درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 7

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    سلام بر همگی

    سلام استاد سلام مرد نازنین

    استاد این بکگراند خیلی حسش خوبه ازش بیشتر استفاده کنین احساس میکنم اومدم خونتون و گپ و گفت صمیمانه باهم داریم و لذت میبریم

    این فایل اشک ها و لبخند ها برام اورد

    داشتم به کامنت ها و مثال های شیرین و پر از درس بچه ها میخندیدم و فکر میکردم و درس میگرفتم تا اینکه رفت جلوتر و صحبت از توحید شد

    مرسی سمیه نازنین که باعث شدی اصلا دگرگون بشم باعث شدی کامنتت جوری باشه که استاد بیاد موردی رو بگه گه اصلا دیوانه شدم

    وقتی گفتین حضرت سلیمان یهو گوشمام و تیز و حواسم و جمع تر کردم

    وقتی گفتین خدا گفته بی نیاز مالی ت میکنم داشتم میرفتم تو اوج استاد به خداوندی خدا وقتی لحظه ای که گفتین انک انت وهاب به پهنای صورت اشک ریختم حتی الانم چشمام تار شد و نمیتونم کامنت بزارم مو بر اندامم راست شد چرا؟

    گفتم تو کامنتهام دارم روی دوره ثروت مجدد تمرکزی کار میکنم و همین دیروز پریروز جلسه پنجم و تموم کردم و تو کامنتم نوشتم

    abasmanesh.com

    چجوری میشه من راجع به همون تیکه ای که بیشترین تاثیر و روی من گذاشته و حتی تو کامنت چند روز پیشم ذکر کردم شما بیاین بگین همین تیکه رو چیزی هم نیست که خیلی تکرارش کنید معمولا دیدم معمولا تکرار این اصل ها رو

    مدد خداوند بر همه هست، خداوند به ما ظلم نمیکنه ما خودمون ظلم میکنیم به خودمون، باورهای ما نتایج ما رو رقم میزنه، هر یه نفر شما که ایمان داره بر چند نفر پیروزه، ما را به راه راست هدایت کن و …. *

    وای چی بگم اصلا

    همین و نشونه گرفتم گفتم ببین استادم باز داره میگه همینظور که دوره هم جهت هم میگه ادامه ادامه قطع نکردن مومنتوم ..

    دیشب با خواهرم داشتیم میگفتیم سوناتا هم ماشین خوبیه ها و من گفتم امروز تو دیوار دیدم قیمت مناسب ش و و هنوز حرفم تموم نشد رفتیم کوچه بالاتر و از جلوی پاهای من رد شد و من و خواهرم با چشمای گرد شده بهم نگاه کردیم

    تک تک نشانه ها رو میبینم و تکرار میکنم حتی اگه خیلی ریز و پیش پا افتاده باشه

    خدایا شکرت

    بعدش دوباره با کامنت دوست عزیزمون خندیدم کلی راجع به کباب بود یادم افتاد به خودم امروز تقریبا همچین تجربه ای داشتم

    داشتم پنیر تبریزی میخوردم جاتون خالی همکارم از تره بار نزدیکمون گرفته بود داشتم میخوردم ایشون رفته بود چای بریزه بیاره احساس کردم طعمش فرق داره گفتم شاید توهم زدم یا همکارم یه پنیر دیگه ای گرفته ازین کم چرب ها و تصمیم گرفتم دیگه نخورم همکارم اومد بعد چند دقیقه که خورد گفت چرا رفتی گفتم نه کافیه بیشتر ازین نمیخورم بعد همینطور که داشت پنیر و با نون میخورد (چون من خالی میخورم :)) گفت این پنیر و فک کنم بهم انداخته یکمم گفتم ا همون قبلی هست؟ گفت اره همونه همون قیمت شاید اب پنیر که ریخت مزش بد شد تا گفت همونه دوباره رفتم سمتش :)) بعد طعمش فرق کرد برام یاد این فایل هم نبودم

    بعد جدی گفتم بهش نه خوشمزه شد این قسمتش چون وسط پنیره اب پنیر نریخته همونه و دیدم یهو زد زیر خنده گفت از دست تو در حالی که من جدی بودم :))

    واقعا باورها کوه رو جابجا میکنن خواهرم همش بهم میگه انگیزه تو و کار و ادامه دادنت روی دوره قانون سلامتی باعث شده منم به دوره هام بیشتر بچسبم چند وقت پیش اومد دید دارم دفتر به دست چیزی میخونم گفتم بهش دارم قانون سلامتی رو مرور میکنم چیزی رو جا نندازم و فرداش بهم گفت ازت یاد گرفتم مطالبمم مرور کنم

    واقعا وقتی تو دوره هم جهت گفتین قبل اینکه شرایط سخت بشه تغییر کنین از ته دل خدا رو شکر کردم تو دوره قانون سلامتی ام و جلساتش تموم شده و در حال ورزشم الان این مطالب و اون تیکه باعث شد همین روش و همین اقدامات و تو دوره ثروت هم برم همین مسیر و

    واقعا بینظیرین شما ازتون بسیار بسیار سپاسگزارم

    خیلی دوستتون دارم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1598 روز

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجوییم

    سلام خدمت استاد جان و خانم شایسته عزیز

    استاد وقتی که این فایل برای دومین بار گوش دادم یه باور محدود کننده ی در خودم پیدا کردم که بر میگرده  به خیلی وقت پیش که ناخودآگاه در اکثر تصمیمات من داره اجرا میشه و اونم اینه که من بخاطر تصمیمات اشتباهی که گرفتم این فرصت دیگه تموم شده شاید در زندگی دیگری جبران کنم واین باور باعث شده من نتونم زیاد جدی باشم در تصمیمات

    انگیزه ام را از دست میدم  و اون شور و شوق اول کار را ندارم

    همیشه یه حس سرزنش در وجودم دارم که هیچ وقت بهش توجه نمیکردم .اینم برمیگرده به دوران کودکی که احساس گناه را در وجودم کاشتن

    حس بی ارزشی که در تمام نکردن کارها

    احساس گناه و بی ارزشی که بعد یک شکست و یا یک ناامیدی در وجودم شکل میگیره.

    استاد به خیر و برکت  این دوره جدید که وقتی میخوام  خودمو در مومنتوم مثبت نگه دارم مثل اینکه اون ناخالصی ها میاد بالا که بفهمم کجای کارم ایراد دارم و این همون در مدار درست قرار گرفتن هستش ؛اون حرفی را که باید بشنوم می‌شنوم و اون باوری اشتباهی که سالهاست با منه میتونم پیدا کنم 

    شما یه مثال خوب زدید بعضی از  ما عادت کردیم به این وضعیت مثل اینکه اعصاب دستمون از حس افتاده و اون سوزش را احساس نمی‌کنیم که دستمون داره روی آتیش میسوزه .

    منم بخاطر همین باور که ناخودآگاه اجرا میشه زود خودمو کنار میکشیدم میگفتم خوب از من گذشت یا من لایق نیستم

    همین باور باعث شده تا نتونم زندگی عالی برای خودم تجسم کنم اصلا تجسم کردن برام سخته

    این باور باعث شده که در مواقع سخت نتونم به خالق بودنم اطمینان کنم

    ولی همه این ها در دوره هم جهت با جریان خدا برام باور پذیر میشه که من هستم باید خودم را با این جریان خداوند هماهنگ کنم تا بتوانم خلق کنم

    هماهنگی با جریان خدا یعنی توکل یعنی امید یعنی مومنتوم مثبت را ادامه دادن یعنی همواره در مسیر خوب بودن و نه سرزنش خود و نه احساس گناه

    خداوند بخشنده و مهربان هستش و این همواره هستش و ما خودمان با احساس‌ گناه از این جریان دور میشویم

    رفتم یه رستوران لاکچری سلف سرویس با انواع غذاها و دسرها و نوشیدنی ها در همون ابتدای مهمانی زدم یه بشقاب شکستم و با اینکه میزبان گفت فدای سرت ولی من همچنان تا آخر مهمانی خودم را سرزنش کردن و آن همه غذاهای لذیذ را برای خودم زهرمار کردم که فقط یه بشقاب شکستم

    این مثال من و خیلی از ما ها هستش که زندگی را فقط در گذشته زندگی می‌کنیم و زیبایی ها را نمی‌بینیم

    باید فلک را سقف بشکافی و طرحی نو دراندازی

      

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    استاد جونم سلام چقدر دوستتون دارم به خدا

    خداروشکر بابت وجودتون

    مریم خانوم عزیز سلام امیدوارم حالتون عالی باشه

    کارگاه بودم داشتم یه سری کار انجام میدادم و داشتم یک کتاب صوتی در مورد موضوع مورد علاقم گوش میکردم

    و کارم که تموم شد ساعت 18:45 با ذوق و شوق اومدم بیام سمت خونه که فقط بیام یه جایی از سایت از شما تشکر کنم استاد

    دیدم این فایل رو گذاشتین نشستم دیدن و فقط گریه میکردم و میخندیدم و سرمو میخاروندم و نفس عمیق میکشیدم

    اومده بودم که ازتون تشکر کنم بابت نیرویی که به من شناسوندین

    به خدا که بهترین کسی که میتونست خدای عزیزم منو هدایت کنه به سمتش و جواب سوالمو به من بده شما بودین

    نهایت احترام رزمی که چسبوندن دو دست به هم هست و یک مقدار خم شدن رو براتون میگذارم و میگم سپاسگذارم سپاسگذارم

    4 سال پیش سر نماز گریه میکردم و میگفتم خدایا تو چی هستی تو کی هستی به خدا عین سوالی بود که زجه میزدم و سر نماز از خودم میپرسیدم

    آخه اون روزا همه چیز برام خوب پیش میرفت برخورد همه با من عالی بود اتفاقات خیلی خوبی برام رخ میداد انگار همه داشتن برای من کار میکردن

    من اون روز ها داشتم سبک زندگی مورد علاقم رو تجربه میکردم

    رهبری و کار تیمی تو کار پدرم که عاشقش بودم و تمرینات رزمی خودم هم که بخشی از زندگیم بود و روابط فوقالعاده ای که داشتم

    رابطه ی بسیار عمیقی با خدا داشتم حالم باهاش خوب بود به خدا اینقدر حالم خوب بود که با شورو شوق هر کجا که بودم تایم نماز میشد میرفتم نمازمو میخوندم و نظر هیچ کس هم برام مهم نبود چون باور داشتم که تو زندگیمه و داره یه کارایی میکنه

    اما به خدا 1 درصد الان هم درکش نمیکردم

    میدونین

    خیلی جاها که اعتبار موفقیت تو کارهارو به خودم میدادم ولی باز هم سر نماز سرم میفتاد پایین نمیدونم چه حسی بود ولی میگفت که این اتفاقات به خاطر اونه

    این عزت و آبرویی که داری مال اونه

    اما معنی شرک رو نمیدوستم معنی الهام رو نمیدونستم اصلا نمیدونستم که خدا باهام صحبت میکنه و خیر و شر منو بهم میگه نمیدونستم که قدرت خلق کنندگی دارم نمیدونستم که خداوند بیشتر از من میخواد که به خواسته هام برسم نمیدونستم که خداوند مثل سیستم عمل میکنه و برای من چیزی نمیخواد و به کانون توجه من به احساس من به فرکانسهای من به افکار من پاسخ میده

    یه خدایی داشتم که بیسش رو هوا بود یعنی پایه ی محکمی نداشت فکر میکردم یه سری چیزا رو برام میخواد یه سری چیزارو برام نمیخواد

    برای همین به هرچی نمیرسیدم میگفتم حتما خدا برام نخواسته به هرچی هم میرسیدم احتمالا اعتبارشو حداقل نصفشو میدادم به خودم بقیشو میدادم به خدا

    نمیدونم اعتماد به نفس بود یا غرور اما تو حالت خیلی خوبی بودم

    تا با اولین تضاد بزرگ زندگیم برخورد کردم

    خدا فرشته ای رو وارد زندگیم کرد که من اصلا نمیدونستم وجود داره و خیلی هم دنبالش نبودم اما اومد تو زندگیم

    اینقدر باهاش هم فرکانس بودم که به هرچی من فکر میکردم هم اونم فکر میکرد

    انگار یه هدیه ای بود دقیقا از طرف خداوند برای من

    البته من اون موقع اینقدر غرور داشتم که نمیگفتم هدیه ی خداوند فکر میکردم که تازه من دارم بهش لطف میکنم که باهاش دوست شدم

    اما هر چی که بود

    اومدن و رفتن اون فرشته

    باعث شد که آروم آروم وارد مسیر خودشناسی بشم و مقاومت های من در مورد مذهب خیلی کم بشه

    خیلی از مواقع ما به خاطر هم جهت شدن با جریان خداوند نعمت های خیلی خوبی وارد زندگیمون میشه اما به خاطر همون پیش فرض های غلط گذشته اون نعمت رو پس میزنیم

    یکیش این باور واین پیشفرض که هر چیز خوبی که خیلی راحت و آسون وارد زندگیت بشه یه ایرادی داره یه جای کار میلنگه و کلی باور غلط دیگه

    استاد من اون موقع ها اینقدر با جریان خداوند هم جهت بودم که مامان بزرگ من که هررررررگز این کارو برای بچه هاش نکرده بود و اینقدررررر طلاهاشو دوست داشت و به جونش وابسته بود هی به من میگفت که من دوست دارم طلاهامو بدم به تو بری باهاش خونه بخری یا یه کاری بکنی

    باورتون میشه؟

    که وقتی بچه هاش شنیدن اصلا باورشون نمیشد و به من میگفتن تو سر این پیر زن کلاه گذاشتی و طلاهاشو ازش گرفتی

    من خیلی مامان بزرگمو دوست داشتم چون تنها بود و هیچ کدوم از بچه هاش نمیرفتن پیشش بهش سر بزنن0 البته طبق قانون همه چیز درست بوده)

    شده بود رفیق من

    من چند سالی بود هر هفته میرفتم و بهش سر میزدم و با یک کیکی شیرینی میوه ای خوشحالش میکردم و من خودم از این کار لذت میبردم و حس میکردم دارم اون بخشندگی رو برای مادر بزرگم انجام میدم و هیچ توقعی ازش نداشتم و اون کل دارایی که داشت یه روز گفت بیا بریم بفروشیم میخوام طلاهامو بدم به تو

    یا وقتی اون دختر وارد زندگیم شد اینقدر از نظر بقیه بیگ شات بود که فکر میکردن یه ریگی تو کفشش هست و این باورو هم هی به من میدادن و من هم هی تو دلم میخندیدم و از اون طرف هم میگم همیشه نصف اعتبارشو میدادم به خوب بودن خودم و نصفشو هم میدادم به اون خدایی که برای خودم داشتم

    خلاصه که من اون روز ها خیلی سیمم به خدای خودم وصل بود اما نمیدونسم کیه و چجوری کار میکنه

    که با همون تضاد(که البته موهبت بود برای من و جزئی از برنامه بوده)

    خدا منو آورد چسبوند به شما

    و میرسیم به نتیجه ی پرسیدن اون سوال

    من الان به جوابم رسیدم

    اون موجودیه که تو وجود منه هر لحظه داره باهام صحبت میکنه

    اون موقع که شما میگفتین خدا با من صحبت میکنه یا خدا به من میگه

    من میگفتم خب شما خیلی حتما خاصین یا وصلین بهش

    اما شما از همون اول این باورو داشتین به ما میدادین که شما هم میتونین و همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم

    استاد خیلی باید آدم صادق و بخشنده وشجاعی باشید

    که بیاید به جای تکنیک خاص به جای مسائل فرعی

    بیاین و اون اصللللل داستان رو به بقیه بگین

    با اینکه میدونید شاید مسخرتون کنن

    حتی خود من هم همیشه سعی میکردم جایی از خدا صحبت نکنم از اعتقاداتم صحبت نکنم چون همه مسخره میکردن یا میگفتن آخوندی یا ملایی

    اینقدر که ذهنیت رو در مورد دین و خدا و قرآن خراب کردن

    اون دوستی که منو با شما آشنا کرد و یک سری فایل برای من تو تلگرام برای من فرستاد یه فایلی توش بود به نام (ایمان خدا)

    که فکر کنم جلسه ی اول روانشناسی ثروت 1 هست که شما میاین باورهاتونو در مورد خدا میگین و میگین من میخوام نیرویی رو در شما بیدار کنم که در هر لحظه کار درست رو بهتون میگه انجام بدید

    و اون دوست به من گفت علی آقا این فایل زندگی منو عوض کرد و من با این فایل شروع کردم و اون دوست یکی از شاگردهامون بود که به خاطر مسائل خانوادگی زندانی بود اما خیلی پسر گلی بود و اونم داشت با فایل های شما انگار زندگیشو تغییر میداد و شد دست خداوند تا شمارو به من معرفی کنه

    استاد

    بعد از استفاده از دوره هاتون

    الان اون نیرو در من بیدار شده

    نیرویی که باهام صحبت میکنه

    هررررررر سوالی ازش بپرسم به صورت یک گفت و گوی درونی بهم میگه کاااملا واضح که بعد مثلا میام میبینم فلان کتاب در موردش گفته یا شما میاین میگین یا فلان استاد بزرگ تو آمریکا که نوسینده ی بهترین کتاب هاست داره در موردش حرف میزنه یا به یک نحوی بالخره پاسخ سوال و درخواست منو بهم میده

    و الان من دارم اون حرفی که شما زدین که واقعا ما چی میخوایم از بقیه یاد بگیریم بقیه که تو مسائل کوچیک زندگی خودشون موندن چی میخوایم ازبقیه یاد بگیریم

    یا اونجا که میگین عقل؟ آیا از خودتون پرسیدین که عقل شما از چی ایجاد شده؟

    و میگین از ورودی هاتون از چیزایی که دیدین شنیدین خوندین

    من الان تازه دارم حرف های شمارو درک میکنم

    شما منو با کلیدی آَشنا کردین که هر دری رو باز میکنه

    شما منو با گنجی آشنا کردین که هرگز تموم نمیشه

    شما منو با نیرویی آشنا کردین که بهم میگه درستو غلطو

    شما با من کاری کردین که تونستم بعد از 3 سال خودمو از بدنه ی جامعه از بدنه ی باورهای قبلیم و خواسته های قبلی که میخواستم بهشون برسم جدا کنم

    و آگاهانه ببینم واقعا چه چیز خواسته ی اصلیه منه؟ ببینم چرا این اهدافی که انتخاب کردم رو میخوام بهشون برسم

    آیا برای پولشه ؟ آیا برای شهرتشه؟ آیا برای اینه که فقط میخوام به بقیه ثابت کنمه ؟

    و وااااقعا خدارو شکر میکنم

    وقتی این باور رو بارها و بارها از شما شنیدم که همه شغل ها به یک اندازه پتانسیل دارن برای ثروتمند شدن و کلی الگو دیدم

    و این باور که بارها و بار ها میگفتین برید سراغ عشقو علاقتون

    باعث شد که من به چالش بکشم خواسته های قبلیم رو

    و بیام برگردم به درونم و ببینم واقعا من چی رو میخوام برای شخص شخص خودم ؟

    چی ماله منه؟

    چه زمان هایی از زندگیم بوده که من اصلا دلم نمیخواست که زمان بگذره و بهترین لحظات زندگیم بوده؟

    اینقدر تنها شدم و اینقدر این سوال هارو از خودم پرسیدم اینقدر سعی کردم ارزش های وجودیمو کشف کنم تا بالاخره یک روزی که خیره شده بودم به دریای خوش رنگ هرمز و عمیق شده بودم در خودم و تو بالاترین حد از فرکانس و ارتعاش خداوند بودم و قلبم باز بود و تو اون حالت داشتم فقط میپرسیدم و جواب میگرفم خیلیییی واضح و شفاف

    قشنگ داشتم باهاش صحبت میکردم من میپرسیدم و اون میگفت

    اون رسالت منو بهم گفت

    فقطم یک کلمه بود

    همون چیزی که حسش میکردم تو وجودم ولی نمیدونستم دقیقا چیه یا خیلی از مواقع فکر میکردم که اینه اما میگفتم من که لایقش نیستم یا مال من نیست که

    اما اون روز واضح گفت بهم

    و از همون روز پیگیرش هستم

    و فقط دارم دیوانه وار در موردش مطالعه میکنم و قدم به قدم داره برام تکمیلش میکنه

    امروز تقریبا 6 ماه از اون روز میگذره

    و از روزی که شروع کردم به مطالعه تا الان میبنیم که چقدررررر عشقو علاقم داره برام واضح تر و پخته تر میشه چقدر دارم مطمئن میشم که همینه خودشه

    در مورد هر موضوعی که فکر میکنم و با خودم صحبت میکنم اصلا جواب هایی میده که بعد میرم میبینم که مثلا اساتید فلان دارن در موردش صحبت میکنن

    و الان که دارن باورش میکنم که با من صحبت میکنه

    و هر چی رو که بخوام بهم میگه

    به دنبال سبک و شیوه ی خودم هستم

    و چطور میفهمم که مثلا این سبک و شیوه ایه که دوست دارم و منو راضی میکنه ؟ از احساسم

    یعنی دیگه کااااملا به احساسم اطمینان دارم

    یعنی درستو غلط هر فکری رو هر حرفی رو هر مطلبی رو از طریق احساس خوب یا بدی که بهم میده میتونم بفهمم که درسته یا غلطه

    این بزرگترین چیزی بوده که از دوره های شما گرفتم استاد

    که شما هم هدف اصلیتون از اول همین بوده

    شما خودتون پرسیدین و به تمومم جواب سوالاتتون رسیدین

    و عاشقانه همشو اومدین با ما هم به اشتراک گذاشتین

    خیلی طولانی شد

    اما فقط میخواستم بازم سپاسگذاری کنم بابت همه چیز

    استاد هنوز از لحاظ مالی خیلی نتایجم بزرگ نشده چون بعد از پرداخت بدهی هام و پر کردن یک سری خلع های درونیم و رفتن تو دل یک سری ترسهایی که داشتم شروع کردم به جست و جو کردن در درون خودم برای عشقو علاقم و مدتی برام زمان برد

    اما الان که پیداش کردم

    اینقدر خوش حالم که تو پوست خودم نمیگنجم یعنی هر بار که در موردش مطالعه میکنم یا بهش فکر میکنم میگم آره این همون موضوعیه که من براش آفریده شدم و میخوام تا آخر عمرم در موردش یاد بگیرم و میخوام تا آخر عمرم بیشتر و بیشتر تجربش کنم

    هنوزم دقیقا سر جام قرار نگرفتما

    اما همین که هر روز توش دارم پیشرفت میکنم و میفهمم مطالب رو و درک میکنم و الهامات رو دریافت میکنم انگار دارم زندگی رو زندگی میکنم

    همین که دیگه برای به به و چه چه دیگران کاری رو انجام نمیدم دارم لحظه به لحظه زندگیم رو لذت میبرم

    همین که همه ی کارهامو با احساسم پیش میبرم و انجام میدم راضی راضی ام

    و من هم میخوام باور کنم که خداوند اینقدر بهم ثروت میده که نتونم بشمرمش

    استاد من خیلی به این موضوع فکر کردم و خیلی رفتم تو آینده و از خودم این سوال رو پرسیدم که

    اگر کلی ثروت داشته باشم که نخوام کاری رو برای پول انجام بدم چه کاری رو انجام میدم؟

    و اینقدر پرسیدم تا به جواب رسیدم

    چقدر این پرسش گری فوق العادست چقدر جواب میده

    و باور دارم

    تو مسیری که هر لحظش حالم خوبه اتفاقات خوب برام لاجرم رخ میده نمیخواد من براش کاری کنم من فقط عشق میکنم لذت میبرم همین

    و البته باز هم هر روز باید روی پیشفرض های غلطی که در مورد موضوعات مختلف داریم کار کنیم که تو این مسیر تجربه ی لذت بخش تری از زندگی داشته باشیم

    خدارو شکر

    فقط میخوام هر لحظه بگم خدایا شکرت به خاطر اینکه خودتو به من شناسوندی خدایا شکرت که منو هدایت کردی به اصل خدایا شکرت که تو این سایت هستم خدایا شکرت که این مرد فوقالعاده اینقدر عاشقانه داره رسالتشو انجام میده خدایا شکرت به خاطر این سایت خدایا شکرت به خاطر این همه دوست فوق العاده خدایا شکرت به خاطر فرصتی که به ما برای زندگی کردن دادی خدایا شکرت به خاطر همه ی انسان ها به خاطر همه ی موجودات و شکرت به خاطر وجود من در این جهان شکرت که من رو انسان خلق کردی من رو از خودت آفریدی و قدرت خلق کنندگی بهم دادی

    طولانی شد

    برم تو کامنت بعدی نکته های فوق العاده رو تو این فایل بنویسم

    استاد بازم مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      پرنیان خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 778 روز

      درود علی اقا

      بسیار بسیاررررر کامنتتون برای من تاثیرگذار واقع شد

      من فقط کامنت هایی که حسم میگه رو زمان میذارم و میخونم و هربار که بع این ندای درون گوش کردم یه چیز جدید یاد گرفتم و به درک جدیدی از قانون رسیدم.

      تک تک خطهای کامنت شمارو خوندم و لذت بردم

      الخصوص این قسمت :

      نمیدونستم که قدرت خلق کنندگی دارم نمیدونستم که خداوند بیشتر از من میخواد که به خواسته هام برسم نمیدونستم که خداوند مثل سیستم عمل میکنه و برای من چیزی نمیخواد و به کانون توجه من به احساس من به فرکانسهای من به افکار من پاسخ میده!

      عجیب باورهای قشنگی بودن و بی نهایت سپاسگزارم

      یعنی من معتقدم ادم فقط یکککک درصد اینار‌و باور کنه و جزئی از شخصیتش کنه

      درهای از نعمت و ثروت به زندگیش باز میشه!

      و در نهایت ممنونم بابت کامنتی که راجب بایوگرافی من برام گذاشته بودید

      خیلی خیلی وایب مثبتی گرفتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 9 اسفند رو با عشق مینویسم

    وقتی داشتم تجربه های دوستان رو میشنیدم با خودم میگفتم آخه من چیزی یادم نمیاد که مثلا ذهنیتم درمورد یه چیزی به قدری قوی باشه که اون روی من تاثیر بذاره

    کل روز رو فکر میکردم اما وقتی الان اومدم و خواستم گوشی بدستم بگیرم و اومدم سایت ،یهویی این به یادم اومد

    خیلی خنده داره

    هر موقع یادم میاد ،بارها شده از خودم پرسیدم ،که طیبه چی فکر میکردی اون زمان ، که اون کارو کردی

    اما الان که آگاه شدم متوجه میشم

    تجربه من

    زمان مدرسه از کلاس راهنمایی تا دبیرستان ،تو حیاط مدرسه مون یه درختای خاصی داشتیم که بهشون بسم میگفتیم ،در اصل درخت اقاقیا بودن

    چون توی گل به شکل بسم بود ،بهش میگفتیم درخت بسم

    یادمه بچه های کلاسمون زمان امتحانات خرداد میگفتن هرکس از این گلا بچینه و بسمشو دربیاره و زیر زبونش بذاره ،نمره 20 میگیره

    ماهم قبل امتحان همگی برمیداشتیم و چند تا بسم میذاشتیم زیر زبونمون و میرفتیم سر جلسه امتحان

    چند باری پشت سر هم نمره هامون خوب میشد و انگار یه قدرتی بهمون داده میشد و این باور در ما قوی میشد که بسم که اول بسم الله الرحمن الرحیم هست به ما کمک میکنه سوالاتو درست بنویسیم که حتی یادمه میگفتیم خدا بهمون میگه چجوری سوالارو جواب بدیم چون بسم هست زیر زبونمون

    سال ها ما این کارو میکردیم و حتی به قدری حس قدرت میکردیم که دیگه سر جلسه امتحان نمیترسیدیم

    چون قبل اون همیشه استرس داشتیم و میترسیدیم که به سوالا نتونیم جواب بدیم و بعد اون ، یه اطمینانی داشتیم که سبب میشد نترسیم

    تا اینکه بعد ها متوجه شدم همه اش یه حرف بود و هیچ تاثیری نداشت

    و الان و از وقتی که آگاه شدم فهمیدم که این من بودم که با این ذهنیت سبب میشدم که قدرتی در من شکل بگیره که نترسم

    حتی من تو خونه تلاش میکردم و درسامو خوب میخوندم جالبه که متعجبم چرا اون روزا به این توجه نمیکردم که این منم که درس خوندم و یاد گرفتم و دیگه اگر اون گل زیر زبونم باشه یا نه تفاوتی نداره

    حتی یادمه یه بار بسم نذاشته بودیم زیر لبمون امتحانمونو خوب ننوشتیم در صورتی که خوب خونده بودیم

    وقتی به این فایل گوش دادم و الان اومدم سایت یهویی اون خاطره بسم درخت اقاقیا بهم یادآوری شد

    حالا باز اگر دوباره چیزی به یادم بیاد مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  5. -
    ناصر شیری گفته:
    مدت عضویت: 1710 روز

    با سلام استاد عزیز گرامی خانم شایسته دوست داشتنی .

    من یه تجربه داشتم در رابطه با داستان توت فرنگی .

    یه بار بازار رفته بودم ماهی بخرم . تو ویترین فروشگاه دیدم کنسرهای گزاشتن پرسیدم چی هست گفت خاویار تازه آمده گفتم چند یه مبلغ بالا گفتن و گفت خیلی مقوی هست من این کنسرو خریدم و این که گفت خارجی هست.بعد خرید به من گفت فقد زیاد نخوری کم کم بخور خیلی گرمی هست .

    خلاصه من این خریدم آوردم منزل با کلی تشریفات تبلغات.ان فلان اون فلان .من این میخوام روزی یه قاشق اونقدر گفته بودم این مقوی هست فشار می‌بره بالا مادر پدر نمیخودن .

    من میرفتم باشگاه وزنه های سنگین میزدم .و خواهرم یه بار خورد گفت خیلی بد طمع هست بهش گفتم تو عمرت خاویار ندیدی الان این میگی

    بعد یه هفته یه هفته اخبار همین بسته بندی ها نشون داد .(اون زمان اخبار میدیم الان نمبینم چندین سال ).گفتن اینا وارد کشور شده تقلبی هست در واقع ژله هستن .وای چه روزی بود خواهرم .برادرم من اونقدر مسخره کردن . من میگفتم قدرتم بالا رفته و بالا هم رفته بود .از این کنسرو ذهن من یه اوکسیر قدرت ساخته بود .

    .اینم از تجربه من .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    فرزانه یارمحمدی گفته:
    مدت عضویت: 233 روز

    به نام خداوند مهربانی که هرلحظه هوامو داره و با عشق نگاهم میکنه

    خدیا هرآنچه که دارم و هرانچه از خیر و نیکی به دست میآورم همه از سر لطف و از آن توست

    خدایا شکرت که بازهم هدایتم کردی به این سایت الهی و توفیق داشتم فایل ارزشمندی دیگر از استاد عزیز رو گوش بدهم.

    خداوندا سپاسگزارم که به ذهنم فدرت تجزیه و تحلیل آموزش های استاد عباسمنش عزیز رو بهم میدی.

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و دانا و خانم شایسته مهربان

    من به لطف خدا دوسالی هست که تلویزیون رو کامل گذاشتم کنار و اخبار و اینا اصلا نگاه نمیکنم.

    امشب اتفاقی خونه ی مادرشوهرم تلویزیون روشن بود و مادرشوهرم گفت وای دلار شده 108 هزارتومن و سکه هم فلان مبلغ.

    اولش یه کوچولو اعصابم خورد شد و نگران شدم که وای چی میخواد بشه تو ایران با این تورم. میخواستیم بریم مهمونی منم هندزفری گذاشتم و مشغول گوش دادن به این فایل شدم چون مسیر دور بود.

    الان استاد حرفی زدن که انگار اب روی آتش بود برام. استاد میگن اونموقع که من هیچی نداشتم بارها و بارها تکرار میکردم خداوند فرموده ازم بخواه و اونقدر بهت میدم که نتونی حساب کتاب کنی و چون وعده ی خدا هم حق و درسته قطعا میده و همینطور هم شد. منم با شرایط خودم مطابقت دادم و گفتم فرزانه دیدی استاد از خدا خواسته و خداوند بهش عطا کرده الانم تو مثل استاد از خدا بخواه و بارها و بارها تکرار کن و از اونجایی که خداوند وهاب هست حتما بهت میده.اصلا هم فرقی نمیکنه کجا باشی و تورم چقدره و دلار چقدره. و…

    هرچند تا همین لحظه هم که شروع کردم روی خودم کار کنم و ذهنم رو کنترل کنم کلی هدیه و نعمت های مختلف و باارزش بهم عطا کرده.

    خدایا سپاسگزارم که امشب هم نگرانی منو با عشق و هدایت کردنم به این فایل برطرف کردی و آرامش بهم عطا کردی.

    سگاسگزار خداوند هستم که استاد عباسمنش و خانم شایسته ی عزیز رو برای هدایت ما فرستادن.

    از استاد عزیز و خانم شایسته هم از صمیم قلب سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    اول از همه عید سعید فطر را به همه عزیزانم تبریک عرض می‌کنم امید وارم عیدی پر از اتفاقات عالی داشته باشین

    استاد عزیزم همین امشب من با چشم خودم دیدم چطور این پیش فرض های ذهنی گول زننده است

    امشب پدرم رفته بود برای عید میوه و بعضی چیز های دیگر بخرد

    وختی آمد دیدم یک چیزی آورده که ما هم در مغازه می فروشیم ازش سوال کردم که چند خریدی گفت من خریدمش 200 در حالی همین جنس با همین کیفیت ما میفروشیم 60 یعنی تقریبا سه برابر قیمت و بعد پدرم گفت این با آن چیزی که شما می فروشین فرق دارد این جنس اش فلان است و کیفیت اش با آن زمین تا آسمان فرق می کند

    و همانجا متوجه شدم یعنی چقدر افراد زود باور می کنن چقدر این ذهنیت ها گول زننده است

    و با خودم قانون را مرور کردم و دیدم واقعا افراد بدون این که فکر کنن خیییلی زود مسایل را قبول می کنن بدون منطق

    و من باید برعکس عمل کنم هر چی را قبول نکنم و متوجه باشم که با کی حرف میزنم با کی بیشتر در ارتباط هستم و بیشتر باید در سایت فعال باشم چون اینجا جای است که ذهنیت همه را تغییر می دهد الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مهدیه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 131 روز

    به نام خدای مهربان

    خدایی که هرچه دارم ازاوست وهرروزباتغییرباورهایم ودرک بهترازقوانین مرادرمداربالاتر قرارمیدهد وبیشتر میبخشد‌.

    خدایا من نمیدانم وتومیدانی ،کلمات را که ازجنس نور هستند برذهنم جاری کن ومن مینویسم.

    سلام ودرود خدمت استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیزوهمه دوستان عزیزی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری پیوسته ومستمر وفعال دارند وبا کامنت های قشنگشان باعث درک بهتر ازقوانین ثابت جهان میشوند.

    باورهای محدودکننده ما مثل سیمان به ذهن ما چسبیده اند وجهادی اکبر میخواهد که هرروز باتکرار باورهای جدید وقدرتمند کننده حرکت کنیم ویک مومنتوم مثبت وتاثیرگذار بسازیم .

    باورهایی که از جنس فقر وکمبود درما شکل گرفته اند برای ساخت باورهای جدیدوقدرتمند کننده وتغییرخودم وساخت ورژن بهترازخودم هرروز فایل های استادراگوش میکنم ومینویسم وتکرار میکنم وهمین باعث میشود خدایی که قبلا درذهنم ساخته ام که فقط ترس وترس بود هیچ نشانه ای از عشق ومحبت وفراوانی نبود فقط غم وسوگواری وترس ونگرانی بود.

    الان خدای من خدای قدرتمند من است که عاشق من است ،هدایتگرمن است ازتاریکی به روشنایی ازفقر به ثروت ازنادانی وجهل به دانایی از دردورنج به شادی وجشن

    وقتی استاد میگویند باورهای قدرتمند کننده بسازیم که بتوانیم زندگی خودمان راتغییر دهیم یاد قرآن کریم می افتم من قبلا سالیان سال قرآن رابامعنی میخواندم ولی هیچ وقت نتوانستم آن درکی که الان از خدا دارم را آن زمان داشته باشم چون پیش فرض ها و

    ذهنیت من درباره ی خدا اشتباه بود ولی خداراشکر که خداوند من را به این سایت توحیدی ومقدس هدایت کرد وخداوند را که بارها درقرآن گفته بود من رحمن هستم ،رحیم هستم ولی من فقط باپیش فرض های اشتباهم خدارا باورکرده بودم وآن خدایی که قبلا میشناختم خدای سختگیری بود ،من بارها آیه ها رامیخواندم ولی درکی که الان دارم قابل مقایسه باقبل نیست چون الان حالم خوب است چون باورهایم وذهنیتم درباره خدا تغییرکرده وهرروز بیشتر درک میکنم که میتوانم باتغییر ذهنیت وپیش فرض ها وباورها جهان بهتری برای خودم بسازم وروی خودم کارکنم وبه کسی کاری نداشته باشم.

    استاد عباسمنش عزیزازشما سپاسگذارم که این فایل های ارزشمند رادراختیارمامیگذارید وما را باجهان قشنگتری آشنا میکنید.

    درپناه الله یکتا،شاد وسلامت وسربلند دردنیاوآخرت باشید.

    خداوند حافظ ونگهدارتان باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1058 روز

    سلام و عرض عشق و احترام به استاد جانم و بانو شایسته عزیزم و دوستان پرمحبتم

    چنتا مورد خیلی بولد شد تو ذهنم گفتم اینجا عرض کنم میتونه به باور کردن اینکه باورها کل زندگیمونو میسازن کمک کنه

    اولیش همین حسین رضا زاده خودمونه

    این بشر اعتقاد داشت حضرت ابوالفضل یک یلی بوده و قدرتمند بوده و اگه اسمشو بیاره قدرت میگیره ، یعنی نه فقط رضازاده بلکه 99 درصد ترکها همین اعتقاد رو دارن و تو کارهای سنگین و فیزیکی و ورزشی و… برای گرفتن انرژی بیشتر همگی باهم داد میزنن « یاااا ابلفض» ، و در کمال تعجب به شدت زورشون و قدرتشون و ایمانشون بیشتر میشه تا جایی که اقای رضازاده میشه قهرمان ملی و المپیک و جهان

    ترکهای عزیز همگی یه یا ابلفضل بگیم کمر همت ببندیم ذهنیت مونو تغییر بدیم

    مورد بعدی که محبوب استاد هم هست :

    تو مدرسه بعد از اینکه مدیرا و معلمش میفهمه ( یا تشخیص میده) این پسر بچه بی استعداد و کودن هست یه نامه بهش میدن تا ببره خونه بده مادرش ( چون بلد نبوده بخونه همین کارو میکنه)

    محتویات نامه رو هم مادرش میخونه که این نوشته ها بوده : «با کمال تأسف باید بگویم فرزندتان کودن است و هیچگونه استعدادی برای ادامه‌ تحصیل و درس خواندن ندارد. مدرسه‌ ما نیز جای افراد ابله و کودن‌ نیست و از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم.»

    اما مادرش میاد و نامه رو طور دیگه ای میخونه تا قدرتی به پسرش بده که خودشو باور کنه و این متن رو بجای نامه مدیر مدرسه برای پسرش میخونه:

    «فرزند شما نابغه و باهوش است و مدرسه‌ ما توان آموزش به فرزندتان را به خاطر داشتن هوش بالا ندارد. شما باید شخصاً خودتان به او آموزش دهید»

    همین جمله کافی بود تا این پسر بچه جوری خودشو باور کنه که در 13 سالگی اولین اختراع خودشو انجام داد و در سالیان بعد به دانشمند برتر قرن تبدیل شد

    اون پسر بچه کودن ( از نظر مدیر مدرسه) کسی نبود جز آلبرت انیشتین

    یه مورد دیگه هم هست که بنظرم توی ترکها بیشتره

    اونم عطسه ناگهانی هست

    دقیقا وقتی یکی از اقوام و خانواده من در یه جمعی یا تنهایی تصمیمی میخوان بگیرن صدای عطسه یکی درمیاد و همون لحظه همه میگن صبیر دِییر صبر اِلَه یعنی صبر اومده میگه صبر کن ( یعنی این کاری که میخوای بکنی خوب نیست و صبر کن چند دقیقه ، تو 99 درصد مواقع واقعا هم این صبر به نفعشون تموم میشه) ، اما اگه همون لحظه صدای یه عطسه دیگه هم بیاد یعنی صبر کنسله و این سرفه یا سرماخوردگی بوده :) پس کارتو انجام بده

    یعنی یه چیزهایی ما ترکا داریم که خودم شاخ درمیارم از دیدنشون

    یه مورد دیگه هم ما داریم که اگه شب باشه و شما آبجوش بریزی روی زمین احتمال داره یه دفعه بریزی روی یه بچه جن و اونو بکشی و همین باعث میشه خانوادش بیان و اسیرت کنن :)

    و دقیقا چندین نفر میشناسم این اشتباه مرگبارو انجام دادن و جن زده شدن بعدش ، و این تلقین و اعتقاد به ضررشون کار کرده

    حالا یه مثبتشم بگم

    من خودمو یه آدم خوش قدم میدونم و هرجا میرم با خودم میگم الان مغازه طرف شلوغ میشه و دقیقا همین هم میشه و با بیان همین موضوع به فروشنده تخفیف خوبی هم بابتش میگیرم

    خلاصه هرچقدر بیشتر این موضوع رو مورد بررسی قرار بدیم باعث میشه بیشتر نقش باورهارو تو زندگیمون مهم بدونیم و بتونیم از همین قدرت به نفع خودمون استفاده کنیم

    به آغوش باز خدای مهربان میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1807 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان بهشتی

    استاد یادمه یه جا خونده بودم که قوز قرنیه باعث افزایش دایمی شماره چشم میشه

    و چند سال مداوم هر سال 25 صدم به شماره هر دو چشمم اضافه میشد

    تا اینکه متوجه شدم همچین چیزی خیلی مبنای علمی نداره و مدام به خودم تاکید میکردم که شماره چشمان من تغییر نمیکنه و استاد خدا شاهده از اون سال تا الان که نزدیک 9 سال میگذره، شماره چشمام زیاد نشده و ثابت مونده!

    یادمه خونه مرحومه مادربزرگم میهمان بودیم که صدای گریه بچه مستاجرشون بلند شد و بچه مدام و نان استاپ گریه میکرد، تا اینکه یکی از اقوام مدعی شد بچه چشم خورده و شروع کرد یکسری کارهای عجیب و غریب انجام دادن تا اینکه بچه بخاطر بادپیچ شدن شکمش، ناگهان باد گلو داد و دردش ساکت شد و این اتفاق همزمان شد با پایان کار دفع طلسمات اون بنده خدا…

    و ایشون مدعی شد چشم بد رو دفع کرده و این همزمانی رو به حساب دفع چشم بد گذاشته بود در حالی که یه موضوع طبیعی بود که بطور کاملا طبیعی حل شد و سالهاست هروقت اون بنده خدا رو میبینم داره همونکار رو برای دفع چشم بد برای بچه های فامیل انجام میده و اعتقاد عجیبی بهش داره!!

    به قول خداوند غیر خدا برای حل مسائل بشر پاسخگویی وجود نداره، اما همزمانی هایی که اتفاق افتاده در طول تاریخ باعث شکل گیری خرافات و بت ها شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: