیدم میوفتادچی میشد ؟؟؟یعنی همون پارسال بارم میموند رودستم و فروش نمیرفت اون موقع من میخواستم چیکارکنم چون ازلحاظ مداری پایینترازالانم بودم وصددرصد نجواهاداغونم میکردن چون اعتمادبه نفس الانم رواصلا نداشتم
ببین چقدر خدا هوامو داره ببین چقدر درست عمل کردم اگه اون موقع فروش نمیرفت که دیگه من حریف تو ونگاه وحرف بقیه نمیشدم ولی همون باراول من تونستم 11میلیون بار به بازارمولوی تهران بفروشم من من تونستم خداکمکم کرد
منی که هیچی نمیدونستم از تولیدوفروش ببین چقدر خوب عمل کردم باراول که رفتم مولوی سفارش گرفتم وکل بارم روفروختم
دفعه های بعد هم که خودت شاهدی مشتری ها ازجایی اومدن که من اصلا نمیدونم فقط زنگ میزدن ومیومدن بار رومیبردن ..دستان خداوند رو میبینی چطورکمکم میکنه
حالا الان چندماهه فروش عمده نداشتم میدونی چرا؟؟؟؟
چون باید رشد کنم وبزرگ بشم چون خدا میخواد ظرفم روبزرگ کنه
چون قراره سودم ازکارم بیشتروبیشتربشه پس باید یه جاهایی رو توذهنم درست کنم
باید وایسم وبیشتر روی خودم کارکنم تا شغلم
اگه مشتری داشتم که اصلا به سمته تولید سفره پاککن نمیرفتم خودت دیدی چقدر همه چی تواین مسیرهدایتی بود وخداگفت و من انجامش دادمچون باید چیزای جدید یادبگیرم که برا پیشرفت توکارخودم یعنی اسکاج لازم وضروریه
اگه اینبارهم مثل سری های پیش مشتری میومد من چجوری میفهمیدم این ایرادهایی که خدابااین تضاد بهم گفت باید درستشون کنم
اگه فروش داشتم که اینقدر ازخداسوال نمیپرسیدم و ترمز هاروپیدا نمیکردم
دیدی دیدی حالا به نفعم شدکه نفروختم اگرنه که مشتری فراااوانه خداهم که وعده فزونی وخیر داده
پس دلیل دیگه ایی داره این تضادبرام
حالافهمیدی چرا؟؟؟بیاباهم مهربون باشیم دیگه ازاین حرفهابه من نزن باشه؟؟.بیابهم کمک کن تا باهم با باورهای قدرتمند کننده جلوبریم وشادباشیم
ذهن من:اخه الان این اسکاج هاروفروختی باشه درست
دوباره سری بعد چی؟؟مشتری ازکجامیخوای بیاری؟؟
من::بابا فقط همین یه بار اینطوری شده ومشتری نیومده که اونم دلیلشو بهت گفتم چون قراره رشد کنم
این همه باری که فروختم چی؟؟؟؟اونارم ببین دیگه
من دارم روخودم کارمیکنم مطمئنم که هرباربهترو بیشتروراحتترمیفروشم حالا میبینی که به زودی همه اسکاج هام فروش میره ومیرم برای تولید باربعدی به امیدخدا حالا میبینی
کامنتم به قول سعیده ی عزیزم صلاتم طولانی شد
استاد خیلی خوشحالم ازخودم راضی ام چون کارم توتولید ات جدیدم( سفره پاک کن)داره خوب پیش میره پس این نشون میده دارم بهتروبهترمیشم
همین برام کافیه
این تضادروهم حلش میکنم وادامه میدم به لطف خدا وشما واین سایت بینظیرتون
دوستتون دارم خیییییلی زیاد
بنام خدا که هر آنچه دارم از آن اوست
سلام استاد عزیز امید که جور و صحتمند باشین در پناه الله
استاد عزیز چند باری تونستم این فایل را گوش کنم ولی حال کامنت نوشتن نبود تا اینکه همین امروز اتفاقی برام رخ داد که باعث نوشتن این کامنت شد.
استاد این سومین هفته ای هست که مهاجرت کردم از فرانسه به سوئیس و الان مشغول کار برق در شرکتی هستم .
قسمتی از کار امروزم سوراخ کردن با دریل و مته بین دوتا جعبه تقسیم برق توی سقف بود
سوراخ اول خیلی عالی و خوب انجام شد
سوراخ دوم همین طور که متّه داشت داخل دیوار پیش روی می کرد یهو آب از سوراخ بیرون زد
اولین فکری که تو سرم اومد این بود که زدم لوله آبی را سوراخ کردم.
نجواها همین طور و همین طور داشت زیاد میشد.
من تازه وارد این شرکت شدم منو بیرون میکنن
دیگه بهم کار نمیدن و …
اول سعی کردم مخفی کنم و طوری ماس مالیش کنم
بعد از مدتی تونستم خودمو آروم کنم و گفته های شما که در این فایل بود یادم اومد
این همه من این کار را انجام دادم عالی پیش رفته این دفعه این اتفاق رخ داده
با خودم حرف می زدم اگر هم این اتفاق خیلی بزرگ باشه و منجر به اخراج من بشه خدا نمی تونه کار دیگه ای برام پیدا کنه.
جالب بود که کسی هم متوجه نشده بود اون همه آبی که از سقف داشت می ریخت. آخه بالای 50 تا کارگر هر روز اونجا کار می کنن و قراره یک آزمایشگاه درست بشه که 9 طبقه داره.
یکی از راهایی که تونستم ذهن خودمو آروم کنم این بود که در کارام هم خیلی مواقع از خدا هدایت می خوام که اتفاقا قبل از سوراخ کردن ازش درخواست کردم تا بهم بگه کجا را سراخ کنم اینو هم از آموزش های شما یاد گرفتم استاد.
به خدا قسم خدا خیلی واضح و با صدای بلند می گفت که برو خبر بده به مسئول پروژه. اگر این کار را نکنی می ترسی ایمان نداری
شاید چیز خواصی نباشه
استاد همون جا گوشی مو گرفتم و به مسئول پروژه زنگ زدم ازش خواستم بیاد
اومد و گفت که چیز خواصی نیست
این لوله چیز خواصی نیست و و گفت کار خوبی کردی که بهم زنگ زدی
استاد اتفاق امروز خیلی از خاطرات گذشته کاری منو پیش چشمم آورد . وقتایی که یه اشتباه کوچولو می کردم و خودمو به در و دیوار می زدم که به کسی نگم
مخفی کنمش
خودمو بالای چند ساعت سرزنش می کردم که بی عرضه هستی
بد شانس هستی
اما امروز به لطف الله چنان تغییری در رفتارم دیدم که خیلی برام افتخاره و فهمیدم که تغییر کردم
مرسی استاد عزیز آموزه های شما بسیار تاثیر روی زندگیم گذاشته
واقعا جا داره هزاران بار ازتون تشکر کنم .
در دنیا و آخرت عاقبت بخیر باشین
سلام وادب
بی نهایت سپاسگزارم ازخداوندوازشمااستادعباس منش عزیزدل
میخواستم دریک سخن این توضیحات زیباتون روخلاصه کنم
بنده کلا فردی هستم که تمام مراحل زندگیم همینجوری بوده وخداراشکربابت همین کنترل کردن ذهنم درتمام مراحل زندگیم موفق بودم
بدون دورهای قانون ولیاقت وعزت نفس وقدم به قدم وسلامتی وثروت زندگیمودرتمام مراحل رشددادم میدونیدچرااستادبخاطراینکه ازتمام وجودم حرفهاتون روگوش میدم وایمان خالص وعملگراهستم نصبت به تمام فایلهای رایگانتون وبی نهایت مطالعه گروتحقیق گرهستم وبی نهایت کنجکاو وبااعتمادبنفس 1000هستم
خیلی میتونم درمورداین فایل زیبا صحبت کنم اماحوصله دوستان روسرمیبرم خخخخ فقط بگم دوستای گلم ایمانی که عمل نیاوردایمان نیست به نظرمن استادکسایی که بافایلهای بی نظیرورایگانتون نتونندزندگیشون روتغییربدندباهیچ فایلی دیگرنخواهند
باورتون نمیشه فقط باگوش دادن فایلهای رایگان قانون سلامتیتون بنده بامطالعاتی که انجام دادم بعداز2ماه 12کیلوگرم کم کردم وچون عمل قلب کرده بودم هیچ دارویی نمیخورم وحتی رفتم دکتردیدهیچ مشکلی ندارم داشت سکته میزدخخخخخ
اماخودم ایمان داشتم که حالم عالی هست نه فقط سلامتی توتمام بدنم پورازانرژی هست
درتمام زندگیم موفق وشادهستم وبی نهایت دارم درشهررویایی ام گیلان شهرستان سیاهکل لذت میبرم
درحدشمانباشد استادعزیزم کمترنیست خخخخ
استادازتون بی نهایت سپاسگزارم وبهترینهاروبراتون آرزومندم به امیددیدار…یاحق
سلام اقای نور بخش.احسنت واقعا باید ایستاد وبرات دست زد .چقدر عالی چقدر با اعتمادبه نفس نوشتین.لذت بردم از این اراده اهنین از این حد عملگرایی وایمانتون به حرفهای استاد.مبارکتون باشه این همه نتایج زیبا.واقعا قبول دارم اول باید از رایگانها نتیجه گرفت استاد عزیز قانون رو درهمه فایلها تکرارمیکنند.فقط در محصولات شاید با جزئیات بیشتر وگرنه فرقی ندارن
سلام وادب
خدمت شما بزرگوارمریم خانم عزیز
بی نهایت سپاسگزارم
بله همه چی همینه ایمانی که عمل نیاردیک حرف چرت هست
من بی نهایت به کلام استادعباس منش عزیزم ایمان دارم که شایدباورش براهرکس سخت باشه من نتایجی عالی ای که ازسایتهای رایگانی استاد گرفتم حاضرم قصم بخورم خیلی هاتوفایلهای پولی استادهم نگرفتنداونم درتمام مراحل دارم میگم وتمامش بامدرک هست وحرف میزنم واین حقیقت است
بازم ازتون سپاسگزارم
به نام خدای مهربان همیشگی قدرتمند ثروتمند زیبای همه کاره خودم
سلام عشق ابدی من
سلام استاد عزیزم تا روزی که نفس میکشم
سلام به دوستان توحیدی ماهم
استاد جانم این فایلهای آخرشما خیلی عمیق هستن . شما خیلی با سخاوت آموزش میدید و من با این صحبتهای باارزش شما بسیار بسیار حرف تو سینه دارم ولی واقعا نمیدونم از کجا بنویسم . خدایا کمکم کن طبق روال
ذهن من منو فریب میده
اسم فایل خیلی خیلی نظر منو جلب کرد . پشت فرمون فایل رو گوش دادم تا بتونم توش غرق بشم . هرچی گوش دادم نجواهای ذهنم بیشتر شد حتی وقتی برگشتم خونه و گفتم اوکی برو کامنتت رو بنویس لیلی ، ذهنم گفت نه نه حرف انیشتین یادته احمق کسی هست که مسیری رو بارها بارها تکرار میکنه و همون نتیجه رو میگیره .
به خدای محمد قسم میتونستم بزنم تو گوش ذهنم . آخه لعنتی من همون آدمم ؟ من عوض نشدم ؟ ندیدی چقدر قوی شدم ؟ نمی بینی دارم اینقدر خوب ادامه میدم ؟ منظور انیشتین اینجا کاربردی نداره برو دنبال کارت … من همون آدمی ام که هر روز تو کدهای روزانه ام دارم از خدا میخوام کمکم کن الهامات و هدایت هات رو درست دریافت کنم . درستتتتتتت
خیلی خب آقا جان من دارم کوچولو کوچولو پیش میرم . کم کم دارم تغییر میکنم . خب فدای سرم . ذهن دیوانه دیگه اجازه نمیدم اینقدر شماتتم کنی و منو مرتب با آقای ایکس و خانم ایگرگ مقایسه کنی . دیگه تمام داره میشه دوره ات بچه جان .
من هر روز دارم کار میکنم . من هر روز حال خوب رو دارم تجربه میکنم . من هر روز دارم مثل لاک پشت عمل می کنم . خوب همین درسته و خرگوش برنده مسابقه نبود . یادته ؟ لاک پشت برنده شد .
رهرو آن است که پیوسته و آهسته رود
استاد الانم که دارم مینویسم باز دارم فایل رو گوش میدم . مرتبه سوم هست و باور کنید که چقدر کم موفقیتهای فراوانم تو ذهنم هست و شکستهام بیشتر تو ذهنم پررنگه . میدونم کار ذهن لعنتی هست و آدمها عموما همین هستن .
ولی قراره با عموم جامعه فرق داشته باشم که دارم فرق دارم من . اکثرا بچه های دهه 60 خودشون رو نسل سوخته می دونن . خانم برادر من همسر برادر عزیزم که از بهترین بهترین مردایی هست که من در عمرم دیدم تو چشم من داره نگاه میکنه و به من اینو میگه که ما سوختیم .
ولی من که دیگه اون آدم بی اعتماد به نفس قبلی نیستم . اگه موفقیت 10 نمره داره من 8 تا نمره اش رو گرفتم و با افتخار به اون آدم میگم : نه نه من واقعا همچین حسی ندارم . من ناشکری نمیکنم . من خیلی موفقیتها رو کسب کردم و بنده خدا ساکت به من نگاه کرد.
(بی نهایت سلامتم و هر روزم ورزشم رودارم . رابطه ام با خدا عالیه بهترین دوستمه .یه کار شغل بی نهایت مفید و ارزشمند دارم با آزادی زمانی و مکانی و خیلی نعمتهای دیگه که الان نمیخوام اشاره کنم که از موضوع فایل دور نشم . و البته اینها در ذهنم بودن که به من قدرت دادن به خانم برادرم اینطور محکم حرف بزنم )
استاد جانم این فایل و نجواهای ذهنی من صریحا منو به سمت موضوعی برد که کمترین نتیجه رو نسبت به موضوعات دیگه از آموزشهای شما گرفتم : خلق یه رابطه عاشقانه همونکه لایقش هستم …
اصلا دوست ندارم الان اینجا خود افشایی کنم و بنویسم . نه نه هیچ ترسی از قضاوت ندارم . اینجا از این صحبتها نداریم . مساله اینه که من تغییر کردم . دلم میخواد نکات مثبت و پیشرفتهامو بگم هر چند کوچیک و نه از شکستها و تلخی ها .
مخصوصا مخصوصا حالا که دارم روی خودم کار میکنم چون قراره نتایج بهتر بشن . همون مسیر قراره نتیجه بهتری بده . جهان داره به ایمان من پاسخ میده … حرفهای طلایی استاد عزیزم همین الان در سرم تکرار میشن .
درسته استاد من از شکستهام در رابطه عاطفی قبلی بسیار بسیار درسها گرفتم . که اگه تغییر نکرده بودم و درس نگرفته بودم مییدونم باز یه انتخاب غلط دیگه انجام میدادم از موقعیتها و آدمهایی که بعدش سر راهم قرار گرفتن .
نه خودشه درسته من تو مسیرم . قدرت مسیر درست حتی تو انگشتهام حس میشه الان . من انگشت اشاره ام در این شکست همیشه به سمت خودم بوده خدایا تو میدونی … ولی الان ویژگی هایی که از محبوبم نوشتم کسی که لایقش هستم اونقدر برام واضحه اونقدر برام واضحه که من اصلا گاهی بی نیاز هستم از حضور این عزیز دل . خدایا شکرت بابت تغییراتی که داشتم و دارم .
خدایا خیلی دوستت دارم.
استاد خیلی ازتون ممنونم.
تشکر از دوستای عزیز برای کامنتهای ارزشمندتون و همه اونچه بهم یاد میدید.
اینها بود اونچه که از این فایل برداشت کردم و طبق روال معمول من آدم کم حرفی هستم . و من همینم خودمو اینطوری بسیار دوست دارم
سلام به شما دوست عزیزم
کامنت شما دقیقا انگار مساعل و دغدغه های من بود
دقیقا همین نجواها و همین تجربیات
منم امروز کلی نوشتم تو دفترم
که وقتی من تغییر کردم وقتی من درسامو گرفتم و الان مدتهاست دارم طبق اون درسها زندگیمو پیش میبرم قوانین ثابت دنیا اجازه نمیده اونمساعل و شکلات قبلی سر راه من قرار بگیره
اصلا مگه الکیه مگه خر تو خره که من تغییر کنم ولی شرایط مثل قبل پیش بره
مگه خر تو خره که من بهورهامو تغییر بدم در مسیر درست حرکت کنم ولی تجربیاتم مثل بقیه جامعه باشه
این اصلا امکان نداره و ذهن فقط میخاد به وعده های دروغین ما رو سرگرم کنه
براتون بهترینهارو آرزو میونم دوست عزیزم
سلام دوست من
امیدوارم در بهترین حال ممکن باشید
چقدر خوبه که میبینی اینجا افرادی هستن که دقیقا تجارب و حس تو رو دارن . این یه جور یقین و اطمینان به من میده که در جای درستی هستم و دارم مسیر درستی رو میرم .
میدونید من هر چی دوره و آموزش از استاد گوش میدم و سعی میکنم که عمل کنم البته ، متوجه میشم که روابط از همه مهمتره . واقعا بحث روابط اولویت داره رابطه با خودمون رابطه با خدای عزیزمون و رابطه با دیگران
اگه میخوای حست خوب باشه تا اتفاقات خوب رو خلق کنی این بخش روابط باید درست باشه .
من از دیشب و در ادامه اش امروز چند شبکه اجتماعی( اینستاگرام ،بله شبکه شاد رو که حتی اخبار کاری بود و البته سپردم به همکار عزیزم که اخبار مهم رو بهم بگه ) از گوشیم پاک کردم .
یه آرامش عمیقی دارم ولی انگار بخش هایی از درونم خالی شدن .
تلگرام رو نگه داشتم چون یه سری آموزشها از اون جا دریافت میکنم و به همه دوستان خوبم گفتم با من اونجا در ارتباط باشید .
اینکارو کردم که تایم بیشتری در سایت استاد جان وقت بذارم به نفع خودم برای ارتقای خودم که البته امروز روز اولی زیاد موفق نبودم چون روز شلوغی بود از نظر کارهای خونه .
اینو میخوام بگم که وقتی با دوستان خوبم در تلگرام صحبت کوتاهی داشتم احساسم تغییر کرد احساسم بهتر شد از ابتدای روز . فکر میکنم باید کمی به خودم زمان بیشتری بدم تا در این فرکانس جدید چون دوستانی هم که باهاشون حرف زدم اکثرا جدید هستن ، احساس راحتی بکنم .
من دلم میخواد خدای مهربانم رو در چهره دوستان خوب جدیدم ببینم .
من دلم میخواد به خودم اطمینان بیشتری بدم که فقط برو جلووووو مسیر همینه .
امیدوارم همیشه شاد شاد شاد باشید دوست من
در یک لیوان که تا نیمه آب داره، وقتی در مورد نیمه ی خالی آن صحبت و استدلال کنیم، حق با ماست. و اگر در مورد نیمه ی پر آن هم صحبت کنیم بازهم حق با ماست.
نکته اش اینجاست که تمرکز مستمر روی هرکدام که باشد، در نهایت نتیجه گیری و جمع بندی ذهن این است که آن را به /کل/ تعمیم می دهد.
برای مثال بی شمار سلول های بدن ما، داره صحیح و اصولی و عالی کار میکنه. از قلب، از پوست، از ناخن ها، از رگ ها، از مفاصل، و … ولی در عین حال یک ناهماهنگی در یک قسمت بدن نیز وجود دارد، یعنی میشه گفت 90 درصد بدن داره در سلامتی و هماهنگی پیش میره، و 10 درصد در بیماری یا همان ناهماهنگی.
نتیجه گیری و جمع بندی ما، یا ذهن ما چیست؟ آیا نگاهمان به خودمان این است که «من سلامت هستم» یا «من بیمارم»؟!
هم 90 درصد واقعیته و هم 10 درصد. ولی چرا برچسبی که روی خودمان میزنیم اینکه «بیمار هستیم» است؟!
این برچسب همیشگی، داره فرکانس ارسال میکنه.
این برچسب ها را میتوان به پولدارها، به عملکرد نظام حاکم یا دولت ها، به عملکرد خودمان و … زد.
برچسب نیمه پر که واقعیت است؟
یا برچسب نیمه خالی که آن هم واقعیت است؟
کدام به نفع من است؟
کدام برچسب منجر به شکرگزار بودن من و رضایت از زندگی ام و حال خوبم می شود؟
سلام خانم جهانگیری
مثالی که زدید برام خیلی جالب و تاثیرگذار بود من مدت 8 9 ساله که یک بیماری دارم و در تمام این مدت بجز اون بیماری هیچ مشکلی نداشته ام اما هیچ وقت هم نشده که به ذهنم بگم من 95 درصد یک آدم کاملم
چرا پس ذهنم همیشه این بوده که من بیمارم یا من هنوز بیمارم ،بیماریم هنوز رفع نشده
و به قول شما جمع بندی ذهنم همیشه این بوده که من بیمارم و این برچسب همیشه فرکانس بیماری فرستاده برام
من مدتهاست که ذهنمو ثروتمند کرده ام و گفته ام که سلامتی ام میلیاردها ثروته برام روابط خوب و سالمم میلیاردها ثروته برام
و قراره که به ثروتهام اضافه بشه نه اینکه من هیچ بهره ای از ثروت نبرده ام و یک فقیرم
و شما که فرمودین این برچسبها را میشه در خیلی حوضه ها بررسی کرد
تو روابط کسبو کار سلامتی و ثروت که نگاه میکنم آره همیشه 90 درصد همه چی عالی بوده و اگه همین مثال را سرلوحه همه جنبه های زندگیمون قرار بدیم با تکرارش باور میکنیم که 90 درصد من همیشه خوشبختم
و جواب دهن شکنی میشه برای ذهن
به امید 100 درصد عالی بودن همه چی در زندگی استاد، شما خودم و همه دوستان
شاد و پیروز باشید
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:
الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟
-زمانی که سال ها پیش در آزمون رانندگی رد شدم و به این نتیجه رسیدم که کلا نمی توانم گواهینامه بگیرم و آن را به کلی رها کردم
-زمانی که جلوی جمع صحبت کردم و برخی افراد حاضر در آن جمع به من گفتند اصلا نباید چنین چیزی را جلوی افراد غریبه مطرح می کردی کلا از صحبت کردن در جمع یا حتی فرد می ترسم و تا جای ممکن صحبت نمی کنم مگر مسائل عمومی باشد یا از من سوالی بپرسند.
-زمانی که پذیرایی می کردم و شخصی به من گفت احترام دیگران را رعایت نمی کنی و پذیرایی بلد نیستی کلا هیچ گاه پذیرایی نکرده و تا جای ممکن در مهمانی ها شرکت نمی کنم
-هنگام صحبت کردن پشت تلفن به دلیل اینکه به من ایراد می گرفتند و دائما هنگام صحبت به من می گفتند: چقدر صحبت می کنی؟ با کی صحبت می کنی؟ چرا صحبت می کنی و.. علاقه ی زیادی حتی اکنون هم به تلفن جواب دادن و تلفن زدن ندارم.
-وقتی برای اولین بار سر کار رفتم چون حقوق مرا پرداخت نکرده و به من توهین کردند باعث شد به فکر ایجاد کسب و کار جدید به صورت مستقل باشم
-به صورت کلی از هرگونه انتقاد حتی اگر به نفع من باشد به شدت ناراحت شده و سعی می کنم اگر بتوانم آن را بهبود دهم یا اصلا بی خیال انجام آن کار شوم البته با دوره ی ارزشمند احساس لیاقت استاد بسیاری از مسائل مطرح شده در بالا بهبود پیدا کرده و حرف مردم و خودشان برایم بسیار کمرنگ شده است
ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار ذهن را در دست گرفتید و توانستید به ذهن خود بگویید:
“درست است که این بار اوضاع خوب پیش نرفت اما 100 ها بار اوضاع خوب پیش رفت. در نتیجه این اتفاق هیچ معنایی ندارد و قرار نیست دوباره این ناخواسته رخ دهد. تنها کار من این است که: ایراد کارم را پیدا کنم، بهبودها را ایجاد کنم تا نتایج حتی بهتر از قبل ایجاد شود” و به این شکل خوشبینی و امیدواری خود را همچنان حفظ کردید؛
-در رابطه با مسائل مطرح شده در بالا :
-به تازگی در صورت لزوم تلفن می زنم که قبلا از دیگران درخواست می کردم برای مثال به این موسسه زنگ بزنند
-با افراد غریبه گفتگو می کنم از آنها تعریف می کنم و نظر خود را در خصوص موضوعات هم اگر از من سوال نشود بیان می کنم حتی اگر با من مخالف باشند کمتر عصبانی می شوم که پیش از این حتی اگر جواب سوالی را می دانستم از ترس قضاوت یا اشتباه بودن نظر خود را بیان نمی کردم
-به شکلی که دوست دارم از دیگران پذیرایی می کنم و نظر آنها تا حد زیادی برایم کمرنگ تر شده است
-افرادی که انتفادات غیر سازنده از من دارند را به صورت کلی حذف کرده ام و برای آنها تا حد لزوم دیدگاه خود را با احترام بیان می کنم که همه ی این نتایج تنها به خاطر کار کردن بر روی دورهای استاد خصوصا احساس لیاقت و عزت نفس در من ایجاد شده است
ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها یک روند ناخواسته را تجربه می کردید اما به محض ایجاد تغییرات اساسی در باورهای خود، در همان مسیر، نتایج متفاوت و خوشایندی گرفتید؛
-در بالا توضیحاتی در این خصوص دادم
د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه آینده:
چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید.
-ریشه ی تمام مسائل مشکلات حرف مردم و نظر آنهاست اگر افراد نامناسب و نظر آنها را از زندگی خود حذف کنیم بسیاری از مشکلات ما خود به خود برطرف خواهد شد
-دوره ی ارزشمند احساس لیاقت به ما این باور را می دهد که خود واقعی مان فارغ از نقاب زدن باشیم و سبک شخصی خود را داشته و جسارت و شجاعت برای اقدام کردن را فارغ از نگاه دیگران به ما می دهد شخصیت ما را توحیدی تر کرده و به اصلمان نزدیک می کند
با تشکر از استاد عزیز به خاطر دوره ی بی نظیر احساس لیاقت و تمام دوره ها و از خانم شایسته عزیز به خاطر طرح سوالات هوشمندانه و بسیار دقیق در تمام دوره ها و فایلها.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به اسم الله رحمن و رحیم
درود و عرض احترام استاد عزیزم
چقدر نکته ی عالی و به جایی.
هزاران بار هم یادآوری کم است.
چون این شگرد و عملکرد رایج ذهن است.
این مدل پیش فرض ذهن است.
یک حس کامل بودن رو همه آدمها بطور طبیعی میخوان و انتظار دارن. حالا شدتش فرق داره
برای همین ذهن همه انتظار کاملترین و بهترین رفتار رو از محیط و از جهان دارد.
حالا اگر در یک موردی یک بار اشکال و اشتباه پیش بیاد این امر برخلاف انتظار و توقع ماست برای همین ما گارد میگیریم فورا و عکس العمل نشون میدیم و ناراحت، خشمگین، پرخاشگر، غمگین یا ناامید و دلسرد میشیم و شروع میکنیم به بد و بیراه گفتن یا قضاوت کردن یا سرزنش کردن خودمون یا اون آدم یا محیط و شرایط.
واقعا این مورد یکی از پاشنه آشیل های اصلی من است
همین مورد رو الان داشتم با خدای خودم صحبت می کردم بیست دقیقه صحبت کردم و کمک خواستم گفتم خدایا خودت زبان من کلام من باش در هر شرایطی
خدایا هدایتم کن
من تنهایی نمیتونم
و کلی صحبت دیگه
امروز یک کوچولو یک سرزنشی کردم ولی نسبت به قبل ملایم تر شدم
اومدم نوشتم برای خودم:
نقص در دنیای مادی و فیزیکی را باید به رسمیت بشناسم. باهاش نجنگم. نخوام به زور یا با نصیحت و سرزنش تغییرش دهم.
حتی اگر واقعا بطور منطقی حرفم درست باشه و بیراه نگفته باشم. حتی اگر قصدم خیرخواهانه باشه.
اصلا رسالت و وظیفه من همینه دیگه.
اگر نقصی نبود که تبدیل به روح میشدیم
کار و وظیفه و رسالت اصلی من در کره زمین اینه که توانایی و مهارت روبرو شدن با نقص ها رو بیاموزم و تمرین کنم تا هر دفعه بهتر بشم.
منم که باید بتونم منعطف بشم. چون روح نرم و منعطفه ولی جسم مادی و فیزیکی سفت و سخته. ولی من جنسم از روحه پس من میتونم انعطاف بیشتری بخرج بدم و هر مساله ای رو حل کنم.
کار من کنترل احساس و کلام و زبانم است این دقیقا خواست خداست اصلا تقوا همینه دیگه وگرنه تقوا معنا نداره دیگه
خداجون خودت یاری ام کن من صادقانه این نیازم رو به تو دارم اعلام میکنم.
صدای سرزنشگر و ملامت گر و انتقاد کننده و عیب جوی ذهن نفسانی کلا از ناحیه شیطان است حالا میخواد نسبت به دیگران باشه نسبت دولت باشه نسبت به گذشته و خانواده باشه نسبت به اطرافیان یا غریبه ها باشه (بخصوص اطرافیان و خانواده که بیشتر زمان ها در ارتباطیم)
یا بخصوص نسبت به خودم باشه.
هر دو از یک منبع میاد
مثلا قاضی درون من میاد از مادرم یا یک شخصی دیگر بخاطر یک موضوع ساده یا یک اشتباه تکراری یا غیرتکراری آگاهانه یا غیر آگاهانه، انتقاد میکنه سرزنش میکنه ایراد میگیره یا منفی بافی میکنه یا آیه یأس میخونه و شکایت میکنه یا عیب جویی میکنه
بعد از چند دقیقه که بحث تموم میشه میاد همون صدا که تا چند دقیقه پیش که بعنوان دوستم بوده و خواسته از من در مقابل شخص (که عزیزمم هست) یا هر عامل بیرونی، دفاع کنه و بهم گفته حالا بیا اینو بگو این کارو بکن این شکایت رو بکن اینطوری داد بزن اینطوری حرف بزن یا جوابشو یالا بده این نامردی کرده در حقت و …
الان میاد همون صدا بر علیه خودم مقابل خودم دشمن خونی من میشه و خود منو مورد هدف و نشونه قرار میده و شروع میکنه به سرزنش و ملامت من از من بد و بیراه میگه :
(تو نباید این کار رو میکردی! چرا اینو گفتی؟ تو آدم نمیشی. تو درست بشو نیستی بازم خراب کردی. مشکلات همینطور ادامه دارد، تازه داشت اوضاع خوب پیش میرفتا، تو باعث حس بدش شدی، تو هم مقصری، این کارا جواب نمیده، حالا چیکار کنم، دیگه روت نمیشه سرتو بالا بگیری و از این جور حرفا که ته نداره بسته به اون شرایط.)
و یک سیکل معیوب که فریب ذهن رو میخوریم و بازیچه ی این صداها و گفتگوهای درونی شیطان میشم
خود همین خود سرزنشی هم ایراد داره
پس این صدای قاضی درونی دوست من نیست در شکل دوست خودشو نشون داده خیرخواه من نبوده و نیست بلکه از ناحیه شیطان است نفس من است
نوشتم راه حل: ذکر دائم
موقع خوردن غذا، حموم، دستشویی، پیاده روی، تو اتاق، نشسته یا راه رفته یا دراز کشیده (جالبه بگم خود خداوند هم در قرآن فرموده موقع دراز کشیدن هم ذکر بگید اینو چند وقت پیش بهش برخوردم)
گفتگوهای درونی رو با ذکر دائم میشه آروم و خاموش کرد بیشتر از اینکه با صدای بلند به دیگران حرف منفی بزنیم 1000 برابر بیشترش بصورت مخفی یا نیمه مخفی در ذهن اون صداها داره مدام پخش میشه (حداقل در مورد من اینطوریه) برای همین حتی موقع غذا خوردن هم جدیدا سعی میکنم صداهای ذهنم رو عوض کنم
الان مدتیه این کار رو دارم انجام میدم
ولی امروز یه کوچولو انرژی جسمیم پایین بود و از دستم در رفت زورم نرسید با اینکه ستاره قطبی هم انجام داده بودم
ولی خوشحالم که باز هم خداوند هدایتم کرد به آگاهی و تکرار و به نوشتن همین جملات و شنیده همین فایل استاد
استاد عزیزم از شما بخاطر این زحمتی که کشیدید بسیار ممنون و سپاسگزارم
حس میکنم با هز بار شنیدن این مدل آگاهی به چالش ها و سفتی های ذهن هوشیارتر میشم و انگار هر دفعه یک کم ذهن نرم تر و منعطف تر میشه
انگار گره ها میخوان باز بشن ولی انگار واقعا 1000 بار باید شنیده بشه همین یک موضوع فقط.
وقتی ادم از قبل خوب رو خودش کار کرده باشه مدتی اگر یک روز هم یکم اوضاع خوب نشه یا اشکال و خرابکاری کنه راحت تر میتونه برگرده به مسیر اصلی
وقتی استاد فرمودند نترسید از شرایط یا تجربیات ناخوشایند قبلتون نکته ی دیگه ای یادم اومد بنویسم اینکه :
جهان بر اساس مشخصه ها و ویژگی های فیزیکال و زمینی من با من رفتار و منو قضاوت نمیکنه و اصلا کاری به تاریخ تولد و مکان و شهر و کشور و اسم و فامیل و رشته و مدرک و خانواده ام نداره بلکه فقط با فکر و احساس و کلام و فرکانس های غالب من کار داره خب وقتی فرکانسم داره مدام بهتر میشه طبیعیه که شرایط بهتری رو تجربه خواهم کرد در همه ابعاد
خدایا فضل و کرمت را سپاس
عشق بی انتهایت را سپاس
خدایا هدایت هایت را سپاس
حمایت هایت را سپاس
ارادتمند مهدی رجبی
سلام ب شما درست عزیزم آقای رجبی
سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و فوق العاده ای ک نوشتین ذهن منو باز کرد
و بهتر متوجه گفتگوهای ذهنم شدم
و ی نکته ی خییلی زیبا ک اشاره کردین ک خداوند تو قرآن هم گفته ک:
نوشتم راه حل: ذکر دائم
موقع خوردن غذا، حموم، دستشویی، پیاده روی، تو اتاق، نشسته یا راه رفته یا دراز کشیده (جالبه بگم خود خداوند هم در قرآن فرموده موقع دراز کشیدن هم ذکر بگید اینو چند وقت پیش بهش برخوردم)
و چیزی ک درک کردم از کلمه ی ذکر همون یادآوری نعمتها و قدرت خداوند هست
ک بارها خداوند میگه ک بیاد بیارید بیاد بیارد ک کجا بودید چ نعمت هایی بهتون دادم
کجاها نجاتتون دادم
و…
همون توجه ب زیبایی هاست
دیدن نکات مثبت
تایید وتحسین زیبایی ها حسن وجمال خداونده
و ک البته تقوا و کنترل ذهن
ک پاداشها براش درنظر گرفته
الهی صدهزار بارشکرت
سپاسگزارم
بنام خالق زیبایی ها
سلام استاد عزیز خانم شایسته مهربان و دوستان گرامی
یکی از مواردی که لازم دونستم برای شما و خودم توضیح بدم اینه که من خیلی دوست دارم اندام مناسبی داشته باشم و چند سری که هر دفعه بیشتر از یک ماه طول نکشیده که رفتم باشگاه بدنسازی و دوباره بی انگیزه شدم و به دلایل مختلف که خودم اون دلایل رو درست کردم مثلاً نبود زمان کافی و اندام من هرکاری هم بکنم لاغر می مونه چون من ژنتیکی لاغر هستم من به ندرت کامنت می نویسم
و دوره های عزت نفس ، روانشناسی ثروت 1و راهنمای عملی رسیدن به رویا ها رو هم تهیه کردم و خدا رو صد هزار مرتبه شکر با راهنمایی های شما و عمل به آنها نتیجه هم گرفتم
امروز یه حسی به من گفت بیام و این جا یک تعهد به خودم بدم و این رو تا یکسال آینده بدون هیچ عذر و بهانه ای انجام بدم
(( من صادق محمدی متعهد می شوم که از امروز (1403/04/30) به مدت یکسال به باشگاه بدنسازی بروم و اندامی که همیشه دوست داشتم رو با توکل به خدا و انجام تمرینات مستمر و پایدار شکل بدم ))