کلید اجابت دعاها - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-25 22:16:062024-12-25 22:21:50کلید اجابت دعاهاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ودرود بر استاد عزیزم و خانم شایسته ودوستان من یک تجربه خیلی خوب دارم از درخواست از خداوند که به راحتی برام انجام شد سال 94 میخواستم که بازنشستگی پیش از موعد بگیرم وتصمیم گرفتم روز آخر پرکردن فرم رفتم علیرغم مخالفت های همکاران و مدیرم و خیلی ها که میگفتن خسته میشی حالا بمون سال دیگه حقوق ها اضافه میشه ولی من میخواستم این کار انجام بدم و آزادتر باشم برای مسافرت و گردش با اینکه از نظر منطقی اصلا درست نبود من به خدا گفتم ورفتم فرم پر کردم درحالی که اصلا شرایط دریافت این هم نداشتم هم سنم کم بود هم مجرد بودم یعنی از نظر بقیه هیچ گونه شرایطی برام مهیا نبود من فقط با خدا صحبت کردم وگفتم اگر خوبه برام خودت درستش کن به خداوندی خودش قسم که من فقط فرم پر کردم و خودش کارها برام انجام داد هنوز هم که چند سال گذشته خیلی از همکارها زنگ میزنن بهم بگو نو چه طوری بازنشستگی گرفتی و من میگم خداوند کار من درست کرد و اونها جالب که تعجب میکنن و میگن خدا که سرجاش ولی تو چیکار کردی پارتی داشتی و من فقط لبخند میزنم من الانم داشتم این فایل برای چندمین بار گوش میدادم و مینوشتم یاد این کاری که خدا برام انجام داد افتادم و برای خودم نوشتم و خواستم دوستانم هم بخونن با خودم گفتم چه جوری شد که این کار راحت بدون ذره ای تقلا برات انجام شد و من متوجه شدم که من قدم اول برداشتم و فرم پر کردم و سپردم به خداوند و از ته قلبم رهاش کردم همه میگفتن چرا نمیری دنبال نامه ات چرا بی خیالی مدیرم هر روز تهدیدم میکرد که اگر جواب درخواستت نیاد من نگهت نمیدارم منم گفتم باشه اشکال نداره میرم یه مدرسه دیگه و پی گیرم نشدم جالب اینجاست که این نامه دو جا باید امضا میشد و هر دوبار یکی اداره خودم و بعد اداره کل راحت درخواستم موافقت شد باهاش چیزی که همه دنبالشن با هزار جور گواهی پزشکی نمیتونن خداوند برای من انجام داد واقعا الان داشتم به خودم میگفتم که اگر تو مسایل دیگه ام همین جور اعتماد کنم و نترسم نگران نباشم حل میشه والبته که به قول استاد یاذاوری کارهایی که غیر ممکن بود خداوند انجام داده هزار بار برای خودم تکرار کنم بازم کمه هدفم از نوشتن این کامنت یادآوری به خودم بود اول بعد هم شاید قوت قلبی باشه برای دوستان عزیزم که با خوندنش کمکی بهشون کرده باشم
خدایا تنها تو را میپرستم وتنها از تو یاری می جویم
بنام خالق زیبایی ها
سلام استاد زیبا روی من
استادم فقط اومدم تشکر کنم که دستی شدی من با خدام آشتی کردم.
خدا هر لحظه کنارم بود من باهاش قهر کرده بود
چقدر زندگیم با هماهنگی پیش میره این روزا و من درک میکنم.
چند وقتیه نمازم ول کردم گفتم خدایا من میخوام بفهمم تو رو،هر وقت زمانش شد خودت منو ببر سمت نماز خوندن.
من دوست دارم هر لحظه باهات حرف بزنم و نماز 3 گانه تم تایم دقیق برای سپاسگزاریم باش چقدر خدا دوستمون داره که نماز رو هم برای خودمون گذاشت که بگه اگه در طول روز به یادم نیستی من این نماز قرار دادم که بریم سمتش.
استاد امروز صبح خونه پدرم بودم موقع نماز صبح بیدارم کرد گفت نماز بخون
پاشدم مقاومت نکردم با عشق نماز خوندم اومدم پای سایت فایل جدید اومد چقدر سپاسگزاری کردم اون تایم نمیدونستم چی بنویسم چون هنوز کامنتی نیومده بود.
بعد رفتم کامنت جلسه 5 دوره دستیابی به رویا رو خوندم کل کامنت تموم شد من تو دوره ها سعی میکنم کل کامنت ها رو هم بخونم.
هنوز جلسه 6 گوش ندادم ولی نوشته مریم جانم خوندم با یک صفحه کامنت.
تازه مشغول تمیز کردن خونه مادرم این فایل جدید پلی کردم به نصف نرسید مبهوت شدم
که جلسه 6 دوره دستیابی به رویا دقیقا موضوعش مرتبط با این فایل
اونجا گفتید چی میشه که ما خواسته بزرگ نداریم کوچیک میخوایم.
گفتید چطور نتیجه یه بقال و فروشگاه زنجیره ای فرق داره در صورتی که هر دو یک کار انجام میدن
بخاطر اینکه صاحب اون فروشگاه از خدا بزرگ خواسته ،خدا رو بزرگ دیده باور درستی داشته ربطی به کار فیزیکی نداره چون هر دو یک کار انجام میدن.
و حضرت زکریا هم با اینکه سنش زیاد بوده زنش نازا بوده تا زمانی که باور نداشت نشد وقتی باورش نسبت به خدا تغییر میکنه میشه.
من کامل گوش ندادم فقط اومدم بگم متشکرم از خدا شما،خودم،دوستان سایت همه و همه که من الان تو این نقطه باشم که احساس شعف داشته باشم
استاد قشنگم من تو کامنت بچه ها خیلی خیلی دستاوردها کسب کردم.
که همشون جز 7واسته هام بوده،ببین کار خدا رو ،من درخواست کردم خدا اولی منو تو این مسیر آورده ،بعد استاد عرشیانفر باهام آشنا کرده بعد با شما،بعد دوره ها رو خریدن گوش دادن،بعد کامنت نوشتن بعد خوندن کامنت بچه ها تا بهم جواب داد یعنی همه چیز تکاملی،اگه اون تایم من کامنت میخوندم درک نمیکردم ولی الان قشنگ میفهمم و چه خدای زیبای داریم ما.
خدای من تو عشق ابدی منی
تو روح و روان منی
تو همه کس منی
من تو این دنیا و اون دنیا فقط میخوام تو رو داشته باشم
میخوام دستهام فقط رو به سوی تو دراز کنم
میخوام سوت زنان با لذت به راحتی باورهای تغییر بدی روی دوش تو باشم تو زندگی ای که دارم لذت ببرم به راحتی به تک تک نعمت های که برام قرار دادی برسم
من میخوام دائم ذکر تو رو لبام باش .
عاشقتم .
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر که از روح خود در من دمید و من ارزشمند شدم و قدرت خلق زندگیم رو با اهرم رنج و لذت بدست آوردم
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم
خداروشکر بخاطر نعمت هایی که در زندگیم دارم، از جمله استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیز ، سایت ، و دوستان عزیزم،کامنت ها ، و این فایلهای گرانقدر که اصلا نمیدونم چطور میشه سپاسگزار این فایلها بود ،تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که تک تک کلمات استاد رو تلاش کنم که اجرا و عملی کنم
چند وقت بود که سوالاتی ذهنم رو مشغول کرده بود
اینکه خدایا چطور تو میخوای واقعا من رو به خواسته ام برسونی ؟ هی از خودم سوال میکردم، التبه نه به صورت زبانی ، چون زبانی روم نمیشه ،از خدا سوال بپرسم چون فک میکنم یه وقت اگر به زبون بیارم سنگم میکنه
به صورت فکری، اون اون ته ذهن
چرا این سوال پیش اومد برام ؟ قبلا که اصلا فکرشم نمیکردم که انقد بخوام و بتونم به خدا نزدیک بشم که ازش سوال هم بپرسم ، چه برسه به درخواست
تمام درخواست هام هم همش از روی عادت یا تیکه پرونی بود
یعنی زبونم یه چیزی میگفت و دلم یه چیز دیگه بود ،و درون ذهنم یه چیز دیگه
تا اینکه به صورت تعهدی دوره ثروت رو شروع کردم و الان جلسه دوم هستم ، در این مدت اتفاقات زیادی رو از لحاظ درونی تجربه کردم
و هی من رو خودم کار میکنم و میبینم که اون چیزی که من فک میکردم نشد ولی باز ادامه میدم و میدادم ، و این سوال ذهنم رو مشغول کرد که خدایا چطور تو با شرایط الانم میتونی من رو به اون خواسته ای که به نظر با این شرایط غیر ممکنه برآورده کنی
اینها بود در ذهن من
امروز پنجشنبه صبح که رفتم سر کار به یه تظاد به ظاهر بد جر و بحثی خوردم که خیلی از لحاظ احساسی بهم ریختم و مایی که قرار بود تا ساعت 5 بعد از ظهر باشیم نتونستم وای سم و ساعت 10 اومدم بیرون
ولی دائم به خودم میگفتم که باید بتونم ذهنم رو کنترل کنم
تا اینکه گفتم خدیا چکار کنم که گفت برو فایلی که امروز صبح امد رو گوش کن
و وقتی که شروع کردم به گوش دادن یه حس عجیبی من رو فرا گرفت
دیدم که دقیقا همون چیزیه که دقیقا در این لحظه من میخواستم
و این برداشت ها روداشتم
متوجه شدم که سپاسگزاری یعنی چی؟ یعنی اینکه من بیاد بیارم نعمت هایی که در گذشته نداشتم و الان دارم و خداوند بهم داده و از اون استفاده کنم و بگم که خدایا همونطور که اونهارو به من دادی اینها رو هم که میخوام بهم میدی
متوجه شدم که ، یعنی قبلا فک میکردم که سپاسگزاری یعنی همین که چارتا ورد بگی که روزت رو شب کنی و هیچ استفاده ای در زندگی روزمره نداره
ولی امروز درک کردم که همین سپاسگزاری یه اهرمی هست یه وسیله ای هست برای استفاده من در زندگی روزمره برای رسیدن به خواسته هام
من فک میکردم که سپاسگزاری یعنی اینکه خدا احتیاج داره به من یا اینکه من باید بگم که اگر نگم خدا سنگم میکنه
من فک میکردم که سپاسگزاری یعنی یه وظیفه که باید انجامش بدی وگرنه که از درگاه خداوند رانده میشی
ولی الان فهمیدم که سپاسگزاری وسیله ای ذهنی هست برای استفاده از نعمت های گذشته برای رسیدن به نعمت های آینده
من فهمیدم که سپاسگزاری یه حسه ،که باید از اون استفاده کنی که به خواسته ات برسی
من فهمیدم که سپاسگزاری یه کلیده برای اینکه ازش استفاده کنی که بتونی از قدرت ذهنت ، از اهرم رنج و لذت استفاده کنی که به خواسته ات برسی
من فک میکردم که سپاسگزاری یه فریضه دینیه که اگر انجامش ندی میری جهنم و به زور هم که شده باید انجام بدی
من فک میکردم که سپاسگزاری یه اجباری از سمت خداونده که گفته که حالا که من این چیزها رو دادم شما باید انجامش بدید که خمس مالت رو داده باشی یا زکات علمت رو داده باشی
من فک میکردم که سپاسگزاری یه کار بیهوده ایه که افتاده گردنم
فک نمیکردم که سپاسگزاری یه فرکانسه ، یه یادآوری ذهنیه
یعنی خود اون کار، یا عملی که باعث میشه تو فک کنی به گذشته و یاد نعمت های گذشته ات بیفتی میشه سپاسگزاری
چه بدونی که داری سپاسگزاری میکنی و چه ندونی
همین که من صبح که به تظاد سنگینی خوردم و سعی کردم که آموزه ها و آگاهی ها رو به یاد بیارم سپاسگزاری کردم
همین که من میخوام و خواستم که تغییر بدم ذهنم رو و درک بیشتری از آگاهی ها داشته باشم سپاسگزاری کردم
هنوز که دارم این رو مینویسم مقاومت رو حس میکنم ، این نشون میده که باید تکرار بشه برام
ولی درکی که الان داشتم رو قبلا نداشتم و فک میکردم که سپاسگزاری هی باید بگم خدایا شکرت فلان چیز رو دارم و خدایا شکرت که بهمان چیز رو دارم
این خوبه ومشکلی درش نیست
ولی چون دیدگاه من نسبت به سپاسگزاری تا الان ایراد داشت نمیتونستم ازش استفاده کنم
الان برام روش شد که چرا قبلا هی شروع میکردم به سپاسگزاری نوشتن و احساس میکردم که دارم کار بیهوده میکنم
یعنی این می اومد تو ذهنم که خب اوکی ، گیرم که خداروشکر برای داشتن این لپ تاپ ، این به چه دردی میخوره
یعنی الان تازه دارم متوجه میشم ، از زمانی که با استاد هستم و مخصوصا این فایل که و همه فایلها که تازه دارم متوجه میشم که همه اون چیزهایی که تا الان شنیدم و دیدم و خوندم همش اشتباه بوده
من همش فک میکردم که همه این چیزها برای آخرت هست و اصلا برای استفاده در زندگی عادی نیست
همش فک میکردم که مثلا زبان یه وسیله کاربردیه برای ارتباط با آدمها و کسب درآمد و زندگی بهتر و لذت بخش تر و کلی چیز دیگه و آدم خوشش میاد که بره یاد بگیره
یا خودکار برای نوشتن که دلیل اینکه آدم میره میخره همون نوشتنه است
ولی هیچ وقت فک نکردم که سپاسگزاری به چه دردی میخوره همش میگفتم من این دنیام هشتم گرو نه هست و حالا بیام وقتم و الکی بزارم یه چارتا ورد بگم و هی بگم خدیا شکرت خدایا شکرت
احساس پیرمرد بودن داشتم ،چون همش دیده بودم که پیرمرد پیر زنها یه تسبی گرفتن دستشون و هی میگن که خدیا شکرت و خدیا شکرت
ولی الان احساس میکنم یه ابزار دارم مثل همون زبان
مثل لپتاپ مثل ماشین مثل خودکار مثل همه وسیله هایی که هر کدومشون دارن یه کاری برام انجام میدن
و حس میکنم که سپاسگزاری که میشه همون یادآوری نعمت های گذشته برای اینکه تورو از حالت ناسپاسی خارج کنه و به حالت سپاسگزاری که حالت حس خوب هست برسونه که بتونی هدایت رو دراون لحظه دریافت کنی و کار احمقانه ای در حین دعوا انجام ندی یا از اون تضاد به نفع خودت استفاده کنی
من امروز که صبح جر وبحث شدیدی در گرفت یه لحظه دیدم که ذهنم داره نسبت به اون آدم تنفر پیدا میکنه چون ذهنم داشت کلمه های خاصی رو به یادم می اورد که باعث میشد که من از اون آدم بدم بیاد و حتی دست به کارهای احمقانه ای بزنم
ولی فقط با به یاد آوری این جمله که این ها تضاد هست و از طرف دستان خداوند برای رشد و پیشرفت من هست
و اینکه این ها واکنش جهان به فرکانسهای من هست چرا باید از واکنش فرکناسهای خودم ناراحت باشم
فقط همین فکر باعث شد از حالت عصبانیت و خشم به حالت احساس خوب برسم فقط در کسری از ثانیه و این باعث شد که بتونم ذهنم رو کنترل کنم و درگیرنشم و الان واقعا خوشحالم و راضیم و احساسم خوبه که خیلی خوب به لطف خدا تونستم که ذهنم رو کنترل کنم
و اون موقع نمیدونستم که دارم از وسیله سپاسگزاری استفاده میکنم به نفع خودم برای این دنیام برای این لحظه از زندگیم برای رسیدن به خواسته هام
چون من الان در مسیر هستم ،من در مقصد نیستم ،همه چیز در مسیر من هست پس با این ابزارها من فقط اصلاح مسیر میکنم
خدایا شکرت
سپاسگزارم
سلام بر استاد اعظم
برام خیلی جالب بود چون من داشتم به موضوع حضرت مریم فکر میکردم، و اینکه چقدر حضرت مریم تحت آزار و اذیت مردم زمان خودش قرار گرفت ولی شکوه و نارضایتی از خودش نشون نداد و بعد هم سخت ترین روش یعنی سکوت رو پیشه گرفت ….
ولی واقعا دلش خوش به ارتباط با منبع بود که همه چیز رو میتونست بپذیره و آرام باشه….
این ارتباط مستقیم با منبع بود که همه چیز رو براش شیرین می کرد…
وقتی اومدم سراغ اپلیکیشن، و دقیقا شما در خصوص سوره مریم صحبت کردید شگفت زده شدم ….نمیدونم چه نشانه ای برای من خواهد بود ولی می دونم با توجه به رویایی که به تازگی دیدم تبلوری از حضرت مریم رو به عنوان یک آگاهی در وجودم حس می کنم….
خیلی دلم میخواد منم مهاجرت کنم و بیام وبرام کارها آسان و روان بشه.ممنونم بابت صحبت هاتون که لازم بود بشنوم…
خیلی مطلب تو ذهنم هست که بصورت کوانتومی منتقل می کنم و نمیتونم بیان کنم و قاصرم از بیان و نوشتن آن.
بنام خداوندبخشنده مهربان
توکل کردن بخدا وایمان داشتن بخدا خیلی قشنکه زن ومرد اگر فقط روی خداحساب بازکنن وفقط پشتشون بخداگرم باشه بیشترباخداخلوت میکنن درخواستهاشونوبخدامیگن ورها هستن شکرگزاری میکنن درخلوتشون ورها هستن ابراز عشق وعلاقشون فقط به عزیزانشون هست درعالم واقعیت درجایی که ابرازعلاقشون خریدار داشته باشه وحلال باشه درخانوادشونه
اخ به قربانت بگردم چرا اشک میریزی و چرا ناراحتی واین شر ورها کارادم متوکل نبست
خداچقدر دوستداره بندهاش قوی باشن محکم باشن به حرفهاش گوش کنن چون دوستداره بندهاش عزت داشته باشن قوی باشن خودشونو درمعرض مسخره شدن قرارندن سبک نباشن وقتی بندهاش بخداتوکل دارن جذابیت ازدرونشون بوجودمیادنیاز به چاپلوسی ندارن
نباز به دوبدن دنبال بندگان خداندارن
نیازبه مطالب مصنوعی ونوشتن چرندیات اینترنت وجملات زیبای اینترنتی ندارن حرفشون حرف حسابه حرفشون عملشونه بسرعت رشدمیکنن اخ که خداجقدر دوستداره بندهاش خاص باشن ادم حسابی باشن چشم پاک باشن صادق باشن رهاباشن محترم ومودب باشن ارامش داشته باشن شکرگزارباشن سرشون توکتاب قران باشه برای دل خودشون کتاب قران بخونن برای حال روحی خودشون قران مطالعه کنن وقت وانرژیشونو بزارن برای خودشون و خانوادشون وکسب وکارشون سرشون درزندگی خودشون باشه
سلام وارادت
چقدر دیدگاه تون را دوست داشتم و باهاش هم عقیده بودم
و چقدر اینجور باوری نسبت به خدا دلچسبه و حس امنیت؛ قدرت؛ و ارامش به انسان میده مجذوب بودن خدا
واقعا لذت بردم
سپاسگزار خداوند بخاطر این سایت زیبا و توحیدی
ونکته جالبش برام اینکه که کلا من زیاد، یعنی تقربیا دوست صمیمی به شکلی اورف هست ندارم
ولی اینجا توی این سایت بااینکه کسی را نمیبینم اما با خیلی توی سایت از طریق کامنت ها شون روی فایل ها و دیدگاهشون احساس صمیمیت و دوستی میکنم تا الان به این موضوع فکر نکردم بودم
که از چه نعمتی برخوردارم
از خود سایت گرفته از استاد گرفته از اعضای سایت گرفته
چقدر محیط ایزوله و دوست های خوبی دارم
سپاسگزارم از خدای مهربون
بنام خدا
سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته عزیز
سلام دوستان بهشتی من
استاد اول سپاسگزاری میکنم به خاطر این فایل بسیار ارزشمند و هم تمامی فایلهاتون ، استاد حواستون هست بعد دوره احساس لیاقت شما چند دوره قرانی برگزار کردید و رایگان که از نظر من هزاران ملیارد دلار ارزش داره واقعا این فایلهای اخیرتون که قرانی هست بیشتر و بخصوص این فایل منو برد تو یه دنیای دیگه منو هزار پله تکونم داد واقعا با این فایلتون فهمیدم که پشیزی نمیدونم و پشیزی نمیشناسم نه خودمو و نه خداوند جهان رو
استاد منم متوجه شدم همه چی اصل قانونه و این جملتون چقدر به روحم نشست
مشکل هیچ وقت از خدا نیست مشکل همیشه از گیرنده هست
و این که گیرنده ما به نظر من همون باورهامون هستن
و چقدر کیف کردم با این جملتون که تاکید داشتید بلد کنید باور= امکان پذیر بودن چیزی ، حداقل یه درصد امکان بدیم واقعا با آیه های قرانی یه باورهای فاندامنتالی در من شروع به تغییر کرد یک مثال از خودم میزنم
استاد من 7 سال پیش تو مشهد مسافر کشی میکردم مثل زمان بندر عباس شما متاهل هم بودم و دخل و خرجم نمیخوند تا این که مهاجرت کردم تهران که کلی درس داشت برام ولی اصل داستان اینجاست که من مهاجرت کردم تهران رفتم با تحصبلات فوق لیسانس برای یه بازاری که دیپلم نداشت شروع به کار کردم یادمه هر روز غر میزدم و اعتراض داشتم به کل کیهان که بابا من لیاقتم بالاتره با این تحصبلات کارگرم اونم برا کی
خلاصه یه دوستی داشتم هر روز میومد باهم کپ میزدیم اتفاقا بعدا فهمیدم از شاگردهای شماست یه روزی من غر میزدم اون دوستم گفت ببین حرف زدن ارزش نداره حرف مفته اگه فکر میکنی لیاقتت بالاتره چرا نمیری جای بهتر یا اصلا کشور دیگه
این جمله به خدا قسم چفت شد با جانم یه زره از دوستم ناراحت شدم ولی جمله نشست به جانم اونجا اون جایی بود که قسمت دوم که فرمودید درونم روشن شد
امکان پذیر بودن حتی یه درصد
با خودم گفتم اره امکان داره بعد ایده اومد همون کارگری که میکنم صحبت کنم جنس بفروشم درصد بگیرم بعد ایده اکمد یاد بگیر این کارو برا خودت بعد دستهایی اومد منو کمک کرد بعد چالش هایی اومد که مستقل شو تا الان که کسب و کار خودمو دارم با درامد عالی و آزادی زمانی و مالی و مکانی استاد همه اینهارو من تو وجود شما دیدم و گفتم امکان داره منم میخوام
شما استاد با زندگیتون الهام بخش من شدید که امکان داره ، اره اگه برام اتفاق نمیفته تو فرکانسش نیستم ایراد از گیرنده هست تنظیم میکنم میرم رو فرکانس خواستم با باورهام استاد با این فایلتون مطلبی که من شاید 100 سال باید زندگی میکردم تا یاد بگیرم شما بهم با این فایل یاد دادید استاد من بلد نیستم چطور سپاسگزار شما و خداوند بزرگتون باشم فقط میتونم بگم خدایا به خاطر وجود استاد عباس منش شکرگزارم و سپاسگزارم. استاد با تمام سلولهای بدنم سپاسگزار شما هستم
تعهد میدم استاد من تا آخرین روز عمرم هر روز این فایلو گوش بدم
زکات علم عمل کردن به اونه و من متعهدم عمل کنم به این آگاهی
امکان پذیره…..
سلام ودرود
فکر میکنم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل من باشه، یک عمری با نمیشه و نمیتونی محاصره بودیم
من ماموریت هستم و قرار بود بیشتر بمونم، گفتم بزار تستش کنم این فایل رو، فقط تا دقیقه 18 گوش داده بودم و متن فایل رو خونده بودم ، تیکه های آخر متن رو چندین بار با منطق های مختلف برا خودم تکرار کردمو خواسته ام این بود که ماموریتم تموم بشه و با عشقم بریم گشت و گذار ،
یه کم بعدش گوشیم زنگ خورد، مدیرم بود دیدم هیچی نمیگه، بعد گفت کارم داشتی زنگ زدی، گفتم خودت زنگ زدی که
گفت اشتباهی دستم خورده، و بعد گفت شنبه عصر جایگزین میاد برات و برو خونه!
مات و مبهوت از سرعت اجابت موندم
خودش بهم گفته بود تو فعلا اینجا می مونی تا آخرش
حالا دارم یه خواسته دیگه که ظاهر شرایط غیر قابل تغییر هست رو منطقی میکنم، انشالله که اوکی میشه.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و تمام دوستان هم فرکانس، ساعت از 1 نصف شب گذشته من بیخوابتر از دیشبم ، از دیروز بعد از ظهر که فایل را روی سایت دیدم ضربان قلبم تندتر میزند…
استاد ، میدانم باور میکنید، میدانم حرفم را میپذیرید چون خودتان از این شبها و حالتها زیاد داشتید،
اون روشن شدن قلب رو میگم که باعث میشه اشک آدم بند نیاد و بغض تو سینت شیرینه دلت میخواد فریاد بزنی و به همه بگی یافتم یافتم ولی انگار دهنت رو بستن یه شوقی که نه میتونی بگی نه میتونی نگی ، یه آرامشی که درونت رو پر از هیاهو کرده، یه آرامشی که درونت رو روشن کرده،
پر از سکوت ، پر از شوق پرواز ،
چند تا فایل اخیرتون یه جوری خاصه که اصلاً قابل وصف نیست، یه جوری صداتون و نگاهتون آرومه که تمام بچههای سایت بهش اشاره میکنند… من و همسرم هر روز و هر روز و هر روز ساعتها راجع به فایل و دورهها و این همه روانی و آرامش حرف میزنیم و الهام میگیریم و برای خودمون منطقی میکنیم که ببین پس میشه که اگر اینطور نبود و این الهامات خداوند نبود شما هم نمیگفتید و ما هم نمیشنیدیم هر فایل جدیدی که میاد میگیم این دیگه آخرش بود و این همون جواب سوالات ماست … ولی بعد با فایل بعدیش غافلگیر میشیم و باز غافلگیر میشیم..
اما امان از آیههایی که توی این فایل شنیدم …امان از کلمههایی که خداوند از زبان شما با من حرف میزد
جوری بیقرارم که اصلاً نمیفهمم چرا دارم مینویسم، واقعاً چرا دارم اینجا این حرفها را مینویسم ! چرا این روزها اصلاً دلمان نمیخواهد با هیچکس حرف بزنیم! فقط وقت و انرژی مان را صرف گوش دادن به این فایلها و بحث کردن راجع به همین موضوعات میکنیم ! چقدر اینجا خدا نزدیک ماست …واقعاً درست گفتید که ، با اختلاف اینقدری که در این سایت اسم خداوند برده میشود در تمام مساجد برده نشده…
در اوج 40 سالگیم هستم ، در شروع سراشیبی زندگیم ، گرم و سرد ،
کم نچشیدم … در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشودم… و در 39 سال گذشته زندگیم همیشه و همیشه در دنیای معنوی و خدایی بودم البته به ظاهر…
اما خدایی که یک سال گذشته با او آشنا شدم ، برایم شیرینتر است… چقدر بیشتر دوستش دارم،
چقدر برایم روانتر است
چقدر بیشتر دوستم دارد
چقدر بیشتر با او احساس نزدیکی میکنم… جوری که انگار همیشه روی شانههایش نشسته ام…
چرخ زندگیم در دستان او میچرخد چقدر بیشتر و بیشتر سپاسگزارش هستم …
چقدر بیشتر و بیشتر حمدش میکنم چقدر بیشتر و بیشتر خودش را نشانم میدهد …
چقدر برایم قابل لمس است …
چقدر برایم باور پذیر است…
چقدر برایم زیباتر است…
و من چقدر بندهتر شدم !
چقدر آدمتر شدم !
چقدر مهربانتر شدم!
چقدر آرامتر شدم!
چقدر زیباتر شدم!
چقدر سالمتر شدم!
چقدر بیشتر دوستش دارم!
آرام گرفتم در آغوشش …
در پناهش صبور شدم …
دیگر با دنیا و آدمهایش کاری ندارم هر چیزی بخواهم فقط از خودش میخواهم از اینکه : خدایا جای پارک ماشینم را به من نشان بده تا اینکه امروز چه غذایی باید درست کنم !هزینه مدرسه بچهها را برایمان برسان، تا اینکه چه الهاماتی برای جریان مهاجرتمان دریافت میکنیم …
خدایا هزاران بار شکرت چقدر شیرین است شکرگزاری نعمتهایی که تو هر لحظه میدهی چه چیزی بالاتر از شکر کردن از تو خدایا … هزاران بار شکرت برای تغییر مدارم برای تغییر فرکانسم .. هزاران بار شکر برای هدایتها و الهاماتت خدایا شکرت چقدر راحت آدمهای اضافه را از زندگیم بیرون میبری و انسانهای مهربان خوش رفتار ،خوش زبان ، و بینظیری را جایگزین میکنی… خدایا شکرت برای اینکه این روزها به جای پرسه زدن در فضای ترسناک و هولناک و بیپروای مجازی، در فضای افسارگسیخته اینستاگرام در این سایت معنوی زندگی میکنیم
خدایا میدانم تمام خوبی های عالم از جانب توست
خدایا شکرت که آیه
شده ذکر لب هایمان
دو اتفاق یکسان برای ذکریا و ابراهیم و نحوه تفاوت نگاهشان
سوره: مریم –
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِبه نام خداوند رحمتگر مهربان کهیعص ﴿1﴾کافها یا عین صاد
(1) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿2﴾[این] یادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بنده اش زکریاست
(2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا ﴿3﴾آنگاه که [زکریا] پروردگارش را آهسته ندا کرد
(3) قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا
﴿4﴾گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامید نبوده ام
(4) وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا
﴿5﴾و من پس از خویشتن از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى [و جانشینى] به من ببخش
(5) یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا
﴿6﴾که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسندیده گردان
(6) یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا
﴿7﴾اى زکریا ما تو را به پسرى که نامش یحیى است مژده مى دهیم که قبلا همنامى براى او قرار نداده ایم
(7) قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا
﴿8﴾گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنکه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده ام
(8) قَالَ کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا
﴿9﴾[فرشته] گفت [فرمان] چنین است پروردگار تو گفته که این [کار] بر من آسان است و تو را در حالى که چیزى نبودى قبلا آفریده ام
(9) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا
﴿10﴾گفت پروردگارا نشانه اى براى من قرار ده فرمود نشانه تو این است که سه شبانه [روز] با اینکه سالمى با مردم سخن نمى گویى.
سوره ذاریات
هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ﴿24﴾
آیا خبر مهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسید (24)
إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ ﴿25﴾
چون بر او درآمدند پس سلام گفتند گفت سلام مردمى ناشناسید (25)
فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ ﴿26﴾
پس آهسته به سوى زنش رفت و گوساله اى فربه [و بریان] آورد (26)
فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ ﴿27﴾
آن را به نزدیکشان برد [و] گفت مگر نمى خورید (27)
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ ﴿28﴾
و [در دلش] از آنان احساس ترسى کرد گفتند مترس و او را به پسرى دانا مژده دادند (28)
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ﴿29﴾
و زنش با فریادى [از شگفتى] سر رسید و بر چهره خود زد و گفت زنى پیر نازا [چگونه بزاید] (29)
قَالُوا کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ﴿30﴾
گفتند پروردگارت چنین فرموده است او خود حکیم داناست (30)
در این دو سوره دو اتفاق تقریبا یکسان می افتد و تفاوت نگاه این دو بزرگوار برام جالب بود وقتی به ابراهیم خبر دادند که تو فرزند خواهی داشت همسرش متعجب شد و به صورتش زد باور نداشت به امکان پذیری این اتفاق و دلایلش رو گفت که پیر هست و این کار شدنی نیست ، فرستادگان گفتند پروردگارت اینطور گفته و او حکیم داناست ، برای زکریا نیز همینطور شد وقتی بهش گفته شد فرزند خواهی داشت باور نداشت و به زبان اورد چگونه فرزند خواهم داشت و حتی نشانه خواست اما واکنش حضرت ابراهیم برایم شگفتی بود ایشون هیچی نگفت که چطور و چگونه هیچ سوالی نکرد ، اینقدر ایمانشون قوی بود که لحظه ای به زبان نیاورد که چطور و چگونه میخواهد فرزند داشته باشد. حتی بعدشم که فرشتگان از عذاب نازل کردن میگن ایشون سخنی نمیگه در باب اینکه به چه صورت و چگونه ، منظورم اینه اینقدر قلبش این رو پذیرفته که میداند او میخواهد و میشود، او میخواهد و میشود ، او میخواهد و میشود. حد اعلای ایمان حد اعلای تقرب به رب حد اعلای بندگی ، که به این درجه از فرکانس فکری برسی.که خداوند در مورد حضرت ابراهیم میفرماید که پیرو ایین ابراهیم باشین که از مشرکان نبود واقعا همینطور هست ، تو این اتفاق یک کلمه شرک به زبان نیاورد. با قلبی باز پذیرفته که خداوند رب است. و خدا هم بهش بهترین درجه رو داد به این ایمان بهترین پاداش رو داد و او رو خلیل الله کرد. به خاطر این درجه کنترل فکری و تقوا.
یه جمله ای رو استاد فرمودین در دوره روانشناسی ثروت 1 که برای ثروتمند شدن به جای اینکه چیزی رو یاد بگیرین باید یه چیزایی رو از یاد میبردین.
به نظرم ساز و کار خداوندم به همین صورت هست باید افکاری که چگونه میشود و چطور میشود را از یاد ببریم. خداوند دوست ندارد کسی این سوال مسخره رو بپرسد ، بهش برمیخورد ، سوال پوچی هست و در شان رب نیست ، همونطور که فرشتگان موقع سجده به انسان گفتند که بر مخلوقی که خون میریزد و طغیان میکند سجده کنیم و خداوند گفت من میدانم انچه را که شما نمیدانین و با این سوال درجه شون اومد پایین و مقام ادم بالا رفت، این سوال خطرناکی هست ، سواله خوبی نیست.من به شخصه سال های ساله این شرکو دارم و از خدا میخوام منو رها کنه از این بند.اما ابراهیم نداشت نپرسید چرا سر اسماعیلو ببرم ، نپرسید چرا تنهاشون بزارم ، تو میخواهی من انجامش میدم با جون و دل و سوال نکرد که چرا انجامش بدم..تو میخواهی و من انجام میدم اینه بندگی.
برای بندگی خداوند و سر سپرده بودن نیاز نیست چیزی رو یاد بگیریم اینو در سرشتمون داریم در روحمون داریم باید یه سری افکار چطور و چگونه و چرا رو از یاد ببریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
آگاهی این جلسه منطقی کردن خواسته بود .
دقیقا مسئله ای که من دارم.البته نمیشه گفت پیشرفت نداشتم اما وقتی استاد میگن با این همه کار کردن هنوز بعضی اوقات مسئله دارن پس باید بیشتر توجه کنم تا از آگاهیهای جلسه استفاده کنم.
استاد مثالهایی از قرآن گفتن و آیه هایی که برای مخاطب منطقی کرده که به خواسته اش میرسه.
چطوری به خواسته میرسیم؟با درخواست و ایمان
درخواست که با توجه به برخورد به تضاد یا دیدن ایجاد میشه و این قسمت راحته.
همه چیز در قسمت دوم نهفته است،یعنی ما باید بتوانیم ایمان خودمون رو نشون بدیم و در مدار دریافت قرار بگیریم.
ایمان خودمون رو نشون بدیم به چه معناست؟
یعنی اینکه اطمینان داشته باشیم به خواسته خودمون میرسیم .
یعنی رها باشیم ،نگران نباشیم
اینجا نقش کنترل ذهن پر رنگ میشه ،بدین معنی که ذهن میخاد شما رو از خواسته دور کنه و لذا نشدن ها و ناامیدی ها و ……میاره جلو و ما باید تلاش کنیم روی درخواست خودمون و پرورش اون بمونیم.
حالا راههای کنترل ذهن چیه؟
شکرگزاری ،صلاه،گفتگو با خدا،نوشتن و گفتن نتایج گذشته خودمان و دیگران،خواندن و درک قرآن و…
پس اینجا نتیجه این شد که ما هر درخواستی داریم اجابت شده و از قبل وجود داره ،فقط ما خودمون رو در فرکانس دریافت نگه داریم.
خیلی جالبه که استاد به روشنی دریافت کردن و گفتن که ایمان و یقین به این ایمان اصل کاره و ما رو توصیه به ایمان و عمل صالح میکنه.
کار سختی نیست ولی برای من که ابتدای راه هستم وکلی باورهای ناجور تو ذهنم بوده بعضی اوقات شیطان زورش زیاد میشه.
هر چی بتونم خودشناسی کنم و دلایل کارها رو بدونم و بدونم چرا انجام نمیدم و چرا انجام میدم ،بیشتر میتونم خودم رو مجاب به انجام تمرینات کنم.
یکی از مسائل من مسئله مالیه ،من به فضل رب مهربان خودم مرحله ای از این مسئله رو حل کنم و درآمدی دارم و شرایطی که راحتتر روی خودم کار کنم.
جلسه قبل خوشبینی بود ولی شیطان همش بد بینی رو القا میکنه و منو سمت خودش میبره و من هم با شکرگزاری سمتم رو عوض میکنم.
اینجا به خودم میگم ابراهیم جان به وضعیت گذشته خودت نگاه کن از هر لحاظی رشد کردی و مهمتر و مهمتر آرامشی که داری انگار (البته واقعا)خدا داره همه چی رو برات ردیف میکنه انگار (البته واقعا)همه چی دست بدست هم داده تا تو در آرامش باشی تو احساس خوب داشته باشی تو ایمان داشته باشی تو روی خودت فقط کار کنی.ابراهیم جان حواست باشه شیطان از هر راهی میخاد وارد بشه ،روزنه براش نزار ،راهش گفتگو با خدا و شکرگزاری هست.از صبر و صلاه کمک بگیر.این دو بال پروازه.این دو هر روزنه ای رو برای ورود شیطان میبنده.
ابرهیم جان ازت سپاسگزارم که داری افکارت رو متمرکز میکنه روی نیروی ایمان و باور به رب و اینکه خداوند همه چی رو برات خلق میکنه اگه بتونی تمرکز کنی و اگه بتونی توجه ات رو روی خواسته هات بزاری.
ابراهیم دیگه سفارش نکنم،شکرگزار باش،ریز ترین نعمتها رو ببین ،مرور کن رشد و نعمت این 3 ساله رو،از اونچه که خدا بهت داده بگو،بنویس،خودتو عادت بده به خوش بینی،شکرگزاری،تمام وقتت رو بزار روی تمرین و حل مسئله.
یک نکته هم بهت بگم تمرکز همه چیه،یعنی تو وقتی داری به فایلها گوش میدی و میبینی ،فقط همین کار رو بکن ،با گوشیت بازی نکن .شیطان حواست رو پرت میکنه که خوب نشنوی،خوب نبینی.
ابراهیم تو مخلوق خاص خدا هستی و خدا خیلی دوستت داره و از آسمون قشنگ مشخصی،نورانی.حتی خونه ات هم مشخصه نورانیه.آخه میدونی خدا و فرشته ها فقط آدمهای نورانی رو میبینن ،ممکنه کسی پول داشته باشه و نورانی باشه و بالعکس.
یادت باشه وجود خودت ارزشمنده ،تو از درون ارزشمندی،وجودت ارزشمنده،درونت ارزشمنده،نورت ارزشمنده.
لیاقت آدمها به داشتن نداشتن عوامل بیرونی نیست ،اتفاقا اون عوامل بیرونی بوجود اومدن چون تو خواستی.پس روی خواسته هات تمرکز بیشتری کن و ایمان بیار ایمان بیار هر چی خواستی بهت داده میشه.
سپاسگزار استادم هستم با این فایل زیبا و آگاهی هایی که نور رو تو قلبم و وجودم زیادتر کرد.
استاد شایسته عزیزم سپاسگزارم
دوستان ارزشمندم سپاسگزارم
خانم فرهادی عزیزم و ابراهیم فنی عزیزم سپاسگزارم