مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

1066 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه دستوریان گفته:
    مدت عضویت: 2261 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پله 71ام سفر تحول زندگیم

    استاد ابتدا ازتون تشکر میکنم بابت این فایل خودش برام یه دوره بود

    خانم شایسته عزیز سپاسگزارم که سفرتحول زندگی رو ادامه دادین

    سپاسگزارم از خداجونم که باز هدایتم کرد وبهم فرصت داد امروز زیبا رو در این پله یادبگیرم قوانین رو

    میخوام یه داستانی رو از خودم بنویسم که با دیدن این فایل دلیلش رو فهمیدم:

    سال 95 بود که کتاب های موفقیت میخوندم و تو آموزش فن بیان وبازاریابی بخاطر نیازی که تو کار پایان نامه ام احساس کردم شرکت کردم تمام پولهام صرف کتاب و دوره ها میشد تو پاییز 95 یکی از استاد درمورد بودن تو محیط مثبت میگفت بهم گفت که آهنگین غمگین گوش ندم گفتم باش ولی منی که تو خوابگاه زندگی میکنم چطوری میتونم از ای محیط منفی خارج شم من نمیتونم؟ استاد گفت این بهونه است روز بیرون از خوابگاه باش فقط برای خواب برو اونجا وقتی بهش فکر کردم دیدم میتونم این کارو بکنم که 7صبح برم کتابخونه دانشگاه وسر یه ساعت های خاصی باید میرفتم نمونه گیری رفت کرایه تاکسی و برگشت با سرویس پسرا میام (چون آدم مذهبی بودم برام سخت بود ولی بهترین ایده همین بود برام ) وتا 11 شب تو کتابخونه زمان استراحت تو مسجد وموقع خواب میومدم خوابگاه فکر کنم 1-2 ماهی این کارو انجام دادم پول ندشتم لباس بخرم چون هر چی داشته بودم صرف کتاب ودوره کرده بودم همیشه خودم غذا درست میکردم ولی تواون مدت غذای دانشگاه رو میخوردم ولی خدا از طریق دوستام مانتو شلوار لباس خونگی هدیه برام میاوردند بدون اینکه از کسی انتظار داشته باشم . همون بعد از این 2ماه دوتای مثبت خارج از دانشگاه پیاکردم که هم فرکانس بودیم وباهم حالمون خوب بود و گروهی کارهای مهم دیگه ای انجام میدادیم . ما 5 نفر تو یک سوئیت یک خوابه بودیم که 2تااز دوستام درسشون تموم شد ودوتا دیگه با اینکه صمیمی بودیم خودشون رفتن یه سویئت دیگه ومن به مدت یک ترم هیچ هم اتاقی برام نفرستادن هیچ کس وحالا فرصت بهتری داشتم که خودم کارهام رو انجام بدم وبعدش اسفند 95 بود که شوهر استاد راهنمام به استادم میگه ما برای آزمایشگاهمون نیرو میخوایم ومنم 2 هفته بود که تو دفترم نوشته بودم که کار میخوام که خدا به دل استادم میندازه واستادم میگه من یک شاگرد خوب ومسئولیت پذیر وصادقی دارم بهش میگم بیاد ومن فردای اون شب رفتم سرکار.

    من 5فروردین که همه جا تعطیل بود به خانوادم گفتم میخوام برم بندرعباس روی پایان نامه ام کار کنم واومدم وقتی اومدم گفتن جا بهت نمیدیم بخش های اداری هم تعطیل بود بهشون گفتم تو نمازخونه بهم جا بدید مسئولیتش با خودم بهم جا دادن شب ها میترسیدم چوندرشم قفل نداشت ولی میگفتم خداحواسش بهم هست میخوابیدم -تو مرکزی که پایان نامه ام رو انجام میدادم فقط خدمه بود من رفتم و گفتم اومدم روی پایان نامه ام کارکنم اول گفتن نه گفتم به ریس مرکز زنگ بزن وقتی زنگ زدن گفتن بعد گفت دانشجو کیه گفتن فرزانه دستوریان هست وخدادلش رو نرم کرد گفت اشکال نداره باشه من از صبح تا 2 تو مرکز بودم وعصر وشب کتاب میخوندم ومینوشتم و ادامه سرکار رفتنم بخاطر شرک وعدم کنترل ورودیهام درگیر حاشیه شدم وخودم اومدم بیرون وهمون پول رو هم صرف آموزش دیدن کردم .

    فکر میکردم اینها همینجوری رخ داده الان که فایل رو دیدم متوجه شدم اصل داستان چی بوده ، چون من داشتم روی افکار وباورهام کار میکردم هرچی احساس میکردم انجام میدادم خدا اون شرایط منو تغییر داد وبه حال خوب رسیدم واز زندگیم لذت بردم .

    حالا اصل این قسمت از زندگیم درک کردم .

    خدایاشکرت شکرت شکرت

    اینو برای خودم نوشتم که یادم بمونه تو هر برهه ی زندگیم روی خودم کار کردم وایمان داشتم اون روی بهتر زندگیم رو دیدم وخدا دل ها رو برام نرم کرد وکارهام به راحتیم انجام میشد و فراموش نکنم والانم بخاطر همینه که داره اتفاقات خوب برام رخ میده .

    خدایاهراران مرتبه شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    اعظم آبست گفته:
    مدت عضویت: 1778 روز

    خبنام رب تنها قدرتمند کیهان

    سپاس خداوندی را که با هدایت و حمایت همیشگی اش مرا در این مسیر ثابت قدم نگه میدارد .

    ردپای من در روز ۷۱

    استاد این فایل انگار برای من بود . من توقع سود داشتم توی کارم ولی حاضر نبودم برای رسیدن به سود بیشتر یاد بگیرم و مطالعه کنم . البته تنبلی ام نبود. قانون رو اشتباه یاد گرفته بودم . چون فکر میکردم هم باور سازی کنم کافیه و احتیاج به مطالعه و تحقیق در حوزه کاری ام نیست .

    خدارو شکر که الان متوجه شدم که باید بخشی از زمانم رو مطالعه کنم و وقت بذارم.

    «« اگر میخوام به جای بزرگی برسم و زندگی عالیی داشته باشم باید بهاش رو بپردازم ؛ باید ایمان داشته باشم ؛ باید زمان کافی بزارم ؛ باید تمرکز بزارم ؛ تمرکز ؛ تمرکز ؛ تمرکز همه چیزه ؛»»

    اینکه همه ی وسائل رو بخشیدین و فقط با دو تا ساک مهاجرت کردین به تهران حتی از کارتون استعفا دادین تا راه برگشتی نداشته باشین و ففففققققططط به سمت جججلللللو حرکت کنین . باید الگو بگیرم و فقط حرکت کنم به سمت جلو .که هر وقت خواستم شرایط موجود رو توی زندگی ام حفظ کنم پسرفت کردم و رشدی نداشتم .

    این جمله که :

    استعداد مهم نیست

    استعداد مهم نیست

    استعداد مهم نیست

    ایمان مهمه ؛ باور مهمه ؛ توکل مهمه

    به خاطر اینکه خیلی آدم با استعداد در ایران و سرتاسر جهان وجود دارن که نان شب ندارن و هزاران هزار آدم هستن که از نظر استعداد بسیار پایین تر از آنها هستن ولی مولتی میلیاردر هستن .

    خیلی منو آروم کرد .

    قانون جهان هستی : امکان نداره که در شروع مسیر با کار اشتباه به هدفت برسی .

    منم استاد برای وقتم خیلی ارزش قائل هستم .

    وقت های اضافه ام رو کتاب میخونم یا به گلهام میرسم پیاده روی میرم .

    خدارو شکر از وقتی توی این سایت پربار هستم وقت کم هم میارم .

    الان محرم و مردم همه سیاه پوشن برخلاف هر سال من لباس سیاه نپوشیدم . فکر میکنم به امام حسین که بتونم در عمل مثل ایشون باشم .

    پیام امام رو بگیرم از هیهات من اظله

    ظلم رو نپذیرم .

    مثل پدرشون هر چه برای خودم میپسندم برای همسایه ؛ دوست و فامیلم بپسندم .

    خیلی عالی مسئله اصول رو باز کردین ؟ ببینم چی منو اذیت میکنه همین یعنی اصول من

    و برای دیگران هم انجام ندم .

    استاد شما خیلی شیوا صحبت میکنین و این درک من رو خیلی خدارو شکر بالا میبره . توضیحاتتون این قدر واضحه که جای ابهام نمی ذاره .

    من در مدار همین آگاهی ها بودم مطمئنا دفعات دیگه که فایل ها رو گوش کنم . آگاهی های جدید تری دریافت میکنم .

    در پناه تنها قدرت کیهان ؛ سلامت ؛ سربلند ؛ ثروتمند باشید.

    سپاسگذار خداوندم که مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت شده ام

    سپاسگذار استاد و مریم عزیزم هستم ممنونم استاد که به زندگی معمولی قانع نشدی و چراغی شدی بر سر راه ما که میخوایم متفاوت از بدنه ی جامعه فکر و عمل کنیم .

    سپاسگذار دوستان عزیزم در سایت هستم .

    آرزوی موفقیت برای همه ی دوستان

    موفقیت های بیشتر در راه است .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    الهه سوادکوهی گفته:
    مدت عضویت: 2786 روز

    به نام خدای رزاق و هدایتگرم

    خدایی ک آنچه باید بنویسم و درک کنم را از قلبم بر قلمم جاری میکند..

    سلام به استاد عزیزم استاد عباسمنش الگوی توحیدی و بی نظیرم

    .

    قسمت 16 سریال فوق العاده مصاحبه با استاد

    موضوع این قسمت: جسارت در پرداخت بهای هدف و عمل کردن ب ایده های الهی

    .

    استاد عزیزم چقدر این فایل راهگشا بود چقدر عالی بود در مورد جایگاه تجسم کردن و کار کردن روی باورها و در کل کار ذهنی و جایگاه عمل کردن و اقدام کردن فیزیکی

    این موضوع بنظر من یکی از بزرگترین کج فهمی هایی هست ک افراد در هنگام آشنایی با مباحث قانون دچارش میشن ک خود من ازش مستثنی نبودم..

    و چقدر زیباست این قانون بی نظیر جهان هستی “قانون تکامل” ک بعد از مدتی که از کار کردن روی قانون میگذره هر روز بهتر و بهتر درکش میکنی و در عمل استفادش میکنی

    همونطور ک من الان با تمام وجودم ب این درک رسیدم ک زمانی من میتونم ب تمام خواسته هام برسم و بهشت زمینیمو خلق کنم ک از فرمول زیر پیروی کنم:

    در مسیری ک بهش علاقه دارم در اون حوزه در اون موضوع مشغول بشم و با تعهد و با تماااااام تمرکزم (تمرکز لیزری) در اون مسیر پیش برم

    چرا؟؟؟

    چون در این مسیر حالم خوبه احساسم خوبه و طبق قانون تغییر ناپذیر جهان هستی: احساس خوب=اتفاقات خوب

    در طول این مسیر باید روی باورهام کار کنم ب روش های مختلف ک مهمترینش کنترل ورودیها و کانون توجهم هست

    یعنی چی؟

    هرچیزی رو نگم

    هرچیزی رو نشنوم

    هرچیزی رو نبینم

    ب هرچیزی توجه و فکر نکنم

    و در عوض مرتب راجبه خواستم صحبت کنم فکر کنم عکسشو ببینم راجبش رویاپردازی و تجسم کنم راجبش بنویسم

    و در مورد باورهای درست در مورد ثروت یا اون خواسته هرچیزی ک هست (سلامتی/روابط) حسابی رو خودم کار کنم مثل باور فراوانی باور لیاقت و..

    و هر روز این کارها رو انجام بدم

    یعنی هر روز با تمرکز و با کیفیت و صداقت کاری بالا مشغول انجام کار مورد علاقم باشم و هر روز روی باورهام کار کنم

    اونوقت در مدار دریافت ایده های الهی و مشتریان و ثروتها و نعمت در هر نوعی قرار میگیرم و خداوند ب زیبایی هدایتم میکنه با دادن نشانه ها با دادن الهامات

    و وظیفه من اینه که به اون ایده ها و الهامات هرچند ب ظاهر غیر منطقی بیان! عمل کنم و تسلیم خداوند باشم و بگم خدایا من وظیفم اینه که ب این ایده ای ک دادی عمل کنم فارغ از اینکه نتیجه چی میشه..پس رها هستم و ایمانم رو ب خدا نشون میدم و ایمان دارم ک نتیجه این مسیر و احساس خوب من رسیدن ب خواسته م خواهد بود

    یعنی ثروتو نعمت و رسیدن ب خواسته هام نتیجه طبیعی این روند هست..:))

    و این میشه بهایی ک من باید برای رسیدن ب خواسته هام بپردازم

    و کجای این مسیر زجر آوره؟؟ کجای این مسیر خسته کنندست؟!

    بنظرم همش لذت و عشقه و خداوند همه جوره از ما حمایت میکنه..

    و تازه در حین مسیر هرچه بیشتر نتایج هرچند کوچک رو تایید و تحسین کنیم باور و ایمان ما قوی تر میشه و نتایج ما باز هم بزرگتر و به همین ترتیب تا آخر …

    وای خدای من شکرت هزاران هزار بار..

    خدایا شکرت بخاطر قوانین ثابت و بدون تغییرت ک چقدر زندگی رو برام شیرین تر کرده

    .

    استاد جانم چقدر این صحبت شما برام جای فکر داشت اونجایی ک گفتین باید یه سری اصول درست بر مبنای توحید بر مبنای صداقت و قوانین جهان برای خودت داشته باشی و چیزی ک دوسش نداری رو در حق کسی انجام ندی

    همونجا دکمه پاوز رو زدم و فکر کردم ک من چ رفتارایی رو دوس ندارم از بقیه دریافت کنم

    دیدم مثلا من دوس ندارم کسی نصیحتم کنه یا ازم انتقاد کنه..

    پس من نباااااید از کسی انتقاد کنم یا کسی رو نصیحت کنم (کاری ک من زیاد انجامش میدادم مخصوصا در مورد نزدیکانم و نصیحتهای بر پایه قانون مرتب بهشون میکردم!)

    .

    استاد جونم عاشقانه و آگاهانه دوستت دارم ک هربار فایلی ازتون گوش میدم ب فکر فرو میرم و باید ساعتها بهشون فکر کنم درکش کنم و عمل کنم

    استاد عزیزممممم ایمان دارم ب زودیه زود در آمریکا میبینمتون . احتمالا از سواحل پالم بیچ :))

    با ایمان ادامه میدم و میدونم ک نتایج بزرگی در راهه

    .

    الهه در مسیر بهشت

    شهریور 1400

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فاطمه پورهدایتی گفته:
      مدت عضویت: 1497 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      سلام به استاد عزیزم و همه‌ی دوستان این خانواده صمیمی یکتاپرستان

      سلام به مریم جان

      سفرنامه ۷۱

      مصاحبه با استاد قسمت ۱۶

      خدایا ازت می خوام که همراهم باشی در سفر امروز چون دوست دارم تو لحظه، لحظه های زندگی م باهام باشی ، تجربه ی زندگیم بهم بارها و بارها، یاد داده که بدون تو هیچ م…

      چقدررررررر عالی بود استاد عزیزم،چقدررررر لذت بردم در کنار خدا و فرستاده ی خدا ، و این فایل دقیقا راه رو برام باز کرد و بهم گفت که باید عمل کنی و تنها زبان نیست که به هر طرف که می خوایی می چر خونی، باید به خدا نشون بدی ، باید بلند بشی، حالا که خوب گوش میدم ودقت می کنم یاد نشونه های زندگیم می افتم، مخصوصا این فایل های توحیدی که هم بهم درس میدم هم عمل….

      من چند روزی ه که مهاجرت کردم به سومین مکان …

      ماجرا از اینجا شروع شد که::::::

      چند روز بود که خییییییییلی نشونه برام می اومد که باید مهاجرت کنی، ولی دو دل بودن و به خدا گفتم که خدایا نشونه های قوی تر بهم بده که مطمئن بشم، تا اینکه اومد و اومد… و نشونه ی پر قدرت دگه ای که منو مطمئن کرد، توسط یکی از نزدیکان م بود که تو یه بحث خانوادگی به طور خییییییییلی جدی گفت که باید از اینجا بری ، تو اینجا با این اوضاع خراب واسه چی نشستی، در صورتی که اونجا همه چی آماده س، درآمد عالی، آرامش ، شادی، و …

      اون روز خدا بهم محکم و با نهیب گفت که مدار تو عوض شده باید بلند بشی، اما من چون آموزش می رفتم واسه مهارت ، و از طرفی هم جا به جایی وسایل برام کار پر زحمتی بود ، به ندای ❤️ قلب گوش نمی دادم و ذهن تمام افسار رو به دست گرفته بود و داشت منو می برد به بدبختی، ولی از خدا خواستم که کمکم کنه، بیدارم کنه ، هدایتم کنه ینی همین جمله ای که استاد میگن، ایمانی که عمل همراهش نباشه ایمان نیست.

      من بلند شدم تمام وسایل که داشتم رو از خودم رها کردم، ینی همین غل وزنجیرهایی که ما ، تو زندگی به خودمون می بندیم و خودمون رو رها نمی کنیم…

      بلاخره تصمیم نهایی رو گرفتم، همه رو رها کردم پله خودم گفتم مگه همون کسی نیستی که وغ پرندها رو تو آسمون می دید می گفت ، خدایا منم می خوام مثل اینها آزاد و رها باشم پس چی شد، خودتو برده ی چند قاشق وبشقاب کردی، مگه قراره اینا تو سعادتمند کنند، پاشو خودتو جمع و جور کن مگه چهار ماه پیش که تو به زادگاه ت اومدی پول داشتی، مگه درآمد داشتی، یادت رفته تو حتی پول یه نون هم نداشتی ، کرایه اتوبوس خط واحد رو هم نداشتی و پیاده اونم تو گرمای عصر از خونه می‌زدی بیرون و به کار و زندگی ت می رسیدی، فاطمه جان تو اون روزا توکل کردی و وحی خدا رو شنیدی و دل به دریا زدی ، همه چی رو خلق کردی حالت رو خوب کردی ، همش رو ذهنت کار کردی شب و روز کارت این بود و با خدا با اشک حرف می‌زدی می گفتی می خوام ابراهیم ت باشم، و اینقدرررررررر رو خودت کار کردی، که همه‌ی آدم ها در خدمت تو بودن، پول فراوان به خونه ت اومد، حتی چند برابر پول تونی که نداشتی، پول تاکسی دربست وارد زندگی ت شد که حتی پول اتوبوس خط واحد رو نداشتی ، خب اینا چی ان، مگه غیر از اینکه همه چی رو به خدا سپردی و بی خیال چاله چوله های زندگی ت شدی، و گفتی من باید رو خودم کار کنم چون چیز های مهمتری تو زندگیم هست که باید بهشون برسم، آره استاد ایمانی که عمل می‌آورد ایمان نیست، من رها کردم همه چی رو وبا چهارتا قاشق وبشقاب و چهار تا بالش دو تا پتو بلند شدم اومدم و مهاجرت کردم به اون شهری که خدا گفت اومدم نه جایی رو داشتم نه آشنایی و نه دوستی فقط خدا بود فقط خدا بود خدا بود خدا….

      ایمان داشتم که خداوند برام کافی ه، وقتی نزدیک شهر شدم خدای درونم گفت که فاطمه جان یادت ه دو سال پیش تو همین شهر اومدی و مستاجر یه خونواده ای شدی که چقدررررر آدم های خوبی بودن ، این بار بازم برو شاید جای خالی داشته باشن که بهتون بدن، ساعت ۳_۲ عصر بود که ما پس از مسافتی طولانی که ۲۴ ساعت سفر ما به طول انجامید، رسیدیم مقصد، و به همسرم گفتم بریم همون محله ی دو سال پیش، اول مخالفت کرد ولی با اسرار من قبول کرد و ما به اون محله رسیدیم . زنگ خونه رو زدم، آقای صابخونه اومد دم در، سلام و احوالپرسی کردیم و ما روشناخت و تعجب کرد که اینجا چه می کنیم، بعد از خونه سوال کردم، ایشون گفتن آره خالی ه ولی کمی بهم ریخته هست میشه برید و غروب برگردید؟؟؟؟

      ما هم قبول کردیم و خداحافظی کرذیم، به همسرم گفتم خب حالا واسه استراحت کجا بریم ، کجا نربم، همسرم گفت ، یه جایی رو سراغ دارم بریم، یه آب چشمه ای هست و درختی ، تا اینکه هدایت شدم به مسیری که همسرم گفت، اونجا استراحت و آب تنی کردن و منم به صدای طبیعت گوش می کردم چون خیلی بهم حال می داد، تا اینکه بالاخره غروب شد و ما طبق قرار رفتم که داخل خونه بریم ، رسیدیم ، همین وسایل ساده که داشتیم رو پایین کردیم ، و مستقر شدیم . امروز چند روز ه که از مهاجرت ما به این شهر جدید میگذره، و من همچنان با خدای خود دارم جلو و جلو تر میروم…..

      آره استاد ایمانی که عمل می‌آورد ایمان نیست، من دوست دارم بارها و بارها این جمله رو تکرار کنم ….

      این فایل درس هابی رو بهم داد که منو در برابر عمل انجام شده قرار داد.چقدررررررر شیرین ه که آدم همه چی رو رها کند و همراه خدا شود تا به سعادت برسد.خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که حجت رو بر من تمام می کنی، چون خودت در قرآن گفتی که من حجت رو بر بندگان تمام می کنم اما هیچ اجباری نیست که قبول کنم یا نکن

      استاد متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم از وصل شدن ت به خدا ، به رب، به قدرت جهان هستی

      خدایا کمکم کن که تنها تو رو بپرستم و تنها از تو یاری بجویم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه پورهدایتی گفته:
      مدت عضویت: 1497 روز

      سلام الهه جان

      امیدوارم که همیشه موفق باشید

      ببخشید این دیدگاهم بود که اشتباهی به شما اومد

      من می خواستم بهتون تبریک بگم که وارد مسیر یکتا پرستان شدین و اینطور که متوجه شدم زمان عضویت تون در سایت و این مسیر بهشتی بیشتر از من هست، چون خوب قانون رو درک کردید، و ازش لذت هم می برید و حواستون به ذهن و گمراه کردن های این ذهن هم هست، می خوام بگم منم از صبح که بلند میشم تا زمانی که می خوابم خییییییییلی حواسم به ورودی‌ها هست، چون منم دارم از این مسیر لذت می برم و خییییییییلی تغییراتی وارد زندگیم کردم و به خدا وصل هستم، از خدا می خوام که همه‌ی دوستان این خانواده صمیمی یکتاپرستان رو یک روزی همه باهم در کنار استاد زندگی ه بهشتی که واسه خودمون درست کردیم رو به استاد تعریف کنیم و همه شاد و با آرامش لذت ببریم و خدا بهمون احسنت، بگه و پاداش خویش و ناب ه مالش نصیب همه‌مون کنه، با تشکر از شما دوست عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    لقمان سواعدی گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش و همه دوستان

    چند روزی هست که هدفم رو برای رسیدن به درآمد 3 برابری نوشتم

    و فقط نوشتن این هدف واقعا ایمانم به خدا رو چندین برابر کرده و مطمئنم که به این هدفم خواهم رسید زیرا به خدا ایمان دارم و ان شاء الله زودتر از یک سال طول میکشه

    من یک کارمند دولتی هستم و فعلا کار دیگه ای مد نظرم نیست ولی با این وجود امسال غیر از اضافه حقوقی که همراه همه ی کارمندا داشتم دو بار به طور معجزه آسا حقوقم افزایش داشت زیرا از موقعی که صحبت های استاد رو گوش کردم دارم روی خودم کار میکنم که همیشه احساسم رو خوب نگه دارم و مرتب بابت داشته هام شکر گذاری میکنم و نکات مثبت زندگیم رو ثبت میکنم

    ایمان دارم که فقط ایمان به خدا مهمه نه استعداد مهمه نه اسباب ظاهری زیرا که خداوند مسبب الاسباب هست و میتونه هر کاری برای بنده اش انجام بده

    خدایی که آهن رو برای داوود نرم کرد و به او ساختن زره را یاد داد …..

    خدایی که معدن مس رو برای سلیمان مذاب و روان گردانید و باد و جن و انس و پرندگان و …. را برایش رام ساخت ….

    خدایی که دریا را برای موسی شکافت و مردگان را به دست عیسی زنده کرد

    قطعا میتونه زندگیم رو تغییر بده ….

    تک تک حرفای این فایلتون درس زندگی هست استاد عزیز

    چقدر به موقع به این فایل هدایت شدم

    چند روزی هست هی با خودم تکرار میکنم که ایمان با عمل ثابت میشه با توکل ثابت میشه حتی توی این دو روز اخیر پسرم و موبایلم و کیف پولم رو توی ماشین میذارم و بدون اینکه قفل کنم پیاده میشم و سمت مغازه میرم تا خرید کنم

    تا واسه ی خودم ثابت کنم خدا از پس همه کارام میاد و برای من بهترین وکیله

    به قول شما ایمانی که عمل و توکل نیاره حرف مفته

    استاد هدیه دادن وسایل خونه تون توی بندر عباس شبیه رها کردن موسی توی رود نیل توسط مادرش میمونه و چه زیبا خداوند جواب توکلتون رو داد

    در آخر میخوام این حدیث پیغمبر رو یاد آوری کنم که میگه

    ان الله عند حسن ظن المومن

    که ترجمه مفهومیش میشه هرچی به خدا گمان ببری همان برای تو اتفاق میفته

    و این همون حرف شماست که میگید خدا مثل آب میمونه میتونیم به هرشکلی اون رو در بیاریم

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1248 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تمرین برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”

    به خواسته ای که در حال حاضر بیشتر از هر چیز دوست داری به آن برسی فکر کن. سپس لیستی آماده کن درباره اینکه: چه بهایی حاضری برای تحقق این خواسته بپردازی؟

    -هدفی که اکنون دوست داریم به آن دست یابیم:

    بازسازی کامل منزل مسکونی است

    و بهایی که برای آن تا کنون پرداخته ایم:

    -تمییز کردن روزانه ی آن

    -تحسین و تعریف از ویژگی ها و خصوصیات خوب آن

    -سپاسگزاری از خداوند به خاطر هدایتمان به این مکان بهشتی

    -رنگ آمیزی و تعمیرات جزئی از آن تا حدی که توانستیم

    -بازسازی قسمتی از آن

    -پس انداز کردن مقداری پول برای بازسازی قدم به قدم آن

    -به دنبال افراد مناسب برای بازسازی درست و اصولی آن

    -فکر کردن به راه های کسب درآمد بیشتر برای تحقق این هدف

    -صبر کردن و عجله نداشتن

    -تجسم کردن بازسازی آن در ذهن

    -صحبت کردن در مورد تغییراتی که در آینده برای آن رخ می دهد

    -کار کردن بر روی باور احساس لیاقت و لایق دانستن خود برای زندگی در مکانی بهتر و زیباتر

    -کار کردن بر روی باورهای خود در زمینه ثروت بیشتر برای کسب درآمد بیشتر

    -به یاد آوردن هدایت های خداوند که چگونه ما را به این مکان زیبا و بهشتی آورد و چندین ماه پیش از ان به هزاران طریق که فکرش را هم نمی کردیم شرایط و افراد مناسب را برای تحقق این هدف به سمت ما هدایت کرد

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    امیر غفاری گفته:
    مدت عضویت: 3828 روز

    سلام

    وقت بخیرو شادی

    از اول فایل تا آخر فایل فقط ناخواسته گریه میکردم

    خداجونم بی نهایت سپاسگزارم منو تو این قرار دادی

    صبح وقتی بیدار میشم سپاسگزاریهامو انجام میدم و شب قبل از خواب این کارو انجام میدم (فانوس دریایی ثروت دو) همیشه تو سپاسگزاریهام از ماشینی که خدا بهم داده از تک تک قطعاتش مخصوصا کولر ماشین از خدا تشکر میکنم

    همین پنج شنبه ای که از مسافرت کاشان برمیگشتیم تهران کولر رو درجه یک روشن کردم شاید باورتون نشه انقدر خنک میکنه که انگار رفتی تو فریزر نشتسی

    همین ماشین ایران خودرو که میگن کیفیت مناسب نداره

    مهم باورهای ماست که باید کیفیت داشته باشه

    در پناه خدا همیشه شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 855 روز

      سلام آقای غفاری عزیز

      واقعا دیدگاه های شما تحسین برانگیزه

      کاملا با شما موافقم ، مهم باورهای ماست نه هیچ چیز دیگه

      سپاسگزاری روزانه به خاطر موهبت های زندگیت ، زندگیت رو معجزه وار می‌کنه و بارها تجربش کردیم هممون

      در پناه الله قدرتمندم شاد و سالم و ثروتمند باشید دوست گرامی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1790 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدا برده ای را مثل میزند که چند صاحب بد عنق داد که هر یک دستوری به او میدهد و برده ای که یک صاحب دارد، این دو یکی اند؟ خدا را سپاس که بندگی اش بهتر از بت پرستی است ولی بیشتر بت پرست ها این را نمی‌دانند. سوره زمر آیه ۲۹

    استاد عزیزم سلام مریم جانم سلام دوستان همسفرم سلام

    روز ۷۱ ام سفرنامه

    برای رسیدن به خواسته هامون باید وارد مدارش بشیم. وارد شدن به مدار هم شرایطی داره.

    مثل علاقه، باور ها و افکار درست هم جهت با اون خواسته که در نهایت شرایطی رو بوجود میاره که باید اقدامات عملی هم برای اون خواسته انجام بدیم.

    برای رسیدن به اهداف باید بها بدیم، بهاش ایمان واقعی هست، وقت گذاشتن هست، پول هست، تمرکز هست، حذف کردن آدمهای نامربوط به مسیر جدید هست و پا گذاشتن در راه و هیچ نپرسیدن و امید داشتن که بقیه مسیر بهت گفته میشه.

    اگر الان نتایج کسی رو میبینی و دلت این نتایج رو میخواد بد نیست کمی هم به ریشه ها نگاه کنی.

    کسی که یک شغل داشت که حقوق بهش میدادن ولی بدلایلی مجبور به کار نبود، خونه و زندگی مناسبی هم داشت، اما اینها براش کافی نبود، اینها رو نمیخواست، یه چیز بزرگتر و عال تر میخواست، یه خدایی رو یکم شناخته بود ، فهمیده بود با اعتماد به این خدا میتونه اون بهترا رو بدست بیاره. گفت بزار بهش توکل کنم بزار برم جلو ببینم چی میشه، بزار ببینم درست فهمیدم.

    شغل و خونه و شهر امن رو ول کرد، با یه بچه ۳ ماهه و یه بچه ۳ ساله اومد تهران. توی تهران نه فرش قرمزی براش پهن شده بود، نه هیچ جاش رو بلد بودنه پول کافی داشتو نه هیچ بنده ای قولی بهش داده بود.

    ولی رو قول و کمک یه خدایی حساب باز کرده بود، میخواست بندگی این خدارو کنه، میخواست نتیجه حساب رو این خدا رو ببینه.

    خیلی سختی کشید تو تهران، اما ناامید نشد، حالش خوب بود، شک به مسیرش نداشت، شک به بزرگی این خدا نداشت.

    یه روز که خیلی هم اوضاع خوب نبود و نزدیک بود بند پاره بشه دستی از دستان خدا سر راهش سبز شد، اون نشناختش اما دست خدا شناختش. حال او احوال کردن و داستان رو براش گفت. سخت بود براش بگه اما چون صداقت پیشه بود ، چون اصول درستی داشت، چون خشت اول رو میخواست درست بزاره راستش رو گفت.

    از قضا دست خدا خیلی دست مناسبی بود. شرایطی داشت که مشکل گشای مرد داستان ما بود.

    تا اینجا فهمید راه رو درست اومده. دید که بندی که نزدیک بود پاره بشه، پاره نشد چون اونی که رووش حساب کرده بود نزاشت. دلگرم تر شد و ادامه داد.

    با همون اصولی که از قرآن فهمیده بود ادامه داد.

    باج نداد، رشوه نداد، شرایطش سخت تر از سخت بود، لنگ پول بود حسابی، وسوسه ها اومدن، پیشنهادها اومدن اما اون از اصول حق و یکتا پرستیش و اعتماد به رب العالمینش، اعتماد و حساب روی الله یکتا کوتاه نیومد.

    خدا هم قانون خودش رو براش اجرا کرد.

    پاداش صبرش، توکلش، ایمانش، سپاسگزاریش و عمل صالحش رو داد.

    قدم به قدم هدایتش کرد. از جایی که اکثر مردمش ناسپاس، ناشکر، غرغروو، مشرک، به فکر دزدی و دروغ بودن جداش کرد بردش به سرزمینی که نعمتها، طبیعت، زیباییهای بیشتری بود و احاطه شد با آدمهایی که صادقتر، سالمتر، سپاسگزارتر و موفق تر هستن.

    اگر من و تو دوست عزیز که این سوال رو پرسیدی هم این نتایج و میوه ها رو میخوایم باید بها بدیم.

    باید خدارو باور کنیم، باید به الهامات گفته شده عمل کنیم، باید تمرکز کنیم، پول بدیم، انرژی بزاریم، زمان بزاریم، صداقت داشته باشیم، درستکار باشیم، اصول خودمون رو داشته باشیم و تحت هر شرایطی بهشون پایبند باشیم نه اینکه همرنگ جماعت بشیم، جلوی وسوسه های شیطان رو بگیریم و در همه حال ، احساسمون خوب باشه.

    یادمون باشه کار ما بندگی کردن هست و خدایی کردن کار کس دیگه.

    کسی که وقتی کارها رو میسپاری به اون و فقط رو اون حساب میکنی، جوری برنامه ریزی میکنه ، جوری جلو میبرت که همیشه سرت بالاست.

    اگر رو بنده ها حساب کنی ، اگر با نادرستی شروع کنی، شاید فکر کنی جلو رفتی ولی اینطور نیست، همیشه باید برای اینها یا باج بدی یا بترسی نکنه دستت رو بشه .

    انگار راه درست، خشت درست، ایمان و صبر و درستکاری ارزش بیشتری داره، خدا مارو از این راه هدایت کنه به لطف و بزرگی خودش.

    ممنونم استاد عزیزم ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      حمیده اسماعیلی گفته:
      مدت عضویت: 2079 روز

      سلام دوست عزیز و قدرتمندم….

      شهرزاد عزیزم کامنتتو خوندم و بسیار لذت بردم…یه چیزی تو دلمه دوست دارم بهت بگم…یعنی از طرف خدا مامور شدم که بهت بگم….اینکه خیلی قدرتمندتر از قبل شدی عزیزم و اینو از نحوه نوشتن کامنت هات و کلماتی که بکار میبری و انرژی ایی که توی کامنت هات هست کاملا مشخصه عزیزم…من تقریبا از اوایل اومدنت به خانواده صمیمی عباس منش کامنت هاتو خوندم و این رشد و پیشرفت رو کاملا میبینم….بهت تبریک میگم عزیزم….همچنان خوش بدرخش در مسیر هدایت و پیشرفت الهی….عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        شهرزاد ممبینی گفته:
        مدت عضویت: 1790 روز

        بنام خدای مهربان

        سلام به استاد عزیزم ، سلام به مریم جانم و سلام به همه دوستانم

        حمیده عزیزم ممنونم از پیام زیبات که برای من یک نشانه از خیلی نشانه‌ هایی هست که خدای مهربانم هرروز داره به من نشون میده و میگه ادامه بده و منو دلگرم تر میکنه.

        حمیده عزیزم من هرروز و هر لحظه دارم خداروشکر میکنم. همش میگم خدایا هر گوشه زندگیم رو نگاه میکنم بهتر شده ، نه یک کم بلکه خیلی زیاد.

        من عاشق قانون تکاملم و از طی کردن تکاملم بشدت لذت میبرم و راضی هستم.

        من عاشق دیدن رشد و تغییر و شناخت به خودم هستم.

        من عاشق این هستم که تسلیم میشم و خداوند بهترین راه رو جلو پام میزاره و انجام میدم و نتیجش عالی میشه.

        من عاشق این قرآنی شدم که استاد برامون ازش پرده گشایی کرد نه اونی که سالها اشتباه فهمیده بودم.

        من عاشق اینم که بگم حتی برداشتن پرده ها از ذهن و قلب و فهمیدن و درک کردن این آموزه ها هم به اذن خداست.

        دلگرمی و امید داشتن و باور نشونه های مسیر و تشکر و تحسین و دیدن تغییرات کوچیک هم به اذن خداست. خدایی که شکهات رو کم میکنه و یقینت رو بیشتر.

        خدایی که منو به بهترین، ساده ترین، قابل فهم ترین ، حقیقت گو ترین، صادق ترین و کاربردی ترین مسیر هدایت کرد.

        من چه میدونستم اینجا کجاست؟

        نمیدونم کی و چجوری خدارو صدا کردم که اینجور مستجابم کرد.

        اما بهش میگم خدایا فقط خودت میدونی چیکار کردی برام، خودم هم نمیدونم. شکرم رو بپذیر.

        دیشب یاد کتاب چهل قانون عشق افتادم که روایتی هست بین شمس تبریزی و مولانا. بازش کردم و قوانینش رو خوندم. یه قسمت از قانون شانزدهمش میگه:

        خداوند، بی نقص و کامل هست. دوست داشتن او کار آسانی است.

        کار سخت، دوست داشتن انسان فانی با تمام بدی ها و خوبی هایش است.

        خداروشکر میکنم من رو با تمام فانی بودنم و نقصها و کوچکیم دوست داره و نهایت لطفش رو در لحظه لحظه زندگیم جاری میکنه.

        از تو دوست همراهم هم خیلی ممنونم.

        امیدوارم بهترین ها در لحظه لحظه زندگیت جاری بشه.

        از استاد عزیزم و مریم نازنینم هم مثل همیشه سپاسگزارم.❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2854 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی،

    خانم شایسته عزیز از شما سپاسگزارم بخاطر این پروژه، یه چیز جالب را الان دارم تجربه میکنم بدون اینکه به کیبورد نگاه کنم دارم تایپ میکنم بدون خطا نیست اشتباه میکنم ولی بعد برمیگردم پاک میکنم درستش را مینویسم

    ببینم تا اخر این کامنت چقدرش میتونم بدون نگاه کردن بنویسم وای خدای من

    استاد عزیزم نمیدونم چجوری بگم استاد الان اشک توی چشامه نمیدونی من چه بهای زیاد فیزیکی و کمی ذهنی پرداخت کردم

    که به نظرم همون یه ذره ذهنی برام یه سری درها رو باز کرد وگرنه من صبح ها و شب ها توی فکر این بودم که چجوری به این خواسته برسم یادمه پارسال وقتی بازی پالایش نفت ابادان و ملی حفاری اهواز ،در اهواز قرار بود برگزار بشه من گفتم حالا که امسال تیمی ندارم برم یه قدم بردارم حداقل بازی تیم مورد علاقم ببینم ولی اینقدر ترس داشتم که یه صبح جمعه مثل امروز بلند شدم ولی نرفتم چون خیلی ترس داشتم

    اما امسال خودم تنهایی رفتم اهواز و دقیقا همین بازی را دیدم، یکسال طول کشید هرچقدر پدرم اصرار کرد که خودمم میبرمت میریم بعدش فلان جای گرون هم ناهار میخوریم ولی من قبول نکردم وسایلم اماده کردم و صبح در حالی که همه خواب بودند سوار قطار شدم و برای اولین بار بود که رفتم اهواز و اسنپ گرفتم و تا اون سر اهواز رفتم و بازی دیدم

    یا درمورد فعالیت فیزیکیم درمورد علاقم اگر تونستم برم سالن یا بدوم 50روز و.. همش بخاطر این بود که یه جایی تصمیم گرفتم دس از ثابت کردن خودم به پدرم که من به پول تو احتیاج ندارم بردارم

    اما در کل بخوام بگم حجم بسیار زیادی من فیزیکی بها پرداخت کردم

    دل درد داشتم توی هضم غذا دکتر میگفت ممکن میکروب باشه یا زخم من گفتم بشینم بیماری منو بخوره بلند شیم بریم چند کیلومتری بدویم و میرفتم

    یا وقتی پریود میشدم اصلا انگار یه دکمه ای بود میزنی میگفت این براش درد نیاد تمرین داره یعنی خودم میگفتم اصلا استاد حوصله نداشتم بهونه بیارم بیوفتم روی تخت

    من خیلی بها دادم، من فوتسالیسم توی تمرینات هرجوری بود تلاشم میکردم تمام کمال باشم و مثل بقیه نپیچونم

    ولی استاد هرچی زدم به در بسته خوردم

    همیشه برام سوال بود چرا قدم هام پراکنده میشه من هر بار توی تمرین صدم خودم میذارم من که روزانه چندین چند کیلومتر میدوم

    استاد من توی گرمای تابستون خوزستان هر شب میدویدم

    هر شب بدون استثنا ساعت 7 نیم میزدم از خونه بیرون و اواخرم بعدش روپایی تمرین میکردم

    هر کی متوجه میشد میگفت این چکاریه گرما.. ولی من حالم بهم میخورد از بهونه اوردن

    من نمیخواستم مثل پدرم به گرما قدرت بدم

    بعد از این فایل دارم میبینم من باید یه بها های دیگه ای بپردازم نه اون بها رو شاید اونا یه قسمتی بوده و قسمت اصلی اینایی باشه که الان میخوام در ادامه کامنتم بگم

    ولی خدای من، من باید یه بهاهای دیگه پرداخت کنم

    من اگر اون مسیر نمیومدم نمیرسیدم به شما

    من میخوام در لذت و راحتی بازی کنم

    من انرژی میذاشتم تمرین میکردم ولی تمرکزم پراکنده بود بشدت بشدت بخاطر همین هیچ اعتمادبه نفس لازم برای اینکه امسال لیگ برتر باشم بهم نداد

    هیچ عزت نفس و خودباوری تمام تلاشام بهم نداد و الان میخوام بها هایی که برای رسیدن به خواستم بپردازم بنویسم

    خواسته من :

    بازیکن حرفه ای فوتسال لیگ برتر ایران – بازیکن تیم ملی – لژیونر بشم به یکی از بهترین لیگ های خارجی

    قراردهای مالی ببندم و در مسیر علاقم بالاترین کیفیت رو ارائه بدم – باعث رشد خودم و دیگران و فوتسال در جهان بشم.

    چه بهایی حاضری برای تحقق این خواسته بپردازی؟

    حذف یکسری موارد که باعث میشه دچار حواس پرتی در مورد هدفم میشه

    1) حذف عادت محدودکننده جواب دادن به غیر خدا بخاطر هرکاری که انجام میخوام بدم یا هرجوری که هستم یا هر مسیری که میخوام برم

    2)حذف عادت محدودکننده راضی نگه داشتن دیگران یا خشنودی دیگران باهرشکل و شمایلی

    دیگران اعم از پدر، مادر، خواهر، دوست، رفیق، همسر یا پارتنر، مردم کشور،استان، شهر، فامیل دور، فامیل نزدیک، همسایه، استاد عباسمنش و شاگردانش، تیم ها،سرپرست تیم، کادر فنی، هم تیمی، مردم کشور های دیگر، مردم استان های دیگر، رهبر ،رییس جمهور، حیوانات و…

    3)حذف باور محدود کننده وابسته بودن رزق و روزیم به عوامل بیرونی مثل پدر، دولت، همسریا پارتنر،دوست و رفیق، وام، چک سفته، قرض دادن و قرض گرفتن، جنسیت، وضعیت مالی خانوادم، کشور، شهر و استان و..

    4)حذف وابستگی و ترس از مرگ نسبت به پدر و مادرم، رها شدن از اونها و به خدا وصل تر شدن تا بتونم به راحتی از شهر خودم مهاجرت کنم و سفر ها برم و به ارزوهام برسم

    5)دوست ندارم که دیگران با پارتی بازی کارشون بکنن خودم باید چشمم به پارتی نباشه نه اینکه کلا بخاطر نداشتن پارتی بیخیال خواسته ام بشم نه چشم بر پارتی ببندم و ایمان ام به خدا و دستانی که میفرسته نشون بدم

    6)هر روز تایمی برای ورودی های قدرتمند کننده ذهن میگذارم

    7)ماندن در محیط ایزوله برای تمرکز بیشتر

    8)برداشتن تمرکزم از عوامل بیرونی و فکر نکردن و رها کردن و قدرت ندادن به افرادی که دیگه توی زندگیم نیستن و منبع عشق و محبت و احساس خوب و توجه که بهم داشتن به خدا بدم و باور کردم دستان بی شمار خدا

    9) قدر کیفیت و خدمات که دیگران و شرکت ها بهم میدن بدونم و بهای مالیشو پرداخت کنم اگر خودم میخوام به عنوان بازیکن قدر کیفیت و بازیمو بدونن و بهاشو نقد پرداخت کنند منم باید اینجوری باشم – کیفیت برام مهم باشه حاضر باشم بهاشو بدم

    10)دوست ندارم مورد قضاوت قرار بگیرم پس باید دست از قضاوت دیگران و محیط بیرون بردارم.

    قبلن مچ پاهام داشت بیشتر بها میداد الان مچ دستام دارن بهای رسیدن به خواسته ام میدن خوبه دستام و پاهام دارن کم کم هماهنگ میشن :)))))) شوخی

    وقتی داشتم متن این فایل میخوندم همون لحظه بیاد یادم اومد که یکسری عادت این اخیر خوب به صخرشون برخورد کردم و دارم میشناسمشون بخاطر همین میدونستم اینا جز همون بهایی اند که باید بدم

    من وظیفمه که این قدم ها بردارم چون خیلی از این عادت ها انرژی بسیار زیادی از من میگیره

    خانم شایسته عزیز ممنون و سپاسگزارم بخاطر این فایل، دقیقا این مسیره میخواد در ما یه عالم با عمل بسازه نه بی عمل

    پس من متعهد میشم که بهای رسیدن به خواسته ام بپردازم منکه تا الان هررررررررررررکاری که میدونستم و میتونستم انجام دادم اینم انجام میدم

    با ایمان

    مریم درویشی

    جمعه 21 دی 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2791 روز

    بنام خدای هادی

    سلام

    همیشه رویای تغییر زندگی ام راداشتم . همیشه دوست داشتم راهی برای پیشرفت و موفقیت خودم پیدا کنم . آن روز ها من چیزی از قوانین نمی دانستم . آن روزها من با خدایی ارتباط داشتم که از کتابها و دین و مذهب و پدر و مادر و معلم و مدرسه به من گفته بودن . خدایی که مثل انسان تصورش میکردم که با هر خطا و اشتباهی از من عصبانی میشود. خدایی که با هر مسیر اشتباهی قراره کلی بلا سرم بیاره . در صورتی که خدا همون موقعه داشت منو به مسیر درست هدایت میکرد ولی من بی ایمان بودم و شناختی از خدا به شکل درستش نداشتم . یه روز یکی از دوستانم یک مجله ای برایم آورد که بخوانم بعد از مدتی دیدم چقدر مطالب و نوشته های این مجله را دوست دارم چقدر به مدل فکری من نزدیکه . درمورد رشد و پیشرفت و موفقیت و انرژی مثبت بود و مطالب انگیزشی بود . همون مجله استارت مسیر جدید زندگی من شد. وسط برگهای مجله یک بخش بود که مربوط به خرید اشتراک بود. من برگه را جدا کردم و از روی آن شماره حساب بانکی برداشتم و اشتراک یکساله خریدم . خیلی ذوق و شوق داشتم و هر ماه این مجله به محل کارم ارسال میشد. مدتها من فقط داشتم مطالب و داستانهای این مجله را مطالعه میکردم و کتابها و منابع موفقیتی هم در مجله تبلیغ میکرد که من سریع میرفتم این کتابها را خریداری میکردم و مطالعه میکردم یعنی همه زندگی من شده بود این کتابها و مجله موفقیت . من به واسطه این مجله با اساتید موفقیت جهان برایان تریسی و آنتونی رابینز و کتاب راز و کتاب سپاسگزاری و ….. آشنا شدم .

    کار من شده بود خرید کتاب و مطالعه این کتابها .یک روز یک تبلیغ از یک دوره برای آموزش بابت لیدرهای موفقیت در این مجله دیدم . اولین کاری که کردم این دوره را ثبت نام کردم . از ذوق زیاد من همه ی پول دوره را که آن زمان مبلغ زیادی هم بود یکجا واریز کردم . من عاشق یادگیری و رشد هستم و همیشه از سن کم هر جا احساس میکردم دوست دارم چیزی یاد بگیرم در پرداخت پول مقاومت نداشتم و راحت هزینه را پرداخت میکردم . انگیزه و اشتیاق یادگیری در من آنقدر زیاده که همیشه دوست دارم برای خودم هزینه کنم و همیشه در این مورد خیلی خوب عمل کردم .

    کلاسها هفته یک جلسه از صبح تا غروب بود . من هر هفته یک روز قبل از کلاس با بچه سه ساله رانندگی میکردم تا تهران و

    فردا صبحش پسرم پیش مادرم میزاشتم و میرفتم کلاس تا غروب و دوباره فردای کلاس بر می گشتم شمال . این روند تا یکسال ادامه داشت . روز آخر دوره قرار شد از همه یک گزینش انجام بشه در غالب یک سخنرانی چند دقیقه ای در حضور تعدادی از اساتید موفقیتی . در ابتدا استاد از افرادی که خودشان داوطلب بودن برای سخنرانی خواست که شروع کنند .

    من نفر سوم بودم که داوطلب شدم و خواستم برای اجرای سخنرانی برم روی سن . هیچ کس باورش نمیشد که من بتونم خیلی روان و خوب و با اعتماد به نفس صحبت کنم . من در طول این یکسال فقط داشتم روی خودم کار میکردم و مطالعه میکردم و تمرین میکردم . من از یک شخصیت خجالتی تبدیل شدم به یک سخنران موفقیتی . من آنقدر عاشق مباحث موفقیتی بودم که فقط داشتم خودم را رشد میدادم . یکسال تمام هرهفته تهران رفت و آمد کردن با بچه کوچک ، فقط ایمان و انگیزه و اشتیاق و عشق و علاقه میتونه باشه برای حرکت .

    روز آخر یکی از بچه ها که از بندرعباس آومده بود به من یک جزوه داد گفت من نمی خوام مال تو . گفتم چیه .

    گفت این کتاب عالی بخونش ،اسم نویسنده و سایتش روی جلد نوشته شده.

    کتاب ( چگونه فکر خدا را بخوانیم )استاد عباس منش بود همراه با آدرس سایت .

    من برگشتم شمال و یک روز وارد سایت شدم و عضو شدم و از همون روز تنها استاد من شد استاد عباس منش و سراغ هیچ کتاب و دوره و مجله ای هم نرفتم . فقط و فقط سایت استاد عباس منش .

    اولین کاری که کردم رفتم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم را از سایت خریداری کردم و مطالعه کردم .

    خداوند تمام این مسیر داشت منو هدایت میکرد .

    خدایا سپاسگزارت هستم بابت حضورم در سایت استاد عباس منش

    خدایا سپاسگزات هستم بابت حضور استاد عباس منش در زندگی ام

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مینا مردکار گفته:
    مدت عضویت: 487 روز

    سلام استاد گرامی و بزرگوار،واقعا نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم بابت این همه فایل های باارزش و گران قیمت که رایگان در اختیارمون میذارین واقعا فایل هاتون یکی از یکی با ارزش تر و کاراترن مخصوصا این فایل بی نظیرتون که واقعا تحولی بزرگ و عظیم در من ایجاد کرده و من مطمئنم و ایمان دارم که بعد این فایل زندگی من تغییر بزرگی خواهد داشت و من اینو تو 20 آبان 1403 می نویسم و ایمان دارم به خدا که چند سال دیگه من جایگاه و شرایط و موقعیتم از اینی که هست خیلی خیلی فرق میکنه من الان سرکارم هستم و هر روز ساعت 8 میام سرکار و بدون استثنا هر روز فایل های شما رو گوش میدم و روز به روز ایمانم و توکلم نسبت به خدا بیشتر و بیشتر میشه الان موقعیت من طوریکه من برا ماهی 9 میلیون کار میکنم ولی حالم همیشه خوبه چون ایمانم روز با روز در حال افزایشه و میدون که چند سال دیگه من شرایطم کلا فرق میکنه علی الخصوص بعد شنیدن این فایل محشرتون

    استاد خدا خیرتون بده نمیدونم خدا چطوری منو با شما آشنا کرد ولی میدونم که جواب خواسته هام بود

    انشالله هر آرزویی دارین خدا براتون برآورده کنه

    من تا حالا کسی رو ندیدم که به این واضحی و با این بیان خوب عالی قانون رو برامون توضییح بده واقعا استاد بی نظیرید

    و اینم بگم که من خیلی وقته که دارم از فایل های رایگان شما استفاده میکنم و روز به روز حال و شرایطم بهتر و بهتر میشه و این بهبود رو من به صورت کاملا واضح و آشکار مشاهده میکنم حتی تا جایی که اطرافیان هم از تغییرات من صحبت میکنن و من از اینکه روز به روز شادتر و پرانرژی تر میشم و از زندگی کردن لذت بیشتری میبرم خدارو هزاران هزار بار شکر میکنم

    استاد از صمیم قلبم بهارین هارو براتون آرزو دارم شما واقعا لایق بهترینها هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: