مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی» - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-02-07 07:41:532025-02-08 07:22:06مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود
واقعا خداوند سریع جواب میده
همین نیم ساعت پیش از خدا پرسیدم خدایا چطوری
می تونم بیشتر احساس کنمت بیشتر بفهمم تورو
استاد سپاس گزارم چقدر قشنگ جوابمو دادی
باید تلاش کنم و مهم تر از همه صبوری کنم
داشتن این نعمت که دوستانی دارم که من رو راهنمای میکنند این ابزار قدرتمند بزرک ترین نعمتی است که خداوند در اختیار من قرار داده خدایا سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم
خدا نگهدار همه باشد
به نام خدای بخشنده مهربون . سلام . امیدوارم حالتون خوب باشه و اگر نیست شما اونو تبدیل کنید به احسن الحال برای خودتون
استاد تعهد دادم که وقتی گوش میدم به صدای شما با دقت گوش بدم تا بتونم بنویسم .
میدونید دیروز داشتم فکر میکردم که وقتی آدم یکیو داشته باشه که باهاش گفت و گو کنه و اون ادم خیلی سطحش بااالاتر باشه خیلی عالیه دیگه
خب من این سایتو دارم . درواقع دارم با شما گفت گو میکنم وقتی مینویسم . پس چرا خودمو ازین گفت و گو محروم کنم ؟ پسمینویسم . خیلیم خوشحالم به خاطرش .
استاد رسیدم به دقیقه ۲:۲۹ یاد یه چیزی افتادم . من یه دوستی داشتم که رابطه م باهاش خراب شده بود همش میخواستم که این رابطه رو درست کنم .
بعدهربار میگفتم به دلم افتاده که بهش پیام بدم حالشو بپرسم . بعد هربار با بیمحلی مواجه میشدم هربارم بعد از پیام دادن بهش خیلی پشیمون میشدم . خیلی خودمو سرزنش میکردم . بعد چون روی خودم کار میکردم دفعه بعد میگفتم اینبار حتما این کارم جواب میده . دوباره بهش پیام میدادم و با خودم میگفتم بهم الهام شده که اینبار درست میشه و باید پیام بدم .
خیلی جالبه که اون الهام و وحی نبود . اون احساس نیاز بود که بهم میگفت برو پیام بده . چون احساس ارزشمندی میکردم اگر باهاش دوست میشدم . چون که فکر میکردم من به اندازه کافی ، کافی نیستم .
استاد نمیدونید من بابت این موضوع چقدر خورد شدم . چون قانونو درست درک نکرده بودم .
تازه گاهی به خودم میگفتم غزل اگر مثلا تولدشو تبریک بگی و اون مثل قبل باهات خیلی سرد برخورد کرد باز ناراحت میشیا .ولی اون احساس نیازه انقدر قوی بود که من فکر میکردم اون کار درسته . میگفتم نه من ناراحت نمیشم اگر جواب نداد. من این کارو برای دل خودم انجام میدم . چون تبریک یا تسلیت به ادما دلگرمی میده . شاید ما الان با هم رابطمون بد شده اما قبلا خوب بود و اون دوست منه . بعد که نتیجه ش باب میلم نمیشد انقددددر ناراحت میشدم .انقدر خودمو سرزنش میکردم که حد نداشت .
استاد من یه راهی پیدا کردم وقتی تونستم رها کنم خودمو از رابطه با اون دوستم .
من به این نتیجه رسیدم که …
با خودم بگم تو چرا دوست داری همچین اتفاقی بیفته ؟ تو چه احساسی رو قراره به دست بیاری ؟
میخوای که به چه نتیجه ای برسی ؟
میدونید ، قلب آدم واقعا هدایت میکنه اگر از دید بالاتر بهش نگاه کنیم و دید قانونو بلد باشیم .
اون وقت میتونیم بنویسیم . اونوقت میفهمیم خیلی از تصمیماتمون درواقع الهام نیست بلکه بر اساس احساس بدمون هست .
استاد اگر اون موقع کسی بهم میگفت که این کارت اشتباهه میگفتن نههههه من دارم روی خودم کار میکنم من درست فکر میکنم . دقیقا مثل همین که شما میگید هرکی با توجه به سطح خودش درک میکنه آگاهیهارو .جالبه که اگر یکی یه مسئله ای شبیه من داشت خیلی راحت میتونستم درباره ش حرف بزنم و بهش راهکار بدما اما خودم نمیتونستم درک کنم و انجام بدم .
استاد اجازه بدین یه مثالم درباره ثروت بزنم .
من قبلا که روی ثروت کار میکردم درکم از ثروت پول بود. یعنی هیچیو جز اون نمیدیدم . حالا تمریناتم همه نتیجه میدادن اما چون من حساس بودم اصلا نمیفهمیدمش چون من پول میخواستم . میگفتم هرچی تمرین میکنم هرچی اقدام میکنم نتیجه نمیگیرم .اما استاد . بعدا نمیدونم چطور شد یکمی سطحم بالاتر رفت به خاطر متعهد بودنم به مسیر و تمریناتم ، یه چیزای جدیدی فهمیدم و وارد مسیری شدم که اصلا فهمیدم چی به چیه .الانکه به قبل فکر میکنم میگم چقدر من ساده بودم . من اینهمههههه نعمت داشتم و نمیدیدم . یه دوستی دارم همیشه ازش این جمله خوب توی یادم هست .میگه آدم وقتی آگاهانه به زندگی و نتایجش نگاه میکنه حیرت میکنه از اینزهمه تغییر مثبت. من کلا قبلا با توجه به باورای محدودم بهم الهام میشد و اقدام میکردم و نتیجه ای نداشت اما الان خیلی ساده تر اتفاق میفته با توجه به میزانی که رشد کردم نسبت به قبل.
استاد شما الانبه یکی از سوالای من پاسخ دادین . من همش باخودم میگفتم خب من همش دارم روی معنویتم کار میکنم . همش رو باورام کار میکنپ و ورودیهامو کنترل میکنم . چرا پس هدایت نمیشم .چرا خدا فرق میذاره .، اما الان متوجه شدم با توجه به ظرفم هدایت میشم و استاد الان نسبت به قبل کلی بهتر میفهمم . چون که پذیرفتم. احساس میکنم احساس پذیرش خیلی مهمه در خلق رخدادهای زیباتر
میدونید من حس میکنم ما وقتی میفهمیم خدا هرلحظه داره مارو هدایت میکنه به زور میخوایم به هدایتش گوش بدیم .بعد احساسمون بده یا باورای محدود داریم با توجه به اون حس بد یا اون باور یه چیزی بهمون الهام میشه که در ۹۹ درصد مواقع کارساز نیست و نتیجه مطلوبی نداره . بعد میگیم من به الهامم گوش دادم چرا اینطوری شد .
وقتی که میپذیریم که هر هدایتی هدایت واقعی نیست و گاهی نجواهارو به جای هدایت اشتباه میگیریم دیگه هی نمیخوایم اصرار کنیم که نه این تصمیم شهود و آگاهی از طرف خداست .
بعد آروم میگیریم. من یه استادی داشتم که قوانینو خیلی خوب میفهمید . اون بهم میگفت وقتی که احساست توی دوروز گذشته خوب بوده و ورودیهاتو کلا تو این چند روز کنترل کردی اگر ایده ای به ذهنت رسید که با برسی کردنش به این رسیدی که طبق قوانینه و منافاتی نداره اونوقت اجازه داری اقدام کنی . من خیلی نتیجه گرفتم هربار که از این طریق پیش رفتم . یعنی اون موقع انگار الهاماتم نتیجه ی درستی داشت.
وای استاد به چیز دیگه ام یادم اومد. میدونید ما گاهی چون فکر میکنیم خدا هرلحظه هدایت میکنه دیگه منطقو میذاریم کنار . تصمیمات احمقانه میگیریم . یا فکر میکنیم که دیگه خدا میگه چیکار کن دیگه .این درحالیه که ما قانونو درست متوجه نشدیم .میگیم اون هدایت میکنه . اما اصل اینه که تو باید خودت کارتو انجام بدی . درواقع کسی کارتو انجام نمیده . حتی خداام با همه هدایتهاش اگر قدمی برنداری هدایت نمیکنه . اگر حماقت به خرج بدی تنبیهت میکنه به واسطه اتفاقات . یعنی اینطوری نیست که من تصمیم احمقانه و دور از ذهن بگیری بعد بگی اینو خدا بهم گفت انجام بدم ، بعد نتیجه نگیری. میدونید وقتی ما حماقت به خرج میدیم و اونجاهایی که باید ، عقلمونو به کار نمیندازیم واقعا نتیجه خوبی نمیگیریم .بعد میگیم من این همه تمرینم میکنما ولی باز یه جایی از زندگیم میلنگه .
خب خواهر من . برادر من ! چرا فکر نمیکنی به کاری که داری انجام میدی ؟ چرا قبل حرف زدنت فکر نمیکنی ؟ چرا بررسی نمیکنی ؟ چرا مهارت یاد نمیگیری ؟ چرا هیجانی تصمیم میگیری ؟
خب معلومه که نتیجه ها مداوم نیستن یا مطلوب نمیشن .
من قبول دارم که ما باید به هدایت خدا گوش بدیم و بهش عمل کنیم ها
من ایمان دارم واقعا به هدایتش که کارساز ترینه . اما میگم گاهی اوقات ما اشتباه برداشت میکنیم . ما باید توانایی حل مسئله داشته باشیم و از تجربه هامون درس بگیریم .همه رو نندازیم گردن خدا . یعنی حتی مسئولیت خودمونو هم میندازیم گردنش، خودمون کلااا میکشیم کنار . بدون یادگیری بدون اقدام . بعدش غر میزنیم که چرا درست نشد؟
استادعزیزم و مریم جان . ممنونم به خاطر آگاهیهای نابی که در اختیارمون میگذارید . گاهی آدم یادش میره مسیری که داره میره دقیقا چطوری بود
و شما خیلی عالی توضیح میدین و یادآوری میکنید .
این سطح درک الان من از قوانینه و مطمئنم سال دیگه که به این نوشته بربخورم کلی دیدگاهم رشد کرده و نتیجه هم گرفتم . به امید درک لحظات زیبای زندگی برای هممون .
سلام به دوست عزیز و با ارزشم ، غزل جان
چقدر لذت بردم از کامنتت و آگاهی های نابی ک تونستی با شنیدم این فایل به دست بیاری
مخصوصا این تیکه از کامنتت ک گفتی : خیلی از تصمیماتمون درواقع الهام نیست بلکه بر اساس احساس بدمون هست .*
وای چقدر درست گفتی ، چقدر بقول استاد ما دچار کج فهمی میشیم ولی نمیدونیم اشکال کار کجاست .
اشکال کار همه ش تو احساس و باورهای بدمونه ، تو تمرکز نداشتنمون ، تو بها پرداخت نکردن و انتظار داشتن برای رسیدن به اون هدف
خیلی خیلی خیلیی برات آرزوی موفقیت و شادی و عشق و ثروت میکنم دوست عزیزم ، و کامنتت رو بارها باید بخونم . ❤
آسیه جانم بعد از حدود یک سال سلام .
نمیدونم چرا وقتی پیام محبت آمیز و آموزنده ت اومد من ندیدمش
یا شایدم دیدم اما نمیدونم چرا برات ننوشتم .
الان اتفاقی هدایت شدم به این صفحه و کامنتت رو خوندم .
عزیز دلم ممنونم ه خاطر آرزوهای خوبی که برام داشتی
با خوندن کامنتت بهم یادآوری شد که اصل چیه . سپاسگزارم ازت دوست خوشگلم ••
دوست عزیزم چقدر صحبتهای برای من خوب بود اونجایی ک ازخودت پرسیدی میخوای ب چ احساس ونتیجه ای برسی و میشه گفت اینم هدایت من بوده ومتوجه میشم ک اینو الان درکش میکنم ب نسبت قبل
ممنون ک اومدی و نوشتی تا من هم اطلاعاتم بیشتر بشه 🌹
سلام به دوستان و خانواده عزیزم
میدونید من خانواده ای ندارم و با اینکه دارم رو خودم کار میکنم گاهی اوقات کمبود پدر مادر خواهر برادر اذیتم میکنه.هنوزم یه وقتایی وقتی یه خانواده میبینم دور هم جمع شدن آه جانسوز میکشم…ولی میدونم کارم اشتباهه میدونم ما تنها اومدیم تنها هم میریم….اصل حرفم این بود که الان اینجا رو خونه ی خودم و دوستانی که کامنت میزارن رو خانواده خودم میدونم یه جورایی..و اینش قشنگه که حرف همو میفهمیم.میخواستم تشکر کنم از غزل عزیزم خواهرم که این متن و نوشتن…چون واقعا بهش احتیاج داشتم.دو روزه انگار از یه بلندی خیلی زیاد پرت شدم پایین….از یه حال خیلی خوب یه دفعه اومدم به یه حال نزار که به قول استاد از قبلم بدتره…ولی همش از صبح دارم به خودم میگم فرزانه تو هیچ راهی جز این مسیر نداری ….درست میگی غزل جان همش و میپذیرم…منم اشتباه میگیرم توهم میزنم گاهی
ولی خوب احساس خوبی که از کارام که فکر میکنم هدایته چی؟
مثلا به قول شما چند بار پیگیر بنده خدایی شدم با حس خوب دلم براش تنگ شده بود دوستش دارم خاطرات خوب باهاش دارم و کلا ذاتا ادمی هستم که محبت میکنم همیشه بی چشم داشت…خیلیم دنبال جبران از طرف مقابلم نیستم همیشه میگم انگار با محبت کردن روح خودم ارضا میشه…..
به نظرتون این پیگیری من از این فرد هم از روی وابستگیه؟
من چند روزه واقعا گیج و منگم همشم تلاش میکنم کنترل ذهن داشته باشم ولی انگار شدم مثل قبلم سرم پره از زمزمه شده
انگار دارم خودمو از ته یه چاه عمیق میکشم بیرون به هر قیمتی
انقدر به این مسیر ایمان دارم که همش میگم فرزانه یا موفق میشی یا باید بمیری
مرگ برام دیگه واقعا شیرین تر از برگشتنم به رویه قبلم شده
ممنون میشم خواهرانه و برادرانه هر کی پیام منو میبینه راهنماییم کنه
و اینکه ایا شما ها هم اینطوری میشید تو طول مسیر؟
ینی میتونه طبیعی باشه؟
یا من توهم زدم که دارم درست عمل میکنم؟
دوستتون دارم
عاشقتونم
به خاطر این خونه ی امنی هم که پیدا کردم خدا رو هزار مرتبه شاکرم
استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربون شکر که دارمتون
سلام به دوستان و خانواده عزیزم
میدونید من خانواده ای ندارم و با اینکه دارم رو خودم کار میکنم گاهی اوقات کمبود پدر مادر خواهر برادر اذیتم میکنه.هنوزم یه وقتایی وقتی یه خانواده میبینم دور هم جمع شدن آه جانسوز میکشم…ولی میدونم کارم اشتباهه میدونم ما تنها اومدیم تنها هم میریم….اصل حرفم این بود که الان اینجا رو خونه ی خودم و دوستانی که کامنت میزارن رو خانواده خودم میدونم یه جورایی..و اینش قشنگه که حرف همو میفهمیم.میخواستم تشکر کنم از غزل عزیزم خواهرم که این متن و نوشتن…چون واقعا بهش احتیاج داشتم.دو روزه انگار از یه بلندی خیلی زیاد پرت شدم پایین….از یه حال خیلی خوب یه دفعه اومدم به یه حال نزار که به قول استاد از قبلم بدتره…ولی همش از صبح دارم به خودم میگم فرزانه تو هیچ راهی جز این مسیر نداری ….درست میگی غزل جان همش و میپذیرم…منم اشتباه میگیرم توهم میزنم گاهی
ولی خوب احساس خوبی که از کارام که فکر میکنم هدایته چی؟
مثلا به قول شما چند بار پیگیر بنده خدایی شدم با حس خوب دلم براش تنگ شده بود دوستش دارم خاطرات خوب باهاش دارم و کلا ذاتا ادمی هستم که محبت میکنم همیشه بی چشم داشت…خیلیم دنبال جبران از طرف مقابلم نیستم همیشه میگم انگار با محبت کردن روح خودم ارضا میشه…..
به نظرتون این پیگیری من از این فرد هم از روی وابستگیه؟
من چند روزه واقعا گیج و منگم همشم تلاش میکنم کنترل ذهن داشته باشم ولی انگار شدم مثل قبلم سرم پره از زمزمه شده
انگار دارم خودمو از ته یه چاه عمیق میکشم بیرون به هر قیمتی
انقدر به این مسیر ایمان دارم که همش میگم فرزانه یا موفق میشی یا باید بمیری
مرگ برام دیگه واقعا شیرین تر از برگشتنم به رویه قبلم شده
ممنون میشم خواهرانه و برادرانه هر کی پیام منو میبینه راهنماییم کنه
و اینکه ایا شما ها هم اینطوری میشید تو طول مسیر؟
ینی میتونه طبیعی باشه؟
یا من توهم زدم که دارم درست عمل میکنم؟
دوستتون دارم
عاشقتونم
به خاطر این خونه ی امنی هم که پیدا کردم خدا رو هزار مرتبه شاکرم
سلام فرزانه جان . دوست زیبای من .
امیدوارم که خیلی سریعتر هدایت بشی به اتفاقای خیلی خوب تا احساست عالی بشه
فرزانه جانم من فکر میکنم هممون گاها خیلی سطح انرژیمون پایین میاد و هرچقدرم که حرفه ای قانونو اجرا کنیم بازم گاهی اوقات از دستمون در میره . هممون گاهی غمیگن میشیم . هممون گاهی احساس تنهایی میکنیم . هممون حس وابستگی رو تجربه کردیم و میکنیم . ما همه مثل همیم حالا با یکم شرایط متفاوت .
یکی خانواده بزرگ داره دوستی نداره
یکی دوستای زیاد داره خانواده ش در کنارش نیستن .
یکیم دوست و خانواده ای نداره اما از فرصت وجود آدمای خوب استفاده میکنه.
میدونی ، به نظر من درسته که خانواده خوبه .. اما کلا ارتباط داشتن با ادماست که مهمه . ما وقتی مدارمون رشد میکنه هربار آدمای بهتری سرراهمون قرار میگیرن .
فرزانه جون همه آدما یه چیزایی دارن توی زندگیشون که باید باهاش بسازن . یعنی شما نمیتونی یه نفرو پیدا کنی که زندگیش از همه جهت عاالیترین باشه . چالشها و تضادها همیشه هستن .
من وقتی که حالم خیلی گرفته میشه با توی شرایطی قرار میگیرم که حس میکنم گیر کردم و نمیتونم دربیام ازش ، با خدا میگم خدایا من تسلیم همین شرایط هستم . من توان اینو ندارم که حالمو خوب کنم اما دارم تلاشم رو میکنم . تو کمکم کن و راهو برام باز کن .
میتونم بگم تاحالا نشده که من اینزوری درخواست کنم و تا فرداش حل نشه نجواهای ذهنیم .
حالا بعد این که درخواست کردم تا خدا حلش کنه از خودم میپرسم تو همین الان چیکار میتونی انجام بدی تا حالت یکم بهتر بشه . تو این شرایط بهتره که یه کار فیزیکی انجام بدی . مثلا این کار میتونه پیاده روی کردن باشه یا رقصیدن . به گلها آب دادن . درست کردن یه کاردستی . حتی بازی کردن با یه بازی کامپیوتری . بازی کردن با یه حیوون بامزه
دیدن یه فیلم خوب . نوشتن متن یا خیلی کارای دیگه . میتونه ذهنت و از روی موضوع ناخواسته برداره ..
یه کار دیگه ای که من در اینطور مواقع انجام میدم اینه که آگاهانه سعی میکنم نعمتهای زندگیمو بشمارم. شاید وقتی ذهن خیلی مشغوله انجام اینکار سخت باشه اما وقتی انجام میدی کم کم به مسیر اصلی برمیگردی .
منم گاهی دچار این وهم میشم که توی سایت چون معمولا از اتفاقای خوب و تحسین زیباییها و نتایج و درک قانون مینویسن ، مس یعنی فقط منم که حالم بده
اما اصلا اینطوری نیست . ما نمیتونیم ظاهر زندگی دیگرانو با باطن زندگی خودمون مقایسه کنیم.
درمورد سوالت هم اینو بگم که
ببین تهِ دلت چی پاسخ میده و واقعی بهش عمل کن.
بهش بگو هدف اصلی من ازینکار چیه ؟
تو بهم بگو من نمیدونم.
به قلبت بگو راهو بهت نشون بده ..
سلام غزال عزیزم
ممنونم واقعا به خاطر اینکه جوابمو دادی
از خدای خودم سپاسگزارم به خاطر این همه دوستای مهربونم
آره واقعا بعضی وقتا زمزمه ها نابودم میکنه دارم سعی میکنم با فایل گوش دادن ذهنم و حواسشو پرت کنم
ولی بازم انگار انقدر قدرتمندن که زورشون از من بیشتره
ولی خوب میگذره رد میشه
انگار هر بار یه رشد توشون هست
بی ثمر نیست انگار
احساس میکنم مث یه غربال میشه واسم
بعدش یکم سبک ترم
بعدش یه باور غلط ازم اصلاح میشه انگار
نمیتونم توصیفش کنم
باز هم ممنونم به خاطر مهربونیتون
عاشق استاد عباسمنش و مریم عزیزمم که هستم
ممنونم زهرای عزیز به خاطر پاسخ دلگرم کنندتون
تو این مسیر چون شرایطم واقعا اکی نیست انگار به قول شما دارم فشار میارم به خودم...ولی از اونجایی که خدا همیشه و هر لحظه داره هدایتم میکنه به سمت اصلاح کردن باورهام انگار این دوره هم منو داشت میکشوند به سمت اینکه واسه خودم ارزش قائل باشم خودمو دوست داشته باشم خوبیای خودمو هی به خودم یاداور بشم من هنوز تو این که باید خودمو دوست داشته باشم ضعیفم و چون همه جوره تحت فشارم دوست دارم زودتر این روند طی بشه ولی نمیشه باید پروسه تکاملشو طی کنه باید تو این مسیر دونه دونه اصلاح کنم ایراداتمو
مرسی که هستین واقعا
عاشق همتونم
عاشقتونم استاد عباسمنش و مریم عزیزم
سلام فرزانه خانم
سوالتو دیدم و چون همین نزدیکیا همچین تجربه ای داشتم گفتم برات بگم
من هم چند وقت پیش یهو حالم بد شد.نمیدونستم چرا و نمیدونستم چکار کنم که خوب بشه احساسم.بعد هدایت شدم به یه فایلی که مریم جان میگفت از همین لحظه هرکاری داری انجام میدی با لذت انجام بده و میگفت من به خودم سخت نمیگیرم و با خودم مهربونم. این جمله تو گوشم زنگ خورد
دوست عزیز گاهی حال بدیه ما بخاطر اینکه به خودمون سخت گرفتیم برای موفق شدن،خوبه که بخایم تمام تلاشمون رو بکنیم که موفق بشیم اما نه طوری که به خودمون فشار بیاریم که اینطوری بشه. قبلش با خودمون مهربون باشیم.اروم اروم یواش یواش
هر کار خوبی کردی هر نکته مثبت کوچکی رو ببین. بگو اصلا همینطوری که هستم و شرایطم هس هم خوبه،همون نگاه مثبت بی قید و شرط به خود
به کجا چنین شتابان واقعا.یه وقتی لازمه یه نفس بگیریم چون حواسمون نیس و میوفتیم به تقلا
یه دلیل دیگش هم اینه که ما دعریم کاری انجام میدیم یا در مسبری هستیم توی زندگی توی کار که مناسب ما نیس یعنی رسالت ما نیس عشقمون نیس که ازش لذت ببریم
و درمورد پیگیری یک شخص، اگر خودش همون قدر پیگیر نیس بدون احتمالش زیاده از روی وابستگی باشه
درمورد خانوادت هم ان شالله عشق الهی برات به شکل یک خانواده گرم و صمیمی و فرزندان صالح و سالم نمود پیدا کنه که جای خالی نداشته ها بشه
به خدای بزرگ و مهربون میسپارمت عزیزم
بسم الله الرحمن الرحیم
این فایل نشانه امروزم بود
چقد من امروز گریه کردم
آشنایی با من تماس گرفت وگفت
خواب دیدم ک تو درحال راه اندازی کارخانه تولیدی پوشاک هستی و گف چقد خوشحال بودی
گف یک تولیدی پراز پارچه های خوشکل وسایل دوخت بود وکلی کارگر داشت
با ذوق بهم زنگ زد وتعریف کرد برام
وبهش گفتم این یک پیام ویک نشانه ازسمت خداست چقد گریه کردم امروز خدای من
و این فایل ک نشانه امروزم بود مهر تایید زد ب اون خواب ک کاملا درست بوده ویک پیام از سمت خداست ک راهم درسته باید ادامه بدم فقط با ایمان با توکل
هرروز یک نشانه من راب هدف نزدیکتر میکنه میگه آفرین درسته همین راهو برو من دوباره بهت میگم کدوم طرفی بری نگران نباش
چقد حس خوبیه از آینده خبر ندارم فقط یک امید یک باور ب خداوندی ک تمام جهان را خلق کرده و داره اداره میکنه دارم ک من رو حمایت وهدایت میکنه
نمیدونم چگونه وچطور فقط مطمئنم بهش می سم
سپاس خدای بخشنده ی مهربانم
سپاس استادتوحیدی ام
دوستتون دارم
به نام خدای مهربانم
سلام دوست خوبم عجب خوابی
کامنتتو خوندن عالی بود خداوند از بی نهایت طریق هدایت میکند و از بی نهایت طریق با ما صحبت میکند چه هدایت زیبایی
مسیرت درسته دوست عزیزم خوشبحالت خیلی خوشحال شدم به بهترینها برسی خداوند هم دستتو تو مسیر بگیره
این فایلها هم به ما ایده میدهد و ما رو در مسیر ثابت قدم نگه میدارند که صبور باش و فقط، روی خداوند حساب کن و قانون رو اجرا کن و با تعهد جلو برو که مسیرت درسته استاد ممنونتم که این فایلهارو در اختیار ما میذارین
خدایا برای داشتن وجود این استاد و دوستانم شکرت میگویم
سلام دوست عزیزم
خیلی ممنونم ازت ک باعث شدی یکبار دیگه کامنتمو بخونم دوباره مهر تایید خورد ب مسیرم کاملا درسته
ودوباره شما مثل چندتا از دوستان پیام اور بودن
پیام اوردی ک مسیر درسته
اشکم دراومد خدای من شکرت
دقیقا همین امروز بود ک داشتم قدم برمیداشتم واسه حرفه مورد علاقم و در حال دوخت لباس ومانتو بودم
خدایاشکرت
دقیقا واسه فایل امروز برام کامنت گذاشتی وهمین فایل امروز رو صبح بار چندم بود گوش داده بودم وکامنت خونده بودم
سپاسگذار خداوندم خدایا اشکم دراومد برای این نشانه ها هرروز چندین بار میگی برو جلوتر نترس من هستم همون جور ک دلت خاست بچه دار بشی واطرافیانت تیکه بهت مینداختن اما خدا از طریق بچه های سایت واز بی نهایت طریق دیگه مهرتایید میزد واخرش بچه دارشدی واطرافیانت فهمیدن بچت پسره همون چیزی ک اونا میگفتن فکر نکنیم بشه همشون ساکت شدن وفقط بهت تبریک گفتن
کبری جانم
من عید 1403 ب این خاسته رسیدم چ احساسی بود اشک شوق میریختم و مدتها میگفتم خدایا شکرت ک بهش رسیدم
والان دوباره عید 1404 ب این خاسته ی دوم کسب وکارم هست میرسم بازهم هموناییکه مسخرم میکنن ومیگن کاشکی بشه وهر کسی ک نمیتونه بشه
بازهم ساکت میشن
چون خدا از بی نهایت طریق داره میگه درسته
نیازی نیست افراد ناموفق اطرافم بهم بگن میشه!!!!
سپاسگذارم دوست عزیزم ک برام نوشتی
برات ارزوی موفقیت در تمام مراحل زندگیت دارم
دوستدارت فاطمه از مشهد
سلام به استاد عزیزم
استاد من این موضوع رو دیشب تا حدودی درک و لمس کردم که هر کسی به اندازه ای که اماده هست الهام و حتی آگاهی های شما رو دریافت میکنه.
من دیشب داشتم از اول قدم اول رو میدیدم در دروره 12 قدم.
جلسه 3 قدم اول رو من بارها و بارها دیدم وگوشش دادم.
اما دیشب وقتی دوباره قدم اول جلسه سوم رو دیدم انگاه که دفه اول بود بخدا قسم.
یعنی من با خودم گفتم بابا این تابلو ها که نبود من ندیدم تاب حال تو این قسمت. یا این حرف های شما رو نشنیده بودم دفعات قبل.
و خیلی خوشحال شدم از این موضوع که احتمالا من مدارم مقداری بالاتر رفته که دارم میبینم و میشنوم
خواستم این تجربه رو به اشتراک بزارم و خدا میدونه وقتی چیزهایی رو میشنوم که قبلا نمی شنیدم، قطعا طوری هم عمل میکنم که قبلا عمل نمیکردم
من هدف های بزرگی دارم استاد، امروز یکی از همکلاسی های دوران راهنمایی و دبیرستانم رو دیدم 5 دیقه یا 10 دیقه که باهاش صحبت میکردم و از بقیه همکلاسی هایی که من ندیده بودمشون ولی اون خبر داشت ازشون، همه مشکل کارهای ساده مثل کار کردن در مکانیکی و تره بار و …. بودند.
من خیلی خوشحال شدم که ذهنیتم نسبت به دوست های دوران دبیرستانم کاملا متفاوت هست و اون هم بخاطر این که با شما آشنا شدم، شما خدا رو بهم نشون دادید، و بهم یاد دادید توکل رو
ایمان رو
حرکت کردن رو
صبر و استقامت داشتن رو
تحسین کردن و تایید کردن نتایج کوچکی که در هر روز با افکارم خلق میکنم
من خداروشکر میکنم که با شما اشنا شدم چون نسبت و پارسال رشد داشتم
نسبت به 6 ماهه پیش رشد داشتم
نسبت به دیروزم حتی رشد داشتم و اینا همه و همه از روی خودم کار کردن هست
از خدا میخوام گوش هام بشنوه آگاهیی هایی که شما به من می گید
زیبایی های اطرافم رو ببینم و تایید و تحسین کنم بیشتر و بیشتر.
و در نهایت سپاس گذارم از شما
و سپاس گذار خداوندی هستم که من رو در این مسیر خود شناسی و خدا شناسی، مسیر رحمت و نعمت قرار داد.
امیر حسین خواجوی 17 مرداد 1401
ردپایی از من برای دیدن مسیری که وقتی به قله رسیدم ببینم
سلام دوست عزیزم
چقدر جالب من هم دقیقا امروز جلسه سوم از قدم اول رو چندین بار گوش کردم و قبلا دو سه بار دیده و شنیده بودم ولی الان که مدارم تغییر کرده و دوباره شروع کردم تا از ابتدا متعهدانه به خودم دوره دوازده قدم رو پیش ببرم ، کلا جنس حرف ها متفاوته ، اصلا انگار یه آدم دیگه داره یه حرفای دیگه میزنه ، انقدر که برام با قبلا فرق میکنه و اصلا یه حرفایی می شنوم که حتی تا به حال نمی دونستم چی هستن.
و وقتی این اتفاق رو می بینم با خودم میگم خدایا شکرت تو من رو در زمان مناسب هدایت کردی تا این دوره رو شروع کنم و بهش عمل کنم.
آره دوست عزیزم قطعا همه ی کسانی که متعهد می شوند تا خودشون و زندگیشون و افکار و باور هاشون رو تغییر بدهند ، به قله های خیلی بالا و عالی می رسند.
خدایاشکرت
خداروشکر واقعا.
وقتی متعهد باشیم
عمل کنیم
از حواشی دوری کنیم( من واقعا چند شب اخری که گذشت کنترل ذهنم واسم سخت بود میخواست منو وارد حاشیه کنه اما از خدا کمک خواستم و تنوستم بر افکار بیهوده و حواشی غالب بشم دور بشم)
و امید داشته باشیم
خداوند ظرف مون رو افزایش میده
فقط باید ایمان داشته باشیم
عمل کنیم
خداروشکر که ظرف شمام گسترش پیدا کرده
قطعا ثروتمند شدن ما باعث زیبایی جهان میشه
باعث میشه نعمت های بیشتر الله رو ببینیم و سپاس گذار باشیم
و سپاس گذار وقتی باشیم، هم تو این دنیا به سعادت و خوش بختی می رسییم هم تو اون دنیا
در پناه الله یکتا باشی هم قدمی عزیزم
سلام دوست عزیز
چقدر زیبا گام های طلایی موفقیت رود گفتی
توکل
ایمان
حرکت
صبر
شکرگذاری
گاهی ازین واژه ها ساده عبور می کنیم بعد که میریم جلوتر، تجربه آدمهای موفق رو می بینیم متوجه میشیم این گامها خیلی مهمتر ازون چیزی هستن که تصور می کردیم.
آسمان دلت بهاری و آفتابی
سلام دوست عزیز
چه مثال جالبی زدید. دقیقا برای من هم این اتفاق افتاده.
من تازه وارد سایت شدم و داشتم فایل های روز شمار رو از اول نگاه میکردم. آخرای فصل اول که بودم دیدم اون پایین نوشته فایل چند باور قدرتمند کننده برای رفع احساس گناه.
پیش خودم گفتم خب عجله نکن بهش میرسی.
تا اینکه یکی از کامنت های دوستان رو توی کانال خوندم که در مورد احساس لیاقت بود و دوره احساس لیاقت که تهیه کرده بود و یه جورایی ربطش داد به رفع احساس گناهش.
دیدم چقدر جالب منم این احساس گناه رو دارم.
رفتم تو سایت و سرچش کردم و با کمال تعجب دیدم اولین فایل از روز شمار بوده.من اون موقع فقط نداشتن عذاب وجدان و … رو از فایل درک کرده بودم. ولی کلی از مشکلات دیگه ام که به خاطر احساس گناهم بود رو با دیدن دوباره فایل تونستم حل کنم.
اون موقع فکر کردم چون من آدمی هستم که با نوشتن خیلی یاد میگیرم و چون تو سفر بودم موقع دیدن اون فایل و نکته برداری نکردم حتما به خاطر همین بوده که یادم رفته.
ولی الان فهمیدم من اون موقع هنوز ظرفم کوچک بوده
و خدا رو شکر که روز به روز دارم ظرف وجودیم رو بزرگتر میکنم.
ممنون از شما برای انتشار احساس و آگاهی ها و درکتون.
سلام دوست نازنینم
سپاسگذارم بابت نگارش آلن منن عالی
برام یاد آور وبسیار تجلی خدا بود سپاسگذارم
منم هر روز خودمو با دیروز خودم مقایسه میکنم ازنو بسیار سپاسگذارم سپایگذارم
من خیلی خوشحال شدم که ذهنیتم نسبت به دوست های دوران دبیرستانم کاملا متفاوت هست و اون هم بخاطر این که با شما آشنا شدم، شما خدا رو بهم نشون دادید، و بهم یاد دادید توکل رو
ایمان رو
حرکت کردن رو
صبر و استقامت داشتن رو
تحسین کردن و تایید کردن نتایج کوچکی که در هر روز با افکارم خلق میکنم
من خداروشکر میکنم که با شما اشنا شدم چون نسبت و پارسال رشد داشتم
نسبت به 6 ماهه پیش رشد داشتم
نسبت به دیروزم حتی رشد داشتم و اینا همه و همه از روی خودم کار کردن هست
از خدا میخوام گوش هام بشنوه آگاهیی هایی که شما به من می گید
زیبایی های اطرافم رو ببینم و تایید و تحسین کنم بیشتر و بیشتر.
و در نهایت سپاس گذارم از شما
و سپاس گذار خداوندی هستم که من رو در این مسیر خود شناسی و خدا شناسی، مسیر رحمت و نعمت قرار داد.
امیر حسین خواجوی 17 مرداد 1401
ردپایی از من برای دیدن مسیری که وقتی به قله رسیدم ببینم
سپاسگذارم
سپاسگذارم
به نام پروردگار رب العالمین
سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام
گام 24
استاد جان یکی از بهترین موضوعاتی که از آموزه های شما یاد گرفتم بحث درک الهام و نجوا بوده البته در حد مدار خودم .
بارها پیش اومده که یه حسی بهم گفته فلان کار رو بکن و گوش دادم و خوشحال و شگفت زده شدم که بعد فهمیدم اون حس از جنس الهام بوده و گاهی هم نجوا رو با الهام اشتباه گرفتم و دچار ضرر و پشیمانی شدم و در حین این آزمون و خطا درکم بهتر شده خدا رو شکر و گاهی نشانه ها هم به کمکم اومدن تا بهتر درک کنم
امروز صبح که فایل رو گوش دادم داشتم فکر میکردم که کدام تجربه ام رو بنویسم تو این فکر بودم که دم ظهر همسرم تماس گرفت و از خبری که بهم داد خیلی خوشحال شدم
داستان از این قرار بود که
تو یکی از کامنت هام گفتم که خداوند خیلی معجزه وار پول خرید یه دست مبلمان شیک و میز نهار خوری برام جور کرد ولی من بعد از بررسی اونها متوجه یه زدگی هایی توی کار شدم و عودت دادم و قرار شد مشکل رو برطرف کنن و الان حدود یک ماهه که ما میز نهار خوری و میز جلو مبلی نداریم
پریشب تو شهرمون برف قشنگی بارید و عصر جمعه همسرم گفت بیا بریم بیرون و از دیدن برف لذت ببریم حسم گفت نرو منم گفتم نه نمیام همسرم هم اصرار نکرد و رفت مغازه رو باز کرد و من تو خونه تنها بودم که
یه لحظه یه تمایل شدید برای تمیز کردن خونه در وجودم حس کردم و واقعا انرژی خونه منفی شده بود منم شروع کردم به گردگیری و جارو زدن و کلی خونه رو برق انداختم و امروز همسرم تلفن زد و گفت که از طرف فروشگاه مبلمان بهش زنگ زدن و گفتن میز و صندلی هاتون آماده س و ساعت دو ظهر برامون ارسال میکنن
حالا خوشحالی من به همین خاطر بود که اگر وسایل میومدن و خونه کثیف بود کلی حسم بد میشد و مطمئنا میگفتم کاش زمانی برام ارسال میشد که خونه تمیز باشه و حالا که خونه تمیز بود بیشتر چسبید و برام لذت بخش بود
و خداوند رو شکر گفتم برای اینکه تونستم به حسم اعتماد کنم و مطابق اون عمل کنم
استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام سپاسگزارتون هستم
بنام خدایی که صاحب همه عزت هاست
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام ❤️
این روزا خودمو ایزوله کردم وبستم به شغل و آموزه های شما ، بعد اینکه توقدم ۵ گفتین افراد منفی رو حذف کنین
تقریبا تنهام
خیلی جالبه …
داستان آشنایی من با شما اینطوری شروع شد که من تو یه برهه زندگیم دچار شکست شدیدی شدم و یه مدتی توخونه تنها بودم و آرامش نداشتم
رفتم قرآن رو بخونم و شروع کردم به خوندن معنی قرآن ببینم اصلا خدا چی گفته من باید چیکار کنم چون تو اون مدت زمان زندگیم هیچ کاری از دستم بر نمیومد برای حل مسائلم
یادمه حدود یکی دو ماه من ساعات زیادی با خدا خلوت می کردم ❤️ کل زندگیم ، سیستم روحیم ، سیستم بدنیم ، همه چی و همه چی یه هوتغییر کرد من اصلا از نومتولد شدم
همون روزا با اسم شما توگوگل آشنا شدم و مستقیم به شما وصل شدم
فقط واسه اینکه تو فرکانس قرآن بودم شدید و درونم رو پاک کرده بودم
ازون موقع یه ندایی بهم میگفت هر سال ۱ ماه اینکار رو کن تا همیشه آرامش داشته باشی
که من هر وقت دوباره سعی کردم شروع کنم نشد به آخر برسونم
دیروز به خدا گفتم من خیلی دلم می خواد دوباره فقط من باشم و تو
با دیدن این فایل مطمئن شدم دیگه باید این کار روکنم
چون یکبار تجربه اش رو داشتم و جالب اینکه تو اون مدت گوشیم هم خراب شده بود و من عملا دسترسی به هیچ کس جز خدا نداشتم ❤️
خدایا همین الان که یاد اون روزام میوفتم گریم میگیره ….
دیشب هم نشانه من سوره حمد بود ❤️
یادمه اون موقع خیلی خوب هدایت ها رومتوجه میشدم و الان مدتی میشد گوشم سنگین شده بود و تو هیاهوی نجواها صدای خدا کمرنگ
دلم می خواد بهت وصل شم ای یگانه نابودم دوست دارم همیشه احساس کنم با منی
اون موقع ها که داشتم قرآن رو می خوندم با خوندن داستان های موسی تونستم احساس گناهمو کمتر کنم
اگه تو مسیر هدایت بمونیم و پافشاری کنیم قطعا بعد یه مدت مثل پیامبر هدایت ها واضح میشه شه
خدایا شکرت
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به روی ماه خانم شایسته که کم کم باید دوباره بیای جلو دوربین تا چشم ما به جمال شما روشن بشه
سلام به روی ماه تویی که داری کامنتم رو میخونی.
من به میزانی که از حاشیه ها دوری کردم ،به همون نسبت قلبم و چشمم به روی ضعف های خودم،به روی شناخت خودم بیشتر شد.
بنظر من به میزانی که من از حاشیه ها دوری کنم و با نهایت تمرکز روی هدف خودم و رشد خودم کار کنم،میتونم کلام خدا رو بیشتر دریافت کنم.
من زمانی که همزمان در شرایط مالی سخت بودم،اعتماد به نفس نابودی داشتم،احساس لیاقت افتضاحی داشتم،روابطم سمی روابط زجر آور و بیینهایت با تنشی داشتم با همسر سابقم،هیچ کلامی از خدا رو دریافت نمیکردم.
هیچ!!!
اتفاقا میتونم بگم تنها دلیل این همه بدبختی همین نشنیدن کلام خدا بود!
کاش همکارم کنارم نبود تا راحت اشکام از چشام میومدن!
میدونی چیه!
بی تو بودن یعنی بدبختی!
یعنی رنج پشته رنج
یعنی تلخی بعد تلخی!
بی تو بودن و نشنیدن کلام تو واسه من اوجه درموندگیه !
یه وقتا که شبا میخوام بخوابم، از قلبم میگم همینکه تو بغل تو میخوابم واسم کافیه!
همینکه تو باهام قدم میزنی واسم کافیه
همینکه تو کنارمی واسم کافیه!
بدترین چیزی که باعث میشه زندگی تلخ و سخت بشه اینه که چشام روی خدا بسته بشه
اینه که گوشام کلام تو رو نشنوه
اینه که زبونم از شکرگزاری تو و از کلام تو بسته بشه!من دقیقا یادمه تو اون روزا تنها دلیلی که باعث شد کلام تو رو بشنوم، قلبم آروم بشه، و چشمام به روی تو باز بشه این بود که به تهه خط رسیده بودم!
منظومر این نیست که باید به تهه خط برسیم تا خدا رو ببینیم!
نه!
اما زمانی میتونی خدا رو ببینی که هیچکسی جز خدا نبینی!
هیچ قدرتی جز خدا ندونی!
متأسّفانه من انگار تا تهه خط نمیرسیدم نمیتونستم خدا رو ببینم!
من از همه چیز و همه کس میترسیدم!
از مشتری هام میترسیدم
بقدری میترسیدم ه که حتی جرأت نداشتم بگم پول بهم بدین!
از نظر بقیه میترسیدم، بقدری که حتی جرأت نداشتم که اونجوری که روست دارم زندگی کنم!
آه!!!!
سخته!
یه وختا یادآوری روزای سخت اذیتم میکنه اما هدفم از یادآوری اون روزا آزار خودم نیست،هدفم فردا کردن از رفتار های گذشته ام و پناه آوردن به آغوش خداست!
من وقتی هیییچ پناهی نداشتم
وقتی هیییچکسی نبود که دیگه دوستم داشته باشه
وقتی هیچکسی رو نداشتم که بهش،دلخوش کنم
هیچکس نبود که وقتی دست گدایی جلوش پهن میکنم چیزی بزاره تو دستم،فقط یک راه داشتم!
فقط یکی واسم مونده بود!
اونم خدا!
میشه دورت بگردم!!!!
اونجا بود که با نهایت وجودم خدا رو صدا کردم
و اون هم جواب سلامم رو داد!!!
اون روزا بود که بهم گفت فقط باید تمرکز کنی روی شغل دلخواهت!
و با فایلی که استاد عباسمنش بردی سال تحویل فکنم 1400 روی سایت گذاشت، و چکیده ی اون فایل این بود که فقط باید یک نهایتا دوتا هدف انتخاب کنی واسه یک سال،منم فقط تمرکز کردم روی شغلم و به خواسته ام رسیدم و کم کم دیگه چشمام نمیتونست بدونه نور خدا،جایی رو ببینه!
بدونه صدای خدا نمیتونه کلام حقیقت رو بشنوه!
بنظر من این ما هستیم که به خداوند اجاره میدیدم وارد زندگیمون بشه!
برای همین خدا تو قرآن میگه:
به یاد من باشید،تا به باید شما باشم!!!
یعنی این رابطه اول باید از طرف من شروع بشه و اجازه ی ورود خدا رو بدم،بعد خدا وارد میشه!
یا اینکه خدا میگه من اجابت میکنم درخواست، درخواست کننده را به شرطی که شما هم خدارا اجابت کنید!
یعنی اینجا باز خدا بازی رو داده دسته ما!
یا اینکه خدا میگه:
توکل کنندگان فقط باید بر خدا توکل کنند!
یعنی من هرچی میرم جلوتر و خدا رو بیشتر میشناسم، میبینم خدا با این همه ابهتش ،اختیار محض رو داده دسته من!
و وقتی که من با عملکردم نشون بدم و اثبات کنم که تمایل دارم و دوست دارم که خدا راهنماییم کنه،اون هم خیلی بیشتر از درخواست من وارد زندگیم میشه!
به الله واحد قسم الان 2 ماهه که هرچی که میومدم تو عقل کل،تو فایلهای دانلودی که بتونم یک کلام بنویسم،هیچچچی روی زبونم جاری نمیشد!
هرچقدر که به قدرت خدا پی میبرم ،به ضعف خودم بیشتر آگاه میشم!
و بعد به آرامش میرسی!
دیگه کارارو به خودش میسپری!
من تو دنیا خیلی چیزا رو تجربه کردم!
لذته رانندگی تو برف
لذته پرواز با پاراگلایدر
لذته رفتن تو غار نخجیر که معروفه به عروس غارهای ایران
لذته رفتن به آبشار بیشه که معروفه به عروس آبشارهای ایران
لذته شنا تو دریا
لذته بودن تو کویر و شب موندن تو کویر
لذته رفتن تو عمیق ترین غار ایران
لذته قایق رانی تو دریا
لذته رفتن تو تله کابین
لذته رفتن روی پل معلق،زیپ لاین و…
اما به الله واحد قسم میخورم هیچچچچ لذتی هیییییچ لذتی برام بالاتر از هم کلامی با خدا نبود!
همین الان 5 نفر همکارام دور ورمن اینقدر از احساس این لذت ذوق زده ام که اشکام تو چشام جمع میشن و دوباره خودمو کنترل میکنم!
میدونی چیه!؟
باید کلامش رو بشنوی تا بدونی چی میگم!
الهامات خدا خیییلی آرومت میکنه!
قلبت رو خیییییلی روشن میکنه!
بهت جرأت میده!
بهت اطمینان میده!
یه بار این موضوع رو گفتم اما روست دارم بازم بگم!
یه روز دختر عمه ام که 10 سال ازداوج کرده بود و بچه دار نمیشد، بهم زنگ زد و 1 ساعت داشتیم صحبت میکردیم و ایشون که تمامه وجودش شرک بود و دست به دامن دکترا و پیچ ها و حرف دیگران و …بود .
تو اون یک ساعت من تمامه آیات قرآن رو که ایمانش رو قوی میکرد بهش میگفتم و با دلیل داشتم بهش میگفتم خدا میتونه!
به الله قسم خدا میتونه یه بچه بیاره تو زندگیت!
و همون لحظه بهم یه الهام شد قلبم رو لرزوند!
و وقتی اون الهام رو بهش گفتم دوتامون پشت تلفن سکوت کردیم!!!
و اون فقط،یک جمله گفت!!
گفت قلبم همین الان یه جوری شد و قلبم ساد شد!
هرکاری بگی میکنم!
دقیقا یادمه الهام خدا این بود که گفت:
ابراهیم!
بهش بگو!
خداوند ابراهیم رک بین من و تو شاهد میگیره،کهرمن به وعده ام عمل میکنم و بزودی بازرار میشی، بشرطی که هرکاری که تا الان کردی دیگه انجام ندی!
و فقط از من بخوای و دیییگه دکتر و پیچ و …رو ول کنی!
میدونی چی شد!؟
به الله واحد قسم دقققییییققققااااااا 2 ماه بعد از اون شب دختر عمه ام دوماه بود که به طور کاااملا ساده و طبیعی و بدونه هیچ دکتری باردار شد و به امید خدا 5 هفته دیگه بچه اش بدنیا میاد!
یادمه قبل از اینکه بره سونوگرافی خدا بهم گفت بهش بگو بچه ات پسره!
و وقتی بهش گفتم حرفمو باور نکرد اما وقتی بعد از 1 ماه رفت سونوگرافی بهش گفتن بچه اش پسره!
و جالبه که تا الان حدود 6،5 تا بچه که میخواستن به دنیا بیان 1 ماه قبل از بدنیا اومدنه بچشون جلو همه میگفتم فلانی خدا بهم گفته بچه اش پسره یا دختره و حتی 1 بار هم نشد که اشتباه باشه چیزی که گفتم!
حالا این چیزا فقط برای تقویت ایمانم بهم گفته شده که کلام خدا رو بشنوم و ایمانم قوی تر بشه!
و هرررچقدر که از دغدغه هایی که آدما رو به زانو درآورده دور بشم به همون مقدار کلام خدارو میشنوم!
خیلی دوستون دارم!
دلم خیلی براتون تنگ شده بود
خیلی دلم میگرفت وقنی میومدم روی اسماتون و میخواستم باهاتون حرف بزنم اما انگار زبونم لال بود!
انگار هیچی نمیتونستم بگم!
یه روز با دلتنگی محض و بغض و دلخوری گفتم خدا چرا من نمیتونم حرفی بزنم!!!
بعد از چند روز خانم نرگس تو عقل کل یه سوالی پرسید و خدا گفت سوالشو من بهت میگم ،جواب بده و شروع کردم به جواب دادن اما بعدش کامنت رو پاک کردم و گفتم نه!
میخوام تو فایلهای دانلودی جواب بدم که همه بدونن بعد از 2 ماه کامنت نوشتم و دوباره اومدم تو سایت و جوابم رو بدن !
اومدم تو فایلهای دانلودی دیدم دوباره لال شدم!!!
گفت تو چیزی نداری که بنویسی!!
من بهت میگم و تو مینویسی!!!
و دیدم تهه ذهنم من قدرت رو داده بودم به خودم !
به علمم!
به فهمم!
و بعد از یک هفته دوباره گفت برو تو عقل کل و جواب بنویس!
و اینبار آنچه که خدا گفت نوشتم و بعدش تونستم اینجا کامنت بنویسم!
خدارو شکر!
دخترا!!
پسرا!!
خیییعلی دوستون دارم
شما خانواده ام هستین!
راستی!!!!
عکسه دلفین رو دیدین روی پروفایلم!!!!!!
دیدین چقدر خوشحاله !
اینجا بردمش کنار دریا!!!
بردمش غروب دریا رو ببینه!!!
خانم نفس آریان شما که نگران دلفین بودین باید بگم حالش خیییییلی خوبه !
عششششقه !
عشق!
راستشو بخواین دوستم گفت میخوام چشامو عمل کنم،بیا منو ببر شهرستان ماهشهر اونجا کنارم باش !
گفتم باشه!
بردمش بیمارستان،گفتم من میرم کنار دریا خواستن ببرنت اتاق عمل بهم بگو تا بیام من میخوام برم دریا!!!
وااالا!!!!
آخه من ماله بیمارستانم!!!!
با قلبم دوستون دارم!!!
با ققققلبم دوستون دارم!
بوس به جایی که سر به سجده ی خدا میزارین!
بوس به پیشونیتون!
بوس به پیشونیتون!!!
سلام خیلی خیلی خوشحالم که بازم کامنت میذاری، من فکر میکردم مشکلی برات پیش اومده در مورد مسائل مربوط به جدایی از همسرت، که کامنت نمیذاری،،، اینو از قلبم میگم با اینکه این سایت دوستان خیلی خوب و نازنینه زیادی داره اما واقعا میگم این سایت بدون تو اصلا صفا نداره….
موقعی که اومدی همدان خیلی خیلی دلم میخواست بیام ببینمت و حتی به خونمون دعوتت کنم اما خب نشد چون همسرم با اینکه بسیار مهربون و مهمون نوازه اما توی این مسیر و مدار قانون نیست.
خوشحالم که دلفین هم حالش خوبه، عکسش رو پروفایلت دیدم. همین دیروز یکی سفید رنگش رو دم خونمون پارک کرده بود.بی اختیار یاده تو افتادم….
ابراهیم دوست خوبم:
من دوری از حاشیه ها رو از تو یادگرفتم
من معنی توکل کردن و شرک نورزیدن رو از تو یاد گرفتم
من لیاقت داشتن رو از تو یاد گرفتم
من خوبیهای همسرم رو نمیدیدم تو چشمام رو باز کردی
من رفاقت با خدا رو از تو یاد گرفتم
من شکرگذاری رو از تو یاد گرفتم
من مهم نبودن حرف مردم رو از تو یاد گرفتم
من توحید رو از تو یاد گرفتم.
من مفهوم آیه های زیبای قرآن رو با تو یاد گرفتم
من عاشق خدا شدن رو از تو یاد گرفتم
یه زمانی زیاد ازت سوال میپرسیدم و آخرین سوالی که ازت پرسیدم بهم جواب ندادی و گفتی بر قلمم جاری نمیشه…. من ازت ناراحت شدم اما چیزی نگفتم و سکوت کردم دیگه هم کامنتی برات ننوشتم… اما همیشه کامنتهاتو میخوندم و خداروشکر به مرور به جواب سوالم رسیدم.
چه بازگشت پر شکوهی ابراهیم!!!!
تبریک داره والا
خوبی؟
خب سوال بی جایی بود از انرژی مثبتی که کامنتت داشت معلوم بود اون بالا بالاهایی
من تو این مدت خیلی یادم می افتاد به تو و کامنت های زیبات
آخرین کامنتات فک کنم در مورد حکم جلب و این داستانا بود ولی معلومه که خدارو شکر همه چیز حل شده انگار
اره راست میگی خدا و هدایت های اون همه چیزه
نقشش تو زندگیمون از درک ذهنِ این انسانی که این همه ادعای کشف و ساخت و رشد جهانو داره خارجه
خیلی خوشحالم و حالم توپِ توپه امیدوارم تو هم مثل من باشی
تو که نمیدونی حال توپه من چه شکلی ولی خداوند ما میدونه و مثلشو بهت میده رفیق
در سایه فقط خودش و خودش باشی
سلام به همه عزیزان و آقا ابراهیم گل ، خیلی دلم براتون تنگ شده بود به یک نوعی نگرانتون بودم در رابطه با همسر سابقتان، اما گفتم هر اتفاقی هم بیفته خیر هست برای آقا ابراهیم،
خیلی ممنون بابت کامنت طبق معمول عالیتون ،
خداروشکر بابت قلب بازتون که اینقدر راحت الهامات خداوند رو دریافت میکنید.
انشالله در پناه حق همیشه صحیح و سلامت باشید و از این کامنتهای عالی و پر از آگاهی برامون بنویسید
خیلی از این اگاهیهای شما مخصوصا در رابطه با تغییر شغل و خریدن ماشین استفاده کردم ، از کامنتهای عالی شما و اقای ابو دردایی و سعیده عزیز و ….. که سرشار از اگاهیهای ناب و خدایی هست خیلی باعث پیشرفت و ساختن تمرینهای جدید برای خودم شده، برای همین بیصبرانه منتظر کامنتهای جدید شما و دیگر عزیزان هستم.
سپاسگزار از شما خانم شایسته و استاد عزیزم
سلام خدمت شما دوست عزیزم ابراهیم خسروی عزیز
انشالله که همیشه در حال گفتگو و لذت بردن با خداوند باشی
من قبلاً کامنت های که می گذاشتی رو سایت می دیدم و مطالعه می کردم و لذت برده تحسین تون می کردم
بعضی موقع برایم تعجب داشت که این دوست عزیز مون کجاست که کامنت هاش نمی آید
ولی برایت آرزوی سلامتی و کامیابی داشتم
امشب دیدم که کامنت گذاشته ای خلی خوشحال شدم و کامنت شما را مطالعه کردم و لذت بردم
راستش منم مدتی زیادی می شود که خلی کم پیش آید کامنت بینوسم
چون واقعاً نوشتن کامنت برام سخت شده است
در جلساتی اول دوره هم جهت با جریان خداوند کم و بیش کامنت می گذاشتم اما بعد ها دیگه چیزی برای نوشتن نداشتم
حالا هرروز دارم فایل می شنوم و در سایت حظور دارم
اما کامنت نوشته نمی توانم
احساس می کنم که چیزی برای نوشتن ندارم
فردا انشالله سفری در پیش دارم
در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید
سلام دوست عزیز هم فرکانسی
سلام عشق
بابا ما هم دوست داریم
فکر میکنی اینقدر عشق میدی اینقدر لذت میدی با کلام ات من میام لذت میبرم و ساکت میشم.
همین که میبینم اسم ابراهیمه
میگم خوب یه عالمه تسلیم و توحید توی کامنتتون داره موج میزنه.
منم آماده شنا سریع شیرجه میزنم توی دریای کامنت های توحیدی شما
و میخونم و لذت میبرم.
خدارو شکر می کنم به خاطر شما دوست عزیز.
اره دقیقاً همینه یه موقع هایی اصلأ دستم به کامنت نمیاد و یه موقع هایی هم که کلی توی ذهنم حرف دارم بازم اجازه داده نمیشه.
یه موقع هم مثل الآن اینقدر کامنتتون مثل یه دبل اسپرسو آدم رو میگیره سریع بعد از بیرون اومدن از دریای کامنتت پنج ستاره رو میزنی و بعد پاسخ رو میزنی و بعد میبینی که من چیزی ننوشتم والله رما اون نوشت.
امیدوارم هر روز ابراهیمی تر باشی در پناه رب العالمین شاد و بهشتی باشی..
سلام خیلی خیلی خوشحالم که بازم کامنت میذاری، من فکر میکردم مشکلی برات پیش اومده در مورد مسائل مربوط به جدایی از همسرت، که کامنت نمیذاری،،، اینو از قلبم میگم با اینکه این سایت دوستان خیلی خوب و نازنینه زیادی داره اما واقعا میگم این سایت بدون تو اصلا صفا نداره….
موقعی که اومدی همدان خیلی خیلی دلم میخواست بیام ببینمت و حتی به خونمون دعوتت کنم اما خب نشد چون همسرم با اینکه بسیار مهربون و مهمون نوازه اما توی این مسیر و مدار قانون نیست.
خوشحالم که دلفین هم حالش خوبه، عکسش رو پروفایلت دیدم. همین دیروز یکی سفید رنگش رو دم خونمون پارک کرده بود.بی اختیار یاده تو افتادم….
ابراهیم دوست خوبم:
من دوری از حاشیه ها رو از تو یادگرفتم
من معنی توکل کردن و شرک نورزیدن رو از تو یاد گرفتم
من لیاقت داشتن رو از تو یاد گرفتم
من خوبیهای همسرم رو نمیدیدم تو چشمام رو باز کردی
من رفاقت با خدا رو از تو یاد گرفتم
من شکرگذاری رو از تو یاد گرفتم
من مهم نبودن حرف مردم رو از تو یاد گرفتم
من توحید رو از تو یاد گرفتم.
من مفهوم آیه های زیبای قرآن رو با تو یاد گرفتم
من عاشق خدا شدن رو از تو یاد گرفتم
یه زمانی زیاد ازت سوال میپرسیدم و آخرین سوالی که ازت پرسیدم بهم جواب ندادی و گفتی بر قلمم جاری نمیشه…. من ازت ناراحت شدم اما چیزی نگفتم و سکوت کردم دیگه هم کامنتی برات ننوشتم… اما همیشه کامنتهاتو میخوندم و خداروشکر به مرور به جواب سوالم رسیدم
ابراهیم دوست خوبم تورو خدا به اون قلمت بگو کم ناز و ادا دربیاره برای ما….. مگه نمیدونه ما تورو خیلی دوست داریم ها….!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
در نتیجه ریشه کسانی که ستم ورزیدند، بریده شد؛ و همه ستایش ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است.
سلام به استاد عزیزم سلام به عزیزِ دل استادم ،سلام به رفیق های نازنین غار حرای من
نشانه ی امروز من :٢٢/١/١4٠٣
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
چقدر دنیای الهامات شیرینه،چقدر زندگی هدایتی دلچسبه،چقدر حال میده به جای دست و پا زدن وتقلا کردن، روی خودت کار کنی و اجازه بدی خدا تورو روی ریل قرار بده و بعد ایده ها و الهامات بیاد …
و شما در بهترین حالت یک قدم برداری برای اقدام!
به قول استاد :شما قدمت رو برمیداری !ولی به صورت سنتی این نتایج نمیتونه به وجود بیاد ،این نتایج به خاطر هزاران قدمی که خدا برات برداشته…
دیشب یک اتفاقی افتاد،داشتم دخترا رو میخوابوندم،خیلی غیرمنتظره دخترخاله م که مهاجرت کرده به یک شهر دیگه ،بهم زنگ زد!
درحالیکه ما،ماه هاست هیچ تماسی باهم نداشتیم ،کلی اصرار که چرا به ما سر نمیزنی،چرا نمیای پیش ما،الان قیمت پروازها خیلی خوبه ،بعدا گرون میشه ،پاشو بیا فقط پول بلیط میخوای بدی!تو فقط بیا ،من تنهایی حوصله م سر رفت و فلان…
خلاصه به شوخی و خنده این تماس قطع شد…
و من بیخیال ،ادامه ی کتاب بچه هارو خوندم تا خوابیدن …
وقتی از دوازده قدم هدایت خواستم کدوم فایل رو گوش بدم ،جلسه ٢ قدم ٩ اومد !
یکی از جادویی ترین جلسات دوازده قدم!
امکان نداره به اگاهی های اون جلسه عمل بکنی و یک اتفاق فوق العاده رخ نده،بارها امتحانش کردم و جواب داده برام …
خلاصه دیشب دوباره نشستم به نوشتن عبارت های تاکیدی و صحبت های استاد …
و با حال خوب خوابیدم…
صبح که بیدار شدم از نشانه م هدایت خواستم ،این فایل اومد،توضیح استاد درمورد الهامات …
به محض اینکه فایل تموم شد،قلبم به سمت خدا باز شد
گفت دیشب کی بهت زنگ زد؟
گفتم خب ؟
گفت کجا زندگی میکنه ؟
گفتم خب ؟
گفت قدم بعدیت اینه !
یک بار دیگه باید مهاجرت کنی …
برو اونجا دنبال کار …
استاد انقدر قلبم آرومه ،انقدر دیگه صدای خدارو میشناسم،انقدر توی مسیر آزمون و خطا کردم و دل به جریان هدایت سپردم و نتیجه ش رو گرفتم که حس میکنم الهاماتم داره یکم از سطح جزو سی قرآن بالاتر میره :)))
استاد از همون انرژی سوال کردم ،من آماده م برای مهاجرت ،آماده میکبار دیگه حرکت کنمو برم توی دل ترسهام!
فقط بهم بگو چه جوری به همسرم بگم ؟
دقیقا چندتا جمله بهم الهام کرد که بهش بگم و قانعش کنم!
انشالله دارم میرم برای قدم های جدید
به محض دریافت نتیجه ،میام و مینویسم
حتی این کامنت رو هم با انرژی خودش نوشتم وگرنه قصد کامنت نوشتن نداشتم.
اون میگه و من میگم چشم!
چشمی که از سر ایمانه،نه از سر ترس !
چشمی که از روی عشقه!
چشمی که بارها و بارها نتیجه ش برام شد ثروت و نعمت و برکت و خوشبختی های بیشتر و بیشتر …
پس چرا یک بار دیگه به جریانی که نمیبینم ولی قلبم باهاش آرومه اعتماد نکنم ؟
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١١﴾
پیامبرانشان به آنان گفتند: یقینی است که ما بشری مانند شما هستیم، ولی خدا به هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می نهد و ما را نسزد که جز به اجازه خدا معجزهای برای شما بیاوریم، و باید مؤمنان فقط بر خدا توکل کنند.
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿١٢﴾
و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما میرسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.
استاد جانم ازت ممنونم که بهم زندگی هدایتی رو یاد دادی،ازت ممنونم که من رو با خدای واقعی آشنا کردی …
مسیر شاید ترسناک باشه ،ولی اصلا سخت نیست …
عجیب روی دوش خدا نشستن حال میده …
دوستت دارم استاد از روشنی قلبم …
به امید الله بریم برای قدم های بعدی
در پناه نور آسمون ها وزمین باشید همیشه و همیشه
سلام و صد سلام به سعیده ی عزیز که نمیدونی کامنتهات چقدر به آدم حال خوب و انرژی و انگیزه میده.
چقدر داستان این هدایتت قشنگ بود. یه تماس بعد از مدتها، بعد یه فایل هدایتی از قدم ها (به اینجای کامنتت که رسیدم اول رفتم جلسه 2 قدم 9 رو ریختم تو گوشیم که فردا گوش کنم بعد اومدم سر ادامه ی کامنت:) بعدم الهامات و هدایت خدا
چقدر قشنگ نوشتی اونقدر دیگه صدای خدا رو میشناسم چه حس خوبیه و چه سعادتی
عاشتقم من که الهاماتت داره از سطح جزو سی قران بالاتر میره:)))
نوش جانت همه هدایتها و الهاماتت و نتایجت
انشالا تصاعدی پله های موفقیت و سعادت دنیا و آخرت رو بالا بری و همینجوری با کامنتهات ما رو هم مستفیض کنی دوست عزیزم
امیدوارم یه روزی ببینمت:)
شب و روزت به خیر
راستی سال نوت هم مبارک.. تازه آخر کامنت یادم افتاد;)
سلام به نسیم عزیزم
عشق ومودت و روشنی قلبم رو با نسیم دلنشین بهاری همراه با عطر شکوفه های درختچه های باغچه ی خانه ی پدری برات میفرستم الهی که به قلبت بشینه…
عزیزمهربونم،ازت ممنونم که هربار با تلگرافت قلب منو روشن میکنی…دنیای الهامات خیییلی شیرینه…فقط باید وقتی الهام رو دریافت کردی ،درِ منطقت رو ببندی و با اجرای اصل بهبود گرایی و تکامل بهش عمل کنی…
یعنی تصویری که الهاماتم بهم داد خیلی شگفت انگیز بود…
اما من باید حواسم به تخمِ عجله ی شیطان باشه…
اصلا این بی پدر :) خیلی بی پدره:)
اون موقع که ایده ای نداری و داری روی خودت کار میکنی،همهششش نجوا میکنه،تو هیچ ایده ای نداری،هیچ کاری از دستت برنمیاد!
بعد که بهش محل نمیدی و روی خودت کار میکنی و ایده رو دریافت میکنی
سریع از در عجله و کمبود وارد میشه که بجنب دیر شد!
همین الان برو!
همین الان بلیط پرواز رو بگیر!
همین الان!
اینجا اون نقطه ایه که آدم باید حواسش باشه گولش رو نخوره…
باید به فراوانی زمان ایمان داشته باشه و بدونه همون خدایی که ایده رو بهش داد،قدم به قدم بهش میگه چیکار کنه…
من خودم توی این مسئله خوب نیستما،از دیروز تا الان صدبار رفتم پرواز هارو چک کردم ببینم کی برم بهتره!
اما صدای آرامبخش الله منو دعوت به آرامش میکنه که زمان مناسبش بهت گفته میشه…
آرام بگیر وفعلا قدم های اول رو بردار…
منم دارم قدم هارو برمیدارم…
این مهاجرت از مهاجرت قبلیم بزرگتره،درنتیجه زمان احتیاجه تا خدا تموم دل هارو برای من نرم کنه…
البته که منم دارم سهم خودمو انجام میدم …
اما بازم به قول استاد:من یک قدم برمیدارم!خدا هزاران قدم برمیداره…و نتیجه ای که اتفاق میفته بخاطر قدرت خداونده،نه قدم های کوچیک من …
یک نقل قولی از امام علی خوندم که نوشته بود: بزرگ فکر کن،کوچک عمل کن،همین حالا شروع کن
همون قانون تکاملی که استاد توی هر دوره آموزشش داده…
اینارو دارم به خودم میگم نسیم جانم،برای مرور دانسته هام و برای اجرای هرچه بهتر قانون در عمل
دوستت دارم روی ماهت رو از راه دور میبوسم و به امید دیدار خانواده ی بهشتی زمانی ها در بهترین زمان ومکان …
قلبِ فراوانِ فراوانِ فرااااااوان
سلام سعیده جان
چقدر قشنگ گفتی که شیطان ذهن اول ناامید میکنه بعد از در عجله وارد میشه.
من هم تا قبل اینکه به کار مورد علاقم هدایت شم هی ذهنم میگفت تنها کاری که دوسش داشتی هم دیگه بهش علاقه نداری، تو تنها انسانی هستی که هیچ علاقه ای نداره، تو تنها انسانی هستی که هیچ رسالتی نداری.
و الان هم که به لطف خدا هدایت شدم به کار مورد علاقم هی ذهنم میگه برو توی دلش زود باش. حالا که خدا گفته دست به عمل بزن ولی قلبم میگه اول این مهارت هارو یاد بگیر بعد هدایتت میکنم.
استاد توی فایلی که خدا رو توضیح میدن یه جمله گفتن که من همیشه حس میکنم خدا بهم میگه
«آرام باش، برو جلو، هدایتت میکنم.»
بنام خداوند الهام کننده
سلام سعیده جان
من نمیدونم جلسه دو قدم 9 چی گفته و چقدرررر تاثیرگذاره
چون هنوز من هیچ کدوم از قدمهارو تهیه نکردم
الانم تو دوره روانشناسی ثروت و لیاقت هستم
ولی همه تعریف میکنن ازین قدمها و معجزه هایی که خدا براشون بعداز تغییر باورهاشون رخ داده براشون
ان شالله من هم در زمان مناسب تهیه اش میکنم
امیدوارم الهامی که شنیدی نتیجه های فوق العاده ای رو برات رقم بزنه
و خداوند همینجوری مثل حضرت یوسف که زلیخا دنبالش میرفت و خدا درهای قفل شده رو براش باز میکرد ،بدون اینکه یوسف هیچ حرکتی بزنه برای توهم همونجوری درهای خوشبختی و ثروت و سعادت رو باز کنه
برای همه همه همه بچه ها
همه داریم تلاش میکنیم موحد تر باشیم و به الهامات بیشتر گوش بدیم و عمل کنیم
عمل کنیم
عمل کنیم
اعتماد کنیم
اعتماد کنیم
اعتماد کنیم
نترسیم از نتیجه
اونوقته که خداهم نتیجه این اعتماد و عمل و نترسیدن و گوش دادن به حرفاشو به صورت معجزه های باورنکردنی وارد زندگیمون میکنه.
خدایا جسارت و شجاعت عمل به الهاماتتو بهمون عطا بفرما
توانایی شنیدن الهامات رو نصیب ما بگردان
خدایا به کمک ما بیا تا اعتمادمون به تو بیش از 100٪ بشه
خدایا ما باور داریم هرآنچه به ما وعده داده ای،و چه کسی به عهدش وفادارتر از شما.
دوستت دارم خدای من
بازم باید به خوده عزیزم یادآوری کنم؛
مریم جانم،مریم عزیزم،دورت بگردم
نگران نباش
نترس
همه چی درست میشه
شاید الان هیچی نبینی ولی خدا داره پشت صحنه یه کارهایی به نفع تو میکنه.
آیا اگر تو نور رو نبینی و ی ابر جلوی خورشیدو بگیره اعتمادتو به خورشید از دست میدی،فکر میکنی وجود نداره؟؟
نه دیگه قربونت برم
خدا هست
این منبع نعمت و ثروت و خوشبختی طرف شماست مریم جانم
قربونت برم تو کافی هستی
تو عالی هستی
تو داری خوب پیش میری
توجه نکن به حرفهای منفی اونا از جانب شیطان رجیمن
توکل کن به رب
تنها قدرت جهان
اون همه کارهارو برات میکنه
توکل یعنی چی؟
یعنی اعتماد بی نهایت به قدرتش،به هوشش،به تواناییش،به تمام ویژگیهای خوبش
و اینو بدون اگر حالت خوب باشه،اتفاقات خوب لااااجرررم برات رخ میده
مهمترین رابطه ما رابطه ما با خدای مهربونه و اگر ما باهاش هماهنگ بشیم و حالمون خوب باشه خوووود به خووود همه چیز،خودش،اونجوری،مه من دوست دارم اتفاق میفته
باور کن
اعتماد کن
مریم تو کارت درسته،مسیرت درسته،فرصتهای بهتری پیش روته
مریم بی قید و شرط
بی چون و چرا دوستت دارم
عاشق تو هستم
چون تو واقعا فوق العاده ای
قلب پاکی داری
رفاقت خاصی با خدا داری
باایمانی
متوکلی
مثبت نگری و مثبت اندیشی
احساس ارامش میدی
حال خوب میدی و همیشه داری
دختر سنگین و خانومی هستی
و هزااار تا ویژگی خاصی که داری که تورو متمایز میکنه از بقیه تا اینو بهت بگم
تو یک الماسی،بین این همه کربن
قربونت برم خودتو دست کم نگیر
تو یکی ی دونه خداوندی
تو خلیفه خداوندی
تو از هییییچ کس کمتر نیستی قربونت برم
تو کافی هستی
تو دوست داشتنی هستی
تو ارزشمند هستی
دقیقااااا همینجوری که الان هستی
دقیقااااا همینجوری که هستی.
سلام به مریم گلم
کامنتت رو عشق جانم برام فرستاد.
عالی وعالی بود .تحصینت میکنم.
بینظیری دختر
خوندم و لذت بردم و هدایت الله بود برام که خودم رو سرزنش نکنم .
همینی که هستم بهترینم و لایق بهترین ها هستم.
قدم نهم استاد جملات تاکیدی برای کنترل ذهن میگه
. ومن امروزم بارها وبارها گوش دادم و در دفترم نوشتم.
الهی که همیشه حال دلت خوب باشه
عاااشقتممممم
سلام
چقدر به موقع بود این کامنت شما
دوباره مرور کردم کامنت خودمو و انرژی گرفتم
و اینکه گفتی بی نظیری بهم
قشنگ حال کردم
خیییلی به وجد اومدم که دوباره و دوباره به خودم یاداوری کنم
ممنونم عزیزم بابت کامنتت و چقدر خوشحالتر شدم که گفتی عشق جانت برات فرستادش،خداروشکر که انرژی مثبتشو شماهم دریافت کردید
من چندین روز دارم روی جملات تاکیدی به صورت بلند و به خودم ،تو آیینه میگم
و کامنت شما و ی دوست عزیز دیگه که دیروز پیامش اومد نتیجه همین قدرت تغییر باورهاست
که من لایقم
من لایق احترام و عشق هستم
من لایق خوشحال بودن هستم
من همینجوری که هستم کافی هستم
ارزشمندی چیزی نیست که بخوام کسبش کنم
چیزیه که در وجود من هسسست
چیزی نیست که بخوام پیدا کنم احساس لیاقت رو که بگم حالا من لایق عشق و ثروت و رابطه عاشقانه و سلامتی و خوشبختی هستم
من لیاقتشو داشتم اصلا که به این دنیا پا گذاشتم.
من ارزش هممممه چیزهایی که میخوام رو دارم
من لایق به دنیا اومدم و لایق از دنیاهم میرم
و و و
سلام بر استاد و عزیز دل استاد
چه تعبیر زیبایی
ویژگی و جذابت زندگی الهامی لاخوف علیهم و لاهم یحزنون بودنش هستش
چقدر موشکافانه و نکته سنجانه گفتید
شما قدمت رو برمیداری !ولی به صورت سنتی این نتایج نمیتونه به وجود بیاد ،این نتایج به خاطر هزاران قدمی که خدا برات برداشته
واینه چطور یکی از قسمتهای 12قدم رو الهام گرفتی کنجکاو شدم ؟
تحسینت میکنم بخاطر این تسلیم این قلم و این مداری که هستید
احسنت احسنت احسنت
فی امان الله
سلام به برادر عزیزم آقا امیر
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله برای قلب سلیمتون آرزومندم…
داداش امیر،شما قبلا یک کامنت قرآنی برام گذاشتی و من هنوز سعادت پاسخ بهش رو نداشتم ولی همیشه یک گوشه ای از ذهنم هست که درمورد اون موضوعی که گفتید تحقیق کنم واگر خداوند کمکم کرد تونستم به نورش دسترسی پیدا کنم،حتما پاسخ اون کامنت ارزشمندتون رو خواهم داد…
اما در جواب این کامنتتون،اولا از تحسینتون سپاسگزارم بینهایت،تحسین شما تجلی روشنی قلب خودتونه…
درمورد دوازده قدم،اولا باور به اینکه آگاهی های جلسات وحی منزله برای من خیلی بولده و کاملا به این ایمان رسیدم و همین بهم کمک میکنه هدایت هایی که میگیرم خیلی واضح باشه…
و بعد استاد بارها توی جلسات دوره میگه از خداوند هدایت بخواید و ازش بپرسید باید به کدوم جلسه گوش بدید…
و من این رو ازهمون اول تمرین کردم و هربار که نتیجه گرفتم،ایمانم قویترشد.
من اینجوری عمل میکنم که میرم توی پوشه دوازده قدم،و میگم خدایا خودت یک فایلی رو برام باز کن که الان باید بهش گوش بدم و بهم کمک میکنه و جواب مسئله م توشه…
و اجازه بدم دستم بره سمت اون فایل و یک جلسه رو بازکنه،خیلی وقت ها برای بستن منطق ذهنم،حتی چشم هام رو میبندم که فکر نکنم خودم انتخاب کردم!
ولی به خدا قسم!
هربار!هر فایلی باز شده امکان نداشته جواب سوالم توش نباشه یا آگاهی بهم نده که همون لحظه بهش احتیاج داشتم…
این روش رو تمرین کنید،بعد انقدر براتون هدایتی به فایل ها گوش کردن شیرین میشه که دیگه کلا حق انتخاب رو از خودتون میگیرید و میدید به خدا…
بهش میگید هرچی خودت گفتی اوستا!شما بگو و من میگم چشم…
باز هم ازتون سپاسگزارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون.
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای از شما…
قلبِ فراوانِ فراوان
سلام سعیده عزیز
بسیار عالی
ممنونم از جوابتون
تحسینتون میکنم برای این روش عالی
منم برای جواب کامنتتون از قرآن کمک خواستم
نوش جونت
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿55﴾
آگاه باشید! مسلماً آنچه در آسمان ها وزمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست. بدانید که بی تردید وعده خدا حق است، ولی بیشترشان [این حقایق را] نمی دانند. (55)
56
هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿56﴾
او زنده می کند ومی میراند وبه سوی او بازگردانده می شوید. (56)
57
یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿5٧﴾
ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده، و شفاست برای آنچه [نمیدونم آیا منظور قرآن شرک عملی هستش یا چی] در سینه هاست، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان. (57)
و اما آیه ای که عاشقشم چقدر این آیه درس داره
58
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ ﴿5٨﴾
بگو: به فضل و رحمت خداست، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتی که جمع میکنند، بهتر است. (58)
امیدوارم در زمان مناسبی بجانت بشینه این آیات نورانی
بخدا میسپارمت
فی امان الله
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و زیبا
سلام خدمت دوستان عزیزم
خدایا شکرت چقدر این فایل به موقع اومد روی سایت
سوال این فایل
در مورد موضوعاتی که شما به شهود رسیدید درباره شون و میتونید اصل رو از فرع توی اونا تشخیص بدید مهمترین عامل برای رسیدن به شهود چی بوده؟
سپاسگزارم استاد عزیزم که بسیار بسیار عالی توضیح دادید در مورد این موضوع
آره دقیقا درسته خداوند همیشه در همه حال داره با ما صحبت میکنه کافیه که ما شنوا باشیم و خیلیا نمیشنون منم قبلا نمیشنیدم تازه یکم درک کردم این موضوع رو صدای خدا رو دارم ذره ذره میشنوم و انگاری گوشام تازه داره شنوا میشه
ما هیچ موقع کامل نمیشیم هزار بار اینو باید به خودم بگم تا زنده هستم این مسیر ادامه داره و تا آخر عمرم هم پر نمیشم آگاهی های خداوند چون بینهایته مثل دایره که هرچی دورش بچرخی به انتها نمیرسیم دقیقا مثل کره ی زمین که گرده و این نشانه ای از قوانین خداست
وقتی میگن ز گهواره تا گور دانش بجوی دقیقا همین مسئله رو داره میگه
ولی چند درصد از ماها گوش میکنیم عمل میکنیم؟
حالا میخوام درک خودم رو بگم از بحث الهامات خدا و چطوره که ما صدای خدا رو میشنویم یا نمیشنویم یعنی چیزی که تا حالا درک کردم از این مسیر
خداوند بارها توی قرآن مثال از آسمون و ماه و ابر و باران و خورشید زده
آسمون دقیقا مثل ذهن ماست
دقت کردین وقتی آسمون ابری میشه جلوی نور رو میگیره و همه جا خاکستری میشه
ذهن ما هم دقیقا همین طوریه وقتی ورودی نامناسب رو میشنوه یا میبینه ناراحت و غمگین میشه دقیقا مثل آسمون ابری میشه و جلوی نور یا صدای خداوند رو میگیره
وقتی ابرها بهم برخورد میکنن رعد و برق ایجاد میشه و صدای دلخراشی داره گاهی خودمون میترسیم از صداش
دقیقا اگر هوای ابری ذهن ماهم ادامه داشته باشه تبدیل میشه به رعد و برق یعنی توی ذهنمون درگیری ذهنی ایجاد میشه و شیطان ذهن دست بکار میشه و دقیقا مثل همون موضوع نادلخواه که قبل از طریق خانواده یا کلا اطرافیان یا بیشتر از تلویزیون دیدیم و شنیدیم رو بیادمون میاره و اگر باز هم جلوی این رو نگیریم تبدیل میشه به صدای رعد و برق یعنی رفتار نامناسب و عصبانیت و خشم که بقیه رو هم دربر میگیره
وقتی تو آسمون این برخورد ابرها ادامه داشته باشه تبدیل میشه به بارون
دقیقا اگر این احساس بد و جنگ ذهنی و هوای ابری در ذهن ماهم ادامه داشته باشه تبدیل میشه به گریه دقیقا مثل سیل آبه
و اگر بارانی که داره از آسمون میباره ادامه دار باشه و شدید بشه تبدیل میشه به سیل و خیلی از افراد رو درگیر خودش میکنه و بهشون آسیب میزنه
و دقیقا اگر گریه و حال بد ما ادامه دار باشه تبدیل میشه به افسردگی و حال بد بیشتر دقیقا مثل همون سیل ممکنه به خیلی ها آسیب بزنه
ولی آسمون وقتی که ابرها میره کنار هوا آفتابی میشه نور دیده میشه آسمون آبی و دلنشین میشه همه ازش لذت میبرن
دقیقا ذهن ماهم همین طوره وقتی نجواهای شیطان رو کنترل میکنیم
ورودی هامون رو کنترل میکنیم
دقیقا تقوایی که در قران گفته شده رو در عمل نشون میدیم
آسمون ذهنمون همیشه آفتابیه
آفتابی یعنی چی؟
یعنی صدای خدا رو میشنویم به زیبایی هاش توجه میکنیم
ازش سپاسگزاری میکنیم
از زندگی مون لذت میبریم
در لحظه زندگی میکنیم
همیشه شادیم
در کل قدرت رو از شیطان ذهن میگیریم و میدیم به ذهن یا همون انرژی
این میشه هوای آفتابی ذهنمون اینجوری که باشیم الهامات خدا رو خیلی راحت تر میشنویم
وقتی آسمان آفتابیه پرندها پرواز میکنن و چه چه میزنن و آسمون رو زیباتر میکنن
دقیقا ذهن ماهم همین طوره وقتی حالمون خوبه افکار زیبا میاد توی ذهنمون دقیقا مثل پرنده ای که درحال پروازه و اسمان رو زیبا میکنه فکر مثبت هم همین طوره
درسته که بعضی وقتا ابری میشه آسمون ذهنمون ولی با کنترل کردنش میتونه ادامه دار نباشه
خداوند با طبیعتش داره درون ما رو بهمون نشون میده ما کجاییم؟
این دقیقا همون آینه بودن جهانه که درون مارو بهمون نشون میده و یک قانونه برای همه یک جور کار میکنه مهم نیست که آدم خوبی باشه یا آدم بدی مهم نیست که توی ایران باشه یا ترکیه یا امریکا برای همه یجور عمل میکنه
داریم کجا دنبال حقیقت میکردیم؟
چرا خیلیا دنبال یه فرد خاص یا امامزاده یا زیارت یا امام زمان و هزار جور چیز دیگه هستن که بیان و زندگی شون رو متحول کنن؟
بخدا هر چی هست در درون ماست
اگر قراره کسی ما رو نجات بده اون فرد خودمون هستیم
اگر قراره ما تغییر کنیم فقط خودمون میتونیم خودمون رو تغییر بدیم
اگر قراره کسی ما رو به ارامش برسونه اون فرد خود ما هستیم
اگر دنبال خوشبختی هستیم که یه روزی با یه چیزی یا کسی قراره خوشبخت بشیم اون فرد خودمون هستیم و خوشبختی همین لحظات زیبایی هست که داریم نفس میکشیم
یکی از دوستان خیلی اشاره ی زیبایی کرده بود به اینکه چرا خدا گفته من بهت از رگ کردن بهت نزدیک ترم
رگ کردن که در درون ماست و قسمتی از وجودمونه پس چطوریه که خدا از رگ کردن هم به ما نزدیک تره؟
و این دوستمون خیلی جواب زیبایی دادن و دقیقا درست گفتن
خدا گفته
من،خودتم…من خود تو هستم…من در توهستم…تو ازمنی و من در توام…
من تازه دارم معنی اینکه میگیم ما قسمتی از خدا هستیم رو میفهمم که یعنی چی
چند روزیه که زندگیم خیلی برام عجیب شده
انگاری یه دری از آگاهی جدید برویم باز شده
انگاری مدارم تغییر کرده دارم تازه قدرت ذهنم رو درک میکنم
انگار یه دریچه ی جدید توی این مسیر برام باز شده
حالم عجیبه چیزهایی که میخوام دقیقا توی همون روز یا فرداش برام به واقعیت تبدیل میشن
شاید بقیه اگر ببینن براشون کوچک باشه ولی برای من خیلی با ارزشه چون خودم خلقش کردم
استاد تازه دارم میفهمم که میگین ما خالق زندگی خودمون هستیم یعنی چی
چقدر این مسیر زیباست آدم هر چی بیشتر میفهمه فروتر میره غرقتر میشه در توحید
ما فقط یک کلمه رو از قرآن وقتی درک میکنیم زندگیمون از این رو به اون رو میشه یعنی دیوانه میشیم از این قوانین و از این قدرت فقط با درک یک کلمه زندگیمون هزار درجه تغییر میکنه حالا اگر بیشتر بفهمیم دیگه چی میشود یعنی ما فقط قطره ای از این دریا رو فهمیدیم دقیقا مثل قطره ای از دریا میمونه
اقرا باسم ربک الذی خلق
بخوان بنام پروردگارت که خلق کرد
چقدر این آیه زیباست خدایا شکرت
دقیقا وقتی ما هر کاری رو با یاد خدا و با توکل شروع میکنیم نتیجه ی شیرینی داره چون اون همه چیزه و چیزی بجز این نیروی برتر در این دنیا وجود نداره
خدایا شکرت
آرزو میکنم که آسمون ذهن تون همیشه آفتابی باشه
عاشقتونم بینهایت
🌷♥🌷♥🌷♥🌷♥🌷♥🌷♥🌷
سلام نرگس نازنینم ، دوست عزیزم
اخه لامصب چقد خوب درک میکنی ، چقدر خوب تامین میدی به فایل و بهتر چقدر خوووب مینویسی
از صمیم قلبم تحسینت میکنم عزیزم.
چقدر قشنگ مثال زدی ذهن رو با آسمون و ابرها و … و وقتی دقیق و ریز شدم تو مثالت متوجه شدم ، اره چقدر تشبیه قشنگ و دقیقی .
خیلی خیلی ممنونم ازت بخهطر اینکه سخاوتمندانه آگاهی هایی ک از هر فایل درک میکنی رو مینویسی ، اینجوری هم خودت دو صدچندان برات تاثیر میگذاره ، و هم ماهایی ک میخونیم لذت میبریم و بهتر برامون جا میفته .
چقدر ذوق زده شدم وقتی گفتی انگاری مدارم داره تغییر میکنه و مطمئنم زودی زود اون اتفاقاتی که منتظری در قدم های اول برات رقم بخوره مث مهاجرت و … برات رقم بخوره عزیز دلم
موفق ، شاد ، ثروتمند و در پرتو آرامش الهی باشی دوست نازنینم .
عاشقتم❤❤❤
سلام و درود به دوست عزیزم که در مسیر توحید و آگاهی ایست عزیزم چقدر زیبا این جهان بیرونی رو با جهان درونی مون مقایسه کردی و یک همراستای درونی و بیرونی وجودمون را با آسمان ابری و قُرش رعد و برق و باران و نور آفتاب و چَه چَه پرندگان رو بخوبی توضیح دادی واقعا ممنونم که این بخش از آگاهی ات رو به زیبایی بیان کردی
ممنون و سپاسگذارم و بهترینع بهترین و زیباترین آگاهی و ورودی ذهن رو در جهت رشد و پیشرفت آفتابی ذهن رو برای تو دوست عزیزم و برای همه مون آرزومندم
ممنون و سپاس
🌹🌹🌹🌹🙏🙏🙏
چقدرر قشنگ مثال ذهن را زدی نرگس جان
لذت بردم
چه ذهن خلاق و پویایی داری ماشاا..
ممنونم که اینجا هستی و برای رشد خودت ارزش قایل هستی
عاشقتمم
و تحسینت میکنم به خاطر قلمت به خاطر حضورت.
واقعا نرگس جان جانان بینظیری عزیزم
توی این دوران کامنت های فوق العاده ای ازت خواندم تحسین میکنم استمراری که داری را متعهد بودنت را، خداروشکر که هدایت شدیم به بهترین سایت به بهترین مکان به بهترین دانشگاه. الهی شکر
واست آرزو میکنم امروزی که فرصت زیبای زندگی بهت داده شده تو بهترین حال آسمانی آفتابی باشی (چشمک)
سلام به شما دوست عزیز
واقعا لذت بردم از پاسخ زیبای شما. چقدر ذهن را قشنگ توصیف کردید با آسمان. من خیلی خوشحالم که دوستانی مثل شما در مسیرم است. اینقدر آگاه و اینقدر زیبا توصیف کردید ارتباط با الله را.
در پناه خدا روز به روز موفق تر باشید ❤
به نام خدا
سلام دوست عزیزم
خیلی زیبا دیدگاهتون را بیان کرده بودید
من تا آخرش با دقت تمام خوندم و لذت بردم
خدابهتون سلامتی بده
وقتی مدار انسان بالاتر میره ، وقتی فقط از خداوند کمک می خواهی همین طوری خداوند هدایت میکنه ما رو به این دیدگاه های عالی وناب
از خالق هستی بهترین ها را برات ارزو دارم از همون خدایی که قبولش کردی
سلام دوست عزیزم.
واقعا ازت ممنونم به خاطر بیان این آگاهی ها و درکت و اشتراک گذاشتن این مطالب با ما. مثال فوق العاده زیبایی زدی.
تحسینت میکنم که داری در مسیر توحید قدم برمیداری و به درک بالاتری میرسی و ظرف وجودت رو بزگتر میکنی.
از خوندن کامنت هایت همیشه لذت میبرم و از اینکه حال خوبت رو با ما هم به اشتراک میزاری واقعا از صمیم قلب ازت سپاسگزارم.
احساس کردم با خوندن این متن و تشبیه طبیعت بیرون با درون خودم خدا رو بیشتر حس کردم.
قلم فوق العاده زیبایی داری.
من تازه وارد سایت شدم و از اینکه در جمع دوستان خوبی مثل شما هستم خدا رو شاکرم.
دوستان الهی با فرکانس های بالا که الهامات بیشتری رو درک میکنن.
خدا رو شکر که میتونم با خوندن مطالب شما دوستان و این سایت فوق العاده ظرف وجودم رو بزگتر کنم.
برایت بهترین ها رو آرزو میکنم دوست عزیزم.
سلامو صد سلام
سپاسگذارم
سپاسگذارم که بادرک قوانین مرا وبقیه دوستام وهم خانواده ای را ازد بخشیدی ومیبخشی سپاسگذارم
سپاسگذارم
یکی از دوستان خیلی اشاره ی زیبایی کرده بود به اینکه چرا خدا گفته من بهت از رگ کردن بهت نزدیک ترم
رگ کردن که در درون ماست و قسمتی از وجودمونه پس چطوریه که خدا از رگ کردن هم به ما نزدیک تره؟
و این دوستمون خیلی جواب زیبایی دادن و دقیقا درست گفتن
خدا گفته
من،خودتم…من خود تو هستم…من در توهستم…تو ازمنی و من در توام…
من تازه دارم معنی اینکه میگیم ما قسمتی از خدا هستیم رو میفهمم که یعنی چی
چند روزیه که زندگیم خیلی برام عجیب شده
انگاری یه دری از آگاهی جدید برویم باز شده
انگاری مدارم تغییر کرده دارم تازه قدرت ذهنم رو درک میکنم
انگار یه دریچه ی جدید توی این مسیر برام باز شده
حالم عجیبه چیزهایی که میخوام دقیقا توی همون روز یا فرداش برام به واقعیت تبدیل میشن
شاید بقیه اگر ببینن براشون کوچک باشه ولی برای من خیلی با ارزشه چون خودم خلقش کردم
استاد تازه دارم میفهمم که میگین ما خالق زندگی خودمون هستیم یعنی چی
چقدر این مسیر زیباست آدم هر چی بیشتر میفهمه فروتر میره غرقتر میشه در توحید
ما فقط یک کلمه رو از قرآن وقتی درک میکنیم زندگیمون از این رو به اون رو میشه یعنی دیوانه میشیم از این قوانین و از این قدرت فقط با درک یک کلمه زندگیمون هزار درجه تغییر میکنه حالا اگر بیشتر بفهمیم دیگه چی میشود یعنی ما فقط قطره ای از این دریا رو فهمیدیم دقیقا مثل قطره ای از دریا میمونه
اقرا باسم ربک الذی خلق
بخوان بنام پروردگارت که خلق کرد
چقدر این آیه زیباست خدایا شکرت
دقیقا وقتی ما هر کاری رو با یاد خدا و با توکل شروع میکنیم نتیجه ی شیرینی داره چون اون همه چیزه و چیزی بجز این نیروی برتر در این دنیا وجود نداره
خدایا شکرت
آرزو میکنم که آسمون ذهن تون همیشه آفتابی باشه
عاشقتونم بینهایت
سپاسگذارم
سلااام و درود بر دوست توحیدی من
واقعا بهبهههه به ابن کامنت زیباتون سرصبحی حالمو جلا دادین قلبم باز شد ازاین آگاهی الهی نابتون دم خودتو خدات گررررررم چقد مثالتون عالی بود و قابل فهم و چقد حال کردم دقیقا همینطوره باید از طبیعت یاد بگیریم همینه وقتی آسمون ابری میشه وقتی مه همه جا و مبگیره چند قدمتی و هم نمیتونی ببینی همه چی قروقاطی میشه صدای رعد رعب و وحشت در دل ایحاد میکند باران میبارد ادامه اش سیل سرازیر میشود و ویرانی به بار میاورد و ذهن ما هم همینطوره با توجه به چبزاب منفی و تاریک ابری بشه همینجور خطرناک مبشه باید ابرها رو کنار بزنیم تا نورش اول به خودت بعد به اطرافت روشنایی ببخشه تجسم کردم این آگاهی رو دیدم خیلی گل گفتین و ازین به بعد که هوای ذهنم ابری شد سریع با به پا کردن طوفان الهی اون ابر و کنار میزنم تا نور به زندگیم برسه و باعث شادابی و طراوت من بشه خواستم تشکر کنم ازتون بابت این کامنت بسیار عالی تون ممنووونم دوست خوبم متشکرم که سه سال پیش اینو نوشتی برای امروزم تا حالم با خوندنش خوب بشه این کامنتا هم دقیقا وزش باد خداست که ابرها رو از ذهنمون کنار میزنه تا نور بیاد و منو از دست تاریکی نجات بده ممنوووونم ازت بسیار سپاس خداروسپاس که یارو یاور ماست ازاینکه در مسیر توحیدی داری لذت میبری خداروشکر میکنم دوست خوبم.
واقعا آسمون شبیه ذهن ماست
طبیعت مثل ذهن ماست
هرچی از آنها میبینیم میتوانیم بیاموزیم که چیکار کنیم تا همیشه هوای معتدل و سبزه زارهای همیشه بهار داشته باشیم چیکار کنیم تا هر روز زندگی ما در بهشت بهتر باشه چیکار کنیم تا وزش باد همیشه بنفع ما باشه خورشید و ماه و ابر درون هر روز به نفع ما در کار باشند تا ما عشق دنیارو بکنیم دوست خوبم سپااااااس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یس﴿١﴾
یاء، سین
وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿٢﴾
سوگند به قرآن کریم،
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿٣﴾
که بی تردید تو از فرستادگانی،
عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿4﴾
بر راهی راست [قرار داری.]
===================================
ای وای و ای وای و ای وای ای داد از عشق
از شوقش از جورش فریاد فریاد از عشق
بی تابم با جانم چه کردی
در کارت حیرانم چه کردی
دیدی با ایمانم چه کردی جانانم
راهی بی پایان داری ای عشق
در رگ ها جریان داری ای عشق
با سرها پیمان داری ای عشق میدانم
سلام استاد جانم،سلام فرستاده ی خداوند
منو میشناسید استاد ؟!من سعیده م،سعیده شهریاری
الان همون جایی هستم که ٢٢ فروردین ١4٠٢ این فایل نشانه ی روزانه م شد و وقتی داشتم به صدای بهشتیتون گوش میدادم،خداوند به قلبم الهام کرد باید بری کیش …
کیش…؟!چرا کیش…؟!نمیدونم …
خدا میگه ،پس باید برم ….
من پریشانم از آن زلف در باد
در دلم نینوایش نغمه سر داد
شوق آن عطر گیسو مرا میخواند
او ز هر سو به آن سو مرا میخواند
او مرا او مرا او مرا میخواند می آیم…
خدا منو صدا زد،خدا منو به سمت خودش خوند،چطور لبیک نمیگفتم؟!چطور به سمتش مهاجرت نمیکردم؟! مگه توحید تموم سرمایه ی زندگی من نبود؟!مگه همیشه به خدا نمی گفتم من میخوام ابراهیمت باشم؟!صداشو شنیدم و گفتم چشم …هرچی تو بگی چشم…
کجا میخوای بری؟با کی میخوای بری؟!با کدوم پول میخوای بری؟!سر کدوم کار میخوای بری؟!تو کدوم خونه میخوای زندگی کنی ؟!بچه هات چی میشن؟!
نمیدونم،نمیدونم،نمیدونم،اون میگه برو و من باید برم …
شوق آن عطر گیسو مرا میخواند
او ز هر سو به آن سو مرا میخواند
او مرا او مرا او مرا میخواند می آیم…
خدا …؟! خدا همه چیزه،مثل نوره،مثل یک رنگ…خدا من،خدا تو،خدا همه،خدا یک حشره ست،خدا یک ستاره ست…
اینارو از شما یاد گرفته بودم استاد،بهم گفته بودید تو حرکت کن در ها باز میشه،تو عمل کن کمک ها از همه طرف میرسه،گفتید سعیده ایمانی که عمل نیاره حرف مفته،گفتید سعیده جهان به شجاعان پاسخ میده …تو فقط حرکت کن …
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
استاد من فقط یک لبیک گفتم و رفتم اونجایی که بهم گفته بود …دست خالی ،بدون توشه،بدون همراه …
خدا برام همه کار کرد …همه کار …
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
استاد میدونید چرا این کامنت رو براتون نوشتم؟!دیشب بهم الهام شد،دست بچه هات رو بگیر و از گرگان برو،فعلا برگرد خونه ی قبلیت…
گفتم چشم و همه چیز رو جمع کردم تا برم،وقت رفتن فهمیدم فردا بابام نوبت آنژیو گرافی قلب داره…یک لحظه پام سست شد…بابام به حضور من احتیاجی نداشت ولی من …..
اما میدونستم وقتی بهم میگه باید تسلیم بشم و برم،باید برم …
استاد فقط با بابام خداحافظی کردم و دوتا جمله گفتم مراقب خودتون باشید،انشالله خیره…
استاد میدونید این سعیده کدوم سعیده ست؟!
این همون سعیده ست که وقتی مادر همسرش میخواست آنژیو گرافی کنه،با لباس اتاق عمل ،کنار پزشک تو اتاق کت لب ایستاده بود …
اما وقتی دیشب خدا گفت حتی برای آنژیو گرافی پدرت پشت در اتاق عمل نمون بهش گفتم چشم …
از امروز صبحکه بیدار شدم،فقط یک آیه ورد زبونم بود :
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الان که دارم این کامنت رو براتون مینویسم ١٠ دقیقه ست مادرم بهم زنگ زده و گفته بابا صحیح و سلامت از اتاق عمل اومده بیرون،الحمدالله هیچ مشکلی هم نداشته …حتی غروب هم مرخص میشه و میره خونه …
استاد من وقتی خبر سلامتی بابام رو شنیدم فقط سجده به درگاه الله زدم وازش تشکر کردم یک بار دیگه پدرم رو بهم هدیه داد …وسر سجده م،مدام این تیکه از آیه توی سرم پخش میشد:
إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى، إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى، إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى
انگار بهم میگفت من پدرت رو بهت دوباره بخشیدم،چون تو اون رو به من سپردی….
آره استاد …کار خوبه خدا درست کنه ،سلطان محمود خر کیه؟!
خدا استاد …خدا…
من خدا رو با هیچی عوض نمیکنم،من از مسیر توحید و یکتاپرستی به هیچ قیمتی نمیگذرم،من این مسیر سعادت رو با هیچ مسیری عوض نمیکنم …من توکل و ایمان و امید رو با هیچ قیمتی نمیفروشم ….
دوستون دارم استاد،شما به من خدای واقعی رو شناسوندید،شما منو با اصلم آشنا کردید،شما بهم یاد داد به جای عقل خودم روی قدرت پروردگارم حساب کنم،شما بهم یاد دادید تسلیم بودن یعنی چی:إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ
ومن با عشق زمزمه میکنم…:
فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه، فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه، فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه
«به پروردگار کعبه سوگند، رستگار شدم.»
دوستون دارم استاد ،دوستون دارم از روشنی قلبم …
به امید دیدار روی ماه بهشتیتون در بهترین زمان و مکان با بهترین نتایج توحیدی
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ(136بقره)
بگویید: ما به خدا و آیاتى که بر ما نازل شده و نیز آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها نازل آمده و نیز آنچه به موسى و عیسى فرستاده شده و آنچه بر پیامبران دیگر از جانب پروردگارشان آمده است، ایمان آوردهایم. میان هیچ یک از پیامبران فرقى نمىنهیم و همه در برابر خدا تسلیم هستیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ «44»
خداوند آسمانها و زمین را به حقّ آفرید، همانا در این آفرینش، براى اهل ایمان نشانهى قطعى است.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ «45» عنکبوت
آنچه را از کتاب (آسمانى قرآن) به تو وحى شده تلاوت کن و نماز را بهپادار، که همانا نماز (انسان را) از فحشا و منکر باز مىدارد و البتّه یاد خدا بزرگتر است و خداوند آنچه را انجام مىدهید مىداند.
——————————-
سلام سعیده جانم
سلام عشق عزیزم
سلام سعیده توحیدی و نورانی پروردگارم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
که باز سعیده
با یه کامنتِ
توحیدیِ دیگه
از عششششقت
ما رو کُشت
ما رو کُشت
ما رو کُشت
چه شگفتانه زیبا
بی اندازه توحیدی
الهی شکر برای چشمام
که از عشقت خیسِ خیسه
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
تحسین بر شما باد دختر
زیبا صورت و زیبا سیرتم
اینقدر زیبا بود کامنتت که اصن دلم راضی نمیشد فقط پنج ستاره امتیاز بهش بدم و بگذرم، حتماً باید میامدم تحسینمو عاشقانه تقدیمت می کردم
سعیده جانم خدا رو صد هزار مرتبه شکر برای سلامتی بابای بزرگوار و عزیزت الهی که سالهای طولانی با عزت و سلامتی سایه پر مهر و پر خیر و برکتشون بر سر شما و کل خانواده مستدام باشه
قضیه آنژیوگرافی پدر بزرگوارت خاطره آنژیوگرافی دوم همسرم در تهران بفاصله 5 روز بعد از آنژیوی اولش در ارمنستان در ذهنم مرور شد که ایشونو به اتاق عمل بردن و من به خدا سپردمش و با قلبی آروم رفتم طبقه همکف تو سالن بزرگ و لاکچری بیمارستان روی مبل نشستم و ایرپاد تو گوشم گذاشتم و یه فایل از استاد رو گوش کردم. همینجوری که با دقت داشتم گوش میدادم یه آقای خوشرو ومهربونی که روبروم نشسته بود بمن گفت چرا تو فکری جانم؟ خیره انشالله، با لبخند بهش گفتم تو فکر نیستم جناب دارم فایل گوش میدم، اونم گفت کار خوبی می کنی، فایل هنوز تموم نشده بود که به گوشیم زنگ زدن و گفتن کار همسرم با موفقیت انجام شده و به ریکاوری بردنش، بعد من رفتم برای ناهارم کباب کوبیده خریدم و خوردم!
چقدر بیگانه بودم با اون سُعادی که چند سال قبل پدرم رو برای آنژیو برده بودن اتاق عمل و من پشت در، نگران و تسبیح بدست مشغول صلوات و ذکر و نذر و نیاز بودم، اصن چیزی نمی تونستم دهنم بزارم از بس که نگران بودم
خدا رو میلیاردها میلیارد بار شکر که همه ما رو به استاد ابراهیم نشانمون و این مسیر زیبای توحید ناب و راستین هدایت کرد
همین، فقط میخواستم تحسینت کنم
انشالله خیلی زود دور استاد حلقه میزنیم و از خاطرات زیبا و تجربه های شیرین و نتایج خیلی خوب و توحیدیمون برای همدیگه تعریف می کنیم
بعدش شایدم قبلش میریم پیش سُمی جان و girl’s night های شگفت انگیز و بینظیری رو تجربه میکنیم!
خلاصه نمیزارم تنهایی بری!
با عشقی مادرانه روی زیباتر از ماهت رو می بوسم
غوطه ور در دریای الطاف الهی
و سرشار از نور و عشق الهی باشی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا ۚ کَذَٰلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٠٣یونس﴾
آن گاه پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند،می رهانیم، همین گونه بر ما فریضه و لازم است که مؤمنان را نجات دهیم.
=====================================
خانم سلیمی عزیز و مهربانم سلام
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمتون.
الهی شکرت برای حال خوبتون،الهی شکرت برای تک به تک کامنت های پر از نورتون،الهی شکرت برای خط به خط پاسخ پر از عشقتون،الهی شکرت برای احساس خوشبختی بی قید و شرطتتون،الهی شکرت برای توحید قلبتون،الهی شکرت برای مدار سعادتمندیتون،الهی شکرت برای حضور پربرکتتون،الهی شکرت برای سلامتیتون،الهی شکرت برای همین لحظه،همین حال،همین وصل بودن،همین قلب هایی که با نور توحید و قرآن بهم وصل شده…
دوستون دارم از روشنی قلبم.
دیشب میخواستم براتون پاسخ بنویسم و یک تمرین ستاره ی قطبی پر نور برای خودم بسازم،اما یکم تعادل فرکانسیم بهم خورد و فهمیدم به مدارتون دسترسی ندارم و نتونستم بنویسم…
اما الان چرا،قلبم بازه بازه …
یک دریای نیلی رنگ وصل شده به آسمون بیکران رو جلوی چشم هام میبینیم که کلی ابرهای پنبه ای در حال رقص و آوازند و صدای سبحان الله ای که با قلب شنیده میشه…
وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩(١5رعد)
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند -از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایههایشان، هر صبح و عصر برای خدا سجده میکنند.
نیلا نیکا هم سخت مشغول بازی اند،با باقی مانده ی ابزارهای پرستاری مادرشون ،دارند به عروسکشون آمپول و سرم میزنند و پیگیر سلامتی و بهبود بیمارشون هستند…
و یک سعیده که در عین شکرگزاری و تسلیم بودن و قلب باز ،علیرغم داشتن یک زندگی آرام،آزادی زمانی،ورود نعمت و ثروت از بینهایت طریق به زندگی …به دنبال پیگیری جریان هدایت و خروج از منطقه ی امن و ورود به دل ترس ها و طی کردن مدارهای رشد و پیشرفت و سعادته …
اینجا همه چیز آرام،عالی و پر از نور خداوند است…آنجا چطور ؟!
دوستون دارم،دوستون دارم از روشنی قلبم.
ازتون ممنونم که به ندای قلبتون گوش کردین و برام نوشتید،از خداوند سپاسگزارم که قلبم رو برای نوشتن پاسخ برای شما باز کرد.
در پناه خدای نور و عشق و آزادی میسپارمتون.
به امید دیدارتون در اولین girl’s night با عششششق،قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ «1»سوره جمعه
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، براى خداوند تسبیح گویند، فرمانرواىِ با قداستِ عزیز حکیم.
========================
سلامی آمیخته با عشق و از روشنی قلبم به سعیده عزیز و نازنینم
تحسینت می کنم، اصن تحسین کردن شما اجتناب ناپذیره، نمیشه تحسین نکرد!
سعیده جانم من دیروز این آیه ای که بالای کامنتم ذکر کردم رو بمحض اینکه از خواب بیدار شدم بر زبانم جاری شد، و یکی دو بار دیگه هم در خلال روز خود بخود گفتم، و شب که کامنتا منتشر شد نقطه آبی پر برکت از طرف شما داشتم و دیدم که شما هم توی کامنتت به این موضوع اشاره کردی…
گفتی اینجا همه چیز آرام، عالی و پر از نور خداوند است…آنجا چطور؟!
سعیده جان… چی بگم
اینجا دقیقاً دقیقاً همین طوره…
قبل از دریافت پیامت، توی کامنتم که برای گام 25 گذاشتم انگار جواب سؤالتو داده بودم، احتمالاً خوندی کامنت دیروزمو
اشکها امونم نمیده
همه اش همزمانی همه اش هدایت همه اش حال خوب، همه اش در حال داد و ستد عشق و حال خوب با خدا، و با اطرافیانم، از خیلی نزدیک تا خیلی دور، چه فیزیکی و چه مجازی(شما و بچه های سایت)
جریان پول و ثروت و بیشمار نعمت تو زندگیم
همه اش آسان شدنم برای آسانی…
دیشب وقتی که رفتم رو تخت که بخوابم گفتگوهای خیلی قشنگی با خدای نازنینم داشتم، گفتم خدایا من خیلی احساس خوشبختی می کنم، در همه جنبه های زندگیم هدایتم کردی و رشد و پیشرفت کردم، از زندگیم راضی ام، از خودم و عملکردم راضی ام، از تو راضی ام، تو هم از من راضی باش، کمکم کن، من میخوام به جایگاه نفس مطمئنه برسم
راستی سعیده جانم این چیزایی که تو بعضی پاسخهام بشما گفتم (که نمیزارم تنهایی بری امریکا)از روی محبت و من باب شوخیه؛ خیلی دوست دارم با هم بریم، ولی من کی باشم که بزارم یا نزارم، من فقط باید روی خودم کار کنم و حالم خوب باشه، و خدا خودش بهترین چیدمان هارو برام انجام میده…
جالبه اونجا که نوشتم اشکها امونم نمیده، همون برق خونمون و کوچه قطع شد، اینم یه همزمانی دیگه که خدا برام مهیا کرد، که حال و احساس توحیدی معنویم معنوی تر بشه
آخخخیییش چقدر حال خوبم خوبتر و زیباتر شد
خدا رو میلیاردها بار شکر
به امید دیدارت در بهترین و مناسب ترین زمان
عاشقتم بی قید و شرط
بوس به خودت و دو فرشته خوشگلت
هر روز بیشتر در آغوش گرم خدا باشی و متنعم از نعمتهای گوناگون و بیشمارش
به ناممم خدای جانممم که هرچه دارم از اوستتتت
سلااام استاد
سلام سعیده شهریاری عزیزممم
سلام دختررر
(به خدا منتظر همچین لحظه ای بودم تا بیام رگباری برات بنویسممم
میپرسی چی؟ مگه میخوایم چی بگم؟!
..الان میگم ….)
.
.
بابااااااا
دختررررررر
داری چیکار میکنیییی
همه ی تقدیرو تشکر بهترین ها رو از آن خودت کردیییی
هر موقع میرم پایین سایت همششش اسم تو توی تمام بیلبورد ها هستتتت
اونم نه یکی …
بلکه چندتاااا
چند روز پیش که رتبه اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم رو مال خودت کرده بودییی
که والا من شک کردم هی روی هر کدوم میزدم …ببین این اکانت یکیه یا ما چند تا سعیده شهریاری داریمممم
ستارهههه هااااا که کاملههه هیچی …
بابا …
اصلا نمیدونم چیزی بگممممم
دمتتت گرممم
….
والا اول کامنت که گفتی سلام استاد منو میشناسی …من سعیده شهریاری هستم …
به خودم گفتم …
باباااااا
دیگه کی شما رو نمیشناسهههههه
همه میشناسند
..
همه این دختر توحیدی و با ایمان رو میشناسنددددد
…….
چیکار داری میکنییی دختررررر.
چطوری اینقدر با ایمان داری پیش میرییییی….
چطور اینقدر خوب داری عمل میکنییییی
عاشقتم دختررررر
میدونی چقدر دنبال کننده داری ….
دنبال کننده ی واقعی به خدا اینجاستتتت…
اون اینیستا و یوتیوب و اینا همه فیکه به خداااا …
دیگه از محتوا و کامنتاااا که نگمممم….
آدمای واقعی اینجان ….
و من چقدر خوشبختممممم که اینجامممم
آخ والا نمیدونم چی بگممم
فقط اومدم بگمممم
عاشقتنمممممممم
مننننننننننننن
خیلییی خوبییی
خیلی نفسیییی
خودت چندین بار دستان خدا شدی برای مننننن
خیلی جیگریییی
خیلی عشقیییییی
خیلی عزیزییییییی
خیلییییییییییییییییی
مرسی ازت ….
وای راستیییی
وقتی داشتی خودتو با یه سال و خورده ای پیش مقایسه میکردیییی یه نگاهی به تعداد روز عضویتم انداختم و گفتم …ملیکااا ببین …ببین برای توهم حدود کمتر از دو سال هست که عضویییی ….ببین چه ایمانی نشون داده …
ببین چقدر تغییر کردهههه
…
حالا به خودت نگاه کن …
به نتایجت نگاه کن …
ببین خودم چقدر پیشرفت کردی چقدر با ایمان تر شدی
چقدر دارا تر شدیییی
به خاطر همین آموزه هاستتت
به خاطر داشتن این سایت و تمرکز دست و پا شکسته روی این آگاهی ها بودااااا
راهتو گم نکنیااااا
یادت نره باید مثل آبجی سعیده به الهامات خدا بگی چشممممم
باید شده به خاطرش دست از نگرانی و دلسوزی برای خانوادتم برداری و بریییی
بری …
حتی اگه هیچ پشتوانه ای نداشته باشیییی
…..
عاشقتمممم خانم شهریاری عزیزم …
بانوی قدرتمند و با ایمان دلم ….
عزیز دل سایتتتتتت
دوستت دارم …
تو هم مراقب خودت باش …
بهتر بگم …
خدا حافظ تو باشه نفسسسسسس
منتظر کامنتای قشنگت هستم ….
کلی بوس بهتتتتت
عشق منییییی
در پناه الله یکتا باشید …
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ
کسی که خواهان عزّت است ،تمام عزّت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود میکند، و عمل صالح را بالا میبرد؛ و آنها که نقشههای بد میکشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر آنان نابود میشود.
=====================================
ملیکای عزیزم سلام
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمت.
اینکه این وقت از روز،چراغ پر نورِ آبی برام روشن بشه،درحالیکه من در حال صحبت و درخواست هدایت از خداوندم،یعنی این پیغام مستقیم از طرف خودش اومده …
برای همه ی مهربونی هات ازت سپاسگزارم،تموم کامنت قشنگت رو با لبخندی روی لب خوندم و تحسینت کردم که انقدر قلبت روشنه و میتونی سخاوتمندانه دوستت رو تحسین کنی.
ملیکای عزیز و نازنینم،نمیدونم این ویژگی از چه زمانی در من ایجاد شد،اما خیلی وقته که تحسین بچه هارو میخونم و خوشحال میشم و بینهایت توی قلبم ازشون سپاسگزاری میکنم اما در نهایت به صورت کاملا قلبی این تحسین هارو به خداوند متعال تقدیم میکنم،چون میدونم فقط و فقط و فقط عزت از آن خداونده و اگر اسمی بالا میره،اگر کامنتی نوشته میشه و خونده میشه،از قدرت خداونده،چون من خودمو خیلی خوب میشناسم،سعیده ی قبل از توحید رو،سعیده ی بعد از عجین شدن با توحید رو…پس کاملا واضح و مشخص میدونم هر خیری که بهم رسیده از خداونده و بس و نه هیچ چیز دیگه …
و این تسلیم بودن،خشوع و بندگی در برابر قدرت رب العالمین بینهایت مدار های بالا و بالاتر داره که من آرزو دارم هر روز یک مدار به سعادتمند دنیا و آخرت نزدیکتر بشم…
همه ی این هارو نوشتم که بدونی سعیده چیزی از خودش نداره،عزت و سربلندی همه از آن اونه و سخاوتمندانه به هرکسی که میخواد میبخشه…
ازت ممنونم که نور خدارو برام آوردی رفیق دلبرم،قلب روشنت رو میبوسم و در پناه خدای عشق و نور و آزادی میسپارمت.
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
درود بر شما خانم شهریاری.
خداوند را شکر و سپاس بخاطر اینکه در مدار کامنت شما قرار گرفتم.
بینهایت شما را تحسین میکنم بخاطر این حد از تسلیم بودن، این حد از تقوا، این حد از تواضع، این حد از عزت نفس، این حد از توحید و یکتا پرستی و این حد از ایمان.
واقعا نکته بسیار مهمی بود قانون تواضع که چقدر مناسب لحظه اکنون من بود.
و این همان آسان شدن برای آسانی هاست.
خداروشکر میکنم بخاطر اینکه چقدر راحت و عالی مرا آسان کرد برای آسانی ها که یادم باشه تواضع داشته باشم.
که بیاد بیارم هر آنچه دارم از خدای یکتاست.
ممنون و سپاسگزارم از شما خانم شهریاری عزیز.
از استاد عزیزم و خانم شایسته و تیم عباسمنش سپاسگزارم بخاطر این امکان عالی که شبکه ی اجتماعی قدرتمندی ایجاد شده که الهی ترین کامنت ها و الهی ترین کلامها، هر روز به مقدار بینهایت، در این سایت جاری است.
و این فراوانی نعمت خداوند هست.
خداروشکر.
عاشتونم. سپاسگزارم خانم شهریاری، استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام و درود به سعیده عزیز…
بهتً تبریک میگم.. این سرسپردگی در مقابل خداوند رو..
که برگشتین به فریدون کنار..به خونه قبلیتون…
الله اکبر…
سعیده جان..منم طی تمرکز 50 خورده ایی روز ..پروجکت کردن خودم در سایتهای مختلف…
روز گذشته…ایده الهامیم وارد مغازه شخصی خودم ،”در سراسر ایران شدم…به امید الله!..
بقول خانم سلیمی عزیز مادر نمونمون..
گفت بدترین گناه!…اینه که از رحمت خداوند ناامید باشی!.
منم دقیقا روز پنج شنبه صبح بهم الهام شد..باید از مادرت چند تومنی پول قرض بگیری …
.دقیقا صبح زود.. خداوند از زبان مادرم بهم گفت اینکار رو انجام بدی..و من چشم رو گفتم..
..
گفتم مامان کارتتو بهم میدی من یه مقدار پول نیاز دارم بهم گفت اشکالی نداره.گفتم تا طی هفته اینده انشالله برات واریز میکنم..
سعیده جان بخدا به 24 ساعت نرسید.
خداوند یه شخصی رو برام فرستاد..
بهم گفت نرگس چکار میکنی گفتم تو فلان حیطه .که دستکشهای زنانه کشی هست کار میکنم..
بهم گفت چقدر خوب بهم نشون میدی..سعیده “همون لحظه” همون مقدار که بهم الهام شد ..از کارت مامانم پول بردارم..
به ،همون مقدار از من خرید کرد…و بعداش من به مادرم برگردوندم..
.
تا روز جمعه هدایتم کرد به بوشهر گردی و کلی اتفاقات خوب…
بهم گفت حتما باید بری…کلی تجربیات عادی ..
و روز شنبه ایده الهامیم وارد مغازه مجازیم،” شد..به لطف و کَرم خودش!..
و امروز دارم برای هدفم قدمهای
جدیدی برمیدارم و دارم خودمو براش:مهیا میکنم..
تمام اون 50 روز..که پیام قبلی رو برات فرستادم..
همه اون ایده ها به من داده شد …تا من رشد مهارتی و رشد شخصیتی در تمامی جنبه های زندگیم داشته باشم…
و امروز خوشحالم که چقدر رشد کردم…و چقدر بزرگ شدم.انشالله از روزهای اینده تو این مسیر رو”میام برات میفرستم..
واقعا روی شونهای خداوند نشستن..چقدر پرسعادت و پر برکته..انگار تو دنیای “دیگه داری زندگی میکنی…
زمین تا اسمون با زندگی گذشتت متفاوته.الله اکبر از این قدرت الهامات..
بقول دوستمون دیگه دارییم به ازادی میرسیم و حرص خیلی چیزها رو نمیخوریم.و مشکلاتمون نسبت به قبلا زودتر حل میشه..
سعیده اینقدر اینروزا هم از نظر مهارتی و هم از نظر شخصیتی قوی شدم…
که اصلا یه درصدم “مثل” زندگی گذشتمم نیستم.
اره میگفتم..چی شد اینفرد این جنس رو از من خرید کرد..گفت تا بحال همچنین چیزی رو ندیدم.چقدر خوشکله..گفت چقدر اسم نرگس رو زیبا روی کارت حک کردی چقدر زیباست..
تمام این ایده الهامیم از طرف خدا بود.اصلا کردیت بخودم نمیدم..
و امروز سپاسگزار خداوندم که در مسیر درستی و پاکی و راه سعادتمندی دنیا و اخرت گام برمیدارم….
راسی این اهنگ زیبای راغب..تک به تک کلامهاش پر از نور الهی بود..
منم دانلودش کردمو اشک ریختم..
تشکر سعیده عزیز ..
بازم بهت تبریک میگم..برای رفتن به گام جدید..انشالله برات بهترینها رو میخام..دوست عزیزم…
در نهایت…
استاد عزیزم..ممنونم بزرگترین هدیه انسانیت و اشرف مخلوقات بودنو. بهمون بخشیدی…با تمام وجودم با تمام رگهای بدنم سپاسگزارتم.
سعیده عزیز..بازم برامون بنویس دَمت گرم..
سلام به تمام دوستان عزیزم
سلام به دختر توحیدی
دیروز پارک جنگلی گمبوعه اهواز بودیم من و برادرم و پسردایی هام که نزدیک دو ساعت فقط من به تنهایی راشون رقصیدم و بعد کلانتری اومد گفت چی زدی اول صبح که اینقدر میرقصی گفتم هیچی و تفتیشمون کردن و هیچی پیدا نکردم ، راستی تنها جرمی که داشتم این بود که من فست بودم به برکت دوره قانون سلامتی و اول صبح شکر گزاری ام رو کرده بودم که این همه انرژی رو و احساس خوب رو داشتم و دارم
آقا اینجا چه خبره تو این دانشگاه توحیدی همه دوستان
گُل بگو و گُل بشنو از خدا
این شعر ها فعلا سنگینه برام هضمشون ، مثل داستان خضر و موسی
این یکی از کامنت های بود که اشک شوق براش ریختم
درود بر شما سعیده خانم ، انگار خدا بهت میگه دخترم نگران هیچی نباش همه چیز رو بسپار به من و برو دنبال ماموریت ات
به قول استاد :
تو مثل ابراهیم باش حرکت کن بچه رو تو صحرا رها کن من تو ناز و نعمت بزرگش میکنم
تو مثل موسی باش قومیت رو بردار و عصات بنداز ، من دریا را برات باز میکنم
تو مثل نوح باش کشتی رو بساز و باران رحمت الهی میباره
روز هزار بار خدا رو شکر میکنم بابت دوستان توحیدی و بینظیر این سایت جهانی …
سلام سعیده خانوم خوبین امیدوارم هرجا هستین شادوثروتمندو موفق باشین در تمام طول زندگیتون .دیدم که دوره قانون سلامتی روگرفتین تبریک میگم .من هنوز نگرفتم ولی کمکی خواستم ازتون اینکه اگر میشه بگین چیا مصرف کنم برای تغذیه مثلا خرما گردو گوشت مرغ اب پز یا کبابی یا تخم مرغ باگوشت مرغ روغن دنبه روغن زیتون سبزیجات گوجه خیار پیاز سیر نون جو تخمه بادام زمینی بادام درختی فندق بادام هندی غذا ها چیا استفاده کنم چون یه جورایی هم میخوام عضله بسازم چیا خوبه روزانه مصرف کنم و ورزش کنم
قدم 180 وزنم 73
و27سالمه اگر راهنمایی کنید ممنونم