https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداروهزاران مرتبه شکرت که این همه زیبایی رودارم میبینم استادومریم عزیزم چقدرخوش اندام وزیباشدین هزارماشاالله چقدرمریم جون اون شومیزوشلوارصورتی کنارساحل سفیدبهت میادچقدراستادبااون شلوارسورمه ای وتیشرت باخطوط آبی کناردریای آبی وزلال زیباشده اون عینک رنگی رنگی استادخدایاشکرت چقدرزیباست
اون دریای زیباآبهای زلال وشفاف مردمی درصلح
وآرامشی که درعین شلوغ بودن اونجاهستش واین عکس بدگراندفایل نگاه زیبای استادبه آسمون دیدن نمایش جت ها
مریم جون معلومه استادم باهوشه خیلی
استادخداروشاکرم که ازقبل شروع سال جدیدازفایلی که ازشمادیدم وکامنت یکی ازبچه هاکه درایام تعطیلات عیدنوروزروی خودت کارکنی شروع کردم به رفتن به پارکی زیبادرنزدیکی خونمون که اینم هدایت شدم استاد(سال قبل توی یه فایل گفتین برین دل طبیعت واونجاباخودتون خلوت کنین بنویسین ومن اون زمان توی یه روستانزدیک شهربودم ازحالت روستاخارج شده بودوحالت شهری هم نداشت جایی نبودبرم توی طبیعت بنابراین هم توی حیاط خونمون زیریه درخت کوچولوویه باغچه جمع وجورنوشتم خواسته هاوآرزوهام روهرروزتعطیلات عید1401)والان درایام تعطیلات 1402هدایت شدیم به مهاجرت توی شهردرنزدیک خونمون پارک بزرگ (حجاب مشهد)واونجابه قول آقای عطارروشن زیریه درخت که خلوتگاه اسمش گذاشتم هرروزنشستم وباخداصحبت کردم وازطبیعت ازکارگرهاکه هرروزداشتن چمن هامیزدن هرروزعلف های هرض دروکردن ازتک تک جایی که بودم درس گرفتم که هرروزبایدروی باورهامون کارکنیم علف های هرضش بزنیم وتوهمون روزهاهدایت شدم به فایلهای روزشمارزندگی من که توی فایلی استادگفتین درختان میوه نیازبه سم پاشی دارن ودرختان که میوه ندارن نه که توی پرادایس سیفی جات کاشته بودین ودوستتون گفته چقدرخوبه نتیجه هامثل این سیفی جات زودبدست بیادوشماگفتین نتایج اگربخوادمثل سیفی جات باشه زودم زمانش تموم میشه یه مدت کوتاهه امانتایج بلندمدت مثل نهال درخت میوه که میکاری زمان بیشترشایدببره امازمانی که به میوه برسه سمش بزنی علفهای هرضش بزنی نتایج پایداره لذت داره پای اون درخت بشینی ومیوه هاش بچینی بخوری استادمعجزات خداوندوحال خوب واحساس خوب زیادی بدست آوردم وهنوزم هرروزمیرم توی پارک پیاده روی میکنم وزیریه درخت زیبای شمشادمیشینم وباخدای خودم صحبت میکنم ولذت میبرم ازسکوت وآرامش بعضی روزهامیگم حالاامروزنمیرم کاردارم امانزدیک غروب که میشه (چون همیشه صبح زودمیرم )هوایی میشم یه حسی بهم میگه پاشوبرم لذت ببرومن استادعاشق دریاوزیبایی هاش هستم وازخداوندخواستم هدایتم کنه والان هرروزی که شماازفایلهای کناردریامیزارین تجسم میکنم این دریای زیبارو درخواست هام ازخداوندوگذاشتن این فایلهای زیبای شماهمزمان شده خدایاشکرگزارتم
که استادم الگوی من ازحتی بازی کردن خودش هم درس میگیره وکنترلش کنه همه چی زیبامیشه استادواقعاکه همه چی ذهنه کارماهمین کنترل ذهنه خداروشاکرم بابت استادخوبم هدایتم به این سایت بینظیروالهی که ذهنمون کنترل کردیم وخداوندماروهدایت کردبه این سایت بینظیر
استادگوش کردن قدم هفتم وهشتم ونهم دوره دوازده قدم همزمان شده بافایلهای روزشمارتحول زندگی من واین فایلهای زیبایی که شمااین روزامیزارین که همزمانیهازیباشده من روی خودم کارمیکنم ومیام انشاالله ازنتایج ومعجزات الهی براتون کامنت میزارم که البته وقتی ساعتهامیشینم لابلای چمنهابه دیدن گلهای ریززردرنگ که اندازه یه عدس میشه قدرت رشدوزیبایی ازخودشون دارن لذت میبرم این خودش ینی تغییرکردم ونتیجه گرفتم وذهنم دارم زیبابین میکنم خدایاشکرت که هرلحظه ماروهدایت میکنی به سمت زیبایی ها
پروردگارارب من دلهای مارومثل این دریاوسیع ومهربون کن تاهمه درکنارمون ازوجودمون لذت ببرن و والگوی هزاران هزارانسان دیگرباشیم
استاد من بازی تنیس رو از نوجوانی یاد گرفتم. و یکی از ورزش های مورد علاقه من بود.کلا به بازی های فیزیکی بیشتر از بازی های کامپیوتری علاقه داشته و دارم.
یادم میاد اون زمانها این علاقه به حدی بود که پول تو جیبی روزانه مون رو کامل میدادم تنیس بازی می کردم. اونوقتا برای بازی کردن باید میرفتیم کلوپ و در تایمهای 15 دقیقه یا نیم ساعت یا یکساعته میزی رو اجاره می کردیم و بازی می کردیم و اغلب هم به دلیل استقبال زیاد باید ساعتها در نوبت می موندیم. یکی دیگه از چالش هامون استاد این بود که توپ رو باید سالم تحویل می دادیم و اگه توپ در حین می شکست باید از جیب خودمان پولشو پرداخت می کردیم که اینم چالش و استرس زیادی به ما وارد می کرد. ولی عشق و علاقمان بر همه این مشکلات می چربید. یادم میاد یکروز برف زیادی اومده بود و این مسئله نه تنها مانع رفتن ما به کلوپ نشد بلکه خوشحال بودیم که حتمآ کلوپ خلوته و میز و راکت مناسبی گیرمون میاد. به اولین کلوپ نزدیک خونمون که رفتیم تعطیل بود و مجبور شدیم در آن هوای برفی به کلوپ دیگر شهرکمون که دور تر از ما بود برویم و صاحب کلوپ همزمان با ما درو باز کرد و با اینکه فضای داخل کلوپ سرد بود ولی ما با عشق یکساعت بدون مزاحم بازی کردیم و آن خاطره لذت بخش هنوز در ذهن من مانده است.
استاد بازی تنیس روی میز بگونه ایه که نمیشه بصورت فان اونو انجام داد و ازش لذت برد. بلکه لذتش موقعیه که واقعآ داری رقابت میکنی و بصورت جدی بازی رو انجام میدی.و اصلا قشنگی و هیجان این بازی در مسابقه دادنشه و قطعآ شما اینو تائید می کنید.
آنوقتها در 3 ست 11 تایی بازی میکردیم و بعد شد3 ست 15 تایی و در نهایت 3 ست 21 امتیازی برنده مشخص می شد.این بازی برای کنترل ذهن بازی خیلی مناسبیه زیرا فعالیت زیاد ذهنی و بدنی سبب میشه که ما در لحظه زندگی کنیم و حواسمون از مسائل دیگه پرت بشه و به احساس بهتری برسیم.
نکته جالبی که مریم جان اشاره کردند روحیه حمایتگری و مشوق بودن استاد بوده که باعث شده مریم جان به این خوبی ادامه بدن و به این خوبی بازی رو یاد بگیرند. و بقول مریم جان سبب شده رابطه عاطفیشون رو در سطح عمیق تری که متفاوت از گذشته است تجربه کنند و به میزان علائق مشترکشون بیفزایند و این برای من خیلی جالب و تحسین برانگیز بود.
=============================================
اولین درس
اولین درسی که این فایل برای من داشت این بود که برای هر هدفی که دارم تمام تمرکزم را بگذاریم و کوچکترین پیشرفت ها؛ بهبودها و نکات مثبت را ببینم وآگاهانه به خودم یادآوری کنم و بابتش خودم را تحسین کنم و آنرا یک پیشرفت در کارم و هدفم قلمداد کنم. و این باعث میشه که انگیزه بگیرم و شور و شوق و انرژی بدست بیاورم برای ادامه دادن و استمرار داشتن در مسیر و هرگز دلسرد و مایوس نشوم.
دومین درس
استمرار داشتن و ادامه دادن در هر کاری و اصلاح و بهبود دائمی در آن سبب بالا رفتن مهارتها ،توانمندی ها و اعتماد به نفسم می شود. ( حتی اگر هیچ چیزی در موردش ندانم)
در این ویدئو پیشرفت بازی استاد و مریم جان واقعآ قابل لمسه و من خودم وقتی که بازی رو دیدم از اینکه چقدر عالی ضربه فورهند (با روی راکت) و ضربه بک هند (با پشت راکت) می زدند و توپها رو با مهارت برگشت می دادند تعجب کردم و واقعآ تحسینشون کردم. بخصوص مریم جان که هیچ پیشینه ورزشی نداشته و در بازی خیلی روحیه تهاجمی داشت و عالی آبشار میزد.
درس سوم
«کنترل ذهن» مهمترین؛ تاثیرگذارترین و سخت ترین کاریست که باید در هر لحظه ی زندگیم انجام دهم.زیرا تاثیر ذهن بر عملکرد ما غیر قابل انکار است.اگر بتوانم ذهنم را کنترل کنم آنوقت میتوانم دنیایم را کنترل کنم.
همین بازی تنیس بهترین مثال برای دیدن نحوه کار جهان و اینکه قانون دارد چطور عمل می کند است.و جهان به سرعت نتیجه فرکانسهای ما را به خودمان بر می گرداند! یعنی به محض از دست دادن تمرکز یا داشتن احساس بد(عصبانیت، افسوس، سرزنش…)، در کسری از ثانیه جهان با از دست دادن امتیاز ما را تنبیه می کند. و بازگشت به مسیر را برایمان دشوار می کند.
بعنوان مثال در همین لیگ فوتبال کشورمان که داریم به روزهای پایانی اش نزدیک می شویم. الگوی مشخصی که بارها دیده ام و تائیدی بر نحوه عمل کردن قانون بود اینست که هر مقطع از فصل که یک مربی (مثلا آقای گلمحمدی سرمربی پرسپولیس) تمرکزشو از دست داده و شروع به بیانیه نوشتن و انتقاد از نحوه داوری و زمان برگزاری مسابقات و چمن ورزشگاه و ندادن پول بازیکنان و ناخواسته هایی از این قبیل کرده؛ تمرکز خودش و بازیکنانش را از دست داده و امتیازات زیادی را به راحتی از دست داده است. اما هر زمان که به قانون عمل کرده و تمرکزش روی تیمش بوده، شاهد بوده ایم که بهترین بازی ها و بهترین نتایج را کسب کرده است. و دقیقآ عکس این اتفاق در این فصل برای مورایس سرمربی پرتغالی تیم سپاهان رخ داده است. وقتی که ما قانون را درک می کنیم؛ پیش بینی کردن آینده و نتایج برایمان راحت می شود.
درس چهارم
وقتی که در شرایط سختی قرار می گیرم که کنترل ذهن برایم دشوار می شود. بهترین کار اینست که تمام تمرکزم را روی قدم بعدیم بگذازم و به دشواری مسیر روبروم فکر نکنم. اینگونه راحتتر میتوانم روی ذهنم متمرکز شوم و کم کم افسارش را در دست بگیرم. و دائمآ به ذهنم بگویم که فقط ضربه بعدی رو خوب بزن؛ فقط امروز رو پاک بمون؛ فقط برای امروز خوب زندگی کن ؛ فقط این ساعتو شاد باش و … تا بتوانم احساسم را خوب نگه دارم و ذهن نجواگرم را ساکت کنم.
بارها در زندگی روزمره تجربه کرده ایم که وقتی روی کار مشکلی تمرکز کرده ایم مثلا یک امتحان درسی نتیجه خیلی خوبی گرفته ایم ولی وقتی تمرکزمان را از روی یک درس به ظاهر ساده برداشته ایم چقدر نتیجه غیر قابل انتظاری گرفته ایم.
درس پنچم
وقتی که در شرایط خوبی هستیم و اتفاقات خوب برایمان رخ میده هرگز به ذهنمان اجازه ندهیم که در گوشمان نجوا کند که من لیاقت اینهمه شرایط و اتفاقات خوبی که داره پشت سرهم برایم میفته را ندارم!. زیرا با این احساس بد (عدم لیاقت) که بصورت غیر مستقیم و از پس پرده به ما تلقین می کند، اتفاقات بد را برای خودم رقم میزنم و به دست خودم شرایط را برای خودم سخت میکنم.
بارها و بارها تجربه داشته ام که وقتی سوار بازی بوده ام و بقول مریم جان کارها برایم بقدری راحت انجام شده که در توانایی حریف شک کرده ام و ذهنم مرا وادار کرده که تست کنم قدرت حریف را و همین مجال دادن و رها کردن تمرکز سبب شده که از جاده منحرف شوم و قدرت را دودستی تقدیم حریفم بکنم.یا وقتی یه روز عالی داشته ایم ذهنمان را کنترل نکرده ایم و اتفاقی افتاده که همه خوشیمون رو شسته و برده با خودش.
یاد کامبک رویایی پرسپولیس در دربی 74 در سال 1390 افتادم که در آن مسابقه پرسپولیس تا دقیقه 81 مسابقه ده نفره با دو گل از آبیپوشان عقب بود و آقای مظلومی سرمربی استقلال با انجام حرکاتی بازی رو تموم شده می دونست ولی پرسپولس در همان دقایق سه تعویض کرد و توانست در کمتر از ده دقیقه سه گل توسط ایمون زاید زد و نتیجه را 3 بر 2 به پرسپولیس واگذار کرد.
===========================================
احساس قربانی شدن
تجربه ای که در مورد احساس قربانی بودن دارم اینست که وقتی در سازمانمون استخدام شدم مدیر قسمتمون اضافه کار منو نمی داد و این مسئله سبب شد که بعد از دو سه ماه من با این رئیسمون دچار تنش بشم و رئیس سازمانمون برای حل این مساله منو به قسمت دیگری انتقال داد. و من در این اتفاق دائم نقش قربانی رو بازی می کردم و در هر بحثی که میشد اونو یادآوری می کردم و هر نیروی جدیدی سازمانمون استخدام می کرد یکی از خاطرات من تعریف همین داستان با آب و تاب بود و بهشون میگفتم برید خدا رو شکر کنید مثل من نبودین!
اتفاقی که برایم می افتاد این بود که طبق قانون موارد بیشتری رو بخودم جذب می کردم و خیلی جاها زحماتمو هدر می دادم. یا پاداش کارم و دریافت نمی کردم یا کمتر از دیگران بمن داده میشد. یا کارم به نام کس دیگه ای تموم میشد و …
جالبتر از آن اینکه بعد از چند سال دوباره همان شخص اومد و رئیس قسمتمون شد! و من تا وقتی که با قوانین آشنا نشده بودم با اون آقا بنوعی سرسنگین بودم و گاهگاهی تنش داشتم و همان مسائل بنوع دیگر برایم اتفاق می افتاد. ولی از وقتی که روی خودم کار کردم و آگاهانه از نقش یک قربانی فاصله گرفتم و تمرکزم را از آن همکارم برداشتم و به جنبه های مثبتش فکر کردم و تحسینش کردم در دلم و نوشتم ، روز به روز رابطه ما بهتر شد.و احساس صمیمیت با من داشت.
از آنجا که خواسته اصلی من خلق کسب و کار خودم است و خارج شدن از کارمندی؛ یکی از خواسته هام این بود که به قسمت آرامتر و مثبت تری هدایت بشم تا بتوانم راحتتر ورودی هایم را کنترل کنم و روی خودم کار کنم و جهان به این خواسته من واکنش نشان داد و به راحتی مرا به قسمت بهتری هدایت کرد. بگونه ای که تا لحظه انتقالم رئیس قسمتم از آن بی اطلاع مانده بود و فکرشم نمی کرد که من چنین خواسته ای داشته باشم و چیزی که برای خودم هم جالب بود اینکه تمام همکاران سازمانمان از این جابجایی مطلع بودند و دائمآ به من می گفتند که چه روزی تودیع و معارفه میشین و من با صلح و آرامش به اولین هدفم در راه خواسته هایم رسیدم و هر روز خداوند را از این بابت شکر گزارم و نتیجه عمل به قوانین و تائید قانون را بخودم یادآوری میکنم تا باورهایم قویتر شوند و گامهای بعدی را بردارم.یا حق
کامنت های متوالی می نویسی و استمرار داری توی کارت و این تحسین برانگیز و خب باید ازت یاد بگیرم،
اینکه همیشه نظم دارند نوشته هات و اون جاهایی که مهمن را بولد میکنی و این خب باعث میشه بهتر بخوانیم و بیشتر لذت ببریم و بیشتر و قوی تر تاثیر بگیریم. و اینم تحسین برانگیز.
قلب رئوفت و صادق بودنت حضورت وجودت بی نهایت ارزشمند و خداروشکر میکنم به خاطرش.
خدا میدونه علاوه بر لذت بردن خودت هر وقتی که اومدی نوشتی چقدررر چند هزارر بار و چند هزار نفر برداشت کردند از نوشته هات و قلم بینظیرت.
عاشقتم
ممنونم برای تجربه های فوق العاده ای که نوشتی .. اینا واقعا جزیی از تو هستند ..
سلام برمحمد عزیزمارکوی خودمون البته من نمیدونم کلا از کی بهتون لقب مارکو دادن چون یک سال خورده عضو سایتم و از کامنت بقیه متوجه شدم بهتون لقب مارکو میدن و اینکه تو کار قهوه هستید تو یوتیوب اما من هرکاری کردم نتونستم اکانتتو تو یوتیوب پیدا کنم نمیدونمم تو اینستا پیج دارید یا نه اما دوست دارم اسم اکانتو بگی منم کاراتو ببینم از کارت لذت ببرم
درضمن اطلاعاتی ک درباره خودت و پیدا کردن خدا و روابط عاطفی زیبات و نتایج عالی ک گرفتی گفتی خیلی لذت ببردم و تحسینت میکنم محمد جان
تمام کامنتهای شمام سرشار از ایمان و توحید به خداست همین حرفایی ک الان ب اسداله عزیز زدی حق گفتی و اینکه هزار برابر این حرفایی ک به اسداله زدی هم لیاقتت خودته
بازم سپاسگزارم ازتون ک کامنت زیبا و پر محتوایی به کامنت اسداله دادی
پرانرژی بودن و کنجکاو بودنت را میتونستم حس کنم از این کامنتی که برام نوشتی، همین فرمون را برو جلو .. چون پرانرژی بودن تو اتفاقی نیست پر حس و حال خوب بودن تو ناگهانی نیست به خاطر مداومت و ثباتت از ارسال فرکانس های + تو چیزهای مختلف داستان های متفاوته .. میدونی که خدا چقدرر عااشقته آزاده .. و میدونی چقدر حس من فوق العاده است خداروشکررر بیا لحظه به لحظه امروزمون که زندهایم را زندگی کنیم، باشه؟
بیا امروزو تا می تونیم بخندیم مسیر عشق و علاقمون را در پیش بگیریم و باشیم …
همین فرمون را بریم جلو تو حال خوب طبق قانون اتفاقات خوبم خودش رخ میده چون ما هدایت میشیم …
محمد جان عزیز؛ ممنون و سپاسگزار و خوشحالم از اینکه برایم نوشتی. مثل همیشه کلام و قلمت سرشار از عشق بود و احساس خوب خدایی.(ایموجی قلب فراوان)
هر زمان که به کامنت هایت هدایت شدم حس و حال متفاوتی رو احساس کردم. حس و حال خودت بودن؛ حس و حال سادگی؛ حس و حالی از جنس صلح و آرامش.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم برای داشتن عزیزانی چون شما که بیشترین ساعات زندگیم را در کنارشان با عشق سپری میکنم و لبریز از توحید و یکتا پرستین.بهترینها را برایت آرزو میکنم محمد جان مانا باشی و موفق.یا حق
سپاسگذارم هستی سپاسگذارم که انرژی وصادق وعاشق ومعنوی بودن رو به من یاد آوری میکنی سپاسگذارم
پرانرژی بودن و کنجکاو بودنت را میتونستم حس کنم از این کامنتی که برام نوشتی، همین فرمون را برو جلو .. چون پرانرژی بودن تو اتفاقی نیست پر حس و حال خوب بودن تو ناگهانی نیست به خاطر مداومت و ثباتت از ارسال فرکانس های + تو چیزهای مختلف داستان های متفاوته .. میدونی که خدا چقدرر عااشقته آزاده .. و میدونی چقدر حس من فوق العاده است خداروشکررر بیا لحظه به لحظه امروزمون که زندهایم را زندگی کنیم، باشه؟
بیا امروزو تا می تونیم بخندیم مسیر عشق و علاقمون را در پیش بگیریم و باشیم …
همین فرمون را بریم جلو تو حال خوب طبق قانون اتفاقات خوبم خودش رخ میده چون ما هدایت میشیم …
سلام به اسداله عزیز برادر توحیدی همیشه کامنتهاتو میخونم و لذت میبرم از مطالب قشنگی ک میگید.
بسیار سپاسگزارم که نکات خیلی مهمی رو ببان کردید اینجا و مثالهای عالی گفتید
منم یاد خاطره ای افتادم دانشجو ک بودم چن سال پیش ی استاد داشتم باوجود اینکه من میان ترم دادم اما میگفت باید به من تماس بگیرید ک نمره رو وارد کنم اما من دوست نداشتم این کارو انجام بدم گفتم حقمه باید وارد کنه اون ترم ایشون اصلا نمره میان ترم منو یکی دو نفر و وارد نکرد چون باهاش تماس نگرفتیم و نمره ما کمتر از بقیه شدحتی نزد ریس دانشگاه رفتیم اعتراض کردیم اما توجهی نشدتا اینکه ریس دانشگاه عوض شد و ترم بعد چن تا درسمون با این استاد بود من تصمیم جدی گرفتم هیچ وقت بهش التماس نکنم و میانترمشم شرکت نکنم چون من هر نمره پایانی میگرفتم خود سیستم نمره میانترم باتوجه به پایانی میداد هرچند نمره ام کمتر میشد اما من واقعا این تصمیم گرفتم جالبه هرجاییم رفتم درمورد این استادپیش همه حرف زدم حتی به دانشگاه استان محل زندگیموت هم شکایتشون کردم ی مدت اول یکم راهکار نشون دادن اما دیدم ترم بعد باز چن تا درس بهش دادن دیگه گفتم ولش کن اهمیت ندادم و هیچ وقتم کلاساشو شرکت نکردم و هرجه خودم پایانی میگرفتم همون بود.واقعا خواستم بگم من ذهنمو کنترل نکردم همه جا در مورد این استاد صحبت کردم نتیجه ک عاید شد ایشون باز از طرف دانشکاه بهش کلاس میدادن اما من چون خودم درس میخوندم و هرچه پایانی میگرفتم سیستم بهم میداد نمره ام کمتر میشدو رو معدلم تاثیر داشت ک کمتر میشد
یا امروز صبح من رفتم ی کافینت ایشون ادم فوق العاده کار بلد و خوش رفتاری هستند ولی امروز گفت ک ناراحت هستند و وقتی ک سرشون خلوت شد گفت ک امروز بخاطر این کارهام انقد روهم تلنبار شده و دیر انجام میشه به خاطر اینه اول صبح تمرکزمو بهم ریختن( فک کنم منظورش خانواده اش بود )
منم همون لحظه یاد استاد افتادم ک کنترل ذهن چقد مهمه خود اون شخصم گفتم منم گفتم واقعا ادم باید هر شرایطی ذهنشو کنترل کنه احساس خوب اتفاقات خوب و اون اقا کاملا تایید کرد این حرفو
جالبش اینه من غروب این فایلو گوش دادم و اون لحظه ک این اقا صحبت کرد اصلا صحبتهای استاد نشنیده بودم
خلاصه بازم سپاسگزارم ازت باتوجه به نکات مهمی ک گفتی و بازی پینگ پنگ
اینم بگم مریم خانوم خیلی حرفه ای شده تو تنیس و حرکات بدنشو حرفه ای تکان میده و به سمت توپ حرکت میکنه و استاد خیلب ریلکس بازی میکنه
آزاده جان من بعد از مصاحبه استاد با خانم آزاده طیبی دیگه عاشق اسم آزاده شدم. و بهتون تبریک میگم که شما هم چنین اسم زیبائی رو دارید.
ممنون و سپاسگزارم که وقت می گذارید و کامنت های من رو که اغلب کامنتهای طولانی هستند رو می خونید.
من به جنبه مثبت خاطره ای که از استادتون تعریف کردید توجه کردم و تحسینتون کردم و هزار آفرین گفتم به عزت نفس بالا و احترامی که برای خودت قائل شدید.
گاهی وقتها آدم برای اینکه ظرف وجودش بزرگ بشه و رشد کنه باید بها بپردازه. این بها پرداختن اثرش در زندگی ما ناچیز و موقتیه اما در مقابل دستاوردی که بدست میاد بسیار ارزشمند و ماندنیه.
دعای زیبای استاد را تقدیمتان میکنم و برایتان سلامتی ، ثروت ، خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت آرزومندم آزاده جان.یا حق
اول ازهمه این استمرارتون در نوشتن کامنت رو تحسین کنم، اونم نه کامنت معمولی،کامنتهایی که کاملا شسته و رفته و مرتب و با نظمه، و متن هاتون کاملا سر وته داره
و من اهمیت این موضوع رو زمانی فهمیدم که خودم شروع کردم به کامنت نوشتم و دیدم که جمع کردن متن و برداشتن نتیجه چقدر کارمهم وسختیه و شما چقد این کار رو خوب انجام میدید و واقعا کامنت هاتون پُره
مخصوصا این مثالهای عینی ای که میزنید، مثلا بازی پرسپولیس، که گفتید.
سلام خدمت دوست عزیزم آقای زرگوشی بزرگوار… بنده هم همین مشکل را دارم… خیلی روی خودم کار میکنم اما این اداری بودن و مهم تر از اون باورهایی که از پدرم گرفتم و بخاطرش اداری شدم مثل سیمان به مخم چسبیده و علی رغم داشتن توانمندی و استعدادهای مختلف (شبکه، تعمیر لپ تاپ، انیمیشن و حتی جلوه های ویژه و این آخریش iot!!!) نمیتونم برای خودم کسب و کاری راه بندازم… خیلی فایل گوش میدم کمی ذهنم نرم تر شده ولی این آخرا که مدام با خودم حرف میزنم ذهنم نجوا میکنه که تو اصلا نمیدونی استعدادت چیه که بخوای دنبالش بری و این یکی از بزرگترین چالشهای منه… همیشه به خودم گفتم روی خودم کار میکنم و به وقتش خداوند بهم راهو نشون میده. دلم نمیخواد توی شغل اداری دفن بشم و به قول استاد شجاعتشو داشته باشم که مهاجرت کنم از این شرایط به یه شرایط دیگه. دلم میخواد اگه در این زمینه راه کار یا راهنمایی داشتی منو هم ازش بی نصیب نذاری. واقعا باورهای سیمان گونه من با اینکه سه ساله عضو سایت هستم و روی خودم کار میکنم به سختی داره تغییر میکنه اما به لطف خدا تو این مدت صاحب خونه شدم و خیلی اتفاقای خوبی افتاده و زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده…اما در مورد کسب و کار و این که باید چیکار کنم خیلی ترمز دارم… یه وقتایی میشینم گریه میکنم که تو چرا اینقدر مقاومت داری حسین!!! چرا تسلیم نمیشی؟ چرا توکل نمیکنی.. چرا همه چیو به خدا نمیسپاری… و از طرفی مدام این نجوا آزارم میده که فرصت داره از دست میره و تو داری وارد دهه پنجم زندگیت میشی و هنوز نمیدونی باید چیکار کنی!!! از استاد هم صمیمانه تشکر میکنم و درخواست میکنم واس ماهایی که از همون بچگی باورهای سختی در حوزه مالی داریم و به سختی میتونیم تغییرش بدیم تا وارد فضای آزاد کسب و کار بشیم و از کارمندی بکنیم راه کارهای خیلی قوی ارائه کنن.. مخصوصا واس ماهایی که هنوز نمیدونن استعداد اصلیشون چیه. با تشکر
یکی از درسهای همین فایل این بود که استعداد اصل نیست و مهم استمرار و علاقه است.همینکه مریم جان بدون هیچگونه پیش زمینه ای تونستند به این خوبی تنیس روی میز رو یاد بگیرند و لذت میبرند از انجام این بازی نشان میده که همه ما در هر زمینه ای استعداد داریم و تنها با استمرار و تلاش و بهبود دائمی است که میتوانیم استعدادمان را شکوفا کنیم. شما سه سال است که دارید روی خودتون کار می کنید و با قوانین آشنا هستید به همین دلیل در این زمینه از منی که 14 ماه است با قانون آشنا شده ام جلوتر هستید.
شما اگه یکبار دیگر به صحبت های استاد در همین فایل توجه کنید متوجه می شوید که یکی از مهمترین کارهایی که باید انجام دهیم اینست که مسئولیت زندگی خودمان را بعهده بگیریم و اگر باورهای نامناسب داریم دیگران را مقصر ایجاد آن باورها ندانیم. بلکه تلاش کنیم باورهای مناسبتری رو جایگزین آن باورها کنیم.
سه ساله عضو سایت هستم …به لطف خدا تو این مدت صاحب خونه شدم و خیلی اتفاقای خوبی افتاده و زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده… اینها جملاتی هستند که خودتون نوشته اید؛ آیا اینهمه دستاورد که بقول خودتون زندگیتون از اینرو به آنرو شده آنهم در مدت سه سال نتیجه کمی هست؟!!
علی رغم داشتن توانمندی و استعدادهای مختلف (شبکه، تعمیر لپ تاپ، انیمیشن و حتی جلوه های ویژه و این آخریش iot!!!) اینهمه استعداد و توانمندی که هر کدام میتونه صدها شغل تولید کنه رو در خودتون نادیده می گیرید؟! از هر کدوم از این مهارتها میشه کلی پول ساخت دوست عزیز.ببین نسبت به کدوم حس بهتری دارید دست بالا بزنید و در کنار شغل کارمندی انجامش بده. به نظرم شما نسبت به من خیلی به مقصد نزدیکترید. کافیست باور کنید خودتون رو .دیدم محصول عزت نفس رو تهیه کردید. من این دوره را ندارم و قطعآ آنرا تهیه خواهم کرد زیرا فکر میکنم خیلی در این زمینه میتونه به ما کمک کنه.
…از طرفی مدام این نجوا آزارم میده که فرصت داره از دست میره و تو داری وارد دهه پنجم زندگیت میشی و هنوز نمیدونی باید چیکار کنی!!!
حسین جان عزیز اینو دارم به خودم میگم که فراموشم نشه! مگه زندگی مسابقه است که بگیم دیره یا زوده؟ اصلا معیار دیر یا زود بودن رو کی تعیین میکنه؟!
یکنفر 20 سال عمر میکنه یکنفر 100 سال! مگه ما می دونیم چند سال عمر می کنیم که متر کنیم دیره یا زوده؟! حتی ممکنه فردا دارویی کشف بشه آدم میانگین 200 سال عمر کنه. حالا زوده یا دیره؟؟ وقتی هدف زندگی لذت بردن از مسیره آنوقت دیر یا زود ؛ مقصد و مبدا معنی نداره. بقول استاد هدف همه ما از رسیدن به آرزوهایمان اینست که به احساس بهتر برسیم. وقتی که ما از لحظه لحظه زندگیمان لذت ببریم به احساس بهتر می رسیم. در واقع با رسیدن به آرزوهایمان به احساس بهتر نمی رسیم بلکه با احساس بهتر است که به آرزوهایمان می رسیم و این جمله استاد را باید با طلا نوشت. اگه باورم این باشه که دنیای آینده من ادامه همین دنیاست آیا آنوقت تلاش نمی کنم یه قدم بیشتر بردارم؛ یکم بهتر بشم!
حسین جان من حرفهای شما را کاملا درک می کنم و خیلی حرفها اول برای خودم دارم که به خودم بزنم تا فراموش نکنم زیرا این مساله اصلی زندگی منم هست ولی دوست ندارم حرفای کلیشه ای بزنم. من راهنمای خوبی برای پاسخ به سوالتون نیستم زیرا منم در این مسیرم و هنوز به مقصد نرسیدام که راه رفته ام را به شما نشان دهم. ولی به رسم ادب دوست نداشتم سوالتون رو بی پاسخ بگذارم. و مخاطب حرفهایم خودمم تا تلنگری باشد برایم و نجواهای شیطانی ذهنم را اینچنین ساکت کنم.
امیدوارم کامنتم برای شما هم مفید باشه.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
ممنون از راهنمایی عالیتون برادر گلم و بوسه میزنم بر اون دستهایی که وقت گذاشت و به امر خدا نوشت تا هدایت کنه قلب بندشو، حرف شما کاملا درسته، ما نباید خودمونو رهین اهدافمون کنیم و باید از مسیر لذت ببریم، از این به بعد مقاومتو به توفیق الهی کنار میزارم و ایمان دارم در زمان مناسب به شرایط مناسب هدایت میشم به شرط حال خوب و لذت از مسیر، سپاسگذارم دوست خوبم
من کارمند حسابداری بودم حدود دوسال ولی علاقم به خیاطی و دوخت و خلق لباس بود والبته یوتیوب که عاشقشم همیشه
زمانی که کار میکردم تو اداره واسه رفع خستگی وقتی خونه میومدم خیاطی میکردم
بعد یه مدت دیدم علاقه ای به اداره ندارم و این شغلی نیست که ارامش داشته باشم توش
والیته تو خیاطی به درامد نسبی رسیدم و یه جایی تصمیم گرفتم دیگه نرم اداره این تصمیم از زمان شروع پندمیک بود که چقدر برای من موهبت همراه داشت خیلی اسرار کردن بهم که برگردم ولی دیگه تصمیم گرفته بودم و به همه گفتم اگه 100 میلیون بهم حقوق بدن شاید شاییید راجع بهش فقط فکر کنم
ولی قلبن میدونستم که دیگه بر نمیگردم
پیشنهادم بهتون اینه علاقه ای که دارین و شروع کنین و هیچوقت بی ورودی مالی نباشین حداقل باید هزینه چند ماهتون راحتت داشته باشین و البته علاقتون به یه دارمد هر چقد کوچیک هم رسیده باشه بعد به راحتی میتونین رها کنین
فکر نکنین بدون شما اداره از بین میره انقدررر راحت همه چیز جایگزین میشه که خودتون هم باورتون نمیشه
ممنون از راهنمایی های ارزشمندتون آبجی گلم… من بزرگترین بتی که باید بشکنم رفتن به کار آزاده و وابسته بودن به کار اداری، حرف های شما کاملا درسته، امیدوارم بتونم در زمینه انیمیشن سازی که احساس خوبی بهش دارم فعالیتمو ادامه بدم و به انتظار بازنشسته شدن در اداره نباشم، امیدوارم روزی موفقیت هامو در این زمینه به اشتراک بزارم، با آرزوی توفیق روزافزون برای شما خواهر گرامی
چقدر من لذت بردم از کامنت زیبات و چقدر خوب نکته به نکته این فایل که براتون درس داشت رو با مثال برامون توضیح دادید و کمک کردید تا قانون بهتر درک کنیم
دوست عزیز هر موقع من کلا از خوندن کامنت شما خیلی لذت میبرم و کلی تحسین میکنم
چقدر خوب درمورد احساس قربانی شدن خیلی خوب با مثال توضیح دادید
که اتفاقا خود من هم تو بیزنسم همین نقطه ضعف رو داشتم و دیروز به لطف هدایت خداوند و این فایل بینظیر استاد من هدایت شدم که پاشنه اشیل خودم رو پیدا کنم
چون سیستم بیزنس من روند پولسازی جوری بوده که من تا حد مشخصی خوب پول میسازم و ولی ورودی بعدی نداشتم تا اینکه حساب بانکیم کامل خالی بشه بعد به صفر برسم و بعد دوباره پول سمت من هدایت شد
دیروز خداشکر من فهمیدم که تو این مورد باور عدم لیاقت و باور کمبود هنوز مشکل دارم
با اینکه قبلا بارها بارها روش کار کرده بودم و فکر میکردم که درستش کردم
ولی نگو که من حالا حالا کار دارم و نیاز بیشتر روی خودم کار کنم
دقیقا این صحبت استاد برام تصدیق شد که بارها گفته بودن که فکر نکنید با یه بار کردن روی خودتون باورهاتون درست شده بلکه لازمه تا مدتها برای همیشه این روند کار کردن و بهبود دائمی رو همیشه ادامه بدید
وقتی که من دیروز فهمیدم تو این مورد من ایراد دارم نشستم تو خونه حسابی خودم رو بمباران کردم و نوشتم و دفتر پر کردم
جالبه بدونید از شب همون روز من تو بیزنسم بارها بارها ادمها و ایده ها و فرصتهای پولسازی به طرز جادویی برام بیشتر شد و من وقتی این نشونه ها دیدم با قدرت بیشتر این روند رو ادامه دادم تا امروز که دیدم سه تا مشتری با من ارتبط گرفتن و سفارش محصول دادن
اقا منه میگی اعتماد بنفس و ایمان من به سقف چسبید و از اینکه من اومدم با تعهد و انگیزه بالا روی خودم کار کردم دیدم سریع نشونه برام رخ داد و خدا رو شکر کردم از اینکه من تونستم خلق کنم و اتفاقات رو برای خودم بوجود بیارم و خلق کنم
که اتفاقا همین 5 دقیقه پیش بود مشتری سوم تماس گرفت که با ذوق و شوق قصد خرید داشت که انشالله فردا با واریز کردن پول سفارشش رو ثبت میکنه انشالله
بینهایت سپاسگزارم از شما اسدالله عزیز که باعث شدید که من دوباره قانون رو بیاد بیارم و اینکه من با تغییر باورهام تونستم همون جوری که میخواستم دنیای خودم رو خلق کنم و سپاسگزار خداوند باشم بابت این هدایت و انشالله باز این روند رو با قدرت و ایمان و انگیزه این مسیر الهی رو بیشتر ادامه بدم
عاشقتم اسدالله عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشی
شاید برای بقیه عجیب باشه که مگه میشه کسی ندونه علاقش چیه! ولی حرف شما برای من اصلا عجیب نیست.
استاد در فایلی جمله ای گفتند با این مضمون که اگر نمی دونید علاقتون چی هست دلیلش اینست که آن زیر خروارها خاک مدفون شده است و باید خیلی روی خودتون کار کنید و تلاش کنید تا بتونید اونو از زیر خاک بکشید بیرون!
حالا چجور میشه اونو از زیر خروارها خاک بکشیم بیرون؟ چیزی که من درک کردم اینست :خودشناسی
حالا چجور به خودشناسی برسیم؟ با کار کردن روی خودمان
هر چقدر که ما داریم آگاهی کسب می کنیم در واقع داریم زوایای تاریکی از وجودمان را روشن می کنیم و قسمتی از خودمان را از زیر آوار بیرون می کشیم. و وقتی این زوایای تاریک وجودمان را روشن کردیم آنوقت مساله و مشکل ما هم حل خواهد شد.
ام البنین جان توصیه ام اول به خودم بعد به شما اینست که به مسیر ادامه دهیم و روی خودت کار کنیم. قطعآ خورشید بر ما هم طلوع خواهد کرد.
برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق
ممنون که جواب کامنتم رو دادید و اینقدر خوب راهنمایى کردید .
چقدر مشتاقم تا این خروار ها خاک رو کنار بزنم و به خودشناسى برسم و همون طور که شما گفتید با بیشتر روى خودم کار کردن و ادامه دادن مسیر و استمرار به این هدف برسم .
فکر میکنم بهتر باشه از فایل هاى توانایى بنام خودشناسى که در بخش کلید ها هست شروع کنم.
چه جمله قشنگى گفتید ( قطعا خورشید بر ما هم طلوع خواهد کرد ) ، قطعا همینطور خواهد بود .
خدا رو بسیار شکر میکنم که دوستان خوبى مثل شما دارم و در این سایت الهى هستم .
براتون آرزو میکنم لحظه لحظه تون همراه با احساس شادى و لذت و هدایت هاى خداوند باشه دوست عزیز .
کامنت تون فوق العاده عالی بود چقدر بهم احساس خوبی داد چقدررر عالی که نکاتی که استاد فرمود رو بُلد کرده بودید و زیرش مثال های خودتون نوشته بودید برای منی که چندماه با تعهد شروع کردم روی خودم کار کردن این مدل نوشتن کامنت شما خیلی بهم کمک می کنه در درک آگاهی های فایل و شکستن مقاومت هام از پذیرش برخی آگاهی هاا یا بهتر بگم فرار نکردن تنبلی نکردن از ریز ریز شدن به افکار عملکردهای خودم
چقدررر بهم احساس خوبی داد وقتی دیدم کامنت تون رو نکاتش رو با تیتر درس 1..5،تقسیم کردید.
این نظم ،این منسجم بودن،همراه با مثال چقدررر لذت بردم،تحسین برانگیز بود برام این نظمی که در نوشتن کامنت تون داشتید….
چقدررر خوشحالم در جمع این سایت دوستان هستم.چقدر تحسین تون کردم هرپاراگرافی که خوندم چقدر خوب روی خودتون کار کردید چقدر خوبه انسان خودش خوب بشناس و بدون چطور باید عملکردهای ذهن شو کنترل کنه.
ممنون که دانسته وآموخته هاتون از قوانین وقانون فرکانس باما به اشتراک گذاشتید.
درپناه الله مهربان شادسلامت ثروتمند سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.
سپاسگزارم از نظر لطفتون و ممنونم که وقت گذاشتید و این کامنت طولانی رو خوندید. خوشحالم از اینکه کامنتم مورد استفادَتون قرار گرفته و احساس خوبی داشته اید .
عارفه جان تولدتون رو بهتون تبریک و شاد باش عرض میکنم. چقدر لذت بخش ؛ ماندگار ؛ به یادماندنی ؛ میمون و مبارک است که تولدتون همزمان شده با تولد این فایل که هم تصاویرش بی نظیر و زیباست و هم آگاهی هایش ناب و تاثیرگذار.
اردی بهشت؛ بهشت خداست. در این ماه بهشتی برایتان سلامتی ؛ سعادت ؛ ثروت و بهشت این دنیا و آن دنیا را آرزومندم دوست عزیز. یاحق
قبل از اینکه بیام پیامها رو باز کنم، هدایت شدم به کامنت امروزت و مثل همیشه منو بردی به آن حال و هوای لذت بخش توحیدی و کلی تحسینتون کردم و مست شدم از کلام قدرتمند و صلح و صفای درونیتون.
پروفایل زیباتونم نگاه کردم و از دیدن صورت ماه اعضای خانواده کلی لذت بردم. انگار سالها میشناختمشون و کسی رو غریبه نمی دیدم. میخواستم برایت کامنت بنویسم که در بالای صفحه متوجه داشتن پیام شدم و حس و نیرویی بمن گفت اول کامنتها رو جواب بده بعد بیا اینجا و درست نیست اونا رو منتظر نگه داری. به همین دلیل هدایت شدم به پیامها و وقتی دیدم پیام شماست از این همفرکانسی و تسلیم بودن در برابرهدایت شوکه شدم و خدا رو شکر کردم.
سعیده جان عزیز؛ خواهر گلم؛ صورت ماه فرشته های نازنینت رو جای من ببوس.قطعآ آنها با داشتن چنین مادر شایسته ای همواره بخودشان افتخار خواهند کرد و آینده درخشانی خواهند داشت.
این مسیری که به لطف خدا همسفرای نابی مثل شما داره؛ برای من خیلی لذت بخشه. برای همینست که بیشتر اوقات زندگیمان را اینجائیم. و چقدر قشنگتر و جذابتر است رسیدن به اهدافی که در مسیرش اینگونه داریم لذت میبریم.ممنون که برایم نوشتی، ممنون که اینقدر خوبی.خدا رو شکر بابت وجود نازنینت.خدا رو شکر بابت قلب مهربانت که خداوند از پسش پیداست. خدا رو شکر بابت این نور هدایت ونزدیکی ات به خداوند که از جمله جمله کلامت پیداست.
به دستان پر قدرت خداوند میسپارمت و از زاگرس تا البرز برایت خیرُ خوشیُ نعمتُ سلامتُ ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق
واقعا تحسینتون میکنم بابت این تلاشتون برای رسیدن به آرزوهاتون،
چقدر خوب نکات آموزشی فایل رو نوشتین، امیدوارم به سمت کار مورد علاقه تون هدایت بشین و هم لذت ببرین و هم پول بسازین ازش.
منم دقیقا مثل شما کارمندم و اصلا علاقه ای ندارم بهش و دارم تلاش میکنم علاقه مو پیدا بکنم ، البته تو کارم دارم تکاملمو طی میکنم برای خروج از شغلم ، الان ماه هاست که کارم خیلی کم شده و تو اتاقم تنها هستم و میتونم بیشتر فکر کنم و به کارهایی که باید بکنم متمرکز میشم.
از مطالب شما هم یاد گرفتم که بیشتر و بیشتر باید روی خودم کار کنم به قول استاد که میگن هر اندازه رو خودمون کار کنیم جهان هم به همون اندازه تغییر میکنه، به امید روزی که هم شما و هم من تو کار مورد علاقه مون مشغول کار بشیم و اون موقع دوباره کامنت موفقیمون رو بزاریم و بهم تبریک بگیم ، سپاسگزار شما هستم ، موفق باشین
ممنونم که کامنت منو خوندی و خوشحالم کسانی مثل شما در این سایت هستند که از نقطه امنشان می خواهند خارج شوند و به سمت نعمت های بیشتر؛ زیبائی ها بیشتر و ثروت بیشتر حرکت کنند.
خوشحالم که در این مسیر زیبا دارید روی خودتون کار می کنید و نتایج این تلاشها از نشانه هایی که گفتید پیداست. قطعآ با ادامه دادن به مسیر به ایستگاه زیبای آرزوها که در همین نزدیکیست خواهیم رسید. و راه رفته ما چراغ راه کسانی خواهد شد، که چنین خواسته و آرزویی دارند.
ناصر خان عزیز ممنونم که برایم نوشتید و خوشحالم که چنین خواسته مشترکی داریم.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق
من قبل از آشنایی با استاد چندان توجه ای به نوشته و دیدگاه دیگران نمیکردم یا حتی تیکه ای هم مینداختم یا میگفتم دلش خوش این.
اما الان به خدا نه تنها خوب میخونم و خوب نیستم بلکه قشنگ با وجودم سعی میکنم دقت کنم و با جون دل از خوشحالی و حس خوبش کیف کنم و بهم انتقال کنه، و خوب دارم کار میکنم که همه رو تحسین کنم واقعی کیف کنم.
از نوشتهای شما دوست عزیز هم لذت بردم و برام خاطره سازی کردیت از گذشته.
امیدوارم در تمام مراحل زندگیت کنترل ذهن داشته باشی و موفق باشی.
از سلامتی شما، حس خوب شما، موقعیت خوب شما به هر لحاظ و هر نوع و خوب بودن همه چیز برای شما و همه دوستان که تک تک به دنیا اضافه میشن،دنیا هم هر روز بهتر و بهتر داره میشه.
ایرادی بر شما وارد نیست دوست عزیز.خوشحال باشید که تکاملتون رو دارید طی می کنید.منم اوایل که عضو سایت شده بودم فقط در قسمت دوره ها فعال بودم و فکر می کردم فایلهای رایگان ارزشی ندارند! حتی کامنت هم نمی خوندم و تعجب میکردم و با خودم میگفتم چه کاریه همه از رو فایل مینویسن و همه هم شبیه هم مینویسن!خخخ به قول شاعر:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
قدر حضور در این سایت رو بدونید و شکرگزار خداوند باشید برای این نعمت بزرگ در زندگیتان. برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
من امروز فکر کردم سیستم هنگ کرده دچار مشکل شده و اشتباهی منو آورده سر کامنت شما بعد که خوندم دیدم نه !سیستم خیلی هم درست کار میکنه .
یکی از قویترین دلایل من برای عضویت، در سایت کامنت های فوق العاده دوستان و درک بالاشون از قوانین بود. اما چند وقت بود بی توجه شده بودم گذری و سرسری می خواندم این جملات ناب طلایی را . شرط انصاف ندیدم این درس را ازتون گرفته باشم و تشکر نکنم.
تبریک منو بپذیرید بابت مدت کوتاه عضویت تون و مدارهای بالایی که دست یافتید به علت این پاراگراف
از سلامتی شما، حس خوب شما، موقعیت خوب شما به هر لحاظ و هر نوع و خوب بودن همه چیز برای شما و همه دوستان که تک تک به دنیا اضافه میشن،دنیا هم هر روز بهتر و بهتر داره میشه.
امیدوارم که خودتون و خانواده دوستداشنیتون خوب باشید.
آقا اسدالله این فایل نشانه منه و قبل از اینکه فایل رو ببینم اومدم کامنتها رو بخونم که به کامنت شما هدایت شدم.
و دلم خواست که بیام تحسینتون کنم که چقدر خوبه که برای هر فایل، اینجوری متناسب با موضوع اون فایل، از خودتون و خاطراتتون مثال میزنید و توضیحات شخصی خودتون رو اضافه میکنید.
یادم به این میوفته که دانش آموز که بودیم، معلممون یه فرمول رو درس میداد بعد چندتا مثال هم از اون فرمول حل میکرد.
بعد یکی از دانش آموزا رو میورد پای تخته که مثال بعدی رو اون حل کنه.
کامنتهای شما هم همینجوره.
شما هم همون فرمولی رو که استاد با تجربه و شرایط خودشون مثال زدن رو، میاریدش توی تجربه هایی که خودتون داشتید. و اینجوری هم قانون رو یه بار دیگه مرور میکنید، هم درعمل نشون میدید که قانون ثابته و از گذشته درست بوده (حتی اگر ما در گذشته قانون رو نمیدونستیم) و درآینده هم درست خواهد بود و همیشه جواب خواهد داد…. .
دیشب هم به یکی دیگه از کامنتاتون هدایت شدم که مربوط به دوره دانشجوییتون و پاس کردن واحدهاتون بود. اونجا هم باز انگار یه ماجرا و خاطره رو پهن کردین روی میز و قسمتهاییش که مربوط به قانون بود رو برامون تیک زدین.
خلاصه که ممنونم از اینکه با ثبت دریافتهاتون، قانون رو برای همه ما مرور میکنید و امیدوارم که به زودی داستان راه اندازی کسب و کار شخصیتون رو، اونجوری که دوست دارید، بیاید برامون تعریف کنید و بازهم درست بودن قوانین رو بهمون یادآوری کنید.
احساس قربانی شدن میتونه خیلی نامحسوس باشه جوری که با اینکه من دوره عزت نفسو چندین بار گوش کردم و تمرین هاشو انجام دادم و خلاصه برداری کردم باز هم توی دام احساس قربانی شدن افتادم و توش استاک شده بودم
و وقتی که شما اینقدر نکته ای بهش اشاره کردید من همین الان اون ترمزی که پامو تا ته روش فشار میدادمو پیدا کردم
من وقتی با کسی مهربون بودم یا خیلی عالی و با انرژی باهاش رفتار میکردم و بهش عشق و علاقه و توجه میدادم خیلی منتظر بودم اون ادم ها هم با من همینجوری رفتار بکنن
و وقتی که اون احساس هارو بک نمیدادن من واقعا احساس تنفر و بیزاری میکردم از اون افراد
و هر روز روابطم با همه ادم های اطرافم داشت بدتر و بدتر میشد تا اینکه تصمیم گرفتم به این توجه کنم که فارق از اینکه اون ادما بهم بک میدن یا نه این احساس خوبو عشق باعث موجی از ثروتو احساس خوبو ارامش میشه و من خودمو تجربه میکنم و این احساس ها خیلی خیلی به نفع منه
و بعد این طرز فکر که کاملا هدایتی بود از سمت خدا،روابط من با دوستانم و خونواده عالی و عالی تر شده و همه دلشون میخواد باهام تایم بگزرونن و همه چیز عالیه
ممنونم که شما اینقدر عالی و معرکه اید و اینقدر باعث بهبود زندگی ما شدین
و شما برای من یک الگویید برای قوی تر کردن شخصیت و ذهنم تا بینهایت
واقعا من قبلا بیشتر ولی الان کمتر دچار این حالت هستم
چه هدایت خوبی شدی
چه پاسخ خوبی به اون نجوا اومد
واقعا بی نظیره
من هم به خودم میگفتم این منم
این شخصیت منه
دوست دارم اینطور باشم
بزار بقیه هرجور میخوان باشن
ولی این شخصیت منه
من عشق میورزم،و اتفاقا سپاسگزار این افراد هستم ک من رو برمی انگیزند ک همچین رفتاری نشون بدم
یعنی این رو متوجه شدم و گفتم من باید بابت همین سپاسگزار باشم که این فرد باعث ایجاد این احساس فوق العاده و این انرژی فوق العاده شد و به من اجازه و این فرصت رو داد که باهاش این شکلی(با عشق،با انرژی،با محبت) رفتار کنم و لذت ببرم.
از اونجایی ک علاقه شدید ب کامنت خوندن دارم امروز هدایت شدم ب کامنت مختصر و مفید شما
ب شخصه یک تجربه ای ک از احساس قربانی شدن دارم ، میتونم ب
((توقع داشتن)) از بقیه اشاره بکنم
اینم بگم ک احساس قربانی شدن بی نهایت شاخو برگ داره ک توقع داشتن فقط یکی از شاخو برگاست
یادمه قبلا وقتی ی کاری برای کسی انجام میدادم توقع داشتم بلافاصله اون شخص برای من جبران بکنه و اگه جبران نمیکرد این احساس قربانی شدن اول ب خشم ، دوم ب تنفر و سوم ب کینه تبدیل میشد و از این قضیه خیلی اذیت میشدم ولی بلطف خدا تونستم رو خودم کار بکنم و قضیه رو اینجور برای ذهن نجواگرم منطقی بکنم ک من دست خداوندم و اگه برای کسی کاری انجام میدم و یا عشقی میورزم و یا هدیه ای میدم و بااین کارها موجب شادی و خوشحالیه کسی میشم این کار خداپسندانست
و طبیعتا خداوند خودش ب من پاداش میدهد و دیگه نیاز نیست من چشمم ب دست کسی باشه ک جبران بکنه !!!
البته اون موقع من با استاد عزیزم آشنا نشده بودم و این تجربیات برای قبل از 20سالگیم بودش ک ی دفه با خوندن کامنت زیبای شما ب ذهنم رسید و گفتم منم بنویسمش
و از همون موقع این شاخوبرگ (توقع) از درون من هرس شد و خوشحالم ک شما هم ب این آگاهی و درک رسیدین و هرسش کردین
بهتون تبریک میگم که چقدر خوب تونستین با هدایت خداوند قانون رو در مورد روابط درک بکنین ، و با عمل به قانون تونستین به آرامش برسین و بعدش روابطتون بهتر و بهتر بشه ، خدا رو شکر میکنم که آدم هایی که میخوان رو به سمت بهترین ها هدایت میکنه.
تو قرآن سوره اسرا خداوند میفرنایند که ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها یعنی اگر خوبی کنید به خودتان خوبی کرده اید و اگر بدی کنید به خودتان بدی کرده اید، به نظرم این همون قانونی که درکش کردید.
وقتی انسان بدون چشم داشت به دیگران عشق میده در واقع فرکانس عشق حقیقی رو به جهان میفرسته و حتما عشق بیشتر رو دریافت میکنه .
من خودم هم مدتی هست که سعی میکنم به این قانون عمل کنم و نتیجه رو دارم میبینم ، آرامشم چندین برابر شده ، ذهنم آزادتر شده ، روابطم با همسر فرزندم ، و با دوستان و همکاران بهتر شده و عشق و محبت بیشتری دریافت میکنم.
خانم زهرا امیدوارم تو این مسیر لذت بخش روز به روز رشد بکنین و با تکامل در این راه به انسان شادتر و ثروتمندتری تبدیل بشین.
من دائما از این احساس گناه ضربه خوردم وحین بالا رفتن پائیین کشیده شدم.
مثال من دوستان زیادی داشتم و گاهی که به گردش وماهیگیری میرفتم .فکرم میامد
ومیگفت تو داری از این طبیعت لذت میبری چطوری .وقتی که همسرت وبچهات تو خونه هستند وجائی نرفتند .واینقدر این مسئله ذهنی احساس گناه ادامه پیدا کرد تا هم روابطم خراب شد هم دیگه نتونستم مثل قبل برم طبیعت ولذت ببرم برا خودم.
شاید هم درست باشه یکم آهسته برم تا باهم بریم نمیدونم ولی میدونم این احساس گناه باشه بهشت برات جهنم هست ولذتی نمیبری .
یا خیلی وقتها با خانواده به تفریح وخوش گذرونی هستم ولی نا خوداگاه به فکر مادر تنهام و فکر خواهر وبرادرهام هستم وبازم لذت نمیبرم .
خودم رو مسئول میدونم جای خدا فکر میکنم که من خدا هستم وباید به فکر همه وکمک همه باشم.
وبارها ثابت شده وقتی که من بفکر تنهائی دیگران بودم فهمیدم اتفاقن شرایط آنها بهتر از من بوده ومن الکی نگران بودم.
این کنترل ذهن اینجاها برام سخت هست ونیاز به تمرین داره نیاز به عزت نفس وباورهای توحیدی داره .
درود دوست عزیز . پاسخی که در ذهن من اومد که در این موقعیت تو در واقع چیکار میشه کرد این بود که وقتی این افکار به ذهنت اومد بلافاصله به خانوادتون زنگ بزنین حالا تصویری هم باشه که چه بهتر و بهش بگید که خیلی اینجا داره خوش میگذره و به یادتونیم و همچنین اینجا روبراشون توصیف کنین بگید که یکبار هم باید با هم به اینجا بیایم و خاطره بسازیم . کلا تو این موقعیت وقتی صدای مادرتون . خانومتون رو میشنوید حس خوبی پیدا میکنین و دیگه حس عذاب وجدان ندارین .
درود خدابرشما که اینقدر پرانرژی هستید و به ما انرژی عالی میرسونید
درود خدابرشما که اینقدر حال دل مارا عالی میکنید
درود خدا برشما که به ما روش صحیح زندگی کردن یاد دادید
درود خدا برشما که مارا با این قوانین کیهانی آشنا کردید
وهزاران درود دیگه که هرچه بگم کمه
چقدر رفاقت باشما قشنگه و حال دلم عالیه باشما خدارا صدهزار مرتبه شکرت شکرت شکرت بابت این سعادتی که خدای رحمان به من داده و مرا با شما آشنا کرده ومرا دراین مسیر درست قرار داده
من بیشتر روزامو با شما سپری میکنم و داخل این سایت زیبا و بی نظیر میچرخمو میچرخم و میخونم و میبینم وچقدر حال دلم عالی میشه و چقدر اتفاقات عالی در طول روز و شب برام رقم میخوره
هرچند استاد عزیزم من زیاد در نوشتن کامنت یه کم ضعف دارم اما بیشتر وقتا اکثر فایلهای این سایتو میبینم وکامنت بچههای عزیز ودوست داشتنی را میخونم و لایک میکنم وکلی باهمین دیدن این فایل های رایگان من نتیجه در زندگیم گرفتم و خیلی تغییرات عالی در زندگیم این مدت گرفتم
وبا خداییکه که الان دارم با خدای قبلنا کاملا فرق داره و هر لحظه لحظه باشم و رفیق شدم باش وخیلی عالی صدامو میشنوه و هر لحظه لحظه هدایتم میکنه حمایتم میکنه و حفاظتم میکنه همه جوره
سپاسگزار خدا هستم که منو لایق دریافت این همه آگاهی کرد
من فایل رو بصورت صوتی گوش کردم و مطمئن هستم که تصویری آن هوش از سرم میبرد
چقدر نکاتی خوبی داشت توضیح در مورد تمرکز ، دیدن همان لحظه و نه پایان خط که چقدر در زمان مشکلات بما کمک میکند و ترس و نگرانی ما کم میشود ، ناامید نشدن ، غره نشدن به نتیجه ای که پایان نگرفته ، استمرار که میتوانی از هیچ به بالاترین درجه ها رسید و ورود به ترسها
پاسخ به سوالات مطرح شده :
مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:
در مورد نزدیکترین واقعه زمانی که برام رخ داده میگم : بعد از طی چند سال بصورت اتفاقی با شخصی وارد ارتباط شدم که از نظر فرهنگ و کشور و نوع جامعه با هم کلی متفاوت بودیم اما در عوض از هر نظر بسیار بسیار برازنده بود هم از بعد شخصیتی هم اجتماعی هم شغلی ، هم سیرت زیبا داشت هم صورت زیبا ، مهربان ، متعهد ، مسئولیت پذیر ، از نظر افکار و دیدگاه دقیقا مثل خودم بود و همان چیزی بود که در تصوراتم بدنبالش میگشتم حتی گاهی متعجب میشدم در طی این رابطه مدام از خودم میپرسیدم مگه میشه مگه داریم و گاهی احساس حقارت داشتم و میترسیدم که در برابر او کم بیاورم و دقیقا خودمو لایق این شخص نمیدانستم و نتیجه این عدم لیاقت این شد که این رابطه بی هیچ دلیل به یکدفعه کات شد
مورد دوم:احساس قربانی شدن
تا قبل از دوره عزت نفس و آشنایی با واژه احساس قربانی شدن دقیقا همیشه همین احساس را داشتم و این از بچگی با من بود از آنجا که فرزند اول خانواده پرجمعیت بودم همیشه فکر میکردم من باید همیشه سختی ها را بدوش بکشم ، من باید همیشه جور کش باشم و این من هستم که باید دیوار کوتاهه باشم و هیچ زمان هیچ خواسته ای نداشته باشم حتی در زمان زایمان یا بیماری که داشتم و حدود 10 روز کامل در خانه بودم به هیچ کس اجازه دادن حتی یک لیوان آب رو هم نمیدادم و فکر میکردم این خوبه در صورتیکه میخواستم حس ترحم بخرم
همیشه اولین نفر برای کمک به دیگران بودم و انقدر اصرار میکردم که بزارید من انجام بدم و نتیجه آن خستگی جسمی و فکری بود و زمانی که هیچگاه برای خودم نبود
یا اینکه در مورد مسائل و مشکلاتم خیلی صحبت میکردم تا همه بگن ای وای عجب زن فداکاری و این رویه هیچ زمان کمکی بمن نکرد فقط باعث سوء استفاده دیگران شد
اما کم کم چک و لگدی بود که از جهان خوردم و کم کم بهتر شدم و به روش اشتباه خود پی بردم ولی باز هم نمیدانستم که این یعنی احساس قربانی داشتن و چقد این حس به آدمها حس حق به جانب بودن میده ولی الان از این حس دوری میکنم و یادآوری کارهایم باعث چندش از خودم میشود و زمانی که آگاهتر شدم وارد دوره عزت نفس شدم و با این واژه آشنا شدم از آنزمان به بعد سعی میکنم به رفتار و گفتارم توجه کنم تا نخواهم بعنوان یک قربانی باشم .
سلام مریم عزیز سپاسگزازم از کامنت پرمحتوات چند مورد کپی کردم برای خودم ک یادم بمونه
اول کامنتت در مورد اون رابطه رویایی و عاطفیت گفتی فکر کردم شما مجرد هستی ولی اخرای کامنت ک نوشتی موقع زایمان نمیزاشتم کسی اب ب دستمون بده گفتم پس متاهلید انشالله به دوره عزت نفس هم روابططت عالی بشه هم برای خودمون ارزش قائل بشیم و احساس قربانی نشیم
راستی ی سوال مریم جان الان که ازدواج کردی ایا اون خصوصیاتی ک درمورد همسرت داشتی بهشون رسیدی؟اخه انقد از اون اقا تعریف کردید دلم خواست و همسرتم تمام این خصوصیاتو داشته باشه چون لیاقت بهترینها رو داری عزیزم
و تمام حرفایی ک زدی در مورد قربانی شدن و عدم لیاقت دقیق گفتی خیلی از ماها برای خودمون ارزش و لیاقت قائل نمیشیم تازه اگ کسی یا خانومی موقع زایمانش از کسی کمک نخاد بهترینه یا مثال ساده اش موقع خرید برای بله برون مثلا میگن کمتر هزینه کن اینجوری به اقای داماد کمک میکنی اول زندگیته اما همینا باعث کم شدن عزت نفس ما میشه
مرسی که کامنتم رو خوندی و خوشحالم که تونسته بهت یادآوری داشته باشه
من مجرد هستم و با پسر 22 سالم زندگی میکنم بدلیل عدم همفرکانسی از همسرم جدا شدم و بعد از تقریبا 9 سال با این شخص محترم که گفتم آشنا شدم که خوب بدلیل احساس عدم لیاقت که در خودم داشتم رابطه کات شد
آزاده جان آرزو میکنم در صورتیکه مجرد هستی فرد که در مسیرت قرار بگیره که هم مدار و هم فرکانس هم باشید که قطعا با بودن در این سایت و کار کردن روی باورها و داشتن اعتماد بنفس عالیترین ها در همه ابعاد برایتان رخ خواهد داد
اون قسمتی که گفتید به هیچ کس اجازه نمیدادید حتی یک لیوان آب هم دست شما بده…
من خیلی خوشم اومدم چون حس کردم چقدر یک نفر میتونه در اون شرایط قوی باشه و روی پایه خودش باشه مثل مامانم
من برعکس شما در یک خانواده پر جمعیت بدنیا اومدم اما فرزند آخر و به شدت بقیه هوام رو داشتن و نتیجه وابستگی بود و الان طی اتفاقهایی که افتاد چک و لگد ها تنهایی ها دارم سعی میکنم روی پای خودم باشم و این ساده نیست اینکه نترسی اینکه تنهایی از پس خودت بربیای
مرسی که کامنتم رو خوندی و خصلت منو تحسین کردید خوشبختانه من به شدت مستقل هستم و تحت هیچ شرایطی اجازه نمیدهم در سخت ترین بخشها کسی کمکم کنه اما گاهی ما بدلیل خرید ترحم اینکار رو انجام میدیم در اونجاست که ضربه میخوریم
خدا رو سپاسگزارم که بمن قدرت اینو داده که مستقل و قدرتمند باشم و در بین تمام کسانیکه منو میشناسن یک الگو هستم که از تنهایی خودم بهترین لذتها رو میبرم از خرید ، پاساژگردی،کوه ، پیاده روی ، سفر کلا احساس تنهایی ندارم و بسیار لذت میبرم
عزیزم بهترینها در انتظارت هست
میدونم شما هم میتونید به استقلال کامل برسید بشرط اینکه به تنهایی به چشم یک فرصت فوق العاده نگاه کنید
وقتی که استاد اول فایل گفتند که این فایل را هم صوتی گوش بدید و هم تصویری ببینید فهمیدم که قراره دوباره تصاویری ببینیم که هر لحظه ش بگیم وااای خدای من چقدر زیباست،چقدر تمیزه ، چقدر همه با خودشون در صلح هستن …. خلاصه که شاید ی جاهایی مدهوش تصاویر بشیم و از صحبت ها غافل بشیم .
من دوره عزت نفس را هفته قبل با تمرکز بالا تمام کردم، نه اینکه دیگه مرور نکنم ،نه ، ولی همین سری دوم هم خیلی متمرکز بودم رو فایل ها و واقعا در خلوت خودم با خودم صحبت میکردم و آگاهانه انگار که ذره بین گرفتم روی رفتارم و کنترل میکردم ببینم کجاها باید بهتر بشم .
کنترل ذهن ، کلید ورود به یک آرامش ذهنی هست که اگر اجازه بدیم از این دروازه وارد بشیم یعنی اجازه دادیم که ایده ها و راه حل ها به ذهن ما بیاد و به راحتی بتونیم به اون شرایط مسلط بشیم .
هیچ توجیهی و هیچ بهانه ای وجود نداره که ما بخواهیم بگیم که حق داریم نتونیم ذهن مون کنترل کنیم چون فایده ای نداره ، چون تنها خودمون را از مسیر اصلی ، از راه حل ها دور میکنیم . البته سخت هست بعضی مواقع ولی وقتی به نتیجه فکر کنیم وقتی فکر کنیم که کنترل نکردن ذهن تنها شرایط را بدتر میکنه و در ابتدا کاری که میکنیم اینه که اجازه ندهیم اون لحظه حالمون بدتر بشه .
یادمه روزای اول که وارد سایت شده بودم تا شرایط طوری میشد که ناراحت بشم سریع با خودم میگفتم خداوند لحظه ای دیر نمیکند، مومن واقعی کسی هست که نگران نمیشه و من میخوام مومن واقعی باشم ، اوضاع تحت کنترل خدا هست این جمله ها خیلی تکرار میکردم و الان هم میگم با ایمان بیشتر .
سپاسگزاری برای من یکی از راه هایی هست که در اون لحظه میتونم ذهنم را از اون شرایط بردارم و خودمو اول از کنترل نکردن ذهن نجات بدم و شیفت بدم به فرکانس خوب و بعد میرسم به کنترل ذهن و بعد به راه حل ها و بعد بهتر و بهتر میشه و نتایج پیدا میشن .
استاد شما به ما یاد دادید که در اون لحظه فقط سعی کن کمی بهتر بشی همین خودش خوبه و همین کمی بهتر شدن باعث میشه فرکانس ت تغییر کنه و کم کم ذهنت آروم بشه و به خودت مسلط بشی . این خیلی تاثیرگزار بود.
یادمه روزی که میخواستیم اسباب کشی کنیم به خونه خودمون ، خونمون را کامل کاغذ دیواری کرده بودیم و خیلی شیک و عالی شده بود و کمی نگران بودم که افرادی که اسباب میارن تو خانه ی وقت وسایل ها را به دیوار ها نزنن و کاغذ دیواری خراب بشه … خلاصه خیلی تاکید میکردم با اینکه میگفتم خدایا خودت هدایت شون کن تا عالی کارشون انجام بدن و سعی میکردم نگران نباشم . خلاصه یکی از اون نیروها یکی از وسایل ها را زد به دیوار و کاغذ دیواری کمی فرو رفت تو دیوار خیلی کم ، اولش ناراحت شدم برای چند ثانیه و سریع گفتم حالا من ناراحت باشم مگه این درست میشه و خیلی عالی از ذهنم بیرونش کردم و اجازه دادم به اون لحظه که آرزوی من بود که خانه ای به این زیبایی بخریم فکر کنم و ذوق کنم . نتیجه این کنترل ذهنم این شد که چند ساعت بعدش خدا به من این ایده را داد که به نصاب کاغذ دیواری وقتی که امد که چک نهایی کارش را انجام بده بگم این قسمت را برام اصلاح کنه و با این صحبت خدا آرامش عجیبی گرفتم و خوشحال شدم و به عشقم گفتم ببین ذهنمو کنترل کردم و خداوند به من راهکار داد و همینطور هم شد و خیلی عالی اون قسمت را نصاب برامون درست کرد و اصلا دیگه شد مثل اولش .
یکی از کارهایی که من و عشقم از انجام اون لذت میبریم قرآن خوندن هست و درک قرآن، صحبت کردن در مورد قانون جهان ،عدالت خداوند ، صحبت کردن در مورد اینکه خدا چقدر به ما نزدیک هست و لحظه لحظه زندگی ما رو به بهترین حالت داره رقم میزنه . صحبت کردن در مورد اموزش های استاد و بررسی خودمون و به همدیگه کمک کردن در شناخت بهتر خودمون بدون تعصب و جبهه گرفتن . خدایا بابت این نعمت بزرگت سپاسگزارم .
چند وقته که مهارت جدیدی را دارم آموزش میبینم و ذهنم میگه که کی حرفه ای میشی،کی کارت میشه مثل فلان شخص حرفه ای و منم میگم نمیدونم فقط اینو میدونم که باید در این لحظه این مسیر را اینطوری برم و استمرار داشته باشم و این نمیدونم گفتن ها به این نجوای عجله کردن بهترین راهکار هست و خیلی خوب ساکت میشه چون میفهمه که این آدم خیلی قوی هست .
رویای عزیز یک حس خیلی خوب و قشنگ و متفاوتی از این کامنت گرفتم که پنج ستاره + و تو دلم تحسین کردن تو کافیش نبود به راحتی منو کشوند که برات بنویسم، ببین چه حال خوبی داری خداروشکر.
تبریک میگم خونه ی جدید خلقتون را یک حس خوبی گرفتم وقتی داشتی خاطره ی اسباب کشی را میگفتی، افرین به این کنترل ذهنت به این ساده گرفتنت به اینکه داری مهارت جدیدی یاد میگیری هم پاره جان چقدر اینجا که در مورد رابطه ی دو نفره خودتو عشقت گفتی در مورد علایقتون نوشتی لذت بردم .. قرآن خواندن در مورد خدا صحبت کردن در مورد بزرگی و کوچیکی مااا ..
امشب خیلی خوشحالم .. خیلی خوشحال تر از همیشه ..
خیلی اتفاقات فوق العاده ای افتاد امروز و دیدم به چشم
از اینکه دوستم رضا که تاجره و توی شهر کوچیک من یک کشنده 18 چرخ ترانزیتی را بار کرد از خشکباری و محصولاتی که یک جای دیگه دنیا حسابی بهشون نیاز دارند و با این کار ارزش ایجاد کردنشون و خلق ثروتش.و من استوری هاشو میبینم که هر چند وقت یکبار داره یک کشنده میفرسته به یک جای دنیا خیلی خوشحالم
از اینکه فایل جدید اومد از اینکه برای این قسمت تونستم هدایتی وار دوباره جاری کنم اون حس و حالم را
از اینکه با ادمای جدید ارتباط گرفتم.
از اینکه تولد دوستم که حالا چند وقتی هست که تازه عروسی کرده و با خانمش مهاجرت کردند به دبی و کنار هم بودنشون خیلی خوشحالم دیشب تولدش بود و توی یک کافه رستوران پالم جمیره کلی ادم اومدند دورش و تولدشو تبریک گرفتند و گفتند و خواندن براش و رقصیدن و جشن گرفتند و چقدر خوشحالمم برای چنین شادی
هاه خوشحالم از اینکه دوباره دارم می نویسم کاری که دوسش دارم و لذت میبرم ازش و خدارو بیشتر احساس میکنم.
خداروشکرر
بهترین هاا از آن تو رویااا .. یادت باشه هیچ رویایی رویا نمی مونه ( چشمک )
چقدر انرژی گرفتم از صحبت هات ، چقدر خوشحالم کردی واسم نوشتی ، چقدر زیبا از حسی که بهت میگه بنویس گفتی ،آفرین به شما،آفرین بهت که اینقدر قلب پاک و مهربونی داری .
ممنونم بابت تبریک ت ، بابت تحسین ت . انشاالله بهترین ها نصیب قلب مهربونت بشه .
شما همیشه زیبا مینویسی، من قدرت تجسم خیلی بالایی دارم و وقتی کامنت ها رو میخونم سریع تو ذهنم تصویر سازی میشه . وقتی کامنت شما رو میخونم یک پسر شاد و مهربون،پسری که واقعا خودش هست نه اینکه ادا دربیاره، تو ذهنم میاد که با لبخند و با مهربونی داره صحبت میکنه .
جشن تولد دوست عزیز را تبریک میگم و تو ذهنم تجسم کردم واقعا خوشحال شدم .
چقدر خوبه مهاجرت کرده باشی و دستان خداوند بیان و اجازه ندن دوری از خانواده اذیتت کنه ، یکی از زیبایی های مهاجرت به نظرم همینه که میبینی چقدر دوستان خوبی خدا واست میفرسته تا بخندی، تا مسیرت هموار تر بشه ︎و خدایی که به شدت کافیست ︎، این جمله امد تو ذهنم واقعا خدا به شدت کافی هست،خدا هست که پازل زندگیت را به بهترین نحو تو همه ابعاد زیبا میچینه .
در مورد عدم احساس لیاقت و از دست دادن نعمت ها یه مثال دارم..من کار درمانی انجام میدم یه وقت هوایی چه حالم خوب و اعتماد به نفسم زیاد و مریض هایی که میان خیلی زیادن .همه شون وضع مالی عالی .کیس های راحت و ساده و بی دردسر.ولی امان از وقتی که یه حس ترس بیاد سراغم یا این که چه قدر کیس هام راحت هستن یا همه شون وضع مالیشون خوبه مگه میشه همه چیز این قدر روی روال باشه .یه دفعه یکی مریض میشه .یکی از تهران میره شهرستان .یکی یهویی انگیزه درمانش و از دست میده .یا یکی میاد نمیتونه ویزیت کامل بده،خلاصه که خیلی قانون بی نقص و کامل عمل میکنه .برای حس لذت چیزی که فهمیدم این که باید هر لحظه به خودم یادآوری کنم که باید لذت ببرم .یه نکته ای پیدا کنم که حس ام خوب بشه .کار دیگه ای که میکنم هفته ای دو بار تنها میرم تو طبیعت و میشینیم زیر درخت و به آسمان و درخت و کوه نگاه میکنم و غرق در لذت میشم آرامش عمیقی پیدا میکنم و الان میدونم باید این کار و برای روحم انجام بدم .یا این که نگاه میکنم به فیلم های بی کلامی که در مورد طبیعت هست ..امروز بعد از دیدن این فایل موقع خوردن شام با افکارم سعی کردم خودم رو سر ذوق بیارم و لذت ببرم و اتفاقی که افتاد یه چیزی تو قلبم داشت مانع میشد که شادی نداره دیگه یه شامه دیگه نمیدونم اضطرابم دنبالش اومد پس فهمیدم که خیلی باید برای احساس لذت در لحظه تمرکز کنم و کار کنم .واقعا ازتون ممنونم به خاطر این آگاهی ها چی از این زیباتر و بهتر که هر لحظه از زندگی لذت باشه و حس رضایت و آرامش
درباره تجربه هایی بنویس که احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتید را از دست بدهیدو بنویسید که چه افکاری در ذهن تان آمد و چه افکاری به شما احساس عدم لیاقت داد
استاد من تاجایی که یادم میاد توی چند تا از روابطی که داشتم بارها احساس کردم لیاقت طرف مقابل رو ندارم و نگاهم ب خودم خودکم بینی بوده و حس عدم لیاقت کردم
اون ادمو از خودم بهتر و لایق تر دونستم و اتفاقی ک افتاد این بود ک ب بدترین شکل ممکن اون رابطه رو از دست دادم و با رفتار خیلی بد از سمت طرف مقابل
و انگار اون حس عدم لیاقت من،این نگاه من ب خودم رو این افراد حس میکردن و اونام منو لایق رابطه با خودشون نمیدونستن
و یا هر جا که نسبت به رفتن به جایی یا انجام کاری احساس عدم لیاقت کردم افراد با من به بدترین شکل ممکن رفتار کردن و در حد لیاقتی ک من برای خودم در نطر گرفته بودم رفتار کردن و جدیم نگرفتن و خیلی برام ارزش و وقت نزاشتن
و برعکس باادمایی ک احساس لیاقت میکردن و عزت نفس بالایی داشتن وقت میزاشتن توضیح میدادن باروی خوش برخورد میکردن احترام کلی رفتار خوب مطابق با نگاهی ک طرف ب خودش داشت
و در مورد حوزه کاری هم پارسال شغلی رو داشتم ک بعد از مدتی کار توش و داشتن درامد احساس کردم ک ذهنم ب اون پول مقاومت داره و مگه میشه من انقد ساده پول دربیارم و نسبت به گرفتن اون پول در هر ماه احساس راحتی نمیکردم و حس عدم لیاقت داشتم و خودمو در برابر همکارانم کم میدیدم و این باعث شد ک دگ اون پولو ذهن من پس بزنه و نتونه اون میزان پولو اومدنشو تو حساب من بپذیره و من ازون کار اومدم بیرون ب دلایل اتفاقای بدی ک پیشومد و ورودی من صفر شد و بارهام شده خواستم برم جایی کار کنم نسبت به حقوقی ک میدن راحت نبودم و برای ذهنم دور از ذهن بوده و خودمو لایق ندونستم و مشغول شدم اما به خاطر مقاومت شدید ذهنم و لایق ندونستن خودم برای اون حد از پول نصفه نیمه اومدم بیرونو در حد مدار خودم و لیاقت خودم دستمزد گرفتم
در باره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی و
تجربیاتی را به یاد بیاور که احساس کردی قربانی شرایطی شده ای یا در حق شما بی عدالتی شده است:
در مورد احساس قربانی بودن توی روابطم برای من خیلی اتفاق افتاده ک یه قضاوتی یه بحثی چیزی اتفاق افتاده و من خواستم نقش مظلوم رو یا ضعیفه رو بازی بکنم و احساس قربانی بودن کردم و بدترین وجه اون فردو دربرابر خودم رو کردم
اون فرد زودرنج تر شد نسبت به من قضاوت گر تر شد و عصبانی تر و کلافه تر
و این اتفاق بیشتر و بیشتر تکرار میشد هر بار ک من قربانی بشم
و چون من درصدد کنترل ذهنم و احساس خوب بودم بعضا این اتفاق منو از احساس خوبم خارج مکرد و دیگه نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم و 23 روزی ذهنم با نجواهاش منو بمبارون میکرد جوری که کنترل اون نجواها واقعا سخت میشد
این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟
از زمان شروع ی بحث یا ی اتفاق بد، احساس قربانی بودن رو کردم و این ادامه پیدا کرد و این افکار توی ذهنم میومد که بزار هر چی میخواد بگه خداکه داره میبینه
تو ادم خوبه ای اون بده
بزار قشنگ قضاوت کنه تا اون روی خودشو نشون بده بعد بهش حس گناه بدی و نتونه دیگه سرشو بلند کنه و خجالت بکشه
خدا ک داره میبینه اونو ب سزای عملش میرسونه پس تو سکوت کن اون ادامهه بده
و یا به این خاطر ک بحث نکنم و به ناخواسته توجه نکنم و بزارم بگه و بگه و بگه
مومن اونیه ک سکوت کنه
ادم خوبه باش ن ادم بده
در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد:
علاوه بر این ک در اثر حس قربانی بودن اتفاقات مشابه این توسط ادمای مختلف تکرار میشد
بلکه روابطمو خراب میکرد و از دست میدادم
عزت نفسمو چ قدر خورد میکرد و چ قدر ذهنم تو نجواهاش منو تخریب میکرد به خاطر ضعیف بودنم
علاوه بر اون ،کنترل ذهنم رو ب کل از دست میدادم و از احساس خوب خارج میشدم و تمام تلاشای اون روزم برای احساس خوب داشتم به هدر میرفت و تا چندین روز تو سرم این اتفاقا و این حسه مرور میشد و به من احساس بدتری میداد و نمیتونستم تو مسیر برگردم
چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟
به وسیله ی اگاهیای دوره عزت عزت نفس و همینطور به خاطر تعهدی ک داده بودم ب خودم برای کنترل ذهنم و فقط با قربانی نکردن خودم میتونستم کنترل ذهنم رو ادامه بدم و احساسمو مداوم خوب نگه دارم
و به خاطر رنج ضربه ای ک به عزت نفسم وارد میکرد حس قربانی شدن
و اتفاق بدی ک میفتاد زنجیره ای و من مدام
مورد قضاوت قرار میگرفتم
استاد ممنونم به خاطر اگاهیای ارزشمندی ک به ما میدین
سلام به هردوی شما که اینقد خوبید ،عطر خوبی شما تمام وجود ما رو هم فراگرفته
چقدر زیبا وکامل کل قانون رو تو این فایل بیان کردید ، به اندازه ی ظرف وجودمون ما این صحبت ها رو درک میکنیم
کل این صحبت ها خلاصه دوازده قدم بود انگار یک جمع بندی کاملی بود وصد البته دوره عزت نفس
تو شغل و درامدم من این دو مورد ،احساس قربانی شدن و عدم احساس لیاقت درامد بالا رو تجربه کردم
بیشتر وقتا وقتی سفارش و درامدم بالا میره و کل درامدم میشه سود و سود و سود ،به قول استاد اون عدم لیاقت که از گذشته با خودمون یدک کش کردیم و میاد تو وجودمون و همه چیز رو خراب میکنه ،اینو با گوش دادن این فایل متوجه شدم
و از سمتی بعضی مشتری هام به قیمت محصولم ایراد میگیرند و یابا دیر پرداخت کردن هزینه محصول ،من بارها بارها خودم رو قربانی این ماجرا میبینم و در اولین فرصت میرم برای دیگران بازگو میکنم
واز سمتی دیگر هم میگم چرا پیشرفت نمیکنم ،چرا درامدم بالا پایین میره
چقدر زیاد من جای کنترل ذهن و کار کردن
روی ذهنم دارم
به خصوص احساس قربانی شدن تو تک تک مسائل زندگیمون هست و خیلی باید حواس رو جمع کنم که زیر این ضربه های پنهان و مداوم له نشوم
و نکته جالب دیگه که از این فایل یاد گرفتم اینه که به خودم بگم فقط امروز من ذهنم رو کنترل کنم ،فقط امروز رو احساسم و حالم رو خوب نگه دارم و به گذشته و آینده کاری نداشته باشم
لاخوف علیهم و لا هم یحزنون
خدا رو شکر که منو به این مسیر زیبا آشنا کرد و شما دو عزیز سر راهم قرار گرفتین تا از زندگیم و این اگاهی های گهربار لذت ببرم و معنی واقعی زندگی رو بفهمم
بنام الله یکتاوهدایتگر
سلام به استادخوشتیپ ومریم خوشتیپ وخوش لباس
خداروهزاران مرتبه شکرت که این همه زیبایی رودارم میبینم استادومریم عزیزم چقدرخوش اندام وزیباشدین هزارماشاالله چقدرمریم جون اون شومیزوشلوارصورتی کنارساحل سفیدبهت میادچقدراستادبااون شلوارسورمه ای وتیشرت باخطوط آبی کناردریای آبی وزلال زیباشده اون عینک رنگی رنگی استادخدایاشکرت چقدرزیباست
اون دریای زیباآبهای زلال وشفاف مردمی درصلح
وآرامشی که درعین شلوغ بودن اونجاهستش واین عکس بدگراندفایل نگاه زیبای استادبه آسمون دیدن نمایش جت ها
مریم جون معلومه استادم باهوشه خیلی
استادخداروشاکرم که ازقبل شروع سال جدیدازفایلی که ازشمادیدم وکامنت یکی ازبچه هاکه درایام تعطیلات عیدنوروزروی خودت کارکنی شروع کردم به رفتن به پارکی زیبادرنزدیکی خونمون که اینم هدایت شدم استاد(سال قبل توی یه فایل گفتین برین دل طبیعت واونجاباخودتون خلوت کنین بنویسین ومن اون زمان توی یه روستانزدیک شهربودم ازحالت روستاخارج شده بودوحالت شهری هم نداشت جایی نبودبرم توی طبیعت بنابراین هم توی حیاط خونمون زیریه درخت کوچولوویه باغچه جمع وجورنوشتم خواسته هاوآرزوهام روهرروزتعطیلات عید1401)والان درایام تعطیلات 1402هدایت شدیم به مهاجرت توی شهردرنزدیک خونمون پارک بزرگ (حجاب مشهد)واونجابه قول آقای عطارروشن زیریه درخت که خلوتگاه اسمش گذاشتم هرروزنشستم وباخداصحبت کردم وازطبیعت ازکارگرهاکه هرروزداشتن چمن هامیزدن هرروزعلف های هرض دروکردن ازتک تک جایی که بودم درس گرفتم که هرروزبایدروی باورهامون کارکنیم علف های هرضش بزنیم وتوهمون روزهاهدایت شدم به فایلهای روزشمارزندگی من که توی فایلی استادگفتین درختان میوه نیازبه سم پاشی دارن ودرختان که میوه ندارن نه که توی پرادایس سیفی جات کاشته بودین ودوستتون گفته چقدرخوبه نتیجه هامثل این سیفی جات زودبدست بیادوشماگفتین نتایج اگربخوادمثل سیفی جات باشه زودم زمانش تموم میشه یه مدت کوتاهه امانتایج بلندمدت مثل نهال درخت میوه که میکاری زمان بیشترشایدببره امازمانی که به میوه برسه سمش بزنی علفهای هرضش بزنی نتایج پایداره لذت داره پای اون درخت بشینی ومیوه هاش بچینی بخوری استادمعجزات خداوندوحال خوب واحساس خوب زیادی بدست آوردم وهنوزم هرروزمیرم توی پارک پیاده روی میکنم وزیریه درخت زیبای شمشادمیشینم وباخدای خودم صحبت میکنم ولذت میبرم ازسکوت وآرامش بعضی روزهامیگم حالاامروزنمیرم کاردارم امانزدیک غروب که میشه (چون همیشه صبح زودمیرم )هوایی میشم یه حسی بهم میگه پاشوبرم لذت ببرومن استادعاشق دریاوزیبایی هاش هستم وازخداوندخواستم هدایتم کنه والان هرروزی که شماازفایلهای کناردریامیزارین تجسم میکنم این دریای زیبارو درخواست هام ازخداوندوگذاشتن این فایلهای زیبای شماهمزمان شده خدایاشکرگزارتم
که استادم الگوی من ازحتی بازی کردن خودش هم درس میگیره وکنترلش کنه همه چی زیبامیشه استادواقعاکه همه چی ذهنه کارماهمین کنترل ذهنه خداروشاکرم بابت استادخوبم هدایتم به این سایت بینظیروالهی که ذهنمون کنترل کردیم وخداوندماروهدایت کردبه این سایت بینظیر
استادگوش کردن قدم هفتم وهشتم ونهم دوره دوازده قدم همزمان شده بافایلهای روزشمارتحول زندگی من واین فایلهای زیبایی که شمااین روزامیزارین که همزمانیهازیباشده من روی خودم کارمیکنم ومیام انشاالله ازنتایج ومعجزات الهی براتون کامنت میزارم که البته وقتی ساعتهامیشینم لابلای چمنهابه دیدن گلهای ریززردرنگ که اندازه یه عدس میشه قدرت رشدوزیبایی ازخودشون دارن لذت میبرم این خودش ینی تغییرکردم ونتیجه گرفتم وذهنم دارم زیبابین میکنم خدایاشکرت که هرلحظه ماروهدایت میکنی به سمت زیبایی ها
پروردگارارب من دلهای مارومثل این دریاوسیع ومهربون کن تاهمه درکنارمون ازوجودمون لذت ببرن و والگوی هزاران هزارانسان دیگرباشیم
درپناه ربالعالمین شادوسربلندباشید
به نام خداوند رزاقُ وهاب
سلام استاد عباسمنش گرانقدر
سلام استاد شایسته گرامی
سلام دوستان عزیز
استاد من بازی تنیس رو از نوجوانی یاد گرفتم. و یکی از ورزش های مورد علاقه من بود.کلا به بازی های فیزیکی بیشتر از بازی های کامپیوتری علاقه داشته و دارم.
یادم میاد اون زمانها این علاقه به حدی بود که پول تو جیبی روزانه مون رو کامل میدادم تنیس بازی می کردم. اونوقتا برای بازی کردن باید میرفتیم کلوپ و در تایمهای 15 دقیقه یا نیم ساعت یا یکساعته میزی رو اجاره می کردیم و بازی می کردیم و اغلب هم به دلیل استقبال زیاد باید ساعتها در نوبت می موندیم. یکی دیگه از چالش هامون استاد این بود که توپ رو باید سالم تحویل می دادیم و اگه توپ در حین می شکست باید از جیب خودمان پولشو پرداخت می کردیم که اینم چالش و استرس زیادی به ما وارد می کرد. ولی عشق و علاقمان بر همه این مشکلات می چربید. یادم میاد یکروز برف زیادی اومده بود و این مسئله نه تنها مانع رفتن ما به کلوپ نشد بلکه خوشحال بودیم که حتمآ کلوپ خلوته و میز و راکت مناسبی گیرمون میاد. به اولین کلوپ نزدیک خونمون که رفتیم تعطیل بود و مجبور شدیم در آن هوای برفی به کلوپ دیگر شهرکمون که دور تر از ما بود برویم و صاحب کلوپ همزمان با ما درو باز کرد و با اینکه فضای داخل کلوپ سرد بود ولی ما با عشق یکساعت بدون مزاحم بازی کردیم و آن خاطره لذت بخش هنوز در ذهن من مانده است.
استاد بازی تنیس روی میز بگونه ایه که نمیشه بصورت فان اونو انجام داد و ازش لذت برد. بلکه لذتش موقعیه که واقعآ داری رقابت میکنی و بصورت جدی بازی رو انجام میدی.و اصلا قشنگی و هیجان این بازی در مسابقه دادنشه و قطعآ شما اینو تائید می کنید.
آنوقتها در 3 ست 11 تایی بازی میکردیم و بعد شد3 ست 15 تایی و در نهایت 3 ست 21 امتیازی برنده مشخص می شد.این بازی برای کنترل ذهن بازی خیلی مناسبیه زیرا فعالیت زیاد ذهنی و بدنی سبب میشه که ما در لحظه زندگی کنیم و حواسمون از مسائل دیگه پرت بشه و به احساس بهتری برسیم.
نکته جالبی که مریم جان اشاره کردند روحیه حمایتگری و مشوق بودن استاد بوده که باعث شده مریم جان به این خوبی ادامه بدن و به این خوبی بازی رو یاد بگیرند. و بقول مریم جان سبب شده رابطه عاطفیشون رو در سطح عمیق تری که متفاوت از گذشته است تجربه کنند و به میزان علائق مشترکشون بیفزایند و این برای من خیلی جالب و تحسین برانگیز بود.
=============================================
اولین درس
اولین درسی که این فایل برای من داشت این بود که برای هر هدفی که دارم تمام تمرکزم را بگذاریم و کوچکترین پیشرفت ها؛ بهبودها و نکات مثبت را ببینم وآگاهانه به خودم یادآوری کنم و بابتش خودم را تحسین کنم و آنرا یک پیشرفت در کارم و هدفم قلمداد کنم. و این باعث میشه که انگیزه بگیرم و شور و شوق و انرژی بدست بیاورم برای ادامه دادن و استمرار داشتن در مسیر و هرگز دلسرد و مایوس نشوم.
دومین درس
استمرار داشتن و ادامه دادن در هر کاری و اصلاح و بهبود دائمی در آن سبب بالا رفتن مهارتها ،توانمندی ها و اعتماد به نفسم می شود. ( حتی اگر هیچ چیزی در موردش ندانم)
در این ویدئو پیشرفت بازی استاد و مریم جان واقعآ قابل لمسه و من خودم وقتی که بازی رو دیدم از اینکه چقدر عالی ضربه فورهند (با روی راکت) و ضربه بک هند (با پشت راکت) می زدند و توپها رو با مهارت برگشت می دادند تعجب کردم و واقعآ تحسینشون کردم. بخصوص مریم جان که هیچ پیشینه ورزشی نداشته و در بازی خیلی روحیه تهاجمی داشت و عالی آبشار میزد.
درس سوم
«کنترل ذهن» مهمترین؛ تاثیرگذارترین و سخت ترین کاریست که باید در هر لحظه ی زندگیم انجام دهم.زیرا تاثیر ذهن بر عملکرد ما غیر قابل انکار است.اگر بتوانم ذهنم را کنترل کنم آنوقت میتوانم دنیایم را کنترل کنم.
همین بازی تنیس بهترین مثال برای دیدن نحوه کار جهان و اینکه قانون دارد چطور عمل می کند است.و جهان به سرعت نتیجه فرکانسهای ما را به خودمان بر می گرداند! یعنی به محض از دست دادن تمرکز یا داشتن احساس بد(عصبانیت، افسوس، سرزنش…)، در کسری از ثانیه جهان با از دست دادن امتیاز ما را تنبیه می کند. و بازگشت به مسیر را برایمان دشوار می کند.
بعنوان مثال در همین لیگ فوتبال کشورمان که داریم به روزهای پایانی اش نزدیک می شویم. الگوی مشخصی که بارها دیده ام و تائیدی بر نحوه عمل کردن قانون بود اینست که هر مقطع از فصل که یک مربی (مثلا آقای گلمحمدی سرمربی پرسپولیس) تمرکزشو از دست داده و شروع به بیانیه نوشتن و انتقاد از نحوه داوری و زمان برگزاری مسابقات و چمن ورزشگاه و ندادن پول بازیکنان و ناخواسته هایی از این قبیل کرده؛ تمرکز خودش و بازیکنانش را از دست داده و امتیازات زیادی را به راحتی از دست داده است. اما هر زمان که به قانون عمل کرده و تمرکزش روی تیمش بوده، شاهد بوده ایم که بهترین بازی ها و بهترین نتایج را کسب کرده است. و دقیقآ عکس این اتفاق در این فصل برای مورایس سرمربی پرتغالی تیم سپاهان رخ داده است. وقتی که ما قانون را درک می کنیم؛ پیش بینی کردن آینده و نتایج برایمان راحت می شود.
درس چهارم
وقتی که در شرایط سختی قرار می گیرم که کنترل ذهن برایم دشوار می شود. بهترین کار اینست که تمام تمرکزم را روی قدم بعدیم بگذازم و به دشواری مسیر روبروم فکر نکنم. اینگونه راحتتر میتوانم روی ذهنم متمرکز شوم و کم کم افسارش را در دست بگیرم. و دائمآ به ذهنم بگویم که فقط ضربه بعدی رو خوب بزن؛ فقط امروز رو پاک بمون؛ فقط برای امروز خوب زندگی کن ؛ فقط این ساعتو شاد باش و … تا بتوانم احساسم را خوب نگه دارم و ذهن نجواگرم را ساکت کنم.
بارها در زندگی روزمره تجربه کرده ایم که وقتی روی کار مشکلی تمرکز کرده ایم مثلا یک امتحان درسی نتیجه خیلی خوبی گرفته ایم ولی وقتی تمرکزمان را از روی یک درس به ظاهر ساده برداشته ایم چقدر نتیجه غیر قابل انتظاری گرفته ایم.
درس پنچم
وقتی که در شرایط خوبی هستیم و اتفاقات خوب برایمان رخ میده هرگز به ذهنمان اجازه ندهیم که در گوشمان نجوا کند که من لیاقت اینهمه شرایط و اتفاقات خوبی که داره پشت سرهم برایم میفته را ندارم!. زیرا با این احساس بد (عدم لیاقت) که بصورت غیر مستقیم و از پس پرده به ما تلقین می کند، اتفاقات بد را برای خودم رقم میزنم و به دست خودم شرایط را برای خودم سخت میکنم.
بارها و بارها تجربه داشته ام که وقتی سوار بازی بوده ام و بقول مریم جان کارها برایم بقدری راحت انجام شده که در توانایی حریف شک کرده ام و ذهنم مرا وادار کرده که تست کنم قدرت حریف را و همین مجال دادن و رها کردن تمرکز سبب شده که از جاده منحرف شوم و قدرت را دودستی تقدیم حریفم بکنم.یا وقتی یه روز عالی داشته ایم ذهنمان را کنترل نکرده ایم و اتفاقی افتاده که همه خوشیمون رو شسته و برده با خودش.
یاد کامبک رویایی پرسپولیس در دربی 74 در سال 1390 افتادم که در آن مسابقه پرسپولیس تا دقیقه 81 مسابقه ده نفره با دو گل از آبیپوشان عقب بود و آقای مظلومی سرمربی استقلال با انجام حرکاتی بازی رو تموم شده می دونست ولی پرسپولس در همان دقایق سه تعویض کرد و توانست در کمتر از ده دقیقه سه گل توسط ایمون زاید زد و نتیجه را 3 بر 2 به پرسپولیس واگذار کرد.
===========================================
احساس قربانی شدن
تجربه ای که در مورد احساس قربانی بودن دارم اینست که وقتی در سازمانمون استخدام شدم مدیر قسمتمون اضافه کار منو نمی داد و این مسئله سبب شد که بعد از دو سه ماه من با این رئیسمون دچار تنش بشم و رئیس سازمانمون برای حل این مساله منو به قسمت دیگری انتقال داد. و من در این اتفاق دائم نقش قربانی رو بازی می کردم و در هر بحثی که میشد اونو یادآوری می کردم و هر نیروی جدیدی سازمانمون استخدام می کرد یکی از خاطرات من تعریف همین داستان با آب و تاب بود و بهشون میگفتم برید خدا رو شکر کنید مثل من نبودین!
اتفاقی که برایم می افتاد این بود که طبق قانون موارد بیشتری رو بخودم جذب می کردم و خیلی جاها زحماتمو هدر می دادم. یا پاداش کارم و دریافت نمی کردم یا کمتر از دیگران بمن داده میشد. یا کارم به نام کس دیگه ای تموم میشد و …
جالبتر از آن اینکه بعد از چند سال دوباره همان شخص اومد و رئیس قسمتمون شد! و من تا وقتی که با قوانین آشنا نشده بودم با اون آقا بنوعی سرسنگین بودم و گاهگاهی تنش داشتم و همان مسائل بنوع دیگر برایم اتفاق می افتاد. ولی از وقتی که روی خودم کار کردم و آگاهانه از نقش یک قربانی فاصله گرفتم و تمرکزم را از آن همکارم برداشتم و به جنبه های مثبتش فکر کردم و تحسینش کردم در دلم و نوشتم ، روز به روز رابطه ما بهتر شد.و احساس صمیمیت با من داشت.
از آنجا که خواسته اصلی من خلق کسب و کار خودم است و خارج شدن از کارمندی؛ یکی از خواسته هام این بود که به قسمت آرامتر و مثبت تری هدایت بشم تا بتوانم راحتتر ورودی هایم را کنترل کنم و روی خودم کار کنم و جهان به این خواسته من واکنش نشان داد و به راحتی مرا به قسمت بهتری هدایت کرد. بگونه ای که تا لحظه انتقالم رئیس قسمتم از آن بی اطلاع مانده بود و فکرشم نمی کرد که من چنین خواسته ای داشته باشم و چیزی که برای خودم هم جالب بود اینکه تمام همکاران سازمانمان از این جابجایی مطلع بودند و دائمآ به من می گفتند که چه روزی تودیع و معارفه میشین و من با صلح و آرامش به اولین هدفم در راه خواسته هایم رسیدم و هر روز خداوند را از این بابت شکر گزارم و نتیجه عمل به قوانین و تائید قانون را بخودم یادآوری میکنم تا باورهایم قویتر شوند و گامهای بعدی را بردارم.یا حق
از اینکه هستی خداروشکر میکنم اسدالله
کامنت های متوالی می نویسی و استمرار داری توی کارت و این تحسین برانگیز و خب باید ازت یاد بگیرم،
اینکه همیشه نظم دارند نوشته هات و اون جاهایی که مهمن را بولد میکنی و این خب باعث میشه بهتر بخوانیم و بیشتر لذت ببریم و بیشتر و قوی تر تاثیر بگیریم. و اینم تحسین برانگیز.
قلب رئوفت و صادق بودنت حضورت وجودت بی نهایت ارزشمند و خداروشکر میکنم به خاطرش.
خدا میدونه علاوه بر لذت بردن خودت هر وقتی که اومدی نوشتی چقدررر چند هزارر بار و چند هزار نفر برداشت کردند از نوشته هات و قلم بینظیرت.
عاشقتم
ممنونم برای تجربه های فوق العاده ای که نوشتی .. اینا واقعا جزیی از تو هستند ..
سلام برمحمد عزیزمارکوی خودمون البته من نمیدونم کلا از کی بهتون لقب مارکو دادن چون یک سال خورده عضو سایتم و از کامنت بقیه متوجه شدم بهتون لقب مارکو میدن و اینکه تو کار قهوه هستید تو یوتیوب اما من هرکاری کردم نتونستم اکانتتو تو یوتیوب پیدا کنم نمیدونمم تو اینستا پیج دارید یا نه اما دوست دارم اسم اکانتو بگی منم کاراتو ببینم از کارت لذت ببرم
درضمن اطلاعاتی ک درباره خودت و پیدا کردن خدا و روابط عاطفی زیبات و نتایج عالی ک گرفتی گفتی خیلی لذت ببردم و تحسینت میکنم محمد جان
تمام کامنتهای شمام سرشار از ایمان و توحید به خداست همین حرفایی ک الان ب اسداله عزیز زدی حق گفتی و اینکه هزار برابر این حرفایی ک به اسداله زدی هم لیاقتت خودته
بازم سپاسگزارم ازتون ک کامنت زیبا و پر محتوایی به کامنت اسداله دادی
ممنون میشم اسم اکانتو بنویسی برام
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشی محمد توحیدی
پرانرژی بودن و کنجکاو بودنت را میتونستم حس کنم از این کامنتی که برام نوشتی، همین فرمون را برو جلو .. چون پرانرژی بودن تو اتفاقی نیست پر حس و حال خوب بودن تو ناگهانی نیست به خاطر مداومت و ثباتت از ارسال فرکانس های + تو چیزهای مختلف داستان های متفاوته .. میدونی که خدا چقدرر عااشقته آزاده .. و میدونی چقدر حس من فوق العاده است خداروشکررر بیا لحظه به لحظه امروزمون که زندهایم را زندگی کنیم، باشه؟
بیا امروزو تا می تونیم بخندیم مسیر عشق و علاقمون را در پیش بگیریم و باشیم …
همین فرمون را بریم جلو تو حال خوب طبق قانون اتفاقات خوبم خودش رخ میده چون ما هدایت میشیم …
و خواسته ها تیک میخورند! هر گی باشه ( چشمک )
حال خوب
اتفاقات خوب
تیک تیک )
بمب
سلام و درود بر مارکوپولوی عزیز
محمد جان عزیز؛ ممنون و سپاسگزار و خوشحالم از اینکه برایم نوشتی. مثل همیشه کلام و قلمت سرشار از عشق بود و احساس خوب خدایی.(ایموجی قلب فراوان)
هر زمان که به کامنت هایت هدایت شدم حس و حال متفاوتی رو احساس کردم. حس و حال خودت بودن؛ حس و حال سادگی؛ حس و حالی از جنس صلح و آرامش.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم برای داشتن عزیزانی چون شما که بیشترین ساعات زندگیم را در کنارشان با عشق سپری میکنم و لبریز از توحید و یکتا پرستین.بهترینها را برایت آرزو میکنم محمد جان مانا باشی و موفق.یا حق
سلام دوست نازنینم
سپاسگذارم هستی سپاسگذارم که انرژی وصادق وعاشق ومعنوی بودن رو به من یاد آوری میکنی سپاسگذارم
پرانرژی بودن و کنجکاو بودنت را میتونستم حس کنم از این کامنتی که برام نوشتی، همین فرمون را برو جلو .. چون پرانرژی بودن تو اتفاقی نیست پر حس و حال خوب بودن تو ناگهانی نیست به خاطر مداومت و ثباتت از ارسال فرکانس های + تو چیزهای مختلف داستان های متفاوته .. میدونی که خدا چقدرر عااشقته آزاده .. و میدونی چقدر حس من فوق العاده است خداروشکررر بیا لحظه به لحظه امروزمون که زندهایم را زندگی کنیم، باشه؟
بیا امروزو تا می تونیم بخندیم مسیر عشق و علاقمون را در پیش بگیریم و باشیم …
همین فرمون را بریم جلو تو حال خوب طبق قانون اتفاقات خوبم خودش رخ میده چون ما هدایت میشیم …
و خواسته ها تیک میخورند! هر گی باشه ( چشمک )
حال خوب
اتفاقات خوب
تیک تیک )
بمب
سپاسگذارم
سلام به اسداله عزیز برادر توحیدی همیشه کامنتهاتو میخونم و لذت میبرم از مطالب قشنگی ک میگید.
بسیار سپاسگزارم که نکات خیلی مهمی رو ببان کردید اینجا و مثالهای عالی گفتید
منم یاد خاطره ای افتادم دانشجو ک بودم چن سال پیش ی استاد داشتم باوجود اینکه من میان ترم دادم اما میگفت باید به من تماس بگیرید ک نمره رو وارد کنم اما من دوست نداشتم این کارو انجام بدم گفتم حقمه باید وارد کنه اون ترم ایشون اصلا نمره میان ترم منو یکی دو نفر و وارد نکرد چون باهاش تماس نگرفتیم و نمره ما کمتر از بقیه شدحتی نزد ریس دانشگاه رفتیم اعتراض کردیم اما توجهی نشدتا اینکه ریس دانشگاه عوض شد و ترم بعد چن تا درسمون با این استاد بود من تصمیم جدی گرفتم هیچ وقت بهش التماس نکنم و میانترمشم شرکت نکنم چون من هر نمره پایانی میگرفتم خود سیستم نمره میانترم باتوجه به پایانی میداد هرچند نمره ام کمتر میشد اما من واقعا این تصمیم گرفتم جالبه هرجاییم رفتم درمورد این استادپیش همه حرف زدم حتی به دانشگاه استان محل زندگیموت هم شکایتشون کردم ی مدت اول یکم راهکار نشون دادن اما دیدم ترم بعد باز چن تا درس بهش دادن دیگه گفتم ولش کن اهمیت ندادم و هیچ وقتم کلاساشو شرکت نکردم و هرجه خودم پایانی میگرفتم همون بود.واقعا خواستم بگم من ذهنمو کنترل نکردم همه جا در مورد این استاد صحبت کردم نتیجه ک عاید شد ایشون باز از طرف دانشکاه بهش کلاس میدادن اما من چون خودم درس میخوندم و هرچه پایانی میگرفتم سیستم بهم میداد نمره ام کمتر میشدو رو معدلم تاثیر داشت ک کمتر میشد
یا امروز صبح من رفتم ی کافینت ایشون ادم فوق العاده کار بلد و خوش رفتاری هستند ولی امروز گفت ک ناراحت هستند و وقتی ک سرشون خلوت شد گفت ک امروز بخاطر این کارهام انقد روهم تلنبار شده و دیر انجام میشه به خاطر اینه اول صبح تمرکزمو بهم ریختن( فک کنم منظورش خانواده اش بود )
منم همون لحظه یاد استاد افتادم ک کنترل ذهن چقد مهمه خود اون شخصم گفتم منم گفتم واقعا ادم باید هر شرایطی ذهنشو کنترل کنه احساس خوب اتفاقات خوب و اون اقا کاملا تایید کرد این حرفو
جالبش اینه من غروب این فایلو گوش دادم و اون لحظه ک این اقا صحبت کرد اصلا صحبتهای استاد نشنیده بودم
خلاصه بازم سپاسگزارم ازت باتوجه به نکات مهمی ک گفتی و بازی پینگ پنگ
اینم بگم مریم خانوم خیلی حرفه ای شده تو تنیس و حرکات بدنشو حرفه ای تکان میده و به سمت توپ حرکت میکنه و استاد خیلب ریلکس بازی میکنه
اسداله عزیزم درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشی
سلام و درود آزاده عزیز
آزاده جان من بعد از مصاحبه استاد با خانم آزاده طیبی دیگه عاشق اسم آزاده شدم. و بهتون تبریک میگم که شما هم چنین اسم زیبائی رو دارید.
ممنون و سپاسگزارم که وقت می گذارید و کامنت های من رو که اغلب کامنتهای طولانی هستند رو می خونید.
من به جنبه مثبت خاطره ای که از استادتون تعریف کردید توجه کردم و تحسینتون کردم و هزار آفرین گفتم به عزت نفس بالا و احترامی که برای خودت قائل شدید.
گاهی وقتها آدم برای اینکه ظرف وجودش بزرگ بشه و رشد کنه باید بها بپردازه. این بها پرداختن اثرش در زندگی ما ناچیز و موقتیه اما در مقابل دستاوردی که بدست میاد بسیار ارزشمند و ماندنیه.
دعای زیبای استاد را تقدیمتان میکنم و برایتان سلامتی ، ثروت ، خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت آرزومندم آزاده جان.یا حق
سلام دوست عزیزم
آقای زرگوشی چه مثالهای بی نظیری زدین از خودتون و چقدر عالی مسائل توضیح دادین ..
خیلی نکات ارزنده ای بود و خیلی استفاده کردم ازش
سیوش کردم که بارها به خودم متذکر بشم این آگاهی ها رو
از خداوند براتون طلب خوشبختی و سعادت در لین دنیا رو دارم
سپاسگذار الله ایم که این سایت بی نظیر توسط استاد عزیز تر از جان خلق کرده
به نام خدا
سلام اقای زرگوشی، خداقوت
اول ازهمه این استمرارتون در نوشتن کامنت رو تحسین کنم، اونم نه کامنت معمولی،کامنتهایی که کاملا شسته و رفته و مرتب و با نظمه، و متن هاتون کاملا سر وته داره
و من اهمیت این موضوع رو زمانی فهمیدم که خودم شروع کردم به کامنت نوشتم و دیدم که جمع کردن متن و برداشتن نتیجه چقدر کارمهم وسختیه و شما چقد این کار رو خوب انجام میدید و واقعا کامنت هاتون پُره
مخصوصا این مثالهای عینی ای که میزنید، مثلا بازی پرسپولیس، که گفتید.
موفق باشید.
سلام خدمت دوست عزیزم آقای زرگوشی بزرگوار… بنده هم همین مشکل را دارم… خیلی روی خودم کار میکنم اما این اداری بودن و مهم تر از اون باورهایی که از پدرم گرفتم و بخاطرش اداری شدم مثل سیمان به مخم چسبیده و علی رغم داشتن توانمندی و استعدادهای مختلف (شبکه، تعمیر لپ تاپ، انیمیشن و حتی جلوه های ویژه و این آخریش iot!!!) نمیتونم برای خودم کسب و کاری راه بندازم… خیلی فایل گوش میدم کمی ذهنم نرم تر شده ولی این آخرا که مدام با خودم حرف میزنم ذهنم نجوا میکنه که تو اصلا نمیدونی استعدادت چیه که بخوای دنبالش بری و این یکی از بزرگترین چالشهای منه… همیشه به خودم گفتم روی خودم کار میکنم و به وقتش خداوند بهم راهو نشون میده. دلم نمیخواد توی شغل اداری دفن بشم و به قول استاد شجاعتشو داشته باشم که مهاجرت کنم از این شرایط به یه شرایط دیگه. دلم میخواد اگه در این زمینه راه کار یا راهنمایی داشتی منو هم ازش بی نصیب نذاری. واقعا باورهای سیمان گونه من با اینکه سه ساله عضو سایت هستم و روی خودم کار میکنم به سختی داره تغییر میکنه اما به لطف خدا تو این مدت صاحب خونه شدم و خیلی اتفاقای خوبی افتاده و زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده…اما در مورد کسب و کار و این که باید چیکار کنم خیلی ترمز دارم… یه وقتایی میشینم گریه میکنم که تو چرا اینقدر مقاومت داری حسین!!! چرا تسلیم نمیشی؟ چرا توکل نمیکنی.. چرا همه چیو به خدا نمیسپاری… و از طرفی مدام این نجوا آزارم میده که فرصت داره از دست میره و تو داری وارد دهه پنجم زندگیت میشی و هنوز نمیدونی باید چیکار کنی!!! از استاد هم صمیمانه تشکر میکنم و درخواست میکنم واس ماهایی که از همون بچگی باورهای سختی در حوزه مالی داریم و به سختی میتونیم تغییرش بدیم تا وارد فضای آزاد کسب و کار بشیم و از کارمندی بکنیم راه کارهای خیلی قوی ارائه کنن.. مخصوصا واس ماهایی که هنوز نمیدونن استعداد اصلیشون چیه. با تشکر
سلام و درود آقای رحمانی عزیز
یکی از درسهای همین فایل این بود که استعداد اصل نیست و مهم استمرار و علاقه است.همینکه مریم جان بدون هیچگونه پیش زمینه ای تونستند به این خوبی تنیس روی میز رو یاد بگیرند و لذت میبرند از انجام این بازی نشان میده که همه ما در هر زمینه ای استعداد داریم و تنها با استمرار و تلاش و بهبود دائمی است که میتوانیم استعدادمان را شکوفا کنیم. شما سه سال است که دارید روی خودتون کار می کنید و با قوانین آشنا هستید به همین دلیل در این زمینه از منی که 14 ماه است با قانون آشنا شده ام جلوتر هستید.
شما اگه یکبار دیگر به صحبت های استاد در همین فایل توجه کنید متوجه می شوید که یکی از مهمترین کارهایی که باید انجام دهیم اینست که مسئولیت زندگی خودمان را بعهده بگیریم و اگر باورهای نامناسب داریم دیگران را مقصر ایجاد آن باورها ندانیم. بلکه تلاش کنیم باورهای مناسبتری رو جایگزین آن باورها کنیم.
سه ساله عضو سایت هستم …به لطف خدا تو این مدت صاحب خونه شدم و خیلی اتفاقای خوبی افتاده و زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده… اینها جملاتی هستند که خودتون نوشته اید؛ آیا اینهمه دستاورد که بقول خودتون زندگیتون از اینرو به آنرو شده آنهم در مدت سه سال نتیجه کمی هست؟!!
علی رغم داشتن توانمندی و استعدادهای مختلف (شبکه، تعمیر لپ تاپ، انیمیشن و حتی جلوه های ویژه و این آخریش iot!!!) اینهمه استعداد و توانمندی که هر کدام میتونه صدها شغل تولید کنه رو در خودتون نادیده می گیرید؟! از هر کدوم از این مهارتها میشه کلی پول ساخت دوست عزیز.ببین نسبت به کدوم حس بهتری دارید دست بالا بزنید و در کنار شغل کارمندی انجامش بده. به نظرم شما نسبت به من خیلی به مقصد نزدیکترید. کافیست باور کنید خودتون رو .دیدم محصول عزت نفس رو تهیه کردید. من این دوره را ندارم و قطعآ آنرا تهیه خواهم کرد زیرا فکر میکنم خیلی در این زمینه میتونه به ما کمک کنه.
…از طرفی مدام این نجوا آزارم میده که فرصت داره از دست میره و تو داری وارد دهه پنجم زندگیت میشی و هنوز نمیدونی باید چیکار کنی!!!
حسین جان عزیز اینو دارم به خودم میگم که فراموشم نشه! مگه زندگی مسابقه است که بگیم دیره یا زوده؟ اصلا معیار دیر یا زود بودن رو کی تعیین میکنه؟!
یکنفر 20 سال عمر میکنه یکنفر 100 سال! مگه ما می دونیم چند سال عمر می کنیم که متر کنیم دیره یا زوده؟! حتی ممکنه فردا دارویی کشف بشه آدم میانگین 200 سال عمر کنه. حالا زوده یا دیره؟؟ وقتی هدف زندگی لذت بردن از مسیره آنوقت دیر یا زود ؛ مقصد و مبدا معنی نداره. بقول استاد هدف همه ما از رسیدن به آرزوهایمان اینست که به احساس بهتر برسیم. وقتی که ما از لحظه لحظه زندگیمان لذت ببریم به احساس بهتر می رسیم. در واقع با رسیدن به آرزوهایمان به احساس بهتر نمی رسیم بلکه با احساس بهتر است که به آرزوهایمان می رسیم و این جمله استاد را باید با طلا نوشت. اگه باورم این باشه که دنیای آینده من ادامه همین دنیاست آیا آنوقت تلاش نمی کنم یه قدم بیشتر بردارم؛ یکم بهتر بشم!
حسین جان من حرفهای شما را کاملا درک می کنم و خیلی حرفها اول برای خودم دارم که به خودم بزنم تا فراموش نکنم زیرا این مساله اصلی زندگی منم هست ولی دوست ندارم حرفای کلیشه ای بزنم. من راهنمای خوبی برای پاسخ به سوالتون نیستم زیرا منم در این مسیرم و هنوز به مقصد نرسیدام که راه رفته ام را به شما نشان دهم. ولی به رسم ادب دوست نداشتم سوالتون رو بی پاسخ بگذارم. و مخاطب حرفهایم خودمم تا تلنگری باشد برایم و نجواهای شیطانی ذهنم را اینچنین ساکت کنم.
امیدوارم کامنتم برای شما هم مفید باشه.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
ممنون از راهنمایی عالیتون برادر گلم و بوسه میزنم بر اون دستهایی که وقت گذاشت و به امر خدا نوشت تا هدایت کنه قلب بندشو، حرف شما کاملا درسته، ما نباید خودمونو رهین اهدافمون کنیم و باید از مسیر لذت ببریم، از این به بعد مقاومتو به توفیق الهی کنار میزارم و ایمان دارم در زمان مناسب به شرایط مناسب هدایت میشم به شرط حال خوب و لذت از مسیر، سپاسگذارم دوست خوبم
سلام دوست خوبم
من کامنتتون خوندم و اومدم تجربه خودم بنویسم
من کارمند حسابداری بودم حدود دوسال ولی علاقم به خیاطی و دوخت و خلق لباس بود والبته یوتیوب که عاشقشم همیشه
زمانی که کار میکردم تو اداره واسه رفع خستگی وقتی خونه میومدم خیاطی میکردم
بعد یه مدت دیدم علاقه ای به اداره ندارم و این شغلی نیست که ارامش داشته باشم توش
والیته تو خیاطی به درامد نسبی رسیدم و یه جایی تصمیم گرفتم دیگه نرم اداره این تصمیم از زمان شروع پندمیک بود که چقدر برای من موهبت همراه داشت خیلی اسرار کردن بهم که برگردم ولی دیگه تصمیم گرفته بودم و به همه گفتم اگه 100 میلیون بهم حقوق بدن شاید شاییید راجع بهش فقط فکر کنم
ولی قلبن میدونستم که دیگه بر نمیگردم
پیشنهادم بهتون اینه علاقه ای که دارین و شروع کنین و هیچوقت بی ورودی مالی نباشین حداقل باید هزینه چند ماهتون راحتت داشته باشین و البته علاقتون به یه دارمد هر چقد کوچیک هم رسیده باشه بعد به راحتی میتونین رها کنین
فکر نکنین بدون شما اداره از بین میره انقدررر راحت همه چیز جایگزین میشه که خودتون هم باورتون نمیشه
خدا خیییلییی حمایتتون میکنه تو مسیر خواسته
خیلی موفق باشین
ممنون از راهنمایی های ارزشمندتون آبجی گلم… من بزرگترین بتی که باید بشکنم رفتن به کار آزاده و وابسته بودن به کار اداری، حرف های شما کاملا درسته، امیدوارم بتونم در زمینه انیمیشن سازی که احساس خوبی بهش دارم فعالیتمو ادامه بدم و به انتظار بازنشسته شدن در اداره نباشم، امیدوارم روزی موفقیت هامو در این زمینه به اشتراک بزارم، با آرزوی توفیق روزافزون برای شما خواهر گرامی
اسداله عزیز سلام
کامنت فوق العاده عالی ، پر از درس و آگاهی نوشتین و من از خوندن کامنت عالی شما لذت بردم و کیف کردم
و از صمیم قلبم تحسین میکنم شما دوست خوبم رو و تبریک میگم که عالی و وفق العاده مینوسید و برای ما با
عشق به اشتراک میزارید.
من سپاسگزارم از شما دوست خوب و نازنین و ارزشمندم که عالی هستین و عالی مینوسید
آرزوی بهترینها براتون دارم
همیشه با اقتدار در اوج قله موفقیت و رسیدن به خواسته هاتون باشید
در پناه الله یکتا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت اسدالله عزیز
چقدر من لذت بردم از کامنت زیبات و چقدر خوب نکته به نکته این فایل که براتون درس داشت رو با مثال برامون توضیح دادید و کمک کردید تا قانون بهتر درک کنیم
دوست عزیز هر موقع من کلا از خوندن کامنت شما خیلی لذت میبرم و کلی تحسین میکنم
چقدر خوب درمورد احساس قربانی شدن خیلی خوب با مثال توضیح دادید
که اتفاقا خود من هم تو بیزنسم همین نقطه ضعف رو داشتم و دیروز به لطف هدایت خداوند و این فایل بینظیر استاد من هدایت شدم که پاشنه اشیل خودم رو پیدا کنم
چون سیستم بیزنس من روند پولسازی جوری بوده که من تا حد مشخصی خوب پول میسازم و ولی ورودی بعدی نداشتم تا اینکه حساب بانکیم کامل خالی بشه بعد به صفر برسم و بعد دوباره پول سمت من هدایت شد
دیروز خداشکر من فهمیدم که تو این مورد باور عدم لیاقت و باور کمبود هنوز مشکل دارم
با اینکه قبلا بارها بارها روش کار کرده بودم و فکر میکردم که درستش کردم
ولی نگو که من حالا حالا کار دارم و نیاز بیشتر روی خودم کار کنم
دقیقا این صحبت استاد برام تصدیق شد که بارها گفته بودن که فکر نکنید با یه بار کردن روی خودتون باورهاتون درست شده بلکه لازمه تا مدتها برای همیشه این روند کار کردن و بهبود دائمی رو همیشه ادامه بدید
وقتی که من دیروز فهمیدم تو این مورد من ایراد دارم نشستم تو خونه حسابی خودم رو بمباران کردم و نوشتم و دفتر پر کردم
جالبه بدونید از شب همون روز من تو بیزنسم بارها بارها ادمها و ایده ها و فرصتهای پولسازی به طرز جادویی برام بیشتر شد و من وقتی این نشونه ها دیدم با قدرت بیشتر این روند رو ادامه دادم تا امروز که دیدم سه تا مشتری با من ارتبط گرفتن و سفارش محصول دادن
اقا منه میگی اعتماد بنفس و ایمان من به سقف چسبید و از اینکه من اومدم با تعهد و انگیزه بالا روی خودم کار کردم دیدم سریع نشونه برام رخ داد و خدا رو شکر کردم از اینکه من تونستم خلق کنم و اتفاقات رو برای خودم بوجود بیارم و خلق کنم
که اتفاقا همین 5 دقیقه پیش بود مشتری سوم تماس گرفت که با ذوق و شوق قصد خرید داشت که انشالله فردا با واریز کردن پول سفارشش رو ثبت میکنه انشالله
بینهایت سپاسگزارم از شما اسدالله عزیز که باعث شدید که من دوباره قانون رو بیاد بیارم و اینکه من با تغییر باورهام تونستم همون جوری که میخواستم دنیای خودم رو خلق کنم و سپاسگزار خداوند باشم بابت این هدایت و انشالله باز این روند رو با قدرت و ایمان و انگیزه این مسیر الهی رو بیشتر ادامه بدم
عاشقتم اسدالله عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشی
فعلا
یا حق
سلام آقاى زرگوشى عزیز
کامنتتون عالى بود ، خیلى خوب نکات رو با مثال بیان کردید. با خوندن کامنتتون بعضى مطالب مثل درس چهارم رو بهتر متوجه شدم .
من هم مثل شما خیلى دوست دارم کسب و کار خودم رو داشته باشم و از کارمندى بیرون بیام ولى متاسفانه هنوز نمى دونم به چه کارى علاقه دارم .
از شما بخاطر کامنت زیباتون ممنونم، بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
سلام و درود خانم بیکدلی فر عزیز
شاید برای بقیه عجیب باشه که مگه میشه کسی ندونه علاقش چیه! ولی حرف شما برای من اصلا عجیب نیست.
استاد در فایلی جمله ای گفتند با این مضمون که اگر نمی دونید علاقتون چی هست دلیلش اینست که آن زیر خروارها خاک مدفون شده است و باید خیلی روی خودتون کار کنید و تلاش کنید تا بتونید اونو از زیر خاک بکشید بیرون!
حالا چجور میشه اونو از زیر خروارها خاک بکشیم بیرون؟ چیزی که من درک کردم اینست :خودشناسی
حالا چجور به خودشناسی برسیم؟ با کار کردن روی خودمان
هر چقدر که ما داریم آگاهی کسب می کنیم در واقع داریم زوایای تاریکی از وجودمان را روشن می کنیم و قسمتی از خودمان را از زیر آوار بیرون می کشیم. و وقتی این زوایای تاریک وجودمان را روشن کردیم آنوقت مساله و مشکل ما هم حل خواهد شد.
ام البنین جان توصیه ام اول به خودم بعد به شما اینست که به مسیر ادامه دهیم و روی خودت کار کنیم. قطعآ خورشید بر ما هم طلوع خواهد کرد.
برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق
سلام آقاى زرگوشى عزیز
ممنون که جواب کامنتم رو دادید و اینقدر خوب راهنمایى کردید .
چقدر مشتاقم تا این خروار ها خاک رو کنار بزنم و به خودشناسى برسم و همون طور که شما گفتید با بیشتر روى خودم کار کردن و ادامه دادن مسیر و استمرار به این هدف برسم .
فکر میکنم بهتر باشه از فایل هاى توانایى بنام خودشناسى که در بخش کلید ها هست شروع کنم.
چه جمله قشنگى گفتید ( قطعا خورشید بر ما هم طلوع خواهد کرد ) ، قطعا همینطور خواهد بود .
خدا رو بسیار شکر میکنم که دوستان خوبى مثل شما دارم و در این سایت الهى هستم .
براتون آرزو میکنم لحظه لحظه تون همراه با احساس شادى و لذت و هدایت هاى خداوند باشه دوست عزیز .
سلام و احترام فراوان به آقای زرگوشی،
کامنت تون فوق العاده عالی بود چقدر بهم احساس خوبی داد چقدررر عالی که نکاتی که استاد فرمود رو بُلد کرده بودید و زیرش مثال های خودتون نوشته بودید برای منی که چندماه با تعهد شروع کردم روی خودم کار کردن این مدل نوشتن کامنت شما خیلی بهم کمک می کنه در درک آگاهی های فایل و شکستن مقاومت هام از پذیرش برخی آگاهی هاا یا بهتر بگم فرار نکردن تنبلی نکردن از ریز ریز شدن به افکار عملکردهای خودم
چقدررر بهم احساس خوبی داد وقتی دیدم کامنت تون رو نکاتش رو با تیتر درس 1..5،تقسیم کردید.
این نظم ،این منسجم بودن،همراه با مثال چقدررر لذت بردم،تحسین برانگیز بود برام این نظمی که در نوشتن کامنت تون داشتید….
چقدررر خوشحالم در جمع این سایت دوستان هستم.چقدر تحسین تون کردم هرپاراگرافی که خوندم چقدر خوب روی خودتون کار کردید چقدر خوبه انسان خودش خوب بشناس و بدون چطور باید عملکردهای ذهن شو کنترل کنه.
ممنون که دانسته وآموخته هاتون از قوانین وقانون فرکانس باما به اشتراک گذاشتید.
درپناه الله مهربان شادسلامت ثروتمند سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.
سلام و درود خانم محمودی عزیز
سپاسگزارم از نظر لطفتون و ممنونم که وقت گذاشتید و این کامنت طولانی رو خوندید. خوشحالم از اینکه کامنتم مورد استفادَتون قرار گرفته و احساس خوبی داشته اید .
عارفه جان تولدتون رو بهتون تبریک و شاد باش عرض میکنم. چقدر لذت بخش ؛ ماندگار ؛ به یادماندنی ؛ میمون و مبارک است که تولدتون همزمان شده با تولد این فایل که هم تصاویرش بی نظیر و زیباست و هم آگاهی هایش ناب و تاثیرگذار.
اردی بهشت؛ بهشت خداست. در این ماه بهشتی برایتان سلامتی ؛ سعادت ؛ ثروت و بهشت این دنیا و آن دنیا را آرزومندم دوست عزیز. یاحق
سلام به آقا اسدالله عزیز
برادر زاگرس نشین توحیدی فوق العاده ی من
خیلی خیلی خداروشکر میکنم بابت این همزمانی حضور خودم و حضور شما توی این سایت
قبلا هم گفتم بهتون
با شما سرکلاس نشستن،بهم احساس مدرسه ی تیزهوشان میده
احساس کلاس های فوق برنامه ی سنگین برای کنکور
من همیشه درس خون بودم توی مدرسه ولی ده ها برابرش شیطون!
تعجب میکردم شاگرد زرنگ هایی رو میدیدم انقدر آرومند…
خب تمرکز اونا به طبع روی درس ها بیشتر بود …درنتیجه نمره ی بهتری هم میگرفتن
شما برای من،همون شاگرد اول کلاسی که هم آرومه،هم روی درسش متمرکزه،هم بسیار باهوشه،هم بسیار مهربونه
و من همیییییشه و همیشششششه ازتون یاد میگیرم
مرسی که هستید …همیشه بنویسید …بدونید ماها خیلی از کامنت هاتون بهرمند میشیم
و این انرژی که به جریان میزارید صدها برابرش بهتون برمیگرده …
چون به گسترش جهان توحیدی کمک میکنید …
قلبهااای فراوان رنگی از رشته کوه البرز تا زاگرس برای شما آقا اسدالله،برادرجانم
سلام و درود سعیده عزیز
قبل از اینکه بیام پیامها رو باز کنم، هدایت شدم به کامنت امروزت و مثل همیشه منو بردی به آن حال و هوای لذت بخش توحیدی و کلی تحسینتون کردم و مست شدم از کلام قدرتمند و صلح و صفای درونیتون.
پروفایل زیباتونم نگاه کردم و از دیدن صورت ماه اعضای خانواده کلی لذت بردم. انگار سالها میشناختمشون و کسی رو غریبه نمی دیدم. میخواستم برایت کامنت بنویسم که در بالای صفحه متوجه داشتن پیام شدم و حس و نیرویی بمن گفت اول کامنتها رو جواب بده بعد بیا اینجا و درست نیست اونا رو منتظر نگه داری. به همین دلیل هدایت شدم به پیامها و وقتی دیدم پیام شماست از این همفرکانسی و تسلیم بودن در برابرهدایت شوکه شدم و خدا رو شکر کردم.
سعیده جان عزیز؛ خواهر گلم؛ صورت ماه فرشته های نازنینت رو جای من ببوس.قطعآ آنها با داشتن چنین مادر شایسته ای همواره بخودشان افتخار خواهند کرد و آینده درخشانی خواهند داشت.
این مسیری که به لطف خدا همسفرای نابی مثل شما داره؛ برای من خیلی لذت بخشه. برای همینست که بیشتر اوقات زندگیمان را اینجائیم. و چقدر قشنگتر و جذابتر است رسیدن به اهدافی که در مسیرش اینگونه داریم لذت میبریم.ممنون که برایم نوشتی، ممنون که اینقدر خوبی.خدا رو شکر بابت وجود نازنینت.خدا رو شکر بابت قلب مهربانت که خداوند از پسش پیداست. خدا رو شکر بابت این نور هدایت ونزدیکی ات به خداوند که از جمله جمله کلامت پیداست.
به دستان پر قدرت خداوند میسپارمت و از زاگرس تا البرز برایت خیرُ خوشیُ نعمتُ سلامتُ ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق
باسلام خدمت دوست گرامی
واقعا تحسینتون میکنم بابت این تلاشتون برای رسیدن به آرزوهاتون،
چقدر خوب نکات آموزشی فایل رو نوشتین، امیدوارم به سمت کار مورد علاقه تون هدایت بشین و هم لذت ببرین و هم پول بسازین ازش.
منم دقیقا مثل شما کارمندم و اصلا علاقه ای ندارم بهش و دارم تلاش میکنم علاقه مو پیدا بکنم ، البته تو کارم دارم تکاملمو طی میکنم برای خروج از شغلم ، الان ماه هاست که کارم خیلی کم شده و تو اتاقم تنها هستم و میتونم بیشتر فکر کنم و به کارهایی که باید بکنم متمرکز میشم.
از مطالب شما هم یاد گرفتم که بیشتر و بیشتر باید روی خودم کار کنم به قول استاد که میگن هر اندازه رو خودمون کار کنیم جهان هم به همون اندازه تغییر میکنه، به امید روزی که هم شما و هم من تو کار مورد علاقه مون مشغول کار بشیم و اون موقع دوباره کامنت موفقیمون رو بزاریم و بهم تبریک بگیم ، سپاسگزار شما هستم ، موفق باشین
سلام و درود ناصر عزیز
ممنونم که کامنت منو خوندی و خوشحالم کسانی مثل شما در این سایت هستند که از نقطه امنشان می خواهند خارج شوند و به سمت نعمت های بیشتر؛ زیبائی ها بیشتر و ثروت بیشتر حرکت کنند.
خوشحالم که در این مسیر زیبا دارید روی خودتون کار می کنید و نتایج این تلاشها از نشانه هایی که گفتید پیداست. قطعآ با ادامه دادن به مسیر به ایستگاه زیبای آرزوها که در همین نزدیکیست خواهیم رسید. و راه رفته ما چراغ راه کسانی خواهد شد، که چنین خواسته و آرزویی دارند.
ناصر خان عزیز ممنونم که برایم نوشتید و خوشحالم که چنین خواسته مشترکی داریم.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق
درود بر شما دوست گرامی
من قبل از آشنایی با استاد چندان توجه ای به نوشته و دیدگاه دیگران نمیکردم یا حتی تیکه ای هم مینداختم یا میگفتم دلش خوش این.
اما الان به خدا نه تنها خوب میخونم و خوب نیستم بلکه قشنگ با وجودم سعی میکنم دقت کنم و با جون دل از خوشحالی و حس خوبش کیف کنم و بهم انتقال کنه، و خوب دارم کار میکنم که همه رو تحسین کنم واقعی کیف کنم.
از نوشتهای شما دوست عزیز هم لذت بردم و برام خاطره سازی کردیت از گذشته.
امیدوارم در تمام مراحل زندگیت کنترل ذهن داشته باشی و موفق باشی.
از سلامتی شما، حس خوب شما، موقعیت خوب شما به هر لحاظ و هر نوع و خوب بودن همه چیز برای شما و همه دوستان که تک تک به دنیا اضافه میشن،دنیا هم هر روز بهتر و بهتر داره میشه.
موفق باشید.
سلام و درود بیژن عزیز
ایرادی بر شما وارد نیست دوست عزیز.خوشحال باشید که تکاملتون رو دارید طی می کنید.منم اوایل که عضو سایت شده بودم فقط در قسمت دوره ها فعال بودم و فکر می کردم فایلهای رایگان ارزشی ندارند! حتی کامنت هم نمی خوندم و تعجب میکردم و با خودم میگفتم چه کاریه همه از رو فایل مینویسن و همه هم شبیه هم مینویسن!خخخ به قول شاعر:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
قدر حضور در این سایت رو بدونید و شکرگزار خداوند باشید برای این نعمت بزرگ در زندگیتان. برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سلام آقا بیژن عزیز
هیچ چیز اتفاقی اتفاق نمی افته.
من امروز فکر کردم سیستم هنگ کرده دچار مشکل شده و اشتباهی منو آورده سر کامنت شما بعد که خوندم دیدم نه !سیستم خیلی هم درست کار میکنه .
یکی از قویترین دلایل من برای عضویت، در سایت کامنت های فوق العاده دوستان و درک بالاشون از قوانین بود. اما چند وقت بود بی توجه شده بودم گذری و سرسری می خواندم این جملات ناب طلایی را . شرط انصاف ندیدم این درس را ازتون گرفته باشم و تشکر نکنم.
تبریک منو بپذیرید بابت مدت کوتاه عضویت تون و مدارهای بالایی که دست یافتید به علت این پاراگراف
از سلامتی شما، حس خوب شما، موقعیت خوب شما به هر لحاظ و هر نوع و خوب بودن همه چیز برای شما و همه دوستان که تک تک به دنیا اضافه میشن،دنیا هم هر روز بهتر و بهتر داره میشه.
سلام به آقا اسدالله عزیز
امیدوارم که خودتون و خانواده دوستداشنیتون خوب باشید.
آقا اسدالله این فایل نشانه منه و قبل از اینکه فایل رو ببینم اومدم کامنتها رو بخونم که به کامنت شما هدایت شدم.
و دلم خواست که بیام تحسینتون کنم که چقدر خوبه که برای هر فایل، اینجوری متناسب با موضوع اون فایل، از خودتون و خاطراتتون مثال میزنید و توضیحات شخصی خودتون رو اضافه میکنید.
یادم به این میوفته که دانش آموز که بودیم، معلممون یه فرمول رو درس میداد بعد چندتا مثال هم از اون فرمول حل میکرد.
بعد یکی از دانش آموزا رو میورد پای تخته که مثال بعدی رو اون حل کنه.
کامنتهای شما هم همینجوره.
شما هم همون فرمولی رو که استاد با تجربه و شرایط خودشون مثال زدن رو، میاریدش توی تجربه هایی که خودتون داشتید. و اینجوری هم قانون رو یه بار دیگه مرور میکنید، هم درعمل نشون میدید که قانون ثابته و از گذشته درست بوده (حتی اگر ما در گذشته قانون رو نمیدونستیم) و درآینده هم درست خواهد بود و همیشه جواب خواهد داد…. .
دیشب هم به یکی دیگه از کامنتاتون هدایت شدم که مربوط به دوره دانشجوییتون و پاس کردن واحدهاتون بود. اونجا هم باز انگار یه ماجرا و خاطره رو پهن کردین روی میز و قسمتهاییش که مربوط به قانون بود رو برامون تیک زدین.
خلاصه که ممنونم از اینکه با ثبت دریافتهاتون، قانون رو برای همه ما مرور میکنید و امیدوارم که به زودی داستان راه اندازی کسب و کار شخصیتون رو، اونجوری که دوست دارید، بیاید برامون تعریف کنید و بازهم درست بودن قوانین رو بهمون یادآوری کنید.
سلام استاد عزیز
احساس قربانی شدن میتونه خیلی نامحسوس باشه جوری که با اینکه من دوره عزت نفسو چندین بار گوش کردم و تمرین هاشو انجام دادم و خلاصه برداری کردم باز هم توی دام احساس قربانی شدن افتادم و توش استاک شده بودم
و وقتی که شما اینقدر نکته ای بهش اشاره کردید من همین الان اون ترمزی که پامو تا ته روش فشار میدادمو پیدا کردم
من وقتی با کسی مهربون بودم یا خیلی عالی و با انرژی باهاش رفتار میکردم و بهش عشق و علاقه و توجه میدادم خیلی منتظر بودم اون ادم ها هم با من همینجوری رفتار بکنن
و وقتی که اون احساس هارو بک نمیدادن من واقعا احساس تنفر و بیزاری میکردم از اون افراد
و هر روز روابطم با همه ادم های اطرافم داشت بدتر و بدتر میشد تا اینکه تصمیم گرفتم به این توجه کنم که فارق از اینکه اون ادما بهم بک میدن یا نه این احساس خوبو عشق باعث موجی از ثروتو احساس خوبو ارامش میشه و من خودمو تجربه میکنم و این احساس ها خیلی خیلی به نفع منه
و بعد این طرز فکر که کاملا هدایتی بود از سمت خدا،روابط من با دوستانم و خونواده عالی و عالی تر شده و همه دلشون میخواد باهام تایم بگزرونن و همه چیز عالیه
ممنونم که شما اینقدر عالی و معرکه اید و اینقدر باعث بهبود زندگی ما شدین
و شما برای من یک الگویید برای قوی تر کردن شخصیت و ذهنم تا بینهایت
سلام زهرا جان
از بالا تا پایین ک اومدم یکم میخوندم رد میشدم
رو کامنت تو اما کامل خوندمش
چون لازم بود ک بخونمش
چون جواب و نشانه ی دیگر من بود
واقعا من قبلا بیشتر ولی الان کمتر دچار این حالت هستم
چه هدایت خوبی شدی
چه پاسخ خوبی به اون نجوا اومد
واقعا بی نظیره
من هم به خودم میگفتم این منم
این شخصیت منه
دوست دارم اینطور باشم
بزار بقیه هرجور میخوان باشن
ولی این شخصیت منه
من عشق میورزم،و اتفاقا سپاسگزار این افراد هستم ک من رو برمی انگیزند ک همچین رفتاری نشون بدم
یعنی این رو متوجه شدم و گفتم من باید بابت همین سپاسگزار باشم که این فرد باعث ایجاد این احساس فوق العاده و این انرژی فوق العاده شد و به من اجازه و این فرصت رو داد که باهاش این شکلی(با عشق،با انرژی،با محبت) رفتار کنم و لذت ببرم.
سپاسگزارم زهرای زیبا.
سلام ب زهرای عزیز و زیبا
از اونجایی ک علاقه شدید ب کامنت خوندن دارم امروز هدایت شدم ب کامنت مختصر و مفید شما
ب شخصه یک تجربه ای ک از احساس قربانی شدن دارم ، میتونم ب
((توقع داشتن)) از بقیه اشاره بکنم
اینم بگم ک احساس قربانی شدن بی نهایت شاخو برگ داره ک توقع داشتن فقط یکی از شاخو برگاست
یادمه قبلا وقتی ی کاری برای کسی انجام میدادم توقع داشتم بلافاصله اون شخص برای من جبران بکنه و اگه جبران نمیکرد این احساس قربانی شدن اول ب خشم ، دوم ب تنفر و سوم ب کینه تبدیل میشد و از این قضیه خیلی اذیت میشدم ولی بلطف خدا تونستم رو خودم کار بکنم و قضیه رو اینجور برای ذهن نجواگرم منطقی بکنم ک من دست خداوندم و اگه برای کسی کاری انجام میدم و یا عشقی میورزم و یا هدیه ای میدم و بااین کارها موجب شادی و خوشحالیه کسی میشم این کار خداپسندانست
و طبیعتا خداوند خودش ب من پاداش میدهد و دیگه نیاز نیست من چشمم ب دست کسی باشه ک جبران بکنه !!!
البته اون موقع من با استاد عزیزم آشنا نشده بودم و این تجربیات برای قبل از 20سالگیم بودش ک ی دفه با خوندن کامنت زیبای شما ب ذهنم رسید و گفتم منم بنویسمش
و از همون موقع این شاخوبرگ (توقع) از درون من هرس شد و خوشحالم ک شما هم ب این آگاهی و درک رسیدین و هرسش کردین
بازم سپاسگزارم
درپناه خداوند باشید
سلام زهرا خانم عزیز
بهتون تبریک میگم که چقدر خوب تونستین با هدایت خداوند قانون رو در مورد روابط درک بکنین ، و با عمل به قانون تونستین به آرامش برسین و بعدش روابطتون بهتر و بهتر بشه ، خدا رو شکر میکنم که آدم هایی که میخوان رو به سمت بهترین ها هدایت میکنه.
تو قرآن سوره اسرا خداوند میفرنایند که ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها یعنی اگر خوبی کنید به خودتان خوبی کرده اید و اگر بدی کنید به خودتان بدی کرده اید، به نظرم این همون قانونی که درکش کردید.
وقتی انسان بدون چشم داشت به دیگران عشق میده در واقع فرکانس عشق حقیقی رو به جهان میفرسته و حتما عشق بیشتر رو دریافت میکنه .
من خودم هم مدتی هست که سعی میکنم به این قانون عمل کنم و نتیجه رو دارم میبینم ، آرامشم چندین برابر شده ، ذهنم آزادتر شده ، روابطم با همسر فرزندم ، و با دوستان و همکاران بهتر شده و عشق و محبت بیشتری دریافت میکنم.
خانم زهرا امیدوارم تو این مسیر لذت بخش روز به روز رشد بکنین و با تکامل در این راه به انسان شادتر و ثروتمندتری تبدیل بشین.
بنام خالق هستی .
من دائما از این احساس گناه ضربه خوردم وحین بالا رفتن پائیین کشیده شدم.
مثال من دوستان زیادی داشتم و گاهی که به گردش وماهیگیری میرفتم .فکرم میامد
ومیگفت تو داری از این طبیعت لذت میبری چطوری .وقتی که همسرت وبچهات تو خونه هستند وجائی نرفتند .واینقدر این مسئله ذهنی احساس گناه ادامه پیدا کرد تا هم روابطم خراب شد هم دیگه نتونستم مثل قبل برم طبیعت ولذت ببرم برا خودم.
شاید هم درست باشه یکم آهسته برم تا باهم بریم نمیدونم ولی میدونم این احساس گناه باشه بهشت برات جهنم هست ولذتی نمیبری .
یا خیلی وقتها با خانواده به تفریح وخوش گذرونی هستم ولی نا خوداگاه به فکر مادر تنهام و فکر خواهر وبرادرهام هستم وبازم لذت نمیبرم .
خودم رو مسئول میدونم جای خدا فکر میکنم که من خدا هستم وباید به فکر همه وکمک همه باشم.
وبارها ثابت شده وقتی که من بفکر تنهائی دیگران بودم فهمیدم اتفاقن شرایط آنها بهتر از من بوده ومن الکی نگران بودم.
این کنترل ذهن اینجاها برام سخت هست ونیاز به تمرین داره نیاز به عزت نفس وباورهای توحیدی داره .
درود دوست عزیز . پاسخی که در ذهن من اومد که در این موقعیت تو در واقع چیکار میشه کرد این بود که وقتی این افکار به ذهنت اومد بلافاصله به خانوادتون زنگ بزنین حالا تصویری هم باشه که چه بهتر و بهش بگید که خیلی اینجا داره خوش میگذره و به یادتونیم و همچنین اینجا روبراشون توصیف کنین بگید که یکبار هم باید با هم به اینجا بیایم و خاطره بسازیم . کلا تو این موقعیت وقتی صدای مادرتون . خانومتون رو میشنوید حس خوبی پیدا میکنین و دیگه حس عذاب وجدان ندارین .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
درود خدا برشما که اینقدر عالی هستید
درود خدابرشما که اینقدر پرانرژی هستید و به ما انرژی عالی میرسونید
درود خدابرشما که اینقدر حال دل مارا عالی میکنید
درود خدا برشما که به ما روش صحیح زندگی کردن یاد دادید
درود خدا برشما که مارا با این قوانین کیهانی آشنا کردید
وهزاران درود دیگه که هرچه بگم کمه
چقدر رفاقت باشما قشنگه و حال دلم عالیه باشما خدارا صدهزار مرتبه شکرت شکرت شکرت بابت این سعادتی که خدای رحمان به من داده و مرا با شما آشنا کرده ومرا دراین مسیر درست قرار داده
من بیشتر روزامو با شما سپری میکنم و داخل این سایت زیبا و بی نظیر میچرخمو میچرخم و میخونم و میبینم وچقدر حال دلم عالی میشه و چقدر اتفاقات عالی در طول روز و شب برام رقم میخوره
هرچند استاد عزیزم من زیاد در نوشتن کامنت یه کم ضعف دارم اما بیشتر وقتا اکثر فایلهای این سایتو میبینم وکامنت بچههای عزیز ودوست داشتنی را میخونم و لایک میکنم وکلی باهمین دیدن این فایل های رایگان من نتیجه در زندگیم گرفتم و خیلی تغییرات عالی در زندگیم این مدت گرفتم
وبا خداییکه که الان دارم با خدای قبلنا کاملا فرق داره و هر لحظه لحظه باشم و رفیق شدم باش وخیلی عالی صدامو میشنوه و هر لحظه لحظه هدایتم میکنه حمایتم میکنه و حفاظتم میکنه همه جوره
خدایا صدهزار مرتبه شکرت شکرت شکرت
بنام آفریدگار زیباییها
سلام بر اساتید عزیزم
سپاسگزار خدا هستم که منو لایق دریافت این همه آگاهی کرد
من فایل رو بصورت صوتی گوش کردم و مطمئن هستم که تصویری آن هوش از سرم میبرد
چقدر نکاتی خوبی داشت توضیح در مورد تمرکز ، دیدن همان لحظه و نه پایان خط که چقدر در زمان مشکلات بما کمک میکند و ترس و نگرانی ما کم میشود ، ناامید نشدن ، غره نشدن به نتیجه ای که پایان نگرفته ، استمرار که میتوانی از هیچ به بالاترین درجه ها رسید و ورود به ترسها
پاسخ به سوالات مطرح شده :
مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:
در مورد نزدیکترین واقعه زمانی که برام رخ داده میگم : بعد از طی چند سال بصورت اتفاقی با شخصی وارد ارتباط شدم که از نظر فرهنگ و کشور و نوع جامعه با هم کلی متفاوت بودیم اما در عوض از هر نظر بسیار بسیار برازنده بود هم از بعد شخصیتی هم اجتماعی هم شغلی ، هم سیرت زیبا داشت هم صورت زیبا ، مهربان ، متعهد ، مسئولیت پذیر ، از نظر افکار و دیدگاه دقیقا مثل خودم بود و همان چیزی بود که در تصوراتم بدنبالش میگشتم حتی گاهی متعجب میشدم در طی این رابطه مدام از خودم میپرسیدم مگه میشه مگه داریم و گاهی احساس حقارت داشتم و میترسیدم که در برابر او کم بیاورم و دقیقا خودمو لایق این شخص نمیدانستم و نتیجه این عدم لیاقت این شد که این رابطه بی هیچ دلیل به یکدفعه کات شد
مورد دوم:احساس قربانی شدن
تا قبل از دوره عزت نفس و آشنایی با واژه احساس قربانی شدن دقیقا همیشه همین احساس را داشتم و این از بچگی با من بود از آنجا که فرزند اول خانواده پرجمعیت بودم همیشه فکر میکردم من باید همیشه سختی ها را بدوش بکشم ، من باید همیشه جور کش باشم و این من هستم که باید دیوار کوتاهه باشم و هیچ زمان هیچ خواسته ای نداشته باشم حتی در زمان زایمان یا بیماری که داشتم و حدود 10 روز کامل در خانه بودم به هیچ کس اجازه دادن حتی یک لیوان آب رو هم نمیدادم و فکر میکردم این خوبه در صورتیکه میخواستم حس ترحم بخرم
همیشه اولین نفر برای کمک به دیگران بودم و انقدر اصرار میکردم که بزارید من انجام بدم و نتیجه آن خستگی جسمی و فکری بود و زمانی که هیچگاه برای خودم نبود
یا اینکه در مورد مسائل و مشکلاتم خیلی صحبت میکردم تا همه بگن ای وای عجب زن فداکاری و این رویه هیچ زمان کمکی بمن نکرد فقط باعث سوء استفاده دیگران شد
اما کم کم چک و لگدی بود که از جهان خوردم و کم کم بهتر شدم و به روش اشتباه خود پی بردم ولی باز هم نمیدانستم که این یعنی احساس قربانی داشتن و چقد این حس به آدمها حس حق به جانب بودن میده ولی الان از این حس دوری میکنم و یادآوری کارهایم باعث چندش از خودم میشود و زمانی که آگاهتر شدم وارد دوره عزت نفس شدم و با این واژه آشنا شدم از آنزمان به بعد سعی میکنم به رفتار و گفتارم توجه کنم تا نخواهم بعنوان یک قربانی باشم .
در پناه جان جانان باشید
سلام مریم عزیز سپاسگزازم از کامنت پرمحتوات چند مورد کپی کردم برای خودم ک یادم بمونه
اول کامنتت در مورد اون رابطه رویایی و عاطفیت گفتی فکر کردم شما مجرد هستی ولی اخرای کامنت ک نوشتی موقع زایمان نمیزاشتم کسی اب ب دستمون بده گفتم پس متاهلید انشالله به دوره عزت نفس هم روابططت عالی بشه هم برای خودمون ارزش قائل بشیم و احساس قربانی نشیم
راستی ی سوال مریم جان الان که ازدواج کردی ایا اون خصوصیاتی ک درمورد همسرت داشتی بهشون رسیدی؟اخه انقد از اون اقا تعریف کردید دلم خواست و همسرتم تمام این خصوصیاتو داشته باشه چون لیاقت بهترینها رو داری عزیزم
و تمام حرفایی ک زدی در مورد قربانی شدن و عدم لیاقت دقیق گفتی خیلی از ماها برای خودمون ارزش و لیاقت قائل نمیشیم تازه اگ کسی یا خانومی موقع زایمانش از کسی کمک نخاد بهترینه یا مثال ساده اش موقع خرید برای بله برون مثلا میگن کمتر هزینه کن اینجوری به اقای داماد کمک میکنی اول زندگیته اما همینا باعث کم شدن عزت نفس ما میشه
بازم از کامنت پرمحتوات سپاسگزارم
سلام آزاده جان
مرسی که کامنتم رو خوندی و خوشحالم که تونسته بهت یادآوری داشته باشه
من مجرد هستم و با پسر 22 سالم زندگی میکنم بدلیل عدم همفرکانسی از همسرم جدا شدم و بعد از تقریبا 9 سال با این شخص محترم که گفتم آشنا شدم که خوب بدلیل احساس عدم لیاقت که در خودم داشتم رابطه کات شد
آزاده جان آرزو میکنم در صورتیکه مجرد هستی فرد که در مسیرت قرار بگیره که هم مدار و هم فرکانس هم باشید که قطعا با بودن در این سایت و کار کردن روی باورها و داشتن اعتماد بنفس عالیترین ها در همه ابعاد برایتان رخ خواهد داد
سپاسگزارم دوست عزیز بابت مهربونیت
در پناه الله شاد و مسرور باشی
سلام مریم جان
اون قسمتی که گفتید به هیچ کس اجازه نمیدادید حتی یک لیوان آب هم دست شما بده…
من خیلی خوشم اومدم چون حس کردم چقدر یک نفر میتونه در اون شرایط قوی باشه و روی پایه خودش باشه مثل مامانم
من برعکس شما در یک خانواده پر جمعیت بدنیا اومدم اما فرزند آخر و به شدت بقیه هوام رو داشتن و نتیجه وابستگی بود و الان طی اتفاقهایی که افتاد چک و لگد ها تنهایی ها دارم سعی میکنم روی پای خودم باشم و این ساده نیست اینکه نترسی اینکه تنهایی از پس خودت بربیای
ولی این خصوصیت رو شما دارید قدرشو بدونید
ساناز جان سلام عزیزم
مرسی که کامنتم رو خوندی و خصلت منو تحسین کردید خوشبختانه من به شدت مستقل هستم و تحت هیچ شرایطی اجازه نمیدهم در سخت ترین بخشها کسی کمکم کنه اما گاهی ما بدلیل خرید ترحم اینکار رو انجام میدیم در اونجاست که ضربه میخوریم
خدا رو سپاسگزارم که بمن قدرت اینو داده که مستقل و قدرتمند باشم و در بین تمام کسانیکه منو میشناسن یک الگو هستم که از تنهایی خودم بهترین لذتها رو میبرم از خرید ، پاساژگردی،کوه ، پیاده روی ، سفر کلا احساس تنهایی ندارم و بسیار لذت میبرم
عزیزم بهترینها در انتظارت هست
میدونم شما هم میتونید به استقلال کامل برسید بشرط اینکه به تنهایی به چشم یک فرصت فوق العاده نگاه کنید
به نام خداوند جان آفرین
سلام به استاد عزیزم و مریم جان جانان
سلام به دوستان گل و مهربونم
وقتی که استاد اول فایل گفتند که این فایل را هم صوتی گوش بدید و هم تصویری ببینید فهمیدم که قراره دوباره تصاویری ببینیم که هر لحظه ش بگیم وااای خدای من چقدر زیباست،چقدر تمیزه ، چقدر همه با خودشون در صلح هستن …. خلاصه که شاید ی جاهایی مدهوش تصاویر بشیم و از صحبت ها غافل بشیم .
من دوره عزت نفس را هفته قبل با تمرکز بالا تمام کردم، نه اینکه دیگه مرور نکنم ،نه ، ولی همین سری دوم هم خیلی متمرکز بودم رو فایل ها و واقعا در خلوت خودم با خودم صحبت میکردم و آگاهانه انگار که ذره بین گرفتم روی رفتارم و کنترل میکردم ببینم کجاها باید بهتر بشم .
کنترل ذهن ، کلید ورود به یک آرامش ذهنی هست که اگر اجازه بدیم از این دروازه وارد بشیم یعنی اجازه دادیم که ایده ها و راه حل ها به ذهن ما بیاد و به راحتی بتونیم به اون شرایط مسلط بشیم .
هیچ توجیهی و هیچ بهانه ای وجود نداره که ما بخواهیم بگیم که حق داریم نتونیم ذهن مون کنترل کنیم چون فایده ای نداره ، چون تنها خودمون را از مسیر اصلی ، از راه حل ها دور میکنیم . البته سخت هست بعضی مواقع ولی وقتی به نتیجه فکر کنیم وقتی فکر کنیم که کنترل نکردن ذهن تنها شرایط را بدتر میکنه و در ابتدا کاری که میکنیم اینه که اجازه ندهیم اون لحظه حالمون بدتر بشه .
یادمه روزای اول که وارد سایت شده بودم تا شرایط طوری میشد که ناراحت بشم سریع با خودم میگفتم خداوند لحظه ای دیر نمیکند، مومن واقعی کسی هست که نگران نمیشه و من میخوام مومن واقعی باشم ، اوضاع تحت کنترل خدا هست این جمله ها خیلی تکرار میکردم و الان هم میگم با ایمان بیشتر .
سپاسگزاری برای من یکی از راه هایی هست که در اون لحظه میتونم ذهنم را از اون شرایط بردارم و خودمو اول از کنترل نکردن ذهن نجات بدم و شیفت بدم به فرکانس خوب و بعد میرسم به کنترل ذهن و بعد به راه حل ها و بعد بهتر و بهتر میشه و نتایج پیدا میشن .
استاد شما به ما یاد دادید که در اون لحظه فقط سعی کن کمی بهتر بشی همین خودش خوبه و همین کمی بهتر شدن باعث میشه فرکانس ت تغییر کنه و کم کم ذهنت آروم بشه و به خودت مسلط بشی . این خیلی تاثیرگزار بود.
یادمه روزی که میخواستیم اسباب کشی کنیم به خونه خودمون ، خونمون را کامل کاغذ دیواری کرده بودیم و خیلی شیک و عالی شده بود و کمی نگران بودم که افرادی که اسباب میارن تو خانه ی وقت وسایل ها را به دیوار ها نزنن و کاغذ دیواری خراب بشه … خلاصه خیلی تاکید میکردم با اینکه میگفتم خدایا خودت هدایت شون کن تا عالی کارشون انجام بدن و سعی میکردم نگران نباشم . خلاصه یکی از اون نیروها یکی از وسایل ها را زد به دیوار و کاغذ دیواری کمی فرو رفت تو دیوار خیلی کم ، اولش ناراحت شدم برای چند ثانیه و سریع گفتم حالا من ناراحت باشم مگه این درست میشه و خیلی عالی از ذهنم بیرونش کردم و اجازه دادم به اون لحظه که آرزوی من بود که خانه ای به این زیبایی بخریم فکر کنم و ذوق کنم . نتیجه این کنترل ذهنم این شد که چند ساعت بعدش خدا به من این ایده را داد که به نصاب کاغذ دیواری وقتی که امد که چک نهایی کارش را انجام بده بگم این قسمت را برام اصلاح کنه و با این صحبت خدا آرامش عجیبی گرفتم و خوشحال شدم و به عشقم گفتم ببین ذهنمو کنترل کردم و خداوند به من راهکار داد و همینطور هم شد و خیلی عالی اون قسمت را نصاب برامون درست کرد و اصلا دیگه شد مثل اولش .
یکی از کارهایی که من و عشقم از انجام اون لذت میبریم قرآن خوندن هست و درک قرآن، صحبت کردن در مورد قانون جهان ،عدالت خداوند ، صحبت کردن در مورد اینکه خدا چقدر به ما نزدیک هست و لحظه لحظه زندگی ما رو به بهترین حالت داره رقم میزنه . صحبت کردن در مورد اموزش های استاد و بررسی خودمون و به همدیگه کمک کردن در شناخت بهتر خودمون بدون تعصب و جبهه گرفتن . خدایا بابت این نعمت بزرگت سپاسگزارم .
چند وقته که مهارت جدیدی را دارم آموزش میبینم و ذهنم میگه که کی حرفه ای میشی،کی کارت میشه مثل فلان شخص حرفه ای و منم میگم نمیدونم فقط اینو میدونم که باید در این لحظه این مسیر را اینطوری برم و استمرار داشته باشم و این نمیدونم گفتن ها به این نجوای عجله کردن بهترین راهکار هست و خیلی خوب ساکت میشه چون میفهمه که این آدم خیلی قوی هست .
با آرزوی سعادت و خوشبختی واسه همه عزیزانم.
رویای عزیز یک حس خیلی خوب و قشنگ و متفاوتی از این کامنت گرفتم که پنج ستاره + و تو دلم تحسین کردن تو کافیش نبود به راحتی منو کشوند که برات بنویسم، ببین چه حال خوبی داری خداروشکر.
تبریک میگم خونه ی جدید خلقتون را یک حس خوبی گرفتم وقتی داشتی خاطره ی اسباب کشی را میگفتی، افرین به این کنترل ذهنت به این ساده گرفتنت به اینکه داری مهارت جدیدی یاد میگیری هم پاره جان چقدر اینجا که در مورد رابطه ی دو نفره خودتو عشقت گفتی در مورد علایقتون نوشتی لذت بردم .. قرآن خواندن در مورد خدا صحبت کردن در مورد بزرگی و کوچیکی مااا ..
امشب خیلی خوشحالم .. خیلی خوشحال تر از همیشه ..
خیلی اتفاقات فوق العاده ای افتاد امروز و دیدم به چشم
از اینکه دوستم رضا که تاجره و توی شهر کوچیک من یک کشنده 18 چرخ ترانزیتی را بار کرد از خشکباری و محصولاتی که یک جای دیگه دنیا حسابی بهشون نیاز دارند و با این کار ارزش ایجاد کردنشون و خلق ثروتش.و من استوری هاشو میبینم که هر چند وقت یکبار داره یک کشنده میفرسته به یک جای دنیا خیلی خوشحالم
از اینکه فایل جدید اومد از اینکه برای این قسمت تونستم هدایتی وار دوباره جاری کنم اون حس و حالم را
از اینکه با ادمای جدید ارتباط گرفتم.
از اینکه تولد دوستم که حالا چند وقتی هست که تازه عروسی کرده و با خانمش مهاجرت کردند به دبی و کنار هم بودنشون خیلی خوشحالم دیشب تولدش بود و توی یک کافه رستوران پالم جمیره کلی ادم اومدند دورش و تولدشو تبریک گرفتند و گفتند و خواندن براش و رقصیدن و جشن گرفتند و چقدر خوشحالمم برای چنین شادی
هاه خوشحالم از اینکه دوباره دارم می نویسم کاری که دوسش دارم و لذت میبرم ازش و خدارو بیشتر احساس میکنم.
خداروشکرر
بهترین هاا از آن تو رویااا .. یادت باشه هیچ رویایی رویا نمی مونه ( چشمک )
سلام محمد جاان
چقدر تو خوبی آخه:)))
چقدر انرژی گرفتم از صحبت هات ، چقدر خوشحالم کردی واسم نوشتی ، چقدر زیبا از حسی که بهت میگه بنویس گفتی ،آفرین به شما،آفرین بهت که اینقدر قلب پاک و مهربونی داری .
ممنونم بابت تبریک ت ، بابت تحسین ت . انشاالله بهترین ها نصیب قلب مهربونت بشه .
شما همیشه زیبا مینویسی، من قدرت تجسم خیلی بالایی دارم و وقتی کامنت ها رو میخونم سریع تو ذهنم تصویر سازی میشه . وقتی کامنت شما رو میخونم یک پسر شاد و مهربون،پسری که واقعا خودش هست نه اینکه ادا دربیاره، تو ذهنم میاد که با لبخند و با مهربونی داره صحبت میکنه .
جشن تولد دوست عزیز را تبریک میگم و تو ذهنم تجسم کردم واقعا خوشحال شدم .
چقدر خوبه مهاجرت کرده باشی و دستان خداوند بیان و اجازه ندن دوری از خانواده اذیتت کنه ، یکی از زیبایی های مهاجرت به نظرم همینه که میبینی چقدر دوستان خوبی خدا واست میفرسته تا بخندی، تا مسیرت هموار تر بشه ︎و خدایی که به شدت کافیست ︎، این جمله امد تو ذهنم واقعا خدا به شدت کافی هست،خدا هست که پازل زندگیت را به بهترین نحو تو همه ابعاد زیبا میچینه .
بازم ممنون محمد عزیز
سلام استاد جان و مریم عزیزم
چه قدر همه چیز زیبا بود چه نکات بی نظیری .
در مورد عدم احساس لیاقت و از دست دادن نعمت ها یه مثال دارم..من کار درمانی انجام میدم یه وقت هوایی چه حالم خوب و اعتماد به نفسم زیاد و مریض هایی که میان خیلی زیادن .همه شون وضع مالی عالی .کیس های راحت و ساده و بی دردسر.ولی امان از وقتی که یه حس ترس بیاد سراغم یا این که چه قدر کیس هام راحت هستن یا همه شون وضع مالیشون خوبه مگه میشه همه چیز این قدر روی روال باشه .یه دفعه یکی مریض میشه .یکی از تهران میره شهرستان .یکی یهویی انگیزه درمانش و از دست میده .یا یکی میاد نمیتونه ویزیت کامل بده،خلاصه که خیلی قانون بی نقص و کامل عمل میکنه .برای حس لذت چیزی که فهمیدم این که باید هر لحظه به خودم یادآوری کنم که باید لذت ببرم .یه نکته ای پیدا کنم که حس ام خوب بشه .کار دیگه ای که میکنم هفته ای دو بار تنها میرم تو طبیعت و میشینیم زیر درخت و به آسمان و درخت و کوه نگاه میکنم و غرق در لذت میشم آرامش عمیقی پیدا میکنم و الان میدونم باید این کار و برای روحم انجام بدم .یا این که نگاه میکنم به فیلم های بی کلامی که در مورد طبیعت هست ..امروز بعد از دیدن این فایل موقع خوردن شام با افکارم سعی کردم خودم رو سر ذوق بیارم و لذت ببرم و اتفاقی که افتاد یه چیزی تو قلبم داشت مانع میشد که شادی نداره دیگه یه شامه دیگه نمیدونم اضطرابم دنبالش اومد پس فهمیدم که خیلی باید برای احساس لذت در لحظه تمرکز کنم و کار کنم .واقعا ازتون ممنونم به خاطر این آگاهی ها چی از این زیباتر و بهتر که هر لحظه از زندگی لذت باشه و حس رضایت و آرامش
سلام به استاد عزیزم
و مریم جان مهربون
چقدر شما زیبا شدید مریم جون
چ شلوار قشنگی پوشیدین
چ قدر عینک ب هر دوی شما میاد
چه اندامای زیبایی
و اما جواب به سوالات
درباره تجربه هایی بنویس که احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتید را از دست بدهیدو بنویسید که چه افکاری در ذهن تان آمد و چه افکاری به شما احساس عدم لیاقت داد
استاد من تاجایی که یادم میاد توی چند تا از روابطی که داشتم بارها احساس کردم لیاقت طرف مقابل رو ندارم و نگاهم ب خودم خودکم بینی بوده و حس عدم لیاقت کردم
اون ادمو از خودم بهتر و لایق تر دونستم و اتفاقی ک افتاد این بود ک ب بدترین شکل ممکن اون رابطه رو از دست دادم و با رفتار خیلی بد از سمت طرف مقابل
و انگار اون حس عدم لیاقت من،این نگاه من ب خودم رو این افراد حس میکردن و اونام منو لایق رابطه با خودشون نمیدونستن
و یا هر جا که نسبت به رفتن به جایی یا انجام کاری احساس عدم لیاقت کردم افراد با من به بدترین شکل ممکن رفتار کردن و در حد لیاقتی ک من برای خودم در نطر گرفته بودم رفتار کردن و جدیم نگرفتن و خیلی برام ارزش و وقت نزاشتن
و برعکس باادمایی ک احساس لیاقت میکردن و عزت نفس بالایی داشتن وقت میزاشتن توضیح میدادن باروی خوش برخورد میکردن احترام کلی رفتار خوب مطابق با نگاهی ک طرف ب خودش داشت
و در مورد حوزه کاری هم پارسال شغلی رو داشتم ک بعد از مدتی کار توش و داشتن درامد احساس کردم ک ذهنم ب اون پول مقاومت داره و مگه میشه من انقد ساده پول دربیارم و نسبت به گرفتن اون پول در هر ماه احساس راحتی نمیکردم و حس عدم لیاقت داشتم و خودمو در برابر همکارانم کم میدیدم و این باعث شد ک دگ اون پولو ذهن من پس بزنه و نتونه اون میزان پولو اومدنشو تو حساب من بپذیره و من ازون کار اومدم بیرون ب دلایل اتفاقای بدی ک پیشومد و ورودی من صفر شد و بارهام شده خواستم برم جایی کار کنم نسبت به حقوقی ک میدن راحت نبودم و برای ذهنم دور از ذهن بوده و خودمو لایق ندونستم و مشغول شدم اما به خاطر مقاومت شدید ذهنم و لایق ندونستن خودم برای اون حد از پول نصفه نیمه اومدم بیرونو در حد مدار خودم و لیاقت خودم دستمزد گرفتم
در باره تجربه هایی بنویس که احساس قربانی شدن باعث شد شرایط به گونه ای پیش برود که باز هم بیشتر احساس قربانی شدن داشته باشی و
تجربیاتی را به یاد بیاور که احساس کردی قربانی شرایطی شده ای یا در حق شما بی عدالتی شده است:
در مورد احساس قربانی بودن توی روابطم برای من خیلی اتفاق افتاده ک یه قضاوتی یه بحثی چیزی اتفاق افتاده و من خواستم نقش مظلوم رو یا ضعیفه رو بازی بکنم و احساس قربانی بودن کردم و بدترین وجه اون فردو دربرابر خودم رو کردم
اون فرد زودرنج تر شد نسبت به من قضاوت گر تر شد و عصبانی تر و کلافه تر
و این اتفاق بیشتر و بیشتر تکرار میشد هر بار ک من قربانی بشم
و چون من درصدد کنترل ذهنم و احساس خوب بودم بعضا این اتفاق منو از احساس خوبم خارج مکرد و دیگه نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم و 23 روزی ذهنم با نجواهاش منو بمبارون میکرد جوری که کنترل اون نجواها واقعا سخت میشد
این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟
از زمان شروع ی بحث یا ی اتفاق بد، احساس قربانی بودن رو کردم و این ادامه پیدا کرد و این افکار توی ذهنم میومد که بزار هر چی میخواد بگه خداکه داره میبینه
تو ادم خوبه ای اون بده
بزار قشنگ قضاوت کنه تا اون روی خودشو نشون بده بعد بهش حس گناه بدی و نتونه دیگه سرشو بلند کنه و خجالت بکشه
خدا ک داره میبینه اونو ب سزای عملش میرسونه پس تو سکوت کن اون ادامهه بده
و یا به این خاطر ک بحث نکنم و به ناخواسته توجه نکنم و بزارم بگه و بگه و بگه
مومن اونیه ک سکوت کنه
ادم خوبه باش ن ادم بده
در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد:
علاوه بر این ک در اثر حس قربانی بودن اتفاقات مشابه این توسط ادمای مختلف تکرار میشد
بلکه روابطمو خراب میکرد و از دست میدادم
عزت نفسمو چ قدر خورد میکرد و چ قدر ذهنم تو نجواهاش منو تخریب میکرد به خاطر ضعیف بودنم
علاوه بر اون ،کنترل ذهنم رو ب کل از دست میدادم و از احساس خوب خارج میشدم و تمام تلاشای اون روزم برای احساس خوب داشتم به هدر میرفت و تا چندین روز تو سرم این اتفاقا و این حسه مرور میشد و به من احساس بدتری میداد و نمیتونستم تو مسیر برگردم
چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟
به وسیله ی اگاهیای دوره عزت عزت نفس و همینطور به خاطر تعهدی ک داده بودم ب خودم برای کنترل ذهنم و فقط با قربانی نکردن خودم میتونستم کنترل ذهنم رو ادامه بدم و احساسمو مداوم خوب نگه دارم
و به خاطر رنج ضربه ای ک به عزت نفسم وارد میکرد حس قربانی شدن
و اتفاق بدی ک میفتاد زنجیره ای و من مدام
مورد قضاوت قرار میگرفتم
استاد ممنونم به خاطر اگاهیای ارزشمندی ک به ما میدین
عاشقتونم
سلام به هردوی شما که اینقد خوبید ،عطر خوبی شما تمام وجود ما رو هم فراگرفته
چقدر زیبا وکامل کل قانون رو تو این فایل بیان کردید ، به اندازه ی ظرف وجودمون ما این صحبت ها رو درک میکنیم
کل این صحبت ها خلاصه دوازده قدم بود انگار یک جمع بندی کاملی بود وصد البته دوره عزت نفس
تو شغل و درامدم من این دو مورد ،احساس قربانی شدن و عدم احساس لیاقت درامد بالا رو تجربه کردم
بیشتر وقتا وقتی سفارش و درامدم بالا میره و کل درامدم میشه سود و سود و سود ،به قول استاد اون عدم لیاقت که از گذشته با خودمون یدک کش کردیم و میاد تو وجودمون و همه چیز رو خراب میکنه ،اینو با گوش دادن این فایل متوجه شدم
و از سمتی بعضی مشتری هام به قیمت محصولم ایراد میگیرند و یابا دیر پرداخت کردن هزینه محصول ،من بارها بارها خودم رو قربانی این ماجرا میبینم و در اولین فرصت میرم برای دیگران بازگو میکنم
واز سمتی دیگر هم میگم چرا پیشرفت نمیکنم ،چرا درامدم بالا پایین میره
چقدر زیاد من جای کنترل ذهن و کار کردن
روی ذهنم دارم
به خصوص احساس قربانی شدن تو تک تک مسائل زندگیمون هست و خیلی باید حواس رو جمع کنم که زیر این ضربه های پنهان و مداوم له نشوم
و نکته جالب دیگه که از این فایل یاد گرفتم اینه که به خودم بگم فقط امروز من ذهنم رو کنترل کنم ،فقط امروز رو احساسم و حالم رو خوب نگه دارم و به گذشته و آینده کاری نداشته باشم
لاخوف علیهم و لا هم یحزنون
خدا رو شکر که منو به این مسیر زیبا آشنا کرد و شما دو عزیز سر راهم قرار گرفتین تا از زندگیم و این اگاهی های گهربار لذت ببرم و معنی واقعی زندگی رو بفهمم