مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1387 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    روز 67ام و تعهد من!

    امروز وقتی داشتم از ملکی که برای باشگاه در نظر گرفته بودم،برمیگشتم ،صاحب ملک بهم گفت یه هفته بهم زمان بده تا ببینم میتونم کنتور برق جدا بگیرم واستون،ذهنم و نجواها شروع کردن

    دوباره باید یه هفته صبر کنم شایدم نشه!

    اگه اکی نشه چی؟؟؟

    رفتم توی خودم

    موقع برگشت،داداشم که تا بحال یکبارم فایلارو گوش نداده،بهم گفت خداروشکر که انقدر جسارت داری که برای علاقت ،داری دنبال جا میگردی

    خداروشکر که این قدرتو داری که توی این پروسه ها بچرخی

    (یه لحظه جا خوردم،انگار یه لحظه خدا باهام حرف زدو یاداوری کرد که ندا تو ماهه پیش داشتی به این فکر میکردی حقوقتو دیر پرداخت میکردن!الان داری دنبال ملک میکردی واسه مستقل شدن و کار خودتو شروع کنی،چرا یادت رفت؟؟ میتونستی همون جا بمونی و درگیریه ذهنتم فقط در حده اون دیرکرد باشه!

    الان رشد کردی و در مدار دیگه ای هستی

    به قول داداشم،میتونستم اصلا ،در این پروسه نباشم و مدار پایینتر باشم و ذهنم همون قد بخواد)

    اینکه اون اقا گفت یه هفته زمان بده،بخاطر خوده من بوده اتفاقا،که برق جدا باشه همه چی اکی باشه و راحت باشه واسه من

    چرا من اومدم به نجواها راه دادم!؟؟

    میتونستم همون لحظه بگم خدایا شکرت که دستاتو داری میچینی که واسم کارارو انجام بدن و منو در کارم به راحتیه بیشتر برسونن

    حالا منم که با چگونگه گذروندنه این هفته، میتونم به مسیرهای بهتر هدایت بشم

    و البته که این یک هفترو،از سمت خدا،یه فرصت و زمان برای فیلتر کردنه ذهنم میدونم

    که من اینجارو،نه بخاطر شاگردام و رو حساب ثبتنام اونها،بلکه به حساب نزدیک بودن به محل زندگیم،برای رشد تواناییهام که دوباره از صفر انسانها به سمت من هدایت میشن،دارم اجاره میکنم

    باور:اون چیزیه که من قبول دارم

    پس این منم که باید به چیزهایی که میخوام قدرته باور بدم

    من با تمام وجودم،ازین ملک خوشم اومده و هرلحظه دارم توی تصوراتم ،وسایلامو میچینم

    پر از شاگرد میبینم

    خودمو در حال تمرین میبنیم

    و میدونم برقه اونجا اکی شدست

    این یک هفته زمان،برای اینه که من مسافرت برم و لذت ببرم و با ذهن تمیزتر کارمو شروع کنم

    خدایا شکرت واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1092 روز

      سلام ندای عزیزم

      چقدر خوشحال شدم برات

      من توی دوره سفرنامه هستم و توی کامنت های هر فایل کامنت هاتون میخونم و الان چقدر خوشحال شدم که به راحتی به زیبایی و عزتمندانه اون باشگاه مورد علاقت پیدا کردید

      خوشحال شدم برات که مدیر باشگاه خودت شدی آفرین تبریک میگم

      ندا جون من تو فکر شغل دیگه بودم مثل حرفه های آرایشگری ولی هر چه بیشتر روز های سفرنامه سپری کردم به این درک رسیدم که من شغلی می‌خوام که آزادی مکان و آزادی زمانی داشته باشه مثل ادمینی مثل ادمین فروش یعنی که کاری که هرکجا باشم و در هر زمانی بتونم پول بسازم.

      بهترین ها قسمتت باشه

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ندابشارتی گفته:
        مدت عضویت: 1387 روز

        سلام دوست عزیزم

        من الان 25 روزه باشگامو باز کردمو فعالیت دارم

        و هروز ازادی زمانی مکانیو دارم تجربه میکنم

        روزهایی ک واقعا جای دیگه حالم خوبتر باشه و بخوام مثلا جایی برم ک خارج از باشگاه باشه،خیلی راحت میرمو کلاسامو منتقل میکنم به روزهای دیگ

        ولی دروغ چرا،اونقدر حسم به این مکان ک اونقدر با عشقو علاقه درستش کردم خوبه که حقیقتا هیچ جا برام مثل اونجا نیست

        خیلی وقتا هرجا باشم تمام تلاشمو میکنم که برم باشگاه و توی اون فضا باشم

        اونجا خیلی بهتر فایل گوش میدم و به خودم میرسم

        شمام عجله نکن،عشقتو ک پیدا کنی واقعا خواستت و علاقت باشه،قدمها بهت گفته میشه و به همه ی اونچیزهایی ک میخوایی با باورهای درست میرسی

        من کامل نیستم اما هروز بهتر میشه

        منی ک خیلی وقتا داراباد بودم،برای حال بهتر

        الان میگم باشگاهه قشنگم برای حال بهتر

        منی ک تقریبا دو هفته یبار شمال میرفتم،الان میمونم باشگاه تا اخر شب

        چون حالم عالیه

        برای بعد نمیدونم کجا،اما این روزها زندگیم عالیه توی این مکان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          لیلا گفته:
          مدت عضویت: 1092 روز

          سلام عزیزم مرسی از کامنتی که برام گذاشته

          چقدر برات خوشحال شدم و به افتخارت دست زدم عالیه عالیه اینکه آزادی مکان و زمان داشته باشه عالیه و خوشحالم برات

          به امید خداوند مهربان برسه روزی که استقلال مالی داشته باشی و چند تا شعبه دیگه از باشگاهت راه اندازی کنی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مریم اسمعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    به نام خدای بسیار مهربان و بسیار غنی

    سلام ودرود مریم عزیز و استاد بسیار بسیار گرانقدرم استاد عباس منش

    راهنمای درون به اندازه ایی که باور داشته باشی و تسلیم باشی و روی عقل و منطق خودت حساب نکنی وطبق روال گذشته توی تجربیات قبل ات نمونی و به ندای درونت اعتماد کنی و هرچی میگه رو گوش بدی ،بهترین نتیجه رو بهت میده و مسیرت رو درست نشون میده مثل قطب نما عمل میکنه.

    درصورتی که گفتگوی ذهنی خاموش باشه و یا آگاه باشی بهش می تونی متوجه بشی الان این چیزی که اومد از ذهن شلوغ بود یا از دل آرام و بدون استرس ونگرانی ،من برای اینکه ندای درونم رو بشنوم و تشخیص بدم ،روزی یک ساعت سکوت میکنم و بیشتر اوقات تمایل به سکوت پیدا میکنم و این راهی هست که پیدا کردم برای بهتر متوجه شدن صدای درونم که بهم چی میگه و هر کدوم از این راهنماهارو انجام دادم برام عالی بوده و به موقع و جنس اش ،انقدر ساده و راحت و دم دستی هست که فکر منطقی میگه مگه میشه مگه امکان داره این راه حل درست باشه ،درصورتی که همین بهترین راه بوده .

    درمورد اینکه مواردی که دیگران و یا نزدیکانم برداشت های غلط دارن ویا هرکسی که داره راه رو اشتباه میره ،باعث ناراحتی ام میشه ویه وقتا بهش اشاره میکنم و جمله ایی رو بهش میگم تا بفهمه که روی خودش کار کنه،ولی متوجه شدم زیاد خوششون نمی یاد و منم دارم سعی میکنم که این عادت و یا دلسوزی رو حذف کنم و این انرژی رو برای خودم نگه دارم و رها کنم قانون جهان اینه اون سرجای درست اش هست و من چیکاره هستم بخوام حالشون خوب کنم ویا تعیین مسیر کنم براشون و کسی که خوابه رو نمی شه بیدار کرد.

    سپاسگذارم از فایل بسیار عالی و به موقع که حالمو دگرگون کرد،جواب سوالاتی که توی ذهنم بود و بهشون پاسخ داده شد سپاس سپاس سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    حمیدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 4003 روز

    شکر خدا : )‌ گام 6 ام

    سلاااام

    خدا را هزاران بار شکر میکنم در این لحظه که این شرایط و امکانات عالی را برام فراهم کرده که بتونم با لپ تاب ( که اینم به هدایتی به دست اومد ) میتونم روی میز کنار پنجره بشینم ،‌ و با هوای صاف و آسمان آبی و ویو تپه و جنگل که به لطف هدایت خودش ما را به این خونه هدایت کرد ( که در قدم های قبلی بهش اشاره کردم ) بشینم ، لذت ببرم ‌،‌ خدا را شاکر باشم و شروع کنم به نوشتن ردپای 6 ام در مهاجرت به مدار بالاتر : ) الهی شکر

    دوست داشتم به یه ویژگی از درونم اشاره کنم که همین یه ضعف درون یا ویژگی بشه اسمش را گذاشت به شکل ناخودآگاه باعث رشد علف هرز های دیگه ای هم میشه ، اونم ویژگی کمال گرایی ‌و سخت گیری بیش از حد به خودمونه !!

    که دقیقا در کامنت جلسه اول که من نوشتم و پاسخ بانو نرگس عزیز به کامنت من ، هم منو بسیار خوشحال کردم و هم نشونه و هدایتی در این باب از سمت ایشون دریافت کردم ،‌ حالا چرا این اومد به ذهنم ، چون داشتم به خودم و راهنمای درونم فکر میکردم که یه سری اوقات ازش استفاده کردم ولی یه سری اوقات هم خواستم استفاده کنم انگار که صداش را نمیشنیدم ! حالا چرا صداش را نمی شنیدم ؟؟ بخاطر اینکه در اون مواقع احساسم خوب نبوده و چرا احساسم خوب نبوده ؟ چون با خودم در صلح نبودم !!!! حالا چرا در صلح نبودم ؟؟‌ چون با خودم مهربان نیستم ،‌ با اشتباهی کوچیک خودم را سرزنش میکنم و خود خوری دارم و در عین حال میخوام کارهام را در کیفیت بالا انجام بدم ،‌ اگر هم انجام ندم بازم راضی نیستم و فکر میکنم به اندازه کافی اراده ندارم ، خوب نیستم و….. !!

    پس چی شد ؟‌ همین یه مورد به صورت مویرگی میره جلو و باعث احساس نارضایتی و بی لیاقتی میشه و همین موضوع خوب مشخصه که نمیزاره ارتباط آگاهانه و پایدار با راهنمای درون و خدای درونم داشته باشم ، چرا که من خودم را به حدی خوب و لایق نمیبینم که این ارتباط را بیشتر و بهتر تقویتش کنم

    پس حالا سعی میکنم ذهنم را کمی منطقی کنم ، با چی ؟‌ با تایید خودم و به یاد آوری نتایج : ) به ذهن کمال گرا و سرزنش گرم بگم : حمیدرضا اینقدر هم که تو میگی بد نیست ، بی اراده نیست !! درسته یه درصد کمی نارضایتی خوبه برای رشد بیشتر ولی لامصب یه درصد کم و معقولی که باعث انگیزه بیشتر باشه نه اینکه با پک بزنی تو سرم !!

    یاد آوری میکنم به مواقعی که دنبال جای پارک بودم و بالای 90٪ اوقات برام جور شده ( آخه این باور را فکر میکنم خوب جا انداختم ،‌ واقعا همون لحظه میگم خدایا یه جا پارک میخوام و تا جایی که یادم میاد جور شده )

    اینکه چندین روزه زودتر بیدار میشم ،‌روتین روز و تمرین ورزشی ام بهتر شده ، کارم با تمرکز بیشتره انجام شده ،‌ چندین بار توی همین چند روز همکارانم تحسینم کردند ، حتی با احساس عالی و تحسین دوتا از دوستان داخل سایت در پاسخ به کامنت اولم دریافت کردم ، پروژه گام به گام را دارم پیش میبرم و خیز گرفتم برای انجام مجدد تمرین و عکس قبل از عمل در قدم اول از دوره 12 قدم و بعد از چند سال وقفه و نبودن در مدار دوره 12 قدم ،‌ اون راهنمای درون داره میگه برو سراغ قدم دوم که به یاری خدا امسال قراره 12 قدم را قدم به قدم طی کنی :‌ )

    الان توی 10 ماه گذشته بیشتر از 2 برابر کل سال قبل درآمد داشتم ! الهی شکر

    مهاجرتم و حس عالی و زیبایی طبیعتی که هر روز میبینم و کلی نتیجه شاید کوچیک ولی در راستای فرکانس درست !

    پس دیدی ای ذهن سرزنش گر من ؟ که حمیدرضا اینقدرها هم که تو میگی نالایق نیست :‌) ببین راهنما و خدای درونم که هر بار خودم را تسلیمت کردم از راهی که فکرش را هم نمیکردم درخواست من را اجابت کردی و یا نشانه هات را به سمتم پشت سر هم فرستادی ، پس من لایق ارتباط بیشتر هستم که هر لحظه ،‌ مثل همین الان که داری کمک میکنی برای نوشتن ،‌ لایق ارتباط برقرار کردن باهات هستم ، ولی از خدای درونم هم میخوام که در مقابله با ذهن کمالگرا و سرزنش گرم هم کمکم کنه ،‌ چون یه سری اوقات پسش بر نمیام !!

    بعد از 3 بار گوش دادن فایل استاد و نکته برداری ازش ، بیشترین موردی که ذهنم را به خودش مشغول کرد و حس کردم بیشتر درش ضعف دارم ،‌ همین ارتباط و باور به راهنمایی درونه و باگ اصلیش هم نارضایتی از خودم و در صلح نبودم با خودمه و برای همین در موردش نوشتم .

    الهی شکر بابت این نعمت ها و آگاهی های این سایت که دستی از خداونده برای هدایت هر روز ما با احساس خوب و یادگیری بیشتر و بیشتر

    دوستتون دارم : )

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 971 روز

    بنام پروردگار بخشنده ومهربانم

    سلامی گرم وصمیمی به استاد نازنینم ومهربان بانو

    سلامی پرنشاط به خانواده بزرگ وصمیمی ام

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که امروزراباری دیگربمن هدیه دادی تابتوانم بازهم شکرگذارتمام نعمتها وزیبایی هاوفراوانیهایت باشم

    امروز بادیدن مجددبرای چندصدمین بار این فایل زیبا بازهم بهم یادآوری شد که مسئول زندگی خودم فقط هستم وتمام

    من همراه پسرم زندگی میکنم حدود4ساله واوایل جدایی من وهمسر سابقم که باپسرم تنها شدم خیلی بهم سخت میگذشت که چطوری بتوانم از عهده تربیت وبزرگ شدن پسرم بر بیام چونکه هم باید کار کنم وهم مراقبت ازبچه نه ساله بکنم ازطرفی مدرسه ورسیدگی بهش ووووو

    اما ازوقتی که برای اولین بار درمورد اینکه ما مسئول هیچکسی درزندگیمان نیستیم رااز صحبتها وفایلهای استاد شندیدم خیلی برام عجیب بود ومقاومتهایی داشتم وتااینکه روی خودم کارکردم وتونستم خودم را رهاکنم وکم کم روی پسرم کارکنم ورهایش کنم وسپردمش به خداوند وباخیالی راحت میرفتم محل کارم وفقط ازطریق تلفنی باهاش درارتباط بودم وکم کم ارتباط تلفنی روهم کمتر کردم وبهش توی خونه مسئولیت میدادم تا بتونه خودشو راه ببره

    والان که سیزده سالشه وهردومون داریم در کشورزیبای ترکیه باهم زندگی میکنیم وپسرم هم درکنار خودم مشغول بکار هست وبسیار پسری فوق العاده قدرتمندی شده وخودش براحتی برای خودش زندگی میکنه ومن اصلا درمورد هیچ کاری درزندگیش دخالتی ندارم ورها هستم وسپاسگذارخداهستم که همچنین پسری دارم که ازتمام پسرهایی که در رده سنی خودش هستند چندین برابر لول بالاتری داره

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    تگربخواهیم بقول فرمایش استاد باحرف مردم زندگی کنیم هیچ زمان س نتیجه ای از زندگیمان نخواهیم گرفت

    زندگی باید هدفمند باشه وهرکسی درزندگی اش باتعیین کردن هدفی درمسیر رسیدن به اهدافش تلاش بکنه وباتضادها روبرو بشه وحلشون بکنه ونه نگران باشه ونه ناامید که شرکی است دربرابر پروردگار

    تموم تضادهای بظاهربد درزندگی کلیدهای موفقیت هایی هستند درراه رسیدن به اهدافمون پس باید سعدر تغییر باورهامون بکنیم تا بتوانیم اززندگیمان لذت ببریم

    ماخالق زندگیمان هستیم وتمام اتفاقاتی که درطول روزمرگی مان بوجود میآید برگرفته از توجه وفرکانسهایی است که به جهان هستی ارسال میکنیم

    واگر طبق قوانین جهان عمل بکنیم نتیجه احساس خوبمان میشود اتفاقات خوب

    باید خدارادرونمان بیابیم واعتماد به رب داشته باشیم

    باید تصمیمات زندگیمان رابا قلبمان بگیریم

    باید الهامات وهدایتهارا باقلبمون دریافت بکنیم وبدون شک وتردید فقط عمل کنیم حتی بظاهربد

    باید توحیدی عمل کردن رایادبگیریم

    باید به خودمان تعهد بدهیم که درمسیری که هستیم تمرکزی روی خودمون کاربکنیم

    ما نمیتونیم وقادر نیستیم به تغییر دیگران

    ویاخوشبخت کردن ویابدبخت کردن دیگران

    پس بهتره که سرمون رواز زندگی دیگران بکشیم بیرون وتوی زندگی خودمون باشه

    وبا کمک کردن به دیگران به خودمان کمک کرده باشیم

    مابا گرفتن نتایج عالی درزندگی مان وخوب زندگی کردن جهان راجای بهتری برای زیستن خواهیم کرد

    من اززمانیکه مهاجرت کردم به ترکیه وتاجایی که با مردم این کشور درارتباط بودم چیزی جالب که درآداب وفرهنگشان متوجه شدم اینه که اصلا کاری به همدیگر ندارند واصلا بقه رو قضاوت نمیکنند واهل دروغ گویی وبخصوص غیبت کردن ومسخروه کردن دیگران نیستند وسرشون توی زندگی خودشونه

    وباهرپوششی که توی خیابانها رفت وآمد میکنند کسی به کسی کاری نداره

    سیاه با سفید دوسته

    محجبه با بی حجاب دوسته

    چاق ولاغر باهم دست هست

    وهمه ارتباط بسیار خوبی دارند وحتی خودمن که زبانترکی ام اصلا بلد نبودم مورد تمسخرهیچکسی تابه امروز که دارم یاد میگیرم ترکی را قرارنگرفتم که حتی جاهایی بوده که کمکم هم کردند تا جایی که تونستند ومتوجه منظورم شده بودند

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    ازلحاظ اعتقادات کسی به کسی کاری نداره وباهم بحث نمیکنند وهرکسی باهردینی که داره خداوندش روپرستش میکنه واون کسی هم که اهل کاراای غیرمذهبی است درزمان خودش به مکان مربوطه میره وباخودش تفریحاتشو داره وبه کسی آزاری نمیرسونه توی بسیاری ازمحله ها وخیابانها مسجد ها وکلاپ ها نزدیک بهم هستند وبسیاری آدمها برای عبادت به مساجد میروند باپوششهای مختلف وبسیاری دیگرهم برای تفریحاتشون با پوشش های مختلف به کلاپ میروند وحتی به یکدیگر هم نگاه های طعنه آمیزی هم نمیکنند چه برسه که بخواهند در عقاید همدیگه دخالت بکنن

    وخداوند راشاکرم که من رابه همچنین سرزمینی آزاد هدایت کردکه بادیدن اینچنین فضاهایی تجربیات بسیار خوب ودرسهایی برای زندگی ام بیاموزم که من فقط باید روی خودم بصورت تمرکزی کاربکنم وبه هیچکسی حتی فرزندمم کاری نداشته باشم تابتونم اززندگیم لذت ببرم ودرنهایت نتیجه های فوق العاده ای دریافت بکنم

    خداوند برایم کافیست

    خدایاشکرت،،

    دوستتان دارم وبه پروردگارم میسپارمتون

    ایتادبینظیرم ومریم خانم عاشقتونم وسپاس از وجودتان درزندگی ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1052 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام وسلامتی به استاد عزیزم و مریم جان گرامی وهمه دوستان بهشت عباسمنش

    خدایاشکرت برا اینهمه اگاهی وهمزمانی

    دیشب برا موضوعی نشانه روزانه رو زدم وهدایت شدم به فایل 8 گفتگو با دوستان و ازطریق کامنت امین عزیز که جواب سوالم درونش بود هدایت شدم به فایل 3 گفتگو بادوستان

    امروز صبح وقتی دیدم گام جدید نیومده گفتم حتما این نشونس که برم اون فایل 3 رو گوش کنم چقدر زیبا بود اون فایل و گفتگوی سپیده عزیز و تجربیاتش از هدایت واون حس شوق وذوق و فورانی که قلبش و صداشو بلرزه در آورده بود

    اون فایل پر از اگاهی بود برام در راستای همون سوال دیشبم بعد که اومدم

    توسایت وگوش دادم به گام جدید که بازم درباره راهنمای درون درباره هدایته انگار اون مطالب داشت برام مرور میشد قشنگ حس کردم از دیشب داره قطعه های پازل کامل میشه وهر فایل وکامنت داره هم پوشانی میکنه همدیگه رو ومنو به یه درک عمیق میرسونه

    بماند که تو نماز ظهر هدایتی ازرجانب خدا شدم که ریشه اصلی یه تضاد رو برام موشکافی کرد و کلا فهمیدم وای چطور ته ته ته ذهن من داشته این باور مخرب مرتب ران میشده بدون اینکه اصلا من بدونم وجود داشته و از بچگی اروم اروم تو وجودم شکل گرفته بوده اینو الان باز نمیکنم

    ومیرم سراغ فایل و اونجایی که استاد گفتن من با اینکه با دیدگاه مادرم مخالف بودم ولی پول وهزینه اون خواسته های مادرمو پرداخت میکردم

    مثل زتگ تو ذهنم صدا کرد که سعیده توداری سعی میکنی که دیدگاه های بقیه رو کاری بشون نداشته باشی و بگی همه محترمن باهر فکر وعقیده وباوری

    ولی مثلا وقتی دختر کوچولوت طرز فکر مخصوصی داره که تو دوست نداری میگی اکی من مسئول اون نیستم و کاری باش نداری

    ولی وقتی میاد میگه مامان میای فلان کارو کنیم میگی نه چون میدونی در راستای همون باوریه که دخترت داره و تو دوستش نداری

    وقتیم که اصرار میکنه که لطفا هزاربهونه میاری که اون همکاریو باش نکنی

    و این موضوع در مورد بقیه نزدیکانمم هست من پذیرفتم که همه نوع ادم با همه جور طرز فکری تواین دنیا لازمه نه تنها طوری نیست بلکه برا رشد جهان لازمه

    ولی حاضر نیستم اگه کاری از دستم برمیاد درجهت پیشبرد خواسته های اونا بردارم گفتم سعیده هنوز این فرهنگ تو ذهنت خوب شکل نگرفته

    تو با کمک نکردن با اونا داری جبهه میگیری داری در عمل نشون میدی که کارتون باب میل من نیست واگه کمک وحمایت منو میخواین باید مثله من فکر کنید

    تو اعراض نکردی

    کاملا توسعی کردی با اونا وارد بحث نشی البته که همینم خوبه

    ولی باید به جایی برسی که رها باشی وقتی رهاشدی حتما مثل استاد هزینه و یاهرکاری اون خواسته ها لازم داشته باشه رو غیرتدافعی انجام میدی

    استاد ممنونم ازتون که باهرکلامتون یه گره از موضوعات مارو بازمیکنید ومارو اسون میکنید برا برداشتن گامهای درست تر ومحکمتر.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکزت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    سلام سلام

    استاد گاهی از شنیدن فایلهاتون قلبم جوری میتپه انگار توی دستامه اشک از چشمام جاری میشه نفس به شماره میافته که خدایا چقدر تو دقیق جواب میدی امروز هم که روز 67 از روز شمار رو گوش دادم دقیقا همین حالت در من جاری شد

    از وقتی با این مسائل آشنا شدم حتی یه روز نشده که جا بزنم انقدر واسم درستی این راه واضح و آشکارِ که فقط علت تمام اتفاقات رو در خودم جستجو میکنم استاد من یه تک دختر یه خانواده تقریبا مرفه بودم که به مرور اوضاع بد و بدتر شد و من الان دقیقا با تمام وجودم علتش رو درک میکنم اوضاع مالی پدرم به مرور افت می‌کرد چون مدام بر سیاست و سیاستمداران تکیه می‌کرد هیچ شکر گزاری در اون بساط عالی دیده نمیشد و مادرم درگیر خدای دروغین بود و دین الکی که به خوردش داده شده بود و مدام در جلسات عزاداری معصومین و در گیر چشم و هم چشمی و غیبتها و قضاوتهای دائمی اطرافیان و تمرکز بر نکات منفی اهل خانه و خوراندن باورهای افتضاح به من و دو برادرم و خدایا الان که من حدود سی وسه سالم شده تازه دلیل تمام پس رفت های خانواده رو میفهمم

    استاد وقتی با این مسیر آشنا شدم چون خودم تجربه این حجم از پس رفت از عرش به فرش رو داشتم انگار همشو می‌فهمیدم هر استادی که توی مدارش میرفتم واسم واقعا معجزه وار گره ها رو از درون باز میکرد تا به شما رسیدم چقدر این تکاملم تا به شما رسیدن قشنگ طی شد خدایا صد هزار بار شکرت

    اما امروز که این فایل به شدت منو تحت تاثیر قرار داد این داستان بود که من خیلی وقته که یه خوابهایی میبینم که اتفاقات آینده رو بهم الهام میکنه از همون بچگی این خوابها رو میدیدم تا بعد از ازدواجم هنوز که بچه نداشتم فقط پسر اولم رو باردار بودم ماه‌های اولش بود خواب دیدم که بچه ای با نام حسینعلی داشتم و…

    در این مسیر خواستم همسرم رو متوجه این آگاهی ها کنم ولی ناموفق بودم تا جایی که می‌گفت دیگه حق نداری پول به اینترنت بدی که این چرت و پرتها رو گوش بدی و من فقط روی خودم کار کردم هر چی یاد گرفتم رو سعی کردم اجرا کنم با تمام قوا پای این راه واستادم به خاطر اول خوشبختی خودم که از اون وضعیت جهنمی بیام بیرون و معجزه پشت معجزه همشون دست شدن واسه رسیدن من به خواسته هام ….

    الان من با دو تا پسر 4ساله و دو ساله به نام‌های حسین و علی که من هیچ دخالتی در نام گذاریشون نداشتم حتی خوابم هم فراموش کرده بودم تا با این آگاهی ها آشنا شدم دوباره یاد خوابم افتادم وقتی باهاتون آشنا شدم و انگار خداوند برام رد پا گذاشته بود که من به روحم و هدایت‌های اون اعتماد کنم ببین چقدر درست بهت خبر داده بود ( اوست نشسته در نظر من به کجا نظر برم)که من خودم تو رو نجات میدم با اجرای قانون من الان واسه خودم یه جای خوش آب و هوا خونه دارم مغازه دارم کار دارم اما استاد واسه تجربه خوشبختی بیشتر چند وقتِ ندا میاد که از همسر و بچه هامم باید بگذرم استاد ندا واضح شده بارها و بارها….

    و دیشب و پریشب که ماه کامل بود یه حس عجیب غریبی از تماشاش داشتم من با خودم و خدای خودم سنگهامو واکندم و گفتم خدایا تسلیم اراده توام تو کاملا مشخصه واسه من برنامه ها داری من حتی زمانی که به قوانین آشنا نبودم تو واسم نشانه گذاشتی که بیا جلو هواتو دارم منم اومدم هیچ چیزی راهمو نبست به هر آنچه هدایتم کردی انجام دادم حتی چقدر بعضیهاش به ظاهر احمقانه بود ولی من انجام دادم تا رسیدم به اینجای راه که نسبت به بچه هام تسلیمت شدم و سپردمشون به خودت که خودت دادی و امروز که توی این حال و هوا بودم این فایل انگار واسه خودِ من بود که واسه بالاتر رفتن فقط خودمم و خودم نچسبم به هیچ کس من فقط مسئول خودمم

    استاد عاشق این صدای آرامش بخشتون هستم وقتی کلام خدا رو جاری میکنید این همزمان شدن این حالت درونیم واسه خانوادم و این فایل منو دگرگون کرد

    خدایا هزار بار ازت ممنونم که همیشه چراغ راهم رو روشن میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    عاطفه گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم

    روزشمار تحول زندگی ام برگ شصت و هفتم

    اول از همه اینو بگم که، لینک فصل سوم روزشمار برام باز نمیشد و از دیشب هر چی میزدم، با پیام ارور مواجه میشدم.

    صبح با خودم گفتم، نکنه در مدار دریافت آگاهی های روزشمار نیستم، آخه من که فرکانس ام پایین نیست.

    یهو یاد گو‌شی مادرم افتادم و از گوشی ایشون، موضوع روز 67 سرچ کردم و مستقیم با گوشی خودم اومدم سر وقت فایل

    اینارو نوشتم که بگم، اگر هم مدار آگاهی باشیم، جهان هر طوری شده دسترسی ما رو به فایل ها ممکن میکنه و برعکس اگر هم مدار نباشیم، موفق نمیشیم فایل ها گوش بدیم.

    استاد وقتی درباره مادرتون توضیح میدادین، یادم به والدین خودم افتاد.

    والدین منم معتقدند که من دارم به بیراهه میرم و مرتب جهنم و جهان پس از مرگ رو بهم یادآوری میکنند.

    از زمانی که به شیوه خودم صلوه میکنم، بر این باورند که من کافر شدم.

    همین امروز صبح هم مادرم قیامت و سوختن در آتش رو گوشزد میکرد.

    قبلا ها همیشه سعی داشتم براشون مسیر توضیح بدم اما بشدت مقاومت و بحث میکردند، مدتی هست که فقط لبخند میزنم و رد میشم.

    من قبلا ها ماه رمضان که میشد، قرآن رو ختم میکردم اما الان به جای طوطی وار خواندن قرآن، وقتی سوالی برام پیش میاد، ریشه 3 حرفی کلمات رو سرچ میزنم و جواب سوالاتم پیدا میکنم

    یعنی قبلا، قرآن رو یک کتاب مذهبی میدونستم، اما الان به چشم یک کتاب راهنما میبینم.

    یک کتاب علمی که قوانین کوآنتوم رو عالی توضیح داده.

    چقدر زیبا خداوند در قرآن به پیامبر سفارش کرده که : پیام ات رو ابلاغ کن و با مخالفان بحث نکن

    اگر پیامبر از مخالفین اش اعراض نمیکرد و باهاشون بحث میکرد، کانون توجه اش میرفت به سمت نازیبایی ها، و جنس فرکانس هاش، شبیه جنس فرکانس های مشرکان میشد و از مسیر خارج میشد.

    بحث کردن با کسی که عقایدش شبیه تو نیست یعنی قضاوت کردن اون شخص.

    و قضاوت هم یعنی توجه به ناخواسته

    بحث = قضاوت = توجه به ناخواسته

    مثلا اگر من یک انسان مذهبی 2 آتیشه باشم و بخوام مرتب به فرزندم نصیحت کنم که به شیوه من عبادت کنه. و مرتب بخوام بهش انگِ بی ایمانی بزنم، من توی اون لحظاتی که فرزندم قضاوت میکنم، کانون توجه ام بر روی ریشه بی ایمانی گذاشتم.

    و چون به این ریشه توجه میکنم، اتفاقات و نتایجی از همین جنس ریشه رو، بیشتر تجربه میکنم.

    فکر کنم این حدیث از یکی از معصومین بود که میگف :

    هر کسی قضاوت کنی، نمیمیری تا خودتم تجربه اش کنی.

    این به این معنی نیست که خدا بگه :

    عههه فلانی قضاوت کردی، پس همین بلا من سر خودتم میارم.

    نه به این معنی هست که :

    خداوند (سیستم) به هر چی توجه کنی، از همون جنس بهت برمیگردونه.

    برای خیلی ماها هم پیش اومده

    که روزگاری کسی رو که یک ویژگی داشته، قضاوت کردیم، بعد مدتی متوجه شدیم خودمون هم همون شکلی شدیم.

    حالا یا دقیقا همون چیزی که قضاوت کردیم جذب میکنیم، یا ریشه اش رو.

    این یعنی تمام کارهای جهان روی حساب و کتاب هست. و جهان آینه دقیقِ فرکانس های ما هست.

    و خداوند خیلی هوشمندانه، پیامبر رو از این خطر بزرگ آگاه کرده که :

    پیام ات رو ابلاغ کن و اگر نپذیرفتند، ازشون اعراض کن.

    استاد جانم درباره مسولیت پذیری هم اینو بگم که :

    خود من تا چند سال قبل که با قانون آشنا نبودم فکر میکردم من مسئول خوشبختی فرزندم خواهم بود.

    برای همین هر گاه ازم سوال میشد که تو چرا انقدر از فرزند دار شدن میترسی ، پاسخ میدادم :

    اگر نتونم خوب تربیت اش کنم، باید جوابگوی خدا باشم، اگر نتونم خوشبخت اش کنم، زیر دینِ بچه ام هستم. اگر زندگی خوبی تجربه نکنه، من در قیامت باید تاوان بدم.

    چرا این حرف ها میزدم؟

    چون دقیقا بزرگتر هام اینطوری فکر میکردند.

    اون ها میگفتند تو اگر خوب رفتار نکنی، اون دنیا ما باید جوابگوی خدا باشیم

    و منم این باورهای محدود رو یاد گرفته بودم.

    اما خداروشکر میکنم که در پرتو آگاهی قرار گرفتم و سوءتفاهمات قبلی ام بر طرف شدند.

    این روزها هر گاه والدین ام بهم میگن تو بی ایمان هستی، تو دلم میگم عب نداره عاطفه، تو هم یروزی مثل اون ها فکر میکردی، بهشون حق بده و ازشون گذر کن.

    اون ها تو مدار خودشون در حرکت اند، تو هم در مدار خودت در حرکت هستی.

    حتی اجازه نمیدم به خودم که فکر کنم از اون ها بالاتر ام.

    کسی نزد خدا بالاتر هست که تقوا بیشتری داشته باشه. (کنترل ذهن، موندن در احساس خوب)

    حالا فارغ از هر دین و مذهبی که داره.

    استاد جانم امروز که درباره دیدگاه تون گفتین خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.

    اینکه یک مرد، مسئول خوشبختی زن و بچه اش نیست.

    اینکه خود خانواده هم با فرکانس هاشون تضاد ها رو جذب کردند.

    حقیقتش از این زاویه تا به حال قانون رو بررسی نکرده بودم.

    عوض شدن مدرسه مایک ، جذب خود مایک بوده و دیدگاه مایک نسبت به این قضیه نتایج اش رو مشخص میکنه.

    مایک هست که تصمیم میگیره از دل این اتفاق کدوم دیدگاه انتخاب کنه :

    1. رشد کنه و روابط اجتماعی اش رو تقویت کنه

    2. یا اینکه سختی بکشه و در حسرت داشتن یک دوست بمونه.

    چقدر این نگاه که هر کس مسئول زندگی خودش هست، به انسان کمک میکنه تا فارغ از هر گونه عذاب وجدان مسیر اهداف اش رو با آرامش طی کنه.

    و اعضای خانواده با انتخاب دیدگاه شون، خودشون نتایج شون رو رقم میزنند.

    استاد جانم ، مریم مهربونم، بابت تهیه ، تدوین و کپشن این فایل توحیدی ازتون سپاسگزارم

    از خداوند مهربونم هم متشکرم که از زبان شما با من صحبت کرد و بر من جاری شدش تا این کامنت زیبا نوشته بشه

    از عزیزانی هم که کامنت بنده مطالعه کردند متشکرم.

    آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.

    همگی در پناه الله یکتا باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطیما و مهدی گفته:
      مدت عضویت: 1013 روز

      سلام عاطفه جان

      وااااقعااا بابت کامنت زیبایی که کذاشتی تحسینت میکنم که اینقدر باحوصله و قشنگ نوشتی و کلی به دل من نشست و واقعا بهت افتخار میکنم که در مقابل رفتار و قضاوت های دیگران سکوت میکنی و میگذری .

      فقط یه سوال داشتم ازت ، من در این مسیری که حدود یک سال و نیمه دارم پیش میرم یک تضاد ب شدت بزرگی که دارم مقاومت زیاد مامانم با تغییر رفتار و عقایدمه و این مقاومت و تضاد خیلییی زیاده و گاهی اوقات واقعا ازاردهنده میشه برام تا حدی که بعضی وقتا مجبور میشم در ظاهر جوری رفتار کنم که مامانم رو راضی کنم که البته میدونم کار بسیار اشتباهیه.

      اوایل خب سر این مسائل خیلی بحث میکردم با مامانم ولی از یه جایی به بعد واقعا سکوت میکنم و هیچی نمیگم ولی قضاوت های مامانم تمومی نداره و همش میگه داری گناه میکنی و من به عنوان مادرت ازت راضی نیستم و از این حرفا

      خواستم شما که تجربه داشتید اگه میشه راهنماییم کنی که چکار کنم مامانم کمتر بحث کنه کنه باهام و رهام کنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        عاطفه گفته:
        مدت عضویت: 877 روز

        سلام خانم اسلامی عزیزم. امیدوارم که عالی باشین.

        سپاسگزار خداوند ام که بهم لطف کرده تا دستی از دستانش باشم و از طریق من با شما صحبت کنه.

        ممنونم که به ندای قلب نازنین ات گوش کردی و کامنت ام رو مطالعه کردی.

        همین اول کار اینو بهت بگم که خیلی ها وضعیت من و شما رو دارند. ما تنها نیستیم.

        من قبلا ها عقایدم به مادرم خیلی شبیه بود.

        همون موقع ها هم سر مسائل دیگه با هم بحث داشتیم و گاها بهم اهانت میکرد.

        وقتی با قانون آشنا شدم و راه خودمو رفتم ایشون مقاومت میکرد و بحث های ما، تبدیل به بحث های مذهبی شده بود

        بابت آماتور بودنم، نمیدونستم نباید باهاشون بحث کنم و سعی به متقاعد کردنشون داشتم.

        اما مدتی بعد متوجه شدم که منو ایشون در دو مدار متفاوت هستیم و حرف همو نمیفهمیم.

        بقول قرآن یک حائلی میان ما بود.

        نگاهت میکنند اما نابینا هستند، صدات رو میشنوند اما کَر هستند.

        منظورم اختلاف فرکانسی هستش.

        خلاصه من دست از توضیح دادن کشیدم اما همچنان از اهانت هاش در خلوتم اشک میریختم.

        یکم که گذشت و رو خودم کار کردم، ذهنم رو شرطی کردم که حتی اشک ریختن هم به نفع ام نیست.

        چون طبق قانون :

        احساس بد = اتفاق بد هست.

        یبار اومدم تو کار خونه کمک ایشون کنم، ایشون گفت : چون ناخن هات بلند هست و لاک زدی، دستات نجس هست !!!

        تا اشکام سرازیر شدند، فورا صورتم پاک کردم و برای ذهنم توضیح دادم که اگر در احساس بد بمونم، اهانت ها شدید تر میشن.

        و ذهنم آروم آروم به سمت احساس خوب جلو بردم.

        این مثال رو عمدا زدم که اوج اهانت های مادرم رو بگم و ثابت کنم که بله میشود با بدترین اهانت ها هم کنترل ذهن انجام داد.

        بعلاوه وقتی ذهنم نتایج ایشون رو میبینه، ناخودآگاه از بحث کردن با مادرم اجتناب میکنه.

        ذهنم رو شرطی کردم که اگر با مادر بحث کنی، هم مدار اش میشی و نتایج ات شبیه اون میشه.

        حتی قضاوت اش هم نکن که چرا افکار مذهبی داره.

        لذا وقتی اهانت میکنه، یا قضاوت میکنه سریع دور میشم میرم تو اتاق، یا هنذفری میزارم.

        باور کنید وقتی جهان اعراض کردن شما رو میبینه، کمک تون میکنه.

        شما رو هُل میده به شرایطی که یا در کنار ایشون قرار نگیرید، یا بخش زیبا و خداگونه ایشون براتون برانگیخته بشه.

        وقتی اعراض میکنی ولی رفتارهاشون رو ادامه میدن، مطمعن بااااش که هنوز اشکالی در درونت هست.

        جهان اشتباه نمیکنه.

        یچیز حل نشده در درونت هست که این الگو داره تکرار میشه.

        نگرانشم نباش. منم این درس پاس نکرده رو دارم. و جدیدا دارم بصورت جدی روش کار میکنم.

        فقط بپذیر که اشکال توی وجود مادرت نیست. بپذیر که درسی هست، نقطه تاریکی در وجودت هست که باید حل بشه.

        بپذیر که جهان از طریق مادرت، درونت رو داره بهت نشون میده تا اون نقاط تاریک رو شفا بدی. یعنی مادر ‌شما، دستی از دستان خداونده که داره بهت کمک میکنه و خودشونم اینو نمیدونند.

        پس اصلاااا کلمه ای با مادرتون بحث نکنید.

        وگرنه با دستای خودتون، جلو ورود نعمت به زندگی رو میگیرین.

        ذره ای هم در خلوت خودتون خودخوری نکنید.

        شما دارید مسیر درست رو میرید.

        پیشنهاد من اینه که :

        یک لیست از ویژگی های خوب مادرتون تهیه کنید.

        و تمرکز تون بزارید روی صفت های زیبای ایشون.

        زمانی که من از دست مادرم شاکی میشم، فورا بیاد میارم وقتی کودک بودم و منو با چه شرایط سختی میبرد دکتر و با چه حوصله ای دارو ها رو دهنم میکرد.

        یاد مهربونی هاش که میفتم اشکام میریزن.

        باید قلب تون رو باز کنید به ویژگی های مثبت اش.

        باید بپذیرید که اونم یک انسان هست و عقاید خودش رو داره و فکر میکنه کار درستی میکنه. باید خودتون رو جاش بزارید.

        هر چی بیشتر به زیبایی های رفتاری اش توجه کنید، طبق قانون بدون تغییر خداوند، زیبایی های رفتاری بیشتری رو ازش دریافت میکنید.

        الان شما مادرتون رو به چشم یک مخالف میبینید. و چون تمرکز لیزری تون روی این ویژگی مادر هست، جهان هم لاجرم براتون نتایج قبل تکرار میکنه.

        جهان انقدر این کار رو تکرار میکنه تا شما این درس رو پاس کنید و تمرکز تون رو بزارید روی ویژگی های مثبت مادرتون.

        بعلاوه یک اهرم رنج و لذت باید ساخته بشه.

        اهرم رنج :

        اگر به گیر دادن های مادرم فکر کنم چه نتایجی به بار میاد طبق قوانین؟

        اهرم لذت :

        اگر تمرکزم رو بزارم روی ویژگی های مثبت مادرم چه نتایجی به بار میاد؟

        یه تمرین باحال دیگه ام دارم براتون.

        یه دفترچه بردارید، هر محبتی و هر احترامی که مادرتون بهتون میکنه رو یادداشت کنید.

        حتی اگر بشدت کوچک باشه. نوشتن و توجه به این محبت ها، به مرور زمان، بصورت تکاملی، نتایج و احترامات بیشتری به بار میاره.

        این تمارین به این علت نیست که صرفا مادرتون بهتون احترام بزاره.

        شما نیازمند دریافت تایید از طرف دیگران نیستید

        فقط به این علت این تمارین انجام میشه که تمرکز تون از روی ویژگی مخالف بودن مادرتون برداشته بشه

        و کانون مقدس توجه شما روی نکات مثبت اطرافیان باشه.

        بعلاوه یچیزی هم بهتون بگم.

        توی صحبت هام گفتم :

        من قبل از اینکه با قانون آشنا بشم، هم با مادرم بحث داشتم.

        این بحث کردن ها و اهانت ها، بخاطر مسیر توسعه فردی و خودشناسی نیست.

        عامل اصلی اش، فرکانس های ما هست.

        وقتی انسان احساس لیاقت و خودارزشمندی اش به حد کافی نباشه، به دیگران فرصت اهانت و قضاوت میده

        فارغ از اینکه دین و مذهب انسان چی باشه.

        هستند افرادی که مذهبی اند و احترام دریافت میکنند

        هستند افرادی که غیر مذهبی اند و احترام دریافت میکنند

        هستند افرادی که مذهبی اند و بهشون اهانت میشه

        هستند افرادی که غیر مذهبی اند و بهشون اهانت میشه.

        4 حالت اش وجود داره.

        پس عامل مسیر خودشناسی نیست.

        عامل در درون ماست.

        اشکال در فرکانس های ما هست.

        باید روی عزت نفس و احساس خودارزشمندی کار بشه.

        اینو خطاب به خودمم میگم.

        همین تمارین که گفته شد وقتی انجامش میدید این وایب رو به جهان ارسال میکنید که :

        من لیاقت داشتن احترام و آرامش رو دارم

        من همگام با قوانین کیهانی حرکت میکنم

        سپاسگزار خداوندم که بر من جاری شدش تا این کامنت الهی نوشته بشه.

        دوستتون دارم در پناه الله یکتا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    جمال وفروزان دویار هم مسیر گفته:
    مدت عضویت: 978 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار وتمام هم کلاسی های توحیذی دانشگاه عباس منش

    زمانی که واقعی واگذار میکنیم وخودمون را دلی به جریان هدایت میسپاریم این اتفاق به زیبایی خواهد افتاد

    فرق بین هدایت ونجوا را احساس ما تععین میکند وزمانی که الهامی به قلب ما میشود وما درمورد اون ایده احساس خوبی داریم هدایته و اگر هم احساس خوبی نداریم در موردش اون نجواس

    زمانی به هدایت ها عمل کنیم قطعا نتایج رو خواهیم دید و اوایل کوچیکترن و با تکرار و تمرین و استمرار ما بزرگ وبزرگتر خواهد شد وبا یکبار اتفاق افتادن قرار نیست که ما دیگه روی خودمون کار نکنیم واون اتفاق خود به خود تکرار شود وباید تکرار شود .

    زمانی که ماتصمیم به یک کاری درمسیر پیشرفت وموفقیت داریم قرار نیست به اطرافیانمون صدمه ای بزنیم اگر باورمون درست باشه وقطعا با موفق شدن ما خانواده ما هم قرارهست لذت ببرن .

    زمانی که به یک موضوع نادلخواهی برمیخوریم باید اون تضاد رو نقطه ای برای رشد بینیم وهرگز وهرگز درگیر اون موضوع واصلاح کردن اون موضوع نشویم واز کنارش بگذریم تا احساسمون رو خوب نگه داریم واتفاقات خوب را رقم بزنیم .

    ما هرگز مسءول زندگی هیچ کس غیر از خودمون نیستیم وبا درست رفتار کردن خودمون قطعا توی زندگی افراد تاثییر خواهیم گذاشت

    در پناه خداوند یکتای رحمان و رحیم ورزاق شاد وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    ابوالفضل اشرفی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    سلام و درود بر دوستان عزیز و گروه تحقیقاتی عباسمنش

    امیدوارم که حال دلتون همیشه عااالی باشه

    خیلی وقته که فهمیدم من در تغییر زندگی دیگران ناتوانم چراکه با عدل الهی جور در نمیاد پس تغییر دیگران با قوانین الهی در تضاد مگر اینکه دیگران بخواهند

    حتی دیگران هم در زندگی من تاثیری ندارند و من خودم با فرکانس زندگی خودم رو رقم میزنم و من باور دارم که فقط خودم دارم زندگی خودم رو رقم میزنم

    توی صحبتاتون یاد حرف مارلون براندو افتادم که گفته قوی کسی است که نه منتظر می‌ماند خوشبختش کنند و نه اجازه می‌دهد بدبختش کنند

    که به نظر من یک نگاه توحیدیه که باعث شده به موفقیت های خیلی خوبی از نظر خودش برسه.

    ?

    استاد وقتی داشتم این فایل قشنگ رو نیگا میکردم یجایی گفتی توی یوتیوب کامنتهایی که انتقاد دیگران بود رو خونده بودید و با خودتون به انتقاد کننده گفتید (خب اگر دوست نداری چرا بهش توجه میکنی؟ چرا دنبالش میکنی؟) بعدش با خودم گفتم خود استاد هم داره به چیزی که نمیخواد توجه میکنه، فایل تموم شد برم بگم،

    بعدش که میخواستم بگم با خودم گفتم خب منم اگر برم بگم دارم به ناخواستم توجه میکنم که???

    بعدش به این پی بردم شیطان یا ذهن از این راه ها هم توجه انسان رو روی ناخواستش میزاره و بهتره که حواسم رو جمع کنم اگر انسان مثبت اندیشی به ناخواستش توجه کرد حتی بهش فکر هم نکنم که فلانی به ناخواستش داره توجه میکنه بهش بگم حواسش رو جمع کنه چون در اون صورت منم به نخواستم توجه خواهم کرد،

    برام خیلی حیرت آوره که خداوند از هر چیزی به من آموزش میده تا رشد کنم

    نمیدونم باور میکنید یا نه ولی خدایی من به هر چیزی که توجه میکنم یک پیام مثبتی که منو به پیشرفت نزدیک میکنه برام داره حتی در اشیا هایی مثل آجر و سنگ و حتی در تضادها برام پیامی گذاشته فقط کافی بود باور کنم که خداوند از بی نهایت طریق با من ارتباط برقرار میکنه و من به سمت خواسته هام هدایت میکنه ?

    دوست داشتم اینارو بگم تا هم باورای خودم قوی‌تر بشه هم برای کسانی که توی این فرکانس هستند مفید باشه

    خییییلی دوستون دارم ? ? و امیدوارم که به خواسته هاتون برسید????????️??️???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      رحیم خان گفته:
      مدت عضویت: 3469 روز

      سلام برهمه عزیزان وسلام بر دوست عزیزم ابوالفضل:

      من به استاد حق میدهم که دراین موارد صحبت کنند. من فکرمیکنم برای ماست که توجه به این جورمسائل میکنند وواقعا هرفایلش پراز آموزش است. برای من مخاطب است که بعضی موقعها به ناخواسته ها توجه وتوضیح میدهند. من میگویم که ایشان یک معلم است ومعلم هم باید دانش آموزان راخوب راهنمایی کند.

      دوست عزیزم ابوالفضل جان ؛( همانطور که میدانی ) من درروی این کره ی خاکی کسی راندیده ام که مثل عباسمنش ؛ حرف نو وکلام زیبا وجهانی زیبا را توضیح بدهند وبه همگان هم آموزش بدهند ومن هرروز میگویم خدا پدرومادرت رابهشت نصیب کند ودرپیش پروردگارت از زمره ی ” السابقون ، السابقون. .” باشید

      جهانی که ایشان تصور وبیان میکنند خیلی وفوق العاده زیباست ومن درنیم قرن زندگیم هیچکس رابه زیبایی ایشان وبه روشنی راه وروش مکتب ایشان ندیده ام.

      انشاءالله خداوند بهشت برینی که وصف کرده ؛ نصیبشان کند انشاءالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        ابوالفضل اشرفی گفته:
        مدت عضویت: 2772 روز

        سلام آقای سپهوند عزیز

        امیدوارم که حالت همیشه عالی باشه

        بله جایگاه استاد جایگاهی که آزمون و خطا می‌کند و به دانش‌آموزان یاد می‌دهد و من برای این چنین استادی سپاسگزار خداوندم و آرزو میکنم قله های موفقیت را با تکامل بهتری طی کنیم???️??

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    halima salouri گفته:
    مدت عضویت: 2626 روز

    سلام به استاد عزیزم

    باوجود اینکه قبل از آشنایییم با شما انسان مذهبی خشک ومتعصب بودم و اکنون به لطف الله با راهنمایی های شما یک انسان یکتاپرست آزاد هست

    یک خواهشی ازتون داشتم باتوجه به اینکه اکثریت مخاطبان شمادارای باورهای دینی اشتباه هستند آیا به نظرشما وقتش فرانرسیده دوره قران رو شروع کنید من خودم به نوبه بسیارمشتاق هستم هرچند شما گفتین منتظر الهامات درونی هستین به نظر شما همین خواسته های مکرر ما نشانه نیستند ؟؟؟؟

    اینطوری بسیاری از شبهات برطرف میشه وموضع هرکسی مشخص میشه و اینهمه اما واگر ها تکلیفش روشن میشه لزتونمیخام ……نه…….نگین

    منتظریم ……..شادوسعادتمنددنیا وآخرت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: