درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 11

350 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هادی صالحی راد گفته:
    مدت عضویت: 836 روز

    سلام وعرض ادب..

    استاد عباسمنش عزیز..امسال زندگی من متحول شد دستی بودی ازدستان خدا واسه من وهمسر گلم..ممنون از خانم شایسته عزیز..

    من سال 99از یکی از دانشجویان شما که الان تو ایران تدریس میکنه وخیلی ازش پیزی یاد گرفتم وارد این فرکانس شدم و دوره های این مرد عزیز رو میخریدمو گوش میکردم حتی جلسه های حضوریشم رفتم..تو همون سالها وقتی اتفاقی فایل های شما رو میدیدم میگفتم ای بابا چرا حرف های این مرد به دل من نمیشینه(یعنی شما) وساده از کنارش رد میشدم تا این که سال 1402 گفتم برم توسایتش ببینم چجوریه ثبت نام کردمو وارد سایت شدم و فایل ها رو دیدم ولی بازم میگفتم ای بابا چیه این حرفها..با این که داشتم دوره های اون استاد رو گوش میکردم..گذشت تا وقتی جام‌جهانی بود وشما فدتبال ایرانو دیدینو برده بود حالا نمیدونم با کدوم تیم بود واز پرادایس فیلم گرفتینو خوشحال بودینو تبریک گفتین تو اینستا خیلی به دلم نشست..بخ خودم گفتم بابا این بنده خدا داره بانتیجه ایی که گرفته موفقیت هاشو دادمیزنه خیلی به دلم نشست وارد سایت شدم وشروع کردم به دیدن فایل های رایگان..ودیگه فایل اون استادو گوش نکردم از همونجا فهمیدم که باید تکاملم طی میشد تا به شما برسم.‌.اولین چیزی که از،سایت خریدم پارسال همین موقعه بود کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم خریدمو چندین بارخوندم وبعد دوره قانون سلامتی رو گرفتم که وای چه نتایج عالی واسم داشت..من 35،سالمه وکرسترولم بالا بود وانجیو کرده بودم وبا اجرای قانون سلامتی الان پرفکت پرفکتم همه چیزم عالیه..

    بعد دوره دوازده قدمو گرفتم والان قدم سومم..نتایجش عای بوده واسم..

    واما نتایج..

    من هروز تمرین ستاره قطبی رو مینویسم..

    یه فرزند دختر گل خَشوگ(زیبا)دارم ..دریم بردمو یه پسر زیبا میخواستم وبه لطف خدای مهربان دیروز همسر گلم بهم خبر داد داریم بچه داریم..نتیجشو تو کامنتای بعدی میگم..

    کار جدیدمو درسال جدید استارت اولیشم میزنم..

    مقدماتش چینده شد به دلیل تعطیلات عید رفت واسه اول سال..

    خیلی نتایج دیگه هم هست مثل ارامش درونی بالا..عزت نفس بالا..اعتماد به نفس بالا..صبوری خوش اخلاقی ..شادی همه اینا عالی عالی،عالی شد.. حسم لذت بخشتر شده..

    کامنتهای دوره هم جهت با جریان خداوندو میخونمو مومنتوم مثبت وتایم اوت عالی درست میکنم وانشالله وقتی به تکامل رسیدم حتما میخرم..

    درکل سال 1403 عالیترین سال طول عمرم بود به لطف رب خَشوگِ خودم واستاد عباسمنش وبچه های سایت..

    درمورد این موضوع توت فرنگی هم بسیار واسم پیش،امده و هرچی من باور کردم شده..

    من واقعا به این رسیدم که استاد درست میگن هرچی بگیم میشه..هرچه من بخوام خلق میکنم..

    به هرچی زیاد فکر کنم وتمرکز کنم وحس عالی ایجاد کنم در موردش همجنس اون موضوع وارد زندگیم میشه..

    خدایا شکرتتت رب خشوگ من شکرت به خاطر این همه قدرت عالی که به من دادی..

    شکررررررررررررر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    استاد یه خاطره داغ داغاوردم نمیدونم هفت سالم بود یا کلاس پنجم بودیم ولی یادمه کوچیک بودمو این قانونا نه خبر داشتم نه چیزی سرم میشد حالا داستان چیه من خواهر دو قلو دارم

    خواهری من دل درد شدید گرفت گفت احتمالا اپاندیس رفتند عمل کردم منم دنبال خواهری م بودمو میدیدم دلش درد میکنه سمت چپ هی برام توضیح میداد ابجوش بخوری بدتر میشه شبا بدتر میشه

    اقا خواهری عمل کردن رفتیم من یه شب زودتر رفتم خواهری بیمارستان خابوندن فرداش اومد اقا ما که از بیمارستان اومدیم همون علایم مو به مو گرفتیم

    ولی کسی باور نکرد ولی خودم باورم شده بود اپاندیسه این دل دردا ویه ترس داشتم که نگو همش صحنه های خواهری میومد جلو چشممو دلم بدتر میشد تا اینکه رفتیم دکتر همون فردا پسفرداش

    گفتن چیزی نیست با یه امپور خوب میشه واون امور خوردم گفتم تا دیگه نترسی وهر دردیو باور نکنی

    واایی قشنگ یادم مونده تاحالا احساسش

    واایی چقد شبیه قانون قشنگ دلدرد بدی گرفتم که منم بردن دکتر

    واایی واقعا دلم میخاد زهن خوشگلمو کنترل کنم هر چیو نخوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    بنام خداوند که همواره در حال هدایت وحمایتم هست

    سلام وعرض ادب دارم خدمت استاد بینظیرم

    خدمت بانو شایسته بنددلم(عزیزدلم)

    وخدمت دوستان وعزیزان هممدارم

    من دوست دارم تجربه یک یا دو ساعت قبلم را با شما به اشتراک بگذارم

    من یک مدتی هست خیلی ذوق دارم که گوشی ایفون داشته باشم،

    اولا که راجع به این خواسته ام فکر میکنم همون لحظه ذهنم دنبال چطور؟ وازکجا میکنی؟ میرفت، یا بعضی وقتا ذهنم برای ایفون دار شدنم تعین تکلیف میکرد که حتمآ از فلان راه میتونی صاحب آیفون بیشی دغیری صورت ممکن نیست،

    بعد وقتی آن فلان را که مشخص میشد به ذهن من قابل پذیرش نبود آن وقت ذهنم مقاومت میکرد ودرحدی میرسید حتا من از آن درخواستم منصرف میشدم که اصلا نخواستم ایفون،(در نطفه خفه کردن خواسته ها)

    بعد از آن مدت که دارم با دوره جدید(هم جهت باجریان خداوند) پیش میرم، فهمیدم که من فقط درخواستم را بکنم وبه چگونه وچطورش فکر نکنم و رها باشم،

    بعد منم دقیقآ همون کاره کردم و یک دوتا عکس خیلی جذب وعالی از ایفون را در پس زمینه گوشی ام انتخاب کردم وهر بار میدیدمش لزت میبردم حتا بعضی موقع تجسم میکنم که این عکس حقیقی است من ایفون به دستم دارم،

    بعد مدتی گذشت یکی از افراد که نه هنوز دیدم نه منو دیده فقط ازطریق یک فردی دیگری باهم یک دوبار صحبت کردیم درحدی که ازم معلومات کارم را خواسته بود (آن فرد یک جورای صاحب کارم میشه) بعد یک وقتی بعد صحبت بهم گفتن خانم کریمی من چندمدت بعد از اروپا ایران میایم اگر چیزی لازم دارین حتما بهم بگو من حتمآ به شما میارم یا میفرستم ازاینجا، بعد من تشکری کردم ازایشان وگفتم چیزی لازم ندارم،

    بعدی یک دو روز بعدش یک مشاجره ذهنی باخودم داشتم، که اگر بازم آن فرد زنگ زد بهم گفت چی لازم داری من بهشان پیشنهاد بیدم که برام یک ایفون بیاره و قیمتش را از روی حقوقم برداره واینطوری میتونم صاحب ایفون بیشم،

    واینجا بود که ذهنم پذیرفت و زیاد مقاومت نکرد و قبول کرد که میتونم ایفون داشته باشم،

    و بعدش یک احساس بهم گفت: تو فقط ایفون بیخواه آنم از خدایت بیخواه به چطور وچکارش هم کار نداشته باشه، خدا حتمآ بهم میده از راه که خودش میدونه،کدام راه آسانتر وزیباتر است برات (شاید این مکالمه ذهنی را همین دیشب انجام شد خیلی دقیق یادم نیست)

    بعد دیگه رها کردم و درموردش که چی بگم وچکار کنم هم فکر نمیکردم،

    اما اتفاق که تجربه کردم چیست؟

    اینکه یک دو ساعت قبل باز آن فرد زنگ زد وبا یکی از بسته گان خود صحبت کرد ودر آخرش گفت من یک ماه بعد میایم ایران، گوشی آیفون خودم را به شما میارم ویک آیفون دیگه به خانم کریمی میارم، آنم به شکل هدیه (کادو)، بدون اینکه من ازایشان درخواست کنم، من فقط در ذهنم میخواستم از ایشان درخواست کنم، آنم حاضر بودم پولش را پرداخت کنم،

    ولی خداوند برام گفت که لازم نیست پولی پرداخت کنی، حتا لازم نیست با زبان فزیکی ات درخواست کنی، من از طریق این فرد بهت میدم اگر نشانه را باور وتحسین کنی،

    وای خدا من آن موقع از خوشحالی به پرواز آمدم، بیشتر بخاطری این خوشحال شدم که دارم ثابت میکنم من از قانون بدون تغییر خداوند استفاده میکنم،

    بخاطری اینکه احساس کردم آن کلمه را من ازخدایم شنیدم به واسطه آن فرد،

    این نشانه خداوند بود برام که میتوانه از طریق های مختلف وبی نهایت که من حتا فکرشم نمیتونم بکنم منو به خواسته ام میرسانه،

    این تجربه باعث شد که من ایمانم قوی تر بیشه که در مسیری خلق خواسته هایم قرار گرفتم،

    این نشانه باعث شد، که من از این خواسته ام الگو بیگیرم برای خلق دیگه خواسته هام استفاده کنم،

    درست هست که هنوز خواسته ام خلق نشده، فقط بهم وعده داده شده که برام ایفون میاره آنم بقسمی یک هدیه(کادو)

    ولی پونتش اینه که من دارم نشانه های خواسته ام را دریافت میکنم، وقتی نشانه هاش بیاد، یعنی اگر من به مسیرم ادامه بیدم لاجرم خودش هم میاد (ایجاد مومنتوم مثبت)

    دیدن نشانه یعنی تثبت کردن مسیری درست، تقویت کردن کردن باوری که میشه ومن خواسته ام با فرکانسم خلق میکنم،

    یعنی که خداوند هم در رسیدن به خواسته ام همراهم هست خواسته ام را به سمت من هدایت میکنه،

    یعنی که الگوبرداری،و استفاده درست تز قوانین فرکانسی در همه خواسته های زندگی،

    یعنی که باور کردن قدرت خدا که خداوند بی نهایت راه های ساده و بدهی داره که به خواسته ام بیرسانه،

    یعنی که الگو بگیرم که برای رسیدن به خواسته ام مسیر وجهت مشخص تعین نکنم (باز گذاشتن دستان خداوندم)

    یعنی که اگر ذهنم بیپذیره که صاحب ایفون میشم پس حتمآ میشم، ونشانه های واضع هم دریافت میکنم

    و اینجا منم با ذهنیت اینکه خداوند میتوانه برام ایفون بیده این نشانه را دریافت کردم،

    واقعآ این تجربم برای من هزاران درس داشت،

    خداوندا بابت دریافت این نشانه واضع و زیبایت بی نهایت سپاسگزارتم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارتم بابت این یادآوری درسهای که از این تجزبه داشتم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارتم که امشب ایمانم نسبت به قوانین بدون تغییر خداوند صدها برابر قوی ترشد

    خدایاشکرت بابت این بزرگیت

    خدایا شکرت بابت این زیبایی زندگیم

    خدایاشکرت بابت این حس وحال عالی ام

    خدایاشکرت بابت این کمنت عالی ام

    خدایا شکرت بابت هرچی دارم وقرارهست بهم بیدی

    خداجانم سپاسگزارتم، دوستت دارم وعاشقتم

    انشالله هرجای هستیم شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم

    الله یارو یاوری همه ماباشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 418 روز

    چند سال پیش، منم مثل خیلیای دیگه تو یه کار ثابت بودم، حقوق مشخص، آخر ماه یه مبلغی می‌ریختن، اما همیشه حس می‌کردم یه چیز کم داره! آزادی نداشتم. باید صبح تا شب طبق برنامه‌ی بقیه می‌چرخیدم، برای یه روز مرخصی باید التماس می‌کردم، و مهم‌تر از همه، هر چقدر بیشتر کار می‌کردم، درآمدم تغییری نمی‌کرد.

    یه روز با خودم گفتم: “واقعاً نمی‌تونم خودم درآمدم رو بسازم؟ چرا باید همیشه منتظر باشم یکی دیگه تعیین کنه چی گیرم میاد؟” همین شد که شروع کردم به کار روی ایده‌های خودم. آسون نبود، ولی فرقش این بود که این بار من تصمیم‌گیرنده بودم. کم‌کم، اولین درآمدای خودم رو بدون نیاز به یه کارفرما تجربه کردم. اون حس آزادی رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم، انگار بعد از سال‌ها تازه فهمیدم چقدر محدود بودم!

    الان، وقتی می‌بینم هر روز یه فرصت جدید تو زندگیم ایجاد می‌شه، به این نتیجه می‌رسم که استقلال مالی فقط به پول درآوردن نیست؛ به اینه که تو انتخاب کنی چجوری و از چه راهی پول دربیاری، بدون اینکه وابسته‌ی کسی باشی. و این دقیقاً از همون ورودی‌های ذهنی شروع شد که گفتم: “من می‌تونم!”

    واقعیت اینه که ذهن ما عین یه آهنرباست. اگه باور داشته باشی که همیشه شرایط به نفعته، دقیقاً همون اتفاقا برات می‌افته. ولی اگه دائم فکر کنی بدشانسی میاری، مغزت ناخودآگاه دنبال نشونه‌هایی می‌گرده که ثابت کنه حق با توئه. خلاصه، هرچی رو تو ذهنت ورودی بدی، همونو تو زندگی می‌بینی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    ابوالفضل شجاع گفته:
    مدت عضویت: 553 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز

    من هم در این مورد تجربه های جالبی دارم

    یادمه دوران دبیرستان، برای ورزش مارو به یه سالن فوتسال میبردن و ما فوتسال بازی میکردیم. من فوتبالم تعریفی نداره. معمولا دفاع بودم و بازی من معمولی بود. یکبار کاپیتان ما بخاطر یک دفاع خوب از من تعریف کرد، به این شکل که افرین ابوالفضل، عالی بود، خیلی عالی توپ رو گرفتی. بعد از این که تعریف رو شنیدم، بازی من چند برابر بهتر شد. به طوری که هیچکس نمیتونست از دفاع رد بشه و توپ بهترین بازیکن هارو هم میگرفتم. و همه دوستان تعجب میکردن که چطور بازی من به یکباره اینقدر خوب شده. کاپیتان ما متوجه این موضوع شده بود و سعی میکرد مدام از من تعریف کنه که تو بازیکن عالی هستی و… و من هم خودم متوجه میشدم که هر موقع که او از من تعریف میکنه بازی من ناخوداگاه چند برابر بهتر میشه.

    تجربه دیگه من اینه که در دوران دبستان درس من ضعیف بود و نمرات خوبی نداشتم. زمانی که وارد راهنمایی شدم، معلم ادبیات ما یک امتحان از ما گرفت و از قضا نمره من خوب شده بود. ایشون برای کلاسشون چند سرگروه انتخاب میکردند. و من رو به عنوان یکی از سرگروه ها انتخاب کردند. از اون موقع من به این باور رسیدم که جزو شاگردان ممتاز کلاس هستم. از اون دوران تا اخر دوران مدرسه، من همیشه جزو شاگردان ممتاز بودم و نمره کمتر از 18 نمیگرفتم.

    شاد و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1608 روز

    به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش عزیز،مراقبه حالتی از بی ذهنی است

    نه در کانون ذهن است، نه در پیرامون آن، اصلا در ذهن نیست

    تماشا کردن ذهن از بیرون است

    این همان معنای دقیق شور و سرمستی است.

    خارج ایستادن از ذهن، عین شور و سرمستی است.

    این همان مراقبه است. تو تنها یک تماشاگر هستی نه یک مداخله گر و نه هویت یابنده با ذهن، به این می ماند که در سکوت زیر سایه درختی نشسته ای و به رفت و آمدها می نگری. 

    اینکه چه کسی می گذرد مهم نیست

    فقط آنچه را که روی می دهد، بدون ابراز علاقه یا بی علاقگی، بدون دفاع کردن یا محکوم کردن، بدون هیچ قضاوتی، تماشا

    می کنی

    آنگاه که بتوانی ذهن را بدون محکوم کردن یا تحسین آن و بدون گفتن اینکه  « این خوب است » و « آن بد است » تماشا کنی، آنگاه که بتوانی در سکوتی ژرف تماشاگر ذهن باشی،

    این همان مراقبه است

    در خلال مراقبه، ذهن ناپدید می شود و آرام آرام دورتر می شود.

    آرام آرام تنها صدایی  را می شنوی که از دوردست می آید. ناگهان لحظه ای فرا می رسد که دیگر ذهنی نیست.

    ذهن رنگ باخته است.

    ذهن پژمرده است. 

    و آنگاه که ذهنی وجود نداشته باشد و تو بدون ذهن باشی، رایحه ای دلنواز پراکنده می شود. تو به خانه می رسی. به شکوفایی می رسی. هزاران گلبرگ وجودت شکوفا می شوند. 

    رایحه دلنوازت را در هستی می پراکنی

    و این همان عبادت است

    این تنها هدیه ای است که می توانیم به هستی بدهیم و تنها هدیه ای است که هستی می تواند از ما بپذیرد.

    مراقبه حالتی از بی ذهنی است

    نه در کانون ذهن است، نه در پیرامون آن، اصلا در ذهن نیست

    تماشا کردن ذهن از بیرون است

    این همان معنای دقیق شور و سرمستی است.

    خارج ایستادن از ذهن، عین شور و سرمستی است.

    این همان مراقبه است. تو تنها یک تماشاگر هستی نه یک مداخله گر و نه هویت یابنده با ذهن، به این می ماند که در سکوت زیر سایه درختی نشسته ای و به رفت و آمدها می نگری. 

    اینکه چه کسی می گذرد مهم نیست

    فقط آنچه را که روی می دهد، بدون ابراز علاقه یا بی علاقگی، بدون دفاع کردن یا محکوم کردن، بدون هیچ قضاوتی، تماشا

    می کنی

    آنگاه که بتوانی ذهن را بدون محکوم کردن یا تحسین آن و بدون گفتن اینکه  « این خوب است » و « آن بد است » تماشا کنی، آنگاه که بتوانی در سکوتی ژرف تماشاگر ذهن باشی،

    این همان مراقبه است

    در خلال مراقبه، ذهن ناپدید می شود و آرام آرام دورتر می شود.

    آرام آرام تنها صدایی  را می شنوی که از دوردست می آید. ناگهان لحظه ای فرا می رسد که دیگر ذهنی نیست.

    ذهن رنگ باخته است.

    ذهن پژمرده است. 

    و آنگاه که ذهنی وجود نداشته باشد و تو بدون ذهن باشی، رایحه ای دلنواز پراکنده می شود. تو به خانه می رسی. به شکوفایی می رسی. هزاران گلبرگ وجودت شکوفا می شوند. 

    رایحه دلنوازت را در هستی می پراکنی

    و این همان عبادت است

    این تنها هدیه ای است که می توانیم به هستی بدهیم و تنها هدیه ای است که هستی می تواند از ما بپذیرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مهران کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    به نام رب

    سلام استاد عزیز سلام خانوم شایسته سلام بچه های بی نظیر سایت امیدوارم حالتون عالیییی باشه

    چه فایل عالی مرسی استاد واقعا این فایل ارزشمنده من خودم بارها داستان این فایل رو در موارد مختلف زندگی تجربه کردم

    خیلی یاده فیلم ماتریکس 1 افتادم

    اونجایی که نئو میره پیشه پیشگو و یک سری بچه های بودن که قدرت هایی ذهنی بالایی داشتن و شاید جز برگزیده بودن ، میبینه یکی از اینا داره قاشقو با ذهنش خم میکنه بعد خودشم سعی میکنه این کارو بکنه ولی نمیتونه بعد اون بچه بهش میگه سعی نکن قاشقو خم کنی فقط سعی کن حقیقتو درک کنی نئو میگه کدوم حقیقت بچه میگه این که قاشقی وجود نداره همش خودتی واقعا وقتی خوب به اتفاقات زندگی فکر میکنم احساس میکنم واقعا تو کامپیوتر زندگی میکنیم هر چی رو که فکر میکنی و رها هستی اتفاق میوفته و هر چی ام که میترسی سرت میاد بعد از این چند سالی که اینجا هستم دیگه هیچ شکی ندارم که هر چی رو باور کنم اون رو تجربه میکنم ، تو همین چند ماه اخیر دوتا پیش فرض ذهنی برای خودم درست کردم و هی موقع پیاده روی به خودم میگفتم یکیش این بود به من ربطی نداره دلار یا درهم چقدر میره بالا بشه 1ملیون من میتونم هدایت بشم به کسایی که محصولات رو زیر قیمت بازار و با کیفیت عالی بخرم و واقعا این جمله رو حسش میکردم تو اون چند دقیقه که میگفتم حس میکردم اره من رسیدم بهش و خیلی عجیب غریب این اتفاق افتاد و من اصلان سورپرایز نشدم فقط گفتم قانون کار میکنه یا همین نوسناتی که تو دلارو درهم بود صبحش وقتی بیدار شدم و داشتم میرفتم سرکارم بلند بلند تو ماشین میگفتم به نفع منه الخیر فی ماوقع صد درصد من سود میکنم و باور کنید همون شد همون محصولو ارزون تراز قبلش خریدم و گرون تر از قبلش فروختم‌ یا این داستان که خداییی خیلی عجیبه ولی واقعیه دوساله پیش بود یکی از محصولاتم اشتباهی رفت یه شهر دیگه و اون طرفم دیگه بهم نداد منم واقعا وقتشو نداشتم برم اون طرفم بالا کشید من ناراحت شدم تقریبا 180 ملیون میشد ولی بعد گفتم هیچ کس نمیتونه پوله منو بخوره و خدا بهم برمیگردونه و کلا فراموش کردم چون این ذهنیت رو داشتم من کلی تلاش فرکانسی و فیزیکی میکنم حالا خدایش تلاش فیزیکیم همون عمل به الهامات بودا بیل نزدم ولی خوب بلاخره حرکت کردم پس پولم حلاله و خدا بهم برمیگردونه بچه ها امسال بود به صورت معجزه اسا همون پول از یه طریقه عجیبی وارد زندگیم شد و من هر وقتم یاده اون داستان میفتادم میگفتم خدا اون مالمو بهم برمیگردونه و اینجوری شد واقعا عجیبه ولی واقعیت داره نمیدونم شایدم ما داریم تو کامپیوتر زندگی میکنیم ولی هر چی که باشه خدا برای ما خلق کرده که لذت ببریم و بهشت رو تجربه کنیم مثل شما استاد که دارید از زندگی لذت میبرید در تمام موارد الهی شکرت بازم سپاس گزارتم استاد که هروز یک ورژن بهتر از خودت رو رو میکنی دوست دارم بچه ها عاشقتونم ساله نوتونم پیشاپیش مبارک باشه ایشالله امسال بهترین سال زندگیه هممون باشه

    یا حق️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    سلام و درود

    و اما تجربه های خودم در مورد موضوع توت فرنگی 19دلار و توت فرنگی معمولی

    ورود به خوابگاه دانشجویی و تعاریفی که سال بالایی از خوابگاه و سالن سلف غذا و نوع غذا و و…میکردند و انتظار و رفتار من برحسب همون چیده میشد چه در زمینه ی مثبت یا منفی ،یادمه مسوول خوابگاهمون می‌گفت کم و کسری خوابگاه را به محض ورود دانشجویان جدید در اختیارشان نزارید اجازه بدید خودشون به این نتیجه برسند شاید نظرشون با شما فرق داشت بهشون نگرانی ندهید

    یا در مورد اساتید دانشگاه ،استادی که خودم تجربه کرده بودم و به این نظر رسیده بودم که استاد خوبی هست ولی در موردش بعدش متوجه می‌شدم اشکالاتش که دیگران میگفتند در صورتی که خودم بدون ذهنیت و تنظیم درون و بیرون و رفتار خودم درس سر کلاس آن استاد را تجربه کردم و می‌تونستم نظربعد بچه ها را قبول نکنم

    در شرکت یه همکاری دارم با موضوعات با دید مثبت روبرو میشه و نتایجش خیلی متفاوت هست باکسی که با دید منفی با مسائل و موضوعات آن شرکت روبرو میشه

    چقدر دید و نگاه و ذهنیت و باور ما در مورد نوع برخورد و واکنش ما و بدست آوردن نتایج فرق می‌کنه

    من باور دارم سفری که برای تعطیلات عید شروع کردم سفر بینظیر و با آب و هوای عالی خواهد شد ظهر حرکت کردیم الان برای استراحت ساکن شدیم در خانه ای عالی با تمامی امکانات که قبل تر از اینکه ما بیاییم گرمایش و همه چیز آماده برای رفاه و آرامش ما شده بود و بینهایت خداوند را سپاس گزارم بابت نعماتی که بدون حساب و کتاب به صورت فراوان وارد زندگیم کرده هست

    خداوندی که سراسر خیر و نیکی و شادی و سلامتی هست و نعماتش فراوانند و بیشمار هست و در تخیلات من نمی‌گنجد و به صورت فراوان سلامتی و رابطه عاشقانه و ثروت فراوان و غیر قابل شمارش وارد زندگی ام کرده و در آینده هم خواهد کرد کافیه من به خدای فراوانی ها و شادی ایمان داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    محمدحسین یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 620 روز

    سلام

    من بارها توی کارم به این الگو رسیدم ،وقتی که از قبل توی ذهنم تصور میکنم که مسائل برام ساده میشن یا کارام راحت پیش میره بشدت کارام برام آسون میشن ،به طور اتفاقی به راه حل مسئله هدایت میشم و آدمای دیگه که حتی باهم آشنا هم نیستیم بهم کمک میکنن.

    من تو کار برق صنعتی هستم داشتم ی دستگاه هیتر رو عیب یابی میکردم همه ی راه های ممکن رو ک ب ذهنم اومد رو امتحان کردم و دوساعت زمان گذاشتم آخر به این نتیجه رسیدم که ی قطعه ی 10میلیونی رو عوض کنیم وخط تولید باید میخوابید تا قطعه ازتهران بیاد اما شک داشتم که مسئله حل بشه ،رفتم نهار خوردم و برگشتم بی دلیل پامو زدم ب سوکت رابط دستگاه که یهویی جرقه زد و توی همون ثانیه مشکل رو فهمیدم و حل کردم من برای این سوکت رو اصلا چک نکرده بودم چون از یکی از همکارام شنیده بودم که این مدل هیتر ها بیشتر فلان قطعه شون خراب میشه منم باهمون نگاه رفته بودم برای تعمیر ،خداروشکر که مسائل برای من ساده میشن و خداوند دستانش رو برای کمک ب من میفرسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    به نام خداوند مهربانم

    یک شویی استاد دیدن که درس‌هایی داشت که باورها و پیش فرضهای ما چگونه دارند اتفاقها رو رخ میدهند

    قبلش در مورد قیمت تخم مرغ که افزایش داشته میگه که ملت از قیمت بالای تخم مرغ شکایت میکنند بعد میاند توت فرنگی خاص را دونه ای 19دلار میخرند و آنقدر خریدند که موجود نیست و خوشمزه هست ولی نه به اندازه 19دلار و فرقی با توت فرنگی معمولی ندارد و خیلی ها هم فرقش را نمی‌فهمند و آزمایشی هم انجام دادند و توت فرنگی معمولی را به جای توت فرنگی 19دلاره به مردم میدهند و همه تعریف میکنند این توت فرنگی خیلی شیرین تر و عالی تر هست از توت فرنگی معمولی واین ذهنیت که از قبل دارند چقدر در حس و تجربه تاثیر میزاره بعد میاند یه توت فرنگی معمولی میدهند با تفاوت به اینکه دومی را میدونند معمولیه و نظرشان را میپرسند میگند اصلا این دومی بی مزه هست در صورتی که هر دو معمولی بوده ولی چگونه ذهن می‌تونه تاثیر داشته باشه

    بعد یکسری میگند تفاوت‌ها بدون شک پیداست و چقدر تفاوت قیمت هست و گرونتره ارزشمند تر است ،بعد میگه چی میشه اگر بهتون بگم هر دو معمولی بودند و تعجب می‌کنند

    چطور ذهنیت و تفکر و انتظارات ما اتفاقات را رقم می‌زند وکسی که همیشه باور داره سیستم ایمنی قوی داره همیشه سلامته

    اگر یک اتفاقی خنثی باشد ذهنیت مثبت برداشت مثبت و ذهنیت منفی برداشت منفی دارد

    قدرت ذهن و قدرت باورها :

    یکسری آزمایشات و دارو نما انجام شده که بدن به این داروها واکنش نشان دادند

    ویا یه جای لاکچری قهوه ای خوردن مزه ی قهوه ی خاص و بینظیر را بهت میده حالا اگر همون قهوه را در یه جای معمولی باقیمت معمولی بخوری میگی مزه اش افتزاح هست وهمه ی این نگاه وابسته به باور و ذهنیتت داره و آنچه ما انتظار داریم اتفاق میافتد چون تو انتظار و باور داری

    روز خوبی هست اگر باور داشته باشی مسافرت عالی خواهد بود اگر باور داشته باشی و ذهنیت ما جوری برنامه ریزی شده برحسب ورودی جوری تفسیر میکند که باور داشته باشه

    در مثال توت فرنگی که فکر میکردند توت فرنگی گرونه هست احساس داشتند مزه اش خاصه و پر ابه و خیلی ارگانیک هست در صورتی که توت فرنگی معمولی هست ولی ذهن با ورودی اشتباه و ذهنیت اشتباه و نتیجه اشتباه میدهد کارکرد ذهن همین هست باورها دارند نتایج را میدهند

    اگر کالایی بگیری و نظرات مثبت داشته باشه میگی خوبه حتی اون نظرات فیک باشه و ذهنت این کالا را خوب میدونه

    حتی در مورد فیلمها اگر گفته بشه خیلی درس داره چون انتظار داریم خیلی خوب باشد کلی هم درس میگیریم ولی اگر بگیم فیلم مزخرفی هست همین نتیجه را میگیریم

    در هر موضوع همینه بستگی به افکار و ذهن و باورت داره و نظراتی که قبل از فیلم یا سفارش کالا میگیری

    یا هنوز فردی را ندیدی و بهت بگم این آدم خیلی خوبیه یا آدم پر رویی هست و هر جور ذهنت را ساخته باشند خودت یکسری رفتارات را هماهنگ می‌کنی و یکسری هم همون ذهنیت داری و در مقابل آن فرد بر حسب ذهنیتت یا خوب میبینی یا بد

    اگر به یه شخصی باور منفی و یا مثبت بدهیم و آن فرد واقعا آن باور را باور کند می‌تونه تو زندگیش تاثیر داشته باشه

    در ساعات پایانی سال ،ارزوی سالی سرشار شادی و عشق و مهربانی را برای همه دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: