مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-53.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-08 01:03:072025-01-10 06:46:26مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدفشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد گلم و همه دوستان عزیز
نمیدونم چی بگم ولی حرف گفتن زیاد دارم.
استاد عزیزم امشب یا بگم امروز صبح اشک من رو دراوردی.خواب از چشمانم رفت ودگه نمیتونم بخوابم.
درود خداوند به تو ای مرد بزرگ.
نمیدونم چه خواصیتی داره این مسیر که وقتی به مساله برخورد میکنی استاد میاد دقیقا همون رو توضیح میده.
چند روز درگیرم که یک نفر کار منو در یک اداره ای انجام بده ونوبت منو جلو بندازه.از یک طرف اینقدر تحت فشار بودم که انجام بشه و شیرینی یا به قولی…بدم .از طرف دگه یه حسی میگفت خوب شاید داری حق یه نفر دگه رو میگیری.ولی امان از این شیطان و ذهن منطقی ادم و…
جالب اینجاست که من این صحبت های استاد رو بیشتر و موارد مشابه رو گوش داده بودم و میدانستم.
اما الان خدارو شاکرم که آگاه تر شدم ومسیر رو دگه اشتباه نرم و شرک انجام ندهم وفقط روی الله حساب کنم وبس ونه روی بنده ی خدا.
دوستان من بیستر فایل های استاد رو خریداری کردم اما به جرات میگم که این فایل واین یک ساعت صحبت های استاد خودش میلیون ها تومان ارزش داره بخدا فقط به شرط اینکه ما واقعا بخواهیم.حدس میزدم استادبگه که این فایل ارزشمند هست وبارها باید گوش داد که الحق هم همینطور است وباید بارها گوش داد.
خدایا بار دگر ازت سپاس گذارم که جواب اشک های چند سال پیش منو دادی و این مرد رو وارد زندگی من کردی تا جواب سوال ها و حقایق جهان رو به من بیاموزد.
چقدر خوبه که سپاس گذار باشیم.
موفق باشید
جلسه امروز خیلی عالی بود دیشب نا امید شدم و گفتم این همه اعتقادات بی تاثیر است ولی جلسه امروز باز من رو امیدوار کرد و فکر کردم باید روی ایمان به خداوند بیشتر کار کنم بالاخره زمان ما هم میرسه
به نام خداوند بخشنده مهربان
باسلام خدمت استاد بزرگوار سید حسین عباسمنش و بانو شایسته دوست داشتنی
امروز که داشتم این فایل از استادو نگاه میکردم خیلی باعث شد که من ویدیو رو متوقف کنم و فکر کنم به اتفاقاتی که توی این مدت و روندی که طی کردم از زمانی که دانشجوی دورههای استاد شدم.
من در حال حاضر دانشجوی دوره قدم هفتم از دوره 12 قدم هستم. من هر ماه که میخوام یک قدم رو خریداری کنم و دوره رو شروع کنم اصلاً این حس که دارم یک دوره تهیه میکنم ندارم. چون انقدر دارم با دوره 12 قدم کیف میکنم و لذت میبرم و نتیجه میگیرم که خدا میدونه. یعنی قشنگ این حس رو دارم که دارم یک مبلغی بابت یک تفریح بسیار لذت بخش پرداخت میکنم.
و با اینکه دانشجوی این دوره هستم و جلسات را با تمرکز گوش میدم و تمرینات را انجام میدم ولی به دلیل اینکه من از پروژه خانه تکانی ذهن بینهایت نتیجه گرفتم به خاطر همین زمانی که پروژه مهاجرت به مدار بالاتر شروع شد جلسات این دوره رو همراه با دوره قدم هفتم پیش میبرم و از این همه آگاهی لذت میبرم بینهایت خوشحالم به خاطر اتفاقات شگفت انگیزی که قراره برای من بیفته.
امروز وقتی این فایل رو گوش کردم استاد به این مورد اشاره کردند که برید فکر کنید از کجا با دورههای من آشنا شدین و با سایت من آشنا شدین و و اگر شما آماده دریافت این آگاهیها نبودین هرگز توی این مسیر قرار نمیگرفتین و صحبتهای من رو نمیشنیدین. این جمله باعث شد چند دقیقه فکر کنم به روندی که طی کردم و دیدم دقیقاً من شاید خیلی وقتها برای خدا دعوتنامه فرستادم و از خودش خواستم که وارد زندگی من بشه خدا رو دعوت کردم به زندگی و ازش خواستم و این دلیلی بود که من با استاد سید حسین عباس منش آشنا شدم.
من فایل رو ساعت 9 صبح نگاه کردم و این افکار در ذهن من میچرخید.
الان که دارم این کامنت رو مینویسم ساعت 8:30 شبه من خیلی اتفاقی خیلی خیلی اتفاقی یکی از دفترهای سالهای گذشتمو شروع کردم به نگاه کردن.
دیدم دقیقاً در تاریخ 12 دی ماه سال 1400 من یک تعهدنامه توی دفترم نوشتم و بالای متن نوشتم تعهدنامه من این تعهدنامه رو زمانی نوشتم که دانشجوی دورههای استاد نبودم. اولاً که برای خودم خیلی شگفت انگیز بود که من از سال 1400 تا به الان دیگه این متن رو نخونده بودم و دقیقاً در دی ماه 1403 این متن دوباره به من یادآوری شد. و این سری برای این بود که به من یادآوری بشه از چه نقطهای به چه نقطهای رسیدی. واقعا برام شگفت انگیز بود که چرا دقیقاً در دی ماه باید این متن به چشم من بخوره.
متن تعهدنامه:
من مهرشید امروز ر مقابل خدا و من عزیزم به خودم و به خدا و کل کائنات قول میدهم که از این پس خودم را به زیادی دوست بدارم،برای خودم ارزش قائل شوم و به خودم احترامی که شایسته وجود مقدس من است بگذارم.
من قول میدهم که تلاش کنم تا همیشه همه افکار نازیبا را از خودم با قدرت دور کنم و یادم باشد که من موجودی بسیار قدرتمند،زیبا و شگفت هستم.
من متعهد میشوم که به موجب این نوشته از امروز تا ابد برای هر خطایی که مرتکب شدهام یا میشوم خودم را در زودترین زمان ممکن ببخشم و دیگران را نیز به خاطر خطاهایشان مورد عفو خود قرار دهم و از خدا نیز بخواهم که به دیگران کمک کند تا مرا نیز به خاطر خطاهایم عفو نمایند. من این تعهدنامه را امروز امضا میکنم تا نامم برای همیشه در کائنات جز ملکههای دوست داشتنی ثبت شود تا هر زمانی که خواستم به خودم بدی کنم یا کمتر خودم را دوست داشته باشم کائنات را برای بازگشت به مسیر خوبیها یاری دهد و با من هماهنگ باشد سپاسگزارم
مهرشید مخبریان نژاد 12 دی 1400
قطعا اگه الان تعهدنامه بنویسم با باورهای خیلی خیلی قشنگ تر و قدرتمندتر مینویسم .ولی امروز صحبت های استاد باعث شد دوباره به خودم یادآوری کنم که چقدر قوانین درست و بی نقص عمل میکنند و زمانی که تو باورهای درست رو میسازی چقدر به راحتی در مسیر زیبایی ها و آسانی ها قرار میگیری و نعمت به زندگیت سرازیر میشود .
من زمانی که قدم اول رو شروع کردم هیچ شغل و بیزنسی نداشتم و پول قدم اول رو با هدیه ای که مادربزرگم بهم داده بود خریداری کردم .
الان که دارم این کامنت رو مینویسم یه شغل عالی با درآمد خوب با محیط کاری فوق العاده و همکار های فوق العاده دارم ، چندماه است که یه شرکت به ثبت رسوندم و دو بیزنس جدید که هم مسیر باهم دیگه هستن رو دارم استارت میزنم .
خدایا شرکت
ممنونم استاد بابت اینکه اینقدر خالصانه به ما روش خوب زندگی کردن رو آموزش دادی .
سلام سلام سللللللللللام
استاد دیوونم کردید با این فایلتون.این دیگه چی بود.عجب فرکانسی داره این ویدئو.بااینکه تو محصولات دیگه شما درباره این موضوعات شنیده بودم ولی این یکی یه چیز دیگس.واقعا احساس فوق العاده ای دارم.با تمام وجودم درک کردم صحبت هارو.اینکه به ایده هاتون عمل کنید یعنی چی چون خدا بهم گفته بود چیکار کنم. خدا بهم گفته بود که برو سالن نزدیک خونتون و به اونایی که اونجان درخواست بده تا باهاشون فوتسال بازی کنی.اینم بگم من فوتبالیستم.بعد من یه مدت پشت گوش انداختم ولی از وقتی اقدام کردم باورتون نمیشه شوکه شدم.من فکر میکردم خدا برای این این پیشنهاد رو بهم داده که تمرکز بیشتری روی کارم و عشقم داشته باشم ولی همون موقع اقدام فهمیدم که چ موهبت های دیگری برام داره.با آدمی برخورد کردم که یکی از میلیاردرای شهرمونه و کلی آدم خوب و دوستداشتنی آشنا شدم یعنی فرکانس آدمای بهتر .همین یه اقدام ساده چه چیزایی رو برام داشت که فهمیدمشون.به خاطر همین خیلی بهتر درک کردم استاد چی میگه وقتی میگه اقدام و چی میگه وقتی میگه تمرکز روی یه چیز چون دارم کم کم میفهمم تمرکز واقعی چیه و واقعا خیلی پیشنهاد های کاری خوب رو رد کردم بابتش.چون میدونم این مسیر منو به همه چی میرسونه.
واقعا استاد مرسی که اینقدر خوب به خدای درونتون گوش میدید.مرسی بابت این فایل زیبا.
بازم میگم این فایل اصلا یه چیز دیگه بود.انگار تازه قطعه های پازل کنار هم قرار گرفتن برام.چقدر اانگیزه بخش بود.
واقعا دوست داشتم این حال خوبم رو با شما استاد عزیزم به اشتراک بزارم.
به قول یه عزیزی:
من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد.
دوستتون دارم
به نام الله توانا
گام هشتم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
دهم بهمن هزار و چهارصد و سه
باز هم یک فایل دیگه ، از اون دسته فایلهایی که باید بارها و بارها شنیده بشه تا آگاهیهاش تبدیل به باور بشن.
و چه متن زیبایی که مریم شایسته عزیز ضمیمه این فایل کردند ، اینکه باور داشته باشیم اقدامات عملی و تسکهایی که در راستای رسیدن به خواسته هامون انجام میدیم همون اعمال صالحی هستند که در قرآن بهش اشاره شده عجیب آدم رو آروم میکنه.
آرامشی از جنس بهشت.
و اما بریم سراغ نکاتی که تو این فایل توجه منو به خودش جلب کرد ؛
• اگر تغییر کنیم و به ثبات فرکانسی برسیم جهان ما را بر همان اساس جابجا میکند.
• چیزهایی که بابت آن اذیت میشویم و نمیپسندیم ، اصول ماست.
• برای درست بارآمدن ریشهها ، از همان ابتدا باید خشت اول را درست بنا کنیم.
• امکان ندارد از مسیر نادرست ، به هدف درست رسید.
• تجسم قسمتی از کار است ، ایدههای حرکتی و عملی ، در خلال گامهای رسیدن به هدف ، به افراد گفته میشود.
• استعداد مهم نیست ، ایمان و توکل مهم است.
• ایمان و توکل باید با احساس خوب همراه باشد نه احساس بد.
و در نهایت ؛
• ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
پینوشت ؛
برای بار هشتم در این پروژه میخوام اعلام کنم چقدر حالم خوبه و چقدر خوشحالم که اینجام.
مرور کردن روزانه این آموزهها ، بدجور آدم رو توی مسیر و بقول خودم توی فاز نگهمیداره.
تفاوت رو بین خودم با کسانی که تو فاز نیستند رو به خوبی احساس میکنم و بهتر از همه ، این حس هست که تلاشی نمیکنم تا بقیه رو به این مسیر هدایت کنم ، چیزی که قبلاً به سختی کنترلش میکردم و اگه میخواستم حرفی نزنم کلی تقلا میکردم اما حالا واقعا و حقیقتا دلم نمیخواد درموردش با کسی حرف بزنم.
این روزها مشغول مطالعه کتاب فوقالعاده «چگونه فکر خدا را بخوانیم» هستم.
دوست دارم وقتی تموم شد درموردش یه دیدگاه کامل و خوب توی نظرات این محصول بذارم ولی حالا میخوام کمی درموردش حرف بزنم؛
اولین محصولی که هرکسی باید به محض ورود و ثبتنام در سایت ازش استفاده کنه این کتاب هست.
طوری دیدگاهم رو نسبت به خداوند تغییر داده که حالا خدا رو نزدیک تر به خودم میبینم ، اون رو در دسترستر میبینم ، خدای حاضرتر و ناظرتر.
اینکه خداوند با کسی تعارف نداره و قوانین ثابت خودش رو حتی در مورد پیامبران خودش هم اجرا میکنه.
چقدر این دیدگاه برای من خداوند رو عادلتر کرده.
بینهایت سپاسگزارم از اون عزیزی که توی عقل کل به من پیشنهاد خوندن این کتاب رو داد.
بیدرنگ خریدمش و حالا راضیترینم.
علاوه بر این دوست عزیز ، این پیشنهاد به دو طریق دیگه هم به من شد و من فهمیدم بااااید این کتاب رو بخونم ، این طور هدایت الله زندگی افراد رو کنترل میکنه و قطعا نتیجه توجه به این هدایت و نشانهها رضایت رو در بر داره.
ضمنا اینکه مطالعه این کتاب جزو تصمیمات من در گام پنجم بود که الحمدلله ، به لطف الله در حال محقق شدن هست.
به امید ساختن منی بهتر در پایان این پروژه.
سلام استاد.صبح بخیر.
من دیشب تا ساعت 1 منتظر فایل جدید بودم نفرستادید منتظر بودید من بخوابم بعد بفرستید؟
خوش حالم که امروز تا بیدار شدم به سایت سر زدم و فایل جدید را دیدم .خدایا شکرت کلی خوش حالم کردی استاد.
خدا بهتون عمر با عزت بده.??????
? ?
سلام خدمت استاد دوست داشتنی و بی نظیر
و همه ی دوستان توحیدی و موفقم
نمیدونم بعد گوش دادن به این فایل مصاحبه ی استاد چی باید بگم….واقعا چی بگم نمیدونم
من چند ماهیه با قانون جذب آشنا شدم و دوره ی یکی از مربیای جذبو خریدم و رو خودم کار کردم بعد بطور جادویی با استاد عباسمنش آشنا شدم؛هرچند برای بار اول که به یکی از ویس هاش گوش دادم منو تحت تاثیر صددرصدی قرار داد و الان که یه مدته کمه که عضو خانواده صمیمی عباسمنش شدم میفهمم با بقیه ی دوره های باقی اساتید و مربیا چه اخلاف زیادی داره؛اصلا جناب عباسمنش واقعا یه چیز دیگه س؛تو همین مدت کوتاه کلی جذب و نشانه های هرچند ریز ولی تلنگرآمیز داشتم؛اصلا منو بیشتر از هر زمانی تکون داد و هل داد که همین الان به دل اون ترسام برم که مثلا کارم رو بهتر پیش ببرم یا یکیش اینه که همین الان دوره شو بخرم و…..نمیدونم چی بگم ولی در یه جمله میخوام بگم تا این دقیقه باور قوی و ایمانی قطعی نداشتم که به خواسته هام میرسم ولی الان صددرصد ایمانم به خدا و رسیدن به خواسته هام قطعی شده
ایمان به خدایی که اونقد بزرگ و عظیمه که اصن نمیشه در مورد قدرتش نمیشه حرف زد بنظرم،
بازم ممنونم از استاد و از الله یکتا هزاران بار سپاسگذارم که منو تو نسیر درست هدایت کرد؛بعد کلی تلاطم و دنبال راه چاره راهو به من نشون داد؛بقول خانم اسکاول شین بعد از سیاهی شب سحر خودشو نشون میده؛هزاران بار شکرت خدای یکتا و لایتناهی
چقدر این فایلتان تکان دهنده است استاد. من این روزها دنبال پیدا کردن وابستگیهایی هستم که من را به خود زنجیر کرده و اجازه پرواز به من نمی دهد. من خبرهای ورزشی را مطالعه می کردم که ببینم اگر یکی موفقیتی به دست بیاورد حالم با آن خوب شود. به همین خاطر آن را کنار گذاشتم. تماشای مسابقات ورزشی را هم به همین دلیل کنار گذاشتم. بازی کامپیوتری را کنار گذاشتم. چون با موفق شدن در آن می خواستم خودم را به خودم یا به دیگران ثابت کنم. هر روز که از وابستگیهایم رهاتر می شوم همه چیز دارد برایم رنگ عوض می کند. تمریناتی که داده بودید و قبلا احساسم را بهتر نمی کرد الان احساسم را بهتر می کند. وقتی به خاطر یک گل سپاسگزاری می کنم احساسم بهتر می شود. من به دنبال احساس خوب در دنیای بیرون بودم. این احساس موقت در من ایجاد می شد. اما این فقط پوششی بود بر خلا بزرگ درونی ام. آنها فقط من را وابسته می کردند. الان فهمیده ام بزرگترین وابستگی من و شاید همه انسانها وابستگی به دیگران است. اینکه در مورد من چه نظری دارند؟ آیا من را تایید می کنند؟ اگر آهنگی می گذاشتم که گوش دهم آهنگ مورد علاقه ام بود. اما اولویتم این بود که دیگران چه احساسی در مورد آن آهنگ انتخابی ام دارند. اگر نظری در مورد چیزی می دادم برای این بود که دیگران من را فرد مهمی بدانند. چند روز پیش در اتوبوس نشسته بودم. یکی سوار شد و چون داشت می افتاد دستش را محکم روی شانه ام گذاشت. بنده خدا خیلی معذرت هم خواست. اما من ناراحت شدم. اما چون می دانستم باوری پشت این ناراحتی است از خودم سوال کردم که این باور چیست؟ من به رفتارهای دیگران حتی کسانی که نمی شناسم هم وابسته ام. گفتم هر کس هر رفتاری با من می کند یک پیام است که من در چه فرکانسی هستم. من مسئول احساس خوب خودم هستم نه دیگران. با این فکر احساس خیلی خوبی کردم. من به خانواده ام وابسته ام. چون حرفهای آنها تاثیر زیادی روی من می گذارد. وقتی حالشان بد است حال من بد می شود. چون باور دارم مسئول احساس بد آنها هستم. من ساعتها می نشستم و برای به اصطلاح دوستانی که داشتم کار می کردم بدون اینکه پولی بگیرم. چون می خواستم آنها احساس خوبی نسبت به من داشته باشند.
در مورد فرکانس غالب مردم ایران هم همان موقع که صحبت کردید من به این فکر کردم که ما در کل تاریخمان به دولتمان وابسته بوده ایم. منتظر بودیم که دولتمان تغییر کند تا زندگی ما تغییر کند. وقتی اسکندر حمله کرد، وقتی عربها حمله کردند، وقتی مغولان حمله کردند. کشور ما همیشه مورد تاخت و تاز بوده. علتش هم این بود که فرکانس غالب مردم ما این بود که تنها راه تغییر زندگیشان تغییر دولت بود. اما من تصور می کنم تعبیر این حدیث پیامبر که اگر علم در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست پیدا خواهند کرد شروع شده و شما آغازگر این راه هستید.
سلام آقای عبدالهی چقدر کامنت زیبایی نوشتید.لذت بردم از خواندنش
واقعا همه ی انسان ها باید از درون به احساس خود ارزشی برسند تا بهشت روی زمین تجلی پیدا کنه.
خدایا تنها تور ا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
ما رو به بهترین مسیرها هدایت کن ای رب قدرتمندم
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند باشید دوست عزیز
سلام به همه دوستان عزیز
تمرکز روی نکات مثبت :
*
1٫ امروز اتفاق جالبی برام افتاد لازم دونستم اینجا مطرحش کنم.
یه اتفاقی که تاحالا برام رخ نداده بود و امروز برام پیش اومد . نمیدونم برای چند دقیقه از هوش رفته بودم .. (حالا مهم نیس چی شده ) وقتی چشم باز کردم خیلی خیلی خوشحالم در اون لحظه هوشیاری فقط و فقط داشتم با خدا حرف میزدم که خدایا شکرت که الان اینجام ! خیلی برای اطرافیان عجیب بود من در اون لحظه از هیچ دردی حرف نمیزدم چرا فقط دارم با خدا حرف میزنم ؟!
گفتم خدایا شکرت هستی و منو برگردوندی خدایا شکرت دوستانمو برام مثل فرشته های نجات فرستادی …
همون موقه که دکترها بالای سرم بودن فقط در ذهنم داشتم قوانین رو مرور کردم اول دنبال این بودم ببینم چ فرکانسی فرستادم که این اتفاق عجیب برام
رخ داده ، بعد انگار برای لحظه ای بیدار شدم یه چیزی در گوشم گفت: اونو ولش کن به نکات مثبتش فکر کن و با خودم گفتم : آره خودشه الان باید در همین وضعیت نکات مثبتشو پیدا کنم و خدا رو شکر کنم . باور کنید اون موقه دراز کش وسط جایی افتاده بودم و عده ای از روی عشق داشتن کمکم میکردن تا هوشیاریمو بدست بیارم و چقدر ناراحت من بودن اما نمیدونستن من چ حال خوبی دارم که دارم قوانین رو مرور میکنم و بررسی میکنم ببینم باید چه کنم از آنچه آموختم اون لحظه چ استفاده ای کنم . گفتم اگر الان در خانه تنها بودم شاید ساعتها در اون وضعیت باقی میموندم و خدا میدونه چ اتفاقی میفتاد برام . البته اگه بازهم میفتاد باز هم خدا بود اگر قرار بود بدنیا بازمیگشتم وگرنه که دست ما بنده ها نیست.
خدایا شکرت که اینجام و اینهمه انسان پر از عشقتو برایم فرستادی . گفتم اگر موقه عبور از خیابان اصلی که مسیر همیشگی من هست و یه مسیر پرتردد و خطرناک ماشینها و موتورهای فراوان هست و اون اتفاق اونجا میفتاد .. خدایا شکرت که اینهمه هوامو داری و مراقبت کردی ازمن ، خدایا هزار مرتبه شکرت .
2٫ یه موضوع دیگه اینکه من مدتیه میخاستم یه چیزی در سایت بگم روم نمیشد. به این قضیه رسیده بودم اما در مطرح کردنش مردد بودم :)))
متوجه شدم مدتی هست که دیگه به هیچ وجه با مردانی با ذهن و نیت نادرست مواجه نمیشم. ینی باور کنین چشم تو چشم تو پیاده رو با کسی رو برو میشم نگاهشونو زیر میندازن . خودم بهش رسیده بودم که چون در گذشته من توجهمو روی منفی ها بود مدام میگفتم جامعه خیلی بد شده نمیشه به کسی اعتماد کرد حتی نمیشه سوار تاکسی شد … و ازین دست باورها و توجهات غلط و به محض اینکه ذهنمو تغییر دادم و توجهمو از روی این افراد برداشتم خودم دیگه در برخورد با این افراد قرار نمیگیرم .
برای یه کار صفحه آرایی که چندین ساعت طول میکشه من به یک صحافی میرم که جای بسیار عالی هست دو تا جوان کار منو انجام میدن . تمام مدت که کارمو انجام میدادن به این نکته رسیدم که چقدر در طول زمانی که ما مشترک داریم کارمونو انجام میدیم این بنده خداها سالم و درست هستند حتی موسیقی در حال پخش رو عوض میکنند هروقت که احساس میکنن شاید متن آهنگ خوب نباشه ، که من معذب نباشم .
فهمیدم قرار نیست ما ذهن و درون مریضی داشته باشیم که سرراهمون افراد نادرست قرار بگیرند ، واقعا این ذهن ماست که با تمرکز گذاشتن روی نکات مثبت افراد وجه درست و مثبت اونها رو میتونیم جذب کنیم .
وااقعا خدارو سپاسگزارم و از صمیم قلب خوشحالم که باوجود یه تضاد غیرمنتظره تونستم تمرکزمو بزارم روی نکات مثبت و حس و حالمو عالی نگهدارم و خوشحال باشم . این بخاطر این هست که خدارو از همان ابتدای روز بابت سلامتی کاملم شکرگزار بودم و روی قدرت خداوند برای داشتن حس و حالی عالی حساب باز کردم.
خدایا شکرت
سلام درود به همه بچه های سایت و گروه تحقیقاتی عباس منش
استاد عزیزم خداقوت
من نظر معمولا نمیزارم ، حداقل خیلی وقته نزاشتم ، ولی واسه این فایل حیفم اومد. شما تو این فایل چقدر نکته گفتید ، فکر میکنم این فایل خودش دوره آموزشی بود ، واقعا با اینکه همه فایلهای رایگانتو رو میبینم و دوره میکنم این دیگه خیلی سنگین بود .
استاد جانم چون میدونم میخونید براتون مینویسم.
من هم بهاش رو پرداخت کردم استاد ، سخت بود اما دیدن موفقیت شما ، بیشتر از اون شنیدن از ناکامی هاتون من رو در این راه ثابت قدم کرد ، چه روزهایی که نا امید میشدم و دست از تلاش برمیداشتم ، فکر میکردم تو دنیای موفق ها جایی برای من نیست اما شما یادم میوفتادید .
خدای مهربون به همه ما همیشه لطف داشته اما خب یادمون نمیمونه ،دوستان عزیز میخوام اینو بگم که موفقیت از لحظه ای شروع میشه که شما تصمیم بگیرید توی یک مسیر با تمرکز باقی بمونید ، زمانی که تصمیم میگیرید حتی با نتایج کوچیک دلسرد نشید و ثابت قدم باشید.
من بارها قبل از این نظر گذاشتم و از نتایج کوچیکم میگفتم و امیدوار بودم.
اما امروز دیگه این نتایج بزرگ هستند که سراغم میان ، خدارو شاهد میگیرم روزهایی که اینجا نظر میزاشتم با نا امیدی بود و فقط برای اینکه خودم رو در مسیر نگه دارم و حس کنم بخشی از جریان رو به پیشرفت سایت هستم.
از این مینوشتم که خداروشکر میکنم و منتظرم. سخت بودن ، شاید خودم رو گول میزدم…
امروز اما من صاحب کسب و کاری هستم که از هیچ ساختمش ، مشتریانی که دنبالم هستن ، سرمایه ای که ایجاد شده و درحال افزایش پیدا کردنه ، حتی در این روزگار سخت مردم ، درآمد بسیار بیشتر از دوران قبله و خدارو سپاس گزارم به خاطر اون ایمانی که در دلم گذاشت تا راه رو ادامه بدم و به قول استاد حالا شخصیتم تغییر کرده و میدونم که میتونم و این بزرگتریم دستاورده.
با آرزوی موفقیت برای همه شما
سپاس گزار وجود استاد عباس منش هستم
آفرررررررررررررررررررررررررررررررررررررین به شما دوست خوبم
انرژی گرفتم
روز 71م
این فایل خودش به اندازه یک دوره رای من اگاهی داشت
از انتخاب پیدا کردن رسالت و علاقم گرفته تا شهامت قدم برداشتن و ایجاد چارچوب و اصول اخلاقی برای زندگیم و زندگی به سبک شخصی ام
امروز از خدا خواستم که به زیبایی رسالتم را به من نشون بده رسالتی که قانعم کنه و علاقه م درش بگنجه. تموم کارهامو مرور کردم روزایی که متوجه شدم دیگه نمی خوام کارمند بشم راه هایی که طی کردم و علایقی که هرروز یک رنگ دیگه به خودش می گرفت و تغییر می کرد. یه جاهایی متوجه شدم رو بعضی موضوعات تعصب بیخود دارم اما موقع پرداخت بها که میشد و جدی قدم برداشتن ازش فرار می کردم و صادقانه با خود واقعیم صحبت کردم و متوجه شدم من دیگه به اون خواسته علاقه ندارم و اون بخشی از زندگیم بوده و الان شناخت واضح تری از خودم و هدف های واقعیم دارم. گاهی هم علاقه م را پیدا می کردم اما دلایل کافی نداشتم که چرا به این موضوعات علاقه دارم. خودم را به جریان خداوند سپردم تا من رو به روشنی و وضح بیشتری برسونه. و بسیار نیکو و به فال نیک می گیرم که امروزم با گوش جان سپردن به این فایل آغاز شد.
یکی از چیزای دیگه ای که امروز برام پررنگ شد چارچوب های اخلاقیه. من سالها ازینکه دروغگوی ماهری نیستم و یا به عبارتی درونم دوست داشت از راه درست به خواسته هاش برسه اما اطرافم من رو تمسخر می کرد و من هم همراه همون افراد خودم را سرزنش می کردم و سعی می کردم مثل همه جامعه باشم اما نمیشد و هرروز من رو افسرده تر می کرد اما وقتی رو عزت نفسم کار کردم دیگه نظر اون افراد برام مهم نبود من اون چیزی که برام مهم بود سالم زندگی کردن بود و دیگه از سالم و یا تلاش برای سالم زندگی کردن شرمنده نبودم. و به خودم افتخار می کردم اما هنوز موضوعی برام سوال بود. اینکه با اطرافیان و دوستانم که رفتار ناپسندی از نظر من داشتن را چه کنم بازم برام سوال شد که ایا اون ها درست میگن و هدایت شد که از یه جایی به بعد باید جسارت داشته باشم و خودم ادم های زندگیم را انتخاب کنم و برای خودم ارزش قائل شم. دوباره یک لحظه گفتم خوب بعضی اون افراد جز اعضای خانوادم هستن و من مدام باهاشون در ارتباطم این جواب برام اومد که تو اون ویژگی هایی که دوست نداری را حذف کن یعنی ازشون اعراض کن اینجوری به ادم ها هم احترام گذاشتی و فقط از ویژگی هایی که نمیخوای اعراضذکردی و جهان بقیه کار رو خودش انجام میده. و دوستم که داشت همزمان درمورد موضوعی که نمی خواستم دیگه در تجربه زندگی من باشه صحبت می کرد و … به راحتی بدون بی احترامی یا حس منفی و مقاومت از حرفاش اعراض کردم با تاخیر پاسخی دادم و توجهم رو روی کارایی که میخوام باشه گذاشتم و خود به خود چندثانیه بعد اون مکالمه بدون هیچ تقلایی قطع شد چون من تصمیم گرفتم نیکی ها را تجربه کنم و به زندگیم راه بدم.