درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-8.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-20 09:11:092025-04-30 07:30:56درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای عدالت ها
سلام به استادان عزیزم بانو شایسته محترم و دوستانم
دیروز یه بحث برام پیش اومد که امروز صبح اولی که ذهنم میخواست شروع کنه بگه امروز یه روز مزخرف و عصاب خوردی میشه اما سریع شروع کردم به جهت دهی بسمت مثبت و زیبایی و اجازه ندادم دستش بگیره سکان رو و احساس خواب بیشتری داشتم اما به یکی از افکارهایی که بهم احساس عشق میده رو شروع کردم به پخش کردن در وجود خودم باعث شد اصلا خواب از سرم بپره و واقعا دوباره چقدر برام یادآوری شد که احساس عشق اصلا نمیذاره ما بخوابیم و بی حال باشیم و از بقیه روزها سحرخیزتر و سرحال تر بودم فقط بخاطر مرور یه فکر بظاهر ساده
یادمه سالها پیش یه پیشنهاد از طرف یه نفر بهم داده شده بود اما با ذهنیت من باعث شد خودش جواب منفی بده اما بعداز چندسال چونکه دیدگاه من تغییر کرده بود و از درون اطمینان فکری داشتم به محض اینکه گفتم اصلا مخالفت نکرد و خیلی هم استقبال کرد
من با گوش دادن این فایل ها داشتم به این فکر میکردم کسانی که با تلقین خوردن یا نخوردن چیزی باعث میشه چقدر تاثیر بذاره رو جسم و احساس شون اما ولی ما قانون بدن و تغذیه رو خیلی بهتر بدونیم و همراه با قانون ذهن آگاهانه اجرا کنیم اونوقت دیگه واقعا خیلی قدرتمندتر و عمیق تر و ریشه ای تر باعث تاثیر و نتایج برامون میشه
یه مثال دیگه یادم افتاد بگم خانواده من و اکثر نزدیکانم اعتقادشون اینه که وقتی مریض میشن یا اتفاق بدی براشون میشه یه نفر دیدشون که چشمش شور بوده اینا هم سریع یه تخم مرغ میگیرن دستشون و یه ورد میخونن و میچرخونن دور سر اون طرف ضربه خورده بعد یهو تخم مرغ خودش خود به خود میشکنه بعد میگن ببین ما اسم چندنفر زمزمه کردیم بمحض اینکه اسم فلانی اومد تخم مرغ شکسته شد و هرچقدر هم شدت شکستن تخم مرغ بیشتر باشه میگن اون آدم چشمش و فکرش شورتر و بدتر بوده
بعد من میگم واقعا وقتی اینا با قدرت ذهنشون دارن این تخم مرغ توی دستشون میشکنن اینقدر قدرت ذهنی دارن اما همین آدمها نمیخوان باور کنن که میتونن با همین قدرت ذهنی به چه چیزهایی برسن
و من خندم میگیره از این حد از جهالت هاشون اما ترجیح میدم حرف نزنم
و به خودم میگم وقتی من بتونم مثل اینا اینجور شی ای مثل تخم مرغ فقط با قدرت ذهنم بشکنم اونوقت چه پول ها و مقامی بدست میارم
واقعا میگم
چونکه یه تمرین جابجایی اجسام در تخصص من هست که بهش میگن انتقال انرژی و من با تمرین میتونم مثلا بطری آب یا همچین چیزهایی رو تکون بدم اما من وقتی این تمرین حسابی انجام بدم هم به قدرت ذهنم افتخار میکنم هم اینکه دیگران و هنرجوها لذت میبرن و درخواست آموزش این مهارت ازمن میکنن اما من اینکارو برا گسترش قدرت ذهن و خودباوری بیشتر میدم ولی اونا نه برا جهالت هایی که باعث بدبخت تر شدنشون میشه رو انجام میدم که فلانی تو رو دیده و چشمت زده باعث مریضی و بلا سرت اومده و واقعا فقط دعا میکنم برا همچین آدمهایی و انصافا من حتی زمانی که سنمم خیلی کمتر بود و هیچکدوم از این آگاهی هارو نداشتم اما بازم درونم خیلی این مقاومت بود که آقا چرا این آدمها به همچین اعتقادهای احمقانه پایبند و تعصب دارن چه برسه به الان
و شکرخدا هرروز دارم آگاهانه با کمک خداوند زندگیمو خودم بسمت نعمت و زیبایی بیشتر میبرم جلو که گنج های اینجا بهترین کمک کننده و قدرت در دستانم میذاره و همیشه یکی از تمرینهایی که انجام میدم منطق و دو دوتا چهارتا کردن ذهنمو کنار میذارم که نخواد اینقدر شرایط الان منو ابدی بدونه و منو بی انگیزه کنه
خلاصه من بااینکه یه وقتایی از الگوهای خوب استفاده میکنم اما همیشه یکی از بهترین الگوها خودم برا خودم هستم چونکه بارها شده کارهایی کردم که خیلی ها میگفتن نمیشه و نمیتونی اما من تونستم و موفق شدم و سندهایی محکم برام هستند که باعث ساکت کردن ذهن نجواگر و منطقی میشه
مثل همیشه خیلی دوستتون دارم و بهترین هارو براتون آرزو میکنم.
به نام خدا
خداوند رو شاکرم که روز به این خوبی را نصیبم کرد.
یکی از بهترین راه هایی که باعث می شود صبح حالمان خوب شود دوش گرفتن روزانه، صبح ها بعد از خواب است، مخصوصا دوش آب سرد که استاد هم در حرف هایشان در فایل ها و دوره های مختلف به این قضیه اشاره کرده اند.
درمورد درس، بهترین ذهنیت برای یک دانش آموز این است که باور داشته باشد او توانایی یادگیری بسیار زیادی دارد، وقتی که این ذهنیت را باور داشته باشیم دیگر لازم نیست که در خانه بیشت از اندازه مطالعه کنیم، همه چیز را در کلاس درس یاد میگیریم. این باور باعث شد که من در این ترم بالاترین معدل را نسبت به ترم های قبل داشته باشم.
خداوند عزیزم رو شاکرم که با شنیدن و دیدن برخی چیز ها در مورد استاد و کلا بقیه، ذهنیتم در مورد مردم و ارتباطات عوض می شود و راحت تر می توانم با بقیه ارتباط برقرار کنم و خداوند انسان های درست و قابل اعتمادی را برایم هدایت می کند.
هنوز سال شروع نشده، این روز ها بهترین روز های سالم هستند، واقعا، واقعا زندگی ام طوری شده که همیشه روز های جرید از روز های قبلی بهتر شده اند، تقریبا هر روز بهترین روز سالم و یا حتی زندگی ام هست، خداوند قدرتمند رو بابت این قضیه هزاران بار، هزاران بار شکر می کنم.
سلام
یادم میاد دوره راهنمایی که بودیم یه نفر بود
که مچ مینداخت و مچ همه رو میخوابوند حتی مچ معلم ها رو هم میزد دست چپ اش حتی قوی تر بود چون چپ دست بود …یه روزی من گفتم آنقدر تمرین میکنم که مچ این فرد رو بزنم من قبلش مچ مینداختم در عرض 3 ثانیه مچ همه و من رو میزد یه روزی بعد از باور سازی که من کلی تمرین کردم و به خودم چون میگفتم تمرین کردم پس باید بتونم مچش رو حداقل توی 10 ثانیه نگه دارم چون باور داشتم که میتونم 10 ثانیه نگه دارم به طرز باور نکردنی بیشتر از 10 ثانیه دستش رو نگه داشتم ..الان که داشتم این فایل رو میدیدم متوجه شدم که نا خودآگاه داشتم این قانون ذهن رو اجرا میکردم ….خیلی دوستون دارم ……استاد عاشقتم ..
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان هم مسیر.
چقدر این فایل به جا بود برای من چقدر آگاهی های این فایل برای شرایط الان من بود.
من 6 روزی هست به تهران مهاجرت کردم برای کار و دوستی که اومدم پیشش برای کار قبل از اینکه بیام راجب افرادی که باهاشون سر و کار دارم صحبت کرده بود و یه جورایی همش تمرکزش روی نکات منفی این افراد بود و همش راجب نکات منفیشون با من صحبت میکرد اما من توی دلم همش میگفتم که نه من ویژگی های خوبشون رو در میارم تا اینکه اومدم اینجا و من با توجه به حرفای اون دوستم همش واکنش نشون میدادم اما بازهم اون حرفایی که اون به من زده بود اتفاق رخ نداد و اون آدم ها به مراتب خیلی خیلی بهتر با من برخورد دارن و بهم احترام میزارن اما الان تصمیم دارم به صورت کاملا جدی بیام و باهام رو هم راجب به این افراد هم تهران هم مردم تهران در جهت خوب بسازم و البته باید بگم که من هیچ باور بدی راجب به تهران از قبل نداشتم و همیشه تهران رو شهری خوب با مردم خوب و آب هوای خوب و قابلیت رشد و پیشرفت میدیدم و توی همین چند روزه کلی اتفاق خوب برای من افتاده و من با کلی آدم خوب آشنا شدم و کلی زیبایی دیدم و خیلی خیلی خوشحالم که الان این آگاهی هارو گوش دادم تا بتونم بهترین رفتار این آدم هارو بهترین جلوشون رو برانگیخته کنم و کلی اتفاق خوب رقم بزنم تا ایمانم بیشتر بشه باورهام نسبت به این موضوع قوی تر بشه خیلی خوشحالم خیلی خیلی عاشقتونم
خدانگهدار
سلام مهدی جان عزیزم امیدوارم عالی باشی
خیلی خوش اومدی به شهر پر خیر و برکت تهران با مردم با فرهنگ و بی نظیرش
مینویسم که هم خودم باورم قوی تر بشه هم تو دوست عزیزم
منم همیشه وقتی میومدم تهران مردمشونو شهر پر از فراوانی رو
اینکه کسی کاری به کار کسی نداره
کسی فوضولی تو کار کسی نمیکنه
خیلی اتفاقا به هم کمک میکنن
من با این پیشفرض ها همیشه دوست داشتم بیام تهران
و چهار سال پیش که به خاطر خواسته ی شدید خودم و ارسال فرکانس ها خیلی راحت و عزت مندانه هدایت شدم تهران
خداوند خودش شاهده که هر کجا رفتم تو هر باشگاهی رفتم تو هر مسابقه ای تو هر کاری تو هر داستانی همههههه بهم کمک کردن
همه عاشقم شدن
و من بعد از یه مدت و مسافرت های متعدد
مهدی جان فهمیدم که اصلا فرقی نمیکنه تو کجا باشی
من همین تجربه رو که توی تهران داشتم توی شمال کشور هر نقطه ایش بگی داشتم توی جنوب کشور سمت قشم هرمز کیش داشتم
توی ترکیه که اصلا زبونشونم نمیفهمیدم و قبلا هم یک سری فیلم ها و حرفها دیده بودم و شنیده بودم در مورد ترکیه،
اما به خاطر فکت های قبلی و ایمانی که در مراحل قبلی آورده بودم
حتی توی کشور غریب هم همه عاشقم میشدن و عاشقانه دوست داشتن کمکم کنن
من دیگه ذره ای به این موضوع شکی ندارم
که ما هستیم که با باورهامون با فرکانس هامون با مداری که توش هستیم داریم رفتار انسان هارو با خودمون تعیین میکنیم ،
مهدی جان حتی فرقی نمیکنه پایین شهر باشی وسط شهر باشی بالا شهر باشی اصلا تو شهر نباشی
تو اگر نگاهتو مثبت کرده باشی
اول نشانه هاشو میبینی بعد باورت قوی تر میشه
بعد ایییینقدر رفتار خوب آدم ها در همه جا باهات خوب میشه که تو دیگه شکی نداری
که تو
هرکجا باشی
همه چیز به نفع توعه
همه عاشقت میشن
همه دوستت دارن
همه میخوان بهت کمک کنن،
من چون خودم خیلی روابط برام مهم بود
اولین چیزی که از همون اصفهان روش کار کردم روابط بود
و من همونجا کلییییی رفتار جدید و متفاوت از قبل میدیدم و با اون باور تقویت شده اومدم تهران و اینجا هم میخواستم این باورو به خودم ثابت کنم
که جهان پر از مردمان نازنین صادق دوست داشتنی فوق العاده آیه که از هر جهت به من کمک میکنن
و دیگه اینقدر برام تکرار شده و هادی شده که برام یک اتفاق طبیعی و بدیهیه
که البته همیشه بابتش عمیقأ سپاسگذاری میکنم از خداوند ،
و بهت این نوید رو میدم که اصلااااا تنها نیستی
و ببین که خداوند چطور قدم به قدم دستتو میگیره و بهت تو این مسیر عزت میده اعتبار میده دوستهای خوب میده و با ایمان ادامه بده و ببین معجزات خداوند رو در تک تک لحظات زندگیت
و هر روز صبح هم ازش بخواه بگو میخوام همه باهام رفتار خوب داشته باشن همه عاشقم بشن
من بینظریم من فوق العادم من دوست داشتنی هستم
،
تهران فوووووق العادست همه چیش
همه ی آدمهاش
من با ایمان بهت میگم
این تجربه ی من بوده با باورهای درست
، دمت گرم که مهاجرت کردی و وعده ی خداوند حقه که به شجاعان پاسخ میده
در پناه خدا باشی همیشه
سلام علی جان دوست عزیزم
خیلی خیلی ازت ممنونم بابت اینکه تجربه زیبای خودت رو با من به اشتراک گذاشتی.
تقریبا از یک ماه گذشته که تهرانم و میتونم بگم دارم بهترین روزهای عمرم رو با بهترین آدمهای زندگیم سپری میکنم و هر روز من بهتر از دیروزه و شرایط روز به روز داره برای من بهتر و بهتر میشه و با آدمهای بهتری آشنا میشم و واقعا افراد همیشه دوست دارن بهم کمک کنن و خداوند مسیر رو داره برام به زیباترین شکل ممکن میچینه و نشانه ها رو برام میفرسته و قدمهای بعدی رو برام مشخص میکنه.
دقیقا حرف شما درسته وقتی افکار و باور های درستی نسبت به اونجایی هستیم داشته باشیم هرکجا که باشیم جهان بهترین شرایط و آدمهارو برای ما میفرسته و خیلی خیلی خوشحالم از اینکه این تصمیم رو گرفتم و مهاجرت کردم و خیلی خیلی از شما ممنونم که تجربه زیباتون رو باهام به اشتراک گذاشتید.
موفق باشید
بنام خداوند روزی دهنده بی همتا
با سلام ،من خودم به شخصه بسیار به یاد دارم زمانیکه بدون پیش فرضهای منفی و باورهای اکثریت افراد جامعه وارد شهر یا استانی شدم که بی نهایت منفی بافی و بنگرش های تکراری از افراد اون شهر یا استان وجود داشت و من بدون توجه و باورهای نامناسب و پیش داوری تجارب و رفتارها و نطم و مهمان نوازی و برخورد عالی و قیمت های منصفانه در بازاریان و حتی رانندگان تاکسی همه و همه عالی و بی نظیر بود را لمس کردم و حالا درک میکنم که هیچگاه نباید نسبت به افراد یا اشخاص پیش فرض های منفی باتوجه به قصاوت های افراد از قبل داشته باشیم
پاینده سرافراز در پناه الله یکتا
استااااااد پیدا کردم
چطور من اصلا به این توجه نکرده بودم و همش هم دنبال راهکار بودم؟؟؟
نمینویسم دقیقا آسیبو که شما بتونید کامنتو بخونید
من میلیون ها بار در مورد کمرم باور اشتباه شنیده بودم و باااااور کرده بودم بااااور کرده بودم همین الان هم باورمه که این خوب شدنی نیست و باید کنترلش کنی فقط!!!
یا اصلا برای چی به وجود اومد؟!
من بااااورم این بود که زیاد نمیتونم بایستم
من باااااور کرده بودم آره دیگه گودی کمر دارم
و از همه بیشتر بااااااور کردم که یا فقط عمل یا فقط کنترل،
خب
من چرا نمیام از قانون استفاده کنم؟
چرا تا حالا استفاده نکردم از قانون؟
باید بشینم منطقی به ذهنم بگم که چرا من اینو باور کردم؟!
پس چرا بقیه اینطور نشدن؟؟
آدم هایی که در موردش صحبت نکردن؟!
آدم هایی که انتظار اینو نداشتن ؟!
من چرا باور کردم؟!
فقط از خدا میخوام کمکم کنه بتونم تغییر بدم باورمو تو زمینه ی سلامتیم
باید به خدا بگم هدایتم کنه الگو نشونم بده بهم ثابت کنه بهم بگه از بینهایت طریق که اشتباه فکر میکردم
نه اینکه بخوام دنبال راهکار بگردما
باور کنم که اصلا ز بیخ اشتباه فکر میکردم
و باید با همون فرمونی که این آسیب هارو تو جسمم خلق کردم باید با همون فرمون به حالت طبیعی برش گردونم
چقدر این چهارتا فایل تاثیر گذاره
مرسی واقعا
واااای یکیش همینه که حتما باید صاف بشینی وگرنه …
همین الان سرچ کردم
که آیا صاف نشستن دلیل بر آسیب ندین کمر هست؟!
بعد فقط چشمم خورد به همین
که صاف نشستن برا کمر مضر است!!!!
خنده دار نیست
من کاری ندارم درسته یا غلطه ها
میخوام اولین باورو تو ذهنم بشکنم
که اصلاااااا دلیل نیست بدن من تو هر حالتی بهترینه خودش بهم میگه الان تو چه حالتی قرار بگیر هیچ ربطی ندارن هیچی اتفاقی هم نمی افته
الان که داره یادم میاد من یه دوست داشتم هم همیشه اصلا خمیده میشت در حدی که واقعا به اصطلاح گرد بود پشت کمرش ، اما چرا اون هیچیش نیست؟! چرا من اینطوریم؟!
یا من فکر میکردم به خاطر مدل گاردم و طرز ایستادنم تو بوکس که اینطوری شدم با خاطر چرخش کمر،
بابا قهرمان جهانش فلوید می ودر پس چرا چیزیش نشد!!!!!
ای خدا
یا تو باشگاه هرکس رد میشه میگه کمرتو باید صاف بگیری و گرنه به کمرت فشار میاد،
من یه فیلم تو یوتویوب دیدم طرف حالت دولا داشت رکورد لیفت میزد !!!! دولاااا!!!!
تاکید میکنم نمیخوام بگم این درسته یا این غلطه ها
میخوام بگم که این باورها هستن که به صورت صد در صد دارن نتایج رو رغم میزنن
بابا ما جادوییم به خدا این چه قانون اعجاب انگیزیه
مرحله ی اول تغییر باور ها شکستن باورهای قبیله
و مرحله ی بعد ایجاد باورهای درسته
مثل این باور که هر اتفاقی هم که بیفته یا افتاده بدن من از پسش بر میاد
مگه وقتی من دستم زخم میشه نگرانم که خوب نشه؟!!!
من خودم تو مفصل کتفم تو یکی از بازی هام آسیب دیدم
دکتر گفت میتونی پلاتین بگذاری ولی دامنه ی حرکتیت محدود میشه.و میتونی بزاری همینطور بگذره خودش خوب میشه،
و خوب شد
بعد از 1 سال من اصلا دیگه ردی از مشکل تو مفصل کتفم نداشتم ایییین همه هم مبارزه کردم تمرین کردم بعدش
فقط به خاطر اینکه من حرف دکترمو بااااور داشتم و گفتم میگذارم خودش خوب بشه،
و بعدش هم هداااایت شدم تا تقویت کنم عضلاتشو و بعدم که کلن خوب شد،
دندنم بالاترها آسیب دیده و خودش خوب شده چون باورمون اینه که خودش خوب میشه وگرنه اگه اونم راهکار داشت یه راهکاری برای در میآوردن که حتما اینطور که ما میگیم باید انجام بدید تا خوب بشه !!!
ذهنه
ذهنه که داره کارها و انجام میده
باورهای که داره کارهارو انجام میده
یا مثلا وقتی شما دوره ی قانون سلامتی رو گذاشتین
من فکر میکردم که تنها راهش اینه که غذامو درست کنم
اما اییییین همه ورزشکار که مثل خرس میخورن
ایییین همه آدم چاق که صاف صاف راه میرن و فعالیت فیزیکی میکنن
چرا اونا چیزیشون نیست؟؟
اولین راه همین تغییر این باورها همین منطقی ثابت کردن به ذهنمه
بابا من سالمم سالم بودم هیچیم نیست چرا من رو خودم عیب گذاشتم یا دیگران،و ایییینقدر بهش دامن زدم یا به قولی مومنتوم در موردش راه انداختم اینقدر در موردش با خودم با بقیه با خدا صحبت کردم که شده این،
باید به همین طریقی که اومدم تا اینجا
باید به همین طریق برگردم
انشاالله خدا کمکم کنه،
به نام خدا
سلام علی جان ؛ امیدوارم حالت عالی باشه ، کامنتت منو یاد چنتا موضوع انداخت ، حتما برات جالبه ؛
من چون وزنه میزنم چنتا ایراد توی بدنم بود و فکر میکردم بخاطر وزنه های سنگینه ؛
مثلا مدت زیادی مچ راستم درد میکرد ، من با همون مچ بازم وزنه میزدم ، بعد از کلی وقت که دیدم حتی با استراحت هم خوب نمیشه گفتم خدایا من واقعا راهی بلد نیستم خودت درستش کن تو بهترین شفا دهندگانی ، خیلی عجیب بود خودش خوب شد و اصلا یادم رفت درد میکرد تا بعدها یهو یادم اومد چقدر راحت و قشنگ خدا شفا داد منو ؛
دوباره تو استخون پشت بازو سمت چپ درد طولانی مدتی داشتم که اونم خوب نمیشد ، بازم گفتم خدایا تو بهترین شفا دهندگانی خودت خوبش کن ، اینم دقیقا مثه مچم خوب شد که اصلا من متوجهش نشدم و بعدها فهمیدم دیگه دردی ندارم ؛
دوباره یمدت بود دهنم طعم نا جالبی گرفته بود ، بوی بد نبود ، فقط یه طعم ناجالبی گرفته بود ؛ خلاصه بازم گفتم خدایا تو بهتر بلدی خودت درستش کن ، به طرز عجیبی بمدت چهار پنج روز غروبها به خوردن آبجوش میل زیادی پیدا کرده بودم ، منکه اصلا نمیدونستم دلیلش چیه ولی آبجوش رو میخوردم ؛ خیلی راحت و عجیب بعد از چهار پنج روز میل من به آبجوش از بین رفت و جالبه که طعم دهنم هم خوب شد ؛
یا یبار مهره پشتگردنم درد گرفته بود که بازم گفتم خدایا تو بهترین شفا دهندگانی خودت درستش کن ، اونم براحتی مشکلش حل شد خداروشکر ؛
میخوام بگم اگه واقعا باور کنیم این خدا رو ، برای هرررررررررررر مسئله ای جواب و راه حل ساده داره ، هررررررررررر مسئله ای ؛
ولی من تو مسائل مالی هنوز اونقدر باورش نکردم متاسفانه و مشخصه که تو بحث مالی نتایجم ضعیفه ؛
باوررررررررر و فقط باوررررررر ماست که دست خدا رو میبنده یا باز میزاره تو زندگیمون ؛
عاشقتم ، یا حق
سلام آقا مجتبی عزیز
درود بر تو
مرسییییی باور عالی بود اگر برا شما شده برای منم میشه
اصلا برای خودم تو قسمت های دیگه ی بدنم این اتفاق افتاده ها
یعنی دیگه تو سابقه ی 15 سال ورزش بارها آسیب تو قسمتهای مختلف بدنم پیش اومده اما چون مقاومتی در موردش نداشتم خودش خوب شده واقعا
من خودم به این مواردی که الان تو جسمم دارم دامن زدم یا خیلییییی موضوع رو تو ذهنم پیچیده کردم واقعا
به قول استاد ما تو ذهنمون داریم مسائل رو پیچیده میکنیم
و من واقعا تو بعضی از موارد خیلییییی موضوعاتی تو ذهنم پیچیده و سخت و نشدن میکنم
در صورتی که افرادی هستن که خیلی راحت وو آسون به راه حل مسئله هدایت میشن به هر شکلی
درنهایت خیل راحت خوب میشه
پس در درجه ی اول من باید بیام سعی کنم مسائل رو تو ذهنم راحت کنم ساده کنم آسون کنم بعد آروم آروم حسش میکنم جواب رو یا اجازه میدم درست بشه یا باور مناسب بهم گفته میشه که در موردش ایجاد کنم خدارو شکر
مجتبی جان خیلی ازت ممنونم بابت الگوهایی که بهم دادی و این باور
که به خدا میگم خدایا من نمیدونم خودت خوبش کن و خوب شده
این عالی بود منم میخوام اینو باور کنم و بهش بگم من نمیدونم تو میدونی خودت خوبش کن
مرسی ازت مجتبی جان
سلام دوست من وقتتون بخیر
از کمر درد گفتین یاد تصادف خودم افتادم که حدودا 16 یا هفده سال پیش برام رخ داد قبل از اون تصادف خیلی دلم میخواست برم ی ورزش رزمی ..وقتی تصادف کردم پزشکم نتیجه ی عمل و پنجاه پنجاه اعلام کرده بود بعد تر خواهرام اینو بهم گفتن اول به ی دکتر دیگه مراجعه کردم و فقط کوفتگی تشخیص داد منم حدودا ده روز راه میرفتم کم کم توی پاهام احساس ضعف کردم و زمانی که توی حالت نشسته بودم توی قسمت پایین کمرم کمی احساس سوزش داشتم بعد اون به ی پزشک دیگه مراجعه کردم که شکستگی مهره ی کمر تشخیص داد و منو بستری کردن و یادم نیست دقیقا چند روز بعد عمل شدم و پزشکم بهم گفت خدا خیلی دوست داشته که تا الان قطع نخاع نشدی چون یک سانت مونده بود که برای همیشه تجربه ی راه رفتن رو از دست بدی ..در هر صورت من عمل شدم .
و همونطور که گفتم بعد خونوادم بهم گفتن چند روزی که دیرتر عمل شدی به این خاطر بوده که پزشکم نتیجه رو پنجاه ..پنجاه پیش بینی کرده بود و داداشم داشته تحقیق میکرده که منو ببرن ی شهر دیگه برای عمل هر چند پزشکم یکی از بهترینهای شهر بود …بالاخره عمل من انجام شد و چند تا مهره ی شکسته داشتم که پلاتین گذاشتن …دکترم گفت به هیچ عنوان و در هیچ زمانی نباید ورزش کنی فقط میتونی توی آب راه بری حتی اگه ی روزی باردار هم بشی ممکنه مشکل ساز بشه …حدودا هشت سال پیش بعد از مرگ پدرم من ی مقدار اضافه وزن پیدا کردم و اینکه نیاز به فضایی داشتم که غصه هامو تخلیه کنم رفتم بدنسازی ثبت نام کردم و هر چقدر اطرافیان تلاش کردن که برای کمرت مشکل ساز میشه من قبول نکردم …الان نزدیک به هشت سال هستش که دارم بدنسازی کار میکنم و سنگین هم کار میکنم فقط ی بار ی مقدار کمرم گرفت و از اون به بعد هیچ مشکلی نداشتم …چون حرف پزشکم رو باور نکردم و ایمان داشتم که هیچ مشکلی پیش نمیاد .
به خدا میسپارمتون
سلام ستاره خانوم درود بر شما
خیلی ممنونم بابت به اشتراک گذاری تجربتون
این تجربه ی مشا هم ثابت میکنه که همه چیز باوره واقعا همه چیز باوره
اصلا قانون اعجاب انگیزیه که هر طور باور کنی برات رقم میخوره
من خودم یه هم باشگاهی داشتم که عمل کرده بود و سنگین هم تمرین میکرد و مبارزه میکرد
ولی هنوز کسی رو ندیدم که مثلا بگه کمرم خودش خوب شد در حدی که اثری ازش نیست
من اینو باور کنم حله
مطمئنم با تکرار کردنش برام اتفاق میوفته
البته من تجربه کردم که وقتی تمرکزم رو از روش بر میدارم و بهش فکر نمیکنم و کارای دیگه میکنم اصلا تو اون مواقع هیچ اتفاقی نمی افته،
اما
این باوری که شما به من دادی خیلیییی خوب بود
یعنی بهم ثابت کرد که همه چیز ذهنیه
من در مرحله ی اول دارم سعی میکنم بهش بی توجهی کنم و اینو ورد زبونم کنم که خوب میشه خودش خوب میشه و هر ایده ای هم میاد برای تقویتش یا عضله سازی انجام میدم و اینو بهم به خودم تلقین میکنم که با انجام همین حرکات به زودی خوب میشه،
آهان من واقعا اعتقاد دارم به مغذ قلم و آب قلم و پای مرغ
میتونم از اونا هم برای تلقین پذیری استفاده کنم
مرسی که کامنت شما این ایده هارو بهم داد
شادو پیروز باشید
سلام آقای علی
امیدوارم که همیشه سلامت باشین و همونی بشه که براتون خیره و خوشحالتون میکنه .
من تعدادی از شاگردام هم مشکل جدی کمر داشتن
ولی اومدن و با تمرین درست با جدیت دارن ادامه میدن و هیچ مشکلی هم نداشتن تا به الان خدا رو شکر … وقتی اومدن برای ثبت نام من ازشون در مورد اینکه مشکل کمر و زانو درد دارن یا نه پرسیدم که بتونم برنامه ی درستی رو براشون طراحی کنم وقتی بهشون اطمینان میدم که اگه به حرفم گوش بدین و طبق اون چیزی که من بهتون میگم عمل کنید مشکلی پیش نمیاد به حرفم اعتماد میکنن منم همیشه حواسم هست به نحوه ی تمرین و اجراشون ولی نگران نیستم چون اطمینان دارم که همه چیز سر جای درستشه بنا بر این نباید نگران چیزی باشم .
من اینو فهمیدم که ذهن میتونه خیلی قدرتمند عمل کنه اگه در راستای مسیر درست ازش استفاده کنی بدون شک ی خروجی خوب بهت تحویل میده ..و اینکه من فک میکنم تاثیر حرف آدمایی هم که قبولشون داریم میتونه باورای
ما رو قوی تر کنه.
به خدا میسپارمتون
سلام به تک تک دوستان عزیزم
استاد عزیزم ممنونم
چقدر کلام شما آشناست
و چقدر زندگیش کردم
استاداین ذهنیت که در موردش صحبت کردین درست و دقیق همینه که شما میگین
از موقعی که شروع کردم روی خودم کار کردن خیلی واظح این آگاهی های که میگین رو درک میکنم
واقعا همچی به نوع نگرش ما بستگی داره
یه اتفاق یک سان برای 2تا آدم میفته
اما نگاه اون آدم ها به اون اتفاق مثبت و منفی بودنش رو مشخص میکنه
چقدر من در زندگیم و اطرافم این الگو رو زیاد دیدم
وقتی که خودم فکری منفی میاد ذهنمو در گیری کنه سعی میکنم
ذهنیتم رو به سمت مثبت هدایت کنم الگو مثبت بیارم و از گذشته براش مثال بزنم
و افکارمو جهت میدم به سمت گفته های شما
که خودم آرو کنم
و واقعا هم همین جور میشه من نتیجه دل خواه رو میگیرم
و بخودم میگم چه خوب چه جالب نتیجه میده
این جهان نه خوب نه بد ن شاد نه غم گین ،
این نوع نگاه ماست این نوع نگرش ماست که جهان رو شادیا غمگین میبینیم ، خوب یا بد میبینم
جهان خنثاثت ما با نوع نگاه و باور مون بهش شکل میدم
و این معنایی واقعی زندگیه که تو هر جور باور کنی هرجور نگاه کنی همون جور زندگیش میکنی ،؛تمام
خدایا شکرت خدایا ممنونم
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش عزیز ذهن اختلالی است در معرفت
از یک دیدگاه، ذهن درست مانند امواج است ــ یک اختلال است
زمانی که اقیانوس آرام و ساکن است و مختل نشده، امواج وجود ندارند
زمانی که اقیانوس با یک تندباد یا جزر و مَد آشفته میشود، وقتی امواج عظیمی برمیخیزند و تمام سطح آن در آشوب است، این ذهن است از یک دیدگاه. اینها تمثیلهایی هستند فقط برای درک برخی کیفیتهای مشخص درونی که نمیتواند با واژگان توصیف شوند. این تمثیلها شاعرانه هستند. اگر بتوانیم آنها را با همدلی درک کنیم، به یک ادراک دست خواهیم یافت. ولی اگر سعی کنیم که آنها را بطور منطقی بفهمیم، نکته را از کف می دهیم
اینها تمثیل هستند.
ذهن اختلالی است در معرفت، درست همانگونه که امواج، اختلالهایی هستن در اقیانوس: چیزی خارجی وارد شده است
آن طوفان، چیزی از بیرون بر آن اقیانوس، بر معرفت انسان، واقع شده است. امواج همیشه در سطح قرار دارند؛ در ژرفای اقیانوس موجی وجود ندارد نمیتواند وجود داشته باشد زیرا که بادها نمیتوانند وارد عمق شوند
پس همه چیز فقط در سطح است
اگر به درون بروی، کنترل به دست آمده است. اگر از سطح به مرکز حرکت کنی؛ ناگهان، شاید که سطح مختل شده باشد، ولی تو مختل نشدهای.
تمام مدیتیشن چیزی نیست جز رفتن به سوی مرکز، مرکزیت یافتن، ریشهدار شدن در آنجا، منزلکردن در مرکز. و از آنجا، تمامی دیدگاه عوض میگردد. اینک امواج شاید باشند، ولی به تو نمیرسند. و از مرکز، وقتی که از آنجا نگاه می کنی، رفته رفته تضادها متوقف میشوند. رفتهرفته آسوده میشوی. آهستهآهسته می پذیری که البته تندباد وجود دارد و امواج برخاستهاند؛ تو نگران نیستی. و اگر نگران نباشی، حتی از امواج هم میتوان لذت برد!
هیچ اشکالی در آنها وجود ندارد. مشکل از آنجا برمیخیزد که تو نیز در سطح قرار داری. تو در قایقی کوچک در سطح آب نشستهای و تندبادها و جزومدها میآیند و تمام اقیانوس دیوانه می شود. البته که نگران میشوی:
تا حد مرگ وحشت میکنی. با آن قایق کوچک خود چه خواهی کرد؟
در خطر هستی. هرلحظه آن امواج میتوانند قایق کوچکت را واژگون کنند؛ هرلحظه مرگ می تواند فرا برسد. با آن قایق کوچک خودت چه خواهی کرد چگونه میتوانی کنترل کنی
اگر شروع کنی به جنگیدن با امواج، شکست خواهی خورد. جنگیدن کمکی نخواهد کرد. باید که امواج را بپذیری.
درواقع، اگر بتوانی امواج را بپذیری و بگذاری که:
قایق ات، هرچقدر هم که کوچک، همراه امواج حرکت کند و نه برعلیه آنها، آنوقت خطری وجود ندارد.
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم عباس منش عزیز و استاد شایسته گرامی
سلام خدمت دوستان عزیزم در این مسیر زیبا و قشنگ
خیلی خوشحال و شاکر خداوند متعال هستم که در این جمع دوست داشتنی حظور دارم
برای بار دوم این فایل بسیار زیبا و آموزنده را نگاه کردم خلی لذت بردم و حالم را قشنگ بهتر ساخت
دیشب وقتی این فایل را نگاه می کردم
آن تکه از صحبت های استاد که می گوید وقتی صبح از خواب بیدار می شویم اگر بگویم امروز روز فوقالعاده عالی است برای من
امروز بهترین اتفاقات برای من رقم می خورد
و یک نکته مثبت و زیبایی نسبت روز مان داشته باشیم را وقتی می شیندم با خودم گفتم این تمرین خوبی است که منم می توانم هر روز صبح به محض بیدار شدن این کار را انجام دهم
و دیشب در کامنت یکی از دوستان عزیزم این صحبت ها را دیدم و عکس گرفتم
صبح که از خواب بیدار شدم بعد از انجام تمرین ستاره قطبی یکدفعه این مطلب برایم مرور شد
منم با عشق و لذت اینها را برای خودم تکرار کردم و چقدر خوب لذت بردم
بعدش شروع کردم به امورات زندگی
و تا همین لحظهای از روزم چقدر اتفاقات زیبا و باحالی را تجربه کردم
تماس های تلفنی با عزیزانی داشتم که فقط از زیبایی و قشنگی ها گفتیم
از قانون جهان هستی صحبت کردیم
پیاده روی باحال و لذت بخش داشتم
در این پیاده روی چقدر خوب روی خواسته هایم متمرکز بودم و آنهم روی نکات مثبت اش متمرکز بودم و لذت می بردم
و چقدر حالم خوب و خوشایند بود
احساس می کردم که چقدر سبک بال شده ام
این انتظار مثبت داشتن چقدر کار نیک و لذت بخشی است اگر آگاهانه به این گونه موارد توجه کنیم
حال یک مثال از خودم بیان کنم
من موقع که وارد دانشگاه شدم
فردی بودم که از لحاظ اعتماد به نفس و عزت نفس صفر بودم
اما از طرفی از درونم دوست داشتم که بی توانم در جمع اظهار نظر بیتوانم
آن چیزی که بودم و آن چیزی که می خواستم خلی تفاوت داشت
کم کم در این مسیر حرکت کردم
روز های جمعه یکی از روانشناسان در یکی از مراکز آموزش در کابل سینمار بر گذار می کرد و منم علاقمند شدم که اشتراک کنم
وقتی در جلسات اول این سمینار می رفتم وارد شدن در سالون برای من کار بیسار سخت بود
حتما منتظر بودم که چند نفری اول وارد شود و من به دنبال اینها وارد شوم
همین گونه هر جمعه سپری می شد
و متوجه شدم که در این همین مرکز آموزشی قرار است کلاس های فن بیان برگذار شود و آنهم روز های جمعه
منم سریع رفتم جستجو کرده معلومات گرفتم و ثبت نام کردم که اشتراک کنم
وقتی این کلاس فن بیان شروع شد برایم سخت و دشوار بود
اما این عشق و علاقه ای که داشتم که بی توانم این ضعف ام را برطرف سازم برایم مسیر را خوشایند می ساخت
چند مدتی سپری شد و با لذت آموزش ها را دنبال می کردم
فقط گهگاهی می شیندم که دیگران هم می گفتند که صحبت کردن در حظور جمع کار خلی سختی نیست فقط کافیست کمی بیشتر تمرین کنید
و من تمرین های این بخش را خلی با عشق و لذت انجام می دادم و تلاش داشتم به هر نحوی در هر جای که فرصت فراهم شود استفاده کنم
در کلاس های دانشگاه هر استادی که می گفت باید در مورد فلان موضوع کنفرانس بدهید من اولین کسی بودم که آماده می شدم و این کنفرانس را می دادم
در حالیکه ضعف های را هم داشتم اما با عشق این کار را دنبال می کردم
بعد از مدتی شاید چند ما بعدش توسط همین استاد فن بیان مون با استاد روانشناسی که سمینار برگذار می کرد آشنای حاصل کردم
چون من در خواست دادم که اگر اجازه دهد من حاظرم هر روز قبل از شروع سمینار چند دقیقهای من صحبت کنم و استاد را دعوت کنم
و جواب این در خواستم داده شد و باید اقدام می کردم
روزی که قرار بود من برنامه را شروع کنم خلی استرس داشتم و تقریبا می خواستم از این کار منصرف شوم و بهانه آوردم که امروز حالم خوب نیست
اما این استاد روانشناس موضوع را فهمید بهم گفت فرصت را از دست نده چون تو علاقمند این کار هستی و میدانم که برایت سخت است اما تسلیم نشو و برو شروع کن
من با کلی ترس و استرس رفتم روی استیج و یکسری حرف های را زدم و اصلا نمی فهمیدم که در کجا هستم و چی دارم می گویم
آنهم جلوی بیشتر دویست نفر
بلاخره این جلسه را گذراندم و هم کمی برایم خوشحال کننده بود و هم اینکه از مسخره شدن دیگران ترس داشتم
به هر نحوی بود پذیرفتم و بعد از این هر روز بیشتر تلاش کردم تمرین کردم و این کار را انجام دادم
و خلی مسیر های بالا و پایین را تجربه کردم
و آخرش به نتایج های فوق العاده عالی هم رسیدم
فقط این را بگویم که در مورد سخنران شدن و صحبت کردن در جلوی جمع من این را شنیده بودم که افراد می گفتند خلی سخت نیست
یعنی پیش فرض های شدن و توانستن را من بیشتر شنیده بودم و باور کرده بودم که منم می توانم و به همین دلیل بود که من این مسیر را با عشق و لذت ادامه دادم و تجربیات خلی خوبی گرفتم و برایم خوشایند تر شد
اما در بعضی کار ها وقتی پیش فرض های نا درست یا سخت داشتم اصلا حرکت نکردم و قدمی بر نداشتم
استاد عزیزم از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم بابت این همه درس های فوقالعاده عالی و تاثیرگذار
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم
خدایا صد هزار بار شکرت
سلام ب همه عزیزان
پیش فرض های مثبتی ک من دارم، باعث تفاوت نتایجم شده، و خب این پیش فرض ها از الگو برداری از استاد از کامنت های بچه ها شروع شد، ینی من ذهنم رو تنظیم کردم ک از این سایت یاد بگیره، نه جای دیگه، از رفتارای دوستان عزیزم و استاد وخانم شایسته الگو برداری کنه.
وقتی کسی باور منفی ک خلاف جهت من داشت و حتی میگفت ببین من دارم با این تجربه زندگی میکنم، ایناها اینم سندش، ولی من بارها الگوهای مثبتی ک دیده بودم رو ب خودم میگفتم.
مثلا میگفت ببین من خیلی زجر کشیدم ب اینجا رسیدم، بهش میگفتم نه بنظرم زندگی اصن زجر کشیدن نیس، من نیومدم این دنیا زجر بکشم،من میخوام ب آسانی و با علاقیم پول بسازم، من تلاش فیزیکی نمیکنم، تلاش ذهنی میکنم، رو باورام کار میکنم.
وای ک عبارات تاکیدی جلسات قدم زندگی منو خیلیی تغییر دادن، آقا همه آدما خوبن، همه ب من کمک میکنن، همه مسخر من شدن، اونا خودشونم نمیدونن ولی خدا مامور کرده شون ک بیان ب من خیر برسونن و برن، اینجوری دیگه کسی رو تو ذهنم گنده نمیکنم، اعتبار نعمت و خوبی ک میکنه رو ب خدا میدم، نمیخوام براش جبران کنم، برای خدای خودم جبران میکنم.
مثلا با پیش فرض مثبت درخواست هامو ب افراد اعلام میکنم، پیش فرض توحید، پیش فرض انتظار مثبت داشتن، نمی چسبم ب یک فرد، با حس رهایی و بت نکردن اون فرد، با این دید ک همه آدما ب من خیر میرسونن، همه آدما دستی از دستان خداوندن ک ب من نعمت و برکت بیشتری برسونن، و همینم شده، ب قول استاد اونا خودشونم خبر ندارن ک دارن ب تو خدمت میکنن، خدا اونارو برات فرستاده، و این باعث شده بپذیرم کمک و لطف بنده هاش رو، درخواست های بیشتری کنم، حالا چ از پدر و مادرم و آشناها، چ از افراد غربیه.
در مورد سلامتی، چون من خیلی استاد رو قبول دارم حرفاشون رو مثل وحی منزل می پذیرم و میگم همین است و بس، چرا چون نتایج استاد رو می بینم، چون ب حرفای قبل شون عمل کردم و نتیجه گرفتم، آقااااا نتیجه دستمه، اینم انجام بدیم ببینیم نتیجه چی میشه؟ شک نکنید بلههههه.
آقا بدن من خیلی قویه، هیچی نمیشه، با این پیش فرض من اصن دستام کلی زخم میشن حالا یا تو طبیعت یا موقع آشپزی یا از جاهای غیبی، ولی من اصن برام مهم نیس ک وای الان دخترم و دستم زخم شده و جاش می مونه، نه اصلا جاشم نمونده، اصن بهش توجه ام نمیکنم، ولی یادمه یه دوست داشتم ی خراش ک دستش برمیداش میگفت وااای الان کلی بیماری میره تو بدنم:/
و همین باور من ک بدن من همه چیو حل میکنه، باعث شده خیلی اداپته بشم و اصن سخت نگیرم و توی طبیعت ک میریم همه میگن چقد تو پایه ای، چقد عالی هستی و خیلی ب همه خوش میگذره با من :)
یا من این باورو ساختم ک بارون و برف و کلا طبیعت نمیتونه ب من صدمه بزنه، و همیشه زیر بارون خیس خیس میشم اصن سرما خوردگی یوخته. حالا بعضیا میگن بدن ما ضعیفه، نه بابا از بچگی تو مخ ما کردن بچه جون مواظب باش سرما میخوری، تو حساس تر از دوستاتی، هرچی بیشتر حساس شدیم گیر دادیم باورمون تایید شده،
اتفاقا این روزا تو ذهنم این سوال بود چرا ما خانما باید همش شال و کلاه بپوشیم من یکی ک تو زمستون کله ام یخ میزنه، چطوره اقایون بدون هیچ کلاهی تواین سرما راحتن؟ آبجیم گفت چون تو از بچگی پوشونده شدی، اقایون از بچگی روسری سرشون نبوده، اونا بدن شون اداپته شده عادت کردن، پوست کلفت شدن.
در مورد نژاد پرستی، آقا هیچ از من برتر و بالاتر نیست، منم از کسی پایین تر نیستم. من افغان هستم، از بچگی هی ت خونه خاطرات تحقیر شدن شنیدم، اینکه ایرانی ها از ما خوششون نمیاد، مارو پایین تر میدونن و…
و من با دوره عزت نفس، عزت نفس درونم رو ساختم، احساس لیاقتم رو ساختم، پیش فرض کم بینی نداشتم و خیلی راحت ارتباط می گیرم و این فکر رو ندارم ک چون مهاجر هستم از مردمان اون سرزمین پایین ترم، و اتفاقا نه تنها برخورد بدی ندیدم بلکه با افتخار ملیتم رو اعلام کردم از ارتباط با ادمهای پولدار بگیر تا افراد محل مون، و اتفاقا اون افراد گفتن بله خیلی انسانهای شریفی هستین.
پیش فرض منفی نداشتن در مورد مردها، مادر مذهبی عزیزم، هنوزم میگه فلان مغازه دار چقد هیز بود، همین امروز گفت، منم گفتم نه اتفاقا خیلی ادم خوبیه، من کلی باهاش حرف زدم، تو مادر من با یه دید منفی ب آدما نگاه میکنی و اتفاقا رفتارای بدی هم میبینه بنده خدا
یه پیش فرض منفی دارم ک اینو باید حلش کنم، لطفا نخندین، این یکی استثنا شده، بگم بخندین، پیرمردی در پارک محل :)))) با اینکه من کلییی با افراد مسن آقا تو پارک مون رفتم جلو ازشون نصیحت خواستم همه چشم پاک، دخترم دخترم،ولی یه موردی این تازگیا بهش برخوردم، هی من تو ذهنم میگم عمو بپیچ من ک هلت بدم می افتی، بیشتر دارم میخندم ولی باید حلش کنم، مراحل اعراض رو رفتم جلو ولی گویا باید برم تو کار اقدامات عملی.
پیش فرض مثبت برا رخ دادن اتفاقات خوب، حس های خوب، تجربیات خوب، برا مکان هایی میخواستم برم خیلی بهم کمک کرده، اومدم نوشتم خدایا میخوام امروز خیلی باهات خوش بگذرونم، یا امروز خیلی بهمون خوش بگذره و بهترین تجربه ام بشه حتی از تجربیات قبلم بهتر و شده و شده.
یه پیش فرض اشتباه ک داشتم، من نقاشی بلد نیستم از بچگی اینو میگفتم آبجیامم مسخره ام میکردن و همین باعث شده بود دست ب عمل نزنم و بترسم و میگفتم من نقاشی تم اصن خوب نیس، ولی بعدش رفتم تو دلش انجام دادم دیدم نه بابا اصلانم کار شاخی نیس، با تمرین همه چیو یاد می گیری، و چون کارم رو تازه شروع کردم، ب یه الگویی هدایت شدم ک این خانم میگفتن نقاشی رو سرامیک اصلا ب این ربط نداره ک شما نقاشی حرفه ای بلد هستین یا نه، فقط ب این ربط داره ک شما علاقه داشته باشید، نترسید ک نقاشی بلد نیستید، شما میتونید الگو بگیرید از اینترنت و کپی کنید و رنگ کنید. ب همین سادگی ب همین خوشمزگی؛)
پیش فرض های مثبتی هم در مورد شخصیتم دارم، ویژگی ها و اخلاقیات خوبم رو همیشه ب خودم یادآوری میکنم، و پر از حس لیاقت میشم، ب قول استاد تو عبارات تاکیدی، من بی نظیرم من فوق العاده ام من خیلی دختر آرام و درصلحی هستم، من خیلی دوست داشتنی ام، هرکسی با من باشه نهایت خوشبختی رو تجربه میکنم چون من خیلی حالم خوبه، پر ذوق و شوقم، مثبتم، و اون روزی ک با من هستن بهترین تجربه شون از اون مکان میشه، چون من لذت بردن رو یاد گرفتم، سخت گیر نبودن، چون من یاد گرفتم شخصیت صدق بالحسنی داشته باشم، چون من قدردانم، مهربانم، محترمم.
خب من اینهارو یادم اومد، آهان نه صبر کنید، من وقتی ذهنم یک فردی رو میخواد از دور قضاوت کنه و بگه وا چقد خودشو می گیره فک کرده کیه، مثلا تو عروسی مهمونی چیزی، بقیه چیزی میگن یا ذهنم میخواد بگه اون از تو بالاتره، میرم از قصد اگه بشه، میرم و یه زیبایی در چهره یا لباسش پیدا میکنم و با روی خوش بهش میگم و بعد می بینم واو چه دختر نازی هم بوده، و بارها شده با روی خوش و صمیمیت بهم جواب داده، منم زدم تو دهن ذهنم گفتم دیدی چه دختر معصوم و نازی بود. حالا چه از نظر ثروت بوده ک میخواسته بگه ثروتمندا خودشونو می گیرن اتفاقا من رفتم جلو و ارتباط گرفتم و دیدم واو چقد فرندلی و متواضع هستن. یا اگه کسی خوش تیپ و باکلاس بوده رفتم جلو و سر صحبت رو باز کردم ک بگم ببین کسی از من بالاتر نیس، این فکر توعه. و اصن افراد اون فرکانس پاک طرف مقابل رو می گیرن بنظرم و براساس اون فرکانس و برخورد محترمانه من جواب محترمانه ای بهم میدن.
خب من اینارو یادم بود، ممنونم از همه عزیزان در پناه الله باشید.