درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-19 05:37:312025-04-30 07:31:22درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدا
سلام استاد عزیز واقعا این فایل پر از ارامش در پرتوی اگاهی بود چون خودم هزاران هزار بار این تجربه رو داشتم از ذهنیتی که قبل روبه رو شدن با قضیه بهم تزریق شده و من پذیرفتم و بوده ک نپذیرفتم و ماجرا عوض شده
همینه ک شما گفتین در باره خواندن قرآن فکر کنید توی یک بیابونی هستید و هیچی نمیدونیدو راهو گم کردی یهو این کتابو پیدا میکنی و روش نوشته این کتاب راه و همه چیز این دنیارو بهت نشون میده و اون موقع بشین و بخون و من دقیقا همین کارو کردم دیدم اصلا این چیزی که توی قران هست با اون چیزی که بهم گفتن و من پذیرفتم تفاوتش زمینو آسمونه دیدم روی حواشی متمرکزن و اصلو اصلا نگفتن این یکی از مثال هاست راجب کفش ،لباس،کتاب های که به ما معرفی میشه ، فیلم ها کلا ذهن انسانه که نتیجه ی همه چیز رو تعریف میکنه و از یک چیز خنثی یا بد میتونه به بهترین فرصت ها دست پیدا کنه یا از بهترین فرصت ها میتونه هیچی بهش نرسه
و واقعاً ممنون و سپاس گذارم که عاشقانه این اگاهی هارو با ما درمیون میزارید و من هم انشالله بتونم در زندگی ازش استفاده کنم نه از دید یک حرف باحال یا یه موضوع قشنگ
میشه فقط راجب همین فایل 34 دیقه ای یک دوره اماده کرد یک دوره 34 جلسه ای کامل
خدایا شکرت که از بینهایت طریق هدایت گرم هستی و این اگاهی ها رو بهم میگی
در پنال الله یکتا شاد باشید
فعلا خدا نگهدار
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
خدایا شکرت بی نهایت شکر برای این
رزق پربرکت و مقدس
به به فایل با طعم توت فررررررنگییییی
پیشاپیش بهارتون مباررررررررک
الهی که امسال هر لحظهاش پراز لبخندهای زیبا
و شادیهای کوچک وبزرگ باشه
الهی در برقراری ارتباط با دیگران، احساس محبت وصمیمیت کنیم
الهی ذهنی آرام و شفاف داشته باشیم و بتونیم بر افکار مثبت تمرکز کنیم
به برکتهای الهی و نعمتهای زندگی بیشتر توجه کنیم و برای همه شون شکرگذار باشیم
الهی از لحظات ساده و کوچک لذت ببریم و
الهی به زندگی با نگاهی مثبت نگاه کنیم
الهی با توکل به خدا، در برابر چالشها و موانع،
آرامش و اعتماد به نفس داشته باشیم
و اعتماد کنیم به جریان خداوند…
کامنتم را از روستای به شدت قشنگ وبهشتی
با طبیعت بهاااااری ومومنتوم بی نهایت مثبت اوزود در نزدیکی قائمشهر تقدیم تون میکنم
همراه با کلی انرژی و قلب و عششششششق
وااااااییی خدایا خیلی باحال بود این فایل …
پارسال من و رسول جان همراه با بچه ها رفتیم توچال پیاده روی و تفریح ،تو مسیر برگشت هم قرار شد بریم یه سر به سازمان رسول جان و وسایلی که بهش داده بودن با ماشین بیاریم خونه ،
تو راه رفتن به سازمان خیلی جالب بود
مسیر اصلی بخاطر نمایشگاهی که برپا کرده بودن تغییرداده بودن ،بالاجبار ما از یه مسیر دیگه رفتیم و دیدیم خیابون
مظفر تهران پراز دستفروش و به شدت شلوغ حالا جالبه
27 اسفندماه بود پیاده شدیم و
من یه مانتو کتی خریدم 300 هزارتومن
یارو چرخ خیاطیش هم آورده بود و همون جا کارش انجام میداد با هیجاااان و خنده
همون مانتو با همون جنس وکیفیت
تو اکومال 980 هزار تومن بود و
زنداداشم لنگه مانتو منو البته رنگ دیگه خرید بود وفکر میکرد منم از اکومال خریدم وحالا بنده خدا فکر میکرد چون 980هزار داده جنس باکیفیتی خریده و کیف میکرد و
خنده های من که منم با باور خودم لنگه همون مانتو با همون کیفیت میپوشیدم با قیمت 300هزار تومن .
یعنی هر وقت این مانتو میپوشم عشق میکنم که برپایی یه نمایشگاه باعث شد من مانتوی از خود تولید کننده بخرم و باور کنم برکت ورزق الهی چه جوری به زندگی وارد میشه وقتی باورهای درست شکل بگیره …
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونم بابت این فایل مقدس
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
سلام فاطمه ی عزیزم
لحظات و ساعت های امسال برات به بهترین شکل تموم شه و با قشنک ترین حالت و احساس وارد سال جدید بشید و سراسر شادی و تجربه هایی باشه از اجابت خواسته هاتون
تو کامنتت خوندم نزدیکی قائمشهر زیبای خودمون هستی و خواستم بگم بسیار خوشحالم که تو شهرمون هستی و امیدوارم لحظات خوبی رو سپری کنی و اگر خداوند هدایت کند و زمان مناسب فرا برسه بتونم روی ماهتو از نزدیک ملاقات کنم . ( چون خودم عازم سفر هستم ) و خواستم بگم به شهر زیبای قائمشهر خوش اومدی عزیز دلم
امیدوارم زندگی ت سراسر ارامش و شادی و معجزه خداوند باشه دوست عزیزم .
سلااااااااام آسیه جاااااااااانم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
بهار 1404 مبارک وجودتون عزیزم
بوس به روی ماااااااااااااااااااهت
سپاسگزارم از مهر ولطفت
از کامنت پربرکتت که رزق الهی میدونمش
و باقلبم دریافتش کردم
شما هم خودتون قشنگین
هم شهرتون قشنگه
هم خودتون مومنتوم مثبتین
هم شهرتون مومنتوم مثبتهههه
ما به امید الله ، رسیدیم به فرح آباد و دریااااا
و تحویل سال 1404 .
خداروشکر بی نهایت شکر برای
تموم قشنگیایی که خدا آفریدههه
خداروشکر برای حال خوبت
خداروشکر برای وجود ارزشمندت دراین جهان زیبااا
الهی که سفرشما هم عالی باشه
کلی برکت و رزق و سلامتی و حال خوب و دل شاد وارد زندگیت بشه
الهی که آجیل چهارمغز زندگیت پربشه از توحید و سلامتی و موفقیت وخوشبختی ..
بی نهااااااااااااااایت دوووووووووست داررررم .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره..
ان شاالله .
سلام و درود به همسران بهشتی…
سلام فاطمه جان…
سلام آقا رسول برادر عزیزم…
سلام به بچه های نازنیتون..
خوب خوش هستین ایام به کامتون هست..
چقدر تصویر پروفایلتون زیباست..من اونیکی عکستونو تو گوشیم سیو کردم..روی پل هوایی هست..
بهر حال هر کجا هستین خوب و خوش سلامت باشین…
راسی بگم.هوای جنوب ما هم بیین خنکی و گرما هست..دارییم درختان نخلمونو باربر میکنیم…
راسی بهار نارنج حیاطمونم تا دلت بخاد ثمر کرده امسال کلی میوه کردن..
چقدر پیامتون بوی عطر خدا رو میداد…
چقدر حالم دگرگون شد…
راسی روز گذشته …هوس ماست و یخ.با پونه محلی خودمون کردم..اینقدر لذت میبردم…
خدا هم تو بدنم جریان مومنتمی مثبتشو ،”زیبا زیباتر میکرد…
کلی انرژی و حال خوب گرفتم..
وقتی حالم خوبه…مثل اون کنجشکه بود وقتی زمین میخورد سرش گیج میرفت ..ستاره ها دور سرش میچرخیدن…
منم وقتی به شدت احساسم خوب میشه..نور طلایی الهی دور سرم میچرخه….
منم با خوندن کامنتتون همین حس و حال الهی گونه تو وجودم رشد کرد…
واقعا همه چیز هم جهت شدن با خداوند..
وقتی بخدا میرسی….فاطمه جان!!!!
احساس میکنی هیچ نیازی به کسی نداری…اینقدر با خودت در صلحی…
وقتی بخدا میرسی انگار بهترین ها رو بهت میبخشن…
یه تجربه خاصیه..اصلا نمیشه با قلم نوشتش حس سپاسگزاری یه چیز عمیق درونیه…
اصلا نمیشه بیانش کرد..
خوشحالم توی مسیری هستم.که همه دوستان عزیزم..دارن از درون قوی میشن..نه دب دبه کب کبه کنن..
و بخان به رخ دیگران بکشونن..اون حس شادی و سپاسگزاری رو از درون دارن..
و من الان همچنین پکیچی تو درونمه…
نمیشه وصفش کرد..همه چیز برات زیبا میشه….
فاطمه جان…من یه لباس ساده ایی که میپوشم که راحتی خودمه و باهاش حالم خوبه همون برام حس سپاسگزاریه…
هر چیزی که میخاد باشه..اون حس شادی من یدنیا برای من ارزش:افرینه…
چند روز پیش خواهر بزرگترم..بهم گفت…
خیلی خوشم از نرگس میاد!(من دو اسمی هستم ) تو همین محیطی که هست با همین چیزی که داره حس حالش خوبه عشق میکنه به زندگی..
فلانی و فلانی همچی دارن به اندازه نرگس حسشون خوب نیست…
مخصوصا اینروزا این مسیر هم جهت شدن با خداوند یه نور قوی رو در درون ما دانشجوای توحیدی ،”قوی کرد..
خداوند فاطمه جان چقدر دوستمون داره !!!چقدر خوشحاله. که ما دارییم این مسیر رو پیش میرییم..
و از طریق استاد داره ما رو در مسیر پیشگامان به سرعت نور جلو میبره..
اینروزها غرق احساسات خوبم..یه دلخوشیهایی در خلوتم با خداوند دارم..که ساعتها میگذره ولی من هنوز محو بزرگی و زیبایی این حس عمیقم…
میدونم که ما همدیگرو رو درک میکنیم چون با هم دارییم توی یه مسیر با همدیگه حرکت میکنیم…
چند شب پیش …یه پرنده بزرگ با بالهای بلند..حسم گفت پرنده ققنوس هست…جلوی چشمم رد شد..رنگ نارنجی و اتشین داشت…
.قبلا همینو همین قسمت از حیاط خونمون دیده بودم..ولی اینبار ….دیگه از مسیرم برام نوید اورد…
دوست عزیزم فاطمه جان بخداوند بزرگ میسپارمتون واقعا تحسینتون میکنم که همچنین خانواده توحیدی هستین…و چه خوشبختی و سعادتمندیه..
از صمیم قلبم بهتون تبریک میگم…
واقعا شعری میگن..
خوشا انان که دائم در صلاتند…
حالا این نگرش داره مدام به ما بازخورد میگیره…
دوستتون دارم فاطمه جان.رسول جان..کوچولوهای توحیدی من…
به خداوند بزرگ میسپارمتون…
راسی اینو بگم…هر کسی در مدار درست باشه..هدایت میشه به بهترین ورژن..به ورژنی که همش سود سود سود هست…
مانتوی زیبای الهیتو بهت تبریک میگم…300.!!!!!!الله اکبر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است
و مهربانیاش همیشگی.
و اعتماد به خدا ،محکم ترین امید است..
سلام خانوادگی ما به فاطمه جاااانم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
سپاسگزارم از مهر ولطفت
بوس به روی ماهت نازنینم
بهارت پراز عشششششق وآگاهی
کامنتم رو در طبیعت جنگلی وبارون بهاری
زیر آلاچیق برات مینویسم که تا چشم کار
میکنه درخت های ارغوان دارن با ناز
دلبری میکنن منم با دمنوش هل و
گل محمدی به تماشاشون نشستم ..
سپاسگزارم از کامنت پربرکت و سرشار از حس خوبت
مخصوصا این قسمتش باقلبم خوندم
عالی نوشتی عزیزدلم
وقتی بخدا میرسی….فاطمه جان!!!!
احساس میکنی هیچ نیازی به کسی نداری…اینقدر با خودت در صلحی…
وقتی بخدا میرسی انگار بهترین ها رو بهت میبخشن…
یه تجربه خاصیه..اصلا نمیشه با قلم نوشتش حس سپاسگزاری یه چیز عمیق درونیه…
اصلا نمیشه بیانش کرد..
خداروشکر برای پرنده ی ققنوسی که تماشا کردی
خداروشکر برای وجود ارزشمندت
دراین جهان زیبا و سایت بهشتی مون
خداروشکر برای احساس های ناب و
بی نظیرت و نگاه زیبابین و زیبا اندیشت
بی نهایت ممنونم از توصیف قشنگ
طبیعت و لحظه های خوشگل توحیدیت
که برام نوشتی عالی بود کیف کردددم
بی نهایت دوووووووووست دارم عزیزدلم
به اندازه ی تعهد گنجشکهای اول صبح
که خیلی عملگرا جیک جیک میکنن…
نوش جونت تموم قشنگیهای زندگیت
تموم دلخوشی های ارزشمند زندگیت
نوش جونت ماست و پونه محلی ..
نوش جونت پکیج خوشگل توحیدی درونت
سلام پراز عشق منو به درختهای بهار نارنج
تون برسون و دستی بکش بهشون و
بوسه بارون شون کن ..
پرروزی باشه درختهای نخل تون .
باعث افتخاره که درکنارشما رفیقهای
بهشتیم دارم قانون رو بهتر وقشنگ تر یاد میگیرم خداروشکر ..
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
بنام خداوند بخشنده بخشایشگرم..
بنام خداوندیکه که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست…!!!!
فقط برای متصل شدنش…باید قلبی امیخته با حس الهی داشت..
سلام فاطمه جان!!!!من تو جنوب بودم.اصلا چیزی بنام درخت ارغوان رو ندیدم…
من بچه بودم اومدم شهرهای شمالی…
یه تکهاش هنوز بیادم میاد..درخت گیلاس.اون درختهای سرسبز تو در تو…
ولی الان نزدیک به 30 سال میگذره که من مسافرت به شمال و دیگر نقاط شهرهای،” بالا دست”نداشتم..به غیر از دو مورد..اونم توی یه شهر دیگه!!!
ولی تا دلت بخاد میرییم بوشهر و دیگر نقاط اطراف شهرم…
یه سرچ کنید..من از شهرستان فراشبند دقیقا جنوب غرب شهر شیراز…هستم!!!
بعد 2.5 ساعت به بندر بوشهر..هوای گرم …و قسمت بالادست شهرمون هوای خنک و عالی و پوشیده از درختان سرسبز و اب خنک و شیرین که تابستونا ما میرییم اونجا..ابتنی حسابی تو اون حال”انجام میدییم …
…
این سه سال زندگی من در هر جنبه ایی تعقییر کرد.که همه لطف خدا بود…
و همینکه برام از درخت ارغوان نوشتی…
به روز نکشید..از طرف شخص نزدیکم دیدم ایشون رفته توی پارک کنار ساختمانشون…پوشیده از همین درخت های ارغوان بود…من براش ” پیام گذاشتم اینا درختهای ارغوان هست!؟؟؟بهم گفت اره..
دقیقا شمال شرق تهران.(تهرانپارس)اگه اشتباه نکنم!!.یه پارک زیبا بود..و یه رودخونه دستساز ..وسط این راه روه ها عبور میکرد…
من با کامنت شما!.هدایت شدم که این درخت ارغوان رو از طرف شخص نزدیکم توی بکرترین منطقه تهران ببینم..
چقدر خوبه ازادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشی…که بری دیدنیهای جهانتو ببینی..
این نوید رو بهم داد…
که من در مسیر رشد و پیشرفت در تمامی جنبه های زندگیم هستم…
خداوند رو سپاسگزارم که با نگرش و باورها و کانون توجه ما…داره این نوید رو بهمون میده..تو میتونی بهترینها را برای خودت خلق کنی..
همه چیز از درون من میگذره…
انشالله که بتونیم این مسیر راه درست رو تا همیشه ادامه بدییم..
واقعا درخت ارغوان زیبا بود…
چقدر شکوفهاش خوشرنگ بود…
چقدر خداوند بزرگه….که اینهمه تنوع رو برای ما خلق کرده…
الان توی شهر ما..خرمای زاهدی..بهترین کیفیت رو داره…که به کشورهای مختلف صادر میشه…
وتوی شهر بوشهر اون مناطق فقط خرماهای خوب داره…
..الان توی حیاط ما سه نوع رطب و خرما داریم..که هر کدومشون شیرینی خاص خودشونو دارن…
اینا چی رو نشون میده قدرت لایتناهی خداوند…
که مدام داره بهمون هدایت میشه!!!
که سپاسگزارش باشیم…
فاطمه جان مممنونم که از زیبایی درخت ارغوان برام نوشتی….
راسی دمنوش گل با هل درست کردم عالی بود…
ولی من یه کوچولو چایی بهش زدم.ولی خیلی خوب و خوشمزه بود…
سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت نمود که در مسیر راه درست و راه پاکی باشم…و بتونم اتفاقات خوب و عالی رو بنفع خودم رقم بزنم..
همه چیز از نگرش منه.چقدر خوبه این نگرش در مسیر توحیدی باشه….دقیقا خوردنش مثل همون دمنوشه میمونه ..
مثل دیدن درخت ارغوان و زیباییهاش میمونه…
دوستتون دارم…خانواده فاطمه و رسول..بخداوند بزرگ میسپارمتون…
به نام خدا
سلامممممم به دوستای قشنگم، استاد و خانم شایسته ی عزیز
امیدوارم حال همگی خوب باشه
خداروشکر بابت این روز قشنگ، آخرین روز سال 1403 !
چقدررر این فایل قشنگ بود و آدم رو آگاه میکرد
من خودم کلیییی مثال به ذهنم امد و دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم
در مورد همین خوراکی، چند سال پیش یه قهوه ای از دبی ،هدیه برامون اوردن( ما کلا خانوادگی قهوه خور نبودیم)، داداش من اولین نفر اینو خورده بود یه جوری تعریف میکرد که وایییی اصلا یه طعمی داره آدم سیر نمیشه، انقدر پر انرژی شدم…
از اونجایی که من کلا علاقه ای به قهوه نداشتم ولی خب وسوسه شدم گفتم بزار حالا ما هم امتحان کنیم، من خوردم دیدم مزه ی خاک میده. بعد واقعا با خودم گفتم انقدررر که داداش من رو غذا حساسه چجوری میگه این خوشمزه هست. داداش من که اصلا قهوه خور نبود چون حالا این قهوه از دبی بود، هر روز یه لیوان قهوه میخورد. بعد من هر چی به داداشم میگفتم عامو این که اصلاا مزه نمیده میگفت نههههه! نمیبینی یه مزه ی خاص و متفاوتی میده، من خیلی پر انرژی میشم. واقعا با قهوه های دیگه متفاوته( یکی نبود بهش بگه مگه تو اصلا چقدر قهوه خوردی که با بقیش متفاوت باشه!)
یه تجربه ی دیگه در مورد درسم که خیلی برام جالبه این بود:
توی کتاب تست ها اغلب میان کنار تست سطح سختی اون تست رو میزنن و دانش آموز با همون ذهنیت تست رو حل میکنه. توی یه کتاب تست شیمی که داشتم تست میزدم یه سوال رو به راحتی حل کردم و فکر میکردم جزو سوالای آسون باشه ولی وقتی رفتم پاسخ نامه رو دیدم، متوجه شدم سوال سختی بوده.
کلا وقتی کنار یه تستی مثلا بزنه سخت با این دیدگاه میرم سمت اون تست که یا کلا حلش نکنم یا باید کلی وقت بزارم روش، این در حالی هست که در واقعیت اگه کنار تست ها سحط سختی اون تست رو ننویسن حتی اگه سوال المپیاد هم باشه ، اگه دانش آموز سواد کافی داشته باشه میتونه به راحتی حلش کنه
دقیقا همین موضوع توی ازمون های قلمچی برایم اتفاق میوفته. قلمچی یه الگویی داره(بیشتر مواقع)، اینکه سوالای اولگ سوالای آسونی هستن و منم همیشه با این ذهنیت میرم سمت سوال که اینا رو بلدم و در 90 درصد همیشه سوالات اول درس ها رو درست حل میکنم و این در حالی هست که خیلی وقت ها شده که سوالای سخت توشون بوده و من با همون ذهنیت به راحتی حلشون کردم!
در مورد بیماری من اینو به صورتتتتتت خیلیییی واضح دیدم. چند وقت پیش مامانم ازمایش داد و متوجه شد که تیروئید کم کار داره. موقعی که اینو فهمید زیاد براش مهم نبود و حساسیت نشون نداد؛ چند روز بعدش مامانم برگه ازمایش رو نشون یه اشنامون داد( طرف پزشکی خونده بود ولی خب تخصصش این نبود ولی یه چیزایی میدوسنت)، برگه ازمایش رو که دیده بود به مامانم گفته بود که خیلییییی تیروئیدت بالاس خیلی خطرناکه برو حتما دکتر و … مامانم شبش امد خونه(نگو مامانم بعد این که خانمه اینو بهش گفته بود رفته علائم تیروئید رو سرچ کرده) دیدم اصلا حالش خوب نیست، پرسیدم مامانم چی شده، گفت من میبینم یه مدت اصلاا حالم خوب نیس، خوابم بهم ریخته، اصلا حال ندارم…( تا دیروزش حالش خیلی خوب بود و جالب اینه همون علائم گوگل رو پیدا کرده بود) ما هممون تعجب کردیم که چرا یهویی اینجوری شد تاااا موقعی که مامانم رفت پیش دکتر غدد و بهش گفته بودن اصلا چیز مهمی نیست خوب میشی. مامانم از دکتر شاد خندون برگشت، پرسیدم مامانم چی شد گفت هیچی خداروشکر چیزیم نیست و از همون موقع تا الان هیچ علائمی دیگه ما ندیدیم….
خداروشکر که عضو این خانواده ی دوست داشتنی هستم و روز به روز آگاه تر میشم و درک بیشتری از خودم ،زندگی و این جهان پیدا میکنم
در پناه حق
سلام استاد جان
با اینکه هر روز از خداوند بخاطر حضور شما سپاسگزاری میکنم ولی میدونم هنوز قدر گوهری چون شما رو نمیدونم و هر چقدر سپاسگزاری کنم بخاطر شما کمه
استاد نمیدونم این فایل چقدر آگاهی داشت که از اول تا اخر هر چی میگفتین همش سرم رو تکون میدادم که آره اره درسته همینطوریه ذهن همینطوری کار میکنه تا حالا هیچ فایلی رو اینجوری نبودم
استاد جان شما خیلی ساده پیچیده ترین و تاثیر گذار ترین قوانین زندگی رو به ما آموزش میدین مثل این فایل یا مث دوره هم جهت با جریان خداوند که چقدر کامل گفتین ذهن تمایل داره که به افکار منفی فکر کنه و مثال رودخانه رو زدین که میل داره اب از مسیری بره که قبلا ایجاد شده و ذهن هم میل داره افکاری رو بهش توجه کنه که قبلا امثالش رو تجربه کرده و حالا که میخواد یه مسیر جدید عصبی رو تشکیل بده سختشه
امروز داشتم فکر میکردم که مرتضی یادته یکی دو سال قبل دوس داشتی از زبون استاد بشنوی مغز دقیقا چطوری کار میکنه ؟ میبینی خداوند چطور هدایتت کرد و جواب سوالتو توی این دوره گرفتی؟
استاد جان بی نهایت از شما سپاسگزارم و همچنین از اون خدایی که ما رو هدایت کرد به مسیر نعمت به مسیر خوشبختی به مسیر سعادت و به مسیر تجربه بهشت قبل از رسیدن به بهشت ابدی
نبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿1﴾
اى پیامبر از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر که خدا همواره داناى حکیم است (1)
وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿2﴾
و آنچه را که از جانب پروردگارت به سوى تو وحى مى شود پیروى کن که خدا همواره به آنچه مى کنید آگاه است (2)
وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا ﴿3﴾
و بر خدا اعتماد کن همین بس که خدا نگهبان [تو]ست (3)
سلام استاد عزیز
و درود خدمت خانم شایته عزیز
و سلام بر تمام همفرکانس های عزیزم
امید که هر کجایی دنیا باشید خوش و آرام باشید !
بزرگترین درس را داشت این فایل
همیشه وقت باید این فایل را دید
و درس های بزرگی میشه ازش گرفت
و واقعین در مدت بیشتر از 3 سال است روی خود و برنامه های خود وقتی که کار میکنم همه آنها
وابسته به همین طرز دید و باور های من است
و گفته میتانم تمام کار های ما را همین باور های من انجام میدهد
و چه خوب است که بتوانیم همه روزه روی باور های خود کار کنیم
اگر فعلا در همین شرایط که هستیم توسط خود ما و همین باور های ماست
اگر وضعیت اقتصادی مناسبی نداریم توسط خودما و باور های ماست
وووو
و من همیشه وقتی دیدیم به خواسته هایم که رسیدیم حتما آن را باور کردیم بعدا به باور هایم رسیدیم
همه زندگی ما باور های ما است !
و یکی از موارد مهم به عزیزان که تا هنوز محصولات استاد را تهیه نکردن
بهترین راه برایشان همین دوره های رایگان است
منتظر هیچ اتفاق بزرگی نباشید که یکباره همه چیز برایتان تغییر کند
کلی آگاهی داشت این فایل خدا را شکر
در حفظ الله باشید!
به نام خدای مهربان
خدایی که هرچه دارم ازاوست وهرروز باتغییر باورها ودرک بهتر قوانین وبالارفتن مدارم بیشتر میبخشد.
خدایا توکلمات را که ازجنس نور وانرژی هستند برذهنم جاری میکنی ومن مینویسم.
سلام ودرود فراوان به استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیز وهمه ی دوستان عزیزی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری پیوسته ومستمر وفعال دارند وباعث رشد وگسترش جهان میشوند.
الان که این فایل بی نظیر راداشتم میدیدم ومیشنیدم ومی نوشتم یاد خودم افتادم .
من یک گردنبند دارم که یک نگین شرف شمس به آن وصل است وقبلا خانواده ام برای من یک گوسفند قربانی کردند وبه اصطلاح این شرف شمس را هم برای حفاظت ازمن به من دادند من آن زمان خیلی ازنظرباورهایم ظعیف بودم ومن هم باورکردم که همین طور است ولی بعدازاینکه خدابه من توفیق داد ووارد سایت استادعباسمنش شدم وباورهای توحیدی شماره
1
2
3
4
و
و
و
گوش دادم کم کم فهمیدم که فقط قدرت وحمایت وحفاظت ازخداست وهیچ کسی یا چیزی این قدرت راندارد.
چندماه پیش اتفاقی برایم افتاد که جان سالم بدر بردم ومن فهمیدم که من هم که الان زنده ام رسالتی دراین دنیا به عهده دارم که باید به آن عمل کنم.
توحیدویگانه پرستی
خلاصه هنوز که هنوزه این باور شرک آلود درجامعه وجود دارد که شرف شمس بسیار برای حفاظت جان ومال خوب است.
وبا گوش دادم به فایل های استاد عباسمنش عزیز فهمیدم هرکسی باتوجه به مداری که درآن هست یک جورباورهایی دارد ومن راه خودم رامی روم ودیگران هم راه خودشان را
اعمال من برای خودم واعمال دیگران برای خودشان
من باید روی خودم کارکنم روی باورهایی که ازگذشتگان به من رسیده کارکنم وباورهایی رادرخودم بسازم که موفقیت بیشتر وآرامش بیشتر رابرای من به ارمغان می آورد.
استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته عزیز ازشما سپاسگذارم که این آگاهی های ارزشمند راباما به اشتراک میگذارید وباعث رشدوتوسعه ی جهان میشوید.
خداوند حافظ ونگهدارتان باشد.
سلام و درود بر استاد عزیزم .
من تمام حرفای شما رو با تمام وجودم لمس کردم .
اگر از چیزی تعریف بشنوم تحت تاثیر قرار میگیرم.یادم همکارم میگفت فلان آدم خیلی بد اخلاقه خیلی بی اعصابه بعد من پیش خودم گفتم شاید بااین شخص اینطور رفتار کرده من برم ببینم با من چطور رفتار میکنه .(البته این از شما یادگرفتم که هر کسی نتیجه فرکانسشو میگیره) بعد وقتی با اون شخص که همه میگفتن ادم خوبی نیست چقدر مهربون و خوش اخلاقه .اونجا بود یادگرفتم تا خودم چیزی رو تجربه نکردم راجع بش قضاوت نکنم .
خیلی اتفاق ها اطرافم میفته که طبق همین قانون توت فرنگی 19 دلاری بوده .
رستوران ،کتاب ،فروشگاه …گاهی اوقات یکی با توجه به دیدگاهش انقدر یک شخص رو بزرگ میکنه و آدما رو نسبت به اون آدم حساس میکنه که وقتی میبینیش میگی اِ این همون بود….اینم که یه آدم معمولیه ….
واقعا این صحبت ها منو واداشت که بیشتر تمرکز کنم .درس بزرگ داره ممنون .باید چند بار دیگه گوش بدم .
بنام فرمانروای کل جهان
خدایا هر آن چه که دارم از آن توست و تو به من دادی .
خدایا می پذیرم که من در برابر عظمت تو ناتوان هستم .
سلام به استاد عباس منش و استاد خانم شایسته
خدا را سپاسگزارم بابت اینکه شرایط محیا شد برای نوشتن کامنت در این ساعات پایانی سال .
خدارا سپاسگزارم بابت حضورم در این جهان مادی و عمر ارزشمندی که خداوند به هدیه داد و من توانستم یک سال دیگر هم در این سایت توحیدی حضور داشته باشم .
اگه بخوام از تجربیات خودم در این زمینه بگم ، یادمه چند سال پیش نیاز پیدا کردم به دندانپزشک ولی از آنجایی که تجربیات خوبی از قدیم نداشتم ، خیلی در این کار سهل انگاری میکردم . یک روز یکی از دوستانم که متوجه مشکل من شد به من پیشنهاد کرد که پیش دکتر خودش برم ولی من باز مقاومت داشتم تااینکه یک روز اومد به من گفت :
ببین این دکتر کارش خیلی خوبه و اصلاً تو متوجه نمیشی و خیلی راحت برات کار انجام میده و دستش خوبه و خواهر خودم هم خیلی از دندانپزشکی میترسید اینجا فرستادم راضی بود . بالاخره آنقدر از خوبی های این دکتر گفت که من قبول کردم و تصمیم گرفتم که پیش دکتر دوستم برم با تعریف هایی که کرده بود.
اتفاقی که افتاد وقتی برای اولین بار به مطب دکتر رفتم بعد از من یک آقای بازیگر هم وارد مطب شد برای انجام کار دندان و حضور این شخص هم باعث قوی تر شدن باورهای من برای این که کار این دکتر عالیه .
وقتی رفتم برای معاینه ، دکتر همون روز یکی از دندونهای منو درست کرد و جالب اینکه واقعاً من آرامش داشتم و اصلاً متوجه آمپول بی حسی هم نشدم و خیلی راحت کارم انجام شد. نکته ی جالبش این بود که زمانی هم که لثه من از بی حسی خارج شد من اصلاً احساس درد نداشتم و خیلی راضی بودم و همین تجربه باعث شد که دیگه از آن به بعد من با دندانپزشکی رابطه ی خوبی داشته باشم و همیشه برای چک آپ هم به طور منظم پیگیر سلامت دندانهایم باشم .
………………………….
یکی از دوستان همسرم در کار ساخت وسازه و خیلی هم در این کار موفق عمل کرده. چند وقت پیش وقتی رفتم پروژه جدیدش ببینم ، متوجه یکسری باورهای خوبی در صحبتها این آدم شدم ، اینکه بازار خرید و فروش عالی / مشتری هست / خیلی راحت میشه ساخت وساز کرد . این آدم واقعاً عالی داره میفروشه و مشتری هایی جذب میکنه که واحدهای 150 متری دارن دوتا دوتا ازش میخرن .
استادجان دمتون گرم با این فایل عالی .
دوستتون دارم .
به نام خدای مهربان
درس های من از این فایل :
در هر موضوعی و هر کاری پیش فرض ذهنیم را طوری تنظیم کنم که بهم احساس خوبی بده
مثلا الان که اومدم تهران و میخوام با مهارت صدایم کار کنم و برنامه اجرا کنم هر کجا که رفتم و خواستم باهاشون کار کنم ازم رزومه و یا نمونه کار خواستن در حالی که من تازه عشق و علاقم را پیدا کردم و رزومه و نمونه کاری خاصی ندارم و هرچقدر که افراد بیشتری این موضوع را بهم میگن پیش فرض ذهنیم در این موضوع قویتر میشه و دیگه جهان اطرافم اینو از من میخواد که باید نمونه کار داشته باشم و حالا میخوام پیش فرض ذهنم را این طوری تنظیم کنم که اصلا نیاز به نمونه کار نیست و در زمان مناسب به شرایط خوب و افراد مناسب هدایت میشم و خیلی خوب از مهارتم استقبال میشه مثل زمانی که در کیش بهم پیشنهاد داده شد که در با صدام براشون عروسک گردانی کنم و چقدر هم خوب استقبال شد و با باورهای مناسب پیش فرض ذهنم را به سمتی که دوست دارم میبرم .
تقریبا یک ماهی میشه که به تهران مهاجرت کردم تا روی مهارت و علاقم کار کنم و پیش فرض ذهنی از تهران ساختم که یک شهر زیبا و بزرگ و ثروتمند است و افراد موفق و برندهای بزرگی داره و با دیدن عکس های زیبا و مکان های شیک و خانه های ثروتمند به این چنین جنسی هدایت شدم و مدام افراد خوبی سرراهم قرار میگیرن ،مدام به مکانهای زیبا و اتفاقات خوب هدایت میشم .
در حال حاظر در یک خوابگاه هستم که بی نهایت تمیز و شیک و مرتب و افراد بسیار خوب و متشخص و منظم و موفقی داره و چقدر مورد عشق و احترام هستم و کلی امکانات خوب داره و خیلی آرامش دارم و لذت میبرم در حالی که دفعات قبل برعکس این موارد بود .
هر روز داره وضعیتم در این شهر بهتر میشه و تجربه های خوبی را در راستای خواسته و عشق و علاقم کسب میکنم که از نتایج در زمان مناسب به اشتراک میگذارم و همین که الان این چنین شرایطی دارم نتیجه ی احساس خوبم را میرسونه که با ماندن در این مومنتوم مثبت کن فیکون خواهد شد.
استاد عزیزم قبل از دیدن فایل درسهایی از انیمیشن گربه ی چکمه پوش قبلا این انیمیشن را دیده بودم و اصلا ذهنیت خاصی نسبت بهش نداشتم اما توضیحات شما و برداشت و باورهای خوبی که در این فایل از دیدن این انیمیشن به اشتراک گذاشتین باعث شد با پیش فرض بهتر و دید بهتری این انیمیشن را مجددا ببینم که چقدر متفاوت بود از دفعه ی قبل و چقدر بهتر متوجه قوانینی که در این انیمیشن بود شدم و چقدر بیشتر لذت بردم از دیدنش و صحبت های شما به کانون توجهم در دیدن فیلم شکل بهتر و لذت بخش تری داد که پر از درس بود .
حتی اگر من این فایل توت فرهنگی را خارج از توضیحات شما میدیدم این ذهنیت و برداشت نداشتم و با توضیح شما چقدر بهتر دارم متوجه میشم که انشالله در ادامه هم بتونم با این احساس خوب بقیه فایل ها را دنبال کنم و با ذهنیت بهتری در کامنت نوشتن مشارکت داشته باشم .
همانطور که در پینگ پنگ و هر ورزشی نیاز به آموزش درست هست و هرچقدر در شروع کار و یا ورزشی آموزش ببینیم بهتر و آسانتر نتیجه میگیریم و با ادامه دادن اون روند نتیجه ها هم بهتر میشه به شرط اینکه تمرینات انجام و تکرار بشه ،دقیقا آموزش های شما هم به همین صورت که هر چقدر به تمرینات عمل بشه و تکرار بشه بیشتر در مومنتوم مثبت خواهیم بود که با تکرار این روند به عادت و شخصیت تبدیل خواهد شد .
با دوست عزیزم در تهران برای اولین بار رفتم خونه ی پدر و مادرش چون خودش جدا زندگی میکنه و من ذهنیتی در مورد رفتار پدرش نداشتم و در اون جلسه ی اول با صحبت های که میکرد کم کم یک پیش فرضی از رفتارش در ذهنم درست شد و خارج از خانه رفیقم در مورد پدرش صحبت کرد و سری بعد که ایشون را دیدم ذهن من اون رفتارها را تحلیل و بررسی میکرد و به سمت پیش فرضی که ساخته شده بود میبرد ،اما چون از مادرش یک پیش فرضی قبل از دیدنشون داشتم و ایشون را به عنوان یک فرد هنرمند و با مهارت و خوش سلیقه میشناختم هر بار که میبینمشون این موارد در ذهنم پر رنگ شده و پیش فرض های تعریف شده را میبینم .
یک دیگر از پیش فرض هایی که در فروش تجربه کردم اینه که میگن من دستم خوبه و اینطوری شخص اگر ذهنش را روی اون باور تنظیم کنه و البته احساس خوبی بهش بده واقعا فروشش خوب میشه البته چون باور کرده که دست اون شخص خوب بوده و حالش خوب شده این اتفاق میفته .
من زمانی که از کسی خرید میکنم میگم که دستم خوبه و فروش خوبی خواهی داشت و در اغلب موارد افراد بهم گفتن که دستت خیلی خوب بود و فروش خوبی داشتیم و اینو من بیشتر باور کردم و بیشتر به دیگران میگم .
خدایا شکر که هر لحظه هدایتم میکنی
سلام به استاد عزیزم مریم بانو و همه دوستای ارزشمندم
استاد جان باز هم گل کاشتید
چه مثال جالب و در عین حال ساده و قابل باوری بود
بسیار لذت بردم
یه خاطره از دوران کودکی ام با دیدن این فایل به یادم اومد وقتی که پنج یا شش ساله بودم با بچه های فامیل کشتی میگرفتیم
یکبار که با پسر عمم میخواستیم کشتی بگیریم جلوی همه بزرگتر ها او منو زد و من گریه کردم اومدم بغل بابام که بگم بابا بزنش من رو زد
پدرم استین های لباسم رو که بالا زده بودم رو زد پایین و توش فوت کرد هر دوتا آستینم رو در گوشم گفت زور کردم تو بازوهات برو خودت بزنش
خیلییی خوشحال شدم گفتم تو این دستم یکم دیگه زور بریز چون بابام هااا میکرد تو استین لباسم بازوهام گرم شده بود و حس زور واقعی بهم دست داد
یهو بلند شدم و با این تصور که زور بابام رو تو بازوهای خودم دارم کله پسر عمم رو که فکر میکردم زورش از من بیشتره چون پسره محکم کوبیدم به دیوار و به حالت قوی مردان اومدم کنار بابام نشستم و حس قدرتمندی بهم دست داده بود
من در عالم کودکی چون به پدرم و حرف هاش ایمان داشتم این حرفی که بهم زد رو واقعا با تمام وجودم باور کردم و چون باورم این بود که من زور پدرم رو تو دستام دارم تونستم با جرعت این کارو انجام بدم در حالی که قبلش میترسیدم ازش و کتک خورده بودم
چه خوبه که ما هم به خدای خودمون ایمان داشته باشیم و هرچی که به ما حس خوب و قدرت میده رو باور کنیم
و واقعا ذهنیت ما در هر زمینه ایی توی رفتار و اتفاقات پیرامون ما اثر داره و این برای من باز هم ثابت شد
ممنون از شما استاد عزیزم