آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 6 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-01-01 12:06:272020-08-29 19:59:17آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد خیلی خیلی ممنون
ببخشید شاید سوالی که میخوام پرسم مربوط به این سمت نباشه ولی از طرق دیگر چون جواب نگرفتم اینجا هم عرض میکنم
چند هفته پیش من از بازار اپلیکیشن قانون جذب شما رو دانلود کردم ولی فقط جلسه اول رو دریفت کردم و همچنان منتظر جلسات بعدی هستم لطفا به درخواستم رسیدگی کنید خواهش میکنم
دوست عزیز اون اپلیکیشن به صورت آزمایشی بر روی بازار قرار گرفت و هنوز کامل نشده ولی با اینکه از طریق سایت معرفی نشد ولی تعداد بسیار زیادی از دوستان آن را دانلود کردند و به همین دلیل از روی بازار برداشته شد. انشاالله بعد از تکمیل دوباره بر روی بازار قرار می گیرد و از طریق سایت اطلاع رسانی می شود.
خدا خیرتون بده . ممنون میشم آموزش مراقبه یا همون مدیتیشن رو بزارید
عالیییی بود!!!
چقدر این فایلها عالی هستند. ممنون استاد.
بسیار تاثیرگذار و روح نواز. سپاسگزارم.
سلام استاد عباس منش و خانواده ی زیبای من
حیران و متحیر از مسیری که در آن قرار گرفته ام هستم. همین
امیدوارم بتوانم رشد کنم و خدای یکتا را به درستی بشناسم.
به خاطر زحماتتون برای شناخت ما ، سپاسگزار خداوند و شما هستم.
بسیار عالی واقعا اینها را باید در زندگی خود انجام بدهیم قضاوت نکنیم ??????
لایف استالمون کلا عباسمنشی شده استاد ممنون
به نام خداوندی که گاهی زیاد فراموشش میکنم و بعد از مدت های طولانی نیاز داشتم به خدایی که به من قدرت بده. و نیاز داشتم خدا کارهام رو انجام بده، نیاز دارم کمس از فشارهای زندگیم کم کنم.
اره استاد درست گفتید مثل گذشته محدود. من خیلی مانعهای ذهنی دارم نمیتوانم باور کنم که خداوند من را به خواستهام برساند چون مثل گذشته فکر میکنم و خودم رو لایق دریافت خواسته ام نمیدانم خودم را لایق نمیدانم…
چون احساس خوبی نسبت به خودم ندارم که من هم می توانم از خداوند درخواست کنم و من را به ان برساند مثل گذشته فکر میکنم و خودم را همچنان لایف دریافت هدایت های خداوند میدانم.
مدام خودم را از طرف خدا قضاوت میکنم و بسیار در این مدت ناتوان شده ام چون هزاران چیز را روزانه قضاوت میکنم تجزیه و تحلیل میکنم روزانه هزاران چیز را بخاطرش خودم را قضاوت میکنم و سرزنش میکنم ناسزا می گویم و قضاوت های من درون من هستند.
این قضاوت ها بخاطر این است که خودم را هروز درگیر خوب و بد میکنم و نمیدانم باید چگونه با خودم رفتار کنم. ترس از قضاوت شدن ترس از زندگی کردن مثل گذشته با محدودیت های گذشته من را خیلی عذاب میدهند.
بعد چندین ماه شاید هم یکسال دوباره آمدم هدایتم را ببینم. و هدایت من ارامش درون بود. قضاوت نکردن بود.
من هم میخواهم قضاوت نکنم و مدام تجزیه و تحلیل نکنم اما نمیتوانم و این سخت است اما تمام تلاشم را میکنم.
میخواهم خودم را لایق این ببینم که خداوند من راهم دوست دارد، این نالایق دانستن ریشه در گذشته ی من دارد و بهتر است دست از این گذشته بردارم. ممنونم استاد و سعی میکنم هروز یک هدایت رو لااقل ببینم.
خدای من خیلی خجالت میکشم از تو درخواست کنم حتی با تو حرف بزنم. من خودم را نمیتوانم انچنان که شایسته است به خودم عشق بورزم و تورا ببینم انچنان که لایق هست خودم را لایق رسیدن بدانم. حقیقت است که من خودم را لایق نمیدانم…
و این خیلی رنج اور است و اماده ام تا دوباره ان عشق دوران کودکیم را که داشتم پس بگیرم و دست از قضاوت های خودم بردارم دست از نفرین کردن و مدام سرزنش کردن با ناسزا صحبت کردن بردارم.
من بخشی از خداوند هستم بخشی از روح پاک و لایق دوست داشتنی خداوند هستم. گاهی احساس شرم در من می اید و مانع ان میشود که وجود پاک خودم را ببینم و خودم را انگونه که باید دوست داشته باشم ببینم.
خداوندا من ناتوانم در برابر تو
من را هدایت کن️
سلام مهلای عزیز
سلام دردونه خدا
سلام به اشرف مخلوقات
سلام دوست داشتنی
سلام زیبا ترین دختر جهان
سلام ملکه خداوند
شما بهترینی همانطور که هستی اصلا لازم نیست کاری انجام بدی
مگه نوزاد بدنیا میاد کاری میکنه برای خوانواده اش ولی عزیز همه ،ما هم همینطور.
به شدت وره عزت نفس بهتون پیشنهاد میدم عالی عالی
31 اردیبهشت 1404
این فایل نشانه ی دیروزم بود. وقتی گوشش دادم و متن توضیحاتش رو خوندم احساس میکردم جز اون درک ظاهریش انگار یه چیز مرموزی در اون هست که داره بهم سیخ میزنه و جالب این بود که این چیز مبهم و این کشش عجیب به فکر کردن بیشتر به خود فایل صوتی و متن تایپ شده ی فایل صوتی ربط نداشت. حسم بهم میگفت متن ابتداییه که داره برام غوغا به پا میکنه. یه کشش آهن ربایی عجیب داشتم؛ هی یه چیزی بهم میگفت برو بخونش بازم بخونش. اون قسمت دونه و درخت بی نظیر بود . اونجا که گفت وگرنه درختای زیادی رو برای تماشا کردن میشناسه بی نظیر بود. ایستاده تشویقش کردم. گفتم مرحبا به این تمثیل.
دیروز ذهنم مشغولش بود. گفتم نه. محاله منظور این فایل فقط قضاوت نکردن دیگران و یه سوزن به خودت زدن و یه جوال دوز به بقیه زدن باشه. یه چیز بیشتریه.
دیروز برداشتم این بود که اره دیگه کسیو قضاوت نکن با خودت. یعنی تا یکیو دیدی که باهات فرق داشت. چه در جهت مثبت چه منفی نشین بکوب تو سر خودت چرا این داره من ندارم. تو طرفو داری قضاوت میکنی شاید به قول استاد اون واسه اینکه میخشو بکوبه به دیوار 50 ضربه که چه عرض کنم 1050 تا ضربه زده باشه و تو داری اخری رو میبینی. پس هیچ وقت قضاوت نکن کسیو که مراحل تکامل و باورهاشو نمیدونی. خود اون طرفم خیلی از باورهاشو نمیدونه بنده خدا چه برسه به تویی که داری از بیرون میبینیش.
فایل میگفت گل بی قضاوت نظاره گره. نظاره گر زیبایی . می نشینه به تماشا بی توقع. بی انتظار . بی قضاوت. مثل گل باش.
امروز رفتم کمک مامانم تره بار که خرید کنه. برق رفته بود و پله برقیا خراب بود مامانم گفت من میوه ها رو از پایین میگیرم تو برو بالا مرغ بگیر. رفتم مرغ بگیرم صف پاک کردن مرغ بسیار طولانی بود. وایسادم توی صف. نمی دونم تویی که داری این متن رو میخونی توی کدوم مرحله ی تمرین کنترل ذهنی. البته که ته نداره. خودم شخصا توی مرحله ی یه اپسیلون بالاتر از صفرم. خیلی کار داریم که توی موقعیت هایی که پاشنه آشیلمونه کنترل ذهن کنیم وگرنه تو خوشی که همه خوشن. من علاوه بر تمرین بیشتر روی کنترل ذهن باید روی قضاوت نکردن هم تمرینات مکفی کنم. کلا یادم رفته بود که فایل گفته بود سه روز تمرین کن و تکاملتو طی کن و قضاوت نکن و از اونجایی که ذهنی که افسارش دستت نبوده این همه مدت و از روی برنامه های قبلی جلو میره؛ شروع کرد به اسکن محیط و قضاوت .
اون بنده خدایی که مسئول پاک کردن مرغ بود برام درس بزرگی داشت. من همیشه تو حرف میگفتم نه کار عار نیست و این داستانا. ولی باورتون نمیشه که ناخودآگاه ها اون بنده خدا چون اونجا شغلش این بود من ایشونو اصلا به حساب نیاوردم وتوی ذهنم جایگاه ایشونو خیلی پایین دیدم . همش داشتم میگفتم این اقا که هم ظاهر خوبی داره هم هیکل خوب هم سن و سالش معقوله هم بیان خوبی داره و به اندازه ی کافی رو و جسارت صحبت داره، چی میشه حاضره بیاد این کارو انجام بده و من اگه ایشونو توی خیابون با لباس شیک تر ببینم اصلا محاله فک کنم کارشون اینه. بماند که به شدت کارشونو حرفه ای انجام میدادن. انگار مشکلی هم باهاش نداشتن و اصلا شبیه اینا نیستن که مجبورن واسه یه لقمه نون به هر کاری تن بدن.حتی اصلا شبیه کسایی نبودن که از شهر دیگه ای اومده باشند و حالا یه مدت ناچارا مجبور به انجام اینکار باشند. البته که میدونم هر کسی هر جایی باشه درست ترین جای ممکنه.
جالبیه قضیه این بود که چون صف طولانی بود من تقریبا 40 دقیقه ای نظاره گر برخوردای این اقابودم. بعدا کاشف به عمل اومد ایشون اونجا خیلی عضو مهمی هم هستن خیلی چیزها و موجودی ها با ایشون چک میشد و انگار یه جورایی صاب کار اونجا بودن چون روحیه ی مدیریتی بالایی داشتن و اعتماد به نفس از سر و روشون میبارید. خلاصه من کلی ایشونو و کارشونو قضاوت کردم.
من خودم کاری که حقوقش یک ذره احساس کنم در شأن توانایی هام نیس رد میکنم حتی اگه هزار تومن هم نداشته باشم توی جیبم. استاد خیلی مخالفن ها. میدونم که میگن خودتونو صفر نکنید و ورودی مالی داشته باشید و من باید روی این موضوع بیشتر کار کنم. یعنی هر کاری که در شأن من نباشه اصلا قبول نمیکنم. حتی جایی که احساس کنم دارن توانایی های منو دست کم میگیرن اصلا نمیمونم. حتی اگر یک هزار تومنی نداشته باشم. باید روی این موضوع کار کنم ببینم مشکل از کجاست. البته تازگیا متوجه شدم در رابطه با حرف مردم من به شدت پاشنه اشیلمه و نود درصد از تصمیم گیری هام به خاطر حرف اطرافیانه. که یه موقع نگن مونا با این توانایی ها این کارو داره انجام میده؟ یعنی اون چند تا کاری که بهم پیشنهاد شد و حقوقش با کارش نمیخوند با اینکه من باهاش اوکی بودم و به بحث مالیش به شدت نیازمند سر اینکه چند تا از دوستام در جریان اون حقوق بودن و یه جورایی توی اون کار بودن، من کارو رد کردم. چون برام افت داشت بگن مونا که قبلا انقدر کارای خفن میکرده و این پولا رو در میاورده راضی شده این کارو کنه؟ چون من یه مدت خودم ول کردم و سقوط کردم وگرنه عالی پول میساختم عالی هاااا. واسه خودم لپ تاپ خریدم گوشی خریدم . کلی دوره های استاد رو خریدم کلی سفر رفتم واسه خودم طلا خریدم. دندونامو لمینت کردم. کلی لباس و کفش و کیف خریدم. کلی هزینه کردم واسه خودم و…. حرف مردم چیه واقعا. الان ارزوم اینکه یه کاری بهم پیشنهاد شه با هر حقوقی ولی کسی ندونه من چقدر میگیرم.
خیلی باید روی این پاشنه آشیلم کار کنم.
امروز که این صحنه رو از اون بنده خدا دیدم یه چیزی توی گوشم زنگ خورد. یعنی بعد که اومدم خونه و دودوتا چهارتا کردم و با خدا صحبت کردم ازش پرسیدم. گفتم خدایا برگی بدون اذن تو که رو زمین نمی افته. پس هیچ چیزم توی زندگی ما اتفاقی نیس. میخوای چی بگی بهم . میخوای بگی کار عار نیس؟ میخوای بگی حالا که هنوز باورامو انقدری درست نکردم که از توانایی ها و علایقم پول بسازم وقتشه رزومه بفرستم؟ باشه. منم به تقریبا یه 20 جایی همون که برگشتم از خرید رزومه فرستادم. گفتم اشکال نداره کار عار نیست. توی شغل موردعلاقم نیس اشکال نداره. بذار از این وضع درام. بذار بتونم نفس بکشم. بذار بتونم هزینه های معمولیمو بدم. پله پله قدم به قدم درستش میکنم. اگه من خودم خودمو اینجوری بدبخت کردم خودمم خوشبخت میکنم. که یکی از اون کارفرماها زنگ زد و فردا میرم مصاحبه به امید خدا.
و مبحث نهایی:
امروز به خودم اومدم دیدم دارم قضاوتو بهتر درک میکنم. فهمیدم قضاوت بعدهای مختلف داره. اولینمرحله ش برمیگرده به خودمون. به ما. به خودمون با خودمون.
ما باید اول یاد بگیریم خودمونو قضاوت نکنیم. قضاوت دیگران که دیگه جای خود داره. من نیام خودمو هی با قبلم با بعدم با نداشته هام قضاوت کنم. نیام هی بگم دیدی این نشد پس یعنی این. نیام هی انگشت کنم تو زخم . هی نیام بگم تو الان باید اینجوری باشی و نیستی. هی نیایم شرایط الانو که حالا یه ذره متفاوته از شرایط خیلی خوبی که قبلا داشتیم مقایسه کنیم و قضاوت نکنیم شرایط رو. اگه خدا داره چیزیو به تعویق میندازه نیا قضاوتش کن که نه دیگه خدا اگه میخواست میداد. حتما فلانه حتما بیساره.عاقا جان مثل اون گل ه باش. نظاره گر . تماشا کن. باید این مسیر هم بگذره. باید اینارم از سر بگذرونی. این تضادها اینا همه رشد. میوه ی تضادو بچین. قضاوت نکن خودتو. خدای خودتو قضاوت نکن. اینا تکامله.
همه چیز در بهترین حالتشه. همه چیز هر لحظه در حال بهتر شدنه.. نعمت ها هر لحظه در حال بیشتر شدنه. جهان رو به بهتر شدنه. خدا در زمان مناسبش میده. خدا خلف وعده نمیکنه. وعده ی خداوند حق است. ی بهتر از خداوند برای عمل به وعده هایش.
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ آف کورس که کافیه
در پناه خودش، در آغوشش کیف کنید و عشق کنید و از این آفرینش لذت ببرید که اوست بهترین روزی دهنده.