مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید. منظور از ترفند پونزی، هر ترفندی است که:

    اگر شما هم چنین تجربیاتی دارید، در بخش نظرات بنویسید چه درسهایی از این تجربیات تلخ گرفتید و چگونه از این درسها برای رسیدن به نتایج پایدار استفاده کرده اید؟

    سلام به همه ی دوستان عزیزم ، من یک بار درگیر این ترفند شدم و کلن باعث اشنایی من با قانون و حذف کلی آدم از اطرافم ک بعد آشنا شدنم با سایت شد ، ضرری برام به هیچ عنوان نداشت و یک محصول زیبا رو خرید کردم که هنوزم دارم ، ولی دفعه بعدی اتفاقا با قانون آشنا بودم و دوباره گول این ترفند رو خوردم

    این دفعه دقیقا به یک شیوه دیگه ، دفعه اول میگفتن ما صنایع دستی میخوایم ببروشیم و شما کمک میکنین به هنرمندها ، و دفعه ی دوم میگفتن ما کار تو فارکس رو بلدیم و خونه و ساختمان و این چیزا میسازیم با این پولا و سودشونو به شما میدیم

    خداروشکر خداروشکر من تو هر کدوم از این شرکت ها رفتم پولی که دادم زیاد نبود و به کسی هم بدهکار نشدم کلن ولی هر دو شرکت بعد از مدتی از هم پاشیدین و تموم شدن رفتن

    ولی بهونه‌ی من برای پیوستن به شرکت دوم جذاب بود میگفتم خوب این فرصتو خدا هدایت کرده سمتم و حتما باید برم دیگه ، من ازش درآمد بالاتر خواستم اینم درآمدش دلاریه خب این هدایت خداست دیگه ولی خب بعدها فهمیدم هدایت خدا برای ذهنیت فقیر من دقیقا همون فرصت بوده تا به فقر بیشتر هدایت بشم

    از اونجایی که دوبار من این تجربه رو داشتم و از اونجایی که حتی بهونه ی ذهنم برای دفعه ی دوم رو یادمه ، فکر میکنم بهتر طمع نمیکنم تو این موقعیت ها و البته من کلن علاقه دارم تمرکزم رو علاقم باشه و جایی دیگه ای پخش نشه پس قطعا دفعه های بعدی به یاد میارم ترفند پونزی رو و دیگه ملحق نمیشم بهشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    نوشین پورشفقی گفته:
    مدت عضویت: 1671 روز

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته نازنین

    چه خرسندم که در این مسیر توحیدی قرار دارم

    چه خرسندتر از این که الگو من شما بزرگواران هستید.

    چه احساس خوبی دارم از اینکه در اولین درجه پذیرش اینکه خالق زندگی خودم هستم.‌

    جا داره تو همین جا اعتراف کنم روانشناسی ثروت یه پکیچی هست از همه دوره ها …

    یا شایدم برای من این طور بوده و هست.

    من برای اینکه این دوره پیش ببرم سه سال داره ذره ذره باور هام شکل میدم و کار میکنم و هنوز اون نتیجه مطلوب و نگرفتم و البته جا نمونه که هنوز در وسط های راهم…

    این هم زمان شدن باعث شده پاشنه های آشیلم پیدا کنم غلبه کنم بر ترس هایی که از حرف مردم داشتم و جرأت و جسارت نه گفتن نداشتم و حرص خوردن و حرف برداشتن از اطرافیان که در نتیجه باعث شد دوره عزت نفس کار کردم

    طمع کردن و دست و پا زدن از این که نصف درکی که من از زندگی دارم بقیه ندارن چرا به جایی نمی رسم دوره کشف قوانین کار کردم تا به صلح با خودم برسم.

    بهای همه استرس ها و ناکامی هام با بیماری سختی گذروندم که نتیجه اش شد دوره طلایی قانون سلامتی

    این که، اگه به نتیجه مطلوب نرسیدم ولی خوشحالم چون میدونم تو راه دریافت به نعمت های بیشتری هستم .چون قانون هیچ وقت تغییر نمیکنه ومن در هر لحظه می تونم با آگاهی ها کسبش کنم،تو این خانواده بزرگ عباس منش تو این جمع دوست داشتنی با الگویی مثل استاد و بانو شایسته حتماً دریافت میکنم فقط کافیه حالم خوب نگهدارم و ورودی هام کنترل کنم

    تصمیم داشتم مصاحبه های استاد گوش بدم که با نو شایسته نازنین این لطف در حق من چندین هزار نفر از عزیزان انجام داد تا به لطف و یاری خداوند تو روز چهارم از مهاجرت به مدار بالاتر شدم و این همزمانی که دارم کار میکنم رو خودم چرا استوپ زدم نتیجه اش شد این دوره گام به گام ،از این بابت میگم دوره چون پر از قوانین که تو دوره ها داریم جز به جز کار میکنیم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    بنام خدای مهربان

    کامنت دوم

    تمرین؛تمرین؛تمرین

    تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.

    تقریبا یک ماه پیش من با یه شرکتی آشنا شدم ک کارش بازاریابی شبکه ای بود فروش آنلاین محصولات پوست و مو و بدن

    کلاسها آنلاین برگزار می‌شد و روزی می‌شد چن جلسه هم برگزار می کردن

    من 3 تا پشتیبان داشتم و ک هرکدوم ب نحوی سعی می‌کرد منو تحت تاثیر قرار بده

    ک چقد عالیه

    چقد زود میتونی رشد کنی

    پول بسازی

    حامی بشی

    گروه بزنی

    و…

    و محصولات و معرفی میکردن و هرکدوم هم کلی از مزایاش میگفتن ک عالیه

    و آموزش ترفند فروش و تکنیک فروش و ..

    رو آموزش میگفتن ک تو باید زرنگ باشی با طرز حرف زدنت مشتری رو جذب کنی

    وگرنه مشتری تو میبرن و..

    خلاصه من هی داشتم از مسیر خودم دورتر میشدم و درونم میگفت ک ی چیزی ایراد داره

    چرا باید خودت با اکانت فیک پیام بدی ب خودت و از محصولات قدردانی کنی..

    و پست رضایت مشتری درست کنی و‌.

    خلاصه و چون من هنوز تازه آشنا شده بودم میگفتن خودت خرید بزن از محصولات استفاده کن بعد بده ب بقیه ب عنوان تستر

    آقا من کل پولی ک داشتم 1 ونیم بود ک همه شو خرید زدم

    و سفارشم بعد 10 روز ب دستم رسید ک تقریبا میشد یک ماه ک من با این گروه آشنا شده بودم

    وقتی از محصولات استفاده کردم دیدم اصن کیفیت ندارن اون چیزی ک میگفتن نبود

    همه ش قومپوز الکی بود

    چقد لایو الکی برگزار میکردن ک یکی شو 10 دقیقه نتونستم تحمل کنم

    چون قشنگ داشت بهت توهین می‌کرد

    قبلش چقد تعریف کرده بودم از محصولات پیش خواهرهام و آشناها

    حتی برای جذب مشتری ب کسایی زنگ زدم ک آگاهانه ارتباطم و باهاشون قط کرده بودم

    چون درمدار مناسبی نبودن

    واین درس بزرگی برای من داشت

    اولا ،تا از چیزی مطمئن نشدی دست ب اقدام نزن

    دوما، هرجا حس کردی ک مسیرت اشتباهه همونجا دست نگهدار و از اون مسیر خارج جو

    و قلبت بهت میگه چی درسته و جی غلط

    و ی چیزی ک امروز متوجه شدم این بود ک:

    من خییییلی عجله دارم ک از لحاظ مالی نتیجه بگیرم و خییلی هم زود میخوام این روند طی بشه و یهویی ب خواسته ام برسم

    چرا؟؟؟

    چون ب بقیه ثابت کنم ک مسیر من درست بود و شما اشتباه فکر می‌کردید

    چون بقیه تایید م کنن

    و ازم تعریف کنن

    نیاز ب تحسین و توجه

    و برای همین چند کارو عوض کردم

    چرااا چون فکر میکردم ی کار خاص میتونه منو ب ثروت برسونه

    از کار تو مرکز مو

    از کار تو مرکز پوست

    کارآموزی تو عکاسی اونم یک هفته خخخخخ

    بهم گفتن باید2 سال کارآموز باشی تا یاد بگیری و مسلط بشی

    خوب ک فکر کردم دیدم ارزش نداره این همه وقت بزارم اونم بدون دستمزد

    چون علاقه نداشتم دیگه نرفتم

    کار تو کارگاه خیاطی چون ساعت کاریش زیاد بود نرفتم

    و آخری هم همین شرکت بازاریابی

    امروز آجیم زنگ زد گفت زکیه ی دوره آموزش دوخت لباس زیر گرفتم خییلی راحته

    راحت میتونی بدوزی و بفروشی

    بعد ذهنم شروع کرد ب حرف زدن

    اررره راست میگه از این دوره ی مجلسی ک راحتتره و ساده اس

    و راحت هم میتونی بفروشی

    ی کم ذهنم درگیر شد ک ایده ی بدی نیست

    بعد ک رفتم تو غار حرای خودم اتاق مخصوصم

    ب خودم گفتم زکییییییی

    تو مگه نگفتی دیگه این شاخه اون شاخه نمیکنی

    مگه هرکاری تکامل خودشو نمیخواد

    مگه هرشغلی پتانسیل ثروت ساختن و نداره

    مگه تعهد ندادی ک قدم ب قدم پیش بری و دیگه تمرکزت رو یکجا بزاری لیزری

    حالا هم قبل هرکاری باید باورت و درست کنی

    و بعد خداوند بهت الهام میکنه تو مسیر ک چ قدمی برداری

    و چ ایده ای و عملی کنی

    در زمان مناسب ب خواسته ات میرسی

    درمورد قسمت دوم تمرین،

    موقعی ک دانشجو بودم سال 93

    یکی از استادهامون گفت ک تو ی موسسه سرمایگذاری کرده ، ک 100 میلیون ازش پول بردن

    گفت اول خوب سود پولها رو میدادن و برای همین اعتماد کردم و پول قرض کردم و بیشتر دادم بهشون ک یکباره نیست شدن

    سالن 97 هم صاحب سالنی ک توش کار می‌کردم 50 میلیون داد ب یکی از مشتری های ثابتش ک سرمایه گذاری کنه براش.

    خود ایشونم بنده خدا طعمه بود

    و سرکار گذاشته بودنش

    همسرش و دوست همسرس

    یادمه ب منشی سالن هم گفتن ک اونم ب شوهرش زنگ زد و 10 تومن ک کل دارایش بود و فرستاد براش

    ولی بعد یک ساعت شوهرمنشی زنگ زد پشیمون شد و گفت پولو پس بده نمیخوام

    و خداروشکر اون پولشو پس گرفت

    و حتی پسر دایی خودم دوسال پیش 50 تومن داده بود ب یکی از آشناهامون ک براش سرمایه گذاری کنه ک پولش رفت

    چرا تمام کسایی ک دچار ترفند پونزی میشن فقرا هستند

    و چرا همه جز جهان سوم هستن

    بخاطر مداری ک درش قرار دارن

    بخاطر باور کمبودی ک دارن

    چون میگن همین یک فرصته دیگه تکرار نمیشه

    بخاطر حرص و طمع و آز

    واقعا مثال های استاد وسوسه انگیز بود.

    اگه منم بودم گرفتار میشدم

    چرا تروتمندا اغوا نمیشن

    چون اینقدددد باور ب فراوانی دارن

    اینقد موقعیت های عالی و شرایط خوب دارن ک اینا اغوا شون نمیکنه

    و درمدارشون نیستن

    چون در مدار خداوند آن

    و خداوند منشا تمام ثروتها و نعمتها و خوشبختی و سعادت و امیده

    و ثروت چقددد معنویه

    چقد زیباست

    چقد الهیه

    جقددد آرامش بخشه

    خدایا هدایتم کن ب راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    بنام فرمانروای کیهان قادر مطلق

    سلام ب همگی

    کامنت سوم من

    این گام خییلی برای من آگاهی های ارزشمندی داشت و همه ش خدا خدا میکردم

    ک امروز وقت بیشتری داشته باشم

    تا بیشتر کامنتهاشو بخونم

    مخصوصا کامنت بعضی از دوستان و ک میخوندم در مورد ترس هاشون ب راحتی نوشته بودن

    و با صداقت تمام

    و پیش خودم میگفتم چطور اینقد راحت میتونن بگن ترسها شون رو

    یا بهتر بگم چطور اینقدر خوب خودشون و ترسهاشون و میشناسن

    من خیلی فکر کردم امروز ک چ ترس هایی دارم

    حتی امروز ک مادرم تماس گرفت با پدر ک قرار خانواده ی داییم بیان خونه مون

    ذهنم شر‌وع کرد ب مرور خاطرات و قدرت دادن ب آدم ها و ضعیف و قربانی جلوه دادن خودم و ی دادگاهی تشکیل داده بود

    و همه رو مقصر می‌کرد الا خود لامصبش و

    اینقد ک دیگه کلافه شدم

    گفتم خدایا من خودمو ب تو میسپارم

    تو عالمی

    تو آگاهی

    تو ب اسرار همه ی قلبها آگاهی

    تو میدونی چی تو دلم داره میگذره

    و من جی میخوام

    خودت هدایتم کن

    و در زمان مناسب منو همدار کن با خواسته ام

    اعتراف میکنم ک من میترسم از تکرار تجربه ی شکستم تو بحث ازدواج

    بهم خوردن نامزدیم

    البته اون اتفاق بخاطر فرکانس داغون خودم و باورهای عدم ارزشمندی م تو گذشته بود.

    ک هنوز با قانون آشنا نشده بودم

    ولی الان ک میدونم خودم اون شرایط و خلق کردم ب واسطه افکارم

    والان با تغییر افکار ،مدار و فرکانسم هرگز اون اتفاق تکرار نمیشه تا زمانی ک دارم روی خودم کار میکنم ولی این ترسه هست

    ک خودش شرک محسوب میشه

    من ترس دارم از حرف مردم

    اینکه قضاوتم کنن

    من ترس دارم از بی پولی

    از نرسیدن ب خواسته هام

    ترس دارم از اینکه طرد بشم و دوستم نداشته باشن

    از مرگ میترسم هر چند ی کم بهتر شدم.

    از مار ب شدت میترسیدم ک خداروشکر ی ذره بهتر شدم

    از شب تنها بیرون رفتن میترسم

    از محیط های جدید

    از حرف زدن تو جمع

    ابراز وجود

    از مسخره شدن

    البته ی کوچولو بهتر شدم

    پلی خعععععلی جای کار دارم

    ولی دلم روشنه ب این مسیر

    چون همین ک اینجام و خداوند هدایتم کرده

    خودش 50٪قضیه اس

    بقیه اش سمت منه ک باید انجامش برم

    کلید خوشبختی،ثروت : استمرار استمرار،استمرار ساخت باورهای قدرتمند کننده، نداشتن مقاومت ،پذیرفتن بی قید وشرط باورهای مناسب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رضا بهزادی گفته:
    مدت عضویت: 3285 روز

    و در نهایت کامنت سوم..

    یادمه شهری که یکی دو سال رفته بودم واسه کار و زندگی میکردم یعنی همونجایی که با تنها عشق زندگیم آشنا شده بودم، پیش یه بابایی کار میکردم توی صنف خودم که تخصصم کامپیوتر هست، و این بابا یه بار خواست شیطتنت کنه و از من که دنبال کار رفته بودم اون شهر و باهاش آشنا شده بودم و مدتی بود مشغول شده بودم تو فروشگاهش و فروشنده بودم، فکر کرد مثلا میتونه از من به عنوان حامی یا حالا بگیم طعمه استفاده کنه و من چون کم حرفم و مخصوصا واسه غریبه ها نمیام داستان زندگیمو سفره دلمو به قولی پهن کنم، ازم چیزی نمیدونست و تعریف نکرده بودم واسش که چه تجربه هایی داشتم و خلاصه، یه روز منو برد یه جایی که گویا یه کافه خیلی باکلاس و شیک و بزرگ توی اون شهر هست و توی طبقه وسط یه پاساژ بزرگ هست و خیلی جای دنجیه و جاییه که توش معمولا فکر میکنم مراسمای شیک و مجلسا و مناسبت های مختلف برگزار میکنن، آقا ما رفتیم اونجا (حالا ببینید بازم چقدر زیبا اون پیام ها و الهامات خداوند به آدم داده میشه) و به محض اصلا اینکه همون اول هنوز حرکت نکرده به سمت اونجا و بهم فقط زنگ زد و گفت بیا فلان جا، اون نشانه ها و الهامات خداوند کارشو داشت انجام میداد و من قلبم اصلا میفهمه حتی قبل از یک خطر و تهدید و جای نامناسب رو، ولی من رفتم یعنی نمیدونستم دقیق خب چیکارم داره اما گوش به زنگ بودم، و خلاصه وقتی رسیدیم اوجا و رفتیم تو کافه، دیدم بهه! بعله ملت نشستن گروه گروه سر میزهای باکلاس و یه میز بزرگ و طویل هم بود یه طرف اون سالن که کلی آدم نشسته بود دور تا دورش ، و تو کل بافی فضای اون سالن و کافه هم خانم ها و آقایونی نشسته بودند دور هم دور میز های دایره شکل و محیط آرام و جالبی هم بود، و همه داشتن آرام باهم حرف میزدن و پچ پچ میکردن، من که از همون به محض اینکه درو باز کردیم و وارد این سالن شدیم میدونستم و فهمیده بودم که اینم همون داستانای همیشگیه! : ) آقا هیچ نگفتم! اجازه دادم تا خوب پیش برن و ببینم فرقش با اون تجربیات گذشته ای که داشتم و الگوهای آشغال دیگه چیه! حرف زدند، و حرف زدند و حرف زدند و هر از گاهیم هی اون بندگان خدا اون کسی که پیشش کار میکردم نگاهی و لبخندی هم بهم میزد با رفیقاش و منم لبخند میزدم و اصلا آرام و انگار نه انگارکه چیزی میدونم.. : ) (که تو دلم داشتم میخندیدم و میگفتم این بندگان خدا..) تا اینکه وراجی های اون بابا کت و شلواریه و باقی دلبندان تمام شد و دعوت کردند بریم بشینیم مثل بقیه دختر و پسرها سر اون میزای گرد دور همدیگه، وقتی که داشتن وارد یه مبحثای بیشتری میشدن و در مورد سود و آی ال کنی اینطوری میشه و بل کنی اونطوری میشه و چی و فلان.. منم که دیگه حوصلم سر رفته بود و فقط از اولش داشتم تو دلم میخندیدم و بازی میکردم سر به سر این بندگان خدا گذاشته بودم، شروع کردم به حرف زدن! و در کسری از ثانیه چنان طوفانی به راه انداختم و زلزله انداختم به اونجا که همه ملت که اندازه بگم یه جشن عروسی آدم بود اونجا از دختر و پسر و پیر و جوون، بیشتر جوون بودن همه، خلاصه یه آن اینقدر بردمشون زیر سوال و تمام آگاهی و سخنان گرانبهای اون گنده هاشون رو کوبوندم با منطق و دلیل و مدرک تو مغزشون که همه ملت برگشته بودن سمتم انگشت به دهن مونده بودن فقط همینطور نگام میکردن و متعجب و هیچکس دیگه جیکش در نیومد و ساکت مونده بودن منو نگاه میکردن، یادمه اون رئیس روئساشون که پرزنت میکردن ملتو و خیلی یعنی دیگه باکلاس بودن و حرفه ای و سخنور! داشتن باهام در مورد سود و اینکه چه دلیل و منطقی دارم که ایراد گرفتم به سیستم و اینکه چه کاری و چه درآمدی رو بهتر سراغ دارم و اینا، ورداشتم بهش گفتم همین الان میخوای چندتا کار واست بریزم وسط که میشه ازش میلیاردها میلیارد ثروت ساخت ولی هیچ از این سیستمای مزخرف شماها و امثال شماها هم نیست، خیلی با تناژ مناسب و با طمانینه حرف میزدم و گفتم پرورش سسسگ و کروکودیل! : ))، میخوای چقدر سود داشته باشی! همین الان این ایده رو اجرا کنی سودش ماهیانه و سالیانه از کل این مزخرفاتی که گفتی بیشتره باره و بارها! دقیقا از این عبارات استفاده میکردم. بعدشم یکی زدم رو میز و اون برگه های چرت و پرت و توضیحاتشون رو لول کردم پرت کردن وسطشون و بلند شدم رفتم و همه بلند شدن زود و ولوله شده بود، آقا اون رفیق ما یعنی صاحب کارم در اصل و دوستاش بدو دنبالم قرمز شده بودن و جیکشون در نمیومد، و بعد بهم گفتن لامصب صحنه رو به آتیش کشیدی، اینهمه ملت عضو بودن اینجا و اینقدر اینا کلاس و نمیدونم مدرک چی و فلان دارن و برو و بیایی دارن و این حرفا، یک بار یکیشون جرات نکرده صداشو یکم بالا ببره تو این جمع و این شرکت و صحبتا، پس تو میدونستی و تجربه شو داری و حرف نزدی نامرد، گفتم داداش کجای کاری من خواستم دلت خوش باشه از اول حرفی بهت نزدم، من ده دوازده سال پیش توی مادره کل این سیستما بودم که اینا پشه هم حساب نمیشن جلوش و (حالا نمیشه از یه اصطلاحات خودمونی و پسرونه حرف بزنم..) خودم دریده این کارام و له شدم زیر فشارش، اینا بچه بازیم نیست در مقابل اون هیولای هفت سری که تو پایتخت سالها پیش داشت کار میکرد با یه سیستمی که پیغمبرشم میومد توش ممکن بود گرفتار بشه اینقدر که قوی و با اعتقاد داشتن کار میکردن، ملت حاضر بودن بمیرن جونشونم بدن تو اون راه اینقدر اعتقاد داشتیم که مسیر درستیه و به موفقیت میرسونه آدمو، اینا که چیزی نیست نخودم به حساب نمیاد. جمع کنید کاسه کوزه تونو..

    و بعد از اون روز هم دیگه ارتباطم با اینا هم کات شد و از پیشش درومدم و اینقدر التماس کرد بمونم پیشش گفتم نه داداش من خدا واسم کافیه خودش منو میفهمونه و خودش برام موقعیت های بهتر جور میکنه، و خب تسویه کردم و درومدم فرداش و بعدش کار جدید واسم جور شد رفتم تو یکی از توابع شرکت نفت مشغول شدم به مدت یک سال فکر کنم کمی بیشتر از یک سال.

    خیلی طولانی شد، اینم از مثال های من و این تمرین که تازه نمیخواستم کامل بگم و خییییییلی چیزارو کات کردم و کوتاه کردم یا نگفتم ولی آخرش ببین تو چند کامنت باید بذارم الان فکر کنم..

    استاد جان سه روزه پای نوشتن این تمرینم : ) هی ذخیره کردم و رسیدم به کارام و باز نوشتم و به یاد اوردم، تمرینای فایلای دیگه هم بوده و خیلی خوب شد که گام های پروژه رو نگه داشتین چند روز، خیلی دوست داشتم هم قدم و همگام باشم با پروژه و فایلای جدید، و تمرینای دوره هم دارم خودم.

    امیدوارم که تونسته باشم خیلی کامل تجربه و مثال هامو اورده باشم تو این مبحث و مفید بوده باشه.

    کلی هم تجربه عالی و اتفاقات عالی و شگفت انگیز واسم رخ داده و برای گفتن دارم که انشاءالله ببینم چطوری و کی و کجا بگمشون و قرارشون بدم رو سایت، بازم هدایت الله مهربان باید باشه انشاءالله

    مرسی از توجهتون، سپاسگزارم

    پایان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    فهیمه رمضان نیا گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    بنام خداوند هدایتگر مهربان

    روز سی ام سفرنامه

    بله دقیقا ریشه ی همه ی رشد نکردن ها و پیشرفت نکردن ها در نبود عزت نفس هست

    اینکه من خودمو باور ندارم توانایی ها و استعداد هامو باور ندارم ایمانم بخدا عمیق نیست چطور انتظار دارم که به موفقیت برسم

    قدم اول اینه که خودمو دوست داشته باشم و بپذیرم هرآنچه که هستم و مدام خودمو سرزنش نکنم بخاطر خطاهای گذشته واقعا این کار چه فایده ای داره تا حالا که فایده ای نداشته پس حالا راه جدیدی رو انتخاب میکنم و یاد میگیرم که چطور خودمو باور کنم خدای خودمو باور کنم توانایی و استعداد هامو بشناسم و پله پله مسیر تکاملمو طی کنم

    مهم ترین ویژگی عزت نفس کمک به ماست برای کنترل نجواهای ذهن .نجواهایی که مدام میخواد خطاهای گذشته رو مرور کنه تا از مسیر دور بشیم

    و یکی دیگه از چیزهایی که خودم تجربه کردم اینه که به دیگران عزت نفس بدیم تا خودمون هم عزت نفسمون افزایش پیداکنه و این بزرگترین باگ من هست این که در رابطه با فرزندانم اونارو سرزنش میکنم و اینکار باعث میشه هم عزت نفس خودم و هم عزت نفس اونا بیاد پایین و این برگ از تحول زندگیمو اینجا می‌نویسم که با تعهد روی خودم کار کنم و بجای سرزنش خود و دیگران توانایی های که خدا بهمون داده رو مرور کنیم و از اون ها استفاده کنیم تا در مسیر رشد و پیشرفت خدا هدایتمون کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سعید سعید گفته:
    مدت عضویت: 2641 روز

    باسلام خدمت استاد و دوستان

    عزیزان من میخواستم یه چیزی رو براتون توضیح بدم که بعضیها منظور استاد رو کامل متوجه نشدند و براشون سوتفاهم پیش اومده استاد نگفتن که با ایمان و باورها و تلاش نمیشه از هیچ به همه جا رسید همچنین استاد نگفتند که نمیشه درامد رو چندین برابر کرد بلکه منظورشون این بود که بدون تغییر باورها و روش زندگی و کسب و کار و با توهم و بی زحمت و تخصص نمیشه شما یک تومن بگذاری و بهت ده تومن راه رضای خدا بدهند منظور اینه که صرف گذاشتن پول و دریافت سود نامعقول کاری عبث و غیر منطقیه و حتما توش شکست هست اما اینکه شما کاری رو خودتون انجام بدین و دهها برابرشو برداشت کنین امکان پذیره و خود استاد هم هیچوقت پولشو به کسی نداده که سر سال مثلا چند برابرشو بهش برگردونن داستان اینه امیدوارم تونسته باشم براتون مساله رو شرح داده باشم.درپناه الله یکتا باشید.همتون رو دوست دارم.?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آتنا محموديان گفته:
      مدت عضویت: 2390 روز

      سلام دوست عزیز

      بهت تبریک میگم. کلی انرژی گرفتم.

      امیدوارم من هم یک روز این پیام رو در مورد موفقیت هایم در سایت بزارم. هنوز اول راه هستم و میدونم با لطف خدای مهربون به آنچه میخواهم میرسم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    بهناز احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2629 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه همسفران ،

    من امروز وقتی فایل سفرنامه رو دیدم سرکار بودم ونمیتونستم گوش کنم( البته قبلا فایل رو شنیده بودم) بنابراین شروع کردم به خواندن توضیحاتی که استاد در مورد فایل نوشته بود آرام آرام حالم بد شد و کم کم صدای تپش قلبم رو میشنیدم تمام لحظات و صحنه هایی که به خاطر نداشتن عزت نفس خودم رو لایق نمیدونستم تمام جاهایی که خودم برای خودم ارزش قائل نبودم جلوی چشمام میومد انقدر حالم دگرگون شد که تا چند ساعت نمیتونستم از اون حال بیام بیرون ( با اینکه قانون احساس خوب= اتفاقات خوب را میدانم) من همیشه خودم رو آدم با اعتماد به نفس میدانستم و به همه توصیه و نصیحت هم داشتم حتی این فایل و فایلهای رایگان در مورد عزت نفس را هم قبلا گوش کرده بودم اما امروز فهمیدم که من اصلا آنها رانشنیده بودم امروز فهمیدم دلیله اینکه با وجود کار کردن روانشناسی ثروت ۱ تحولات مالیم جزئی بود همین احساس بی ارزشی بود و من از ترس روبه رو شدن با خودِ واقعیم آن را زیر خاک به عمق زیاد دفن کرده بودم تا هرگز نتوانم با ان روبه رو شوم اما امروز گروه تجسس عباسمنش این شرک بسیاااار بسیاااار مخفی مرا پیدا کرد تا جهان جای زیباتری برای زندگی شود ???? الان بعد از گذشت چند ساعت حالم بهتر شده وبسیار سپاسگذارم هم از شما و هم از خداوند که مرا به مدار بالاتر هدایت کرد تا بتوانم قسمت جدیدی از وجودم را بشناسم و با ایمان و تعهد بیشتر پیش بروم و مطمئن هستم که با رفع کردن این ترمز جدید نتایج بینظیری انتظارم را میکشد در همه جنبه های زندگیم? در آخر بینهایت سپاسگذارم از خانم شایسته عزیز که این سفر پر رمز راز و هیجان انگیز را برایمان ترتیب دادند در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3263 روز

    اکنون بیش از پیش میدانم که عزت نفس چقدر اهمیت دارد.

    حتی نمیتوانم بگویم فهمیدم که عزت نفس چیست یا چقدر اهمیت دارد

    هر دفعه با ساخت قسمتی از عزت نفسم به این جمله پی میبرم.

    عزت نفس نمود کامل توحید است در تمام جنبه های زندگی.

    زمانی که ریز میشوم و در تک تک مسائل زندگی عزت نفس را میبینم اهمیتش

    چند برابر میشود.

    زمانی که برای دریافت محبت مشکلات را بیماریهارا به افراد میگویم شرک است.

    اما عزت نفس میگوید باور تنها به یک قدرت.

    من برای اینکه فک میکردم اینها قدرتی دارند مشکلات را برایشان میگفتم

    اما وقتی قدرت تنها در دست فرمانروای جهانیان است دیگر این موضوع اهمیتش

    را از دست میدهد. یا زمانیکه نگران نظر دیگران و تائید انها هستم.

    باز داستان همین است که ان دیگران اصلا قدرتی ندارند که بخواهم نگرانشان باشم

    و برایشان رنگ عوض کنم.

    یا زمانی که به هر دلیلی وابسته فردی میشوم نیز همینطور.

    و این همان بازی شناسایی شرک های مخفی و جایگزین شان با توحید و ساختعزت نفس است.

    زمانی که این عزت نفس ساخته شود دوباره به مرور تکامل میابد و توحیدی تر میشود

    و ریشه هایش بیشتر پیشروی میکنند .

    به صورت طبیعی خداوند با من حرف میزند الهام میکند خیر شر را .

    نیرویی که برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد.

    عزت نفس فندانسیونی را بنا میکند که احساس ارزشمندی ام را از دستاوردهایم جدا

    میکند و به ذاتم میدهد زیرا ذاتم که جنس خداوند است و خالق هرگز از

    بین نمیرود اما دستاوردهایم ممکن است.

    عزت نفس سبک شخصی ام را دوباره به من هدیه داد.

    سبکی که ارامش واحساس خوبم که مهمتر از همه است را به من داد.

    عزت نفس یعنی ورود به دل کاری که تنها چیزی که از ان میدانی تنها قدم اول است.

    عزت نفس یعنی مهاجرت به شهری که هیچ شناختی از ان نداری اما ایمان داری

    همان نیرویی که به من گفته است قدم را قدم های بعدی را نیز هدایت میکند.

    زیرا هدایت وظیفه خداوند است و وظیفه من بندگی.

    کار من خدایی نیست که بخواهم خدایی کنم با چطور و اگر ها مگر ها.

    عزت نفس یعنی میدانی که تنها حامیت خدایی است که فرمانروای جهانیان است

    و به خاطر این باور سرت همیشه بالاست و احساس خوبی داری.

    اما این بار شرک مخفی دیگری را میخواهم شناسایی کنم و انرا عملی سازم

    از خدا میخواهم که در این کار هدایتم کند.

    هر بار با ساخت قسمتی دیگر از عرت نفس که انتهایی وجود ندارد ترسهایم

    از عوامل بیرونی کمتر میشود و جسور تر میشوم برای ورودی به دل ترسهایم.

    ان مع العسر یسری

    عزت نفس یعنی من تنها با دانستم قدم اول پای در راه مینهم و هیچ نمیگویم

    و هدایت میشوم. واقعا ارزشش را دارد با ساخت عزت نفسم زندگی ام را متحول نمایم

    و آدم جدیدی بشوم.

    مهم ترین ویژگی عزت نفس، کمک به تو برای کنترل نجواهای ذهن است.

    وقتی عزت نفس ات و باور احساس لیاقت را در خود می سازی، دیگر علائق ات در حد علاقه باقی نمی ماند، بلکه عزت نفس آدم دیگری از تو می سازد که با قدرت، ایمان، انگیزه و اشتیاق، برای خواسته هایش تصمیم می گیرد و قدم بر می دارد.

    قبلا فک میکردم که یک جای خاص و چیز های خاص تنها دلیل ارامشم هستند مثل

    اب و هوا و…

    اما الان با عزت نفس میگویم که تنها دلیل ارامشم اتصال به خداییست که فرمانروای جهانیان است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    به نام خدای هدایتگرم 🌹

    بعد از یک هفته دوره ماه اول سفرنامه که دوباره کلییی درس تو این یک هفته یادگرفتم اومدم برای شروع ماه دوم.خدایا صد هزار مرتبه شکرت🥰🥰🥰

    روز سی و یکم 😍🙏🏻

    عزت نفس عزت نفس عزت نفس.پایه ساختن شخصیتم.پی ریزی شخصیتم برای داشتن سبک شخصی خودم….من تو بچگی هام هروقت یه رفتاری رو از یه شخصیتی تو فیلم یا کارتونی میدیدم سعی می‌کردم اداشو دربیارم.یه جورایی از خودم دور میشدم بعد که یکی دیگه میگفت این کارت چقدر زشته یا چقدر قشنگه من اونو میذاشتم کنار یا ادامش میدادم…یعنی همش برای دیگران زندگی کردن که یک جهنم واقعیه.جالبه اصلا خودم متوجه اش نبودم….الان میتونم درک کنم که من چقدر خودم نبودم…مثل هیپنوتیزم…

    تو این مدتی که با قوانین آشنا شدم خیلییییی بهتر شدم تو این موضوع خیلی کارهای جسورانه ای انجام دادم که به خودم گفتم آفرین زینب این درسته اما در مورد یک مسئله هنووووز عزت نفسم قدرت انجام دادنش رو بهم نداده که انشالله به زودی اون کار هم میکنم🥰

    من به خدا میگم خدایا من رو در زمان مناسب به خرید دوره عزت نفس هدایت کن که وااااقعا ازش نتیجه بگیرم چون میدونم یه سری تمرین داره.استاد شما گفتید دوره عزت نفس(اولین فایل فصل اول سفرنامه)خیلی دوره فوق‌العاده ای هست.گفتید بعضی ها این حرف هارو میشنون و میگن قشنگه ها ولی انجامش نمیدن….من میخوام وقتی به اون دوره و آگاهی ها هدایت بشم که آماده پذیرش و درکش باشم تا واقعا بهشون عمل کنم.گفتید با انجام تمرین ها تغییر ها به صورت ریشه ای انجام میشه.یه حسی بهم میگه بعد دوره عزت نفس من یه زینب دیگه میشم.خیلی فرق میکنم هرچند که همین الانشم با زینب یک سال پیش خیلی فرق دارم…🙃

    دوره راهنمای عملی دستیابی به رؤیا ها هم قطعا خواهم خرید ولی هدایت من اول به سمت دوره عزت نفس بود🥰خدایا شکرت

    من ماه پیش تا دیروز یک عادت جدید رو تو وجودم کاشتم و بهش آب دادم و رسیدم.دیروز که آخرین روز انجام عادت جدیدم بود که الان تو وجودم تثبیت شده هدایت شدم به ایجاد یک عادت جدید دیگه😍🤩که امروز اولین روزش بود🥰و تیکش رو باید بزنم.انشاالله این عادت هم تو وجودم میکارم.بریم واسه سی روز دیگه😍😍😍😍😍

    ترفند پونزی هم یه بار نزدیک بود به دامش بیوفتم ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر به مو رسید ولی پاره نشد.با این توضیحات شما هم که دیگه بیشتر حواسم جمع شد.واقعا از خدای مهربونم متشکرم که هدایتم کرد به صراط مستقیم و انشالله تو این مسیر بهشتی میمونیم.واقعا خدایا شکرت😇😚

    و در آخر خدا یار و یاور و هدایتگر هممون باشه 💜❤💚🤗💙🧡💛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: