چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Bigofbig گفته:
    مدت عضویت: 1526 روز

    سلام و عرض ادب

    با آرزوی بهترین هدایت ها برای دوستان

    بنده برنامه نویس بازی های کامپیوتری هستم

    و این مطلب که استاد گفتند را به شخصه تجربه کردم.

    اینکه مثلا 10 تا مکانیزم را راحت و با سرعت خوب می‌سازم، ولی گاهی وقتی سر یه مکانیزم گیر میکنم

    یهو ذهنم میگه:

    “نه تو نمیتونی اصلا برنامه نویسی بدرد تو نمیخوره، تو اصلا مال این حیطه نیستی. ”

    همچنین توی روابط :

    یک شخصی چندبار ازت تعریف میکنه، انگار نه انگار ،

    ولی فقط کافیه یه بار اون شخص یه جیزی بگه بهت بربخوره

    دیگه انگار تا ابد همش ذهن میخواد بهش توجه کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1013 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم چقدر خوشحالم برای ویدیو های جدیدی که بسیار اگاهی بخش

    به نظرمن میزان شدت اون اتفاق باعث میشه که تصمیم بگیریم وعقل میگه دیگه انجام نده چون ریسک وعلامت خطر

    ازجانب دیگه میشه توجهی به این قضیه نکرد وریسک کرد واز تجربه استفاده نکرد

    من اتفاقات زیادی رو تجربه کردم که گفتم دیگه اتفاق نمیفته وباز تکرار شده تجربه من کاملآ متفاوته با صحبت های استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فرزاد بازیار گفته:
    مدت عضویت: 789 روز

    سلام خدمت شما و همه عزیزان

    فکر کنم همین موضوعی که الآنم در گیرش هستم هی ذهنم میگه بازم مثل سری قبله همین خوابه،من قبلا خواب برام خیلی مهم نبود روزی دو ه ساعتم می‌خوابیدم اصلا مهم نبود تا اینکه ریختم به هم و یه سری مشکلات به وجود اومد و افسردگی و این چیزا البته کنارش چیزای دیگه هم بود چون رو باورم کار مردم ولی خوب اون خواب اذیتم کرد یکم نتونستم کنترل کنم و روانپزشک و این چیزا و تا جایی که بهش میگفتم یه چیزی بده که بخوابم،خلاصه تا اینکه الان هم همونه کم خواب شدم و یکم منو اذیت می‌کنه و می‌خوام بخوابم حتی سرکارم شرایط پیش بیاد ولی اون دلهره قبلنا نمی‌ذاره و یکمم احساس لیاقته فکر کنم چون خواب آرامش میاره و من خودمو لایق آرامش نمی‌دونم یا این حس رو دارم،ما کلا شیفت هستیم سرکار و یه هفته که روزکاریم سرکار خوابم واقعا کمه چون نصف شب از خواب پا میشم و دیگه خوابم نمیبره و با فکر باورهای قبلی اتفاقاتی که افتاده دوست دارم و می‌خوام که بخوابم تا تکرار نشه یه موقعه،و از هر فرصتی واسه خواب استفاده میکنم ولی باز خوابم نمیبره الان می‌خوام خودمو یکم شل کنم و اگه خوابمو نبرد مقاومت نکنم به زور نباشه و یکم به ترسهام غلبه کنم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    عباس حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان گرامی ام

    و مریم جان زیبا

    چقدر این مسئله اساسی بود و چقدر زیبا شما اون رو بیان کردید

    همه‌ی ما صدها و هزاران مثال میتونیم تو زندگیمون پیدا کنیم

    استاد من زمانی ک بچه بودم مادرم منو کلاس شنا ثبت نام کرده بود ، یکبار چون خیلی ترس داشتم زیر آب موندم و از اون به بعد از آب ترسیدم و هربار که میخواستم وارد آب بشم ذهنم اون صحنه رو نشون میداد تا این که بعد از چند سال تونستم ذهنم رو کنترل کنم و یه شناگر خوب بشم

    توی روابط هم همین اتفاق برای من به عینه تکرار شد و فکر میکردم هرکسی با من وارد رابطه میشه به فکر سواستفاده ست ولی بعد از آشنایی با شما و درست کردن اون موضوع، به راحتی همه ی افراد با من وارد رابطه میشن و عاشقانه من رو دوست دارن

    در رابطه با کار هم این الگو رو تجربه کردم ، زمانی که سنم کمتر بود کار رو شروع کردم ولی درآمد انچنانی نداشتم و این موضوع در ذهن من نقش بسته بود که من نمیتونم پول بسازم ولی انقدر روی خودم کار کردم که خداروشکر دائم درحال پولسازی و افزایش درامدم هستم

    واقعا بی نهایت از شما سپاسگزارم برای این آگاهی های بی نظیری که برای ما یادآوری میکنید

    در پناه الله یکتا شاد و تندرست و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سجاد گفته:
    مدت عضویت: 1487 روز

    درود و سلام به استاد عزیز، خانم شایسته و خانواده دوست داشتنی خودم سایت عباس منش

    یکی از مهم ترین مسائلی که حدودا سه سال من درگیرش بودم همون مسئله سربازی هستش که همه پسرا یا اکثر پسرا باهاش روبرو هستن

    یکبار اتفاق میافته و چون یکسری ها تجربه تلخ دارن ازش منو ترسونده بودن از این سربازی

    اسفند سال پیش رفتم با توکل به خدا پیگیر شدم و رفتم اردیبهشت آموزشی و الان هم یگان

    دقیقا میشه همون چیزی که باور داریم حرف استاد عزیز که ما چجوری به مسائل نگاه می‌کنیم

    وقتی واردش شدم آروم آروم دیدم نننههه اون صحبت هایی که چندین نفر برام گفتن نیست

    حتی شرایط جوری پیش رفت که برای من بهترین حالتش پیش اومد از هر نظر چه جزئی چه کلی

    یکی دیگه از مسائل این بوده که کسب و کاری داشته باشی و بخوای بری سربازی، میترسیدم از دست بدم ولی هم آدم مناسبش هم شرایط مناسبش پیش اومده و خداروشکر خداروشکر تا الان که 3ماه از خدمتم گذشته همه چیز خوب پیش میره و مغازم سرپاس خداروشکر

    حالا با شرایط پیش اومده و صحبت ها و باور هایی که دارم مطمئنم خیلی خیلی شرایطم از هر نظر بهتر میشه

    مفید و مختصر گفتم که ترس انجام ندادن و حرف بقیه و اینکه کاری انجام شده باشه و شکستی توش باشه همه اینا قراره ما رو به بهتر شدن سوق بده و صمیمانه از خدا ی خودم متشکرم که استاد عزیز را سرراهم گذاشت و استاد ازتون متشکرم که عاشقانه وقت میذارید

    هرجایی هستید سالم و سرحال باشید و شاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    amirreza گفته:
    مدت عضویت: 517 روز

    سلام و احترام خدمت استاد عزیزم

    .

    .

    .

    چند ماه پیش یه اتفاق تلخ برای من پیش آمده بود که حتی منم مقصر اون اتفاق نبودم ،بعد این اتفاق در ذهن من اینقدر قدرت گرفته بود که من حتی دوست نداشتم با دوستام و بقیه بیرون برم و همیشه و هروقت میخاستم با دوستانم بیرون بروم ذهن من میگفت که اگه بری بیرون باز اون اتفاق رخ می‌دهد و حتی نمی‌گذاشت من فکر کنم که اقااا من 1000 بار رفتم بیرون اون اتفاق رخ نداده حالا یکبار همچین اتفاقی رخ داده.

    این اتفاق از چند ماه پیش تا امروز قبل از گوش دادن این فایل برای من ترس شده بود و همیشه همراه من بود و نمی‌گذاشت حرکت کنم.

    خیلیییییی ممنونم از استاد عزیزم که با گذاشتن این فایل توانستم جوابمو پیدا کنم.

    خیلی خوشحالم که هروقت یه سوالی یا گمراهی در ذهن من ایجاد شود همون روز یا روز بعد با گوش دادن فایل های استاد دقیقااا به جواب همون سوالی که من دارم میرسم.

    سپاسگزارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    شهرام علمی گفته:
    مدت عضویت: 1700 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز

    ذهن زمانی کنترل میشه که ما مسولیت اتفاقات زندگی رو به عهده بگیریم که ما خلق کردیم چه زشت چه زیبا

    ووقتی که ما مسولیت قبول میکنیم ذهن چاره ای نداره وساکت میشه

    من چند ماه پیش روی مسولیت صد درصدی روی خودم کار می‌کردم

    یه اتفاق به ظاهر بد برام افتاد ،از سر کار برمیگشتم

    ومیخواستم با ماشین بیام خونه رفتم داخل ماشین میخواستم استارت بزنم دیدم استارت نمیزنه ، رفتم جلو در کاپوت باز کردم دیدم باطری ماشین دزد برده، انصافا وقتی که این صحنه رو دیدم به هم نخوردم آرامش عجیبی داشتم ،

    با پیاده رفتم به مغازه باطری فروش که باطری بگیرم ، باطری رو گرفتم ،مغازه دار اسرار کر د، من به پلیس خبر بدم من حتی نمیخواستم به پلیس هم خبر بدم خلا صه به اسرار مغازه دار به پلیس زنگ زدم ویلیس اومد یه چیزایی نوشت و رفت

    بعد از یه هفته از اداره پلیس زنگ زدن گفتن سارق باطری رو پیدا کردیم میخواد پول بده رضایت بگیره ومن رفتم دیدم فقط من نیستم چندین نفر بودیم خلاصه اینکه وقتی آرامش داشته باشیم همه چی به خیر وخوشی تموم میشه مطمعن هستم اگه مثل اکثر افراد داد بی داد میکردم فحش میدام نه تنها پیدا نمیشد بلکه یه چیز دیگه ام هم دزد میبرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    اکرم گلرخ گفته:
    مدت عضویت: 534 روز

    سلام استاد مهربونم

    خداروشکر میکنم که به خاطر حرفهای شما

    زندگی من کلی تغییر کرده

    این روزها خیلی زندگیم تغییر کرده من عاشق شدم عاشق زندگی عاشق دنیا عاشق کره‌ زمین باهمه آدمهاش

    قبل از این به خاطر باورهای غلط و اشتباه دیگران زندگی سختی داشتم مثلا تو مدرسه یامسجدیاروضه میگفتن که دنیا زندان مومنه وبهشت کافر منم باور کرده بودم زندگیم هرچی بدتر باشه واسم بهتره.

    اززمانی که به لطف خدا با شما آشنا شدم زندگیم عالی شده شاد شده پراز احساس خوشبختی شده.استاد من هرروز تو دفترم مینویسم که بهترین و موفق ترین شاگرد شما هستم‌ وانقدر تکرار میکنم که باور قلبی من شه

    استاد بی نظیر من از شما مشاوره میخام میدونم خیلی مشغولیدولی اگر کامنت منو بخونید وجواب بدهید کلی خوشحال میشم

    من مدتیه چادرم رو گذاشتم کنار ومانتویی شدم با پوشش خوب ولی همسرم که پاسداره خیلی ناراضیه همیشه میگه خدا چادرروبهتر میدونه وچادری هارو بیشتر دوست داره هر کی چادر میپوشه به خدا نزدیکتره وبا این حرفهاش منو ناراحت میکنه من همسرم رو دوست دارم ولی دوست دارم اینطوری باشم

    استاد خوش قلب خودم باحرفهای خوبت این بار هم آرامم کن من هر روز که صدای شما رو تو ایرپاد می‌شنوم خدارو بارها شکر میکنم

    براتون آرزوی سلامتی و عمر بابرکت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهران گفته:
      مدت عضویت: 758 روز

      سلام و عرض ادب .

      من که جواب شمارو میدم دستی از دستان خدام که شمارو راهنمایی میکنم.

      شما برای اینکه وجدانت راحت بشه ،برای اینکه درست بودن یا غلط بودن این کارو متوجه بشید .در قسمت دانلودها موضوع حجاب رو پیدا کنید و ببینید .استاد کاملا و مفصلا توضیح دادن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فرشته حسینی گفته:
    مدت عضویت: 358 روز

    سلام به استاد عزیزم بسیارسپاسگزارخداوهدایتگری هستم که هرلحظه ماروبسوی خوبیها وشادی ها وثروتها ودوستان ناب هدایت میکنه تایه زندگی عالی ورویایی رابرای خودمان رقم بزنیم

    ممنونم ازپروردگارم که منو باسایت عباسمنش آشنا کردممنونم ازفایل های رایگان استاد که دستی ازدستان کمک رسان خداوند هست ومنوازمرزافسردگی نجات داد وبسوی نور وروشنایی سوق داد وتبدیل به کسی شدم که درهر لحظه شاکر خداهستم واونهایی خودم لذت میبرم

    استاد سپاس. سپاس. سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زهرا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    سلام به استاد عزیز ومریم شایسته گرامی من ناخواسته هدایت شدم به این فایل قبل اینکه بخوام این فایل ببینم نوشته بودید کجاها باورهای محدود کننده برام درد سر های زیادی درست کرده من از بچه گی با رویاهام زندگی کردم آدمها رو تو ذهنم بزرگ یا کوچیک می کردم واحساس فکر می کردم مثلا تو ذهنم از ازدواج با مردی که فرشته است وباید همه چیز بر وفق مراد من باشد چون اسلام گفته زن حق شیر دادن به بچه نداره اگر بدهد شوهرش باید به او حقوق بدهد . اگر زن بخواهد با مرد رابطه داشته باشد باید همسرش بهش حقوق بدهد،اگر زن کار خونه انجام داد باید حقوق دریافت کند اگر نخواست انجام بدهد مرد حق ندارد به او چیزی بگوید ومی تواند مرد ازش تو داد گاه شکایت کند اسلام اینو گفته اونو گفته هر چی تو کتاب‌ها ومنبر ها می شنیدم توی ذهنم برا خودم می چیدم اون موقع نمی فهمیدم که اینها باور های محدود کننده از مسائل مذهبی توی ذهن من شکل گرفته حتی صحبت کردن با مردی که می خواد یک عمر زیر یک سقف باهاش زندگی کنی باهاش صحبت کنی گناه کبیره است داشتم اگر بخوام بگم مثنوی هفتاد من می شود چنان بلایی سرم آمد که جهنم به تمام معنا تجربه کردم الان که فایلهای استاد عزیز وبزرگان عباسمنش گوش میدم می فهمم اینها نه تنها اسلام اینجوری نیست ساخته های ذهنم خودم بود که از اطرافیان شنیدم توی ذهنم حک شد که هنوز هم باید روی خودم کار کنم تا بتونم این بتهای مغزیم بشکنم و باور های درست جایگزین کنم حتی فایلهای استاد گوش میدم خیلی از مطالبشون نمی گیرم. وقول استاد اندازه ظرفم کوچیک اندازه ظرفم از صحبت‌های استاد الگو می گیرم امیدوارم با گوش دادن به این فایل ارزشمند استاد بتونم حتی کمی از ذهنیت های غلط فکریم کم کنم به قول استاد اندازه ظرفم الان نوشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: